علامه جعفرى نقل مى کنند:
آقا شیخ مرتضى طالقانى فقیه و عارف و حکیم متاله در روحیه اینجانب تاثیر شدید گذاشت . در حدود یک سال و نیم محضر ایشان را در حکمت و عرفان درک کردم .
یکى از مهمترین خاطرات زندگى من مربوط به این مرد الهى بود…
من در دوران حضور در محضرشان ، روزى که آخرین روزهاى ذالحجه بود، براى درس به خدمتشان رسیدم ، همینکه وارد شدم و روبروى ایشان نشستم فرمودند براى چه آمدى آقا؟ من عرض کردم ، آمدم که درس را بفرمایید.
ایشان فرمودند: برو آقا درس تمام شد چون ماه محرم رسیده بود من خیال کردم ایشان مى فرماید که تعطیلات محرم ۱۴ روز رسیده است ، لذا درس تعطیل است و آنچه که به هیچ وجه به ذهنم خطور نکرد این بود که ایشان خبر مرگ و رحلت خود را از دنیا به من اطلاع مى دهد و همه آقایان که در آن موقع در نجف بودند مى دانند که ایشان بیمار نبود لذا من عرض کردم ،
آقا دو روز به محرم مانده است و درسها تعطیل نشده است الله اکبر ایشان فرمود مى دانم آقا مى دانم به شما مى گویم درس تمام شد، خر طالقان رفته پالانش مانده روح رفته ، جسدش مانده و خدا را شاهد مى گیرم هیچگونه علامت بیمارى در ایشان نبود.
من متوجه شدم که آن مرد الهى خبر رحلت خود را مى دهد. سخت منقلب شدم ، عرض کردم . پس چیزى بفرمایید براى یادگار.
اول کلمه لا اله الا اللّه الا الله را با یک قیافه روحانى و رو به ابدیت گفت در این حال اشک از دیدگان مبارکش به محاسن شریفش جارى شد و این بیت را در حال عبور از پل زندگى و مرگ براى من فرمود:
تا رسد دستت به خود شو کارگر
چون فتى از کار خواهى زد به سر
بار دیگر کلمه لا اله الا اللّه الا الله را با حالتى عالى تر گفت : من برخاستم و هر چه کردم که بگذرد دستش را ببوسم نگذاشت و با قدرت بسیار دستش را کشید و من خم شدم پیشانى و محاسن مبارکش را چند بار بوسیدم و اثر قطرات اشکهاى مقدس آن مسافر یار ابدیت را در صورتم احساس کردم و رفتم .
پس فردا در مدرسه صدر که ما در آنجا درس مى خواندیم و محرم وارد شده بود به یاد سرور شهیدان امام حسین علیه السلام نشسته بودیم که مرحوم آقا شیخ محمد على خرسانى که از زهاد معروف نجف بود، براى منبر رفتن آمدند و همین که بالاى منبر نشست پس از حمد و ثناى خداوند گفت : انا لله و انا الیه راجعون ، شیخ مرتضى طالقانى به لقاء الله پیوست ، بروید به تشییع جنازه
درس زندگی//سید رضا حسینی