علما-حعلما-نعلمای قرن چهارم

زندگینامه ابوعبداللّه محمد حاکم نیشابورى(۴۰۵-۳۲۱ه ق)

 ابوعبداللّه محمدبن عبداللّه ضَبّى طهمانى، محدّث، قاضى و تراجم‌نگار شافعى قرن چهارم. او در ۳ ربیع‌الاول ۳۲۱ در نیشابور به‌دنیا آمد (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۳، ص ۵۱۰؛ صریفینى، ص ۶؛ ابن‌عساکر، ۱۴۰۴، ص ۲۲۷). ابن‌خلّکان (ج ۴، ص ۲۸۱) علت شهرت وى را به حاکم، اشتغال او به منصب قضا دانسته، گرچه حاکم از جمله القابى بوده است که محدّثان آن را براى کسانى به کار می‌برده‌اند که به جمیع احادیث، از حیث متن و سند و جرح و تعدیل و تاریخ، احاطه داشته باشد (قارى، ج ۱، ص ۱۲۱، نیز رجوع کنید به بلال، ص ۲۰۲ـ۲۶۰).

حاکم نیشابورى به ابن‌البَیع (بَیع به معناى کسى است که میان بارزگانان واسطه‌گرى می‌کند) شهرت داشته است که احتمالا نشان‌دهنده شغل نیاکان اوست (سمعانى، ج ۱، ص ۴۳۲؛ حاکم نیشابورى، ۱۳۷۵ش، مقدمه شفیعی‌کدکنى، ص ۳۱). نسبت ضبّى و طهمانى را نیز از اجداد مادرىِ خود گرفته است (صریفینى، ص ۵).

حاکم در کودکى، نزد پدر و دایی‌اش تحصیل علم را آغاز کرد (ذهبى، ۱۴۲۴، ج۹، ص۸۹؛ سبکى، ج۴، ص۱۵۶). نخستین‌بار در نُه سالگى سماع حدیث کرد (رجوع کنید به خطیب بغدادى؛ سبکى، همانجاها) و در ۳۳۴ نزد ابوحاتم ابن‌حبّان حدیث شنید (ذهبى؛ سبکى، همانجاها). وى از پدرش که موفق به دیدار مسلم‌بن حجاج، صاحب الجامع‌الصحیح، شده بود حدیث روایت کرده است (ذهبى، همانجا).

حاکم قرآن را در خراسان و عراق نزد ابوعبداللّه محمدبن ابی‌منصور صرّام و احمدبن سهل اشنانى و استادان دیگر آموخت (صریفینى، ص۶؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص۹۰). در فقه شاگرد ابوسهل محمدبن سلیمان صعلوکى، ابوالولید حسّان‌بن محمد نیشابورى (صریفینى، همانجا؛ ابن‌خلّکان، ج۴،ص۲۸۰؛ سبکى، ج۴،ص۱۵۷) و ابوبکر احمدبن اسحاق صبغى (از فقیهان بنام شافعى) بود و مناسبات علمى مستحکمى میان او و حاکم وجود داشت، به‌گونه‌اى که صبغى در جرح و تعدیل و علل به حاکم مراجعه می‌کرد و اداره و تولیت اوقاف مدرسه خود، دارالسنّه، را به حاکم واگذاشت (رجوع کنید به صریفینى، همانجا؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۵۹).

حاکم در تصوف مصاحب ابوعمروبن نُجَید و جعفرِ خلدى* و ابوعثمان مغربى* بود (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۱؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۵۷) و با کسانى چون ابوبکر محمدبن عمر جعابى، محدّث کثیرالحفظ امامى و ابوعلى حسین‌بن محمد ماسرجسى* نیشابورى که حافظ‌ترین محدّث روزگار خویش بود و ابوالحسن دارقطنى*، محدّث مشهور، به مذاکره علمى می‌پرداخت (صریفینى، همانجا؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص۹۰ـ۹۱).

