فصل ششم : جدال
جدل در دین ، مایه فساد و نابودى یقین است .
امیر مؤ منان على (علیه السلام )
مقدمه
دین مبین اسلام ، افزون بر مسائل فردى انسان ، به روابط اجتماعى او نیز توجهى ویژه دارد. چگونگى ارتباطهاى گفتارى و رفتارى بشر از اهمیت فراوانى در این مکتب برخوردار است . صداقت ، امانتدارى ، خوش خویى ، …از فضایل اخلاقى هستند که بسیار مورد توجه قرار گرفته اند و به آن ها امر شده است و در مقابل ، دروغ ، خیانت ، بهتان ، تهمت و… از رذایل اخلاقى هستند که مورد نفرت و نهى اسلام واقع شده اند. جدال نیز یکى از موضوعات اخلاقى مربوط به ارتباط گفتارى انسان با دیگران است ؛ این ارتباط گاه به شکل یکى از بیمارى هاى زبان نمودار مى شود که باید به شناسایى و درمان آن همت گماشت .
این فصل مى کوشد تا ابعاد گوناگون این رفتار را بررسى کند؛ موضوعات مورد بحث این فصل عبارتند از:
۱ -تعریف جدال
۲ – اقسام جدال
۳ – نکوهش و ستایش جدال از دید شرع
۴ – ریشه هاى درونى جدال
۵ – پیامدهاى زشت جدال
۶ – راه هاى درمان جدال .
(۱): تعریف جدال
کلمه جدال در معانى گوناگون به کار رفته است ؛ از جمله :
((جدل الحبله )): ریسمان را محکم کرد. ((جدل البناء)): ساختمان را محکم بنا کرد ((جدل )): زمین زد.
معناى جدال در علم اخلاق
یکى دیگر از معناى جدل که مورد توجه و بحث دانشمندان علم اخلاق قرار گرفته ، پیکار لفظى و ستیزه در کلام جهت چیره شدن بر طرف مقابل و ساکت کردن او است ؛ بنابراین مقصود از جدال در دانش اخلاق ، رد و بدل کردن سخن ، جهت چیره شدن بر دیگرى است . بحث و پیکار در کلام ، چه در مسائل علمى ، چه اعتقادى و دینى ، با عنوان جدال مطرح مى شود.
تفاوت جدال و مراء
((مراء)) در مقایسه با جدال معنایى گسترده تر دارد. مراء در معناى پیکار کلامى و رد و بدل کردن سخن به کار مى رود؛ ولى فقط به امور اعتقادى و دینى محدود نمى شود؛ بلکه تمام امور را در بر مى گیرد. همچنین در مراء، شخصى سخنى را گفته و طرف مقابل به خرده گیرى و اعتراض لب مى گشاید؛ ولى در جدال نیازى به این نیست که شخص جدال شونده سخن آغاز کند؛ بلکه چه بسا دانستن عقاید او موجب آغاز جدال شود.
نکته دیگر این که در مراء، شخص قصد خودنمایى و انگیزه کوچک کردن طرف مقابل را دارد؛ از این رو تا طرف مقابل سخن نگوید، او نمى تواند وارد مراء شود؛ اما در جدال ، شخص قصد دارد فساد مطلب علمى طرف مقابل را به او بفهماند؛ بنابراین نیازى نیست که شخص مقابل ، سخن بگوید.
تفاوت جدال و خصومت
((جدال )) به پیکارهاى کلامى درباره مسائل دینى یا علمى گفته مى شود؛ در حالى که ((خصومت )) بیش تر به ستیزه هاى لفظى در مسائل مالى و حقوقى اطلاق مى شود؛ البته گاه خصومت ، در همان معناى جدال به کار مى رود که با توجه به قیود و نشانه ها مى توان آن را از موارد غالب و شایع جدا کرد.
((جدال )) ((مراء)) و ((خصومت )) اگر چه قریب المعنى (معانى نزدیک به هم ) هستند و گاه در جایگاه یکدیگر به کار رفته اند، تفاوت هایى نیز دارند که آن ها را از هم جدا مى سازد.
(۲): اقسام جدال
((جدل )) یکى از مباحث منطقى است که دانشمندان منطق در بخش صناعات خمس (۲۹۶)، به بحث و گفت وگوى از آن پرداخته اند. ایشان مواد قیاس را به پنج نوع تقسیم کرده اند که جدل یکى از آن ها است . جدل قیاسى است که از((مسلمات )) و ((مشهورات )) تشکیل شده است .
مسلمات
آن دسته از قضایایى که میان جدل کننده و طرف مقابل او پذیرفته شده هستند، ((مسلمات )) نامیده مى شوند.
مشهورات
آن دسته از قضایایى که میان مردم (کسانى که از خرد بهره دارند)شهرت دارند و همه آن را تصدیق مى کنند، مانند ((نیکو بودن عدالت و اکرام به دیگران ))، ((مشهورات )) نامیده مى شوند.
بحث و گفت وگو در مسائل اعتقادى یا علمى از سه جهت قابل بررسى و دقت است که توجه به هر یک از این جهات ، اقسامى را براى جدل پدید مى آورد:
الف .انگیزه جدل
ب .کیفیت جدل
ج .مواد و ابزار جدل .
الف .انگیزه جدل
هر گاه شخص یا طرف مقابل خود به جدال علمى یا اعتقادى مى پردازد، یا از این کار قصد و غرضى الاهى دارد یا به دنبال امیال نفسانى خویش است ؛ بنابراین انگیزه او از جدال ، بیش از این دو مورد نیست : ۱ -انگیزه شیطانى ۲ – انگیزه الاهى .
۱ -انگیزه شیطانى : زمانى که شخص مى کوشد برترى خود را با جدل به دیگران نشان دهد، انگیزه اى نفسانى و شیطانى را دنبال مى کند. این انگیزه مى تواند حالات گوناگونى داشته باشد؛ براى نمونه ، گاه شخص فقط مى خواهد طرف مقابل خود را به ذلت کشانده ، او را خوار کند و گاه غرض او تحصیل مقام یا مال است ؛ یعنى مى خواهد با بحث و جدل ، طرف مقابل را مغلوب کند تا دیگران توجه بیش ترى به او کرده ، بتواند با این روش از مادیات بهره مند شود. این روش یکى از روش هاى فریب شیطان است .
روزى شخصى خدمت امام حسین (علیه السلام ) آمد و به امام گفت :
اجلس حتى نتناظر فى الدین فقال یا هذا انا بصیر بدینى مکشوف على هداى فان کنت جاهلا بدینگ فاذهب فاطلبه مالى و للمماراه و ان الشیطان لیوسوس للرجل و یناجیه و یقول ناظر الناس فى الدین لئلا یظنوا بک العجز و الجهل .
بنشین تا با هم مناظره کنیم . امام فرمود: اى فلانى ! من از دینم آگاهم و اگر تو از دینت آگاهى ندارى ، برو جست وجو کن و آن را یاد بگیرد. من اهل مراء نیستم . همانا شیطان در اشخاص وسوسه مى اندازد و مى گوید: برو با مردم مناظره کن تا گمان نکنند ناتوان و نادان هستى .
روایت بیان مى کند که تمام این ها، جنبه شیطانى داشته ، ضایعات فراوانى را نیز به دنبال خواهد داشت .
۲ – انگیزه الاهى : گروهى از افراد، براى خدا بحث و جدل مى کنند. آن ها یا مى خواهند شخص نادان را آگاه و ارشاد کنند که به آن ((ارشاد الجاهل )) (راهنمایى نادان ) مى گویند یا مى خواهند شخص گمراهى را هدایت کرده ، راه درست را به او نشان دهند که به آن ((ارشاد المضل )) یعنى ((راهنمایى گمراه )) گفته مى شود.
دانشمندان اخلاق مى گویند این نوع جدل از ((ارکان اعظم )) (بزرگ ترین پایه هاى ) دین است ؛ زیرا این عمل ، روح انسان را زنده مى کند.
خداوند بزرگ در قرآن کریم مى فرماید:
من احیاها (نفسا) فکانما احیا الناس جمیعا.
