حکیم متألّه عارف بىبدیل مرحوم آقا میرزا محمّد رضا صهباى قمشه اى، فرزند بزرگوار فاضل والا مقام شیخ ابو القاسم قمشه اى مى باشد«۱». وى به سال ۱۲۴۱ هجرى قمرى در شهر قمشه (شهرضا) چشم به جهان گشود«۲». و مقدمات را در این شهر (قمشه)، نزد اساتیدى چون والد بزرگوارش و دیگر فضلاى این شهر«۳» به پایان رساند.سپس عازم اصفهان (در ۸۰ کیلومترى شمال زادگاه خویش) شد، و در نزد بزرگان و اساتید حکمت و عرفان، بهره ها جست.
در این خصوص استاد محترم آقاى آشتیانى مى نویسد:
«پدر آقا محمّد رضا، شیخ ابو القاسم، از نزدیکان و مقرّبان سیّد الفقهاء و المجتهدین، آقا میرزا حسن مدرّس اصفهانى، استاد میرزاى شیرازى بود، این میر سید حسن در حکمت متعالیه، از تلامیذ و شاگردان آخوند ملّا على نورى بود، که بعد از ملّا صدرا، احدى به مرتبه او نرسیده است، میر سیّد حسن مدرّس به پدر آقا محمّد رضا فرمود: قدر این پسر را بشناس و بر او لازم است که جز تحصیل علم به امر دیگرى نپردازد، آقا محمّد رضا در حدّ لزوم به تحصیل فقه و اصول پرداخت.
جاذبه میرزا سیّد رضى استاد بزرگوار عرفان و حکمت، میرزا محمّد رضا را به خود جلب کرد و میرزا محمّد رضا بعد از مدتى جاى خالى استاد را پر نمود و به مقامى رسید که دست احدى به آن نرسید»«۱»
(استادان)
ألف- حاج محمّد جعفر لاهیجى (لنگرودى) (ره) وى فرزند محمّد صادق لاهیجى«۲» شارح مشاعر ملّا صدرا«۳» و نویسنده حاشیه بر الهیات شرح تجرید قوشچى و حاشیه خفرى«۴» بر آن، است که در سالهاى بعد از ۱۲۵۵ هجرى قمرى وفات یافته«۵» و یکى از معروفترین شاگردان او آخوند ملّا على نورى«۶» مى باشد.استاد محقق داماد در نامه فرهنگستان علوم مىنویسد: «نویسنده جغرافیاى اصفهان درباره او آورده است:
مرحوم حاجى محمّد جعفر لاهیجى، کهنه استاد بوده و پسرش مرحوم حاجى میرزا محمّد کاظم با فقها پیوند نموده صبیه مرحوم حاجى کلباسى را گرفت، طریق فقاهت پیمود، باب علم پدر از اولادش مفتوح نشد.
مرحوم جلال الدین همایى نیز نوشتهاى درباره وى دارد، و در خاتمه آن نظیر گفته نویسنده جغرافیاى اصفهان را بازگو کرده است:
حاج ملّا محمّد جعفر فرزند ملا محمّد صادق لاهیجى، از مشایخ حکما و مدرّسان فلسفه است که در اصفهان مىزیست و معاصر با فقیه و مجتهد معروف حاج محمّد إبراهیم کرباسى متوفاى جمادى الأول سنه ۱۲۶۱ ق و از اساتید آقا على مدرّس زنوزى و آقا محمّد رضا قمشه اى بود.
اطلاعى که این حقیر از سرگذشت احوال وى دارم زاید بر آن چه در مواضع مختلف کتاب «الذریعه» آمده و در «ریحانه الأدب» نقل شده این است که وى در فلسفه شاگرد میرزا ابو القاسم مدرّس خاتونآبادى متوفاى ۱۲۰۲ ه. ق. و ملّا محراب گیلانى متوفاى ۱۲۱۷ ه. ق. و افضل الحکماء و المدرّسین آخوند ملّا على بن جمشید نورى مازندرانى متوفّاى رجب ۱۲۴۶ ه. ق. بوده. [حاج ملّا محمّد جعفر] على التحقیق پیش از سنه ۱۲۹۴ قمرى فوت شده است. وى فرزندى به نام حاج میرزا محمّد کاظم داشت که با دختر حاج محمّد إبراهیم کرباسى ازدواج کرد و داخل جرگه فقها و علماى شریعت شده بود و از میراث فلسفى پدر چیزى عاید او نشد یا از وى بروز نکرد.
و سرانجام حاج آقا بزرگ تهرانى، درباره وى و آثارش مىنویسد:
الشیخ محمّد جعفر بن المولى محمّد صادق اللّاهیجانى، من فلاسفه عصره کان من مشاهیر مدرسى العلوم العقلیّه- و لها آثار منها حاشیه على إلهیّات شرح التجرید، شرح المشاعر لصدر الدین الشیرازی و غیرهما …»«۱» ب- میرزا حسن نورى- رحمه الله-:
استاد سید مصلح الدین مهدوى مى نویسد:
«وى فرزند آخوند ملّا على نورى بن جمشید نورى مازندرانى (ره) مردى حکیم و فیلسوف بوده و در رجب ۱۲۴۶ در اصفهان وفات یافته و در نجف مدفون شده و از شاگردانش حاج ملّا هادى سبزوارى (۱۲۱۲- ۱۲۹۰ ه. ق.) در سبزوار است»«۱».
استاد آشتیانى در این باره مىفرمایند: «مرحوم حکیم متأله آقا میرزا حسن نورى فرزند برومند آخوند ملّا على نورى و استاد آقا على حکیم به دعوت اعتماد السلطنه قاجار (از اصفهان) به تهران سفر و مدتى تدریس نمود، از قرارى که استادم آقا میرزا احمد آشتیانى مىفرمود: آقا میرزا حسن کرمانشاهى مدتى به درس وى حاضر شده است«۲»».
مرحوم آقا میرزا طاهر تنکابنى، درباره وى مىنویسد:
«میرزا حسن، فرزند مرحوم ملّا على نورى- حکیم معروف- از اساتید بزرگ دوره متأخّره است. جمعى از اساتید معاصر از شاگردان او بودهاند.
و استاد آشتیانى درباره او مى گوید:
برخى، آقا میرزا حسن نورى را در ذکاوت و استعداد فطرى بر پدر ماجد خود آخوند نورى ترجیح داده اند. آقا میرزا حسن چینى با آقا میرزا حسن نورى در یک درجه محسوب مى شوند با این فرق که چینى در حسن بیان و تقریر مطالب مقدم بر نورى بوده است.
