علما-تعلما-کعلمای قرن سیزدهم

زندگینامه آیت الله میرزاابوالقاسم کلانترتهرانى(متوفاى ۱۲۹۲ هـ ق)

حاج ملا هادى نورى در یکى از محلات شهرستان نور زندگى مى کردوى مردى نیکوکار، نکونام و از تاجران معتبر و آبرومند این منطقه به شمار مى رفت که نه تنها در بین اهل محله، بلکه در سطح منطقه نور، توابع و برخى نواحى شمالى و حتى تهران شهرت داشت و درستى و صدق گفتارش زبانزد خاص و عام بود وى در اواسط حکومت آغا محمدخان قاجار از شهرستان نور به تهران کوچ کرد و در آن جا سکونت گزید

یکى از فرزندان این تاجر نیکومنش، حاج محمدعلى نام داشت که به امانت دارى و صداقت در تجارت آراسته بود وى به دلیل استفاده از کسب حلال و تربیت صحیح خانوادگى و نیز با توجه به ذوق و میل درونى، به فراگیرى معارف دینى و شرکت در مجالس علمى اصحاب بصیرت و معرفت روى آورد او در این مسیر شایستگى هاى خود را به خوبى نشان داد و تحسین استادانش را در یادگیرى علوم اسلامى برانگیخت و بین همگنان به پاکى مزیّت یافت او از خاندانى اهل تقوا و دانش دخترى را به همسرى برگزید

شکوفایى

حاصل این پیوند مبارک، فرزندى سعادتمند بود که در سوم ربیع الثانى ۱۲۳۶ ق دیده به جهان گشودنام این کودک را «ابوالقاسم» گذاشتند

وى پس از سپرى کردن دوران کودکى تحت تربیت والدینى متدیّن، به تحصیل علوم علاقه مند شد و هر چه از سنّ او مى گذشت، آثار فضل در وى آشکار مى گردیدچنان که در ده سالگى مقدمات علوم دینى را بسیار نیکو یاد گرفت و مضامین دیرفهم را که دیگر فراگیران علم در آموختن آنها دچار اشکال مى شدند، به خوبى به خاطر سپرد و نیکو فهمید به همین دلیل، با یکى از عموزاده هاى طلبه خود به اصفهان رفت و در آن جا حدود سه سال به تحصیل پرداخت سپس به تهران آمد و دو سال در این شهر ماند تا آن که به عتبات عالیات مشرّف گردید ولى چون امکانات لازم و توانایى مالى نداشت، توقّفش در آن سرزمین مقدس بیش از دو سال طول نکشید از این رو، به تهران آمد در حالى که ادبیات عرب و مقدّمات علوم اسلامى و مقدارى از سطوح را به خوبى آموخته بود در مدرسه خان مروى نزد آخوند ملاّ عبدالله زنّوزى معقول را فرا گرفت و نزد علماى دیگر به خواندن فقه و اصول مشغول شد

هجرتى دیگر

وى در سنین بیست سالگى مراحل ترقى علمى و رشد فکرى را به نحو شگفت انگیزى طى مى کردلذا علماى تهران وى و پدرش را مورد ترغیب قرار دادند که با چنین خلاّقیتى، شایسته نیست میرزا ابوالقاسم درس را نیمه کاره رها کند و باید براى تکمیل دروس فقه و اصول به عتبات برود و در حوزه هاى علمیه عراق از محضر استادان برجسته بهره مند شود

ابوالقاسم جوان، توصیه هاى علما را به گوش جان پذیرفت و مجدداً به عتبات عالیات مهاجرت کرد و در کربلاى معلّى مقیم شد و به مجلس پرفیض آقا سید ابراهیم قزوینى رسید و مدتى از بیانات و مراتب علمى و کمالات آن مُدرّس عالى مقام استفاده کرد(۱)

در آن زمان حوزه درس این عالم نامدار (صاحب ضوابط الاصول در اصول فقه) پس از شریف العلماء، بى مانند بودفرزانگانى چون:شیخ زین العابدین مازندرانى حاج ملا على کَنى میرزا محمدباقر خوانسارى شیخ جعفر شوشترى ملا فتحعلى سلطان آبادى شیخ العراقین و فاضل ایروانىمحضر وى را مغتنم شمردند و اکثراً در زمره مجتهدان و مراجع تقلید درآمدند(۲)