کسى که نفسى را زنده کند، مثل این است که همه مردم را زنده کرده است ؛
البته در این جا، منظور از احیا، سیر کردن گرسنه و رهانیدن کسى از مرگ جسمانى نیست ؛ بلکه مرحله اى بالاتر و معنایى برتر است . زنده نگه داشتن انسان از مرگ جسمانى ، موقت و ناپایدار است و حیات معنوى و روحانى انسان ماندگار و جاودانه خواهد بود؛ پس جدل ممکن است با انگیزه اى نیکو و الاهى انجام شود که آیات و روایات هم آن را ستوده و نیکو دانسته اند و هم مى شود با قصدى زشت و شیطانى صورت پذیرد که آیات و روایات نیز آن را نکوهیده و از آن بازداشته اند.
ب .کیفیت بحث و جدل
براى این جهت سه صورت فرض مى شود:
۱ – خشونت و توهین در جدال : گاه جدال کننده در سخن گفتن و بحث با دیگران به خشونت و درشتى دست زده ، رفتارش با اهانت و تحقیر آمیخته مى شود. در این صورت ، حتى اگر طرف مقابل جاهل هم بوده و دچار شبهه باشد و جدل کننده نیز با انگیزه الاهى بخواهد آن شبهه را از ذهن او بزداید، با این برخورد، باعث نرسیدن طرف مقابل به حقیقت و فرو رفتن او در گرداب باطل گرفته نخواهد شد؛ زیرا راهى که او براى بحث و گفت وگو برگزیده ، نتیجه مطلوب نخواهد داشت . این جدال ، ((جدال قبیح )) نامیده مى شود.
۲ – نرمجویى و ملاطفت در جدال : گاه شخص جدال کننده در سخن گفتن بسیار آرام و نرم است و با وفق و مدارا مى کوشد تا طرف مقابل را قانع و از راه و عقیده باطل دور کند. او به شکل کامل به سخنان طرف مقابل گوش داده ، با صبر و حوصله او را به مواضع خود نزدیک مى سازد. این جدال ، ((جدال احسن )) نامیده مى شود.
خداوند متعالى در قرآن فرموده است :
ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن .
[مردم را] با حکمت [و برهان ] و پند نیکو به راه پروردگارت فراخوان و با ایشان به نیکوترین شکل مناظره [و مجادله ] کن .
خداوند در این آیه ، پیامبر را به جدال احسن امر مى کند.
۳ – حالت معمولى و عادى در جدال : جدل کننده در این حالت ، به مخاطب خود توهین نمى کند و او را از خود نمى رنجاند، و با نرمى و حوصله بسیار نیز با او جدل نمى کند؛ بلکه مطلب حق را به شکل متعارف و عادى بیان مى کند. به این نوع گفت وگو، ((جدال حسن )) مى گویند؛ زیرا از لحاظ کیفیت ، نیکو و پسندیده است و مخاطب را به خشم نمى آورد؛ البته به جدالى ((حسن )) و ((احسن )) گویند که افزون بر نحوه برخورد مذکور، با انگیزه الاهى صورت پذیرد.
ج .مواد بحث و جدل
گاه ، جدل از جهت مواد بررسى مى شود که این مواد دوگونه اند:
۱ -مواد درست : شخص باید براى اثبات حق و ابطال کلام و عقیده باطل ، از مواد درست (حق ) استفاده کند تا پیکار او جدال نیکو باشد؛ براى نمونه از مسلمات که شخص مقابل هم آن را قبول دارد، استفاده ، و باطل بودن عقیده آن شخص را اثبات کند.
۲ – مواد نادرست و باطل : ممکن است شخص بر اثبات حق و قانع کردن طرف مقابل ، از ماده اى باطل استفاده کند. این حالت خود دو صورت دارد:
صورت نخست این که شخص براى اثبات حق ، از سخن باطل طرف مقابل بهره برد؛ یعنى براى اثبات حق به سخن باطلى که شخص مقابل مى گوید، تمسک جوید تا شاید او را با سخن خودش محکوم و براى پذیرش حق قانع کند.
صورت دوم این که براى ابطال سخنان باطل شخص مقابل ، منکر ادله حقى شود که شخص مقابل براى اثبات باطل خود، به ناحق از آن ها استفاده کرده است . او به حق اعتراف مى کند تا شاید بتواند باطل خود را اثبات کند و شخص جدل کننده نیز براى این که راه او را ببندد، در مقابل او، منکر حق مى شود تا طرف مقابل نتواند باطل خود را به اثبات برساند. این گونه جدل در جایى پیش مى آید که شخص ، توان بحث با مواد درست را ندارد و در بحث ضعیف است ؛ از این رو آن را جدل ((غیرحسن )) مى نامند.
جدال و بحث نیک علمى و دینى ، آن است که انسان از مواد درست و حق بهره گیرد و طرف مقابل را قانع کند.
مخاطب جدال
جدال را از جهت قابلیت پذیرش مخاطب هم مى توان به دو قسم تقسیم کرد:
۱ -مخاطب آماده : گاه طرف مقابل بحث ، مخاطبى است که آمادگى پذیرش عقیده حق را دارد و با همین انگیزه به جدال مى پردازد تا حقیقت آشکار شود. براى او حق از عقیده اش مهم تر است ؛ از این رو اگر با گفت وگو، به حقانیت جدل کننده پى ببرد، از عقیده خویش دست خواهد کشید.
۲ – مخاطب لجوج : گاه طرف جدل ، مخاطبى لجوج است که هیچ عقیده اى را نمى پذیرد و فقط بر عقیده خویش پا مى فشرد. چنین کسى اگر به حقانیت جدال کننده هم پى ببرد، تسلیم نشده ،بر عقیده خویش پابرجا و استوار خواهد ماند.
موضوع جدال
جدال را از جهت میزان ارزش مساءله مورد بحث نیز مى توان به اقسامى تقسیم کرد:
۱ -موضوع مفید: گاه جدال بر سر موضوعى است که ارزش گفت وگو را دارد، مانند بحث درباره بسیارى از مسائل اعتقادى یا علمى که براى جدال کنندگان و نظارت کنندگان بر جدال بهره هاى فراوان خواهد داشت .
۲ – موضوع بى فایده : گاه بحث درباره مساءله اى است که روشن شدن آن هیچ گونه سود عقلانى براى جدال کنندگان نخواهد داشت .
تقسیم دیگر جدال از جهت موضوع گفت وگو
۱ -جدال در موضوع قابل فهم : بسیارى از امور که مورد گفت وگوى بشر واقع مى شود، در محدوده فهم و درک او قرار دارد. بحث هاى علمى از امور طبیعى یا انسانى و گفت وگوهاى دینى درباره اصل توحید و سایر اصول و فروع دین ، مباحثى هستند که دست یافتن به حقیقت آن ها براى بشر میسر است و انسان مى تواند با تحقیق و پرسش از دانایان و… به آن ها دست یابد.
۲ – جدال در موضوع غیر قابل فهم : برخى امور در محدوده درک و فهم بشر نمى گنجد و عقل آدمى را به آن راهى نیست . ذات الاهى از جمله امورى است که به تصور انسان در نمى آید و تامل و اندیشه در آن راه به جایى نمى برد.
اصول اعتقادى ، یا از جمله موضوع هاى قابل فهم هستند؛ مانند توحید که از اصول مهم دین است یا از آن دسته موضوع هایى به شمار مى روند که مانند ذات الاهى قابل فهم و درک نیستند.
دانشمندان علم کلام مى گویند: انسان به کنه و ذات خداوند پى نمى برد و فقط به طور اجمالى از او آگاه مى شود. دست یافتن به ذات او به صورت تفصیلى ممکن نیست : ((عنقا شکار کس نشود، دام باز گیر.))
امیر مؤ منان على (علیه السلام ) در مسجد کوفه خطبه مى خواند که شخصى به نام ((ذعلب )) به پا خاست و از حضرت پرسید: آیا تو خدا را مى بینى ؟ امام (علیه السلام ) فرمود: چگونه خدایى را که نمى بینم مى پرستم ؛ البته او را با چشم دل مى بینم ، نه با چشم سر؛ آن گاه به تفصیل درباره مسائل غامض و دشوار اعتقادى سخن گفت و ابیاتى سرود که از جمله آن ها است :
فاترک اخا جدل فى الدین منعمقا//قد باشر الشک فیه الراى ماووفا
پس ترک کن برادر جدل در دین را به ژرفا…
(۳): نکوهش و ستایش جدال از دید شرع
جدال در آیات و روایات به دو صورت زیر مورد توجه قرار گرفته است :
۱ -دسته اى از آیات و روایات ، جدال را نکوهش و از آن نهى مى کنند.
