زندگینامه حسین بن سعید اهوازی (سده سوم هجری)

ولادت

ابو محمد، حسین بن سعید بن حماد بن مهران اهوازی، یکی از شخصیت های بزرگ شیعه در قرن سوم هجری، در کوفه، شهرروات بزرگ شیعه، به دنیا آمد. او اصالتاً ایرانی بود. رشد او در خاندانی صورت گرفت که ارادتمند و علاقه مند به اهل بیت رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم و از موالی امام زین العابدین علیه السلام به شمار می آمدند.

او یکی از یاران امام رضا وامام جواد و امام هادی علیهم السلام می باشد. وی از راویان بزرگ حدیث و از مشایخ جلیل القدر روایتی به شمار می آید.

روایات وی از اعتبار و شهرت خاصی در میان فقهای شیعه برخوردار است و در بسیاری از مجموعه های بزرگ روایی مانند:اصول کافی ،من لا یحضره الفقیه،تهذیب،استبصار،محاسن،وسائل الشیعه و بحار الأنوار از وی روایت نقل شده و به احادیث او استناد می گردد.

حسین بن سعید اهوازی محدث بزرگوار و فقیه و دانشمند عالیقدر آوازه شیعه است.در کتب رجال حدیث جامعه شیعه، حسین بن سعید به عنوان یکی از مفاخر رجال حدیث و شاگردان موثق و مورد احترام سه تن از ائمه اطهار علیهم السلام، نام بردار است، و همه جا به نیکی و عظمت و عدالت و وثاقت و تالیفات نیکو شناخته شده است.

به خصوص هنگام نام بردن از تالیفات حسین، یک جا نام می برند، و « حسن » معمولاً در کتب رجال از وی و برادر بزرگشرا کار هر دو برادر می دانند، با این فرق که « حسین » سی کتاب مشهور به « حسن و حسین بن سعید اهوازی » : می نویسندتالیفات بیشتری داشته است. « حسن »کتب حسین » بیشتر بر سر زبان و قلم فقها و محدثین بوده و هست، و سی کتاب معروف دو برادر به نام « حسین » ولی چون نام شهرت دارد.

« بن سعیدحسن و » : ضمن شمارش مؤلفان شیعه از هر دو برادر نام برده و می نویسد « فهرست » ابن ندیم ( ٣٨۵ ) در کتاب مشهور خودحسین اهوازی، فرزندان سعید، از مردم کوفه، و موالی علی بن الحسین ( ع) و هر دو برادر از اصحاب رضا ( علیه السلام) بوده اند دانش این دو برادر در زمان خود از هر دانشمند دیگری در فقه و آثار و مناقب و سایر علوم وسیع تر بود این دو پسران سعیدبن حماد بن سعید می باشند که با ابوجعفر ابن الرضا ( امام محمد تقی علیه السلام) نیز مصاحبت داشتند حسین مؤلف این[١] سپس ١٢ کتاب او را نام می برد.

« کتابهاست در اسناد بسیاری از روایات که بالغ بر ۵٠٢۶ مورد می گردد، واقع شده است. « حسین بن سعید » : آیت الله خوئی می نویسداز تعداد روایات نقل شده از حسین بن سعید، به خوبی می توانیم پی به کوشش این محدث بردبار استاد دیده و سرد و گرم زمانه چشیده و شهرها و کشورها گشته به خوبی پی ببریم، و شخصیت دینی و علمی او را در عصری که می زیسته است یعنی نیمه اول سده سوم هجری در میان انبوه محدثان و فقهای خاصه و عامه، چنان که می باید درک کنیم.

استادان او:

حسین بن سعید اهوازی، این ثقه جلیل القدر و پرکار گذشته از شاگردی و افتخار مصاحبت سه امام معصوم یعنی حضرت رضا،امام جواد و امام هادی علیهم السلام ، نزد بسیاری از شاگردان بزرگ امام رضا و حضرت موسی بن جعفر و امام صادق علیهم السلام نیز شرایط شاگردی و کسب فقه و حدیث و تفسیر قرآن و اخلاق و معالم حلال و حرام، به جای آورده است.

از جمله استادان او عبارتند از:

۱-حریز بن عبدالله،

۲-عثمان بن عیسی،

۳-فضاله بن ایوب،

۴-نضر بن سوید،

۵-ابوالجهم ثویر بن ابی فاخته،

۶-ابوعلی بن راشد،

۷-ابو علی خزّاز[ ٢ ] ابوالفضیل،

۸-ابو محمد انصاری،

۹-عبدالرحمن ابن ابی نجران،

۱۰-ابان بن عثمان،

۱۱-ابراهیم بن ابی البلاد،

۱۲-ابراهیم بن ابی محمود خراسانی،

۱۳-ابراهیم بن سفیان،

۱۴-ابراهیم بن عبدالحمید،

۱۵-ابراهیم بن اسحاق.

شاگردان او:

حسین بن سعید اهوازی چندان که در شهرها و کشورها به دنبال مشایخ حدیث و استادان اخبار و روایت و ضبط و ثبت آثار آنان و تالیف و تصنیف اندوخته های علمی خویش بوده، کمتر توفیق یافته که معلومات خود را به شاگردان بسیار منتقل سازد.

به همین جهت می بینیم افراد اندکی از وی اخذ حدیث کرده اند. البته این بدان معنی نیست که او معلومات خود را ناگفته گذاشته است. زیرا افرادی را که در زیر نام می بریم و همگی از اعاظم محدثان و فقها و علمای شیعه بوده اند، و از شاگردان او به شمار می روند مجموع روایات و کتب او را یا با قرائت بر وی یا با اجازه از او نقل کرده و دانش او را به یاد گار گذارده اند.

واینان:

۱-احمد بن محمدبن عیسی،

۲-حسین بن حسن بن ابان قمی،

۳-فرات بن ابراهیم،

۴-محمد بن خالد برقی،

۵-عبدالرحمن بن ابی نجران،

۶-احمدبن حسین سعید ( پسرش) ابراهیم بن هاشم قمی،

۷-احمد بن محمد بن خالد برقی،

۸-بکربن صالح،

۹-سهل بن زیاد آدمی رازی،

۱۰-علی بنحکم،

۱۱-علی بن مهزیار،

۱۲-محمد بن علی بن محبوب،

۱۳-محمد بن عیسی عبیدی،

۱۴-علی بن ابی حاتم قزوینی،

۱۵-ابراهیم بن مهزیار اهوازی،

۱۶-ابو محمد بن ابی جهم،

۱۷-احمد بن قتیبه،

۱۸-احمد بن محمد بن سکن قرشی،

۱۹-احمد بن محمد دینوری،

۲۰-سلیمان بن سفیان معروف بن ابوداود مسترق،

۲۱-محمد بن جعفر بن بطه قمی،

۲۲- محمد بن حسین بن ابی الخطاب،

جمعا ٢٣ نفر و شاید بیش از اینان.

تألیفات حسین بن سعید

به طوری که از شیخ و نجاشی نقل کردیم حسین بن سعید دارای سی کتاب معروف بوده است که برادرش حسن بن سعید هم درروایت آن شرکت داشته است. سی کتاب حسین بن سعید که بیشتر کتاب های فقهی است چنان متقن و مستند و با دقت نظر واطلاع وسیع و اعتماد و اطمینان تصنیف شده بود، و مورد توجه معاصران و دانشمندان قرار داشت، که در پختگی و خوبینمونه بود و ضرب المثل شد.

چنان که فهرست شیخ و رجال نجاشی نوشته اند در همان اوقات که این سی کتاب تدوین گردید، سایر دانشمندان نیز در همانزمینه ها سی کتاب نوشتند، بعدها نیز دیگر محدثین بزرگ به تقلید از وی نیز سی کتاب تصنیف کردند.
این معنی به خوبی شخصیت حسین بن سعید و نفاست و محتوای کتب او را روشن می سازد، و ما را از توضیح بیشتر بی نیازمی گرداند،

و اینک فهرست سی کتاب مشهور حسین بن سعید:

۱-کتاب وضو،

۲-کتاب صلوه،

۳-کتاب زکات،

۴-کتاب صوم،

۵-کتاب حج،

۶-کتاب نکاح،

۷-کتاب طلاق،

۸-کتاب عتق و تدبیر و مکاتبه،

۹-کتاب ایمان ( قسم ها) و نذور ( نذرها)،

۱۰کتاب تجارات و اجارات،

۱۱-کتاب خمس،

۱۲-کتاب شهادات،

۱۳-کتاب صید و ذبائح،

۱۳-کتاب مکاسب،

۱۴-کتاب اشربه ( نوشیدنی ها)،

۱۵-کتاب زیارات،

۱۶-کتاب تقیه،

۱۷-کتاب رد بر غلات،

۱۸-کتاب مناقب،

۱۹-کتاب مثالب،

۲۰کتاب زهد،

۲۱-کتاب مروت،

۲۲-کتاب حقوق مؤمنین و فضیلت آنها،

۲۳-کتاب تفسیر قرآن،

۲۴-کتاب وصایا،

۲۵-کتاب فرایض،

۲۶-کتاب حدود،

۲۷-کتاب دیات،

۲۸-کتاب ملاحم،

۲۹-کتاب دعا.