از چند حاشیهاى که احتشام الملک آنها را در شرح اشارات خواجه آورده و در واقع تقریر استادش آقا محمّد رضا مىباشد، چنین بر مىآید که عارف قمشهاى خود این شرح را در نزد آقا میرزا حسن نورى خوانده و در هنگام تدریس این شرح به آراء و اندیشههاى استادش وفادار بوده و در موقع تدریس، جاى به جاى به ذکر آنها مى پرداخته، مزید اطّلاع خوانندگان، ۳ حاشیه مزبور را از شرح اشارات یاد شده استخراج کرده و به عین عبارت در اینجا مى آوریم:
[۱] قوله «سبب کمال»، «أراد به ما به الکمالیّه- أی الصوره الحاصله لا المعد للکمال، کما یتوهّم من ظاهر العباره!»، کذا قرّر الأستاد آقا محمّد رضا دام ظلّه، نقلا من شیخه و استاده میرزا محمّد حسن ابن الفیلسوف على النوری- غفر الله لهما- (لمحرّره عبد العلى)«۱».
[۲] قوله «ما یرجوه أو ما یذکره»، أی ما یحضره، فالفرق بینه و بین ما یرجوه بالعلیّه و عدمه. کذا قرّر الأستاد نقلا من أستاده. (عبد العلى)«۲».
[۳] قوله: «لا یمایز الذات»، أی یرتسم فی الذات و لا یباینه و قد حمل الأستاد نقلا من استاده على اتحاد العاقل و المعقول و ان أبطله الشیخ فی هذا الکتاب. (حرّره عبد العلى).«۳»
ج- آقا سیّد رضى لاریجانى- رحمه الله-:
معظم له که فردى صاحب حال و مالک باطن«۴» و داراى یدی طولى در علوم غریبه بوده است«۵» و در سال ۱۲۷۰ هجرى قمرى وفات یافته است«۶».
آقا محمّد رضا- رحمه الله- اکتساب علوم عقلى و معارف الهى و معارف یقینی را به ایشان نسبت داده و بدان وسیله، به کمال راه یافته است.
در احوالات آن استاد کل، نوشتهاند: «در اوان بلوغ به شرف ملاقات با فقیرى نائل شد که معروف به درویش کافى بود. وى تأثیر فراوانى بر ایشان گذاشت، پس از مدتى به علت پریشان خاطرى که از شهادت پدر، عارض وى گشته بود و نیز به جهت عدم تجانس و سازگارى اهالى لاریجان، وطن را ترک و به اتفاق مادر و برادر خود، سیّد زکى الدین، به قصد تحصیل به سوى اصفهان رهسپار گشته و پس از تکمیل مقدمات علمى و یک دوره فقه، نزد مرحوم ملّا على نورى- رحمه الله- و مرحوم استاد ملّا اسماعیل واحد العین به تحصیل حکمت جدید مرحوم صدر الدین شیرازى مشغول شد و در نزد استادان دیگر حکمت مشاء را فرا گرفت و در مدت کمى در حکمت مشاء و اشراق و تصوف و عرفان، بدان مقامى رسیده که معاصران وى کمتر بدان دست یافتند.
محضر درسش محل تجمع علما گردید و بزرگان از آن دوره، به تبحر و استادى وى اقرار و از وجود بزرگوارش، استفاده مىکردند و کتابهاى شیخ محى الدین ابن عربى (ره) و صدر الدین قونوى (ره) را تدریس مىکرد و شاگردان مبرزى تربیت کرد که از آن جمله آقا محمّد رضا قمشه اى- رحمه الله- و حاج میرزا نصیر گیلانى- رحمه الله- را مى توان نام برد«۱»».
مرحوم آقا میرزا طاهر تنکابنى، در رساله مختصرى که در شرح احوال برخى از حکما، متکلّمان و عرفا به نگارش آورده، از او یاد کرده و به نقل از استاد خود آقا محمّد رضا قمشهاى، درباره وى مى نویسد:
«آقا سیّد رضى الدین لاریجانى، از بزرگان حکما و عرفاى عصر متأخّر بوده و آن مرحوم از تلامیذ حکیم ملّا على نورى بوده. و از استاد خود، آقا محمّد رضا قمشهاى اصفهانى- قدّس سرّه- که از شاگردان سیّد مرحوم بوده، شنیدهام که: «این سیّد بزرگوار در زهد و وارستگى وحید عصر خود بوده و در اوایل عمر که از مازندران به اصفهان براى تحصیل علوم رفته بود، به واسطه کثرت فقر و پریشانى، در حمّامهاى اصفهان به کسب دلّاکى در ایّام تعطیل مى پرداخت و تحصیل معاش ایام تحصیل مىنمود. و بعد از تکمیل مراتب تحصیلات، با زنى از خواتین مکرّمات بستگان نسبى خود ازدواج نموده، و آن خاتون از طرف پدر خود بالإرث متموّله بوده، و چون سیّد بزرگوار بدین وسیله سعه در معاشش حاصل گردید، طریقه انفاق بر فقرا و ایثار مساکین را شیمه عالیه خود قرار داده، به نحوى که گاهى در عبور و مرور در کوچه هاى اصفهان، عبا و یا قبا و یا شلوار خود را به فقرا و مساکین مى بخشید و حالت بکاء و گریه زیاد داشت.
استادم [آقا محمّد رضا] مى فرمودند: «چون صبحها به منزل سیّد معظم براى درس حاضر مىشدیم آن بزرگوار همه روزه به بأم خانهاش مناجات خمسه عشر را که مأثور از حضرت سیّد الساجدین زین العابدین على بن الحسین- علیهما السلام- است از حفظ مىخواند و چون ثکلى [مادر فرزند از دست داده] مىگریست و بعد از اجتماع شاگردان در مدرس از بأم به مدرس مىآمدند. و همه روزه قبل از شروع به تدریس شرحى به شاگردان خود موعظه مىفرمودند و قسطى کامل در تشویق و ترغیب به تحلّى به اخلاق حسنه و تحذیر از ملکات رذیله و خبث و تحریص بر سلوک طریقه اولیا و اصفیاى کامل و حکما و عرفاى شامخین بیان مىکردند. بعد شروع به تدریس مىنمودند. و اکثر تدریسش علوم الهیّه و کتب عرفا و صوفیه بوده، و با کمال استیناس و حسن معاشرت که با عموم، خصوص با شاگردان خود داشتند، صاحب مهابت عظیمه در انظار بوده اند …
در خاتمه مى نویسد:
… و از مؤلفات و مصنّفاتش چیزى به نظر حقیر نرسیده.