۲ – دسته دیگر، جدال را تاءیید کرده ، به آن دستور مى دهند.
۱ – نکوهش جدل از دید شرع
خداوند متعالى در قرآن کریم مى فرماید:
ما یجادل فى آیات الله الا الذین کفروا.
فقط کسانى که کافر شده اند، در آیات خدا جدال مى کنند.
امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:
الجدل فى الدین یفسد الیقین .
جدل در دین ، یقین را فاسد مى کند.
حضرت رضا (علیه السلام ) به نقل از حضرت على (علیه السلام ) مى فرماید:
لعن الله الذین یجادلون فى دینه اولئک ملعونون على لسان نبیه .
خداوند کسانى را که در دین او جدال مى کنند، لعنت مى کند. آنان در زبان پیامبر خدا نیز لعنت شدگانند.
۲ – ستایش جدل از دید شرع
خداوند بزرگ در قرآن کریم مى فرماید:
ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى احسن .
(مردم ) را با حکمت [و برهان ] و پند نیکو به راه خدا بخوان و به بهترین روش با ایشان جدال کن .
((جادلهم )) در این آیه ، فعل امر است که خداوند به پیامبر دستور مى دهد به بهترین روش با مردم جدال کن و این نشان مى دهد جدالى که خداوند به پیامبرش سفارش مى کند، زشت و ناپسند نیست .
رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى فرماید:
نحن المجادلون فى دین الله .
ما مجادله کنندگان در دین خداییم .
انسان ممکن است در برخورد نخست با این آیات و روایات گمان کند میان آن ها تضاد وجود دارد؛ حال آن که با دقت و تامل در اقسام جدال ، به نیکى در مى یابد که هیچ تضادى در بین نیست .
حکم اقسام جدال از دید شرع
الف – جدال با انگیزه غیر الاهى :
جدال نیکو چه در مباحث علمى و چه در مباحث دینى باید با انگیزه الاهى باشد.
امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:
اجعلوا امر کم لله و لا تجعلوه للناس فانه ما کان لله فهو لله و ما کان للناس فلا یصعد الى الله و لا تخاصموا الناس لدینکم فان المخاصمه ممرضه للقلب .
امرتان را براى خدا قرار دهید و براى مردم قرار ندهید که اگر براى خداوند انجام دهید، بر خدا است که پاداش آن را بدهد و اگر براى مردم باشد، به سوى خدا بالا نمى رود و با مردم در دینتان مخاصمه نکنید. همانا مخاصمه در دین ، دل را بیمار مى کند. این روایت نشان مى دهد که اگر انگیزه ، غیر الاهى باشد، جدال مطلوب نبوده ، ناپسند است .امام حسین (علیه السلام ) هم در روایت پیش گفته در پاسخ کسى که حضرت را به گفت وگو فرا خواند، فرمود: همانا شیطان افراد را وسوسه ، و در گوش دل ایشان نجوا مى کند و مى گوید با مردم مناظره کن تا گمان نکنند ناتوان و نادان هستى .
شرع جدالى را که از هواى نفس سرچشمه بگیرد نهى کرده است ؛ زیرا اگر چه بحث و گفت وگو در آن ، علمى است ، انگیزه فرد، نفسانى و شیطانى است ؛ مانند آن که هدف فقط چیرگى بر طرف مقابل است که این رذایل اخلاقى مثل خودپرستى و شهوت مقام نشات مى گیرد.
ب – جدال خشن :
خردمندان ، گفت وگو با لحن خشن و ناآرام را نکوهش مى کنند؛به ویژه اگر با اهانت و دشنام به مخاطب همراه باشد که در این صورت از دیدگاه شرع رفتارى حرام رخ داده است . تندى و خشونت در جدال افزون بر آن که شخص را به حق نزدیک نمى کند، او را از حقیقت دور ساخته ، به وادى لجاجت مى کشاند.
خداوند متعالى در قرآن کریم از جدال غیر احسن با اهل کتاب نهى کرده است :
لا تجادلوا اهل الکتاب الا بالتى هى احسن الا الذین ظلموا منهم .
با اهل کتاب مجادله نکنید، مگر با بهترین وجه ، جز کسانى از ایشان که ظلم کرده اند.
نهى خداوند از هر گونه جدال غیر احسن ، دلیلى روشن بر نکوهیده بودن جدال خشن است ؛ به ویژه اگر با اهانت و دشنام همراه باشد. حال با توجه به این که مجادله غیر احسن ، هم شامل مجادله زشت مى شود که شخص جدال کننده در آن به خشونت و توهین مى پردازد و هم ((جدل حسن )) را در بر مى گیرد که جدال کننده به صورت عادى و معمولى با مخاطب بحث مى کند، پرسش آن است که آیا جدال کننده اجازه ((جدال حسن )) را دارد یا فقط ((جدال احسن )) شایسته و پسندیده است . دقت در این بخش از آیه الا الذین ظلموا منهم روشن مى کند که لازم نیست با افراد ستمکار که از خلق خوش و برخورد نیکوى جدال کننده سوء استفاده مى کنند، ((مجادله احسن )) کرد و از آن جا که جدال قبیح هم ناپسند است ، راهى جز جدال حسن باقى نمى ماند؛ بنابراین جواز مجادله حسن با چنین افرادى ثابت مى شود؛ یعنى اگر با آن ها که از خلق نیکو سؤ استفاده مى کنند، به شکل معمول و متعارف جدل و بحث شود، دیگر نیازى به خوش رفتارى و مجادله احسن نیست ؛ بلکه چه بسا بتوان گفت : مجادله حسن با چنین کسانى بر مجادله احسن تقدم دارد.
ج – جدال با استفاده از مواد نادرست :
استفاده از مواد ناحق و باطل در بحث و گفت وگو، مورد دیگرى براى جدال نکوهیده به شمار مى رود؛ ولى در این جا شبهه اى وجود دارد که آیا در آیات و روایات ، از اثبات حق با مواد باطل نهى شده یا خیر؟
خداوند متعالى در قرآن کریم مى فرماید:
و من الناس من یجادل فى الله بغیر علم و یتبع کل شیطان مرید.
و از مردم کسى است که بدون علم در کار خدا جدل مى کند و از پى هر شیطان گمراه کننده اى مى رود.
و من الناس من یجدل فى الله بغیر علم و لا هدى و لا کتب منیر.
و از مردم کسى است که بدون علم و هدایت و کتابى روشنگر، درباره خدا جدال مى کند.
آن چه در این آیه آمده ، ((یجادل فى الله )) است ؛ یعنى مجادله درباره خدا؛ ولى چون بدون آگاهى صورت مى پذیرد، نهى شده است ؛ براى نمونه ، کسى مى خواهد با مخاطب خود که داراى عقاید باطل است ، بحث کند؛ ولى معلومات کافى براى جدال ندارد و به ناچار براى اثبات حق ، از هر چیزى ، حتى مواد باطل استفاده مى کند. طبق فرمان قرآن ، چنین کسى نباید مجادله کند؛ زیرا توانایى آن را ندارد و خواسته او (قانع کردن طرف مقابل ) هرگز محقق نخواهد شد؛ بلکه چه بسا او را بیش تر به انحراف بکشاند.
د – جدال با معاند لجوج :
گفت و گو با کسى که به پذیرش حق حاضر نبوده ، از عقیده باطل خویش دست نمى کشد، بى فایده و خالى از ارزش است .
گاه انسان وارد بحث مى شود و همه جهات را هم رعایت مى کند، یعنى انگیزه و هدف او، هدایت شخص ، کیفیت آن هم ، نرم و لین ، و مواد آن هم صحیح است ؛ ولى ممکن است با تمام این اوصاف ، طرف مقابل ، سخن او را نپذیرد و تسلیم نشود و حتى اگر بحث او جنبه موعظه اى هم داشته باشد، باز بى اثر بماند؛ در چنین حالتى چون امکان بیهودگى وجود دارد نباید به چنین بحثى تن داد.
روشن است که کسى دلسوزتر از پیامبر اسلام براى دست گیرى از مردم ، وجود نداشته است . حضرتش براى کمک به انسان ها بسیار حریص بود. گاه آن قدر از گمراهى افراد متاثر مى شد که خداوند خطاب کرد:
ان تحرص على هداهم فان الله لا یهدى من یضل .