فهرست دو کتاب حسین بن سعید

او که با ترجمه اردو در هند « المؤمن » از سی کتاب حسین بن سعید تا کنون دو کتب آن چاپ و منتشر شده است. نخست کتاب او نیز در کتابخانه مرحوم آیت « الصوم » که اخیرا در قم انتشار یافته است. نسخه خطی کتاب « الزهد » چاپ شده ودر کتابخانه  آیت الله حکیم در نجف اشرف موجود است.



١  . فهرست ابن ندیم مطبعه استقامه مصر ص ٣٢۴ ، و ترجمه فارسی، ص ۴٠۶
٢  . خزار یعنی فروشنده پارچه خز، خز با تشدید زاء به معنی حریر و ابریشم است. پارچه خز را از ابریشم یا پشم و ابریشم می بافتند. خز نام جانوری است که پوستش را آستر لباس می کنند.

مفاخر اسلام، ج ١ ، ص ٣٩// علی دوانی

زندگینامه ابراهیم بن هلال ثقفی (قرن سوم هجری)

ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال ثقفی اصفهانی، تاریخ نگار، راوی حدیث، مفسر قرآن و دانای به فقه و احکام، از علمای نام آور و شیعی در قرن سوم هجری و دوران غیبت صغری است.

وی در اوایل قرن سوم در شهر کوفه چشم به جهان گشود، بر اثر اشتیاق به تحصیل علوم اسلامی، به حضور اساتید عصر خودشتافته، و از محضر آنان علم حدیث و تاریخ را فرا گرفت. از قرائن تاریخی برمی آید که او در سال های ( ٢٠٠ تا ٢۶٠ ) عصرامام جواد و امام هادی و امام عسکری علیهم السلام در کوفه و در اصفهان می زیسته؛ اما بنا به عللی که بر ما معلوم نیست،نتوانسته است به حضور آن بزرگواران رسیده و از آنان مستقیما بهره مند شود. اما حضور وی در محضر اساتید فراوان،نشانگر اشتیاق و تلاش وی در این زمینه می باشد.

عده ای از اساتید و مشایخ وی عبارتند از:

١ . ابراهیم بن عباس بصری؛

٢ . ابراهیم بن عمر و بن مبارک؛

٣ . ابراهیم بن محمد؛

۴ . ابراهیم بن یحیی الدوری؛

۵ . احمد بن عمران انصاری؛

۶ . احمد بن معمر اسدی؛

٧ . اسماعیل بن ابان ازدی.

٨ . بشیر بن خیثمه؛

٩ . بکر بن بکار قیسی؛

١٠ . حسین بن هاشم؛

١١ . حکم بن سلیمان کندی؛

١٢ . عبدالله بن بلج بصری؛

١٣ . عبدالله بن محمد عبسی؛

١۴ . عبدالله بن محمد ثقفی؛

١۵ . عبیدبن سلیمان نخعی؛

١۶ . علی بن قادم خزاعی؛

١٧ . علی بن هلال احمسی؛

١٨ . عمر بن حماد بن طلحه قناد؛

١٩ . فضل بن دکین؛

٢٠ . مالک بن اسماعیل نهدی؛

٢١ . محمد بن سعید کوفی ملقب به حمدان؛

٢٢ . محمد بن هشام مرادی؛

٢٣ . یحیی بن صالح [ حریری؛

٢۴ . یوسف بن بهلول سعدی؛

٢۵ . یوسف بن کلیب مسعودی. [ ١]

ابن هلال از نوادگان سعد بن مسعود، عموی مختار ثقفی، می باشد. نسب وی با چهار واسطه به سعد بن مسعود ثقفی می رسد.

شیخ طوسی در این مورد می گوید:ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال بن عاصم بن سعد بن مسعود ثقفی رضی الله عنه اصالتاً اهل کوفه است و سعد بن مسعودجد اعلای او، برادر سعد بن مسعود یکی از یاران و کارگزاران باوفای امیرالمومنین علی علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام محسوب می شود. علی علیه السلام وی را به خاطر امانت داری و تقوا در به حکومت مدائن برگزیده بود.

آن حضرت ضمن نگارش نامه ای، کارهای سعد را ستوده از وی اعلام رضایت کرده و در مورد امانت داری و کمال ایمان وی،می فرماید:ای سعد! تو حقوق مسلمانان را تمام و کمال به آنان ادا کردی؛ اطاعت پروردگارت را بجای آوردی، امام خود را با روشی زیباو دور از غرض ورزی، خیر خواهی نمودی. کار ترا می ستایم و از رفتارت خشنودم؛ خیر خواهی و ارشاد تو ادامه داشتهباشد. خداوند ترا ببخشاید. والسلام.

سعد بن مسعود بعد از شهادت امیر المومنین علی علیه السلام در کنار امام مجتبی علیه السلام قرار گرفت و در مقامکاگزاری، با جان و دل فرامین حضرتش را لبیک می گفت. در تاریخ آمده است:هنگامی که جراح بن سنان در مسیر مدائن، ضمن اعتراض به امام مجتبی علیه السلام در یک عمل منافقانه به آن حضرتحمله کرده و با شمشیر امام را مجروح نمود؛ حضرت از شدت جراحت وارده از اسب خود به زمین فرود آمد. سعد بن مسعود،یا ر باوفا و کارگذار امین اهل بیت علیهم السلام آن بزرگوار را به منزل برده و در معالجه حضرتش نهایت تلاش را به عمل
 آورد. [ ٢]

علاوه بر سعد بن مسعود که در خدمت اهل بیت علیهم السلام بوده است سعید بن هلال، پدر بزرگ صاحب الغارات نیز ازیاران امام صادق علیه السلام محسوب می شود. همچنان که شیخ طوسی وی را با عنوان سعید بن هلال ثقفی، در ردیف اصحاب پیشوای ششم علیه السلام ثبت کرده است. [ ٣]

ابن هلال ثقفی در اوایل به مذهب زیدیه تمایل داشت اما در اثر بررسی ها و تحقیقاتی که انجام داد، حقیقت را یافته و به مذهب امامیه روی آورد و یکی از شیعیان خالص، پرتلاش و از عاشقان بی قرار و طرفدار غیرتمند اهل بیت علیهم السلام گردید.

تألیف کرده و در آن، مناقب اهل بیت علیهم السلام و ستم ها و نیرنگ های دشمنان آنان را شرح « المعرفه » وی کتابی به نامداد. و در آن کتاب، عشق بی پایان خود به خاندان عصمت و طهارت و بیزاری از دشمنانشان را به طور واضح بیان نمود.

برخی از دانشمندان مصلح اندیش، از انتشار آن در شهر کوفه ممانعت به عمل آورده و او را به مخفی کردن آن کتاب توصیه نمودند. اما چون ابن هلال از روی اعتقادات و اخلاص، آن کتاب را نوشته و به مطالب آن ایمان عمیق داشت، با خود عهد کردکه نه تنها آن اثر را منتشر می کنم بلکه قدمی هم فراتر گذاشته و آن را در جایی که مخالفین اهل بیت علیهم السلام بیشترباشد، به مخاطبین خود عرضه نماید.

برای این منظور، وی شهر اصفهان را که در آن زمان دور ترین نقطه از عقاید شیعه و مخالف ترین مکان با آیین تشیع بود را نشر داده و احادیث آن را به مردم عرضه نمود. « المعرفه » انتخاب نمود و سپس به آن جا هجرت کرد. او در اصفهان کتاب[۴ ] و تأثیر به سزایی در گرایش مردم اصفهان به سوی مکتب اهل بیت علیهم السلام به جا گذاشت. 

با انتشار خبر هجرت ابن هلال به اصفهان، علمای بزرگ قم شادمان شده و گروهی از آنان که احمد بن ابی عبدالله برقی،در رأس آنان بود به محضر وی شتافته و از او تقاضا کردند که به همراه آنان به قم برود. « المحاسن » صاحب کتاب ارزشمنددر جایی که مخالفین اهل بیت » : تا از نزدیک، از حضور وی بهره مند شوند. اما این عالم وارسته که با خود عهد کرده بودعلیهم السلام بیشتر هستند، احادیث ائمه علیهم السلام را منتشر کند و علوم و اهل بیت را در مناطق نیازمند، تبلیغ نموده ودر افزایش شیعیان اهل بیت علیهم السلام تلاش نمایند از پذیرفتن تقاضای علمای قم خود داری نموده و همچنان تا آخر عمردر اصفهان اقامت گزید.

او علاوه بر نشر آثار خود، حوزه درس تشکیل داده و افراد مستعد و علاقه مند را گرد آورد و عده ای از راویان و محدثان راتربیت نمود و همانند: عبدالله بن کوشید اصفهانی، حسن زعفرانی اصفهانی و احمد بن علویه اصفهانی که دانشمندی زبان شناس، ادیب، نویسنده، شاعر اهل بیت علیهم السلام راوی حدیث و دارای تألیف متعدد می باشد. [ ۵]

ویژگی های علمی

این دانشمند پرتلاش، در عصر مظلومیت اهل بیت علیهم السلام و زمانی که شیعیان از سوی زمامداران مستبد عباسی درمحدودیت شدیدی قرار گرفته بودند، پرچم معارف علوی علیه السلام را به دوش کشیده و با مخالفان فرهنگی عترت به مقابلهبرخاسته است. او با جهاد فرهنگی و انتشار افکار و اندیشه های شیعه توانسته است سخنان حق را به گوش حقیقت جویان تاریخبرساند.

