آیت الله آقا سید علی قاضیآیت الله سید عبد الکریم کشمیری

استاد عرفاء سید على آقا قاضى در بیانات آیت الله کشمیری

استاد عرفاء سید على آقا قاضى‏ قدس سره

جناب استاد به امر مرحوم شیخ مرتضى طالقانى، خدمت عارف کامل ولىّ بى‏ بدیل سید على آقا قاضى مى ‏رسد، در حالى که ۱۸ سال از عمرش گذشته بود، ایشان در سنین پیرى و تقریباً ۷۹ سالگى بودند و پنج سال از وجود ذى جودش بهره وافى و شافى بردند.
از فرزند مرحوم آقاى قاضى یعنى مرحوم آقا سید مهدى متوفى در قم سؤال کردند: »پدرت به چه علت به آقاى کشمیرى توجه داشت؟ فرمود: به دو علت، یکى به خاطر میل شدید آقاى کشمیرى به طریق عرفان و دیگر به خاطر جدّش آقا سید حسن کشمیرى که مرحوم قاضى خیلى از ایشان تعریف مى ‏کرد«.
استاد مى‏ فرمودند: آقاى قاضى امامت جماعت نداشتند و در خانه یا جاى دیگر تنها نماز مى ‏خواندند و من در نماز به ایشان اقتدا مى ‏کردم، شاگردانش نیز در منزل نماز را با او به جماعت مى ‏خواندند.

نمازش فوق العاده و عالى بود. وقتى در حرم امیرالمؤمنین ‏علیه السلام نماز مى ‏خواند، بسیار متواضعانه بود. به من علاقه زیادى داشت، همانند علاقه پدر به فرزند.
یک بار من در مدرسه جدّمان بودم، آقاى قاضى کسى را به دنبالم فرستاد. یک وقتى به من فرمود: توى سرت نور است.
اما علاقه من به ایشان آن قدر وافر بود که هر همّ و غمى که داشتم وقتى به محضرش حضور پیدا مى‏ کردم آن غم برطرف مى‏ شد.

یک وقت صحبت از خرما شد و من گفتم: من خرماى درى دوست دارم. رفتم منزل، بعد از مدتى کوتاه در خانه را زدند، در را باز کردم، دیدم آقاى قاضى خرماى درى خریده، در جیبش گذاشته و برایم آورده است. آقاى قاضى هشتاد ساله در اثر علاقه به یک جوان ۱۹ ساله‏اى که مى‏ داند بعداً به چه مقاماتى خواهد رسید این طور محبت مى کند.
فرزند آقاى قاضى یعنى آقا سید مهدى به آقاى کشمیرى مى ‏فرمود: هر وقت تو را مى ‏بینم به یاد پدرم مى ‏افتم.
استاد فرمود: بعد از وفاتش مدتى جلوى رویم او را به مکاشفه مى‏ دیدم.

آقاى قاضى روزهاى جمعه منزل روضه داشتند و واعظى مقتل را از روى کتاب مى‏ خواند که مبادا در نسبت به امامان کم و زیاد شود و آقاى قاضى گریه مى‏ کردند.
من روزهاى جمعه به منزل ایشان مى‏رفتم. یک وقت آقاى قاضى فرمودند: دیدم بعد از وفات آیت اللّه سید محمد کاظم یزدى، جدّمان، اسم مراجع تقلید بعد از او را نوشته‏ اند و از جمله آنها آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانى‏ قدس سره بود، لذا به ایشان آینده ‏اش را فرمودند.

