تولّد و زادگاه
در سال ۱۲۶۴ هـ.ق. مطابق با سال ۱۲۲۷ هـ.ش. علاّمه سید محمّد باقر دُرچه اى در یکى از شهرهاى نزدیک اصفهان که از توابع لِنْجانْ محسوب مى شود و به دُرچه معروف است، دیده به جهان گشود.
خاندان
وى فرزند سید مرتضى (متوفاى ۱۲۸۸ هـ.ق.)، فرزند سید احمد، فرزند سید مرتضى و از نوادگان میر لوحى سبزوارى عصر صفوى اصفهانى است.(۱)
علاّمه دُرچه اى با ۳۱ واسطه به موسى بن جعفر(علیه السلام) مى رسدو از اولاد «موسى الثانى» (معروف به ابى سبحه) محسوب مى شود. و بدین سبب او را «موسوى» لقب دادند.
علاّمه دُرچه اى پنجمین فرزند از خانواده پرجمعیت آیه الله سید مرتضى است. پدر علاّمه داراى ۹ فرزند پسر و یک دختر بود. نامهاى پسرانش بدین شرح است:
۱ ـ حاج سید احمد۲ ـ سید جعفر۳ ـ میرسید على۴ ـ سید محمّد حسین۵ ـ سید محمّد باقر۶ ـ سید حسن۷ ـ سید تقى۸ ـ سید محمّد صادق۹ ـ سید محمّد مهدىکه همه آنها در رشته علوم دینى تحصیل کرده اند و گُل سرسبد آنها مرجع جهان تشیّع علاّمه فقیه سید محمّد باقر، درچه اى است که چهره مشهورى در حوزههاى علمیّه کشورهاى اسلامى مخصوصاً حوزههاى علمیّه ایران و عراق است و بعد از او دو برادر دیگرش آیه الله سید محمّد مهدى و آیه الله سید محمّد حسین دُرچه اى است.(۲)
پدر الگوى زهد و پارسایى
آیهالله سید مرتضى دُرچه اى از نظر علمى در حدّى بود که سطوح عالى درسهاى حوزه را براى بعضى از فرزندانش تدریس مى کرد. او از نظر دورى از جاه و مظاهر دنیا ]اهالى درچه [مى گفتند:
«حاضر نمى شد براى او اسب و قاطر مجهز هنگام رفتن به اصفهان و بازگشت به درچه بیاورند و هر هفته جمعه براى رفتن به مدرسه و تدریس و چهارشنبه براى بازگشت به دُرچه پیاده مى رفت تا آن که بعضى به حضورش آمده عرضه مى دارند که عمل شما به آبروى اهالى ]دُرچه[ ضرر مى زند و با این بهانه ایشان را حاضر مى کنند ]که[ قبول نماید اسب یا قاطر سوارى براى رفتن و بازگشت بیاورندولى ]ایشان[ شرط مى کند ]که[ از خارج دُرچه تا خارج اصفهان ]سوار شود[ و در داخل شهر ]اصفهان[ بلکه میان مردم ]درچه[ پیاده باشد.»
«ایشان حاضر نمى شد امامت جماعت را قبول کند و در هیچ یک از مساجد قبول نکرد، تا آن که مسجدى نزدیک خانه اش مى سازند به نام ایشان ـ که اکنون به همان نام است یعنى مسجد سید مرتضى ـ به خیال این که ایشان ملاحظه دیگر روحانیون را مى کنداما بالاخره آن جا هم نرفت.»
«یکى از رؤساى محل که شخصیتى بالاتر از سایرین داشت، معروف به آقا محمّد قلعه اى، گفته بود: من یک پوستین گرانبها براى ایشان هدیه بردم. پس از آن، از مقدار احترامى که قبلاً به من در مقام ردّ سلام مى نمودکاهش داد.»
میر سید على درچه اى، فرزند سیّد مرتضى نقل مى کند:
«در ایّام قحطى، روزى مادرمان آمد نزد آقا و گفت: بچه ها گرسنه اند و چیزى در خانه نیست. آقا سر از کتاب بلند کرد و گفت: خداوند درست مى کند. این تقاضا مکرر شد. سپس پدرم مرا خواستند و فرمودند: سید على آن مَجْمَعِه(۳)مسِینه (مسى) را ببر به سده (خمین شهر فعلى) بفروش و گندم و آرد تهیه کن که براى بچه ها نان بپزند. من غرق فکر شدم که این کار با اوضاع قحطى چگونه ممکن مى شود و بالاخره گریه افتادم که ما فقط از ظروف همین را داریم و چقدر براى ما مشکل شده که ناچار به فروش آن در این شرایط هستیم. پدرم سر بلند کرد و حال مرا دیدبه من گفت: سید على، ناراحت نباش آن روزى که خداوند این مجمعه را نصیب ما کرد، براى چنین روزى بوده است. آنگاه من رفتم خود را آماده کنم ]براى رفتن به سده وفروش مجمعه[ که درب خانه را زدند، در را باز کردیم دیدیم غربالى نان و گوسفند پخته در دیگ آوردند و به این صورت مسئله ]فروش مجمعه مسى[حل شد.»(۴)
دورانِ کودکى سید محمّد باقر
اجداد و پدر این کودک، همه از مبلغان دین بودند و در بین مردم به زهد و دانش شهرت داشتند. سید محمّد باقر در چنین خانوادهاى متدین و با تقوا رشد یافته بود. مادرش نیز بانویى با ایمان، اهل فضیلت به شمار مى رفت. با سپرى شدن دورانِ کودکى، با توجه به استعداد و شوق و هوش ذاتى که داشت، توانست پس از گذراندن مراحلى از فقه و اصول در محضر پدرش در ۱۳ سالگى به تحصیل در حوزه علمیّه اصفهان روى آورد و با موفقیت مدارج علمى را طى کند و از محضر دانشوران نامى اصفهان در رشته هاى فقه و اصول، خوشه چین خرمن پر فیض و برکت آنان باشد.(۵)
وى همچنین توانست در علوم رایج آن زمان مثل: منطق، معانى بیان، حساب و هندسه، هیئت و نجوم، طب، فلسفه و عرفان، محققانه به پیش برود و شاگردان لایقى در رشته هاى مختلف علوم بپروراند.(۶)
استادان در اصفهان
۱ ـ مولى محمّد معروف به میرزا ابـوالمعالى(۱۲۴۷ ـ ۱۳۱۵ هـ.ق.) فرزند آیهالله حاج محمّد ابراهیم کرباسى: او از استادانِ حوزه علمیّه اصفهان بود که علاّمه دُرچه اى از دریاى پرگُهر او دُرّهاى گرانبهایى به دست آورد.
۲ ـ میرزا محمّد حسن نجفى اصفهانى (۱۲۳۷ ـ ۱۳۱۷ هـ.ق.)
۳ ـ حاج شیخ محمّد باقر نجفى (متوفا: ۱۳۰۱ هـ.ق.) او فرزند صاحب حاشیه و نوه شیخ جعفر کاشف الغطاء.
۴ ـ میرزا محمّد باقر موسوى خوانسارى چهار سوقى (نویسنده روضات الجنات).(۷)
علاّمه دُرچه اى براى ادامه تحصیل، در سال ۱۲۹۱ هـ.ق. به نجف رفت و ۱۴ سال در درس استادان برجسته حوزه علمیّه نجف شرکت کرد.(۸)
استادان در نجف
۱ ـ آیه الله سید حسین کوه کمرى (متوفا: ۱۲۹۱ هـ.ق.): هنوز مدت کوتاهى از شرکت علاّمه دُرچهاى در درس آیهالله کوه کمرى نگذشته بود که استاد به دیار باقى شتافت.(۹)
۲ ـ میرزاى ـ مجدّد ـ شیرازى (۱۲۳۰ ـ ۱۳۱۲ هـ.ق.)
۳ ـ میرزا حبیب الله رشتى.(۱۰)
تدریس در حوزه علمیّه اصفهان
علاّمه سید محمّد باقر دُرچهاى در سال ۱۳۰۳ هـ.ق. به اصفهان بازگشت و در مدرسه نیم آور به تدریس آموخته هاى خود پرداخت. حضور استادان با سواد و با تقوایى چون آیهالله العظمى سید محمّد باقر دُرچه اى سبب شد تا مردم فرزندانِ خود را براى تحصیل در این حوزه تشویق کنند. علاّمه دُرچهاى به اتفاق آخوند عبدالکریم گزى، در این مدرسه فقه و اصول تدریس مى کردند و شور و حرارت ویژهاى در بین طلاب ایجاد کرده بودند.
