فصل یکم : غیبت
یا ایهاالذین امنوا… لا یغتب بعضکم بعضا ایحب احدکم ان یاءکل لحم اخیه میتا
اى کسانى که ایمان آورده اید!… برخى از شما از دیگرى غیبت نکند. آیا هیچ یک از شما دوست دارد گوشت برادر مرده اش را بخورد؟
مقدمه
انسان ها روزمره از راه سخن گفتن با یک دیگر ارتباط برقرار مى کنند؛ از این رو به شکل ناخواسته در معرض گناهانى چون غیبت ، دروغ و تهمت قرار مى گیرند و بدون آن که خود توجه داشته باشند، زبانشان به گناه آلوده مى شود. چه بسا اگر ایشان از حقیقت این گناهان آگاه باشند، آن ها را ترک کنند.
این فصل از کتاب مى کوشد تا به حدود و ثغور امورى درباره غیبت بپردازد تا آگاهى از آنها، در ترک این گناه موثر افتد. ذکر این نکته ، در آغاز گفتار ضرورت دارد که رفتار انسان ، از دو بعد فقهى و اخلاقى بررسى مى شود: بعد فقهى به صورت عمل و ظاهر رفتار نظر دارد و احکام فقه درباره حرکاتى است که از هر یک از اعضاى بدن انسان سرمى زند؛ به طور مثال ، غیبت کردن و دروغ گفتن از حرکت ها و رفتارهاى عضو زبان است که مشمول حکم حرمت مى شوند.
بعد اخلاقى به ریشه عمل نظر دارد و اخلاق ، درباره رذیله و صفت ناپسندى که در نفس انسان پیدا، و منشاء پیدایش رفتارى زشت مى شود، بحث مى کند.
در این فصل به بعد اخلاقى غیبت توجه ، و به مسائل فقهى این رفتار به اختصار اشاره مى شود.
مباحث ارائه شده چنین است :
۱ – تعریف غیبت
۲ – اقسام غیبت
۳ – نکوهش غیبت از دید شرع
۴ – ریشه هاى درونى غیبت
۵ – پیامدهاى زشت غیبت
۶ – راه هاى درمان غیبت .
تعریف غیبت
غیبت نزد دانشمندان علم اخلاق و فقیهان ، متذکر شدن یا فهماندن عیب و نقص کسى در غیاب او، دیگران است . به تعبیر دیگر، غیبت آن است که در غیاب کسى به بیان آن چه نقلش مایه ناخشنودى او مى شود بپردازند.
فرق غیبت و بهتان
بهتان یعنى نقص و عیبى را که در کسى وجود ندارد چه در حضورش و چه در غیابش ، به او نسبت دهند؛ پس اگر عیبى را که در شخص وجود دارد، پشت سرش به او نسبت دهند، غیبت او را کرده اند؛ ولى اگر عیب و نقصى را که در او وجود ندارد، به او نسبت دهند، بهتان زده اند؛ البته اگر عیبى را که در شخص وجود ندارد، پشت سرش به او نسبت دهند، هم غیبت او را کرده و هم به او بهتان زده اند و احکام هر دو مورد بر آن صدق مى کند به این معنا که غیبت کننده ، هم باید استغفار کند و هم از آن فرد حلالیت بطلبد.
ابوذر غفارى (ره ) از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) پرسید: ((غیبت چیست ؟)) حضرت فرمود:
ذکرک اخاک بما یکره . قلت : یا رسول الله ! فان کان فیه الذى یذکر به . قال : اعلم انک اذا ذکرته بما هو فیه فقد اغتبته و اذا ذکرته بما لیس فیه فقد بهته .
یاد کردن برادرت به چیزى که از آن ناخرسند مى شود. عرض کردم : اى رسول خدا! اگر این عیب که گفتیم در او بود، چه ؟
فرمود: اگر او را به عیبى که در او بود، یادآور شدى ، غیبت کرده اى و اگر عیبى را که در او نبود، متذکر شدى بهتان زده اى .
در همین زمینه امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید:
ان من الغیبه ان تقول فى اخیک ما ستره الله علیه و ان من البهتان ان تقول فى اخیک ما لیس فیه .
همانا غیبت عبارت است از این که درباره برادرت ، عیبى را که خدا براى او پوشانده است ، بگویى و همانا بهتان این است که درباره برادرت ، عیبى را که در او نیست ، بگویى .
فرق غیبت و تهمت
تهمت آن است که بر پایه حدس و گمان بد در حق کسى ، به او رفتار یا حالت ناپسندى را نسبت دهند؛ در حالى که غیبت ، بازگفتن عیب هاى واقعى شخص در غیاب او است .
اقسام غیبت
غیبت بر چند قسم است :
۱: گفتارى
غیبت گفتارى مشهورترین نوع غیبت است ؛ یعنى انسان ، نقص برادر مؤ منش را به دیگرى بگوید.
۲ – نوشتارى
شخص ، عیبى را که مى خواهد بگوید! بنویسد؛ در این صورت به جاى شنونده ، خواننده وجود دارد.
۳ – کردارى
فرد عیب دیگرى را با نمایش به دیگران بفهماند.
۴ – کنایى
کسى با استفاده از جمله هاى کنایى ، عیوب دیگرى را در غیاب دیگرى را در غیاب او به دیگران بفهماند؛ جمله هایى مثل((خدا را شکر که به ما ریاست نداد)) یا ((از بى حیاتى به خدا پناه مى برم )) که کنایه از بى لیاقتى و بى حیایى شخص غایب هستند.
۵ – اشاره اى
یعنى با اشاره اى دست و سایر اعضا، عیب دیگرى را بازگوید که اشاره مى تواند لفظى یا عملى باشد.
روایت شده که زنى وارد خانه پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) شد و میهمان عایشه بود. وقتى برخاست و رفت ، عایشه با دستش اشاره کرد و با این اشاره مى خواست بگوید که او کوتاه قد بود. حضرت فرمود:
قد اغتبتها.
تو از آن زن غیبت کردى .
انواع عیب و نقص
در مباحث پیشین آورده شد: غیبت آن است که انسان پشت سر برادر یا خواهر مؤ منش عیب یا نقصى را که نزد مردم معروف نبوده یا شنونده نمى داند، باز گوید.
حال باید به بحث از انواع و چگونگى این عیب و نقص پرداخته شود.
عیب و نقص اقسامى دارد که عبارتند از:
۱ – نقص روانى – نفسانى :
مانند آن که شخصى به رذیله اى مانند حسد یا تکبر مبتلا باشد و پشت سر او به این رذایل اشاره شود.
۲ – نقص بدنى :
مانند آن که شخصى بیمارى یا نقص عضوى دارد که کسى از آن آگاه نیست .
۳ – نقص دینى :
مثل آن که شخصى در نماز سستى کند و در جایى که او حضور ندارد، این عیب را مطرح کنند.
۴ – نقص مالى :
مانند آن که پشت سر مؤ من آبرومندى که توانایى مالى ندارد، سخنانى دال بر فقر و ناتوانى مالى او به زبان آورده شود یا به طریقى دیگر فهمانده شود. این عمل اگر از روى دلسوزى هم باشد، غیبت به شمار مى آید.
۵ – نقص نسبى :
مانند آن که بگویند پدر یا اجداد فلان شخص ، خسیس یا فاسق یا… بوده اند.
برخى بزرگان ، بیان نقص هاى موجود در لباس ، خانه و سایر متعلقات شخص را نیز غیبت به شمار آورده اند.
نکوهش غیبت از دید شرع
یکى از صریح ترین آیات در نکوهش غیبت که آن را گناهى کبیره دانسته ، این آیه از سوره حجرات است :
یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم و لا تجسسوا و لا یغتب بعضکم بعضا اءیحب احدکم اءن یاءکل لحم اخیه میتا فکرهتموه .
اى کسانى که ایمان آورده اید! از بسیارى گمان ها [در حق یکدیگر] بپرهیزد که برخى از گمان ها گناه است و [و درباره یکدیگر] تجسس نکنید و برخى از شما از دیگرى غیبت نکند. آیا هیچ یک از شما دوست دارد گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ البته از آن کراهت دارید و…
گوشت هاى بندگان حق خورى//غیبت ایشان کنى کیفر برى
یکى از راه هاى شناخت بزرگ بودن گناه ، مقایسه آن با دیگر گناهان بزرگ (معاصى کبیره ) است . در این آیه ، غیبت ، با خوردن مردار مقایسه شده که از گناهان بزرگ به شمار مى رود. اگر مردار، گوشت گوسفند باشد، حرام است ؛ چه رسد به این که گوشت انسان باشد و از آن مهم تر این که انسان با مرده ، رابطه برادرى هم داشته باشد.
از این مقایسه مى توان دریافت که غیبت تا چه اندازه زشت و ناپسند است !
پیشواى یازدهم ، حضرت عسکرى (علیه السلام ) در این باره مى فرماید:
اعلموا ان غیبتکم لا خیکم المؤ من من شیعه آل محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) اعظم فى التحریم من المیته .
بدانید که غیبت شما از برادر مؤ منتان که از شیعیان اهل بیت است ، از خوردن گوشت مرده حرام تر است .
از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) چنین روایت شده است :
ان الغیبه اشد من الزنا.
به درستى که غیبت کردن از زنا بدتر است .
روشن است که زنا از گناهان بزرگ شمرده مى شود؛ پس غیبت هم که از آن بدتر است ، گناه بزرگ (معصیت کبیره ) خواهد بود.
راه دیگر براى شناخت بزرگ بودن گناه ، بیم و وعید الاهى به عذاب دردناک است . آن جا که خداوند، جزاى رفتار زشتى را عذاب دردناک معرفى کند، آن رفتار از گناهان بزرگ خواهد بود.
خداوند متعالى در قرآن کریم مى فرماید:
ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فى الذین آمنوا لهم عذاب الیم .
همانا براى کسانى که دوست دارند زشتى در بین کسانى که ایمان آورده اند شایع شود، عذاب دردناکى است .
که مفسران ، عبارت ان تشیع الفاحشه در آیه کریمه را به غیبت تفسیر کرده اند.
حضرت رضا (علیه السلام ) از پدر بزرگوار موسى بن جعفر (علیه السلام ) نقل مى کند که امام صادق (علیه السلام ) فرمود:
ان الله یبغض البیت اللحم …
خداوند خانه اى را که در آن گوشت وجود دارد، دشمن مى دارد.
به امام عرض کردند که ما گوشت را دوست داریم و خانه هایمان از آن خالى نیست . حضرت فرمود:
انما البیت اللحم البیت الذى توکل فیه لحوم الناس بالفیبه .
خانه گوشت ، خانه اى است که در آن گوشت مردم با غیبت ، خورده مى شود. در روایتى دیگر از حضرت آمده است که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در شب معراج به آتش جهنم نظر افکند و دید گروهى مشغول خوردن مردار هستند. به جبرئیل فرمود: این ها چه کسانى هستند؟
جبرئیل پاسخ داد: این ها کسانى هستند که گوشت مردم را مى خورند.
از آن جا که در قیامت ، اعمال انسان تجسم مى یابد؛ اگر عمل ، گناه و سیئه باشد، شکل حیوانات را به خود مى گیرد و اگر حسنه باشد، مفرح است و به شکل حوریه و غلمان درمى آید و صالحان در قیامت عمل خود را به شکل حورالعین در آغوش مى گیرند و اهل غیبت ، در دوزخ مردار خوارند.
امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:
الغیبه قوت کلاب النار.
غیبت ، خوراک سگ هاى آتش است .
در روایت دیگرى با همین مضمون از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمده است :
اجاتنبوا الغیبه فانها ادام کلاب النار.
