مکاشفه میر داماد

در یکى از روزهاى ماه خدا،… پس از نماز عصر، هنگامى که روى به قبله نشسته بودم و دعاهاى پس از نماز را مى خواندم، ناگهان خوابى بسیار سبک، مانند خلسه، مرا فراگرفت. در آن حال، نورى رخشان و سرشار از شکوه در برابرم آشکار شد نور چون پیکر انسانى مى نمود که بر پهلوى راست خفته باشد. در پشت این پیکر نورانى، نورى دیگر مى درخشید، با شکوه فزون تر و پرتو فراوان تر که چون انسانى نشسته مى نمود.

گویا به خاطرم گذشت یا کسى مرا آگاه کرد که فرد آرمیده، سرور ما، امیرمؤمنان(علیه السلام) و آن که پشت سر وى نشسته، سالار ما، رسول خدا(صلى الله علیه وآله)است. من در برابر آن که آرمیده مى نمود، بر زانوان نشسته بودم. در این هنگام، واپسین فرستاده آفریدگار به من نگریست و در حالى که دست مبارکش را بر پیشانى، گونه و محاسنم مى کشید، لبخند زد. گویا با این کار اندوهم را از میان مى برد، بیمارى دلم را درمان مى کرد و مرا به سرآمدن روزهاى تلخ مژده مى داد!

در آن هنگام، چنان دیدم دعایى که به خاطر داشتم، نزد پیامبر بر زبان مى رانم. رسول خدا(صلى الله علیه وآله)فرمود: چنین بخوان:

محمّد رسول الله(صلى الله علیه وآله) أمامى و فاطمه بنت رسول الله(علیها السلام) فوق رأسى و أمیرالمؤمنین على بن ابى طالب وصىّ رسول الله(صلى الله علیه وآله)عن یمینى والحسن و الحسین و علىّ و محمّد و جعفر و موسى و علىّ و محمد و على و الحسن والحجّه المنتظر أئمّتى ـ صلوات الله و سلامه علیهم ـ عن شمالى و أبوذر و سلمان و مقداد و حذیفه و عمّار و اصحاب رسول الله(صلى الله علیه وآله) من ورائى و الملائکه(علیهم السلام) حولى والله ربّى ـ تعالى شأنه و تقدّست أسماؤه ـ محیط بى و حافظى و حفیظى والله من ورائهم محیط، بل هو قرآن مجید، فى لوح محفوظ، فالله خیرٌ حافظاً و هو ارحم الراحمین.

چون دعا را ـ چنان که پیامبر(صلى الله علیه وآله) آموزش داد ـ به پایان رساندم، حضرت فرمود: دیگر بار بخوان.

دیگر بار خواندم. پیامبر پیوسته فرمان مى داد و من دعا را تکرار مى کردم تا آن که نیک به خاطر سپردم. در این هنگام، به خود آمدم و آن حالت از میان رفت حالتى که تا روز رستاخیز براى از کف دادنش افسوس مى خورم!

 گلشن ابرارج۴

بازدیدها: ۴۱۲

تاءثیر خواندن سوره ((ص )) در نماز(مکاشفه علامه طباطبایی)

شب جمعه هفتم ماه شعبان ۱۳۷۸ ه‍ ق . در محضر مبارک جناب استاد علامه طباطبایى صابح المیزان تشرف حاصل کرده ام ، عرض نمودم حضرت آقا امشب شب جمعه و شب عید است لطفى بفرمایید، فرمودند: سوره مبارکه ص و القرآن ذى الذکر را در نمازهاى و تیره بعد از حمد بخوانید که در حدیث است سوره ص ‍ از ساق عرض نازل شده است .

سپس فرمود: من در مسجد سهله در مقام ادریس نماز مى خواندم در نماز و تیره سوره مبارکه ص را قرائت مى کردم که ناگهان دیدم از جاى خود حرکت کردم ولى بدنم در زمین است بقدرى با بدنم فاصله گرفتم که او را از دورترین نقطه مشاهده مى کردم تا پس از چند به حال اول خود برگشتم . و وقت دیگر نهر آب دیدم که در روایت آمده است ص نهر فى الجنه .

حقیر گوید که چون در مقام ادریس نبى علیه السلام نماز مى خواند و خداى متعال در شاءن وى فرمود و رفعناه مکانا علیا، آن رفعت و صعود روى آورده است . و مناسبات زمانى و مکانى براى حالات و واردات انسان عجیب است .

