عبدالله همدانى که در همدان روزگار را به زهد و پارسایى سپرى مى کرد، در سال ۱۱۵۶هـ .ق صاحب فرزندى گردید که او را عبدالصمد نامید. این کودک بعدها به دلیل شهرت علمى لقب «فخرالدین» را به خود اختصاص داد.(۱)عبدالصمد حدود شش بهار را که گذرانید، مقدمات زبان و ادبیات عربى و فارسى را در مکتب خانه هاى همدان آموخت.
حوزه علمیه همدان در ایام نوجوانى وى با حضور فقیهان، فلاسفه و عارفانى بزرگ، چون محمد باقر همدانى، محمد تقى همدانى، محمد زکى همدانى، ابوطالب اسدآبادى، محمد همدانى، نظیر الدین همدانى، هاشم و یونس همدانى رونق خاصى داشت.عبدالصمد پس از چندى، تحصیل در حوزه همدان، تصمیم به هجرت گرفت.(۲)
به سوى کربلاى معّلا
در سال ۱۱۷۶ که نظام سیاسى ایران به دست کریم خان زند اداره مى شد، کشور به لحاظ علمى و فرهنگى در رخوت به سر مى برد. در این زمان عبدالصمد بیست ساله به راهنمایى یکى از اساتید خویش راهى عتبات عالیات عراق شد.
مربیان سترگ
استادان عبدالصمد همدانى در حوزه کربلا و نجف:
۱ ـ وحید بهبهانى:
وى نخستین استاد عبدالصمد در کربلا بود. او فقه استدلالى را در مکتب این عالم بزرگوار آموخت.عبدالصمد در بحثهاى استاد با علماى اخبارى مسلک نیز شرکت مى کرد و با منطق قوى استاد و مشاهیر شیعه که از نقاط مختلف ایران به کربلا شتافته بودند، آشنا و با برخى از آنان مأنوس و هم بحث شد.
از جمله این دوستان مى توان به میرزاى قمى، سید محسن اعرجى، حاج ملا مهدى نراقى، میرزا مهدى خراسانى (شهید)، شیخ محمد تقى اصفهانى (نویسنده حاشیه معالم) سید محمد باقر شفتى، حاج محمد ابراهیم کرباسى و ملامحمد کاظم هزار جریبى اشاره کرد. عبدالصمد برخى بیانات استاد را به نگارش درآورد و در یکى از رساله هاى خود ضمیمه کتاب فوائدالحائریه و ابطال القیاس وحید بهبهانى بارها از وى نقل قول کرده و با درج عصاره اى از افکارش، مطالب خویش را مستند ومعتبر کرده است.(۳)
۲ ـ سید بحرالعلوم:
وحید بهبهانى در سال ۱۲۰۸ رحلت کرد و سید بحرالعلوم او را در رواقى که پدرش دفن بود، به خاک سپرد. عبدالصمد که در مکتب وحید بهبهانى با فضل و معرفت سید بحرالعلوم آشنا شدند و دیده بود که استاد در اواخر عمر مردم را در فتواهاى احتیاطى به وى راهنمایى مى کند(۴) از این رو به محضر وى شتافت.
فضیلت هاى اخلاقى و معنوى بحرالعلوم در رشد معنوى عبدالصمد بسیار مؤثر بود. همچنین در جلسات درس استاد با شیخ جعفر نجفى (کاشف الغطاء)، سید محمد جواد عاملى(صاحب مفتاح الکرامه) و ملا احمد نراقى طرح دوستى ریخت.(۵)
۳ ـ سید على طباطبایى:
صاحب ریاض المسایل به دلیل توانایى علمى در اندک مدتى بر همه شاگردان وحید فائق آمد و ملا عبدالصمد همدانى همچون دیگر شاگردان وحید، به حوزه درسى این دانشمند شتافت و از وى اجازه اجتهاد دریافت کرد.(۶)
۴ ـ میر محمد حسین اصفهانى:
عبدالصمد به راهنمایى محمد جعفر کبودر آهنگى با برخى از اهل عرفان ملاقاتهایى داشت و با مشرب عرفانى و شیوه هاى سیر و سلوک آنان آشنا گشت. از جمله، نکته هایى از معارف معنوى را نزد سید مظهر على تونى آموخت و ظاهراً مدت هشت سال به تفحص در متون عرفانى مشغول بود.(۷)اشتیاق وى به دانش اهل عرفان موجب شد برخى از معاصران تنگناهایى برایش فراهم کنند و او را به داشتن گرایشهاى فرقه اى متهم بنمایند.(۸)
توصیف شرح حال نگاران
صاحب روضات الجنات:
«مولى عبدالصمد همدانى متوطن در حایر مقدس (کربلا) او از فضلاى اواخر قرن دوازده و اوایل قرن سیزدهم هجرى مى باشد. در علوم متعددى مهارت داشت. مشرب خوبى را اختیار کرد. از شاگردان وحید بهبهانى و صاحب ریاض المسایل است.»(۹)
مدرس تبریزى:
«جامع معقول و منقول و فقیهى بوده است محقق، محدث، حکیم و متکلم، مذاقش خالى از افراط و تفریط است.»(۱۰)
محدث قمى:
«عبدالصمد همدانى حائرى، فاضل فقیه ماهر، متکلم لغوى و شاگردان مرحوم بهبهانى است که صاحب آثارى در لغت و فقه و غیره مى باشد.»(۱۱)
علامه عبدالحسین امینى:
«مولى عبدالصمد همدانى فقیه عقیده شناسى بود که در تمامى رشته هاى علوم اسلامى، تبحر داشت. تنوع آثارش از فضل سرشارش نشان دارد.»(۱۲)
معلم حبیب آبادى:
«در کربلا با ملا اسکندر شیروانى پدر حاج میرزا زین العابدین شیروانى صاحب بستان السیاحه ملاقات نمود و با وى مأنوس گردید.»(۱۳)
رضا قلى خان هدایت:
«در خدمت سید على طاب ثراه تحصیل کرد و … به خدمت حاج محمد حسین اصفهانى شتافت و در صحبت وى تربیت ها یافت و دیگر باره به کربلاى معلّى رفته ساکن شد و بحرالمعارف تصنیف فرمود.»(۱۴)
زین العابدین شیروانى:
«قرب چهل سال در عتبه حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) مجاورت نموده و هم تحصیل علوم در آن دیار کرده و از هر فنى حظّى وافر و هنر متکاثر یافته و على الخصوص در منقولات سرآمد روزگار و مسلّم صغار و کبار بود. قرب سى سال در مسند اجتهاد و فتوى متمکن بود.»(۱۵)
دهخدا در لغت نامه خود، او را فقیهى توانا، لغوى، حکیم و متکلم قوى معرفى مى کند و برخى از تالیفاتش را برمى شمارد.(۱۶) على دوانى نیز این دانشمند شهید را فقیه عارفى مى داند که راه و روشش از صوفیان و اهل خرقه و خانقاه کاملا جدا بوده است.(۱۷)
فضیلت هاى اخلاقى
۱ ـ تزکیه و تهذیب نفس: از سنین جوانى دل و ذهن را از آلودگى پیراست و چون در پى سلوک خالص قرآنى و روایى بود و اهمیت آن را از اعماق وجود دریافته بود، از طریقتهاى صوفیه و فرقه گراییهاى آنان مى گریخت. او به دامان ائمه هدى متوسل گردید و در کنار مضجع آنان اشکها ریخت که مبادا طوفانهاى تیره کننده، ریشه هاى ایمان و رشته هاى باورهایشان را دچار خدشه سازد. نوشته هاى عرفانى او نیز برگرفته از احادیث اهل بیت(علیه السلام) یا منطبق با آنهاست و از دریافتهاى فطرى دور نمى باشد. عصاره افکارش این است که آنها که در مسیر عرفان به اسقاط تکلیف معتقدند، نه تنها سخنى بى ربط گفته اند بلکه از رسیدن به مقامات عالى روحانى و ملکوتى عاجزند و مسیر باطلى را مى پیمایند، لذا به مقصد اصلى و راستین نمى رسند. از این رو او در چنین طریقه اى رنج و آزارهاى فراوان دید تا به قله هاى فضیلت رسید.