گاهى که آیت اللّه اصفهانى (قبل از مرجعیت تامّه) براى روضه به منزل ایشان مى‏ آمد، مى‏ پرسید: کى وقتش مى‏ رسد؟ مى ‏فرمود: به زودى مى ‏رسد، همین طور هم شد!!
مى‏فرمودند: آقاى قاضى معمولاً شب‏ها قبل از خواب مُسَبّحات ستّ یعنى سوره هایى که با سبّح و یسبّح شروع مى ‏شود را مى ‏خواندند.
مرحوم آقاى قاضى با این که داراى عیالات متعدد و فرزندان بسیار بودند، اما از نظر مادى فقیر بودند. حضرت استاد مى‏فرمودند: ایشان فقیر بود و آیت اللّه اصفهانى که سخاوتش زبانزد بود مى‏گفت: هر گاه قصد مى ‏کنم براى آقاى قاضى چیزى بدهم یادم مى‏ رود!

مرحوم آقا سید هاشم رضوى هندى، شاگرد دیگر آقاى قاضى، نقل کرد که آقاى قاضى مى ‏فرمود: برزخ من در دنیا فقر است که دیگر در برزخ مشکلى نخواهم داشت.
راستى چقدر سعه وجودى داشت که با عیالات متعدد و بیش از پانزده فرزند، حتى به اندازه سر سوزنى حاضر نمى ‏شد با آن مقامات، به منزل مراجع برود یا فقر خود را به دیگران یادآورى نماید، آرى این مقام اهل یقین است. (روح وریحان: ص ۲۷ الى ۳۰)

حضرت استاد مى ‏فرمودند: حوزه نجف آن روز داراى جوّى بود که به اهل عرفان با بى‏ اعتنایى نگاه مى ‏کرد.
یکى از مراجع نجف که بسیار مرا قبول داشت، روزى از من پرسید: نزد سید على آقاى قاضى مى‏ روى؟ گفتم: آرى، گفت: او تو را از اجتهاد ساکت مى ‏کند!! چون شیخ على محمد بروجردى استادم،با ملاقات آقاى قاضى به عرفان روى آورد، از اجتهاد (به قول آنان) ساکت شد، لذا آن مرجع به من این چنین گفت!
فرمودند: بعضى از اهل دانش مانند… سنگ جمع کرده و به در خانه آقاى قاضى مى ‏زدند؟! بعضى مى ‏خواستند به منزل ایشان بروند، اول این طرف و آن طرف را نگاه مى‏ کردند که کسى آنها را نبیند، بعد به درون منزل ایشان مى ‏رفتند!

در مدرسه جدّمان یک نفر از اهل دانش به نام… با صداى بلند گفت: بعضى‏ ها پیش صوفى )یعنى آقاى قاضى( مى‏ روند- منظورش من بودم – شکم قاضى را مى ‏درم!
اعل علمى که خدا رحمتش کند، وقتى مرا دید به خانه آقاى قاضى مى ‏روم، سرى تکان داد یعنى تو هم آره؟ به خانه او مى ‏روى؟!
فرمودند: به پدر آیت اللّه بهجت گفتند: پسرت نزد عالم صوفى مى‏ رود. پدرشان نامه‏اى براى ایشان مى‏ نویسد و مى ‏گوید: من راضى نیستم به نزد آن شخص (یعنى آقاى قاضى) بروى و آیت اللّه بهجت به خاطر اطاعت پدر و سؤال از مراجع تقلید آن زمان خود و امر آقاى قاضى دیگر نزد ایشان نرفت. (روح وریحان: ص ۳۰و۳۱)

