خداوند اين توفيق را نصيب ايشان نمود؛ و تفسيرى بنام الميزان فى تفسير القرآن در بيست مجلّد نوشتند؛ شروع اين تفسير در حدود سنه 1374 و ختم آن در شب قدر 23 رمضان از سنه 1392 هجريّه قمريّه بوده است؛ و در عين نوشتن؛ به طلّاب حوزه علميّه قم تدريس مىنمودند و بسيارى از افاضل محصّلين و طلاب از محضر درس ايشان بهرمند مىشدند.
اوّلين مزيّت كه مهمترين مزيّت آنست، همان تفسير آيات به آيات است؛ بدين معنى كه قرآن را با خود قرآن تفسير كند؛ چون طبق رواياتى كه داريم: إنّ القرآن يفسّر بعضه بعضا آيات قرآن همه از يك مبدأ نازل شده، و كلام واحدى است كه سبقت و لحوق بعضى از آيات بر بعضى ديگر، دخالت در معناى كلّى مستفاد از آيه ندارد و بنابراين تمام قرآن حكم يك كلام، و يك خطابهايست كه از متكلّم واحدى ايراد شده؛ و هر جمله از آن مىتواند قرينه و مفسّر هريك از جملات ديگر آن بوده باشد؛ و بنابراين اگر در معانى بعضى از آيات خفائى بنظر برسد؛ با ملاحظه و تطبيق و تقارن با آيات ديگر كه در اين موضوع يا مشابه آن وارد است؛ اين خفاء از بين مىرود.
بناى اين تفسير بر اينست كه آيات را با خود آيات تفسير كند؛ و معناى قرآن را از خود قرآن بدست آورد؛ و بر آن اساس معانى مستفاده از خارج سنجيده؛ و موافقت يا مخالفتش با قرآن مشاهده گردد؛ نه آنكه اوّل معنائى را كه در ذهن است آن را اصل و محور قرار داده؛ و سپس سعى شود كه آن معنى را با آيات قرآنيّه؛ تطبق دهيم؛ و بهعبارتديگر به قرآن قالب بزنيم.
و تطبيق دهيم؛ كما اينكه بسيارى از تفاسير بر اين رويّه بوده؛ و در حقيقت تفسير نيستند؛ بلكه تطبيق معانى ذهنيّه و مدركات خارجيّه، يا علوم فلسفيّه و علميّه و اجتماعيّه و تاريخيّه و روايات وارده با قرآن كريم است.
و معلومست كه با روش تطبيق بكلّى، آيات مفهوم و محتوا و اعتبار خود را از دست مىدهد؛ زيرا هريك از صاحبان علوم از نحوى گرفته تا فيلسوف، و عالم علوم تجربيّه و طبيعيّه حتّى اطبّاء و أهل هيئت و نجوم؛ مىخواهند علوم خود را بر قرآن فرودآورده؛ و از قرآن سندى و شاهدى براى خود دريافت دارند.
و چه بسا بعضى از آنان تفسيرهاى تمام بطور دوره؛ و بعضى تفسيرهاى موضوعى در اين گونه امور نوشته اند.
اين گونه عمل، در حقيقت؛ قرآن را مسخ مىكند؛ و بهعبارتديگر قرآن را مى كشد؛ و فاقد ارزش و اعتبار مى كند.
معناى قرآن را بايد از خودش گرفت؛ و در الميزان اين روش بنحو اكمل رعايت شده است.
و ديگر از مختصات اين تفسير مراعات معانى كليّه براى الفاظ موضوعه است؛ نه خصوص معانى جزئيه طبيعيّه و مادّيه مأنوسه با ذهن انسان؛ و ديگر آنكه موارد جرى و تطبيق را مشخّص و از متن مدلول مطابقى آيات جدا مى كند.
و ديگر از مختصّات اين تفسير، ورود در بحثهاى مختلف، علاوه بر بيانهاى قرآنيّه است: بحثهاى روائىّ، اجتماعىّ، تاريخىّ، فلسفى، علمىّ كه هريك جداگانه، بدون آنكه مطالب در هم آميخته و موضوعات با يكديگر خلط و مزج شوند، رعايت شده است.