۲ ـ ارادت به خاندان عترت: سالیان متمادى در جوار بارگاه حضرت امام حسین(علیه السلام) زیست به تدریج علاقه اى را که از کودکى با خود داشت، عمیق تر کرد و در نوشته هایش نیز چنین شوقى را بروز داد، از جمله از نقشه هاى غاصبان نخستین خلافت و نیز امویان و عباسیان به شدت انتقاد کرد و در فصل دوم بحرالمعارف هشدار داد که مبادا انسان در حضور حضرت بارى تعالى، انبیاء و ائمه هدى گناه کند و پیمانى را که با حق بسته است، نقض کند.(۱۸) در فصل پنجم همین اثر مى نویسد:
«وصیت مى کنم ترا بر سبیل تأکید که کوتاهى در زیارت مقابر و مشاهد اولیاء الهى ننمایى و از ایشان استمداد فیض بنما که چون بر سر مزار باشى خاطر متوجه روحانیت آن کامل تواند شد زیرا که مقابر را خاصیتى هست که منقطع مى سازد زواید خاطر را…»(۱۹)
۳ ـ تقید به آداب شرعى و عبادات: سحرخیز بود و شب زنده دارى مى کرد. برخى ایام سال را روزه مى گرفت. تأکیدش بر این بود که انسان براى قیام در شب، طعام بسیار نخورد، زیرا غذاى فراوان، آب زیاد مى طلبد و پرنوشى خواب راغلبه مى نماید. کوشش وى بر این بود که نه تنها نماز را از وقت خود به تأخیر نیفکند بلکه آن را به صورت جماعت به جاى آورد زیرا مساجد محل نزول فیض الهى اند.(۲۰)
۴ ـ فروتنى، زهد و تمایل به گمنامى: دوست داشت در گمنامى به سر برد. از اهل دنیا کناره گیرى مى نمود ولى با بندگان مؤمن و بینوایان و محرومان انس و الفت داشت. از امکانات زندگى به حداقل اکتفا کرد و با برداشت اندکى بازدهى فراوان تحویل جامعه داد.(۲۱)
شاگردان
عبدالصمد همدانى کمتر در مَسند تدریس قرار مى گرفت و کوشید بیشتر جست و جوگر معارف و مکارم باشد. با این وجود در حوزه درسى او شاگردان متعددى پرورش یافتند که در منابع رجالى به نام آنان، جز اندکى، اشاره نگردیده است. این شاگردان عبارتند از:
۱ ـ حاج میرزا عباس ایروانى:
وى توسط پدرش به عتبات عراق آمد و در کربلا به خدمت ملا عبدالصمد همدانى راه یافت. به تدریج در حکمت الهى و ریاضیات تبحرى تمام یافت. وى بعد از شهادت استاد، بر حسب وصیت وى، همسر و فرزندانش را به همدان آورد و خود عازم ایروان گردید و با پاى پیاده به سفر مکه رهسپار گردید. بعد از چندى به آذربایجان مراجعت نمود و چون در برخى علوم عقلى و نقلى مقاماتى به دست آورد. برخى بزرگان معاصرش، بهره بردن از محضرش را غنیمت شمردند و میرزا عیسى قائم مقام وى را به تعلیم فرزندش حاج میرزا موسى گماشت.
طبع شعر ایروانى معروف است و نمونه هایى از سروده هایش در کتب تذکره درج شده است. به یاد استاد خودش عبدالصمد همدانى تخلص فخرى را براى خود برگزید. فرزندش شیخ محمد جعفر از جمله علمایى بود که در نجف اقامت داشت و نامش را در زمره افرادى که از حاج سید محمد شفیع جاپلقى اجازه گرفته اند، نوشته اند. در روز جمعه ۱۲ رمضان المبارک ۱۲۶۵هـ .ق در عتبات عالیات وفات کرد. سهام عباسیه، اشعارى چند، شیّم فخرى که حاوى مطالب مهمى در مسایل فقهى و عرفانى است، از آثار اوست.(۲۲)
۲ ـ حاج زین العابدین شیروانى:
در نیمه شعبان سال ۱۱۹۴هـ .ق در شماخى از شهرهاى شیروان واقع در دربند قفقاز به دنیا آمد. در سن پنج سالگى همراه خانواده به عراق رفت و مدت ۱۲ سال به تحصیل علوم اسلامى پرداخت. در ۱۷ سالگى راهى حوزه هاى کربلا و نجف گردید و از محضر آقا محمد باقر بهبهانى (وحید بهبهانى)، میر سید على اصفهانى، میرزا مهدى شهرستانى، سید مهدى نجفى، شیخ موسى بحرینى و عبدالصمد همدانى بهره گرفت. کتاب کشف المعارف او در مسایل کلامى و عرفانى است ولى سه اثر ریاض السیاحه، حدائق السیاحه و بستان السیاحه بیشتر جنبه تاریخى، جغرافیایى دارد و حاوى نکته هاى جامعه شناختى است و آگاهیهاى جالبش از مردمان شهرهاى گوناگون خصوص مشاهیر آنان ارائه مى دهد.(۲۳)
۳ ـ ملا علاسعلى بنایى تبریزى:
در سفر به عتبات عراق به محضر عبدالصمد همدانى رفت و از محضرش نکته ها آموخت و توانمندیهایى در فقه، کلام و عرفان به دست آورد. در بازگشت از سفر حج در مراغه وفات یافت و بقعه اى بر مزارش احداث کردند: استاد غفار نجّار که سواد رسمى از طریق تحصیلات متداول نداشت، بیانات و محافل درسى و تبلیغى وى را مغتنم مى شمرد و برحسب ذوق ادبى و عرفانى برخى منابع مهم چون گلشن راز محمود شبسترى را با بیاناتى خوش شرح مى داد. او در سال ۱۳۰۶هـ .ق در تهران وفات یافت.(۲۴)
۴ ـ ملا محمد کوهبنانى: وى منسوب به کوهبنان از توابع کرمان است. در کربلا به محضر برخى استادان رفت و کمالاتى کسب نمود. زمان فوتش را نهم رجب ۱۲۳۸هـ .ق نوشته اند و محل دفن وى در بقعه اى در کوهبنان است.(۲۵)
فقیه عارف
صوفیه کوشیده اند در آثار خود عبدالصمد همدانى را به عنوان صوفى و پیرو فرقه نعمت اللهى معرفى کنند! آنان یادآور شده اند:
«وى از یُمْن توجه رونق علیشاه و حسن مست به مقامات اهل تصوف ارتقاء یافت و نیز به امر نور علیشاه و معصوم علیشاه دکنى در محضر حسین علیشاه به شرف ذکر خفى مشرّف گردید و در تکمیل باطن کوشید.»(۲۶)
دلیل اینکه آنان این مجتهد عارف و حکیم زاهد را در فهرست مشاهیر خود آورده اند، در محورهاى زیر روشن مى شود.
