زندگینامه محمد بن اسحاق فاکهى (۲۱۷- ۲۷۲ تا ۲۷۸ه.ق)

ابو عبدالله محمد بن اسحاق فاکهى ازمورخان قرن سوم هجرى است که نیمى از کتاب مهم او با عنوان اخبارمکه به دست ما رسیده است . این کتاب ، بمانند کتاب اخبار مکه ارزقى ونیز تاریخ المدینه المنوره ابن شبه ، از آثارى است که به ظاهر در شمار تواریخ محلى است ، اما به دلیل آن که مشتمل برآگاهیهایى درباره دو شهر اصلى مکه و مدینه است باید در ردیف سایر منابع تاریخ اسلام مورد توجه قرار بگیرد.

شرح حال فاکهى کمتر درمنابع کهن امده و تنها فاسى در العقد الثمین وابن حجر در تغلیق التعلیق شرح حال مختصرى از وى به دست داده اند. عبدالملک بن دهیش ، مصحح ارجمند کتاب فاکهى ، کوشیده است تا آگاهیهاى پراکنده اى را که درباره در دست است ، مقدمه کتاب بیاورد.

قدیمى ترین شخى او، سعیدبن منصور متوفاى ۲۲۷ است که اگر او در هنگام نقل از وى دست کم ده سال مى داشته باید تولد او در سال ۲۱۷ باشد. از این سو، فاسى گفته است که وى در اسل ۲۷۲ زنده بوده است . به احتمال ، درگذشت او میان سال ۲۷۲ تا ۲۷۸است .از برخى از نقلها به دست مى آید که با امراى مکه نشست و برخاست داشته وبنابراین شخصى معتبر و عالمى برجسته بوده است .کتاب اخبار مکه به صورت مسند ارائه شده واوتنها در مجلد دوم کتاب خود از ۲۳۱ شیخ روایت نقل کرده است .

برخى ازمشایخ مهم وى عبارتند از:

محمد بن اسماعیل بخارى ،

مسلم بن حجاج ،

ابوحاتم رازى ،

ابوزرعه جرجانى ،

ابراهیم یعقوب جوزانى ،

حسن بن عرفه عبدى وزبیر بن بکار.

مصحح نام مشایخ وى را با تعیین شمار نقلهایى که از آنها آورده ، ضمن جدولى به دست داده است .اهمیت کتاب فاکهى ، جداى از تلاشى که براى فراهم آوردن اخبار مهم تاریخى کرده نگهدارى متون برخى از کتابهاى مفقود در آن است .

وى از کتاب تاریخ مکه و مسجد الحرام عثمان بن عمرو بن ساج چهل وهفت نص ‍ را نگاه داشته است . از کتاب واقدى در باره مکه بیست وشش نص . ازآثار زبیر بن بکار که اخبار مکه داشته یکصد چهل و هفت نص . از کتاب ابوعبیده معمر بن مثنى که کتابش درباره چاه هاى مکه بوده یازده نص . از المغازى موسى بن عقبه سیزده نص . همینطور از برخى از آثار حدیثى که ازمیان رفته ، قطعاتى حفظ کرده است .

اخبار مکه شمارى از فصول خود را به مسجد الحرام و اجزاء متبرکه آن مانند حجر الاسود، ملتزم ، طواف کعبه ، مقام ابراهیم ، زمزم ، مسجد الحرام ، صفا مروه اختصاص داده و شمار دیگرى از فصول خودرا به تاریخ شهر مکه و تحولات وتغییرات و سیلهایى که پیش و پس ز اسلام در آن آمده است .

ارائه فصلى به تبیین موقعیت محلات و خانه ها که با دقت هرچه تمام تر صورت گرفته از جالبت ترین فصلهاى کتاب است . سایر آگاهیهاى جغرافیاى درباره مکه اعم از چاه ها، راه ها، موقعیت منى و عرفات ومشعر ونیز مساجدى و منازلى که رسول خدا(ص ) در آنها نمازگزارده ، ضمن فصول چندى ارائه شده است .طبقعا برخى ازمسائل فقهى نیز مورد توجه بوده و روایات مروبوط به احکام حرم و یا احکام خرید وفروش و اجاره خانه هاى مکه واز این قبیل نیز ضمن فصولى خاص ارائه شده است .

مصحح کتاب مى نویسد: جزء نخست کتاب ک مفقود شده ، مباحث مربوط به تاریخ مکه را از ابتدا تا هجرت پیامبر(ص ) داشته است . شاهد آن که بجز آنچه در بحث از منى درباره بیعت عقبه آورده ، مطالب دوره بعثت را دربخش باقى مانده نمى یابیم . وى بر اساس آنچه که فاسى در العقد الثمین و دیگران از جزء اول کتاب فاکهى آورده اند، بخشى را به عنوان ملحق در مجلد پنجم (از صفحه ۱۱۱ به بعد) افزوده است .روایات این بخش ، نشانگرى همان نظر مصحح است که جزء نخست کتاب تاریخ مکه از جاهلیت تا هجرت رسول خدا (ص ) به مدینه بوده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابوحنیفه دینورى (متوفی۲۸۲ه.ق)

احمدبن داودبن ونند، از مردم دینور. ادب از بصریین و کوفیین فراگرفت و از سکیت و ابن السکیت کسب فوائد کرد و در بسیاری از علوم چون نحو و لغت و هندسه و علوم هند بارع بود و در روایت صادق و ثقه است . (ابن الندیم ). صاحب الفهرست سال وفات او را ذکر نکرده لیکن روضات بنقل از بغیه گوید وفات او به سال ۲۸۲ یا۲۹۰ ه’ ۳۹ . ق. است و حاجی خلیفه ۲۸۱ را نیز بر این اختلاف افزوده است

آثار

او راست :

  1. کتاب تفسیرالقرآن .
  2. کتاب الانواء.
  3. کتاب اصلاح المنطق.
  4. کتاب لحن العامه .
  5. کتاب حساب الدور و الوصایا.
  6. کتاب الوصایا.
  7. کتاب الزیج و حاجی خلیفه گوید آنرارکن الدوله دیلمی کرده است در ۲۳۵ و ظاهراً این غلط است چه رکن الدوله از ۳۲۰ تا ۳۶۶ فرمانروائی داشت .
  8. کتاب النبات و کتابی دیگر هم در آن باب .
  9. کتاب الجبر و المقابله .
  10. کتاب جواهرالعلم .
  11. کتاب الرخد علی رصد الاصبهانی .
  12. کتاب الشعر و الشعراء.
  13. کتاب التاریخ .
  14. کتاب الاخبارالطوال و شاید این دو کتاب یکی است .
  15. کتاب فی حساب الخطائین .
  16. کتاب القبله والزوال .
  17. کتاب البحث فی حساب الهند.
  18. کتاب الجمع و التفریق.
  19. کتاب نوادرالجبر.
  20. و حاجی خلیفه کتاب تفسیر اصلاح المنطق را نیز نام برده است ،
  21. و صاحب روضات بنقل از بغیه کتاب الباه را بر آن افزوده است

و در باب کتاب النبات او گوید: لم یولخًف مثله فی معناه و باز کتاب الرخد علی بن اللره را اضافه دارد و صاحب بغیه گوید او از نوادر رجالی است که بین بیان عرب و حکم فلاسفه جمع کرده است . و لکلرک گوید ابوحنیفه بزرگترین گیاه شناس مشرق است و از اینکه ابن ابی اصیبعه از ترجمه حال او غفلت کرده تعجب میکندو میگوید ابن بیطار نزدیک پنجاه نبات را که قدما برآن اطلاع نداشتند از ابوحنیفه نقل میکند و در همه جامشهود و هویداست که دینوری بنقل اکتفا نکرده و خود بنفسه انواع گیاهان مشروحه کتاب خود را دیده و فحص و تتبع کرده است و اضافه میکند که : در ضمیمه نسخه ای از شرح ارجوزه طب ابن سینا که در کتابخانه پاریس موجود است

نسب و نام ابوحنیفه بدین گونه ضبط شده است : ابوعبدالله بن علی العشاب ، و مینویسد در صف اول گیاه شناسان و علمای خواص ادویه است و سفرهای بسیار برای شناختن منابت نبات و اسامی آن کرده است – انتهی . لکن بنظر می آید که ابوعبدالله بن علی العشاب عالم حشایشی دیگری است چه نه نام و نه کنیت خود و پدر او با ابوحنیفه احمدبن داود موافقت ندارد. حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده گوید ابوحنیفه بامر رکن الدوله به سال ۳۳۵ در اصفهان زیجی کرد و لکن این سهوی است ، چه طلوع دولت آل بویه پس از وفات ابوحنیفه است . و رجوع به حبیب السیر ج ۱ص۲۰۷ – ۳۴۹ و معجم الادباء ج ۱ ص ۱۲۳ چ مارگلیوث شود.

وى در سال ۲۳۵ به اصفهان رفت و درآنجا به کار ستاره شناسى و هیئت و ثبت نتایج محاسبات نجومى رصد خانه خود مشغول شده . درباره مقام ادبى وى تا آنجا رفته اند که وى را با جاحظ مقایسه کرده و ابوسعید سیرافى گفته است که بیان ابوحنیفه خوشتر و گفتار ابوعثمان یعنى جاحظ شیرین تر است .براى دینورى بیست و یک اثر در زمینه هاى مختلف یاد شده است .

ابن ندیم آثار دینورى را برشمرده و دانش اورا برگرفته از بصرى ها و کوفى ها دانسته است . او دینورى را متجرد در لغت و هندسه و حساب وهیئت معرفى کرده و وى را موثق شمرده است .

در عین حال ، اثر مهم او با نام اخبال الطوال بسیار با ارزش و حاوى اخبارى بدیع و دست اول است . وى ایرانى بوده و باآن که گرایش شعوبى ندارد، توجهش به ایران سبب شده است تا کتابش ماءخذ مهمى براى تاریخ ایران درآید.

کتاب او شامل سه قسمت است : بخش نخست اخبار انبیا و ملوک گذشته ، بخش دوم اخبار ایران ، بخش سوم اخبار دوران اسلامى تا سال ۲۲۷٫ اخبار الطوال را باید از جمله تواریخ عمومى دانست که در دوران رشد وبالندگى تاریخنگارى اسلامى ، در کنار تاریخ یعقوبى و تاریخ خلیفه بن خیاط وآثار مفقود دیگر پدید آمده است .

بخش عمده اخبار وى ، درباره عراق و تحولات کوفه است . از این جهت حوزه مورد توجه او با نوشته هاى ابومخنف نزدیک است . گرچه وى در دوره پس از امویان نیز مطالب قابل توجهى دارد.
دینروى در این کتاب به سیره نبوى پرداخته و از دوران خلفاى نخست . تنها از فتوحات سخن گفته است . بحث از عثمان و مسائل دوران وى و شرح زندگى سیاسى جامعهخ اسلامى دوران امام على (ع ) در ادامه آمده است . پس ازآن از امویان و عباسیان سخن گفته و از حوزه حوادث عراق خارج نشده است . بحث از تاءسیس بغداد، کشته شدن ابومسلم ، قیام نفس زکیه و سرگذشت امین و ماءمون و نیز شورش بابک ازبحثهاى اصلى اخبار الطوال است .

این سیر، نشانگر آن است ک وى صرفا قصد ارائه اخبار مربوط به ایران را داشته است . بخشى از نقلهاى وى از حوادث عراق بسیار باارزش است . ازآن جمله بخش مروبط به کربلا که صفحات زیادى را به خود اختصاص ‍ داده است .(صص ۲۲۹ ۲۶۲) این حجم درقیاس با سایر موارد، حجم زیادى است . در عین حال ، هیچ اشاره اى به تشیّع وى نمى توان کرد. خبرى از وى که آورده است موسى بن جعفر(ع ) در حضور هارون اختلافات آتى امین و ماءمون را یادآور شده شگفت مى نماید.

در اخبار الطوال از چند کتاب از جمله کتاب الملوک واخبار الماضى از عبید بن شریّه جرهمى که براى معاویه تاریخ نقل مى کرده یاد شده است .در کنار آن ، تعبیرهایى از قبیل قال الهیقم (بن عدى ) قال الکلبى ، قال الاصمعى و… دیده مى شود که نشانگر برخى از مآخذ کتاب است .

برخى به دلیل آن که کتاب او اخبار الطوال با حجم یک جلدى موجود سازگار نیست ، احتمال آن را داده اند ک کتا موجود، اثر مؤ لف دیگرى باشد.(۳۸۶)اما این نمى تواند دلیل درستى بر نفى نسبت شناخته شده کتاب مذکور باشد.

کتاب اخبار الطوال دوبار به فارسى درآمده است . نخست توسط صادق نشاءت که ترجمه اش در سال ۱۳۴۶ خورشیدى توسط بنیاد فرهنگ ایران چاپ شده است . بار دیگر توسط محمود مهدوى داغانى که ترجمه هاى درسال ۱۳۷۱ توسط نشر نى چاپ شده است . اخیرا متن عربى و ترجمه فارسى آن در cd نور السیره توسط مرکز کامپیوتر علوم اسلامى در قم عرضه شده است ./

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

لغت نامه دهخدا

زندگینامه ابوزید عمر بن شبه بن عبید نمیرى بصرى«ابن شبّه» (۱۷۳-۲۶۲ه.ق)

ابوزید عمر بن شبه بن عبید نمیرى بصرى (از موالى بنى نمیر) از مورخان بصرى بنام است . نگاشته هاى وى از مصادر مهم آثارى است که در دوره هاى بعد تدوین شده است . ابن ندیم از وى یاد کرده وفهرستى ازتاءلیفات وى را آورده است . عمده آثار وى درباره کوفه وبصره و مکه ومدینه وبرخى ازآثار ادبى ونسبى است .

کتاب الکوفه ،

کتاب البصره ،

کتاب امراء الکوفه ،

کتاب امراء البصره ،

کتاب امراء المدینه ،

کتاب مقتل عثمان

، محمد و ابراهیم ابنى عبدالله بن حسن و…

اثر مهم و پرارج برجاى مانده وى کتاب تاریخ المدینه المنوره است که بر اساس تنهاترین نسخه با تحقیق فهیم محمد شلتوت درچهار جزء (دومجلد) چاپ شده است .(۳۴۹)کهن ترین تاریخ مدینه کتاب تاریخ مدینه ابن زباله است که بخش هایى از آن در وفاء الوفاء سمهودى برجاى مانده ووستنفلد آن قطعات را در کتابچه اى با نام تاریخ المدینه ابن زباله چاپ کرده است .

متاءسفانه نسخه برجاى مانده از این اثر ناقص است . آنچه هست شامل سه قسمت است . نخست قسمت مربوط به پیامبر(ص ) دوم قسمت مربوط به عمر وسوم قسمت مربوط به عثمان . هر سه بخش ازآغاز و انجام ناقص ‍ است ؛ اما همین اندازه برجاى مانده بسیار مغتنم و ارزشمند است .

ابن شبه آگاهیهاى دقیقى را در بخش نخست کتاب از مدینه و وضعیت آن از حیث تمدنى و آبادى به دست داده است .اوبه تاریخ سیاسى این دوره کمتر توجه دارد و در برابر، در وصف اماکن و محلات آگاهیهاى منحصر دقیقى را به دست داده است . بحث هایى مانند مساجدى که رسول خدا(ص ) درآنها نماز گزارده (۵۷ ۷۹) احادیثى که درباره کوه احد آمده (۷۹ ۸۵) اخبار مربوط به قبرستان بقیع ومحل قبر بزرگان مدفون درآن (۸۶ ۱۰۴)محل دفن حضرت فاطمه زهرا(ص )(۱۰۴ ۱۱۰) یاد از وادى هاى مدینه و مطالبى دیگر درباره جغرافیاى مدینه .وى به تفصیل از صدقات پیامبر (ص ) و امام على (ع ) در مدینه سخن گفته است . افزون برا ینها، میتوان درباره اخبار جنگها، وفدها و بسیارى از مطالب دیگر سیره ، اخبارى را در این کتاب یافت .

نکته مهم در کتاب ابن شبه آن که وى در نقل اخبارى که در قرن سوم وچهارم از دید اصحاب حدیث ممنوعه اعلام شده ، صراحت خاصى دارد.به همین دلیل این کتاب مملو از اخبار مهمى است کهواقعیات تاریخى آن دوره را برملا مى کند. این اخبار به ویژه در بخش مربوط به عثمان وشورش مردم بر وى به طور مبسوط آمده است . در این باره ، هیچ کتابى به دقت این کتاب مطالب ریز آن ماجرا را به دست نداده است .

مطالب کتاب از مجلد نخست تا صفحه ۶۵۱ اخبار دوران پیامبر (ص ) است واز آن پس اخبار دوره عمر که نخستین مطالب آن درباره نسب او، وضع او در جاهلیت و اسلام اوست مى باشد. در این بخش ، شیوه حکومت دارى عمر ونیز ابداعات وى در زمینه هاى مختلف ازجمله وتاءسیس نماز تراویج و دیگر مسائل از قبیل سیره عمر، موافقات عمر (ص ۸۵۹) به تفصیل آمده است . آخرین بخش مربوط به عمر، مسائل مربوط به کشته شدن او و تشکیل شوراى خلافت و اخبار آن است (ص ۸۶۸).

اخبار مربوط به عثمان از صفحه ۹۵۲ آغاز مى شود. در این بخش نخستین عناوین مربوط به اقدامات دینى عمر از جمله برخى از تشریعات و همچنین تلاش وى در جمع نسخ قرآن و یکسان کردن آنها، و در نهایت اخبار شورش برعثمان است که با تفصیل هرچه تمامتر در این کتاب آمده است .

بدین ترتیب باید گفت تاریخ مدین ابن شعبه منبعى است کهن که از هر حیث اخبار آن قابل توجه بوده واز نخستین متون تاریخى است که از یک سو به عنوان متنى مهم در تواریخ محلى آن هم تاریخ مدینه الرسول و از سوى دیگر حاوى اخبار مهم از دوره خلافت خلفاى نخستین ، به دست ما رسیده است . طبعا هیچ محقق تاریخ اسلام نمى تواند بدون احاطه بر آن و موضوعات متنوع موجود درآن ، درباره تاریخ مدینه و دوران خلافت خلفاى نخست تحقیق کند.

افزون بر تارخى المدینه ، کتابى مخطوط از وى برجاى مانده با نام جمهره اشعار العرب که نسخه آن در قاهره موجود است . فقراتى از کتاب اخبار اهل البصره او در تاریخ طبرى مانده است .از کتاب اخبار بنى نمیر وى فقراتى در الاغانى هست . نیز فقراتى از اخبار مکه در الاصابه ابن حجر نقل شده است . ابولفرج اصفهانى درمقاتل از کتاب اخبار محمد و ابراهیم ابنى عبدالله وى نیز نقل کرده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابومحمد عبدالله بن مسلم «ابن قتیبه مروزى دینوى»«ابن قتیبه »(۲۱۳ -۲۷۶ه.ق)

ابومحمد عبدالله بن مسلم معروف به ابن قتیبه مروزى دینوى از ادبا ومورخان اهل سنت درقرن سوم هجرى است . وى آثارى در ادب ، حدیث ، قرآن و تاریخ دارد که بسیارى ازآن ها به دلیل کثرت استفاده ، برجاى مانده است . پدر وى از مرو بوده ، خود او در بغداد متولد شده و مدتى در شهر دینور قاضی بوده است . 

استادان

ازجمله مشایخ وى در بغداد،

محمد بن سلام جمحى (ص ۲۳۱)

یحیى بن اکثم قاضى (۲۴۲)

ابوحاتم سهل بن محمد سجستانى ( م ۲۴۸ یا ۲۵۵)

و شمارى دیگر از محدثان و اخبارین برجسته این دوره بوده اند.

آثار

برخى از آثار وى عبارتند از:

  1. غریب القرآن ،
  2. مشکل القرآن ،
  3. مختلف الحدیث ،
  4. دلائل النبوه ،
  5. الاختلاف فى اللفظ،
  6. ادب الکاتب ،
  7. الاسئله والاجوبه ،
  8. فضل العرب على العجم ،
  9. عیون الاخبار،
  10. طبقات الشعراء والمعارف

مهمترین اثر تاریخى وى کتاب المعارف است . این اثر به صورت دائره المعارف مختصرى درباره دانستنیهاى لازم درباره تاریخ اسلام تدوین شده است . به همین دلیل در نوع خود کار بدیعى است . عجیب آن است که مسعودى ، ابن قتیبه را متهم کرده که مطالب کتابهاى ابوحنیفه دینورى را برداشته و در کتاب هاى خود مى گذارد.

فصلى از کتاب معارف که در حکم یک کتاب شرح حال نیست هست ، به صحابه اختصاص دارد. پس از آن فصلى به خلفا وشرح مختصرى از آنان را تا زمان المعتمد عباسى به دست مى دهد. فصلى به اشراف و بزرگان که هرکدام به نوعى در حوادث مهم زمان نقشى داشته اند اختصاص داده شده است . در ادامه فصلى در شرح حال تابعین و پس از آن فصلى درمعرفى اهل حدیث آمده است . قاریان ، نسب شناسان و اخباریان ، راویان اشعار، معلمان و متهاجران .

پس از آن آمده است . بحثى از الاوائل ،فتوحات ،حاکمان عراق ، فرقه ها، کاتبان ، و دبیران شاهان و امیران ، شاهان حبشه ، حیره ، و عجم نیز در انتها آمده است . این فهرست تاءیید مى کند که ابن قتیبه در صدد تاءلیف کتابى جامع و دائره المعارفى تاریخى اما مختصر بوده است . بهترین چاپ ، چاپ ثروت عکاشه است که درقم نیز توسط انتشارات رضى (سال ۱۳۷۳) افست شده است .

از دیگر آثار وى که آگاهى هاى تاریخ فراوانى درآن آمده ، کتاب عیون الاخبار است . این کتاب از جمله آثار ادبى است که هر باب آن اختصا به یک موضوع اجتماعى سیاسى یا ادبى است که هر باب آن هر نقل تاریخى ، شعر، حکایت یا کلمه قصارى که پیرامون آن موضوع نقل شده جمع آورى مى شود. کتاب مزبور در چهار جلد توسط دالکتاب العربى بیروت منتشر شده و در قم نیز افست شده است . کتاب الشعر والشعراء ابن قتیبه نیز حاوى شرح حال شمار فراوانى از شاعران برجسته دوران جاهلى واسلامى بوده ومواد فراوانى براى تاریخ ادبیات درآن آمده است .

از دیگر آثار تاریخى که به وى منسوب شده کتاب الامامه والسیاسه است . ثروت عکاشه مصحح کتاب المعارف نسبت این کتاب را به ابن قتیبه نادرست مى داند. نخست بدان دلیل که در شرح حالهایى که براى وى نوشته اند، جز ابوعبدالله توزى معروب به ابن شباط،چنین کتابى براى او یاد نکرده اند. در متن کتاب آمده که مؤ لف در دمشق بوده در حالى که ابن قتیبه از بغداد جز به دینور نرفته است . نیز در متن کتاب از ابولیلى نقل شده در حالى که اودرسال ۱۴۸ در کوفه قاضى بوده واین ۶۵ سال قبل از تولد ابن قتیبه است . چهار آن که در کتاب ، از زنى که مولف اورا دیده خبرى درباره فتح اندلس آمده که باز سال تولد ابن قتیبه سازگارى ندارد. مولف از حمله موسى بن نصیر به مراکش یاد مى کند که این شهر را یوسف بن تاشفین در سال ۴۴۵ ساخته واین باسال مرگ ابن قتیبه ۲۷۶ سازگار نیست .

شاید مهمترین دلیل عدم صحت کتاب الامامه والسیاسه به ابن قتیبه ، عدم سازگارى نثرآن با دیگر آثار او باشد. افزون برآن ، شیوه نگارش وى در تاریخ ، میان آنچه در المعارف انجام داده با آنچه در الامامه آمده توافق وتناسب ندارد.گرایش مذهبى اوبا محتواى آنچه در الامامه درباره سقیفه و داستان اختلاف مسلمانان درآن دوره آمده همخوانى ندارد. البته وى در کتاب الاختلاف عبارتى دارد که توهم گرایش شیعى را نسبت به او برانگیخته که عکاشه خواسته است از آن پاسخ دهد.

وى با مقابله با مشبه ، تا اندازه اى خود را با اخل حدیث ک سنیان سخت متعصب اند روبرو کرده است . در جاى دیگرى نیز از اهل حدیث به دلیل پنهان کردن فضائل امام على (ع ) به ویژه حدیث غدیر ناراحت است و شکایت مى کند که چرا باید به خاطر مخالفان (روافض ) اهل جدیث این حقایق را کتمان کنند.با این حال او سنى است و هیچ علقه شیعى ندارد.

به هر روى کتاب الامامه والسیاسه حتى اگر از ابن قتیبه نباشد، ازآثار باارزش ‍ تاریخى از قرن سوم است . این کتاب در اصل تاریخ خلفاست . بحث از جانشینى ابوبکر آغاز شده و با تکیه بر حوادث عراق ، تا کشته شدن امیر پیش رفته است . بسیارى از اخبار این کتاب ، نقل هاى منحصرى است که قرائن تاریخى دیگر مؤ ید آنهاست ، اما عین آنها درنقلهاى دیگر نیامده است .

به همین دلیل ، باید این اثر منابع اولیه تاریخ خلفا نخستین تا عصر اول عباسى دانست . چاپ پیشین الامامه والسیاسه درقاهره ،به سال ۱۳۸۸ توسط مطبعه مصطفى البابى الحلبى انجام شده است .چاپ جدید بافهارس توسط على شیرى چاپ شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابوعبدالله محمد بن احمدذهبی «شمس الدین ذهبى »«ابن قایماز »(۶۷۳-۷۴۸ه.ق)

محمد بن احمدبن عثمان بن قایماز ترکمانى دمشقى شافعى ، معروف به شمس الدین ذهبى از برجسته ترین علماى رجالى و از مشهورترین مورخان نیمه نخست قرن هشتم هجرى است . وى نویسنده ده ها کتاب رجالى و تاریخى است و تخصص عمده او در دانش رجال و جرح و تعدیل راویان و اخباریان ومحدثان است .

نکته مهم درباره ذهبى و ابن حجر عسقلانى آن است که این دو، آخرى افرادى هستند که به بقایاى کتابهاى قرون نخست اسلام دسترسى داشته و پس ازآنها، بسیارى از این آثار از میان رفته است . بنابراین ارزش کتابهاى ذهبى ، حفظ متون فراوانى از گذشته است که با کمال تاءسف امروزه در اختیار مانیست .

استادان

  1. و از ابوالحسین علی بن الفقیه در بعلبک و
  2. ابوالحسن علی بن مسعود موصلی و
  3. محمودبن ابی بکر ارموی و
  4. شرف الدین احمدبن ابراهیم فزاری در شام و
  5. از قاسم بن محمدبن یوسف برزالی در مصر و
  6. صدرالدین بن حمویه و
  7. گروهی دیگر از علمای مصر و شام حدیث شنوده است .

آثار

او راست :

  1. کتاب تاریخ الاسلام در بیست جلد.
  2. تاریخ النبلا در بیست جلد.
  3. الدول الاسلامیه .
  4. طبقات القراء.
  5. طبقات الحفخاظ در دو جلد.
  6. نباءالرجال .
  7. تذهیب التهذیب .
  8. اختصار تهذیب الکمال در سه جلد.
  9. اختصار کتاب الاطراف در دو جلد. الکاشف .
  10. اختصارالتذهیب .
  11. اختصار سنن البیهقی در پنج جلد.
  12. میزان الاعتدال فی نقد الرجال در سه جلد.
  13. المشتبه فی الاسماء و الانساب .
  14. تنقیح احادیث التعلیق لابن الجوزی .
  15. المستحلی اختصار المحلی .
  16. المقتنی فی الکنی .
  17. المقتفی فی الضعفا.
  18. العبر فی خبر من غبر در دو جلد.
  19. اختصارالمستدرک للحاکم در دو جلد.
  20. مختصر تاریخ ابن عساکر در ده جلد.
  21. مختصرتاریخ الخطیب البغدادی در دو جلد.
  22. اختصار تاریخ نیشابور.
  23. الکبائر.
  24. احادیث مختصر ابن الحاجب .
  25. توقیف اهل التوفیق علی مناقب الصدیق.
  26. نعم السمر فی سیره عمر.
  27. التبیان فی مناقب عثمان .
  28. فتح الطالب فی اخبار علی بن ابیطالب .
  29. معجم الاشیاخ .
  30. اختصار کتاب الجهاد لابن عساکر.
  31. مابعدالموت .
  32. اختصار کتاب القدر للبیهقی .
  33. هالهالبدر فی عدداهل بدر.
  34. اختصار تقویم البلدان لابی الفدا.
  35. نقض الجعبه فی اخبار شعبه .
  36. قضا نهارک فی اخبار ابن المبارک .
  37. اخبار ابی مسلم الخراسانی .
  38. کتاب تذکره الحفاظ و میزان الاعتدال

وى ازمؤ لفان پر تاءلیف است ، به طورى که عبدالستار الشیخ ، قریب ۲۷۰ اثر از وى برشمرده است .بیشتر این آثار در علم رجال ، تاریخ و تلخیص ‍ آثار پیشینیان است .

مهمترین کتاب وى در تاریخ عمومى جهان اسلام ، کتاب تاریخ اسلام اوست که تا کنون حوادث تا سال ۶۲۰ ضمن ۴۶ مجلد ازآن چاپ شده است . نخستین مجلد آن السیره النبویه ، مجلد دوم المغازى ، مجلد سوم الخلفاء الراشدون و پس ازآن بر اساس شیوه سالشمار حوادث و درگذشتگان هر سال آمده است . وى هفتاد طبقه را تصور کرده وبراى هر طبقه ده سال را در نظر گرفته است . مجلدات چاپ شده تاریخ الاسلام نیز بر همین اساس به صورت ده سال یا دو ده سال نشر یافته است .

وى دربیان شرح حال افکار گذشته ، دو شیوه را بکارگرفته است . در حوادث میانه سالهاى ۴۰ تا ۳۰۰ که ده سال یا یک طبقه فرض کرده ، درآغاز هر سال ، درگذشتگان آن سال را بر مى شمرد بدون آن که شرح حال آنها را بنویسد. پس از آن که ده سال مورد نظر تمام شد تحت عنوان تراجم هذه الطبقه به تفصیل شرح حال افراد در گذشته آن ده سال یا یکجا بر اساس الفبا مى آورد. اما از حوادث سال ۳۰۱ به بعد ابتداء حوادث هر سال را نقل مى کند تا آن دهه خاتمه مى یابد. پس از آن تراجم در گذشتگان هر سال را به ترتیب الفبا به صورت سالنانه مى آورد به طورى که باید درگذشتگان سال ۴۲۳ را در ذیل همان سال دید، البته نه در بخش حوادث بلکه در بخش ‍ مستقل وفیات .

وى درمقدمه سیره نبوى فهرستى اجمالى از مآخذ خود را به دست داده که به طور عمده آثار شناخته شده پیشینیان است . با این حال برخى از آثار که وى یاد کرده ، در حال حاضر موجود نیست .

منابع وى عبارتند از:

  1. دلائل النبوه بیهقى ،
  2. سیره النبى ابن اسحاق ،
  3. المغازى ابن عائذ کاتب ،
  4. طبقات الکبرى ابن سعد، تاریخ ابوعبدالله بخارى ،
  5. تاریخ احمد بن ابى خیثمه ،
  6. تاریخ یعقوب فسوى ،
  7. تاریخ محمد بن مثنى عنزى ،
  8. تاریخ ابوحفص فلاس ،
  9. تاریخ ابن ابى شیبه ،
  10. تاریخ واقدى ،
  11. تاریخ هیثم بن عدى ،
  12. تاریخ و طبقات خلیفه بن خیاط،
  13. تاریخ ابوزرعه دمشقى ،
  14. الفتوح سیف بن عمر،
  15. تاریخ مفضل بن غشان غلابى .

وى از آثار دیگرى هم که آنها را تلخیص کرده بهره برده است . از جمله آنها تاریخ نیشابور حاکم نیشابور و تاریخ دمشق ابن عساکر و وفیات الاعیان ابن خلکان و الانساب سمعانى است . تلخیص آثار بزرگ پیشین ، یکى از مهمترین کارهاى علمى ذهبى است . در این میان ، تلخیصى از کتاب طرق حدیث غدیر طبرى مورخ کرده که خوشبختانه برجاى مانده است .
ذهبى در همان مقدمه مى افزاید: براى تاءلیف این اثر تاریخ طبرى ، تاریخ ابن اثیر، تاریخ ابن الفرضى ، تاریخ وصله ابن بشکوال ، و کتابهاى دیگرى ازجمله مرآه الزمان را مطالعه کرده است .

در بیشتر موارد اخبار کتاب سیره و مغازى مسند بوده و یا دست کم منبع کتابى نقل با اید ازنام مؤ لف آمده است . از گردآورى آن موارد است که مى توان دامنه کار ذهبى را در استفاده از مآخذ مختلف به دست آورد. به هر روى نگاهى به کتاب تاریخ الاسلام نشان مى دهد که این تنها یک فهرست کلى است و ذهبى در جاى جاى شرح حال ها از کتابهاى بیشمارى بهره برده که در حال حاضر در اختیار نیست .

نمونه آن تاریخ الشیعه ابن ابى طى است که قطعات نقل شده در تاریخ الاسلام ذهبى را ما در مقالى مستقل گرد آورى کردیم .(آینه پژوهش ، ش ۴۶) آنچه جالب است این که وى ، نخستین تحریر کتاب تاریخ الاسلام را در سال ۷۱۴ در حالى که چهل سال داشت به پایان برده است .

پس از ذهبى کتاب تاریخ الاسلام از مصادر و مآخذ اصلى آثار مؤ لفان برجسته اى مانند صفدى در الوافى بالوفیات ، ابن شاکر کتبى در عیون التواریخ ، تقى الدین سبکى در طبقات الشافعیه ، و ابن کثیر در البدایه والنهایه و شمارى دیگر درآمد. همچنین این کتاب چهار بار به گونه هاى متفاوت تلخیص شد.

در اینجا نمى توان از اثر سترگ دیگر ذهبى یعنى سیر اعلام النبلاء سخن نگفت . اثرى که ضمن آن تراجم چهره هاى بیشمارى از بزرگان دنیاى اسلام از هر فرقه و مسلک و هر نقطه جهان اسلام درج شده است . این کتاب توسط موسسه الرساله وزیر نظر شعیب الارنؤ .ط در ۲۳ جلد به بهترین صورت به چاپ رسیده است . اخیرا دارالفکر بیروت نیز چاپ چاپ دیگرى از آن عرضه کرده و قسم چاپ ناشده اى را بر آن افزوده است .

کتاب تذکره الحفاظ و میزان الاعتدال نیز از آثار پر ارجى است که در عرضه شناساندن محدثان و راویان نوشته شده است . نباید پنهان کرد که ذهبى آگاهیهاى رجالى خود را در کتابهاى مختلف خود جاى داده و میان هر کدام با دیگرى به نوعى تمایز و تفاوتى گذاشته است . این تمایز گاه به تقسیم بندى طبقه اى ، گاه در وارد کردن امیران و عالمان با یکدیگر و گاه به تفصیل و تلخیص است .

گرایشهاى مذهبى ذهبى

 گرایشهاى سلفى و اهل حدیثى است و ستایش ‍ وى از ابن تیمیه (۶۶۱ ۷۲۸) على رغم اشاره به برخى انتقادها، نشانگر تمایلات مذهبى اوست . وى کتابى مفرد با عنوان الدره الیتیمه فى سیره ابن تیمیه تاءلیف کرده است . به همین دلیل گرایش ضد شیعى او قوى است و این مساءله به خوبى در میزان الاعتدال وى در ارزیابى ضعفا روشن است .

رحلت

وى در سوم ذى قعده سال ۷۴۸ در دمشق درگذشت و در قبرسات باب الصغیر مدفون شد.

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

لغت نامه دهخدا

زندگینامه ابوالفلاح عبدالحى حنبلى دمشقى«ابن عماد حنبلى»«ابن العماد حنبلى» (۱۰۳۲-۱۰۸۹ه.ق)

ابوالفلاح عبدالحى بن احمد بن محمد حنبلى دمشقى معروف به ابن العماد حنبلى ، مولف کتاب مفصل سالشمار تاریخ اسلام در طى هزار سال با نام شذرات الذهب فى اخبار مذهب است . این اثر، در شمار آخرین کتابهایى است که باید نقطه آغاز آن را المتنظم ابن الجوزى و در ادامه کار ابن اثیر و ذهبى و ابن کثیر دانست .

به عموم ، برخى از مورخان ، تکرار گذشته را صلاح ندانسته و به کار ذیل نویسى آثار پیش پرداخته اند.اما برخى همانند آنان که یادشان رفت و از جمله ابن عماد، ازاغاز شروع کرده و تاریخ را تا زمان خود دنبال کرده اند.

آثار

ابن عماد دمشقى است . در قاهره تحصیل کرده و در مکه درگذشته است . از وى بیش از پنج تاءلیف یاد نشده که مهمترین آنها همین کتاب شذرات است . کتابى در فقه ، کتابى در تفسیر و کتابى در ادب دارد.
ویژگى عمده کتاب شذرات آن است که یک دوره تاریخ اسلام را به صورت سالشمار از سال نخست هجرت تاسال ۱۰۰۰ هجرى با اختصار در خود جاى داده است .

در هر سال دو مطلب اهمیت داد،حوادث آن سال و درگذشتگان . طبعا کتابى رجالى تاریخى بمانند آثار پیشین وى است . او درهر دوره از منابع آن بهره برده و بنابراین باید آنرا تلخیص کتابهایى دانست که پیش از وى به نگارش درآمده است . وى برخلاف آثار پیشگفته ، از داستان آفرینش و قصص انبیاء سخن نگفته و تاریخ را با تاریخ اسلام از سال نخست هجرت آغاز کرده است .

وى درمقدممه یاد آور شده که افزون بر نقل حوادث ، در پى آن بوده تا فهرستى از وفیات علما و محدثان در اختیار بگذارد. پس از آن مى نویسد: بیش از هر کتابى ، از آثار ذهبى بهره برده و بعد ازآن در آثارى چون الکمال ، حلیه الاولیاء، المنهل الصافى ، و وفیات الاعیان ابن خلکان استفاده کرده است .

چاپ پیشین این کتاب ، توسط دار الافاق الحدیثه بیروت درچهار مجلد به انجام رسیده که در سالهاى اخیر فهرستى در یک مجلد براى آن چاپ شد.اما چاپ جدید آن که زیر نظر عبدالقادر ارناؤ وط انجام شده در ده مجلد همراه با مجلدى مستقل در فهارس توسط انتشارات ابن کثیر عرضه شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه شمس الدین ابوالعباس احمد البرمکی الاربلی الشافعی« ابن خلکان »(متوفی۶۷۰ه.ق)

شمس الدین ابوالعباس احمدبن ابراهیم بن ابی بکربن خلکان بن ناوک بن عبدالله بن شاکَل بن الحسین بن مالک بن جعفربن یحیی بن خالد البرمکی الاربلی الشافعی .

یکی از بزرگان علما و صدور روسا. و چنانکه خود او در تضاعیف وفیات گوید به سال ۶۰۸ ه’ ۳۹ .ق . در شهر اربل بمدرسه ملک معظم مظفرالدین بن زین الدین متولد و در ۶۲۱ صحیح بخاری را از شیخ صالح بن هبهالله شنوده و پدر او تا آخر عمر (۶۱۰) متولی تدریس مدرسه ملک المعظم در اربل بوده است .

ابن خلکان در سنه ۶۲۶ از موطن خویش بحلب رفته و سالی چند بوده و در سال ۶۳۳ به دمشق اقامت داشته است . و در ۶۳۶ نائب قاضی القضاه مصر، یوسف بن حسن سنجاری شده و در ۶۵۹ قاضی القضاه دمشق گردیده و پس از پانزده سال باز به مصر رفته و سپس بسِمَت متولی قضا به شام بازگشته است .

و کتبی صاحب فوات الوفیات گوید: ابن خلکان متولی قضای شام بود و سپس منعزل و ابن صایغ قاضی آنجا گردید و پس از هفت سال ابن صایغ عزل شد و ابن خلکان بمقام پیشین بازگشت و شعرای وقت از قبیل رشیدالدین فارقی و سعدالدین فارقی و نورالدین بن مصعب او را تهنیتها گفتند.

گویند وقتی او را بکذب در انتساب ببرامکه تهمت کردند،او در جواب گفت : اگر بدورغ نسب خواستمی کردن ، خود را بعباس بن عبدالمطلب یا علی بن ابی طالب یا یکی از صحابه بستمی . چه فایدتی مترتب تواند بود در انتساب بقومی که از آنان بقیتی نمانده و در اصل مجوس بوده اند؟ ابن خلکان را اشعاری لطیف حاکی از طبعی سلیم و ذوقی مستقیم است .

رحلت

او به سال ۶۸۰ از منصب قضای شام مستعفی شده و در ۶۸۱ درگذشته است .

آثار

کتاب نفیس او موسوم به وفیات الاعیان و انباء ابناءالزمان یکی از بزرگترین و نافعترین کتابهای فن رجال است . آنرا در ۶۵۴ بقاهره آغازکرده و در ۶۷۲ بهمان شهر بپایان رسانیده است . این کتاب بترتیب حروف معجم و ترجمه ۸۴۶ تن از بزرگان امراو وزرا و علما و جز آنان را شامل است .

مولانا ظهیرالدین اردبیلی متوفی به ۹۳۰ آنرا بفارسی آورده و مرحوم معتمدالدوله فرهادمیرزا به سال ۱۲۸۴ ه’ ۳۹ .ق . با تصحیح و حواشی و قیود و اضافاتی در طهران متن عربی آنراطبع کرده است . و دوسلان بفرانسه ترجمه کرده است ، و محمد افندی رودسی زاده با تصرفاتی به ترکی نقل کرده و در اسلامبول به سال ۱۲۸۰ ه’ ۳۹ .ق . به طبع رسیده است . و نسخه ای از کتاب وفیات بخط مولف او در متحف بریطانیا موجود است . ابن خلکان را برادری موسوم به بهاءالدین محمد بوده که قضاء بعلبک داشته و در ۶۸۳ ه’ ۳۹ .ق . وفات کرده است و شاید کتاب التاریخ الاکبر فی طبقات العلماء و اخبارهم از او باشد.

لغت نامه دهخدا

زندگینامه ابوسلیمان داود بناکتى (متوفی ۷۳۰ه.ق )

ابوسلیمان داود بن تاج الدین ابولفضل محمد بناکتى از شهر بناکت واقع در کناب رود سیحون ، از مورخان نیمه نخست قرن هشتم و از اطرافیان ایخان مغول ، غازان خان است . وى شاعر بوده و در دربار مغول به لقب ملک الشعرائى مفتخر شده است . عنوان کتاب تاریخ وى که به مناسبت نام خود وى به تاریخ بناکتى شهرت یافته روضه اولى الالباب فى معرفه التواریخ والانساب است . تاءلیف این کتاب به سال ۷۱۷ هجرى پایان یافته است .

وى در مقده نوشته است … درخاطر آمده که در علم تواریخ وانساب که معظم کتب الهى صحف سماوى در جمع ادیان به ذکر آن مشحون است ، کتابى سازیم که مشتمل بر تواریخ و انساب عموم طوایف اهل عالم وبیان اختلاف تواریخ هر قومى از ادیان مختلف و انساب مشاهیر انبیا واولى ، خصوصا سید المرسلین و خاتم النبیین محمد مصطفى علیه افضل الصلوات و اکمل التحیات وشعب الاولاد و ائمه طاهرین و خلفاو سلاطین و مشاهیر و صحابه و تابعین و مشایخ طبقات واصحاب حدیث قرّاء و علماى دین و ملوک و خواقین و امراو خوانین و سایر اقوام بنى آدم کنم و شطرى از اقوال واحوال و حکایات ایشان که در هرکتابى دیده و از مورخى و نسابه اى شنیده و تفحص بلیغ نموده به تخصیص کتاب جامع التواریخ که به حکم یرلیغ سلطان اسلام غازان خان ، خواجه رشیدالدین وزیر طاب ثراه از کتب تواریخ عالم از هند و خطا و مغول وافرنج و غیر هم ازان ممالک طلب داشته وجمع کرده بر وجه ایجاز باز نمایم .