و بر همين پايه، بطور مستوفى از مسائل امروز جهان و آراء و افكار، و مكتبها و ايدهها بحث كافى شده؛ و با قانون مقدّس اسلام تطبيق؛ و مواقع جرح و تصويب و ردّ و ايراد؛ و يا نفى و اثبات مشخّص گرديده است؛ و از اشكالات و ايرادهاى وارده بر قانون مقدّس اسلام كه از ناحيه مكتبهاى شرقىّ و غربىّ و الحاد و كفر ناشى شده؛ و به سرزمينهاى اسلامى سرايت كرده است؛ بنحو اكمل پاسخ داده؛ و مواضع ضعف و نقاط ابهام و مغلطه را روشن ساخته است.
و بطور كلّى قرآن را طبق آيات قرآن:
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ ما هُوَ بِالْهَزْلِ (آيه 13 از سوره 86 طارق) و يا آيه: وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ- لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (آيه 41 و 42 از سوره 41 فصّلت) و نظاير اين آيات، ميزان و محور حقّ و اصالت و واقعيّت قرار داده؛ و بقيّه آراء ومذاهب را با آن مىسنجد؛ و روشنگر موارد خطا و اشتباه و مغالطههاى مكتبى و ايدههاى آنان مىباشد.
[مزاياى تفسير الميزان بر ساير تفاسير]
و ديگر از خصوصيّات اين تفسير پاسدارى از مكتب تشيّع است؛ كه با بحثهاى دقيق و عميق و نشان دادن مواضع آيات، اين مهمّ را ايفاء كرده است؛ و بالسانى رسا و بليغ، بدون آنكه حميّتهاى جاهلىّ را برانگيزد؛ و آتش عصبيّت را دامن زند؛ از روى نفس آيات قرآن، و تفسيرى كه قابل ردّ و انكار نباشد؛ و نيز بهوسيله رواياتى كه از خود عامّه نقل شده؛ چون تفسير الدّرّ المنثور و غيره در هر موضوعى از موضوعات ولائى، مطلب را روشن، و ولايت عامّه و كلّيه حضرت امير المؤمنين علىّ بن ابى طالب و ائمّه طاهرين صلوات الله عليهم اجمعين را برهانىّ و مبيّن مىنمايد.
و نيز نسبت به مفسّرين عصرى مصرى عامّه، بدون آنكه نامى از آنها برده شود مطلب آنها را نقل كرده و به موارد ضعف و تزييف مىپردازد؛ و مواقع خطا و اشتباه را مبرهن مىكند.
در مسائل اخلاقى بطور مبسوط و در مسائل عرفانى بطور دقيق و لطيف با اختصار مىگذرد و با يك جمله كوتاه يك عالم، علم را نشان مىدهد و به لقاء الله و وطن (اصلّى)، انسان را دعوت مىكند.
در اين تفسير بين معانى ظاهريّه و باطنيّه قرآن، و بين عقل و نقل جمع شده و هريك حظّ خود را ايفاء مىكنند.
اين تفسير بقدرى جالب است؛ و به اندازهاى زيبا و دلنشين است كه مىتوان بعنوان سند عقائد اسلام و شيعه بدنيا معرّفى كرد؛ و بتمام مكتبها و مذهبها فرستاد؛ و بر اين اساس آنان را بدين اسلام و مذهب تشيّع فرا خواند؛ كما آنكه خود به خود اين مهمّ انجام گرفته و الميزان در دنيا انتشار يافته؛ و در قلب پاريس و آمريكا رسيده؛ و به كشورهاى اسلامىّ نسخ زيادى از آن ارسال شده؛ و مورد بحث و تدقيق قرار گرفته است؛ و موجب فخر و مباهات شيعه و سرافرازى آنان در مجامع علمى گرديده است.
اين تفسير در نشان دادن نكات دقيق و حسّاس؛ و جلوگيرى از مغالطه كلمات معاندين؛ و نيز در جامعيّت منحصر بفرد است؛ و حقّا مىتوان گفت: از صدر اسلام تاكنون؛ چنين تفسيرى برشته تحرير در نيامده است. و استاد ما جامع علوم و وارث زبر علماء حقّه و مقام جامعيّت را در مضمار اين فنون و علوم حائز گرديدهاند.