در این جا به برخی از ویژگی های وی می پردازیم:

١ . محدث روشن بین

ابن هلال که عاشق جمع آوری، تدوین و نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام بویژه تاریخ حکومت امیر المومنین علیهالسلام بوده است، در این راه از هیچ کوششی فروگذاری نکرد و او نه تنها به منابع و شخصیت های شیعی برای یافتن مطالبو احادیث مورد نیاز خود رجوع می نمود بلکه به محدثین و دانشمندان مورد اعتماد اهل سنت و سایر فرقه ها نیز توجه نموده واز حضور آنان کسب علم می کرد.علت مهم این امر، احتجاج بر مخالفین با دلایل قابل قبول آنان بوده است.

٢ . مورد اعتماد

نوشته ها و روایات ابراهیم بن هلال ثقفی، مورد اعتماد برجسته ترین عالمان و محدثین شیعه قرار گرفته است و آنان در کتاب محمد بن حسن « المحاسن » های خود به طور گسترده از روایات وی استافده کرده اند. همانند: احمد بن خالد برقی در کتاب شیخ طوسی در « امالی » مفید در ، « من لا یحضره الفقیه » صدوق در ، « الکافی » کلینی در ، « بصائر الدرجات » صفار درابن شهر ، « کامل الزیارات » ابن قولویه در ، « تفسیر قمی » علی بن ابراهیم قمی در ، « الشافی » سید مرتضی در ، « تهذیب »سید عبدالکریم بن ، « اقبال الاعمال » و « الیقین » سید علی بن طاووس در ، « اعلام الوری » طبرسی در ، « المناقب » آشوب درمجلسی در ، « الخرائج و الجرائح » قطب راوندی در ، « بشاره المصطفی » ابی جعفر طبری در ، « فرحه الغری » طاووس درو سایر بزرگان شیعه. ، « سفینه البحار » محدث قمی در ، « اثبات الهدی » و « وسائل الشیعه » حر عاملی در ، « بحار الانوار »

٣ . پرورش راویان و محدثان

بسیاری از چهره های درخشان و راویان بزرگ شیعه، در قرن سوم هجری، در کوفه و اصفهان از وی بهره برده و توشه ها اندوخته اند که در آثار و تألیفات آنان دیده می شود. نام عده ای از آنان عبارتند از:

١ . ابراهیم ابن هاشمی قمی؛

٢ . احمد بن علویه اصفهانی؛

٣ . احمد بن محمد بن خالد برقی؛

۴ . حسن بن علی بن عبدالکریم زعفرانی؛

۵ . سعد بن عبدالله اشعری قمی.

۶ . سلمه بن خطاب؛

٧ . عباس بن سری ( السندی) ؛

٨ . عبدالرحمن بن ابراهیم المستعلی؛

٩ . علی بن ابراهیم؛

١٠ . علی بن عبدالله بن کوشید اصفهانی؛

١١ . محمد بن حسن الصفار و؛

١٢ . محمد بن زید الرطاب. [ ۶]

۴ . تألیفات

تألیفات فراوان و آثار متعددی که از ابراهیم بن هلال به جای مانده است، نشان گر روحیه قوی، اطلاعات گسترده روایی وتاریخی، و اراده خلل ناپذیر او در راه احیای معارف شیعی و سیره علوی است.

« الغارات » در اکثر منابع شیعه و سنی بیش از ۵٠ مورد از کتاب های وی یاد شده است؛ گرچه در زمان ما به غیر از کتابآثار دیگر وی در دسترس نمی باشد و در اثر حوادث روزگار و تلاش دشمنان و سایر عوامل، بقیه تألیفات وی مفقود شده است!

ولی برخی از مطالب کتاب های او در لابلای آثار دانشمندان یافت می شود که بعداً اشاره خواهد شد.مناطق تحت نفوذ کارگزاران علی علیه السلام بنگارد و به این وسیله مظلومیت علی علیه السلام و یارانش را نمایان سازد. انتخاب کرده است؛ آن جا که علی علیه السلام از « الغارات » ، به همین جهت، نام کتاب خود را با الهام از مقتدای خویش نافرمانی کوفیان نکوهش کرده و می فرماید: فتوا کلتم و تخاذلتم حتی شنت علیکم الغارات، و ملکت علیکم الاوصان؛[ ٧] »

پس شما وظیفه خود را به یکدیگر حواله نمودید و همدیگر را خوار ساختید تا این که دشمن از هر طرف غالب شده و اموال شما. « غارت گردید و دیار شما از تصرفتان بیرون رفتثبت شده، اما در میان « الاسفار و الغارات » و در بعضی دیگر، به نام « الستنفار و الغارات » این کتاب در برخی منابع، به نام[ معروف است. [ ٨ « الغارات » علما و محافل علمی، بهگرچه غرض اصلی نگارنده از تألیف این کتاب، تشریخ غارت ها و چپاولگری های معاویه بوده، اما تألیف و نگارش، موجبشده تا لابه لای مطالب کتاب، گفتار های بسیار ارزنده ای گنجانده شود به طوری که خواننده مشتاق دانش از مطالب فرعی آنبیشتر بهره مند می شود.

این کتاب یکی از بهترین منابع در زمینه حکومت و سیره کشور داری علی علیه السلام است که می تواند در این موردپاسخگوی نیاز محققان و مؤلفان باشد. سیره سیاسی، اخلاقی، اجتماعی و سطح زندگی حاکم اسلام، نامه های حکومتی، رفتارگزاران حکومت اسلامی، ریزش ها و رویش ها در حکومت علوی تحلیل و بررسی بازتاب رفتار های مثبت و منفی کارگزارانو … در این کتاب، در دسترس خواننده قرار گرفته است.

مؤلف به عنوان پیش گفتار، مقدمه و زمینه سازی برای ورود در موضوع اصلی، این شیوه را برگزیده و در معرض دید
مخاطب قرار داده که علاوه بر نکات فوق، درس هایی آموزنده، عبرت انگیز و حتی مسائل تربیتی را به مخاطب خویش القاکند.

مهم ترین عناوین این کتاب عبارتند از: سخنرانی های علی علیه السلام بعد از جنگ نهروان، روش آن حضرت در استفاده ازبیت المال، شیوه ارتباط با کارگزاران و و عوامل حکومتی، ولایت سعد بن قیس بر مصر، ولایت محمد بن ابی بکر و مالک برمصر، شهادت آن دو بزرگوار، آمدن عقیل در کوفه با حضور علی علیه السلام ، گزارش هایی از زندگی خصوصی امام علیعلیه السلام و خوراک و پوشاک و مسکن آن حضرت در ایام زمامداری، علی علیه السلام و اصول امر به معروف و نهیاز منکر، مکاتبات با معاویه و ده ها عنوان دیگر که در دوران حکومت آن حضرت رخ داده است.

سایر تألیفات

ابن هلال ثقفی از آن جایی که در رشته های مختلف علوم اسلامی از جمله: علوم قرآن، فقه و احکام، تاریخ و سیره، کلام واعتقادات، حدیث و روایات و شخصیت نگاری مهارت تامی داشته است. دست به تألیف آثار ارزشمندی زده و کتاب های قابل توجهی را پدید آورده و در اختیار مشتاقان قرار داده است که بالغ بر ۵٠ مورد می شود؛ نام برخی از آنان به شرح زیل میباشد؛

١ . المعرفه فی المناقب و المثالب؛

٢ . المبتداء؛

٣ . السیره؛

۴ . معرفه فضل الافضل؛

۵ . اخبار مختار ابی عبیده الثقفی؛[ ٩]

۶ . المغازی؛

٧ . السقیفه؛

٨ . الرده؛

٩ . مقتل عثمان؛

١٠ . الشوری؛

١١ . بیعه امیر المومنین علیه السلام ؛

١٢ . الجمل؛

١٣ . الصفین؛

١۴ . الحکمین؛

١۵ . النهروان؛

١۶ . مقتل امیر المومنین علیه السلام ؛

١٧ . رسائل و اخبار امیر المومنین علیه السلام ؛

١٨ . قیام الحسن بن علی علیه السلام ؛

١٩ . مقتل الحسین علیه السلام ؛

٢٠ . التوابین و عین الورده؛

٢١ . فدک؛

از منظر متفکران اهل سنت

ابن حجر اسقلانی:ابراهیم بن محمد ثقفی؛ از اسماعیل بن ابان و غیر او روایت می کند. به گفته ابو نعیم در تاریخ اصفهان، حدیث او به خاطر  شیعه افراطی بودن ترک شده است

رحلت

این عالم پرتلاش؛ نویسنده مجاهد و احیاگر معارف اهل بیت علیهم السلام در قرن سوم هجری و عصر خفقان، بعد از پرورش عده ای از دانشمندان و حدیث شناسان ممتاز و تعلیم دین و نشر احکام شریعت ناب محمدی صلی الله علیه و آله وسلم و با به جای گذاردن ده ها اثر نفیس، در سال ٢٨٣ ق. در شهر اصفهان رحلت نمود. [ ١٠]



١ . ابن هلال ثقفی در کتابهایش از جمله نام دیگر اساتیدش را بیان داشته است. ، « الغارات » 

 ٢ . الارشاد، شیخ مفید، ج ٢ ، ص ١٢

٣ . رجال الطوسی، باب اصحاب الصادق علیه السلام .

