ابوبکرمحمدبن عباس ، ادیب، کاتب و شاعر سدۀ چهارم. در بیشتر منابع به ابوبکر خوارزمى معروف است (از جمله رجوع کنید به قاضى جرجانى، ص ۳۷۷؛ثعالبى، ۱۴۰۵، ص ۵۴۶؛همو، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۲۲۳؛توحیدى، ص ۱۰۷) و به طبرى و طبرخَزمى ملقب بود (ثعالبى، ۱۴۰۳، ص ۲۳۴؛سراج قارى، ج ۱، ص ۹۰؛تنوخى، ج ۶، ص ۲۳۶؛سمعانى، ج ۴، ص ۴۴ـ۴۵).
تاریخ تولد وى را، به اختلاف، سال ۳۲۳ (سیوطى، ج ۱، ص ۱۲۵)، ۳۱۶ (واندایک، ص ۳۴۰؛سرکیس، ج ۱، ستون ۸۳۸) یا اواخر دهۀ اول و اوایل دهۀ دومِ سده چهارم (رجوع کنید به صدقى، ص ۱۰۷) ذکر کردهاند. دربارۀ زادگاه او نیز اختلاف نظر هست (رجوع کنید به ابنقیسرانى، ص ۹۶؛سمعانى، ج ۴، ص ۴۵) ولى ثعالبى (همانجا)، که شاگرد خوارزمى بوده، نوشته که زادگاه وى خوارزم بوده است.
درباره خاندان خوارزمى نیز اطلاعات اندکى وجود دارد، از جمله اینکه خانوادهاش ثروتمند بودند (خوارزمى، ۱۹۷۰، ص ۲۲۹) و دایى او محمدبن جریر طبرى بوده است (حاکم نیشابورى، ص ۱۰۳؛سمعانى، ج ۲، ص ۴۰۸؛ابنخلّکان، ج ۴، ص ۱۹۲، ۴۰۰). برخى این طبرى را همان طبرى صاحب تفسیر و تاریخ (متوفى ۳۱۰؛حاکم نیشابورى؛سمعانى، همانجاها؛بیهقى، ص ۱۸۵ـ۱۸۶) و برخى او را طبرى شیعى، مؤلف کتابهاى المُسْتَرشِد و الایضاح فى الامامه (متوفى سدۀ چهارم)، میدانند (ابن ابیالحدید، ج ۲، ص ۳۶؛شوشترى، ج ۱، ص ۹۸؛امین، ج ۹، ص ۱۹۹، ۳۷۷؛براى تفصیل در این زمینه رجوع کنید به خوارزمى، ۱۳۷۶، ص ۱۰۹ـ۱۲۱).
خوارزمى در جوانى، از زادگاه خود مهاجرت کرد (ثعالبى، همانجا) و مدتى در بغداد اقامت گزید و نزد ابوعلى اسماعیلبن محمد صفّار و قاضى ابوبکر احمدبن کامل سنجرى دانش آموخت (سمعانى، ج ۲، ص ۴۰۹). پیش از ۳۴۶ به شام رفت و مدتى در حلب اقامت گزید (ابنخلّکان، ج ۴، ص ۴۰۱) و ملازم دربار سیفالدوله حمدانى شد (ثعالبى، همانجا). سپس به بخارا رفت و مصاحب ابوعلى بلعمى وزیر (متوفى ۳۸۳) شد و او را مدح گفت (خوارزمى، همان، ص ۳۱۳، ۳۵۰ـ۳۵۲)، ولى پس از مدتى مناسبات آن دو تیره شد و خوارزمى به نیشابور رفت و در آنجا وزیر را هجو کرد (همان، ص ۴۱۲).