فلله درّه و عليه أجره، فأمّا إن كان من المقرّبين فروح و ريحان و جنّة نعيم
امشب كه نقل مجلس ما گفتگوى اوست | ساقى بيار باده كه امشب شبى نكوست |
مطرب بساز ساز كه از پنجه قضا | بر ما خوش است هر چه كه تقدير كرده دوست |
شادى و غصّه هر دو بر اهل دل يكيست | چون در امور هر چه بما مىرسد ز اوست |
زاهد حديث حورى و غلمان چه مىكنى | آنجا كه عقل محو تماشاى روى اوست |
فرق ميان ما و تو اى شيخ اين بس است | مادر خيال مغز و توئى در هواى پوست |
گفتم بدل كه سرّ غنچه لعل لبش بگو | گفتا خموش باش كه اين نكته تو بتوست |
سرو چمن مگر قد بالاش ديده است | كو مانده پاى در گل و بىبر كنار جوست |
ذوقى بجرم آنكه بتا آشناى توست | هر دم به سنگ طعنه اغيار روبروست |
اين ناچيز با آنكه بيش از سى دوره از تفاسير مهمّ شيعه و سنّى را در دسترس و مورد مطالعه دارم، هيچگاه مانند الميزان تفسيرى دلنشينتر و لذّتبخشتر و جامعتر نديدهام؛ و كأنّه با تفسير الميزان بقيّه تفاسير كموبيش منعزل مىگردند؛ و جاى خود را به الميزان مىدهند.
و در اين حقيقت اين حقير متفرّد نيستم؛ بلكه بسيارى از علماء اعلام و متفكّرين عظام و اهل بحث و تحقيق اين مطلب را ارائه كردهاند؛ و يا زمزمه آن را دارند.
دوست و صديق راستين و هم دوره طلبگى ما: إمام موسى صدر خلّصه الله من أيدى الفجرة و اطال الله بقائه؛ از عالم وحيد و نويسنده معروف و متضلّع خبير لبنان:
شيخ جواد مغنيه نقل مىكرد: كه او مىگفت: از وقتى كه الميزان بدست من رسيده است؛ كتابخانه من تعطيل شده؛ و پيوسته در روى ميز مطالعه من الميزان است.
اين حقير روزى بحضرت استاد عرض كردم: هنوز اين تفسير شريف در حوزههاى علميّه جاى خود را چنانكه بايد باز نكرده است؛ و به ارزش واقعىّ آن پى نبردهاند؛ اگر اين تفسير در حوزهها تدريس شود؛ و روى محتويات و مطالب آن، بحث و نقد و تجزيه و تحليل، بعمل آيد؛ و پيوسته اين امر ادامه يابد؛ پس از دويست سال ارزش اين تفسير معلوم خواهد شد.
در دفعه ديگرى عرض كردم: من كه به مطالعه اين تفسير مشغول مىشوم؛ در بعضى از اوقات كه آيات را بهم ربط مىدهيد؛ و زنجيروار آنها را با يكديگر موازنه؛ و ازراه تطبيق معنى را بيرون مىكشيد. جز آنكه بگويم در آن هنگام قلم وحى و الهام الهى آن را بر دست شما جارى ساخته است، تعبير ديگرى ندارم! ايشان سرى تكان داده، و مىفرمودند: اين فقط حسن نظر است؛ ما كارى نكردهايم! ديگر از مؤلّفات ايشان؛ كتاب توحيد است كه شامل سه رساله است:
1- رساله در توحيد
2- رساله در أسماء الله سبحانه
3- رساله در أفعال الله سبحانه، اين كتاب را با رساله وسائط و با كتاب انسان، كه آن نيز شامل سه رساله است
1- الإنسان قبل الدّنيا
2- الإنسان فى الدّنيا
3- الإنسان بعد الدّنيا مجموعا در يك مجلّد جمعآورى و تحرير شده؛ و بنام هفت رساله معروفست.
و ديگر از مؤلّفات ايشان؛ رساله الولاية است كه آخرين سير انسانى را بدرگاه حضرت احديّت و فناى او را در ذات؛ و حيازت او را بمقام عبوديّت مبرهن مىنمايد.