۴ . رجال نجاشی، ص ١۶ و ١٧ . ص ۴١٢ و معجم رجال الحدیث، ج ١ ، ص ٢۵۴ ٢۵٨ « من لم یرو عن واحد من الأئمه »

۵ . رجال الطوسی، باب 

۶ . الغارات، مقدمه. 

۷٫ خطبه ٢٧ ، « نهج البلاغه » 

 ٨ . الذریعه، ج ٢ ، ص ٣۵ 

٩ . الذریعه، ج ١ ، ص ٣۴٨ 

١٠ . الشیعه و فنون الاسلام، ص ١٠٨ 

گلشن ابرار، ج ۴ ، ص ١٠

۸۲- ۱۰ ذکر شیخ ابو حمزه بغدادى، رحمه اللّه علیه(تذکره الأولیاء)‏

آن سالک طریق تجرید، آن سایر سبیل توحید، آن ساکن حظیره قدس، آن خازن ذخیره انس، نقطه دایره آزادى، وتد عالم ابو حمزه بغدادى- رحمه اللّه علیه- از طایفه کبار بود و از اجلّه ابرار، و در کلام حظّى تمام داشت و در علم تفسیر و روایات و حدیث به کمال، و پیر او حارث محاسبى بود و صحبت سرى یافته بود و با نورى و خیر نسّاج قرین بود و بسى مشایخ بزرگ دیده بود، و از آن قوم بود که خلیفه ایشان را گرفت تا بکشد، پس نورى در پیش رفت تا خداى- تعالى- همه را خلاص داد؛ و در مسجد رصافیّه بغداد وعظ گفتى و امام احمد را چون در مسئله ‏یى اشکال افتادى با او رجوع کردى و گفتى: «در فلان مسئله چه گویى؟». زبانى شافى داشت و بیانى صافى. روزى نزدیک حارث محاسبى درآمد. وى را یافت، جامه‏اى لطیف پوشیده و بنشسته، و حارث مرغى سیاه داشت که بانگ کردى. در آن ساعت بانگى بکرد. ابو حمزه نعره بزد

و گفت:«لبّیک یا سیّدى». حارث برخاست و کاردى بگرفت و گفت: «اضرب فیه» و قصد کشتن وى کرد، مریدان در پاى شیخ افتادند تا وى را از او جدا کنند. ابو حمزه را گفت: «اسلم یا مطرود!». گفتند: «ایّها الشّیخ ما جمله او را از خاصّ اولیاء و موحّدان دانیم. شیخ را این تردد با او از کجا افتاد؟». حارث گفت: «مرا با وى تردد نیست و در وى جز نیکویى نمى ‏بینم و باطن او را به جز مستغرق توحید نمى‏ بینم. امّا چرا وى را چیزى باید گفت که‏ به افعال حلولیان ماند؟ یا از مقالت ایشان در معاملت وى نشان بود؟ مرغى که عقل ندارد و بر مجارى عادت خود بانگى مى‏کند، چرا او را از حق سماع افتد؟ حق- جلّ و علا- متجزّى نه، و دوستان او را جز با کلام او آرام نه، و جز با نام او وقت و حال خوش نه، و وى را به چیزها حلول و نزول نه، اتحاد و امتزاج بر قدیم روا نه». بو حمزه گفت:«اگر چه در میان این همه راحت و لباس‏هاى فاخر نشسته‏اى و مرغى به تمکّن صفوت غرق شده، چرا احوال اهل ارادت بر تو پوشیده است؟». حارث گفت: «توبه کن از این چه گفتى و اگر نه خونت بریزم». در حالت گفت: «ایّها الشّیخ هر چند من در اصل درست بودم اما چون فعلم ماننده بود به فعل قومى گمراه، توبه کردم».

 و از این جنس سخن او بسیار است، تا به جایى که وقتى مى‏گفت که: «ربّ العزه را دیدم جهرا مرا گفت: یا با حمزه! لا تتبع الوسواس و ذق بلاء النّاس».- خداى را آشکارا دیدم. مرا گفت: یا با حمزه! متابعت وسواس مکن و بلاء خلق بچش- و چون این سخن از او بشنودند او را رنج بسیار نمودند، به سبب این سخن بلاى بسیار کشید. اگر کسى گوید: خداى را در آشکارى به حسّ چون توان دید در بیدارى؟ گوییم: بى‏چگونه توان دید. چون بصر او صفت بصر کسى گردد، به بیدارى تواند دید. چنان که در خواب رواست دیدن. اگر گویند: موسى- علیه السلام- ندید، این چگونه باشد؟ گوییم: چنان که کلام خاص به موسى- علیه السلام- رؤیت خاص به محمّد بود- صلى اللّه علیه و سلّم- آن قوم که با موسى- علیه السلام- بودند کلام حق شنودند و به خود نشنیدند، که ایشان را زهره آن نبودى که کلام حق- تعالى- شنیدندى.

بل که به نور جان موسى- علیه السلام- شنودند و بى‏او هرگز نشنیدندى. همچنین اگر کسى [را] از امّت محمّد- صلّى اللّه علیه و سلّم- رؤیتى بود، نه از او بود. آن به نور جان محمّد بود- علیه السلام- نه آن که هرگز صد ولىّ به گرد نبىّ رسد، لیک اگر محمّد- علیه السلام- ولىّ را برگزیند تا به نور او چیزى بیند، دلیل آن نکند که آن‏کس از نبىّ زیادت بود، اما نبىّ را دست آن بود که از آنچه او مى‏خورد، لقمه‏یى امت را دهد، چنان که موسى- علیه السلام- قوم خود را کلام حق بشنوانید و چنان که محمّد- علیه السلام- گفت: «سلام علینا و على عباد اللّه الصّالحین» … چون سلام خاصّ‏ محمّد بود، اگر یکى از امت را به سبب او آن دست دهد، عجب نبود و از جهت این سرّ بود که موسى- علیه السلام- گفت: خداوندا مرا از امت محمّد گردان». و دیگر جواب آن است که: دیدى که موسى- علیه السلام- مى‏ خواسته است، در حقّ خود مى ‏خواسته است و آن چنان در هیجده هزار عالم نگنجد. پس دید بوحمزه بر قدر او بوده باشد چنان که مرید بوتراب نخشبى که حق را مى‏دید و با این همه طاقت دیدار بایزید نیاورد، که چون حق بر قدر بایزید متجلى گشت مرید طاقت آن نداشت تا فروشد، و چنان که صدّیق را یک‏بار متجلى مى ‏شود و جمله خلق را یک‏بار. پس تفاوت در دیدار آمد، لاجرم چون دید موسى- علیه السلام- در عالم نتوانست کشید ندید. اگر در دید تفاوت نبودى، فردا اهل بهشت نور دوال نعلین بلال را سجده نکردندى.

بوحمزه را بسى سخن است در طریق تجرید، که مجرّدترین اهل روزگار او بود.

و گفت: «دوستى فقرا سخت است و صبر نتوان کرد بر دوستى فقر مگر صدّیقى». و گفت: «هر که طریق به حق داند سلوک آن طریق بر او سهل بود و طریق دانستن آن بود که حق- تعالى- او را تعلیم داده بود بى‏واسطه، و هر که طریق به استدلال داند یک‏بار خطا کند و یک‏بار صواب افتد». و گفت: «هر که را سه چیز روزى کردند از همه آفتها برست: شکمى خالى با دلى قانع و درویشى دایم». و گفت: «چون نفس تو از تو سلامت یافت، حقّ وى بگزاردى، و چون خلق از توسلامت یافت حقهاى ایشان بگزاردى».

و گفت: «علامت صوفى صادق آن است که بعد از عزّ خوار شود و بعد از توانگرى درویش شود و بعد از پیدایى نهان گردد. علامت صوفى کاذب آن است که بر عکس این بود». و گفت: «هرگاه که فاقه در رسیدى به من، با خود گفتمى: از که این فاقه به تو آمده است؟پس اندیشه کردمى، کسى را بدان فاقه اولاتر از خود ندیدمى. به خوشى قبول کردمى و با آن مى‏ ساختمى».

گفت: «روزى در کوه لکام بودم. به سه کس رسیدم که دو پلاس پوشیده داشتند و یکى پیراهنى پوشیده از نقره، چون مرا بدیدند گفتند: غریبى؟ گفتم: هر که را مأوى‏گاه او خدا بود، هرگز در غربت نبود. چون این سخن از من بشنودند با من انس گرفتند. پس یکى گفت که: او را سویق دهید. گفتم: من سویق نخورم تا با شکر و قند نباشد. در حال سویقم دادند به شکر و قند چنان که خواستم. پس از صاحب قمیص پرسیدم که این پیراهن از نقره چیست؟ گفت: شکایت کردم با خداى- تعالى- از شپشى که دمار از من برآورده بود، تا مرا این پیراهن در پوشید».