 کتمان اسرار و بازگو نکردن مقامات و کرامات از واجبات اهل عرفان است، مگر به عده ‏اى خاص الخاص از باب لزوم و قابلیت.
استاد مى‏ فرمودند: چند نفر نزد مرحوم آقاى قاضى مى ‏آمدند، علامه طباطبائى سؤالى کردند، استاد مطالبى فرمودند که بعد از آن دیگر نیامدند!
مى ‏فرمود: مطالبى است که هنوز به شما نگفته ‏ام تا چه رسد به آنان.
مرحوم آیت الله شیخ محمد تقى آملى به آقاى قاضى عرض کرد: شما علم ضمیر دارید؟ از چه راهى پیدا کرده ‏اید؟ به ما بیاموزید.
فرمود: این از اثرات بین الطلوعین وادى السلام است.
مى‏ فرمودند: آقاى قاضى معمولاً بین الطلوعین به وادى السلام مى ‏رفتند چرا که روایت دارد که مردگان در این ساعت »یَسمع و یَرى و یُخبر« مى‏ شنوند و مى‏ بینند و خبر مى ‏دهند.
آقاى قاضى پسر خردسالى به نام سید باقر داشتند که به خاطر برق گرفتگى وفات یافت، و مادرش گریه مى‏ کرد، ایشان مى ‏فرمود: روح بچه‏ ام الآن پیش من است ولى مادرش گریه مى ‏کند (نمى ‏توانست این قضیه را درک کند).
آقاى قاضى رفیقش خدا بود و همیشه سفارش به مراقبه مى‏کردند. اگر با افرادى همانند آیت الله سید جمال گلپایگانى ملاقاتى داشتند، از باب آشنایى بود نه از باب رفاقت سلوکى. او خدایى و ملکوتى بود و اهل زمین نبود. او تمام مکاشفه بود، سجده‏ هاى طولانى داشت و در حق فانى بود، دستورالعمل‏ هایش در معرفت نفس و معرفت ربّ بسیار بود. توسل به ساحت مقدس امام زمان را سفارش مى ‏کرد.
حضرت استاد مى‏فرمودند: اواخر عمر، آقاى قاضى وقتى آب را مى‏دیدند به یاد ابى عبداللّه‏ علیه السلام گریه مى‏ کردند و آماده براى رفتن بودند و اشاره به روح خود مى‏ کرد و مى ‏فرمود: دارد مى‏ رود!!

روز آخر عمر آقاى قاضى یک نفر که سال‏ها با ایشان آشنا بود ولى مقام ایشان را نمى ‏شناخت، براى عیادت آمده بود، آقا فرمود: نزدیک است راحه الحلقوم شوم. آن شخص خیال کرده بود آقا شیرینى راحه الحلقوم مى ‏خواهد، از خانه بیرون رفت و آن را خرید به منزل آقاى قاضى آورد، دید ایشان وفات کرده. تازه متوجه شد که منظور ایشان خارج شدن روح از حلقوم و بدن بوده نه شیرینى!!

وفات ایشان در روز چهارشنبه ۴ جمادى الثانى سال ۱۳۶۶ در سن ۸۴ سالگى اتفاق افتاد.
فرمودند: موقع غسل جنازه شریفش، لبانش باز و صورتش متبسّم بود.
جنازه را آقا سید محمد طالقانى داماد شیخ محمد تقى آملى غسل دادند که بعداً خودش در مدینه وفات کرد.
مى‏ فرمودند: رسم چنین بود که هر گاه اهل عالمى وفات مى‏ یافت، بازار سر راه تشییع کنندگان را مى ‏بستند. از آن جایى که اکثر نجف به خاطر اجدادم مرا مى‏ شناختند، گفتم دکان‏ها را ببندید. بعد عده‏ اى از اهل دانش به من گفتند: براى صوفى دستور تعطیل بازار را مى‏ دهى؟!!
مجالس فاتحه به خاطر جوّ نجف نسبت به عرفا زیاد گرفته نشد، از طرف بعضى مراجع و شاگردان و خانواده مجلس گرفته شد.
دکان‏دارى مى ‏گفت: آقاى قاضى دکانم مى ‏آمد و گاهى مى ‏نشست، اما نمى‏ دانستم ایشان ملّا و بزرگ است!!
فرمود: بعد از وفاتش خواستم بفهمم مقام قاضى چقدر است، در رؤیا دیدم از قبر آقاى قاضى تا به آسمان نور کشیده شده است، فهمیدم خیلى مقام والا دارد.
جنازه شریفش را در وادى السلام دفن کردند و وفاتش بسیار برایم ناگوار و سنگین بود. (روح وریحان: ص ۳۱ الى ۳۴)