وى در نیشابور به امیر ابونصراحمدبن على میکالى پیوست و با بزرگان این شهر همنشین شد (ثعالبى، همانجا). اما ماندن در نیشابور و بودن با خاندان میکالى نتوانست آرزوهاى خوارزمى را محقَّق سازد، لذا وى در ۳۵۳ از نیشابور به سجستان رفت و به مدح والى آنجا، ابوالحسین طاهر، پرداخت و از او صله دریافت کرد (ثعالبى، همان، ج ۴، ص ۲۳۵)، ولى این حالت دیرى نپایید و خوارزمى به زندان افتاد و پس از آزاد شدن، راهى طبرستان شد و در ۳۵۶ به نیشابور بازگشت.
وى در این سفرها نتوانست به آرزوهایش دست یابد، از اینرو به آلبویه رو کرد و با علیبن کامه (متوفى ۳۷۴)، جلودار لشکر رکنالدوله آلبویه و والى او در قومس، بناى دوستى گذارد (خوارزمى، ۱۹۷۰، ص ۲۰۳ـ۲۰۴). همچنین ابیاتى در مدح ابنعمید سرود (خوارزمى، ۱۳۷۶، ص ۳۹۴) و پس از درگذشت رکنالدوله، براى او مرثیه گفت (راغب اصفهانى، ج ۱، ص ۶۳۶). پس از درگذشت ابنعمید در ۳۶۶، خوارزمى به صاحببن عَبّاد، وزیر دانشمند آلبویه، پیوست .
دربارۀ نخستین دیدار خوارزمى و صاحببن عبّاد حکایتهایى نقل شده است (رجوع کنید به سمعانى، ج ۲، ص ۴۰۸؛ابنخلّکان، ج ۱، ص ۴۱۶، ج ۴، ص ۴۰۱، براى تفصیل و نقد این حکایتها رجوع کنید به خوارزمى، ۱۳۷۶، ص ۱۴۰ـ۱۴۳). خوارزمى دوبار نیز به دیدار عضدالدوله آلبویه در شیراز شتافت و این دیدارها پیش از ۳۷۱ بود که عضدالدوله آنجا را ترک گفت (خوارزمى، همان، ص ۱۴۵).
ارتباط خوارزمى با آلبویه، سامانیان را خوش نیامد، از اینرو خوارزمى را تهدید کردند تا به دربار آنان بپیوندد (خوارزمى، ۱۹۷۰، ص ۱۵۴ـ۱۵۵) و این امر باعث ترس خوارزمى شد تا اینکه ابوالحسن مُزَنى به وزارت سامانیان رسید. او که از دوستداران خوارزمى بود، نامهاى در جلب محبت خوارزمى نوشت و او را به نیشابور دعوت کرد و خوارزمى نیز دعوت او را پذیرفت و به نیشابور رفت (خوارزمى، همان، ص ۱۵۰ـ۱۵۱) و مجالس درس خود را در آنجا و همچنین در بخارا و نسا برقرار کرد (سمعانى، ج ۲، ص ۴۰۹).
شاگردان
شاگردان بسیارى در حلقۀ درس خوارزمى حاضر میشدند (خوارزمى، ۱۹۹۳، مقدمه اعرجى، ص ف ـ «ص»). این روزگار خوش تا ۳۸۲ ادامه یافت. در آن سال، بدیعالزمان همدانى* وارد نیشابور شد و دشمنان و حسودانِ خوارزمى فرصت مناسبى براى انتقام از خوارزمى به دست آوردند تا بدانجا که خوارزمى ناراحت شد و زبان به گلایه گشود (رجوع کنید به خوارزمى، ۱۹۷۰، ص ۱۰۹، ۱۱۴، ۱۵۷). در همان سال، میان خوارزمى و بدیعالزمان همدانى مناظرۀ ادبى صورت گرفت (براى تفصیل درباره مباحث این مناظره رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۲، ص ۱۷۳ـ۱۸۳؛شَکْعه، ص ۲۷۱ـ۲۸۷؛اَحْدَب طرابلسى، ص ۲۸ـ۸۴).ثعالبى (همان، ج ۴، ص ۲۳۸، ۲۹۴ـ۲۹۵) گفته است که برخى بدیعالزمان را پیروز میدان مناظره دانستهاند و برخى دیگر خوارزمى را (براى نقل و نقد دیدگاههاى گوناگون درباره این مناظره رجوع کنید به خوارزمى، ۱۳۷۶، ص ۱۵۳ـ۱۵۹).