ناگفته نماند که میرزا ابوالقاسم بخش هاى مقدماتى از فقه و اصول را در تهران، نزد شیخ جعفر محمد کرمانشاهى آموخته بود و مراتب عالى تر این رشته را نزد صاحب ضوابط پى گرفت.در این میان، تفرقه جویان و کینه ورزان طمعکار فتنه اى را در کربلا پدید آوردند که بر اثر آن، عده اى از شیعیان و زائران مقیم کربلا مجروح و کشته شدند و اموال و دارایى هاى آنها به تاراج رفت لذا رونق، امنیت و آرامش از محافل علمى رخت بربست میرزا ابوالقاسم ناگزیر این دیار مقدّس را ترک کرد و به اصفهان آمد امّا پس از خاموش شدن این آتش خوفناک، بار دیگر به نجف اشرف عزیمت کرد و در محضر شیخ مرتضى انصارى به تکمیل آموخته هاى علمى پرداخت تا جایى که یکى از ارکان حوزه درس شیخ به شمار رفت شیخ مرتضى به گفته هاى وى در درس اعتماد مى کرد و او هم درس استاد را پس از ختم جلسه، براى برخى از شاگردان علاقه مند تقریر مى نمود تا سرانجام به مقامى نائل آمد که در چندین جلسه، شیخ مرتضى انصارى به اجتهاد وى تصریح کرد(۳)

شیخ آقا بزرگ تهرانى، میرزا ابوالقاسم کلانتر را از مشهورترین شاگردان شیخ انصارى معرفى کرده(۴) و در جاى دیگر خاطر نشان ساخته است که نامبرده بحث هاى استادش را به نحو احسن، تقریر نمود و مدت بیست سال این برنامه استمرار داشت(۵) بنا به گفته نوه عالم و فاضلش، حاج میرزا محمد ثقفى، در موقع تودیع و خداحافظى، شیخ انصارى به وى توصیه کرد:وقتى به تهران رفتى، درس و بحث و تشکیل محافل علمى را ترک مکن اگر خواستى امام جماعت شوى در صورتى که قصدت خالصانه و براى خدا بود، بپذیر و اگر احساس کردى براى خدا نیست و کمّ و کیف جماعت و حمایت مأمومین در تو اثر مى گذارد، از آن اعراض نما دیگر این که در زمان حاکمیت جور و سلطه ستم، قضاوت را نپذیر و از قاضى شدن دورى کن!(۶)

تربیت طلاّب

میرزا ابوالقاسم کلانتر در سال ۱۲۷۷ ق با کوله بارى از علم و تقوا، از نجف اشرف به تهران آمده، مرجع خاص و عام گردیدعلما و فقها به مجلس تدریس او حاضر مى شدند و از بیاناتش بهره ها مى بردند وقتى آیه الله حاج ملا على کنى تولیّت مدرسه حاج محمدحسین خان مروى، معروف به «مدرسه فخرالدوله» را به دست آورد، از میرزا ابوالقاسم درخواست کرد تا در این مکان به تربیت و پرورش طلاّب مبادرت ورزد او نیز با پذیرش این مسئولیت، مدت هفت سال در این مدرسه به تدریس فقه و اصول پرداخت(۷)

معمولاً شاگردان وى به مرتبه اجتهاد نایل آمده و برخى نیز به مرجعیت ارتقاء یافته اند بعضى از شاگردانش عبارتند از آیات عظام:

آقا سید حسین قمى تهرانى، مدفون در رواق حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) شهید حاج شیخ فضل الله نورى، مدفون در صحن حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) حاج شیخ عبدالنبى نورى حاج سید محمدصادق تهرانى، معروف به «بلور» و حاج شیخ حسنعلى نخودکى اصفهانى، مدفون در جوار بارگاه رضوى(۸)

لقب

در این که چرا این خاندان به «کلانتر» نامیده شده اند، گفته مى شود این لقب را از دایى میرزا ابوالقاسم یعنى محمودخان کلانتر گرفته اند وى در زمان ناصرالدین شاه، مأمور رسیدگى به امور اجتماعى و اقتصادى شهر تهران بودسرانجام در سالى به دلیل عدم بارندگى، آذوقه مردم کاهش یافت و زندگى شهروندان با مشقّت توأم گردید و چون نامبرده نتوانست عوارض ناشى از قحطى را برطرف کند، مقصّر شناخته و به دستور ناصرالدین شاه به دار آویخته شد(۹)

