حکایات حضرت رسول(ص)

اینها قرآن مى خوانند ولى از گلویشان تجاوز نمى کند

ابو سعید خدرى ، یکى از اصحاب معروف پیامبر صلى الله علیه و آله مى گوید: روزى ابوبکر به حضور رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و عرض کرد: در فلان بیابان مى گذشتم ، چشمم به مردى خوش سیما افتاد که با کمال خشوع نماز مى خواند.
پیامبر صلى الله علیه و آله به ابوبکر فرمود: برو و این شخص را به قتل برسان . ابوبکر به سوى آن شخص رفت ، ولى وقتى که او را با آن حال عبادت دید، از کشتنش صرف نظر کرد و برگشت .
پیامبر به عمر بن خطاب فرمود: تو برو او را بکش . عمر نیز رفت و او را در آن حال دید، او را بحال خود گذاشت و بازگشت و عرض کرد: اى رسول خدا من مردى را دیدم که با کمال خشوع ، نماز مى خواند دلم نیامد او را بکشم .
پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمود: برو او را بقتل برسان . على علیه السلام با شمشیر آخته اش به سوى او رفت تا هرکس هست ، فرمان رسول خدا صلى الله علیه و آله را در موردش اجرا کند. ولى او از آن جا رفته بود، و متاءسفانه شمشیر على علیه السلام به خون آن دغلباز کوردل ، سیراب نگردید.
على علیه السلام به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله بازگشت و به عرض ‍ رساند: به محل ماءموریت رفتم ، ولى آن شخص را در آن جا ندیدم !
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: این شخص و طرفدارانش ، قرآن مى خوانند، ولى قرآن از گلویشان تجاوز نمى کند، و همچون رمیدن تیر از کمان ، از دین ، خارج مى گردند، آنها را بکشید که بدترین و ناپاکترین موجودات هستند

 صحیح مسلم . ج ۲، ص ۱۴٫ تاریخ طبرى . ج ۲، ص ۴۳۶ – الخلفاء الرسول الاثنى عشر. ص ۲۲٫


 

در تاریخ آمده : این شخص حرقوس دوالخوبصر نام داشت و مؤ سس گروه خوارج بود و در جنگ نهروان ، بدست سپاه على علیه السلام به هلاکت رسید، او را ذوالشدیه مى گفتند، زیرا در شانه او گوشتى اضافى ، همچون پستان زن – وجود داشت وقتى خبر هلاکت او به على علیه السلام رسید، تکبیر گفت و از مرکب پیاده شد و سجده شکر به جا آورد. (تتمه المنتهى ، ص ۲۱ و ناسخ التواریخ ) حضرت على علیه السلام . ج ۴، ص ۱۴٫

 

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=