داستانهای عارفانه(در آثار استاد علامه آیه الله حسن زاده آملى ) جلد ۱//عباس عزیزی

بازدیدها: ۱۳۵۳

واقعه شنیدن اذان(مکاشفه علامه حسن زاده املی)

در بعد از ظهر جمعه هشتم ذوالحجه ۱۳۸۷ ه‍ ق . که روز ترویه بود، در حالتى بودم که دیدم صداى اذان به گوشم مى آید و تنم مى لرزد، و مؤ ذن در پهلوى راست من ایستاده است ، ولکن من به کلى چشم به سوى او نگشودم و جمال مبارکش را به نحو کامل زیارت نکردم ، فقط شبح حضرتش گاه گاهى جلوه مى کرد و پنهان مى شد؛ از یکى دیگر از شخص او را دیدم ولى او را نشناختم ، پرسیدم این مؤ ذن کیست که بدین شیوایى و دلربایى اذان مى گوید؟ گفت : این جناب پیغمبر خاتم محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم است ، با شنیدن این بشارت چنان گریه بر من مستولى شده است که از آن حال باز آمده ام .

داستانهای عارفانه(در آثار استاد علامه آیه الله حسن زاده آملى ) جلد ۱//عباس عزیزی

بازدیدها: ۸۵۶

واقعه اثر سجده(مکاشفه علامه حسن زاده املی)

این واقعه را در کلمه شانزدهم هزار و یک کلمه قرار داده ایم ، از آنجا نقل مى کنیم :

در مبارک سحر لیله چهارشنبه هفدهم ربیع المولود ۱۴۰۲ ه‍ ق مطابق ۲۳ دى ماه ۱۳۶۰ ه‍ ق ، شب فرخنده میلاد خاتم انبیاء صلى الله علیه و آله و سلم و وصى او صادق آل محمد – صلوات الله علیهم – که مصادق با شب شصتم از ارتحال حضرت استادم علامه طباطبایى صاحب تفسیر المیزان بود، به ترقیم رساله انّه الحق به عنوان یادنامه آن جناب اشتغال داشتم ،

ناگهان مثال مبارکش با سیماى نورانى حاکى از سیماهم فى وجوههم من اثر السجود برایم متمثّل شد – فتمثل لها بشرا سویا ؛ و با لهجه اى شیرین و دلنشین از طیب طویت و حسن سیرت و سریرتم بدین عبارت بشارتم داد: ((تو نیکو صورت و نیکو سیرت و نیکو سریرتى ))، تا چند لحظه اى در حضور انورش ‍ مشرف بودم – رضوان الله تعالى علیه ، و افاض علینا من برکات انفاسه النفیسه .

داستانهای عارفانه(در آثار استاد علامه آیه الله حسن زاده آملى ) جلد ۱//عباس عزیزی

بازدیدها: ۱۰۵۴

واقعه بعد از نماز صبح جمعه(مکاشفه علامه حسن زاده املی)

بعد از نماز صبح جمعه ۱۵ ج ۲ سنه ۱۳۸۹ ه‍ ق . شهریور ۱۳۴۸ ه‍ ق . در حال توجه نشسته بودم ، پس از برهه اى بدنم به ارتعاش آمد ولى خفیف بود، بعد از چند لحظه اى شنیدم شخصى با زبان بسیار شیوا و شیرین این آیه کریمه را قرائت مى کند: ان الله و ملائکته یصلونعلى النبى یا ایها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما؛ ولى من آن شخص را نمى دیدم ، و من هم از شنیدن آن آیه صلوات مى فرستادم ،

در آن حال یکى به من گفت : بگو یا رسول الله ، و من پى در پى مى گفتم یا رسول الله . و پس از آن با جمعى از مخلوقى خاص محشور شدم که گفت و شنود بسیارى با هم داشته ایم . بعد از آن که از آن حال باز آمدم متنبه شدم که تلاوت آیه فوق براى این جهت بود که روز جمعه بود، و ذکر صلوات در این روز بسیار تاءکید شده است .

داستانهای عارفانه(در آثار استاد علامه آیه الله حسن زاده آملى ) جلد ۱//عباس عزیزی

بازدیدها: ۴۹۷

واقعه بعد از نافله شب(مکاشفه علامه حسن زاده املی)

در سحر شب یکشنبه ۱۲ ج ۱ ه‍ ق .:: ۵/۵/۱۳۴۸ ه‍ ش ، بعد از اداى نافله شب و نافله و فریضه صبح ، در اربعینى که ذکر جلاله ((الله )) را هر روز بعد از نماز صبح به عددى خاص داشتم ، بعد از این ذکر به توجه نشستم که ناگهان جذبه و حالتى دست داد و بدن به طورى به صدا در آمد و مى لرزید آنچنان صدایى که مثلا تراکتور روى سنگهاى درشت و جاده ناهموار مى رود، دیدم که جانم از بدنم مفارقت کرد و متصاعد شد ولى در بدنى مثال بدن عالم خواب قرار دارد، تا قدرى بالا رفت دیدم در میان خانه اى هستم که تیرهاى آن همه چوبى و نجارى شده است ، ولى من در این خانه مانند پرنده اى که در خانه اى دربسته گرفتار شده است و به این طرف و آن طرف پرواز مى کند و راه خروج نمى یابد، تخمینا در مدت یک ربع ساعت گرفتار بودم و این سو و آن سو مى شتافتم ، دیدم در این خانه زندانیم ، نمى توانم به در بروم ، سخنى از گوینده اى شنیدم و خود او را ندیدم که به من گفت این محبوس بودنت بر اثر حرفهاى زاید و بى خود تو است ، چرا حرفها را نمى پایى ؟

