*مفسرانعلما-معلمای قرن چهاردهم(معاصر شمسی)

زندگینامه آیت الله ناصر مکارم شیرازى(متولد۱۳۰۵ه ش)دامت افاضاته

 

تولد

۲۲ شعبان المعظم ۱۳۴۷ق (بهمن ۱۳۰۵) در شیراز کودکى به دنیا آمد. که نام او را ناصر گذاشتند(۱)خانواده او از خاندانى اصیل و مذهبى و مورد احترام مردم بود و جدّ اعلایش حاج محمد باقر از تجار مورد اعتماد شیراز به شمار مى رفت. پدر بزرگش حاج محمد کریم نیز تاجر معروف و از نزدیکان آیت الله حاج شیخ محمدجعفر محلاتى پدر مرحوم آیت الله بهاءالدین محلاتى بود.

استاد مکارم مى گوید:«خانواده ما عشق و گرایش قابل ملاحظه و خوبى به مذهب داشتند هر چند نه روحانى بودند نه روحانى زاده، فراموش نمى کنم مادربزرگم مرا زیاد به مسجد مى برد، از همان طفولیت به مسجد عادت کردم، شاید هشت ساله بودم که از منبر وعاظ استفاده مى کردم و مطالب اسلامى برایم بسیار لذت بخش بود و در خاطره ام نقش مى بست….

پدرم علاقه زیادى به آیات قرآن داشت. در دورانى که در مدارس ابتدایى تحصیل مى کردم گاهى شبها مرا به اتاق خودش فرا مى خواند و به من مى گفت: ناصر کتاب آیات منتخبه و ترجمه آن را براى من بخوان این کتاب مجموعه آیاتى بود که توسط بعضى از دانشمندان انتخاب شده و در زمان رضاخان در مدارس به عنوان تعلیمات دینى تدریس مى شد، من آیات و ترجمه آن را براى او مى خواندم و او لذت مى برد.»

تحصیل

چهار یا پنج ساله بود که در دبستان زینت مشغول تحصیل شد و کلاسهاى درس را با سرعت پشت سر گذاشت. دوره دبیرستان را مى گذراند که عشق تحصیل علوم دینى او را به مدرسه خان شیراز از مدارس بزرگ و محل تدریس یا تحصیل صدرالمتألهین شیرازى کشاند. شرح امثله را نزد آیت الله ربّانى شیرازى امتحان داد و جامع المقدمات را به پایان رساند. خود مى گوید:

«بعد از اتمام جامع المقدمات در مدرسه خان، روزى مرحوم آیت الله موحد به مغازه پدرم آمد. تابستان بود و روزها در مغازه پدر که شغلش در آن زمان جوراب بافى بود، کار مى کردم. رو به پدرم کرد و سخنى گفت که مضمونش این بود:

ـ چند پسر دارى؟

ـ چهار تا

ـ بیا این یکى (ناصر) را وقف امام زمان (عج) بکن!

پدرم با اینکه کمک زیادى به او مى کردم، پذیرفت که مرا به خدمت آقاى موحد یعنى مدرسه علمیه آقا بابا خان بفرستد.»

او با نبوغى که داشت به سرعت مورد توجه قرار گرفت. استاد مکارم شیرازى درباره شرکت در درس حضرت آیت الله العظمى بروجردى مى گوید:

«در آغاز جوانى هیجده – نوزده ساله بودم و شرکت چنین نوجوانى در درس که افرادى مثل آیت الله العظمى گلپایگانى و امام راحل در آن شرکت داشتند کمى عجیب بود، مخصوصاً زمانى که به خود شجاعت طرح اشکال در اثناى درس را مى دادم مسئله عجیب تر به نظر مى رسید و شاید بعضى به خود مى گفتند این پسر بچه شیرازى چرا این قدر جسور است و به خود اجازه طرح اشکال و «ان قلت» را در چنین محضر بزرگى مى دهد؟!»

مؤلّف کتاب گنجینه مى نویسد:«در درس مرحوم آیت الله العظمى حجّت و بروجردى حاضر شده و کاملا با صحبت کردن در بحث آن آیات عظام جلب توجه آنها و کلیه شرکاء درس را مى نمود و خاطر این نویسنده است که در آن اوقات، عمرش از بیست سال نگذشته بود که در درس اشکال مى کرد و جواب مى گرفت.»

مهاجرت به نجف اشرف تا برگشت به قم

استاد در سال ۱۳۶۹ ق در حدود بیست و دو سالگى به نجف اشرف هجرت نمود و یک سال بعد با اخذ درجه اجتهاد از آیت الله العظمى اصطهباناتى و حاج شیخ محمد حسین کاشف الغطاء و تقریظ ارزشمند آیت الله العظمى سید محسن حکیم بر تقریرات بحث طهارت ایشان به قم بازگشت.

در تقریظ آیت الله حکیم مى خوانیم:«به بخشى از این تقریر به مقدارى که وقت اجازه مى داد نظر افکندم. آن را در نهایت اتقان دیدم با بیانى شیوا و رساء و اسلوبى سر آمد که بیانگر رشد فکرى و شکوفایى ذوق و قریحه و اعتدال سلیقه مقرر آن است، پس شکر خداوند سبحانى که شایسته و اهل شکر است را بجا آورم، به جهت توفیقى که به جناب علامه مهذب، پاک و هوشمند، شیخ ناصر شیرازى سلمه الله تعالى عطا کرد و از حضرتش خواستم که یارى اش دهد و او را به مقام عالى از علم و عمل برساند.»

ایشان همچنین از محضر آیت الله خویى در نجف اشرف استفاده کرد و پس از یکسال و نیم به دلایلى در خرداد ۱۳۳۰ ش (شعبان ۱۳۷۰ ق) به قم بازگشت و در درس علماى بزرگ از جمله آیات محترم بروجردى، علامه طباطبایى، میرزا هاشم آملى و حجّت شرکت کرد.