همان طور که قبلاً متذکر شدیم، استاد از نوجوانى با جذبه‏اى که در جانشان متجلّى بود، دنبال بزرگان و اولیاى الهى بود. در سن جوانى به سال ۱۳۶۱ (ه. ق) با استاد عرفاى متأخّر سید العرفاء الواصلین سید على آقا قاضى‏قدس سره آشنا و جذب این ایشان مى ‏شوند و حضرتش این جوان با همت را مى‏ پذیرند.
آقاى قاضى روزهاى جمعه منزلش مجلس روضه داشتند و من به منزل ایشان مى‏رفتم و در نماز به ایشان اقتدا مى‏کردم. با این که آقاى قاضى امامت و هیچ نوع ریاستى را قبول نکردند، و فقط شاگردان خاصّ در منزل به او اقتدا مى‏ کردند؛ نمازش فوق العاده بود. وقتى در حرم امیرالمؤمنین‏ علیه السلام نماز مى‏ خواند بسیار متواضعانه مى‏ خواند. او خدایى و ملکوتى بود و اهل زمین نبود. آقاى قاضى به من فرمود: «توى سرت نور است».
او تمام مکاشفه بود با داشتن عیالات زیاد خم به ابرو نمى‏ آورد. علمیّتش کافى و به اخبار احاطه کامل داشت و جنبه یادداشت اخبارش غالب بود.
سجده‏هاى طولانى داشت، روزى به منزل آقاى قاضى رفتم، در سجده بود، چون خیلى طول کشید از منزل خارج شدم (تا مزاحمتى نباشد) او کسى بود که در حق فانى بود.
دستورالعمل‏هاى آقاى قاضى در معرفت نفس و معرفت رب بسیار بود. سفارش اکید به مراقبه مى‏ کردند و به ذکر یونسیه در سجده و به تسبیحات اربعه بعد از هر نماز امر مى‏ کردند و خواندن سوره »اناانزلناه« را در شب جمعه ۱۰۰ بار و عصر جمعه ۱۰۰ بار وصیت مى‏ کردند.

آقاى قاضى به من فرمودند: مسجد سهله (رسم آن است که شب‏هاى چهارشنبه و جمعه مى‏روند)، روز جمعه رفتنش بهتر است.
روزى عرض کردم براى نورانیت و روشنایى قلب چیزى بفرمایید. فرمودند: بعد از نماز عصر ۷۰ مرتبه استغفار خوب است.
خواندن زیارت ششم امیرالمؤمنین ‏علیه السلام را بسیار مفید و عظیم الشأن توصیف مى‏ کردند و خودش شب‏ها قبل از خواب مسبّحات قرآنى را مى‏ خواندند.
زیارت «سلام على آل یاسین»پ به اضافه «المستغاث بک یابن الحسن» ۷۸۶ مرتبه، در توسل به ساحت مقدس امام زمان )عج( را سفارش مى‏ کردند.
ایشان شاگردانى ممتاز تربیت کردند، لکن خودشان مى ‏فرمودند: سید احمد کشمیرى سوخته است.
وقتى آقاى قاضى را در مکاشفه (یا خواب) دیدند بعد از وفات آیت اللّه سید محمد کاظم یزدى جدّمان اسم مراجع تقلید را نوشتند از جمله اسم آیت اللّه سید ابوالحسن اصفهانى هم نوشته شد. به آقاى اصفهانى این نکته را متذکر مى‏ شوند.
محرّر این سطور گوید: حضرت استادقدس سره مطالبى دیگر هم درباره این فرزانه قرن گفتند که به خاطر اختصار و عدم مصلحت در انتشار آن به همین مقدار اکتفا مى‏ کنیم. چیزى که نوعاً از بیانات و احساسات استاد نسبت به آقاى قاضى شنیده مى‏شد، غیر از جنبه علمیّت و عرفان و فقر مادى، مظلومیت ایشان را که در میان اهل علم بود، آن را بازگو مى‏ کردند.
البته حضرت استاد خیلى از بندگان صالح و اولیاى الهى و اهل معرفت را درک کردند و از آن‏ها صحبت کردند و بهره ‏هایى هم بردند که در این مختصر نمى ‏شود همه را به رشته تحریر درآورد… (آفتاب خوبان: ص ۳۰ الى ۳۶)