آثار نفیس

حاج میرزا ابوالقاسم کلانتر یکى از مشاهیر شیعه در قرن سیزدهم هجرى است که در کتب تراجم و منابع تاریخ عصر قاجار، او را به عنوان فقیه اصولى، جامع علوم عقلى و نقلى و افتخار دانشمندان شیعه و یکى از بزرگ ترین علماى عامل که به زیور و زهد و تقوا آراسته بود، ستوده اند

او در تهران از نفوذ اجتماعى و اقتدار معنوى خاصّى برخوردار بوداز این رو، توانایى علمى و تمام موقعیت خویش را در جهت اعتلا و نشر احکام الهى و فرهنگ عترت به کار گرفت(۱۰) و آثار ارزنده اى از خویش به یادگار نهاد که عبارتند از:

۱ ـ رساله اى در استصحابحاوى مباحث مهمّى در اصول فقه با تکیه بر ادلّه عقلى و استفاده از فرائد شیخ انصارى شیخ آقا بزرگ تهرانى نسخه اى از آن را به خطّ مؤلّف در کتابخانه فرزند فاضلش، حاج میرزا ابوالفضل تهرانى دیده است(۱۱)

۲ ـ الردّ على الرساله الارثیهکه در سال ۱۲۸۷ ق به عربى تألیف کرده و بعد به فارسى برگردانیده است این نوشتار، حاوى مطالبى است در نقد رساله ارث سید اسماعیل بهبهانى نسخه اصلى این اثر و ترجمه اش به صورت مخطوط در کتابخانه مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى) به شماره ۲۴۲۶ نگه دارى مى شود(۱۲)

۳ ـ رساله اى در مشتق ۴

ـ رساله اى در تسامح

۵ ـ رساله اى در صحیح و اعم

۶ ـ رساله اى در اجتماع امر و نهى

۷ ـ رساله اى در جزاء ۸

ـ رساله اى در مقدمه واجب و امر بشىء

۹ ـ رساله اى در مسایل تخصیص و مجمل و مبیّن و مطلق و مقیّد ۱۰

ـ رساله اى در مفهوم و منطوق ۱۱

ـ رساله اى در اصل و برائت

۱۲ ـ رساله اى در حجّیت ظّن

۱۳ ـ رساله اى در تعادل و تراجیح ۱۴

ـ طهارت ۱۵

ـ صلوه مسافر

۱۶ ـ غصب

۱۷ ـ وقف

۱۸ ـ لُقَطِه

۱۹ ـ قضا و شهادات

۲۰ ـ رهن ۲۱

ـ احیا موات

۲۲ ـ رساله اى در تقلی

د ۲۳ ـ زکات و اجاره(۱۳)

از میان این آثار هر آنچه که مربوط به فقه است به طبع نرسیده، ولى مطالب اصولى که اکثراً تقریرات درس استادش شیخ انصارى است ـ جز حجّیت ظن، قطع، استصحاب، مشتق و تعادل و تراجیح ـ در یک مجموعه تحت عنوان «مطارح الانظار» به چاپ رسیده است(۱۴)

غروبى غمناک

حاج میرزا ابوالقاسم در اواخر عمر از نظر سلامت جسمى، دچار مشکل شد و بینایى او چنان به ضعف گرایید که قادر به دیدن نبودتا آن که در همان ایام، آفتاب عمرش غروب کرد و در روز سوم ربیع الثانى (سالروز ولادتش) سال ۱۲۹۲ ق در سن ۵۶ سالگى دعوت حق را لبیک گفت و پیکر مطهرش، پس از تشییعى باشکوه، در جوار بارگاه حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) در مقبره «ابوالفتوح رازى» دفن گردید(۱۵)

فرزند کوچک ترش، که در این زمان نوزده سال داشت، قصیده اى طولانى در رثاى پدر سروداین سوگ نامه از نظر فنون بدیع و صنایع شعرى و ادبى، جزو نوادر است زیرا ضمن رثا، مدح پدر و شکایت از مصائب، حالات حماسى و افتخارات این خاندان در آن مشاهده مى شود(۱۶)

این شاعر جوان، «ابوالفضل تهرانى» نام دارد وى کتابى موسوم به «مدح الحمامه فى احوال الوالد العلامه» در معرفى ابعاد علمى و فکرى پدرش به نگارش درآورد که از حیث نگارش، به کتاب «مقامات حریرى» مى رسد(۱۷)