اهتمام به کار گروهى

در قم علاوه بر تحصیل، به تدریس و تحقیق و تبلیغ پرداخت و چون به کار جمعى اعتقاد داشت، به تشکیل گروههاى علمى و پژوهشى و نقد و بررسى نظریه ها و مکاتب پرداخت و آثار منتشر شده ایشان نوعاً حاصل گفتگو و نقد و بررسى هاى جمعى است. آشنایى با هم شاگردیها از جمله امام موسى صدر، شهید مرتضى مطهّرى، جعفر سبحانى، مصباح یزدى، مفتح، باهنر، هاشمى رفسنجانى و این فرصت را فراهم مى آورد تا جلسات علمى پر بارى را تشکیل دهد و مهم ترین مباحث علمى را با توجه به مقتضیات روز و شبهات مطرح و نتایج آن را به شکل کتاب، مقاله، سخنرانى و.. منتشر سازد. وى درباره کار جمعى مى گوید:

«اوّلین تجربه ام این است که به روشنى بر ما ثابت شد که کار جمعى در همه جا و مخصوصاً در کارهاى علمى و به ویژه در نوشتن کتاب، بر کار فردى بسیار برترى دارد، کتاب هایى که ما به صورت جمعى نوشته ایم یعنى با مشورت انجام شده، هم سریع تر پیش رفت و هم پرمایه تر و مرغوب تر و مطلوب تر واقع شد، حتى اگر طرف مشاور شاگردان باشند…. پیشرفت سریع تفسیر نمونه و تفسیر پیام قرآن و مطلوبیت و مرغوبیت آن، مولود کار جمعى است.»

پشتکار

استاد تحصیل را با جدیت آغاز کرد. تعطیلى در برنامه ایشان جایى نداشت. گاهى در مدرسه آقا بابا خان روزانه هشت جلسه تدریس و چند جلسه درس و مباحثه داشت. یکى از همراهان مى گوید: وقتى در مدرسه آقا باباخان بودیم در شبانه روز فقط چهار ساعت استراحت داشتیم… . و دوست دیگرش مى گوید: وقتى پدر ایشان مرحوم شد فردا سر درس آمد.

در دوران تبعید نیز جلسات علمى بویژه در ارتباط با تفسیر نمونه را تعطیل نکرد. وى خاطره آن روزها را چنین نقل مى کند:«یادم نمى رود همین تفسیر نمونه را که مى نوشتیم شب و روز وقت اضافى را که داشتیم صرف آن مى کردیم. در تبعید گاه مشغول تفسیر نمونه بودیم. چون مجال بسیار وسیعى براى این کار داشتیم ده نفر از دوستان که با من همکارى مى کردند دو نفر دو نفر به نوبت به تبعیدگاه مى آمدند. البته آمدن آنها مشکلات سیاسى و غیر سیاسى هم داشت منتهى به هر حال مى آمدند و کار را ادامه مى دادیم گاه در مسافرت با قطار مشغول نوشتن کتاب بودم و در هواپیما نیز همین گونه. در اتومبیل نوشتن، مشکل است، ولى مشغول فکر کردن و یادداشت برداشتن مى شدم. بسیارى از مطالب و اشعار را در سفرها نوشتم و یادداشت کردم… الآن هم که نزدیک به هفتاد سال از عمرم مى گذرد شاید بعضى از روزها چهارده ساعت کار مى کنم.»

نظم و انسجام در امور

انجام این همه فعالیت علمى و فرهنگى و اجتماعى بدون تنظیم دقیق امور ممکن نیست، استاد در این باره مى فرماید:

«نه تنها کارهاى درسى و بحث و تحقیق بلکه حتى خوردن و خوابیدن و بیدار شدن و همه اینها باید مطابق نظم باشد و این نظم سبب مى شود که ما از اوقاتمان بهترین بهره را ببریم. اگر نظم نباشد ما نمى توانیم کارهاى مهمى را انجام بدهیم، تألیفات مهم بدون برنامه ریزى منظم، غیر ممکن است.»

همچنین یکى از همراهان ایشان مى گوید:«یک چیزى که از ایشان سراغ دارم نظم در کار بود، منظم بود با برنامه حرکت مى کرد، برنامه مطالعه، برنامه خواب، برنامه عبادت و برنامه کارهاى حجره»

جامعیت علمى

استاد از معدود اندیشمندان دینى است که هم اهل قلم است، هم بیان و این هر دو را در حد اعلا به خدمت گرفته است. او با قلم روان خود صدها اثر خلق کرده است و از این آثار آشکار مى شود که در علوم مختلف اسلامى پژوهشگرى چیره دست است به طورى که برخى از این آثار دهها بار چاپ شده است. تحول و ابتکار از آثار ایشان نمایان است و همواره مسائل هر علمى را با اصول نوین آن علم مورد بحث و تجزیه و تحلیل قرار مى دهد. ایشان هم در فقه و اصول به تتبّع پرداخته است، هم در تفسیر، کلام و موضوعات اجتماعى، حدیث، نهج البلاغه، اخلاق و مسائل روز از جمله مسائل مربوط به جوانان. فرقه ها و ادیان و مکاتب شرق و غرب را با سبک و روش صحیح بازشناسى و نقد کرده است و مشکلات روز مره و مسائل جدید اجتماع بشرى را در حوزه هاى مختلف از نظر دور نداشته است و پاى آنان را در بحث از مسائل مستحدثه به میان کشیده است که روشنى بخش راه مدیران اجرایى و دولتمردان بوده است. عبارت «بقى هنا امور» که در پایان مباحث فقهى مطرح مى شود گویاى نگاه ایشان به مسائل جدید جامعه است که نشان از پیوند جریان فقه سنتى و پویا و اجتهاد اصیل در فقه دارد و فقه سنتى را به فقه زندگى مبدل مى سازد.

خلاقیت و نوآورى

استاد با توجه به محفوظات خود از منابع اصیل دینى و ارتباط و انس با مردم و آشنایى با نیازهاى معنوى و اجتماعى آنان آثار خود را با نوآورى آمیخته است. انتخاب مباحث همراه با شیوه طرح و نوع نگرش و درک نیاز مخاطب به ایشان امکان داده ورود و خروج به هر موضوع را به راحتى و مخاطب را از علوم سیراب کند. در عصرى که طاغوت همه چیز را در قبضه داشت، با انتشار مجله مکتب اسلام، بسیارى از مؤمنان و جوانان علاقمند را با اسلام همراه ساخت. پرداختن به مسائل جدید و یافتن راههاى شرعى و عملى به گونه اى که فقه سنتى متهم به ناکارآمدى نگردد، از دیگر جلوه هاى خلاقیت اوست. وى در زمانى که اشخاص براى ادعاى روشنفکرى کردن باید گرایش مادى از خود بروز مى دادند، کتاب فیلسوف نماها را در سن جوانى نوشت و جالب اینکه همین کتاب بیش از چهل بار چاپ شده است.