 تماس با روح آقاى قاضى

 مرحوم آیه اللّه کشمیرى با شنیدن نام آیت اللّه قاضى گل چهره‏ شان مى ‏شکفت و نقطه دگرگونى و انقلاب خود را رسیدن به محضر ایشان مى‏ دانست. (میناگردل: ص ۱۲۱)

نماز آقاى قاضى

استاد مى‏ فرمود: «من نماز آقاى قاضى را دیدم خیلى عالى بود. عارف بالله آقا سید هاشم رضوى هندى شاگرد عالم ربانى سید على آقا قاضى برایم گفت: مرحوم آقاى قاضى به نماز علاقه وافرى داشت و در نماز گاهى از شدت توجه عرق مى‏کرد و مى‏فرمود: اگر خدا در قیامت بفرماید چه عملى را (از عبادت دنیوى) دوست دارى در این جا انجام دهى مى ‏گویم نماز».
حضرت استاد به سالکین نماز با حضور را دستور مى ‏فرمود و براى شاهد از نماز آقاى قاضى تعریف مى ‏کرد. (مژده دلدار: ص ۷۴)

 اخلاق عجیب

جناب استاد مى‏فرمود: قاضى تمام فعلیت بود. تواضعش بى‏ حد بود، کفش هایم را (وقتى به منزلش مى‏رفتم، به خاطر احترام به سادات) جفت مى ‏کرد. مى‏گفتم: آقا این کار را نکن. اللّه اکبر اخلاق عجیبى داشت. (میناگردل: ص ۱۱۹)

 شاگرد رسمى نبودم

از ایشان پرسیدم شما شاگرد (رسمى و هر روزه) آقاى قاضى بودید؟ گفت: نه، اگر درس آقاى قاضى مى‏رفتم پدرم با من دعوا مى‏کرد. یک شُبهه براى پدرم شده بود و با آقاى قاضى میانه خوبى نداشت. (میناگردل: ص ۱۰۴)

 قاضى

 مرحوم قاضى دائم بالا بود و همیشه متوجه بود. نفوس متعدد، گرفتاریهاى متعدد و اشتغال‏هاى گوناگون نمى ‏توانستند او را از اوج پایین بیاورند. (میناگردل: ص ۶۱)

ما کجا و ایشان کجا

آقاى کشمیرى فرمودند: ما کجا و ایشان (آقاى قاضى) کجا. (میناگردل: ص ۱۰۷)

به آقاى قاضى علاقه عجیبى داشتند و هر روز سر قبر ایشان مى ‏رفتند. (میناگردل: ص ۲۸)

آقا شیخ مرتضى طالقانى در نزد شما به مقام معنوى آقاى قاضى رسیده بود؟
ج: او قوى بود و ضمیر را مى‏ خواند ولى به مقام آقاى قاضى نرسیده بود.

آقاى قاضى داراى چه خصوصیاتى بود؟

ج: توکّلش بر خدا قوى بود، منزوى از خلق و سجده یونسیه را انجام مى ‏داد و به فناء فى اللّه رسیده بود.

وصیت خاص مرحوم آقاى قاضى به فرزندش مرحوم سید مهدى که با شما بسیار صمیمى بود، چه بود؟
ج: دو چیز بود: اول این که هر روز خودت را بر امیرالمؤمنین‏علیه السلام عرضه بدار، دوم این که هیچ گاه درب خانه اهل دانش که مردم مراجعه مى‏کنند (به قصد دنیا و پول) رفت و آمد مکن. (آفتاب خوبان: ص ۹۴)

 از شاگردان سید على آقا قاضى کدام قوى‏ تر بودند؟
ج: سید احمد کشمیرى قوى و سوخته دل بود.