توضیحات وى کافى است . درباره مآخذ وى ، این را هم باید افزود که بنابه گفته مصحح کتاب ، تاریخ بناکتى ، برخلاف تورایخ دیگر اسلامى ، مانند جامع التواریخ ، شامل شرح بالنسبه مبسوط و دقیق است از احوال ملل غیر مسلمان مثل یهود عیسویان و هنود و چینى ها و مغول .

نام برخى از آثار تاریخى و غیر تاریخى درمتن کتاب آمده که ازان جمله غرر السیر ثعالبى ، دیوان النسب ، تاریخ ولاه خراسان اسلامى ، مجمع البیان طبرسى ، کتاب مسعودى (شاید مروج الذهب )، شرح احوال مذاهب اهل عالم از فخر رازى مى باشد.(۵۹۰)
کتاب در نه قسم تنظیم شده است . قسم نخست در شناخت انساب و تاریخ آدم تا ابراهیم (ع ). در بخشى از این قسم به بیان تواریخى که منجمان نهاده اند پرداخته شده است .

قسم دوم شاهان ایران تاساسانى . قسم سوم در نسب پیامبر (ص )، تاریخ خلفا و دوازده امام است . به دنبال آن تاریخ خاندان اموى و عباسى . قسم چهارم در دولتهاى مستقل ایرانى در دوره عباسیان . قسم پنجم درتاریخ انبیاى یهود. قسم ششم در تاریخ نصارا و افرنج تا پاپها. قسم هفتم د رتاریخ هندیان و مسلمانان هند. قسم هشتم در تاریخ چین . قسم نهم تاریخ مغول تا غازان خان .

از این تقسیم بندى ، آشکار مى شود که وى برخلاف متون کهن که تاریخ آفرینش را تا پیابمر (ص ) و به دنبال یکدیگر مى آورد، فصل بندى جدیدى کرده که قابل تاءمل است . نکته دیگر آن که وى نشان داده که از نسل سنیان دوازده امامى است ؛ زیرا هم تاریخ خلفا را با احترام آورده (۹۲ ۹۸) و هم تاریخ دوازده امام را (صص ۹۸ ۱۳۴)

تاریخ بناکتى ، همان طور که از نام اصلى اش به دست مى آید، تنها کتاب تاریخى نیست ، بلکه آگاهیهاى نسب شناسانه نیز دارد که بسیار قابل تاءمل است . به عنوان مثال ، در ذیل شرح حال امام حسن (ع ) از فرزندان وى در یمن سخن مى گوید وشرحى از اعقاب وى را ارائه مى دهد.تاریخ بناکتى در سال ۱۳۴۸ به کوشش جعفر شعار توسط انتشارات انجمن آثار ملى به چاپ رسیده است.

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه احمد دمشقى قرمانى(۹۳۹-۱۰۳۲ه.ق)

احمد بن یوسف بن احمد دمشقى قرمانى از مورخان قرن دهم و یازدهم هجرى است . اثر مشهور وى کتاب اخبار الدول واخبار الاول فى التاریخ به چاپ رسیده است .

وى در مقدمه یاد آور شده که هدفش تلخیص ‍ سیر الاولین من الانبیاء والمرسلین بوده و بناى آن داشته تا تاریخ امتهاى گذشته و نیز عجایب و غرایب عالم را بشناساند. مقدمه کتاب مشتمل بر هفت فصل است .

نخست در معناى تاریخ و موضوع آن و تواریخ قبل از تاریخ هجرى .دوم درآفرینش ؛سوم در خلقت جن وانس ؛چهارم در تاریخ زمین و جغرافیاى آن .پنجم در خلقت آسمانها. ششم در معناى نبوت و رسالت و شمار انبیاء… فصل هفتم فهرست مطالب کتاب .

در فصل هفتم وى فهرست تفصیلى کتاب را به دست داده است . وى به اختصار تمام ، به تاریخ انبیاء، سیره نبوى ، تاریخ خلفاى نخست ، امویان ، عباسیان ، فاطمیان ، ایوبیان ، ممالیک ، علویان ، اشراف مکه ، و بسیارى از دولتهاى خرد و کلان مناطق مختلف عالم را آورده .

اشارتى به دولت صفوى کرده و در نهایت شناختى اجمالى از شهرهاى مهم عالم اسلام وبسیارى ازمطالب دیگر را به دست داده است . تنها با دیدن فهرست کتاب ، مى توان دریافت که نویسنده تا چه اندازه به اجمال ، به همه آنچه ک در آن زمان ، دانستن آن از تاریخ عالم ممکن بود اشارتى کرده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه غیاث الدین بن همام الدین محمد« خواند میر»(۸۸۰ ۹۴۱ یا ۹۴۲)

غیاث الدین بن همام الدین محمد مشهور به خواند میر، نواده دخترى میر خواند صاحب تاریخ روضه الصفا است . وى در جوانى در کنار امیر علیشیر نوائى وزیر سلطان حسین بایقرا بود و پس ازآن در خدمت بدیع الزمان فرزند بزرگ سلطان حسین . بعدها نیز در کنار بابر و همایون شاه .

آثار

از جمله آثار تاریخى وى کتاب مآثر الملوک است که آن را در سال ۹۰۳ تاءلیف کرده و بیشتر در آداب و حکایات مملکت دارى است . این اثر توسط میرهاشم محدث به چاپ رسیده است .

کتاب دیگر او خلاصه الاخبار فى بیان احوال الاخیار است تا تاریخ عمومى را تاسال ۸۷۵ نوشته است . تاریخ انبیا تا پیامبر (ص ) حکما و فلاسفه یونان باستان . سلسله هاى شاهى ایران و عرب . سیره نبوى . خلفاى نخست و امامان . خاندان اموى و عباسى و سلسله هاى مستقل ایرانى و مغول و تیموریان و خاتمه اى درباره شهر هرات و رجال آن . از این کتاب نسخه هاى فراوانى در دست است اما گویا به چاپ نرسیده است .

مهمترین کتاب خواند میر که شهرت بسزایى بدست آورد، کتاب حبیب السیر فى اخبار افراد البشر است . وى این تاریخ عمومى خودرا ابتدا در سال ۹۲۷ هجرى و پس از آن تحریر دومش را در سال ۹۳۱ هجرى و سپس ‍ تحریر سومش را درسال ۹۳۵ انجام داده است .

این کتاب شامل یک مقدمه و سه مجلد است . مجلد نخست پیامبران و دانشمندان . پادشاهان پیش از اسلام ایران و عرب . پیامبر (ص ) و خلفا. مجلد دوم شامل زندگى دوازده امام ، خاندان اموى و عباسى وسلسله هاى مستقل معاصر. مجلد سوم درباره خان هاى ترکستان ، چنگیز و حانشیان او. ممالیک مصر، سلسله هاى مستقل ایرانى قرن هفتم تا نه . تیموریان تاسلطان حسین بایقرا. شاه اسماعیل صفوى .خاتمه هم در جغرافیاى جهان و یاد از غرایب .(۵۹۸)این کتاب در چهار مجلد در سال ۱۳۳۳ شمسى چاپ شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه محمد بن خاوند شاه«میرخواند»(۸۳۷- ۹۰۳ه.ق)

محمد بن خاوند شاه بن محمود مورخ نامی قرن نهم هجری و مؤلف تاریخ معروف (روضه الصفا فی سیره الانبیاء و الملوک و الخلفاء) که بیشتر به نام بخش اول آن (روضه الصفا) معروف است و آن را به نام امیرعلیشیر نوایی کرده است.

میرخوند (یادداشت مؤلف) (فوت ۹۰۳ یا ۹۰۴ ه ق ) پدرش در اصل از مردم بخارا بود اما به بلخ مهاجرت کرده و میرخواند بیشتر عمر خود را در هرات گذرانید و مورد توجه خاص امیر علیشیر نوائی قرار گرفت و کتاب روضه الصفا را که تاریخ عمومی عالم از بدو خلقت تا زمان خود اوست به نام آن وزیر نوشته است و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و فهرست رجال حبیب السیر شود.

 بخشهاى مختلف کتاب عبارتند از: تاریخ آفرینش ‍ تا یزدگرد. سیره نبوى و خلفاى نخست . دوازده امام و خلفاى اموى و عباسى .
سلسله هاى مستقل و معاصر خلافت عباسى . چنگیز و جانشینانش ‍ تیمور وبازماندگانش . سلطان حسین بایقراوفرزندان او که تاسل ۹۲۹ ادامه یافته و در واقع این قسمت مطابق کتاب حبیب السیر است .

این بخش را خواندمیر نواده دخترى میرخواند تکمیل کرده است . خاتمه اى هم در جغرافیاى بلاد دارد که به عنوان جلد هشتم کتاب شناخته مى شود. خواند میر ویرایشگر تمامى کتاب است .

این کتاب یک باردر بمبئى به سال ۱۸۴۵ چاپ شده است . پس از آن در سال ۱۲۶۵ تا ۱۲۷۱ قمرى در تهران . بار دیگر در سال ۱۳۰۸ و درنهایت در هفت مجلد در تهران به سال ۱۳۳۸ شمسى و ضمیمه سه جلدى از هشت تاده با عنوان روضه الصفاى ناصرى .

کتاب روضه الصفا در سالهاى اخیر با نثر سنگین عباس زریاب خویى تحریرى مجدد شد و به صورت متن تهذیب و تلخیص شده روانه بازار شد. کار جدید توسط انتشارات علمى (تهران ،۱۳۷۳) عرضه شده ، در دو مجلد شامل (شش جزء است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان
لغت نامه دهخدا

زندگینامه ابوالفتح کراجکى (متوفی ۴۹۹ه. ق)

شیخ ابوالفتح محمد بن على کراجکى طرابلسى. فقیه، اصولى، ریاضیدان، ستاره‏ شناس، ادیب، مسلط به علوم حدیث، فلسفه، کلام، نحو، اخلاق، تاریخ، رجال، تفسیر و پزشکى.

استادان

وى در محضر استادان بزرگوارى چون

شیخ مفید،

سید مرتضى علم الهدى،

شیخ طوسى و …

شاگردى کرد و از هر کدام توشه‏اى و بهره‏اى گرفت. سفرهاى بسیارى به کشورهاى مختلف از جمله فلسطین، سوریه، لبنان، مصر، بغداد و همچنین شهرهاى دور و کنار خود داشت. با مباحثات و تألیفات خود که نزدیک ۸۰ اثر مى‏ شود به بررسى مذاهب اسماعیلیه، فرق اهل تسنن، یهودیت و مسیحیت پرداخت و برترى شیعه و مذهب امامیه را بر همگان آشکار کرد.
وى در لبنان و شهر صور درگذشت.

تألیفات وى:

۱- کنز الفوائد؛
۲- روضه العابدین و نزهه الزاهدین؛
۳- الرساله الناصریه؛
۴- معدن الجواهر و …

منابع فقه شیعه (ترجمه جامع أحادیث الشیعه)//آقا حسین بروجردى

زندگینامه ابومحمد احمد بن على«ابن اعثم کوفى الکندى» (متوفی ۳۱۴ ق)

ابومحمد احمد بن على، معروف به ابن اعثم کوفى الکندى. محدث، شاعر و تاریخ‏نگار بزرگ شیعى.از زادگاه و زادروز وى هیچ اطلاعى در دست نیست و حتى در نام و نسب وى اختلاف است. برخى نام وى را احمد و برخى محمد آورده ‏اند. همچنین لفظ «اعثم» را که لقب پدر وى بود، گاهى درباره خود وى «ابن اعثم» به کار بردند.

یاقوت حموى در معجم الادبا ابیاتى از وى آورده است. نیز در ارشاد الاریب الى معرفه الادیب، حموى از وى چنین یاد مى‏کند:
«مورخ است و شیعى مذهب و نزد اهل حدیث ضعیف شمرده مى‏شود»؛ که البته سخن حموى از جهت بغض و کینى است که به تشیع دارد.

از خاکجاى وى هیچ‏گونه اطلاعى در دسترس نیست.

تألیفات وى:

۱- الفتوح؛
۲- کتاب التاریخ؛
۳- کتاب المألوف.(۱)

محمد(ابومحمد على یا احمد) بن على بن اعثم کوفى نویسنده کتاب پرمحتواى الفتوح است که تا دوره اخیر از سوى مورخان و شرح حال نویسان مورد غفلت واقع شده بود. متن عربى کتاب وى تنها یک دو دهه است که در دسترس محققان قرار گرفته و گویا از روى تنها نسخه به چاپ رسیده است .بخشهاى از متن عربى به وسیله متن فارسى باقى مانده از قرن ششم تکمیل شده است .

به نظر مى رسد که متن حاضر نباید مشتمل بر تمامى متن اصلى باشد. موردى از این کتاب که ابن طاووس آن را نقل کرده ، در متن حاضر نیامده است .

این ترجمه ، ترجمه اى است که آزاد که از حیث ادبى از اهمیت بالایى برخوردار است و تنها تا وقایع امام حسین (ع ) رادارد. متن عربى کتاب از پس از رحلت پیامبر (ص ) شروع شهد و تا پایان خلافت مستعین را دربرگرفته است . ابن اعثم در بیشتر موارد از مآخذ خود یاد نکرده ، اما بسیارى از اخبار آن را در سایر منابع مى توان یافت . در عین حال در مواردى یاد از برخى از منابع خود کرده است .

برخى ازنامهاى آشنا عبارتند از شعبى ، نصر بن مزاحم ،واقدى ، زهرى ، هشام کلبى ، وى پس ‍ از یاد از این اسناد که اسامى نوعا همراه با تصحیف است مى نویسد: من همه روایات اینها را با وجود اختلافات موجود درآنها جمع آورى کردم و از مجموع آنها یک روایت را با مضمونى واحد ترتیب دادم .

وى در جاى دیگرى هم مانند همین اسامى و اسناد را باهمان آشفتگى به دست داده و دقیقا همان جمله را که یک روایت ازمجموع روایات فراهم کرده و آورده است .بى شبهه یکى از مهمترین مآخذ او آثار ابومخنف بوده و افزون بر آن که در سند بالا از طریق کلبى از وى یاد کرده ، در برخى موارد با سند مستقل خود مطالبى از ابومخنف نقل کرده است .

همینطور، در مواردى نقل معینى را به نقل از هیثم بن عدى (واو از عبدالله بن عیاش از شعبى ) آورده است .ایضا وى رشته اى از اسناد را در مورد دیگرى به دست داده که نیاز به بررسى مفصل دارد. در میان آنها سندى نیز آمده که نهایت آن چنین است … حدیث کرد مرا ابوعمر حفص ‍ بن محمد از جعفر بن محمد الصادق از پدرش از پدرانش . در این اسناد نامهاى آشنا نصر بن مزاحم منقرى ، واقدى ، هشام کلبى از ابومخنف ، عوانه بن حکم ، هیثم بن عدى ، ابن داءب وابولبخترى مى باشد.

ابن اعثم در اخبار مربوط به جنگ امویان و عباسیان و آغاز خلافت عباسیان ، به طور مرتب مطالبى از مدائنى نقل کرده است .در مورد دیگرى از احمد بن یحیى (بلاذرى ) نقلهایى را آورده است .
ابن اعثم در بخش فتح خراسان از کتاب مدائنى بهره برده است . همانطور که درباره فتح ارمینیه و آذربایجان ، از کتابهاى ابوعبیده ، معمر بن مثنى که دو کتاب با عنوان فتح ارمینیه وآذربایجان داشته استفاده کرده است .

به هر روى در بیشتر موارد نقلها با قال که گفته خود ابن اعثم یا راوى کتاب اوست آغاز مى شود و گزیده اى از روایات مربوط به وقایع را در مى گیرد. بدون شبهه ، کتاب از روى مآخذ دست اول نوشته شده و مطالب منحصر فراوانى دارد.
کتاب فتوح تا صفحه ۲۴۴ مجلد هشتم تمام مى شود، اما پس از آن عنوان حکایه الامام الشافعى مع الرشید آمده است . به دنبال آن عنوان ایضا خبر الشافعى نیز آمده و بار دیگر روال طبیعى کتاب که تاریخ دوران رشید است ادامه یافته است . یا باید تعبیر تم کتاب الفتوح غلط باشد یا آن که مولف بعد از تاءلیف بخش پایانى را برآن افزوده باشد. بخش اخیر کتاب فتوح ، شباهت فراوانى به نقلهاى طبرى دارد.

گفتنى است که در سالهاى اخیر، کتابى با نام کتاب الرده از واقدى چاپ شد که شباهتهاى فراوانى با بخش اخبار رده کتاب الفتوح دارد. یک حدس ان است که ابن اعثم با استفاده از کتاب واقدى این بخش را تاءلیف کرده و حدس دیگر آن که بعدها بر اسا این کتاب ابن اعثم متنى فراهم آمده و منسوب به واقدى شده است . این مساءله نیاز به تقحیق بیشتر دارد.

ابن اعثم متهم به تشیع است . نگاهى به کتابش اتهام تشیع امامى و یا زیدى و اسماعیلى را رد مى کند؛ زیرا درباره خلفاى نخست مطالب مثبت زیادى آورده است . در عین حال واقعیاتى را نیز که به کار شیعیان مى آید، فراوان در خود جاى داده است .

این مساءله به تشیع عراقى او باز مى گردد. مى دانیم درباره راویان و اخباریان کوفى اصل بر تشیع است .ابن اعثم نیز باید متاءثر از این نوع خاص از تشیع باشد. نگاهى به مسائل تولد امام حسین (ع ) و رفت و شد فرشتگان و خبر دادن جبرئل از شهادت امام حسین (ع ) و چگونگى این نقل هاى ، نشان مى دهد که وى ازمآخذ شیعى استفاده کرده و بدون تغییر در لحن آن ها، آن مطالب را آورده است .

کتاب فتوح منبع اخبارى است که درباره آگاهى پیامبر (ص ) و امام حسین (ع ) از شهادت آن حضرت در کربلا خبر مى دهد به عنوان نمونه به این نقل بنگرید:
قال شرحبیل ابن ابى عون : ان الملک الذى جاء النبى (ص ) انما کان ملک البحار و ذلک ان ملکا من ملائکه الفرادیس نزل الى البحر الاعظم ، ثم نشر اجنحته علیه و صاح صیحه و قال : یا اصحاب البحار! البسوا ثیاب الحزن فان فرخ محمد مزبوح مقتول ، ثم جاء الى النبى (ص ) فقال : یا حبیب الله ! یقتتل على هذه الارض فرقتان من اءمتک ، احداهما ظالمه معتدیه فاسقه ، یقتلون فرخک الحسین ابن ابنتک باءرضکرب وبلاء. و هذه تربته یا محمد! قال : ثم ناوله قبضه من اءرض کربلاء و قال : تکون هذه التربه عندک حتى ترى علامه ذلک : ثم حمل ذلک الملک من تربه الحسین فى بعض ‍ اجنحه فرم یبق ملک فى سماء الدنیا الاشمّ تلک التربه و صار فیها عنده اثر و خبر.

مطالبى که در این کتاب درباره جنگهاى ارتداد آمده ، به طور منحصر حاوى اخبارى است که نشان مى دهد برخى از کسانى که مرتد نامیده شدند، کسانى بودند که به دفاع از حق امام على (ع ) و اهل بیت حاضر به پرداخت زکات به حکومت ابوبکر نشده بودند.
مطالب آن درباره حوادث عراق ، افزون بر اخبار آن درباره سایر شهرهاست .

یک جلد از چاپ هشت جلدى درباره کربلا بوده ومجلد مزبور ازمآخذ دست اول حماسه کربلا محسوب مى شود. همین متن با اندک تغییر در مقتل الحسین از خوارزمى آمده است . یاقوت شرح حال کوتاه وى را آورده و ضمن شیعه دانستن او، دو کتاب براى وى یاد کرده است . نخست تاریخ او از زمان ابوبکر تا هارون و دوم کتاب تاریخ او مشتمل برحوادث زمان تا دوران مقتدر.
او کتاب اول وى را از آغاز خلافت ابوبکر تا دوره هارون دانسته در حالى که کتاب حاضر از خلافت ابوبکر تا خلافت معتصم را شامل مى شود.

چاپ نخست این کتاب در هند تحت مراقبت محمد عبدالمعید خان و توسط مجلس دائره المعارف المعثمانیه در حیدر آباد دکن چاپ شده است . همین چاپ در بیروت توسط دارالندوه الجدیده افست شده است . چاپ دیگرى از متن عربى فتوح با تحقیق على شیرى در بیروت توسط دارالفنون انجام شده است . امتیاز این چاپ فهرست یک جلدى بر متن کتاب است .

اشاره کردیم که چاپ فتوح در هند بر اساس یک نسخه بوده که از آن در حواشى اصل یاد شده و مصحح اصلاحاتى از سایر کتابها روى متن کرده است . سزگین نسخه هاى مختلفى از این کتاب را یاد کرده و افزوده که کتابى هم با عنوان ابتداء خبر وقعه صفین در کتابخانه منجانا هست که ممکن است بخشى از همین فتوح باشد.(۲)



(۱)منابع فقه شیعه (ترجمه جامع أحادیث الشیعه)//آقاحسین بروجردی

(۲)منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابوالفضل نصربن مزاحم بن سیار منقرى« نصر بن مزاحم » ( ۱۲۰- ۲۱۲ه.ق)

او ابو الفضل نصر بن مزاحم بن سیار منقرى است که نسبتش به بنى منقر بن عبید بن حارث بن عمرو بن کعب بن سعد بن زید مناه بن تمیم مى‏ رسد(۱). وى مورخى است عرب که به گفته مورخان در مذهب خویش غلوى داشت.

خاستگاهش کوفه بود ولى بعد در بغداد سکونت گزید و در آنجا از

  1. سفیان ثورى،
  2. و شعبه بن حجاج
  3. ، و حبیب بن حسان،
  4. و عبد العزیز بن سیاه،
  5. و یزید بن ابراهیم تسترى،
  6. و ابى الجارود،
  7. و زیاد بن منذر استماع حدیث کرد.

پسرش (حسین بن نصر) و نوح بن حبیب قومسى، و ابو صلت هروى، و ابو سعید اشج، و على بن منذر طریقى، و گروهى از کوفیان نیز از او روایت کرده ‏اند. از آنجا که وى از ساکنان بغداد بود خطیب بغدادى در تاریخ خویش زندگینامه او را آورده است(۲). تاریخها سال ولادت او را براى ما باز نگفته‏اند ولى همین که او را در ردیف ابو مخنف شمرده‏ اند ما را بر آن مى‏دارد که بگوییم وى از کهنسالان بوده زیرا چنان که ابن حجر در لسان المیزان ذکر کرده ابو مخنف لوط بن یحیى، پیش از سال ۱۷۰ ه ق در گذشته و با این حساب احتمال مرجح آن است که ولادت نصر به سال ۱۲۰ ه ق بوده باشد.

تذکره‏نویسان آورده‏اند که او عطار بود و عطر مى‏ فروخت، و شاید همین (ملازمت با بوى خوش) باعث شده است که رایحه‏اى از خوش ذوقى از کتابش به مشام جان رسد و نیز شاید همین (دقت و ظرافت حرفه‏اى) چنین روح‏ درخشانى را که در تألیف خود دارد بدو بخشیده باشد؛ چه او مقدمات جنگ صفین را با مهارت و به ترتیب آورده و سپس با نهایت دقت و به گزینى تصویرى از اصل نبرد را که محور اصلى کتاب است براى ما ترسیم مى‏ کند و به روایت اخبار گروههاى (درگیر پیکار) و خطبه‏ ها و اشعارشان مى ‏پردازد،

و با آنکه این اشعار شامل سروده‏هاى راویان یا تلفیق خبرنگاران است، در تمام کتاب از توفیق رعایت انسجام و هماهنگى و پیوستگى و درستى تصویر و ترتیب و نظم گزارش بى ‏نصیب نیست.

مورخان را در موثق شمردن نصر اختلاف است و این روشى است که در مورد هر راوى شیعى دیگرى نیز دارند. در حالى که ابن حبان او را در شمار ثقات مى ‏آورد (۳)و ابن ابى الحدید شیعى در حق او مى ‏گوید (۴)«ما آنچه را نصر بن مزاحم در کتاب صفین در این باب آورده ذکر مى‏کنیم چه او مورد اعتمادى راستین و درست‏گوى و از نسب جانبدارى و دغلى به دور، و از رجال اصحاب حدیث است»، آنگاه عقیلى درباره او گوید: «شیعه ‏ایست که در حدیثش اضطراب است»(۵) و ابو حاتم گوید: «حدیثش دستخوش گرایش و متروک است»(۶).

هر چه باشد کسى که به این کتاب او بنگرد آرامش مورخ را- که گرایشهاى تعصب‏آمیز، جز در پاره‏اى موارد ناچیز که گزیرى از آن نیست، او را به هوادارى وا نداشته- احساس مى‏کند. او وقتى زبونیها و معایب معاویه را ذکر مى‏ کند نیش زبانهاى دشمنان درباره على علیه السلام را نیز پنهان نمى ‏دارد.

مصنفات او

یاقوت گوید(۷) : «به تاریخ و اخبار آگاه بود» و ابن الندیم‏(۸) مصنفات او را چنین آورده:

  1. کتاب الغارات‏(۹) ،
  2. کتاب الجمل،
  3. کتاب صفین،
  4. کتاب مقتل حجر بن عدى و
  5. کتاب مقتل الحسین بن على.

صاحب منته المقال بر این افزاید(۱۰) :

  1. کتاب عین الورده(۱۱) ،
  2. کتاب اخبار المختار(۱۲) و
  3. کتاب المناقب.

چنان که ملاحظه مى ‏کنید کوشش این مرد متوجه تألیفات شیعى بوده و دست روزگار از تمام آثار او جز کتاب حاضر، کتاب صفین، اثر دیگرى را به امانت براى ما نگه نداشته است(۱۳).



( ۱) المعارف، ۳۶ و الاشتقاق، ۱۵۲
( ۲) تاریخ بغداد، ۱۳: ۲۸۲- ۲۸۳
( ۳) لسان المیزان، ۶: ۱۵۷
( ۴) شرح نهج البلاغه، ۱: ۱۸۳
( ۵) حدیث مضطرب یکى از دوازده قسم حدیث ضعیف و حدیثى است که سند آن مختل باشد، به خلاف حدیث جید یا نیکو.- م.
( ۶) لسان المیزان، ۶: ۱۵۷

( ۷) معجم الادباء، ۱۹: ۲۲۵
( ۸) الفهرست، ۱۷۳٫ یاقوت در معجم خود نیز نام این مصنفات را بدون تصریح به اینکه از کجا نقل شده یاد کرده است.
( ۹) از کسانى که کتابى به همین نام تألیف کرده‏اند، ابراهیم بن هلال ثقفى است که ابن ابى الحدید از او بسیار روایت مى‏کند.
( ۱۰) منته المقال، ابى على محمد بن اسماعیل، ۳۱۷
( ۱۱) عین الورده، همان رأس عین، شهر مشهورى در جزیره( بین النهرین علیا- سرزمین واقع بین دجله و فرات) است که در آن پیکارى بین اعراب واقع شد و از روزهاى تاریخى( ایام العرب) است. معجم البلدان.
( ۱۲) مختار بن ابى عبید ثقفى، صاحب طریقه« مختاریه» که آن را« کیسانیه» نیز گویند و فرقه‏اى از فرقه‏ هاى شیعه است. الفرق بین الفرق. ۲۷- ۲۸

(۱۳)مقدمه نصر بن مزاحم، پیکار صفین / ترجمه وقعه صفین – تهران، چاپ: دوم، ۱۳۷۰ ش.

زندگینامه على بن ظافر ازدى (۵۶۷-۶۱۳ه.ق)

ابوالحسن على بن ابى منصور ظافر بن حسین حلبى ازدى از مورخان قرن ششم هجرى است . اثر بازمانده از وى کتاب اخبار الدول المنقطعه تاریخ الدوله العباسیه است که با تصحیح محمد بن مسفر بن حسین الزهرانى چاپ شده است .

 وى که مصرى است ، در اصل تخصص در ادب داشت و در محفل ادبى اش جمع فراوانى از ادیبان و شاعران شرکت داشته اند. از کتاب وى که تاریخ دولتهاى عباسى ، فاطمى ، حمدانى ، طولونى ، اخشیدى ، ساجه اى و صنهاجى بوده ، تنها یک جزء باقى مانده ک مشتمل بر اخبار دولت عباسى است .

بنابه گفته مصحح وى در تاءلیف این کتاب از تاریخ طبرى ، یعقوبى ، البدء والتاریخ ، المنتظم ابن جوزى ، والذخائر والتحف رشید بن زبیر(قرن چهارم ) بهره گرفته است . نیز میان عبارات اسامى برخى از اخباریان چون زبیر بن بکار، احمد بن سهل بلخى ، ابن عرفه نفطویه (م ۳۲۳) ثابت بن سنان (م ۳۶۵) و شمار دیگرى آمده است .

برخى ازآثار تاریخى که پس از وى تاءلیف شده مانند مختصر اخبار الخلفاء ابن الساعى (م ۶۷۴) و مختصر تاریخ البشر ابن الکازرونى (م ۶۹۷)و… از این اثر استفاده کرده اند.
بخش چاپ شده تاریخ خلفاى بنى عباس را تا الناصر الدین الله (شروع خلافت ۵۷۵) در بردارد.

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابوالحسن على شیبانى«ابن اثیر »(۵۵۵-۶۳۰ه.ق)

ابوالحسن على بن ابى الکرام محمد بن عبدالکریم بن عبدالله شیبانى. تاریخ‏نگار، ادیب، نسب‏ شناش و محدث. ملقب به عزالدین و مشهور به ابن اثیر جزرى.
وى در جزیره ابن عمر زاده شد و دوره جوانى خود را در موصل گذراند. در موصل، شام و بغداد نزد استادان بنامى چون ابومحمد عبدالله بن على بن سویده، ابوالقاسم یعیش بن صدقه، عبد المنعم بن کلیب حرانى و … دانش روزگار را فرا گرفت.

ابن خلکان مى‏ گوید: «ابن اثیر، حافظ حدیث بود و تواریخ را از برداشت و انساب عرب را نیک مى‏دانست و به اخبار عرب واقف بود».
وى در بغداد درگذشت و به خاک سپرده شد.

آثار

تألیفات وى:

۱- اللباب فى تهذیب الانساب؛
۲- اسد الغابه فى معرفه الصحابه؛
۳- الکامل فى التاریخ؛
۴- التاریخ الباهر فى الدوله الاتابکیه و …

 شهرت وى به دو کتاب عظیم او نخست الکامل فى التاریخ و دوم اسد الغابه فى معرفه الصحابه است . جزآن کتاب اللباب فى تهذیب الانساب را نگاشته که تلخیص کتاب الانساب سمعانى است . نیز کتابى با نام الباهر که درباره خاندان زنگیان موصل است .
ابن اثیر در اصل متولد جزیره ابن عمر از منطقه جزیره در شمال رود فرات است که به موصل آمده است . وى همراه دو برادر، نخست مجدالدین صاحب جامع الاصول و دوم ضیاء الدین صاحب المثل السائر فى ادب الکاتب والشاعر که آنها نیز در کار نگارش و تاءلیف بوده اند، شهرت خاصى برخوردار است .

مهمترین اثر ابن اثیر کتاب الکامل است که آخرین اثر اوست . این کتاب نیز به مانند آثارى که در این دوره ها تاءلیف شده از دو بخش تشکیل مى شود. بخشى که اقتباس از طبرى و آثارى پس از اوست و بخشى که با تکیه بر تک نگاریها و مشاهدات شخصى مؤ لف نگاشته شده و به طور عمده مربوط به رخدادهاى قرن ششم و ربع نخست قرن هفتم مى شود. با این حال ، ابن اثیر، در تلخیص طبرى شیوه جالبى را در پیش گرفته و در اقتباس ازآثار دیگر، اسلوبى را بکار برده که سبب شده تاریخ او پس از تاریخ طبرى ، شهرت فراوان پیدا کند.

تاریخ طبرى در هر بخش آمیخته اى است از روایات مختلف که معرکه آراء است . مطالعه این اثر براى پژوهشگر قابل استفاده است ، اما براى کسانى که به کتابى یک دست و عمومى نیازمند هستند، چندان مفید نیست . ابن اثیر این مشکل را با تاءلیف سترگ خود حل کرد و به همین دلیل کتاب او شهرت یافت .

ابن اثیر در مقدمه کتاب از علاقه خود به تاریخ سخن گفته و مى نویسد که پس از مراجعه به آثار موجود دریافته که آنها یا بسیار مطوّل اندویا بسیار مختصر. افزون بر آن کسانى که در شرق تاریخ اسلام رانوشته اند، به حوادث غرب اسلامى بى توجه اند وهمینطور به عکس . به همین دلیل او تلاش کرده تا تاریخ بنگارد که جامع اخبار شاهان غرب و شرق باشد. البته بلافاصله گوشزد مى کند که مدعى آن نیست که همه تاریخ را در کتاب خودآورده است اما مى تواند مدعى شود که آنچه را در کتاب خود فراهم آورده است در کتاب دیگرى فراهم نیامده است . وى در ادامه از شیوه کار خود سخن گفته است .

وى یادآور شده است که در سه قرن نخست تاریخ طبرى را تلخیص کرده و آنچه را که در سایر کتابها بوده برآن افزوده است . وى در این کار از منابع معتبر و مشهور استفاده کرده است . ابن اثیر بحثى نیز در فواید تاریخ آورده که بحث جالبى است .

نخستین بحث کتاب درباره تاریخ هجرى وپیدایش آن در دوران خلافت عمر است . بلافاصله بعد از آن بحث آفرینش ، هبوط آدم و زندگى انبیاء آمده است . به دنبال آن بحث از شاهان قدمى و عرب جاهلى آمده وسپس وارد سیره نبوى شده است . الکامل بر اساس سالشمار بوده ، بخشى به حوادث و بخشى به درگشتگان هر سال اختصاص داده شده است . طبعا بخش حوادث وتفصیلى که درآن آمده ، بیش از بخش دوم یعنى یاد از درگذشتگان هر سال است .

مهمترین بخش الکامل حوادثى است که معاصر خود مؤ لف بوده و نکات تازه آن فراوان است . آخرین سالهاى زندگى وى مصادف با حملات مغولان به شرق اسلامى بود که این اثر گزارش آنها را بر اساس مسموعات خود نگاشته است . وى حوادث راتا سال ۶۲۸ دنبال کرده است .

کتاب کامل چندین چاپ شده است .جداى از چاپ اروپا، چاپ رایج آن توسط دار صادر بیروت در سیزده مجلد انجام شده است . چاپ دیگر آن در نه مجلد توسط داراحیاء التراث العربى (بیروت ، ۱۴۱۴) چاپ شده است . هردو چاپ فهارس بالنسبه خوبى دارد.

ترجمه فارسى الکامل با نام کامل ، تاریخ بزرگ اسلام و ایران توسط ابوالقاسم پاینده و توسط مؤ سسه مطبوعاتى علمى در بیست وهفت مجلد چاپ شده است . ترجمه جدید آن توسط محمد حسین روحانى تا کنون هفت مجلد انجام شده وناشر آن انتشارات اساطیر (تهران ، ۱۳۷۰) مى باشد.

کتاب دیگر مؤ لف اسد الغابه فى معرفه الصحابه است که شرح حال مفصل اصحاب رسول خدا است . بخش نخست آن در چهار جلد رجال وبخشى پایانى آن در یک مجلد شرح حال صحابیان زن است . این اثر در کنار الاستعیاب ابن عبالبر والاصابه ابن حجر عسقلانى از مهمترین آثارى است که در شرح حال صحابه نگاشته شده است . چاپ منقح آن با تحقیق محمد ابراهیمالبنا، محمد احمد عاشورد، و محمود عبدالوهب فاید در مصر چاپ شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

منابع فقه شیعه (ترجمه جامع أحادیث الشیعه)//آقاحسین بروجردی

زندگینامه ابوالفرج عبدالرحمن جوزى«ابن الجوزى »(۵۰۸ یا۵۱۰-۵۹۷ه.ق)

ابولفرج عبدالرحمان بن على بن محمد ابن جوزى از مفسران ، واعظان و مورخان بزرگ قرن ششم هجرى است . مهمترین اثر تاریخى وى که همواره مورد استفاده نویسندگان بعدى بوده کتاب المنتظم فى تاریخ الملوک والامم است . وى تحصیل کرده بغداد است و در همین شهر به وعظ مى پرداخته است .

این کتاب نخست بار در دو ثلث اخیر آن (از حوادث سال ۲۵۷ به بعد) در هند چاپ شده واخیرا تمامى آن ، ضمن هیجده جلد به ضمیمه یک جلد فهارس با تصحیح محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا در بیروت ( دارالکتب العلمیه ، ۱۴۱۲) چاپ شده است .

المنتظم حوادث تاریخى را تا سال ۵۷۴ دنبال کرده است . پس ازآن مولف کتاب خود را در اثرى دیگر با نام شذور العقود فى تاریخ العهود تلخیص ‍ کرده و با افزودن چهار سال برآن ، تا سال ۵۷۸ آمده است .(۵۲۹)وى ذیلى هم با نام دره الاکلیل برآن نوشته و حوادث را تاسال ۵۹۰ نوشته است . ذیلى هم محمد بن قادسى با نام الفاخر فى ذکر حوادث ایام الامام الناصر در شش ‍ مجلد تاءل یف کرده که حوادث تا سال ۶۱۶ در آن آمده است . ذیول دیگرى هم بر آن نوشته شده است .

کتاب المنتظم را از لحاظ ارزیابى ، باید به دو قسمت تقسیم کرد. قسمت نخست که برگرفته است تاریخ طبرى است و به نقل او از ابومخنف و کلبى و مدائنى و دیگران نقل مى کند. و قسمت دوم که از مصادر دیگرى بهره برده که یا از اساس و یا بخشهایى ازآن مفقود است . مانند کتاب الاوراق صولى (م ۳۳۶) و نشوار المحاضره از تنوخى . روشن است ک بخش دوم آن ، به ویژه حوادث قرن پنجم و ششم آن ، بسیار مغتنم است .

کتاب با مقدم کوتاهى درباره روش کار مؤ لف وفوائد تاریخ آغاز مى شود. سپس بحث کوتاهى درباره اثبات خدا شده و در ادامه بحث از آفرینش ، اقالیم هفتگانه ، کوه ها، دریاها،رودها، عجایب عالم وسیس هبوط آدم به میان مى آید. آنگاه تاریخ انبیا تا ظهور حضرت محمد (ص ) نقل شده و در ادامه بحث از سیره رسول خدا(ص ) مى شود. در چاپ جدید مجلد اول تا نیمه دوم مربوط به انبیا و اخبار فارسیان است .

از اواسط مجلد دوم تا اواخر مجلد سوم بحث سیره است و در ادامه حوادث بر اساس سالشمار به پیش ‍ مى رود.
شیوه مؤ لف درباره تاریخ دوران خلفا، شرح و بسط است ، اما به تدریج به اختصار مى گرود. در ذیل هر سال حوادث مهم یاد مى شود.سپس از اشخاصى از عالمان و امیران و بزرگان درآن سال در گذشته اند یاد مى شود. در اصل ، این شیوه ترکیبى از بحث تاریخى رجالى است و باید ابن جوزى را اگر نه مبدع آن ، نخستین کسى دانست که به تفصیل از این شیوه در اثر خود استفاده کرده است .

کتاب المنتظم حاوى مسائل سیاسى صرف نیست بلکه مشتمل بر آگاهیهاى فراوانى درباره سیستم ادارى ، ترتیبات نظامى ، امور حسبه ارائه داده است . باید توجه داشته که حوزه این تاریخ ، از خراسان تا مصر را در بر مى گیرد و به همین دلیل آگاهیهایى درباره سلسله هاى مستقل و یا نیمه مستقل مانند طاهریان ، صفاریان ، بویهیان ، سلجوقیان و در آن سوى طولونیاها اخشیدیها به دست مى دهد. بحث از نزاع هاى مذهبى که در طى قرن چهارم و پنجم از مهمترین مسائل بغداد بوده و به نوعى با مسائل قومى میان دیلمان وترکان پیوند خودره و حوادث بیشمارى را پدید آورده مورد توجه ابن جوزى بوده ودر بسیارى از موارد آگاهیهاى وى منحصر به فرد مى باشد. مآخذ پسین ، مانند ابن اثیر و ابن کثیر، در این زمینه عین عبارات وى را نقل کرده اند.

یاقوت در موردى ، پس از نقل مطلبى از منتظم ابن جوزى مى نویسد: من بر آنچه که ابن جوزى به تنهایى آن را نقل کرده و مصادر دیگر آن را تاءیید نمى کند اعتماد ندارم زیرا او خلط فراوان دارد.

ابن جوزى به جز المنتظم آثار فراان دیگرى دارد که رقم آنها تا ۳۷۴ عدد رسیده است . از این تعداد، ۹۲ عنوان درباره تاریخ و جغزافى وحکایت و سیر است . فهرستى از آن ها ناجیه عبدالله ابراهیم تحت عنوان قراءه جدیده فى مؤ لفات ابن الجوزى آنها را آورده است .از جمله آثارى که از وى در تاریخ آموزش وفرهنگ در دست است ، کتاب پرارج القصاص والمذکرین است که مواد فراوانى را درباره پیدایش قصه خوانى ووعظ و مسائل فرهنگى تاریخى آن آورده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه محمد عمرانى(قرن ششم )

محمد بن على بن محمد عمرانى از مورخان قرن ششم هجرى است که کمترین اطلاعى از وى در دست نیست . تنها کتابى از وى در یک نسخه بجا مانده که عنوانش الانباء فى اخبار الخلفاء است . تاریخ تاءلیف این اثر، میانه قرن ششم بوده و در دوران خلافت المستنجد(۵۵۵- ۵۶۶ ه.ق) نگاشته شده است .

مؤ لف در مقده از مستنجد به عنوان سیدنا و مولانا المستنجد بالله امیر المومنین یاد کرده است . وى پس از وفات ابن هبیره در سال ۵۶۰ نوشته است که از بغداد دور بوده و نتوانسته است که اخبار بیشترى به دست آورد.

کتاب النباء از زندگى پیامبر (ص ) به یاد از نسب واولاد واقوام پرداخته و وارد زندگى خلفا شده است . در این کتاب ، فهرستى از خلفا و برخى از عمال و وزراء و کاتبان وى ونیز حوادث مهم دوران آنها به اشارت سخن گفت شده است .

این کتاب بر اساس تنها نسخه باقى مانده توسط آقاى تقى بینش همراه با تعلیقات ، در سال ۱۳۶۳ در مشهد به چاپ رسیده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ظهیر الدین على بن محمد بغدادى«ابن الکازرونى»(۶۱۱- ۶۹۷ه.ق)

ظهیر الدین على بن محمد بغدادى معروف به ابن الکازرونى نویسنده کتاب یک جلدى مختصر التاریخ من اول الزمان الى منتهى دوله بنى العباس است . این کتاب با تحقیق مصطفى جواد در سال ۱۳۹۰ قمرى در بغداد چاپ شده است .

مؤ لف در اصل کازرونى بوده اما در بغداد رشد یافته است . وى شافعى است و یکى از مهمترین مشایخ او ابن دبیثى (م ۶۳۷) مورخ معروف است که ذیلى بر تاریخ بغداد نوشته است .

مورخ مورد بحث ، در یک برهه تاریخى بسیار حساسى زندگى کرده است . برهه اى که مغولان دنیاى اسلام را درنوردیده وبه سال ۶۵۶ بر بغداد تسلط یافتند. وى آثارى در فقه ، ادب ، ریاضى وکشاورزى نگاشته و در تاریخ نیز کتابى در سیره ونیز کتابى با عنوان روضه الاریب در تاریخ عمومى داشته است .

وى دربخش سیره نبوى با تفصیل سخن گفته است . او در ادامه پس از هر خلیفه اى را یاد کرده از قیافه و نقش انگشترى ووفات و مدفن و فرزندان و وزیران و قاضیان و حاجبان او سخن گفته است .

کتاب به صورت یک دست تا به آخر به همین صورت ادامه مى یابد. مختصر التواریخ با کوچکى حجم ، از دقت خاصى برخوردار بوده وفهرستى از خلفا و وزیران و قاضیان و نیز آگاهیهایى درباره نقش انگشترى خلفا و ویژگیهاى جسمى آنها به دست مى دهد.

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه مار غوریغوریوس یوحنا «ابن العبرى» (۶۲۳-۶۸۵ه.ق)

مار غوریغوریوس یوحنا مشهور به ابولفرج جمال الدین العربى در ملطیه واقع در ارمنستان صغیر متولد شد و پس از تهاجم مغولان به انطاکیه رفت . وى درس طب خواند و طبیب ماهر و دانشمندى برجسته شد.کتابهاى چندى در دانش طب ، نجوم ، ادب نگاشته و زبان عربى ، عبرى و سریانى را به خوبى مى دانست . وى دستى در تاریخ نیز داشته است . شاید بتوان گفت او تنهاترین مسیحى این دوره است که دست به تاءلیف یک اثر تاریخى زده و به مسیر تاریخى دنیاى اسلام از زاویه مسیحى نگریسته است .