من در آن حال چندین بار خداى متعال را به پیغمبر خاتم براى نجاتم قسم داده ام و به تضرع و زارى افتادم که ناگهان چشمم به طرف شمال خانه افتاد که دیدم دریچه اى که یک شخص آدم بتواند به در رود برویم گشوده شد از آنجا در رفتم ، و پس از به در آمدن چندى به سوى مشرق در طیران بودم و دوباره به جانب قبله رهسپار شدم .

و هنگامى که از آن حبس رهایى یافتم ، یعنى از خانه به در آمدم ، آن خانه را بسیار بزرگ و مجلل دیدم که در میان باغى بنا شده است ، و آن باغ را نهایت نبود و آن را درختهاى گوناگون پر از شکوفه سفید بود که در عمرم چنان منظره اى ندیدم .

و مى بینم که به اندازه ارتفاع درختها در هوا سیر مى کنم به گونه اى که رویم یعنى مقادیم بدنم همه به سوى آسمان است و پشت به سوى زمین ، و به اراده و همت و فرمان خود نشیب و فراز دارم ، و بسیار خداى متعالى را به پیغمبر خاتم و همه انبیاء قسم مى دادم که کشف حقائقى برایم دست دهد، در همین حال به خودم آمدم .

آن محبوس بودن چند دقیقه بسیار در من اثر بد گذاشت به گونه اى که بدنم خسته و کوفته شده است و سرم و شانه هایم همه سخت درد گرفت ، و قلبم به شدت مى زد. اى عزیزم این نکته ۳۲۰، از کتابم هزار و یک نکته را جدا حلقه گوش ‍ خود قرار ده ، و آن این که : ((یکى از اهل ولاء که با هم موالات داشتیم در مراقبتى به لقاء من رآنى فى المنام فقد رآنى فان لاشیطان لایتمثل بى تشرف حاصل کرده است ، از آن جناب صلى الله علیه و آله و سلم ذکر خواست ، حضرت فرمود: من به شما ذکر سکوت مى دهم .

داستانهای عارفانه (در آثار استاد علامه آیه الله حسن زاده آملى )جلد ۱//عباس عزیزی

بازدیدها: ۵۰۸

واقعه بعد از نماز صبح(مکاشفه علامه حسن زاده)

در صبح دوشنبه ۲۱ ع ۲ سنه ۱۳۸۹ ه‍ ق . بعد از نماز صبح در حال توجه نشسته بودم ، در این بار واقعه اى بسیار شیرین و شگفت روى آورده است که به کلى از بدن طبیعى بى خبر بودم . و مى بینم که خودم را مانند پرنده اى که در هوا پرواز مى کند، به فرمان و اراده و همت خودم به هر جا که مى خواهم مى برم . تقریبا به هیاءت انسان نشسته قرار گرفته بودم و رویم به سوى آسمان بود و به این طرف و آن طرف نگاه مى کردم ، گاهى هم به سوى زمین نظر مى کردم ، در اثناى سیر مى بینم که درختى در مسیر در پیش روى من است خودم را بالا مى کشیدم یا از کنار آن عبور مى کردم – اعنى خودم را فرمان مى دادم که این طرف برو، یا آن طرف برو، یا کمى بالاتر یا پایین تر، بدون این که با پایم حرکت کنم ، بلکه تا اراده من تعلق به طرفى مى گرفت بدنم در اختیار اراده ام به همان سمت مى رفت . وقتى به سوى مشرق نگاه کردم دیدم آفتاب است که از دور از لاى درختان پیدا است ، و فضا هم بسیار صاف بود، تا از آن حالت به در آمده ام ، و خیلى از توجه این بار لذت برده ام .

در اوایل که با توجه مى نشستم خیلى دیر حالت انتقال دست مى داد، و چه بسیار که در حدود یک ساعت و بیشتر به توجه مى نشستم ، ولکن ارتباط و انتقال و خلع حاصل نمى شد، و در این اوان به فضل الهى که به توجه مى نشینیم زود منتقل مى شوم . الحمدلله رب العالمین . پوشیده نماند که هر چه مراقبت قویتر باشد، اثر حال توجه بیشتر و لذیذتر و اوضاع و احوالى که پیش مى آید صافى تر است.

داستانهای عارفانه(در آثار استاد علامه آیه الله حسن زاده آملى ) جلد ۱//عباس عزیزی

بازدیدها: ۳۸۵

مکاشفه آیه اللّه آشتیانى

مرحوم شریف رازى مؤلف کتاب گنجینه دانشمندان مى نویسد : مرحوم آیت اللّه حاج شیخ مرتضى آشتیانى در ایام اقامتش در شهر رى براى این بندهفرمود :

در مشهد مقدس که بودم روزى حمام رفتم و خضاب کرده و خوابیدم که خضابم رنگ بگیرد پس دیدم ملک الموت آمد و مرا قبض روح کرد و مردم از مردنم خبردار شدند اجتماع کرده پس از تغسیل وتشییع آورده و دفن کردند .

شخصى به من گفت : بیا نزد این غریب برویم ، من گفتم : من مى ترسم در زیر خاک و میان قبر نمیروم گفت : نه ، باید برویم پس مرا به قبر وارد نمود و لحد گذارده شد چنان وحشت مرا گرفت ، ناگاه دیدم قبرم وسیع شد و درى از بالاى سرم باز و به من گفته شد حضرت رسول و ائمه (علیهم السلام) تشریف مى آورند و دیدم آن جناب و حضرت زهرا (علیها السلام) و دوازده امام (علیهم السلام)آمدند و در عقب سر آنان چهارده نفر از علماء بزرگ که آخرین آنها مرحوم پدرم بود آمدند ناگاه دیدم درى از پایین گشوده و دو نفر با قیافه هولناکى وارد و به حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) عرض کردند اجازه مى فرمایید از او سؤال کنیم فرمود نه از من بپرسید عرض کردند : سمعاً و طاعه .

یا رسول اللّه ! « مَنْ رَبُکّ ؟ » فرمود : « اللّهُ َجلَّ جَلاله رَبّىَ مَن نَبیُکَ » فرمود : « أنا نَبىّ نَفسِى » تا آخر عقاید .

پس گفتند : حال اجازه مى فرمایید از او به پرسیم ؟ فرمود : نه ، از پسر عمویم على سؤال کنید ، پرسیدند : پس از پایان باز کسب اجازه کردند ، فرمود : نه از دخترم بپرسید پرسیدند و هر کدام جواب مى دادند مى گفتند : نه از حسن و از حسین تا آخر حضرت مهدى بپرسید و آنها مى پرسیدند و حضرات جواب مى دادند تا بعد از جوابهاى چهارده معصوم (علیهم السلام) معروض داشتند حالا بپرسم فرمودند آرى ، و ارفاقا به با وى مدارا کنید .

مرحوم آشتیانى فرمود : از تلقین حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) و ائمه (علیهم السلام) من روان شده و عقایدى که از هول و ترس از یادم رفته بود به یادم آمد پس تا پرسیدند « مَنْ رَبُّکَ ؟ » گفتم : « اللّه جَل جلاله رَبّى » ، گفتند : « من نبیک ؟ » گفتم : « هذا مُحَمّدُ بنُ عَبداللّه(صلى الله علیه وآله) نَبیى»، «مَنْ إِمَامک؟» گفتم: «هَذَا عَلىُّ بنُ أبى طَالِب إمَامِى»، و هر جوابى که مى دادم پیغمبر (صلى الله علیه وآله)تشویق فرموده و مى گفت : أحسَنت أحسَنت وَهُمْ ائِمَّه (علیهم السلام)و مى دیدم در پاسخهاى من علماء مخصوصاً پدرم خوشحال و خندان مى شوند تا پس از پایان سؤال و جواب ، پیغمبر (صلى الله علیه وآله)حرکت نموده و از همان در که آمده ، رفتند و در اثر آن ، حضرت حضرات ائمه (علیهم السلام)یکى بعد از دیگرى رفته و قبر تاریک مى شد گفتم لابد علماء و پدرم آمده اند که من تنها نباشم دیدم آنها هم بعد از ائمه (علیهم السلام)رفتند و چنان قبر تاریک و وحشتناک شده و از خواب بیدار شدم.

اهل بیت(ع) عرشیان فرش نشین// حسین انصاریان

بازدیدها: ۱۷۷

مکاشفه مردگان با لباسهای پاره(آیت الله سیدجمال الدین گلپایگانی)

و نیز (ایت الله سید جمال الدین گلپایگانی)میفرمود: یک روز هوا گرم بود، رفتم به وادى السّلام نجف أشرف براى فاتحه اهل قبور و ارواح مؤمنین. چون هوا بسیار گرم بود، رفتم در زیر طاقى که بر سر دیوار، روى قبرى زده بودند نشستم. عمامه را برداشته و عبا را کنار زدم که قدرى استراحت نموده و برگردم. در این حال دیدم جماعتى از مردگان با لباسهاى پاره و مندرس و وضعى بسیار کثیف بسوى من آمدند و از من طلب شفاعت میکردند که وضع ما بد است، تو از خدا بخواه که ما را عفو کند.