آقا سیّد رضى لاریجانى، بنا به ضبط اعتماد السلطنه در المآثر و الآثار، در ۱۲۷۰ ه. ق. در تهران، رحلت کرده است.
مرحوم جلال الدین همایى نیز درباره او مى نویسد:
… آقا سیّد رضى لاریجانى، استاد آقا محمّد رضا قمشهاى نیز از جمله کسانى است که در فنون حکمت با آخوند ملّا على نورى، همسرى مىنمود و بر فرض که یک چند به حوزه درس وى نشسته و سمت استادى و پیش کسوتى او را گردن نهاده بود، خواص اهل فن او را در خصوص فلسفه اشراق و عرفانیات و ذوقیات بر خود نورى ترجیح مى دادند».
استاد سیّد جلال الدین آشتیانى نیز در پیروى از سخن همایى، درباره او چنین اظهار مى دارد:
… در بین شاگردان آخوند [نورى]، آقا سیّد رضى در عرفان بزرگترین استاد عصر خود بود. سیّد رضى مازندرانى اگر چه در حکمت متعالیه شاگرد آخوند نورى است و شاید در مسائل نظرى و فلسفه بحثى به مرتبه آخوند نورى نرسد ولى در عرفانیات و حکمت ذوقى و احاطه به کلمات اهل عرفان بر آخوند نورى ترجیح دارد بلکه فاصله این دو در این قسمت زیاد است و همان طورى که آخوند نورى در حکمت متعالیه کم نظیر است آقا سیّد رضى مازندرانى در تصوف و عرفان در بین متأخران بىنظیر و در تسلّط به افکار محیى الدین در مرتبه و مقام بعد از شارحان کلمات محیى الدین و عارفان قرن هفتم و هشتم قرار دارد. این سیّد رضى استاد عارف نامدار و حکیم بزرگوار آقا میرزا محمّد رضا قمشهاى- قدس سره مى باشد.»«۱»
از آن بزرگوار اشعارى به جاى مانده که این دو بیت زیر از آن جمله است:
استاد عالى قدر آقاى آشتیانى، در مقدمه شرح مشاعر سخنى از مرحوم آقا محمّد رضا قمشه اى آورده است که خود گشایشى براى شناخت اساتید آن بزرگوار مى باشد ایشان مى فرمایند:
«در اصفهان نزد ملّا محمّد جعفر شروع به خواندن شرح فصوص نمودیم، مرحوم لاهیجى اقتدار کامل به تدریس این کتاب نداشت، تا اینکه به سراغ آقا سیّد رضى مازندرانى رفتیم و نزد او شروع به قرائت شرح فصوص نمودیم، او از اینکه ما درس او را بر درس حکیم لاهیجى ترجیح دادهایم با حالت نگران به ما گفت:
تدریس شرح فصوص کار قلندرى است و حاج ملّا جعفر، حکیم است نه قلندر[۱].
[۱] آشتیانى، سیّد جلال الدین- مقدمه شرح مشاعر ص ۲۵، (نقل به معنا از تاریخ حکما و عرفا …) استادآشتیانى مى گوید در مسائل عرفانى، آقا سیّد رضى گویا شاگرد آخوند ملّا جعفر آبادهاى«۱» عارف و فیلسوف معاصر آخوند ملّا على نورى بوده است. (مقدمه شواهد- ص ۱۰۸٫)
میرزا محمّد على مظفر«۲» متوفاى ۱۱۹۸ معاصر آقا محمّد بیدآبادى بوده، از تلامذه مع الواسطه میرزا حسن طالقانى«۳» و ظاهرا عرفان، از طریق او به آباده و قمشه رسیده است (مقدمه شواهد- ص ۱۲۱) و میر سیّد حسن مدرّس شارح فصوص و کتب شیخ الاشراق و شاید از تلامیذ ملّا محسن لنبانى«۴» شارح مثنوى بوده است. (مقدمه شواهد ص ۱۱۷٫)
۱- وى در اصفهان معارف حکمى و عرفانى را تدریس مى کرده است.
۲- در قحطى و گرسنگى سال ۱۲۸۸ ه. ق. تمام آن چه را که به میراث برده بود فروخت و صرف حوائج نیازمندان بالاخص طلاب بى بضاعت نمود.«۱»
۳- شکایت به حکام قاجار از برخى خوانین و اصحاب جاه و مال که املاک او را غصب نمودند و به مردم آن سامان ظلم و تعدى روا داشتند که به علت عدم دریافت پاسخ و رسیدگى از سوى حاکمان آن عصر قصد بازگشت داشتند و لیک بنا به دلیلى در تهران ماندگار شد و علت این ماندگارى را داستان دلکشى است که آقا مرتضى مدرّس آن را روایت کرده و گفته است من آن را از آقا شیخ عبد الحسین رشتى- رحمه الله- شنیدم که به قرار ذیل است:
«قمشه اى در سفر تهران به مدرسه صدر شد و محصلى که انموذج همى خواند سؤالى از او کرد و چون جواب شنید به نزد طلاب شد و گفت، آخوندى آمده است که انموذج خوب مىداند؟! و استاد آنان بیامد و فضل وى دریافت و گفت که شما را حاصلى از وى نتواند بود و به هر تقدیرى که بود نگه داشتند او را»«۱».
مرحوم نایب الصدر مىنویسد: «به هر حال او در آن جا به تدریس آغازید و هر چند که حکمت نیز مىگفت ولى همّ خویش را بیشتر مصروف تدریس معارف عرفانى مىکرد بدان پایه که یکى از شاگردان او به نام محمود حسینى ساوجى در پشت جلد مجموعهاى املّا کرده است که: (خداوند رحمت فرماید آقا محمّد رضا اصفهانى قمشهاى را که در عصر ناصر الدین شاه فتح باب تدریس عرفانیات و تصوف از او شد … شرح فصوص الحکم و کتاب تمهید را قبل از ورودشان به دار الخلافه، کسى نمى دانست چه رنگ است)»«۲».
آقاى صدوقى (سها) در این باب مى فرمایند:
«در مورد مهاجرت آقا محمّد رضا به تهران گر چه براى دادخواهى از دار الخلافه تهران بوده که عمال زور را در موطنش به جاى خود نشانده و حقوق او را استیفاء نمایند ولى انتقال حوزه علمیه از اصفهان به تهران و مهاجرت گروهى از حکماء عصر از اصفهان به تهران بدون تأثیر نبوده است. مانند آخوند ملّا عبد الله زنوزى و میرزا حسن حکیم و آقا میرزا ابو الحسن جلوه.