سبب آشنایى شما با آقاى قاضى چه کسى شد؟
ج: شیخ مرتضى طالقانى به من فرمود: نزد ایشان بروم.

چند سال آقاى قاضى را درک کردید؟
ج: قریب پنج سال. (آفتاب خوبان: ص ۹۳)

گویند مرحوم سید على آقا قاضى را در مشهد ایران دیدند. وقتى در نجف به او گفتند، انکار مى‏کرد نظر شما چیست؟
ج: بعید نیست ایشان طىّ الارض داشته و گاهى هم ملکى به صورت همان شخص در آید و زیارت کند. (آفتاب خوبان :ص ۹۳ و ۹۴)

در فقدان و وفات چه کسى خیلى متأثر شدید؟
ج: در وفات سید على آقا قاضى و پدرم. (آفتاب خوبان: ص ۸۱)

 در مهرماه ۱۳۷۰ از جناب استاد درباره مرحوم آیه الله سید جمال گلپایگانى سؤال شد که آیا ایشان در طول و یا عرض مقامات مرحوم سید على آقا قاضى بودند؟ در جواب فرمودند: تفاوت بسیار است، آقاى قاضى کجا و ایشان کجا… (صحبت جانان: ص ۱۴۸)

 عرض کردم: حضرت عالى در نجف اشرف با مرحوم آقاى حاج سید جواد قاضى طباطبائى (برادر سید على آقا قاضى) هم ارتباطى داشتید؟ فرمود: نه.
عرض کردم با سید على آقا قاضى چطور؟ با گفتن این جمله، چهره ایشان باز شد و فرمود: هر روز پیش هم بودیم. همیشه، اگر یک روز نمى‏رفتم، مى ‏فرستاد دنبالم که چرا نیامدى؟ (صحبت جانان: ص ۱۸۵)

چند سال محضر مرحوم آقاى قاضى را درک کردید؟
ج: پنج سال (۱۳۶۱-۱۳۶۶). (صحبت جانان: ص ۱۹۱)

 مهمترین خصوصیات مرحوم آقاى قاضى چه بود؟
ج: صبر و توکّل. (صحبت جانان: ص ۱۹۱)

از سفارشات مرحوم آقاى قاضى اگر یادتان هست بیان بفرمائید؟
ج: سجده یونسیه حداقل ۴۰۰ بار در سجده در سحر بهتر است و قرآن خواندن. (صحبت جانان: ص ۱۹۱)

 سید على آقا قاضى آیا به دروس عنایت داشتند؟
ج: نه، عنایتى نداشتند (چون سیره ایشان بر تهذیب نفس بود، نه حفظ الفاظ و عبارات و کلمات…) (صحبت جانان: ص ۲۰۶)

درباره مردن پسر سید على آقا قاضى، ایشان چه فرمودند؟
ج: آقا قاضى پسرى داشتند (به نام سید باقر که در کودکى برق او را گرفت) وفات کرد مادر و زنهاى توى خانه خیلى گریه مى‏کردند.
ایشان فرمودند: پسرم الآن پیش من بود، اینها بى خود گریه مى ‏کنند.

آقاى قاضى چى را مى ‏دیده؟
ج: قالب مثالى پسر (یعنى روح او) را مى ‏دیده است. (صحبت جانان: ص ۲۰۶)

 چند سال خدمت مرحوم سید على آقا قاضى بودید؟
 ج: چهار، پنج سال.

آقاى قاضى را چطور دیدید؟
ج: ایشان انسان ملکوتى و الهى و فانى فى اللّه بود، شخص بزرگى بود.