از اطراف و اکناف، شهرها و روستاهاى دور و نزدیک دانشجویان علوم دینى به محضرشان شتافته و از خرمن اندیشه شان خوشه ها مى چیدند.(۱۱)
چگونگى تدریس از زبان شاگردان:
آقا نجفى قوچانى در کتاب سیاحت شرق آورده است:
«.. صد و پنجاه یا دویست نفر در درس این آقایان ]آقا نجفى و برادرش حاج آقا نورالله اصفهانى [مى رفتند]که[ غیر از درس منظورهاى دیگر داشتند، مگر]درس[ آقا سید محمّد باقر دُرچه اى که فقط فضلا آنجا جهت درس مى رفتندمنظور]این بود[، دنیا در اطراف آن آقا پیدا نمى شد و درس او را همه مى نوشتند. بعد از برههاى که از قوانین فارغ بودیم به اصرار همان شیخ ]یکى از دوستانش[ به درس خارج این آقا ]علاّمه دُرچه اى[ رفتیم. یک درس اصول و یک درس فقه. و… مى نوشتیم ولکن بسیار مشکل بود. چون از شاگردهاى حاج میرزا حبیب الله رشتى بود خیلى مفصل مى گفت… هر درسى را صبح دو مرتبه تقریر مى کرد و عصر یک مرتبه، که نصف شاگردها که فراموش کرده بودند که ما هم گاهى از آنها بودیم. عصر به تقریر]درس[سیم مى رفتیم. به عباره اُخرى روزى سه مرتبه هر درسى را مکرر مى گفت… و بسیار هم زحمت مى کشید از مطالعه و فکر نمودن شب و روز.
در مدرسه نیم آور ]اصفهان[ حجره داشت و درچه که قریهاى در یک فرسخى شهر ـ میان باغات ]است[ و زن و بچه اش که محل تولدش بود و در شهر منزل نداشت.
پنجشنبه و جمعه ها به ده مى رفت. عصر جمعه نان و ماست تا آخر هفته را مى آورد به مدرسه نیمآور.
مثل سایر طلبه ها مى گذراند و محتاج به بازار نبود و اگر دو سه سیر گوشت مى خواست، طلبهاى به جهت او مى خرید و فقیرانه به سر مى برد و شب زنده دار بود و بسیار در درس و بحث خود زحمت مى کشید و مثل طلبه هاى فقیر گذرانش بود. دو سه مرتبه در پنجشنبه و جمعه که به ده نمى رفت]و مریض بودوى را دعوت به[ مهمانى مى کردیم و در همان حجره ما شب را مى ماند و مى خوابید و شوخ بود.»(۱۲)
آیه الله سید عبدالحسین طیّب درباره استادش مى گوید:
«عمده فقه و اصول را در اصفهان، خدمت مرحوم آیهالله آقا سید محمّد باقر دُرچه اى بودم. تقریباً مدت یازده سال مرتب درس این بزرگوار رفتم. در این مدت، جدا از فقه و اصول، معارف و حقایق دیگرى را نیز از آن بزرگوار و استاد کامل آموختم. درست است که ثمره ظاهرى این یازده سال تحصیل مداوم خدمت ایشان، مرا به درجه اجتهاد رسانیداما آن چه مهم بود، من از آن مرحوم، درس زندگى، اخلاق و شخصیّت را فراگرفتم.
آن بزرگ مرد، به راستى در ورع و تقوى آیتى عظیم بود. در عین سادگى، از یک صفاى روح عجیبى برخوردار بود. به راستى نسبت به دنیا و امور دنیوى بى اعتنا و در معیشت به حداقل ممکن، قناعت مى کرد.
مسأله نظم در امور و تقسیم ساعات شبانه روز، براى کارهاى مختلف و برنامه ریزى ایشان، زبان زد بود در مسأله نظم آن بزرگوار، همین را عرض کنم که در مدت یازده سال که خدمت ایشان بودم. ایشان حتى یک جلسه درس را غیبت نکردند و در این مدت هیچ گاه به علت عدم غیبت ایشان، یا من، درس از من فوت نشد و در تمام مدت، درس در ساعت معمول خود برگزار مى شد و به گونهاى منظم ادامه داشت،]که[ این نظم و انضباط استاد مسلماً در شاگردان نیز، بى تأثیر نبود. من، در طول زندگى، سعى کردم به مانند استاد معظم باشم. بعضى از آقایان طلبه، در مدرسه، مى گویند که: ما ساعتهاى خود را با رفت و آمد شما منظم مى کنیم. مى دانیم چه وقت براى درس مى آیید، چه ساعت براى تجدید وضو و چه هنگام مدرسه را ترک مى کنید.»(۱۳)
درگذشت مادر علاّمه دُرچه اى
جلال الدین همایى مى گوید:
«بر سر درس بودیم و استاد سخن مى پرداخت. ناگهان مردى روستایى از اهل محل آقدر حاشیه مجلس درس پیدا شد و شروع کرد جویده جویده و به تَمَجْمُجْ مطالبى را عنوان کردن، ناگهان استاد سر خود را بلند کرد و گفت: والده مرحومه شده اند؟ خدا بیامرزدشان، مرد روستایى به اشاره سر پاسخ مثبت داد، همه فهمیدند که استاد مادر خود را از دست داده است ولى درس هم چنان ادامه یافت. البته پس از ختم درس، آقا رفت به وظیفه خود عمل کند.»(۱۴)
نظم در تدریس
آیه الله سید عبدالحسین طیّب در خصوص جدّیت و نظم علاّمه دُرچه اى گفته است:
«یازده سال در درس خارج آقا سید محمّد باقر دُرچه اى شرکت کردم، در تمامى این مدت فقط یک بار درس ایشان تعطیل شد که در آن هم چاره اى نبود، زیرا یک روز درس اول را گفته بود که خبر آوردند برادر شما آقا سید محمّد حسین درچه اى فوت کرده است. آقا فرمود: خدا رحمتش کند. خواست درس دوم را شروع کند که گفتند: آقا! ایشان وصیت کرده است، شما بر جنازه اش نماز بگذارید، از این روى ناچار شدند و درس را تعطیل کردند.]ولى در حال پیاده رفتن به طرف تخت فولاد بالاخره درس را گفتند[ این پشتکار و تلاش و بهره گیرى از لحظه ها و ساعات زندگى، بسیار مایه عبرت است.»(۱۵)
در همین مورد مطلبى را حجه الاسلام والمسلمین حاج سید تقى درچه اى به شرح ذیل نقل کرده است:
خبر فوت آیهالله سید محمّد حسین درچه اى معروف به «محدث اصفهانى» در حوزه اصفهان مى پیچد و حوزه و بازار اصفهان تعطیل مى شود. آیهالله علاّمه سید محمّد باقر درچه اى از حجره بیرون مى آید و حرکت مى کند براى تدریس به سوى مَدْرَس، طلاب به ایشان تسلیت مى گویند و اظهار مى دارند که اخوى بزرگتر شما فوت شده است و شما مى خواهید تدریس بفرمایید؟ اگر حوزه مى دانست که شما درس را تعطیل نمى کنید، آنها نیز درسشان را تعطیل نمى کردند.
علاّمه درچه اى مى فرماید: پس با جمعیت طلاب به سمت تخت فولاد مى رویم و در راه درس را مى گویم. نزدیکى پل خواجو درس به پایان مى رسد، ایشان مى فرماید: هر کس اشکال دارد بفرماید و علاّمه درچه اى تا تخت فولاد اشکال طلاب را جواب مى فرماید: وبعد از مراسم دفن به مدرسه باز مى گردد و فردا پس از شرکت در مراسم ختم برادرش ـ به مدت پنج دقیقه ـ براى تدریس حرکت مى کند.(۱۶)
حافظه و استعداد علاّمه
علاّمه درچهاى از نظر حافظه و استعداد کم نظیر بوده است و باید او را یکى از نوابغ تاریخ اسلام برشمرد در این مورد آیهالله حاج آقا حسن مدرس اصفهانى گفته است:
«علاّمه درچه اى از نظر حافظه و قدرت استعداد در قرون اخیر و حتّى در دودمان مرحوم میرلوحى در عصر صفویه و خاندان سادات درچه به این میزان نداشته ایم.»(۱۷)
تدریس تا پایان عمر
استاد جلال الدین همایى در خصوص تدریس مرحوم علامه دُرچه اى مى نویسد:
«دو سه سال آخر عمرش ]آیهالله سید محمّد باقر دُرچهاى[ هم به تدریس اصول ]مشغول بود. این درس[ عصرها یک ساعت به غروب مانده در ایوان شمالى مدرسه]نیم آور[ تشکیل مى شد]و ما پاى درس[ مى نشستیم. استاد معمولاً در آغاز درس خطبه ]اى کوتاه شامل[ حمد و ثناى مختصرى به عربى مى خواند. هنوز صداى عالمانه او که در مبحث قاعده تسلط ولا ضرر وروایت تحف العقول بحث مى کرد در گوشم طنین انداز است.»(۱۸)
شاگردان
علاّمه دُرچه اى در سال ۱۳۰۳ از نجف اشرف به اصفهان بازگشت و حوزه علمیّه این شهر به برکت وجود ایشان رونق ویژهاى گرفت.