در هر صورت مى توان گفت که آقا محمّد رضا على الظاهر براى دادخواهى ولى باطنا به قصد اقامت رفته باشد یا اینکه در آغاز براى بردن شکایت و دادخواهى به تهران آمده و بعدا فضا را مناسب اقامت یافته است به هر شکل که باشد نوشته آقا على مدرّس- رحمه الله- که حاوى شرح حال و جریان هجرت ملّا عبد الله زنوزى به تهران است این ظن را قوى مىسازد که هجرت حکما از حوزه اصفهان به تهران، فضاى مهاجرت را براى وى فراهم نموده است».«۱».
هر که از این حکیم متأله سخن به میان آورده است، وى را به خصائل نیکوى باطنى و صاحب مقامات عالیه ستوده است از جمله اینکه: «وى فردى درویش نهاد و بلا ادعا و بلا تعین بوده«۲»» که عمر شریف خویش را در کمال بىاعتنایى به ظواهر و در نهایت انزوا به سر برده و بنا به گفته میرزا جهانگیر خان، یکى از شاگردان آن بزرگوار، «هیچ جنبه علمایى نداشت …» و بهتر از آن را در کلام دیگر شاگردش، آقا میرزا ابو الفضل تهرانى باید جستجو کرد، که سالیان دراز شاگردى آن مرحوم را کرده و در ظهر رساله «فرق بین اسماء الذات و الصفات» از او بدین گونه یاد نموده است:
«و کان هذا الشیخ، سلیم الجثه، مأمول الناحیه، حسن السمت، صحیح العقیده، قوى الایمان، صادق اللهجه، لطیف العشره، ظریف الطبع، مستقیم الطریقه، جید الفهم، مصیف (مصیب) النظر و کان شدید التسلیم لأخبار اهل البیت- علیهم السّلام- کثیر الاقتصار على ظواهرها«۱».»
[این شیخ، راست قامت، مورد توجه، خوش منش، درست پندار (باور)، سخت اعتقاد، راست گفتار، خوش برخورد، خوش ذوق، راست اعتقاد، تیزهوش، مآل اندیش و شدیدا متعبد و تسلیم اخبار اهل بیت- علیهم السّلام- بود و بسیار کم به معنى اولیه متبادر به ذهن آن بسنده مى کرد].
وى در خصوص اینکه، فرد سالک عقبات سخت طریق الى الله را، به تنهایى قادر به پیمودن نیست، و بى همراهى خضر گرفتار ظلمات خواهد شد اعتقاد خود را در لزوم متابعت و پیروى از شیخ در حاشیهاى بر تمهید القواعد ابن ترکه بیان فرموده است:
«قوله: التعددات الظاهره فی وجود … أقول: توضیحه یستدعى مقدمه: فنقول فی کثره الأشیاء الظاهره فی الوجود و وحدتها … من الواجب و الممکن جوهرا کان او عرضا، ثلاثه مذاهب، ذهب الى کلّ منها طائفه. مذهب جمهور الحکماء و المتکلمین الى … و بازاء هذا طائفه فی الصوفیه … و لعلهم یسندون ذلک الى مکاشفاتهم و یلزمهم نفى الشرایع و الملل و انزال الکتب و إرسال الرسل، و یکذبهم الحس و العقل، کما علمت، و هذا امّا من غلبت حکم الوحده علیهم و امّا من مداخله الشیطان فی مکاشفاتهم«۱».
و هذا احد وجوه احتیاج السالک الى شیخ الکامل المکمل.
[ (در مورد اختلاف و گوناگونى که در عالم وجود آشکار است) باید توضیحاتى داد: … در مورد کثرت أشیاء موجود در عالم هستى و وحدت آنها … چه واجب باشد، چه ممکن و چه جوهر باشد چه عرض، سه طریقه را رفتهاند، جمهور حکما و متکلمان به گونهاى توجیه کردهاند و در مقابل آنان صوفیه نیز طریقى را پیمودهاند و شاید اینان (صوفیه) تمسک به مکاشفات خود کردهاند که نافى شرایع و انزال کتب و إرسال رسل شدهاند و طرق حسى و عقلانى شناخت را (که علماى تجربى و فلاسفه بدانند)، تکذیب کردهاند و این گونه مکاشفات یا به علت غلبه حکم وحدت بر آنهاست و یا به جهت مداخله شیطان در مکاشفات آنان.
(لذا فرد سالک چگونه بتواند به مکاشفات خود یقین و عقیده پیدا کند راه سلوک الى الله سخت است فقط لطف خداوند باید شامل حال گردد و گر نه شیطان نخواهد گذاشت آدمى به مقصود برسد) و این یکى از وجوه احتیاج سالک به شیخ کامل و مکمل است (که باید دستگیرى سالکان نماید. (ترجمه به معنا)].
شاگرد و ارادتمند بزرگ مرحوم آقا محمّد رضا قمشه اى، آقا میرزا محمودد بروجردى فرزند مرحوم ملّا صالح، آن چه را که در مجلس درس استاد به گوش جان شنیده در حاشیه اى بر رساله اسفار اربعه از آن استاد تقریر و ضبط نموده است:
«و لو خلى السالک و طبعه فلا یعرفها و یمیزها و کثیرا ما یقع فی الضلاله و المهالک و ایّاک ان تسلک بغرور من نفسک او ارشاد من لا یکون عارفا بتلک المعارف، و علیک بخدمه الکامل المکمل.
و فی المثنوى:
[ «اگر سالک بدون حجت درونى یا بیرونى از صحت سلوک خود آگاه نباشد (و فقط به مکاشفات خود استناد نماید) چه بسا (به علت مداخله شیطان در مکاشفات او) در ضلالت و گمراهى و هلاکت قرار بگیرد. (لذا) بر حذر باش از این که (خداى ناکرده) مغرور شوى و یا به ارشاد فردى که عارف به معارف (حقه) نیست گوش دهى، (و این را بدان که) فقط در خدمت فرد کامل و مکمل (و ارشادات او) باید باشى» (ترجمه به مضمون)].