حاکم دو بار به عراق و حجاز سفر کرد (خطیب بغدادى، ج ۳، ص ۵۰۹)؛ نخست چند ماه پس از مرگ اسماعیل صفّار در ۳۴۱، که راهى شهرهاى خراسان و ماوراءالنهر گردید (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۸۹؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۵۶) و بار دیگر در ۳۶۸ (ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۲). گفته‌اند که حاکم حدود هزار شیخ داشت (رجوع کنید به صریفینى، همانجا؛ ابن‌عساکر، ۱۴۰۴، ص ۲۲۸؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۸۹). خود او فهرست بلندى از مشایخ نیشابوریش را در تاریخ نیشابور (ص۱۴۷ـ۱۹۶) عرضه کرده‌است.

حاکم از عالمان و محدّثان بسیارى روایت کرده است، که از آن جمله‌اند:

محمدبن یعقوب اصمّ،

محمدبن عبداللّه‌بن احمد اصفهانى صفّار،

ابوحامد احمدبن علی‌بن حسنویه مُقرى،

و ابوبکر احمدبن اسحاق صبغى (خلیلى قزوینى، ج۳، ص ۸۵۱ـ ۸۵۲؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۸۹ـ۹۰).

اشخاص فراوانى نیز از حاکم حدیث نقل کرده‌اند،

از جمله

ابوبکر احمدبن حسین بیهقى* و

ابوالقاسم عبدالکریم‌بن هوازن قشیرى* (ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص۹۰؛ براى دیگر شاگردان حاکم رجوع کنید به ابن‌عساکر، ۱۴۰۴، ص۲۲۸ـ ۲۲۹؛ ذهبى، همانجا).

مقام علمى حاکم در حفظ احادیث با اسانید کم‌واسطه (اصطلاحاً: سند عالى)، در روزگار خود (قرن چهارم) منحصر به فرد است، چندان‌که ابوحازم عمربن احمد عبدویى* بر آن است همه کسانى که پس از مسلم‌بن حجاج، به حفظ حدیث و آگاهى از علل آن شهرت یافتند، در عصر خود واجد نظیر و بدیل بودند، اما حاکم نیشابورى در روزگار خود هیچ نظیر و بدیلى نداشت (رجوع کنید به ابن‌عساکر، ۱۴۰۴، ص۲۳۰؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۵۸ـ۱۶۰). فارسى از مشایخ خویش نقل کرده است که ابوسهل صعلوکى و ابن‌فورَک، دو تن از محدّثان و متکلمان بزرگ شافعى در نیشابور، حاکم را بر خود مقدّم می‌داشتند و او را بسیار محترم می‌شمردند (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۵؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۵۹).

دارقطنى، حاکم را از حیث اتقان و حفظ، بر ابن‌مَنده ترجیح داده است (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۱۷۱). همچنین ابوالقاسم سعدبن على زنجانى، حاکم را خوش‌تصنیف‌تر از دارقطنى و عبدالغنى اَزْدى و ابن‌منده دانسته است (رجوع کنید به همو، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۷ـ۹۸؛ سبکى، ج ۴، ص۱۶۰). در شرح‌حال حاکم از ملاقات او با بدیع‌الزمانِ همدانى* یاد کرده و گفته‌اند حاکم که شهرت بدیع‌الزمان را در حفظ اشعار شنیده بود، براى امتحان وى، جزئى مشتمل بر احادیث و اسناد برایش فرستاد و براى حفظ آنها یک جمعه به وى مهلت داد و بدیع‌الزمان آن جزء را پس از جمعه بازفرستاد و این کار را بیهوده شمرد و حاکم، در جواب، او را به معرفت نفس توصیه نمود و برترى حفظ احادیث بر اشعار را یادآورى کرد (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۶ـ۹۷؛ سبکى، ج ۴، ص۱۶۰).