آیا دستور ذکرى از ایشان گرفتید؟
ج: ذکر یونسیه به عدد ۴۰۰ مرتبه را در سجده و ذکر یا حىّ یا قیّوم را به من دادند. (صحبت جانان: ص ۲۰۴)

 سید على آقا قاضى با چه عملى به این مقام رسید؟
 ج: روزه زیاد مى ‏گرفت، ذکر یونسیه را ترک نمى‏ کرد. منزوى از خلق بود و از مردم دورى مى‏ کرد. توکّل او بر خدا قوى بود.

از شاگردان سید على آقا قاضى بگویید؟
ج: آیه اللّه بهجت؛ شیخ على محمد بروجردى که خیلى مبرّز بودند؛ آقا سید احمد کشمیرى شخص بزرگى بود و او قاضى ثانى (قاضى دوم) بود و شبها نمى‏ خوابید. (صحبت جانان: ص ۲۰۵)

قضیه آن بازارى که زندگیش با نظر آقاى قاضى برگشت را بفرمایید؟
ج: یک بازارى که چندى قبل در تهران بود خودش مى‏گفت: وقتى در نجف پول به من دادند که به علماء مستحق بدهم، اسم آقاى قاضى را هم بردند. من به دیگران دادم و به ایشان (به خاطر اتهام به تصوف) پرهیز کردم. یک وقت دیگر آقاى قاضى را دیدم که یک نگاه به آسمان کرد و یک نگاه به من، از آن به بعد زندگیم برگشت و وضع مادّیم خراب شد. (روح وریحان: ص ۱۳۹)

مرحوم آقاى قاضى هم ملّا بود و قدرت معنوى داشتند، آیا اهل علم به فضل این دو جهت اعتراف داشتند؟
ج: بعضى اهل دانش بچه‏هایشان مریض مى‏شدند نزد آقاى قاضى مى‏ آمدند تا براى شفاء چیزى بدهد. وقتى مریضشان خوب مى‏شد پشت سرش حرف‏هاى نامربوط مى ‏گفتند. (روح وریحان: ص ۱۳۲)

یک استقبال عمومى شده بین طلبه‏ ها از آقاى قاضى؟
ج: بله جا دارد.

اگر چیزى از ایشان یادتان مانده بفرمائید. قابل استفاده است از کرامات ایشان، از حالات ایشان؟
ج: ایشان یک شخص ملکوتى بود. همه‏ اش فانى فى اللّه بود. میان مردم نبود یک عرب عبادوز که آقاى قاضى پیشش (دکانش) مى ‏نشست، روزى که آقاى قاضى فوت کرد، دید عمارى (هودج، تابوت) آوردند و دستگاهى و شلوغ شد و.. گفت: این که در دکانم مى ‏نشست، این سید، من نمى‏ دانستم او آدم ملّایى است! (این جا استاد خنده ملیحى کردند).

یعنى ایشان خودش را نشان نمى ‏داد؟
ج: نمى ‏داد، نه. (پسرم اینجاست، زن‏ها بى‏ خود گریه مى ‏کنند.

یعنى روحش (فرزند) آن جا بود؟
ج: قالب مثالى ‏اش (را مى‏ دید). ( مژده دلدار: ص ۹۹)

یک جریانى هم یک بار فرمودید که رفتم از ایشان کیمیا خواستم، ذکرى به شما داده بود؟
ج: گفتم: یک ذکرى براى رزق و روزى بدهید به ما، فرمودند: بگو «اللّهم اغننى بحلالک عن حرامک و بفضلک عمّن سواک» زیاد بگو، راستى هم اثر دارد. (مژ: ص ۹۵)

سبک مرحوم قاضى را رفقا مى‏ خواهند بدانند که ایشان با چه عملى به این مرحله از معرفت رسید؟
ج: سجده‏هاى عدیده‏اى (بسیار) داشت، روزه زیاد مى‏ گرفت، سجده یونسیه را ترک نمى ‏کرد. منزوى بود از خلق. دورى کرد از مردم، توکلش بر خدا قوى بود خیلى، خیلى قوى بود.