من به ایشان پرخاش کردم و گفتم: هر چه در دنیا به شما گفتند گوش نکردید و حالا که کار از کار گذشته طلب عفو مى‏کنید؟ بروید اى متکبّران!

ایشان میفرمودند: این مردگان شیوخى بودند از عرب که در دنیا متکبّرانه زندگى مى‏نمودند و قبورشان در اطراف همان قبرى بود که من بر روى آن نشسته بودم.[۱]»[۲]



[۱] ( ۱) همان مصدر، ص‏\i 541 حالات والاى توحیدى‏\E

« داستان دیگر از مرحوم آیه الحقّ و الیقین آیه الله العظمى آقاى سیّد جمال الدّین گلپایگانى تغمَّده الله برحمته است. ایشان از مردان پاک و منزّه و از مراجع عالیقدر نجف اشرف و در عین حال داراى روابط معنوى و باطنى با حضرت حقّ متعال بودند. مردى متین و استوار و مراقب و مى‏توان او را جمال السّالکین إلى الله تعالى نام برد. أعمال او اسوه و الگوى صبر و تحمّل و ایثار و زهد و مراقبت و سعه نفس و دانش قوى بود.

حقّاً سیماى او نمونه ظاهر و بارزى از علماء راستین، و مشایخ طائفه حقّه مذهب جعفریّه بود. و آئینه و آیتى از سیر و سلوک أئمّه طاهرین سلام الله

[۲] علامه سید محمد حسین تهرانى، آیت نور، ۱جلد، انتشارات علامه طباطبایى – مشهد، چاپ: اول، ۱۴۲۷ ق.

بازدیدها: ۴۶۲

مکاشفه عجیبى مرحوم میرزا مهدی اشتیانی آشتیانى

مرحوم آشتیانى فرمودند:

من مبتلا به یرقان هستم و براى همین مسافرت به خارج هم نموده ‏ام ولى علاج نشده است. در سال ۱۳۶۵ ق که توده ‏ایها – نهایت تسلط را در شمال و غرب ایران داشتند – به مشهد مشرف مى ‏شدم. در اتوبوس حالم منقلب شد به طورى که مسافرین و راننده خیال کردند من سکته کرده ‏ام. ماشین را متوقف کردند و مرا بیرون آوردند و در آن حال دیدم که در عرفات هستم و انوار بسیارى از آسمان به زمین مى‏ آید و دیدم که مردم به یک طرف متوجه هستند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: حضرت رسول (ص) تشریف آورده ‏اند. من به آن طرف رفتم و دیدم چهارده خیمه در کنار یکدیگر نصب است. خیمه بزرگى بود که متعلق به حضرت رسول (ص) بود من در آن خیمه مشرف شدم و حضرت را زیارت کردم. خواستم از کسالت خود و حوائج دیگرم بگویم. گفتند: چون زائر فرزندم رضا (ع) هستى برو به خیمه ‏ای که متعلق به اوست.

پس من به خیمه آن حضرت شرفیاب شدم و سه حاجت خود را اظهار کردم. اول راجع به کسالتم، فرمودند مقدر شده که این کسالت با تو باشد تا از دنیا بروى، دوم راجع به فتنه توده ‏ایها، فرمودند به همین زودى شر آنها مرتفع خواهد شد و تا شما با قبور و مجالس سوگوارى ما ارتباط دارید در امان هستید و سوم راجع به حاجت شخصى بودکه فرمودند: این حاجت هم رواست.»

 گنجینه دانشمندان، ج ۴، ص ۳۶۹

بازدیدها: ۵۷۲

مکاشفه‏ اى راجع به محیى الدّین‏

مرحوم حضرت علّامه قدّس سرّه در آثار خود مطالبى را از بزرگان و حضرت آیه الله انصارى نقل مى‏ کنند که راجع به خود آن بزرگواران نیست و فقط نقل است که در آثار مطبوع ایشان فراوان و قابل مراجعه است، و در این جا یک نمونه از «جُنگ خطّى شماره ۱۰» نقل مى ‏کنیم:

«… حضرت آقا روحى فداه (آیه الله حاج شیخ محمّد جواد انصارى همدانى رضوان الله تعالى علیه) فرمودند: بسیارى از بزرگان سابق که از کلمات‏ آنان استفاده مى‏شود که سنّى مذهب بوده‏اند، آنها این معنى را تقیّهً ابراز مى ‏نمودند و الّا آنها شیعه بوده‏اند. ابن فارض در آخر قصائدش تعریف از أبا بکر میکند و علّت آن را پیرمردى قرار میدهد، و تعریف از عمر میکند و علّت آن را کشف قرار میدهد، لکن چون تعریف از أمیر المؤمنین علیه السّلام میکند علّت آن را وصىّ بودن آن حضرت قرار میدهد. و درست بواسطه این تعریف، تخریب خلفاى سابق را میکند.

یکى از شاگردان مرحوم جلوه‏[۱] استاد یگانه حکمت براى من نقل نمود که مرحوم جلوه هر روز صبح که بر منبر میرفت مقدارى به محیى الدّین عربى بد مى‏ گفت و به او دشنام داده لعن میکرد. و این عادت همیشگى مرحوم جلوه بود؛ زیرا مى‏گفت که محیى الدّین سنّى مذهب است.

یک روز که مرحوم جلوه براى تدریس به منبر صعود نمود در اوّل صحبتش فرمود که: مرحوم محیى الدّین شیعه بوده و سنّى مذهب نبوده. و مقدارى از منقبت و مدح او بیان نمود. ما همه شاگردان تعجّب نمودیم که چگونه استاد هر روز زبان دشنام به محیى الدّین گشوده و امروز بر عکس مدح و منقبت او را مى‏نماید. در این حال مرحوم جلوه فرمود: دیشب در خواب دیدم باغهاى بسیارى مملوّ از گل و ریاحین و درختهاى بسیار لطیف؛ گفتند: اینجا بهشت است و از منازل محیى الدّین است. بسیار تعجّب نمودم که چگونه جاى‏ محیى الدّین سنّى مذهب در این باغهاست.

ناگاه روانه شدم تا به قصرى بلند پایه که مرصّع به جواهرات بود بالا رفتم. در آنجا جماعتى از بزرگان و سادات حضور داشتند، و این قصر متعلّق به محیى الدّین بود، و من گویا از پشت حجابى تماشاى این منظره را مى‏نمودم. من در آن مجلس دم درب نشسته و سر خود را پائین انداخته بودم و از روى محیى الدّین شرمنده بودم که چنین بدگوئى‏هائى درباره او نموده ‏ام.

محیى الدّین گفت: چرا دم درب نشسته و سر خود را پائین انداخته ‏اى؟

گفتم: از شما شرمنده هستم.

گفت: اى میرزاى جلوه تماشا کن. چون نگریستم از دریچه اطاق در میان باغ انواع و اقسام حیوانات سبع و درنده دیدم.

گفت: اى سیّد جلوه! اگر در میان آنها بودى چه میکردى؟ عرض کردم: خود را حفظ مى‏نمودم.

فرمود: من در دنیا در میان چنین حیواناتى گرفتار بودم و مطالب من که از آنها سنّى بودن من ظاهر است براى حفظ خون خود تقیّهً نگاشته‏ام.[۲]»[۳]

 



 

[۱] ( ۱) مرحوم جلوه در سال ۱۲۳۸ هجرى قمرى در احمدآباد هند به دنیا آمد، و از محضر اساتیدى چون میرزا حسین حکیم بهره برد، و پس از پایان تحصیلات در اصفهان در سال ۱۲۷۳ به طهران آمد و پس از ۴۱ سال تدریس و تربیت شاگردان در سال ۱۳۱۴ هجرى قمرى از دنیا رفت و در شهر رى در جوار مرحوم ابن بابویه به خاک سپرده شد. از ایشان کتبى همچون« رسالهٌ فى الکلّىّ و أقسامه» و« إثبات الحرکه الجوهریّه» و حواشى بر« أسفار» بجا مانده است.(« الکنى و الألقاب» ج ۱، ص ۴۹ و« مرآه الکتب» تبریزى، ص ۱۸۶)

[۲] ( ۱)«: جُنگ خطّى ۱۰» ص ۴۷؛ بحث مفصّل راجع به شخصیّت محیى الدّین بن عربى در کتاب شریف« روح مجرّد» بخش ششمین آمده است

[۳] علامه سید محمد حسین تهرانى، آیت نور، ۱جلد، انتشارات علامه طباطبایى – مشهد، چاپ: اول، ۱۴۲۷ ق.

بازدیدها: ۱۱۵

مکاشفه شیخ حر عاملى

شیخ حر عاملى (ره ) فرمود: ده سـالـه بـودم و به مرض سختى مبتلا شدم , به طورى که دوستان و آشنایان جمع شده وگریه مى کردند و آماده عزادارى براى من شدند.

آنها یقین داشتند که همان شب خواهم مرد.هـمـان شـب در عـالـم بین خواب و بیدارى (مکاشفه ) پیامبر و دوازده امام (ع ) را زیارت کردم بر ایـشـان سلام کردم و با یک یک آنها مصافحه نمودم .
بین من و امام صادق (ع )سخنى گذشت , که در ذهـنم نماند, جز آن که حضرت در حق من دعا کردند.

بعد برحضرت صاحب الزمان (ع ) سلام کردم و با ایشان مصافحه نمودم و گریستم و عرضه داشتم : مولاى من , مى ترسم که در این مرض بمیرم و اهداف علمى و عملى خود رابدست نیاورده باشم .

فـرمودند: نترس , زیرا تو در این مرض نخواهى مرد, بلکه خداوند متعال تو را شفامى دهد و عمرى طـولانـى خـواهـى داشـت .آنـگـاه قدحى را که در دست مبارکشان بود به دست من دادند.

از آن آشامیدم و در همان لحظه شفا یافتم و مرض , کاملا از من رفع شد و در بستر خود نشستم .
خانواده و بـسـتـگـان از ایـن حـالـت مـن تـعـجب کردند! اما آنهارا تا چند روز به آنچه دیده بودم , اطلاع ندادم.

برکات حضرت ولى عصر (عج) ـ خلاصه العبقرى الحسان

بازدیدها: ۲۱۵

مکاشفه رحلت آیه الله حاج شیخ محمّد حسین غروى اصفهانى‏(آیت الله سیدجمال الدین گلپایگانی)

«حضرت سند السّالکین و جمال العارفین آیه الله العظمى آقاى سیّد جمال الدّین گلپایگانى أفاضَ اللهُ علینا من قدسیّات نفسه المُنیفه براى حقیر نقل کردند که: بعد از فوت مرحوم آیه الله آقا ضیاء الدّین عراقى که ریاست و تدریس نجف منحصرا با آیه الله حاج شیخ محمّد حسین اصفهانى رحمه الله علیهما شد، و هیچکس احتمال فوت آن مرحوم را نمیداد؛ پس از یک هفته از رحلت مرحوم عراقى، در وقتى که من مشغول قرائت نماز شب بودم در قنوت نماز وَتر در حال بیدارى به تمام معنى الکلمه، مشاهده نمودم که: مرحوم آقا ضیاء الدّین عراقى سوار بر استرى است و همینطور آمد و آمد تا در خانه حاج شیخ محمّد حسین داخل شد.

مرحوم گلپایگانى تغمّده الله برحمته فرمودند: من یقین کردم که آقا حاج شیخ محمّد حسین فوت کرده است‏همین که در بدء طلوع آفتاب خواستند بر فراز مناره أمیر المؤمنین علیه السّلام ندا کنند و صلوه بکشند من به اهل منزل گفتم: گوش کنید که اینک خبر رحلت حاج شیخ محمّد حسین را میدهد. چون گوش فرا داشتند شنیدند که ارتحال حضرت ایشان را إعلام، و مردم را براى تشییع جنازه و نماز بر آن مرد دعوت میکند.

آیت نور، ص: ۱۹۳، ۱جلد// علامه سید محمد حسین تهرانى

بازدیدها: ۱۴۹

مشاهده صُوَر برزخى و ملاقات با أرواح‏(آیت الله سیدجمال الدین گلپایگانی)

«مرحوم آقا سیّد جمال میفرمود: من وقتى از اصفهان به نجف أشرف مشرّف شدم، تا مدّتى مردم را به صورتهاى برزخیّه خودشان میدیدم؛ به صورتهاى وحوش و حیوانات و شیاطین. تا آنکه از کثرت مشاهده ملول شدم.

یک روز که به حرم مطهّر مشرّف شدم، از أمیر المؤمنین علیه السّلام‏خواستم که این حال را از من بگیرد؛ من طاقت ندارم. حضرت گرفت، و از آن پس مردم را به صورتهاى عادى می دیدم.

و نیز میفرمود: یک روز هوا گرم بود، رفتم به وادى السّلام نجف أشرف براى فاتحه اهل قبور و ارواح مؤمنین. چون هوا بسیار گرم بود، رفتم در زیر طاقى که بر سر دیوار، روى قبرى زده بودند نشستم. عمامه را برداشته و عبا را کنار زدم که قدرى استراحت نموده و برگردم. در این حال دیدم جماعتى از مردگان با لباسهاى پاره و مندرس و وضعى بسیار کثیف بسوى من آمدند و از من طلب شفاعت میکردند که وضع ما بد است، تو از خدا بخواه که ما را عفو کند.

من به ایشان پرخاش کردم و گفتم: هر چه در دنیا به شما گفتند گوش نکردید و حالا که کار از کار گذشته طلب عفو مى ‏کنید؟ بروید اى متکبّران!
ایشان میفرمودند: این مردگان شیوخى بودند از عرب که در دنیا متکبّرانه زندگى مى‏نمودند و قبورشان در اطراف همان قبرى بود که من بر روى آن نشسته بودم.

آیت نور، ۱جلد ص: ۱۸۹//علامه سید محمد حسین تهرانى

بازدیدها: ۲۹۱

بهشت برزخى(آیت الله سیدجمال الدین گلپایگانی)

آیه اللّه آقا سیّد جمال گلپایگانى (رض ) مى فرمودند:
روزى نشسته بودم . ناگاه وارد باغى شدم که بسیار مجلّل وباشکوه بود و مناظر دلفریبى داشت .ریگهاى زمین آن بسیار دلربا بود و درختها بسیار باطراوت وخرّم و نسیم هاى جانفراز لابلاى آنها جارى بود.من وارد شدم و یکسره به وسط باغ رفتم . دیدم حوضى است بسیار بزرگ و مملو از آب صاف و درخشان . بطورى که ریگهاى کف آن دیده مى شد.