۱- اهل تصوف براى اینکه پشتیبانى علمى خود را پربار نشان دهند و نیروهاى دیگرى را جذب کنند، معمولا هرکدام از علماى شیعه را که طبق موازین قرآنى و اهل بیت به تهذیب و تزکیه روى آورده و مشى عرفانى را برگزیده اند، در زمره بزرگان خود معرفى کرده اند. آیت الله آقا محمد على مجتهد کرمانشاهى – معاصر عبدالصمد همدانى – در تعلیقات رجالیه در ترجمه احمدبن محمدبن نوح مى نویسد:
صوفیه سیدبن طاووس، خواجه نصیرالدین طوسى، ابن فهد حلى، شیخ بهایى و محمدتقى مجلسى و غیر ایشان را به تصوف متهم کرده اند، در صورتى که این علما از فساد اعمالى که بسیارى از صوفیه در هنگام ریاضت مرتکب مى شوند و نظر آنان در خصوص وحدت وجود، نفرت داشته اند و گمراهى آنان را متذکر گردیده اند و مطاعن بدعت گرایان و منحرفان افراطى این فرقه را در آثار خود ذکر کرده اند.(۲۷)
ملا احمد نراقى (متوفاى ۱۲۴۴) از معاصران و هم درسهاى عبدالصمد همدانى ذوق ادبى را با مشرب عرفانى جمع کرد و مؤلف ریاض العارفین وى را که در فقه و اجتهاد جانشین پدرش ملا مهدى نراقى شمرده مى شد، در شمار شعراى صوفى مسلک معاصر خود نام برد. عبدالصمد همدانى هم که کتابى بزرگ در ابواب فقه نگاشت و شرحى مفصل بر برخى آثار معروف فقهى نوشت، چون با عده اى از اهل تصوف ارتباط داشت، به تصوف متهم شد و مورد طعن برخى معاصران قرار گرفت اما دکتر زرین کوب مى نویسد:
«اینکه به طریقه نعمت اللهى گرایش داشته باشد، محل تردید است و از قراین برمى آید وى به سلسله و خانقاه که بین اهل تصوف متداول است، اعتقادى نداشته است.»(۲۸)
استاد على دوانى هم یادآور مى شود:
«فرقه صوفیه او را از بزرگان خود مى دانند، ولى او مردى فقیه و عارف بود و اهل خرقه، خانقاه، بنگ، چرس و… که شعار صوفیان گمراه است، نبود.»(۲۹)
۲- برخى از علاقه مندان صوفیه در جلسات درسى عبدالصمد همدانى شرکت مى کردند. حضور این افراد موجب شد که بگویند وى در پى ترویج تعالیم صوفیه است در صورتى که اهل تصوف به جلسات درسى و علمى وحید بهبهانى، بزرگ ترین فقیه عصر که فرزندش مبارزه اى پیگیر را برعلیه صوفیان سامان داد، حاضر مى شدند و او هم آنان را منع نمى کرد زیرا تصورش این بود که آنان با آمدن به چنین محافلى با حقایق آشنا مى گردند و دست از انحرافات و فرقه گرایى برمى دارند.
۳- عبدالصمد از فقهاى زاهد بود و ملاقات وى با اهل صوفیه براى ارادت به آنان و تأیید فرقه اى خاص نبود. او مى خواست از نزدیک با افکار و شیوه هاى تبلیغى آنان آشنا شود. به همین دلیل با برخى معروفین آنها دیدار مى نمود. از این جهت همراه سید مهدى بحرالعلوم – صوفیه او را هم جزء مشایخ خود دانسته اند – وقتى نور علیشاه در عتبات ساکن بود، نزد وى رفت تا در احوال و آثار این صوفى افراطى پژوهش کند. در این ملاقات که چند جلسه ادامه یافت پرسشها و پاسخهایى رد و بدل شد و آن دو به عقاید وى پى بردند و چون افکارش را منطبق بر عقاید تشیع ندیدند، مثل دیگر علماى کربلا از وى خواستند آن منطقه را ترک کند و به موصل برود.
عبدالصمد در مسافرت اصفهان هم با جانشین نورعلیشاه ملاقاتهایى داشت و در گفت و گوهاى گسترده اى از مسلک وى آگاهى به دست آورد اما هیچ منبعى تأیید نکرده است که وى چنین تصوفى را تأیید و براى نشر آن تلاش کرده است.(۳۰)
دلایل نفى اتهام
۱- اکثر آثار عبدالصمد همدانى به مباحث فقهى، روایى و کلامى اختصاص دارد و مطالب آنها طبق شرع مقدس، مبانى قرآنى و روایات اهل بیت است. کمترین نوشته هایش به عرفان اختصاص دارد که آن هم برگرفته از قرآن و حدیث است.
۲- تمامى شرح حال نگاران عبدالصمد را عالم ربّانى، فقیه، مجتهد، محدث و… معرفى کرده اند و هیچ کدام با عنوان عالم صوفى یا شیخ اهل تصوف از وى سخن نگفته اند حتى صاحب روضات که به تصوف حساسیت ویژه اى دارد، او را زاهد و عالم مجتهد و متکلم مى داند.
۳- آقا محمد على براى جلوگیرى از تهاجم فرهنگى و یورش فکرى صوفیان استشهادى تهیه کرد تا فضلا و علما آن را تأیید و نظر خویش را در ذیل آن اعلام کنند. عبدالصمد همدانى در ذیل آن نوشته است:
حقیر علم اجمالى قطعى که قابل شک و شبهه نباشد دارد که این طایفه که مستشهد علیه «نورعلیشاه و معصوم علیشاه» رئیس ایشان است، اعتنا به احکام شرعى ندارند و در فروع «دین» بسیار بى مبالات و بى باک مى باشند.
آقا محمد على بعد از این اظهارنظر نوشته است: محل مهر عالى جناب فضایل مآب علّامى آخوند ملا عبدالصمدانى همدانى (که به شدت با صوفیه مخالف بوده و از مذهبشان بیزارى کرده است).(۳۱)
۴- صوفیه بدعتى تازه پدید آورده و شریعت را از طریقت جدا کردند. عبدالصمد در مخالفت با آنان مى نویسد: «ما دورافتادگان را چاره از متابعت شریعت نیست به نهجى که از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه(علیه السلام)صادر شده است.» به باور وى طبق دلایل شرع اسلام، طهارت و رعایت مقدمات عبادى در تابش نور معنویت به قلب تأثیر بسزایى دارد:
«این نور وقتى دست بهم مى دهد که عمل مطابق نظر شارع باشد و این حاصل نمى شود الاّ به علم به احکام. پس طریقت بدون شریعت ثمره ندارد و علماى کامل یک قدم از شریعت تجاوز نمى نموده اند و مراقب آن بوده اند.»(۳۲)
۵- عبدالصمد همدانى مانند برخى علماى شیعه، چون ملا محسن فیض کاشانى و ملا مهدى نراقى، تحت فشار اهل تصوف بود و آنها مى خواستند عقاید خویش را به وى تحمیل کنند ولى او نمى پذیرفت. از سوى دیگر برخى افراد ظاهربین او را دچار پاره اى مشقات و آزارها مى کردند.(۳۳)
آثار
۱ ـ اللغه الکبیر: اثرى بزرگ در فرهنگ لغت است. مؤلف موفق به اتمام آن نشد. برخى منابع نام آن را کتاب کبیر در لغت ذکر کرده اند.(۳۴)
۲ ـ دیوان شعر: ماخذشناسى از این کتاب دست نیامد و صرفاً در برخى فهارس نام آن آمده است.
۳ ـ شرح مختصر النافع محقق حلى: علامه عبدالحسین امینى مى گوید: چند فصل از آن را به خط مؤلف دیده ام که در خاتمه فصل احیاءالموات عبدالصمد همدانى نوشته بود. «این آخرین نوشته اى است که بر قلم مؤلف گناهکارش عبدالصمد همدانى در کربلاى حسینى روان گشت، در حالى که بر هجرت نبوى ۱۱۹۵ سال مى گذشت.» این شرح به خوبى موید آن است که مؤلف در فقه، اصول، حدیث و زبان و ادبیات عرب تبحرى وافر داشته است.(۳۵) شیخ آقا بزرگ تهرانى نوشته است:
بخشى از آن را، از بحث لقطه تا مواریث، به خط عبدالصمد همدانى نزد سادات آل خراسان در نجف دیدم که حاوى نقل قولهاى وى، احادیث و تحقیقات زیادى بود و به نظر مى رسد از ریاض المسایل و حیاض الدلائل سید على طباطبائىمفصل تر باشد.(۳۶)
۴ ـ الفقه الاستدلالى الکبیر: به ترتیب ابواب فقه تنظیم شده و شامل همه مباحث فقه است. صاحب روضات ضمن معرفى آن یادآور مى شود مؤلف آن را به طور مفصل با پیروى از طریقه مصنّفان قبلى سامان داده است.(۳۷)
۵ ـ بحرالحقایق: کتاب مبسوطى درفقه است که در چند مجلّد به چاپ رسید و مؤلف آن را بحرالحقایق نامید.(۳۸)
۶ ـ رساله فى الصحیح و الاعم: نسخه اى از آن همراه فوائدالحائریه و ابطال القیاس وحید بهبهانى در نجف نزد عزالدین جزایرىنگاهدارى مى شد وشیخ آقا بزرگ آن را دیده است.(۳۹)
۷ ـ التجزى فى الاجتهاد (یا جواز تجزى و حجیت آن): مؤلف در مقدمه مى گوید: این اثر را در دو مقام منظم کرده ام، مقام اول در جواز و وقوع آن، مقام دوم حجیت رأى متجزى.
رساله مذکور در هزار سطر تنظیم گردیده است. شیخ آقا بزرگ تهرانى نسخه اى از آن را در شهر سامرا در کتابخانه میرزاى شیرازى مجدّد مشاهده کرده است. این نسخه مخطوط به خط سید نصرالله فرزند ابوالقاسم حسینى مى باشد که در سال ۱۱۷۴ هـ .ق از تحریر آن فراغت یافته است. همچنین مؤلف الذریعه نمونه مخطوطى از آن را همراه چندین رساله دیگر در کتابخانه مدرسه علمیه آیت الله بروجردى در نجفملاحظه کرده است.(۴۰)
۸ ـ بحرالمعارف: در خصوص عرفان، حدیث و کلام اسلامى است و در لابه لاى آن اشعارى دیده مى شود. این کتاب به زبان فارسى و عربى است. علامه امینى آن را اثرى آموزنده در اخلاق، فلسفه و عرفان مى داند و مى افزاید این کتاب از دانش و فضل مؤلف حکایت مى کند.(۴۱)
محقق معاصر جناب آقاى حسین استاد ولىکه این اثر را تصحیح نموده، مأخذ احادیث و نقل قول هاى آن را مشخص کرده و مطالب عربى آن را به فارسى برگردانیده است، مى نویسد:
این کتاب در عرفان عملى نگاشته شده، ولى از مطالعه مجموعه کتاب خصوص بخش ولایت روشن مى گردد که بحث هاى مهم و قابل اعتنایى از عرفان نظرى هم به میان آورده است که در حقیقت نام بحرالمعارف را زیبنده خود کرده است و بدون شک از آثار ارزنده، متقن و قابل اعتماد در عرفان اسلامى مى باشد به ویژه آنکه مؤلف متبحرش از رجال برجسته شیعى و شهید راه ولایت به شمار مى رود. ویژگى مهم این کتاب و به تعبیر شایسته تر هنر آن جمع میان شرع و عقل و دین و عرفان و به اصطلاح پشتوانه آوردن براى مسایل حکمى و عرفانى از قرآن و حدیث است و این کار اطلاعى وسیع و ذوق سرشارى مى طلبد که مؤلف گرانقدر از آن بهره مند بوده و به خوبى از عهده چنین کارى برآمده است.(۴۲)
عبدالصمد همدانى بحرالمعارف را در کربلا به رشته تألیف درآورد و نسخه هاى خطى از آن در کتابخانه هاى معتبر ایران از جمله آستان قدس رضوى، کتابخانه آیت الله مرعشى و کتابخانه هاى نجف و کربلا نگاهدارى مى شود. چاپ سنگى آن در ایران در یک مجلّد رحلى و در ۵۵۰ ص به سال ۱۲۹۳هـ .ش در تبریز انجام پذیرفته است. در بمبئى (هند) نیز به طبع آن اقدام کرده اند.(۴۳)
طبع جدید بحرالمعارف در سه مجلّد با قطع وزیرى و تحقیق و ترجمه آقاى حسین استاد ولى در پاییز ۱۳۷۰هـ .ش توسط انتشارات حکمت صورت گرفته است.
کتابى تحت عنوان «شرح معارج الاصول محقق حلّى» در اصول فقه را نیز به عبدالصمد همدانى نسبت داده اند که در واقع این اثر از آنِ سید عبدالصمد حسینى از احفاد میر سید على همدانى است.(۴۴)
شهادت
سال ۱۲۱۶هـ .ق براى عبدالصمد همدانى همراه با تأسف و مرارت بود زیرا آقا محمد على، دوست و فرزند استادش (مرحوم وحید بهبهانى) در روز جمعه ۲۷ رجب این سال به سوى سراى باقى شتافت و جنازه اش را برحسب وصیت پس از تشییعى باشکوه در کرمانشاه دفن کردند و بعدها قبه و بارگاهى بر آن ساختند. دوست دیرینه اش میرزا مهدى شهرستانى نیز در نیمه هاى همین سال دار فانى را وداع گفت. سرانجام ذیحجه آن سال فرارسید.
گروه کثیرى از شیعیان کربلا در آستانه هیجدهم ذیحجه (سال روز عید غدیر) رهسپار نجف گردیدند و مردم باقى مانده در شهر در تدارک جشن و سرور برآمدند، اما شب پرستان وهابى که از یاد و نام عاشورا در هراسى عمیق مى زیستند، تصمیم داشتند قداست غدیر و عاشورا مخدوش سازند. حاکم کربلا نیز که نسبت به شیعیان کینه داشت با آنان هم دست گردید و در سپیده دم هیجدهم ذیحجه، سعود فرزند عبدالعزیز به اشاره پدر با سپاهى دوازده هزار نفره ناگهان وارد کربلا شد. سپاه وى شیعیان عاشقى را که به حرم حسینى پناه برده بودند، در جوار ضریح مقدس، رواقها و صحن شریف کشتند. به نقل برخى مورخان در آستان حسینى داخل شهر ۵۰۰۰ نفر را به شهادت رسانیدند و ۱۰۰۰۰ نفر را مجروح کردند. تمامى اشیاى قیمتى حرم مطهر را غارت کردند. صندوق مقدس را شکستند و بخشهایى از بارگاه را تخریب و حرمت حرم فرزند رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) را پایمال کردند.
درمیان کشته شدگان عده اى از دانشمندان، فضلا و سادات به چشم مى خورد که از جمله آنان عبدالصمد همدانى بود. وهابیان به اندرون خانه اش هجوم برده و او را از منزل بیرون آورده و به طرز فجیعى شهید کردند. پیکر آن فقیه عارف در میان موج اندوه و ماتم مردم در ایوان شریف حسینى به خاک سپرده شد. عبدالصمد که بارها مى گفت: «به زودى محاسن من به خونم خضاب مى شود»، بدین گونه و درحالى که شصت بهار از زندگى خود را مى گذرانید، با رداى شهادت به ملکوت پرکشید. این بیت از اوست:
ز کعبه عاقبه الامر سوى دیر شدم // هزار شکر که من عاقبت به خیر شدم
گلشن ابرارج۷
۱٫فرهنگ سخنوران، ع.خیامپور، ج۲، ص ۶۱۷ فرهنگ بزرگان اسلام و ایران، آذر تفضلى و مهین فضایلى جوان، ص ۲۸۲ طرایق الحقایق، نایب الصور، ج ۳، ص ۹۵-۹۶٫ برخى عبدالصمد همدانى را از نسل امیر سید على همدانى (۷۸۶-۷۱۴هـ .ق)، از عرفاى قرن هشتم هجرى، دانستهاند اما از وى در هیچ منبعى با پیشوند سید یاد نشده و به نظر مىرسد او را با سید عبدالصمد همدانى فرزند میرزا حسن رضوى قاضى همدان (متوفاى ۱۲۹۹هـ .ق) اشتباه گرفتهاند. (الکرام البرره، شیخ آقا بزرگ تهرانى.)
۲٫طبقات اعلام الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج ۶، ص ۸۱۴-۸۱۵٫
۳٫ کرام البرره، ج ۲، ص ۷۳۷ وحید بهبهانى، ص ۲۴۱ بحرالمعارف، ج اول، مقدمه.
۴٫مکارم الآثار، معلم حبیب آبادى، ج ۵، ص ۴۱۷٫
۵٫فوائد الرضویه، ص ۷۲ اعیان الشیعه، ج ۴، ص ۲۸۸ فوائد الرجالیه، بحرالعلوم، ص ۳۸ فقهاى نامدار شیعه، ص ۲۹۱ وحید بهبهانى، ص ۱۷۸٫
۶٫ریاض العارفین، رضا قلىخان هدایت، ص ۴۶۵ مکارم الآثار، ج دوم، ص ۶۰۱، مقدمه بحرالمعارف، وحید بهبهانى، ص ۱۹۲٫
۷٫بحرالمعارف، مقدمه آقاى حسین استاد ولى (مصحح کتاب) بستان السیاحه، زین العابدین شیروانى، ص ۷۲۲٫
۸٫طرائق الحقایق، نایب الصور، ج ۳، ص ۲۱۲ عرفاى ایران، ج ۳، ص ۱۲۹٫
۹٫ روضات الجنات، ج ۴، ص ۱۹۸٫
۱۰٫ ریحانه الادب، ج ۶۰، ص ۳۷۸٫
۱۱٫ فوائد الرضویه، ص ۲۳۲٫
۱۲٫ شهیدان راه فضیلت، ص ۴۳۲٫
۱۳٫مکارم الآثار، ج ۲، ص ۶۰۱٫
۱۴٫ ریاض العارفین، ص ۴۵۰-۴۵۱٫
۱۵٫ریاض السیاحه، ص ۷۲۱٫
۱۶٫ لغت نامه دهخدا، ج ۱۰، ص ۱۵۷۱۰ و براى مطالعه ر.ک.به: شرح حال رجال ایران، مهدى بامداد، ج ۶، ص۱۴۱٫
۱۷٫وحید بهبهانى، ص ۲۴۱٫
۱۸٫بحرالمعارف، ج ۱، ص ۳۲٫
۱۹٫ همان، ج ۱، ص ۵۷٫
۲۰٫ن.ک.به: بحرالمعارف، ج ۱، فصل هشتم.
۲۱٫ریاض العارفین، ص ۴۵۰، ماخذ قبل، مقدمه و نیز فصل ۲۵ و ۲۶ علماى بزرگ شیعه از کلینى تا خمینى، ص ۲۰۴ عرفاى ایران، گروهى از نویسندگان، ج ۲، ص ۱۲۷، ریحانه الادب، ج ۶، ص ۳۷۸٫پ
۲۲٫مکارم الآثار، ج ۵، ص ۷۶-۷۷ همان، ج ۶، ص ۶۰۳ المآثر و الآثار، اعتمادالسلطنه، ص ۱۵۷، طرائق الحقایق، ج ۳، ص ۱۳۲، مجمعالفصحاء، ج ۶، ص ۹۰٫
۲۳٫طرائق الحقایق، ج ۳، ص ۲۸۱، عرفاى ایران، ج ۶، ص ۹۰٫
۲۴٫مکارم الآثار، ج ۲، ص ۶۰۲ طرائق الحقایق، ج ۳، ص۱۰۵٫
۲۵٫مکارم الآثار، ج ۴۷، ص ۱۰۵۶٫
۲۶٫بستان السیاحه، ص ۶۱۳ ریاض السیاحه، ص ۷۲۲٫
۲۷٫ مسیرى کوتاه در مرام صوفىگرى، محمد مردانى، ص ۹۶-۹۷٫
۲۸٫دنباله جستجو در تصوف ایران، دکتر عبدالحسین زرین کوب، ص ۳۱۵٫
۲۹٫ وحید بهبهانى، ص ۲۴۱٫
۳۰٫ روضات الجنات، ج ۲، ص ۱۳۸، دایرهالمعارف تشیع، ج ۳، ص ۱۱۶، رساله فى السیر و السلوک، شرح و توضیح و مقدمه حسن مصطفوى، مقدمه، دنباله جستجو در تصوف ایران، ص ۳۲۰، طرائق الحقایق، ج ۳، ص ۱۹۹-۲۰۰٫
۳۱٫خیراتیه (در ابطال طریق صوفیه)، آقا محمد على بن علامه وحید بهبهانى، ج ۱، ص ۹۰-۹۱٫
۳۲٫بحرالمعارف، ج ۱، ص ۳۵۴-۳۵۵ و ص ۳۶۹-۳۷۱٫
۳۳٫خیراتیه، ج ۲، صى ۱۵۱-۱۵۶٫
۳۴٫فوائد الرضویه، ج ۱، ص ۲۳۲٫
۳۵٫شهیدان راه فضیلت، ص ۴۳۲-۴۳۳٫
۳۶٫الذریعه، ج ۱۴، ص ۵۹٫
۳۷٫روضات الجنات، ج ۴، ص ۱۹۸ مکارمالآثار، ج ۲، ص ۶۰۱٫
۳۸٫ر.ک.به: الکرام البرره، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج ۲، ص ۷۳۷٫
۳۹٫الکرام البرره، ج۲، معجم المولفین، ج ۵، ص ۲۳۸٫
۴۰٫ براى مطالعه بیشتر ر.ک.به: الکرام البرره، ج ۲، ص ۷۳۸ الذریعه، ج۳، ص ۳۵۷-۳۵۸٫
۴۱٫شهیدان راه فضیلت، ص ۴۳۳٫
۴۲٫بحرالمعارف، مقدمه مصصح.
۴۳٫ الذریعه، ج ۳، ص۴۷، زبده الآثار، محمد على طبرى، ص ۹۴ تذکره ریاضالعارفین، ص ۴۵۱٫
۴۴٫الذریعه، ج ۱۴، ص ۷۰٫