سید محمّد باقر دُرچهاى در طول ۴۰ سال تدریس، فقیهان و عالمان وارسته اى را تحویل جامعه داد، که از آن جمله اند:
۱ ـ آیه الله شهید سید حسن مدرس (۱۲۸۷ ـ ۱۳۵۶ هـ.ق.)
«این مجاهد نستوه که در مبارزه با استبداد و استعمار شهره است و با سیاست و کیاست احیاگر مکتب سرخ علوى است، مدت سیزده سال در اصفهان براى کسب دانش دین، اقامت داشت و از این مدت پیش از دو سال دوره خارج مباحث مهمى از علم اصول مانند مبحث استصحاب و بخشى از دلیل انسداد و ظن در اصول دین و غیر اینها را نزد علاّمه دُرچهاى فرا گرفت. مدّرس مى گوید: در این مدت همه تقریرات دروس ایشان ]آیهالله سید محمّد باقر دُرچهاى[ را مى نوشتم که جمعاً نزدیک پانزده هزار سطر بالغ مى گردید.»(۱۹)
۲٫ آیه الله العظمى حاج سید حسین بروجردى (۱۲۹۲ ـ ۱۳۸۱ هـ.ق.)
«وى از مراجع تقلید جهان اسلام بود که در سال ۱۳۱۰ هـ.ق. در هجده سالگى به اصفهان عزیمت نمود آیهالله بروجردى تحصیلات مقدماتى را در بروجرد گذراند و براى رسیدن به تحصیلات عالیه در فقه، اصول و کلام، فلسفه و… نزد دانشورانى چون آیهالله العظمى سید محمّد باقر دُرچه اى، میرزا محمّد تقى مدرس، میرزا ابوالمعالى کرباسى، آخوند کاشى وجهانگیر قشقایى ـ زانوى ادب به زمین زد.»(۲۰)
آیه الله بروجردى در باره(علامه دُرچه اى) مى گوید:
«درس خارج فقه به پایان رسید. آقا سید محمّد باقر دُرچه اى کنارى نشسته و پرسشهاى شاگردان را پاسخ مى داد. با فروکش کردن پرسشهاى طلاب و خلوت شدن مَدْرَس، استاد نیز برخاسته، حرکت کرد و این در حالى بود که صداى اذان از گلدسته هاى شهر اصفهان به گوش مى رسید و استاد از مدرس خارج مى شد. پرسید: آقا حسین مشکل رفع شد؟ گفتم: بله استاد ]استاد فرمود: [مشکل درسى را نمى گویم وسواسى را که مدتى گرفتارش بودى؟! نه استاد! شیطان رهایم نمى کند. گاهى براى یک نماز چند بار وضو مى گیرم و هر بار احساس مى کنم وضویم اشکال دارد. استاد مى گوید: من تصمیم گرفته ام این مشکل شما را رفع کنم. الآن وضو مى گیرى با هم مسجد مى رویم. آقا! نماز جماعت شما دیر مى شود. مردم منتظرند. وضوى من طول مى کشد. علاّمه دُرچه اى فرمود: من مواظبم شک نکنى. وضو بگیر! آنگاه هر دو به سوى حوض رفتیم، کتاب هایم را گوشه اى نهادم و آستینها را بالا زده مشتى آب بر چهره زدم، همین که خواستم دوباره صورتم را بشویم، استاد فرمود: بس است! صورتت شسته شد. با نظارت استاد وضو را به پایان بردم. پس از نماز، آقا سید محمّد باقر فرمود: آقا حسین، در وضویت شک نکن، درست بود. به حجره هم که مى روى نمازت را اعاده نکن. به آقا نوح الدین گفتم: مراقب باشد دوباره نخوانى. فردا نیز وضو را در حضور من مى گیرى تا کم کم وسواس از میان برود.»(۲۱)
۳٫ آیه الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى (۱۲۸۴ ـ ۱۳۶۵ هـ.ق.)
وى در درس خارج آیات عظام: چهار سوقى، میرزا ابوالمعالى کلباسى (متوفا: ۱۳۱۵ هـ.ق.)، آیه العظمى سید محمّد باقر دُرچه اى، حکیم جهانگیرخان قشقایى و آیهالله آخوند کاشى(متوفا: ۱۳۳۲ هـ.ق.) شرکت کرد.(۲۲)
۴٫ آیه الله حاج میرزا على آقا شیرازى (متوفا: ۱۳۷۵ هـ.ق.)((۲۳)
۵٫ آیه الله حاج آقا رحیم ارباب (۱۲۹۷ ـ ۱۳۹۶ هـ.ق.)
وى دوره فقه و اصول را نزد حاج میرزا بدیع (متوفا: ۱۳۱۸ هـ.ق.)، علامه دُرچه اى و سید ابوالقاسم دهکردى(۱۲۷۲ ـ ۱۳۵۳ هـ.ق.) فرا گرفت.(۲۴)
۶٫ آقا نجفى قوچانى (۱۲۹۶ ـ ۱۳۶۳ هـ.ق.)(۲۵)
۷٫ آیه الله سید عبدالحسین طیّب (متولد: ۱۳۱۰هـ.ق.)
وى امام جماعت مسجد عباسى بود و در مدرسه صدر و مدرسه میرزا احمدى در محله بیدآباد اصفهان تدریس مى کرد. آثار به جاى مانده از او بدین شرح است:
۱ ـ کلم الطیّب فى عقاید الاسلام.
۲ ـ اطیب البیان فى التفسیر القرآن (۴ جلد).
۳ ـ العمل الصالح. این آثار به زیور طبع آراسته شده است.(۲۶)
۸٫ سیدمحمّد على ابطحى، فرزند سید محمّد حسینى (۱۲۹۴ ـ ۱۳۷۱ هـ.ق.)
۹٫ میرزامهدى بید آبادى اصفهانى (متوفا: ۱۳۶۵هـ.ق.)
۱۰٫ میرزا فتحالله درب امامى (۱۳۰۱ ـ ۱۳۷۷ هـ.ق.)
۱۱٫ حاج آقا حسین علوى (۱۲۸۷ ـ ۱۴۰۹ هـ.ق.)
۱۲٫ میر سید محمّد مدرس، پدر آیهالله سید حسن مدرس هاشمى (متوفا: ۱۴۱۹ هـ.ق.)
۱۳٫ حاج ملاّ فرجالله دُرّى (متوفا: ۱۳۸۲ هـ.ق.)
۱۴٫ آقا سید عباس دهکردى (معروف به صفى)(متوفا: ۱۳۹۴ هـ.ق.)(۲۷)
۱۵٫ سید فخر الدین خوانسارى (متوفا: ۱۳۴۸هـ.ق.)
۱۶٫ شیخ على فقیه فریدنى (متوفا: ۱۳۷۳ هـ.ق.)
۱۷٫ سید محمّد حسین میردامادى سدهى (متوفا: ۱۳۸۰ هـ.ق.)
۱۸٫ شیخ محمّد حسن نجفى رفسنجانى (۱۳۰۴ ـ ۱۳۹۲ هـ.ق.)
۱۹٫ عبدالوهاب نصرآبادى (متوفا: ۱۳۲۸ هـ.ق.)
۲۰٫ محمّد همامى ابن آخوند ملاحسن (۱۲۸۲ ـ ۱۳۵۹هـ.ق.)
۲۱٫ محمّد على یزدى (متوفا: ۱۳۵۱ هـ.ق.)(۲۸)
۲۲٫ حاج میرزا محمّد باقر امامى بن سید احمد(متوفا: ۱۳۶۴ هـ.ق.)
۲۳٫ جلال الدین همایى (۱۳۱۸ ـ ۱۴۰۰ هـ.ق.)
وى فرزند میرزا ابوالقاسم طرب و نوه هماى شیرازى بود. او استاد دانشگاه تهران و از طبع شعر برخوردار بود و تخلص به «سنا» داشت. کتابهاى بسیارى از وى باقیمانده است از جمله: ۱ ـ تاریخ ادبیات ایران در پنج جلد. ۲ ـ تاریخ اصفهان در ده جلد. ۳ ـ دستور زبان فارسى در دو جلد. ۴ ـ غزالى نامه. ۵ ـ سه رساله در بدیع ـ عروض و قافیه. ۶ ـ تصحیح و مقدمه نویسى برچند کتاب.(۲۹)
۲۴٫ سیدمحمّد رضوى کاشانى (متولد: ۱۲۹۱ هـ.ق.)
محل تحصیل او در اصفهان، شیراز، خراسان و لار بوده است و استادانش در اصفهان آیهالله سید محمّد باقر دُرچه اى، حکیم قشقایى و آخوند جوشقانى و دیگران بوده اند و در موضوعات مختلف کتاب نوشته است.(۳۰)
۲۵٫ میرزا حسن خان جابرى انصارى (۱۲۸۷ ـ ۱۳۷۶ هـ.ق.)