آثار

۱-کتاب تاریخ وى اخبار الزمان بوده که از آفرینش تا سال ۱۲۸۵ میلادى را درآن نوشته است . چندى پیش از درگذشتش این اثر را با اندکى تغییر از سریانى به عربى ترجمه کرده و نامش را تاریخ مختصر الدول گذاشته است .

۲-کتاب تاریخى دیگر وى رساله تاریخیه فى اخبار العرب و اصلهم وعوائدهم است که در سال ۱۶۵۰ میلادى همراه با شروح چندى در دانشگاه آکسفورد به چاپ رسیده است .

کتاب تاریخ مختصر الدول نخست بار در سال ۱۶۶۳ همراه باترجمه لاتینى در دانشگاه آکسفورد چاپ شد. در سال ۱۷۸۳ به آلمانى ترجمه وچاپ شد. چاپ متن عربى آن با تصحیح جدید و فهارس در سال ۱۹۹۲ توسط دارالمشرق بیروت به انجام رسیده است . این کتاب در قم افست شده است .

فصلهاى کتاب به قالب ده دولت تقسیم شده است . دولتهاى هشتگانه نخست مربوط به پیش از اسلام است .دولت نهم دولت اسلامى است که بخش اصلى کتاب است . پس ازان از دولت مغول سخن گفته شده است .

۳-کتاب دیگرى با نام تاریخ الزمان از وى چاپ شده که تاریخ مطول وى بوده است .بخشهاى نخست آن به دست نیامده و نخستین بخش چاپ شده دولت عباسى است . پس از آن دولت سلجوقى و سپس حمله مغول و آنگاه دولت ایلخانان در ادامه آمده است . این کتاب نیز توسط دارالمشرق بیروت  چاپ شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه احمد بکری قرشی کندی«نویری کندی» (۶۷۷-۷۳۳ه.ق)

احمدبن عبدالوهاب بن محمد بن عبدالدائم بن منجی بکری قرشی کندی، ملقب به شهاب الدین و معروف به نویری کندی، از علما و مورخان و خطاطان برجستهء مصر است به سال ۶۷۷ ه ق در قریهء نویره از قراء صعید ادنی در مصر تولد یافت و به سال ۷۳۲ یا ۷۳۳ درگذشت.

از تألیفات اوست:

کتاب نهایه الارب فی فنون الادب در ۲۷ جلد

نام کتاب نشانگر محتواى مجلدات نخست کتاب است . کتاب مزبور ضمن بیست و هفت مجلد یا به تعبیر مؤ لف بیست وهفت سِفر در قاهره ، توسط الموسسه المصره العامه ، به چاپ رسیده است .

درمجلدات این کتاب تا رقم دوازده ، درباره همه چیز گفتگو مى شود و حکایات و نقلها پیرامون انواع واقسام موضوع هاى عرضه مى شود. موضوع هاى این مجلدات ، تاریخى نیست ، اما مملو از موادى است که بکار تاریخ مى آید. در مجلد اول موضوعاتى چون آفرینش آسمان ، خورشید و ماه ، ابر و باران و هوا و آتش ، شب و روز، اعیات امتهاى مختلف ، خلفت زمین ، اقالیم سبعه ، کوه ها، دریاها، نهرها، مناطق مختلف ، مکه وبیت الله ، مدینه ، بیت المقدس ، ویژگیهاى شهرهاى مهم ، بناهاى غریب عالم و پیدایى آنها، ادب قصرها و منازل خالى ازسکنه مى باشد.
از مجلد سیزدهم به تاریخ پرداخته شده و در ادامه تاریخ عمومى عالم با تفصیل هرچه تمام تر و با استفاده از منابع متنوع پدید آمده است .
مجلد سیزدهم از خلقت آدم تا پاین زندگى موسى (ع ).
مجلد چهارده از پس از موسى تا عیسى و پس از آن ذولقرنین واخبار شاهان چین و ترک …
مجلد پانزدهم در اخبار مصر ،اهرام ، شاهان ایرانى تا ساسانى ، شاهان روم و… اخبار شاهان عرب ، ایام العرب که بسیار مبسوط آمده تایوم ذى قار .
مجلد شانزدهم در سیره نبودى تا حجه الوداع .
مجلد هفدهم از وفود عرب بر پیامبر (ص ) تا مسائل شخصى زندگى آن حضرت از اقوام و خویشان و موالى و همچنین لباس پیامبر (ص ) تا دفن آن حضرت .
مجلد هیجدهم غزوات رسول خدا(ص ) و سرایا تا پایان .
مجلد نوزدهم تاریخ خلافت تا کشته شدن عثمان .
مجلد بیستم تاریخ خلافت امام على (ع ) تا قیام توابین در عراق .
مجلد بیست ویکم تاریخ حوادث مهم از سال ۶۵ تا برافتادن امویان .
مجلد بیست ودوم تاریخ عمومى از آغاز خلافت عباسیان تاسال ۲۸۹٫
مجلد بسیت وسوم تا صفحه ۳۳۲۵ پایان خلافت عباسى و پس از آن دولت فاطمى مصر و دولت اموى در اندلس .
مجلد بیست و چهارم در فتح افریقیه ازآغاز و شرح دولتهایى که در مغرب بوده اند.
مجلد بیست و پنجم قیامهاى علویان ، صاحب الزنج ، قرامطه ، دولتهاى صفارى و سامانى .
مجلد بیست وششم درباره آل زیاد، آل بویه و سلجوقیان
مجلد بیست وهفتم که آخرین مجلد است درباره سلاجقه روم و خوارزمشاهیان و مغولان .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

لغت نامه دهخدا

زندگینامه عمادالدین ابوالوفاء اسماعیل«ابوالفداء»(۶۷۲- ۷۳۲ه.ق)

عمادالدین ابوالوفاء اسماعیل بن على بن محمود، از شاهزادگان ایوبى و مشهور به الملک المؤ ید، از منجمان ، جغرافى دانان و مورخان قرن هشتم هجرى است . وى حکومت حماه را از سال ۷۲۰ تا پایان عمر خویش ‍ داشت و در این مدت ، به دلیل دانش دوستى خود، از عالمان و فرهیختگان سخت حمایت مى کرد.

آثار

کتاب معروف تاریخ او المختصرى فى اخبار البشر است که ابن الوردى آن را تلخیص و تذییل کرده و نامش را تتمه المختصر فى اخبار البشر گذاشته است .

ابولفداء در مقدمه کتاب خویش نوشته است که وى مصمم شده تا تاریخ مختصرى از تواریخ مفصل فراهم کند.منابعى که خود وى از آن ها یاد کرده عبارتند از الکامل ابن اثیر، تجارب الامم ، البیان عن تاریخ سنى زمان العالم على سبیل الحجه والبیان ، التاریخ المظفرى که به نوشته او تاریخ ملت اسلامى را در شش مجلد نگاشته ، وفیات الاعیان ، تاریخ یمن از فقیه عماره ، الجمع والبیان صنهاجى ، تاریخ الدول المنقطعه ، لذه الاحرلام فى تاریخ امم الاعجام ، المغرب فى اخبار اهل المغرب ، مفرج الکروب فى اخبار بنى ایوب ، تاریخ حمزه الاصفهانى ، تاریخ خلاط و نیز تورات .
کتاب با یک مقدمه درباره تاریخ آغاز و در ادامه از تاریخ آفرینش تا حوادث سال ۷۴۹ در آن آمده است . المختصر در دو مجلد (مکتبه المتنبى ،قاهر) چاپ شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه عمر بن مظفر«ابن الوردى »(۶۹۱-۷۴۹ه.ق)

عمر بن مظفر بن عمر بن محمد معروف به ابن الوردى نویسنده کتاب تتمه المختصر فى اخبار البشر یا تاریخ ابن الوردى ، از اهالى معره النعمان (در حوالى حمص ) و فقیه ، شاعر و مورخ شناخته شده است . شرح حال مفصل وى را علامه محمد مهدى الخرسان در مقدمه تاریخ وى آورده وبرجستگى وى را در ادب و سایر علوم با ارائه اشعار فراوانش نشان داده است .

آثار

وى اثار مختلفى دارد که از جمله آنها خریده العجائب و فریده الغرائب است که بخش جغرافى آن در سال ۱۸۲۴ در اروپا چاپ شده است

ابن الوردى در مقدمه یاد آورد شده است که پس از مشاهده کتاب المختصر فى اخبار البشر ابوالفداء، و تا تمجید فراوان از آن ، مصمم شده است تا به تهذیب آن نشسته ، برخى از مواد آن را حذف ومطالب و اشعارى از خود را بر آن بیافزاید.

افزوده ها با تعبیر قلت در آغاز و الله اعلم خاتم مى یابد. افزون بر آن ، از پس از خاتمه کتاب المختصر که سال ۷۰۹ است وى ذیل خودرا برآن آغاز کرده و تا سلا ۷۴۹ رسانده است .

نکته اى ک علامه خرسان در مقدمه آورده آن است که نسخه اى که از کتاب ابوالفداء در دست ابن الوردى بوده حوادث تا سال ۷۰۹ داشته و وى از افزوده خود ابولفداء که تاسال ۷۲۹ اادامه یافته آگاهى نداشته است .در این کتاب ، همانند وفیات ابن خلکان ، تاریخ تولد و درگذشت امامان شیعه (ع ) را ملاحظه مى کنیم .

وى ازغیبت امام زمان (ع ) نیز بر اساس مذهب شیعه سخن گفته است .تاریخ ابن الوردى نخست بار در سال ۱۲۸۵ قمرى تسوط مکتبه الوهبیه در دو جلد چاپ شد. چاپ بعدى آن با مقدمه علامه خرسان توسط المطبعه الحیدریه در نجف منتشر شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابن شاکر الکتبى«کتبى» (۶۸۶-۷۶۴ه.ق)

صلاح الدین محمد بن شاکر بن احمد کتبى از مورخان صوفى مسلک قرن هشتم هجرى است که آثار تاریخى با ارزشى تاءلیف کرده است . وى از روى نیاز مالى به ورّاقى وخرید و فروش کتاب پرداخته و دانش خویش را نیز از همین زمینه به دست آورده است .

آثار

دو اثر وى در ترایخ و تراجم ، یکى کتاب العیون التواریخ و دیگرى فوات الوفیات است . از کتاب عیون التواریخ وى که یک دوره تاریخى عمومى جهان اسلام از ابتداى بعثت تاز مان مؤ لف است ، تا آنجاکه مؤ لف این سطور آگاه است ، تنها چند مجلد به چاپ رسیده است .

نخستین مجلد مربوط به سیره نبوى است که با تحقیق حسام الدین القدسى به سال ۱۹۸۰ توسط مکتبه النهضه المصریه به چاپ رسیده است . جزء دوازد، جزء بیست ، بیست و یکم ، و بیست و سوم کتاب را نیز مؤ لف این سطور رؤ یت کرده است .حوادث مجلد بیست مربوط به سالهاى ۶۴۵ تا ۶۷۰ است .

این کتاب همانند موارد مشابه ابتدا حوادث هرسال و پس ازآن در گذشتگان آن سال را مى شناساند. کتاب شباهت خاصى به البدایه والنهایه دارد وسخن بر این که یکى از دیگرى گرفته مطرح . گویا تاءلیف عیون پیش از البدایه است . این قبیل اقتباس در منابع تاریخى سالشمار فراوان است .

کتاب دیگر او با عنوان فوات الوفیات والذیل علیها در تکمیل وفیات الاعیان ابن خلکان و البته با استفاده از کتاب مفصل معاصر خود صفدى با عنوان الوافى بالوفیات نوشته شده است .(۵۶۲)این اثر پنج جلدى توسط احسان عباس تصحیح و نشر شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابواحمد عبدالله یافعى (۶۹۸-۷۶۸ه.ق)

ابواحمد عبدالله بن اسعد بن على یافعى یمنى نویسنده کتاب مراه الزمان وعبره الیقظان فى معرفه ما یعتبر من حوادث الزمان وتقلّب احوال الانسان و تاریخ موت بعض المشهورین من الاعیان از آثار تاریخى قرن هشتم هجرى است ک به صورت سالشمار حوادث و تراج ووفیات هر سال ، نوشته شده است . وى یمنى است و مدتى در عدن تحصیل کرده و بر مذهب ، شافعى بوده است . ابن عماد نوشته است : وى اندکى پیش از سال ۷۰۰ متولد شده ، روى مذهب اشعرى تعصب داشته و بر ضد ابن تیمیه سخن گفته و به همین دلیل از طرف طرفداران متعصب ابن تیمیه مورد بى توجهى قرار گرفته است .

وى از منش و رفتار ومردم گرایى وى سخت ستایش کرده و نوشته است که در وقت درگذشت ، عالم برتر مکه به شمار مى آمد.تعجب آن که مورخى چون ابن عماد، از کتاب مرآه الجنان وى یاد نکرده است .

آثار

وى چندین کتاب تاریخى و شرح حال تاءلیف کرده که علائق صوفیانه وى را نشان مى دهد. برخى از آن کتاب ها عبارتند از:

اطراف التواریخ ،

روش ‍ الریاحین ،

خلاصه المفاخر فى اخبار الشیخ عبدالقادر،

نشر الماسین الغالیه فى فضل مشائخ الصوفیه اصحاب المقامات العالیه ،

نشر المحاسن الیمانیه ،

فى خصائص الیمن و نسب القحطانیه

وى در مرآه الزمان پس از یک مقدمه کوتاه ، حوادث را از سال نخست هجرى آغاز کرده و تا سال ۷۵۰ هجرى ادامه داده است . وى در مقدمه گفته است که کتاب وى تلخیصى است از آثارى که اهل تاریخ و سیر درباره پیامبر واصحاب و تابعین او ونیز خلفا و ملوک و شاهان وحوادث هر سال نوشته اند.

وى به ویژه به آثار ذهبى و ابن خلکان اشاره کرده و درباره یمن ، به تاریخ ابن سمره که در شرح حال قدماى علماى یمن بوده است . وى در هر حال ، اختصار را رعایت کرده است . استفاده وى از تواریخ یمنى ، مى تواند امتیازى براى کتاب وى به شمار آید.

یافعى در جاى جاى کتاب ، ضمن بیان شرح حالها، نکات قابل توجه زندگى شخصیتهاى برجسته را بیان کرده و از زاویه نکات مهمى را درباره زندگى فکرى و فرهنگى دنیاى اسلام ارائه مى دهد.

کتاب مرآه الزمان در سال ۱۳۳۷ ۱۳۳۹ در حیدرآباد الدکن هند چاپ شده و در بیروت و مصر افست شده است . کتاب مزبور در سال ۱۴۰۵ با تصحیح یحیى الجبورى توسط مؤ سسه الرساله در بیروت منتشر شد.
تلخیصى از مرآه الجنان با عنوان عقد الجمان فى حوادث الزمان از حسن بن راشد بن مفلح صیمرى (نیمه دوم قرن نهم ). به چاپ رسیده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه صارم الدین علائى « ابن دقماق»(۷۵۰- ۸۰۹ه.ق)

صارم الدین بن محمد بن اءیدمر علائى مشهور به ابن دقماق . از مورخان  حنفی مذهب نیمه دوم قرن هشتم هجرى است وفات(۸۰۹ ه’.ق)کتبی چند در تاریخ از او مانده است . و دقماق بترکی پتک و کلوخ کوب را گویند (تخماق) و پدر یا یکی از نیاکان او باین لقب مشهور بوده اند.

آثار

او راست :

نظم الجمان درطبقات حنفیه .

نزهه الایام در حوادث مصر تا سال ۷۷۹٫

عقدالجواهر فی سیره الملک الظاهر برقوق.

الکنوز المخفیه فی تراجم الصوفیه.

ترجمان الزمان در قواعد لشکرکشی .

فرائدالفوائد در تعبیر خواب .

البدایه والنهایه(۱۲جلد).

کشف الظنون و غیره .



لغت نامه دهخدا

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه لوط بن یحیی ازدی عامری«ابو مخنف» ( ۱۵۷ه‍.ق)

لوط بن یحیی بن سعید بن مخنف بن مسلم ازدی عامری معروف ابو مخنف، از نخستین و بزرگ ترین مورخان شیعه بوده است. پدر او از اصحاب حضرت علی(علیه السّلام) بوده که در واقعه جمل به شهادت رسید. ابو مخنف با اینکه شیعه بوده، ولی اهل سنت مانند طبری و ابن اثیر به تاریخ او اعتماد کرده و آن را نقل نموده اند.

ابو مخنف از حضرت امام صادق(علیه السّلام) روایات زیادی نقل کرده و به «مورّخ»، «نسّابه» و رجالی مشهور و شیخ اصحاب اخبار در کوفه بوده است. او به جهت علم تاریخ و کتاب هایش امتیاز ویژه ای در کوفه نسبت به سایر شیعه ها داشت و اخباری مشهور سده دوّم هجری بوده است.

کتاب های او در دست نیست ولی در میان کتب مورخان صاحب نام به آن ها اشاره شده است. او درباره اشخاص و وقایع مهمی که در دوره خود و قبل از او اتفاق افتاده، حدیث یا مقتل نوشته است.

تألیفات:

کتاب مولد امیر المؤمنین (علیه السّلام) ،

مقتل امیر المؤمنین (علیه السّلام)  ،

مقتل حجر بن عدی،

متقل حسن بن علی (علیه السّلام)  ،

مقتل عثمان،

وفاه معاویه،

فتوح خراسان،

فتوح الشام،

فتوح العراق،

المغازی کتاب المعمرین،

اخبار مصعب،

کتاب الجمل،

کتاب حدیث الأزارقه،

کتاب المشوری،

اخبار الحجاج بن یوسف،

اخبار دیر الجماجم،

اخبار المختار،

اخبار زیاد بن أبید.[۱]



[۱] . اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۱۵۵؛ الذریعه، ج ۱، ص ۳۱۲٫

حافظ فرزانه- مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه

زندگینامه ابوعبدالله محمد بن على بن على ابن طباطبا «ابن طقطقى» (۶۶۰- ۷۰۹ه.ق)

ابوعبدالله محمد بن على بن على ابن طباطبا معروف به ابن طقطقى ، نقیب برجسته علویان حله ، نجف و کربلاء و از دانشمندان و مورخان شیعه مذهب نیمه دوم قرن هفتم هجرى است ، دورانى که مغولان بر بغداد مستولى شده بودند. پدر وى شریف تاج الدین نقیب علویان بود و در سال ۶۷۲ کشته شد. پس از وى فرزندش به نقابت رسید.

ابن طقطقى از ادیبان و مورخان و نسب شناسان شایسته این دوره بوده است .

برخى از مشایخ وى عبارتند از:

على بن عیسى اربلى صاحب کشف الغمه ،

یحیى بن سعید حلى فقیه بلند پایه شیعى ،

ابن فوطى ، و شمارى دیگر.(۵۴۰)

آثار

دو کتاب مهم وى یکى الفخرى فى الاداب السلطانیه والدول الاسلامیه در تاریخ و دیگرى الاصیلى فى انساب الطا لبیین در نسب در شمار بهترین آثار در نوع خود هستند.

کتاب الفخرى که در سال ۷۰۱ تاءلیف آن تمام شده به نام فخر الدین عیسى حاکم شهر موصل در دو فصل تنظیم شده است . فصل نخست (تا ۷۲) درباره دانش سیاست وملکدارى است و فصل دوم که تا پایان کتاب است ، درباره تاریخ دولت اسلامى از پس از رحلت پیامبر (ص ) تا پایان خلافت عباسى است .

وى دربخش نخست ، به تحلیل سیاست و اقسام آن ، پرداخته و ضمن بهره گیرى از نمونه هاى تاریخى درباره موضوع هایى چون سیاست و اقسام آن ، دانش سیاست میان اقوام مختلف ، بکارگیرى عفو وکرم در حکومت دارى ، هیبت و نقش آن در حفظ حکومت ، مشورت و استبداد به راءى ، تعریف کلى از دولت کسروى ، اسلامى ، اموى ، و عباسى و ویژگیهاى آنها، حقوق شاه ، حقوق رعیت و… سخن گفته است .

در فصل دوم به بحث تاریخى نشسته و در عین حال از ارائه تحلیلهاى سیاستگرانه خوددارى نکرده است . وى در بحث از پیروزى اعراب برایران ، درباره انتقال الملک من الاکاسره الى الاعراب تحلیل دینى سیاسى ارائه داده است . بحث برآمدن و زوال دولت وعلل و عوامل این امور براى نویسنده اهمیت داشته و درجاى جاى کتاب به آن پرداخته است . مساءله وزارت وتطور و دگرگونیهایى که درآن رخ داده از مسائل مورد توجه مؤ لف است .

در آخرین بخش کتاب که شرح حکومت عباسى در دوره مستعصم و سقوط خلافت عباسى است ، گزارشهاى ابن طقطقى قابل توجه است . به عنوان مثال ، وى مطلبى را درباره ابن علقمى آخرین وزیر دولت عباسى از قول فرزندش نقل مى کند.(۵۴۱)
ابن طقطقى در مقدمه یادآور شده که در تاءلیف کتاب کوشید تا اولا مراعات حق را بکند وثانیا با عباراتى کوتاه وزیبا و روان مقصود خویش را بیان کند.

این کتاب نخست بار در سال ۱۸۶۰ به کوشش و. آلوارد درگوتا به کوشش ‍ درنبورگ در سال ۱۸۹۵ و در سالهاى ۱۳۱۷ قمرى و ۱۹۲۳ میلادى در قاهره به چاپ رسیده است .(۵۴۲)همین کتاب بدون هیچ مقدمه اى در بیروت به چاپ رسیده و در قم افست شده است .(۵۴۳)این کتاب توسط محمد وحید گلپایگانى ترجمه و توسط شرکت انتشارات علمى و فرهنگى در سال ۱۳۶۷ شمسى چاپ شده است .

کتاب الاصیلى او که آن را به نام اصیل الدین فرزند خواجه نصیر الدین طوسى (م ۷۱۵) تاءلیف کرده ، از آثار ممهمى است ک در انساب طالبیان نگاشته شده است . این اثر که به صورت مشجّر بوده توسط مصحح به صورت نثر عادى درآورده شده و به چاپ رسیده است .(۵۴۴)کتاب مزبور که درسال ۶۹۸ تاءلیف شد و بعد ازآن نیز برخى از مطالب بر آن افزوده شده ، حاصل بهره گیرى مؤ لف ازآثار پیشین ، و نیز جریده هاى انساب و همچنین مسافرتهایى است که به مراکز علوى نشین داشته است .وى اشاره به سفر خود به فراهان و قم وقم وکاشان داشته و به شیراز نیز مسافرت کرده است .(۵۴۵)

گفتنى است که کتاب نسبى که با عنوان غایه الاختصار فى اخبار البیوتات العلویه المحفوظه من الغبار مکرر چاپ شده در اصل همین کتاب اصیلى است که مختصر تغییرى در ترتیب آن داده شده است . در این باره فراوان بحث شده است .(۵۴۶)
در فهرست آثار بن طقطقى کتابى با نام منیه الفضلاء فى اخبار الخلفاء والوزراء وجود دارد که هندوشاه نخجوانى آن را با عنوان تجارب السلف (تاءلیف شده در سال ۷۱۴) چاپ کرد است .

نخستین بار، عباس اقبال تجارب را چاپ کرد. بار دیگر این کتاب به صورت عکسى از روى نسخه اصیل موجود، به کوشش امیر حسن روضاتیان در اصفهان (۱۳۶۱) چاپ شد.(۵۴۷)در مقدمه چاپ دوم ، این ادعا که کتاب تجارب السلف ترجمه الفخرى است باطل دانسته شده و گفته شده که کتاب ترجمه منیه الفضلاء است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابوزید عبدالرحمن حَضرَمی«ابن خلدون» (۷۲۳-۸۰۸ه.ق)

ابوزید عبدالرحمن بن محمد بن خلدون حَضرَمی  آموزش‌های آغازین را را نزد پدرش فراگرفت و سپس نزد علمای تونسی قرآن و تفسیر، فقه، حدیث، علم رجال، تاریخ، فن شعر، فلسفه و منطق آموخت.  از اندیشندان بلند پایه دنیاى اسلام است که به دلیل نگارش مقدمه به عنوان بنیانگذار جامعه شناسى علمى شناخته شده است . درباره اندیشه هاى وى آثار فراوانى تاءلیف شده که ضمن هر کدام به نوعى تازه شکل گیرى افکار و اندیشه هاى اورا مطرح کرده و دیدگاههایش را درباره تحول درجامعه تشریح کرده اند.

و ى در تونس به دنیا آمد و افزون بر شخصیت علمى ، بخشهاى از عمر خویش را در کارهاى حکومتى هم گذراند. وى در سال ۷۵۵ فاس مراکش شغل کتابت فرامین دولتى را برعهده داشته است . از سال ۷۵۸ قریب دوسال در زندان ماند. آنگاه بار دیگر ریاست دیوان انشاء و سپس دیوان مظالم را عهده دارد شد. وى پس از پشت از پشت سرگذاشتن شکستهاى سیاسى چندى در سال ۷۶۴ عازم غرطانه در اسپانیا شد.

نخستین تجربه سیاسى او نمایندگى سلطان غرطانه براى بستن پیمانى با سلطان مسیحى اسپانیا بانام پدرو اول بود که در اشبیلیه دیدار کرد و کارش را با موفقیت انجام داد. اندکى بعد مجبور شد تا غرطانه را هم ترک کند. وى در سال ۷۶۵ بار دیگر به بجایه در شمال افریقا رفت و نزد ابوعبدالله سلطان بنى حفص احترام کاملى یافت وکار اداره شهر به او سپرده شد.

یکسال بعد ابوعبدالله سقوط کرد و ابن خلدون این بار براى همیشه با سیاست خداحافظى کرد. (۵۶۹)وى پس از آن که به کارهاى علمى روى آورد وا لاز هر فرصتى براى تدریس و تاءلیف بهره برد. اندیشه نگارش ‍ تاریخ از این زمان در ابن خلدون ایجاد شد. وى ابتدا در صدد بود تا تاریخ معاصر شمال آفریقا را بنویسد.

اندکى پس ازمطالعه در تاریخهاى گذشته ، به این نظریه رسید که تاریخ دولایه دارد. لایه روئى که همان حوادث و رخدادهاى تاریخى است . لایه زیرین که به نظر وى تا آن زمان مورخان پیشین به آن توجهى نکرده بودند، علل و عوامل پشت پرده رخدادهاى تاریخى است . وى بحث از این عوامل را در رشته علمى خاصى که خود تاءسیس کرد، مطرح نمود. وى نام این دانش علم العمران گذاشت .

وى براى آن که با دقت تمام بتواند مسائل مختلف این دانش را مطرح کند، مصمم شد تا تاریخ عمومى جهان را مطالعه و تدوین کند. او باید تصور دانش جدید راباکار در تاریخ عالم هم تکمیل مى کرد و هم تجربه .

ابن خلدون براى تاریخش که نام(العبر ودیوان المبتداء والخبر فى تاریخ العرب و العجم والبریر ومن عاصرهم من ذوالسطلان الاکبر)را برگزیده بود، نوشتن سه بخش را در نظر گرفت . نخست مقدمه که همان علم عمران بود. دوم تاریخ عمومى عالم و سوم تاریخ معاصر شمال آفریقا.(۵۷۰)وى براى مدت چهار سال در تونس نخستین تدوینش را از کتاب تاریخ انجام داد.

بعدها در سال ۴۷۸ به مصر رفت و در آنجا منصب قاضى القضاه مالکى ها را برعهده گرفت . مصر این زمان ، از متمدن ترین نقاط جهان اسلام بود با داشتن کتابخانه هاى مهم مى توانست ابن خلدون را در کار تکمیل تاریخش ‍ کمک کند. وى پس ازآن هم مدت مدیدى را به گردش در شهرهاى مختلف شام گذراند و در نهایت در سال ۸۰۸ در مصر درگذشت .

همان گونه که اشاره شد بخش نخست کتاب تاریخ ، همانند مقدمه است که ارزش واهمیت فوق العاده اى دارد. پس از مقدمه تاریخ عمومى جهان آغاز شد و ابن خلدون در این قسمت ، از همان آگاهیهاى کتابهاى پیشین استفاده کرد جز آن که به دلیل روش خردگراى خود کوشید تا کمتر تحت تاءثیر افسانه و قصه ها قرار گیرد.

در اینجا بر اساس چاپ هشت جلدى (۵۷۱) نمایى از محتواى کتاب را به دست مى دهیم . مسائل منطقه اى ابن خلدون نه نظم سالشمارانه دارد و نه نظم دولت گونه . بیشتر به مسائل منطقه اى آن هم دوره هاى خاص پرداخته شده و هر بار سررشته بحث قطع و به نقطه دیگرى انتقال مى یابد که بخشى از حوادث آن را پیش ازآن خواندیم .

اشاره شد که مجلد نخست همان مقدمه است . مجلد دوم از اخبار عرب آغاز مى شود، سپس به تاریخ اسلام مى رسد وبحث تا آغاز خلافت معاویه پیش مى رود. مجلد سوم شامل درباره دولت اموى ، دولت عباسى است . در میانه به پیدایش دولت علویان طبرستان و طولونیان مصر، شورش ‍ صاحب الزنج ، صفاریان وسامانیان ، قرامطه ، حمدانیان ، بویهیان ، فاطمیان و سلجوقیان مى پردازد و تاریخ اسلام را تا انتهاى خلافت عباسى دنبال مى کند. بحث از این دولت ها به این معنا نیست که درهمان مجلد کار آن خاتمه مى یابد.

در مجلد چهارم بار دیگر به مسائل مختلف دنیاى اسلام در طول قرون سوم تا ششم و درگیرى هاى میان دولتهاى مستقل به ویژه درشرق عراق مى پردازد.

مجلد پنجم بحث از تاریخ مناطق غربى دنیاى اسلام در نواحى شامات وموصل است و درنهایت از لشکرکشیهاى مغولان به نواحى شرق سخن مى گوید. در مجلد ششم و هفتم به شمال آفریقا و اندلس مى پردازد و تاریخ دولتهاى محلى آن نواحى را بازگو مى کند. مجلد هشتم فهارس کتاب است . گفتنى است که تاریخ ابن خلدون توسط دکتر عبدالمحمد آیتى به فارسى درامده است .پیش از آن هم مقدمه ابن خلدون توسط پروین گنابادى در دو مجلد ترجمه شده بود.

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه اسماعیل دمشقى شافعى«ابن کثیر» (۷۰۱ -۷۷۴ه.ق)

اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقى شافعى ، از مورخان قرن هشتم هجرى است . پیش ازآن که ابن کثیر بگوییم ، یادآورى دو نکته لازم است . نخست آن که اصولا دانش تاریخ و هم دانشهاى دیگر در این قرن ، بیش از هر نقطه ، در مصر و شامات رشد و نمو داشت . دلیل آن ، حمایت ممالیک از علوم دینى و آرامشى بود که در این دیار حاکم بود. به عکس ، شرق از یک سو گرفتار مغولان وایلخانان و سپس تیموریان شده و از سوى دیگر سخت گرفتار بود.

به همین دلیل براى مدتى طولانى از دانش اندوزى به دور افتاد. البته تصوف در مغرب اسلامى هم قوى بود، اما نه به قوت شرق . شمار خانقاه ها در شرق چندین برابر مدارس و مساجد بود. به هر روى در این دوره شاهد پیدایى تاریخ ‌هاى عمومى بزرگى هستیم که در اینجا برخى ازآن هارا معرفى کرده ومى کنیم .

نکته دیگر آن که تاریخ در این دوره ، اسیر دست حنابله و یا شافعیان است که به نوعى تحت تاءثیر ابن تیمیمه اند. پیش از این تمجید و ستایش ذهبى را از ابن تیمیه (۷۲۸) دیدم و آثار تعصب و سلفى گرى را در آثار او مى بینیم . ابن کثیر خود از خواص شاگردان ابن تیمیه (۵۶۷)و ذهبى است و به طور طبیعى و در حدى گسترده تر همان رویه را دارد وبدین ترتیب ، در مسائل خاصى ، باید با ملاحضه با کتاب وى برخورد شود.

آثار

مهمترین اثر ابن کثیر کتاب البدایه والنهایه است که نوعى تاریخ عمومى ، شبیه کتاب المنتظم والکامل فى التاریخ است .

کتاب معروف دیگر وى تفسیر اوست که در حال حاضر مورد بحث مانیست .

کتاب البدایه والنهایه اثرى است همانند سایر تواریخ عمومى که مؤ لف حوادثى که از ابتداى آفرینش تا… رخداده ضمن آن آورده است . بخش ‍ نخست آن بدایه الخلق است . در ادامه قصص الانبیاء؛ پس از آن سیره و تاریخ خلفاى نخست و در ادامه حوادث عمومى براساس سالشمار همراه با شرح حال درگذشتگان هر سال در ذیل حوادث آن سال برخى از قسمتهاى این کتاب به صورت مستقل چاپ شده است .

جمله بدایه الخلق او توسط ابراهیم محمد الجمل به طور مستقل چاپ شده است . همینطور قصص الانبیاء و به ویژه السیره النبویه او که آن نیز بخشى از البدایه والنهایه و مکرر به چاپ رسیده است . بخش قصص الانبیاء و سیره نبوى ، به لحاظ اظهار نظرهاى مؤ لف وبرخورد وى با اسرائیلیات قابل توجه است ، اما از نظر تاریخى ، جز تکرار آنچه در منابع پیشین بوده نیست / به عبارت وى از تراث ناشناخته اى بهره نگرفته است .

کتاب البدایه ، تلخیص آثار گذشته است . بخشهاى تلخیص طبرى و در ادامه از ابن جوزى ، ابن اثیر استفاده کرده و در نهایت از تاریخ ابوشامه که حوادث تا سال ۶۶۵ را آورده است .پس از آن از ذیل آن با عنوان المقتفى لتاریخ ابى شامه بهره برده و خود وى در ذیل حوادث سال ۷۳۸ به این نکته اشاره کرده و گفته است که آنچه پس از این خواهد آورد ذییل اوست برهمان تاریخ تا حوادث سال ۷۵۱٫(۵۶۸)

نگاهى به کتاب نشان مى دهد که مؤ لف در بخش قصص الانبیاء و سیره نبوى بحثهاى طولانى آورده اما هرچه جلوتر آمده ، با اختصار گذشته است . کتاب البداى ه در سال ۱۹۳۵ در مطبعه السفلیه مصر، ضمن چهارده جلد به چاپ رسیده است .پس از در سال ۱۳۵۱ بار دیگر چاپ شد که همان چاپ مکرر در بیروت افست شده است . چاپ جدید آن با تصحیح على شیرى در داراحیاء التراث العربى ضمن هفت مجلد با فهرستى مفصل به چاپ رسیده است .
مؤ لف در تکمیل البدایه کتابى با نام النهایه نگاشته که مشتمل بر نقلهاى ملاحم و فتن و در واقع تاریخ آیند است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه جلال الدین سیوطی(متوفی۹۱۱ه.ق)

وى دانشمند فرزانه حافظ ، ابوالفضل جلال الدّین عبدالرّحمن بن کمال الدّین ابى بکر بن محمّد سیوطى ، معروف به ابن السیوطى شافعى مصرى است که شب یکشنبه اول ماه رجب سال ۸۴۹ هـ در قاهره دیده به جهان گشود . در احاطه نسبت به علوم و فضایل ، از نوابغ عصر خود به شمار می رفت و از علوم و فنون مختلف بهره داشت و پیرامون تألیفاتى از خود به جاى گذاشت .

مى گویند تألیفات وى افزون بر پانصد جلد کتاب بوده که از رساله هاى یک ورقى و دو ورقى تا کتابهاى چند جلدى را شامل مى شده است . او در تحریم منطق نیز کتابى نگاشته است .

سیوطى مدّعی اجتهاد بود و در برخى از تألیفاتش خود را به عنوان نو آور قرن نهم معرّفى نموده است ، و همین ادّعا سبب گردیده که گرفتاریهاى فراوانى براى او پدید آید . داوودی شاگرد او مى گوید : وى دویست هزار حدیث از حفظ بوده است.

استادان

او نزد گروهی همچون :

بلقینى ،

مناوى ،

ابو عبّاس شمّنى ،

محى الدّین کافیجى ،

حافظ قاسم بن قطلو بغا ،

برهان بقاعى ،

شمس سخاوى و دیگران درس آموخته بود ،

و اساتید او در اجازه و قرائت و سماع به ۱۵۰ نفر مى رسیدند که نامشان را در معجم خود گرد

وى سحرگاه شب جمعه ۱۹ جمادى الأوّل سال ۹۱۱ هـ درگذشت و در ((حوش قوصون )) بیرون (( باب القرافه )) مصر به خاک سپرده شد .

آثار

  قسمتی از تألیفات او به شرح زیر است:

  1. اختصار کتاب احکام السلطانیه ماوردی
  2. اختصار کتاب احیاء العلوم
  3. احیاء المیت بفضائل اهل البیت
  4. الاخبار المأثوره فی الاطلاء بالنوره
  5. الاخبار المرویه فی سبب وضع العربیه
  6. اخبار الملائکه آداب الفتوی
  7. آداب الملوک
  8. ادب المفرد فی الحدیث للامام البخاری
  9. ادب القاضی علی مذهب الشافعی
  10. الارج فی الفرج ارشاد المهتدین الی نصره المجتهدین
  11. ازاله الوهن عن مسئله الرهن
  12. ازهارالاکام فی اخبارالاحکام
  13. ازهارالعروش فی اخبارالحبوش
  14. الازهار الفائحه علی الفاتحه
  15. ازهارالفضه فی حواشی الروضه
  16. الازهار المتناثره فی الاخبار المتواتره
  17. الازهار فیما عقده الشعراء من الَاثار
  18. الاساس فی فضل بنی العباس
  19. اسباب الحدیث
  20. اسباب النزول موسوم به لباب النقول
  21. اسبال الکساء علی النساء
  22. الاستنصار بالواحد القهار
  23. اسجال الاهتداء بابطال الاعتداء الاسعاف المبطا برجال الموطا
  24. الاسفار عن قلم الاظفار
  25. التهذیب فی اسماءالذئب
  26. الاسئله الوزیریه
  27. الاشباه و النظائر فی الفروع
  28. الاشباه و النظائر فی النحو
  29. عین الاصابه فی معرفه الصحابه
  30. الاعتراض و التولی عمن الایحسن و یصلی
  31. الاعتماد والتوکل علی ذی التکفل
  32. اعذب المناهل فی حدیث من قال انا عالم فهو جاهل
  33. اعلام الاریب بحدوث بدعه المحاریب
  34. اعلام النصر فی اعلام سلطان العصر
  35. الاعلام بحکم عیسی علیه السلام
  36. اعیان الاعیان
  37. الاغضا عن دعاء الاعضاء
  38. افاده الخبر بنصه فی زیاده العمرونقصه
  39. الافتراض فی ردالاعتراض
  40. الایضاح فی اسرار النکاح
  41. الافصاح فی زوائد القاموس علی الصحاح
  42. الاقتراح فی اصول النحو و جدله
  43. الاقتناص فی مسئله التماص
  44. آکام العقیان فی احکام الخصیان
  45. الاکلیل فی استنباط التنزیل
  46. الفانید فی حلاوه الاسانید
  47. حاشیه بر شرح ابن ناظم بر الفیه موسوم به المشنف علی بن المصنف
  48. السیف الصقیل علی شرح ابن عقیل
  49. بهجه المرضیه فی شرح الالفیه
  50. الوفیه فی مختصر الفیه حاشیه بر تصریح خالدبن عبدالله ازهری موسوم به التوشیح شرح الفیهء عراقی
  51. الفیه در صرف و نحو و خط و شرح آن، الفیه او موسوم است به فریده و شرح آن (المطالع السعیده)
  52. القام الحجر لمن زکی ساب ابی بکر و عمر
  53. الماع فی الاتباع کحسن بسن فی اللغه الویه النصر
  54. قطف الورید که تلخیص امالی ابن درید است الامالی المطلقه
  55. الامالی علی القرآن
  56. الامالی علی الدره الفاخره
  57. الاناقه فی رتبه الخلافه
  58. ذیل بر الانباء عن قبائل الرواه تألیف عبدالبر
  59. الانتصار بالواحد القهار
  60. لب اللباب فی تحریرالانساب و آن مختصر لباب ابن اثیر و لباب مختصر انساب سمعانی است
  61. انشاب الکشب فی انساب الکتب
  62. الانصاف فی تمییز الاوقاف
  63. انموذج اللبیب فی خصائص الحبیب
  64. شواهدالافکار
  65. حاشیه بر تفسیر بیضاوی
  66. انوارالحلک فی امکان رؤیه النبی و الملک
  67. الوسائل، تلخیص الاوایل ابوهلال عسکری
  68. الاوج فی خبر عوج
  69. الحاوی اللفتاوی
  70. الحبائک فی اخبار الملائک
  71. الحبل الوثیق فی نصره الصدیق
  72. الحجج المبینه فی التفضیل بین مکه والمدینه
  73. حدیقه الادیب و طریقه الاریب
  74. مختصر آن به نام نورالحدیقه است
  75. شرح قصیدهء حرزالامانی در قراآت
  76. حسن التسبیک فی حکم التشبیک
  77. حسن التصریف فی عدم التحلیف
  78. حسن التخلیص لتالی التلخیص
  79. حسن السمت فی الصمت
  80. حسن السیر فی مافی الفرس من اسماء الطیر و آن ارجوزه ای است مشتمل بر ۳۵ اسم
  81. حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره
  82. حسن المقصد فی عمل المولد
  83. حسن النیه فی خانقاه البیبرسیه
  84. الحصر و الاشاعه لاشراط الساعه
  85. حصول الرفق باصول الرزق
  86. حصول النوال فی احادیث السؤال
  87. مختصر اذکار نووی و شرح آن
  88. تحفه الابرار بنکت الاذکار
  89. حلیه الاولیاء
  90. الحمامه، و آن رساله ای است در تفسیر الفاظ متداوله
  91. مختصر حیاه الحیوان دمیری
  92. مختصر خادم الرافعی و الروضه در فروع ناتمام
  93. خادم النعل الشریف
  94. الخبر الدال علی وجود القطب و الاوتاد و النجباء و الابدال
  95. الخصائص النبویه و مختصر آن مسمی به انموذج اللبیب فی خصائص الحبیب
  96. غایه الاحسان در اسماء اعضا و صفات انسان
  97. داعی الفلاح فی اذکار المساء و الصباح
  98. الدراری فی اولادالسرای درالسحابه فی من دخل مصر من الصحابه
  99. الدر المنثور فی التفسیر بالماثور
  100. الدر المنظم فی الاسم الاعظم
  101. الدر النثیر فی تلخیص نهایه ابن کثیر
  102. تنزیه الاعتقاد عن الحلول و الاتحاد
  103. تنزیه الانبیاء عن تسفیه الاغبیاء
  104. التنفیس فی الاعتذار عن ترک الافتاء و التدلیس
  105. التنقیح فی مسئله التصحیح
  106. توحیه العزم الی اختصاص الاسم بالجر و الفعل بالجزم
  107. مختصر تهذیب الاسماء و اللغات نووی
  108. الثبوت فی ضبط الفاظ القنوت
  109. الثغور الباسمه فی مناقب السیده فاطمه
  110. ثلج الفؤاد فی احادیث لبس السواد
  111. شرح صحیح بخاری موسوم به التوشیح علی الجامع الصحیح ترشیح بر صحیح و آن را تمام نکرده است
  112. شرح صحیح مسلم موسوم به الدیباج
  113. قوت المغتذی علی جامع الترمذی
  114. الجامع الصغیر فی حدیث البشیر النذیر
  115. جامع المسانید
  116. المنتقی
  117. الجامع المصنف فی شعب الایمان للامام البیهقی الجامع فی الفرائض
  118. جر الذیل فی علم الخیل
  119. جزءالسلام من سیدالانام علیه الصلوه و السلام
  120. جزیل المواهب فی اختلاف المذاهب (ای الاربعه)
  121. الکوکب الساطع فی نظم جمع الجوامع در اصول فقه و شرح آن
  122. جمع فی الجوامع فی الحدیث
  123. جمع الجوامع فی النحو
  124. همع الهوامع
  125. الجمع و التفریق فی انواع البدیع
  126. جنی الجنان
  127. الجواب الاشد فی تنکیر الاحد و تعریف الصمد
  128. الجواب الحزم عن حدیث التکبیر جزم
  129. الجواب الحاتم عن سؤال الخاتم
  130. الجواب الزکی عن قمامه بن الکرکی
  131. الجواب المصیب عن اعتراض الخطیب الجواهر فی علم التفسیر الجهر بمنع البروز علی شاطی النهر
  132. الجیاد المسلسلات
  133. حاطب لیل و جارف سیل در ذکر شیوخ خویش
  134. الَایه الکبری فی شرح قصه الاسراء
  135. الباحه فی السباحه
  136. البارع فی اقطار الشارع
  137. البارق فی قطع یدالسارق
  138. الباهر فی حکم النبی علیه الصلوه و السلام فی الباطن و الظاهر
  139. بدائع الزهور فی و قائع الدهور
  140. البدر الذی انجلی فی مسئله الولاء
  141. البدور السافره فی امور الَاخره
  142. بدیعیه و شرح آن بذل العسجد لسؤال المسجد
  143. مارواه الواعون فی اخبار الطاعون
  144. بذل المجهود لخزانه محمود
  145. بذل الهمه فی طلب برائه الذمه
  146. برد الظلال فی تکرار السؤال
  147. بزوغ الهلال فی الخصال الموجب للظلال
  148. بسط الکف فی اتمام الصف
  149. بشری الکئیب بلقاء الحبیب
  150. بلبل الروضه، مقامه ای است در وصف مصر
  151. بلغه المحتاج فی مناسک الحاج
  152. بلوغ الامنیه فی خانقاه الرکنیه
  153. بلوغ المآرب فی قص الشارب
  154. بلوغ المآرب فی اخبار العقارب
  155. تأخیرالظلامه الی یوم القیامه الاساس در تاریخ آل عباس
  156. رفع الباس در تاریخ بنی عباس
  157. تاریخ الخلفاء تحفه الطرفاء باسماء الخلفاء
  158. تحفه المذاکر فی المنتقی فی تاریخ ابن عساکر
  159. تأیید الحقیقه العلیه و تشیید الطریقه الشاذلیه
  160. التبری من معره المعری، و آن ارجوزه ای است مشتمل بر اسماء سگ
  161. تبیض الصحیفه بمناقب الامام ابی حنیفه
  162. التثبیت عند التبییت، و آن ارجوزه ای است در ۱۷۳ بیت
  163. التحدث بنعم الله سبحانه و تعالی
  164. تحذیر الخواص من اکاذیب القصاص
  165. تحفه الانجاب بمسئله السنجاب
  166. تحفه الجلساء برؤیه الله سبحانه و تعالی للنساء
  167. الدره التاجیه علی الاسئله الناجیه
  168. الدره الفاخره دررالبحار فی الاحادیث القصار
  169. مختصرالدرر
  170. الکامنه ابن حجر
  171. دررالکلم و غررالحکم
  172. الدررالمنتثره فی الاحادیث المشتهره
  173. درج المعالی فی نصره الغزالی عن المنکر المتعالی
  174. الدرج المنیفه فی الاباء الشریفه
  175. دفع التشنیع فی مسئله التسمیع
  176. الدوران الفلکی عن ابن الکرکی
  177. الدیباج علی صحیح مسلم بن الحجاج
  178. دیوان شعر
  179. دیوان الخطب الذراری فی ابناء السراری
  180. ذم المکس
  181. ذم زیاره الامراء
  182. ذم القضاه
  183. ذوالوشاحین
  184. الرحله الفیومیه و المکیه و الدمیاطیه، الرد علی من اخلد الی الارض و جهل ان الجهاد فی کل عصر فرض
  185. رساله فی اسماءالمدلسین
  186. رساله فی الحمی و اقسامها
  187. رساله فی الصلوه علی النبی (ص)
  188. رساله فی صلوه الضحی
  189. رساله فی من وافقت کنیته کنیه زوجته من الصحابه
  190. رشف الزلال من السحر الحلال
  191. رصف اللال فی وصف الهلال
  192. رفع التعسف عن اخوه یوسف
  193. رفع الحذر عن قطع السدر
  194. رفع السنه فی نصب الزنه
  195. رفع شان الحبشان دفع اللباس و کشف الالتباس فی ضرب المثل من القرآن و الاقتباس
  196. الروض فی احادیث الحوض
  197. روض الاریض فی طهر المحیض
  198. الروض الانیق فی مسندالصدیق مختصر روض و شرح آن الروض المکلل و الوردالمعلل
  199. حاشیه بر روضهء نووی مسماه به ازهارالفضه
  200. حاشیهء صغری بر روضه الینبوع و مازاد علی الروضه من الفروع
  201. مختصرالروضه (ناتمام)
  202. نظم روضه موسوم به خلاصه و شرح آن رفع الخصاصه
  203. الریاض الانیقه فی شرح اسماء خیر الخلیفه
  204. ریح النسرین فیمن عاش من الصحابه ماه و عشرین
  205. تحفه الکرام باخبار الاهرام تحفه المجتهدین باسماء المجددین
  206. تحفه النابه فی تلخیص المتشابه
  207. تحفه الناسک بنکت المناسک
  208. تحفه النجباء فی قولهم هذا بسراً اطیب منه رطباً
  209. التخییر فی علوم التفسیر که بسال ۸۷۲ ه ق از آن فارغ شده است
  210. تذکره المؤتسی بمن حدث ونسی
  211. تذکره فی العربیه
  212. ترجمان القرآن فی تفسیر المسند
  213. ترجمه النووی و البلقینی
  214. تزیین الارائک فی ارسال نبینا صلی الله علیه و آله الی الملائک
  215. تزیین الممالک
  216. بمناقب الامام مالک
  217. التسمیط تشدیدالارکان فی لیس فی الامکان ان یبدع مماکان
  218. تشنیف الاسماع بمسائل الاجماع
  219. تشنیف السمع بتعدید السبع
  220. التصحیح لصلوه التسبیح
  221. التضلع فی معنی التقنع
  222. التطریف فی التصحیف
  223. تعریف الاعجم بر حروف المعجم
  224. التعریف بآداب التالیف
  225. تعریف الفئه باجوبه الاسئله المائه
  226. التعظیم و المنه فی ان ابوی النبی صلی الله علیه و آله فی الجنه
  227. التغلل و الاطفا لنار لاتطفی منتخب
  228. تفسیر ابن ابی حاتم
  229. جزء دوم تفسیر جلالین
  230. تفسیر فاتحه
  231. تفسیر فریابی و تقریب القری فی الحدیث
  232. تشرح التقریب و التیسیر نواوی موسوم به تدریب الراوی
  233. تذنیب فی الزوائد علی التقریب
  234. تقریر الاسناد فی تفسیر الاجتهاد
  235. نظم تلخیص المفتاح و شرح آن موسوم به عقود الجمان
  236. تمهید الفرش فی الخصال الموجبه لظل العرش
  237. تناسق
  238. الدرر فی تناسب السور التنبیه بمن یبعثه الله سبحانه و تعالی علی راس کل مائه
  239. تنبیه الغبی فی تنزیه ابن العربی
  240. وافی شرح تنبیه شیخ ابواسحاق
  241. مختصر تنبیه و رجوع به حسن المحاضره فی اخبار مصر و ۱۵۹ شود – القاهره صص ۱۵۴٫