آقاى جمالى در تاریخ شهرضا مى نویسد:
«به نقل از آقا میرزا محمّد طاهر تنکابنى (م ۱۳۶۰ ه. ق.) که از شاگردان ممتاز آقا محمّد رضا قمشها ى است و از تلامیذ طریق حقیقت آن استاد، آمده است که استاد آقا محمّد رضا قمشهاى قوّه طىّ الأرض، داشته است توضیح اینکه:
«استاد قمشهاى با آقا میرزا طاهر در تهران در سه راه امین، حضور به هم مىرسانند. آقا محمّد رضا به میرزا طاهر مىفرماید آیا مایل هستید که امشب با هم به زیارت حضرت معصومه- سلام الله علیها- در قم برویم؟ آقا میرزا طاهر مىگوید، من امشب که شب جمعه است چند نفر مهمان در منزل دارم و نمىتوانم به قم بیایم. آقا محمّد رضا مىگوید من شما را به زیارت مىبرم و طورى بر مىگردیم که شما به موقع به مهمانان خود برسید. در این موقع، دست او را مىگیرد و مىگوید، چشمانتان را به هم بگذارید، که میرزا طاهر نقل مىکند من چشمان خود را بستم بعد آقا محمّد رضا فرمود: صلوات بفرستید و میرزا مشغول فرستادن صلوات مىگردد که میرزا طاهر مىگوید ناگهان خود را در قم و در ضریح حضرت معصومه- سلام الله علیها- یافتم.
بعد از إتمام زیارت مجددا آقا محمّد رضا مىگوید دست خود را به من بدهید و چشمان خود را به هم بگذارید و صلوات بفرستید که ناگهان خود را در تهران و در سه راه امین، حاضر یافتم و این از شگفتیهاى عالم انسانى است.
در تاریخ شهرضا آمده است:
«موضوع دیگر این که مرحوم آقا محمّد رضا قمشهاى در مدرسه با طلبهاى سر موضوع عقلت و غفلت بحث داشته و این موضوع بىنتیجه مىماند، تا آقا محمّد رضا از دنیا مىرود بعد از فوت، آقا محمّد رضا به خواب دوست خود مىآید و در عالم خواب به او مىفرماید عقلت درست است، این طور نیست؟»«۱».
به غیر از بخشش تمام اموالى که استاد در خشکسالى و قحطى به سال (۱۲۸۸ ه. ق.) داشته و تمام ما یملک خود را که شامل تملکات کشاورزى، در قسمت فضلآباد شهرضا (قمشه) بوده، به درماندگان مى بخشد، یک بار دیگر این عدم تعلق به حطام پست دنیاوى وى را، در حکایتى که آقاى جمالى در کتاب تاریخ شهرضا آورده است، مکرر مى بینیم:
«زمانى که آقا محمّد رضا قمشهاى در تهران به امر تدریس مشغول بوده، چند نفر از طلاب قشرى نسبت به تدریس فلسفه، بخصوص فلسفه یونان به شیخ ایراد مىگیرند، بخصوص اینکه طلاب فوق، مخالف امر تدریس فلسفه نیز بوده اند.
طلاب ابتدا نزد حاج سیّد على نقى از علماى آن روز تهران مىروند و از او مىخواهند ترتیبى داده تا شیخ را از تهران تبعید و وادار به اقامت در شهر دیگرى نمایند. باید دانست که حاج سیّد على نقى در دربار ناصر الدین شاه مقامى داشته و ناصر الدین شاه به او علاقه داشته است، به هر حال از او مىخواهند تا از طریق دستگاه حکومتى شیخ محمّد رضا را از تهران اخراج کنند، حاج سیّد على نقى، آن چه به طلاب قشرى گوش زد مىکند و به آنان یاد آور مىگردد که شما از مقام آقا محمّد رضا، اطلاعى ندارید و او کسى است که فلسفه یونان را با فلسفه اسلام آشتى داده و این کار، کار بزرگى است، اما آنان توجهى نداشتند تا اینکه آقا محمّد رضا بدربار ناصر الدین شاه فراخوانده مىشود و او را با مجمعى از علما روبرو مىسازند و سؤالاتى از شیخ مىشود و او در کمال مهارت و تبحّر جواب مىدهد که همه غرق در رسائى کلام، و تسلط حکیم صهبا، به فلسفه مىشوند. از آقا محمّد رضا مى پرسند چرا جمعى با شما کج رفتارى مىکنند؟ شیخ مىگوید، در هر کار قدم گذاردید، براى خدا باشد من هم براى خدا قدم گذاشتهام هیچ کس نمىتواند کارى بکند اینها از حسادت و کم دانشى است. در این موقع ناصر الدین شاه دستور مىدهد، یک کیسه اشرفى با یک دست جامه مقابل آقا محمّد رضا بگذارند. و مىگوید مىتوانید تشریف ببرید و بتدریس ادامه دهید. آقا محمّد رضا به محض خروج، اشرفىها را به هر فقیر که مىرسد مىدهد و چون به حجره مىرسد، نقدینهها تمام مىشود که درویشى از او طلب مىکند، آقا محمّد رضا داخل حجره شده لباس اعطائیه را با خود آورده و به فقیر مىدهد و لباس کهنه خود را مىپوشد و مىفرماید حالا راحت شدم.
استاد مدرّسى چهاردهى مى نویسد:
«شادروان آقا میرزا طاهر تنکابنى، حکیم بزرگوار عصر ما حکایت کرد مرا که:
پس از وفات آقا محمّد رضا چون به درس میرزا ابو الحسن جلوه (متوفّى سال ۱۳۲۴ ه. ق.) رفتم، کتاب تمهید القواعد ابن ترکه را شروع به خواندن کردیم. میرزا را عادت بر این بود که تا کتابى را تصحیح نمى کرد شروع به بحث نمى نمود، آقا میرزا طاهر مى گفت مى دیدم آن تمهید القواعدى که در نزد آقا محمّد رضا خوانده بودیم صفحه به صفحه و گاهى سطر به سطر افتاده داشت و او به نیروى بیان عرفانى، مباحث کتاب را تقریر مى نمود. لیکن مرحوم میرزا ابو الحسن جلوه ابتدا تمام کتاب را اصلاح مى کرد، سپس درس مى گفت، از این مقایسه کوچک طرز دقت و تحقیق میرزاى جلوه با روش تدریس عارف قمشه اى کاملا آشکار و مبرهن مى شود.