کسى به عنوان شاگرد ایشان آن جا مشهور بود آن زمان؟
ج: آقا شیخ محمد على بروجردى از شاگردان مبرزّش بود. آقا شیخ بهجت. ( مژده دلدار: ص ۹۶)

قاضى شاگرد کى بوده؟
ج: نمى‏دانم، شاگرد پدرش (سید حسین) بود.
(توضیح: کسالت استاد و مصاحبه طولانى، خستگى را سبب شد که بفرماید: نمى‏ دانم!!)

پدرش هم فوق العاده بوده؟
ج: بله و خودش را هم پیش پدرش دفن کردند. ( مژده دلدار: ص ۱۰۲)

× غیر از شیخ مرتضى طالقانى در سیر و سلوک استادى داشتید؟
ج: مرحوم آقا سید على قاضى.

با ایشان چند سال بودید؟
ج: چهار، پنج سال.

ایشان را چه طور دیدید؟
ج: انسانى ملکوتى و الهى است، بله، فانى فى اللّه بود، شخص بزرگى بود. ( مژده دلدار: ص ۹۳)

دستورى هم به شما مى ‏دادند؟
ج: بله، ذکر یونسیه را او داد به من، در سجده ۴۰۰ مرتبه و ذکر یا حىّ یا قیّوم چهل مرتبه ایشان فرمودند.
توضیح آن که «ذکر یونسیه» و «یاحىّ یا قیّوم» را آقاى قاضى به ایشان فرمود، اما در ارتباط با چهل مرتبه ظاهراً ربطش به یونسیه است نه حىّ و قیّوم، چرا که بعضى اساتید براى برآورده شدن قضاء حوائج، چهل مرتبه ذکر یونسیه را بعد از هر نماز دستور مى ‏فرمودند و یا بگویم منظور استاد از چهل، چهل هزار یا حىّ یا قیّوم است که در فرمایشات ایشان بسیار به کار برده مى ‏شد. ( مژده دلدار: ص ۹۳و۹۴)

مرحوم قاضى را کجا خدمتشان مى ‏رسیدید؟
ج: مى‏ رفتم خانه ‏اش. ایشان بیرون نمى ‏آمد. روز جمعه مى ‏رفت حرم، بقیه همه‏ اش در خانه بود.
توضیح: ظاهراً منظور استاد آن بود که آقاى قاضى اواخر عمر که مریض شدند و به وفات ایشان انجامید، نمى‏ توانستند بیرون بیایند.

چه صفتى در صفات قاضى ممتاز بود، ممتاز به نظر مى ‏رسید؟
ج: توحیدش! موحّد بود! خیلى هم فقیر بود.

از جهت مادى؟
ج: بله، خیلى در فشار بود.

چند تا زن داشتند؟
ج: چهار تا.
توضیح: همسر اول آقاى قاضى از وابستگان ایشان بود. پس از وفات وى، آقاى قاضى سه همسر گرفت که به قول یکى از فرزندان آقاى قاضى، مادرمان توى چشمش گل داشت که دلیل بر عدم جمال بود….

کثرت عیال مانع (سلوک) نمى‏شد؟
ج: از بس که قوى بود، مانع نمى ‏شد. همه ‏اش فعلیت بود. زیاد متواضع بود. زیاد، بى ‏حد. کفش‏هایم را جفت مى‏ کرد. مى‏ گفتم: آقا جان نکن این کار را. الله اکبر! بله، خیلى اخلاق عجیبى داشت. ( مژده دلدار: ص ۱۰۰ و ۱۰۱)

هر عارفى یک نقطه دگرگونى داشته است، شما چطور شد منقلب شدید؟!
ج: رسیدن به محضر سید على آقا قاضى‏ علیه ا السلام. (صحبت جانان: ص ۱۹۰)

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=