وى فرزند حاج میرزا على است. میرزا حسن خان، شاعر، مورخ، محقق، عالم بوده است و داراى تألیفاتى است که به برخى از آنها اشاره مى شود:
۱ ـ آگهى شهان از کار جهان، چهار مجلد.
۲ ـ تاریخ اصفهان.
۳ ـ گنجینه الانصار.
۴ ـ گوهر شب چراغ.
۵ ـ تاریخ اصفهان، رى و جهان.
۶ ـ تفسیر حسن ناتمام.(۳۱)
۲۶٫ حاج شیخ باقر قزوینى (متوفا: ۱۳۶۳ هـ.ق.)
وى فرزند آقا محمّد جواد قزوینى است. و بعد از پدرش در مسجد آقا نور ]اصفهان[ امامت داشته است. مشار الیه داماد آقا جلال الدینفرزند حاج شیخ محمّد تقى آقا نجفى بود.
محل دفن وى تخت فولاد اصفهان است و تکیهاى به نام او در آن جا ساختهاند. که معروف است به تکیه حاج آقا باقر دشتى.(۳۲)
۲۷٫ سید محمّد حسن سدهى اصفهانى (۱۲۷۷ ـ ۱۳۲۹ هـ.ق.)
وى داراى ۱۲ تألیف، پیرامون موضوعات فقهى و اصولى است.(۳۳)
۲۸٫ شیخ محمّد حسن عالم نجف آبادى (متوفا: ۱۳۸۴ هـ.ق.)
محل دفن وى تکیه کازرونى در تخت فولاد اصفهان است.(۳۴)
۲۹٫ سید محمّدرضا خراسانى.
و دهها عالم، فقیه و مجتهد دیگر.
عدم استفاده از سهم امام
جلال الدین همایى مى گوید:
«آن بزرگ در علم و ورع و تقوا آیتى بود عظیم و به حقیقت جانشین پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و ائمّه معصومین(علیهم السلام) بود. در سادگى وصفاى روح و بى اعتنایى به امور دنیوى فرشتهاى بود که از عرش به فرش فرود آمده و براى تربیت خلایق با ایشان همنشین شده است. مکرر دیدم که سهم امام هاى کلان براى او آوردند و دینارى نپذیرفت با این که مى دانستم که بیش از چهار پنج شاهى پول سیاه نداشت. وقتى سبب مى پرسیدم مى فرمود: من فعلاً مقروض نیستم و خرجى فرداى خود را هم دارم و معلوم نیست که فردا و پس فردا چه پیش بیاید، وَ ما تَدرى نَفْسٌ ماذا تَکْسِبُ غَداً.
بنابراین اگر سهم امام را بپذیرم ممکن است حقوق فقرا تضییع شود. گاهى دیدم چهار صد، پانصد تومان که به پول امروزى چهارصد و پانصد هزار تومان بوده برایش سهم امام آوردند و بیش از چند ریالى که مقروض بود قبول نکرد.»
لقمه شبهه ناک
جلال الدین همایى در ادامه سخنانش مى گوید:
«اگر احیاناً لقمهاى شبهه ناک خورده بود، بر فور انگشت در گلو مى کرد و همه را بر مى آورد. و این حالت را مخصوصاً خود یک بار به رأى العین دیدم. ماجرا از این قرار بود: یکى از بازرگانان ثروتمند، آن بزرگوار را با چند تن از علما و طلاب دعوت کرده بود. سفرهاى گسترده بود. از غذاهاى متنوع با انواع تکلّف و تنوق. آن مرحوم به عادت همیشگى مقدار کمى غذا تناول کرد. پس از آن که دست و دهانها شسته شد، میزبان قبالهاى را مشتمل بر مسألهاى که به فتواى سید حرام بود براى امضا حضور آن مرد روحانى آورد. وى دانست که آن میهمانى مقدمهاى براى امضا این سند بوده و شبهه رشوه داشته است رنگش تغییر کرد و تنش به لرزه افتاد و فرمود: من به تو چه بدى کرده بودم که این زقوم را به حلق من کردى؟ چرا این نوشته را پیش از ناهار نیاوردى تا دست به این غذا آلوده نکنم؟ بس آشفته حال برخاست و دوان دوان به مدرسه آمد و کنار باغچه مدرسه مقابل حجرهاش نشست و با انگشت به حلق فرو کرد و همه را استفراغ کرد و پس از آن نفس راحتى کشید.»(۳۵)
پرهیز از لغو گویى
آیهالله فیاض سدهى درباره استادش مى گوید:
«مرجعیّت به عهده ایشان ]علاّمه سید محمّد باقر دُرچه اى[ بود. وى مرد بسیار نزیه و مواظبى بود. طلاب هراس داشتند که نزد ایشان سخن لغوى بگویند. حوزه درسش پر حرارت بود. صبحها در مسجد نو ]اصفهان[ درس فقه و اصول مى گفت و عصر هم براى افرادى که نبودند یا درست درس را نفهمیده بودند همان درس را تکرار مى کرد.»(۳۶)
زهد و تقوا
منوچهر قدسى در خصوص زهد و تقواى علاّمه دُرچه اى گفته است:
«حالات و رفتار این بزرگوار و مراتب زهد و قدس و تقواى کم نظیر او همواره در تربیت اخلاقى دانشوران با استعداد تأثیر شگرف و ژرف داشته است.»(۳۷)
نظم در تدریس
حاج میرزا حسن خان انصارى، ملقب به الادباء (۱۲۸۷ ـ ۱۳۷۶ هـ.ق.) که محضر علاّمه دُرچه اى را درک کرده بود و خود از مورخان و مؤلفان نامدار اصفهان بوده چنین، مى گوید:
«مرحوم دُرچه اى اصول دین را از توحید تا معاد به اجتهاد تدریس مى کرد و ۳۸ سال به افاضت و ریاضت به یک منوال مشغول بود و هیچ گاه درس را دقیقه اى تعطیل و تأخیر روا نداشته است. وى عصر چهارشنبه هر هفته راهى زادگاهش «دُرچه» مى شد و عصر جمعه مراجعت مى کرد بهار و تابستان و دیگر فصول با انظباطى ویژه حساب راه و رسیدن به مدرسه نیمآور را داشت که پاشنه عصا را در لحظهاى بر مدخل سنگ مدرسه مى کوبید و مى گفت: لاحول و لا قوه الا بالله که درست بدون دقیقه اى کم و زیاد، ساعت چهار بعد از ظهر روز جمعه را نشان مى داد.»(۳۸)
فرزندان
پسران علاّمه دُرچه اى در مدرسه نیمآور تحصیل مى کردند. یکى از آنها، سیدابوالعُلى است که امام جماعت مسجد قطبیه اصفهان بود و در هشتم جمادى الاول سال ۱۳۸۰ هـ.ق. در مشهد در گذشت و در باغ رضوان مشهدمدفون شد.