از غیبت بپرهیزید؛ چرا که خورش سگ هاى جهنم است .
ابعاد غیبت از دیدگاه روایى
به غیبت از سه بعد مى توان توجه کرد:
۱ – بعد عملى :
دو روایت پیشین به بعد عملى غیبت اشاره داشت .
۲ – بعد درونى (روانى ):
امام على (علیه السلام ) مى فرماید:
الام الناس المغتاب .
پست ترین مردم کسى است که غیبت مى کند.
حضرت در این روایت به بعد درونى و روانى غیبت نظر دارد؛ به این معنا که حال درونى شخص غیبت کننده را بیان مى کند.
۳ – بعد معنوى (الهى ):
حضرت در روایت دیگرى به تاءثیر منفى غیبت در بعد معنوى اشاره دارد و رابطه خداوند با اهل غیبت را روشن مى سازد:
ابغض الاخلائق الى الله المغتاب.
مبغوض ترین مردم در نظر خداوند کسى است که غیبت مى کند.
رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى فرماید:
یا معشر من آمن بلسانه و لم یؤ من بقلبه لا تغتابوا المسلمین.
اى گروهى که به زبان ایمان آورده اید، اما دل هاى شما ایمان نیاورده است ، از مسلمانان غیبت نکنید.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) با صراحت ابراز مى دارد که غیبت کننده ، فاقد ایمان قلبى است ؛ زیرا فردى که با زبان ، به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اقرار کند، مسلمان است ؛ ولى اگر وابستگى قلبى ، یعنى ایمان نداشته باشد و از مسلمانان غیبت کند، بعد معنوى اش ضعیف مى شود؛ بنابراین مسلمان واقعى کسى است که قلب و زبانش ، هر دو معتقد، و از غیبت به دور باشند.
بدترین نوع غیبت
غیبت از هر مسلمانى زشت و ناروا است ؛ اما غیبت از خوبان و صالحان ، بسى زشت تر و ناپسندتر است . در روایات آمده است : انسانى که عیوب و نقایص نیکان را مطرح ، و پشت سرشان غیبت کند، دچار یکى از زشت ترین پستى ها شده است :
من اقبح اللؤ م غیبه الاءخیار.
از زشت ترین پستى ها غیبت کردن از نیکان است .
غیبت کردن از اخیار، برگزیدگان و نیکان از نظر دنیایى ، پیامدهاى منفى در زندگى انسان به بار مى آورد. عمر را کوتاه مى کند و گرفتارى بسیار پیش مى آورد و انسان را از خوبى هاى دنیا و آخرت محروم مى سازد.
حکم غیبت از نظر فقهى
پشتوانه احکام در فقه شیعى ، ادله اربعه (کتاب ، سنت ، اجماع و عقل ) است و بسیارى از فقیهان شیعى در بحث غیبت مى فرمایند:
الغیبه حرام بالادله الاربعه .
غیبت به ادله اربعه حرام است ؛
یعنى فتواى ایشان به هر چهار مرجع ، مستند شده است که بر قوت و استحکام فتواى مورد نظر مى افزاید. از آن جا که این بحث فقهى به طور گسترده در این مجال نمى گنجد، فقط به ذکر روایتى از امام صادق (علیه السلام ) در این مورد بسنده مى شود که مى فرماید:
الغیبه حرام على کل مسلم … والغیبه تاءکل الحسنات کما تاءکل النار الحطب .
غیبت بر هر مسلمانى حرام است … و غیبت نیکویى ها را مى خورد، همان گونه که آتش هیزم را نابود مى کند.
رفیقى که غایب شد اى نیک نام//دو چیز است از او بر رفیقان حرام
یکى آن که مالش به باطل خورند//دوم آن که نامش به غیبت برند
شرایط حرمت غیبت
حرمت غیبت از نظر فقهى ، شرایطى دارد که عبارتند از:
۱ – شخصى که انسان در غیاب ، او، عیبش را بازگو مى کند، مؤ من باشد؛ یعنى بینشان اخوت ایمانى وجود داشته باشد؛ همان گونه که خداوند متعالى در آیه شریفه سوره حجرات ، غیبت را به خوردن گوشت برادر مؤ من تشبیه فرمود.
در همین زمینه ، روایتى از امام صادق (علیه السلام ) به نقل از عبدالرحمن سیاب آمده است :
ان من الغیبه ان تقول فى اءخیک ما ستره الله علیه .
غیبت این است که درباره برادر مؤ منت عیبى را که خدا براى او پوشانده است ، بگویى ؛
بنابراین ، اگر عیب کافر پشت سرش گفته شود، غیبت به شمار نمى آید.
مؤ من کسى است که به همه اصول دین (توحید، عدل ، نوبت ، امامت و معاد) اعتقاد داشته باشد.
۲ – از نظر شرعى ، غیبت هنگامى پیش مى آید که پشت سر فرد، ((عیب و نقص )) او را بازگو کنند؛ ولى اگر کمالش را بگویند (راضى باشد یا نباشد) غیبت شمرده نمى شود.
۳ – عیب و نقصى که شخص در غیاب برادر یا خواهر مؤ منش مى گوید، نزد عموم ناخوشایند و ناپسند باشد؛ از این رو اگر عامه مردم آن عیب را زشت بشمارند؛ ولى خود فرد غایب به باز گفتن آن راضى باشد، غیبت به شمار مى رود.
پیش تر از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) در بحث ((تفاوت بهتان و غیبت )) روایتى آورده شده که حضرت در تعریف غیبت فرمود: ذکرک اخاک بما یکره در این حدیث ، این نیست که آن چه را فقط برادرت خوش ندارد، ذکر کنى ؛ بلکه منظور، امرى است که به طور طبیعى و نزد عامه ناخوشایند باشد؛ زیرا خداوند متعالى راضى نیست آبروى مؤ من در اجتماع بریزد. و در روایات هم آمده است :
قوا اعراضکم .
آبروهایتان را حفظ کنید. امیر مؤ منان (علیه السلام )
لیس للمؤ من ان یذل نفسه .
مؤ من حق ندارد خودش را خوار کند.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم )
ان الله تبارک و تعالى فوض الى المؤ من کل شى ء الا اذلال نفسه .
خداوند بلند مرتبه همه چیز، جز ذلیل کردن نفس را به مؤ من تفویض کرده است .
امام صادق (علیه السلام )
پس اگر مؤ من ، عیب برادر مؤ من خود را که ناپسند تلقى مى شود، پشت سرش بگوید و آن فرد هم راضى باشد، رضایتش موجب برداشته شدن حرمت این عمل نمى شود.
۴ – عیب و نقصى در غیاب فرد بازگو شود که از مردم پوشیده بوده است ؛ بنابراین اگر فردى به داشتن عیبى نزد مردم معروف باشد، بازگفتن آن نزد کسى که از آن آگاهى دارد، حرام نیست .
حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام ) فرمود:
من ذکر رجلا من خلفه بما هو فیه مما عرفه الناس لم یغتبه و من ذکره من خلفه بما هو فیه مما لا یعرفه الناس اغتابه.
کسى که پشت سر شخصى چیزى را یادآور شود که همه مردم مى دانند، غیبت نیست و اگر کسى پشت سر شخصى نقص یا عیبى را بگوید که مردم نمى دانند، غیبت است .
۵ – قصد انتقاص وجود داشته باشد؛ یعنى شخص با باز گفتن عیب دیگرى ، قصد کاستن از وجهه و شخصیت او را داشته باشد؛ پس اگر باز گفتن عیب ، براى درمان و برطرف کردن آن باشد، مثل آن که انسان ، حالات مریضى را به پزشک بگوید، چون قصد انتقاص ندارد، رفتار او غیبت به شمار نمى آید.
۶ – شنونده داشته باشد؛ پس اگر انسانى نشسته باشد و از روى ناراحتى یادآور عیوب دیگرى شود، چون شنونده ندارد، رفتار او حرام نیست و غیبت به شمار نمى رود.
استماع غیبت
همان گونه که گفته شد، غیبت زمانى تحقق مى یابد که شنونده اى وجود داشته باشد؛ پس شنونده غیبت ، همانند گوینده آن ، در تحقق غیبت دارد؛ از این رو حکم غیبت شامل حال او نیز مى شود.
با این وصف ، فقیهان ((گوش دادن )) به غیبت را هم از لحاظ شرعى حرام دانسته اند و از این نظر اختلافى بین آنها نیست . روایات بسیارى نیز در این زمینه وجود دارد که به برخى از آن ها اشاره مى شود:
امام صادق (علیه السلام ) نقل کرده است که پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) افراد را از غیبت کردن و گوش دادن به آن نهى فرمود:
نهى عن الغیبه و الاستماع الیها.
پیامبر گرامى (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:
السامع للغیبه احد المغتابین .
گوش کننده غیبت یکى از دو نفرى است که غیبت مى کند.
ما عمر مجلس بالغیبه الا خرب من الدین .
هیچ مجلسى با غیبت آباد نشد، مگر این که از نظر دینى خراب شد.
فنزهوا اءسماعکم من استماع الغیبه .
گوش هاى خود را از شنیدن غیبت پاک کنید.
امام صادق (علیه السلام ) نیز مى فرماید:
الغیبه کفر و المستمع لها و الراضى بها مشرک .
غیبت ، کفر، و شنونده و خشنود از آن ، مشرک است .
کفر بر دو گونه است :
الف – کفر اعتقادى
ب – کفر عملى .
کفر اعتقادى عدم اعتقاد به اصول حقه است ؛ اما کفر عملى ندیده گرفتن چیزى است که از سوى خداوند مورد امر و نهى قرار مى گیرد؛ البته اگر کفر عملى ادامه یابد، چه بسا به کفر اعتقادى بینجامد؛ براى نمونه ، تکلیفى مانند نماز که از ارکان و پایه هاى دین ما است ، اگر به صورت عمدى ترک شود، در ایمان انسان خلل وارد مى شود چنان که رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:
من ترک الصلوه متعمدا فقد کفر.
کسى که نماز را به عمد ترک کند، کافر است .
غیبت ، طبق فرموده امام صادق (علیه السلام ) چنین است :
الغیبه اءن تقول فى اخیک ما ستره الله علیه .
غیبت آن است که آن چه [= عیبى ] را خداوند پنهان ساخته است ، بازگویى .
از سویى ، شنونده غیبت در آشکار شدن آن عیب همان اندازه نقش دارد که گوینده غیبت دارد؛ زیرا اگر گوشى براى شنیدن غیبت نباشد، گوینده کارى از پیش نمى برد؛ بنابراین ، هر دو مرتکب گناه شده اند.
عبدالله بن سنان روایت مى کند که به امام صادق (علیه السلام ) عرض کردم :
عوره المؤ من على المؤ من حرام ؟ قال : نعم قلت : یعنى سفلته ! قال : لیس حیث تذهب ! انما هو اذاعه سره .
آیا عورت مؤ من بر مؤ من حرام است ؟ فرمود: بله . گفتم : منظور از عورت همان معناى عورتین است ؟ گفت : نه ، آن گونه که گمان کردى نیست . منظور از عورت نشر دادن سر او بود.
امام صادق (علیه السلام ) از رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) چنین نقل کرده است :
من اذاع الفاحشه کان کمبتدئها.
کسى که عمل زشتى را نشر دهد، مثل کسى است که آن کار را آغاز کرده است .
همچنین امام صادق (علیه السلام ) فرمود:
من قال فى مؤ من ما راءته عیناه و سمعته اذناه فهو من الذین قال الله عزوجل ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فى الذین آمنوا لهم عذاب الیم .