این حوض لبه اى داشت و دختران زیبایى که چشم ، آنها را ندیده با بدنهاى عریان دور تا دور این حوض نشسته و به لبه ودیواره حوض یک دست خود را انداخته و با آب بازى مى کنند و با دست آبهاى حوض را بر روى لبه و حاشیه مى ریزند.و آنها یک رئیس دارند که از آنها بزرگتر و زیباتر بود و او شعر مى خواند و این دختران همه با هم اشعار او را تکرار مى کردند.

او با آواز بلند یک قصیده طولانى را بندبند مى خواند و هر بندش خطاب به پروردگار بود که : به چه جهت قوم عاد را هلاک کردى ؟ و نیز قوم ثمود را و فرعونیان را در دریا غرق کردى ؟ و …
و چون هر بند که راجع به قوم خاصّى بود تمام مى شد این دختران همه با هم مى گفتند:به چه حسابى ؟ به چه کتابى ؟

و همین طور آن دختر رئیس ، اعتراضات خود را بیان کرد و اینها همه تاءییداً پاسخ مى دادند.من وارد شده بودم ولى دیدم اینها همه با من نامحرمند. لذا یک دور استخر که حرکت کردم از همان راهى که آمده بودم به بیرون باغ رهسپار شدم .

داستانهایی ازعلما//علیرضاخاتمی

بازدیدها: ۱۵۵

مکاشفه در حرم حضرت على علیه السلام(آیت الله محمد تقی آملی)

همچنین مرقوم فرموده است : مکاشفه اى است که در حرم مطهر حضرت مولى الموالى امیرالمومنین علیه السلام ، ارواحنا فداء تراب روضه الشریفه اتفاق افتاد و آن چنان است که در اوائل تشرفم به نجف اشراف ، روزى در شاه بالاسر مطهر، مشغول نماز زیارت بودم و در نمازهاى مستحبى به السلام علیکم و رحمه الله و برکاته اکتفاء مى کردم .

چون سلام نماز را گفتم ، در سمت دست راست خود سیدى جلیل را دیدم که عرب بود، به زبان فارسى شکسته به این ضعیف فرمود: چرا در سلام نماز به همین صیغه اخیره اکتفا کردى و آن دو سلام را نگفتى ؟! عرض کردم : نماز مستحبى بود و در نماز مستحبى مرا عادت چنین است که به همین سلام آخرین اکتفاء مى کنم .

فرمود: آن قدر از فیوضات از دستت رفت که احصاى آن نتوان کرد! چون چنین گفت ، این ضعیف متوجه ضریح مقدس شدم و از طرف قبله ، دیگر حرم و گنبد و بناى صحن ندیدم و تا چشم کار مى کرد جوى لایتناهى و عالمى مملو از نور دیدم که همه آنها ثواب سلام هایى بود که از این ضعیف فوت شد!

با نهایت تاثر رو به جانب آن سید جلیل کردم و عرض کردم : اطاعت مى کنم . از آن به بعد در هیچ نمازى ترک آن سلام نمى کنم و تاکنون هم شاید نکرده باشم . دیگر متوجه هویت آن سید جلیل نشدم و از آن به بعد دیگر ایشان را در حرم مطهر ندیدم . والله العالم بانه من هو!

در جستجوی استاد//صادق حسن زاده

بازدیدها: ۱۰۲

مکاشفه تلاوت قرآن از صداى سگ‏(آیت الله محمد جواد انصاری)

«یکى از اساتید بزرگ ما در علم عرفان الهى مرحوم رضوان مقام عرفان الحقّ و الیقین آیه الله آقاى حاج شیخ محمّد جواد انصارى همدانى رحمه الله علیه میفرمودند: یک نفر از سالکین که شب براى نماز شب برخاسته بود شنیده بود که سگ همسایه سوره و الشّمس را میخواند.

این جانب چنین گمان دارم که این قضیّه براى خود ایشان بوده است؛ و لیکن چون بزرگان غالبا در مقام بیان، این گونه امور را نسبت به خود نمیدهند فلهذا به عنوان یک نفر سالک بیان کرده ‏اند. و باز در نزد حقیر، خواندن سگ سوره و الشّمس را مکاشفه بوده است که براى ایشان از صداى سگ حاصل شده است،

چون ایشان در آن وقت به مجاهدات نفسانیّه براى تزکیه نفس اشتغال داشته‏اند این سوره که داراى سوگندهاى بسیار براى اثبات نجاح و رستگارى نسبت به تزکیه کنندگان نفس است براى ایشان تحقّق پذیرفته است.

علامه سید محمد حسین تهرانى، آیت نور، ۱جلد

بازدیدها: ۱۴۷