حاکم در دوره سامانیان و وزارت ابوجعفر عُتبى، در ۳۵۹، مسئولیت قضاى نسا را برعهده گرفت (ابن‌عساکر، ۱۴۰۴، ص ۲۲۹؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۵۸) و قضاى جرجان هم بعد از آن به او پیشنهاد شد، اما نپذیرفت (سبکى، همانجا). به نوشته ابن‌عساکر (۱۴۰۴، همانجا) و ابن‌خلّکان (ج ۴، ص ۲۸۱)، سامانیان، حاکم را به عنوان پیک و سفیر نزد آل‌بویه می‌فرستادند. شفیعى کدکنى انتساب حاکم به تشیع را با سفارت او میان سامانیان و آل‌بویه مرتبط دانسته است (حاکم نیشابورى، ۱۳۷۵ش، مقدمه، ص ۳۵ـ۳۶).

بیشتر تراجم‌نویسان اهل سنّت و کسانى که شرح‌حال حاکم را نوشته‌اند، از تمایل وى به تشیع یاد کرده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به سمعانى، ج ۱، ص ۴۳۳؛ نیز رجوع کنید به حاکم نیشابورى، ۱۳۷۵ش، همان مقدمه، ص ۳۶ـ۳۷). مستند این قول، روایت «حدیث طَیر» در فضیلت امام‌على علیه‌السلام (رجوع کنید به حاکم نیشابورى، المستدرک، ج ۳، ص۱۳۰ـ۱۳۱) و حدیث «من کنت مولاه فعلىٌّ مولاه» (رجوع کنید به همان، ج ۳، ص ۱۰۹ـ۱۱۰) در المستدرک على الصحیحین (خطیب بغدادى، ج ۳، ص۵۱۰؛ سمعانى، ج ۱، ص ۴۳۳) و گاه روایت مطالبى شیعى، چون زیارت جامعه (رجوع کنید به جوینى خراسانى، ج ۲، ص ۱۷۹ـ۱۸۶؛ جامعه*، زیارت)، توسط حاکم است. حتى برخى، در عین ثقه دانستن وى، از او با تعبیر رافضى خبیث یاد کرده‌اند (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۸؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۶۲).

در واقع، وجود حدیث طیر در المستدرک على الصحیحین براى شرح‌حال‌نویسان حاکم معضِلى بوده است و کوشیده‌اند آن را به صورتهاى مختلف توجیه کنند (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۴، ۹۹؛ همو، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۱۶۸ـ۱۶۹). سُبْکى (ج ۴، ص ۱۶۱ـ ۱۷۱) درباره عقیده مذهبى و تمایل حاکم به تشیع، به‌تفصیل بحث کرده و با ذکر دلایلى، شیعه بودن او را رد کرده است. وى ضمن پاسخگویى به کسانى که حاکم را شیعه و او را در این مذهب متعصب دانسته‌اند، بر تمایل نسبتآ شدید وى به على علیه‌السلام و تشیع به معناى نقل احادیث وارده در فضائل اهل بیت صحه گذاشته، اما معتقد است این تمایل به حدى نیست که او على علیه‌السلام را بر شیخین مقدّم بدارد. وى همچنین (ج ۴، ص ۱۶۷) گفته که حاکم در کتاب اربعین خود، بابى درباره تفضیل ابوبکر و عمر و عثمان بر دیگر صحابه آورده است.

حاکم مخالفانى هم داشته است،

از جمله ابواسماعیل عبداللّه‌بن محمد انصارى و محمدبن طاهر مقدسى، که او را متهم می‌کردند و ضعیف می‌شمردند. سُبْکى آن را ناشى از اختلاف عقیده آنان دانسته و نوشته که شهرت آن دو به داشتن عقیده تجسیم بیش از شهرت حاکم به اعتقاد به تشیع است (سبکى، ج ۴، ص ۱۶۲ـ۱۶۳). از دیگر مخالفان وى، کرّامیان بودند که مدتى از خروج حاکم از منزل و املاى حدیث جلوگیرى کردند (رجوع کنید به ابن‌جوزى، ج ۱۵، ص ۱۰۹؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۸؛ سبکى، همانجا).