کسى که از مؤ منى ، چیزى را که با چشمش دیده یا با گوشش شنیده ، به کسى دیگر بگوید، از کسانى است که خداوند مى فرماید: دوست دارند عمل زشتى در میان کسانى که ایمان آورده اند، نشر یابد و براى ایشان عذاب دردناکى است .
در غیبت ، گوینده با گفتار، و شنونده با شنیدن خود، راز دیگرى را فاش مى کنند و منشاء نشر عمل زشت مى شوند؛ البته گوش کردن هر چیز دو حالت دارد:
۱ – یا شنیدن (سماع ) است ؛ بدین معنا که چیزى ناخودآگاه به گوش کسى مى رسد، بدون این که او خواسته باشد به آن گوش فرادهد.
۲ – یا گوش دادن (استماع ) است ؛ یعنى شخص به طور کامل توجه کند و آن چه را مى شنود، به ذهن خود بسپارد.
نکته قابل توجه دیگر آن که در مساءله غیبت ، گوش ندادن به غیبت دیگران کافى نیست ؛ بلکه افزون بر گوش نکردن ، مقابله با آن نیز لازم است .
فقیهان بر این نظر اتفاق دارند که نه تنها نباید به غیبت گوش کرد، بلکه اگر کسى در جایى غیبت مى کند، باید او را از این کار بازداشت .
رد غیبت
هر جا رفتار زشت و امر حرامى واقع شود، بر هر مسلمان واجب است از منکر نهى کند و این مساءله به غیبت اختصاص ندارد؛ اما در این افزون بر نهى از غیبت ، رد آن و دفاع از غیبت شونده نیز لازم است .
در این زمینه روایات متعددى وارد شده است که از جمله به موارد ذیل اشاره مى شود:
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:
من رد عن عرض اخیه بالغیب کان حقا على الله ان یعتقه من النار
کسى که (بدگویى ) را از برادر مؤ منش در غیاب او دور کند، سزاوار است خداوند او را از آتش برهاند.
در جایى دیگر حضرت (صلى الله علیه و آله و سلم ) به سرزنش کسى که به یارى غیبت شونده اقدام نکند، پرداخته ، به امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) مى فرماید:
یا على ! من من اغتیب عنده اخوه المسلم فاستطاع نصره فلم ینصره خذله الله فى الدنیا و الاخره
اى على ! کسى که پیش او از برادر مسلمانش غیبت شود و بتواند آن برادر مسلمان را یارى کند، ولى کمک نکند، خداوند او را در دنیا و آخرت خوار مى کند.
حضرت باقر (علیه السلام ) نیز در تاءیید رد کننده غیبت ، و سرزنش کسى که غیبت او بشنود و رد نکند فرمود:
من اغتیب عنده اخوه المؤ من فنصره و اءعانه نصره الله و اعانه فى الدنیا و الاخره و من لم ینصره و لم یعنه و لم یدفع عنه و هو قدر على نصرته و عونه خفضه الله فى الدنیا و الاخره .
اگر پیش کسى ، از برادر مؤ منش غیبت شود و او برادر مؤ منش را یارى کند، خداوند هم او را در دنیا و آخرت یارى کند مى کند؛ اما اگر بتواند کمک کند و آن غیبت را از برادرش برگرداند و این کار را نکند، خداوند او را در دنیا و آخرت خوار مى کند.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) پاداش رد غیبت را بزرگ شمرده است :
من رد عن اخیه غیبه سمعها فى مجلس رد الله عنه الف باب من الشر فى الدنیا و الاخره فان لم یرد عنه اعجبه کان علیه کوزر من اغتاب.
اگر کسى از برادر مؤ منش غیبتى شنید و آن را رد کرد، خداوند هزار شرو بدى را از او بر مى گرداند و اگر آن غیبت را رد نکرد، بلکه تعجب هم کرد، گناهش مثل همان شخصى است که غیبت مى کند.
بر اساس روایتى دیگر اگر در مجلسى ، پشت سر برادر مؤ منى ، غیبت شود، در حالى که شخص بتواند آن را رد کند، ولى نکند، گناهش هفتاد بار بیش تر از غیبت کننده است .
همان گونه که از روایات پیشین بر مى آید، اگر در مقابل غیبت سکوت شود، میدان براى غیبت کننده بازتر مى شود و رد نکردن آن به منزله تشویق شخص و امضاى عملى بر گفتار او است .
چگونگى رد غیبت :
رد غیبت و دفاع از کسى که مورد غیبت قرار گرفته ، باید با نوع غیبت متناسب ، و جامع و کامل باشد. اگر عیب نفسانى فردى بازگو شده ، مانند آن که گفته شده است : فلانى متکبر یا حسود است ، پاسخ هم باید با آن متناسب باشد؛ همانند آن که به غیبت کننده گفته شود: تو چگونه از درون و باطن دیگرى آگاه شده اى ؟! انسان به صورت معمول از رذایل نفسانى خودش نیز غافل است و آگاه نیست ، پس چگونه مى تواند به رذیله اى از رذیل درونى دیگرى پى ببرد!؟
ممکن است او در پاسخ به کردار ظاهرى که گویاى صفات زشت درونى است ، استناد کند؛ مانند آن که بگوید: فلان کس بخیل است ؛ زیرا مال و ثروت دارد؛ ولى استفاده نمى کند. در جواب او باید گفت : از کجا مى دانى که او این گونه است ؟ چه بسا او براى خودش استفاده نمى کند؛ اما به دیگران مى دهد.
اگر غیبت درباره بدن و جسم شخص باشد، در پاسخ مى توان گفت : عیب آن است که نزد خداوند نقص به شمار رود. پروردگار عالم فقط نقص هاى روحى یا علمى را براى انسان عیب مى شمرد. چه بسا افرادى با نقص جسمانى پیش پروردگار محبوب ترین ، و افرادى با وجود برخوردارى از سیما و اندامى مناسب ، نزد خدا مبغوض ترین باشند.
گاه غیبت در زمینه امور دینى است که البته درباره گناهان راه توجیه باز است و مى توان رفتارى به ظاهر نادرست را بر شکل درستى حمل کرد؛ چون ممکن است عملى دو چهره داشته باشد: یکى چهره گناه ، و دیگرى چهره غیر آن که گناه شمرده نمى شود؛ ولى اگر راهى بارى توجیه وجود نداشته باشد و درباره عمل شخص ، پشت سرش بدگویى کنند مى توان گفت که هر مؤ منى [غیر از پیشوایان معصوم (علیه السلام )] مى لغزد و ممکن است دستش به گناه آلوده شود؛ پس نمى توان بر او عیب گرفت ؛ چرا که ممکن است توبه کند، و دیگران به دلیل غیبت کردن از او، دچار معصیت شده و موفق به توبه نشوند؛ در نتیجه روز قیامت ، او پاک باشد و دیگران آلوده باشند.
اگر موقعیتى پیش آید که شنونده غیبت به هیچ شکلى به رد آن قدرت نداشته باشد، باید راه هاى دیگرى را پیش بگیرد؛ مانند آن که بکوشد مسیر سخن را منحرف یا به گونه اى حرف را عوض کند. اگر باز هم نتوانست جلو این گناه را بگیرد، مجلس غیبت را ترک کند؛ اما اگر این هم ممکن نبود، مانند آن که در جایى زندانى بود و نمى توانست غیبت را رد کند یا از مجلس برخیزد، باید در دل ، ناخشنود، و از این کار ناراضى باشد؛ چرا که اگر کسى از غیبت دیگرى راضى باشد و از این که عیوب او بازگو شده خرسند شود، بدون آنکه خود در غیبت نقشى داشته باشد، گناه کار است .
حضرت صادق (علیه السلام ) فرمود:
الغیبه کفر و المستمع لها و الراضى بها مشرک .
غیبت کفر است و شنونده غیبت و راضى به آن مشرکند.
کفاره غیبت
توبه از گناهان واجب است و هر مسلمان باید بى درنگ از گناه خود پشیمان شده ، توبه کند و اگر موفق به توبه نشود و از دنیا برود، در صحنه قیامت با گناهان بسیار خود رو به رو خواهد شد و هیچ گریزگاهى نخواهد داشت .
انسانى که غیبت مى کند، مرتکب گناهى بزرگ شده و بر او واجب است که بلافاصله توبه کند.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:
من اغتاب اخاه المسلم بطل صومه و نقض وضوؤ ه فان مات و هو کذلک مات و هو مستحل لما حرم الله .
هر کسى از برادر مسلمانش غیبت کند، روزه اش باطل مى شود و وضویش از بین مى رود؛ پس اگر در این حالت بمیرد، در حالى مرده است که حلال شمرنده حرام الاهى است .
استحلال و استغفار:
((استحلال )) به این معنا است که شخص غیبت کننده ، نزد کسى که از او غیبت کرده است برود و از او حلالیت بطلبد، و((استغفار)) یعنى که شخص غیبت کننده پس از ارتکاب غیبت ، از خداوند آمرزش بخواهد.
فقیهان درباره ((استحلال و استغفار)) از غیبت ، احتمال هایى را مطرح کرده اند؛ از جمله این که اگر بر ((استحلال ))مفسده اى مترتب نباشد و دشمنى و کدورتى پدید نیاورد یا آن را بیش تر نکند، باید انجام شود؛ اما اگر موجب مفسده اى شود، فرد فقط باشد استغفار کند چه بسا اگر غیبت کننده به قصد طلب حلالیت ، رفتار ناشایست خود را براى کسى که از او غیبت کرده ، باز گوید، بذر دشمنى و کینه را در دل او بکارد. به هر حال ، از نظر فقهى احتیاط آن است که از شخص غیبت شده ، استحلال کند تا توبه او مقبول افتد.
برخى فقیهان شرط قبولى توبه را استحلال مى دانند، بر این اساس ، شخص غیبت کننده باید از کسى که غیبتش را کرده ، حلالیت بطلبد و تا آن شخص او را نبخشاید، آمرزیده نمى شود.
از پیامبر گرامى (صلى الله علیه و آله و سلم ) نقل شده است :
یا اباذر! ایاک و الغیبه … و الغیبه لا تغفر حتى یغفرها صاحبها
اى اباذر! از غیبت بپرهیز… غیبت آمرزیده نمى شود، مگر این که شخص غیبت شده آن را ببخشد.
و اما مصاحب الغیبه فیتوب فلا یتوب الله علیه حتى یکون صاحبه الذى یحله .
در بعضى روایات آمده است که خداوند، مؤ منى را پس از توبه عذاب نمى کند، مگر دو کس را که یکى از آن دو، غیبت است ، و این شاید درباره غیبت کننده اى باشد که غیبت شونده از او نگذشته است .
در روایت دیگر، نه تنها قبولى توبه با عفو و حلالیت رابطه مستقیم دارد، بلکه قبولى اعمال نیک انسان نیز به حلال کردن کسى که از او غیبت شده ، وابسته است .
رسول گرامى (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى فرماید:
من اغتاب مسلما او مسلمه ، لم یقبل الله تعالى صلاته و لا صیامه و اربعین یوما و لیله الا ان یغفر له صاحبه .
کسى که از مرد یا زن مسلمانى غیبت کند، خداوند نماز و روزه اش را تا چهل روز و شب نمى پذیرد، مگر این که فرد غیبت شده او را ببخشد.
این روایت به آن معنا است که عبادت هاى او سازندگى ندارد و در او نورانیتى پدید نمى آورد، نه آن که تکلیف نماز و روزه از گردن او ساقط شده باشد.
در روایت دیگرى عنوان شده است که باید براى شخص غیبت شونده ، از درگاه خداوند آمرزش طلبید؛ یعنى غیبت کننده در برابر غیبتى که از او کرده ، باید برایش دعا کند.