هر قدر بر هدایت آن ها حریص باشى ، (سودى ندارد؛ چرا که ) خداوند کسى را که گمراه ساخت ، هدایت نمى کند.
این بدان معنا نیست که روش پیغمبر درست نبوده است ؛ بلکه پیامبر نگران حال آن ها بود.
خداوند خطاب به پیامبرش مى فرماید:
انک لا تهدى من احببت و لکن الله یهدى من یشاء و هو اعلم بالمهتدین .
همانا تو کسى را که دوست داشته باشى هدایت نمى کنى ؛ اما خداوند آن کس را که بخواهد هدایت مى کند و او به هدایت یافتگان آگاه تر است .
این هدایت به معناى راهنمایى و ارشاد نیست ؛ بلکه به معناى ((ایصال به مطلوب )) است ؛ زیرا ((ارشاد و راهنمایى)) وظیفه پیامبر، و ((ایصال به مطلوب )) کار خداوند است . او هر که را بخواهد، هدید مى کند؛ ولى ((ارائه طریق ))، نشان دادن راهى است که انسان را به سعادت برساند؛ بنابراین ، هدایت کار خداوند است ؛ از این رو فقط براى تشفى دل پیامبر به او فرمود: تو براى هدایت مردم خود را به زحمت مى اندازى .
یکى از اصحاب امیر مؤ منان (علیه السلام ) به نام همام از او خواست که تقواپیشگان را برایش وصف کند. حضرت در پاسخ چنان رسا وصف کرد که همام بى هوش شد و از دنیا رفت . این جا زمینه براى پرورش روحى او بسیار آماده بود که سخنان امیر مؤ منان (علیه السلام ) چنین تاثیر شگفت بر او گذاشت ؛ ولى گاه پیامبر با امثال ابوجهل مواجه بد که به هیچ شکل ، دوستى خدا و رسول در دل آن ها راه نمى یافت ؛ زیرا هیچ زمینه اى در آن ها، براى هدایت وجود نداشت . پیامبر براى هدایت این افراد خود را بسیار به تکلف و زحمت مى انداخت ؛ به همین جهت خداوند فرمود:
و لو شاء ربک لامن من فى الارض کلهم جمیعا افانت تکره الناس حتى یکونوا مؤ منین .
اگر پروردگار تو مى خواست ، تمام کسانى که روى زمین هستند، همگى (به اجبار) ایمان مى آوردند. آیا تو مى خواهى مردم را وادارى که ایمان بیاورند؟
بنابراین بحث و جدل با کسانى که احتمال تاثیر در آن ها وجود ندارد، بیهوده است . بدتر از کسى که زیر بار حق نمى رود، اهل فتنه است . چنین شخصى نه تنها حق را نمى پذیرد که بر ضد آن توطئه مى کند.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:ایاکم و جدال کل مفتون فان کل مفتون ملقن .
از جدال با کسى که مفتون است بپرهیز؛ زیرا شیطان به او تلقین و او را یارى مى کند.
هر سخن شخص مفتون ، مطلبى است که شیطان در دل او جارى مى سازد. بحث و مجادله علمى با چنین افرادى فایده اى ندارد و شخص همان راه گمراهى خود را پیش گرفته ، براى اصلاح عقیده خویش ، و پذیرش حق ، گامى بر نخواهد داشت ؛ پس در آغاز باید دقت شود که شخص مورد نظر درباره مسائلى دینى چه حالتى دارد. آیا از افرادى است که دنیا، همه وجود او را فرا گرفته و مفتون کرده یا هنوز مفتون دنیا نشده و قابل هدایت است ؟
اگر از دسته اول بود، جدل با او هیچ فایده اى ندارد.
امیر مؤ منان على (علیه السلام ) در زمان وفاتش وصیت فرمود:دع المماراه و مجاراه من لا عقل له و لا علم .
بحث و گفت وگو را با کسى که عقل و دانش ندارد رها کن ؛
چرا که موعظه چنین فردى بى فایده بوده ، جدال با او، جدال احسن نیست ؛ ولى اگر از دسته دوم بود، گفت وگو با او با شرایط خاص جدل (جدال احسن ) خواهد بود که انبیا نیز به چنین جدالى امر شده اند.
سپس ، باید ظرفیت و توان درک و فهم شخص را سنجید تا بتوان مطابق آن به بحث با او پرداخت .
ه – جدال در موضوع بى فایده :
بحث از امور بى فایده ، کارى بیهوده و مورد نکوهش خردمندان و شرع است . انسان به حکم فطرت و عقل خویش ، در پى چیزى بر مى آید که در آن بهره اى بر اى خود ببیند؛ از این رو جدال در موضوعى که هیچ سودى براى او نخواهد داشت ،به حکم فطرت و عقل سلیم نادرست است .
حضرت رضا (علیه السلام ) در سفارش هایى به حضرت عبدالعظیم فرموده است :
یا عبدالعظیم ابلغ عنى اولیائى [السلام ] و قل لهم لا یجعلوا للشیطان على انفسهم سبیلا و مرهم بالصدق فى الحدیث و اداء الامانه و مرهم بالسکوت و ترک الجدال فیما لا یعنیهم ….
اى عبدالعظیم ! سلام مرا به دوستانم برسان و به ایشان بگو شیطان را به جان هایشان راه ندهند و به ایشان راستى در سخن و امانتدارى و ترک جدال و گفت وگو در چیزهایى را که براى ایشان فایده اى ندارد دستور بده .
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در بخشى از کلامى بسیار طولانى فرمود:
و اما علامه المتکلف فاربعه الجدال فیما لا یعنیه ….
نشانه کسى که خود را به تکلف مى اندازد چهار چیز است : ۱ – جدال (و گفت وگو) در چیزى که براى ایشان فایده ندارد…
و – جدال در موضوع غیر قابل فهم :
گفت وگو در آن چه خارج از حد درک است ، بى حاصل ، بلکه زیانبار است . عقل و شرع بحث و جدل در چنین موضوعى را نکوهیده است .
امام باقر (علیه السلام ) مى فرماید:
تکلموا فى خلق الله و لا تکلموا فى الله فان الکلام فى الله لا یزید الا تحیرا.
درباره آفرینش خدا گفت وگو کنید و در ذات خدا بحث نکنید. همانا سخن گفتن از ذات خدا چیزى جز سرگردانى نمى افزاید.
ذات الاهى فراتر از محدوده خرد انسان است . بشر فقط به هستى آفریدگار جهان پى مى برد؛ اما تصویرى از او به دست نخواهد آورد؛ زیرا ذات پاکش برتر از آن است که به تصویر در آید. او را صورتى نیست و به تعریف در نیاید: حده ان لا یحد.
جدال در این امور، چیزى جز تردید به بار نمى آورد؛ از این رو شرع آن را نهى کرده است .
امیر مؤ منان على (علیه السلام ) فرمود:
ایاکم و الجدال فانه یورث الشک فى دین الله .
از جدال بپرهیزید؛ چرا که در دین خدا شک را به ارث مى گذارد.
امیر مؤ منان على (علیه السلام ) در کلامى دیگر پس از بر حذر داشتن از جدال فرمود:
…و من تخلف عنا هلک.
و هر کس از (فرمان ) ما سر بپیچد نابود مى شود؛
البته برخى از امور در حیطه عقل هیچ انسانى حتى ظرف با عظمت معصومان (علیه السلام ) هم نمى گنجد و برخى دیگر، از حوزه درک غالب افراد خارج است .
ز – جدال احسن :
بحث و گفت وگو در مسائل علمى و دینى با همه صورت هایش از سوى عقل و شرع نکوهش نشده ؛ بلکه برخى از اقسام آن ، ستایش شده است . جدالى که ((به دور از هواهاى نفسانى ))، ((با زبانى خوش و گفتارى ملایم )) ((موادى درست )) و ((درباره موضوعى قابل فهم و مفید)) صورت گیرد، بحثى پسندیده به شمار مى رود که قرآن کریم و روایات به آن سفارش کرده اند.
مباحثه ها و مناظره هاى پیشوایان معصوم (علیه السلام ) به ویژه امام باقر، امام صادق ، امام رضا و امام جواد (علیه السلام ) از جمله این نوع جدال شمرده مى شود.