رحلت

درباره مرگ حاکم، در سوم صفر ۴۰۵، نوشته‌اند که وى به حمام رفت و غسل کرد و خارج شد، سپس آهى کشید و در دم مرد (ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۲، ۹۹؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۶۱؛ ابن‌عساکر، ۱۴۰۴، ص ۲۳۱؛ قس خلیلى قزوینى، ج ۳، ص ۸۵۲، که سال مرگ وى را ۴۰۳ نوشته است) و بعد از آنکه قاضى ابوبکر حیüرى بر او نماز گزارد، به خاک سپرده شد (ذهبى، همان، ص ۱۰۰).

آثار

حاکم نخستین اثر خود را در ۳۳۷ تألیف کرد (صریفینى، همانجا). او کتابهایى تألیف کرد که موجود نیستند و فقط نقل‌قولهایى از آنها در متون بعدى باقى مانده است،

از جمله :

تاریخ نیسابوریین (تاریخ نیشابور*)،

الاکلیل فى دلائل النبوه (براى گزارشى از محتواى این کتاب رجوع کنید به خلیلى قزوینى، ج ۳، ص ۸۵۴)،

مزکّی‌الاخبار،

فضائل‌الشافعى،

فضائل فاطمه الزهراء (ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۹)

و مفاخرالرضا.

حاکم کتاب الاکلیل را درباره ایام پیامبر و همسران ایشان و براى ابوعلى سیمجور، سپهسالار سامانیان در خراسان، تألیف کرده و در معرفه علوم‌الحدیث (ص ۲۹۶) به برخى مباحث آن اشاره کرده است (براى نقل‌قولهایى از الاکلیل رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ۱۴۱۵، ج ۱، ص ۲۹۱، ۳۰۴، ۳۰۸، ج ۲، ص ۱۳۲، ۱۴۳).

در مزکّی‌الاخبار که خود حاکم از آن با نام المزکیین لرواه الأخبار یاد کرده (حاکم نیشابورى، ۱۳۸۵، ص ۶۶) وى به بحث از جرح و تعدیل راویان حدیث در ده طبقه پرداخته است (براى منقولاتى از این کتاب براى نمونه رجوع کنید به ابن‌عساکر، ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱، ج ۲۱، ص ۲۵۲، ج ۵۶، ص ۳۹۳؛ ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۵، ص ۳۰۱، ج ۸، ص ۱۱۸، ج ۱۴، ص ۵۵۸).

باتوجه به شافعى بودن حاکم و منازعات تند حنفیان و شافعیان در دوران او، حاکم کتاب فضائل‌الشافعى را، مشتمل بر اخبار متداول میان شافعیان در فضیلت محمدبن ادریس شافعى، تألیف کرد (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۵؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۵۶). نسخه‌اى از این کتاب یافت نشده، اما احتمالا بخش اعظمى از مطالب آن در کتاب مناقب‌الشافعى ابوبکر احمدبن حسین بیهقى (متوفى ۴۵۸)، که یکى از مهم‌ترین راویان آثار حاکم بوده، باقى مانده است (براى نمونه رجوع کنید به بیهقى، ج ۱، ص ۱۵۴، ۱۵۸، ۱۸۳، ۳۱۴، ج ۲، ص ۱۲۵، ۱۳۸، ۲۰۴).

مفاخرالرضا، که در مناقب امام علی‌بن موسى الرضا علیه‌السلام بوده، تنها از طریق نقل‌قولهایى که ابن‌حمزه طوسى (ص ۴۸۳، ۴۹۶، ۵۴۶) آورده، شناخته شده است و احتمالا حاکم کتاب مستقلى به این نام نداشته و مطالبى که ابن‌حمزه نقل کرده، بخشى از شرح‌حال امام رضا علیه‌السلام، در تاریخ نیشابور بوده است (رجوع کنید به حاکم نیشابورى، ۱۳۷۵ش، همان مقدمه، ص ۴۲).