نقل است که او سخنى خوش گفتى. روزى هاتفى آواز داد که: «بس سخنى نیکو گفتى، اکنون اگر خاموش باشى نیکوتر». چنین گویند که دیگر سخن نگفت تا وقت مردن، و خود پس از آن به هفته‏یى بیش نکشید که فرمان یافت. و باز بعضى چنین نقل کنند که روز آدینه سخن مى ‏گفت در مجلس، چیزى بدو درآمد، از کرسى در افتاد و جان تسلیم کرد. رحمه اللّه علیه.

تذکره الأولیاء//فریدالدین عطار نیشابوری

زندگینامه نجاشى «راوى شناس بزرگ» (۳۷۲ -۴۵۰ ق)

اشاره

مطالعه زندگى سراسر نور عالمان دین و ابرار، درسها و نکته هاى بسیارى به انسان مى آموزد؛ چرا که آنان در مسیر حیات بشر نشانه هاى هدایت و پرچمداران علم و تقوى و مشعلهاى روشنى بخش اند.

نوشته اى که فرا روى شماست نگاهى است گذرا به زندگى سراسر افتخار راوى شناس بزرگ نجاشى ، مرزبان سخت کوشى که در عصر خویش به مبارزه با مخالفان برخاست و پوچى گفتار دشمنانى را که سابقه درخشان شیعه را امرى واهى دانسته ، تشیع را به نداشتن آثار و نوشته هاى ماندگار و پیشینه هاى فرهنگى سرزنش مى کردند، بر همگان آشکار کرد پژوهشگرى که با قلم تواناى خود به معرفى فرزندان علمى امام باقر و امام صادق علیهم السلام پرداخت و در بازشناسى محدثان و دانشمندان شیعى و آثار گرانبهاى آنان بى وقفه شب و روز تلاش کرد و سرانجام ثمره این کوشش ‍ مدام و خستگى ناپذیر، درخت استوار و پربارى به نام (رجال نجاشى ) شد که در طول قرنها یکى از منابع اصلى فقها و دانشوران و راهنماى محققان در رشته شناخت راویان حدیث بوده است .

او اگر چه با عزت نفس ، از خود چیزى نگفت و ننوشت ولى نام مبارکش در کنارش میراث ماندگارش ، در ردیف نام دیگر راویان نور که خود احیاگر آنان بود، هنوز هم مى درخشد.

ابوالحسین احمد بن على نجاشى از اساتید و بنیان گذاران (علم رجال ) است که در اواخر قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم مى زیست . متاءسفانه از جزئیات زندگى اش همچون زادگاه ، معاصرانش باشد در دست نیست . از این رو با استفاده از شواهد و قراین و با توجه به آثارى که از او به یادگار مانده است ، سعى گردیده از میان اقوال و نظرات مختلف ، نظر و قولى که به حقیقت نزدیک تر است برگزیده و به پیشگاه دوستداران علم و عالمان راستین تقدیم گردد.

ستاره اى در افق بغداد

از سالى که ستارگان فرو ریختند و جهان خاکى فروغ گشت آخرین حجت حق امام زمان (عج ) در پس پرده غیبت طولانى پنهان شد ۴۳ سال مى گذشت . در طول این مدت علویان رنج و محنت فراوان از عباسیان کشیدند ولى با ایمان و عشق به خاندان عصمت طهارت علیهم السلام و امید به آینده روشن ، زندانها، دورى از وطن و شکنجه هاى طاقت فرسا را تحمل کردند و سرانجام با جنبشهاى مستقلى که با اندیشه و فکر مذهب شیعى در گوشه و کنار به وقوع پیوست آرام آرام زمینه رشد و بالندگى شیعیان فراهم گشت . بغداد پایتخت عباسیان ، مى رفت که بندهاى تزویر و ستم حاکم بر آن یکى پس از دیگرى پاره گردد و از خلفاى عباسى نامى نفرت انگیز بیش نماند. در این سال فقها و دانشوران شیعى به تربیت شاگردان و محکم کردن استوانه هاى فقه مشغول شدند و در محله کرخ بغداد – منطقه اى شیعه نشین – حوزه اى تشکیل دادند که آوازه آن در عرصه گاه فرهنگى و علمى سراسر جهان پیچید.

در گوشه اى از شهر بغداد منزل شیخ على نجاشى قرار داشت که یکى از دانشمندان آن زمان بود او که از فرصت به دست آمده براى دوستداران علم و خاندان رسول الله صلى الله علیه و آله بسیار مسرور بود در سال ۳۷۲ ق شادمانى اش فزون گشت ، چرا که در این سال خداوند به او فرزندى بخشید که امید مى رفت تا روز رستاخیز نامش جاودان ماند.

تولد نوزاد نو رسیده ، سرور مهربانى فراوانى را به کانون گرم خانواده شیخ على به ارمغان آورد و شیخ به سبب علاقه زیادى که به پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله داشت نام (احمد) را – که نام آسمانى پیامبر است و نیز براى زنده نگه داشتن نام و یاد پدرش – بر فرزند خویش نهاد.

احمد در دامن مادر بزرگوار و تحت سرپرستى و نظارت پدر ارجمندش ‍ دوران کودکى را سپرى و کم کم خود را براى تحصیل دانش و کسب معارف آماده مى کرد.

نجاشى

چون یکى از نیاکان احمد به نام (عبدالله ) بر اهواز حکومت مى کرد و به نجاشى به شهرت داشت بدین سبب او نیز به لقب (نجاشى ) مشهور گشت .
احمد نجاشى به دو کنیه (ابوالحسین ) و (ابوالعباس ) نیز معروف شد. شاید فرزندانى به نامهاى حسین و عباس داشته و در کوچکى از دنیا رفته باشند.

پدر و خاندان وى همه اهل کوفه بوده اند ولى از آنجا که پدرش پس از ورود شیخ صدوق در سال ۳۵۵ ق . به بغداد از محضر او استفاده کرده و جدش ‍ هم در بغداد منزل داشته و خود نیز دوران کودکى و کسب معارف و علوم را در آنجا گذرانده است صحیح تر آن است که بگوییم او در همان شهر بغداد به دنیا آمده است . چنانکه علامه محقق شوشترى مى نویسد: نجاشى بغدادى است نظیر شیخ مفید، سید مرتضى و سید رضى و شیخ طوسى در کتاب رجالش فرموده است : منزل جد نجاشى در کنار نهر است و نهر هم از شهر بغداد به شمار مى آید.

از تبار اسماعیل

از افتخارات نجاشى یکى آن است که او از تبار حضرت اسماعیل علیه اسلام همچون شاخه هاى شجره طیبه اسلام در حجاز و دیگر شهرهاى اسلامى شاخ و برگ زده و پراکنده بودند پیامبرى و سیادت از آنان بود و هر که با آنها دشمنى مى کرد زبون مى شد و زندگى اش را ننگ دورى از حق فرا مى گرفت . قبایل و خاندان بزرگ به آنها پیوند مى خورند و نجاشى نیز چون شمارى دیگر از دانشمندان و نویسندگان و راویان حدیث که در امتداد تاریخ حرکت کردند و از نسل پاک آنها بوده و از تبار اویند. در حقیقت نسب وى به نیاکان پاک نهاد پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله مى رسد که همه از نسل اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم اند. آن طور که نجاشى نام نیاکانش را یادآور مى شود، از خزیمه تا عدنان ، در هفت نفر پیامبرى نسب است .
نیاکان شریف نجاشى هر یک در عصر خویش امور مربوط به خانه خدا را در دست داشتند و در اطراف کعبه جاى گرفتند و پیوسته از آنان به عظمت و بزرگى یاد شده است .

نیاکان

ابوالسمال سمعان جد دهم نجاشى است که فرزندان و نسل او به خاندان ابوالسمال معروف اند. آنان خاندان بزرگى در کوفه بودند که از روزگاران کهن مذهب تشیع داشتند و از میان آنان دانشمندان و نویسندگان و راویان بزرگى برخاستند ابویزید داود بن فرقد، یکى از خدمتگزاران این خاندان است که خود از محدثان بزرگ شهر کوفه و مورد اطمینان است . ابراهیم بن محمد و برادرش اسماعیل نیز در شمار محدثان این خاندان اند. آن دو از اصحاب و راویان امام موسى علیه السلام بودند.

جد هفتم ابوالحسین نجاشى ، عبدالله نجاشى است . وى از نظر عقیده ابتدا زیدى بود ولى در پرتو راهنمایى امام صادق علیه السلام از این عقیده دست برداشت و از آن پس از یاران امام و راویان حدیث گشت و هرگز کارى را بدون اجازه و دستور امام انجام نمى داد تا جایى که افتخار صدور رساله معروف به (رساله اهوازیه ) از سوى صادق آل محمد صلى الله علیه و آله براى وى نصیب گشت .
عبدالله نجاشى از طرف منصور (خلیفه عباسى ) استاندار اهواز بود ولى تا زنده بود به دستور امام عمل مى کرد.
اولین جد نجاشى احمدبن عباس نجاشى نیز از علما و محدثان شیعى بود و در شمار اساتید اجازه حدیث قرار داد که گروهى از دانشوران از جمله پدر نجاشى و هارون بن موسى تلعکبرى ، از او روایت نقل مى کنند.