تدریس

ایشان تمامى مقاطع تحصیلى حوزه را بارها تدریس کرده است و در تدریس با چنان قوت و قدرت و در عین حال شیوا به بیان مطالب مى پردازد که شنونده را از ابتداى بحث تا انتها به دنبال خود مى کشد، کیفیت ورود و خروج در مسئله، تحلیل صحیح موضوع مورد بحث، جداسازى موضوع کلى از ریز موضوعات و نقد و بررسى هر یک در جایگاه خود و بحث از موضوعات مشابه از ویژگیهاى ممتاز درس هاى ایشان است. هم اکنون چند سالى است که به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارد و در این عرصه شاگردان بسیارى را پرورش داده است.

اسامى بعضى از شاگردان ایشان چنین است:

۱-رضا استادى

۲-محمدجعفر امامى

۳-محسن قرائتى

۴-شهید سیّد نورالله طباطبایى نژاد

۵-مرحوم محمد محمدى اشتهاردى

۶-مرحوم شیخ ابراهیم بهادرى

۷-عبدالرسول حسنى

۸-محمدرضا آشتیانى (نماینده مردم قم در مجلس هفتم و هشتم)

۹-مرحوم اسدى

۱۰-سیّد شمس الدین روحانى

۱۱-شیخ اسدالله ایمانى

۱۲-سعید داوودى

۱۳-محمدجواد ارسطا

۱۴-احمد قدسى

و…

بیشتر این افراد از همکاران تفسیر نمونه و گروه نهج البلاغه استاد به شمار مى آیند.(۲)

طلایه دار اصلاح در حوزه

آیت الله مکارم جزو آن دسته از طلاب و فضلاى برجسته حوزه علمیه قم بود که از آغاز ورود به حوزه، متوجه بعضى کاستى ها شد و اصلاح و تحول در آن ها را در ردیف اهداف آینده خود قرار داد. خود مى نویسد:

«با وجود همه این امتیازات که در حوزه علمیه است، متأسفانه کاستى هایى را از همان ابتدا مى دیدیم، از جمله امتحانات، مطلقاً وجود نداشت، ما آرزو مى کردیم امتحانى وجود داشته باشد، افرادى که تلاش بیشترى مى کنند شناخته شوند، انگیزه ها قویتر بشود، میدان رقابت مثبت آشکار بشود، همچنین انتظار داشتیم براى لباس روحانیت، حساب و کتابى باشد، از این لباس مقدس بدون شرایط، استفاده نشود، خداى نکرده اگر تخلفى مى شود از طرف روحانیت و مراجع، مسأله پیگیرى شود.

انتظار داشتیم در کتابهاى درسى اصلاحاتى صورت بگیرد و بعضى از دروس مهم اسلامى که در حوزه ها کمرنگ است مانند عقاید، تفسیر قرآن مجید و بحث هاى مربوط به حدیث، پررنگ تر بشود.انتظار داشتیم در مورد مبلغین افرادى ورزیده و تمرین دیده و عده اى آشنا به زبانهاى خارجى، امر تبلیغ اسلام را در داخل و خارج بر عهده بگیرند.

انتظار داشتیم مشکلات طلاب تا آن جا که مى شود از نظر مسکن و جهات دیگر حل بشود و در مجموع انتظار داشتیم برنامه ریزى هاى کاملى در جهات مختلف در حوزه هاى علمیه صورت بگیرد.

از همان موقعى که طلبه جوانى بودم با دوستان دیگر این مطلب را در میان مى گذاشتیم. فراموش نمى کنم جریان نامطلوبى در حوزه پیش آمد و همان سبب شد که افکار، براى بعضى از اقدامات اصلاحى آماده شود. زمان حضرت آیت الله العظمى بروجردى بود. با دوستان دور هم نشستیم. دوستانى که بعضى از آنها شهید شدند مثل مرحوم آیه الله بهشتى و دوستانى که اکنون در مقامات مختلفى هستند، حوزوى و غیر حوزوى، با آنها نشستیم و صحبت کردیم بالاخره بر سر سه مسأله توافق کردیم که از آیه الله العظمى بروجردى بخواهیم.

۱ – مسأله تشکیل پرونده براى هر یک از طلاب، شامل سوابق و لواحق و برنامه هاى درسى که از جهات مختلف شناسایى کامل شوند و سوابق آنها در دفتر حوزه جمع باشد.

۲ – بحث هاى اخلاقى به طور قوى تر در حوزه شکل بگیرد، و خداى نکرده افرادى از این لباس مقدس براى ضربه زدن به روحانیت استفاده نکنند، و حساب و کتاب ها روشن باشد.

۳ – یک هیئت به اصطلاح تهذیب و تزکیه تشکیل بشود که اگر خداى نکرده کسى آگاهانه یا ناآگاهانه قدمى بر خلاف شئون روحانیت بر مى دارد، احضارش کنند و ارشادش نمایند و اگر واقعاً ارشاد نشد از حوزه و جامعه روحانیت طرد بشود.

این مسائل را ما با مقدمه جالبى نوشتیم و امضاء کردیم، بعد گفتیم بهتر این است که قبلا بزرگان درجه دوم حوزه آن زمان را ببینیم و نظرات آنها را به این مسائل جلب کنیم که اگر آیه الله العظمى بروجردى با آنها مشورت کرد سابقه ذهنى آماده در این مسائل داشته باشند این کار انجام شد، به صورت دسته جمعى نزد عده اى از بزرگان آن زمان مثل مرحوم امام(رحمه الله) و مرحوم آیه الله العظمى گلپایگانى(رحمه الله) رفتیم و مطالب را در میان گذاشتیم و از آنها تأیید این مسائل را در حضور آیه الله العظمى بروجردى درخواست نمودیم، بعداً هم نامه اصلى را خدمت آقاى بروجردى فرستادیم، ولى در این وسط نمى دانم چه شد که بعضى رفتند و ذهن ایشان را مشوش کردند و در مجموع این حرکت را که واقعاً یک حرکت بسیار خالصانه و مخلصانه از سوى جوانان دردمند و فاضل آن زمان بود، در نظر ایشان یک حرکت مشکوک جلوه دادند و از میان افراد هم بنده را به عنوان یکى از – به اصطلاح- طرفداران اصلى این برنامه معرفى کردند. چیزى نگذشت که آیه الله العظمى بروجردى سراغ من فرستادند، خدمتشان رفتم، فرمودند: «به عقیده ما وضع حوزه علمیه خوب است و مشکلى وجود ندارد، طلبه ها درس مى خوانند و علاقه به تحصیل دارند» و محتواى گفتارشان این بود که اگر دست به ترکیب حوزه و برنامه ها بزنیم فساد کار بیشتر از اصلاح آن است. و به این ترتیب این جرقه بر اثر سعایت بعضى افراد خاموش شد. ولى ما دائماً روى این مسائل مطالعه مى کردیم و مى گفتیم بالاخره یک روز حوزه هاى علمیه، حرکت توأم با برکت تازه اى پیدا مى کند و یقین داشتیم که گذشت زمان و شرایط اجتماعى به ما یارى خواهد کرد و بالاخره روزى فرا مى رسد که بسیارى از این مسائل جزو بدیهیات مى شود و آن وقت باید دست به کار شد و به برنامه ریزى ها کمک کرد».