آقا محمّد رضا قمشهاى با حاج ملّا هادى سبزوارى معاصر بودند. لیکن رونق حوزه درس حکیم سبزوارى بیشتر از محفل بحث عارف قمشهاى بود. از آقا محمّد رضا، علت را پرسیدند، با نهایت انصاف و بىنظرى در پاسخ شاگردانش گفت:
چون زهد و ورع حاجى بر مقام علمى او غلبه دارد عاشقان حکمت و عرفان بیشتر به حوزههاى علمى و روحانى وى به سبزوار مىشتابند.»«۱»
این عارف بزرگ که فردى ژولیده حال بوده و در سلک قلندران مىزیستهاند، در فکر خانومان نبوده و اعتنایى به ظواهر دنیوى نداشته در این مورد مرحوم استاد فاضل آقا جلال الدین همایى- رحمه الله- از استاد خود آقا شیخ محمّد حکیم خراسانى و ایشان از استاد خود حکیم والا مقام جهانگیر خان قشقایى- رحمه الله علیهما- نقل مىکند که:
«من (جهانگیر خان) سابقه تحصیل به حضرت قمشه اى را به طهران و به همان لیله ورود به محضر وى شدم، هیچگونه جنبه (علمایى) نداشت! به کرباس فروشان سده«۱» مىمانست«۲» به حال جذبه و چون طلب بنمودم بفرمود که فردا به خرابات آى و خرابات، محلى بود به بیرون خندق و درویشى بدان، قهوه خانهاى داشت، محل تردد اهل ذوق. فردا بدان مقام شدم و بیافتم او را به خلوتگاهى به حصیرى نشسته و اسفار برگشودم و او بخواند آن را از سینه و چنان تحقیقی کرد که نمانده بود که دیوانه شوم و آن حالت من دریافت و فرمود: قوت مى بشکند إبریق را»«۳».
در مورد چگونگى تدریس آن مرحوم، علامه آقا بزرگ تهرانى- رحمه الله- در اعلام الشیعه، مىنویسد:
«کان مشغولا بالتدریس فی اکثر العلوم، الّا انّ اختصاصه فی المعقول و العرفان و کتب المتصوف اکثر، و کان یدرس اکثر کتب محى الدین ابن العربی و شروحها و سائر رسائل العرفاء».«۴»
[در اکثر علوم مخصوصا در فلسفه و عرفان تدریس مىکرد ولى کتب متصوفه را بیشتر و اکثرا کتب محى الدین ابن عربى و شروح آن و سائر نوشتههاى عرفا را تدریس مى نمود.]
آقاى منوچهر صدوقى «سها» (دام عزّه) در کتاب (تاریخ حکما و عرفا …) مىنویسد: (استاد همایى) از آقاى مرتضى مدرسى نقل مىکرد که او چه بسیار از آقا شیخ عبد الحسین رشتى و او ظاهرا از آقا میر شهاب حکیم (ره) این مسئله را تکرار مىنمود که آقا محمّد رضا- رحمه الله- هر گاه که حالى مى داشت درسى مى گفت و شعرى مى خواند و گاه که حالى نداشت آن را جمع مى کرد.»«۱»
گویا میرزا ابو الحسن جلوه- رحمه الله- و آقا محمّد رضا تبایناتى در مشرب فکرى و تدریسى با هم داشتهاند. میرزاى جلوه استاد در فلسفه مشاء بوده ولى در عرفانیات به پاى میرزا محمّد رضا- رحمه الله- نمىرسیده. در عین حال که آقا محمّد رضا- رحمه الله- در تمام مشربهاى فلسفى و عرفانى یدی طولى داشته است.
در این مورد حکیم والا مقام، آقا سیّد جلال الدین آشتیانى- دام ظله العالی- روایتی را نقل نموده است که مؤیّد مطالب مذکور است.
«این مسلم است و اساتید ما خود ناظر این جریان بودند که جلوه خواست با مرحوم آقا محمّد رضا در عملیات معارضه نماید. آقا محمّد رضا … شروع به تدریس فلسفه مشاء فن تخصصى مرحوم جلوه نمود و از عهده برآمد و طلاب فاضل آن زمان او را در این فلسفه از حیث وسعت اطلاع و کثرت تحقیق و جودت فهم، بر جلوه ترجیح دادند. ولى آقا میرزا ابو الحسن شروع به تدریس شرح فصوص و مفتاح الغیب کرد و در همان صفحه اوّل این کتب توقف نمود!»«۲» آقاى مطیعى در سالنامه فرهنگ شهرضا مى گوید:
«و شاید به همین جهت بوده که وقتى آقا محمّد رضا به تهران آمد و وارد در حوزه تدریس شد، گروهى شعار «جلوه از جلوه افتاد» را سر دادند».«۱»
آقا محمّد رضا- رحمه الله- در ذیل فصل اوّل (شرح فصوص قیصرى) تعلیقه دارد به نام «وحدت الوجود بل الموجود»«۲» و مرحوم جلوه- رحمه الله- بر آن تعلیقهاى نوشته که ما به یارى خداوند متعال هر دو را در جلد دوم (آثار) فراهم آورده ایم.
چنانچه ملاحظه مىشود در این تعلیقه معارضه حادى مشاهده نمىشود و«۳» این را مىتوان ملاک تشخیص قرار داد و به ضرس قاطع گفت آن چه که در أفواه گروهى از مردم بوده جز غلوّ و از کاهى کوهى ساختن، نبوده است، زیرا مشاهده شده است که بین علما اگر اندک معارضه و برخورد رأى و عقیدهاى بوده است که به بیرون از حوزه درسى و علمى سرایت و رخنه کرده باشد هیاهو و جنجال اهل غوغا را به دنبال داشته است.
استاد آشتیانى در مقدمه کتاب مصباح الهدایه الى خلافه و الولایه حضرت امام خمینى- رحمه الله- مى نویسد:
«مرحوم مبرور آقا میر شهاب الدین نیریزى شیرازى، از تلامیذ بزرگ استاد مشایخنا العظام، میرزا محمّد رضا قمشهاى «رضوان الله علیهما» … به اسم «آقا میر» شهرت داشت و معاصر آقا میرزا محمّد هاشم اشکورى و آقا میرزا حسن کرمانشاهى بود. او مىگوید: آقا محمّد رضا علاوه بر تدریس آثار ملّا صدرا، حوزه درسى در تفسیر قرآن مجید داشت که خواص از تلامیذ او، در درس تفسیرش حضور مى یافتند. نام این درس، «تفسیر الإلقاء» بود از افادات او در این درس، تبحر او، در علوم قرآنى به خوبى معلوم مى گردد.