فرزندان

حاج میرزا ابوالقاسم کلانتر داراى دو فرزند پسر بود که فرزند ارشدش، میرزا محمدعلى، به فاصله کوتاهى از زمان رحلت وى، دار فانى را وداع گفت و بدین گونه فرزند دیگرش، میرزا ابوالفضل تهرانى وارث فضل و هنر پدر شد

نابغه روزگار

میرزا ابوالقاسم کلانتر در سال ۱۲۷۳ ق صاحب فرزندى گردید که او را «ابوالفضل» نامید(۱۸) نامبرده در سنین نوجوانى مقدمات علوم عربى و فنون ادبى را نزد پدر فاضلش فراگرفت از شدت فهم و ذکاوت، در اندک مدتى در ادبیات عرب مهارت یافت از حیث حافظه چنان بود که اگر قصیده اى را یک بار گوش مى داد یا مى خواند، در ذهنش جا مى گرفت و به همین دلیل سرآمد همگنان گردیدگواه بر این حالات، آثارى است که در سنین نوجوانى و جوانى به نگارش درآورده است(۱۹)فرزند دانشورش، حاج میرزا محمد ثقفى در وصف او مى نویسد:

در جوار بارگاه عبدالعظیم حسنى(علیه السلام) و در ابتداى عمر مشغول تحصیل گردید تا این که در اوائل بلوغ نزد صاحبان بصیرت از نوادر و نوابغ روزگار گردید و گواه بر ایشان، تصنیفاتى است که در این اوان پدید آورداز جمله منظومه «قلائد الدرر فى نظم الؤلؤ منتشر» در علم تعریف ـ که بالغ بر شش هزار بیت است ـ و این تألیف متضمّن مطالب «شافیه» ابن حاجب است به انضمام تحقیقات و دقت هاى ناظم آثار دیگرش عبارتند از: ارجوزه اى در علم نحو، بر ترتیب بدیع، در شرح «الفیه» ابن مالک تا باب حالارجوزه اى در علم منطق و اصول فقه و رساله عشقیه که تألیف جامع و پاکیزه اى است در مباحث عرفانى، که عبرت نائینى آن را استنساخ نموده است(۲۰)

مؤلف نامه دانشوران ناصرى در حالى میرزا ابوالفضل تهرانى را در زمره مشاهیر معرفى کرده که نامبرده، در اقیانوس حکمت و معرفت غوّاصى ننموده و هنوز مراتب کمال و درجات علم و اندیشه را طى نکرده است و وصف وى در نامه دانشوران به عنوان یکى از مشاهیر اهل فضل و معروفین در ادب و فرهنگ، مؤیّدى بر خلاّقیت و نبوغ این عالم فرزانه در سنین جوانى مى باشد(۲۱)

محضر معاریف

اگر چه این جوان جویاى معارف و آراسته به فضایل در فصل شکفتن، از وجود مربّى دلسوز خویشیعنى پدر محروم گردید،ولى از کسب دانش دست بر نداشتچرا که به طلوع صبح صادق، ایمان و باور داشت

وى پس از رحلت والد ماجدش براى فراگیرى فقه و اصول، محضر آقا سید محمدصادق طباطبایى و آقا میرزا عبدالرحیم نهاوندى را مغتنم شمرد و به موازات آن، به آموختن معقول نیز همت ورزیده و به حوزه درسى حکیم میرزا ابوالحسن جلوه زواره اى (۱۳۱۴ ـ ۱۲۳۸ ق) راه یافت درس جلوه براى این جوان پرتکاپو جالب بودزیرا او با صراحت و شهامتى خاص، تألیفاتى را که تدریس مى کرد، مورد نقد و بررسى قرار مى داد و عقیده داشت: شهرت صاحب اثر، مانع نقد اندیشه هاى او نمى شود(۲۲)

میرزا ابوالفضل براى آشنایى با مشرب عرفانى و جنبه هاى ذوقى و اشراقى، به محضر عارف نامى، حکیم محمدرضا قمشه اى (۱۳۰۶ ـ ۱۲۴۱ ق)، مشهور به «صهبا» شتافت و برخى کتب معروف در موضوع حکمت و عرفان را نزد وى خواندچنان چه خود مى گوید:(۲۳)

اکثر قسمت هاى اسفار و الشواهد الربوبیّه و قسمتى از شرح اشارات را نزد آقا محمدرضا قمشه اى خواندم(۲۴)