رحلت
این مناظره حالت روحى بدى در خوارزمى پدید آورد تا اینکه وى در شوال ۳۸۳ (ثعالبى، همان، ج ۴، ص ۲۳۹) یا رمضان آن سال (سمعانى، ج ۲، ص ۴۰۹؛بیهقى، ص ۱۸۶) درگذشت. دربارۀ تاریخ درگذشت او، ترجیح با گفتۀ ثعالبى است، زیرا وى شاگرد و همنشین خوارزمى بوده است.
شاگردان خوارزمى
. یکى از عواملى که بیانگر مقام بلند ادبى و علمى خوارزمى است، شاگردان وى میباشند که از جمله آناناند: ابومنصور عبدالملک ثعالبى* نیشابورى، ابوالمظفر هروى محمدبن آدم، ابوالفتح لغوى محمدبن احمد، ابونصر احمدبن على زوزنى، ابونصر احمدبن حسین بیهقى، ابوالفضل احمدبن محمد عروضى، و حسنبن احمد طبسى نیشابورى (براى آگاهى از احوال آنان رجوع کنید به ابنانبارى، ص ۳۶۵؛یاقوت حموى، ج ۱۷، ص ۱۱۶ـ۱۱۷؛ثعالبى، همان، ج ۴، ص ۵۱۵؛بیهقى، ص ۲۸۴؛قفطى، ج ۱، ص ۲۷۷). خوارزمى نامههایى نیز به برخى شاگردان خود نوشته است که برخى از آن شاگردان، فقیه، نویسنده و شاعر بودهاند (براى نمونه رجوع کنید به خوارزمى، ۱۹۷۰، ص ۱۹، ۲۱، ۵۱، ۶۶، ۹۵ـ۹۷، ۱۱۸).
آثار
آثار خوارزمى عبارتاند از:
۱) کتاب الامثال، که نام آن در غررالامثال ابوالحسن بیهقى و شفاءالغلیل خَفاجى آمده است (خوارزمى، ۱۹۹۳، مقدمه اعرجى، ص «خ»). این کتاب را محمدحسین اعرجى تصحیح کرده و در ۱۳۷۳ش/۱۹۹۳ در الجزایر به چاپ رسانده است.
۲) المکارم و المفاخر، که برخى برآناند از آثار خوارزمى است و برخى میگویند که این کتاب، بخشى از کتاب مفیدالعلوم زکریا قزوینى است، زیرا در اسلوب نگارش با اسلوب خوارزمى متفاوت است (رجوع کنید به صادقى، ج ۵، ص ۲۵۳). این کتاب را عزّت عطار در ۱۳۵۴ در قاهره به چاپ رسانده است.
۳) شرح دیوانالمتنبى (بدیعى، ص ۲۶۹؛بلاشر، ص ۳۹۱).
۴) امالى الخوارزمى میدانى (ج ۳، ص ۱۹۹) بدان اشاره کرده است.
۵) المناقب. نام این اثر در حدیقهالافراح شروانى (ص ۹۵) آمده است.
۶) رسائل ابیبکر الخوارزمى. این کتاب، با مقدمۀ نسیب و هیبهالخازن، در ۱۳۵۹ش/۱۹۷۰ در بیروت به چاپ رسیده است.
۷) دیوان ابیبکر الخوارزمى، که با شرح و توضیحات حامد صدقى در ۱۳۷۶ش تهران به چاپ رسیده است. ۸
) کتابى که براى ابوالطیب محمدبن على کاتب بیهقى نوشته است (بیهقى، ص ۲۹۶) و در منابع نام آن نیامده است.
۹) رسائل ابیبکر الخوارزمى (بیروت ۱۹۷۰).
منابع :
(۱) ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۵/۱۹۶۵؛
(۲) عبدالرحمانبن محمد انبارى، نزهه الالبّاء فى طبقات الادباء، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۶/ ۱۹۶۷)؛
(۳) ابنخلکان، وفیات؛
(۴) محمدبن طاهر ابنقیسرانى، المؤتلف و المختلف، المعروف بالانساب المتّفقه، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۵) ابراهیم احدب طرابلسى، کشف المعانى و البیان عن رسائل بدیعالزمان، بیروت (بیتا.)؛
(۶) امین، اعیانالشیعه؛
(۷) یوسف بدیعى، الصبح المنبى عن حیثیه المتنبّى، چاپ مصطفى سقا، محمد شتا، عبده زیاده عبده، قاهره ( ۱۹۷۷)؛
(۸) بلاشر، ابوالطیب المتنبى دراسه فى التاریخ الادبى، ترجمه ابراهیم کیلانى، دمشق ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۹) ابوالحسن على بیهقى، تاریخ بیهق، چاپ قارى سیدکلیماللّه حسینى، حیدرآباد هند ۱۹۶۸؛
محسن بن على تنوخى، نشوار المحاضره و اخبار المذاکره، چاپ عبّود شالجى، بیروت
(۱۰) ۱۳۹۳/۱۹۷۳؛
(۱۱) ابوحیّان توحیدى، اخلاق الوزیرین، چاپ محمدبن تاویت طنجى، دمشق ۱۳۸۵/۱۹۶۵؛
(۱۲) عبدالملک بن محمد ثعالبى، خاصالخاص، چاپ صادق نقوى، حیدرآباد دکن ۱۴۰۵/۱۹۸۴؛
(۱۳) همو، یتیمه الدهر فى محاسن اهل العصر، چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۴) علیبن عبدالعزیز جرجانى، الوساطه بین المتنبى و خصومه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم و علیمحمد بجاوى، قاهره ۱۳۷۰/۱۹۵۱؛
(۱۵) محمدبن عباس خوارزمى، الامثال، چاپ محمدحسین اعرجى، الجزایر، ۱۹۹۳؛
(۱۶) همو، رسائل ابیبکر الخوارزمى، چاپ نسیب وهیبه خازنى، بیروت ۱۹۷۰؛
(۱۷) همو، دیوان ابیبکر الخوارزمى، مع دراسه لعصره و جهاته و شعره، چاپ حامد صدقى، تهران ۱۳۷۶؛
(۱۸) راغب اصفهانى، محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء، چاپ ریاض عبدالحمید مراد، بیروت ۱۴۲۷/۲۰۰۶؛
(۱۹) جعفربن احمد سراج قادرى، مصارع الغشّاق، بیروت (بیتا.)؛
(۲۰) یوسف الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه و المعربّه، مصر ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
(۲۱) سمعانى، الانساب (چاپ اختصارات)؛
(۲۲) عبدالرحمان سیوطى، بغیه الوعاه فى طبقات اللغویین و النحاه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴/۱۹۶۴؛
(۲۳) احمدبن محمد شروانى، حدیقه الافراح لازاله الاتراح، بولاق ۱۲۸۲؛
(۲۴) مصطفى شکعه، بدیعالزمان الهمذانى، قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۳؛
(۲۵) نوراللّه شوشترى، مجالس المؤمنین، تهران ۱۳۵۴ش؛
(۲۶) مریم صادقى، «ابوبکر خوارزمى»، د. بزرگ اسلامى، ج ۵، ۱۳۷۲ش؛
(۲۷) ابوهلال عسکرى، دیوان المعانى، قاهره ۱۳۵۲، چاپ افست بغداد؛
(۲۸) علیبن یوسف قفطى، انباه الرواه على انباه النحاه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۶۹/۱۹۵۰؛
(۲۹) احمدبن محمد میدانى، مجمع الامثال، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۳۰) ادوارد واندایک، اکتفاء القنوع بماهو مطبوع، مصر ۱۳۱۳/۱۸۹۶؛
(۳۱) یاقوت حموى، معجمالادباء، بیروت (بیتا.).
دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۵