به‌نوشته ابن‌شهرآشوب (ص ۱۲۱)، شخصى به نام ابوعبداللّه مفید نیشابورى کتابى به نام مناقب‌الرضا تألیف کرده و آقابزرگ طهرانى (ج ۲۲، ص ۳۲۷) احتمال داده است که ابوعبداللّه مفید نیشابورى همان حاکم باشد. از نام برخى آثار دیگر حاکم در منابع سخن رفته است (رجوع کنید به ابن‌عساکر، ۱۴۰۴، ص ۲۲۸؛ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۵؛براى توضیح درباره این کتابها رجوع کنید به حاکم نیشابورى، ۱۳۷۵ش، همان مقدمه، ص ۴۰ـ ۴۱)، اما اطلاع بیشترى از آنها در دست نیست.

مهم‌ترین و مشهورترین آثار

از آثار موجود حاکم،کتاب المستدرک على الصحیحین، مهم‌ترین و مشهورترین اثر حدیثى اوست. وى در این کتاب کوشیده است احادیثى را گرد آورد که شرایط صحت احادیث موجود در صحیحین را دارند، اما در آن دو کتاب نقل نشده‌اند. المستدرک به شیوه کتابهاى فقهى تبویب‌شده است و علاوه بر احادیث فقهى، حاوى احادیث بسیارى در زمینه عقاید، طب، ملاحم و فتن و تفسیر قرآن و سیره و مغازى است (رجوع کنید به سنیدى، ص ۹۱ـ۹۳).

درباره المستدرک بحث و جدلهاى فراوانى میان رجالیان و محدّثان اهل سنّت رخ داده است (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۸ـ۹۹؛ابن‌حجر عسقلانى، ۱۳۹۰، ج ۵، ص ۲۳۳). ذهبى در کتابى به نام مختصر کتاب‌المستدرک على الصحیحین، احادیثى را که به نظر او، برخلاف شرایط بخارى و مسلم بوده، از کتاب حاکم حذف کرده است (رجوع کنید به بشار عواد معروف، ص ۲۴۸ـ۲۴۹). کتاب مستدرک و تلخیص ذهبى بارها چاپ غیرانتقادى شده است (رجوع کنید به عطیه و همکاران، ج ۲، ص ۵۷۱). عادل حسن على در کتاب الامام‌الحاکم النیشابورى و کتابه المستدرک (قاهره ۱۳۸۴ش/۲۰۰۵) جوانب گوناگون المستدرک را بررسى کرده است.

در حوزه علوم حدیث،

حاکم کتاب معرفه علوم‌الحدیث را نگاشته که از جمله چند کتاب اساسى این دانش است که پایه‌هاى مهم این رشته را استوار ساخته و به تعبیر ابن‌خلدون این دانش را تهذیب، و محاسنش را آشکار کرده است (ابن‌خلدون، ج ۱: مقدمه، ص۵۵۹). حاکم پیش از تألیف آن، آثار مختصرى در علوم حدیث مثلا

کتاب المدخل الى معرفه کتاب الاکلیل (اسکندریه ۱۹۸۳)

و المدخل الى معرفه الصحیح (بیروت ۱۴۰۴ و با عنوانِ المدخل الى معرفه الصحیحین، ریاض ۱۴۰۴) نوشته بوده و در

کتاب معرفه علوم‌الحدیث (ص ۶۶) به الاکلیل ارجاع داده است.

ابومحمد عبدالغنى ازدى* در کتابى با نام کشف الاوهام التى فى مدخل الحاکم، یا اوهام الحاکم فى المدخل، این کتاب را نقد و حاکم، به این‌سبب، از وى تشکر و او را دعا کرده است (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۲۶۹ـ۲۷۰). کتاب مذکور به کوشش مشهور حسن محمد سلمان در ۱۴۰۷ در اردن منتشر شده است.