امام حسن عسکرى (علیه السلام ) مى فرماید: در حضور امام صادق (علیه السلام ) از جدال در دین صحبت شد و گفته شد که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) و پیشوایان معصوم (علیه السلام ) از جدال نهى مى کردند. حضرتش فرمود:
لم ینه عنه مطلقا لکنه نهى عن الجدال بغیر التى هى اءحسن اءما تسمعون الله یقول : ((و لا تجادلوا اءهل الکتاب الا بالتى هى اءحسن )) و قوله تعالى : ((ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى اءحسن ))فالجدال بالتى هى اءحسن قد قرنه العلماء بالدین و الجدال بغیر التى هى اءحسن محرم و حرمه الله تعالى على شیعتنا و کیف یحرم الله الجدال جمله و هو یقول : ((و قالوا لن یدخل الجنه الا من کان هودا اءو نصارى )) قال الله تعالى : ((تلک اءماتیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین )) فجعل علم الصدق و الاءیمان بالبرهان و هل یؤ تى بالبرهان الا فى الجدال بالتى هى اءحسن قیل : یا ابن رسول الله فما الجدال بالتى هى اءحسن و التى لیست باءحسن قال : اءما الجدال بغیر التى هى اءحسن ان تجادل مبطلا فیورد علیک باطلا فلا ترده بحجه قد نصبها الله تعالى و لکن تجحد قوله اءو تجحد حقا یرید ذلک المبطل اءن یعین به باطله فتجحد ذلک الحق مخافه اءن یکون له علیک فیه حجه لانک لا تدرى کیف المخلص منه فذلک حرام على شیعتنا اءن یصیروا فتنه على ضعفاء اخوانهم و على المبطلین اءما المبطلون فیجعلون ضعف الضعیف منکم اذا تعاطى مجادلته و ضعف فى یده حجه له على باطله و اءما الضعفاء منکم فتغم قلوبهم لما یرون من ضعف المحق فى ید المبطل و اءما الجدال التى هى اءحسن فهو ما اءمرالله تعالى به نبیه اءن یجادل به من حجد البعث بعد الموت و احیاءه له فقال الله حاکیا عنه ((و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من یحى العظام و هى رمیم فقال الله فى الرد علیه قل یا محمد ((یحییها الذى اءنشاءها اءول مره و هو بکل خلق علیم الذى جعل لکم من الشجر الا خضر نارا فاذا انتم منه توقدون )) فاءرادالله من نبیه اءن یجاد المبطل الذى قال کیف یجوز اءن یبعث هذه العظام و هى رمیم فقال الله تعالى ((قل یحییها الذى اءنشاءها اءول مره )) اءفیعجز من ابتداء به لا من شى ء اءن یعیده بعد اءن یبلى بل ابتداؤ ه اءصعب عندکم من اعاده ثم قال : ((الذى جعل لکم من الشجر الاءخضر نارا)) اى اذا کمن النار الحاره فى الشجر الاءخضر الرطب یستخرجها فعرفکم اءنه على اعاده ما بلى اقدر ثم قال : ((اءولیس الذى خلق السماوات و الاءرض بقادر على اءن یخلق مثلهم بلى و هو الخلاق العلیم )) اءى اذا کان خلق السماوات و الاءرض اءعظم و اءبعد فى اءوهامکم و قدرکم اءن تقدروا علیه من اعاده البالى فکیف جوزتم من الله خلق هذا الاءعجب عندکم و الاءصعب لدیکم و لم تجوزوا منه ما هو اءسهل عند کم من اعاده البالى قال الصادق (علیه السلام ): فهذا الجدال بالتى هى اءحسن لاءن فیها قطع عذر الکافرین و ازاله شبههم و اءماالجدال بغیر التى هى اءحسن باءن تجحد حقا لا یمکنک اءن تفرق بینه و بین باطل من تجادله و انما تدفعه عن باطله باءن تجحد الحق فهذا هو المحرم لانک مثله ، جحد هو حقا و جحدت اءنت حقاء آخر.
به شکل مطلق [= همه اقسام جدال ] نهى نفرموده است ؛ بلکه از جدالى نهى فرمود که ((غیر احسن )) است ؛ به دلیل آن چه از خداوند مى شنوید که مى فرماید: ((با اهل کتاب جدال نکنید، مگر به نیکوترین وجه )) و گفتار خداوند متعالى : ((مردم را با حکمت و پند نیکو به راه پروردگارت فرا خوان ، و به بهترین شکل جدال کن .)) پس جدال به بهترین وجه را دانشمندان به راستى با دین پیوند مى زنند و جدال ((غیر احسن )) حرام شده است و خداوند متعالى آن را بر پیروان ما حرام کرده است و چگونه خدا تمام اقسام جدال را حرام کرده ؛ در حالى که مى گوید: ((آن ها گفتند هیچ کس جز یهود یا نصارى هرگز داخل بهشت نخواهد شد.)) خداوند فرمود: ((این آرزوى آن ها است . بگو: اگر راست مى گویید برهان خود را (بر این موضوع ) بیاورید.)) خداوند برهان را دلیل راستى و ایمان ایشان قرار داد و آیا برهان جز در ((جدال احسن )) آورده مى شود؟
به امام عرض شد: اى پسر رسول خدا!((جدال احسن )) و ((جدال غیر احسن )) چیست ؟ امام فرمود: اما ((جدال غیر احسن )) آن است که تو با مخالفى بحث و گفت وگو کنى و او دلیل باطلى براى تو بیاورد که تو نمى توانى آن را با حجتى الاهى [= درست ] رد کنى ؛ اما او را انکار مى کنى یا آن که دلیل درست و حقى را که فرد مخالف مى خواهد با کمک آن عقیده باطل خویش را اثبات کند، انکار کنى ؛ پس تو آن دلیل حق را از ترس آن که به نفع او و به زیان تو شود، انکار مى کنى ؛ زیرا نمى دانى راه گریز از آن چیست . چنین جدالى بر شیعیان ما حرام است ؛ (چرا که ) براى برادران دینى ضعیف خود، و براى آن ها که مخالف هستند فتنه اى مى شوند؛ اما براى مخالفان (به این شکل ) که وقتى فرد ضعیف از شما به مجادله با مخالف پرداخت و ضعف و ناتوانى او در بحث پدیدار شد؛ شخص مخالف ، این ضعف را بر حقانیت عقیده باطل خویش دلیل قرار مى دهد؛ امام ضعیفان از شما پس از آن که شخص بر حق در بحث با مخالف مغلوب شد، از شکست او اندوهگین مى شوند. ((جدال احسن )) همان است که خداوند به پیامبرش دستور داده است که به وسیله آن با کسانى که منکر معاد و زندگى پس از مرگ هستند، گفت وگو کن ؛ پیامبر خداوند از منکر معاد چنین حکایت مى کند: ((و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت چه کسى این استخوان ها را زنده مى کند؛ در حالى که پوسیده است .)) خداوند هم در رد او فرمود: ((بگو (اى محمد!) همان کسى که نخستین بار آن ها را ایجاد کرد، (دوباره ) آن ها را زنده مى سازد و او به هر آفرینشى آگاه است ؛ همان کسى که براى شما از درخت سبز، آتش آفرید و شما به وسیله آن ، آتش مى افروزید.))