سیدابوالمعالى، یکى دیگر از فرزندان علاّمه دُرچهاى است که در سال ۱۳۷۴ هـ.ق. به دیار باقى شتافت و در تخت فولاد، بیرون از بقعه تکیه کازرونى دفن شد.(۳۹)
این دو برادر دامادهاى حاج آقا میرزا جمال الدین چهار سوقى بودند و به بیان مسائل و ترویج شریعت اشتغال داشتند. سید ابوالحسن دُرچه اى، سومین فرزند علاّمه دُرچه اى است که امام جماعت یکى از مساجد اصفهان بود و در مدرسه نیمآور تدریس مى کرد. حاج سید احمد مرتضوى دُرچه اى، چهارمین فرزند علاّمه سیدمحمّد باقر است.(۴۰) وى هم اکنون در قید حیات است و در مدرسه امام صادق(علیه السلام) اصفهان، به درس و بحث اشتغال داشته و ضمناً به علوم روز و دو زبان زنده دنیا انگلیسى و آلمانى تسلط کامل دارد.(۴۱)
اجراى مراسم توبه
در مقدمه کتاب شعوبیه آمده است:
«مرحوم همایىبراى منوچهر قدسى بیان کرده است: که وقتى یکى از شاگردان، مُهر آقا را جعل کرده، استفاده یا سوء استفاده هایى نموده بود. به دیگر شاگردان بر خورده بود که فردى گستاخ با اَزْهَدْ و اَتْقاى زمان چنان بى پروا رفتار کند! به حکم غیرت و حالت جوانى با چند تن از طلاب مقیم مدرسه که در بین آنان یکى دو نفر از فرزندان خود آقا هم بودند دست به دست هم داده و آن شاگرد بدکردار را به باد کتک گرفتیم. آقا از کم و کیف ماجرا آگاهى یافت. آن فرد را که احتمالاً احتیاج و فقر مالى او را به انحراف کشانیده بود خواست و شروع کرد به نصیحت نمودن و اماما که فکر مى کردیم در حمایت از آن مرجع عالى مقام کار مهمى کرده ایم، چه رفتارى نمود؟ شروع کرد به انتقاد نمودن و ملامت کردن که چه کسى به شماها اجازه ضرب و شتم داد؟ حالا بروید وضو بسازید و بیایید توبه کنید. به دستور عمل کردیم و در حجره خود آقا گرداگردش نشستیم و او شروع کرد با آهنگى که از اضطراب و هیجان مى لرزید صیغه توبه را شمرده شمرده جارى کرد و ما با او تکرار مى کردیم: استغفرالله ربّى و اتوب الیه.»(۴۲)
جلوگیرى از وسواس
«یک روز به مرِحوم دُرچه اى گفتند یکى از شاگردان در وضو سازى از خود وسواس نشان مى دهد. ایشان گفته بود: آن فرد بیاید وضو بگیرد. بعد که در حضور استاد وضو گرفته بود، علاّمه دُرچه اى فرموده بود: حالا نمازت را بخوان ببینم! او هم نماز ظهر و عصرش را اقامه نموده بود. چون نمازش خاتمه یافت طلبه ها گفتند: آقا ایشان مى رود وضویش را تکرار مى کند و نمازش را اعاده مى نماید. آیهالله دُرچه اى گفته بود: وى را در حجره نگه دارید تا آفتاب غروب کند و وسواس از سرش بیفتد.»(۴۳)
اعتماد به شاگرد
جلال الدین همایى مى گوید:
«لطف و اعتماد آن بزرگوار ]علاّمه دُرچهاى [در حق بنده به حدى بود که جواب استفتاهایى را که از او مى شد به من محوّل مى فرمود. البته همیشه بعد از نوشتن استفتاء صورت نوشته را به دقت مى خواند و اگر نظرى در عبارت یا مطالب آن داشت به اصلاح مى آورد. جواب اکثر استفتاهایى را که در اواخر عمر از او شده به خط من است.
مُهر اسم خود را به هیچ کس حتى فرزندانش نمى داد. به دست من مى سپرد تا پاى استفتاها و اسناد شرعى که اجازه مى فرمود بزنم.»(۴۴)
ندانستن عیب نیست
«اگر چیزى از این فقیه بزرگوار مى پرسیدند و او نمى دانست با صراحت اظهار مى داشت: نمى دانم. و این لفظ را بلند مى گفت تا شاگردان یاد بگیرند، عارشان نیاید. مرحوم شیخ انصارى با آن مرتبه علم و تقوا نیز این گونه بود.»(۴۵)
زندگى در حجره
«علاّمه دُرچه اى حجرهاى در مدرسه داشت و تا هنگام وفات این روش را ادامه داد. هفته اى دو شب در درچه و بقیه شبها در مدرسه نیمآور اصفهان مى ماند.»(۴۶)
قناعت
«در عصر شکوفایى حوزه علمیّه نجف، در آن جا معروف شده بود که مرحوم آقا سید محمّد باقر در دو جهت بى مانند است. یکى در سختى زندگى و قناعت و تهى دستى و دیگرى در پُرکارى در امر تحصیل و جدّیت و مداومت شبانه روزى.»(۴۷)
غذاى علامه دُرچه اى
جلال الدین همایى مى گوید:
«از همان اوائل ورود به مدرسه نیمآور، خوشبختانه به محضر آیهالله العظمى آسید محمّد باقر دُرچه اى که مرجع تقلید بود و در حوزه درس خارجش جمعى کثیر از طلاب فاضل شاگردى مى کردند راه یافتم و اندک اندک چندان به وى نزدیک شدم که از اهل بیت او محسوب مى شدم و ده دوازده سال متوالى ملازم خدمت او بودم و اکثر اوقات چاى اول شب و هنگام سحر و احیاناً پخت و پز او را که مخصوص ایّام کسالت بود من مباشرت مى کردم. در هنگام سلامت غذایش بسیار ساده بود و نان خورش شام و ناهار او یا پیاز و سبزى بود، یا دوغ یا سکنجبین.»(۴۸)
آثـار مانـدگار
از این فقیه فرزانه آثارى در فقه و اصول به جاى مانده است که به برخى از آنها اشاره مى شود:
۱٫ یک دوره فقه و اصول در ۱۶ مجلد موجود و ۲ جلد مفقود شده است.
۲٫ حاشیه بر متاجر شیخ انصارى (چاپ شده است).
۳٫ حاشیه بر مناسک.
۴٫ رسالهاى در جبر و تفویض.
۵٫ حواشى بر رساله عملیه.
۶٫ حاشیهاى بر مکاسب شیخ انصارى.
۷٫ رساله عملیه.
۸٫ حاشیه بر اصول دین، تألیف شیخ جعفر شوشترى.
۹٫ تقریرات اصولیه (که در واقع، تقریر درس اصول ایشان است که توسط آیهالله سید حسن چهار سوقى (متولد ۱۲۹۴ هـ.ق.) مىباشد.(۴۹)
از آثار فوق، مختصرى از حاشیه بر مکاسب به دستور آیهالله العظمى بروجردى به چاپ رسیده است و بقیه آثار نیز به دستور ایشان از اصفهان به قم برده شد تا براى بازنگرى و چاپ در اختیار بعضى از علماى قم قرار گیرد(۵۰) که در حال حاضر نزد بعضى از علماى اصفهان موجود است.
وفات یا شهادت؟
خطیب توانا، حجه الاسلام و المسلمین صهرى اصفهانى در مورد ارادت حضرت آیه الله العظمى بروجردى(رحمه الله) نسبت به استادش، علاّمه دُرچه اى(رحمه الله) فرمود:
«ما تا پایان عمر مرهون زحمات و تلاشهاى استادمان سید محمّد باقر دُرچه اى هستیم.»
آقاى صهرى آن گاه خطاب به حضّار در مجلس ختم مرحوم حاج میرزا على آقا شیرازى ـ یکى از شاگردان علاّمه ـ با بیان اعتراض آمیز فرمود:
«چرا ساکتید؟ چرا آرام نشسته اید؟ بپاخیزید. شاگردان علاّمه مانند مرحوم شیرازى ـ صاحب این جلسه ـ یکى پس از دیگرى از دنیا مى روند و آن همه فضایل و آن همه مناقب ناگفته مى ماند. چرا زندگى و مرگ مردى که یک روز همنوا با شیخ شهید (فضل الله نورى) در مقابل بیگانگان و رضاخان میرپنج با شهامت ایستاد و یک روز هم تن به ذلّت نداد و تسلیم هیچ کس به غیر خدا نشد چنین مغفول مانده است.
وى در ادامه سخنانش به موضوع شهادت علاّمه دُرچه اى اشاره کرد و گفت:
«دیدید در پایان هم به طور مرموز و یک روز]شایع کردند[ که در حمام خفه شده یا سکته کرده است. مثل این که ایادى حکومت ]مأموران و عوامل قتل[ با ملک الموت عزراییل هماهنگى کرده بودند که ساعتى قبل از فوت ایشان در «دُرْچه» قدم مى زدند و بر اوضاع نظارت مى کردند و همه چیز را زیر نظر داشتند. اطباى دولتى هم راه سه ساعته یا چهار ساعته را، در عرض ده دقیقه طى کرده و در محل حاضر شده بودند و مانند پزشکانى که دور بدن مطهر حضرت رضا(علیه السلام) و حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) تجمع و شهادت آن دو را مرگ طبیعى جلوه دادند، با کمال وقاحت نظر دادند و شایع کردند که علاّمه به مرگ طبیعى از دنیا رفته است. و مگر مى شود شهادت را و خون را پوشیده نگه داشت که زهى خیال باطل و فکر خام!
چرا باید مرگ استاد الفقهاء، استاد المراجع، استاد المجتهدین، استاد الاساتید، استاد الحرّیه و بنده مخلص خدا ـ مبهم بماند! چرا بر سر درب تکیه متعلق به ایشان در لسان الارض (تخت فولاد)نوشته نشده است که: این جا مزار شهید فضیلت علامه فقیه «سید محمّد باقر دُرچه اى» است؟
چرا دست نوشته هاى او که محصول تلاش و زحمت یک عمر مطالعه و اندیشه ایشان است تکثیر نمى شود؟»(۵۱)
حجه الاسلام و المسلمین حاج سید تقى دُرچه اى (نوه ایشان) معتقد است: علاّمه سید محمّد باقر دُرچه اى توسط عوامل رضا خان به شهادت رسیده است.
نویسنده «تذکره القبور» مى نویسد:
مرحوم دُرچه اى طبق عادت معهود روز چهارشنبه (۲۶ ربیع الثانى سال ۱۳۴۲ هـ.ق. بعد از نماز ظهر به موطن خود «دُرچه» رفت و در آنجا در جمعه همان هفته قبل از طلوع آفتاب در حمام از دنیا رفت. از آن رو به اصفهان خبر دادند و اطباى حاذق به عیادتش رفتنداما بر آنها مُسَّلَم گردید که آن مرجع وارسته جان به جان آفرین تسلیم کرده است. اهل اصفهان و آبادى هاى اطراف، همان روز به دُرچه رفتند و پس از انجام مراسم تغسیل و تکفین دسته هاى سوگوارى به راه انداختند و پش از ۳ روز از فوت این مرجع عظیم الشأن، پیکر مبارکش در میان اشک و اندوه مرگ یا شهادت تشییع شد.
محل دفن
حدود غروب آفتاب روز سوم بعد از فوت، پیکر مطهر علاّمه سیّد محمّد باقر دُرچه اى وارد تخت فولاد اصفهان گردید. او را با عزت تمام ـ در پیش روى ]قبر [ملاعبدالکریم گزى ـ واقع در تکیه کازرونى دفن کردند.(۵۲)
مراسم عزادارى
به دستور حاج آقا نورالله اصفهانى، در آخرین روز ربیع الثانى ۱۳۴۲ هـ.ق. مراسم سوگوارى در مسجد شاه (امام خمینى کنونى) براى مرحوم علاّمه دُرچه اى تشکیل شد. در این مجلس ترحیم، آحاد مردم شرکت کرده بودند، به حدّى که میدان نقش جهان پر از جمعیت بود. تا آن زمان مسجد و میدان چنان جمعیتى را به خود ندیده بود. چند روز در مسجد نو اصفهان ـ مسجدى که معظم له در آن تدریس مى کرد ـ مراسم تلاوت قرآن و عزادارى برقرار بود. چند روز بازار اصفهان بسته بود. مردم خیابانها و حتى کوچه هاى اصفهان را در سوگ مرجع خود سیاه پوش کرده بودند. بر تربت پاکش در تخت فولاد نیز هر شب مراسم نوحه خوانى و عزادارى بر پا بود. شاعران در رحلت و تاریخ فوت این عالم مهذب و وارسته، اشعارى سرورده اند.(۵۳)
تربت استاد
«شاگردان وى ]علاّمه سید محمّد باقر دُرچه اى [خصوصاً افرادى که در طریق خود سازى از خصلتهاى اخلاقى این استاد الگو گرفته بودند، همچون حاج میرزا على آقا شیرازى بیش از دیگران اندوهگین بودند و در برپایى مراسم تعزیت و شرکت در مجالس ترحیم]استاد[ اهتمام افزونترى نشان دادند. این افراد در طول هفته به طور متوالى ـ بر سر قبر استادشان در تخت فولاد ـ رفته و با حزنى عمیق گریستند و از این که پدر روحانى و اسوه واستگى را از دست داده اند با بر زبان راندن جملاتى، هیجانات عمیق خویش را بروز مى دادند.»(۵۴)
شفیق اصفهانى درباره این مرجع جلیل القدر چنین سروده است:
آن که در این خاک گنجى پر بهاست *** گر که او را دُرچهاى خوانم خطا است(۵۵)
آیه الله سید محمّد مهدى دُرچه اى(۱۲۸۰ ـ ۱۳۶۴ هـ.ق.)
وى آخرین فرزند سید مرتضى دُرچه اى بود که در سال ۱۲۷۸ هـ.ق. در قریه دُرچه متولد شد. سید محمّد مهدى تحصیلات خود را نزد پدر فرزانه اش تا ده سالگى فرا گرفت. در همین سنین بود که غُبار یتیمى بر سر و رویش نشست و پدر و استادش را از دست داد.
آیه الله سید محمّد مهدى دُرچه اى، برادر کوچکتر آقا سید محمّد باقر در علم، تقوا، امانت و صداقت، زبانزد خاص و عام بود.
سید مهدى دُرچه اى از مجتهدین و مدرسین حوزه اصفهان بود. او در حوزه علمیّه اصفهان و حوزه علمیّه نجف تحصیل نمود و در مدرسه نیمآور اصفهان به تدریس پرداخت. بعد از فوت علامه دُرچه اى، امامت مسجد و تدریس در مسجد نو اصفهان به وى واگذر شد.(۵۶) در این جا لازم است به اختصار، بخشهایى از زندگى آیهالله سید مهدى دُرچهاى اشاره شود:
هجرت به اصفهان
سید محمّد مهدى پس از فقدان پدر، به اتفاق برادرش سید محمّد صادق، به اصفهان هجرت کرد و در حوزه علمیّه اصفهان، در نهایت تنگدستى و کمال قناعت، با جدّیت به تحصیلات علوم دینى ادامه داد.
استادان
از جمله استادان وى در فقه و اصول،
آیه الله آقا حاج میرزا بدیع موسوى (متوفا: ۱۳۱۸ هـ.ق.)،
آیه الله حاج شیخ محمّد حسن نجفى(متوفا: ۱۳۱۷ هـ.ق.)،
حاج میرزا ابوالمعالى کرباسى (متوفا: ۱۳۱۵ هـ.ق.)
آیه الله حاج شیخ محمّد باقر بن شیخ محمّد تقى صاحب حاشیه (نوه مرحوم آیـهالله شیخ جعفر کاشف الغطـا کبیـر (متوفـا: ۱۳۰۱ هـ.ق.) اسـت. او علوم عقلى را نزد آخوند ملاّ محمّد کاشى فرا گرفت.
هجرت به نجف اشرف
آیه الله سید محمّد مهدى دُرچه اى در سال ۱۳۱۰ هـ.ق. به نجف مهاجرت کرد و مدت ۷ سال در جوار تربت پاک امام على(علیه السلام)، با جدّیت کامل به تحصیل اشتغال ورزید.(۵۷)
استادان
وى از استادان خود درنجف چنین نام مى برد:
۱ ـ آخوند ملاّ محمّد کاظم خراسانى.
۲ ـ آیه الله شیخ هادى تهرانى.
۳ ـ آیه الله آقا شیخ محمّد حسن مامقانى.(۵۸)
زندگى در نجف اشرف
آیه الله سید محمّد مهدى دُرچه اى در طول هفت سال اقامت در نجف، خاطراتى دارداو در این باره مى گوید:
«شبى پس از نماز و مشاغل درسى به مدرسه آمدم و داخل حجره شدم. دیدم هیچ چیزى حتى وسیله روشنایى و خوراکى در حجره نیست و اتفاقاً شب عید بود. بیرون آمدم و استخاره کردم یک سوره «اذا وقعه الواقعه» ]را[ قدم زنان اطراف صحن مدرسه بخوانم، خوب آمد. خواندم. استخاره کردم تکرار کنم، خوب آمد و این عمل چند مرتبه تکرار شد. سپس استخاره کردم بروم داخل حجره. بنشینم خوب آمد، همان کردم. دیدم کسى آمد پشت درب و آن را کوبید و صدا زددرب را باز کردم. دیدم یکى از شخصیتهاى نجف است، مرا دعوت کرد براى مهمانى ]که[ آن شب به خانه اش بروم. قبول کردم و رفتم. براى خواب هم مرا نگه داشت. فردا مرا به حمام بردپس از بیرون شدن از حمام دیدم وسائل حمام تازه و لباس نو و بسیار خوب از قبیل عبا، عمامه، قبا و پیراهن و غیره را تماماً گذارده تا بپوشم. بعداً که به مدرسه آمدم دیدم مقدارى پول طلا هم در جیب قبا براى مخارج بعدى گذارده بود.»(۵۹)
حوزه علمیّه اصفهان
آیهالله سید محمّد مهدى دُرچه اى در سال ۱۳۱۷ هـ.ق. از نجف به اصفهان بازگشت. وسایل بازگشت وى را یکى از حاجیان دُرچه که به نجف رفته بود، فراهم کرده بود.
پس از بازگشت به اصفهان، حوزه درسى ایشان مانند گذشته از درسهاى پرجمعیت بوده. ]است[ و یک دوره قوانین براى جمعیت انبوهى از فضلا تدریس نموده و بعد از آن آنچه از ایشان تقاضاى درس قوانین مى کنند قبول نکرده تا آن که یکى از فرزندانشان مریض مى شود، براى شِفاى او نذر مى کندتقاضاى طلاب را اجابت نماید ولذا یکدوره دیگر نیز مى گویند و سپس مکاسب، رسائل، کفایه و درس خارج فقهاً و اصولاً در دوره هایى و شاگردان زیادى پرورش دادند و مجلس درس را در مسجد نو بازار] اصفهان[ قرار داده در ایوان قبله تدریس مى فرمودند و سپس به مدرسه نیمآور مى آمدند و ساعاتى را در حجره اشتغال به مطالعه داشتند و در ضمن مراجعات مردم به ایشان، قسمتى آن جا انجام مى گرفت.