آشنایى با زبان وحى

وى با راهنمایى پدر دلسوز و اندیشمندش فراگیرى دانش و معارف دین را در مسجد محله آغاز کرد او در مدتى کوتاه با حضور پیوسته در مسجد (نفطویه نحوى ) (معروف به مسجد لؤ لؤ ى ) نزد امام جماعت مسجد روخوانى قرآن را فراگرفت .

در محیط فرهنگى بغداد مدارس زیادى جود داشت خانه هر دانشمند و فقیهى کلاس درس و آموزشگاهى بود که شیفتگان علم و ادب رابه خود جذب مى کرد. اما بیش از هر مدرسه اى کرخ بغداد آوازه جهانى داشت . وجود دانشمندان بزرگ و چهره هاى سرشناس در این پایگاه فرهنگى شیعى موجب گشته بود تا عیمق ترین و دقیق ترین مباحث علمى و دینى در آن مورد بحث و نظر قرار گیرد. آنان با نبوغ فکرى و ابتکارات خود شیوه هاى نوى را در تدریس و استدلال علمى گشوده بودند که همین ویژگیهاى برجسته باعث جذب طلاب به مدرسه اهل بیت علیهم السلام شد. محققان و دانش پژوهان دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت علیهم پروانه وار به گرد آن جمع شدند و از جویبار زلال اخبار و سخنان خاندان رسالت سیراب مى شدند.

نجاشى از کودکى به این محیط فرهنگى و مدرسه غنى و پرآوازه وارد شد و به دنبال گمشده خویش ، فضایل و کرامتهاى انسانى و علم حدیث مى گشت . او براى رسیدن به این هدف با مردان و فرزانگان آشنا شد که خویشتن را به علم ، تقوا و شب زنده دارى آراسته بودند و از ابرار و محدثان بزرگ به شمار مى آمدند.

وى در خردسالى با فرزندان علماى بنام دوست مى شد و همراه آنان به محضر برزگان مى رفت و از نزدیک مطالب زیادى مى شنید و گفتار آنها در ذهن پاک او نقش مى بست . او در پى ارتباط با خانواده هارون بن موسى تلعکبرى که از بنى شیعیان و از شخصیتهاى درخشان شیعى و محدثان بود، با فرزندان این استاد بزرگ رفاقت پیدا کرد.

هنوز سیزده بهار از طلوع زندگى اش نگذشته بود که هارون بن موسى در سال ۳۸۵ ق از دنیا رفت و غبار این حادثه غم انگیز را در ذهن نجاشى تا آخر عمر باقى گذارد.

با اساتید و راویان

از آنجا که شناخت راویان و به دست آوردن تخصص لازم در این رشته مبتنى بر شنیدنیهاى زیاد و مراجعه به اساتید بزرگ این فن است نجاشى براى کسب مهارت در این رشته ، از دریاى دانش اساتید بسیارى بهره برد و از دست مبارک آنان به دریافت اجازه نقل روایت مفتخر گشت و در دانش ‍ رجال تخصص افزون یافت . حال به اختصار از آن بزرگان نام مى بریم :

۱ – على بن احمد بن عباس نجاشى (پدر نجاشى ):
نجاشى بعضى از کتابهاى شیخ صدوق را نزد پدرش خواند و از دست او اجازه نقل روایت کتابهاى شیخ صدوق نایل آمد.
۲ – احمد بن محمد بن عمران معروف به (ابن جندى ) ( ۳۰۵ – ۳۹۶)
۳ – احمد بن محمد بن موسى معروف به (ابن وصلت اهوازى ) (۳۲۴ – ۴۰۹) ق .
۴ – احمد بن عبدالواحد بن احمد بزاز معروف به (ابن عبدون ) یا (ابن حاشر) (۳۳۰ – ۴۲۳)ق
۵ – احمد بن على بن عباس سیرافى معروف به ابن نوح سیرافى
۷ – ابواسحاق ابراهیم بن مخلد (۳۲۵ – ۴۱۰).
۸ – القاضى ابوعبدالله جعفى .
۹- ابوالحسین بن محمد بن ابى سعید
۱۰ – حسن بن احمد بن ابراهیم ( ۳۳۹ – ۴۲۶)ق .
۱۱ – حسن بن احمد بن محمد معروف به ( اثم هیثم عجلى )
۱۲ – حسن بن محمد بن یحیى فحام (متوفى ۴۰۸) ق .
۱۳ – ابوعبدالله حسین بن عبیدالله غضائرى (متوفى ۴۱۱) ق . نجاشى از این استادش که شنیدنیهاى زیاد داشت و آگاه به زندگى راویان حدیث بود، به دریافت اجازه نقل حدیث نایل آمد.
۱۴ – حسین بن احمد بن موسى .
۱۵ – حسین بن جعفر بن محمد مخزومى معروف به (ابن خمرى ).
۱۶ – سلامه بن ذکاء ابوالخیر موصلى
۱۷ – عباس بن عمر بن عباس معروف به ( ابن ابى مروان )
۱۸ – عبدالواحد بن مهرى (۳۱۸ – ۴۱۰)ق . نجاشى کتاب (مسند عمار بن یاسر) را نزد این استاد خوانده است .
۱۹ – عبدالسلام بن حسین ادیب (۳۲۹ – ۴۰۵ ق کتاب (مهدى (عج ) را نزد این استادش خوانده است .
۲۰ – عبدالله بن محمد بن عبدالله معروف به (ابومحمد حذاء دعلجى )
۲۱ – عثمان بن حاتم منتاب تغلبى
۲۲ – عثمان بن احمد واسطى
۲۳ – على بن احمد بن محمد قمى معروف به (ابن ابى جید) (متوفى ۴۰۸).
۲۴ – ابوالقاسم على بن شبل بن اسد(۱۶۴)
۲۵ – ابوالحسن محمد بن احمد قمى
۲۶ – محمدبن جعفر ادیب معروف به (ابوالحسن تمیمى ) (۳۰۳ – ۴۰۲)ق
۲۷ – محمد بن عثمان بن حسن معروف به (نصیبى معدل ). نجاشى کتاب (مارووا من الحدیث ) ابوشجاع ارجانى و نوشته اى از عبدالله بن على که تمام آن نوشته را از امام رضا ۷ روایت کرده است ، نزد این استاد خوانده است .
۲۸ – محمد بن على بن شاذان قزوینى
۲۹ – محمد بن على بن یعقوب معروف به (ابولفرح قنائى کاتب )

در محضر مفید رحمه الله و سید مرتضى رحمه الله

محمد بن محمد بن نعمان معروف به (شیخ مفید) یا (ابن معلم ) پیشوا و استاد علماى شیعه است که زمانى زعامت شیعیان به او منتهى گردید. تمام کسانى که بعد از او آمدند از محضرش و از آثار ماندگارش بهره ها بردند. حدود دویست کتاب و اثر فقیه و محقق ژرف نگر به جاى مانده است که به منزله دائره المعارف بزرگ اسلامى و شیعى محسوب مى شود.
نجاشى در محضر چنین اندیشمند و عالمى سالیان متمادى زانو زد و از اندوخته هاى علمى اش خوشه ها برچید. بیشتر کتابهاى جعفربن محمد قولویه – استاد شیخ مفید – و شمارى دیگر را نزد او خوانده است .

وى سرانجام در شب جمعه آخر ماه مبارک رمضان سال ۴۱۳ ق . استادش را از دست داد و ارتحال استاد بزرگى چون شیخ مفید براى او بسیار سنگین بود. پس از درگذشت شیخ مفید رحمه الله زعامت و پیشوایى شیعیان به سید مرتضى رحمه الله منتقل شد؛ شخصیتى که در دانشهاى مختلف یگانه عصر خود و در فضل و کرم زبانزد بود.

نجاشى سالیان دراز در درس سید مرتضى حاضر شد و از دانشها و روح بلند این استاد بزرگ که تجسم تقوا و پاک دامنى بود، بهره ها برد، او گرچه از سید مرتضى در کتاب ارزشمندش روایتى نقل نمى کند، ولى به فرموده محقق خوانسارى ، در نزد سید مرتضى بیشترین درس را خوانده است .

سید مرتضى پس از عمرى پربار و خدمات ارزنده علمى و اجتماعى در ربیع الاول سال ۴۳۶ ق در شهر بغداد ستاره عمرش افول کرد و به جوار حق شتافت . مصیبت فراق و از دست دادن استاد وارسته و مجتهد سخت کوش ‍ چون سید مرتضى نیز براى نجاشى که زمان طولانى با او ماءنوس بود بسیار سنگین آمد ولى بدن مطهر استادش را با کمک ابوالعلى محمد بن حسن جعفرى و سلاربن عبدالعزیز، غسل داد و پس از اینکه فرزند سید مرتضى بر بدن پدرش نماز گزارد او را دفن کردند.