خداوند از پیامبرش خواست که با آن منکر مخالف که مى گفت چگونه ممکن است این استخوان ها در حالى که پوسیده اند، برانگیخته شوند، جدال کند و فرمود: ((بگو همان کسى که نخستین بار آن ها را ایجاد کرد، (دوباره ) آن ها را زنده مى سازد.)) آیا کسى که آن را از هیچ آغاز کرد [=آفرید]، از بازگرداندن آن پس از پوسیده شدنش ناتوان است ؛ بلکه آفرینش نخست نزد شما دشوارتر از بازگرداندن آن ها است ؛ سپس (خداوند) فرمود: ((همان کسى که براى شما از درخت سبز، آتش آفرید))؛ یعنى هنگامى که آتش سوزان را در درخت سبز تروتازه آشکار کرد تا شما آن را به دست آورده ، استخراج کنید، به شما آموخت که همانا بازگرداندن آن چه پوسیده ، تواناتر است ؛ سپس فرمود: ((آیا کسى که آسمان ها و زمین را آفرید، نمى تواند همانند آنان [= انسان هاى خاک شده ] را بیافریند؟ آرى (مى تواند)، و او آفریدگار دانا است ))؛ یعنى هنگامى که به گمان شما و در میزان سنجش شما آفرینش آسمان ها و زمین عظیم تر و دورتر [= دشوارتر] از بازگرداندن (استخوان هاى ) پوسیده است ، چگونه آفرینش این امر عجیب تر و دشوارتر [= آفرینش آسمان ها و زمین ] را از خدا ممکن دانسته ، ولى چیزى را که آسان تر و راحت تر است [=بازگرداندن استخوان هاى پوسیده ] ممکن نمى دانید؟ (سپس ) امام صادق (علیه السلام ) فرمود: پس این ((جدال احسن )) است ؛ زیرا در چنین جدالى عذر و دلیل کافران نابود شده و شبهات ایشان برطرف مى شود و اما ((جدال غیر احسن )) به انکار حقى که نمى توانى میان آن و باطلى که به جدل با آن پرداخته اى ، فرق بگذارى و همانا تو براى بیرون آوردن آن دلیل حق از دست مخالف معاند به انکار آن دلیل مى پردازى ، این جدال حرام شده است ؛ زیرا تو هم مانند آن فرد مخالف که حقى را زیر پا مى گذارد، حقى را انکار مى کنى .
پیشوایان معصوم (علیه السلام ) برخى از شاگردان خود را که بر بحث و جدال توانا بودند، به این مهم تشویق مى کردند تا آن جا که پیشواى ششم حضرت صادق (علیه السلام ) درباره شاگرد مبرز و تواناى خویش ، هشام بن حکم مى فرماید:
هشام بن الحکم رائد حقنا و سائق قولنا الموید لصدقنا و الدافع لباطل اعدائنا من تبعه و اتبع اثره تبعنا و من خالفه و الحد فیه فقد عادانا و الحد فینا.
هشام بن حکم پرچمدار حق ما و کسى است که سخن ما را پیش برده ، بر کرسى مى نشاند و مؤ ید (گفتار و عقیده ) راست ما بوده ، دلیل هاى باطل دشمنان ما را رد مى کند. پیروى از او پیروى از ما و مخالفت و دشمنى با او دشمنى و مخالفت با ما است .
حضرت در جاى دیگر به توانایى هشام اشاره کرده ، او را به سخن گفتن با مردم دستور مى دهد:
یا هشام لا تکاد تقع تلوى رجلیک اذا هممت بالارض طرت مثلک فلیکلم الناس فاتق الزله و الشفاعه من ورائها ان شاء الله.
اى هشام ! تو با هر دو پا به زمین نمى خورى [= بى پاسخ نمى مانى ]. تا بخواهى به زمین بخورى ، پرواز مى کنى (خود را از معرکه جدال و بحث مى رهانى ؛) پس باید با مردم بحث کرد و سخن گفت . خود را از لغزش نگه دار، شفاعت ما به دنبالش مى آید ان شاء الله .
درباره بحث و گفت وگو با دیگران ، نکته دیگرى هم وجود دارد که باید به آن توجه شود. انسان باید کشش و میزان فهم افرادى را که با آن ها سروکار دارد بسنجد و توجه کند که با چه روشى مى توان مطلب را به ایشان تفهیم کرد؛ براى نمونه اگر طرف مقابل ظرفیت فهم برهان را دارد باید برهانى و عقلانى با او بحث شود تا نتیجه مطلوب به دست آید؛ اما با افرادى که کشش برهانى و فلسفى و توان درک استدلال را ندارند باید به شکل خطابى و به صورت موعظه سخن گفت ؛ ولى اگر فرد از توان درک استدلال در حد متوسطى برخوردار بود مى توان با جدل ، او را از عقیده باطلش دور کرد و براى این کار مى توان از امور ((مسلم )) یا ((مشهور)) بهره برد.
افراد بشر از جهت توان تفکر به سه دسته قوى ، متوسط و ضعیف قابل تقسیمند که با هر دسته باید فراخور ظرفیتش بحث شود. همان گونه که گذشت ، خداوند در قرآن مى فرماید:
ادع الى سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتى هى اءحسن.
این آیه ، سه روش را براى دعوت به سوى خدا معرفى مى کند که شاید اشاره بر همان سه دسته داشته باشد به این معنا که اگر شخص مخاطب از توان بالاى عقلى برخوردار است ، با حکمت و برهان (بالحکمه ) با او سخن بگو و اگر ضعیف و ناتوان بود، با پند نیکو (الموعظه الحسنه )، و اگر از توان متوسطى برخوردار بود، با جدل او را فراخوان (جادلهم .)
البته براى افرادى که از توان بالا یا متوسط برخوردارند، موعظه هم سودمند است و آن ها را در راه رسیدن به حق یارى مى کند؛ اما موعظه ، بیش تر براى افرادى که اهل منطق و حکمت نیستند و با برهان و استدلال آشنایى کافى ندارند، به کار مى رود تا از این راه بتوان آن ها را از عقیده باطلشان آگاه کرد.
جدل هم یکى از راه هایى است که خداوند به اولیا و انبیا دستور داده تا با آن ، گمراهان را یارى کنند.
رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى فرماید:
نحن المجادلون فى دین الله .
ما جدال کنندگان در دین خدا هستیم .
چه بسا در این جا، منظور از ((نحن )) انبیاء باشد. آن ها ماءمورند از طریق بحث هاى علمى و چه بسا با بهترین روش مردم را به سوى خدا بخوانند. کسانى که ایشان را یارى کنند خداوند هم آن ها را یارى خواهد کرد.
امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:
من اعاننا بلسانه على عدونا انطقه الله بحجته یوم موقفه بین یدیه عزوجل.
هر کس ما را با زبان بر ضد دشمنانمان کمک کند، خداوند او را با همان دلیلى که آورده ، در روز قیامت ، گویا مى کند.
(۴): ریشه هاى درونى جدال
جدال نکوهش شده ، در صفات زشت درونى ریشه دارد. سرچشمه این رفتار ناپسند یکى از امور ذیل است :
۱ – خشم
آن گاه که نیروى خشم از سیطره و فرمانبردارى نیروى خرد خارج شود، انسان را به رفتارهاى ناپسند وا مى دارد که از جمله آن ها ((جدال )) است . انسان خشمگین یا به فردى لجوج و معاند تبدیل مى شود که مى کوشد بر شخص مقابل چیره شود و به هیچ وجه زیر بار پذیرش حق نمى رود یا در صورتى که حق با او باشد، براى اثبات حق به توهین و خشونت روى مى آورد.
۲ – حب دنیا
گاه به دست آوردن مقام یا مال ، انسان را به صحنه جدال مى کشاند. گرایش به تحصیل دنیا و کسب وجهه در میان مردم ، به ویژه دانشمندان ، فرد را اهل جدال کرده ، بحث و گفت وگو را عادت او مى سازد تا آن جا که دانش را هم براى جدال با دانشمندان مى آموزد. پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در بخشى از وصیتى طولانى به حضرت على (علیه السلام ) مى فرماید:
یا على من تعلم علما لیمارى به السفهاء او یجادل به العلماء او لیدعوالناس الى نفسه فهو من اهل النار.
اى على ! کسى که دانشى را براى مراء با سبک مغزان یا جدال با دانشمندان یا فراخواندن مردم به سوى خود بیاموزد، از اهل آتش است .
۳ – تکبر
اظهار کمال و افتخار به دانش و آگاهى خویش ، از دیگر رذایلى است که مى تواند ریشه جدال باشد به این صورت که فرد برا فخرفروشى به بحث و گفت وگو با دیگران بپردازد که وصیت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) به حضرت على (علیه السلام ) شامل این دو قسم هم مى شود؛ البته روشن است که ((جدال احسن )) در هیچ یک از صفات زشت درونى ریشه ندارد؛ بلکه از فضایل اخلاقى ریشه مى گیرد؛ اما شناخت انگیزه و ریشه واقعى این رفتار براى انسان جدال کننده ، کارى بس دشوار است که به راحتى قابل دستیابى نیست . دانشمند بزرگ شیعى ، علامه مجلسى (قدس سره ) مى گوید:
جدا کردن جدالى که از هواهاى نفسانى سرچشمه مى گیرد، از جدالى که براى اظهار حق و ارشاد گمراهان انجام مى شود، کارى در نهایت دشوارى است و چه بسیار که در نگاه نخست ، یکى با دیگرى اشتباه مى شود و نفس بشر فریب کارى هاى پنهانى در این جا دارد که رهایى از آن ها جز به فضل الاهى ممکن نیست .