درحوزه نجف و سامرّا

میرزا ابوالفضل تهرانى با وجود آن که حاج ملا على کنى، اجتهادش را تأیید کرد و خاطر نشان ساخت که رفتن وى به عتبات عالیات براى رسیدن به این مقصد، لازم نمى باشددر سال ۱۳۰۰ ق براى تکمیل فقه و اصول به نجف اشرف عزیمت کرد و در حوزه درس مرحوم حاج میرزا حبیب الله رشتى که از شاگردان معروف شیخ انصارى بود، حاضر گردید و از بحث هاى اصولى و فقهى وى بهره برد میرزا ابوالفضل تهرانى کمتر کسى را یافت که همچون این استادش دقیق تفکر کند، نیک تحقیق نماید و دانش پژوهان پرمایه اى را پرورش دهد

از آن سو، آیه الله میرزا حسن شیرازى وقتى متوجه شد جوانى خوش فکر، اهل بصیرت و داراى ذهنى نقّاد و هوش فوق العاده در نجف اشرف حضور یافته است، آقا سید محمّدحسن لواسانى را براى آوردن وى به سامرّا فرستاد وى نیز به همراه دوست صمیمى اش آقا سید حسین قمى به سوى سامرّا آمده و در حوزه درس میرزاى شیرازى حاضر مى شدند آن دو نفر با شخصیت هایى چون: میرزا محمدتقى شیرازى و آقا سید محمدحسن اصفهانى مباحثه داشتند

آثار

حاج میرزا ابوالفضل در این مدت علاوه بر تحصیل فقه و اصول، زبان سُریانى و عبرانى را آموخت و با توصیه و اجازه فقیه محدّث، شیخ محمدحسن کاظمى آثارى چند به رشته تحریر درآورد(۲۵)

قریب ده سال در سامرّا اقامت داشت و در این مدت، تقریرات استادش در فقه و اصول را نگاشت کتاب «شفاء الصدور فى شرح زیاره العاشور»، رساله اى با نام «تمیمه الحدیث» در درایه و «رساله الاصابه» از آثارى است که نامبرده در شهر سامرّا تألیف نمود(۲۶) نسخه اى مخطوط از اثر اخیر، در کتابخانه فرزندش، حاج میرزا محمد ثقفى نگاهدارى مى شد(۲۷)

علاوه بر آثارى که به آنها اشاره شد، حاج میرزا ابوالفضل کتاب هاى دیگرى هم نوشته استاز جمله: حاشیه اى بر مکاسب و فرائد شیخ انصارى، فى التراجم و میزان الفلک و منظومه فى الهیئه

شیخ آقا بزرگ تهرانى ضمن آن که حاج میرزا ابوالفضل را در زمره شاگردان میرزاى شیرازى معرفى مى کند، مى نویسد:

با بهره گیرى از محضر میرزا، تفوّقى چشمگیر در فقه و اصول یافتدر علوم حدیث و رجال از استاد علامه حاج میرزا حسین نورى فیض مى برد او از کسانى بود که هوشیارى و حافظه قوى را در خود جمع داشت به همین جهت، هم فقیه بود و هم اصولى و هم مورّخ و رجالى و ادیب و شاعر کمى قبل از رحلت میرزا، به تهران بازگشت و در آن جا به ترقّیاتى نائل شد(۲۸)

مدرّسى عالى مقام

حاج میرزا ابوالفضل همراه حاج سید محمد صراف تهرانى به مکّه معظمه مشرف گردید در اواخر سال ۱۳۰۹ ق برخى از علاقه مندان و دوستان از وى خواهش کردند که به وطن بازگردداو نیز پاسخ مثبت داده و در اواسط محرم ۱۳۱۰ ق به تهران آمد و چون ناصرالدین شاه از آمدنش آگاه شد، تمامى امور مدرسه جدید البناى ناصرى را به وى سپرد و او تا آخر عمر در آن مدرسه و مسجد به تدریس، اقامه جماعت و نشر مواعظ مى پرداخت و تند نویسان، سخنرانى هاى وى را مى نوشتند(۲۹)