تشیع در عصر نجاشى

عصر نجاشى را باید دوره گسترش و نیرومندى شیعه قلمداد کرد. چرا که از قرن چهارم هجرى عواملى به وجود آمد که به رشد و بالندگى شیعیان کمک بسزایى کرد، در این دوره فاطمیان که شیعه اسماعیلى بودند بر مصر دست یافتند و سلطنت دامنه دارى از سال ۲۹۶ تا ۵۵۷ ق تشکیل دادند. آنها از باطنى گرى به شدت تبلیغ مى کردند و این عقیده در خراسان و ماوراءالنهر و در بعضى از شهرهاى عراق حاکم شد و فرمانروایان بعضى از مناطق ، تحت تاءثیر قدرت آنان به دفاع از شیوه و عقاید آنها برمى خاستند رفته رفته قدرت آنها به اندازه اى گسترش یافت که در سال ۴۵۰ ق پس از درگذشت نجاشى ، به مدت یک سال در بغداد به نام آنان خطبه خوانده شد و خلیفه از شهر فرار کرد. در مناطق دیگر نیز همین وضع وجود داشت و امراى بسیارى تحت تاءثیر قدرت فاطمیان فرمانبردار آنها بودند.

از سوى دیگر ظهور پادشاهان آل بویه که شیعه بودند نهایت نفوذ را در بغداد (مرکز خلافت عباسیان ) و نیز در خود خلیفه برجاى نهاده بود و این قدرت به شیعیان اجازه مى داد تا در برابر مدعیان مذهبى خود که پیوسته با تکیه به قدرت خلافت آنان را تحقیر مى کردند قد علم کرده ؛ آزادانه به تبلیغ مذهب بپردازند.

طلوع ابوالعباس نجاشى احیاگر راویان نور چهره هاى درخشان شیعى در بغداد، مصادف با اوج قدرت حاکمان آل بویه در این شهر و غروب بغداد و سراسر مناطق زیر نفوذ آنها در آن روزگار گردید.

برجسته ترین و درخشان ترین دوره تمدن اسلامى همانا سده هاى چهار و پنج هجرى است که در میان انبوه پژوهشهاى تاریخى جایگاه ویژه اى را به خود اختصاص داده است .

حضور چشمگیر دانشمندانى همچون صاحب بن عباد، بوعلى سینا، ابوالفضل بن عمید ملقب به (جاحظ دوم ) و… در دستگاه حوزه فرمانروایى آل بویه نقش عظیمى در نهضت فرهنگى و ترویج دانش و نشر آثار در علوم مختلف اسلامى ، در این برهه داشت .

وجود چهره هاى دانشور و فقهاى بزرگ شیعى و نگهبانان دین مانند شیخ صدوق ، شیخ مفید، سید مرتضى ، شیخ طوسى ، و ابوالعباس نجاشى ، مهمترین عامل در ترقى و رشد فرهنگ اسلامى بویژه بالندگى تشیع در این دوره بود. این وضعیت تا نیمه اول قرن پنجم هجرى ادامه داشت ولى با به وجود آمدن جنگها و آشوبهاى داخلى در بغداد علیه شیعیان از یک سو و انتقال قدرت از آل بویه به سلجوقیان سنى مذهب از سوى دیگر سبب شد که حوزه علمیه بغداد از هم فروپاشد و فقها و عالمان دین ناگزیر دست به هجرت زنند.

در این میان شیخ طوسى که زعامت شیعیان را عهده دار بود در سال ۴۴۸ ق به نجف اشرف هجرت کرد و خانه وى در بغداد غارت گردید. در ماه صفر سال بعد کتابها و منبرى که شیخ بر فراز آن علم کلام تدریس مى کرد به محله کرخ برده شد و همراه سه پرچم سفیدى که زائران و شیعیان کرخ در راه زیارت نجف و کوفه با خود حمل مى کردند، آتش زده شد!

ابوالحسین نجاشى نیز در این سالهاى آشفته و نابسامان بغداد را ترک کرد اما اینکه به کجا کوچ کرد، روشن نیست شاید این چند سال آخر عمرش را در نجف ، کوفه و یا سامرا گذرانده باشد.

معاصران

در عصر نجاشى که عصر شکوفایى علم یاد مى شود فقها و دانشمندان ژرف اندیش و محققان زیادى در پایتخت علمى جهان اسلام و مرکز خلافت آن روز – بغداد – حضور داشتند و نیز در گوشه و کنار و شهرهاى دور و نزدیک عالمان و چهره هاى ادبى و شعراى بنام به چشم مى خورند که در زمان نجاشى مى زیستند و همه از ستارگان یک آسمان به شمار مى آمدند. شیخ طوسى (۳۸۵ – ۴۶۰ ق ) از جمله معاصران نجاشى است .

وى در ۲۳ سالگى (۴۰۸) ق به شهر بغداد هجرت کرد. آن مفسر، محدث ، فقیه ، و رجالى بنام شیعى پس از سید مرتضى رحمه الله عهده دار مسئولیت رهبرى و زماعت شیعیان گردید و به همراه نجاشى از اساتید بزرگ آن زمان مانند: ابن عبدون ، ابن صلت اهوازى ، حسین بن عبدالله غضائرى ، ابن ابى جیه ، شیخ مفید و سید مرتضى ، بهره برده است .آن دو در کنار یکدیگر در محضر این چهره هاى سرشناش زانو زده و از مقام علمى آنان دانش ‍ اندوخته اند. گرچه در کتابهاى رجالى شیخ طوسى ، شرح حال نجاشى نیامده است لیکن نجاشى در کتاب ارزشمند رجالش از هم دوره اش چنین یاد مى کند:

محمد بن حسن شیخ طوسى ، در بین اصحاب و دانشمندان شیعى بسیار بلند مرتبه است . از چهره هاى برجسته و بزرگان مورد اطمینان است و یکى از شاگردان استاد ما شیخ مفید به شمار مى آید.
… آنگاه آثار ماندنى او را نام مى برد و دو کتاب (الرجال ) و (فهرست شیخ طوسى ) را در شمار کتابهایش ذکر مى کند.

ابوالحسین احمد بن حسین معروف به ( ابن غضائرى ) فرزند حسین بن عبیدالله غضائرى ، از محدثان برزگ شیعه و معاصر با نجاشى است . نجاشى همراه با على بن محمد بن شیران (متوفى ۴۱۰ ق ) که او نیز یکى از دوستان و معاصرانش بوده است ، با احمد بن حسین گفتگو و مباحثات علمى داشته و از نظرات و دیدگاههاى هم استفاده مى کردند. علاوه بر این ارتباط دوستانه و بهره برى از تجربیات یکدیگر، نجاشى با ابن غضائرى همدرس بوده و نزد این عبدون و حسین بن عبیدالله (پدر احمدبن حسین ) شاگردى کرده اند و کتاب (النوادر) احمد بن عبیدالله خوانده اند. و نیز بعضى از کتابهاى ابوالحسن على فضال را که ابن غضائرى در نزد ابن عبدون خوانده است نجاشى در طول این مدت مطالب آنها را شنیده است .

ابن غضائرى که از اساتید بزرگ علم رجال بوده کتابهایى در این رشته نوشته است ولى متاءسفانه نوشته هاى این اندیشمند و محقق رجالى از بین رفته و در دسترس نیست . تنها کتاب (الضعفا) از وى موجود است که مولا عنایت الله قهپایى در اثر ارزشمند خویش (مجمع الرجال ) آن را همراه با چند کتاب رجالى دیگر جمع آورى نموده است و اکنون در دسترس ‍ است

ابویعلى محمد بن حسن جعفرى و سلاربن عبدالعزیز که دو فقیه و از برازندگان علم و ادب و از شاگردان شیخ مفید و سید مرتضى بودند در شمار معاصران نجاشى جاى دارند. آن دو با نجاشى در غسل دادن سید مرتضى همکارى داشتند؛ که سرانجام روح این دو چهره دانش و تقوا در سال ۴۶۳ ق ، با هم به ملکوت اعلى پرواز کرد.

ابوالحسن کاتب (متوفى ۴۱۳ ق ) و ابوالحسن جرجرایى از معاصران و دوستان صمیمى نجاشى بودند نوشته اند نجاشى بعضى از کتابهاى ابوالحسن کاتب از خریدارى کرده است . ابن سینا (متوفى ۴۲۸ ق ) که از فیلسوفان بزرگ عالم اسلام و مناصب مهمى در دولت آل بویه داشت از معاصران نجاشى است . تحول در علوم مختلف بویژه منطق و فلسفه ، علوم پزشکى و طب در این دوره مرهون خدمات و همت والاى اوست .

ادباى بزرگ و نابغه هاى درخشان شیعه چون سید مرتضى (متوفى ۴۰۶ ق ) و فردوسى (متوفى ۴۱۱ ق ) که آثار ادبى و شعرى ارزشندى از آن دو به یادگار مانده است در زمان نجاشى در آسمان بغداد و ایران درخشیدند.

آثار ماندگار

ابوالعباس نجاشى در شناخت راویان حدیث گوى سبقت را از دیگر دانشمندان این فن ربود و بر آنان برترى کامل یافت . گرچه پیش از عصر نجاشى و شیخ طوسى محققان و علماى زیادى در رشته رجال قلم بر صفحه کاغذ گذارده ، آثار ارزشمندى به یادگار گذاشتند ولى دانش شناسایى حدیث در زمان این دو ابرمرد که شایسته عنوان (پدر علم حدیث )اند، تحول چشمگیرى یافت و آثارى که این او خورشید فروزان شیعه در این زمینه از خویش به یادگار گذاردند به عنوان کتابهاى اصول علم رجال معروف گشت و از آن تاریخ تا کنون عالمانى که متخصص در این رشته اند مطابق دیدگاههاى آن دو تحقیق کرده و بر محور آثار آن دو بزرگوار، کتابها نوشته اند.