(۵): پیامدهاى زشت جدال
جدال نکوهیده ، رفتارى است که پیامدهاى ناپسند بسیار دارد، برخى از این آثار منفى عبارتند از:
۱ – تضعیف حق و تقویت باطل
هر گاه جدال کننده با وجود حقانیت عقیده ، در بحث و گفت وگو ضعیف باشد، نخستین اثر منفى جدال او این است که طرف مقابل بر او چیره شده ، این غلبه را به حساب حقانیت عقیده خود مى گذارد و گمان مى کند آن چه به آن اعتقاد دارد، درست است و از ناتوانى کسى که انگیزه الاهى دارد، برداشت ناصواب کرده ، آن را دلیل بر بطلان ادعاى او و حقانیت خویش مى گیرد.امام صادق (علیه السلام ) در روایتى که گذشت فرمود:
…اما المبطلون فیجعلون ضعف الضعیف منکم اذا تعاطى مجادلته و ضعف فى یده حجه له على باطله .
اما مخالفان ، آن گاه که فرد ضعیف از شما به مجادله با مخالف پرداخت و ناتوانى او پدیدار شد، شخص مخالف این ضعف را دلیل بر حقانیت عقیده باطل خویش قرار مى دهد.
در این جا، نقص و کاستى از جانب جدل کننده است که فردى ناتوان در بحث به شمار مى رود؛ اما خصم آن را به حساب بطلان حق گذاشته ، گمان مى کند عقیده باطلش حق است . گاه خصم تا پیش از اینکه جدل کننده با او وارد بحث شود، در اعتقاد خویش مردد است ؛ ولى پس از بحث ، یقین مى یابد که اعتقاد او حق است ؛ در حالى که یقین او چیزى جز((جهل مرکب )) نیست .
۲ – ایجاد ناراحتى یا تردید در جدل کننده و شنونده بحث
اگر گوینده حق در بحث و جدل ضعیف باشد، کسى که بحث را مى شنود یا حاضر و ناظر آن است ، از دو حالت خارج نیست :
اول این که حق براى او آشکار است ؛ ولى به دلیل ناتوانى گوینده حق در بحث و جدل ، متزلزل ، و به شک مبتلا مى شود و درباره حق ، تردید مى کند. این نتیجه نظارت بر بحثى است که جدل کننده توان پاسخ دادن به باطل را نداشته ، شنونده را گرفتار تزلزل مى کند؛ البته شخص جدل کننده هم در صورت ناتوانى با هر یک از دو حالت مذکور روبه رو خواهد شد. گاه به تردید و شک گرفتار، و گاه آزرده خاطر مى شود.
امام صادق (علیه السلام ) در روایتى که گذشت فرمود:
…و اما الضعفاء منکم فتغم قلوبهم لما یرون من ضعف المحق فى ید المبطل .
و اما ضعیفان هم که حق را قبول دارند، پس از این که شخص بر حق ، در دست مخالف قرار مى گیرد، اندوهگین مى شوند.
گاه انسان وارد بحث در امورى مى شود که قابل درک است ؛ ولى ابزار و معلومات لازم را در دست ندارد تا بتواند از عقیده حق دفاع ، و آن را اثبات کند. در این صورت ، با آن که مطلب ، قابل فهم و مفید است ، ناتوانى جدال کننده موجب شکست حق مى شود.
امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:
ایاکم و الجدال فانه یورث الشک فى دین الله .
از جدال بپرهیزید که همانا در دین خدا شک را بر جاى مى گذارد.
این شک ، هم دامان جدال کننده را مى گیرد و هم به قلب حق جویان ناظر بر جدل سرایت مى کند.
جدالى که امیر مؤ منان در این روایت اشاره فرمود، هم شامل جدالى است که بر سر موضوعى غیر قابل فهم صورت گرفته ، هم جدال افراد ضعیف و ناتوان را در بر مى گیرد؛ زیرا هر دو موجب شک در دین خدا شده ، پایه هاى اصول اعتقادى را سست و عقاید دیگران را متزلزل مى کند و این تزلزل ، مایه تحیر و گمراهى ایشان مى شود.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:
ما ضل قوم بعد ان هذا هم الله الا اوثقوا الجدل .
هیچ گروهى پس از هدایت الاهى گمراه نشدند، مگر آن که به جدال کشانده شدند. هیچ گروهى گمراه نشدند، مگر این که جدال را استوار ساختند.
۳ – بازداشتن از یاد خدا
از دیگر آثار زشت جدال نکوهیده آن است که انسان را به آرزوها و خواسته هاى نفسانى مشغول داشته ، از یاد خدا باز مى دارد. وقتى شخص با کسى بحث مى کند که مى داند صلاحیت گفت وگو و جدال را نداشته یا موضوع مورد بحث ، ارزش گفت وگو را ندارد، از یاد خدا باز خواهد ماند و قلبش که ظرف ((ذکر الله )) است ، به غیر خدا مشغول خواهد شد؛ زیرا هدف از چنین بحثى فقط شکست دادن فرد مقابل مى شود، نه راهنمایى به سوى خدا.
هنگامى که فرد مقابل و موضوع مورد گفت وگو، شایستگى بحث را داشته باشد، ممکن است شخص جدال کننده در ابتداى امر با انگیزه الاهى وارد بحث شود و قصد راهنمایى داشته باشد؛ اما چون خود جدال کننده صلاحیت و مواد کافى براى بحث ، و قدرت اثبات حق را ندارد، در اثناى بحث ، مى کوشد تا فقط مطلب را تمام کند و از معرکه جدال بگریزد و وقتى قدرت تمام کردن بحث را نداشته باشد، هواهاى نفسانى وارد مى شوند و انگیزه الاهى از دل بیرون مى رود. اگر چه شخص در ابتدا با قصد قربت وارد بحث شده ، چون خود را در حال شکست مى بیند، ناخود آگاه نفس منفعل شده ، قصد خدا کنار مى رود و منیت مطرح مى شود؛ زیرا نمى خواهد شکست خورده باشد.
امام حسین (علیه السلام ) در روایتى که گذشت فرمود:
همانا شیطان ، فرد را وسوسه مى کند و مى گوید با مردم بحث کن تا گمان نکنند ناتوان و نادان هستى .
۴ – کشیده شدن به نفاق
ممکن است شخصى که توان کافى براى جدال ندارد و با این حال وارد آن مى شود، افزون بر این که از یاد خدا غفلت میکند، به نفاق هم کشیده شود؛ یعنى براى جلوگیرى از شرمندگى به طرف مقابل حق داده ، بگوید: ((حق با شماست))؛ در حالى که آن مطالب را قبول ندارد. او با عدم اعتقاد به مطالب بحث ، اظهار قبولى مى کند که این همان نفاق است .
۵ – دشمنى و کینه
هر گاه هیچ یک از دو طرف بحث زیر بار مطالب دیگرى نرفته ، تسلیم نشود، چه بسا میان آن ها دشمنى پدید آید.
همان گونه که گذشت ، حضرت صادق (علیه السلام ) در جمله اى بسیار زیبا به این مطلب اشاره فرمود:
از ستیزه جویى در دین بپرهیزید؛ زیرا دل ها را از یاد خدا بازداشته ، نفاق را به ارث مى گذارد و کینه و دشمنى را زنده مى کند.
۶ – نابودى مروت و کرامت
جدال زمانى که به مرز پافشارى و لجاجت برسد، افزون بر آن که بى ثمر خواهد بود، مایه از میان رفتن شان و کرامت انسانى و مروت او نیز مى شود.
امام صادق (علیه السلام ) فرماید:
من لاحى الرجال ذهبت مروته و کرامته .
کسى که در بحث با دیگران پافشارى (و لجاجت ) کند، مروت و کرامت او از بین مى رود.
۷ – آشکار شدن عیوب و از میان رفتن عزت
کسانى که شایستگى جدال ندارند، اگر وارد بحث شوند، عیوب خود را آشکار مى کنند که به آن کشف عورت گفته اند، به این معنا که ضعف هاى خود را ظاهر مى کنند.