از حضرت صادق (علیه السلام ) نقل شده است :
سئل النبى (صلى الله علیه و آله و سلم ) : ما کفاره الاغتیاب ؟ قال : تستغفر الله لمن اغتبته کلما ذکرته (۶۳).
از پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) پرسیده شد: کفاره غیبت چیست ؟ فرمود: این که هر گاه غیبت شده را به یاد آورى ، برایش از خداوند آمرزش بخواهى .
من ظلم احدا ففاته فلیستغفر الله کلما ذکره فانه کفاره له .
کسى که حق دیگرى را به ستم پایمال کند، هر گاه او را به یاد مى آورد، از خداوند متعالى برایش آمرزش بطلبد. همانا این ، کفاره گناه او است .
کفاره غیبت از دیدگاه اخلاقى :
یکى از حقوق برادرى ایمانى این است که مؤ من ، از خواهر یا برادر مؤ منش غیبت نکند و اگر غیبت کرد، حق آن ها را پایمال کرده است و در نتیجه حقى اخلاقى از سوى غیبت شونده بر عهده اش خواهد آمد.
در این زمینه نیز روایاتى وجود دارد:
حضرت رضا (علیه السلام ) مى فرماید:
حق المؤ من على المؤ من … و لا یغتابه .
حق مؤ من بر مؤ من [این است که ] از او غیبت نکند.
رسول خدا (علیه السلام ) فرمود:
للمؤ من على المؤ من سبعه حقوق واجبه من الله عزوجل … و ان یحرم غیبته .
براى هر مؤ من در برابر مؤ من دیگر، هفت حق واجب از سوى خداوند عزوجل وجود دارد… و یکى از آن ها حرمت غیبت از او است .
للمسلم على اخیه ثلاثون حقا براءه منها الا بالاداء او العفو… ان احدکم لیدع من حقوق اخیه شیئا فیطالبه به یوم القیامه فیقضى له و علیه .
مسلمان بر گردن برادرش سى حق دارد که هیچ رهایى از آن ها نیست ، مگر آن که صاحب حق او را ببخشاید. همانا هر یک از شما که چیزى از حقوق برادرش را نادیده بگیرد، آن برادر و روز قیامت از او خواهد طلبید؛ پس به ضرر او و به سود آن برادر حکم مى شود.
حق مؤ من این است که از او غیبت نشود؛ پس اگر حق او از بین برود، یا باید حقش ادا شود یا عفو کند.
نکته اخلاقى در مساءله درخواست حلالیت از غیبت شده ، این است که وقتى انسان از برادر خود غیبت مى کند، نفسش سرکش مى شود و دیگرى را کوچک مى شمرد و درخواست گذشت ، خود نوعى تحقیر نفس است و عذرخواهى ، به نوعى جلو شرارت هاى نفس را مى گیرد یا آن را سرکوب مى کند.
با توجه به روایات پیش گفته ، دانشمندان علم اخلاق معتقدند که به لحاظ حقوق اخلاقى ، اگر شخصى از کسى که با او رابطه ایمانى دارد، غیبت کرد، در صورت دسترس داشتن به او به وجود نیامدن دشمنى و کینه و هر گونه مفسده دیگر، شایسته است درخواست گذشت کند تا برایش جنبه سازندگى و سرکوب نفس داشته باشد؛ ولى اگر غیبت شده در دسترس نیست یا بر بازگفتن آن مفسده اى مترتب است ، بهتر است از درگاه خداوند آمرزش بطلبد، و اگر او را در عبادت هایش شریک کند، براى جبران گناهش ، اثر بیش ترى دارد.
طلب آمرزش ، براى انسان ، نیکى به همراه دارد و از سرکشى نفس او جلوگیرى مى کند.
موارد جواز غیبت
در این قسمت ، سخن از موارد جواز غیبت است . مواردى که غیبت در آن ها حرام و ممنوع نیست ، عبارتند از:
الف – متجاهر به فسق :
متجاهر به فسق کسى است که آشکارا گناه مى کند و از ارتکاب گناه پیش چشم مردم باکى ندارد.
فقیهان درباره باز گفتن عیب شخصى که آشکارا گناه مى کند، دو نظر دارند: گروهى مى گویند: این عمل غیبت است ؛ ولى حرام نیست و گروه دیگر مى گویند: این عمل نه غیبت است و نه حرام .
براى تشخیص فرد متجاهر به فسق ، باید به چند نکته دقت شود:
۱ – شناخت تفاوت ((متجاهر به گناه )) و ((مصر بر گناه )): متجاهر به گناه – همان طور که گفته شد – کسى است که گناهى را آشکارا انجام مى دهد و باکى از دیدن مردم ندارد؛ ولى در این تعریف ، تعداد مرتبه هایى که گناهى را انجام مى دهد، مطرح نیست ؛ یعنى ممکن است شخص متجاهر به گناه ، اصرارى بر تکرار گناه نداشته باشد و مرتب آن را انجام ندهد؛ در حالى که مصر بر گناه به کسى گفته مى شود که گناهى را پیاپى انجام دهد، و دیگر فرقى نیست میان آن که آشکارا گناه کند یا پنهانى ؛ پس مصر بر گناه ، ممکن است متجاهر به گناه نباشد، و متجاهر به گناه ممکن است مصر بر آن نباشد. از سویى ممکن است فردى ، هم متجاهر به گناه باشد و هم مصر بر آن ؛ یعنى گناهى را بى باکانه و آشکارا مرتب انجام دهد.
باید دقت داشت که مورد جواز غیبت ، تجاهر به گناه است ، نه اصرار بر آن ؛ پس غیبت از کسى که پیاپى ، اما پنهانى گناهى را انجام مى دهد، و نمى خواهد دیگران از گناه او آگاه شوند، جایز نیست .
۲ – منظور از همگان در تعریف متجاهر (کسى که پیش روى همگان ، آشکارا گناه مى کند)، همه اهالى منطقه اى که فرد در آن زندگى مى کند. نیست ؛ زیرا بر فرض ، اگر فردى در شهرى بزرگ با جمعیتى بسیار، گناهى انجام دهد، طبیعى است که رفتار او پیش روى بسیارى از آن ها قرار نمى گیرد؛ پس منظور از ((تجاهر به گناه نزد همگان ))، آن است که ابایى از انجام گناه نزد همگان نداشته باشد؛ اگر چه گناه او را همه نبینند.
۳ – تجاهر به گناه فقط به مرزهاى بى باکى شخص در ارتکاب گناه محدود مى شود. گاه بى باکى شخصى در ارتکاب گناه ، همگان را در بر مى گیرد و گاه به گروه خاصى محدود است ؛ بنابراین اگر فردى در حضور دوستان صمیمى خود مرتکب گناه مى شود، ولى حاضر نیست آن را نزد دیگران انجام دهد، فقط نزد دوستانش متجاهر است و چون نزد دیگران تجاهر به گناه نیست ، نمى توان از او غیبت کرد.
اگر شخصى در شهرى متجاهر به گناهى ، ولى در شهرى دیگر چنین نباشد، غیبت از او در شهرى که تجاهر نمى کند، جایز نیست . به عبارت دیگر، تجاهر به گناه قابل مرزبندى است .
۴ – متجاهر به گناه کسى است که از نظر شرعى براى رفتارش توجیه درستى نداشته باشد؛ به این معنا که گناه بودن آن عمل نزد او و همگان مسلم باشد و با این حال آن را آشکارا انجام دهد؛ امام در صورتى که حقیقت رفتارى از نظر شخص غیبت کننده گناه باشد، ولى انجام دهنده عمل (کسى که از او غیبت مى شود) براى آن توجیه شرعى درستى داشته باشد، آن فرد متجاهر به فسق شمرده نمى شود و غیبت از او نیز جایز نیست ، چه رسد به این که غیبت کننده ، وجود توجیه صحیحى براى آن عمل را محتمل بداند.
۵ – تجاهر به گناه سبب جواز غیبت از همان گناه است ؛ بنابراین اگر کسى متجاهر به گناهى است ، در غیاب او، فقط مى توان همان گناه را باز گفت ، متجاهر بودن شخص به گناه خاص ، مجوزى براى بیان عیوب و نقایص او نیست .
پیامبر گرامى (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:
لا غیبه لثلاثه : سلطان جائر و فاسق معلن و صاحب بدعه.
غیبت درباره سه گروه اشکال ندارد: اول پادشاه ستمگر، دوم فاسقى که آشکارا گناه مى کند و سوم بدعت گذار.
لا غیبه لفاسق .
غیبت درباره غاسق ، غیبت شمرده نمى شود.
اربعه لیس غیبتهم غیبه الفاسق المعلن بفسقه ….
غیبت چهار دسته حرام نیست : اول گناه کارى که گناهش را آشکارا انجام دهد…
امیرالمؤ منین على (علیه السلام ) نیز فرمود:
الفاسق لا غیبه له .
غیبت درباره کسى که فاسق است ، اشکال ندارد.
در زمینه بعد اخلاقى تجاهر به گناه ، دو نکته قابل ذکر است :
نکته نخست : غیبت کردن از زن و مرد با ایمان حرام است و درباره غیر مؤ من اشکال ندارد؛ چرا که مؤ من نزد خداوند محترم است و حریم از نزد بندگان خدا نیز باید پاس داشته شود؛ پس اگر عیوب و نقایصش را آشکار کنند، حرمتش را را پایمال کرده اند که این عمل حرام بوده ، خدا را به خشم مى آورد؛ ولى اگر خود مؤ من حرمت خویش را پاس نداشت و بى باکانه گناه کرد، حرمتش را به دست خویش پایمال کرده و حریم خویش را شکسته است . حضرت صادق (علیه السلام ) مى فرماید:
اذا جاهر الفاسق بفسقه فلا حرمه له و لا غیبه
اگر انسان گناهش را آشکارا انجام دهد [= درباره آن بى باک باشد]، احترام ندارد و غیبتش بدون اشکال است .
حضرت باقر (علیه السلام ) هم مى فرماید:
ثلاثه لیس لهم حرمه : صاحب هوى مبتدع و الامام الجائر و الفاسق المعلن بالفسق .
سه دسته احترام ندارند: کسى که در پیروى خواهش هاى نفسانى خود در دین خدا بدعت گذارد، و حاکم ستمگر، و فاسق متجاهر به فسق .
نکته دوم : در فرهنگ مکتب هاى الاهى پرده دارى و پرده پوشى مساءله مهمى است و براى جامعه بشرى ، محورى اساسى به شمار مى رود؛ در حالى که غیبت ، پرده درى است ، و با پرده دارى متناقض و با آن به شدت ناسازگار است و کسى که آشکارا پرده درى مى کند و بى باکانه خود را به گناه مى آلاید، دیگر باز گفتن گناه او، پرده درى از او نیست .
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى فرماید:
من القى جلباب الحیاء فلا غیبه له .
کسى که پرده حیا را دور افکنده است ، غیبت درباره اش معنا ندارد.
پرده دارى براى کسى که از گناه کردن باکى ندارد، بى مفهوم است ؛ چه رسد به کسى که از عمل ناشایست خود خشنود مى شود و به آن افتخار هم مى کند. چه ناپسند است که انسان ، با غرور و افتخار گناهش را وصف کند.
ب – ستمگر:
مورد دوم از موارد جواز غیبت آن جا است که در غیاب ستمگر، ستم او را باز گویند که این عمل غیبت نبوده و حرام نیست .
خداوند متعالى مى فرماید:
لا یحب الله الجهر باسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمیعا علیما.
خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود، بدى ها [ى دیگران ] را اظهار کند، مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند شنوا و دانا است .
شایان ذکر است که در این مورد، میان ظالم متجاهر به ظلم با غیر متجاهر فرقى نیست ؛ یعنى چه از بازگو شدن ظلمش باک داشته باشد و چه نداشته باشد، این عمل غیبت به شمار نمى آید و لزومى ندارد که شنونده از مطلبى که پشت سر ظالم مطرح مى شود، آگاهى قبلى داشته باشد؛ به این معنا که اگر چیزى هم در این باره نداند، باز هم به جواز این غیبت خللى وارد نمى شود.
براى جواز غیبت از ستمگر شرایطى وجود دارد که عبارتند از:
۱ – نیت و قصد مظلوم از غیبت کردن درباره ظالم ، دفع یا رفع ظلم او باشد؛ پس اگر مظلوم فقط قصد تنقیص یا تحقیر ظالم را داشته باشد و بخواهد آبروى او را بریزد، غیبتش جایز نخواهد بود؛ البته این شرط درونى است و به قصد و نیت غیبت کننده برمى گردد.
۲ – شرط دوم درباره گفتار مظلوم است . مظلوم فقط اجازه دارد درباره ستمى که در حق او شده است سخن بگوید و اگر در غیاب ظالم ، عیب هاى دیگر او را که با ظلمش ارتباطى ندارد، بیان کند، گفتار او غیبت به شمار رفته ، حرام است .
۳ – شرط سوم درباره شنونده غیبت است . مظلوم فقط حق دارد نزد کسى از ستمگر غیبت کند که هم توان کمک کردن به او و هم امید به یارى و حمایت او داشته باشد.
چه بسیار کسانى که توان کمک و یارى به ستمدیده را دارند، ولى در این باره اقدامى نمى کنند و حتى نمى توان به کمک آن ها امید داشت که در این صورت ، غیبت کردن از ظالم نزد ایشان ، جایز نخواهد بود.
نکته دیگر درباره این نوع غیبت آن است که اگر ظالمى به کسى ظلم کرده باشد، آیا جایز است شخص ثالثى ، ظلم او را نقل کند؟ در پاسخ باید گفت : خیر، فقط خود مظلوم مى تواند با بیان ستمى که در حق او شده است ، از خویش دفاع کند.
نکته دیگر این که آیا بیان ظلم به دادگاه اختصاص دارد و فقط در محضر قاضى باید عنوان شود؟ در پاسخ به این پرسش نیز باید گفت : خیر، هر گاه جان ، مال و آبروى انسان تهدید شود و خودش به تنهایى نتواند از خویش دفاع کند و به کمک نیاز داشته باشد، جایز است از طریق ستم به دیگران ، از خود دفاع کند.
خداوند متعالى در قرآن کریم مى فرماید:
والذین اذا اصابهم البغى هم ینتصرون … و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل .
و کسانى که هرگاه ستمى به آن ها رسد، یارى مى طلبد… و کسى که پس از مظلوم شدن یارى طلبد، ایرادى بر ایشان نیست .
ج – بدعت گذار:
مورد سوم از موارد جواز غیبت آن است که بدعت شخص بدعت گذار را در غیابش ، بازگویند تا مردم از راه نادرست او مصون بمانند. بدعت گذار کسى است که با نام دین ، چیزى را که از دین نیست پایه مى گذارد و مردم را با این کار منحرف مى کند. بدعت گاه در اصلى از اصول اعتقادى گذاشته مى شود و گاه در فرعى از احکام دین .
صاحبان فرقه هاى گوناگون مذهبى که عقایدى انحرافى دارند، از جمله بدعت گذاران به شمار مى روند و غیبت از ایشان جایز است ؛ البته توجه به این نکته لازم است که چون غیبت از بدعت گذار براى جلوگیرى از ایجاد انحراف به وسیله او است ، اگر شخصى داراى عقاید انحرافى باشد، ولى قصد اشاعه و آموزش آن ها را نداشته باشد، و ترسى از منحرف کردن او در میان نباشد، غیبت از او جایز نخواهد بود.
سه کس را شنیدم که غیبت روا است//وزین در گذشتى چهارم خطا است
یکى پادشاهى ملامت پسند//کزو بر دل خلق بینى گزند
حلال است از او نقل کردن خبر//مگر خلق باشند از او بر حذر
دوم پرده بر بى حیایى مکن//که خود مى درد پرده بر خویشتن
زحوضش مدار اى برادر نگاه//که او مى درافتد به گردن به چاه
سوم کژ ترازوى ناراست خوى//زفعل بدش هر چه دانى بگوى
موارد مشتبه با موارد جواز غیبت
گاه انسان به اشتباه غیبت کردن خود را از موارد جواز غیبت مى پندارد، در حالى که این گونه نبوده ، رفتار او حرام است که از آن جمله مى توان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱ – رضایت کسى که درباره او غیبت مى شود:
رضایت یا عدم رضایت انسان از این که عیوب او گفته شود، هیچ نقشى در اصل غیبت نداشته ، حرمت و گناه غیبت را برطرف نمى کند. راضى بودن کسى که از او غیبت مى شود، موجب جواز غیبت نمى شود.
باید توجه داشت که رضایت انسان در بازگو شدن عیوبش ، با تجاهر به گناه متفاوت است ؛ زیرا ممکن است آن شخص با غیبت کننده رابطه شخصى یا حتى عاطفى داشته باشد؛ ولى حاضر نباشد آن عمل را پیش هر کسى انجام دهد که در این صورت در انجام گناه بى باک نیست ؛ پس تعریف متجاهر به فسق ، شامل او نمى شود و غیبت از او حرام است .
۲ – آگاهى قبلى شنونده غیبت از عیب کسى که از او غیبت شده :
اگر غیبت کننده ، عیب و نقص فردى را نزد کسى که از آن آگاه است بیان کند، این رفتار، غیبت به شمار رفته ، حرام است . آگاهى شنونده غیبت از عیب کسى که از او غیبت مى شود، موجب جواز غیبت او نیست ؛ زیرا مقصود از دانستن و آشکار بودنى که حرمت غیبت را برطرف مى کند، دانستن شخصى نیست ؛ بلکه منظور، معروف بودن و اشتهار عرفى است ؛ به این معنا که اگر کسى عیب و نقصى داشته و این عیب نزد همگان معروف باشد، آن گاه بیان عیب او غیبت به شمار نمى رود؛ زیرا عیب او شهرت عرفى دارد؛ البته منظور از شهرت عرفى این نیست که همه مردم بدون استثناء از عیب او آگاه باشند؛ بنابراین ، غیبت فقط در مورد نقصى که معروف است ، اشکال ندارد؛ به شرط این که شنوده ، آن نقص را بداند؛ ولى اگر نداند، این هم حرام خواهد بود.
امورى که به موارد جواز غیبت ملحق مى شوند
موارد دیگرى هم وجود دارند که غیبت در آن ها جایز است . این موارد از موارد استثنا شده غیبت در روایات نیستند و جواز آن ها از برخى ضوابط کلى فقهى به دست مى آید:
۱ – نصیحت مستشیر:
در مواردى که باز نگفتن عیب و نقص کسى مایه گرفتارى و دردسر مؤ من دیگرى شود و مفسده بزرگى به بار مى آورد، بحث تزاحم اهم و مهم پیش مى آید به این معنا که انسان میان امرى مهم و امرى مهم تر قرار مى گیرد که به حکم عقل ، باید مهم تر را مقدم بدارد.
در چنین حالى ، گاه مصلحت گفتن عیب ، از مفسده نگفتن آن بیش تر است که در این صورت ، غیبت جایز مى شود؛ همانند بیان عیب هاى کسى که به خواستگارى دختر مؤ منى رفته است . در این جا اگر از فردى که به طور کامل از وضعیت خواستگار آگاه است ، تحقیق ، و از او درخواست مشورت کند، غیبت از خواستگار جایز مى شود؛ زیرا در این جا مساءله نصیحت کسى که خواهان مشورت است ، پیش مى آید.
نصیحت به معناى خیرخواهى است و فرد غیبت کننده هم در واقع خیر شخص مستشیر را مى خواهد؛ یعنى اگر خواستگار، انسان منحرف و منحطى باشد یا عیب هاى جسمى و روحى داشته باشد، نباید سبب اعتقاد به این که بیان عیوب افراد، غیبت به شمار مى آید، دختر مؤ منى را دچار مفسده اى بزرگ کند؛ البته در این مورد، جواز غیبت فقط به طلب مشورت نیست ؛ یعنى این گونه نیست که فقط وقتى از او بپرسند و مشورت بخواهند، گفتن جایز باشد؛ بلکه بدون درخواست مشورت هم مى تواند خود عیوب را بگوید؛ زیرا وقتى انسان مى بیند برادر یا خواهر مؤ منى دچار گرفتارى بزرگى مى شود و او بر دفع این گرفتارى توانا است ، و یگانه راه هم غیبت کردن است ، با وجود حکم عقل در مساءله((تزاحم اهم و مهم ))، باید به اهمیت گفتن در مقایسه با نگفتن دقت کند به این معنا که اگر راه جلوگیرى از این مفسده به بیان عیب و نقص شخص منحصر باشد مى تواند از آن راه استفاده کند.
درباره مسائل دیگر فقهى هم عناوین ثانویه وجود دارد؛ همانند مساءله خوردن آشامیدنى ها و خوردنى هاى حرام که اگر کسى چیزى براى خوردن نداشته باشد و احتمال این باشد که از گرسنگى بمیرد، جایز است به مقدار ضرورت از خوردنى هاى حرام استفاده کند.
درباره تشخیص اهمیت گفتن عیوب بر نگفتن آن ها، به صورت معمول ، تشخیص شارع ملاک است و باید در این زمینه به فقیهان رجوع شود؛ اما مهم تر از هر چیز این است که انسان خودش را از نظر درونى بسنجد و ببیند منشاء درونى غیبتش چیست . آیا به واقع براى دین دل مى سوزاند و یا از خواهش هاى نفسانى خویش پیروى مى کند و چون موقعیتى به دست آورده ، عیب و نقص هاى دیگرى را که مدت ها در دل نگه داشته است ، باز مى گوید. در این صورت ، او عقده دل خویش را باز کرده است و نیتش کسب رضاى خدا نیست ؛ پس اگر در مواردى ، غیبت جایز هم باشد، باز انسان باید به درون خود مراجعه و خود را مقید کند تا اسیر هواهاى نفسانى نشود و اعمال ، گفتار و اهدافش فقط در جهت کسب رضاى الاهى باشد.
۲ – رفع و دفع منکر:
اگر فقط با غیبت بتوان گناه یا منکر مهمى را دفع کرد، باید این کار را انجام داد؛ براى نمونه کسانى که در دین بدعت مى گذارند، اگر یگانه راه جلوگیرى از عمل ایشان که باعث منحرف شدن افراد از مسیر درست دین مى شود، بیان نقایص و عیوب مربوط به رفتار ناشایست آن ها باشد، باید گفته شود.
۳ – گواهى دادن نزد قاضى :
اگر شخص براى دفع مفسده یا منکرى ، نقایص دیگرى را نزد قاضى گواهى کند، کار حرامى انجام نداده است ، و اگر قاضى هم شهادت بطلبد، هیچ اشکال شرعى بر طلب او وجود نخواهد داشت البته روشن است که مقصود از نقایص ، آن دسته از نقیصه هایى است که به آن منکر مربوط بوده ، در دفع آن مؤ ثر باشد.