عطر ولایت//سبحانی

لغت نامه دهخدا

زندگینامه منهاج الدین عثمان جوزجانی«منهاج سراج»(قرن ششم وهفتم)

منهاج الدین عثمان  ابن سراج الدین جوزجانی، مؤلف تاریخ طبقات ناصری که به منهاج السراج شهرت یافته است در سال( ۵۸۹ ه ق) متولد و در خدمت ملوک غور و غرشستان میزیسته است وی مردی فاضل و دانا و در علوم دین و حدیث و ادب ماهر بوده است در فتنهء مغول او نیز چون دیگر هموطنان خود چند سال در حدود غور و تولک و غزنین میگشت و در محاربات اصحاب قلاع که با مغول میکردند.

شرکت می جست و عاقبت در سنهء ۶۲۴ ماه جمادی الاولی از راه غزنین و متهان در کشتی نشسته از رود سند به طرف سند و مولتان گریخت. و در دربار ناصرالدین قباچه از ممالیک غوریه مقیم گردید و در ماه ذیحجه در پایتخت اچهه به فرمان سلطان مذکور امور تدریس و ریاست مدرسهء فیروزی به وی محول گشت و در سال ۶۲۵ ه ق ناصرالدین قباچه خود را غرق کرد.

و کشورش به دست التتمش افتاد و قاضی منهاج مانند دیگر یاران خود به دربار التتمش تحویل یافت و دیری در خدمت  آن سلطان و ناصرالدین محمود شاه پسرش میزیست و کتاب نفیس طبقات ناصری را در تاریخ عمومی به نام این پادشاه در ۶۵۷ ۳۶۳ و تاریخ ،۳۶۲ ،۳۰۳- ۵۰ و رجوع به لباب الالباب ج ۲ صص ۲۸۹ – ۶۵۸ ه ق تألیف نمود رجوع به سبک شناسی ج ۳ صص ۴۹ ۵۳۰ شود ،۴۸۴ ،۴۸۳ ،۷۴ ،۶۹ ، مغول اقبال ص ۷۳

منهاج الدین ابوعمر عثمان بن سراج الدین محمد جوزجانى مؤ لف کتاب تاریخى طبقات ناصرى است .وى عمر خویش را در کنار شاهزادگان و بزرگان در هند سپرى کرده و خود در ردیف قاضیان وعالمان بوده است . کتاب طبقات ناصرى که به نام ناصرالدین محمد شاه فرزند ایتتمش نوشته شده ، شامل بیست و سه طبقه است . نخست تاریخ انبیاء، دوم خلفاى نخستین ، سوم امویان و به ترتیب عباسیان ، شاهان عجم ، شاهان یمن ، طاهریان ، صفاریان و در انتها مصائبى بر اسلام وارد شد و یورش مغول .

وى در مقدمه اشاره دارد که هدفش بعد از بیان تاریخ عصر نخست اسلامى ، بیان تاریخ خاندان سلطان محمد سبکتکین است امام به هر روى کوشش کرده تا از هر دودمان شمعى در آن جمع افروخته شود.
بى شبه طبقات ناصرى از مهمترین مآخذ ایران در قرن پنجم و ششم است ، اما نسبت به حوادث صدر اسلام ارزش چندانى ندارد. این کتاب با تصحیح حبیبى در دو جزء ویک مجلد چاپ شده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

لغت نامه دهخدا

زندگینامه احمدبن ابی یعقوب«یعقوبى»«کاتب»«اخبارى »(متوفی۲۸۴ه.ق)

 احمد بن ابى یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح ، نامى است که از یعقوبى در منابع شرح حال یاد شده است . وى به عنوان کاتب و اخبارى شهرت دارد. لقب نخست ، اشاره به شغل دبیرى در دربار عباسى است و لقب دوم ، به اعتبار مورخ بودن وى و آشنائى او با اخبار تاریخى .

از اوبا عنوان مصرى و اصفهانى هم یاد شده که نشان از تعلق وطنى اجداد او دارد. خود وى در بغداد به دنیا آمده و همانحا زیست کرده است .لقب عباسى براى وى ، ازآنجاست که جدّ او واضح از موالى منصور عباسى بوده و به همین دلیل خاندان یعقوبى از موالى عباسیان شمرده اند.

تاریخ تولد وى دانسته نیست ؛ اما یاقوت حموى تاریخ وفاتش را سال ۲۸۴ هجرى دانسته است . وى در کتاب مشاکله الناس خود، روال تاریخى کتاب را به معتضد عباسى (خلافت از بیستم رجب سال ۲۷۹ تاربیع الثانى ۲۸۹) خاتمه داده است . به علاوه ، وى در کتاب البلدان از سقوط طولونیان که در سال ۲۹۲ اتفاق افتاده یاد کرده است . در این صورت وى باید حد اقل تا سال ۲۹۲ زنده بوده باشد.

ابن واضح درزمان منصور مدتى حاکم ارمینیه وآذربایجان و مصر بوده ؛ همچنان که پدر یعقوبى از کارمندان عالى رتبه دیوان برید بوده است . از مشاغل یعقوبى اطلاعاتى بدست نیامده ، اما در صورتى که کاتب لقب خود وى باشد، مى تواند اشاره به آن باشد که مانند پدرش به نوعى کار دبیرى در یکى از دیوانهامشغول بوده است .

گفته شده است که واضح جد وى ، علائق شیعى داشته وهمو بوده است که در زمانى مسؤ ول برید مصر بوده ، ادریس بن عبدالله بن حسن برادر نفس زکیه رابه مغرب فرارى داده و جانش را بر سر این کار گذاشته و گویا به دست هادى عباس به قتل رسیده است .

بدین ترتیب باید گفت ، تشیع در خاندان یعقوبى ، به صورت سنتى وجود داشته و این علائق به یعقوبى مورخ نیز رسیده است . دانسته است که شیعیان امامى ، در این دوران ، در عین تشیع ، در داخل دولت ، به کارهاى ادارى اشتغال داشته اند. نمونه روشن ، على بن یقطین است که به دستور امام کاظم (ع ) در دولت عباسى مشغول بوده است .

بدون شک ، یعقوبى مورخى است شیعه مذهبى که آثار تشیع وى در کتاب تاریخش کاملا روشن است . اخبار وى در داستان سقیفه برخوردهاى خلفان و نیز سیرى که از خلافت امیرمؤ منان (ع ) بدست مى دهد، نشان از تشیع کامل اما تا اندازه اى معتدل وى دارد.

وى در سیرى که از تاریخ حوادث اسلام ارائه داده ، از پس از آغاز بحث از حکومت معاویه ، به موازات عناوینى که براى روى کار آمده خلفا دارد از امامان شیعه (ع ) نیز سخن مى گوید: عناوینى چون وفاه الحسن بن على متل حسین بن على ،وفاه على بن الحسین ،وفاه ابى جعفر بن محمد بن على ،وفاه ابى عبدالله جعفر بن محمد و آدابه ،وفاه موسى بن جعفر (ع -،علیهم السلام وفاه على بن محمدبن على الهادى از جمله این عناوین است که ذیل آنها کلمات قصارى نیز از بزرگواران نقل مى کند. کتاب یعقوبى حوادث تا سال ۲۵۹ را آورده و بنابراین از وفات امام عسکرى (ع ) سخن نگفته است . این که وى از قیام زید با اجمال تمام سخن گفته ، شاهد امامى بودن او عنوان شده است .

اما درباره آثار یعقوبى باید گفت یعقوبى به عنوان مورخ و جغرافیدان شناخته مى شود.آثار وى نیز در همین دو زمینه تاءلیف شده است . ازمیان چندین کتابى که در منابع مختلف به وى منسوب شده ، تنها سه کتابى وى برجاى مانده است .

عناوین کتابهاى مفقود وى عبارتند از:

کتاب المسالک والممالک ،

فتح افریقیه و اخبارها،

اخبار الطاهرین .

اما سه عنوان کتاب وى که برجاى مانده و هر سه به چاپ رسیده عبارتند از:

تاریخ البلدان و مشاکله الناس لزمانهم .

دو کتاب البلدان و

مشاکله ،

هر دوکم حجم اند و به چاپ هم رسیده اند. البلدان که به زبان فارسى نیز ترجمه شده در جغزافى عمومى شهرهاست و فوائد تاریخى بسیار مهمى دارد. کتاب مشاکله نیز درباره تقلید مردمان هرزمان از خلق و خوى خلیف حاکم است که با نمونه هاى تاریخى ارائه شده است .

مهمترین کتاب وى تاریخ اوست که نام مشخصى جز تاریخ الیعقوبى براى آن یاد نشده است . تاریخ یعقوبى ، یک دوره تاریخ عمومى است که از هبوط آدم آغاز شده و پس ازآن که به ظهور اسلام رسیده ، حوادث را تا سال ۲۵۹ ادامه داده است .(۳۹۸)با توجه با تاریخ نگارش این اثر، باید دانست که تاریخ یعقوبى ، قدیمى ترین تاریخ عمومى است که در تمدن اسلامى نگاشته شده و به دست ما رسیده است . البته تاریخ خلیفه بن خیاط پیش از آن نگاشته شده جز آن که بحث تاریخى خود را از اسلام آغاز کرده نه از ابتداى آفرینش .

تاریخ یعقوبى چندین بار چاپ شده است . متاءسفانه باید گفت ، به دلیل عدم رواج آن در دوره هاى گذشته ، نسخه هاى خطى چندانى از وى در دست نیست . این کتاب یک بار در هلند به سال ۱۸۸۳ (۱۳۰۱ قمرى ) چاپ شده و پس ازآن در نجف در سه جلد با مقدمه و تعلیقات محمد صادق باقر العلوم به چاپ رسیده است .(۳۹۹)چاپ رایج آن از انتشارات دار صادر بیروت در دوجلد است : مجلد اول ، از ابتداى زندگى آدم (ع ) تا پیدایش اسلام .مجلد دوئم از ابتداى اسلامم تا سال ۲۵۹٫

شیوه نگارش این کتاب ، شیوه اى تاریخى است نه حدیثى . بدین معنا که یعقوبى مانند برخى از مورخان محدث ، حوادث تاریخى را به صورت یک حدیث با ذکر سلسله سند نیاورده ، بلکه به عنوان یک مورخ ، پس از استفاده از مآخذ مختلف ، کتاب خود را تاءلیف کرده است . کار او از این حیث شبیه کتاب اخبار الطوال دینورى و مروج الذهب مسعودى است نه مانند تاریخ طبرى .

باید توجه داشته که ، گرچه شکل تاءلیف کتاب تاریخى است اما به لیل آن که وى سند مطالب خود را نیاورده راه را براى بررسى سند نقلها بر محققان بسته است . افزون برآن ، سیر تدونى کتاب یعقوبى ، بر اساس سالشمار نیست ، بلکه بر اساس سرفصلهاى تاریخى مانند روى کا آمدن خلفاست . این شیوه نیز شیوه است که مسعودى در کتاب مروج الذهب از آن پیروى کرده اما در تاریخ طبرى حوادث به صورت سالشمار آمده است .

نکته اى که باعث تاءسف است آن که ، در نسخه هاى محدود برجاى مانده ، مقدمه مجلد اول از بین رفته و به همین دلیل کیفیت تدوین آن و نیز مآخذى که مؤ لف براى کتاب خود بیان کرده ، به دست ما نرسیده است . آنچه مسلم است این که ، مجلد اول کتاب یعقوبى ، با توجه به آن که وى درعصرى مى زیسته که آثار زیادى از فرهنگ سایر ملل به عربى درآمده بوده ، بر اساس ‍ مآخذى زیادى نوشته شده و به همین دلیل مشتمل برآگاهیهاى منحصرى است که در منبعى دیگر وجود ندارد. طبعا منابعى که در دسترس بوده ، هرکدام با شیوه هاى معمول در فرهنگ هاى وابسته تاءلیف شده و به همین دلیل امکان اعتماد به آنها به طور کامل وجود نداشته است . این مطلب ، شامل منابع اسرائیلى نیز مى شود که یعقوبى در مجلد نخست و در اخبار انبیا از آنها بهر برده است .

خوشبختانه مقدمه مجلد دوم در دست است و وى به اجمال برخى از منابع خود اشاره کرده است .

برجسته ترین اسامى مورخان واخباریانى که وى نام آن ها را آورده عبارتند از :

  1. اسحاق بن سلیمان هاشمى (که از شیوخ بنى هاشم نقل مى کند)
  2. ابوالبخترى وهب بن وقب قرى (که ازجعفر بن محمد و دیگران نقل میکند)
  3. ابن بن عثمان بجلى (ازجعفر بن محمد)،
  4. عبدالملک بن هشام (به روایت بکائى از ابن اسحاق )،
  5. ابواحسان زیادى (از کلبى و دیگران )،
  6. هیثم بن عدى (از عبدالله بن عباس همدانى )،
  7. محمد بن کثیر قرشى (از ابوصالح و دیگران )،
  8. مدائنى ،
  9. ابومعشر مدنى ،
  10. محمد بن موسى خوارزمى منجم .

استفاده از منبع اخیر سبب شده تا وى آگاهیهاى نجومى گسترده اى را در تعیین زمان نجومى روى کار آمدن هر خلیفه به دقت مشخص کند.

یعقوبى در مقدمه مجلد دوم ، یادآور شده که قصد تاءلیف کتابى مختصر را داشته و لذا بسیارى از اشعار و همچنین اخبار طولانى را ازآن حذف کرده است .با این حال ، مقایسه اى کوتاه میان تاریخ یعقوبى باآثار بسیار بدیعى را در کتاب خودآورده که در کتاب هاى دیگر نیامده است . حجم اسناد رسمى موجود دراین کتاب که بسیارى از آنها در منابع دیگر نیامده قابل توجه است .

در این کتاب بیش از ۴۶۰ نامه آمده که البته به برخى ازآنها تنها اشاره شده و در بسیارى از موارد عین متن آمده است . افزون بر آن اخبار یعقوبى از جهاتى با اخبار رایج در سایر منابع متفاوت است و مى تواند در مقاسیه با سایر متون مشابه ، راهنماى محقق در رسیده به واقع باشد .

به تازگى فهارس تاریخ الیعقوبى در یک مجلد به چاپ رسیده که فهرست دقیقى از این کتاب پرارج تاریخى را عرضه کرده است .
تاریخ یعقوبى در قرن ششم در دست ابن شادى مؤ لف مجمل التواریخ والقصص بوده و از آن در صفحات ۲۲۹، ۲۷۱،۲۷۸ استفاده کرده است .

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

زندگینامه ابومحمد عبدالله مَدینی بَلَوی(قرن چهارم )(مورخ مصری)

بَلَوی ، ابومحمد عبدالله بن محمد مَدینی ، مورخ مصری . از سال تولد و وفاتش اطلاعی در دست نیست ، اما به احتمال بسیار در قرن چهارم می زیسته است .

وی از قبیله بَلیّ، شاخه ای از بنی قُضاعه بود که در نواحی مختلف حجاز و شام و مصر پراکنده بودند. ابن ندیم (ص ۲۴۳)، نخستین کسی است که از او نام برده و گفته است : «وی مردی خطیب و فقیه و دانشمند بود.» بلوی کتابهای متعددی تألیف کرد، از جمله : کتاب الابواب ، کتاب المعرفه ، و کتاب الدین و فرائضه .

این آثار همه مفقود شده اند، اما او به سبب کتاب دیگرش ، سیره احمدبن طولون ، بسیار شهرت دارد. حدود ۱۳۱۴ ش ، محمد کُردعلی نسخه ای بسیار قدیمی از این تاریخ گرانبها را در کتابخانه ظاهریه دمشق پیدا کرد و آن را با مقدمه ای طولانی و شرحی مفید انتشار داد (دمشق ۱۹۳۹). او بلوی را نویسنده ای اسماعیلی پنداشته بود، اما ایوانف ، ابوعبدالله زنجانی و عبدالحمید عَبّادی نظر او را اشتباه دانسته اند.

( از میان رجال شناسان شیعه ، طوسی در الفهرست تنها به نقل مطالب ابن ندیم پرداخته است (ص ۱۹۴ـ۱۹۵). لیکن ابن غضائری ، وی را کذّاب و وضّاع ، و حدیث او را بی اعتبار دانسته است (خوئی ، ج ۱۰، ص ۳۰۳). نجاشی نیز ذیل ترجمه محمدبن حسن جعفری ، که از مشایخ بلوی است ، وی را جَرح کرده و در روایت ، ضعیف دانسته است (ص ۳۲۴).

برخی روایات بلوی ، این دیدگاه را تأیید می کند (رجوع کنید به همان ، ص ۳۰۳؛ خوئی ، ج ۱۰، ص ۳۰۳-۳۰۴). افزون بر این در ) میزان الاعتدال ذهبی و لسان المیزان ابن حجر عسقلانی نیز از بلوی نام برده شده است و ( با استناد به گفته دارقُطنی ، ) او را جاعل حدیث دانسته اند. ازینرو نمی توانسته اند به او استناد کنند. به گفته ابن حجر عسقلانی (ج ۳،ص ۳۳۸)، کتاب سفرنامه امام شافعی ( رحله الشافعی ) را بلوی نوشته ، اما بیشتر مطالب آن ساختگی است .

کتاب سیره ابن طولون او برای آگاهی از تاریخ این پادشاه بزرگ ، و تاریخ مصر و خلافت عباسی و تاریخ خاور نزدیک در نیمه دوم قرن سوم ، مهمترین منبع به شمار می آید. این کتاب از کتابهای مشابه در همین باب (مانند سیره ابن طولون تألیف ابن دایه که ابن سعید آن را در المغرب تلخیص کرده ، کتاب المکافأه تألیف همو؛ اخبار سیبویه المصری تألیف ابن زُلاق ؛ و کتاب الولاه و القضاه تألیف کندی ) مفصلتر است .

بلوی یقیناً پس از ابن دایه وفات یافته ؛ نیز می دانیم که ابن دایه بعد از ۳۳۰ درگذشته است . میان دو کتاب سیره ابن طولونِ این دو، تشابهات بسیاری وجود دارد، هر چند که سیره بلوی مفصلتر است . به گفته کُردعلی ، بلوی کتاب خود را از کتاب ابن دایه رونویسی کرده است . اما شاید هر دو منبع مشترکی داشته اند که همان اسناد رسمی محفوظ در «دیوان الانشاء» بوده که احمدبن طولون در مصر تأسیس کرده بوده است (رجوع کنید به بلوی ، ص ۱۰۰ـ۱۰۱، ۱۱۱، ۱۲۲، ۱۲۴، ۲۲۸ـ۲۲۹).

سیره بلوی به چند دلیل بی نظیر است :

۱) چون تاریخ نگارش آن نیمه اول قرن چهارم است ، از کهنترین کتب تاریخی اسلامی است که در مصر تألیف یافته ؛

۲) تاریخ مصر و شام در عصر ابن طولون ، و سازمانهای اداری آنها مانند دیوان خراج ، شرطه ، قضا، برید و مانند اینها در این کتاب به شیوه ای تازه شرح شده اند؛

۳)مقدار فراوانی از اسناد رسمیِ آن دوره در این اثر جمع شده است .



منابع :
(۱) ( ابن حجر عسقلانی ، لسان المیزان ، حیدرآباد دکن ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱ ) ؛
(۲) ابن سعید مغربی ، المُغرب فی حلی المغرب ، ج ۱، چاپ زکی محمد حسن ، شوقی ضیف ، و سیده اسماعیل کاشف ، قاهره ۱۹۳۵؛
(۳) ( ابن ندیم ، کتاب الفهرست ، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش ) ؛
(۴) عبدالله بن محمد بلوی ، سیره احمدبن طولون ، چاپ محمد کردعلی ، دمشق ۱۳۵۸/۱۹۳۹؛
(۵) ( ابوالقاسم خوئی ، معجم رجال الحدیث ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳ ) ؛
(۶) محمدبن احمد ذهبی ، میزان الاعتدال فی نقد الرجال ، لکهنو۱۸۸۴؛
(۷) ( محمدبن حسن طوسی ، الفهرست ، چاپ محمود رامیار، چاپ افست مشهد ۱۳۵۱ ش ؛
(۸) احمدبن علی نجاشی ، فهرست اسماء مصنفی الشیعه المشتهر ب رجال النجاشی ، چاپ موسی شبیری زنجانی ، قم ۱۴۰۷ ) ؛

(۹) ـ Abd al-H ¤ am ¦ â d Ü Abba ¦ d ¦ â , “S ¦ Ë rat Ah ¤ mad b. Tu ¦ lu ¦ n li-Ab ¦ â Muh. Ü AbdAlla ¦ h… al-Balaw ¦ â ,” review in Bulletin of the Faculty of Arts, Alexandria University , I (1943), 1-9.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

زندگینامه قوام الدین فتح بُنداری(مورّخ ایرانیِ قرن هفتم)

 قوام الدین فتح بن علی بن محمد اصفهانی ، مورّخ ایرانیِ قرن هفتم .

وی آثار خود را به عربی می نوشته و شهرت اصلی او به سبب تلخیص و تهذیب کتاب زُبدَه النُصرَه و نُخبَه العُصره ، در تاریخ سلجوقیان ، تألیف عمادالدین اصفهانی است که پس از زدودن کتاب از برخی آرایشهای ادبی ، آن را در ۶۲۳ به شرف الدین عیسی بن العادل ایوبی ، الملک المعظَّم ، هدیه کرد (چاپ هوتسما ، در تواریخ آل سلجوق ، ج ۲).

به گفته خودش ، تاریخ صلاح الدین ایوبی به نام البرق الشامی تألیف عمادالدین اصفهانی را تلخیص کرده ، و بر تاریخ بغدادِ خطیب بغدادی نیز ذیلی نگاشته است (نسخه دستنویس مؤلف مورخ ۶۳۹ در کتابخانه ملی پاریس ، بخش عربی ، ش ۶۱۵۲ موجود است ).

وی شاهنامه فردوسی را به عربی برگردانید و در ۶۲۴ به الملک المعظّم تقدیم کرد (چاپ عبدالوهاب عزّام ، قاهره ۱۳۵۰).

از زندگی او، که ظاهراً در شام و عراق گذشته است ، اطلاع دیگری نداریم . تاریخ وفات وی نیز نامعلوم است .



منابع :

(۱) تواریخ آل سلجوق ، چاپ مارتین تئودر هوتسما، لیدن ۱۸۸۶ـ ۱۹۰۹، مقدمه ؛

Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, I, 321, Supplementband, Leiden 1937-1942, I, 554

(۲) (که نویسنده در تمیز کتابی به نام تاریخ بغداد از ذیل خطیب به خطا رفته است ، رجوع کنید به همان ، ص ۵۶۳).

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

زندگینامه حسن دمشقی صفّوری بورینی(متوفی۱۰۲۴ه ق)

 حسن بن محمد دمشقی صفّوری ، شاعر، مورخ و فقیه شافعی . در ۹۶۳ در صَفوریه ، در منطقه الجلیل (شمال شهر ناصره در فلسطین )، به دنیا آمد. چون پدرش اهل بورین در جنوب نابلس بود، بدرالدین به بورینی شهرت یافت ( الموسوعه الفلسطینیه ، ج ۲، ص ۲۳۸؛ د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه ؛ قس محبّی ، ج ۲، ص ۵۱). در ده سالگی ، همراه پدر رهسپار دمشق شد و در جامع منجک قرائت قرآن آموخت ؛ سپس در مدرسه عمریّه ، واقع در صالحیّه دمشق ، به تحصیل پرداخت ( الموسوعه الفلسطینیه ، همانجا؛ قس محبّی ، همانجا).

وی در همین مدرسه نحو و فرائض و حساب را نزد تنی چند از بزرگان دمشق فراگرفت و در ۹۷۵، به سبب قحطی ، ناچار شد که به مدت چهار سال ترک تحصیل کند و در بیت المقدّس اقامت گزیند. در بیت المقدّس ، از محضر شیخ الاسلام محمدبن ابی اللّطف بهره برد (محبّی ، همانجا)؛ سپس به دمشق بازگشت و در خانقاه سمیساطیه ساکن شد و نزد شیوخ آن دیار به تحصیل علوم ، از جمله ادبیات و فقه و قرائات و حدیث مشغول شد (همان ، ج ۲، ص ۵۱ ـ۵۲؛ الموسوعه الفلسطینیه ، همانجا).

در ۹۸۸، تدریس فقه شافعی را در جامع اموی عهده دار شد؛ همچنین منصب موعظه را در جامع سلطان به عهده داشت و در بسیاری از مدارس دمشق تدریس می کرد. تسلط بورینی بر ادبیات و تأثیر و حسن بیان او باعث شد که شاگردان بسیاری در محضر درس او گردآیند. وی را به حافظه قوی ، فصاحت و بلاغت در گفتار و علاقه وافر به ادب و لغت و تاریخ ستوده اند.

بدرالدین مفتی شافعی مبرّزی در دمشق به شمار می آمد و از اعتماد و تأیید حاکمان و قاضیان آنجا برخوردار بود (محبّی ، ج ۲، ص ۵۲؛ الموسوعه الفلسطینیه ، ج ۲، ص ۲۳۸ـ۲۳۹). در ادبیات نیز چیره دست بود. از وی اشعار بسیاری در استقبال و نظیره گویی شماری از قصائد و قطعات عرب نقل کرده اند (برای نمونه هایی از شعر بورینی رجوع کنید به محبّی ، ج ۲، ص ۵۲ـ۶۰؛ خفاجی ، ص ۲۱ـ ۲۶). بورینی اهل سیاحت بود و در خلال سفرهایش با دانشمندان معاشرت و گفتگو می کرد.

در دمشق با شیخ بهاءالدّین * عاملی (متوفی ۱۰۳۰) معروف به شیخ بهائی که برای سیاحت به دمشق آمده بود، ملاقات و مناظره کرد (محبّی ، ج ۳، ص ۴۴۳؛ الموسوعه الفلسطینیه ، ج ۲، ص ۲۳۸). همچنین از دو سفرنامه اش ، الرّحله الطّرابلسیّه و الرّحله الحلبیّه ، چنین برمی آید که به این دو شهر نیز رفته بوده است .

بورینی زبان فارسی را در کمال فصاحت و استادی می دانست . وی فارسی را در ۹۸۸ نزد حافظ حسین کربلایی (متوفی ۹۹۷)، صاحب روضات الجنان که در آن زمان به دمشق رفته بود، فرا گرفته بود (محبّی ، ج ۲، ص ۵۲). این آشنایی با زبان فارسی تا بدانجا بود که بعضی مضامین شعر فارسی به اشعار بورینی راه یافت ، و حتی به تصریح تذکره نویسان (رجوع کنید به همان ، ج ۲، ص ۵۶ ـ۵۷؛ خفاجی ، ص ۲۱ـ۲۳) بعضی اشعار وی دقیقاً ترجمه شعری فارسی است .

برای نمونه : «ورق الغُصونِ اذا نظرتَ دَفاترٌ/ مَشحونهٌ بادلّه التّوحید»، که ترجمه این بیت سعدی است : برگ درختان سبز در نظر هوشیار/ هر ورقش دفتریست معرفت کردگار و «یقولونَ فی الصّبحِ الدّعاء مؤثّرٌ/ فقلتُ نَعمْ لوکان لیلی له صبحٌ»، که ترجمه این بیت وحشی بافقی (متوفی ۹۹۱) است : دعاهای سحر گویند می دارد اثر، آری /اثر می دارد اما کی شب عاشق سحر دارد؟ و هم مضمون با این بیت حافظ : بَسَم حکایت دل هست با نسیم سحر/ ولی به بخت من امشب سحر نمی آید.

رحلت

بورینی در اواخر عمر نیز ترکی را فرا گرفت . در ۱۰۲۰، به حج رفت و در ۱۰۲۴ در دمشق درگذشت و در قبرستان باب الفرادیس دفن شد. بعضی از شاگردان او مراثی مشهوری در مرگ او سرودند (محبّی ، ج ۲، ص ۵۲، ۵۹ ـ۶۰).

آثار

مهمترین آثار بورینی بدین قرار است :

تراجم الاَعیان من أَبناء الزّمان (دمشق ۱۹۵۹) که زندگینامه ۲۰۵ تن از اعیان (اعمّ از عالم ، حاکم ، صنعتگر و سایر اصناف ) روزگار اوست و به ترتیب الفبایی مرتّب شده است . او در ۱۰۰۹، شروع به تألیف تراجم الاعیان کرد و در ۱۰۲۳ از آن فراغت یافت .

تراجم الاعیان از جمله منابع محبّی در تألیف خلاصه الاثر بوده است (زیدان ، ج ۲، جزء۳، ص ۳۰۸؛سرکیس ، ج ۱، ستون ۶۰۲؛محبّی ، ج ۲، ص ۵۱، ج ۱، ص ۳؛ون دایک ، ص ۱۰۶، ۳۶۵؛برای ذیلی که به تراجم الاعیان نوشته شده و نسخه های خطی آن رجوع کنید به د. اسلام ، همانجا)؛

شرح دیوان عمربن فارض با عنوان البحرالفائض فی شرح دیوان ابن الفارض (قاهره ۱۲۷۹ و ۱۳۰۶ق ) که در سال ۱۰۰۰ تألیف آن را به پایان برده ؛

شرح بر قصیده تائیهّ صغری ‘ از ابن فارض (متوفی ۶۳۲) که در ۱۰۰۲ از آن فراغت یافته است (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۷۶۷؛برای نسخ خطی اثر اخیر رجوع کنید به د. اسلام ، همانجا)؛

حاشیه بر تفسیر بیضاوی ؛

حاشیه بر مطوّل ؛

شرح بر کافیه ابن حاجب ؛

دیوان شعر (بغدادی ، ج ۱، ستون ۲۹۱؛برای نسخ دیوان شعر بورینی و دیگر مجموعه های شعر او رجوع کنید به د. اسلام ، همانجا).



منابع :

(۱) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۵، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۲) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۳) احمدبن محمد خفاجی ، ریحانه الالباء و زهره الحیاه الدنیا ، چاپ سنگی بولاق ۱۲۷۳؛
(۴) جرجی زیدان ، تاریخ آداب اللغه العربیّه ، بیروت ۱۹۸۳؛
(۵) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیه و المعرّبه ، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
(۶) محمد امین بن فضل الله محبّی ، خلاصه الاثر فی اعیان القرن الحادی عشر ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۷) الموسوعه الفلسطینیه ، دمشق ۱۹۸۴؛
(۸) ادوارد ون دایک ، کتاب اکتفاء القنوع بما هو مطبوع ، چاپ محمد علی ببلاوی ، مصر ۱۳۱۳/۱۸۹۶، چاپ افست قم ۱۴۰۹؛EI 2 , s.v. ” A l-Bu ¦r ¦ân ¦â” (by C. Brockelmann).

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

زندگینامه میرزا فضل اللّه خاورى شیرازى(متوفی۱۲۶۶ه ق)

 خاورى شیرازى، میرزا فضلاللّه، مورخ و شاعر دوره قاجار و مؤلف تاریخ ذوالقرنین. وى در دهه ۱۱۹۰ در شیراز به دنیا آمد. پدرش میرزا عبدالنبى شریفىحسینى و مادرش، دختر آقامحمدهاشم ذهبى و نوه دخترى سید قطبالدین (از عرفاى فرقه ذهبیه) بود (فسائى، ج ۲، ص ۹۴۵؛ دیوانبیگى، ج ۱، ص ۵۳۵).

هنگامى که حسینعلى میرزا فرمانفرما، پسر فتحعلى شاه، در ۱۲۱۴ حاکم فارس شد، خاورى شیرازى به عنوان ندیم مخصوص همراه او شد (رجوع کنید به دیوانبیگى، ج ۱، ص ۵۳۶). خاورى در ۱۲۱۹ براى بازپسگیرى املاک موروثىاش به تهران رفت و با میرزا محمدشفیع، صدراعظم وقت، ملاقات کرد. صدراعظم او را به شاه معرفى نمود و از آن هنگام تا فوت صدراعظم (۱۲۳۴)، خاورى در تهران دبیر رسائل و منشى دیوان صدارت بود (خاورى شیرازى، ۱۳۸۰ش، ج ۱، ص ۶؛ نیز رجوع کنید به دیوانبیگى، همانجا، که مدت اقامت او را در تهران تا ۱۲۳۴، پانزده سال دانسته است؛ قس زرگرىنژاد، ۱۳۷۷ش، ص :۳ ده سال).

پس از فوت میرزا محمدشفیع، خاورى شیرازى به عنوان وزیر محمودمیرزا، پسر فتحعلىشاه، به نهاوند رفت. ظاهرآ خاورى به اصرار شاه این مأموریت را پذیرفته بود (رجوع کنید به خاورىشیرازى، ۱۳۸۰ش، ج ۱، ص ۷). محمودمیرزا در ۱۲۴۱ به حکومت لرستان گمارده شد (اعتضادالسلطنه، ص ۲۰۴). به گفته خاورىشیرازى (۱۳۸۰ش، ج ۲، ص ۹۸۷) محمودمیرزا دوبار به جان او سوءقصد کرد.

پس از محمودمیرزا، برادرش همایونمیرزا، حاکم نهاوند شد. او نیز همچون محمودمیرزا با مردم بدسلوک بود.در زمان حکومت او، اموال خاورى را غصب کردند و خودش را نیز هفت ماه در قلعه روئیندز ــکه محمودمیرزا آن را ساخته بودــ حبس کردند (رجوع کنید به همان، ج ۲، ص ۶۹۸)، زیرا محمودمیرزا و همایونمیرزا با شیخ على میرزا، برادر ناتنى آنان و حاکم ملایر، اختلاف داشتند و چون خاورى با محمدحسن شیرازى، وزیر شیخ على میرزا، نسبت فامیلى داشت، خاورى متهم به همراهى با حاکم ملایر شد (رجوع کنید به همانجا؛ اعتضادالسلطنه، ص ۲۰۹؛ زرگرىنژاد، همانجا).

خاورى پس از هفت ماه موفق به فرار شد و به قریه آوَرزَمان ملایر پناه برد. سپس با خانوادهاش به قریه چوبینِ (دولتآباد کنونى) ملایر و مقرّ شیخعلى میرزا رفت و حدود دوازده روز در خانه محمدحسن شیرازى اقامت کرد. سپس، شیخعلى میرزا او و خانوادهاش را با سکههاى طلا و نقره و اسب و استر و غیره به سلطانآباد کزّاز (اراک کنونى) و خدمت غلامحسینخان سپهدار، داماد شاه، فرستاد. پس از آن در جمادىالاولى ۱۲۴۴، خاورى به قم رفت و موفق به دیدار شاه شد، که به آن شهر رفته بود (رجوع کنید به خاورى شیرازى، ۱۳۸۰ش، ج ۲، ص ۶۹۷ـ۶۹۹).

پس از آن، خاورى بار دیگر به تهران بازگشت و منصب ملفوفهنگارى (نگارش فرمان شاه با مهر کوچک و بدون ثبت) را به عهده گرفت (همان، ج ۲، ص ۷۰۰). ظاهرآ خاورى پیش از آن نیز چنین شغلى داشته و تا ۱۲۵۱ این شغل را ادامه داده است. اطلاع دیگر از وى مربوط به سال ۱۲۵۴ است که مشغول تألیف تذکره خاورى بود (رجوع کنید به همانجا؛ همو، ۱۳۷۹ش، ص ۱۳۵).

رحلت

در الذریعه آقابزرگ طهرانى (ج ۹، قسم ۱، ص ۲۸۸) به زنده بودن خاورى شیرازى تا ۱۲۶۳ اشاره شده و در فهرست کتابهاى خطى کتابخانه ملى ملک تاریخ فوت او ۱۲۶۶ ذکر گردیده است (افشار و دانشپژوه، ص ۳۸۶ مکرر). وى در شیراز فوت کرد و در همانجا نیز به خاک سپرده شد (خاورىشیرازى، ۱۳۸۰ش، ج ۱، مقدمه افشارفر، ص سىوپنج).

آثار

خاورى شیرازى آثارى از خود به جاى گذاشته که مهمترین آنها،

تاریخ ذوالقرنین، مشتمل بر دو جلد و یک خاتمه است. جلد اول نامه خاقان و جلد دوم رساله صاحبقران نام دارد. جلد اول حاوى شرح اصل و نسب طایفه قاجار و حوادث ۱۲۱۲ تا ۱۲۴۲ است. جلد دوم از وقایع ۱۲۴۲ آغاز و به مرگ فتحعلىشاه و جلوس محمدشاه (۱۲۵۰) و وقایع ۱۲۵۱ پایان مىیابد (رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۹). خاتمه کتاب نیز به نام «خاتمه روزنامچه همایون» شامل اخلاق و صفات فتحعلى شاه، ذکر زنان و رامشگران، فرزندان و بستگان وى است. خاورى در آوردن خاتمه از محمدصادق وقایعنگار مروزى تقلید کرده است. هدایت و سپهر با اندک تفاوتى، این قسمت کتاب تاریخ ذوالقرنین را در انتهاى کتابهاى خود آورده اند (زرگرىنژاد، ۱۳۷۷ش، ص ۴). خاورى این کتاب را به درخواست فتحعلى شاه نوشت.

پیش از وى، محمدصادق وقایعنگار مروزى در تاریخ جهانآرا و میرزا محمدرضى تبریزى در زینت التواریخ به ثبت وقایع سلطنت فتحعلى شاه مبادرت کرده بودند. با اینکه تاریخ جهان آرا شامل حوادث ۳۶ سال سلطنت فتحعلى شاه است، نثر پیچیده و نیز اختصار وقایع و حتى افتادگى بسیارى از رویدادها در تاریخ جهانآرا سبب شد تا شاه از خاورى شیرازى بخواهد که کتابى در تاریخ قاجار، با انشایى ساده و عباراتى به دور از تکلف بنویسد (همانجا؛ همو، ۱۳۸۰ش، ص ۲۱۹). زینتالتواریخ نیز تنها ده سال از حوادث سلطنت فتحعلى شاه را در برداشت (خاورى شیرازى، ۱۳۸۰ش، ج ۱، ص ۸).

تاریخ ذوالقرنین از کاملترین منابع صدر قاجار محسوب مى شود. به لحاظ سادهنویسى و درج غالب رویدادهاى دوره فتحعلىشاه، هیچ اثرى به پاى آن نمىرسد. تقریبآ تمام مورخان بعد از خاورى در دوره قاجار، شیوه نگارش او را در پیراستگى کلام از صنایع لفظى و معنوىِ آزار دهنده مورد استفاده قرار داده اند.

این کتاب منبع اصلى تاریخنویسان دوره ناصرى (حک: ۱۲۶۴ـ۱۳۱۳)، از جمله اعتضادالسلطنه در اکسیرالتواریخ و خورموجى در تألیف حقایق الاخبارناصرى بوده است (زرگرى نژاد، ۱۳۷۷ش، همانجا؛ همو،۱۳۸۰ش، ص ۲۲۲، ۲۳۲). تاریخ ذوالقرنین نخستینبار در ۱۳۸۰ش با تصحیح ناصر افشارفر در تهران به چاپ رسید. چاپ دیگرى از بخشى از تاریخ ذوالقرنین، مربوط به دوره دوم جنگهاى ایران و روس به ضمیمه مآثر سلطانیه، به تصحیح غلامحسین زرگرىنژاد در ۱۳۸۳ش در تهران منتشر شده است.

خاورى شیرازى شعر نیز مى سرود و خاورى تخلص مى کرد (خاورى شیرازى، ۱۳۸۰ش، ج ۱، ص ۶؛ قس هدایت، ج ۲، بخش ۱، ص :۲۸۵ خاور شیرازى). دیوان اشعار او با عنوان مهرخاورى شامل پانزده هزار بیت قصیده و غزل است (خاورى شیرازى، ۱۳۸۰ش، ج ۱، ص ۹). پس از سرودن این دیوان، خاورى به تألیف تاریخ ذوالقرنین پرداخته است (همانجا). آثار دیگر خاورى دیوان یوسف و زلیخا شامل هفتاد هزار بیت (آقابزرگ طهرانى، همانجا) و تذکره خاورى است.

این تذکره در اخلاق و رفتار فتحعلى شاه، زنان، فرزندان، نوهها و سایر بستگان اوست، در سه باب و هشت فصل. این کتاب در ۱۳۷۸ش به تصحیح میرهاشم محدث در زنجان منتشر شد. خاورى شیرازى (۱۳۸۰ش، ج ۲، ص ۹۳۷) همچنین خبر از تألیف تاریخ جدیدى درباره حوادث سلطنت محمدشاه (۱۲۵۰ـ ۱۲۶۴) داده که گویا آن را به اتمام نرسانده است. فسائى (ج ۲، ص ۹۴۶، پانویس ۲) و زرگرىنژاد (۱۳۷۷ش، ص ۵) آثار بسمل شیرازى را که هدایت در مجمع الفصحا (ج ۲، بخش ۱، ص ۱۸۲) ذکر کرده است، به خاورى شیرازى نسبت داده اند.



منابع :
 

(۱)آقا بزرگ طهرانى؛
(۲) علیقلىبن فتحعلى اعتضادالسلطنه، اکسیر التواریخ: تاریخ قاجاریه از آغاز تا سال ۱۲۵۹ق، چاپ جمشید کیانفر، تهران ۱۳۷۰ش؛
(۳) ایرج افشار و محمدتقى دانشپژوه، فهرست کتابهاى خطى کتابخانه ملى ملک، ج ۲، تهران ۱۳۵۴ش؛
(۴) فضلاللّهبن عبدالنبى خاورىشیرازى، تاریخ ذوالقرنین، چاپ ناصر افشارفر، تهران ۱۳۸۰ش؛
(۵) همو، تذکره خاورى، یا، خاتمه روزنامچه همایون، چاپ میرهاشم محدث، زنجان ۱۳۷۹ش؛
(۶) احمد دیوانبیگى، حدیقهالشعراء، چاپ عبدالحسین نوائى، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۶۶ش؛
(۷) غلامحسین زرگرىنژاد، «تاریخ ذوالقرنین: متنى مهم درباره صدر تاریخ قاجاریه و میرزافضلاللّه خاورى شیرازى»، کتابماهتاریخوجغرافیا، سال۲، ش ۱ (آبان ۱۳۷۷)؛
(۸) همو، «خاورى شیرازى و تثبیت مکتب تاریخنویسى استرآبادى»، تاریخ، سال ۲، ش ۱ (۱۳۸۰ش)؛
(۹) حسنبن حسن فسائى، فارسنامه ناصرى، چاپ منصور رستگار فسائى، تهران ۱۳۶۷ش؛
(۱۰) رضاقلى بن محمدهادى هدایت، مجمع الفصحاء، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ش.

دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۱۶

زندگینامه میرعلیشیر قانع تتوی(متوفی۱۲۰۳ه ق)

قانع تتوی ، میرعلیشیر، مورخ و شاعر فارسی گوی شبه قاره هند در قرن دوازدهم. نام او علیشیر حسینی شیرازی است. در شعر، قانع تخلص می کرد. خاندانش از سادات محله دشتک شیراز بودند. از مشاهیر این خاندان در سند و شیراز، سیدمیراصیل‌الدین عبدالله‌بن عبدالرحمان الدشتکی*، سیدمیرجمال‌الدین عطاءالله محدمث الدشتکی*، سیدالحکما، میرصدرالدین محمد شیرازی* ، میرغیاث‌الدین منصور و آصف‌الدوله عبدالوهاب شیرازی* بودند. میراصیل‌الدین در عهد سلطان‌ابوسعید* تیموری با خاندان خود به هرات رفت (قانع تتوی، ۱۹۵۷، ص۵۳۳).

نیای قانع تتوی، میرقاضی سیدشکرالله‌بن وجیه‌الدین، همراه میرزاشاه‌بیک ارغون در فتح سند شرکت کرد و در سند اقامت گزید و در ۹۲۶ قاضی* تته شد و تا پایان عمر (۹۶۲)‌در آن شهر زیست (نیسانی تتوی، ص۱۴-۱۵؛ قانع تتوی،‌ همان، ص۵۳۱-۵۳۲، ۵۶۹-۵۷۱). قانع تتوی، فرزند میرعزت‌الله (متوفی ۱۱۶۱)،‌ در ۱۱۴۰ در تته به دنیا آمد (همو، ۲۰۰۱، ص۶۴۷؛ همو، ۱۹۵۷، ص۵۷۱). او نزد ادیبان سندی تحصیل کرد و از دوازده سالگی شعر سرود، اما اهتمامی برای حفظ و نگهداری آنها نداشت. در ۱۱۵۵ تخلص مظهری و سپس تخلص قانع را برگزید (رجوع کنید به همان، ص۱۱۴، ۳۳۹، ۳۵۹، ۵۷۱-۵۷۲؛ همو، ۱۹۷۱، ص۳۸۶؛ همو، ۲۰۰۱، ص۶۵۳).

در ۱۱۷۵ به خدمت میان غلام‌شاه کلهور، حاکم سند، در آمد و مأمور نوشتن تاریخ حاکمان کلهوره، به نام تاریخ عباسیه، شد. اما پس از چندی، دربار غلام‌شاه را ترک و تألیف کتاب را رها کرد (رجوع کنید به همو، ۱۹۵۷، مقدمه راشدی، ص پنج، نیز ۵۷۲) و باقی عمر را به تألیف و تحقیق پرداخت.

رحلت

وی در ۱۲۰۳ در تته درگذشت (همان، مقدمه راشدی، ص پنج – شش، بیست و چهار؛ د. اسلام، ذیل “KANI”).

اجداد قانع تتوی همگی شیعه بودند (رجوع کنید به خواندمیر، ج۴، ص۶۰۳-۶۰۴). وی (۲۰۰۱، ص۶۴۳) خود را شاگرد ابوالقاسم نقشبندی دانسته است. در قرن سیزدهم، مؤلف ریاض‌السیاحه (ص۴۸۳) از گروه اندکی از نقشبندیه سخن گفته است که بر مذهب شیعه‌اند و بعید نیست که قانع تتوی نیز، ضمن قائل بودن به تشیع، پیرو طریقه نقشبندیه بوده باشد. قانع تتوی (۲۰۰۱، ص۲۰-۶۴) در شرح حال و فضایل خلفا و برخی دیگر از صحابۀ پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، به عنوان مشایخ صوفیه در قرن اول هجری، مطالبی آورده است.

آثار

برخی از آثار وی عبارت اند از:

تحفه‌الکرام در تاریخ سند، در سه مجلد: جلد نخست، در تاریخ انبیا و ‌ خلفا و سلاطین اسلام؛ جلد دوم، شامل احوال ملوک و امرا و اولیای اقالیم سبعه؛ جلد سوم، تاریخ و احوال مشاهیر سند، در سه قسمت: تاریخ پیش از اسلام تا زمان کلهوره (۱۱۸۱)، ذکر قصبات سند و شرح حال رجال و مشاهیر آن، و ذکر دارالحکومۀ تته و مشاهیر و ادبا ‌و علما ی ‌آن. تتوی این کتاب را در ۱۱۸۱ تألیف کرد، اما تا ۱۱۸۸ مطالبی به آن می افزود (همو، ۱۹۷۱، مقدمه راشدی، ‌ص۱۷).

کتاب دارای نظم تاریخی است و به عنوان تاریخ محلی سند، از امتیاز ویژه‌ای برخوردار است. قانع تتوی ( ص۱۰) در مقدمه، برخی از منابع خود، چون ازغون‌نامه، ترخان‌نامه و بیگلرنامه، را نام برده است. نثر کتاب ساده و روان و به دور از مغلق‌گویی و مداهنه است.

تذکره مقالات‌الشعراء ، در احوال بیش از هفتصد تن از شاعران و نویسندگان فارسی‌گوی اهل سند و نیز شاعران مهاجر به این خطه، به ترتیب الفبایی . تألیف این کتاب در ۱۱۶۹ آغاز شد و در ۱۱۷۴ به پایان رسید (قانع تتوی، ۱۹۵۷، ص۳-۴).

معیار سالکان طریقت، در شرح حال مشایخ صوفیه از صدر اسلام تا پایان قرن دوازدهم.. وی شرح حالها را در ذیل هر سده، براساس تاریخ درگذشت مشایخ تنظیم کرده است.

مَکْلی‌نامه/ بوستان بهار، در شرح ‌حال عرفا و مشایخ مدفون در قبرستانی در تپه‌های مَکْلی( رجوع کنید به تتوی، ۱۹۶۷، ص۱۱، ۱۶، ۱۷، ۲۱). این کتاب مختصر که به نظم و نثر نوشته شده، با مقدمه و تعلیقاتی مفصّل ِ حسام‌الدین راشدی، در ۱۳۴۶ش/۱۹۶۷ به چاپ رسیده است.

از دیگر آثار موجود قانع تتوی است:

مثنوی قضا و قدر،

مثنوی اعلان غم،

زبده المناقب،

مختارنامه،

نصاب‌البلغاء،

مثنوی ختم‌السلوک،

طومار سلاسل گزیده،

روضه الانبیاء،

مثنوی قصاب‌نامه،

حدیقه‌ غَلباء، بیاض‌ محک‌الشعراء،

انشای قانع و سرفرازنامه. آثاری نیز به وی نسبت داده شده که نسخه‌ای از آن تاکنون (۱۳۹۰ش) به دست نیامده است (رجوع کنید به همو، ۱۹۵۷، مقدمۀ راشدی، ص‌هفت – بیست‌وشش، حاشیه).



منابع :

(۱) خواندمیر، حبیب‌السیر؛
(۲) زین‌العابدین شیروانی، ریاض‌السیاحه، چاپ اصغر حامد ربانی، [۱۳۶۱ش]؛
(۳) میرزامیرعلی شیر قانع تتوی، تحفه‌الکرام؛
(۴) چاپ سید حسام‌الدین راشدی، حیدرآباد سند ۱۹۷۱؛
(۵) همو، تذکره مقالات‌الشعرا، چاپ سیدحسام‌الدین راشدی، کراچی، ۱۹۵۷؛
(۶) همو، معیار سالکان طریقت، چاپ سیدخضر نوشاهی، لاهور، ۲۰۰۱؛
(۷) همو، مکلی‌نامه، چاپ حسام‌الدین راشدی، حیدرآباد سند ۱۹۶۷؛
(۸) سیدمحمدطاهر نیسانی تتوی، تاریخ بلده تهته معروف به تاریخ طاهری، چاپ نبی بخش‌خان بلوچ، حیدرآباد سند ۱۹۶۴؛
(۹) EI2, s.v. KANI, MIR ALI SHER, by A. S. Bazmee Ansari.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۶ 

زندگینامه شمس‌الدین‌ جَزَری‌(متوفی۷۳۹ه ق)

جَزَری‌ ، شمس‌الدین‌ ، از مورخان‌ نامدار شام‌ در سده هفتم‌ و هشتم‌. شمس‌الدین‌ ابوعبداللّه‌ محمدبن‌ ابراهیم‌بن‌ ابی‌بکربن‌ نفیس‌ الدین‌ ابراهیم‌ قرشی‌ جَزَری‌ دمشقی‌ رَسْعَینی‌ در ۱۰ ربیع‌الاول‌ ۶۵۸ در دمشق‌ به‌دنیا آمد (جزری‌، ۱۴۱۹، ج‌ ۳، مؤخره برزالی‌، ص‌ ۱۰۶۹؛ سلامی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۱ـ۲۵۲) و چون‌ نیاکانش‌ از جزیره ابن‌عمر * بودند (رجوع کنید به یاقوت‌ حموی‌، ذیل‌ «جزیره ابن‌عمر»)، به‌ ابن‌جزری‌ و جزری‌ مشهور شد ( رجوع کنید به عزاوی‌، ۱۳۷۶، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۶).

نیای‌ پدرش‌، نفیس‌الدین‌ ابراهیم‌بن‌ عبدالعزیز (متوفی‌ ۵۹۸)، پس‌ از آنکه‌ پیشنهاد شاه‌بن‌ اتابک‌، فرمانروای‌ جزیره ابن‌عمر، را مبنی‌ بر تصدی‌ شغل‌ نظارت‌ بر دیوان‌، رد کرد، از جزیره ابن‌عمر به‌ صَعید مصر رفت‌ و در آنجا اقامت‌ گزید (ذهبی‌، حوادث‌ و وفیات‌ ۵۹۱ـ۶۰۰ ه .، ص‌ ۳۳۴ـ ۳۳۵).

ابوبکر، پسر نفیس‌الدین‌ ابراهیم‌، در مصر به‌ دنیا آمد. وی‌ در جوانی‌ به‌ مسگری‌ پرداخت‌ و فرزندانش‌ بعدها تاجر و ثروتمند شدند (جزری‌، ۱۴۰۸، ص‌ ۷۹).

ابراهیم‌بن‌ ابی‌بکر (متوفی‌ ۶۹۳)، پدر شمس‌الدین‌، از مصر به‌ موصل‌ و سپس‌ به‌ دمشق‌ رفت‌ و در آنجا اقامت‌ گزید و از اعیان‌ و مشاهیر متمولان‌ این‌ شهر گردید (همو، ۱۴۱۹، ج‌ ۱، ص‌ ۲۱۴، ج‌ ۲، مقدمه تدمری‌، ص‌ ۳۵).

شمس‌الدین‌ محمد جزری‌، که‌ مورد توجه‌ خاص‌ پدرش‌ بود، در کودکی‌ در مکتبخانه‌ نزد شیخ‌رکن‌الدین‌ الیاس‌بن‌ ابی‌الدُر اِربِلی‌، قرآن‌ فرا گرفت‌ (همان‌، ج‌ ۲، ص‌ ۴۷۶، مقدمه تدمری‌، همانجا) و بعدها نزد استادان‌ و مشایخ‌ برجسته دمشق‌ و قاهره‌ و اسکندریه‌ تلمذ کرد (همان‌، ج‌ ۳، مؤخره برزالی‌، ص‌ ۱۰۶۹؛ مصطفی‌، ج‌ ۴، ص‌ ۴۶). استادان‌ وی‌ به‌ حدی‌ بودند که‌ بِرْزالی‌، دوست‌ و مورخ‌ معاصر جزری‌، برایش‌ مشیخه‌ای‌ تدوین‌ کرد (ابن‌حجر عسقلانی‌، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۱).

برخی‌ از استادان‌ وی‌ در دمشق‌ عبارت‌ بودند از:

فخرالدین‌ ابوالحسن‌ علی‌بن‌ احمدبن‌ عبدالواحد بخاری‌ (متوفی‌ ۶۹۰)،

ناصرالدین‌ ابوحفص‌ عمربن‌ عبدالمنعم‌بن‌ عمر قَوّاس‌ دمشقی‌ (متوفی‌ ۶۹۸)،

تقی‌الدین‌ ابواسحاق‌ ابراهیم‌بن‌ علی‌بن‌ احمدبن‌ فضل‌ واسطی‌ دمشقی‌ (متوفی‌ ۶۹۲)،

الشیخ‌ عزالدین‌ احمدبن‌ ابراهیم‌بن‌ عمر فاروثی‌ (متوفی‌ ۶۹۴) و

ابوعلی‌ یوسف‌بن‌ احمدبن‌ ابی‌بکر صالحی‌ حجار غَسولی‌ (متوفی‌ ۷۰۰).

از استادان‌ وی‌ در قاهره‌ نیز

ابوالمعالی‌ احمدبن‌ اسحاق‌بن‌ محمد ابرقوهی‌ همدانی‌ مصری‌ (متوفی‌ ۷۰۱) و

شرف‌الدین‌ عبدالمؤمن‌بن‌ خلف‌بن‌ ابی‌الحسن‌ دِمیاطی‌ (متوفی‌ ۷۰۵) و

در اسکندریه‌،

تاج‌الدین‌ علی‌بن‌ احمدبن‌ عبدالمحسن‌ حسینی‌ غَرّافی‌ (متوفی‌ ۷۰۴) بودند (جزری‌، ۱۴۰۸، مقدمه مَنْشِداوی‌، ص‌ ۱۸ـ۱۹؛ همو، ۱۴۱۹، ج‌ ۳، مؤخره برزالی‌، همانجا؛ صفدی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۲؛ سلامی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۲؛ ابن‌حجر عسقلانی‌، همانجا).

جزری‌ اطلاعات‌ بسیاری‌ در علم‌ پزشکی‌ و داروهای‌ گیاهی‌ داشت‌ و گاه‌ نیز به‌ مداوای‌ بیماران‌ اقدام‌ می‌کرد (جزری‌، ۱۴۱۹، ج‌ ۳، مؤخره برزالی‌، ص‌۱۰۷۰).

او در علم‌ حدیث‌ مطالبی‌ نوشت‌ و اشعاری‌ در حد متوسط‌ سرود که‌ نمونه‌هایی‌ از آنها، که‌ بیشتر شبیه‌ به‌ نثر است‌، در دسترس‌ می‌باشد، ولی‌ شهرتش‌ به‌سبب‌ تألیف‌ کتاب‌ تاریخ‌ حوادث‌ الزمان‌ و انبائه‌ و وفیات‌ الاکابر و الاعیان‌ من‌ ابنائه است‌ (صفدی‌؛ ابن‌حجر عسقلانی‌، همانجاها؛ عزاوی‌، ۱۳۶۳، ص‌ ۵۲۵، ۵۲۷) که‌ او را به‌عنوان‌ مورخی‌ نقاد مطرح‌ کرد (جزری‌، ۱۴۱۹، ج‌ ۲، مقدمه تدمری‌، ص‌ ۳۲؛ عطیه ‌اللّه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۶۰۶؛ عزاوی‌، ۱۳۷۶، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۶).

بِرزالی‌ و دیگر مورخان‌، اخلاق‌ نیکوی‌ جزری‌ را بسیار ستوده‌اند و او را مردی‌ فاضل‌، نیکوکار، خیرخواه‌، جوانمرد، دیندار، پرهیزگار، باوقار، دارای‌ سیره نیک‌ و خوبیهای‌ بسیار، سلیم‌النفس‌، راستگو، صوفی‌مآب‌، متواضع‌، امانت‌دار، مورخ‌، شاعر، ادیب‌ و همواره‌ در حال‌ ذکر خداوند، وصف‌ کرده‌اند ( رجوع کنید به جزری‌، ۱۴۱۹، ج‌ ۳، مؤخره برزالی‌، ص‌ ۱۰۶۹ـ۱۰۷۰؛ ابن‌حجر عسقلانی‌؛ صفدی‌؛ سلامی‌؛ مصطفی‌، همانجاها). جزری‌ هرگز مناصب‌ و مقامهای‌ دولتی‌ را نپذیرفت‌، ولی‌ حدود شصت‌ سال‌ نزد قضات‌ شهادت‌ می‌داد و چنان‌ ثقه‌ و مورد اطمینان‌ بود که‌ شهادت‌ وی‌ به‌ تنهایی‌ هم‌ پذیرفته‌ می‌شد (جزری‌، ۱۴۱۹، ج‌ ۳، مؤخره برزالی‌، ص‌ ۱۰۶۹).

در ۶۸۸ که‌ علم‌الدین‌ شحاعی‌ (کارگزار دمشق‌) اموال‌ بازرگانان‌ دمشق‌ را مصادره‌ کرد، جزری‌ و پدر و برادرانش‌ از این‌ شهر گریختند و بیش‌ از یک‌ ماه‌ از انظار ناپدید شدند. وی‌ در ۶۹۵، هنگامی‌ که‌ مصر دچار قحطی‌ و وبای‌ شدیدی‌ شده‌ بود، به‌ آنجا رفت‌ (جزری‌، ۱۴۰۸، ص‌۳۳۰، ۳۷۳). مدت‌ اقامتش‌ در مصر دقیقاً مشخص‌ نیست‌؛ اجمالاً از ۶۹۵ تا ۷۱۳ چند بار از مصر دیدن‌ کرد، از جمله‌ در سال‌ ۷۰۰ از دبیران‌ سپاه‌ مصر حدیث‌ شنید، در ۷۰۱ به‌همراه‌ پسرش‌ ابراهیم‌ و برادرش‌ اسماعیل‌ در محضر مشایخ‌ مصری‌ حضور یافت‌ و در ۷۱۳ نیز با قونوی‌ دیدار کرد و مورد تفقد خاص‌ او قرار گرفت‌ (همو، ۱۴۱۹، ج‌ ۲، ص‌۴۲۰، مقدمه تدمری‌، ص‌ ۳۶).

جزری‌ سخن‌ چندانی‌ راجع‌ به‌ خانواده‌اش‌ نگفته‌ و تنها به‌ سفر آنان‌ به‌ بیت‌المقدّس‌ اشاره‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۲، ص‌ ۵۲۲)، اما خود وی‌ و برخی‌ از تراجم‌نویسان‌ در باره دو فرزند وی‌، نصر (نصیر)الدین‌ محمد و ابراهیم‌، که‌ احتمالاً همان‌ مجدالدین‌ است‌، سخن‌ گفته‌اند ( رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۲، ص‌ ۵۲۲، ج‌ ۳، ص‌ ۱۰۱۲؛ ذهبی‌ و حسینی‌، ص‌ ۲۰۸؛ ابن‌کثیر، همانجا).

برخی‌ از مشاهیر و مورخان‌ معاصر جزری‌ عبارت‌اند از:

علم‌الدین‌ قاسم‌بن‌ محمدبن‌ یوسف‌ بِرْزالی‌ * (متوفی‌ ۷۳۹) که‌ زندگینامه جزری‌ را در پایان‌ تاریخ‌ جزری‌ ( رجوع کنید به ادامه مقاله‌) ثبت‌ کرده‌ است‌ ( رجوع کنید به ج‌ ۳، مؤخره‌، ص‌ ۱۰۶۹ـ۱۰۷۰)؛

شمس‌الدین‌ محمدبن‌ احمدبن‌ عثمان‌ ذهبی‌ (متوفی‌ ۷۴۸)، که‌ از تاریخ‌ جزری‌ بسیار استفاده‌ کرده‌ است‌ (ذهبی‌، حوادث‌ و وفیات‌ ۵۸۱- ۵۹۰ ه .، ص‌ ۱۰۵)؛

ابن‌شاکر کُتْبی‌ دمشقی‌ (متوفی‌ ۷۶۴؛ جزری‌، ۱۴۰۸، مقدمه منشداوی‌، ص‌ ۱۳)؛

صلاح‌الدین‌ خلیل‌بن‌ ایبک‌ صَفَدی‌ (متوفی‌ ۷۶۴)، مؤلف‌ کتاب‌ الوافی‌ بالوفیات‌ که‌ از شاگردان‌ جزری‌ بود و در ۷۳۰ در دمشق‌ از او اجازه روایت‌ گرفت‌ (صفدی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۲۲)؛

شمس‌الدین‌ محمدبن‌ علی‌بن‌ حسن‌ حسینی‌ (متوفی‌ ۷۶۵)؛

عفیف‌الدین‌ عبداللّه‌ یافعی‌ (متوفی‌ ۷۶۸)؛

تقی‌الدین‌ محمدبن‌ رافع‌ سلامی‌ (متوفی‌ ۷۷۴) و

ابن‌کثیر دمشقی‌ (متوفی‌ ۷۷۴؛ جزری‌، ۱۴۰۸، مقدمه منشداوی‌، همانجا؛ سلامی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۲).

رحلت

جزری‌ در ۸۱ سالگی‌، و بنا بر مشهورترین‌ روایات‌، در شب‌ دوشنبه‌ ۱۲ ربیع‌الاول‌ ۷۳۹ یا در اواسط‌ آن‌ سال‌ در دمشق‌ درگذشت‌ و در باب‌الصغیر دفن‌ گردید (سلامی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۱؛ جزری‌، ۱۴۱۹، ج‌ ۳، مؤخره برزالی‌، ص‌ ۱۰۶۹؛ ذهبی‌ و حسینی‌، همانجا).

آثار

مهم‌ترین‌ اثر شمس‌الدین‌ جزری‌، کتاب‌ تاریخ‌ حوادث‌ الزمان‌ و انبائه‌ و وفیات‌ الاکابر و الاعیان‌ من‌ أبنائهاست‌ (عزاوی‌، ۱۳۷۶، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۹؛ جزری‌، ۱۴۰۸، مقدمه‌ منشداوی‌، ص‌ ۲۸، ۳۱) که‌ آن‌ را به‌ عنوان‌ تکمله‌ یا ذیلی‌ بر المنتظم‌ فی‌ تاریخ‌ الملوک‌ و الامم‌ اثر ابوالفرج‌ عبدالرحمان‌بن‌ جوزی‌ (متوفی‌ ۵۹۷) نوشت‌ (جزری‌، ۱۴۰۸، مقدمه منشداوی‌، ص‌ ۳۱؛ قس‌ سرکیس‌، ج‌ ۱، ص‌ ۶۹۶، که‌ به‌ اشتباه‌ آن‌ را تکمله‌ای‌ بر مرآه ‌الزمان‌ سِبط‌ ابن‌جوزی‌ ( متوفی‌ ۶۵۴ ) دانسته‌ است‌). بعضی‌ از مورخان‌ کتاب‌ جزری‌ را التاریخ‌ الکبیر ( رجوع کنید به ذهبی‌ و حسینی‌، همانجا؛ سخاوی‌، ص‌ ۳۰۷؛ ابن‌عماد، ج‌ ۶، ص‌ ۱۲۴)، تاریخ‌ ابن‌الجزری (بغدادی‌، ایضاح‌، ج‌ ۱، ستون‌ ۲۱۲) یا تاریخ‌ دمشق (همو، هدیه ‌العارفین‌ ، ج‌ ۲، ستون‌۱۵۰) نامیده‌اند.

جزری‌ در نگارش‌ این‌ اثر، که‌ شامل‌ حوادث‌ تاریخی‌ سالهای‌ ۵۹۳ تا ۷۳۸ است‌، از شیوه کار ابن‌جوزی‌ * در المنتظم‌ پیروی‌ کرده‌ و حوادث‌ و وفیات‌ را به‌صورت‌ سالشمار نوشته‌ است‌ (جزری‌، ۱۴۰۸، مقدمه منشداوی‌، ص‌ ۳۱ـ۳۲؛ همو، ۱۴۱۹، ج‌ ۲، مقدمه تدمری‌، ص‌ ۳۲؛ مصطفی‌، ج‌ ۴، ص‌ ۴۶). او علاوه‌ بر رعایت‌ سالشمار، حوادث‌ را به‌ترتیب‌ ماههای‌ هر سال‌ نیز در نظر گرفته‌ است‌، به‌نحوی‌که‌ در آغاز هر سال‌ هجری‌ معادلهای‌ قبطی‌، ایرانی‌ و میلادی‌ آن‌ را نیز ذکر کرده‌ است‌، سپس‌ اسامی‌ فرمانروایان‌، وزیران‌، قاضیان‌ نواحی‌ و سرزمینهای‌ اسلامی‌، به‌ویژه‌ حاکمان‌ شام‌ و دمشق‌ را ثبت‌ کرده‌ و آنگاه‌ به‌ شرح‌ حوادث‌ مهم‌ هر سال‌ پرداخته‌ و در پایان‌، تراجم‌ و زندگینامه مشاهیری‌ را که‌ در آن‌ سال‌ وفات‌ یافته‌اند، آورده‌ است‌ (جزری‌، ۱۴۱۹، ج‌ ۲، مقدمه تدمری‌، ص‌۲۰؛ مصطفی‌، همانجا).

مورخان‌ در ستایش‌ این‌ کتاب‌ گفته‌اند که‌ جزری‌ برای‌ تدوین‌ این‌ تاریخ‌ بزرگ‌ بسیار زحمت‌ کشیده‌ و اخبار و مطالب‌ سودمند و بعضاً نادری‌ را، به‌همراه‌ برخی‌ مطالب‌ ظریف‌ و حکایتهای‌ عجیب‌ و شگفت‌انگیز، که‌ در آثار دیگر مورخان‌ یافت‌ نمی‌شود، در آن‌ ذکر کرده‌ است‌ (جزری‌، ۱۴۱۹، ج‌ ۳، مؤخره برزالی‌، ص‌ ۱۰۶۹؛ ابن‌حجر عسقلانی‌، ج‌ ۳، ص‌ ۳۰۱؛ مصطفی‌، ج‌ ۴، ص‌ ۴۷).

از ویژگیهای‌ این‌ اثر دقت‌، وضوح‌، توجه‌ به‌ جزئیات‌، ضبط‌ تواریخ‌ و حوادث‌ و به‌ویژه‌ تاریخ‌ وفیات‌ اشخاص‌، تنوع‌ موضوعها و فراگیری‌ آن‌ است‌ (جزری‌، ۱۴۱۹، ج‌ ۲، مقدمه تدمری‌، ص‌ ۱۸ـ۲۱). جزری‌ در نگارش‌ آن‌ بر منقولات‌ کتب‌ کهن‌، نوشته‌ها و نامه‌های‌ دوستان‌، سماع‌ از مشایخ‌ و محدّثان‌ و مورخان‌ و مشاهدات‌ شخصی‌ خویش‌ استناد جسته‌ است‌ (همان‌، مقدمه‌، ص‌ ۲۴ـ ۲۸؛ همو، ۱۴۰۸، مقدمه منشداوی‌، ص‌ ۲۷ـ۳۳).

وی‌ برخی‌ از حوادث‌ مهم‌ را به‌ تفصیل‌ ذکر کرده‌ است‌، از جمله‌ حمله مغولان‌ به‌ سرزمینهای‌ اسلامی‌ از ۶۱۶ به‌ بعد، اخبار دولت‌ ایوبیان‌ در مصر، و برخی‌ حوادث‌ طبیعی‌ و بلاهای‌ آسمانی‌ (همو، ۱۴۰۸، مقدمه منشداوی‌، ص‌ ۳۸ـ۴۲). در کتاب‌ او، حوادث‌ شام‌ در دوران‌ حکومت‌ سلطان‌ مملوکی‌ الناصر محمدبن‌ قلاوون‌ (حک : ۷۲۵ـ ۷۳۸)، اهمیت‌ بسزایی‌ دارد، زیرا وی‌ شاهد حوادث‌ این‌ دوره‌ بوده‌ است‌ (همان‌ مقدمه‌، ص‌ ۴۹؛ همو، ۱۴۱۹، ج‌ ۲، مقدمه تدمری‌، ص‌ ۱۸؛ مصطفی‌، همانجا).

جزری‌ برای‌ تدوین‌ تاریخش‌ از منابع‌ بسیاری‌ استفاده‌ و نام‌ برخی‌ از آنها را ثبت‌ کرده‌ که‌ مهم‌ترین‌ آنها کتاب‌ التاریخ‌ برزالی‌ است‌. جزری‌ ۵۷۸ سرگذشت‌ از مجموع‌ ۳۹۵ ، ۱ تراجم‌ رجال‌ و بسیاری‌ از حوادث‌ و رویدادهای‌ تاریخی‌ را، که‌ حدود نیمی‌ از کتابش‌ را تشکیل‌ می‌دهد، از اثر برزالی‌ نقل‌ کرده‌ است‌ (جزری‌، ۱۴۱۹، ج‌ ۲، مقدمه تدمری‌، ص‌ ۲۹ـ۳۱؛مصطفی‌، همانجا؛عزاوی‌، ۱۳۶۳، ص‌ ۵۲۷ـ ۵۲۸؛
همو، ۱۳۷۶، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۸).

از دیگر منابع‌ مهمی‌ که‌ او به‌ آنها استناد جسته‌، اینهاست‌:

مرآه ‌الزمان‌ ، اثر یوسف‌بن‌ قزاوغلی‌، معروف‌ به‌ سبط‌ ابن‌جوزی‌ (متوفی‌ ۶۵۴)؛
الکامل‌ فی‌التاریخ‌ ، اثر ابن‌اثیر (متوفی‌ ۶۳۰)؛
تاریخ بغداد، اثر ابوطالب‌ علی‌بن‌ اَنْجَب‌، معروف‌ به‌ ابن‌ساعی‌ (متوفی‌ ۶۷۴)؛
اخبار الملک‌ الظاهر، اثر محیی‌الدین‌ عبداللّه‌بن‌ عبدالظاهر (متوفی‌ ۶۹۲)؛
و ذیلٌ علی‌ مرآه الزمان، اثر قطب‌الدین‌ موسی‌بن‌ محمدبن‌ عبداللّه‌ یونینی‌ (متوفی‌ ۷۲۶؛
جزری‌، ۱۴۰۸، مقدمه منشداوی‌، ص‌ ۳۴ـ۳۶؛
همو، ۱۴۱۹، ج‌ ۲، مقدمه تدمری‌، ص‌ ۲۴).

همچنین‌ جزری‌ به‌طور گذرا و موردی‌ از مآخذ بسیاری‌ استفاده‌ کرده‌ که‌ از آن‌ جمله‌ است‌:

ذیل‌ الروضتین‌ ، اثر ابوشامه‌؛
وفیات‌الاعیانِ ابن‌خلّکان‌؛
بُغْیه‌الطلب‌ فی‌ تاریخ‌ حلب‌ ابن‌عدیم‌؛
تاریخ‌ اربل، اثر ابن‌مستوفی‌؛
المطرب‌ من‌ اشعار اهل‌المغرب، اثر ابن‌دمیه‌؛
عقود الجمان‌ فی‌شعراء هذا الزمان، اثر ابن‌شعار؛
و خریده القصر و جریده العصر ، اثر عماد کاتب‌ اصفهانی‌ (همانجاها).

نظر به‌ اهمیت‌، دقت‌ و جامعیت‌ تاریخ‌ جزری‌، تعدادی‌ از مورخان‌ معاصر او و مورخان‌ ادوار بعدی‌، از سبک‌ و سیاق‌ وی‌ پیروی‌ و مطالب‌ فراوانی‌ را از کتاب‌ او نقل‌ کرده‌اند، از جمله‌ قطب‌الدین‌ یونینی‌ در ذیل‌ علی‌ مرآه ‌الزمان‌ ، ابن‌دَواداری‌ (متوفی‌ پس‌ از ۷۳۶) در کَنْزالدُرَر و جامع‌الغرر، شمس‌الدین‌ ذهبی‌ در تاریخ‌الاسلام، ابن‌شاکر کتبی‌ در فوات‌الوفیات‌ و عیون‌التواریخ‌، صفدی‌ در الوافی‌بالوفیات‌ و نَکْت‌الهَمیان‌ فی‌ نُکَت‌ العمیان‌، ابن‌کثیر در البدایه‌ و النهایه، ابن‌فرات‌ (متوفی‌ ۸۰۷) در تاریخ‌ ابن‌الفرات، ابن‌تغری‌ بردی‌ (متوفی‌ ۸۷۴) در النجوم‌ الزاهره‌ فی‌ ملوک‌ مصر و القاهره، سیوطی‌ (متوفی‌ ۹۱۱) در تاریخ‌ الخلفاء و دیگران‌ (جزری‌، ۱۴۰۸، مقدمه منشداوی‌، ص‌ ۴۹ـ۵۰؛همو، ۱۴۱۹، ج‌ ۲، مقدمه تدمری‌، ص‌ ۳۲).

شمس‌الدین‌ ذهبی‌، مورخ‌ معاصر جزری‌، تاریخ‌ وی‌ را ستوده‌ (حوادث‌ و وفیات‌ ۵۸۱ ۵۹۰ ه .، ص‌ ۱۰۵) و بخش‌ اعظم‌ آن‌ را، شامل‌ حوادث‌ سالهای‌ ۵۹۳ تا ۶۹۸، با نثری‌ شیوا و انتقادی‌ خلاصه‌ و به‌ نام‌ المختار من‌ تاریخ‌ ابن‌الجزری‌ در یک‌ مجلد تدوین‌ کرده‌ است‌ که‌ در ۱۳۶۷ ش‌/۱۹۸۸ به‌ همت‌ پژوهشگر عراقی‌، خضَیر عباس‌ مَنْشِداوی‌، در بغداد چاپ‌ و منتشر گردید.

برخی‌ از مورخان‌ معاصر دو کتاب‌ به‌ نامهای‌ مختصر تاریخ‌الاسلام‌ ذهبی‌ و ذات‌ الشفا فی‌ سیره‌ المصطفی‌ و مَنْ بعدَه‌ مِنَالخلفاء را به‌ جزری‌ نسبت‌ داده‌اند که‌ ظاهراً اولی‌ خلاصه‌ای‌ از تاریخ‌ الاسلام‌ ذهبی‌ بوده‌ و به‌ اتمام‌ نرسیده‌ است‌ و از آن‌، نسخه‌ای‌ در استانبول‌ و نسخه دیگری‌ در اسکندریه‌ وجود دارد ( رجوع کنید به مصطفی‌، ج‌ ۴، ص‌ ۴۸).

تاریخ‌ جزری‌ شامل‌ چندین‌ مجلد بوده‌ که‌ تنها دو بخش‌ از آن‌ به‌جا مانده‌ است‌، یکی‌ شامل‌ حوادث‌ سالهای‌ ۶۸۹ تا ۶۹۹ و دومی‌ شامل‌ حوادث‌ سالهای‌ ۷۲۵ تا ۷۳۸ (جزری‌، ۱۴۰۸، مقدمه منشداوی‌، ص‌ ۳۷، ۵۱؛مصطفی‌، ج‌ ۴، ص‌ ۴۷؛غزی‌، ج‌ ۲، ص‌ ۹۸؛قس‌ عطیه ‌اللّه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۶۰۶؛زرکلی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۹۸).

از این‌ کتاب‌ چند نسخه خطی‌ باقی‌ مانده‌ است‌ که‌ مشهورترین‌ آنها نسخه کتابخانه کوپریلی‌ در استانبول‌ (ترکیه‌) است‌ و عبداللّه‌بن‌ احمدبن‌ یوسف‌البیری‌ دمشقی‌ در ۸ رمضان‌ ۷۳۹ آن‌ را از نسخه‌ای‌ به‌ خط‌ مؤلف‌ رونویسی‌ کرده‌ و برزالی‌ در پایان‌ آن‌ توضیحاتی‌ همراه‌ با زندگینامه مؤلف‌ آورده‌ است‌. این‌ نسخه تا حدودی‌ نامرتب‌ و نامنظم‌، شامل‌ حوادث‌ سالهای‌ ۷۲۵ تا ۷۳۸ است‌ (جزری‌، ۱۴۱۹، ج‌ ۲، مقدمه تدمری‌، ص‌ ۵، ۱۶ـ ۱۷؛همو، ۱۴۰۸، مقدمه منشداوی‌، ص‌ ۵۱ ۵۲؛منجد، ص‌ ۱۴۶؛عزاوی‌، ۱۳۶۳، ص‌ ۵۲۷ـ ۵۲۸).

نسخه خطی‌ دیگری‌ نیز حوادث‌ سالهای‌ ۶۸۹ تا ۶۹۹ را در بر می‌گیرد و در کتابخانه پاریس‌ نگهداری‌ می‌شود. از این‌ دو نسخه‌ چند نسخه عکسی‌ در کتابخانه‌های‌ مصر و مراکش‌ و عراق‌ وجود دارد (مصطفی‌، ج‌ ۴، ص‌ ۴۷ـ ۴۸؛جزری‌، ۱۴۰۸، مقدمه منشداوی‌، ص‌ ۵۱ـ۵۲؛زرکلی‌؛منجد، همانجاها).

سواژه‌ نسخه پاریس‌ را در ۱۳۲۸ ش‌/۱۹۴۹ به‌چاپ‌ رساند (جزری‌، ۱۴۰۸، مقدمه منشداوی‌،ص‌ ۵۲؛منجد، همانجا) و بخش‌ بسیار کوچکی‌ از آن‌ را حبیب‌ زَّیات‌ در زحله‌ (از شهرهای‌ لبنان‌) در ۱۳۰۷ ش‌/ ۱۹۲۸ منتشر کرد (جزری‌، ۱۴۰۸، مقدمه منشداوی‌، همانجا؛
عزاوی‌، ۱۳۷۶، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۹). اسماعیل‌ حقی‌ ازمیری‌ نیز نسخه خطی‌ کوپریلی‌ را به‌ زبان‌ ترکی‌ ترجمه‌ و اشتباهاً به‌ نام‌ برزالی‌ در ۱۳۲۰ ش‌/۱۹۴۱ چاپ‌ و منتشر کرد (عزاوی‌، ۱۳۷۶، ج‌ ۱، ص‌ ۱۷۷ـ ۱۷۸).