(رجال نجاشى ) از گرانبهاترین آثار شیعى در فن علم رجال است که در بین چهار کتاب اصلى علم رجال درخشندگى خاصى دارد؛ نظیر درخشش ‍ کتاب (کافى ) در بین چهار کتاب حدیثى .
نجاشى این گنجینه و اثر ماندگارش را در زمان حیات استادش سید مرتضى رحمه الله و پس از تاءلیف کتابهاى شیخ طوسى در این زمینه ، نوشته است . گویا سید مرتضى در این زمینه ، نوشته است . گویا سید مرتضى در یکى از جلسات درس ، از سخن آن دسته از مخالفان که شیعه را به نداشتن آثار و سابقه علمى سرزنش مى کردند و مورد استفاده قرار مى دادند، سرزنش ‍ مى کردند و مورد استفاده قرار مى دادند، اظهار ناراحتى مى کند و همین مساءله سبب مى شود که نجاشى با تصمیم و اراده جدى دست به تحقیق زند و دانشوران شیعى و آثار ارزشمند آنان را معرفى کند.

بنابراین کتاب وى حاوى نام ۱۲۷۰ فرزانه از محدثان و علماى شیعى است که در بیشتر موارد، سلسله سند از نجاشى تا راوى و شخصیتى که به معرفى و آثار او پرداخته ، ذکر شده است . آن طور که از سخن خود نجاشى بر مى آید نام این کتاب (فهرس اسماء مصنفى الشیعه ) است که در آن به شناساندن آثار، کنیه ، القاب ، نیاکان و محل سکونت و زندگى علماى بزرگ پرداخته است . از این رو نام این مجموعه گران سنگ (فهرست ) معروف به (رجال النجاشى ) است که بر روى جلدهاى چاپ شده آن مزین است .
نجاشى این کتاب را در دو جزء تهیه و تنظیم کرده و به همان ترتیبى که خود صورت داده است بارها منتشر شده است .

نجاشى غیر از اثر مشهورش کتابهاى دیگرى به رشته تحریر درآورد ولى متاءسفانه نشر نگردیده و در دسترس نیست حتى به نسخه هاى خطى آنها نیز تا به حال آگاهى نیافته اند. نجاشى آنجا که شرح حالش را یادآور شده آثار زیر را از نوشته هاى خویش شمرده است :

۱ – (الجمعه ): این کتاب درباره وظایف و اعمال عبادى در روز جمعه است .
۲ – (الکوفه ): در معرفى آثار و اماکن تاریخى شهر کوفه و نیز فضیلت آنها است .
۳ – ( انساب بنى نضر بن قعین ): در این کتاب خاندان بنى نضربن قعین را معرفى مى کند.
۴ – (مختصر الانوار و مواضع النجوم )

روایتگران

گرچه نجاشى شاگردان زیادى را تربیت نکرد، چند نفر از دانشمندان ، از روح بلند، تعهد، تقوا و اخلاص نجاشى بهره ها برده و به مقام نقل روایت از کتابهاى او نایل آمدند و از جمله :

۱ – ابوصمصام ذوالفقار بن معبد حسینى . وى از سادات بزرگوارى است که از سید مرتضى ، نجاشى و شیخ طوسى روایت مى کند. نیز فقها و دانشمندانى چون قطب راوندى (متوفى ۵۷۳ ق ) و ابن شهر آشوب (متوفى ۵۸۸ ق ) از ابوصمصام حدیث نقل مى کنند.

۲ – ابوالحسن سلیمان بن حسن صهرشتى . وى از فقها و شخصیتهاى برجسته شیعى و از شاگردان ممتاز سید مرتضى و شیخ طوسى است . او از این دو بزرگوار روایت نقل مى کند. از جمله کتابهاى او (قبس المصباح ) در زمینه دعاست .

۳ – ابوالحسن على بن احمد نجاشى . وى فرزند نجاشى است که در شمار اساتید بزرگ و دانشمند جاى دارد.

جلوه هایى از زندگى

عشق به اهل بیت و خاندان عصمت و طهارت – علیهم السلام – چنان در روح و روان نجاشى در آمیخته بود که آرامش را از وى گرفته و پیوسته در خروش و جوشش بود. گاهى غدیر او را به ساحل امن ولایت و حرم مولا على علیه السلام مى کشاند و زمانى نیز عاشورا او را به مکتب سرخ ولایت و مسلخ عاشقان به کربلا مى برد.

هر سال عید غدیر که از راه مى رسید شادمانى در چهره نجاشى ظاهر مى گشت و شوق زیارت مولایش وى را از بغداد به نجف مى کشاند و شتابان به وادى نور حرکت مى کرد. به سرزمین ولایت که مى رسید گویا در جوار بارگاه ملکوتى امیرالمؤ منین علیه السلام رحل اقامت مى افکند و با بهره جویى معنوى از روح بلند آن حضرت ، از فرصت به دست آمده سود جسته ، از اساتید بزرگ استفاده مى کرد و از دریاى دانش آنان سیراب مى گشت و از دست مبارک آنان به دریافت اجازه نقل روایت نایل مى آمد به طورى که با کوله بارى از معنویات و معارف ، از نجف اشرف به دیار خود مراجعت مى کرد.

از جلوه هاى حیات نجاشى روح توحید و عبودیتى بود که در جانش رسوخ کرده بود و ردپاى این سبز قامت الهى را همچون نیاکان پاکنهادش باید در مساجد و مکانهاى زیارتى دنبال کرد.
او هر گاه به قصد – شهر اجدادش – حرکت مى کرد با زاد و توشه تقوا و با روحى سرشار از اخلاص بار سفر مى بست و در جاى جاى شهر با قلبى آکنده از عشق به اهل بیت علیهم السلام و زبانى گویا به ذکر خدا قدم مى گذاشت و به زیارت مکان هاى مقدس این شهر مى رفت . وى به عظمت و فضیلت مساجد شهر کوفه آگاه بود و در همانجا که پیامبران و جانشینان آنها و دیگر زاهدان و با تقوایان نماز مى گذاردند، نماز مى خواند.

عشق و محبت به ستارگان آسمان فقاهت و دیدار با محدثان و راویان ، در سراسر وجود نجاشى موج مى زد و احترام فرزانگان شیعى را نیک نگه مى داشت و چه در شهر بغداد یا در مسافرتهایش به نجف و کوفه به دیدار صاحبان فضیلت و ابرار مى رفت و از دریاى دانش و اخلاص آنان بهره کافى مى برد.

حدیث فراق

دست تقدیر این گونه رقم خورد که حوزه علمیه بغداد که تا سال ۴۴۸ ق از رونق و شهرت جهانى برخوردار بود و عالمان و پژوهشگران را از گوشه و کنار مجذوب خود ساخته بود دیگر آن حرارت و جنب و جوش فرهنگى را نداشته باشد.

جنگ و گریزهایى که در بغداد به وجود آمد و آشوب هاى داخلى و خارجى براى انتقال قدرت ، محیط دانش و آرامش حوزه هاى درس را آشفته ساخت و در نهایت اوضاع نابسامان به جایى رسید که حکومت از آل بویه به سلجوقیان منتقل شد و شیخ طوسى ، پیشواى شیعیان ، به ناچار از بغداد به نجف هجرت کرد. از آن پس فقها، محدثان و علماى بزرگ یکى پس از دیگرى بغداد را رها کرده ، بعضى به نجف و عده اى به نقاط دیگر هجرت کردند.

نجاشى ، محدث و چهره سرشناس نیز با دگرگونى اوضاع سیاسى و اجتماعى شهر بغداد و از بین رفتن حوزه فرهنگ شیعى در سال ۴۴۸ ق به ناچار آنجا را رها کرد و احتمال دارد بر اثر کهولت و گرماى زیاد و نیز علاقه قلبى که نسبت به خاندان رسالت داشت به منطقه اى در شمال بغداد نزدیک سامراء هجرت کرده باشد. او در حالى که اواخر عمر را مى گذراند هر چند گاه به سامرا مى رفت و به زیارت امام هادى و امام حسن عسکرى علیهم السلام مى شتافت و در حالى که اشکهایش براى مظلومیت ائمه معصومین علیهم السلام جارى بود زیرلب براى تعجیل ظهور امام زمان (عج ) دعا مى کرد.

… او که عمرى را در خدمت معارف اهل بیت علیهم السلام سپرى کرد و در معرفى ابرار و ستاره هاى همیشه جاوید تشیع و شناساندن آثار ارزشمند آنان همت بلندى داشت ، همچنان در انتظار رؤ یت خورشید اهل بیت باقى ماند تا آنکه دست اجل مهلتش نداد و در جمادى الاول سال ۴۵۰ ق در مطیه آباد روح پاکش به ارواح مطهر ابرار و صالحان و اولیاى خاص ‍ الهى پیوند خورد و در جوار رحمت ربوبى جاى گرفت .
رضوان خدا بر او باد!

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم