زندگینامه عبدالرزاق بغایری (متوفی۱۳۳۲ه.ق)

 از پیشگامان معاصرفن نقشه برداری و علم جغرافیا در ایران . پدرانش اهل شمن آباد سبزوار واز خوانین طایفه بَغایری (بُغایری ) خراسان بودند. کرمعلی خان ، جد او، برای تحصیل ، به اصفهان رفت و همانجا اقامت کرد.پدر عبدالرزاق ، ملامحمد حسن ، نواده دختری ملا محراب گیلانی ، از عرفای قرن اخیر و مادرش دختر میرزا مهدی خان منشی (متوفی ح ۱۱۷۵ـ۱۱۸۰)، از خوانین کروَن اصفهان بود که در اصل از بحرین و بصره به ایران آمده بودند و دردربار نادرشاه (حک :۱۱۴۸ـ۱۱۶۰) و کریم خان زند (متوفی ۱۱۹۳) خدمت می کردند و نسبشان به حبیب * بن مظاهر می رسید (احتشامی ، ص ۵۰؛ «آقای عبدالرزاق خان مهندس بغایری »، قسمت ۱، ص ۱۳۵؛ ایران . وزارت امور خارجه ، ص ۱۸ـ۱۹).

عبدالرزاق در ۲۲محرم ۱۲۸۶ در اصفهان زاده شد و پس از آموزشهای ابتدایی در خانه و مکتب ، در شعبان ۱۲۹۶، همراه پدرش به تهران آمد. نخست نزد او کتابهایی چون نصاب و امثله را خواند و سپس در محضر میرزا محمد جواد، پدر میرزا محمد علی شاه آبادی ، امام جماعت مسجد جامع ، مقدمات علوم دینی را آموخت (احتشامی ، همانجا). چندی نیز نزد سید شهاب الدین اصفهانی درس می خواند که در فلسفه و حکمت و عرفان و همچنین علومی چون طب و ریاضی دست داشت (مهدوی ، ص ۶ـ۷).

بغایری در صفر۱۳۰۴ وارد مدرسه دارالفنون شد و بر خلاف تمایلی که پدرش به طبیب شدن او داشت ، نزد استادانی چون میرزا عبدالغفارخان نجم الدوله و میرزا محمودخان نجم الملک ، و همچنین معلمان خارجیِ دارالفنون ، به آموزش ریاضی و مهندسی پرداخت و، با ذوقی که در کارهای علمی و صنعتی داشت ، کره های جغرافیایی در اندازه های مختلف ساخت و یکی از آنها را در ۱۳۱۰ (ایران . وزارت امور خارجه ، ص ۱۹: ۱۳۱۲) به ناصرالدین شاه قاجار (حک : ۱۲۶۴ـ۱۳۱۳) تقدیم کرد؛ به همین مناسبت ، به فرمان شاه ، منصب سرتیپی و حکم تدریس در مدرسه نظام یافت (مسعود انصاری ، ص ۲۱۶). ظاهراً وی دوره دارالفنون را تمام نکرد؛ گویا در سال آخر تحصیل ، بر کناری عبدالغفارخان نجم الدوله از تصدی تعلیمات ریاضی دارالفنون ـ و انتصاب علی خان ناظم العلوم به جای او ـ را برنتافت و «رفتن استاد را تحمل نتوانست و بر خلاف میل استاد دارالفنون را ترک گفت » (رشدیه ، ص ۱۱۳).

از این به بعد، بغایری گذشته از ادامه تحصیل ، از جمله درس حکمت ، که همراه استادش نجم الملک ، نزد حیدرقلی خان قاجار می خواند (مسعود انصاری ، همانجا)، سفارشهایی در زمینه نقشه برداری اراضی و املاک قبول کرد و بخش مهمی از اوقات خود را به تحقیق و ترسیم نقشه ای از ایران گذراند که در پی گردآوری و مطالعه انبوهی از نقشه های انگلیسی ، روسی ، آلمانی ، فرانسوی و ترکی و همچنین تطبیق اعلام آن با متون تاریخی و جغرافیایی فارسی و اطلاعات محلی ، بالاخره در ۱۳۱۶، به مقیاس ۰۰۰ ، ۴۰۰ ، ۱۱ منتشر شد (احتشامی ، ص ۵۱ ـ ۵۲؛ مقدم ، ص ۸).

عبدالرزاق که از بدو تأسیس مدرسه شرف در ۱۳۱۲، در آن به تدریس ریاضی مشغول بود ( تاریخچه دبیرستان شرف ، ص ۴ ـ ۵)، خود در ۱۳۱۶، مدرسه خِرَد را بنیان نهاد. یک سال بعد نیز در مدرسه سیاسیِ مشیرالدوله شروع به تدریس جغرافیا کرد. علاوه بر این ، او برای آموزش عمومی (ریاضیات ) جلسات آموزشی شبانه ای در منزل خود بر پا کرد که تا حدود چهل سال بعد دایر بود (احتشامی ، همانجا؛ رشدیه ، ص ۱۱۲؛ ایران . وزارت امور خارجه ، همانجا).

با آغاز انقلاب مشروطه و تحولات و شور و شوق ناشی از آن ، طرحهای اقتصادی و صنعتی چندی از جمله طرح احداث خط آهن بندر گز ـ تهران به میان آمد. در اوایل محرم ۱۳۲۶ بغایری از سوی صنیع الدوله مأمور شد تا در رأس هیئتی ، درباره احداث این خط ، مطالعات و بررسیهای اولیه را انجام دهد، ولی با پیش آمدن استبداد صغیر، این طرح ناتمام ماند (بغایری ، ص ۹).

بغایری در ۱۳۲۷، کتاب آموزشی اصول علم جغرافی را با مقدمه ای کلی ، و در ۱۳۲۸، نقشه بلوکات اطراف تهران را ترسیم و منتشر کرد. تخصص او در جغرافی و نقشه برداری ، با تحولاتی که در حوزه مرزهای کشور روی داد، کاربرد حیاتی تری پیدا کرد. مسئله مرزهای ایران و عثمانی ، که با گسترش دامنه تجاوزهای عثمانی ، و در واقع اشغال بخشهای وسیعی از حدود غربی ایران ، از ۱۳۲۹ ابعاد گسترده ای یافته بود، به تشکیل کمیسیونی بین المللی انجامید که مرکب از نمایندگان روسیه و بریتانیا، ایران و عثمانی و هدفش حل و فصل این موضوع بود. معاونت و سرپرستی بخش فنی این هیئت را، که در ۱۳۳۱ به ریاست عالیه نصرالله خان اعتلاءالملک (خلعت بری ) تشکیل شد، بغایری بر عهده داشت .

کمیسیون مشترک مرزی از صفر ۱۳۳۲، کار تحدید حدود را از خرمشهر آغاز کرد و تا ذیحجه همان سال ، نقشه برداری و تعیین حدود بخشهایی از این مسیر را تا کوه آرارات ـ منتهی الیه مرزهای ایران و عثمانی در امتداد مرزهای روسیه ـ به پایان برد (ایران . وزارت امور خارجه ، همانجا؛ مخبر فروغ فسائی ، ص ۷۳ـ۷۴).

از آن تاریخ به بعد، بغایری تا حدود سی سال ، در اغلب فعالیتهای راجع به تحدید حدود ایران ، در مقام سرپرستی بخش فنی هیئتهای اعزامی ، حاضر بود؛ از جمله در ۱۳۰۱ ش ، در هیئتی به ریاست مستشارالدوله صادق ، برای رفع اختلافات مرزی ایران و شوروی در مرزهای شمال شرقی ایران ؛ در ۱۳۴۳ (۱۳۰۳ ش )، در نقشه برداری از حدود دشت مغان ؛ و بار دیگر، در ۱۳۰۸ ش ، در پی تشکیل کمیسیون مرزی ایران و ترکیه ، در مرزهای غربی کشور (ایران . وزارت امور خارجه ، ص ۱۹ـ۲۰؛ احتشامی ، ص ۵۲).

در تمامی مراحل این کار دشوار ـ مأموریت هیئت اعزامی اول به سرپرستی اعتلاءالملک در ۱۳۰۸ ش (مسعود انصاری ، ص ۲۲۰)، هیئت اعزامی دوم به سرپرستی مظفراعلم (سردار انتصار) در ۱۳۰۹ ش (مخبر فروغ فسائی ، ص ۸۹) و در دور دوم و نهایی فعالیتها در ۱۳۱۰ـ۱۳۱۲ ش ـ سرپرستی امور فنی تعیین حدود را بغایری بر عهده داشت . وی همچنین در زمستان و بهار ۱۳۱۲ ش ، در رأس هیئت تحقیقات مرزی ، به قسمتهای جنوبی مرز ایران و افغانستان اعزام شد؛ و در هیئت تحدید حدود ایران و عراق ، در ۱۳۱۷تا۱۳۱۹ ش ، همین مسئولیت را بر عهده داشت .

اگرچه وی در سالهای بعد، احتمالاً به دلیل کهولت ، در این گونه فعالیتهای عملی مشارکت نداشت ، ولی حضور وی در مقام رئیس بخش فنی و نقشه برداری «وزارت امور خارجه ایران »، تا سالها بعد، یا دست کم تا اسفند ۱۳۲۷ ش که ، به پیشنهاد علی اصغر حکمت ، طی مراسمی در کاخ وزارت خارجه از او و خدماتش تقدیر به عمل آمد، ادامه یافت (ایران . وزارت امور خارجه ، ص ۱۷).

از بغایری ، گذشته از آثار منتشر شده ، از جمله کتاب معرفه القبله (تهران ۱۳۷۱) ـ و صورتی از برخی آثار منتشر نشده چون فرهنگی درباره جغرافیای ایران ، جدولی از اسامی و مشخصات خلفا و پادشاهان دوره اسلامی ، نقشه تفصیلی شهر تهران ، ویک رشته یادداشتهای مرزی … (که از هیچیک نشانی دردست نیست ) ـ اثر مکتوب دیگری بر جای نمانده است ( رجوع کنید به «شرح مختصری از تاریخ تولد و کارهای مرحوم مهندس عبدالرزاق بغایری »، ص ۱۰۶؛ «بیاد سه دانشمند بزرگ : محمد قزوینی ـ مهندس عبدالرزاق بغایری ـ میرزا محمدعلی معلم حبیب آبادی »، ص ۱۰۷).

رحلت

بغایری در ۸۴ سالگی در ۱۹ اردیبهشت ۱۳۳۲ درگذشت ، و چون دختر میرزا محمد حسین فروغی (ذکاءالملک ) را به همسری داشت ، جنازه او را در ابن بابویه ، در مقبره خانوادگی فروغی ، به خاک سپردند.



 منابع :

(۱) «آقای عبدالرزاق خان مهندس بغایری »، سالنامه پارس ، سال ۶ (۱۳۱۰ ش )؛
(۲) ابوالحسن احتشامی ، شکوفه های ذوق و ادب ، تهران ( ۱۳۲۷ ش ) ؛
(۳) ایران . وزارت امور خارجه ، نشریه وزارت امور خارجه ، دوره ۱، ش ۱ (خرداد ۱۳۲۸)؛
(۴) عبدالرزاق بغایری ، ما مهندس داریم : در جواب مذاکرات ۲۲ آبان ماه ۱۳۰۵ شمسی مجلس شورای ملی ، تهران ( ۱۳۴۵ ) ؛
(۵) «بیاد سه دانشمند بزرگ : محمد قزوینی ـ مهندس عبدالرزاق بغایری ـ میرزا محمدعلی معلم حبیب آبادی »، نشریه انجمن آثار ملّی ، ش ۳ـ۴ (پائیز ـ زمستان ۱۳۵۵)؛
(۶) تاریخچه دبیرستان شرف ، تهران ۱۳۴۱ ش ؛
(۷) شمس الدین رشدیه ، سوانح عمر ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۸) «شرح مختصری از تاریخ تولد و کارهای مرحوم مهندس عبدالرزاق بغایری »، نشریه انجمن آثار ملّی ، ش ۳ـ۴ (پائیز ـ زمستان ۱۳۳۵)؛
(۹) محمدعلی مخبر فروغ فسائی ، مرزهای ایران ، تهران ۱۳۲۴ ش ؛
(۱۰) محسن مسعود انصاری ، «عبدالرزاق بغایری »، تحقیقات اسلامی ، سال ۸ ، ش ۱ و ۲ (۱۳۷۲ ش )؛
(۱۱) بابامقدّم ، «تاریخچه نقشه برداری در ایران »، نشریه فنی سازمان نقشه برداری ، سال ۴، ش ۱۲ (بهمن ۱۳۵۵)؛
معزّالدین مهدوی ، داستانهائی از پنجاه سال اوضاع اجتماعی نیم قرن اخیر ، تهران ۱۳۴۸ ش .

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

زندگینامه عمادالدین ابوالوفاء اسماعیل«ابوالفداء»(۶۷۲- ۷۳۲ه.ق)

عمادالدین ابوالوفاء اسماعیل بن على بن محمود، از شاهزادگان ایوبى و مشهور به الملک المؤ ید، از منجمان ، جغرافى دانان و مورخان قرن هشتم هجرى است . وى حکومت حماه را از سال ۷۲۰ تا پایان عمر خویش ‍ داشت و در این مدت ، به دلیل دانش دوستى خود، از عالمان و فرهیختگان سخت حمایت مى کرد.

آثار

کتاب معروف تاریخ او المختصرى فى اخبار البشر است که ابن الوردى آن را تلخیص و تذییل کرده و نامش را تتمه المختصر فى اخبار البشر گذاشته است .

ابولفداء در مقدمه کتاب خویش نوشته است که وى مصمم شده تا تاریخ مختصرى از تواریخ مفصل فراهم کند.منابعى که خود وى از آن ها یاد کرده عبارتند از الکامل ابن اثیر، تجارب الامم ، البیان عن تاریخ سنى زمان العالم على سبیل الحجه والبیان ، التاریخ المظفرى که به نوشته او تاریخ ملت اسلامى را در شش مجلد نگاشته ، وفیات الاعیان ، تاریخ یمن از فقیه عماره ، الجمع والبیان صنهاجى ، تاریخ الدول المنقطعه ، لذه الاحرلام فى تاریخ امم الاعجام ، المغرب فى اخبار اهل المغرب ، مفرج الکروب فى اخبار بنى ایوب ، تاریخ حمزه الاصفهانى ، تاریخ خلاط و نیز تورات .
کتاب با یک مقدمه درباره تاریخ آغاز و در ادامه از تاریخ آفرینش تا حوادث سال ۷۴۹ در آن آمده است . المختصر در دو مجلد (مکتبه المتنبى ،قاهر) چاپ شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه نیکالاى ولادیمیروویچ خانیکوف(۱۲۹۵/ ۱۸۷۸م)

 خانیکوف، نیکالاى ولادیمیروویچ، خاورشناس، جغرافى دان و مردم شناس روسى. او به روایتى در ۱۸۱۹/۱۲۳۴ (رجوع کنید به د. آ.، ج ۱، ص ۴۹) و به روایتى دیگر در ۱۸۲۲/۱۲۳۷ (مراد، ص ۳۱۷؛ عقیقى، ج ۳، ص ۷۳) در سنپترزبورگ (فرهنگ خاورشناسان، ج ۳، ص۶۲۰)، یا در حوالى آن شهر (مراد؛ عقیقى، همانجاها) به دنیا آمد.

پس از تحصیل در همان شهر و ادامه تحصیل در پاریس و بازگشت به روسیه، به استخدام دولت درآمد و از ۱۸۳۸/۱۲۵۴ به بعد در ایالات مختلف روسیه خدمت کرد و حدود یک سال بعد زمانى که در لشکرکشى روسیه به خاننشین خیوه منشى فرمانده سپاه بود، به گردآورى اطلاعات مختلف درباره آن خاننشین پرداخت و تشویق شد. در ۱۸۴۱/۱۲۵۷ هم به پیشنهاد همان فرمانده، که از نزدیکان تزار بود، به هیئتى پیوست که به سرپرستى یک مهندس معدن عازم آسیاى میانه براى مذاکرات سیاسى بود. حاصل اقامت چند ماهه خانیکوف در بخارا، کتابى ارزشمند درباره خاننشین بخارا بود.

این اثر نخستین تحقیق موثق درباره اوضاع طبیعى و اقلیمى بخارا، ترکیب قومى اهالى، خصوصیات کشاورزى، نظام ادارى و حیات فرهنگى مردم آن است (رجوع کنید به خالفین، آینده، سال ۵، ش۱۰ـ۱۱، ص ۸۰۵ـ۸۰۶) و پژوهندگانى چون بارتولد (رجوع کنید به۱۳۵۲ش، ج ۱، ص ۲۱۶، ۲۳۵، ۲۶۱، ۲۶۸، ج ۲، ص ۱۱۶۱) از آن استفاده و به آن استناد کرده اند.

این اثر را بارون کلمت با عنوان  بخارا: امیر و مردم آن به زبان انگلیسى ترجمه و در ۱۸۴۵/ ۱۲۶۱ در لندن منتشر کرد (رجوع کنید بهفرهنگ خاورشناسان، ج ۳، ص ۶۲۱). معاصران خانیکوف، اثر مذکور را که دربردارنده اطلاعات تفصیلى متنوع و نیز نقشه هاى بخارا و سمرقند و در حکم «دایره المعارف بخارا» بودبه حق ارج نهادند (رجوع کنید به خالفین، آینده، سال ۵، ش ۱۰ـ۱۲، ص ۸۰۷).

خانیکوف به سبب علاقه مندى به مطالعات درباره خاور زمین، به فراگیرى زبانهاى شرقى به طور خودآموز ادامه داد. پس از بازگشت به سنپترزبورگ، در دایره اول شعبه دوم وزارت امورخارجه به کار پرداخت و مأمور رسیدگى به امور اقوام چادرنشین نواحى قفقاز، حاجى طرخان (آستاراخان) و بخشى از ایالت ساراتوف و همچنین قرقیزها و قبچاقها و عشایر دیگر شد و در اوایل ۱۸۴۵/۱۲۶۱ براى کار در دفتر سیاسى اداره کل نواحى ماوراى قفقاز به تفلیس انتقال یافت (رجوع کنید به همانجا؛ فرهنگ خاورشناسان، ج ۳، ص۶۲۰ـ۶۲۱).

مأموریت جدید به وى امکان داد که درباره مباحث مختلف مرتبط با اسلام و چگونگى انتشار آن در قفقاز به تحقیق بپردازد و مقالاتى در این زمینه از جمله درباره احکام فقهى جنگ و مریدیسم (رجوع کنید به د.ا.د.ترک، ذیل “Muridizm”؛ نیز رجوع کنید به مریدیه*) بنویسد (رجوع کنید به خالفین، آینده، سال ۵، ش۱۰ـ۱۲، ص ۸۰۸). خانیکوف در همین دوره به دستور حاکم قفقاز با سفر به نواحى مختلف قفقاز جنوبى به جمعآورى اطلاعات درباره روحانیان مسلمان پرداخت و نظامنامهاى تهیه کرد که طرح تأسیس محاکم شرعى در ماوراى قفقاز در آن پیش بینى شده بود. حکومت تزارى این نظامنامه را به اجرا درنیاورد، اما شوراى اداره کل نواحى ماوراى قفقاز به آن توجه کرد (رجوع کنید به همان، ص ۸۰۸، ۸۱۰).

خانیکوف حاصل سفرش به نواحى کردنشین ایران را در مقاله >«سفر به کردستان ایران»< ارائه کرد (رجوع کنید بههمان، ص ۸۱۰ ـ۸۱۱؛ فرهنگخاورشناسان، ج۳، ص۶۲۱؛ خانیکوف، پیشگفتار یغمائى، ص ۷؛ گابریل، ص ۲۰۴). همچنین مقاله مفصّل و جامع او، >«درباره تغییرات متناوب سطح دریاى خزر»<، در ۱۲۶۹/ ۱۸۵۳ در مجلهاى در تفلیس به چاپ رسید (رجوع کنید به خالفین، آینده، سال ۵، ش۱۰ـ۱۲، ص۸۱۰، ۸۱۴؛ فرهنگ خاورشناسان، همانجا؛ درباره انتقاد بارتولد از این مقاله رجوع کنید به۱۳۵۸ش، ص ۶۹). خانیکوف که در این سالها عضو وابسته فرهنگستان علوم روسیه شده بود،«برخى کتیبه هاى اسلامى ]شهر باستانى[ آنى و حوالى باکو»< را نیز منتشر کرد (رجوع کنید به خالفین، آینده، سال ۵، ش۱۰ـ۱۲، ص ۸۱۱؛ فرهنگ خاورشناسان، همانجا).

از جمله کارهاى خانیکوف کشف کتیبه فارسى یرلیغ ابوسعید بهادر در مسجد آنى بود که اهمیت خاصى داشت (رجوع کنید به بارتولد، ۱۳۵۸ش، ص ۲۷۵ـ۲۷۶، ۲۷۸، ۲۸۰ـ ۲۸۱؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج ۴، تعلیقات روشن و موسوى، ص ۲۲۷۹ـ۲۲۸۰). او همچنین نسخ خطى زیادى را کشف و گردآورى و در خبرنامه فرهنگستان علوم و مجلات علمى دیگر معرفى کرده است (رجوع کنید به خالفین، آینده، سال ۵، ش ۱۰ـ۱۲، ص ۸۱۱). بخش سوم تاریخ رشیدالدین فضلاللّه (جامع التواریخ) هم از یافتههاى او در همان دوره است (رجوع کنید به خالفین؛ فرهنگ خاورشناسان، همانجاها).

او نسخه منحصر میزانالحکمه خازنى* را که در تملک خود داشت، براى نخستین بار به محافل علمى شناساند و قسمتهایى از آن را در مجله انجمن شرقشناسى امریکا منتشر کرد (رجوع کنید به کراچکوفسکى، ص۹۰). خانیکوف که در همین دوره بارها به قصد اکتشافات جغرافیایى به شمالغرب ایران سفر کرده بود، سرکنسول روسیه در تبریز (۱۲۷۰ـ۱۲۷۳/ ۱۸۵۴ـ۱۸۵۷) شد و فرصت بیشترى براى تعیین مکان صحیح بسیارى از نقاط نقشه ایران و مطالعات مردمشناسى در این منطقه پیدا کرد (خالفین؛ خانیکوف، همانجاها).

سپس در رأس هیئتى تحقیقاتى تجسسى مرکّب از چند دانشمند، کارشناس و نقشهبردار، که مجهز به ابزارها و وسایل علمى متداول در آن زمان براى شناسایى مناطق گوناگون بودند، به مناطق مختلف ایران سفر کرد (گابریل، ص۱۹۰؛ خالفین، آینده، سال ۵، ش۱۰ـ۱۲، ص ۸۱۱ـ۸۱۳؛ خانیکوف، همان پیشگفتار، ص ۸).

این مأموریت که از شعبان ۱۲۷۴/ مارس ۱۸۵۸ از لنگرگاه آشوراده، در نزدیکى استرآباد، شروع شد، منطقه پهناورى از شرق و مرکز ایران و جنوب آسیاى مرکزى را دربرگرفت و تا اواخر ۱۲۷۵/ اواسط تابستان ۱۸۵۹ به مدت نزدیک به یک سالونیم ادامه داشت (رجوع کنید به خالفین، آینده، سال ۶، ش ۹ـ۱۲، ص ۷۳۱).

حاصل این مأموریت دستاوردهاى درخور توجه علمى فراوانى بود که براى آگاهى از کموکیف آنها باید به گزارشها و مقالات و کتابهاى خانیکوف از جمله «گزارشهایى درباره سفر تحقیقاتى به خراسان»، و گزارشى درباره بخش جنوبى آسیاى مرکزى (رجوع کنید به فرهنگ خاورشناسان، ج ۳، ص ۶۲۲ـ۶۲۳) مراجعه کرد.

اثر اخیر که خانیکوف مدتها براى آماده کردنش زحمت کشیده بود، در ۱۲۷۸/ ۱۸۶۱ به زبان فرانسه در پاریس منتشر و با استقبال محافل علمى مواجه شد، چنانکه خانیکوف به همین مناسبت مدال طلاى انجمن جغرافیایى پاریس را دریافت کرد، که فقط به خدمات علمى برجسته تعلق مىگرفت. این کتاب، گزارشى دقیق و پرمحتوا درباره اوضاع طبیعى و نحوه زندگى مادى و معنوى اهالى منطقهاى محسوب مى شد که گذر کمتر جهانگردى به آنجا افتاده بود (خالفین، آینده، سال ۶، ش ۹ـ۱۲، ص ۷۳۳).

این اثر با عنوان سفرنامه خانیکوف: گزارش سفر به بخش جنوبى آسیاى مرکزى، در ۱۳۷۵ش به زبان فارسى در تهران ترجمه و منتشر شده است. کتاب یادداشتهاى مردمشناسى ایران را که در حقیقت ادامه کتاب قبلى بود، انجمن جغرافیایى پاریس در ۱۲۸۳/ ۱۸۶۶ انتشار داد. خانیکوف در این زمان عضو چند انجمن علمى روسیه، بریتانیا، فرانسه و آلمان بود (رجوع کنید بههمان، ص ۷۳۴ـ۷۳۵).

رحلت

او سالهاى پایانى زندگى را در پاریس گذراند و در آن شهر با بعضى از اندیشمندان و نویسندگان نامآور روس چون هرتسن/ گرتسن(متوفى ۱۲۸۷/ ۱۸۷۰) و تورگنیف (متوفى ۱۳۰۰/ ۱۸۸۳) مراوده داشت (همان، ص ۷۳۲) و سرانجام در ۱۲۹۵/ ۱۸۷۸ در همان شهر درگذشت (د.آ.، ج ۱، ص ۴۹). خانیکوف آثار تحقیقى بسیارى در زمینه هاى مختلف، از جمله خاورشناسى، جغرافیا، مردم شناسى، تاریخ و ادبیات دارد (براى مشخصات بعضىاز آنها رجوع کنید به فرهنگ خاورشناسان، ج۳، ص۶۲۱ـ ۶۲۴؛ عقیقى، ج ۳، ص ۷۴؛ مراد، ص ۳۱۷).

او نخستین اروپایى به شمار مى رود که اثرى تحقیقى درباره خاقانى شروانى تألیف کرده است (رجوع کنید به مینورسکى، ص ۱۲۱). نخستین اثر او درباره خاقانى نامهاى است که در شعبان ۱۲۷۳/ آوریل ۱۸۵۷، از تبریز به م. دورن، نوشته است. موضوع این نامه جزئیات تاریخى گردآورى شده از آثار خاقانى درباره شروانشاهان است (رجوع کنید به مینورسکى، همانجا؛ فرهنگ خاورشناسان، ج۳، ص۶۲۲).

اثر دیگر مقالهاى است با عنوان «تذکره خاقانى شاعر ایرانى سده دوازدهم» که در مجله آسیایى (مارس ـ آوریل ۱۸۶۵، ص۲۹۶ـ۳۶۷) به چاپ رسیده است (نیز رجوع کنید به مینورسکى، همانجا؛ فرهنگ خاورشناسان، ج ۳، ص ۶۲۳). مینورسکى (همانجا) ضمن آنکه یادداشتهاى خانیکوف را درباره خاقانى تحقیقات پرارزشى دانسته، معتقد است که خانیکوف اشعار خاقانى را احیاناً از نسخ خطى مغلوطى نقل کرده و نسبت به وزن و بحر شعر نیز حساسیت نداشتهاست. خانیکوف به احوال و آثار شاعران دیگرى چون ابوالعلاء گنجوى، فلکى شروانى و مجیرالدین بیلقانى نیز علاقه مند بوده است (رجوع کنید به د.آ.، همانجا).



منابع :

(۱) واسیلى ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستاننامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۵۲ش؛
(۲) همو، گزیده مقالات تحقیقى، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۵۸ش؛
(۳) نفتولا آرونوویچ خالفین، «نیکلاى خانیکف»، ترجمه ابوالفضل آزموده، آینده، سال ۵، ش ۱۰ـ۱۲ (دى ـ اسفند ۱۳۵۸)، سال ۶، ش ۹ـ۱۲ (آذر ـ اسفند ۱۳۵۹)؛
(۴) نیکالاى ولادیمیروویچ خانیکوف، سفرنامه خانیکوف: گزارش سفر به بخش جنوبى آسیاى مرکزى، ترجمه اقدس یغمائى و ابوالقاسم بیگناه، مشهد ۱۳۷۵ش؛
(۵) رشیدالدین فضلاللّه؛
(۶) نجیب عقیقى، المستشرقون: موسوعه فى تراث العرب، مع تراجم المستشرقین و دراساتهم عند، منذ الف عام حتى الیوم، قاهره ]۱۹۸۰ـ ۱۹۸۱[؛
(۷) فرهنگ خاورشناسان: زندگینامه و کتابشناسى ایرانشناسان و اسلامشناسان، ج ۳، به سرپرستى پرویز مشکیننژاد، تهران: پژوهشگاه علوم انسانى، مطالعات فرهنگى، ۱۳۸۶ش؛
(۸) ایگناتى یولیانوویچ کراچکوفسکى، تاریخ نوشتههاى جغرافیایى در جهان اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران ۱۳۷۹ش؛
(۹) یحیى مراد، معجم اسماء المستشرقین، بیروت ۱۴۲۵/ ۲۰۰۴؛
(۱۰) Azarbayjan Savet ensiklopediyas, Baku 1976-1987.
(۱۱) AlfonsGabriel,Die Erforschung Persiens,Vienna 1952.
(۱۲)Vladimir Fedorovich Minorsky, Iranica: twenty articles Tehran 1964.
(۱۳) TDVIA, s.v. “Muridizm” (by Suleyman Uludag).

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۶ 

زندگینامه ابوعلی‌ شرف‌الدین‌ محمد جَوّانی(متوفی۵۸۸ه ق)

ابوعلی‌ شرف‌الدین‌ محمدبن‌ اسعدبن‌ علی‌ حسینی‌ ، نقیب‌، نسب‌شناس‌، شاعر، جغرافیانگار و مورخ‌ سده ششم‌. نسبت‌ جوّانی‌ را برخی‌ بدون‌ تشدید ضبط‌ کرده‌اند (رجوع کنید به مُنذِری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۸). صَفَدی‌ از او با لقب‌ رشیدالدین‌ و نسبت‌ مازندرانی‌ یاد کرده‌ (ج‌ ۲، ص‌ ۲۰۲)؛ اما، ظاهراً وی‌ را با ابن‌شهر آشوب‌ (متوفی‌ ۵۸۸) خلط‌ کرده‌ است‌ (ابن‌صابونی‌، ص‌۱۰۰، تعلیقه مصطفی‌ جواد). به‌گفته یاقوت‌ حموی‌، جَوّانیه‌ ــ که‌ محمدبن‌ اسعد جوّانی‌ و دیگر اشراف‌ علوی‌ بنوجوّانی‌ بدانجا منسوب‌اند ــ جا یا روستایی‌ نزدیک‌ مدینه‌ بوده‌ است‌ (۱۹۶۵، ج‌ ۲، ص‌ ۱۳۷). گفته‌ می‌شود که‌ صلاح‌الدین‌ ایوبی‌، جوّانیه‌ را به‌ نام‌ محمد جوّانی‌ توقیع‌ کرد و او کسی‌ را به‌ نیابت‌ بدانجا فرستاد تا آن‌ را برای‌ وی‌ بهره‌برداری‌ کند (منذری‌، همانجا؛ ابن‌صابونی‌، ص‌ ۱۰۱؛ ذهبی‌، ص‌ ۳۰۸).

بنا بر تبارنامه‌ای‌ که‌ کتب‌ انساب‌ و تراجم‌ ذکر کرده‌اند، نسب‌ جوّانی‌ به‌ عبیداللّه‌ اعرج‌بن‌ حسین‌ اصغر، نواده امام‌ زین‌العابدین‌ علی‌بن‌ حسین‌ علیهماالسلام‌، می‌رسد و نسبت‌ حسینی‌، علوی‌ و عُبَیدلی‌ (عَبدلی‌) از همین‌ جاست‌ ( رجوع کنید به منذری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۷؛ ابن‌عِنَبَه‌، ص‌ ۳۱۸ـ ۳۲۰؛ قس‌ ذهبی‌، ص‌ ۳۰۷؛ صفدی‌، همانجا). غسانی‌، مؤلف‌ العَسجدالمسبوک‌ (ص‌۲۲۰)، وی‌ را حسنی‌ خوانده‌ که‌ خطاست‌. به‌گفته عمادالدین‌ کاتب‌، پدر جوّانی‌ در اصل‌ اهل‌ موصل‌ بود که‌ به‌ مصر مهاجرت‌ کرد و در آنجا سکنا گزید. وی‌ عالمی‌ نحوی‌ و ادیب‌ و شاعر بود و ظاهراً به‌ منصب‌ قضاوت‌ رسید (عمادالدین‌ کاتب‌، قسم‌ شعراء مصر، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۹ـ۱۲۰؛ نیز رجوع کنید به یاقوت‌ حموی‌، ۱۹۹۳، ج‌ ۲، ص‌ ۶۴۵؛ همو، ۱۹۶۵، همانجا؛ قِفْطی‌، ص‌ ۲۰۶). شهرت‌ او «نحوی‌» بوده‌ است‌ (مَقْریزی‌، ۱۴۱۱، ج‌ ۲، ص‌ ۸۰) و از این‌رو جوّانی‌ را ابن ‌نحوی‌ ( رجوع کنید به یاقوت‌ حموی‌، ۱۹۶۵، ج‌ ۳، ص‌ ۸۹۹؛ قس‌ ابن‌شاکر کتبی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۹۴) نیز خوانده‌اند.

برخی‌، همچون‌ تاج‌الدین‌ رَمْلی‌ نسّابه‌، تبارنامه جوّانی‌ را ساختگی‌ خوانده‌اند. بنا به‌ گفته وی‌ جد و نیای‌ اعلای‌ جوّانی‌ در کرانه مغرب‌ می‌زیستند و از آنجا به‌ بِجایه‌ و سپس‌ به‌ مصر نقل‌ مکان‌ کردند. اسعد در آنجا ادعای‌ شرافت‌ و انتساب‌ به‌ فاطمیان‌ مصر کرد. او با دختر جوهرِ صقلّی‌ * ازدواج‌ کرد و صاحب‌ پسری‌ به‌ نام‌ محمد شد. محمد نام‌ جدش‌، یحیی‌، را به‌ علی‌ تغییر داد و به‌ نام‌ پدرش‌ همزه‌ افزود و بعداً به‌ مقام‌ نقابت‌ رسید (رجوع کنید به مقریزی‌، ۱۴۱۱، ج‌ ۲، ص‌۸۰ ـ۸۱). ابن‌عنبه‌ نیز از طعن‌ در نسب‌ جوّانی‌ گزارش‌ کرده‌، اما افزوده‌ که‌ به‌ عقیده برخی‌، اسعد پدر محمد نسّابه‌، غیر از «اسعد»ی‌ است‌ که‌ عُمَری‌ در المَجدی‌ ذکر کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به ص‌ ۲۳۹، ۳۲۰ـ۳۲۱). ابن‌عدیم‌ هم‌ اگرچه‌ از طعن‌ در نسب‌ جوّانی‌ یاد کرده‌، اما گفتار وی‌ نشان‌ می‌دهد که‌ این‌ مطلب‌ را ناشی‌ از برخوردی‌ خصمانه‌ و متقابل‌ با جوّانی‌ می‌دانسته‌ است‌ (رجوع کنید به ج‌ ۳، ص‌ ۱۳۲۸).

جوّانی‌ در جمادی‌الاولی‌ ۵۲۵ در مصر به‌دنیا آمد و همانجا پرورش‌ یافت‌ (قفطی‌، همانجا؛ منذری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۷)؛ از این‌رو، برخی‌ مورخان‌ به‌ او نسبت‌ مصری‌ داده‌اند ( رجوع کنید به ذهبی‌؛ صفدی‌، همانجاها). وی‌ نزد پدرش‌ و استادانی‌ فقیه‌ و محدّث‌ و ادیب‌ و لغوی‌ دانش‌ آموخت‌ ( رجوع کنید به منذری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۷ـ ۱۷۸؛ ابن‌صابونی‌، ص‌۱۰۰ـ۱۰۱؛ ذهبی‌، همانجا؛ مقریزی‌، ۱۴۱۱، ج‌ ۵، ص‌ ۳۰۶ـ۳۰۷).

جوّانی‌ در مصر به‌ تعلیم‌ و تحدیث‌ پرداخت‌ (رجوع کنید به ابن‌صابونی‌، ص‌ ۱۳۹، ۲۹۹)، به‌ دمشق‌ و حلب‌ سفر کرد و در آنجا نیز حدیث‌ گفت‌ (همان‌، ص‌۱۰۱، ۱۸۹). شاگردان‌ بسیاری‌ نزد او دانش‌ آموخته‌ و از وی‌ روایت‌ کرده‌اند ( رجوع کنید به ابن‌صابونی‌، ص‌۸۲ ـ۸۳،۱۰۱، ۱۳۹، ۱۸۸ـ۱۸۹، ۲۹۸ـ۲۹۹؛ مقریزی‌،۱۴۱۱، ج‌ ۲، ص‌ ۱۲۸، ج‌ ۵، ص‌ ۳۰۷، ج‌ ۷، ص‌ ۱۴۵؛ آقابزرگ‌ طهرانی‌، ص‌ ۲۴۹). با وجود این‌، برخی‌ جوّانی‌ را در روایت‌ جرح‌ کرده‌اند. منذری‌ اگرچه‌ می‌گوید که‌ استادان‌ ما از وی‌ روایت‌ کرده‌اند (ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۸)، دیگران‌ به‌ نقل‌ از منذری‌ گفته‌اند که‌ «اصول‌» سماعات‌ وی‌ بیشتر تاریک‌ و مخدوش‌ است‌ و استادان‌ ما به‌ حدیث‌ وی‌ اعتماد نمی‌کرده‌اند ( رجوع کنید به مقریزی‌، ۱۴۱۱، ج‌ ۵، ص‌ ۳۰۸؛ ابن‌حجر عسقلانی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۷۵). قفطی‌ وی‌ را به‌ سبب‌ پرنویسی‌ در مظانّ کذب‌ (همانجا) و رشید عطار روایت‌ او را جای‌ تأمل‌ دانسته‌ است‌ (به‌ نقل‌ ابن‌حجر عسقلانی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۷۴ـ۷۵). ابن‌حجر عسقلانی‌ پاره‌ای‌ اشکالات‌ و ایرادات‌ را در تألیفات‌ جوّانی‌ یاد کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به همانجا).

صفدی‌ (همانجا) او را عالمی‌ شیعی‌ دانسته‌ و غسانی‌ (ص‌ ۲۲۰) وی‌ را زیدی‌ خوانده‌ است‌. جوّانی‌ در جزوه‌ای‌ طرق‌ حدیث‌ ردّ شمس‌ برای‌ امام‌ علی‌ علیه‌السلام‌ را گرد آورده‌ است‌ (ابن‌حجر عسقلانی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۷۶)، لیکن‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ وی‌ به‌ تشیع‌ تمایل‌ داشته‌؛ چه‌، از اظهار مذهب‌ سنّت‌ نیز خودداری‌ نمی‌کرده‌ است‌. وی‌ برای‌ عادل‌ ایوبی‌ کتابی‌ به‌ نام‌ غیض‌ اولی‌ الرفض‌ و المطر فی‌ فضل‌ من‌ یکنّی‌ ابابکر تألیف‌ کرد که‌ با شرح‌ حال‌ ابوبکر آغاز و با شرح‌ حال‌ عادل‌ ایوبی‌ (کنیه‌اش‌ ابوبکر) پایان‌ می‌یافت‌ (ابن‌حجر عسقلانی‌، همانجا؛ قس‌ مقریزی‌، ۱۴۱۱، ج‌ ۵، ص‌ ۳۰۷ـ ۳۰۸). با این‌ حال‌، از میان‌ منابع‌ کهن‌، تنها مقریزی‌ (۱۴۱۱، ج‌ ۵، ص‌ ۳۰۶) از جوّانی‌ با نسبت‌ مالکی‌ یاد کرده‌ است‌ که‌ برخی‌ منابع‌ معاصر آن‌ را تکرار کرده‌اند (رجوع کنید به بروکلمان‌، < ذیل‌ >، ج‌ ۱، ص‌ ۶۲۶؛زرکلی‌، ج‌ ۶، ص‌ ۳۱)؛از این‌رو، چنین‌ نسبتی‌ تردیدآمیز می‌نماید.

جوّانی‌ در مصر چندی‌ نقیب‌ اشراف‌ شد که‌ مقام‌ رسمی‌ دولتی‌ بود (عمادالدین‌ کاتب‌، قسم‌ شعراء مصر، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۷؛
منذری‌، همانجا؛نیز رجوع کنید به قفطی‌، همانجا؛ابن‌صابونی‌، ص‌ ۹۹، تعلیقه مصطفی‌ جواد).

رحلت

بیشتر منابع‌ مرگ‌ جوّانی‌ را در ۵۸۸ یاد کرده‌اند (برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به منذری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۷؛ذهبی‌، ص‌ ۲۹۲، ۳۰۷؛ابن‌حجر عسقلانی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۷۴)؛اما، به‌ نوشته مقریزی‌ (۱۴۱۱، ج‌ ۵، ص‌ ۳۰۸)، وی‌ در ۱۸ شوال‌ ۵۹۸ در مصر درگذشت‌.

جوّانی‌ شعری‌ ناب‌ و نیکو داشته‌ (ابن‌صابونی‌، ص‌ ۱۰۱؛مقریزی‌، همانجا؛غسانی‌، ص‌۲۲۰) و اشعار بسیاری‌ در ستایش‌ بزرگان‌ و امرای‌ روزگار خود سروده‌ که‌ پاره‌ای‌ از آنها باقی‌ است‌ (رجوع کنید به عمادالدین‌ کاتب‌، قسم‌ شعراء مصر، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۷ـ۱۱۹؛قفطی‌، ص‌ ۲۰۷؛ابن‌صابونی‌، ص‌ ۱۰۱ـ۱۰۴)؛اما، عمده شهرت‌ وی‌ به‌ سبب‌ علم‌ و احاطه او به‌ انساب‌ است‌ و همین‌، وی‌ را شایسته عنوان‌ نسّابه‌ و علامه نسب‌ در عصر خویش‌ و یگانه روزگار در این‌ دانش‌ ساخته‌ بوده‌ است‌ ( رجوع کنید به عمادالدین‌ کاتب‌، قسم‌ شعراء مصر، ج‌ ۱، ص‌ ۱۱۷؛ذهبی‌، ص‌ ۳۰۷).

از هجده‌ عنوان‌ کتاب‌ جوّانی‌ که‌ مقریزی‌ (۱۴۱۱، ج‌ ۵، ص‌ ۳۰۷ـ ۳۰۸) ذکر کرده‌ است‌ بیشتر آنها به‌ انساب‌ اختصاص‌ دارد. او علم‌ انساب‌ را از شریف‌ ثقه الدوله‌ ابوالحسین‌ یحیی‌بن‌ محمدبن‌ حیدره‌ حسینی‌ ارقطی‌ فراگرفت‌ (منذری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۸؛ذهبی‌، همانجا).

زمینه دیگر علم‌ و علایق‌ جوّانی‌ تاریخ‌ بود. ابن‌جُمَّیزی‌ کتاب‌ السیره را از آغاز نزد جوّانی‌ خواند. جوّانی‌ این‌ کتاب‌ را از ابن‌رفاعه‌ روایت‌ می‌کرد (مقریزی‌، ۱۴۱۱، ج‌ ۵، ص‌ ۳۰۷). از کتابهای‌ جوّانی‌ با عنوان‌ شجره رسول‌اللّه‌ یا الشجره المحمدیه در باره نسبنامه پیامبر اکرم‌ و خاندان‌ او با یادکردی‌ مختصر از حوادث‌ تاریخی‌، و نیز التحفه الشریفه و الطُرفه المُنیفه در باره مهم‌ترین‌ رویدادهای‌ تاریخی‌ در زندگانی‌ پیامبر اکرم‌ و صحابه‌، چند نسخه خطی‌ باقی‌ است‌ (بروکلمان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۴۵۱ـ۴۵۲، < ذیل‌ >، ج‌ ۱، ص‌ ۶۲۶؛
قس‌ ابن‌صابونی‌، ص‌۱۰۰، تعلیقه مصطفی‌ جواد).

یاقوت‌ حموی‌ (۱۹۹۳، ج‌ ۲، ص‌ ۷۸۴ـ۷۸۵)، ابن‌خلّکان‌ (ج‌ ۳، ص‌ ۱۵۲)، ابن‌شاکر کتبی‌ (ج‌ ۱، ص‌ ۲۹۴)، مقریزی‌ (۱۴۱۱، ج‌ ۵، ص‌۴۳۰ـ۴۳۱) و ابن‌تغری‌ بردی‌ (۱۹۸۶، ج‌ ۴، ص‌ ۱۸۸ـ۱۸۹) مطالبی‌ تاریخی‌ از دستنوشته‌ها و آثار جوّانی‌ نقل‌ کرده‌اند.

جوّانی‌ به‌ جغرافیا، به‌ ویژه‌ وصف‌ مصر،نیز آگاه‌ بود. یاقوت‌حموی‌ از کتاب‌ النقط‌ لمعجم‌( بِعَجم‌) ما اُشکِلَ علیه‌ من‌الخطط‌ جوّانی‌ مطالبی‌ در باره فسطاط‌ و جغرافیای‌ تاریخی‌ مصر نقل‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به ۱۹۶۵، ج‌ ۱، ص‌ ۳۷۸، ج‌ ۳، ص‌۸۹۹ ـ ۹۰۱). مقریزی‌ نیز، ضمن‌ کتابهایی‌ که‌ در باره بخشها و نواحی‌ مصر تألیف‌ شده‌، از این‌ کتاب‌ یاد کرده‌ و مطالبی‌ از آن‌ نقل‌ نموده‌ است‌ (رجوع کنید به ۱۹۷۰، ج‌ ۱، ص‌ ۵، ۳۳۷، ۴۹۱، ج‌ ۲، ص‌ ۸۱). جوّانی‌ کتاب‌ خطط‌ مصر محمدبن‌ برکات‌ (متوفی‌ ۵۲۰) را نیز به‌ خط‌ خود تحریر کرد (مقریزی‌، ۱۴۱۱، ج‌ ۵، ص‌ ۴۳۱).

آثار

از آثار جوّانی‌ رساله‌ای‌ کوچک‌ با عنوان‌ مختصر من‌الکلام‌ فی‌ الفرق‌ بین‌ مَن‌ اسم‌ ابیه‌ سلّام‌ و سلام‌ به‌کوشش‌ صلاح‌الدین‌ منجّد در دمشق‌ ( رجوع کنید به ۱۹۶۵ میلادی‌) به‌چاپ‌ رسیده‌ است‌.

دیگر کتاب‌ جوّانی‌، اصول‌ الاحساب‌ و فصول‌ الانساب یا تحفه الانساب‌یا تحفه ظریفه و مقدمه لطیفه‌ و هدیه منیفه فی‌ اصول‌ الاحساب‌ و فصول‌ الانساب‌، در باره نسب‌ پیامبر اکرم‌ تا آدم‌ علیه‌السلام‌، با تعاریفی‌ دقیق‌ از اصطلاحات‌ انساب‌ است‌ که‌ آن‌ را برای‌ قاضی‌ مجیرالدین‌ عبدالرحیم‌بن‌ علی‌ لخمی‌ نیشابوری‌ (متوفی‌۵۶۶) تألیف‌ کرد و نسخه‌هایی‌ خطی‌ از آن‌ باقی‌ است‌ (رجوع کنید به بروکلمان‌؛ابن‌صابونی‌، تعلیقه مصطفی‌ جواد، همانجاها).



منابع‌:
(۱) محمدمحسن‌ آقابزرگ‌ طهرانی‌، طبقات‌ اعلام‌ الشیعه: الثقات‌ العیون‌ فی‌ سادس‌ القرون‌، چاپ‌ علی‌نقی‌ منزوی‌، بیروت‌ ۱۳۹۲/۱۹۷۲؛
(۲) ابن‌تغری‌ بردی‌، المنهل‌ الصافی‌، ج‌ ۴، چاپ‌محمد محمدامین‌، قاهره‌ ۱۹۸۶؛
(۳) همو، النجوم‌ الزاهره فی‌ ملوک‌ مصر و القاهره، قاهره‌ [? ۱۳۸۳( ـ ۱۳۹۲/ )? ۱۹۶۳(ـ۱۹۷۲؛
(۴) ابن‌حجر عسقلانی‌، لسان‌المیزان‌، حیدرآباد دکن‌ ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ‌ افست‌ بیروت‌ ۱۳۹۰/ ۱۹۷۱؛
(۵) ابن‌خلّکان‌؛
(۶) ابن‌زهره‌، غنیه النزوع‌ الی‌ علمی‌ الاصول‌ و الفروع‌، چاپ‌ ابراهیم‌ بهادری‌، قم‌ ۱۴۱۷؛
(۷) ابن‌شاکر کتبی‌، فوات‌ الوفیات، چاپ‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌ ۱۹۷۳ـ۱۹۷۴؛
(۸) ابن‌صابونی‌، تکمله اکمال‌ الاکمال‌ فی‌ الانساب‌ و الاسماء و الالقاب، چاپ‌ مصطفی‌ جواد، )بغداد( ۱۳۷۷/۱۹۵۷؛
(۹) ابن‌عدیم‌، بغیه الطلب‌ فی‌ تاریخ‌ حلب‌، چاپ‌ سهیل‌ زکار، بیروت‌ )? ۱۴۰۸/۱۹۸۸ (؛
(۱۰) ابن‌عنبه‌، عمده الطالب‌ فی‌ انساب‌ آل‌ ابی‌طالب‌، چاپ‌ محمدحسن‌ آل‌ طالقانی‌، نجف‌ ۱۳۸۰/۱۹۶۱؛
(۱۱) محمدبن‌ احمد ذهبی‌، تاریخ‌ الاسلام‌ و وفیات‌ المشاهیر و الاعلام‌، چاپ‌ عمر عبدالسلام‌ تدمری‌، حوادث‌ و وفیات‌ ۵۸۱ـ۵۹۰ ه، بیروت‌ ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
(۱۲) خیرالدین‌ زرکلی‌، الاعلام‌، بیروت‌ ۱۹۸۴؛
(۱۳) صفدی‌؛
(۱۴) محمدبن‌ محمد عمادالدین‌ کاتب‌، خریده القصر و جریده العصر، قسم‌ شعراء مصر، چاپ‌ احمد امین‌ و دیگران‌، )قاهره‌ ? ۱۹۵۱ (؛
(۱۵) اسماعیل‌بن‌ عباس‌ غسانی‌، العسجد المسبوک‌ و الجوهر المحکوک‌ فی‌ طبقات‌ الخلفاء و الملوک، چاپ‌ شاکر محمود عبدالمنعم‌، بغداد ۱۳۹۵/۱۹۷۵؛
(۱۶) علی‌بن‌ یوسف‌ قفطی‌، المحمدون‌ من‌ الشعراء و اشعارهم‌ ، چاپ‌ ریاض‌ عبدالحمید مراد، دمشق‌ ۱۳۹۵/۱۹۷۵؛
(۱۷) قلقشندی‌؛
(۱۸) احمدبن‌ علی‌ مقریزی‌، کتاب‌ المقفی‌ الکبیر، چاپ‌ محمد یعلاوی‌، بیروت‌ ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۱۹) همو، کتاب‌ المواعظ‌ و الاعتبار بذکر الخطط‌ و الا´ثار، المعروف‌ بالخطط‌ المقریزیه، بولاق‌ ۱۲۷۰، چاپ‌ افست‌ بغداد )۱۹۷۰]؛
(۲۰) عبدالعظیم‌بن‌ عبدالقوی‌ منذری‌، التکمله لوفیات‌ النقله، چاپ‌ بشار عواد معروف‌، بیروت‌ ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱؛
(۲۱) یاقوت‌ حموی‌، کتاب‌ معجم‌البلدان، چاپ‌ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ‌ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ‌ افست‌ تهران‌ ۱۹۶۵؛
(۲۲) همو، معجم‌الادباء، چاپ‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌ ۱۹۹۳؛

(۲۳) Carl Brockelmann, Geschichte der Arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949;
(۲۴) Supplementband , 1937-1942.

دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۱۱