در واقع، میرزا ابوالفضل تهرانى افتتاح کننده و نخستین مُدرّس رسمى مدرسه سپهسالار جدید بود و شخصیت هایى چون حکیم میرزا محمدطاهر تنکابنى در سلک طلاب آن مدرسه از محضر ایشان استفاده مى کردند(۳۰) مرحوم «عباسقلى خان سپهر» در اثر مشهور خود، ضمن آن که مقامات علمى و ادبى حاج میرزا ابوالفضل را بر مى شمارد و او را فاضل کامل، حاوى معقول و منقول، جامع فروع و اصول معرفى مى کند، خاطر نشان مى سازد:

این مرد فاضل با آن که ذوق سلیم و طبع کریم و عقیده راسخ نسبت به خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) و ارادتى تمام داشت و با اعتبارى علمى نزد علما، اجتماع، دولت و حکومت، تصدّى و تدریس مدرسه سپهسالار جدید (ناصریه) را عهده دار شد و با تلاش هاى علمى خود به ترویج دانش اسلامى و تشویق طلاّب براى آموختن آن، همت گماشت و تمامى شاگردان دانشورش به مراتب علمى و کمالات او اعتقادى محکم داشتند اما با همه این توفیقات، اجل به او مهلت نداد(۳۱)

امید ارباب درایت

صاحب کتاب «ابدع البدائع»، در صنعت اشتقاق، مى گوید:

حاج میرزا ابوالفضل تهرانى از مشاهیرى است که مثل او در زمانى که وى مى زیست، وجود نداشت

حاج میرزا باقر ـ از واعظان مشهور ـ در اواخر کتاب «جنه النعیم فى احوال عبدالعظیم» به شرح حال حاج میرزا ابوالفضل و پدرش مى پردازد و یادآور مى شود:

وى (ابوالفضل) از باقیات صالحات میرزا ابوالقاسم کلانتر بود که در سنین جوانى و دوران شکوفایى، از نوادر عصر و علامه دهر گردید

و در آخر کتابش پس از آن که قصیده اى در مدح حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) از میرزا ابوالفضل تهرانى نقل مى کند، مى افزاید:

این سروده ها از مرجع شیعه، زبده فضلا، قدوه اذکیا، چشمه فضل و ادب، گره گشا از معضلات لغوى عجم و عرب، عَلَم اصحاب هدایت، امید ارباب درایت، مولانا نبیل جلیل آقا میرزا ابوالفضل مى باشدکه به راستى در سرعت انتقال مفاهیم، تبحّر و افادت نموده است(۳۲)

سید محسن امین نیز وى را چنین معرفى مى کند:

میرزا ابوالفضل انسانى عالم، فاضل، فقیه اصولى، عارف متکلّم و مسلّط به حکمت و ریاضى، آگاه به سیره و تاریخ، ادیب شاعر، خوش محضر و داراى لطافت بیان در محاورت، داراى معاشرت شیرین دیوان شعرى به عربى از وى باقى مانده است که نگارنده نزد فرزندش میرزا محمد، در تهران به سال ۱۳۵۳ ق دیده ام حاج میرزا ابوالفضل، ممدوح شاعر معاصرش سید محمد حبوبى نجفى مى باشد(۳۳)

در مقدمه کتابش «شفاء الصدور فى شرح زیاره العاشور» که اخیراً چاپ شده است، شرح مختصرى از وى، به نقل از محدّث بزرگوار حاج شیخ عباس قمى، دیده مى شود که ظاهراً همان مطالب مندرج در اعیان الشیعه، با اندکى تفاوت، مى باشد و البته در کتاب الکنى و الالقاب این مضامین قابل مشاهده است(۳۴) مرحوم مدرس تبریزى نیز به نکاتى با همین مضامین، اشاره مى کند(۳۵)

آتش رشک در خرمن خرد

حاج میرزا ابوالفضل تهرانى ـ که به قول آیه الله سید محمدحسین حسینى تهرانى «آیه الهى در ادبیات فارسى و عرب، فقه، اصول و حکمت و نادره دوران بود و آثار نفیس و پرمایه اى بر جاى نهاد»(۳۶) ـ به سبب ظهور و بروز مراتب علم و درجات تقوا، فصاحت بیان، حلاوت محضر و حُسن اخلاق، از محبوبیت ملّت و دولت و عوام و خواص برخوردار شده بود، مورد حسادت برخى از افراد قرار گرفت به طورى که حسودان از اذیت و آزار وى و مطرح کردن مطالب کذب و شایعات مختلف ابا نکردند تا آن که در صفر ۱۳۱۶ ق ظاهراً به مرض حصبه دچار گردید و در هشتم همین ماه به سراى باقى شتافت و در بارگاه قدسیان آرمید