منابع‌:

(۱) ابن‌حجر عسقلانی‌، الدررالکامنه‌ فی‌ اعیان‌ المائه‌ الثامنه، بیروت‌ ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
(۲) ابن‌عماد؛
(۳) ابن‌کثیر، البدایه و النهایه فی‌التاریخ‌ ، ج‌ ۱۴، بیروت‌: دارالفکر العربی‌،[ بی‌تا. (؛
(۴) اسماعیل‌ بغدادی‌، ایضاح‌ المکنون‌ ، ج‌ ۱، در حاجی‌خلیفه‌، ج‌ ۳؛
(۵) همو، هدیه ‌العارفین‌ ، ج‌ ۲، در حاجی‌خلیفه‌، ج‌ ۶؛
(۶) محمدبن‌ ابراهیم‌ جزری‌، تاریخ‌ حوادث‌ الزمان‌ و أنبائه‌ و وفیات‌ الاکابر و الاعیان‌ من‌ أبنائه‌، المعروف‌ بتاریخ‌ ابن‌الجزری‌ ، چاپ‌ عمر عبدالسلام‌ تدمری‌، صیدا ۱۴۱۹/۱۹۹۸؛
(۷) همو، المختار من‌ تاریخ‌ ابن‌الجزری‌، المسمی‌ حوادث‌ الزمان‌ و أنبائه‌ و وفیات‌ الاکابر و الاعیان‌ من‌ أبنائه‌ ، اختیار محمدبن‌ احمد ذهبی‌، چاپ‌ خضیر عباس‌ منشداوی‌، بیروت‌ ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸؛
(۸) محمدبن‌ احمد ذهبی‌، تاریخ‌ الاسلام‌ و وفیات‌ المشاهیر و الاعلام‌ ، چاپ‌ عمر عبدالسلام‌ تدمری‌، حوادث‌ و وفیات‌ ۵۸۱ ۵۹۰ ه .، ۵۹۱ـ۶۰۰ ه .، بیروت‌ ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
(۹) محمدبن‌ احمد ذهبی‌ و محمدبن‌ علی‌ حسینی‌، من‌ ذیول‌ العبر ، چاپ‌ محمد رشاد عبدالمطلب‌، کویت‌: التراث‌ العربی‌، ) بی‌تا. (؛
(۱۰) خیرالدین‌ زرکلی‌، الاعلام‌ ، بیروت‌ ۱۹۸۴؛
(۱۱) محمدبن‌ عبدالرحمان‌ سخاوی‌، الاعلان‌ بالتوبیخ‌ لمن‌ ذمّ التاریخ‌، چاپ‌ فرانتس‌ روزنتال‌، بیروت‌ ) بی‌تا. ]؛
(۱۲) یوسف‌ الیان‌ سرکیس‌، معجم‌المطبوعات‌ العربیه‌ و المعرّبه، قاهره‌ ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ‌ افست‌ قم‌ ۱۴۱۰؛
(۱۳) محمدبن‌ رافع‌ سلامی‌، الوفیات، چاپ‌ صالح‌ مهدی‌ عباس‌، بیروت‌ ۱۴۰۲/ ۱۹۸۲؛
(۱۴) صفدی‌؛
(۱۵) عباس‌ عزاوی‌، التعریف‌ بالمورخین‌ ، ج‌ ۱، بغداد ۱۳۷۶/ ۱۹۵۷؛
(۱۶) همو، «شمس‌الدین‌ ابن‌الجزری‌ و تاریخه‌»، مجله ‌المجمع‌ العلمی‌ العربی‌، ج‌ ۱۹ (ذیقعده‌ ـ ذیحجه‌ ۱۳۶۳)؛
(۱۷) احمد عطیه ‌اللّه‌، القاموس‌ الاسلامی‌ ، قاهره‌ ۱۳۸۳/۱۹۶۳ـ ؛
(۱۸) محمدبن‌ عبدالرحمان‌ غزی‌، دیوان‌ الاسلام‌ ، چاپ‌ کسروی‌ حسن‌، بیروت‌ ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۱۹) شاکر مصطفی‌، التاریخ‌ العربی‌ و المورخون‌ ، ج‌ ۴، بیروت‌ ۱۹۹۳؛
(۲۰) صلاح‌الدین‌ منجد، معجم‌ المورخین‌ الدمشقیین‌ ، بیروت‌ ۱۳۹۸/۱۹۷۸؛
(۲۱) یاقوت‌ حموی‌.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۰ 

زندگینامه موفق‌الدین خزرجى(متوفی۸۱۲ه ق)

خزرجى،  موفق‌الدین، مورخ، ادیب، شاعر و نثرنویس یمنى قرن هشتم. نام و نسبش ابوالحسن على‌بن حسن‌بن ابى‌بکربن حسن بن على بن وَهّاس خزرجى است، و چون از زَبیدِ یمن برخاسته، زبیدى خوانده شده است (ابن حجرعسقلانى، ۱۳۸۷ـ۱۳۹۶، ج ۶، ص ۱۹۰؛ سخاوى، الضوء، ج ۵، ص ۲۱۰). نسبت خزرجى نیز به سبب انتسابش به قبیله خزرج از انصار است، از همین‌رو به انصارى نیز شهرت یافته است (ابن‌تغرى بردى، ج ۱، ص ۴۵۳؛ شاکر محمود عبدالمنعم، ص ۷۸).

خزرجى همچون جدش به ابوهّاس معروف است (ابن‌تغرى بردى، همانجا؛ بغدادى، ایضاح، ج ۲، ستون ۱۰۸). نیاى اعلاى او، حمزه‌بن سلیمان، والى مکه و از شُرفاى این شهر بود و جدش، ابوالحسن عُلَىّبن عیسى‌بن حمزه‌بن سلیمان، معروف به ابن وهّاس (متوفى بعد از ۵۰۰)، به دنبال حوادثى از یمن به مکه گریخت و در آنجا اقامت گزید.

او عالمى بخشنده، ادیب، شاعر و نثرنویس بود و تألیفاتى داشت. زَمَخشرى، ادیب و مفسر معروف، کتاب تفسیر خود، الکشاف، را به نام او نوشت و گفته شده‌است که قصایدى در مدح او گفت و از وى روایت کرد. عُلَى‌بن عیسى نیز در اشعارش زمخشرى را ستایش نمود و مطالبى را نزد او قرائت کرد (یاقوت حموى، ۱۹۹۳، ج ۴، ص ۱۸۳۲ـ ۱۸۳۳؛ همو، ۱۹۶۵، ذیل «ثَلَبوت»، «حُراضان»، «حُلَیفات»، «زَمخشر»، «شَمیسى»؛ صفدى، ج ۲۱، ص ۳۷۶؛ ابن عماد، ج ۷، ص ۹۸؛ زبیدى، ذیل «زَمَخْشَر»).

از زندگى موفق‌الدین خزرجى آگاهى اندکى در دست است. ابن‌حجر عسقلانى (۱۴۱۲، ص ۲۰۳) تولد وى را حدود ۷۴۰ نوشته و بُرَیهى (از علماى سده نهم) آن را پس از ۷۳۰ ذکر کرده است (ص ۲۹۱)، اما با توجه به آنچه خزرجى در کتاب خود، العِقْدالفاخر (ج ۳، ص ۱۳۶۲)، آورده، خزرجى در ۷۳۲ به دنیا آمده است.

پدر خزرجى در سال ۷۵۹ درگذشت (همان، ج ۱، ص ۵۸۵ـ ۵۸۶). خزرجى مدتى به تزیین مدارس و کاخهاى شاهى مى‌پرداخت و نامش در پاره‌اى بناها، از جمله مدرسه منسوب به ملک افضل عباس بن على رسولى (حک : ۷۶۴ـ ۷۷۸) موسوم به مدرسه افضلیه (تأسیس ۷۶۵، در تَعِزّ)، ثبت شده است (خزرجى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۱۱۵؛ بریهى، همانجا). در سال ۷۸۵ نیز که مقدم و استاد هنرمندان تزیین بنا بود، کار تزیین مسجدى را در زبید به عهده داشت (رجوع کنید به خزرجى، ۱۴۲۹ـ ۱۴۳۰، ج ۱، ص ۵۸۹ـ۵۹۰).

در عین حال، خزرجى به تحصیل علم پرداخت و علم قرائات را نزد محمدبن عثمان بن شُنَیْنه آموخت. سپس خود به تدریس این علم اشتغال جست و در ۷۹۱ از طرف ملک اشرف اسماعیل‌بن عباس رسولى (حک : ۷۷۸ـ ۸۰۳) به عنوان مدرّس قرائات در مسجدجامع اشرفى در قریه مملاح تعیین شد (همو، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۹۲، ۱۷۰ـ۱۷۱). وى همچنین نزد علماى زبید و کسانى که از دیگر بلاد اسلامى به آنجا مى‌رفتند، حدیث و فقه و ادب و زبان عربى را فراگرفت (براى نام شمارى از استادان و شاگردان وى رجوع کنید به همو، ۱۴۲۹ـ ۱۴۳۰، ج ۱، مقدمه، ص ۷۱ـ۷۷).

او به تعلیم و تعلم ادب و زبان عربى اشتغال داشت و شیفته تاریخ بود و در نگارش آن مهارت یافت (ابن‌حجر عسقلانى، ۱۳۸۷ـ۱۳۹۶، ج ۶، ص۱۹۰؛ همو، ۱۴۱۲، همانجا؛ سخاوى، الضوء، همانجا). افزون بر این، خزرجى در علم انساب نیز متبحر بود و از این رو نَسّابه نیز خوانده شده است (رجوع کنید به بریهى، ص۲۹۰؛ حاجى‌خلیفه، ج ۱، ص۳۱۰). او همچون پیشینیان خود از یمنیها (اعراب قحطانى در جنوب جزیره‌العرب) در برابر مُضَریها (اعراب عَدنانى در شمال جزیره‌العرب) جانبدارى مى‌کرد و این مطلب در اشعار و رسائل او پیداست (ابن‌حجرعسقلانى،۱۴۱۲؛ بریهى، همانجاها).

ابن‌حجر عسقلانى در زبید با خزرجى دیدار کرد و وى در نامه‌اى ستایش‌آمیز و مشتمل بر نظم و نثر ابن‌حجر را ستوده است (رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ۱۳۸۷ـ۱۳۹۶؛ همو، ۱۴۱۲، همانجاها). خزرجى مورخ طراز اول بنورسول و نزد ملک‌اشرف اسماعیل‌بن عباس مقرب بود (شاکر محمود عبدالمنعم، ص۸۰؛ دَغفوس، ص ۵۹، ۶۲ـ۶۳؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). در سال ۷۸۴ ملک اشرف وى را براى اداى حج از طرف مادر خود نایب کرد و چون از حج بازگشت، خراج زمین و نخلستانش را به او بخشید (خزرجى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۱۴۹ـ۱۵۰؛ دغفوس، ص۶۰).

رحلت

وى شافعى مذهب بود (شاکر محمود عبدالمنعم، ص ۷۸) و در اواخر ۸۱۲ در زَبید درگذشت (ابن‌حجر عسقلانى، ۱۳۸۷ـ۱۳۹۶؛ همو، ۱۴۱۲، همانجاها؛ بریهى، ص ۲۹۱). گفته شده‌است که هنگام وفات بیش از هفتاد سال داشت (ابن‌حجر عسقلانى، ۱۳۸۷ـ۱۳۹۶، ج ۶، ص۱۹۰) و اگر سال تولد وى را ۷۳۲ بدانیم، تقریبآ هشتاد سال زیسته است (دغفوس، ص ۵۹).

خزرجى درباره یمن سه کتاب تاریخ تألیف کرده است: ۱) به شیوه سالشمار، ۲) براساس نام بزرگان به ترتیب الفبا، ۳) براساس دولتها و شاهان (ابن‌حجر عسقلانى، ۱۳۸۷ـ۱۳۹۶؛ همو، ۱۴۱۲؛ سخاوى، الضوء، همانجاها).

آثار.

۱) دیوان شعر (بغدادى، هدیه، ج ۱، ستون ۷۲۸) که مفقود است. از خزرجى نسخه‌اى از قصیده بائیه و شرح آن (رجوع کنید به دغفوس، ص ۶۶، پانویس ۳)، قصیده‌اى مفصّل در رثاى ملک‌افضل و اشعارى درباره اجتماع علما و مدرّسان در مسجدجامع مملاح در دست است (رجوع کنید به خزرجى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۱۳۶ـ ۱۳۸، ۱۷۱ـ۱۷۳). «قصیده دامغه» خزرجى معروف به «الدَوْحه‌الیعربیه و النَفْحه‌الخزرجیه» را رنه باسه با عنوان متن‌الخزرجیه تحقیق و در الجزایر (۱۹۰۲) منتشر کرده است (همو، ۱۴۲۹ـ۱۴۳۰، ج ۱، مقدمه، ص ۸۷).

۲) طِراز اَعلام‌الزَّمَن فى طبقات اَعیان‌الیمن (سخاوى، الضوء، همانجا) که از آن با عنوانهاى العقدالفاخر الحسن فى طبقات اعیان (یا اکابر) اهل‌الیمن (سخاوى؛ بغدادى، ایضاح، همانجاها؛ دغفوس، ص ۶۴؛ عمرى، ص۶۰؛ قس اکوع، ص ۱۲۴ـ ۱۲۶) و ترتیب فقهاءالیمن (بریهى، ص ۲۹۱ و پانویس ۵) نیز یاد شده است. سخاوى (الاعلان، ص ۶۲، ۲۲۷)، از آن با عنوان تاریخ‌الیمن نیز یاد کرده است. این کتاب در شرح حال بزرگان و مشاهیر یمن (از علما و ادبا و شاهان)، به ترتیب الفبایى، در دو یا سه جلد و مشتمل بر سى باب بود که خزرجى، آن را به دستور ملک اشرف تألیف کرد (اکوع، ص ۱۲۳ـ۱۲۴؛ حبشى، مراجع، ص۲۱۰؛ همو، مصادر، ص ۴۱۸؛ دغفوس، همانجا؛ عمرى، ص ۵۹ـ۶۰). او در نگارش این کتاب از شیوه بهاءالدین محمدبن یوسف جَنَدى (متوفى ۷۳۲) در السلوک فى طبقات العلماء و الملوک پیروى کرده و ضمن تهذیب و ترتیب کتاب جندى، ذیلى بر آن نوشته است. وى در سال ۸۰۰ از تألیف کتاب فراغت یافته و در ۸۰۱ ، پاکنویس آن را به پایان رسانده‌است (خزرجى، ۱۴۲۹ـ۱۴۳۰، ج ۱، ص ۵۳۵، ج ۵، ص۲۵۱۰؛ عمرى، ص۶۰؛ اکوع، ص ۱۲۳ـ۱۲۶؛ دغفوس، همانجا؛ ایمن فؤاد سید، ۱۹۷۴، ص ۱۶۴؛ براى شمارى از منابع مؤلف و نویسندگانى که از این کتاب بهره گرفته‌اند رجوع کنید به خزرجى، ۱۴۲۹ـ۱۴۳۰، ج ۱، مقدمه، ص ۱۱۸ـ۱۴۹).

طراز اعلام‌الزمن با مقدمه‌اى کوتاه و تاریخى در معرفى یمن و فضل آن، تاریخ و اهمیت آن و سپس سیره پیامبر اکرم و نخستین خلفا آغاز مى‌شود و تاریخ خلفاى اسلامى تا رویدادهاى مصر در زمان سلطان بَرقوق (متوفى ۸۰۱) را در برمى‌گیرد. پس از آن، بخش اصلى کتاب با تراجم رجال (۲۸ باب) به ترتیب الفبایى مى‌آید. در پایان، یک باب به ذکر کسانى که به کُنیه معروف بوده‌اند و بابى دیگر به ذکر مشاهیر زنان یمن اختصاص دارد (عمرى، همانجا؛ اکوع، ص ۱۲۵ـ۱۲۶). منابع به وجود نسخه‌هاى متعددى از این کتاب در کتابخانه امام یحیى در صنعا، کتابخانه تیموریه در قاهره، کتابخانه موزه بریتانیا (تراجم از حروف الف تا ح) و کتابخانه لیدن اشاره کرده‌اند (رجوع کنید به بروکلمان، ج ۲، ص ۲۳۵؛ دغفوس، ص۶۴، پانویس ۳؛ حبشى، مراجع؛ همو، مصادر، همانجاها). طراز اعلام‌الزمن به کوشش عبداللّه‌بن محمد حبشى و مصطفى عبدالکریم خطیب در سه مجلد به چاپ رسیده است (ریاض ۱۴۳۰/۲۰۰۹). همچنین به نسخه‌هایى با عنوان العقدالفاخر در صنعا و موزه بریتانیا (از حرف ظاء تا باب سى‌ام) اشاره شده‌است (رجوع کنید به ایمن فؤاد سید، ۱۹۷۴، ص ۱۶۴ـ۱۶۵؛ عمرى؛ حبشى، مصادر، همانجاها؛ بروکلمان، >ذیل<، ج ۲، ص ۲۳۸). این کتاب به کوشش عبداللّه‌بن قائد عَبّادى و دیگران در پنج جلد به چاپ رسیده است.

۳) العَسْجَدالمَسبوک و الجَوهرالمَحبوک/ المحکوک (یا الزَّبَرْجَدالمحکوک) فى اخبار/ فى سیره الخلفاء و الملوک (براى عنوانهاى مختلف این کتاب رجوع کنید به ایمن فؤاد سید، ۱۳۹۱، ص۹۵۰ـ۹۵۱؛ شاکر محمود عبدالمنعم، ص ۱۱ـ۱۴). درباره مؤلف این کتاب اختلاف است. در پاره‌اى از نسخه‌هاى آن، کتاب به خزرجى و در برخى دیگر به ملک اشرف رسولى منسوب شده است (اکوع، ص ۱۲۷؛ ایمن فؤاد سید، ۱۳۹۱، ص ۹۵۱ـ۹۵۶). برخى نویسندگان متقدم (رجوع کنید به خزرجى، ۱۴۲۹ـ ۱۴۳۰، ج ۱، ص ۵۲۷؛ سخاوى، الضوء، ج ۲، ص ۲۹۹؛ بغدادى، ایضاح، ج ۲، ستون ۱۰۱؛ نیز رجوع کنید به ابومخرمه، ج ۱، ص۲۰ـ۲۱) و مؤلفان متأخر (رجوع کنید به بدرى محمد فهد، ص ۱۲۳؛ قیسى، العرب، سال ۵، ش ۵، ص ۴۳۹ـ۴۴۰، ۴۴۴ـ۴۴۵) این کتاب را به ملک اشرف رسولى نسبت داده‌اند. شاکر محمود عبدالمنعم نیز این انتساب را پذیرفته و بخشى از کتاب را تصحیح و با عنوان العسجدالمسبوک و الجوهرالمحکوک فى طبقات الخلفاء و الملوک منتشر کرده است (بغداد، ۱۳۹۵/ ۱۹۷۵). او احتمال داده که خزرجى مؤلف کتابى دیگر با عنوان العسجدالمسبوک و الزبرجدالمحکوک فیمن وَلِىَالیمن من الملوک بوده است (رجوع کنید به ص ۱۵ـ۲۴؛ براى این نسخه رجوع کنید به ایمن فؤاد سید، ۱۹۷۴، ص ۱۶۲؛ بروکلمان، ج ۲، ص ۲۳۵؛ دغفوس، ص۷۰). با این حال، اکوع (ص ۱۲۷ـ۱۲۸) و ایمن فؤاد سید (۱۳۹۱، ص ۹۵۳ـ۹۵۵؛ همو، ۱۹۷۴، ص ۱۶۲) انتساب العسجد را به خزرجى ترجیح داده و گفته‌اند وى آن را به دستور ملک اشرف تألیف کرده است.

العسجدالمسبوک کتابى تاریخى و عمومى به شیوه سالشمار است و با رویدادهاى سال ۸۰۳ پایان مى‌یابد. این کتاب داراى دو بخش و هر بخش داراى پنج باب در چند فصل بوده است. بخش اول این مطالب را دربرداشته است: سیره پیامبر، نخستین خلفاى پیامبر، صحابه، خلفاى اموى و عباسى، ائمه زیدیه (از نوادگان امام حسن علیه‌السلام)، امامیه و ائمه دوازده‌گانه، و اسماعیلیه (از اولاد امام حسین علیه‌السلام). مطالب بخش دوم نیز عبارت بوده‌اند از: ملوک مصر و شام (از جمله ایوبیان و ممالیک)، افریقیا، قَیْروان، اندلس، مغرب اقصا، ملوک صنعا، عدن، و زبید و امرا و وزراى آن (ایمن فؤاد سید، ۱۹۷۴، ص ۱۶۲؛ شاکر محمود عبدالمنعم، ص ۲۵ـ۲۶، ۳۴؛ دغفوس، ص ۶۹ و پانویس، ۷۲ـ۷۳).

اگرچه نسخه‌هاى متعددى از این کتاب مانده است (رجوع کنید به ایمن فؤاد سید، همانجا؛ بروکلمان، ج ۲، ص ۲۳۵، >ذیل<، ج ۲، ص ۲۳۸؛ حبشى، مصادر، همانجا؛ دغفوس، ص ۷۲ـ۷۳)، متن کامل آن اکنون در دست نیست. در نسخه کتابخانه الجامع‌الکبیر در صنعا، پس از مقدمه‌اى درباره سیره پیامبر در هجده فصل، به ذکر حوادث دوران خلفا در پنج باب پرداخته شده که هر باب داراى چند فصل است. این نسخه با فصل ۲۴ در ذکر خلافت مستکفى‌باللّه پایان مى‌یابد (شاکر محمود عبدالمنعم، ص ۲۵ـ۲۶).

نسخه شماره ۳۸۶۳ دارالکتب المصریه شامل قسمتى از بخش اول کتاب، از خلافت مطیع تا سقوط بغداد در ۶۵۶ (فصلهاى ۲۵ تا۴۰) است (همان، ص ۲۶ـ۲۹؛ بدرى محمد فهد، ص ۱۲۴ـ۱۲۵). آغاز نسخه عکسى موجود در کتابخانه آصفیه حیدرآباد دکن (ش ۱۸) نیز که راجع به بخش دوم العسجدالمسبوک است، ناقص و فقط مشتمل بر تاریخ ائمه زیدیه یمن، دیلم، ائمه اسماعیلى و فاطمیان مصر و بخشهاى دیگرى از باب اول (ملوک مصر و شام) تا رویدادهاى ۷۷۵ است. دیگر بابهاى بخش دوم کتاب هم تاکنون به دست نیامده است (شاکر محمود عبدالمنعم، ص۳۰؛ بدرى محمد فهد، ص ۱۲۳؛ دغفوس، ص ۷۳).

العسجدالمسبوک حاوى اطلاعاتى درباره اوضاع سیاسى، نظامى، اقتصادى، اجتماعى و فکرى یمن و عراق است که پاره‌اى از این مطالب را در جاى دیگر نمى‌توان یافت (رجوع کنید به بدرى محمد فهد، ص ۱۲۷ـ۱۳۱). این کتاب افزون بر حوادث سیاسى خلفا و شاهان که محور اصلى آن را شکل مى‌دهد، مشتمل بر شرح‌حال علما، محدّثان، شعرا، ادبا، امرا، سرداران، فقها، صوفیان و افرادى است که در برخى زمینه‌هاى اجتماعى نامبردار بودند (شاکر محمود عبدالمنعم، ص ۱۴ـ۱۵). ابن‌دَیْبَع (متوفى ۹۴۴)، دیگر مورخ یمنى، با تلخیص العسجدالمسبوک، و افزودن مطالبى درباره تاریخ بنورسول و دولت طاهریان یمن، قرّه‌العیون فى اخبار الیمن المیمون را تألیف کرده است (رجوع کنید به ابن ‌دیبع، ص ۱۵).

۴) العقوداللؤلؤیه فى تاریخ / اخبار الدوله‌الرسولیه، این کتاب تاریخ دولت بنورسول یمن را از زمان تأسیس آن به دست ملک منصور عمربن على در ۶۲۶ تا پایان حکومت ملک اشرف اسماعیل (متوفى ۸۰۳) در بردارد. مؤلف حوادث را به صورت سال به سال با ذکر ماه ثبت کرده و ذیل حوادث هر سال، شرح‌حال درگذشتگان آن سال را آورده است (خزرجى، ۱۴۰۳، ج ۱، مقدمه، ص۱۰؛ ایمن فؤاد سید، ۱۹۷۴، ص ۱۶۴؛ حبشى، مصادر، همانجا؛ حرازى، ص ۱۷۹).

اگر چه خود خزرجى (۱۴۲۹ـ۱۴۳۰، ج ۱، ص ۵۲۷) و همچنین سخاوى (الضوء، ج ۲، ص ۲۹۹) این کتاب را به ملک‌اشرف اسماعیل نسبت داده‌اند، اما محققان معاصر گفته‌اند که خزرجى آن را به دستور ملک اشرف تألیف کرده است (رجوع کنید به ایمن فؤاد سید، ۱۳۹۱، ص۹۵۰ـ۹۵۶؛ اکوع، ص ۱۲۸). به نظر مى‌رسد خزرجى العقود را از بخش راجع به تاریخ بنورسول در کتاب دیگرش الکفایه (رجوع کنید به ادامه مقاله) استخراج کرده باشد (ایمن فؤاد سید، ۱۳۹۱، ص ۹۵۲ـ۹۵۳؛ د.اسلام، همانجا؛ بروکلمان، ج ۲، ص ۲۳۵، >ذیل<، ج ۲، ص ۲۳۸). نسخه‌هاى متعددى از العقود باقى مانده‌است (رجوع کنید به حبشى، مصادر، همانجا).

این کتاب را نخست محمد بسیونى عسل تصحیح کرد که در ۱۳۲۹ـ۱۳۳۲/ ۱۹۱۱ـ۱۹۱۴ در دو جلد در قاهره منتشر شد (همو، مراجع، ص۲۳۰؛ شاکر محمود عبدالمنعم، ص ۸۱؛ قس سرکیس، ج ۱، ستون ۸۲۲؛ دغفوس، ص ۶۴، پانویس :۵ ۱۹۱۱ـ۱۹۱۸). چاپ جدید العقود به کوشش محمدبن على اکوع حِوالى (بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳) صورت گرفته است. سرجیمز ردهاوسالعقود را به انگلیسى ترجمه کرد و پس از وفاتش، ادوارد براونو نیکلسونآن را در سه جلد در لندن به چاپ رساندند (۱۳۲۴ـ۱۳۲۵/۱۹۰۶ـ۱۹۰۷؛ الموسوعه‌الیمنیه، ذیل «على‌بن حسن‌الخزرجى»؛ قس د. اسلام، همانجا، که در آن سال چاپ اثر ۱۹۰۶ـ۱۹۱۸ نوشته شده است).

۵) الکفایه و الاعلام فیمن وَلىَ الیمنَ و سَکَنَها فى الاسلام/ مِن اهل الاسلام/ من ملوک الاسلام، که موضوع آن تاریخ دودمانهاى اسلامى حاکم در یمن از روزگار پیامبر اکرم تا زمان مؤلف است (ایمن فؤاد سید، ۱۹۷۴، ص ۱۶۳؛ حبشى، مراجع، ص ۲۶۶؛ بروکلمان، ج ۲، ص ۲۳۵). به گفته مؤلف، این کتاب داراى پنج باب بوده، اما تاکنون فقط بابهاى چهارم و پنجم آن به دست آمده است و از محتواى بابهاى اول تا سوم اطلاعى در دست نیست. باب چهارم، درباره رویدادهاى یمن از آغاز اسلام تا سده سوم، در ده فصل تنظیم شده است. باب پنجم آن به تاریخ شهر زَبید و دولتهاى حاکم در آنجا از سده سوم تا سال ۸۰۳ اختصاص دارد و مشتمل بر دوازده فصل است (رجوع کنید به ایمن فؤاد سید، ۱۹۷۴، همانجا؛ دغفوس، ص ۶۷ـ ۶۹؛ حرازى، ص ۱۷۹).

مؤلف در این کتاب حوادث را به شیوه سالشمار ذکر کرده و در بخش دوم آن، در ذیل حوادث به ذکر درگذشتگان هر سال پرداخته است. در این کتاب اوضاع اقتصادى، عمرانى، ادبى، فکرى و اجتماعى در کنار اوضاع سیاسى بررسى شده‌اند (رجوع کنید به قیسى، العرب، سال ۵، ش ۶، ص ۵۰۲ـ۵۱۵).

بخشهاى باقى‌مانده الکفایه از جهاتى با برخى نسخه‌هاى العسجدالمسبوک، از جمله نسخه کتابخانه حرم مکّى، کاملا یکسان است. هر دو کتاب به حوادث ۸۰۳ پایان مى‌یابند و تقسیم‌بندى دو کتاب و محتواى آنها همسان است، به گونه‌اى که گویا یک کتاب با دو عنوان‌اند. این احتمال هست که الکفایه همان کتاب العسجدالمسبوک باشد که در عین حال بخشى از تاریخ عمومى دولتهاى اسلامى به نام العسجدالمسبوک و الجوهرالمحکوک فى اخبار الخلفاء و الملوک است (حبشى، مصادر، همانجا؛ دغفوس، ص ۶۷ـ۷۴؛ نیز رجوع کنید به ایمن فؤاد سید، ۱۹۷۴، ص ۱۶۳ـ۱۶۴؛ قیسى، العرب، سال ۵، ش ۵، ص ۴۴۵ـ ۴۵۲)، به خصوص که بریهى (ص ۲۹۱) کتاب العسجد را مجموعه چند کتاب تاریخى دانسته است.

خزرجى در تألیف الکفایه از منابعى همچون تاریخ صنعاء اثر احمدبن عبداللّه رازى بهره گرفته است. الکفایه خزرجى منبع مهم مورخانى همچون ابن‌دَیبَع (متوفى ۹۴۴) در قُرّه‌العیون فى تاریخ الیمن‌المیمون و یحیى بن حسین‌ابن‌قاسم (متوفى بعد از ۱۰۹۹) در غایه‌الامانى فى تاریخ‌القطر الیمانى بوده است (دغفوس، ص ۷۴ـ۷۵؛ نیز رجوع کنید به عمرى، ص ۷۵).

از الکفایه نسخه‌هاى متعددى در کتابخانه‌هاى جهان از جمله در کتابخانه ملى فرانسه، جامع‌الکبیر صنعا و کتابخانه خدابخش هند نگهدارى مى‌شود (رجوع کنید به ایمن فؤاد سید، ۱۹۷۴، ص ۱۶۳؛ بروکلمان، >ذیل<، ج ۲، ص ۲۳۸؛ حبشى، مصادر، همانجا؛ شاکر محمود عبدالمنعم، ص ۸۴ـ۸۵). راضى دغفوس پنج فصل نخست این کتاب را که مشتمل بر رویدادهاى سده‌هاى اول تا سوم است، با نام «الیمن فى عهد الولاه» تحقیق و در ۱۹۷۹، در مجله کلیه الآداب و العلوم الانسانیه (ش ۱۰۷ـ۱۰۸) منتشر کرده است (رجوع کنید به خزرجى، ۱۴۲۹ـ۱۴۳۰، ج ۱، ص ۸۶، پانویس ۵). قاسم جواد خلف جیزانى نیز الکفایه و الاعلام را به صورت رساله‌اى دانشگاهى (بغداد ۱۹۹۵) تحقیق و بررسى کرده است (رجوع کنید به شبکه اب‌الخضراء، ۲۰۱۰؛ خزرجى، همانجا).

۶) المحصول فى انتساب بنى‌الرسول، این کتاب در اصل شرح قصیده میمیه‌اى از حارث الرائش، پادشاه حِمْیرى یمن، بوده است و مؤلف آن را درباره صحت نسب بنورسول (رجوع کنید به خزرجى، ج ۱، ص۲۰ـ۲۱) و احتمالا در ردّ سخن کسانى که نسب آنان را به ترکمنها مى‌رساندند، تألیف کرده است (حبشى، مصادر، همانجا؛ حرازى، ص۱۸۰). این کتاب در دست نیست.

۷) مرآه‌الزَّمَن فى تاریخ زبید و عَدَن (بغدادى، ایضاح، ج ۲، ستون ۴۵۸؛ همو، هدیه، ج ۱، ستون ۷۲۸).



منابع :

(۱) ابن‌تغرى بردى، الدلیل‌الشافى على‌المنهل‌الصافى، چاپ فهیم محمد شلتوت، قاهره ۱۹۹۸؛
(۲) ابن‌حجر عسقلانى، إنباءالغمر بأبناءالعمر، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۷ـ۱۳۹۶/۱۹۶۷ـ۱۹۷۶؛
(۳) همو، ذیل‌الدررالکامنه، چاپ عدنان درویش، قاهره ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۴) ابن‌دیبع، کتاب قرّه‌العیون باخبار الیمن المیمون، چاپ محمدبن على اکوع، ]بیروت[ ۱۴۰۹/ ۱۹۸۸؛
(۵) ابن‌عماد؛
(۶) عبداللّه طیب‌بن عبداللّه ابومخرمه، تاریخ ثغرعدن، چاپ اسکار لوفگرن، لیدن ۱۹۳۶ـ] ۱۹۵۰[؛
(۷) اسماعیل اکوع، «اضواء على مؤلفات على‌بن الحسن‌الخزرجى المؤرخ‌الیمانى»، مجله‌المورخ‌العربى، ش ۴ (۱۹۷۷)؛
(۸) ایمن فؤاد سید، «العسجدالمسبوک فیمن تولّى‌الیمن من الملوک و نسبته للخزرجى»، العرب، سال ۵، ش ۱۰ (ربیع‌الآخر ۱۳۹۱)؛
(۹) همو، مصادر تاریخ‌الیمن فى‌العصر الاسلامى، قاهره ۱۹۷۴؛
(۱۰) بدرى محمد فهد، «]حول [العسجدالمسبوک والجوهر المحبوک»، الاقلام، سال ۵، ش۷ (ذیحجه ۱۳۸۸ ـ محرّم ۱۳۸۹)؛
(۱۱) عبدالوهاب‌بن عبدالرحمان بُرَیهى، طبقات صلحاءالیمن، المعروف بتاریخ البریهى، چاپ عبداللّه محمد حبشى، صنعا ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۲) اسماعیل بغدادى، ایضاح‌المکنون، ج ۲، در حاجى خلیفه، ج ۴؛
(۱۳) همو، هدیه‌العارفین، ج ۱، در همان، ج ۵؛
(۱۴) حاجى خلیفه؛
(۱۵) عبداللّه محمد حبشى، مراجع تاریخ‌الیمن، دمشق ۱۹۷۲؛
(۱۶) همو، مصادرالفکرالعربى الاسلامى فى‌الیمن، صنعا: مرکزالدراسات الیمنیه، [.بى‌تا]؛
(۱۷) مهدى‌بن محمد حرازى، تراجم علماءالیمن بین الواقع و الطموح، یمن ۱۴۲۶/۲۰۰۵؛
(۱۸) على‌بن حسن خزرجى، العقد الفاخرالحسن فى طبقات اکابر اهل‌الیمن، چاپ عبداللّه‌بن قائد عبّادى و دیگران، صنعا ۱۴۲۹ـ۱۴۳۰/ ۲۰۰۸ـ۲۰۰۹؛
(۱۹) همو، العقد اللؤلؤیه فى تاریخ الدوله الرسولیه، ج ۱، چاپ محمد بسیونى عسل، ج ۲، چاپ محمدبن على اکوع، صنعا ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۰) راضى دَغفوس، دراسات فى‌التاریخ العربى الاسلامى الوسیط، بیروت ۱۴۲۵/۲۰۰۵؛
(۲۱) محمدبن محمد زبیدى، تاج‌العروس من جواهرالقاموس، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۲۲) محمدبن عبدالرحمان سخاوى، الاعلان بالتوبیخ لمن ذمَّالتاریخ، چاپ فرانتس روزنتال، بغداد ۱۳۸۲/۱۹۶۳؛
(۲۳) همو، الضوءاللامع لاهل القرن‌التاسع، قاهره: دارالکتاب الاسلامى، [.بى‌تا]؛
(۲۴) یوسف الیان سرکیس، معجم‌المطبوعات العربیه و المعربه، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
(۲۵) شاکر محمود عبدالمنعم، الملک الاشرف‌الغسانى و کتابه‌العسجدالمسبوک، چاپ على خاقانى، در العسجدالمسبوک‌والجوهرالمحکوک فى طبقات الخلفاء والملوک، ]منسوب به [اسماعیل‌بن عباس غسانى (رسولى)، چاپ شاکر محمود عبدالمنعم، بیروت: دارالتراث‌الاسلامى، ۱۳۹۵/ ۱۹۷۵؛
(۲۶) شبکه اب‌الخضراء.

Retrieved Jun. 1, 2010, from http://forums.ibb7.com/ibb 9747.html;

صفدى؛
(۲۷) حسین عمرى، مصادرالتراث الیمنى فى‌المتحف البریطانى، دمشق ۱۴۰۰/۱۹۸۰؛
(۲۸) نورى حمودى قیسى، «العسجد المسبوک فیمن تولّى الیمن من‌الملوک و نسبته‌للخزرجى»، العرب، سال ۵، ش ۵ (ذیقعده ۱۳۹۰)، ش ۶ (ذیحجه ۱۳۹۰)؛
(۲۹) الموسوعه‌الیمنیه، زیرنظر احمد جابر عفیف و دیگران، صنعا ۱۴۱۲/۱۹۹۲، ذیل «على‌بن حسن الخزرجى» (از حسین عبداللّه عمرى)؛
(۳۰) یاقوت حموى، کتاب معجم‌البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵؛
(۳۱) همو، معجم‌الادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳؛
(۳۲) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942.
(۳۳) EI2, s.v. “Al-Khazradji, Muwaffak al-Din” (by C. E. Bosworth).

 دانشنامه جهان اسلام   جلد ۱۶ 

زندگینامه نظام‌الدین احمد هروی(متوفی۱۰۰۳ه ق)

 نظام‌الدین احمد هروی، میربخشی اکبرشاه گورکانی و مورخ ایرانی تبار هند در قرن دهم و یازدهم. استفاده خود نظام‌الدین(۱۸۷۰، ج۱، ص۲) و برخی مورخان دیگر(علامی، ج۳، ص۹۱؛ شاهنوازخان، ج۱، ص۶۶۰؛ خافی خان، ج۱، ص۲۳۷) از نسبت هروی برای وی و پدرش، گویای آن است که خانوادۀ او از اهالی هرات بودند. گفته شده است که نسب او به صوفی معروف، خواجه عبدالله انصاری (۳۹۶-۴۸۱)، می رسد(اصغر، ص۱۴۹).

پدرش، محمد مقیم، از ملازمان دربار بابر، مؤسس سلسلۀ تیموریان هند، بود و در آخر عهد آن پادشاه (حک: ۹۳۲-۹۳۷)، دیوان بیوتات را اداره می کرد. محمد مقیم با ایستادگی در برابر ادعای جانشینی داماد بابر(هروی، ج۲، ص۲۸-۲۹)، یاریگر محمد همایون میرزا در رسیدن به سلطنت شد. او در ایام حکومت همایون(۹۳۷-۹۵۰،۹۵۴-۹۶۳) و در دو دهۀ نخست سلطنت اکبر(حک:۹۶۳-۱۰۱۴)، در خدمت تیموریان باقی ماند و مدتی وزارت میرزا عسگری در گجرات را برعهده گرفت(رجوع کنید به همان، ص۳۷،۴۴،۲۰۷؛ علامی، ج۳، ص۹۱).

نظام‌الدین احمد در حدود ۹۵۸ به دنیا آمد(رجوع کنید به بدائونی، ج۲، ص۲۷۸). قرار داشتن وی در شمار «خانهزادان» دربار اکبرشاه(هروی، ۱۸۷۰، ج۱، ص۲) و حضور طولانی پدرش در خدمت بابریان، نشان می دهد که نظام الدین در هند به دنیا آمده و همانجا رشد یافته است.

نخستین خبر از حضور نظام الدین در دربار، به ۹۷۴ برمی گردد که همراه پدرش به دیدار اکبرشاه رفت(هروی، ج۲، ص۲۰۷). سال بعد، همراه شاه در جنگ با رانا اودیسنگه، راجۀ ولایت ماروار، شرکت کرد(همان، ص۲۱۴،۲۱۹). این موضوع و حضور نظام‌الدین در لشکرکشی اکبرشاه علیه محمد حکیم میرزا در ۹۸۹(همان، ص۳۶۰؛ بدائونی، ج۲، ص۲۰۵)، این احتمال را تقویت می کند که سالهای نخست خدمت نظام‌الدین درسرکوب مخالفان شاه و توسعۀ قلمرو او سپری شد.

در ۹۹۱، وی به سمت بخشی/بخشیگری صوبۀ گجرات منصوب گردید(هروی، ج۲، ص۳۶۸،۳۷۰؛ علامی، ج۳، ص۴۰۳). او تا ۹۹۸ که به دربار بازگشت، نقش مهمی در سرکوب مخالفان و تثبیت حاکمیت اکبرشاه در گجرات داشت(رجوع کنید به هروی، ج۲، ص۳۷۰- ۳۸۳، ۳۸۶-۳۹۱،۴۱۰؛ بدائونی، ج۲، ص۲۵۱-۲۵۳،۲۶۰؛ علامی، ج۳، ص۴۵۳، ۵۳۰-۵۳۱).

نظام الدین در سال ۱۰۰۰، عهده دار مسئولیت خالصات صوبه های اجمیر، گجرات و مالوه شد(همان، ص۶۰۵). سپس در همین سال، به بخشیگری منصوب شد(هروی، ج۲، ص۴۱۵؛ بدائونی، ج۲، ص۲۶۶) و تا ۱۰۰۲ که از این سمت مهم برکنار شد، به واسطۀ حمایت شاه از او، از مداخله در امور مهم و درافتادن با وزیر وقت دیوان اعلی، قلیچ خان تورانی، ابایی نداشت(رجوع کنید به همان، ص۲۷۷-۲۷۸).

رحلت

با وجود محتمل بودن تأثیر این رفتار در برکناری نظام الدین، ظاهراً وی تا هنگام مرگ(۱۰۰۳) عنایت شاه را از دست نداد(رجوع کنید به همان، ص۲۷۸ا؛ علامی، ج۳، ص۶۵۵).

حتی به نوشتۀ بدائونی(ج۲، ص۲۷۸)، نظام الدین هنگامی درگذشت که ذهن شاه برای ارتقای او مهیا شده بود. از برخی اشارات عبدالقادر بدائونی(ج۳، ‌ص۱۳۰، ۱۳۶، ۱۷۹، ۱۹۳، ۲۱۹) برمی آید که نظام الدین از کمک به برخی شاعران ایرانی مهاجر دریغ نداشته است. تأکید همین شیخ سنی مذهب بر «یگانگی دینی» و دوستی عمیق با نظام الدین(همان، ج۲، ص۲۰۷،۲۷۸)، احتمال تسنن وی را نیز مطرح می سازد.

آثار

بخشی از شهرت نظام الدین، متأثر از تألیف کتاب تاریخی طبقات اکبری است، مشتمل بر مقدمه ، نه طبقه(بخش) و خاتمه. با وجود گرایش نظام الدین به مطالعۀ تاریخ از کودکی(هروی، ۱۸۷۰، ج۱، ص۲)، نخستین خبر در بارۀ تاریخ نگاری وی به ۹۹۳ برمی گردد که به امر اکبرشاه و برای مدتی کوتاه، در تألیف تاریخ الفی مشارکت نمود(بدائونی، ج۲، ص۲۲۲). نظام الدین در دیباچۀ طبقات اکبری(۱۸۷۰، ج۱، ص۲-۳)، ضمن اشاره به وجود سلاطین مختلف در نواحی سرزمین وسیع هند پیش از گسترش قلمرو اکبرشاه و تمرکز مورخان پیشین بر نگارش تاریخهای محلی، تدوین «تاریخی جامع مشتمل بر تمامی احوال ممالک هندوستان» را ضروری دانسته است.

اصرار وی به محدود کردن طبقات اکبری به تاریخ هندوستان، آن اندازه بوده که مطالب مربوط به بابرشاه را از فتح هند آغاز نمود و از بیان تاریخ وی در ماوراءالنهر و خراسان خودداری کرد(هروی، ج۲، ص۱). الیوت و داوسون (ج۵، ص۱۷۷) نظام الدین را نخستین مورخ هندی دانسته اند که با محور قرار دادن موضوع تاریخ هند در طبقات اکبری، الگوی جدیدی برای شماری از مورخان معاصر خود و روزگار بعدی ایجاد کرده است(قس بهکری، ج۱، ص۲۰۹، که از اعتبار و اشتهار طبقات اکبری در حدود ۱۰۶۰ سخن رانده و شاهنوازخان، ج۱، ص۶۶۳، که آن را نخستین تاریخی دانسته که احوال تمام سلاطین مسلمان هند را داراست.).

بدائونی، مورخ همعصر نظام الدین که مدعی پایبندی به راست نویسی در تاریخ نگاری بود، اظهار داشته(بدائونی، ج۱، ص۵،۳۲) که از مطالب طبقات اکبری استفادۀ بسیاری کرده است(برای نمونه، رجوع کنید به هروی، ج ۲، ص۲۷۷؛ بدائونی، ج۲، ص۱۷۱). برخی مورخان نیز کتاب نظام الدین را تلخیص یا از آن رونویسی کرده اند، از جمله عبدالباقی نهاوندی مؤلف مآثر رحیمی(برای نمونه، رجوع کنید به هروی، ج۱، ص۱۹۸-۱۹۹؛ نهاوندی، ج۱، ص۶۷-۶۹، ۳۴۴-۳۴۵) و احمد یادگار مؤلف تاریخ شاهی/تاریخ سلاطین افاغنه(برای نمونه، رجوع کنید به یادگار، ص۱۳۰-۱۳۲، ۱۴۳؛ هروی، ج۲، ص ۲۸-۲۹، ۳۷). مؤلفان منتخب اللباب و تاریخ فرشته هم، با یادآوری ضعف و اشتباهات نظام الدین در تاریخ دکن، به استفاده شان از طبقات اکبری اشاره کرده اند(رجوع کنید به فرشته، ج۱، ص۸-۹، ۴۷۸، ۵۰۱؛ خافی خان، ج۱، ص۲۳۷).