۴ – آگاهى دادن :
اگر انسان در غیاب کسى در نفى کمال او سخنى بر زبان آورد، ولى قصد تنقیص او را نداشته باشد، این عمل او غیبت شمرده نمى شود؛ همانند نفى مهارت یک پزشک یا ضعیف بودن قدرت علمى یک مجتهد که در این حالت ها غیبت جایز است
ریشه هاى درونى غیبت
در این بخش به بررسى ریشه هاى درونى و امورى که سر منشاء غیبت هستند، پرداخته مى شود. این امور عبارتند از:
۱ – فرو نشاندن خشم
براى فردى که از برادر مؤ منش خشمگین مى شود و آتش غضب در درونش شراره مى کشد، امکان پدید آمدن دو حالت وجود دارد: نخست آن که پشت سرش عیوب او را بر شمرد و از این راه خشم خود را فرو نشاند و دیگر این که خشم خود را به صورت خشم و کینه و عقده فرو نشاند؛ ولى ریشه کن نکرده ، هر جا مناسبتى پیش آید، عیوبش را به طور مستمر عنوان کند که هر دو حالت از رذایل است .
۲- همراهى با همنشینان و دوستان
گاه انسان براى گرم کردن مجلس دوستانه و به گمان عقب نماندن از دیگران ، زبان به غیبت مى گشاید؛ مثل آن که در مجلسى دوستانه ، یکى از دوستان غیبت مى کند و در این بین ، فردى که قصد غیبت نداشته ، از ترس این که مبادا جمع او را نپذیرد، بحث را پى مى گیرد و زبان خود را به غیبت مى آلاید.
۳ – خنثا کردن اثر
گاهى شخص براى پیشگیرى یا خنثا کردن اثر حرفى که درباره او زده شده است ، به غیبت آلوده مى شود.
هر گاه انسان براى خنثا کردن اثر سخن کسى که مى خواهد آبروى او را ببرد، یا بر ضد او شهادتى بدهد، پیش دستى کرده ، نقایص و عیوب او را غیابش عنوان کند، حتى اگر آن عیوب درست هم باشد، این فرد غیبت کرده است و اگر براى نفوذ کلامش به دروغ نیز توسل جوید، به افتراء نیز دچار شده است .
روشن است که این مساءله نیز به کوچکى نفس انسان یا به ترس او باز مى گردد.
۴ – توجیه یا رفع اتهام
گاه فرد، عمل زشتى انجام داده یا به آن متهم شده است و براى توجیه یا رفع اتهام ، از برادر مؤ من خود غیبت مى کند و او را به شرکت در این عمل زشت متهم مى سازد یا حتى ارتکاب را فقط به او نسبت مى دهد؛ به این ترتیب ، عیبى دیگر بر عیب هاى خود مى افزاید که این هم در ضعف نفس انسان ریشه دارد.
۵ – کبر
گاهى شخص براى این که فضیلت خود را در مساءله اى اثبات کند، عیب برادر ایمانى اش را ذکر مى کند.
او نقص هاى شخص دیگرى را مى گوید تا به صورت غیر مستقیم برترى خود را به رخ بکشد. این فرد به رذیله نفسانى کبر یا خود بزرگ بینى دچار است .
۶ – حسد
کسى که به بیمارى نفسانى حسد مبتلا است ، از ستایش برادر مؤ منش ناراحت مى شود، به همین دلیل عیوب او را منتشر مى کند.
بى هنران هنرمند را نتوانند که بینند همچنان که سگان بازارى ، سگ صید را. مشغله بر آرند و پیش آمدن نیارند؛ یعنى سفله چون به هنر با کسى بر نیاید به خبثش در پوستین افتد.
کند هر آینه غیبت ، حسود کوته دست//که در مقابله گنگش بود زبان مقال
۷ – مزاح و شوخى
گاهى غیبت جنبه شهوانى و لهوى دارد؛ مانند آن که شخصى در جمع دوستان ، براى شوخى و خنده ، نقایص برادر یا خواهر ایمانى خود را یادآور مى شود. این از جمله رفتارهاى ناپسندى است که در نیروى درونى شهودت ریشه دارد و در باب شوخى و مزاح مورد گفت وگو است .
۸ – تمسخر
گاه انسان براى استهزاى دیگرى به غیبت کردن او پرداخته ، عیب هایش را فاش مى سازد.
۹ – دلسوزى بدون توجه
شخص غیبت کننده هنوز به آداب الاهى مؤ دب نشده است ؛ او دوست دارد در راه خدا قرار گیرد؛ ولى مسیر آن را نمى داند و به بیراهه مى رود.
او با دیدن عیب مؤ منى ، از روى دلسوزى به باز گفتن آن مى پردازد؛ مانند آن که فردى خطاى برادر مؤ منش را دیده یا متوجه نقصى در او، در بعد دینى یا ابعاد دیگر شده است و از روى دلسوزى ، بى اختیار پشت سرش عیب هاى او را بر مى شمرد. دلسوزى و ناراحتى او واقعى است و چه بسا اگر آن عیب را فاش نمى ساخت ، پاداشى هم نصیب او مى شد؛ ولى چون طرف صحبتش را معرفى کرده ، ثوابش به عقاب تبدیل مى شود؛ بنابراین در رحمت و شفقت و مهربانى هم باید معیار شرعى در نظر گرفته شود تا رحمت شخص مایه عذاب او نشود.
۱۰ – خشم در راه حق
گاه انسان در برابر رفتار زشتى که از دیگرى مشاهده مى کند، چنان خشمگین مى شود که ضمن اظهار نفرت از آن رفتار زشت ، نام فرد انجام دهنده را نیز مى آورد که در این جا هم او به غیبت دچار شده است ؛ زیرا مى توانست بدون بردن نام فرد، فقط تنفر خویش را از آن رفتار زشت اظهار کند. این خشم ستوده و پسندیده است ، ولى غیبت نکوهیده و ناپسند است .
حضرت صادق (علیه السلام ) مى فرماید:
اصل الغیبه یتنوع بعشره انواع : شفاء غیظ و مساعده قوم و تهمه و تصدیق خبر بلاکشفه و سوءظن و حسد و سخریه و تعجب و تبرم و تزین .
با این تفاسیر به خوبى روشن مى شود که براى ایمن ماندن از عذاب الهى باید از زبان به خوبى مراقبت کرد، همان گونه که امام صادق (علیه السلام ) در ادامه سخن مى فرماید:
فان اردت السلامه فاذکر الخالق لا المخلوق ، فیصیر لک مکان الغیبه عبره و مکان الاثم ثوابا.
اگر مى خواهى سالم بمانى ، خدا را یاد کن ، نه خلق خدا را. آن وقت به جاى این که غیبت کنى ، عبرت مى گیرى و به جاى گناه ، ثواب مى کنى .
(۵): پیامدهاى زشت غیبت
غیبت پیامدهاى زشت و آزار دهنده اى براى غیبت شونده و غیبت کننده به بار خواهد آورد که آن ها را به دو دسته دنیایى و آخرتى تقسیم کرده اند.
الف – پیامدهاى زشت غیبت در دنیا
۱ – ریختن آبرو و شکستن حریم :
غیبت کننده با رفتار ناروایش آبروى دیگران را به خطر مى اندازد؛ از این رو خداوند هم آبروى او را در معرض خطر قرار مى دهد و او را در این دنیا رسوا مى کند.
امام صادق (علیه السلام ) فرمود:
لا تغتب فتغتب و لا تحفر لاخیک حفره فتقع فیها.
غیبت نکن که مورد غیبت واقع مى شوى و براى برادرت گودالى نکن که خود در آن خواهى افتاد.
روایت به این معنا است که اگر از کسى غیبت کنند، از آن ها نیز غیبت خواهند کرد؛ چون وقتى غیبت کننده عیب و نقص دیگران را آشکار سازد، دیگران نیز در صدد رسوا کردن او بر خواهند آمد.
رسول گرامى اسلام ، حضرت محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى فرماید:
یا معشر من اسلم بلسانه و لم یخلص الایمان الى قلبه لا تذموا المسلمین و لا تتبعوا عوراتهم فانه من تتبع عوراتهم تتبع الله عورته و من تتبع الله تعالى عورته یفضحه فى بیته .
اى کسانى که به زبان اسلام آورده اید و ایمان در دل هاى شما خالص و بى شائبه نشده است ! مسلمانان را سرزنش ، و اسرار آن ها را دنبال نکنید. همانا کسى که عیب هاى مردم را بجوید، خداوند عیب هاى او را دنبال مى کند، و هر کس خدا دنبال اسرار و عیوبش باشد، او را در خانه خودش رسوا مى کند.
۲ – ایجاد دشمنى :
از آن جا که غیبت ، آبروى مؤ منى را مى ریزد، او را دشمن غیبت کننده مى کند. همچنین دوستان کسى که از غیبت شده ، به غیبت کننده به دیده دشمنى مى نگرند؛ هر چند دیدشان درباره کسى که نقصش بیان شده است نیز عوض شود؛ پس غیبت کننده ، هم خشم پروردگار و هم خشم بندگان او را بر مى انگیزد.
امیر مؤ منان على (علیه السلام ) فرمود:
ایاک و الغیبه فانها تمقتک الى الله و الناس و تحبط اجرگ .
از غیبت بپرهیز؛ چون موجب مى شود مورد خشم و دشمنى خدا و مردم قرارگیرى و پاداشت نابود شود.
۳ – سلب اعتماد:
اگر انسان عیب برادر مؤ منش را بگوید، اعتماد دیگران را از او، و حتى از خودش سلب مى کند؛ زیرا دیگران به این باور مى رسند که او شخص مطمئنى نیست و اسرار اشخاص را فاش مى سازد.
هر آن کو برد نام مردم به عار//تو خیر خود از وى توقع مدار
که اندر قفاى تو گوید همان//که پیش تو گفت از پس مردمان
گر حس اعتماد در افراد افزایش یابد، جامعه منسجم و یکپارچه مى شود؛ در حالى که اگر غیبت در جامعه رشد کند، انسجام جامعه در معرض خطر قرار مى گیرد.
۴ – تبلیغ زشتى ها:
از آن جا که غیبت ، بیان عیب و نقص شخص یا باز گفتن کار زشت او در غیاب او است ، با این رفتار، زشتى آن عمل ناپسند از بین مى رود؛ چنان که اگر شنونده ، در مقابل غیبت کننده سکوت اختیار کرده ، عکس العملى نشان ندهد، باعث مى شود او در انجام این کار جسارت و جراءت بیش ترى یابد و زشتى غیبت را درک نکند، همچنین ، زشتى و قبحى که عمل بازگو شده ، پیش از غیبت ، نزد شنونده داشته است ، شکسته یا دست کم ضعیف مى شود.
حضرت صادق (علیه السلام ) مى فرماید:
من قال فى مؤ من ما راءته عیناه و سمعته اذناه فهو من الذین قال الله عزوجل ان الذین یحبون ان تشیع الفاحشه فى الذین آمنوا لهم عذاب الیم .
هر کس درباره مؤ منى ، آن چه [از عیب و نقص او را] که با چشم دیده یا با گوش شنیده است باز گوید، از کسانى است که خداوند عزوجل درباره آنان مى فرماید: همانا کسانى که دوست دارند زشتى ها در بین کسانى که ایمان آورده اند، منتشر شود، براى ایشان عذابى دردناک است ؛
پس غیبت با پیامدهاى زشتى چون سلب اعتماد و ایجاد دشمنى و کینه و ریختن آبرو، سلامت جامعه انسانى را در معرض خطر قرار داده ، به نابودى مى کشاند.
ب – پیامدهاى آخرتى و معنوى غیبت
۱ – نابود کننده دین :
غیبت موجب نابودى است .
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) درباره غیبت مى فرماید:
الغیبه اسرع فى دین الرجل المسلم من الا کله فى جوفه .
اثر غیبت در دین شخص مسلمان سریع تر از بیمارى خورده است که وارد بدن مى شود؛
۲ – مانع پذیرش اعمال نیک :
غیبت باعث مى شود عمل و رفتار شایسته انسان تا چهل روز مورد پذیرش در گاه احدیت قرار نگیرد. در روایات مکرر اشاره شده که وضو، نماز و روزه شخص غیبت کننده باطل است ؛ البته مقصود از باطل بودن در این جا، بطلان فقهى نیست ، به این معنا که عبادت فرد، انجام نشده است و به دلیل انجام ندادن فریضه ، مورد توبیخ قرار گیرد؛ بلکه منظور، خالى بودن این رفتار از اثرى است که اعمال صالح و رفتار شایسته باید روى فرد بگذارد. اعمال صالح ، سازنده سعادت و بهشت و بازدارنده از دوزخ و عذاب الهى هستند؛ اما در صورتى که بر روح انسان اثر نگذارند، مانع رفتن او به جهنم نمى شوند به این معنا که از ارتکاب گناهان جلوگیرى نخواهند کرد و سازنده روح انسان نخواهند بود.
رسول گرامى (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:
من اغتاب مسلما او مسلمه لم یقبل الله تعالى صلاته و لا صیامه اربعین یوما و لیله الا ان یغفر له صاحبه .
هر کس از مرد یا زن مسلمانى غیبت کند خداوند متعال نماز و روزه او را تا چهل شبانه روز نمى پذیرد مگر آنکه شخص غیبت شده ، از آن فرد بگذرد.
من اءغتاب مسلما فى شهر رمضان لم یؤ جر على صیامه .
کسى که در ماه رمضان از مسلمانى غیبت کند، پاداشى براى روزه اش به او داده نمى شود.
در روایت آمده است که روزى حضرت رسول دستور داد مسلمانان روزه بگیرند و بدون اجازه او افطار نکنند. هنگام مغرب ، همه براى افطار کردن از حضرت اجازه گرفتند. شخصى خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: اى رسول خدا! دو تا از دختران من روزه گرفته اند، براى افطار کردن آنها اجازه بفرمایید. حضرت پاسخ نداد. براى بار دوم درخواستش را تکرار کرد، باز هم از پیامبر چیزى نشنید. بار سوم حضرت فرمود: آنها روزه نبودند. چگونه روزه بوده کسى که در این روز گوشت هاى مردم را خورده است . به آن ها بگو اگر روزه بوده اند، قى (۹۱) کنند. آن ها شروع به قى کردند و از دهانشان لخته هاى گوشت بیرون آمد؛ پس آن مرد نزد پیامبر بازگشت و ماجرا را گفت . پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: سوگند به آن کسى که جان محمد در دست او است ، اگر این لخته ها در شکم ایشان باقى مى ماند، آتش آن ها را در بر مى گرفت.
هم چنین غیبت ، نورانیتى را که از وضو حاصل شود، از بین مى برد.
۳ – انتقال نیکى ها
غیبت موجب انتقال نیکى هاى شخص غیبت کننده ، به نامه اعمال کسى که از او غیبت شده است ، مى شود.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:
یوتى باحد یوم القیامه یوقف بین یدى الله و یدفع الیه کتابه فلا یرى حسناته فیقول الهى لیس هذا کتابى فانى لا ارى فیها طاعتى فقال ان ربک لا یضل و لا ینسى ، ذهب عملک باغتیاب الناس ، ثم یؤ تى بآخر و یدفع الیه کتابه فیرى فیها طاعات کثیره فیقول الهى ما هذا کتابى ، فانى ما عملت هذه الطاعات ، فیقول ان فلانا اغتابک فدفعت حسناته الیک .
شخصى را روز قیامت به پیشگاه الاهى مى آورند و نامه عملش را به او مى دهند. متوجه مى شود از کارهاى خوب او در نامه عملش خبرى نیست . مى گوید: خدایا! این نامه عمل من نیست . من در آن عبادت هایم را نمى بینم به او گفته مى شود: خداوند هیچ گاه کار کسى را فراموش و عوض نمى کند. اعمال تو با غیبت کردن از بین رفته است ، دیگرى را مى آورند و نامه عملش را به او مى دهند. مى بیند که خوبى هاى بسیارى در آن وجود دارد. مى گوید: خدایا! من چنین طاعاتى را انجام نداده ام . به او گفته مى شود: فلانى از تو غیبت کرد؛ در نتیجه حسنات او به تو رسید.
۴ – تاءخیر پاداش و تقدیم مجازات :
حضرت صادق (علیه السلام ) مى فرماید:
اوحى الله تعالى عزوجل الى موسى بن عمران (علیه السلام ): المغتاب ان تاب فهو آخر من یدخل الجنه و ان لم یتب فهو اول من یدخل النار.
خداوند متعالى بر موسى بن عمران (علیه السلام ) وحى کرد: غیبت کننده اگر توبه کند [و حلالیت بطلبد] آخر کسى است که وارد بهشت مى شود و اگر موفق به توبه نشود، نخستین کسى است که وارد جهنم مى شود.
۵ – عذاب قبر (مجازات عالم برزخ ):
مجازات غیبت کننده پس از این دنیا، با ورود او به عالم برزخ آغاز مى شود.
از ابن عباس روایت شده :
عذاب القبر ثلاثه اثلاث ، ثلث للغیبه و…
عذاب قبر به سه بخش تقسیم مى شود: یک سوم آن مربوط به غیبت است و…
۶ – تجسم زشت در روز قیامت :
حضرت صادق (علیه السلام ) از پدران معصومش (علیه السلام ) چنین روایت مى فرماید:
من اغتاب امرا مسلما… جاء یوم القیامه یفوح من فیه رائحه انتن من الجیفه یتاءذى به اهل الموقف .
کسى که از فرد مسلمانى غیبت کند، روز قیامت در حالى که از دهانش بویى بدتر از بوى مردار به مشام مى رسد، مى آید که اهل محشر از آن اذیت مى شوند.
هان که بویاى دهانتان خالق است//کى برد جان غیر آن کو صادق است
واى آن افسوسى اى کش بوى گیر//باشد اندر گور، منکر یا نکیر
نه دهان دزدیدن امکان زان مهان//نه دهان خوش کردن از دارو دهان
۷ – خروج از ولایت الاهى :
پیشواى ششم (علیه السلام ) ضمن گفتارى طولانى فرمود:
و من اغتابه بما فیه فهو خارج عن ولایه الله تعالى ذکره داخل فى ولایه الشیطان.
کسى که درباره آن چه در برادر مؤ منش هست ، غیبت کند، از سرپرستى خدا خارج و به حکومت (سرپرستى ) شیطان وارد مى شود.
پس غیبت در بعد معنوى اش باعث مى شود که به رشته دوستى میان خالق و مخلوق ، ضربه وارد شود. انسان وقتى تحت حکومت پروردگار باشد، همه اعمالش در محور خواسته هاى خدا قرار مى گیرد و رنگ الاهى مى یابد؛ اما وقتى تحت حکومت و سرپرستى شیطان باشد، کارهایش رنگ شیطانى مى گیرد و از اوج عظمت به حضیض ذلت سقوط مى کند.
آثار زیباى ترک غیبت
تا این جا آثار و پیامدهاى زشت غیبت بررسى شد تا انسان زیانهاى آن را بداند و براى ترک آن آماده شود؛ اما ترک این عمل ، آثار زیبایى دارد که در روایات متعدد به آن اشاره شده است .
حضرت صادق (علیه السلام ) به هشام بن سالم فرمود:
انه لا ورع انفع من تجنب محارم الله و الکف عن اذى المؤ منین واغتیابهم.
هیچ ((ورعى )) سودمندتر از دورى از حرام هاى الاهى و بازداشتن نفس از ((اذیت کردن مؤ منان و غیبت کردن از آن ها))، نیست .
((ورع )) در معناى عامش با ((تقوا)) یکى است و در معناى خاصش ((ترک مشتبهات)) است .
در تفسیر این روایت مى توان گفت : اگر ترک غیبت ، ((ملکه )) روح انسان شود، یکى از سودمندترین ورع ها را به دست خواهد آورد.
در روایات دیگرى هم به صورت مطلق آمده است : ((اگر انسان از زبان خود مراقبت کند و آبروى دیگران را نریزد، خداوند هم در قیامت از لغزشهاى او چشم مى پوشد))، که غیبت نیز از مصادیق بارز این روایت است .
حضرت زین العابدین (علیه السلام ) مى فرماید:
من کف نفسه عن اعراض الناس اقال الله نفسه یوم القیامه .
کسى که زبانش را از [ریختن ] آبروى مردم باز دارد، خداوند در روز قیامت از گناهان او چشم مى پوشد.
روایات دیگرى هم نشان دهنده ارتباط مستقیم غیبت نکردن و ایمان هستند؛ یعنى این مطلب را بیان مى کنند که اگر کسى زبانش را از بدگویى باز دارد، ایمانش پایدار مى ماند.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:
لا یستقیم ایمان عبد حتى یستقیم قلبه و لا یستقیم قلبه حتى یستقیم لسانه ، فمن استطاع منکم ان یلقى الله سبحانه و هو نقى الراحه من دماء المسلمین و اموالهم ، سلیم اللسان من اعراضهم فلیفعل .
ایمان بنده پایدار و پابرجا نمى ماند، مگر این که دلش پابرجا و پایدار بماند و دلش هم [در این راه ایمانى ] پایدار نمى ماند، زبانش پایدار بماند؛ پس کسى از شما که مى تواند خدا را ملاقات کند در حالى که دستش به خون و اموال برادران مسلمانش آلوده نباشد و زبانش متعرض آبروى برادران ایمانى اش نشود، این کار را بکند.
روایاتى دیگر در باب صدقه وجود دارند که غیبت را هم در برمى گیرند؛ چرا که هر عضوى از اعضاى بدن ما صدقه اى دارد و صدقه زبان ، ترک گفتار زشت است که شامل خوددارى از غیبت نیز مى شود.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) نیز مى فرماید:
امسک لسانک فانها صدقه تصدق بها على نفسک.
جلو زبانت را بگیر [و غیبت نکن ] که همین [جلوگیرى تو] صدقه اى است که با زبانت بر خویش مى دهى .
در برخى روایات ترک غیبت برتر از بسیارى عبادت هاى مستحب شمرده شده است . حضرت (صلى الله علیه و آله و سلم ) در بیان دیگرى فرمود:ترک الغیبه احب الى الله عزوجل من عشره آلاف رکعه تطوعا.
ترک غیبت نزد خداوند عزیز و بزرگ ، از ده هزار رکعت نماز مستحبى ، محبوب تر است .
الصائم فى عباده و ان کان نائما على فراشه ما لم یغتب مسلما.
کسى که روزه مى گیرد، در حال عبادت است ؛ اگر چه در بستر خویش خواب باشد؛ به شرط این که از برادر ایمانى اش غیبت نکند.
هر عضو را بدان که به تحقیق روزه اى است//تا روزه تو روزه بود نزد کردگار
اول نگاه دار نظر تا رخ چو گل//در چشم تو نیفکند از عشق خویش خار
دیگر ببند گوش ز هر ناشنودنى//کز گفت وگوى هرزه شود عقل تارومار
دیگر زبان خویش که جاى ثناى او است//از غیبت و دروغ فرو بند استوار
در روایت دیگرى از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) چنین نقل شده است :
الجلوس فى المسجد انتظار الصلاه عباده ما لم یحدث . – قیل : یا رسول الله ! و ما یحدث ؟ – قال : الاغتیاب .
نشستن داخل مسجد در انتظار نماز، عبادت است ؛ به شرط این که فرد سخنى نگوید (و سکوت کند). گفته شد: اى رسول خدا! منظور چه سخنى است ؟ حضرت فرمود: ((غیبت )).
گاه ترک این رفتار ناپسند عامل ورود انسان به بهشت معرفى شده است .
ست خصال ما من مسلم یموت فى واحده منهن الا کان ضامنا على الله ان یدخله الجنه : رجل نیته ان لا یغتاب مسلما فان مات على ذلک کان ضامنا على الله ….
شش خصلت است که هیچ مسلمانى با یکى از آن ها نمى میرد، مگر آن که خداوند تعهد کند او را وارد بهشت کند: فردى که نیت او این باشد از برادر ایمانى اش غیبت نکند؛ پس اگر بر این نیت بمیرد، خداوند متعهد است او را وارد بهشت کند… .
ترک غیبت ، خیر و نیکى در دنیا و آخرت را در پى خواهد داشت .
حضرت باقر (علیه السلام ) فرمود: ما در کتاب حضرت على (علیه السلام ) این روایت را یافتیم که پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) بر بالاى منبر فرمود:
و الذى لا اله الا هو ما اعطى مؤ من قط خیر الدنیا و الاخره الا بحسن ظنه بالله و رجائه له و حسن خلقه و الکف عن اغتیاب المومنین .
سوگند به خدایى که جز او معبودى نیست ، هیچ گاه خیرى در دنیا و آخرت نصیب مؤ منى نشد، مگر به سبب خودش گمانى اش به خدا و امیدوارى به او و خوش اخلاقى و ترک غیبت درباره برادران ایمانى .
از سوى دیگر مى فرماید:
و الذى لا اله الا هو لا یعذب الله مؤ منا بعد التوبه و الاستغفار الا بسوءظنه بالله و تقصیره من رجائه و سوء خلقه و اغتیابه للمؤ منین .
سوگند به خدایى که جز او معبودى نیست ، خداوند، هیچ مؤ منى را پس از توبه و استغفار کیفر نمى کند، مگر به سبب بدگمانى اش به خدا و کوتاهى در امید به او و بداخلاقى و غیبت کردن از برادران ایمانى .
(۶): راه هاى درمان غیبت
دانشمندان اخلاق براى همه بیمارى هاى نفسانى ، دو راه درمان را سفارش مى کنند:
۱ – راه علمى که خود شامل دو قسم : ((اجمالى )) و ((تفصیلى )) است .
۲ – راه عملى .
در این گفتار، راه هاى درمان هر کدام از موارد غیبت ، جداگانه بررسى مى شود.
درمان علمى اجمالى غیبت
همان طور که در مباحث پیشین ذکر شد، عیب و نقصى که در غیاب برادر مؤ من گفته مى شود، دو جنبه دارد:
۱ – مادى (جسمى )
۲ – معنوى (روحى )
۱ – درباره ((نقص جسمى )) باید گفت : چون بیان کردن عیب و نقص برادر مؤ من و نکوهش او، مربوط به پدیده و آفرینش آفریدگار است ، این رفتار به ناقص پنداشتن فعل آفریدگار برمى گردد؛ یعنى اگر از انسان مؤ منى به لحاظ جسمانى غیبت کند، در واقع آفرینش خداوند را مورد سؤ ال قرار داده است .
آگاهى از این نکته و تاءمل و درنگ در آن ، انسان را در کنار گذاشتن این رفتار ناپسند یارى مى کند. غیبت کننده باید توجه کند که حقیقت رفتار ناشایست او، ایراد گرفتن بر خدا است .
۲ – درباره ((نقص روحى )) مى توان گفت : مبتلا بودن به نقایص روحى و رذایل اخلاقى براى مؤ من عیب است ؛ ولى غیبت کننده باید توجه داشته باشد که آیا خود از آن عیب مبرا است ؟! اگر او معتقد باشد که خود داراى هیچ عیبى نیست ، با این رفتار، به عیبى بزرگ دچار شده که همان غیبت کردن است .
به بد گفتن خلق چون دم زدى//اگر راست گویى سخن هم ، بدى
کسى که بر درمان بیمارى غیبت تصمیم گرفته است ، باید بداند که به جاى بر شمردن عیب دیگران ، بهتر است به عیب هاى خود بپردازد.
پیامبر گرامى (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى فرماید:
طوبى لمن منعه عیبه عن عیوب المومنین .
خوشا به حال کسى که عیب خودش ، او را از پرداختن به عیب مردم باز مى دارد. حضرت على (علیه السلام ) نیز مى فرماید:
طوبى لمن شغله عیبه عن عیوب الناس .
خوشا به حالى کسى که عیب و نقص خودش او را سرگرم کرده است تا به عیوب دیگران نپردازد.
درمان علمى تفصیلى غیبت
غیبت ، مرضى نفسانى است که از بیمارى هاى دیگر درونى سر چشمه مى گیرد؛ از این رو غیبت کننده ، در ابتدا باید ریشه یابى کند و در یابد که علت آلوده شده او به این گناه چیست . پس از ریشه یابى ، باید ریشه را به طور کامل قطع کند تا غیبت از کردارش زدوده شود.
باید توجه داشت که اصلاح رو بنایى کافى و مفید نیست . اگر فرد در چند مجلس هم بتواند از انجام این کار خوددارى کند، چون اصل مساءله در وجود او ریشه دوانده است ، در جایى دیگر جوانه زده و او را آلوده مى سازد؛ ولى اگر ریشه قطع شود، ترک غیبت ، قهرى ، مى شود؛ یعنى نفس انسان ، خود به خود از غیبت جلوگیرى مى کند.
همان گونه که در بحث ریشه هاى درونى غیبت بیان شد، گاه انسان براى تبرئه خود از رفتار ناشایستى که انجام داده ، زبان به غیبت دیگران مى گشاید در این جا باید توجه داشته باشد که اگر براى دورى از نکوهش مردم ، عیب دیگران را مطرح کرده است ، این احتمال وجود دارد که مردم سخن او را نپذیرند؛ در این صورت ، او براى مصون ماندن از نکوهش خلق خدا، نکوهشى حتمى و قطعى را از سوى خدا، براى خود فراهم مى سازد؛ در حالى که هیچ عاقلى براى کسب نفع احتمالى موهوم ، ضرر قطعى نقد را متحمل نمى شود. از سویى چه بسا در این غیبت ، نفع موهوم دنیایى به دست آید، در حالى که آن ضرر قطعى ، معنوى است و با حقیقت سر و کار دارد. همچنین توجیه رفتارى اشتباه به این شکل که ((فلانى چنین کارى را کرد، من هم مى کنم )) خود جاى پرسش دارد، و بیان این سخن ، آوردن عذر بدتر از گناه است ؛ چرا که نفس پیروى از عمل نادرست ، خلاف است و با عمل خلافى مثل غیبت نمى توان خلاف گذشته را پوشاند.
مورد دیگرى که سبب غیبت مى شد، این بود که فرد، با بیان عیب دیگران ، فضیلتى را براى خود اثبات کند و نشان دهد که خود فاقد عیب است . پرسشى که در این جا مطرح است و باید مورد توجه قرار گیرد، این است که چگونه مى توان با بیان عیب دیگرى ، کمالى را براى خود اثبات کرد و آیا با این رفتار نادرست و عمل خلاف مى توان فضیلتى به دست آورد؛ در حالى که ارزش واقعى و فضیلت حقیقى انسان ، بهاى او نزد خدا است و باید سعى کرد از آن فضیلت کاسته نشود؟ افزون بر این ، چه بسا با غیبت دیگران ، از ارزش غیبت کننده نزد آن ها کاسته و از او سلب اعتماد شود.
زبان کرد شخصى به غیبت دراز//بدو گفت داننده اى سرفراز
که یاد کسان پیش من بد مکن//مرا بد گمان در حق خود مکن
گرفتم زتمکین او کم ببود//نخواهد به جاه تو اندر فزود
از دیگر ریشه هایى که براى غبیت بیان شد، همراهى با دوستان در نشست ها و مجالس بود. چنین فردى با غیبت کردن ، در واقع رضاى مخلوق را بر خشنودى پروردگار مقدم مى دارد. در صورتى که افراد غیبت کننده در مجلس ، انسان ها عاقل ، مؤ من ، متدین و معتقد نیستند، آیا مى توان رضاى چنین افرادى را بر رضاى خالق مقدم داشت ؟
گاهى هم غیبت براى پیشگیرى و خنثا کردن تاءثیر سخنى که شاید درباره غیبت کننده زده شود، انجام مى گیرد؛ در این صورت ، انسان باید بیندیشد که چگونه مى توان مطمئن شد عیوب او گفته شده است . از کجا معلوم که این احتمال موهوم نباشد؟ آیا باز گفتن عیوب دیگران ، و وارد کردن خدشه بر شخصیت ایشان ، فقط به دلیل احتمالى که غیبت کننده مى دهد، دوراندیشى است ؟! افزون بر این ، حتى نمى توان اطمینان داشت که دیگران ، غیبتى را که مى شنوند، بپذیرند یا به علت غیبت کردن او پى ببرند تا خواسته غیبت کننده برآورده شود؛ پس پایه این غیبت بر موهومات استوار است و از آن فقط زیان آخرتى نصیب انسان مى شود.
درمان عملى غیبت
۱ – نخستین راه عملى که براى جلوگیرى از غیبت سفارش مى شود این است که انسان پیش از گفتن هر سخنى ، به((مشروع یا نامشروع بودن ))، و ((سود و زیان هاى دنیایى و آخرتى )) آن توجه کند. اندیشه در سخن ، پیش از بیان آن ، مانع بسیارى از گناهان زبان مى شود.
۲ – انسان در معاشرت با دوستان یا شرکت در محافل ، احتیاط بیش ترى به خرج دهد؛ یعنى دوستانى را برگزیند که اهل غیبت نباشند، و در مجالسى شرکت کند که درباره دیگران سخن چینى نمى شود؛ زیرا شرکت در مجالسى که در آن غیبت مى شود، خواه ناخواه بر روح انسان اثر مى گذارد و از آن جا که شنیدن غیبت هم حرام است ، باید در مساءله دوست یابى و صله رحم دقت بیش ترى کرد.
۳ – راه سوم ، کمک خواستن از خدا است که این خود دو گونه است : نخست این که انسان به صورت کلى و در همه اوقات از خدا درخواست کمک و یارى کند تا به رذایل اخلاقى چون غیبت دچار نشود؛ همان گونه که در دعاها هم آمده است که ((خدایا مرا از غیبت پناه ده )). دوم در جایى که زمینه غیبت فراهم و آبروى فرد در خطر است و شرایط اقتضا مى کند که شخص براى حفظ آبروى خود، از دیگران غیبت کرده ، عیوب ایشان را آشکار سازد، در واپسین مرحله ، با خدا باشد و از او بخواهد که آبرویش را حفظ کند و بگوید:
((خدایا! با تو معامله مى کنم و براى تو از آبرویم مى گذرم و آن را به تو مى سپارم . تو خود آبروى مرا حفظ فرما))؛ چرا که خداوند بهتر از انسانى در حفظ و نگه دارى حیثیت انسان ها، توانا است .
امیر مؤ منان على (علیه السلام ) مى فرماید:
الغیبه جهد العاجز.
غیبت تلاش انسان ناتوان است .
کسانى که قدرت و تکیه گاه داشته باشند (به ویژه از لحاظ معنوى ) هرگز زبان به غیبت نمى آلایند.
اخلاق الاهی جلد چهارم آفات زبان//استاد ایت الله مجتبى تهران