مرحوم آقا محمّد رضا قمشهاى- یا به قول میرزا مهدى آشتیانى «آمرضا»«۱» در اوایل ورود به تهران در ایام تعطیلى برخى از آیات قرآنیه را آیات ذات و صفات و افعال و آیات ولایت و هدایت و مختصر آیات متفرقه که داراى مضمون مشترک هستند تفسیر و تأویل مى نمود.
اما بعدها به عللى آن بحث را ترک نمود، آقا میر شهاب الدین حکیم شیرازى در دوران تدریس دنبال روش استاد را گرفت، ولى مانند استاد خود در بیان تأویل آیات، ید باسط نداشت، آقا محمّد رضا پیرامون سوره مبارکه «الکوثر» درست شش ماه تمام بحث کرد. گفتهاند در اثناى بحث صورت او برافروخته و طلاقت لسان و عذوبت بیان در او رو به اشتداد مى رفت تا بدان حد که شخص مستعد از تأثیر بیاناتش مدهوش مى شد».«۲»
باز استاد آشتیانى در همان، مقدمه طى یک حکایتى از زندگى خود، نکات ارزندهاى از استاد مشایخ، آقا محمّد رضا بازگو نمودهاند که هم حالات درونى و هم ظاهرى آن استاد کلّ را آشکار مىسازد:
«به یاد دارم که در ایام صباوت با جدهام که «باران رحمت بر او هر دمى» به مجلس روضه خوانى مىرفتم، حال و هواى آن روزگار چیزى دیگر و خلوص آن مردم، حیرت آور بود ذاکرین سیّد الشهداء «علیه و على أصحابه المستشهدین بین یدیه من الصلوات أزکاها و من التحیات الماها» که در عرشه منبر قرار مىگرفتند، بعد از ذکر بسمله به این جمله دلنشین «یا رحمه الله الواسعه، و یا باب نجات الامه» با إخلاص تمام مترنم مىشدند سالها پس از آن نیز در دوران جوانى در تهران هفتهاى یک شب در خدمت مرحوم استاد الأساتید، آقا میرزا مهدى آشتیانى- قدس الله روحه- به مسجد «حوض» (که پیش نماز آن مسجد آقا سیّد میرزا محمّد باقر مسجد حوضى شهرت داشت و مردى شریف و بزرگوار بود) مىرفتم. در این مجالس مرد سالخوردهاى موقر که قدى بلند و خمیده داشت، قبل از أفادت و افاضت میرزا ذکر مصیبت مىکرد. آقا میرزا مهدى پس از استماع روضه او به افاده مىپرداخت و معمولا با طرح دو سه مسئله فقهى صحبت خود را آغاز مىکرد و سپس به تدریس اصول عقاید مىپرداخت. در آن زمان عدهاى از تجار علاقه به شرکت در این گونه مجالس نشان مىدادند و به اشتیاق تمام به مطالب مرحوم آقا میرزا مهدى در معارف اسلامى که به طریق ارباب معرفت و ذوق بیان مىکرد، گوش مىسپردند. بعدها روزهاى جمعه هر هفته در منزل مرحوم «جام ساز» رشتى این مجلس منعقد مىشد و آن مرد کهنسال مانند گذشته در این مجالس شرکت مىکرد و قبل از بیانات آقا میرزا مهدى به نوحه سرایى مىپرداخت و همچون گذشته بسیار مورد توجه و احترام حضار بود.
از مرحوم حاج میرزا تقى آجیلى (که یکى از تجار محترم بازار تهران بود و بعدها بین ایشان و بنده دوستیى عمیق برقرار شد) نام آن پیرمرد را پرسیدم، گفت:نامش «ضیاء خراسانى» و مشهور به «شیخ حسن رثایى» است و آقاى میرزا براى او احترام خاصى قائل است.
یک بار هم هنگام مراجعت از مسجد حوض، نگارنده به آقاى آشتیانى عرض کرد که هر کس صداى دلنشین و رساى آقاى شیخ حسن را بشنود خیال مىکند این صداى کسى است که سى سال عمر دارد نه شخصى که حدود هشتاد سال از سنش گذشته است. مرحوم میرزا فرمودند: او استاد بى مانند در آواز و ضربیهاى قدیم است و بسیارى از اساتید آواز ایرانى شاگرد ایشان بوده اند و فرمودند که او و آقا سیّد جواد معلم عراقى (اراکى) حضور آقا محمّد رضا قمشه اى نیز رسیده اند.
مرحوم آقا محمّد رضا نیز خود شخصى اهل ذوق بود و هنگام تدریس عرفان، حال خاصى پیدا مىکرد و گفتهاند در این موقع زیبایى و گیرایى بیان او به حدى مى رسید که مستمعان مستعد را از خود بى خود مى کرد. آن چنان داد سخن مى داد که بعد از دقایقى به خود مىآمدند و از آن حالت سکر و جذبه که در وقت شنیدن بیانات استاد به ایشان دست مىداد، خارج مى شدند.
مرحوم آقا محمّد رضا شاگردى در اصفهان داشت که برادر وى عطار بود و در سبزه میدان تهران دکان عطارى داشت. وى به دستور برادرش در منزل خود اتاقى مجزا براى آقا محمّد رضا مهیا کرده بود. (البته به اصرار و التماس زیاد او، مرحوم میرزا، راضى شده بود که به منزل او برود) و بعضى از اوقات تعطیلى آقا محمّد رضا در آن منزل مىرفت و در حمام مجاور آن خانه که در کوچه سر تخت بربرىها منتهى مىشد به امام زاده یحیى واقع بود، استحمام مىکرد، میرزا لباس آقا را مىشست و سلمانى محل هم لدى الاقتضاء سر و ریش میرزا را اصلاح مىکرد.
در موسم تهران نیز همو میرزا را به باغچهاى که در یوسفآباد داشت مىبرد و همان شیخ حسن رثایى در این منزل لیالى جمعه روضه مىخواند (یادش به خیر باد)»«۱»
اکثر آثار حکیم متأله آقا محمّد رضا قمشهاى تحقیق و تنقیح شده و در کتابى با عنوان «آثار حکیم متأله آقا محمّد رضا قمشه اى (صهبا)» به کنگره بزرگداشت آن بزرگوار عرضه شده است، لذا از توضیح محتوایى آنها در اینجا خوددارى و فقط به ذکر نامى از آنها بسنده مى نمائیم.
(ألف: آثار فارسى)
۱- اشعار
(ب: آثار عربى)
۱- تعلیقات على فصوص الحکم به محیى الدین بن العربی الطائی الأندلسی
۲- تعلیقات على خصوص الکلم فی معانى فصوص الحکم للعلامه داود بن محمود بن محمّد الرومی القیصری الساوجى.