از دیگر آثار حدیثى حاکم است:

تسمیهُ من أَخْرَجَهُم البخارىو مسلم وَ مَا انفَرَدَ به کل واحد منهما (بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷)، سؤالات الحاکم للدارقطنى فى الجرح و التعدیل (ریاض ۱۴۰۴)، و سؤالات مسعودبن على السجزى مع اسئله البغدادیین عن احوال الرواه (بیروت ۱۴۰۸ و قاهره ۲۰۰۶).



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن‌جوزى، المنتظم فى تاریخ‌الملوک والامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۳) ابن‌حجر عسقلانى، الاصابه فی‌تمییز الصحابه، چاپ عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۴) همو، لسان‌المیزان، حیدرآباد، دکن ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱؛
(۵) ابن‌حمزه، الثاقب فى المناقب، چاپ نبیل رضا علوان، قم ۱۴۱۲؛
(۶) ابن‌خلدون؛
(۷) ابن‌خلّکان؛
(۸) ابن‌شهرآشوب، کتاب معالم‌العلماء، چاپ عباس اقبال آشتیانى، تهران ۱۳۵۳؛
(۹) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۱۰) همو، تبیین کذب المفترى فیما نسب الى الامام ابی‌الحسن الاشعرى، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۱) بشار عواد معروف، الذهبى و منهجه فى کتابه تاریخ‌الاسلام، قاهره ۱۹۷۶؛
(۱۲) سعد فهمى احمد بلال، السراج المنیر فی‌القاب المحدثین، ریاض ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
(۱۳) احمدبن حسین بیهقى، مناقب الشافعى، چاپ احمد صقر، قاهره ۱۹۷۱؛
(۱۴) ابراهیم‌بن محمد جوینى خراسانى، فرائد السمطین فى فضائل المرتضى و البتول و السبطین و الائمه من ذریتهم علیهم‌السلام، چاپ محمدباقر محمودى، بیروت ۱۳۹۸ـ۱۴۰۰/ ۱۹۷۸ـ۱۹۸۰؛
(۱۵) محمدبن عبداللّه حاکم نیشابورى، تاریخ نیشابور، ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابورى، چاپ محمدرضا شفیعى کدکنى، تهران ۱۳۷۵ش؛
(۱۶) همو، کتاب معرفه علوم‌الحدیث، چاپ معظم حسین، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۵/۱۹۶۶؛
(۱۷) همو، المستدرک علی‌الصحیحین، و بذیله التلخیص للحافظ‌الذهبى، بیروت : دارالمعرفه، (بی‌تا.)؛
(۱۸) خطیب بغدادى؛
(۱۹) خلیل‌بن عبداللّه خلیلى قزوینى، کتاب‌الارشاد فى معرفه علماءالحدیث، چاپ محمدسعیدبن عمر ادریس، ریاض ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۲۰) محمدبن محمد ذهبى، تاریخ‌الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۲۱) همو، سیراعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۲۲) عبدالوهاب‌بن على سبکى، طبقات‌الشافعیه الکبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶؛
(۲۳) سمعانى؛
(۲۴) عبدالرحمان سنیدى، السیرهالنبویه عند البیهقى مع دراسه مقارنه لابرز مورخى السیره المعاصرین له فی‌المشرق خلال‌القرن الخامس الهجرى، ریاض ۱۴۲۶/۲۰۰۵؛
(۲۵) ابراهیم‌بن محمد صریفینى، تاریخ نیسابور: المنتخب من‌السیاق، (اصل از) عبدالغافربن اسماعیل فارسى، چاپ محمدکاظم محمودى، قم ۱۳۶۲ش؛
(۲۶) محیی‌الدین عطیه، صلاح‌الدین حفنى، و محمد خیر رمضان یوسف، دلیل مؤلفات‌الحدیث الشریف‌المطبوعه القدیمه و الحدیثه، بیروت ۱۴۱۶/۱۹۹۵؛
(۲۷) علی‌بن سلطان محمد قارى، شرح شرح نخبهالفکر فى مصطلحات اهل الاثر، چاپ محمد نزار تمیم و هیثم نزار تمیم، بیروت [?۱۴۱۵/ ۱۹۹۴[.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲ 

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=