جمعى از اهل معرفت و درایت بر این عقیده اند که: اهل عناد و مغرضان کینه خود را نسبت به وى بروز داده و به شیوه اى مرموزانه، حاج میرزا ابوالفضل تهرانى را مسموم کرده اند و این راز را از آشنایان و اطرافیان کتمان کرده اند

پیکر مطهر وى پس از تشییع باشکوه به حرم حضرت عبدالعظیم حسنى(علیه السلام)انتقال یافت و در صحن امامزاده حمزه(علیه السلام) در مقبره ابوالفتوح رازى و کنار قبر والدش دفن گردید

شاعران معاصرش به زبان فارسى و عربى به رثاى او پرداختند و در اشعار زیباى خود، مقامات علمى و معنوى او را ستودند

از میرزا ابوالفضل یک پسر به نام حاج میرزا محمد(۳۷) و دو دختر باقى ماند

گلشن ابرار ج۴


۱ نامه دانشوران ناصرى، ج ۱، ص ۴۷۲

۲ بزرگان شیعه از کلینى تا خمینى، م جرفادقانى، ص ۲۴۳

۳ زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، حاج شیخ مرتضى انصارى، ص ۲۱۵ و ۲۱۴مکارم الآثار، معلم حبیبآبادى، ج ۳، ص ۱۰۱۸

۴ الذریعه، ج ۲، ص ۲۴

۵ الکرام البرره، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج ۱، ص ۶۰ و ۵۹

۶ اختران فروزان رى و تهران، محمد شریف رازى، ص ۲۲۰

۷ همانلغت نامه دهخدا، ج ۱، ص ۵۲۰

۸ اختران فروزان رى و تهران، ص ۲۲۱

۹ حقایق الاخبار ناصرى، محمدجعفر خورموجى، ص ۲۶۵

۱۰ زندگى و شخصیت شیخ انصارى، ص ۲۱۴

۱۱ الذریعه، ج ۲، ص ۲۴

۱۲ همان، ج ۱۰، ص ۱۹۶اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۴۱۳

۱۳ لغت نامه دهخدا، ج ۱، ص ۵۲۰

۱۴ ریحانه الادب، ج ۵، ص ۷۱

۱۵ مقدمه دیوان حاج میرزا ابوالفضل تهرانى،

۱۶ همان (یادداشتهاى محدّث ارموى در مقدمه دیوان)

۱۷ اختران فروزان رى و تهران، ص ۲۲۲

۱۸ برخى نامش را احمد نوشتهاند

۱۹ مدینه الادب، عبرت نائینى، ص ۱۰۳

۲۰ اختران فروزان رى و تهران، ص ۲۲۲

۲۱ مقدمه دیوان ابوالفضل تهرانى

۲۲ میرزا ابوالحسن جلوه حکیم فروتن، از نگارنده، ص ۱۰۷

۲۳ مجموعه آثار حکیم صهبا، حامد ناجى اصفهانى، ص ۱۷۶

۲۴ تاریخ حکما و عرف، منوچهر صدوقى سُها، ص ۱۰۲

۲۵ مدینه الادب، ص ۱۰۴

۲۶ اختران فروزان رى و تهران

۲۷ الذریعه، ج ۴، ص ۴۳۵

۲۸ میرزاى شیرازى، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ترجمه محمد دزفولى، ص ۱۰۴

۲۹ مدینه الادب، ص ۱۰۴

۳۰ نخبگان علم و عمل ایران، سید مصطفى محقق داماد، ص ۱۷

۳۱ ناسخ التواریخ (امام سجّاد(علیه السلام)) عباسقلى خان سپهر، ج ۲، ص ۹۳۴

۳۲ مقدمه دیوان حاج میرزا ابوالفضل تهرانى

۳۳ اعیان الشیعه، سید محسن امین ذیل شرح حال ابوالفضل تهرانى

۳۴ نور ملکوت قرآن، سید محمدحسین حسینى تهرانى، ج ۲، ص ۲۲۷

۳۵ نامه فرهنگیان، عبرت نائینى، ص ۱۰۵

۳۶ مدینه الادب، ص ۱۰۶

۳۷شرح زندگى حاج میرزا محمّد در همین دفتر از مجموعه گلشن ابرار آمده است.

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=