شاگردان
برخى از شاگردان آیهالله سید محمّد مهدى دُرچه اى به شرح ذیل است:
۱ ـ آیه الله حاج سید مرتضى پسندیده (برادر امامخمینى)
۲ ـ علاّمه حاج سید مرتضى موحد ابطحى
۳ ـ آیه الله حاج شیخ عباسعلى ادیب حبیب آبادى
۴ ـ آیه الله حاج شیخ عبدالجواد جبل عاملى سدهاى
۵ ـ آیه الله حاج سید عبدالحسین طیّب
۶ ـ آیه الله شهید حاج میرزا عطاءالله اشرفى اصفهانى
۷ ـ حاج شیخ على مشکوه خوزانى ]سدهى[
۸ ـ آیه الله حاج شیخ محمّد رضا جرقویهاى
۹ ـ آیه الله حاج سید یوسف خراسانى
۱۰ ـ آیه الله حاج میرزا رضا کلباسى
۱۱ ـ آیه الله سید على نجف آبادى
۱۲ ـ آیهالله سید محمّد نجف آبادى….(۶۰)
تألیفات
از آیهالله سید محمّد مهدى دُرچهاى آثار ذیل به جاى مانده است:
۱ ـ یک دوره اصول از اول مباحث الفاظ تا آخر تعادل و تراجیح
۲ ـ کتاب الطهاره
۳ ـ کتاب الصلوه
۴ ـ رسالهاى درباره صوم به صورت مختصر
۵ ـ رسالهاى درباره رضاع
۶ ـ حواشى بر رساله عملیه مرحوم آیهالله حاجى کلباسى.
که قبلاً محشى به حاشیه مرحوم آیهالله شیخ انصارى و حاشیه مرحوم آیهالله آقا سید محمّد باقر دُرچه اى شده بود.(۶۱)
نان و سرکه
درباره مایحتاج زندگى سید محمّد مهدى دُرچه اى چنین آمده است:
«هر هفته مقدارى نان مادرشان تهیه کرده و از فروش نذوراتى که مردم برایشان مى آوردند مبلغ یک عباسى (پول رایج آن زمان) به آنها مى داده است. سید محمّد مهدى گفته است: گاهى یک مرغ برایمان ]هدیه [مى آوردند. مى بردیم در میدان جلفا یا میدان کهنه اصفهان و به مبلغ پنج شاهى مى فروختیم و مقدارى از آن را سرکه براى خوردن با نان و بقیه را مصرف کاغذ و مرکب و قلم و کتاب و امثال آن مى کردیم. و اغلب نان و سرکه مى خوردیم و از دُرچه ممکن بود، ماست و پنیر که برایمان نذرى مى آوردند براى مصرف ایّام هفته در مدرسه داشتیم.»(۶۲)
«وى در اواخر عمر، مجتهد اعلم وجامع الشرایط اصفهان گردید و در حالى که بیش از ۹۰ سال از عمر پر برکتش سپرى شده بود، در سال ۱۳۶۴ هـ.ق. از دنیا رخت بر بست و به دیار جاودان رهسپار شد و در جوار تربت پاک برادرش علاّمه درچه اى مدفون گردید.»(۶۳)
هجرت به مشهد مقدس
آیه الله سید محمّد مهدى دُرچه اى در سال آخر عمر تصمیم گرفت که به مشهد مقدس برود و در آن جا ساکن شود. سرانجام همراه بعضى از اعضاى خانواده، در جوار ثامن الحجج(علیه السلام)سکونت گزید. علما، مراجع و شخصیتهاى مقیم مشهد، به دیدن ایشان رفتند و با اصرار از ایشان خواستند که ظهر زیر گنبد و شبها در ایوان مسجد گوهر شاد، اقامه جماعت کند. وى در خواست آنها را قبول کرد و در ۵ ـ ۶ ماهى که درآن جا بود زائران حرم رضوى به ایشان اقتدا مى کردندتا اینکه دراثر سکتهاى که چند سال قبل از هجرت ایشان به مشهد مقدس عارض شده بود و ماندن در کنار تربت پاک امام رضا(علیه السلام)برایش مشکل بود، در اواخر زمستان سال ۱۳۶۳ هـ.ق. به اصفهان بازگشت.(۶۴)
فرجام نیک
وى پس از سالها مجاهدت در راه احیاى دین محمّدى(صلى الله علیه وآله) و پرورش شاگردان بسیارى در سال ۱۳۶۴ هـ.ق. به ملکوت اعلى پیوست.
پیکر ایشان را پس از غسل دادن و کفن کردن، به مسجد جامع اصفهان بردند و فرداى آن روز، آیهالله حاج آقا رحیم ارباب(رحمه الله) برایشان نماز خواند و از آن جا با تشییع جنازه با شکوهى به تخت فولاد بردند و در بقعه وسط تکیه کازرونى به خاک سپردند.(۶۵)
رؤیاى صادق
آیه الله سید محمّد مهدى دُرچه اى دو روز قبل از فوت، خوابى دیده بود که با فوت ایشان تعبیر شد. ایشان قبل از رحلت، گفتند: «در خواب دیدم مرحوم اخوى آقا سید محمّد باقر و مرحوم آخوند ملاّ عبدالکریم جزى (که در زمان حیات آنها این سه نفر با هم رفیق و معاشر بودند) آمدند دیدن من و مقرر شد با هم جایى برویم و هنگام خروج از اتاق آن دو مرا پیش انداختند.» و اتفاقاً بدون پیش بینى قبلى در تکیه کازرونى در بقعه تکیه بین قبر آن دو بزرگوار مدفون شدند.
نیز گفتند: «خواب دیدم جمعیت زیادى آمدند مرا به مسجد جامع براى اقامه نماز جمعه ببرند، با این که من فتوى به وجوب آن نمى دهم.» و اتفاقاً جمعیت بسیارى ظهر جمعه آمدند و جنازه ایشان را پس از غسل دادن و کفن کردن به مسجد جامع اصفهان بردند و پس از نماز میّت و مراسم دفن، به عزادارى پرداختند و چند روز ختم براى ایشان برقرار بود.
آیه الله سید محمّد حسین دُرچه اى
سیّد محمّد حسین موسوى درچه اى، فرزند سید مرتضى، در درچه اصفهان تولّد یافت. او پس از تحصیل در مکتب خانه و محضر پدرش، به حوزه علمیّه اصفهان پا نهاد و در کمترین زمان، به سبب استعداد قوى و هوش سرشارش، فقه و اصول و کلام و فلسفه را در محضر علماى بزرگ اصفهان طى نمود و براى پیمودن مدارج علمى بالاتر راهى نجف گردید.
حافظه قوى
او در حوزه علمیّه نجف، در درس حاج میرزا حبیب الله رشتى و میرزاى شیرازى مجدّدشرکت کرد. وى تسلّط بسیارى به احادیث ائمّه(علیهم السلام) داشت، از این جهت، به «محدّث اصفهانى» مشهور شد.
او به کمک حافظه قوى ،همچون یک معجم احادیث بود و یا به تعبیر بعضى از علماى آن زمان، یک کتابخانه سیّار از احادیث و آیات قرآن بود. و بنا به اظهار خود و علماى معاصرش، تمام بحارالانوار را از جلد اول تا جلد آخر، با دقّت مطالعه کرده و بیشتر احادیث را حفظ بود. هنر این فقیه بزرگ در حدیث شناسى، زبانزد علما بود.
انتخابِ نام خانوادگى
پس از وفات او، در زمان رضاخان که موضوع نام خانوادگى و گرفتن شناسنامه ها به میان آمد، بعضى از علماى اصفهان به فرزندان مرحوم سید محمّد حسین درچه اى پیشنهاد دادند که نام فامیلى شما باید متناسب با تخصّص کم نظیر پدر شما باشد و فامیل محدّث، اخبارى، روایتى و… را به آنان پیشنهاد دادند که اکنون چند نفر از فرزندانش نام فامیلى «اخبارى» دارند.
کمالات معنوى
محدّث اصفهانى اهل تهجّد و راز و نیاز بود. نفسى گیرا و خلوصى بى شائبه داشت. برکات نفس گرم و اثرات دعاى او در زمان حیاتش بسیار مشهور بود که نه تنها عامّه مردم بلکه طُلاّب و برخى از علماى بزرگ به نَفَسِ او اعتقاد قلبى داشتند.
مرحوم آیهالله گزى که از فقیهان بزرگ اصفهان بود، به خلوص و معنویت او به شدّت عقیده داشت و نَفَسِ گرمِ او را در رفع شدائد و مشکلات مؤثر مى دانست.
مـرقـد
پس از فوت این عالم ربّانى، روح مطهّر و مزارش همچون زمان حیات او مورد توجه متوسّلین بود. مردم وى را مستجاب الدعوه مى دانستند.