رسول گرامى اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى فرماید:
ما اتانى جبرئیل فقط الا وعظنى فاخر قوله لى ایاک و مشاوره الناس فانها تکشف العوره و تذهب بالعز.
هیچ گاه جبرئیل نازل نشد، مگر این که مرا پند داد و آخر کلامش به من این بود که : از جدال با مردم بپرهیز. به درستى که جدال عیب ها را آشکار کرده ، عزت را از بین مى برد.
گاهى انگیزه انسان فقط خدا بوده ، قصد هدایت و ارشاد دارد؛ اما متوجه این نکته نیست که مواد لازم در دست او نیست ؛ پس در این حالت باید به اندازه خودش بحث کند و با لحن خوبى بحث را ادامه دهد و هر کجا که متوجه شد که بحث در حال کشیده شدن به جنبه هاى نفسانى است ، ساکت شده از ادامه آن چشم بپوشد. کسى که توانایى بحث و جدل را دارد نیز باید مطلب را کامل کند؛ البته او نیز باید مراقب باشد که هواهاى نفس به میان نیاید؛ زیرا در این صورت ممکن است براى حفظ آبرو، طرف مقابل را به گمراهى بکشاند.
رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:
ان اول ما نهانى عنه ربى عزوجل عن عباده الاوثان و شرب الخمر و ملاحاه الرجال.
نخستین چیزى که پروردگارم مرا از آن نهى کرد، عبادت بت ها (شرک ) و شرب خمر و پافشارى و لجاجت و نزاع با دیگران بود.
در این روایت ، منظور از ((ملاحاه )) همین جدال هاى ناپسند است که عظمت گناه این عمل را نشان مى دهد؛ زیرا از نخستین امور نهى شده است و در ردیف گناهانى چون شرک و شرب خمر قرار دارد و مى تواند بسیار ضربه زننده باشد.
۸ – تغییر دین (حلال کردن حرام و حرام کردن حلال )
گاه افرادى وارد بحث و جدل مى شوند که در زمینه موضوع بحث هیچ تخصصى ندارند. در این هنگام چه بسا نادانسته به تحریف دین گرفتار شوند.
امام محمد باقر (علیه السلام ) فرمود:
ان اناسا دخلوا على ابى رحمه الله علیه فذکروا له خصومتهم مع الناس فقال لهم هل تعرفون کتاب الله ما کان فیه ناسخ او منسوخ قالوا ((لا)) فقال لهم و ما حملکم على الخصومه لعلکم تحلون حراما او تحرمون حلالا و لا تدرون انما یتکلم فى کتاب الله من یعرف حلال الله و حرامه .
افرادى بر پدرم امام سجاد وارد شدند و جدل و خصومت هاى علمى خود را که با مردم داشتند، براى پدرم نقل کردند. حضرت سجاد به آن ها فرمود: آیا شما شناختى از کتاب خدا دارید؟ آیاتى که ناسخ و آیاتى که منسوخ است ؟ گفتند: نه . حضرت فرمود: پس چه چیز شما را واداشت که وارد بحث علمى شوید؟ شاید شما بدون این که بفهمید، حلالى را حرام کنید و حرامى را حلال . کسى مى تواند وارد بحث و جدل در کتاب خدا شود که حرام و حلال آن را بشناسد.
۹ – دروغگویى
هنگامى که کسى قصد به اثبات رساندن حق را داشته باشد، ولى از ابزار و مواد لازم آن ، که آگاهى است محروم باشد، چه بسا براى این که باطل پیروز نشود، به دروغ پناه ببرد. چنین کسى چون اهلیت ندارد و مواد علمى کافى در دستش نیست و بى جهت وارد بحث شده است ، به دروغ متوسل مى شود.
امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:
ایاکم و الخصومه فى الدین فانها تشغل القلب عن ذکر الله عز و جل و تورث النفاق و تکسب الضغائن و تستجیز الکذب.
از جدال در دین بپرهیزید که همانا قلبتان را از یاد و ذکر خدا غافل مى سازد و نفاق را به جاى گذاشته ، کینه ها به بار مى آورد و شما را به دروغ گفتن مى کشاند از بهترین صفات انسان این است که اگر چیزى را نمى داند، بگوید نمى دانم .
امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:
اوصیکم بخمس لو ضربتم الیها آباط الابل لکانت لذلک اهلا لا یرجون احد منکم الا ربه لا یخافن الا ذنبه لایستحین احد منکم اذا سئل عن ما لا یعلم عما یقول لا اعلم لا یستحین احد اذا لم یعلم الشى ء ان یتعلمه و علیکم بالصبر فان الصبر من الایمان کالراءس من الجسد.
من شما را به پنج چیز سفارش مى کنم که اگر براى به دست آوردن آن جهان را زیر پا بگذارید، سزاوار است . نخست : هیچ کس جز خدا، امید انسان نباشد. دوم : از هیچ چیز جز گناه بیم نداشته باشد. سوم : هیچ گاه خجالت نکشیده ، چیزى را که نمى داند، بگوید: نمى دانم .چهارم : از آموختن چیزى که نمى داند، خجالت نکشد. پنجم : بر شما است صبر کردن . همانا صبر کردن از ایمان بوده ، مانند سر براى بدن است .
سومین وصیت امام على ، گفتن جمله ((لا اعلم )) است . در این جمله بیان شده است که اگر انسان چیزى را نمى داند، بدون شرم بگوید: نمى دانم . شاید از گفتن کلمه ((نمى دانم )) شرم داشته باشد؛ ولى با گفتن آن ، دیگر حرام خدا را حلال جلوه نمى دهد و به دروغ متوسل نمى شود و از سویى در راه کسب آن چه نمى داند مى کوشد.
ممکن است کسى جمله اى را بدون علم به زبان آورد که از اصول اعتقادى باشد و بدون این که خود متوجه شود، کفر بگوید:
عسى ان یتکلم بالشى ء فلا یغفر له .
چه بسا انسان (از روى نادانى ) چیزى بگوید که هرگز بخشیده نشود؛
پس چه نیکو است پیش از این که انسان وارد مهلکه شود، درباره چیزى که از آن آگاهى ندارد، بگوید: نمى دانم تا از خطرات و عواقب آن ایمن باشد.
شخصى از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) چنین نقل مى کند:
خرج علینا رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ) یوما و نحن نتمارى فى شى ء من امر الدین فغضب غضبا شدیدا لم یغضب مثله ثم قال انما هلک من کان قبلکم بهذا.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) روزى بر ما گذشت .ما مشغول بحث درباره مسائل دینى بودیم . حضرت سخت خشمگین شد؛ به گونه اى که هیچ وقت نظیر آن خشمگین نشده بود؛ سپس فرمود: آن هایى که پیش از شما نابود شدند، به سبب همین بحث ها در مسائل دینى بود.
(۶): راه هاى درمان جدال نکوهیده
براى درمان جدالى که عقل و شرع ، آن را نکوهیده است ، دو راه علمى و عملى وجود دارد که با حرکت در هر دو مسیر مى توان این بیمارى را ریشه کن کرد.
الف – شیوه علمى درمان
آگاهى و یادآورى آثار شوم جدال ،نفرت از آن را پدید مى آورد و نفرت و انزجار از یک رفتار، موجب دورى از آن مى شود. البته براى اثرپذیرى از این تذکر، باید در جهت خشکاندن ریشه هاى جدال نیز کوشید؛ چرا که با وجود ریشه هاى قوى ، یادآورى ، کارى چندانى از پیش نبرده ، انسان مبتلا، بیمار خواهد ماند.
ب – شیوه عملى درمان
کوشش در به کار بستن رفتارى متضاد و منافى با این رفتار مى تواند روحیه جدال را در فرد، ضعیف و نابود کند. کلام خوش و احترام به دیگران ، آدمى را از پیکار و ستیزه با ایشان باز مى دارد. آن گاه که سخن نیکو و گفتار خوش ، عادت انسان شود، خشونت و توهین و ناسزا از وجود او رخت بر مى بندد. خوش کلامى رفتارى مورد تاءیید خرد و شریعت و مایه سعادت و پاداش آخرتى است .
اخلاق الاهی جلد چهارم ، آفات زبان//استاد آیت الله مجتبى تهرانى