طبقات اکبری، با حملۀ سبکتگین به هند(۳۶۷) – که از نظر مؤلف(۱۸۷۰، ج۱، ص۳) آغاز گسترش اسلام در هند است – شروع شده و تا ضمیمه شدن شماری از مناطق هند به قلمرو اکبرشاه ادامه یافته است. مطابق طرح اولیه، نظام الدین می خواسته است طبقات اکبری را با تدوین وقایع سال سی و هفتم سلطنت اکبرشاه(۱۰۰۱) به پایان برساند(همانجا)، اما ضمن نگاشتن وقایع ۱۰۰۲، ابراز امیدواری کرده است که عمرش کفاف دهد تا وقایع بعدی را نیز بیفزاید(هروی، ج۲، ص۴۲۴).

بعد از مقدمۀ طبقات اکبری، که راجع به تاریخ سبکتگین و دیگر شاهان غزنوی است ، بخش اول کتاب به تاریخ حکومتهای مسلمانی اختصاص یافته است که در فاصلۀ سالهای ۵۷۴ تا۱۰۰۲ دهلی را به پایتختی برگزیده بودند و از آنجا بر مناطقی از هند حکومت می کردند. در این بخش، به تاریخ سلسله های ممالیک، خلجیان، تغلقیان، سادات، لودیان، سوریان و سه شاه نخست بابریان پرداخته شده است. مطالب طبقات اکبری دربارۀ شاه سوم سلسلۀ بابریان و زندگی تعدادی از دولتمردان و دانشمندان این دوره، از دیگر بخشهای کتاب مفصّل تر است و به سبب اتکای این اطلاعات به مشاهدات و شنیده های نظام الدین و پدرش(رجوع کنید به همان، ص۴۴، ۱۲۵،۲۱۹،۳۶۰)، اهمیت خاصی دارد. با وجود این، مؤلف یادآوری کرده که به تاریخ اکبرشاه با هدف بیان خاتمه «طبقۀ سلاطین دهلی» و تکمیل طرح تاریخ ِ«جمیع طبقات سلاطین که در ممالک هندوستان علم فرمانروایی برافراشته اند» توجه نموده(همان، ص۱۲۵-۱۲۶) و از شرح مفصّل حکومت اکبرشاه خودداری ورزیده و خوانندگان را به اکبرنامه ارجاع داده است(۱۸۷۰، ج۱، ص۳؛ ج۲، ص۱۲۵،۴۲۴-۴۲۵).

هشت بخش دیگر طبقات اکبری، به تاریخ سلسله های محلی دکن(حک: ۷۴۸-۱۰۰۲)، گجرات(حک: ۷۹۳-۹۸۰)، بنگاله(حک: ۷۴۱-۹۸۴)، جونپور(حک: ۷۸۴-۸۸۱)، مالوه(حک: ۸۰۹-۹۷۷)، کشمیر(حک: ۷۴۷-۹۹۵)، سند(حک: ۸۶-۱۰۰۱)، ملتان(حک۸۴۷-۹۳۲) و ضمیمه شدن آنها به قلمرو اکبرشاه اختصاص دارد. خاتمۀ طبقات اکبری مشتمل است بر چند سطر دربارۀ حدود کلی قلمرو اکبرشاه، و این وعده (ج۳، ص۵۴۵-۵۴۶) که با شرح مفصّل قصبات و شهرهای قلمرو این شاه به پایان خواهد رسید، اما به سبب مرگ مؤلف این کار صورت نگرفته است.

چون اثر نظام الدین مشتمل بر «طبقات جمیع فرمانروایان هندوستان» بود که سرانجام ضمیمۀ قلمرو اکبرشاه شدند، مؤلف این کتاب را «طبقات اکبرشاهی» نامیده است(هروی، ۱۸۷۰، ج۱، ص۳). با این حال، آن را «تاریخ نظامی»، «نظام التواریخ نظامی» و «طبقات اکبری» نیز خوانده اند(بدائونی، ج۱، ص۵، ۳۰-۳۲؛ نهاوندی، ج۱، ص۶۷-۶۸؛ بهکری، ج۱، ص۲۰۹؛ شاهنوازخان، ج۱، ص۶۶۲؛ خافی خان، ج۱، ص۲۳۷). بعدها اشخاصی ناشناس این اثر را دو بار تلخیص کردند، یکی به نام منتخب طبقات اکبری و دیگری ذکر احوال سلاطین هندوستان، که فقط به تلخیص بخش سلاطین دکن پرداخته است(استوری ، ج۱، ص۴۳۵؛ اوانو ، ص۳۷).

نظام الدین در تدوین طبقات اکبری، دستیارانی چون میان شیخ اسحق بهکری و میر محمد معصوم بهکری داشته است(بهکری، ج ۱، ص۲۰۹؛ شاهنوازخان، ج۱، ص۶۶۳). مؤلف طبقات اکبری، افزون بر اطلاعات خود، از منابع تاریخی بهره گرفته که از ۲۸ عنوان آن نام برده است(هروی، ۱۸۷۰، ج۱، ص۳). از این منابع، ظاهراً اکبرنامه ابوالفضل علامی بیشتر نظر وی را جلب کرده است(هروی، ج۲، ص۱۲۵). نظام الدین ضمن استفاده از منابع تاریخی، بعضاً به نقد مندرجات آنها و بررسی صحت و سقم مطالب نیز پرداخته است(برای نمونه، رجوع کنید به همان، ۱۹۲۷، ج۱، ص۲۸۷، ۳۳۴-۳۳۵، ۳۳۸).

نظام الدین تاریخ را «هوش افزای ارباب استعداد، غیرت بخش اصحاب بصیرت و مزید آگاهی ارباب دانش» می دانست(همان، ۱۸۷۰، ج۱، ص۲-۳). وی با آوردن شعرهای متناسب در انتهای شرح برخی وقایع(برای نمونه،رجوع کنید به ۱۹۲۷،ج۱،ص۷۸، ۸۸،۱۳۱،۱۸۵،۲۹۲،۳۳۴،۳۳۷،۳۴۸،۳۵۰)، افزون بر برجسته ساختن عبرت آموزی و پند گرفتن از تاریخ، بعضاً اعتقاد خود به تقدیر آشکار ساخته است. تاریخ نگاری نظام الدین از موقعیت شغلی و اندیشۀ وی تأثیر پذیرفته است. وی مؤسس سلسلۀ بابری را «ظل الله» خوانده و موفقیت های او را بر اثر حمایت خداوند دانسته است(رجوع کنید به همان، ۱۹۲۷، ج۱، ص۳۵۲؛ ج۲، ص۱۶، ۱۸،۲۶).

تلاش مؤلف برای قائل شدن منشأ الهی برای سلطنت شاهان بابری، هنگام سخن گفتن دربارۀ اکبرشاه آشکارتر شده، به گونه ای که ضمن بیان ارتباط «حل و عقد نظام عالم و ضبط و ربط بنی آدم» به ارادۀ خداوند، ازاکبرشاه با عباراتی چون «ظل جلیل حق، خلیفه الله، جامع اسرار سبحانی، صاحب ملکات روحانی، مظهر قدرت یزدانی، صاحب تایید آسمانی» تمجید کرده است(همان، ۱۸۷۷، ج۱، ص۱؛ ج۲، ص۱۲۵). این نگرش نظام الدین و جانبداری ضمنی وی از برخی منصبداران عمدتاً ایرانی(برای نمونه، رجوع کنید به همان، ص۴۲۵-۴۲۷، ۴۳۱)، بی طرفی او را در تاریخ نگاری متزلزل می سازد. با این حال، بعضاً وقایع نگاری را با علت یابی و تحلیل همراه ساخته است(برای نمونه، رجوع کنید به همان، ص۱۴۲-۱۵۰).

افزون بر این، با ذکر برخی مسائل پنهان دربار اکبرشاه، طبقات اکبری را از تاریخی صرفاً سیاسی و نظامی فراتر برده و بر اهمیت و ارزش آن افزوده است، از جمله ذکردشمنی و رقابت منصبداران(برای نمونه، رجوع کنید به همان، ص۳۸۴)، بیان برخی خصوصیات شاهان مسلمان هند و رفتار آنان با اهل علم و مأموران زیردست(برای نمونه، رجوع کنید به همان، ص۲۷،۸۴-۸۵)، اقدامات عمرانی و اجتماعی و قضایی برخی از سلاطین(برای نمونه، رجوع کنید به همان، ۱۹۲۷، ج۱، ص۲۳۹-۲۴۱)، توجه به تشکیلات اداری حکام(برای نمونه، رجوع کنید به همان، ص۱۲۵)، بیان جشنها و آداب و رسوم دربار شاهان مسلمان(برای نمونه، رجوع کنید به همان، ص۸۰)، ذکر قحطیها و زلزله ها(برای نمونه، رجوع کنید به همان، ص۳۲۰، ۳۲۵-۳۲۶)، توجه به وضع زندگی غیر مسلمانان(برای نمونه، رجوع کنید به همان، ص۳۳۵-۳۳۶)، و دادن اطلاعات دربارۀ دیوانسالاران و امرا و زندگی شماری از دانشمندان و شاعران(برای نمونه، رجوع کنید به همان، ص۸۷-۸۹،۱۷۰؛ ج۲، ۴۲۵-۵۲۰).

توجه به ترتیب زمانی در وقایع نگاری و ذکر ماه و سال برخی وقایع( برای نمونه، رجوع کنید به هروی، ۱۹۲۷، ج۱، ص۱۷-۱۸، ۳۴؛ ج۲، ص۴۶-۴۷، ۸۵، ۱۲۵-۱۲۶)، از دیگر ویژگیهای تاریخ نگاری نظام الدین است. البته اختلافهایی در تاریخ برخی وقایع مندرج در طبقات اکبری با منابعی چون منتخب التواریخ بدائونی وجود دارد که بدائونی آن را به «تنقیح سنوات» اثر نظام الدین توسط پسرش، محمدشریف، مربوط دانسته است(رجوع کنید به بدائونی، ج۲، ص۲۴۵-۲۴۶؛ هروی، ج۲، ص۴۰۰-۴۰۱). نظام الدین همانگونه که وعده داده(۱۸۷۰، ج۱، ص۲-۳)، اثر خود را به زبان ساده نگاشته و برای انتقال مطلب، از شعر بهرۀ بسیاری برده است(برای نمونه، رجوع کنید به ۱۹۲۷، ج۱، ص۳۴-۳۵، ۳۳۴).



منابع :

(۱)آفتاب اصغر، تاریخ نویسی فارسی در هند و پاکستان، لاهور ۱۳۶۴ش؛
(۲) عبدالقادر بدائونی، منتخب التواریخ، چاپ و.ناسولیس و م.احمدعلی، کلکته ۱۸۶۹؛
(۳) شیخ فرید بهکری، ذخیره الخوانین، چاپ سید معین الحق، کراچی ۱۹۶۱؛
(۴) محمدهاشم خافی خان، منتخب اللباب، چاپ مولوی کبیرالدین احمد و مولوی غلام قادر، کلکته ۱۸۶۹؛
(۵) صمصام الدوله شاهنوازخان، مآثرالامرا، کلکته ۱۸۸۸؛
(۶) ابوالفضل علامی، اکبرنامه، چاپ احمدعلی و عبدالرحیم، کلکته ۱۸۸۷؛
(۷) محمدقاسم فرشته، تاریخ فرشته، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۷؛
(۸) عبدالباقی نهاوندی، مآثر رحیمی، چاپ هدایت حسین، کلکته ۱۹۳۱؛
(۹) نظام الدین احمد هروی، طبقات اکبری، چاپ نولکشور، لکهنو ۱۸۷۰؛
(۱۰) نظام الدین احمد هروی، طبقات اکبری، چاپ مولوی هدایت حسین، کلکته ۱۹۱۳-۱۹۳۱؛
(۱۱) احمد یادگار، تاریخ شاهی، چاپ محمد هدایت حسین، کلکته ۱۹۳۹؛
(۱۲) Elliot, H.M. & Dowson, The History of India as told by its own historians, Allahabad 1975.
(۱۳) Wladimir Ivanow, Concise Descriptive Catalogue of the Persian Manuscripts in the Collection of the Asiatic Society of Bengal, Calcutta 1985.
(۱۴) C. A Story, Persian Literature A Bio-Bibliographical Survey, London 1927.

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۱۶

زندگینامه یاسین بن خیراللّه خطیب عُمَرى(متوفی۱۲۳۲ه ق)

 خطیب عُمَرى، شهرت یاسین بن خیراللّه بن محمودبن موسى الخطیب بن على بن حاج قاسم عمرى، مورخ، ادیب، شاعر و از فضلاى موصل در سده دوازدهم و سیزدهم (عزاوى، ج ۲، ص ۴۶؛ خطیب عمرى، مقدمه عماد على حمزه، ص ۱۱). او نسب خود را به عمربن خطّاب، خلیفه دوم، مى رساند (خطیب عمرى، مقدمه سامرائى، ص ۲۱).

خطیب عمرى در حدود ۱۱۵۷ در خانواده اى صاحب نام و اهل علم به دنیا آمد. پدرش، خیراللّه، عالم به طب و ادب و تصوف و فقه، و برادرش محمدامین نیز از فضلا و مورخان مشهور عصر خود بود (رجوع کنید به عزاوى، ج ۲، ص۴۰؛ عمرطالب، ص ۳؛ سالم عبدالرزاق احمد، ج ۵، ص ۱۰۷، ج ۶، ص ۲۶۷؛ خطیب عمرى، مقدمه عماد على حمزه، ص ۱۱).

اطلاعات ما از زندگى اجتماعى و خانوادگى خطیب عمرى ناچیز است. دوره زندگى وى عصر ظهور و درخشش تصوف و بزرگان صوفیه در عرصه هاى مختلف اجتماعى و سیاسى در سراسر قلمرو اسلامى بود. خطیب عمرى نیز همچون برخى از نویسندگان آن عصر به تصوف توجه داشت و توانایى اش در عرضه اطلاعات درباره این موضوع کسب عنوان زاهد را براى وى به دنبال داشت.

همچنین او اجازه نقل معارف صوفیه را، به ویژه در دو طریقت قادریه و نقشبندیه، از شیخ عثمان بن یوسفبن عزالدین قادرى خطیب (عثمانالخطیب)، مشهور به اسود موصلى (رجوع کنید به خطیب عمرى، مقدمه سامرائى، ص ۲۳)، دریافت کرد (سالم عبدالرزاق احمد، ج ۶، ص ۲۶۷، پانویس ۱؛ خطیب عمرى، مقدمه عماد على حمزه، ص ۱۱ـ۱۲).

خطیب عمرى در سرودن شعر نیز توانمند بود. چلبى در مجموعه خود ( ۱۹۲۷ب، ص ۱۵۲) قصایدى از وى نقل کرده و او را از شعرا و مصنفان دانسته است. همچنین، منظومه اى با عنوان مقاصدالتعبیر در موضوع تعبیر خواب از خطیب عمرى به دست آمده که شاهد دیگرى بر توانایى شعر سرودن اوست (رجوع کنید به ادامه مقاله). برادرش محمدامین هم به شناخت او از شعر و نظم اشاره کرده است (رجوع کنید به سالم عبدالرزاق احمد، ج ۷، ص ۲۴۵؛ خطیب عمرى، مقدمه عماد على حمزه، ص ۱۲ـ۱۳).

اعتبار و شهرت خطیب عمرى عمدتآ به سبب تحقیقات و تألیفات وى است. اینکه او شاگرد چه کسانى بوده است چندان معلوم نیست و فقط برخى اشارات خود وى در قسمتهاى مختلف تألیفاتش، اطلاعات اندکى به ما مى دهد. براین اساس، گذشته از پدر و برادرش، استادان او در معارف صوفیه اسود موصلى و در علوم فقهى ملاعبدالقادربن محیى الدین أربلى موصلى بودند. محمدبن قاسم عبدلى نیز استاد وى بود (سالم عبدالرزاق احمد، ج ۶، ص ۲۶۷؛ خطیب عمرى، مقدمه عمادعلى حمزه، ص ۱۵).

رحلت

خطیب عمرى پس از ۱۲۳۲ در موصل وفات یافت (سالم عبدالرزاق احمد، ج ۵، ص ۶۴، ج ۶، ص ۱۸۶، ۱۸۸، ۲۶۷، ج ۷، ص ۲۴۵؛ عماد عبدالسلام رئوف، ص ۳۸۹؛ قس بغدادى، هدیه، ج ۲، ستون ۵۱۲ :۱۲۲۴؛ عزاوى، ج ۲، ص ۴۶: ۱۲۲۴).

آثار

خطیب عمرى بیش از بیست اثر از خود به جا گذاشته است (خطیب عمرى، مقدمه عماد على حمزه، ص ۱۲، ۱۷؛ قس عماد عبدالسلام رئوف، همانجا) که تمامآ جمع آورى از کتابهاى معروف پیشینیان است و به جز آنهایى که درباره تاریخ عصر مؤلف یا کمى پیش از وى است بقیه آثار او از اهمیت چندانى برخوردار نیستند (چلبى، ۱۹۲۷الف، ص ۲۳۵).

از آثار وى اینهاست:

۱) الآثارالجلیه. موضوع آن تاریخ است و به شیوه سالشمار نوشته شده است. خطیب عمرى در این اثر وقایع تاریخى از سال اول تا پایان ۱۲۱۰ هجرى را ذکر کرده است. براساس آنچه که او در مقدمه این کتاب نوشته، اطلاعات اولیه را از آثار مورخان معروفى چون ابن اثیر، ابن خلّکان و ابن الوردى جمع آورى کرده و مطالبى را هم با تکیه بر شنیده هایش از استادان آن عصر ذکر نموده است. همچنین، در این اثر برخى حوادث عصر خود را که شاهد آن بوده، آورده است. او این اثر را به محمدامین بیگ بن یاسین افندى، مفتى موصل، تقدیم کرده است. نسخهاى خطى از این اثر در مدرسه خیاط موصل موجود است (چلبى، ۱۹۲۷ب، ص ۱۴۰ـ۱۴۱؛ همو، ۱۹۲۷الف، همانجا؛ زرکلى، ج ۸، ص ۱۲۹؛ خطیب عمرى، مقدمه عماد على حمزه، ص ۱۷).

۲) الخریده العمریه یا الخرده العربیه من الطب. نسخه خطى در موضوع طب. نسخهاى با این عنوان در یکى از کتابخانههاى شخصى موصل موجود است، اما چون محتواى آن طبى نیست نمىتواند کتاب مذکور باشد (چلبى، ۱۹۲۷ب، ص ۲۶۴؛ موسوعهالموصل الحضاریه، ج ۴، ص ۳۸۱).

۳) خلاصه التواریخ. در قالب یک مقدمه و هشت باب و هر باب شامل معرفى و شرح احوال کسانى است که نامشان با یکى از اسما یا صفات خداوند همراه است، همچون عبداللّه و عبدالرحمان. نسخهاى خطى از این کتاب به شماره ۹۹۰۰ در کتابخانه برلین نگهدارى مىشود (عماد عبدالسلام رئوف، ص۳۹۰؛ خطیب عمرى، مقدمه عماد على حمزه، ص ۱۸).

۴) الدر المکنون فى مآثرالماضى (المآثر الماضیه) من القرون. در تاریخ اسلام از آغاز تا ۱۲۲۶، با تأکید بر حوادث موصل. نسخ متعددى از این کتاب در کتابخانههاى مختلف جهان وجود دارد (رجوع کنید به بغدادى، ایضاح، ج ۱، ستون ۴۴۸، ج ۲، ستون ۱۲۷؛ بروکلمان،>ذیل<، ج ۲، ص ۷۸۱؛ عماد عبدالسلام رئوف، ص ۳۸۹).

۵) الدر المنتثر فى تراجم فضلاء القرن الثانى عشر. شرح احوال علما و شعراى همعصر مؤلف که نسخهاى خطى از آن در کتابخانه عباس عزاوى موجود بوده است (چلبى، ۱۹۲۷ب، ص ۱۴۱؛ بغدادى، هدیه، همانجا؛ عماد عبدالسلام رئوف، ص ۳۹۱؛ عزاوى، ج ۲، ص ۱۳۱، پانویس ۲).

۶) الجوهره فى اللغات المشتهره. جزوه کوچک در لغت عرب که برحسب الفبا تنظیم شده است. این اثر که در ۱۲۰۵ نوشته شده، شامل مجموعهاى منتخب از اشعار و نثر اوست. نسخهاى از آن در کتابخانه سیدناظم عمرى در موصل وجود دارد (عزاوى، ج ۲، ص ۴۶).

۷) الروضالزاهر فى تاریخ الملوک الاوائل و الاواخر. در موضوع فرمانروایان، سلاطین، وزرا، صاحبمنصبان، امیران، قضات و شیوخ که به ترتیب حروف الفبا تنظیم شده بوده است. از این اثر، نسخهاى موجود نیست (چلبى، ۱۹۲۷الف، ص ۲۳۵؛ عماد عبدالسلام رئوف، ص۳۹۰).

۸) روضه المشتاق. در ادبیات (چلبى، همانجا).

۹) زبده الآثار الجلیه. تلخیصى از الآثارالجلیه و تعلیقى درباره تاریخ دیگر سرزمینهاى اسلامى از ابتداى سال ۹۲۰٫ این اثر با وجود اختصار، مفید و درخور ستایش است زیرا اطلاعات مفیدى درباره موصل دارد که یا مورخان دیگر در بیان آن اهمال ورزیده اند یا هیچ اثر تاریخى در این زمینه به ما نرسیده است. از این اثر نسخهاى خطى در مکتبه الاوقاف العامه در موصل موجود است (چلبى، ۱۹۲۷ب، ص ۲۶۸ـ۲۶۹؛ بروکلمان، >ذیل<، ج ۲، ص ۷۸۲؛ سالم عبدالرزاق احمد، ج ۶، ص ۱۸۶؛ نیز رجوع کنید به سویدى، ص ۴۳۵، پانویس ۱، ص۴۴۰، پانویس ۱، ص ۴۴۱، پانویس ۱).

۱۰) السیف المهنّد فى مَن اسمُه أحمد. کتاب با ذکرى از مشتقات اسم احمد شروع شده است. سپس مؤلف درباره فضائل نام احمد سخن گفته و در ادامه نیز آن را به نام پیامبر متبرک کرده است. مطالب آن تا نیمه اول قرن سیزدهم ادامه مى یابد. نسخه خطى این اثر در یکى از کتابخانه هاى شخصى موصل موجود است (بروکلمان، همانجا؛ عماد عبدالسلام رئوف، ص ۳۹۱؛ خطیب عمرى، مقدمه عماد على حمزه، ص ۲۱).

۱۱) السیوف الساطعه. این کتاب مشتمل بر ادعیه است (خطیب عمرى، همانجا).

۱۲) العذْب الصافى فى تسهیل القوافى. این اثر در موضوعات مختلف از جمله شهداى بدر است. نسخه خطى این کتاب در مکتبهالاوقاف العامه در موصل موجود است (چلبى، ۱۹۲۷ب، ص ۲۵۷؛ سالم عبدالرزاق احمد، ج ۶، ص ۲۶۷ـ ۲۶۸؛ بروکلمان، همانجا).

۱۳) عمدهالبیان فى تصاریف الزمان. نسخهاى از آن در کتابخانه سیدناظم عمرى در موصل موجود است (عماد عبدالسلام رئوف، ص ۳۸۹؛ زرکلى، ج ۸، ص ۱۲۹).

۱۴) عنوان الاعیان فى ذکر ملوک الزمان. شامل شرح احوال ملوک اسلام، حکومتشان و نیز احوال انبیا، صحابه، تابعین، علما و شعراى مشهور است. نسخهاى از این کتاب در کتابخانه سیدناظم عمرى در موصل نگهدارى مىشود (چلبى، ۱۹۲۷الف، همانجا؛ بغدادى، هدیه، ج ۲، ستون ۵۱۲؛ عماد عبدالسلام رئوف، ص ۳۹۱).

۱۵) غایهالبیان فى مناقب سلیمان. درباره سلیمان نبى و مناقب او و در شرح احوال کسانى است که سلیم نام دارند. نسخه اى از این کتاب در کتابخانه برلین به شماره ۹۹۰۱ وجود دارد (عماد عبدالسلام رئوف، ص۳۹۰ـ۳۹۱).

۱۶) غایه المرام فى محاسن بغداد دارالسلام. شرح و وصف بغداد، قصرها، دروازهها، بازارها، رودها، حکام آن و تحولات این منطقه تا سال ۱۲۲۰ است. این اثر در ۱۳۴۷ش/ ۱۹۶۸ منتشر شده است (بروکلمان، >ذیل<، ج ۲، ص ۷۸۱؛ لانگریگ، ص ۳۲۹؛ عماد عبدالسلام رئوف، ص ۳۹۲).

۱۷) غرائب الاثر فى حوادث ربع القرن الثالث عشر: تکملهاى است بر الآثارالجلیه که در آن حوادث سالهاى ۲۴۰ تا ۱۲۲۵ به اختصار بیان شده است (بروکلمان، >ذیل<، ج ۲، ص ۷۸۲؛ لانگریگ، همانجا؛ عماد عبدالسلام رئوف، ص۳۹۰). این اثر به کوشش محمدصدیق جلیلى در موصل در ۱۳۱۹ش/ ۱۹۴۰ با همین عنوان چاپ و منتشر شد (لانگریگ، ترجمه عربى، ص ۳۹۵).

۱۸) قرّه العین فى تراجم الحسن و الحسین. شامل اطلاعات مفصّل درباره این دو امام و نیز کسانى که همنام ایشان بودند، با تکیه بر فضل و دانش و ادب و شهرت آنان. در پایان نیز، بخشى هرچند کوتاه، به معرفى کسانى اختصاص یافته که نامشان على است. نسخه خطى آن به شماره ۲۹۱/۴ در کتابخانه مرکزى موصل نگهدارى مىشود (بروکلمان، همانجا؛ خطیب عمرى، مقدمه عماد على حمزه، ص ۲۳ـ۲۴).

۱۹) مقاصدالتعبیر. منظومهاى در شرح و تعبیر خواب است (بروکلمان، همانجا؛ سالم عبدالرزاق احمد، ج ۵، ص ۶۵).

۲۰) منهج الثقات فى تراجم القضاه. در موضوع تاریخ، با تکیه بر آثار ابن الوردى، ابن خلّکان و ابن اثیر. خطیب عمرى در این کتاب به ثبت نام قضات مسلمانى پرداخته که در شعر و نظم دستى داشتند و اشعارشان مشهور بوده است. وى ابتدا در مقدمهاى به بیان فضیلت علم و مرتبه قضاوت پرداخته و سپس نوادر آن را معرفى کرده است. نسخه خطى این کتاب در مکتبهالاوقاف العامه در موصل موجود است (چلبى، ۱۹۲۷الف، ص ۲۳۴؛ بروکلمان، >ذیل<، ج ۲، ص ۷۸۱).

۲۱) مُنیهالادباء فى تاریخ الموصل الحدباء. نویسنده مطالب خود را از تأسیس موصل آغاز کرده و تا سال ۱۲۲۱ ادامه داده است. موضوع کتاب شامل تاریخ حکام و پادشاهان قبل از اسلام و احوال فرمانروایان اسلامى آن تا ۱۲۲۱ است. همچنین، خطیب عمرى در این کتاب مطالب مهمى درباره قریه ها و آبادیهاى موصل با استناد به معجم البلدان یاقوت حموى ارائه کرده است (بروکلمان، همانجا). این کتاب به کوشش سعید دیوهچى (مدیر موزه موصل) در ۱۳۲۹ش/ ۱۹۵۰ در موصل چاپ و منتشر شد (عزاوى، ج ۲، ص۳۲۰، پانویس ۱).

۲۲) قصاید. نسخه خطى این اثر در مجموعه شماره ۳۱ مدرسه عبدالرحمان چلبى صائغ در موصل نگهدارى مىشود (چلبى، ۱۹۲۷ب، ص ۱۵۲؛ بروکلمان، >ذیل<، ج ۲، ص ۷۸۲).

۲۳) الروضهالفَیْحاء فى تواریخ النساء. اثرى حجیم در شرح احوال زنان نیک و بد مشهور. سیدرجاء سامرایى این اثر را در ۱۳۴۵ش/ ۱۹۶۶ در بیروت به چاپ رسانده است. سامرایى در تحقیقى که درباره این نوشته انجام داده، برخى داستانها و اشعار آن را حذف کرده و سپس با عنوان مهذّب الروضه الفیحاء فى تواریخ النساء آن را به چاپ رسانده است (چلبى، ۱۹۲۷الف، ص ۲۳۵؛ بغدادى، هدیه، ج ۲، ستون ۵۱۲).

مورخان تألیفات دیگرى نیز از خطیب عمرى ذکر کرده اند (رجوع کنید به بغدادى، همانجا؛ عزاوى، ج ۱، ص۳۳۰؛ سالم عبدالرزاق احمد، ج ۵، ص ۶۴ـ۶۵؛ خطیب عمرى، مقدمه عماد على حمزه، ص ۱۷ـ۲۵).

یاسین بن خیراللّه به سبب تنوع موضوعاتى که در تألیفاتش به کار برده مشهور است. او در نگارش آثار تاریخى خود کوشیده از شیوه برادر خود، محمدامین، که شیوه سالشمارانه بود، پیروى کند و این شیوه در الآثار الجلیه، الدرالمکنون و عمدهالبیان او نمایان است.

فرزند خطیب عمرى، على بن یاسین، نیز درباره تاریخ موصل و ادیبان این شهر تألیفاتى دارد (شیخو، ج ۱، ص ۳۱ـ۳۲؛ بروکلمان، >ذیل<، ج ۲، ص ۷۸۲).



منابع :

(۱) اسماعیل بغدادى، ایضاحالمکنون، ج ۱ـ۲، در حاجىخلیفه، ج ۳ـ۴؛
(۲) همو، هدیهالعارفین، ج ۲، در حاجى خلیفه، ج ۶؛
(۳) داود چلبى، «حول مخطوطه دمشق فى تراجم علماء الموصل فى القرن الثانى عشرالهجرى»، لغهالعرب، سال ۵، ش ۴ ( ۱۹۲۷الف)؛
(۴) همو، کتاب مخطوطات الموصل، بغداد ۱۹۲۷ب؛
(۵) یاسینبن خیراللّه خطیب عمرى، الروضه الفیحاء فى تواریخ النساء، چاپ رجاء محمود سامرائى، بیروت ۱۹۸۷؛
(۶) همان، چاپ عماد على حمزه، ]بیروت[ ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۷) خیرالدین زرکلى، الاعلام، بیروت ۱۹۸۴؛
(۸) سالم عبدالرزاق احمد، فهرس مخطوطات مکتبه الاوقاف العامه فى الموصل، ج ۵ـ۷، ]موصل[ ۱۴۰۳ـ۱۹۸۳؛
(۹) محمدامین سویدى، حدیقهالزوراء فى سیرهالوزراء، چاپ عماد عبدالسلام روؤف، بغداد ۱۴۲۳/ ۲۰۰۳؛
(۱۰) لویس شیخو، الآداب العربیه فى القرن التاسععشر، بیروت ۱۹۲۴ـ۱۹۲۶؛
(۱۱) عباس عزاوى، تاریخالادب العربى فى العراق، بغداد ۱۳۸۰ـ۱۳۸۲/ ۱۹۶۰ـ۱۹۶۲؛
(۱۲) عماد عبدالسلام رئوف، الموصل فى العهد العثمانى، نجف ۱۳۹۵/۱۹۷۵؛
(۱۳) عمرطالب، «محمدامین العمرى: حیاته و ادبه»، آدابالرافدین، ش ۴ (۱۹۷۲)؛
(۱۴) استیون همزلى لانگریگ، اربعه قرون من تاریخ العراق الحدیث، نقله الى العربیه جعفر خیاط، بغداد [۱۹۶۸/۱۳۸۸]، چاپ افست قم ۱۳۷۰ش؛
(۱۵) موسوعه الموصل الحضاریه، موصل : دارالکتب للطباعه و النشر، ۱۴۱۲؛
(۱۶) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942.
(۱۷) Stephen Hemsley Longrigg, Four centuries of modern Iraq, Beirut 1968.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۶ 

زندگینامه احمد خطیب بغدادى(متوفی۴۶۳ه ق)

 احمدبن على بن ثابت، محدّث و مورخ مشهور قرن پنجم و مؤلف تاریخ بغداد*. او در جمادى الآخره ۳۹۲ (خطیب بغدادى، ج ۱۳، ص ۱۳۵) در قریه هَنیقِیا در اطراف نَهُرالمَلِک (صفدى، ج ۷، ص ۱۹۱) به دنیا آمد. ظاهراً هنیقیا قریهاى در نزدیکى درزیجان بوده (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۱۸ـ۱۹) که پدر خطیب، ابوالحسن على بن ثابت بیست سال امامت جماعت و قرائت خطبه را در آن برعهده داشته است (رجوع کنید به همان، ج ۱۳، ص ۲۷۹ـ ۲۸۰).

پدرِ خطیب از زمره حافظان قرآن بود که آن را بر ابوحفص کتّانى قرائت کرده بود (همانجا). او در ۴۱۲ وفات کرد و در مقبره باب حرب به خاک سپرده شد (همان، ج ۱۳، ص۲۸۰). خطیب بغدادى (همانجا) بنابر خبرى که از پدر خود نقل کرده، تبارى عربى داشته و از عشیرهاى بوده است که در حصّاصه از نواحى فُرات سکونت داشته اند.

درباره اطلاق لقب خطیب بر وى، از این حیث که نسبت پدرش به او رسیده یا خود او این شغل را داشته است، باید خاطر نشان کرد که به نوشته یاقوت حموى (ج ۱، ص ۳۹۰) از قول عبدالعزیزبن محمد نخشبى (متوفى ۴۵۶) خطیب بغدادى در برخى روستاهاى بغداد به ایراد خطبه مى پرداخت (نیز رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۲۲).

اساتید و مشایخ

وى خواندن و نوشتن را در نزد هلال بن عبداللّه بن محمد فراگرفت (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱۶، ص ۱۱۷)، اما معلوم نیست که خواندن و نوشتن را در درزیجان فراگرفت یا در بغداد. چون پدرش در این ایام در بغداد به سر مى برد و در همانجا وفات کرد و خطیب هم در ۴۰۳ براى اولین بار در بغداد سماع حدیث کرده (رجوع کنید به ادامه مقاله)، به نظر مى رسد خواندن و نوشتن را در بغداد فراگرفته باشد (همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۱۹ـ۲۰).

خطیب بغدادى سپس به تشویق پدرش به سماع حدیث و تعلم فقه پرداخت (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص ۲۷۱). نخستین سماع وى چنانکه گفته شد در یازده سالگى و در نزد ابن رِزقویه بود. سپس به فراگیرى فقه مشغول و در مسجد عبداللّه بن مبارک به درس ابوحامد اسفراینى* (متوفى ۴۰۶) حاضر شد (خطیب بغدادى، ج ۶، ص۲۰)، اما به سبب صِغَرِ سن از محضر درس او استفاده چندانى نبرد.

اولین کسى که به گفته خطیب (ج ۶، ص ۲۵) از درس فقه او بهره برد و از آن یادداشت برداشت، ابوالحسن احمدبن محمد معروف به ابن المَحامِلى، شاگرد اسفراینى بود. در عین حال نخستین استاد حقیقى خطیب بغدادى در فقه، قاضى ابوالطیب طاهربن عبداللّه طبرى بود که شیخ شافعیان بغداد محسوب مى شد (رجوع کنید به همان، ج۱۰، ص ۴۹۲).

خطیب نزد بیشتر مشایخ بغداد سماع حدیث کرد، از جمله از سال ۴۰۶ تا ۴۱۲ به مدت شش سال نزد ابن رزقویه حدیث آموخت (رجوع کنید به همان، ج ۲، ص ۲۱۲ـ۲۱۳) و به صورت اجازه یا سماع، تألیفات پرشمار و مشهور ۲۴ تن از مؤلفان را ــکه بیشتر در زمینه حدیث و رجال بودــ از وى شنید (عمرى، ص۳۰).

خطیب سپس به ابوبکر احمدبن محمدبن غالب خوارزمى، معروف به بَرْقانى*، محدّث و مؤلف مشهور، پیوست و سالها در مصاحبت او احادیث بسیار سماع کرد (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۶، ص ۲۷)، برقانى هم متقابلا احادیث فراوانى از خطیب شنید (رجوع کنید به همان، ج ۶، ص ۲۸). او درباره روش علمى آینده خود از برقانى مشورت و راهنمایى مىگرفت (همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۲۲).

خطیب در ۴۱۲ در بصره بود (رجوع کنید به ج ۲، ص ۳۱۷) و در این سفر از شمارى از مشایخ آنجا اخذ حدیث کرد، از جمله ابوالحسن على بن قاسم بن حسن شاهد و ابومحمد حسن بن على سابورى (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص ۲۷۲). در ۴۱۵، به منظور اخذ احادیث بیشتر به فکر سفر به مراکز علمى افتاد ولى در اینکه به کدام شهر برود دچار تردید گشت و پس از مشورت با برقانى راهى نیشابور شد (رجوع کنید به همان، ج ۱۸، ص ۲۷۵) و در رمضان ۴۱۵ به آنجا رسید (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۲۴).

خطیب در مسیر خود تا نیشابور، در برخى شهرها همچون نهروان (رجوع کنید به همان، ج ۱۳، ص ۵۸۱) و دینور (رجوع کنید به همان، ج ۹، ص ۴۳۲) سماع حدیث کرد و به رى نیز وارد شد (رجوع کنید به همان، ج ۱۲، ص ۴۱۶). در این سفر ابن القُنّى همراه وى بود (سمعانى، ج ۴، ص ۵۵۵).

مهمترین اساتید و مشایخ در نیشابور

مهمترین مشایخى که خطیب در نیشابور از آنها سماع حدیث کرد و همگى هم از شاگردان ابوالعباس محمدبن یعقوب اَصَم (متوفى ۳۴۶) بودند

عبارت اند از:

ابوالحسن على بن محمد ترازى،

ابوحازم عبدویى*،

ابوسعید صیرفى،

ابوبکر احمدبن حسن حرشى حیرى نیشابورى

و ابوبکر صیدلانى نیشابورى (براى تفصیل بیشتر رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱۷، فهرست مشایخ، ص ۱۸۷ـ۳۲۹).

معلوم نیست خطیب دقیقآ چه وقت از نیشابور به بغداد بازگشته است، اما از آنجا که وى در ۴۱۷ ــ یعنى سال وفات مهمترین شیخ نیشابورىاش ابوحازم عبدویى ــ در نیشابور نبوده و خبر وفات او را به گفته خودش (ج ۱۳، ص ۱۴۵) در نامه ابوعلى حسنبن على وَخشى خوانده است، به نظر مىرسد که در ۴۱۶ به بغداد بازگشته باشد (همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۲۵).

در ۴۲۱ خطیب به قصد استفاده از محضر ابونُعیمِ اصفهانى* عازم اصفهان شد، در حالىکه حاملِ سفارشنامه شیخ و دوست خود ابوبکر برقانى براى او بود (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۵). از اشارات خطیب بغدادى (ج ۲، ص ۵۴۴ـ ۵۴۵، ج ۴، ص۱۶۰، ۱۶۱) برمىآید که از ۴۲۱ تا ربیعالاول ۴۲۲ در اصفهان به سر برده و به احتمال قوى در همین سال به بغداد بازگشته، زیرا در ۴۲۳ در بغداد بوده است (همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۲۷).

به نظر مى رسد خطیب بغدادى در اصفهان بیشترِ احادیث ابونُعیم اصفهانى را به طریق سماع یا اجازه از او اخذ کرده باشد (همانجا). او در اصفهان به جز ابونعیم از مشایخ دیگرى همچون ابوالحسن علىبن یحیىبن جعفربن عبدکویه، حسین بن ابراهیم بن محمد جمّال و محمدبن عبداللّه بن شهریار سماع حدیث کرد (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ص ۲۷۲ـ۲۷۳، براى تفصیل بیشتر رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱۷، فهرست مشایخ، ص ۱۸۷ـ۳۲۹). سفر اصفهان، واپسین سفر علمى خطیب براى کسب حدیث با علوّ اِسناد بود و براى او دستاورد علمى عمدهاى داشت (خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۲۸).

ظاهراً خطیب میان سالهاى ۴۲۳ تا ۴۴۰ در بغداد مستقر بوده است. از این دوره زندگى وى اطلاعات چندانى در دست نیست (عمرى، ص ۴۲)، جز اینکه در ۴۲۳ هنگام عبور اسماعیلبن احمد حیرى از بغداد، صحیح بخارى را در سه مجلس نزد وى قرائت کرد (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۷، ص ۳۱۸ـ۳۱۹)، همچنین در این دوره بود که تصنیف تاریخ بغداد (تاریخ مدینهالسلام) را آغاز کرد (همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۲۹).

در ۴۴۵ خطیب عازم حج شد و به قصد استفاده از مشایخ شام، سفر خود را از دمشق آغاز کرد (رجوع کنید به همان مقدمه، ص ۲۹؛ نیز رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱۱، ص ۳۷۵)، اما به سبب نزدیک بودن موسم حج مدت زیادى در دمشق نماند و عازم مکه شد (همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۲۹).

در حج با برخى مشایخ آنجا همچون ابوعبداللّه محمدبن سلامهبن جعفر قُضاعى* مصرى (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۲۹۳)، ابوالقاسم عبدالعزیزبن بُنداربن على شیرازى و محمدبن احمد اردستانى (رجوع کنید به همان، ج ۱۶، ص ۳۲۵، ۵۶۶) دیدار کرد و نیز صحیح بخارى را بر کریمه، دختر احمد مروزیه، قرائت نمود (ابنجوزى، ج ۱۶، ص ۱۲۹). او پس از اقامت کوتاهى در مکه به شام بازگشت (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۷، ص ۱۱۵) و در جمادى الاولى ۴۴۶ به دمشق رسید (رجوع کنید به همان، ج ۱۱، ص ۱۰۷ـ۱۰۸) و مهمترین شهرهاى منطقه شام از جمله صور را دید (رجوع کنید به همان، ج ۱۲، ص ۲۹۷). سپس اندکى بعد به بغداد بازگشت، چنانکه در دوم محرّم ۴۴۷ در بغداد بر جنازه شیخ خود على بن محسِّن تنوخى (رجوع کنید به تنوخى*، خاندان) نماز خواند (همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۳۱؛ نیز رجوع کنید به همان، ج ۱۳، ص ۶۰۵).

دوران زندگانى خطیب مقارن با خلافت دو خلیفه عباسى، القادرباللّه (حک : ۳۸۱ـ۴۲۲) و القائم بامراللّه (حک : ۴۲۲ـ۴۶۷)، بود که درواقع حکومت صورى و ظاهرى داشتند و قدرت واقعى در دست آلبویه و سپس سلجوقیان بود (طحان، ص۲۰ـ۲۴). خطیب بغدادى در دوران اقامت در بغداد با ابن مَسلَمه، وزیر القائم بامراللّه، مناسبات استوارى برقرار کرده بود و ابن مسلمه نیز قدردانِ شأن و منزلت علمى وى بود، چنان که در بسیارى از امور به او رجوع مى کرد و حتى مقرر کرده بود که قُصّاص و وُعاظ پیش از بیان هر حدیثى آن را بر خطیب عرضه کنند و نظر او را درباره آن جویا شوند (رجوع کنید به ابنجوزى، ج ۱۶، ص ۱۲۹؛ یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۸۶)، یک بار هم ابن مسلمه نامهاى را به خطیب احاله کرد که یهودیان آن را به پیامبراکرم صلى اللّه علیه وآله وسلم نسبت داده بودند، نامه متضمن برداشته شدن جِزیه از اهل خیبر بود و او ساختگى و جعلى بودنِ آن را به اثبات رساند (ابن جوزى، همانجا).

خطیب بغدادى (ج ۱۳، ص ۳۲۶ـ۳۲۸) زندگى نامه ابن مسلمه را به عنوان کسى که از او حدیث نقل کرده، آورده و به وثاقت و حسن اعتقاد و فراوانى خرد او تصریح کرده است. ابن مسلمه در هنگام اشغال بغداد به دست بساسیرى* کشته شد (رجوع کنید به همان، ج ۱۳، ص ۳۲۷). خطیب در این اوضاع، هم به سبب از دست دادن حامى خود و نیز رفتار دشمنانه حنبلیان متعصب با وى، به علت تغییر مذهب از حنبلى به شافعى (رجوع کنید به همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۳۳؛ ابن جوزى، ج ۱۶، ص ۱۲۲؛ صفدى، ج ۷، ص ۱۲۸) پنهان شد (ابن جوزى، ج ۱۶، ص ۱۲۹).