امتیازات اخلاقى
مرحوم محدّث اصفهانى داراى ویژگى هاى ممتاز اخلاقى بود. او براى مردم، به خصوص علما، احترام و ادب ویژه قائل بود و با وجود کهولت سن و ضعف جسمى و ضعف بینایى، براى هر تازه واردى تمام قد به پا مى خاست. زرق و برق دنیا هیچگاه او را فریب نداد و به القاب و عناوین دلخوش نداشت. او با این که خود از مجتهدان و مورد تقلید هزاران نفر بود، احتیاط را در همه چیز رعایت مى کرد.
آثـار
از جمله آثار ارزندهاى که از این عالم ربّانى به جاى مانده است، نوشته هاى اوست.
آیه الله سید نصرالله موسوى درچه اى، فرزند محدّث اصفهانى، که خود از بزرگان علم و تقوا بودروزى در یکى از مغازه هاى درچه، چشمش به دستنوشته اى که جلوى مغازه دار بود، مى افتد. حِسِّ کنجکاوى او برانگیخته مى شود. دست نوشته را بر مى دارد و مطالعه مى کند. در نهایت ناباورى و تعجّب، متوجه مى شود که دست نوشته هاى پدرش است.
او دست نوشته هاى پدرش را که دو جلد قطور رَحْلى و هر جلد بیش از ۷۰۰ صفحه بود، به خانه برد. ضمناً معلوم شد تمام آن نوشته ها بیش از ۸ جلد بوده است که متأسّفانه بقیّه آنها در دسترس نیست.
آثار دیگر او عبارتند از:
۱ ـ حاشیه و تعلیقى بر رسائل.
۲ ـ حاشیه و شرح مفصلى بر مکاسب.
۳ ـ نوشته هایى در علم کلام.
۴ ـ فهرست دقیقى از فقه در ابواب گوناگون آن.
۵ ـ رساله اى در مناسک حج.
وصیت نامه
آیه الله سید محمّد حسین موسوى دُرچه اى معاصر آیه الله گزى بود.
محدّث اصفهانى در دوران پیرى و ضعف بینایى وصیت خود را انشا کرد و مرحوم آیهالله گزى نوشت، چرا که مرحوم گزى در هنگام خانه نشینى محدّث، از اصفهان مرتب هفتهاى یک نوبت به دیدن ایشان به درچه مى آمد.
آیهالله سید محمّد حسین موسوى دُرچه اى در روز جمعه ۲۸ جمادى الثانى ۱۳۳۴ هـ.ق.، در هشتاد سالگى به رحمت ایزدى پیوست. شهر اصفهان در سوگ وى یکپارچه تعطیل شد. دسته دسته مردم اصفهان راهى دُرچه شدند و همراه اهالى درچه و روستاهاى اطراف، پیکر این عالم بزرگ را به سوى تخت فولاد اصفهان تشییع کردند و در کنار قبر حکیم ملاّ اسماعیل خواجوئى به خاک سپردند.(۶۶)
گلشن ابرار ج۳
۱- مکارم الآثار، ج ۵، ص ۷۶۶نقباء البشر، ج ۱، ص ۲۲۴٫
۲- از مکتوبات حجه الاسلام حاج سید تقى درچهاى (نوه معظم له).
۳-اصفهانىها به سینى بزرگ که از مس ساخته شده باشد، مجمعه مىگویند و در زمان قدیم روى کرسى مىگذاشتند و به جاى سفره از آن استفاده مىکردند. در حال حاضر کمتر استفاده مىکنند و اگر در خانهاى موجود باشد، حالت دکورى و تشریفاتى دارد.
۴- از مکتوبات حجهالاسلام حاج سید تقى درچهاى.
۵- شرح حال رجال ایران، ج ۵، ص ۲۱۸٫
۶- از مکتوبات حجهالاسلام سیدتقى درچهاى.
۷- آیه الله چهار سوقى، محمّد على معلم حبیب آبادى.
۸- کاروان علم و عرفان، ص ۲۲۵، غلامرضا گلى زواره.
۹- زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص ۲۹۶٫
۱۰- سیاحت شرق، ص ۱۶۳٫
۱۱-شرح حال رجال ایران، ج ۵، ص ۲۱۸٫
۱۲- سیاحت شرق، ص ۱۶۳ ـ ۱۶۲٫
۱۳- مجله حوزه، مصاحبه با آیهالله طیب، شماره ۳۳، ص ۳۵٫
۱۴-مقدمه کتاب شعوبیه، ص ۹۹٫
۱۵- ارباب معرفت، ص ۹۹٫
۱۶-مصاحبه مؤلف با نوه علامه درچهاى در شهر رى.
۱۷- همان.
۱۸- همایى نامه، ص ۱۸ و ۱۷٫
۱۹- مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى، ج ۲، ص ۳۰۸٫
۲۰- کاروان علم و عرفان، غلامرضا گلىزواره، ص ۲۳۲٫
۲۱- خاطرات آیهالله بروجردى، ص ۲۶ و ۲۵٫
۲۲- زندگانى حکیم جهانگیرخان قشقایى، ص ۹۶٫
۲۳- کاروان علم و عرفان، ص ۲۳۳٫
۲۴- ارباب معرفت، ص ۱۰۹٫
۲۵- سیاحت شرق، ص ۶۷۹٫
۲۶- گنجینه دانشمندان، ج ۳، ص ۱۰۰ و ۱۰۱٫
۲۷-تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان، ج ۲، ص ۳۳۲٫
۲۸- زندگانى جهانگیرخان قشقایى، ص ۸۵، ۱۰۹، ۱۱۸، ۱۲۰، ۱۲۲، ۱۳۴، ۱۵۹، ۱۸۶، ۱۹۱، ۱۹۲، ۱۹۴ و ۱۹۵٫
۲۹- سیرى در تاریخ تخت فولاد اصفهان، ص ۱۸۶ – ۱۸۵٫
۳۰- همان، ص ۱۸۶٫
۳۱-زندگانى حکیم جهانگیرخان قشقایى، ص ۱۳۸٫
۳۲- همان، ص ۷۴ ـ ۷۵٫
۳۳- مکارم الآثار، ج ۶، ص ۲۱۳۴٫
۳۴- دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص ۲۷۶٫
۳۵- مقالات ادبى،ج ۱، ص ۱۸، جلال الدین همایى.
۳۶- مجله حوزه، ش ۱۸، ص ۳۰٫
۳۷- مقدمه رساله شعوبیه، ص ۶۷٫
۳۸- مکارم الآثار، ج ۵، ص ۱۷۸ (پاورقى).
۳۹- تذکره القبور، ص ۱۹۱٫
۴۰- مکارم الآثار، ج ۵، ص ۱۷۸ (پاورقى).
۴۱-مصاحبه با حجهالاسلام حاج سید تقى درچهاى.
۴۲- مقدمه کتاب شعوبیه، ص ۱۰۱ و ۱۰۰٫
۴۳ – مجله یاد، شماره دهم، ص ۴۳٫
۴۴- همایى نامه، ص ۱۸ و ۱۷٫
۴۵- سیماى فرزانگان، ص ۳۱۲ناصح صالح، ص۶۵٫
۴۶- مدرس، تاریخ وسیاست، ص۶۷به نقل از نوهایشان.
۴۷- مکتوبات سید تقى درچهاى.
۴۸- همایى نامه، ص ۱۸ و ۱۷٫
۴۹- زندگانى آیهالله چهارسوقى، سید محمّد على روضاتى، ص ۱۵۶٫
۵۰- از مکتوبات آقا تقى دُرچهاى (نوه معظم له).
۵۱- از دست نوشتههاى سید تقى دُرچهاى.
۵۲- تذکره القبور یا بزرگان اصفهان، ص ۱۹۲٫
۵۳- زندگانى آیهالله چهار سوقى، ص ۱۵۶٫
۵۴- ناصح صالح، ص ۷۲ و ۷۱٫
۵۵- تخت فولاد، ص ۱۳٫
۵۶- مدرس، تاریخ و سیاست، ص ۶۹٫
۵۷- از مکتوبات حجهالاسلام سید تقى درچهاى.
۵۸- همان.
۵۹- همان.
۶۰- مصاحبه با حجه الاسلام حاج سید تقى درچهاى.
۶۱- همان.
۶۲-از مکتوبات حجهالاسلام حاج سید تقى درچهاى.
۶۳- مدرس، تاریخ و سیاست، ص ۶۵٫
۶۴-از تحقیقات و مکتوبات حجهالاسلام سیدتقىدرچهاى.
۶۵-همان.
۶۶- دانشمندان و بزرگان اصفهان، ص ۱۸۹سیرى در تاریخ تخت فولاد اصفهان، ص ۱۱۷الذریعه، ج۱، ص۲۲۴نقباء البشر، ج ۲، ص ۶۵۶ و دستنوشته هاى سیّد تقى درچه اى.