و ديگر رساله النّبوّة و الإمامة مىباشد.
تمام اين رسالهها كه مجموعا 9 رساله است؛ همگى عربىّ و خطّى است؛ و تا بحال بطبع نرسيده است؛ و كرارا از ايشان تقاضاى طبع آنها شده است؛ و ايشان طبع آن را موكول بيك دوره مطالعه و تجديد نظر مىنمودند.
و ديگر كتاب شيعه در إسلام؛ و ديگر كتاب قرآن در إسلام؛ و ديگر كتاب وحى يا شعور مرموز است.
[طلوع تفسير الميزان در حوزههاى علميّه و در مجامع علمى در سراسر جهان]
علّامه طباطبائى معتقد بودند كه اسلام راستين در اروپا و آمريكا نرفته است؛ زيرا تمام مستشرقينى كه از آنجا براى تحقيق در اسلام به سرزمينهاى اسلامى آمدهاند، همگى با اهل تسنّن و در ممالك عامّهنشين چه در آفريقا و مصر و چه در سوريا و لبنان و حجاز و پاكستان و افغانستان رفت و آمد داشته؛ و بالاخصّ در كتاب خانه هاى معتبر از تواريخ اهل تسنّن چون تاريخ طبرى و تاريخ ابن كثير و سيره ابن هشام و تفاسير آنان؛ و كتابهاى حديث چون صحيح بخارىّ و ترمذىّ و نسائىّ و ابن ماجه و ابن داود و موطّأ مالك و غيرها استفاده نموده؛ و آنان را مصادر اسلامشناسى خود قرار دادهاند؛ و بدنيا اسلام را از دريچه و ديدگاه عامّه بطور كلّى معرّفى كردهاند؛ و بر اين اساس شيعه را يك فرقه منشعب از اسلام ميدانند؛ و بنابراين به مصادر تحقيقىّ از تفاسير و تواريخ و كتب شيعه در حديث و فلسفه و كلام عطف نظرى ننمودهاند؛ و روى اين زمينهها شيعه در دنيا معرّفى نشده است؛ درحالىكه شيعه فقط تنها فرقهايست كه تجلى گاه اسلام راستين است؛ و تشيّع، حقيقت پيروى از سنّت رسول خدا كه در ولايت متجلّى است مىباشد؛ شيعه يگانه فرقه ايست كه بدنبال رسول خدا حركت كرده؛ و قولا و عملا اسلام را در خود تحقّق بخشيده اند.
چون مواضع نقد و تزييف و غشّ و تحريف، در تواريخ و كتب عامّه زياد است؛ و در آن كتب مطالبى به رسول خدا نسبت داده شده است كه سزاوار مقام پيامبرى نيست؛ و عصمت را نيز از آن حضرت نفى كردهاند؛ لذا اسلام با چهره واقعى خود در غرب تجلّى ننموده؛ و موجب گرايش آنها بدين اسلام نشده است؛ و ليكن در شيعه مطلب بخلاف است؛ سراسر كتب شيعه، رسول الله را معصوم و از خطا و گناه و لغزشها مصون؛ و مطالب خلاف مقام پيامبرى را به آن حضرت نسبت نمى دهد.
علاوه شيعه ائمّه طاهرين را معصوم و آنان را سزاوار خلافت مىداند؛ بخلاف كتب عامّه از تفاسير و تواريخ و كتب حديث كه همه آنها مشحون از جواز ولايت غير معصوم؛ بلكه امام جائر؛ بلكه لزوم اطاعت از اوست؛ و بر همين اساس خلافت پاك رسول الله، تبديل به يك امپراطورى عظيم نظير امپراطورى ايران و روم گشت؛ و خلفاى بنى اميّه و بنى عباس، با چهره خلافت رسولاللّهى تمام فجايع و قبايح را مرتكب مىشدند؛ روى اين اساس اروپائيان به اسلام هنوز گرايش پيدا نكرده اند.
اما اگر آنها بدانند و بفهمند كه اين سيره بر خلاف سنّت رسول خداست؛ و اسلام واقعىّ براى هدم اساس اين گونه حكومتها آمده است؛ باسلام حتما مىگروند.
مهرتابان//محمد حسین طهرانی