حضور در عرصه هاى انقلابى

آیت الله مکارم در صحنه هاى گوناگون انقلاب حضور مستمر و متعهدانه داشت و امضاى ایشان در ذیل بیانیه ها و اعلامیه هاى مدرسان حوزه قم به مناسبتهاى مختلف، گویاى این حقیقت است، مانند:

۱ – اعتراض به ادامه زندانى شدن امام خمینى، اسفند ۱۳۴۲٫

۲ – نامه فضلاى شیرازى به هویدا نخست وزیر وقت در اعتراض به تبعید امام، اسفند ۱۳۴۳٫

۳ – نامه مدرسین حوزه علمیه قم به امام در پى انتقال ایشان از ترکیه به نجف، مهر ۱۳۴۴٫

۴ – تسلیت به امام در رحلت آیت الله حکیم. خرداد ۱۳۴۹٫

۵ – تلگراف تسلیت مدرسین و فضلا به امام به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفى، آبان ۱۳۵۶٫

۶ – اعلامیه اساتید حوزه در قیام خونین ۱۹ دى ۱۳۵۶٫

۷ – اعلامیه اساتید حوزه در جهت افشاى جنایتهاى رژیم شاه، ۲۵/۳/۱۳۵۷ .

۸ – نامه از تبعیدگاه به آیت الله گلپایگانى در مورد تبعید علما ۳۱/۴/۱۳۵۷٫

۹ – اعلامیه اساتید پیرامون توطئه رژیم در ایجاد اختلاف ۸/۸/۱۳۵۷٫(۳)

بعد از آنکه در ۱۷ دى ماه ۱۳۵۶ یکى از روزنامه هاى کثیر الانتشار به ساحت حضرت امام اهانت کرد، طلاب و فضلا به عنوان اعتراض به منازل مراجع تقلید و اساتید بزرگ مى رفتند و از آنها چاره جویى مى کردند. از جمله وقتى خدمت آیت الله مکارم در مدرسه امیرالمؤمنین رسیدند، ایشان طى سخنرانى صریح از حرکت آنان حمایت جدى کرد و ایادى رژیم ستمشاهى را به باد انتقاد گرفت، به طورى که ساواک ایشان را به عنوان محرک مردم براى قیام بر ضد امنیت کشور دستگیر و به چاه بهار تبعید کرد.

ایشان در شرح و تفصیل این واقعه تاریخى مى نویسد:«روز ۱۸ دیماه روز پرهیجانى در قم گذشت، و همه مراجع قول دادند براى رفع این توهین اقدام کنند، روز بعد کار بالاتر گرفت، و سیل جمعیت افزونتر شد، آن روز برنامه این بود به خانه هاى «اساتید حوزه علمیه» بروند و چنین شد، از جمله سراغ این جانب در مدرسه امیرالمؤمنین(علیه السلام)آمدند، داخل و خارج مدرسه و خیابان از جمعیت موج مى زد و من در سخنرانى کوتاهى که کردم نخست از یکپارچگى و وحدت جمعیت و مشت محکمى که مردم بر دهان نویسنده مقاله و همفکران او زده بودند تشکر کردم و گفتم با این کار نشان دادید این گونه هتاکى ها بعد از این بدون جواب نخواهد ماند و به این ارزانى که آنها گمان مى برند تمام نخواهد شد .سپس اضافه کردم اگر بزرگ قوم را این چنین هتک کنند، چه احترامى براى دیگران مى ماند« اگر باید بمیریم همه با هم بمیریم، و اگر بنا هست زنده بمانیم همه با هم زنده بمانیم»

این جمله که بعد براى بسیارى شکل شعار به خود گرفته بود یکى از اسناد معتبر تبعید من به چاه بهار بود و رئیس امنیت قم آن را به عنوان دعوت به قیام بر ضد امنیت تفسیر مى کردبه هر حال آن جلسه تمام شد، اما عصر، هنگامى که طلاب و جوانان از خانه اساتید با آرامش کامل و حتى بدون کوچک ترین شعار (چون آن روز نه تنها شکستن شیشه ها معمول نشده بود هنوز شعارهاى خیابانى نیز در کار نبود) باز مى گشتند، مورد هجوم مأموران پلیس واقع شدند و براى نخستین بار در این حوادث، خون عده اى بى گناه سطح خیابان را رنگین ساخت.

مأموران امنیتى قم، براى تبرئه خود از این خشونت و کشتار بى سابقه، طبق معمول دست به کار پرونده سازى شدند و طبق رأى «کمیسیون امنیت اجتماعى» که زیر نظر فرماندار و چهار تن دیگر از رؤساى ادارات تشکیل مى گردید این جانب و شش نفر دیگر آقایان در حوزه علمیه قم و چند نفر از تجار محترم بازار را محرکین اصلى این حادثه معرفى کردند و حکم تبعید سه ساله (حداکثر تبعید) را براى همه صادر کردند.

رئیس ساواک قم هنگامى که در اطاقش به من اعلام کرد باید به تبعیدگاه بروم، گفتم اى کاش آن کس که این حکم را صادر کرده این جا بود تا با او سخن مى گفتم.

بى تأمل گفت: آن کس منم! بفرمایید.. (و آن جامفهوم کمیسیون امنیت اجتماعى را فهمیدم)

گفتم: هر حادثه اى را به ما نسبت مى دهید. این حادثه را خودتان آفریدید، و همه مى دانند، مگر شما وکیل مدافع آن مقاله نویس هستید؟ خاموش کردن این آتش راه ساده اى داشت، مى آمدید از آن مقاله عذر خواهى مى کردید و مى گفتید آن نویسنده غلط کرده، جبران مى کنیم، چرا به خاطر اعتراض قانونى مردم به یک نویسنده مزدور، مردم را به گلوله بستید؟ گفت: واقع این است که ما هم نفهمیدیم به چه منظور آن را نوشته اند؟ و چه کسى نوشته؟… به هر حال مطلب از اینها گذشته بفرمایید…(به سوى تبعیدگاه)

گفتم کجا؟

گفت: بعداً روشن مى شود

سرانجام پس از حدود ۵۰ ساعت راه پیمودن به بندر چاه بهار، در مرز پاکستان و در ساحل دریاى عمان، یعنى دورترین نقطه کشور رسیدیم، خسته و کوفته و بیمار گونه و در طول راه کراراً به یاد منشور جهانى اعلامیه حقوق بشر (و روز و هفته اى که در سال بدان اختصاص داده ایم) بودم معلوم شد مأمورین ما هم دل پردردى از اوضاع دارند ولى بنا به اظهار خودشان راه فرار ندارند.

«… با این که در نقاط دیگر برف مى بارید و بهمن ماه بود در چابهار از کولر استفاده مى کردند اما بومى ها که اکثرشان بلوچ هستند مى گفتند هوا سرد شده گرما موقعى است که از سر انگشتان انسان قطره قطره عرق مى چکد و مغز سر را به جوش مى آورد، هوا شرجى مى شود و لباس ها خیس و از برگ درختان و هواى بدون ابر، مانند باران، آب فرو مى ریزد.

در گوشه و کنار و حتى در داخل این «شهر کوچک مرزى» زاغه ها و آلونک هایى به چشم مى خورد که نه برق داشت و نه آب، و نمى دانم با این حال در تابستان چه مى کردند؟ اما همان روزها در جراید عصر تهران، که بر اثر بعد راه، گاهى پس از یک هفته به دست ما مى رسید خواندم: بنا هست در کنار بندر چاه بهار یک پایگاه عظیم دریایى بسازند و با آن، مجموعه پایگاه هاى سه گانه «هوایى» و «زمینى» و «دریایى» تکمیل گردد. هزینه آن چهار میلیارد بود، هر چه بود مشهور در میان مردم محل چنین بود که پایگاه در کنترات آمریکایى هاست و حتى شرط کرده اند مجبور به استخدام یک کارگر ایرانى نباشند.

اما معلوم نبود این پایگاه عظیم، با آن هزینه سرسام آور، براى چه ساخته مى شد؟ و در برابر کدام دشمن سرسخت و عظیم بود؟ آن هم در منطقه اى که آب آشامیدنى نداشت و آب لوله کشى آن به قدرى شور بود که به هنگام شست شوى صورت، چشم را آزار مى داد.»

«… مردم چاه بهار – مانند سایر نقاط کشور – از نظر مذهبى نیز محرومیت شدید دارند، و باید اعتراف کنم که اگر مرا به آن جا نفرستاده بودند با پاى خود نمى رفتم و چه خوب شد که رفتم و از نزدیک دیدم و مسئولیت ها را درک کردم.

البته به مقدار توان به مسجد و برنامه هاى مذهبى تا حدى سر و سامان داده شد، کتابخانه اى به کمک و همت یکى از آقایان تاسیس شد، در بعضى از جلسات دینى که داشتم هشتاد درصد برادران اهل تسنن شرکت داشتند، و نیز با علماى مذهبى آنها در محیطى پر از تفاهم صحبت مى کردیم و بسیارى از مسائل مملکتى نیز در این میان روشن مى شد که در این مختصر شرح آنها ممکن نیست.

یکى از اهالى مى گفت ما باید خدا را شکر گوییم و به آنها که شما را این جا فرستادند دعا کنیم و الا ما کجا و این برنامه ها کجا!»

مهاباد تبعیدگاه دوم

ساواک بنا به دلایل نامعلومى محل تبعید ایشان را تغییر داد و پس از مدتى او را به شهر مهاباد منتقل کرد. آیت الله مکارم در این باره مى گوید:«۵۰ روز در چابهار گذشت، اواخر اسفند بود، هوا به سرعت رو به گرمى مى رفت، بدنها عرق سوز شده بود! و نگران فرا رسیدن بهار و تابستان بودیم که ناگهان فرمان حرکت به سوى «مهاباد» در شمال غربى کشور، صادر شد، با دو مأمور یکى شیعه و دیگرى سنى، یکى مسلسل بدست و دیگرى با اسلحه کمرى، یکى حرف زن، و دیگرى تیرانداز ماهر، با مقدار زیادى فشنگ اضافى، این فاصله سه هزار و دویست کیلومترى را در مدتى قریب به یک هفته پشت سرگذاشتیم، و در میان برف و سرما وارد مهاباد شدیم!

با این که قانون تبعید (اقامت اجبارى) مى گوید: شخص تبعیدى هیچ گونه محدودیتى نباید داشته باشد، و آزادى او از هر نظر تأمین گردد، ما در مهاباد به عکس چابهار، هیچ گونه آزادى نداشتیم.

ندانم کارهاى رئیس شهربانى، و فرماندار سبب شده بود که مردم از هرگونه تماس با ما وحشت داشته باشند، حتى کسبه در فروختن جنس به ما احتیاط مى کردند، دکتر محترم دندانسازى را تحت بازجویى قرار دادند که چرا دندان ما را اصلاح کرده، هیچ کس بدون اجازه ساواک جرأت اجاره دادن خانه به ما را نداشت، یک مأمور مخفى که مخفى هم نبود، همه جا مثل سایه ما را دنبال مى کرد، تلفن منزل شدیداً تحت کنترل بود، بعضى از مسافرانى را که از نقاط دور و نزدیک به دیدن ما مى آمدند به اطلاعات شهربانى یا ساواک مى بردند. با این که میل داشتم از آن فرصت گرانبها استفاده کرده و با علماى اهل تسنن در مسائل مختلف، اسلامى گفتگو کنیم، آنها نیز متقابلا چنین تمایلى داشتند، اما بر اثر فشار شدید دستگاه ها، قبل از گذشتن چهل روز این توفیق دست نداد، در آن محیط، همه از هم مى ترسیدند، و سایه سنگین دستگاه هاى امنیتى ساواک و غیره بر همه جا افتاده بود.»

سومین تبعیدگاه انارک

آیت الله مکارم سومین تبعیدگاه را چنین توصیف مى کند:«خاطرات تلخ و شیرین این شهر پربرکت را با تمام اهمیتى که دارد- براى رعایت کوتاهى سخن، رها کرده، به سراغ سومین تبعیدگاه یعنى شهر کویرى «انارک» (از توابع نائین) مى رویم.

یک روز رئیس اطلاعات شهربانى مهاباد به منزل آمد که نامه اى از قم آمده مثل این که مشکل کار پایان یافته. و باید به شهربانى بیایید اما در شهربانى گفتند شما باید هم الان به سوى «انارک نائین» حرکت کنید، حتى حق بازگشت به منزل و روشن ساختن وضع همسر و فرزند را هم ندارید(خانواده نزد ما بودند) تا خواستم مفاد اعلامیه جهانى حقوق بشر را یاد آور شوم، دو مأمور مسلح با دو قبضه (مسلسل) را در برابر خود دیدم، و آن قدر فشنگ به کمرشان بسته بودند که کمربندشان از سنگینى مى خواست پاره شود، نفهمیدم براى جنگ با لشکر «سلم» و «تور»آماده شده بودند یا براى بدرقه یک نفر تبعیدى که حتى چاقوى قلمتراش در جیب نداشت!

این شهرک همان گونه که از نامش پیدا است تعداد کمى درخت انار دارد، و دیگر از آب و آبادى هیچ، و کویر پهناور مرکزى، از چهار سو آن را احاطه کرده، چند کوچه پهن آسفالتى دارد که از ناچارى نام خیابان بر آن گذارده اند و همه آنها به بیابان برهوت خشک و سوزانى منتهى مى شود.»

«… دلخوشى ما در آن شهر علاوه بر محبت مردم، و دوستان فراوانى که از اصفهان و یزد و نائین و کاشان و سایر نقاط به دیدن ما مى آمدند این بود که «آیه الله پسندیده» برادر ارجمند و محترم «امام خمینى» و چند نفر دیگر از دوستان در آن جا تبعید بودند، آنها را قبلا به عنوان تبعید به آن جا آورده بودند، و از مصاحبت ایشان لذت مى بردیم.دو سه ماهى در آن جا گذشت یک روز خبر آوردند که جاى شما عوض شده و باید به تبعیدگاه چهارم «جیرفت» حرکت کنید مأمورین و ماشین آماده اند…

من با خاطره اى که از زمستان آن جا در ذهن داشتم مى دانستم منطقه اى است میان کرمان و بندرعباس، گرم و سوزان، رفتن به آن جا آن هم در وسط ماه مبارک رمضان و روزه گرفتن به هیچ وجه کار آسانى نیست، به علاوه معنى ندارد که ما خاموش بنشینیم و مانند توپ فوتبال هر روز به سویى پرتاپ شویم، راننده را فوراً خبر کردم و شبانه از انارک از بیراهه به قم آمدم و گفتم: «بالاتر از سیاهى رنگى دیگر نباشد» و نامه اى نوشتم و در انارک گذاشتم که صبح به مأمورین بدهید به این مضمون: من براى مشورت با وکیل مدافعم به قم رفتم، جزء غیبت محسوب ندارید… و اتفاقاً مقارن همین اوضاع ایام دگرگون شد. انقلاب شتاب گرفت و به ثمر نشست و همه زندانیان سیاسى و تبعیدى ها آزاد شدند و جباران و سردمداران فرار کردند یا به زندان افتادند یا اعدام شدند.سرانجام این درس بزرگ را فهمیدم که زندان عناصر انقلابى را پخته تر و آگاه تر و مقاوم تر مى کند. و تبعیدها نداى انقلاب را به نقاط دور و نزدیک مى رساند!»

مسئولیت هاى پس از پیروزى انقلاب

این عالم پرتلاش پس از پیروزى شکوهمند انقلاب اسلامى همکارى مستمرى با بعضى ارگان ها و نهادهاى مهم نظام اسلامى انجام داد که مهم ترین آنها عبارتند از:

۱ – همکارى با شوراى عالى قضایى

ایشان در این باره مى گوید:«در اوایل انقلاب یک شوراى عالى بود (و مرکزش در قم بود و هنوز به تهران منتقل نشده بود) با توجه به این که در آن وقت بعضى از افراد نفوذى در برخى از دادگاه ها، تندروى هایى کردند که امام (قدس سره) خیلى ناراحت شدند و انعکاس نامطلوبى هم در محیط داشت، در جلسه شوراى عالى صحبت شد که افرادى از خود اعضاى شورا به نقاط مختلف بروند و نظارت کنند و کنترلى داشته باشند.

من تصمیم گرفتم که با جمعى از دوستان به اصفهان برویم و نظارتى بر امر دادگاه ها بکنیم. در آن وقت اصفهان، زیاد مسأله داشت و جریانات مشکوک در آن جا کار مى کردند، قتل مرحوم شمس آبادى که قبل از انقلاب واقع شد و قتل مرحوم مهندس بحرینى که بعد از انقلاب واقع شد و مسائل دیگر، جو آن جا را ملتهب کرده بود و شاید از نظر ظاهر، رفتن در آن کوره داغ کار عاقلانه اى نبود ولى من هیچ وقت این ملاحظات را در زندگى نمى کردم، مى گفتم کارى که براى خداست خدا هم حفظ مى کند و تأثیر مى دهد. ما رفتیم آن جا و دیدیم اوضاع خیلى عجیب است همان باندهایى که بعداً افشا و به آن سرنوشت دردناک گرفتار شدند، از بدو ورود، سایه به سایه ما را تعقیب مى کردند که نگذارند یک قدم برداریم. براى جلب حمایت مردم کارى که کردیم این بود که مسجد «سید» را که یکى از بزرگ ترین و مهم ترین مساجد اصفهان است پایگاه خودمان قرار دادیم و اعلام کردیم که هر شب در آن جا سخنرانى مى کنم. جمعیت خیلى زیادى جمع مى شدند و ما از این سنگر مى توانستیم براى خنثى کردن فعالیت آن طیف استفاده کنیم. بعد به سراغ زندان ها و دادگاه ها رفتیم دیدیم اوضاع عجیب است.

… ما به مردم اعلام کردیم هر کس شکایتى دارد آن را به مسجد «سید» تحویل بدهد، یک کارتن بزرگ از شکایات مردم جمع شد.از کارهاى ناجوانمردانه اى که آن طیف براى خنثى کردن کارهاى ما و براى این که جلوى افشا شدنشان را بگیرند انجام دادند این بود که یک فرد ساواکى (گمان مى کنم به نام مصیبى بود) را خودشان از زندان آزاد کردند، و بعد در رسانه هاى گروهى که در اختیار آنها بود، اعلام کردند که آقاى مکارم با یک گروه از قم آمده و ساواکى را آزاد کرده است در حالى که روح من از این قضیه خبر نداشت و اصلا کسى را آزاد نکرده بودیم. رفتند در دانشگاه بین دانشجویان این دروغ عجیب را پخش کردند، بنا شد راهپیمایى در شهر بر ضد ما راه بیندازند و براه انداختند! من بلافاصله تماس با وسائل ارتباط جمعى گرفتم و گفتم ما مسئولیت مهمى داریم و شما نمى توانید حرف هاى ما را منعکس نکنید. آنها مجبور شدند و آمدند مصاحبه کردند و منعکس کردند و جو تا حدى آرام شد.

خدا رحمت کند مرحوم آیه الله خادمى را، او و گروه زیادى از علماى اصفهان از ما در مقابل آن طیف بى رحم حمایت کردند.و عجیب تر این که گروهى را از اصفهان راه انداختند آمدند در قم و در خیابان هاى قم بر ضد ما راهپیمایى کردند، ولى این مسائل کم کم فاش شد، معلوم شد چه توطئه خطرناکى از سوى آن گروه بى رحم در جریان است و همین افشا شدن این برنامه سبب شد که تا حدود قابل ملاحظه اى تند روى هاى آن طیف کنترل شود. عده اى از دانشجویان هم که فهمیدند آلت دست واقع شده اند بعداً از من عذر خواهى کردند که ما خبر نداشتیم.

به هر حال ما حدود ده روز در اصفهان ماندیم و شکایات مردم را جمع آورى کردیم و با خودمان براى اقدامات بعدى آوردیم. البته مدت عضویت من در این شوراى عالى محدود بود. چون بعداً به تهران منتقل شد و برنامه هاى من در مسیر دیگرى بود و در قم ماندم».

۲ – حضور نافذ در خبرگان قانون اساسى

ایشان با حضور در مجلس خبرگان قانون اساسى نقش تاریخى خود را در تدوین آن به عرصه نمایش گذاشت و در گروه «مذهب و زبان» به دفاع از حریم مذهب تشیع پرداخت و در رسمیت دادن به مذهب تشیع در کشور تلاش زیادى نمود.

آیت الله مکارم در این باره مى نویسد:«من (در مجلس خبرگان) جزو گروه مذهب و زبان بودم و طبعاً در گروه ما یکى از برادران اهل سنت، مولوى عبدالعزیز که مرد فاضل و ملایى بود و زیاد مى توانستیم با او تفاهم کنیم و یکى از موبدان زرتشتى و یکى از سران مسیحیت و یکى از سران یهود بود و از این نظر وضع کمیسیون و گروه ما با همه گروه ها تفاوت داشت، ما در برابر مذاهب مختلف مى بایست بنشینیم و مسائل مربوط به مذهب و جایگاه آن را در قانون اساسى تصویب کنیم و آماده کنیم براى طرح در مجلس عمومى ما زحمت زیادى کشیدیم تا توانستیم از طریق منطقى مواد مربوط به مذهب رسمى را در قانون اساسى جاى بدهیم که مذهب رسمى، مذهب شیعه اثنى عشریه است و در عین حال اقلیت هاى مذهبى در جمهورى اسلامى محترمند و حقوق شهروندان ایرانى را دارند و مشکلى از نظر زندگى در درون جامعه اسلامى ندارد. عجب این که در آن ایام فرقه ضاله بهائیت به جنب و جوش شدیدى افتاده بودند، اینها با یک برنامه مفصل و ادعاى زیاد و ارقام دروغین درباره جمعیت خود در کشور و این که عده ما از سایر اقلیت ها بیشتراست و تماس هاى مکرر با خارج و داخل، اصرار داشتند که باید ما را هم در اقلیت هاى رسمى جاى دهند. من کاملا با تاریخ این جمعیت آشنا بودم و از همان موقع که شاید طلبه پانزده و یا شانزده ساله بودم در شیراز، گاهى به جلسات آنها مى رفتم و با آنها مناظره مى کردم….

و در جلسات عقاید و مباحث خودمان در قم هم بررسى زیادى درباره آنها کرده بودیم که اینها دقیقاً رابطه با استعمار دارند. در دامن روس ها متولد شدند و در آغوش انگلیس ها پرورش یافتند و در خدمت آمریکایى ها قرار گرفتند و الآن هم در حال حاضر چه دفاع سختى از سوى کنگره آمریکا از آنها مى شود و نشان مى دهد که تا چه حد مورد علاقه و حمایت آنها هستند، من این را کاملا مى دانستم، دوستان عزیز دیگرى هم که از روحانیون در آن گروه بودند آنها هم بحمدالله روشن بودند و لذا سخت در مقابل این درخواست، مقاومت کردیم و اصرار آنها سبب شد که ماده قانون اساسى را در مورد مذهب رسمى طورى ببندیم که به اصطلاح ما طلبه ها «نفى ماعدا» کند، یعنى غیر از کلیمى ها، و نصارى و زرتشت که سه اقلیت سنتى مورد حمایت قانون از قدیم بودند و در کتب فقهى ما هم به عنوان اهل کتاب شناخته شده اند و نزد فقها به عنوان، اهل ذمه محسوب مى شوند دیگرى را شامل نشود ما چنان قانون اساسى را نوشتیم که دقیقاً مذاهب ساختگى استعمار را نفى کند.»

آثار متنوع و ماندگار

از آیت الله مکارم دهها جلد کتاب، صدها مقاله و جلسات سخنرانى، مصاحبه و مناظره، تدوین و تالیف شده و به مرحله چاپ و نشر رسیده است. برخى از آثار ارزشمند ایشان به زبان هاى زنده دنیا مانند: عربى، انگلیسى، ترکى آذرى و استانبولى ترجمه و چاپ شده است .

استاد از تالیف این آثار اهداف خاصى را دنبال مى کرد و در تلاش بود با نگارش و تحقیق پیرامون مسائل گوناگون، چراغ راه نسل جوان کشور باشد و یا با دفاع از حریم اسلام و تشیع به مبارزه با تفکرات التقاطى و انحرافى گروههایى از قبیل: مارکسیست ها، کمونیست ها، دراویش و صوفیان قیام کند، چنانکه ایشان با نگارش کتاب «فیلسوف نماها» به نقد فلسفه هاى غربى و افشاى فیلسوف نمایان مادى گرا برخاست و این کتاب با استقبال کم نظیر محافل حوزوى و دانشگاهى رو به رو شد و همچنین با تالیف کتاب «جلوه حق» توهمات صوفیان و دراویش را به نقد کشید که این تلاش مورد توجه آیت الله بروجردى قرار گرفت.

سر مقاله هاى آیت الله مکارم در مجله مکتب اسلام در دوران ستمشاهى داستان مستقل دیگرى دارد که در آن ایام مورد توجه دوستان و دشمنان بود. ایشان از این طریق به افشاى مفاسد اجتماعى و ریشه یابى آن مى پرداخت تا جایى که در چند مورد ایادى رژیم را خوش نیامد و سبب توقیف مجله شد. در این بخش فهرست بعضى از آثار و تألیفات مهم این فقیه پرتلاش را مرور مى کنیم.

۱ – تفسیر نمونه. (۲۷ جلد)

۲ – تفسیر موضوعى پیام قرآن (حدود ۱۰ جلد)

۳ – قرآن و آخرین پیامبر

۴ – قرآن و حدیث

۵ – مثال هاى قرآنى

۶ – برگزیده تفسیر نمونه (۵ جلد)

۷ – تفسیر الامثل (۲۰ جلد) ترجمه عربى تفسیر نمونه

۸ – اخلاق در قرآن (۳ جلد)

۹ – آیات ولایت در قرآن

۱۰ – ترجمه قرآن مجید

۱۱ – پیام امیرمؤمنان (۸ جلد)

۱۲ – مناظرات تاریخى امام رضا (علیه السلام)

۱۳ – حکومت جهانى حضرت مهدى (عج)

۱۴ – مهدى، انقلابى بزرگ

۱۵ – زهرا برترین بانوى جهان

۱۶ – در جستجوى خدا

۱۷ – خدا را چگونه بشناسم؟

۱۸ – آفریدگار جهان

۱۹ – معاد و جهان پس از مرگ

۲۰ – عقیده یک مسلمان

۲۱ – پنجاه درس اصول عقاید براى جوانان

۲۲ – جوانان را دریابید

۲۳ – اسلام آیین رحمت

۲۴ – اسلام و کمک هاى مردمى

۲۵ – آیین ما (ترجمه اصل الشیعه)

۲۶ – آنچه باید از اسلام بدانیم

۲۷ – معماى هستى

۲۸ – حدیث غدیر سند گویاى ولایت

۲۹ – یورش به خانه وحى

۳۰ – سرمشق از سخنان على(علیه السلام)

۳۱ – اخلاق اسلامى در نهج البلاغه

۳۲ – اسلام در یک نگاه

۳۳ – یک صدو پنجاه درس زندگى

۳۴ – شیوه همسرى در خانواده نمونه

۳۵ – اعتقاد ما

۳۶ – فلسفه شهادت

۳۷ – عاشورا

۳۸ – نماز مکتب عالى تربیت

۳۹ – چهره اسلام در یک بررسى کوتاه

۴۰ – طرح حکومت اسلامى

۴۱ – وهابیت بر سر دو راهى

۴۲ – بحثى درباره ماتریالیسم و کمونیسم.

۴۳ – پایان عمر مارکسیسم

۴۴ – آخرین فرضیه هاى تکامل

۴۵ – فیلسوف نماها

۴۶ – جلوه حق

۴۷ – عود ارواح و ارتباط با ارواح

۴۸ – پرسش ها و پاسخ ها (در ۴ جلد)

۴۹ – انگیزه پیدایش مذهب

۵۰ – رهبران بزرگ و مسؤولیت هاى بزرگ تر

۵۱ – زندگى در پرتو اخلاق

۵۲ – خطوط اصلى اقتصاد اسلامى

۵۳ – مدیریت و فرماندهى در اسلام

۵۴ – ارزش هاى فراموش شده

۵۵ – مشکلات جنسى جوانان

۵۶ – سرگرمى هاى خطرناک

۵۷ – اسرار عقب ماندگى شرق

۵۸ – تعلیقه بر عروه الوثقى

۵۹ – توضیح المسائل

۶۰ – رساله احکام نوجوانان

۶۱ – رساله احکام بانوان

۶۲ – استفتاءات (۳ جلد)

۶۳ – مناسک حج

۶۴ – مناسک جامع حج

۶۵ – مناسک عمره مفرده

۶۶ – تعزیر و گستره آن

۶۷ – خمس پشتوانه استقلال بیت المال

۶۸ – ربا و بانک دارى در اسلام

۶۹ – بررسى طرق فرار از ربا

۷۰ – رمى جمرات در گذشته و حال

۷۱ – چند نکته مهم درباره رویت هلال

۷۲ – القواعد الفقهیه (۴ جلد)

۷۳ – انوار الفقاهه (۴ جلد)

۷۴ – دائره المعارف فقه مقارن

۷۵ – انوار الاصول (۳ جلد)

۷۶ – مفاتیح نوین

بیشتر آثار ایشان دهها بار تجدید چاپ شده است.

خدمات اجتماعى

آیت الله مکارم در زمینه خدمات اجتماعى و عمرانى هم آثار ماندگارى از خود بر جاى نهاده است. در این جا به موارد مهم آن بسنده مى شود:

۱ – مدرسه الامام امیرالمؤمنین در قم.

۲ – مدرسه امام مجتبى در قم.

۳ – مدرسه امام حسین در قم.

۴ – مدرسه امام سجاد در قم.

۵ – مجتمع فرهنگى امام صادق در مشهد.

۶ – مجتمع فرهنگى امام باقر در مشهد.

۷ – مجتمع فرهنگى خاتم الانبیا در شیراز.

۸ ـ مرکز فرهنگى و دارالمبلغین در تهران.

۹ – مرکز شیعه شناسى

۱۰ – بناى ۱۱۰ مسجد و ۱۱۰ مدرسه در مناطق محروم کشور با کمک خیّرین و افراد نیکوکار.

آیت الله مکارم شیرازى هم اکنون در حوزه علمیه قم حضور پر نشاط دارد و به عنوان یکى از مراجع تقلید جهان تشیع به تدریس دروس خارج و تعلیم و تربیت شاگردان فاضل مشغول است.

فرزندان

آیت الله مکارم شش فرزند پسر و یک دختر دارد. اسامى پسران و داماد وى به ترتیب سن به شرح زیر مى باشد:

۱ ـ مهندس رضا مکارم

۲ ـ مهندس حاج محمدعلى مکارم

۳ ـ حاج مسعود مکارم: اشتغال به درس خارج و تألیف و تحقیق

۴ ـ حجت الاسلام حاج مهدى مکارم: اشتغال به درس خارج و تألیف و تدریس و کارشناس ارشد علوم سیاسى

۵ ـ مهندس محمدصادق مکارم

۶ ـ حجت الاسلام محى الدین مکارم: تحصیل در حوزه و تدریس در حوزه و دانشگاه

۷ ـ حاج حسن مشکات (داماد معظم له): مسئول دانشکده قرآنى و دارالقرآن اصفهان.

گلشن ابرارج۵



۱٫ بیشتر مطالب مقاله از کتاب «حیات پربرکت» نوشته احمد قدسى استفاده شده است.

۲٫ مصاحبه به حجت الاسلام طباطبایى، مسئول دفتر آیت الله مکارم شیرازى.

۳٫ ر، ک: اسناد انقلاب اسلامى، ج۳٫

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=