۳- تعلیقات على تمهید القواعد لابن الترکه الأصفهانی.
۴- تعلیقات على مفتاح الانس لمحمد بن حمزه الفنارى.
۵- تعلیقات على الاسفار الأربعه لصدر المتألهین محمّد الشیرازی.
۶- تعلیقات على الشواهد الربوبیه لصدر المتألهین محمّد الشیرازی.
۷- تعلیقات على شرح الإشارات و التنبیهات لنصیر الدین الطوسی.
۸- رساله فی الولایه.
۹- رساله فی الخلافه الکبرى بعد رسول الله (ص).
۱۰- رساله فی فرق بین اسماء الذات و الصفات و الأفعال.
۱۱- رساله فی وحده الوجود، بل الموجود.
۱۲- رساله فی تحقیق الاسفار الأربعه.
۱۳- رساله فی موضوع العلم.
۱۴- رساله فی تحقیق الجوهر و العرض فی لسان اهل الله.
۱۵- رساله فی الردّ على الاعتراض على دلیل امتناع انتزاع مفهوم واحد من الحقائق المختلفه.
۱۶- رساله فی شرح حدیث الزندیق.
۱۷- شرح فقراتى از دعاى سحر.
آیت الله حکیم میرزا جهانگیر خان قشقایى دهاقانى
آیت الله حکیم آقا میرزا عبد الغفار تویسرکانى اصفهانى
حکیم آخوند ملّا محمّد کاشانى
حکیم آقا شیخ على أکبر نهاوندى
حکیم آقا شیخ غلام على شیرازى
حکیم آقا میرزا إبراهیم بن ابى الفتح، الریاضی الزنجانی
حکیم آقا میرزا ابو الفضل بن میرزا ابو القاسم تهرانى
حکیم آقا میرزا أبوالقاسم آشتیانى
حکیم آقا میرزا جعفر آشتیانى
حکیم آقا میرزا حسن کرمانشاهى
حکیم آقا میرزا صفاى اصفهانى (حکیم صفا)
حکیم آقا میرزا عبد الله ریاضى رشتى
حکیم آقا میرزا على محمّد اصفهانى (حکیم)
حکیم آقا میرزا محمّد باقر مجلسى (شریعت گیلانى)
حکیم آقا میرزا محمّد طاهر تنکابنى
حکیم آقا میرزا محمود مدرّس کهکى قمى، متخلّص به «رضوان»
حکیم آقا میرزا هاشم اشکورى گیلانى
حکیم آقا میر شهاب الدین نیریزى شیرازى (آقا میر شیرازى)
حکیم آیه الله میرزا على أکبر مدرّس (حکمى) یزدى
حکیم امین الحکماء
حکیم جلال الدّین على ابو الفضل عنقاء طالقانى
حکیم حاج شیخ عبد الله حائرى
حکیم حاجى شیخ الرئیس قاجار ابو الحسن میرزاى حیرت
حکیم سیّد على أکبر بن سیّد عبد الحسین، بن محمّد صادق طباطبائى
حکیم شاهزاده عبد العلى میرزا،
حکیم شهید آقا میرزا محمود بن ملّا صالح بروجردى
حکیم شهید حضرت آیه الله میرزا محمّد باقر اصطهباناتى
حکیم شیخ آقا حسین نجمآبادى تهرانى
حکیم شیخ حیدر نهاوندى
حکیم شیخ على أکبر بن محمّد مهدى یزدى قمى
حکیم شیخ على نورى حکمى (شیخ شوارق)
حکیم محمود حسینى ساوجى
حکیم ملّا على سمنانى
حکیم ملّا محمّد سمنانى (فانى)
حکیم، ملک الشعراء، میرزا محمّد حسین عنقاء، بن هما شیرازى،
حکیم میرزا سیّد حسین (صدر الحفّاظ) قمى
حکیم میرزا لطف على صدر الأفاضل (دانش)
حکیم میرزا محمّد مهدى قمشه اى
حکیم میرزا نصر الله قمشهاى
میرزا زکى قفقازى،
ارتحال این حکیم زعیم و پرچمدار صداقت و پاکى و بى تعینى و سادگى، از سراى غرور به مأواى سرور به سال (۱۳۰۶ ه. ق.) اتفاق افتاده است. که در روز و ماه آن اختلاف کردهاند ولى در سال آن نه. دو تن از شاگردان وى یکى آقا میرزا ابو الفضل آن را به ماه محرم الحرام«۱» نوشته و آن دیگر عبد العلى میرزا به غرّه صفر«۲».
اعتماد السلطنه در هنگام احتضار از او کرامتى را نقل کرده است:
«هنگام نزع با خواص خود گفته بود که آیا اسب سفیدى را که حضرت صاحب- علیه السّلام- براى سوارى من فرستاده اند، دیدهاید«۳».»
مدفن آن بزرگوار نیز مورد اختلاف است. گویند در قبرستان ابن بابویه (شیخ صدوق) در تهران نزدیک آرامگاه حاج آخوند محلاتى به خاک سپرده شده است«۱»، ولى استاد جلال الدین همایى (سنا) مى فرماید که:
«من از شاگردان و دوستان مکتب قمشهاى شنیدم که او را در سر قبر آقا- مقبره امام جمعه تهران- دفن کردند«۲» به ایوان او سنگى کوچک نیز داشت و من زیارت کردم آن را. بعدها مرحوم حکیم الهى قمشهاى [مترجم قرآن کریم] که مرد ظریف و ادیبى بود نقل کرد براى من، که وقتى خیابان کشیدند، من و چند تن، استخوانهاى آن بزرگ را به ابن بابویه دفن کردیم. صاحب طرائق هم که گفته به ابن بابویه دفن کردندش«۳». نمىدانم که از کجا گفته است و من تقویت مىکنم دفن او را به مقبره امام جمعه که خود زیارت کردمش بدان جا«۴».
«بنا به پارهاى از نگاشته هاى افصل الملک، حکیم (قمشه اى) در اواخر عمر در تهران در مورد تکفیر واقع شده … و دچار تنگناهایى بوده است و در بیان مسائل عرفانى و حکمى با مخالفتهایى مواجه گشته است»«۵»
مقدمه مجموعه آثار حکیم صهباتألیف آقا محمدرضا قمشه اى//تحقیق و تصحیح: حامد ناجى اصفهانى – خلیل بهرامى قصرچمى