او با وجود از میان رفتن بساسیرى و آرام گرفتن اوضاع و احوال بغداد تصمیم گرفت به دمشق برود و در آنجا حلقه درس حدیث خود را تشکیل دهد (خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، همانجا)، از همینرو در نیمه صفر ۴۵۱ از بغداد خارج شد (همان، ج ۱۱، ص ۵۱) و در جمادى الاولى همان سال در دمشق بود (رجوع کنید به همان، ج ۴، ص ۱۷۹).

خطیب در این سالها در مسجدجامع دمشق به روایت احادیث و کتابهاى خود و دیگر کتابهایى که به همراه خود آورده بود پرداخت. به نوشته خطیب تبریزى که در این ایام در درس او حاضر مىشد، او داراى حلقه بزرگى از شاگردان بوده است (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۲).

خطیب مدت زیادى در دمشق که در این ایام تحت سیطره فاطمیان اداره مى شد به تدریس ادامه داد، هرچند این کار مطلوب آنان نبود (خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۳۴). سرانجام شخصى به نام حسینبن على دمشقى، مشهور به دَمَنشى، وى را نزد امیرالجیوش، والى دمشق، متهم به ناصبى بودن و روایت فضائل صحابه و بنىعباس کرد (ذهبى، ۱۴۲۴، ج۱۰، ص ۷۰۴).

اگر دوست خطیب، شریف ابوالقاسم على بن ابراهیم علوى از او حمایت نکرده بود بیم کشته شدن وى مى رفت (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۳۴ـ۳۵؛ یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۳)، از اینرو والى دمشق به تبعید وى از دمشق بسنده کرد (یاقوت حموى، همانجا).

البته براى سعایت دَمَنشى از خطیب دلایل دیگرى نیز ذکر شده است (رجوع کنید به همانجا؛ اسنوى، ج ۱، ص ۹۹). در هر حال وى در ۱۸ صفر ۴۵۹ دمشق را به مقصد صور ترک کرد (خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۳۵، نیز رجوع کنید به پانویس ۲ که در آن عواد معروف قول یاقوت و ذهبى را مبنى بر خروج خطیب از دمشق در ۴۵۷ رد کرده است).

خطیب در صور به عِزالدوله پیوست و از حمایت وى برخوردار شد (ابننقطه، ص ۱۵۴)، از آنجا گهگاه براى زیارت به قدس مىرفت و باز به صور برمىگشت (یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۸۴). در سال ۴۶۲ خطیب تصمیم گرفت به بغداد برگردد (ابنجوزى، ج ۱۶، ص۱۳۰؛ یاقوت حموى، همانجا). در این سفر عبدالمُحسنبن محمد شیحى او را همراهى مى کرد (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص ۲۷۹؛ خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۳۵).

آن دو نخست عازم طرابلس شدند، سپس به حلب رفتند و در این دو شهر اندکى توقف کردند و آنگاه به بغداد وارد شدند (یاقوت حموى، همانجا). خطیب در حُجرهاى در دربالسلسله در کنار مدرسه نظامیه ساکن شد (ابنجوزى، ج ۱۶، ص ۱۳۴) و باقى عمر خود را به روایت تاریخ بغداد براى شاگردان و طلاب حدیث پرداخت (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۸۴؛ ابننقطه، ص ۱۵۵).

از خطیب بغدادى فرزندى باقى نماند، هر چند ازدواج کرده و صاحب فرزند شده بود (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص ۲۸۵؛ همو، ۱۴۲۴، ج ۱۱، ص ۱۲۶). گویا خواهر و برادر و خویشاوند نزدیک دیگرى نیز نداشته است، زیرا از خلیفه القائم بامراللّه اجازه خواست که اموالش را در حیات خود میان کسانى که مى خواهد تقسیم کند (خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۳۶؛ نیز رجوع کنید به ابنجوزى، همانجا).

رحلت

در نیمه رمضان ۴۶۳ خطیب بیمار شد و از آغاز ذیحجه حالش رو به وخامت گذاشت. در این حال ابن خیرون، شاگرد و دوستش، را وصى خود کرد و کتابهایش را به او سپرد و وصیت کرد تا اموالش را میان اهل علم و حدیث توزیع کند (رجوع کنید به ابنعساکر، ۱۴۰۴، ص ۲۶۹؛ یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۶). وى در ذیحجه ۴۶۳ وفات کرد و در باب حرب در کنار بشرحافى* به خاک سپرده شد (ابن عساکر؛ ابنجوزى، همانجاها؛ ابننقطه، ص ۱۵۴).

خطیب به لحاظ عقیده کلامى، متمایل به مذهب ابوالحسن اشعرى* بود (رجوع کنید به ابنعساکر، ۱۴۰۴، ص ۲۷۱؛ یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۸۵؛ صفدى، ج ۷، ص ۱۳۰). ذهبى (۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص ۲۸۴) نیز نمونهاى از عقاید وى را در باب چگونگى صفات الهى مبتنى بر مذهب اشعرى نقل کرده است. از حیث مذهب فقهى، وى در دورهاى از زندگانى خود بر مذهب حنبلى بود، اما سپس به دلیل آزارى که از حنبلیان به اتهام متمایل شدن به اهل بدعت متحمل گردید به مذهب شافعى گروید (ابنجوزى، ج ۱۶، ص ۱۳۲). آنچه حنبلى بودن وى را در قسمتى از عمرش تأیید مىکند این است که در ۴۲۸ حنبلیان را در نماز بر جنازه یکى از فقیهان بزرگشان، یعنى ابوعلى هاشمى، امامت کرده است.

در حالى که در ۴۳۴ بر جنازه عمربن ابراهیم زُهْرى، فقیه بزرگ شافعى، به امامت نماز خوانده است. بنابراین به نظر مىرسد تحول مذهبى وى میان سالهاى ۴۲۸ تا ۴۳۴ اتفاق افتاده باشد (عمرى، ص ۴۸). خطیب همچون بسیارى از علماى اهل سنّت، احادیث و مطالبى در فضائل اهل بیت علیهمالسلام نقل کرده است (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۴۵۸ـ ۴۷۵)، با این حال وى نسبت به برخى از بزرگان شیعه مانند شیخ مفید اظهار خصومت نموده است (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج ۴، ص ۳۷۴ـ۳۷۵؛ نیز رجوع کنید به شوشترى، ج ۹، ص ۵۵۵).

خطیب بغدادى را به داشتن هیبت و وقار (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۱)، فصاحت (ابنجوزى، ج ۱۶، ص ۱۳۱)، حُسنِ قرائت (همانجا)، خط خوش (یاقوت حموى، همانجا؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج۱۰، ص ۱۸۵) و فتوت (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۲) ستوده اند. خطیب همچنین اهل ادب بود و شعر نیکو مى سرود (ابنجوزى، همانجا) و پارهاى از اشعار وى در منابع نقل شده است (رجوع کنید به ابن عساکر، ۱۴۱۵ـ ۱۴۲۱، ج ۵، ص ۳۷؛ ابنجوزى، ج ۱۶، ص ۱۳۱؛ صفدى، ج ۷، ص ۱۳۱ـ۱۳۲)، از او دو کتاب ادبى به نامهاى کتاب التطفیل (نجف ۱۳۸۶) و البُخلاء (بغداد ۱۳۸۴) نیز باقى مانده است.

بیشتر کسانى که شرححال خطیب را نوشته اند بر منزلت والاى علمى وى به ویژه در قلمرو حدیث تأکید کردهاند. برقانى، از نخستین مشایخ حدیثى وى، در نامهاى که به ابونُعَیم اصفهانى نوشته و خطیب بغدادى جوان را به او معرفى کرده بر فهم درست و دانش فراوان وى در علم حدیث تأکید کرده است (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۵). سمعانى (ج ۲، ص ۳۸۴) او را پیشوا و حافظ بلامنازع عصر خود دانسته است. ابواسحاق شیرازى، خطیب بغدادى را در معرفت و حفظ حدیث همتراز دارقُطنى و همتایان او دانسته (رجوع کنید به ابنعساکر، ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱، ج ۵، ص ۳۶) و ابن نقطه (همانجا) محدّثان متأخر را ریزه خوار وى تلقى کرده است.

از حیث حفظ احادیث از او با عناوینى همچون «خاتمهُ الحفاظ» و «اَحْفَظُ اهل عصره» (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۸، ص۲۷۰ـ۲۷۱) و در ردیف حافظان بزرگ قدیم مانند یحیىبن مَعین* و علىبن مَدینى* و ابن ابىخیثمه* (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۹۱) یاد شده است. ابن ماکولا که خود صاحب نظر در حدیث و رجال است، در تهذیب مستمر الاوهام على ذوى المعرفه و اولى الافهام (ص ۵۷)، خطیب را پس از دارقطنى*، در میان محدّثان بغداد مهمترین فرد و جانشین وى دانسته است.

تبحر و وسعت اطلاع وى در حوزه حدیث، رجال و علوم وابسته به آنها به اندازهاى بود که ابنجوزى، از جمله منتقدان او (رجوع کنید به ادامه مقاله)، معتقد بود که علم حدیث به وى ختم شده است (رجوع کنید به ج ۱۶، ص ۱۳۰). سُبْکى (ج ۴، ص۳۰) وى را از فقهاى بزرگ شمرده، اما بشار عواد معروف در مقدمه خود بر تاریخ مدینهالسلام (ج ۱، ص ۴۶) بر آن است که وى هیچگاه به عنوان فقیه شهرت نیافت و در هیچ مکانى فقه تدریس نکرد.

در کنار آنچه در باب منزلت والاى علمى وى گفته شده است، در شرح حال او خرده گیریهاى اخلاقى و علمى نیز در حق وى دیده مى شود، از جمله آنکه بنابر گزارشى خطیب اهل بادهگُسارى بوده است (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص۳۹۰ـ۳۹۱). ابنجوزى (رجوع کنید به ج ۱۶، ص ۱۳۳) خطیب بغدادى را داراى دو عیب عمده اخلاقى و روششناختى دانسته است: یکى تعصب در مخالفت با احمدبن حنبل و حنبلیان و دیگرى جرح و تعدیل راویان به شیوه عوام محدّثان.

ابن جوزى سه کتاب در رد خطیب بغدادى نوشته است:

السهمُ المصیبُ فى الردِّ على الخطیب؛

التحقیق فى احادیثِ التعلیق؛

و الانتصارُ لِشَیخالسُنهِ ابى عبداللّه محمدِبن نقطهالحنبلى (طحان، ص ۱۰۵).

همچنین خطیب متهم شدهاست که در شرححال ابوحنیفه در تاریخ مدینهالسلام (ج ۱۵، ص ۴۴۴ـ۵۸۴) تمامى مطالبى را که در مذمت وى گفته شده آورده و آنها را بر مناقب و فضائل او ترجیح داده است (رجوع کنید به طحان، ص ۱۰۶). درخور ذکر است که تا حدود دویست سال پس از مرگ خطیب هیچیک از حنفیان به نقد نوشته وى نپرداختهاند (رجوع کنید به همانجا) تا آنکه سرانجام عیسىبن ابىبکر ایوبى (متوفى ۶۲۳) در کتابى با عنوان الردُّ على ابىبکرِ الخطیبالبغدادى (بیروت، دارالکتب العلمیه، بى تا.) به یکایک ایرادات خطیب پاسخ گفت. به نظر طحّان (ص ۱۰۷) برخى از این ایرادات برساخته دیگران بوده که از زبان خطیب نقل شدهاست و اختلاف نسخ تاریخ مدینهالسلام هم همین معنى را مىرساند و از همین روست که حنفیان پیش از عیسى بن ابى بکر ایوبى متعرض خطیب نشده اند.

از محققان معاصر هم محمدبن زاهد کوثرى در کتاب تأنیبالخطیب على ما ساقهُ فى ترجمه ابىحنیفه من الاکاذیب (بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱) به نقد نوشته خطیب درباره ابوحنیفه پرداخته و بعدها عبدالرحمانبن یحیى معلمى یمانى (متوفى ۱۳۸۶) در کتاب التنکیلُ لِماوَرَدَ فى تأنیب الکوثرىِّ من الاباطیل به دفاع از خطیب و نقد کوثرى پرداخته که کوثرى پس از انتشار این کتاب متقابلا آن را نقد کرده است. نقد او با عنوان الترحیبُ بِنقدِ التأنیب به ضمیمه کتاب خود کوثرى (ص ۲۹۱ـ۳۳۶) منتشر شده است.

پیش از این به نام پارهاى از مشایخ خطیب بغدادى اشاره شد (درباره اسامى مجموع مشایخ خطیب رجوع کنید به ج ۱۷، فهرست مشایخ، ص ۱۸۷ـ۳۲۹)، اما درباره شاگردان و راویان خطیب باید گفت که به سبب از میان رفتن بسیارى از منابع قرون اولیه، خاصه در شرق جهان اسلام، و نیز اینکه در منابع موجود توجه به علوّ اسناد بوده و از همینرو فقط به نام افراد شاخص اشاره شده، امکان آگاهى از اسامى همه شاگردان و راویان خطیب وجود ندارد (رجوع کنید به همان، ج ۱، مقدمه بشار عواد معروف، ص ۵۳).

بشار عواد معروف (رجوع کنید به همان مقدمه، ص ۵۴ـ۶۹) نامهاى مشهورترین راویان و شاگردان خطیب را ذکر کرده است از جمله: ابن البصرى (متوفى ۴۶۲)،

ابومحمد عبدالعزیزبن احمد کتّانى (متوفى ۴۶۶)،

ابن طُنَیز (متوفى ۴۷۴)، ابنماکولا (متوفى ۴۸۰)،

ابوالفضل طاهربن برکات معروف به خشوعى (متوفى ۴۸۲) و ابوعبداللّه محمدبن ابىنصر اَزْدى حُمیدى (متوفى ۴۸۸).

خطیب بغدادى از زمره نویسندگان کثیرالتألیفى است که بسیارى از آثار او بر جاى مانده و تعداد درخور توجهى از آنها هم به چاپ رسیده است. پیش از بحث در باب تعداد آثار وى و معرفى آنها باید به بیان شبه هاى بپردازیم که از قدیم درباره اصالت آثار وى مطرح شده است. از قول ابن الطیورى (متوفى ۵۰۰) نقل کرده اند که بیشتر کتابهاى خطیب مأخوذ از کتابهاى دوستش، محمدبن على صورى (براى شرح حال وى رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۴، ص ۱۷۲ـ۱۷۳) است (رجوع کنید به ابنجوزى، ج ۱۶، ص ۱۳۱؛ یاقوت حموى، ج ۱، ص ۳۸۷).

در میان قدما، شمس الدین ذهبى در سِیَراعلام النبلاء (رجوع کنید به ج ۱۸، ص ۲۸۳) پس از نقل این شبهه یادآور شده است که خطیب به صورى نیازى نداشت زیرا از حیث میزانِ سفر، حدیث و شناخت آن بسى بر او برترى داشت. در میان محققان معاصر هم اکرم ضیاءعُمَرى در کتاب مواردالخطیب (ص ۵۶) سخن طیورى را افترا دانسته و خاطرنشان کرده است که مُعظم تألیفات خطیب بغدادى پیش از رفتن وى به شام پایان پذیرفته بود.

بشار عواد معروف (خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۴۴ـ۴۵) در رد این ادعا گفته است که صورى در ۴۱۸ به بغداد آمده و تا ۴۴۱ که درگذشت، در همانجا بوده است. بنابراین اگر تألیفى داشته باید در همین مدت فراهم شده باشد و در این صورت چه کسى کتابهاى وى را به صور برده است؟ این بر فرض آن است که خطیب در اقامت خود در شام، در مسیر سفر حج در ۴۴۵ و بازگشت از آن به آنها دست یافته باشد، در حالى که اقامت او در شام کوتاه مدت بوده است و اگر منظور هنگام اقامت وى در صور در ۴۵۷ یا به وقت اقامت او در شام از ۴۵۱ به بعد باشد، نیز این ادعا مردود است، زیرا به گفته محمدبن احمدبن محمد مالکى اندلسى که فهرستى از آثار خطیب فراهم آورده بوده (رجوع کنید به همان مقدمه، ص ۴۱)، خطیب در بغداد تألیفاتى داشته که آنها را با خود به شام برده است.

همچنین خطیب در توثیق نصوصى که نقل مى کند اَسناد متصل به شیوخ خود و نیز اَسناد متصل به صاحب نص را ذکر مىکند. بنابراین فرض، وى در نقل نصوصى که در کتابهاى صورى آمده مىبایست اَسناد آنها را تغییر داده باشد و این چیزى است که حتى دشمنان و حاسدان او نیز نگفته اند. نکته دیگر اینکه صورى با آنکه شصت سال عمر کرده چون اهل تألیف نبوده و بیشتر اهل روایت بوده، کتابى از وى بر جاى نمانده است.

در باب تعداد آثار خطیب بغدادى ارقام مختلفى در منابع ذکر شده است، ارقامى نظیر ۵۵ (ابن عساکر، ۱۴۰۴، ص۲۷۰)، بیش از ۶۰ (سبکى، ج ۴، ص ۳۱) و نزدیک به ۱۰۰ (سمعانى، ج ۲، ص ۳۸۴؛ ابن خلّکان، ج ۱، ص ۹۲). محققان معاصر نیز در باب شمار آثار خطیب به بحث و جستجو و اظهارنظر پرداخته اند. بشار عواد معروف رقم شصتواندى را، که گفته ابننجار است (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج۱۰، ص ۱۸۲) به صحت نزدیکتر دانسته و براى نظر خود دلایلى ذکر کرده است (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱، همان مقدمه، ص ۴۲).

آثار

عمرى مجموعه آثار خطیب را در ده بخش موضوعى معرفى کرده است:

۱) حدیث:

الامالى،

کتاب فیه حدیث «الامامُ ضامِنٌ و المؤذن مؤتمَنٌ»،

کتاب فیه حدیث «نضّراللّه امْرءاً سَمِع منّا حدیثاً»،

طریق حدیث قبض العلم، «طلب العلم فریضه على کل مسلم»،

مسند ابى بکر الصدیق،

مسند صفوان بن عسّال.

تخریج احادیث:

کتاب اطراف الموطأ، جزء فیه احادیث مالک بن انس عوالى،

امالى الجوهرى،

فوائد ابى القاسم النرسى،

الفوائدالمنتخبه الصحاح و

الغرائب از ابوالقاسم مهروانى.

۲) مصطلح الحدیث:

الکفایه فى علم الروایه (بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶).

۳) آداب محدّثان:

اقتضاءُ العلمِ العملَ (بیروت ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴) در باب ضرورت قرین بودن علم و عمل،

شرف اصحاب الحدیث (آنکارا ۱۹۷۱)،

نصیحه اهل الحدیث (در ضمن مجموعه رسائل فى علومالحدیث، مدینه ۱۳۸۹/۱۹۶۹)،

الرحله فى طلب الحدیث (بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵)،

تقیید العلم (دمشق ۱۹۴۹)،

الجامع لاخلاق الراوى و

آداب السامع (بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۱).

۴) علم رجال حدیث:

الاسماءالمبهمه فى الأنباء المحکمه (قاهره ۱۴۱۷/۱۹۹۷)،

تلخیص المتشابه فى الرسم و حمایه ما اشکل منه عن بوادرالتصحیف و الوهم (دمشق ۱۹۸۵)،

تالى التلخیص (ریاض ۱۴۱۷/۱۹۹۷) به عنوان مستدرک کتاب پیشین،

غُنیه الملتمس فى ایضاح الملتبس (ریاض ۲۰۰۱)،

السابق واللاحق فى تباعد مابین وفاه الراویین عن شیخ واحد (ریاض ۱۴۰۲/۱۹۸۲) در باب کسانى که دو راوى از آنها روایت کرده اند و زمان وفات آنها تفاوت زیادى باهم دارد. این کتاب براساس حروف الفبا تنظیم شده و شاید تنها نمونه در نوع خود باشد، کتاب موضّح اوهامالجمع و التفریق (بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷).

۵) تاریخ:

تاریخ مدینه السلام یا تاریخ بغداد*،

مناقب الشافعى، مناقب احمدبن حنبل.

۶) عقاید:

مسأله الکلام فى الصفات، القول فى علم النجوم.

۷) اصول فقه:

الفقیه و المتفقّه (عربستان ۱۴۱۷/۱۹۹۶).

۸) فقه:

نهج الصواب فى ان التسمیه آیه من فاتحه الکتاب،

ابطال النکاح بغیر ولى،

اذا اُقیمت الصلاه فلاصلاه الا المکتوبه،

الجهر ببسم اللّه الرحمن الرحیم فى الصلاه،

الحیل،

ذکر صلاهالتسبیح و

الاحادیث التى رویت عنالنبى صلى اللّه علیه وسلم فیها و اختلاف الفاظ الناقلین.

۹) زهدیات:

المنتخب من کتاب الزهد و الرقائق (بیروت ۱۴۲۰/ ۲۰۰۰).

۱۰) ادبیات:

البُخلاء (بغداد ۱۳۸۴/۱۹۶۴)،

التطفیل و

حکایات الطفیلیین (نجف ۱۳۸۶) (براى اطلاع بیشتر از آثار چاپى و منتشر نشده و محل نگهدارى آنها رجوع کنید به عمرى، ص ۵۶ـ۸۴).



منابع :

(۱) ابنجوزى، المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۲) ابنخلّکان؛
(۳) ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۴) همو، تبیین کذبالمفترى فیما نسب الى الامام ابى الحسن الاشعرى، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۵) ابن ماکولا، تهذیب مستمرالاوهام على ذوى المعرفه و اولى الافهام، چاپ کسروى حسن، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۶) ابن نقطه، التقییدلمعرفه رواهالسنن و المسانید، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۷) عبدالرحیم بن حسن اسنوى، طبقات الشافعیه، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۸) خطیب بغدادى؛
(۹) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۰) همو، سیر اعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۱۱) عبدالوهاببن على سبکى، طبقاتالشافعیه الکبرى، چاپ عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحى، جیزه، مصر ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛
(۱۲) سمعانى؛
(۱۳) شوشترى؛
(۱۴) صفدى؛
(۱۵) محمود طحان، الحافظالخطیبالبغدادى و اثره فى علومالحدیث، ]ریاض [۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۶) اکرم عمرى، مواردالخطیب البغدادى فى تاریخ بغداد، ریاض ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۱۷) یاقوت حموى، معجم الادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳٫

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۶ 

زندگینامه محمدیوسف واله اصفهانی(متوفی۱۱۰۵ه ق)

 محمدیوسف، مورخ، ادیب، شاعر و از دیوانیان روزگار شاه‌صفی تا شاه‌سلیمان صفوی. محمد‌یوسف، فرزند میرزا حسین، در قزوین به دنیا آمد. از تاریخ تولد او آگاهی نداریم. استوری (ج۱، ص ۱۳۱) بر این اساس که وی در جنگ قندهار (۱۰۵۸) هفتاد ساله بوده، تاریخ تولد او را ۸۸۶ دانسته است، اما با توجه به درگذشت محمدیوسف در ۱۱۰۵، این تاریخ درست نیست.

محمد‌یوسف بعد از دورۀ کودکی و جوانی، به کسب دانش پرداخت و در تحصیل علوم دینی تلاش بسیار کرد (نصرآبادی، ج ۱، ص ۱۱۴) و پس از اتمام درس، به کارهای دیوانی وارد شد. او در ۱۰۴۸، به دیوان اعلی رفت و به نوشتن دفتری از دفاتر توجیه دیوان اعلی پرداخت و با نفوذ برادرش، وحید قزوینی، در ۱۰۵۶ در بخش تحریر ارقام لازم‌الاحترام دیوان اعلی به کار مشغول شد (واله اصفهانی، ۱۳۸۰، ص ۲۸۷ـ ۲۸۸، ۵۶۴؛ نصرآبادی، ج ۱،‌ص ۱۱۴). وی به سبب این شغل، همواره در دربار و سفرهای شاه حضور داشت، از جمله در لشکرکشی و سفر جنگی شاه‌عباس به قندهار، او نیز در دفترخانه شاهی حضور داشت (واله اصفهانی، ۱۳۸۰، ص ۵۶۴ـ ۵۶۵).

در ۱۰۶۶، شاه‌عباس دوم در ساختار سپاه صفوی تغییراتی ایجاد کرد و تشکیلات اداری توپخانه را، همچون دیگر بخشهای سپاه، مستقل کرد و دستور داد دفاتر خرج توپخانه از دیگر بخشهای سپاه جدا شود و محمد‌یوسف را نیز به وزارت توپخانه منصوب کرد (همان، ۱۳۸۰، ص ۵۶۳ـ ۵۶۵؛ نصرآبادی، ج ۱، ص ۱۱۴). در همان سال، محمد یوسف نخستین مأموریت نظامیش را انجام داد، که همراهی با الله‌ویردی خان( بیگلربیگی کوهگیلویه) برضد سبحان قلی‌خان و ازبکان، و حفظ امنیت مرزهای خراسان بود (واله اصفهانی، ۱۳۸۰، ص۵۸۲ـ۵۸۳).

واله اصفهانی پس از مرگ شاه‌عباس دوم، در روزگار شاه‌سلیمان صفوی، و حتی پس از برکناری برادرش وحید قزوینی از مشاغلش در ۱۰۸۴، همچنان وزیرتوپخانه ماند. وی طی هفده سال خانه‌نشینی برادرش، همواره انیس او بود. وحید قزوینی در ۱۱۰۱ صدر‌اعظم شاه‌سلیمان صفوی شد. محمدیوسف گمان کرد که برادرش‌، همچون گذشته، او را برخواهد کشید، اما وحید فقط به او وعده داد .محمد یوسف در این باره نوشته است که هرچه روز و شب را می‌شمردم، خبری از توجه برادرم نبود. وی سرانجام ، از سردی مهر برادرش، بیمار شد ویک سال در بستر بیماری بود. در این دوران همۀ خویشانش، جز برادرش محمدطاهر وحید، از اودلجویی کردند و او سرانجام، پس از دلجویی شاه‌سلیمان، از بستر بیماری برخاست و حتی به دربار راه یافت (واله اصفهانی، ۱۳۸۰، ‌ص ۵۶۶ـ ۵۶۹).

رحلت

واله اصفهانی در ۱۱۰۵ یا ۱۱۰۶ در اصفهان درگذشت. او از خوشنویسان دیوانی بود (نصرآبادی، ج۱،‌ ص۱۱۴؛ ابوتراب اصفهانی، ص ۲۱). علی قلی واله داغستانی او را مجموعه‌ای از کمالات و محسّنات دانسته است (ج ۴،‌ص ۲۴۶۴).

وی شعر هم می‌سرود و واله تخلص می کرد. نصرآبادی (‌ همانجا) نوشته است که او در نظم و نثر سحرپرداز و بی‌شریک بود ، و افزوده است که تفسیری هم دارد، اما نام آن را ذکر نکرده است. واله اصفهانی جز کتاب خلدبرین*ــ که تاریخ عمومی است از تاریخ پیامبران تا سال ۱۰۷۱ــ رسالۀ کوتاهی در شرح‌حال خاندانش داردکه گویا بخشی از کتاب خلدبرین است (ج ۲، ص ۶۱۰).

فرزندان

واله‌اصفهانی پنج پسر داشت: میرزا رحیم که جانشین او در وزارت توپخانه شد، محمدنعیم، میرزا نصیر( مستوفی رامکوه)، میرزا اشرف، و میرزا هاشم،که همگی کارهای دیوانی می-کردند و از خوشنویسان اواخر عصر صفوی نیز بودند (نصیری، ص ۵۸).



منابع :
(۱) علی صدرایی خویی و ابوالفضل حافظیان بابلی، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانۀ عمومی آیت‌الله العظمی گلپایگانی، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، چاپ مصطفی درایتی، تهران ۱۳۸۸؛
(۲) محمدطاهر نصرآبادی، تذکره الشعراء، چاپ محسن ناجی‌نصرآبادی، تهران ۱۳۷۸؛
(۳) محمدابراهیم نصیری، دستور شهریاران، چاپ محمدنادر نصیری‌مقدم، تهران ۱۳۷۳؛
(۴) محمدیوسف واله اصفهانی،‌ ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم (حدیقه ششم و هفتم از روضه هشتم خلدبرین)، چاپ محمد نصیری، تهران ۱۳۸۰؛
(۵) علی‌قلی واله داغستانی، ریاض‌الشعراء، چاپ محسن ناجی نصرآبادی، تهران ۱۳۸۴؛
(۶) C. A. Storey, Persian Literature, A Bio-Bibliographical Survey, London 1972.
/ سید‌سعید میر‌محمد صادق/ دانشنامه جهان اسلام نویسنده : موسسه دائره المعارف الفقه الاسلامی    جلد : ۱۶ 

زندگینامه محمدطاهر وحید قزوینی(متوفی۱۱۱۲ه ق)

 وحید قزوینی، محمدطاهر، کنیه‌اش ابوالفضل ، مورخ، ادیب و صدراعظم شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفوی. او در ۱۰۱۵ در قزوین به دنیا آمد (افتخار، ص ۱۲۸). محزون قزوینی، از نوادگان دختری وحید قزوینی، در نسب‌نامه‌ای که برای پدرش تهیه کرده، محمدطاهر را فرزند میرزا فتح‌علی، پسر ملاخالد( قاضی‌القضات شهر قزوین)، ذکر نموده است (دانش‌پژوه، ۱۳۵۶، ص ۲۰۵)، اما حزین (ص ۴۶) و شاملو (ج ۲، ‌ص ۷۱)، معاصران وحید ، وی را فرزند محمدحسین قزوینی معرفی کرده و مشیزی (ص۵۸۸) او را فرزند حسین‌خان قزوینی خوانده است.

خاندان وحید قزوینی از بزرگان و دیوانیان قزوین، همچنین از خطاطان و نویسندگان و شاعران بنام این دوره بودند (اصفهانی، ص ۲۱ـ ۲۲، ۲۵ـ ۲۷؛ نیز رجوع کنید به نسب‌نامه). سه تن از برادران وحید قزوینی عبارت بودند از: میرزا محمد فصیح، وزیر طالب‌خان اعتمادالدوله، شاعر و نویسنده؛ میرزا محمدامین آصف، محرر ارقام و وزیر قندهار، شاعر و مؤلف؛ و میرزا محمدیوسف واله، مؤلف خلدبرین(دانش‌پژوه، ۱۳۵۶، ص ۲۰۲).

او تحصیل مقدماتی را در قزوین آغاز کرد و در کنار کسب دانش، از شاگردان میرعماد خوشنویسی یاد گرفت (اصفهانی، ‌ص ۲۲؛ حزین ص ۴۶). به نوشتۀ نصرآبادی (ج ۱، ص ۲۷) او در فراگیری علوم از کسی بهره نبرد و هیچ‌گاه فرصت آن را نیز نداشت، اما بنا به هوشی که داشت از جمیع علوم بهرۀ وافی ‌برد.

سپس به مشاغل دیوانی علاقه‌مند شد. در زمان شاه‌صفی دستیار میرزا صالح، توجیه‌نویس، شد و به نوشتن دفتری از دفاتر توجیه پرداخت و پس از درگذشت میرزاصالح، با لیاقتی که از خود نشان داده بود، جانشین او شد (واله داغستانی، ج ۴، ص ۲۴۶۰؛ نصرآبادی، ج ۱، ص ۲۶). پس از قتل طالب‌خان اردوبادی* و صدراعظمی ساروتقی*، او به شغلش ادامه داد و در ۱۰۴۵، به همراه سپاهیان صفوی، شاهد رویارویی آنان با سپاهیان سلطان مراد عثمانی بود (رجوع کنید به وحید قزوینی، ص ۲۷۳).

ساروتقی به ‌سبب درست اندیشی و فضل وحید قزوینی، او را پیشکار و معاون خود کرد. محمدطاهر نیز همۀ کارهای دیوانی را با نظارت و صوابدید ساروتقی انجام می‌داد. پس از قتل ساروتقی در۱۰۵۵، خلیفه سلطان( صدراعظم جدید) از او دعوت به همکاری کرد و او در همان منصب به کار خود ادامه داد (وحید قزوینی، ص ۱۰ـ ۱۱؛ آذر بیگدلی، بخش سوم، ص ۱۲۱۱؛ افتخار، ص ۱۲۸؛ عظیم‌آبادی، ص ۱۷۱۷).

چون شاه عباس دوم به مطالعۀ کتابهای تاریخی علاقه‌مند بود، از وحید خواست تا کتابی دربارۀ وقایع تاریخی دوران او بنویسد (وحید قزوینی، ص ۱۲). به‌تدریج اعتبار وحید در دربار صفوی زیاد شد تا اینکه در ۱۰۵۶، به پیشنهاد خلیفه سلطان، به شغل مجلس‌نویسی و واقعه‌نگاری دست یافت و از این طریق به خلوت دربار راه پیدا کرد و در سفر و حضر همراه شاه عباس دوم بود (وحید قزوینی، ص ۴۱۱، ۴۱۶، ۵۳۱، ۶۹۸ـ ۶۹۹؛ دومان، ج ۲، ص۲۷۰).

وی در جنگ قندهار در ۱۰۵۸، به نمایندگی شاه، در جلسات شرکت می‌کرد(وحید قزوینی، ص ۷۲۷؛ شاملو، ج ۱، ص ۴۲۷). او مجلس‌نویسی را تا ۱۰۷۶، زمان مرگ شاه‌عباس دوم، برعهده داشت. پس از روی کار آمدن شاه‌سلیمان صفوی، وحید قزوینی مفتش کل بود و خانۀ مجللی در محلۀ خواجو داشت، اما در ۱۰۸۴ به سبب بدگویی شیخ علی‌خان زنگنه (وزیر اعظم) از او، شاه وحید را برکنار کرد (رجوع کنید به واله اصفهانی، ص ۵۶۶؛ شاردن، ج ۸، ص ۶۱ـ ۶۲؛ مشیزی، ص۵۸۸).

وحید قزوینی نزدیک هفده سال خانه‌نشینی اختیار کرد (حسینی خاتون‌آبادی، ص ۵۴۷؛ واله اصفهانی، ص ۵۶۶). بسیاری از آثار قلمی او حاصل این سالهاست.

پس از مرگ شیخ علی‌خان زنگنه در ۱۱۰۱، شاه‌سلیمان در ۱۹ جمادی‌الآخرۀ۱۱۰۲، ضمن اعطای لقب عمادالدوله به میرزا محمدطاهر وحید، وی را صدر اعظم کرد. وحید چهار سال در دورۀ شاه‌سلیمان و مدت کوتاهی در دورۀ شاه‌سلطان‌حسین صفوی (ﺣﻜ: ۱۱۰۵ـ ۱۱۳۰) وزارت کرد (نصیری، ص ۹۰؛ مشیزی، ص۵۸۷-۵۸۸؛ افتخار، ص ۱۲۸؛ رجوع کنید به گوپاموی، ص ۷۴۱؛ خلیل، ج ۳، ص ۶۶۶).

وحید قزوینی در اوایل صدارتش، بیژن خان، پسر رستم‌خان، را که دشمن خود می‌دانست، با توطئه و تحریک شاه سلیمان، از دربار بیرون کرد (کارری، ص ۲۴ـ ۲۵). به گفتۀ ‌کارری (ص ۹۱ـ ۹۲)، به سبب ضعف شاه سلیمان در ادارۀ کشور، حکومت واقعی و مطلق در اختیار میرزامحمدطاهر وحید بود. او فرتوت بود، اما نفوذ بسیاری در دربار داشت. وی با حیله و تزویر و چاپلوسی و سرودن چند بیت شعر برای شاه، اعتماد کامل او را به خود جلب کرده بود.

وی در سیاست خارجی از طرفداران جدّی دوستی با دولت عثمانی بود و بر آن بود که عثمانیها برای ایران سدّی هستند در مقابل هجوم مسیحیان و اگر روزی عثمانیها شکست بخورند، نوبت حمله به ایران می‌شود و ایران توان پایداری در مقابل مسیحیان را ندارد؛ ولی او جنگ پرضرری را با سبحان قلی‌خان اوزبک ادامه داد. پس از درگذشت شاه‌سلیمان، او و برخی از بزرگان دربار حسین‌میرزا( شاه‌سلطان‌حسین) را به جانشینی پدرش انتخاب کردند (حسینی عاملی، ص ۱۰۵).

در اوایل حکومت شاه‌سلطان‌حسین، وحید قزوینی چندی بر مسند وزارت بود. از جمله اقدامات او در این دوره لغو قراردادی بود که در ۱۱۰۷ با دولت پرتغال، دربارۀ درآمد گمرک بندر کنگ، بسته شده بود. سبب این کار، آن بود که بزرگان دربار وی را به سوء استفاده‌های مالی متهم کرده بودند و او برای حفظ اعتبارش، قرارداد را لغو کرد. کارری (ص ۹۱ـ ۹۵) و فیدالگو (ص ۸۱ ـ ۸۲) نیز از سوءاستفاده‌های مالی وحید قزوینی در این زمان یاد کرده اند. وی به رشوه گرفتن از مقامات هلندی و بستن قرارداد یک طرفه به نفع دولت هلند متهم بود. وحید قزوینی، به عنوان صدراعظم، ملاقاتهای شاه را تعیین می‌کرد و فقط درباریان اجازۀ صحبت با شاه را داشتند.

در اسناد کمپانی هلند نوشته شده که او مردی ضعیف است و چندان حرمتی ندارد وعموم از او که به گرفتن هدایا بسیار علاقه‌مند است نفرت دارند (فلور، ص ۶۰؛ پانویس ۱۰). حزین (ص ۴۷) نیز دربارۀ او معتقد بود که اگر دنیاداری، لیاقت و کمال او را آلوده نمی‌ساخت، جزو بزرگان به شمار می‌آمد.

محمدطاهر وحید در سال ۱۱۱۰، به روایتی استعفا کرد و به عبادت مشغول شد (خلیل، بخش سوم، ص ۶۶۶؛ ‌واله داغستانی، ج ۴، ص ۲۴۶۰) و به روایتی به سبب ضعف و پیری از کار برکنار شد (حسینی خاتون‌آبادی، ص ۵۴۷؛ گوپاموی، ص ۷۴۱) و پس از چندی درگذشت.

رحلت

دربارۀ تاریخ درگذشت او اختلاف نظر هست. حزین (ص ۴۷) و افتخار (۱۲۸)، بدون ذکر تاریخ درگذشت او، سن وی را به هنگام مرگ حدود صد سال دانسته اند. نصرآبادی (ج ۱، ص ۲۷) تاریخ فوت او را سال ۱۱۱۲ و خاتون‌آبادی (ص ۵۴۷) اواخر سال ۱۱۱۱ یا اوایل ۱۱۱۲ نوشته‌ است. ریو به استناد نامه‌ای از وحید به تاریخ ۱۱۱۱ موجود در موزۀ بریتانیا، تاریخ فوت او را سال ۱۱۱۲ حدس زده است (ص ۴۰ـ ۴۱)، که درست‌ تر به نظر می‌رسد.

وحید قزوینی ادیب و ریاضی‌دان و فیلسوف با مشرب فکری مشایی بود (رجوع کنید به دانش‌پژوه، ۱۳۵۶، ص ۲۰۲ـ ۲۰۴). شاردن او را ریاضی‌دانی قابل دانسته و گفته است که در فلسفه و علوم دینی سرآمد بود (ج ۸، ص ۶۲). دومان نیز او را ادیب و با فرهنگ معرفی کرده (ج ۲، ص ۲۷۰) و نوشته که شاه‌سلیمان از من خواسته است در موضوعات دینی با وحید مباحثه کنم (ج ۱،‌ص ۱۶۴ـ ۱۶۵).

وحید قزوینی شاعر نیز بود و اشعار بسیاری در قالب قصیده، مثنوی و غزل سروده است. در شعر، وحید تخلص می کرد (ایمان، ص ۶۹۶؛ نصرآبادی، ص ۲۷). شاملو (ج ۲، ص ۷۰ـ ۷۱) او را در زمرۀ مداحان شاه‌عباس دوم قرار داده و از نثر قدرتمند او سخن گفته است. عظیم‌آبادی (ص ۱۷۱۷) او را در نظم‌سرایی و نثرنویسی یکتای عصر خوانده و او را استادی معنی‌یاب معرفی کرده است.

نصرآبادی (ج ۱، ص ۲۷) به بدیهه‌سرایی او اشاره کرده و افزوده است تا کسی بیتی می خواند، او ادامۀ آن را می‌سراید. حزین (ص ۴۶) نیز معتقد بود که وحید در شعر طرز تازه‌ای را رواج داد. اما آذر بیگدلی (ج ۳، ص۱۲۱۵ـ ۱۲۱۶) و واله داغستانی (ج ۴، ص ۲۴۶۰ـ ۲۴۶۱) گفته اند که اشعار وحید خوب نیست، اما چون صدر‌اعظم بود، تحسینش می کردند. اعتمادالسلطنه (ج ۲، ص ۹۹۳) از کلیات او یاد کرده که به نظم و نثر فارسی و ترکی و عربی است.

هدایت (ج ۲، بخش ۱، ص ۱۵۸ـ ۱۵۹) نیز نوشته که اشعار او را خالی از لطف است. دربارۀ تعداد ابیات شعرهای او اختلاف است (نصرآبادی، ج ۱، ص ۲۷؛ حزین، ص ۴۶؛ اعتمادالسلطنه، همانجا).

وحید علاوه بر دیوان، مثنویهایی نیز دارد که عبارت اند از: ‌ خلوت راز، ناز و نیاز، عاشق و معشوق، فتح‌نامه قندهار، آلات جنگ، در تعریف نرد، در وصف طنبور، در تعریف عمارت شاهی، در وصف همایون تپۀ اشرف، گلزار عباسی و ساقی‌نامه (وحید قزوینی، مقدمۀ اخوان فرد، ص ۲۶۲ـ ۲۶۳؛ آذربیگدلی، پانویس سادات ناصری،‌ ج ۳، ‌ص ۱۲۱۳). صائب تبریزی، که دوست وحید بوده، منتخبی از اشعار او فراهم آورده است (همانجا).

آثار

از وحید قزوینی آثار منثوری نیز بر جای مانده است،

از جمله:

تاریخ جهان آرای عباسی* که معروف‌ترین آنهاست؛

رساله‌ای در حساب (نفیسی، ج ۶، ص ۱۱۰)،

مرآت‌الأعجاز در علم معانی و بیان و بلاغت (آقابزرگ طهرانی ج ۲۰، ص ۲۶۳)؛

حاشیه بر تلخیص مقالات ارسطو از ابن‌رشد (دانش‌پژوه، ۱۳۵۶، ص ۲۰۲ـ ۲۰۴)؛

کتاب اصول‌الدین یا اصول خمسه (منزوی، ۱۳۴۷، ج ۱۴، ص ۱۹۱؛ دانش‌پژوه، ۱۳۵۵، ص ۱۵)؛

منشأت یا انشای طاهر وحید، که حاوی نامه‌ها و فرمانهای دولتی و نیز دیباچه هایی که است که بر بعضی کتابها نوشته است(‌اته، ص ۲۵۰؛ نفیسی، ج ۶، ص ۲۱۷)؛

منشآت، که در شبه‌قاره ادیبان از آن استقبال کرده اند و شخصی ناشناس، برای حل مشکلات و غوامض آن، کتابی با عنوان شرح لغات مشکلۀ انشای طاهر وحید نوشته است (منزوی، ۱۳۶۵، ج ۵، ص ۲۶۹).

به خط وحید قزوینی، افزون بر دعای توسل( تحریر در سال ۱۱۱)، چند بیت از اشعارش نیز در جنگ احمد غلام ثبت شده است (صدرایی خویی، ج ۳۷، ص ۱۵۰، ۳۱۸، ۴۲۲؛ جنگ احمد غلام، کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، ش ۳۴۵۵). فهرستی از آثار او در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی موجود است(درایتی،‌ ج ۱۱). وی علاوه بر زبان فارسی و عربی، به زبان ترکی نیز مسلط بود (فیدالگو، ص ۵۵).



منابع :
(۱) محمدتقی دانش‌پژوه، «وحید قزوینی»، در جشن‌نامه استاد مدرس رضوی، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران ۱۳۵۶ش؛
(۲) مصطفی درایتی، فهرستوارۀ دستنوشت‌های ایران (دنا)، تهران ۱۳۸۹ش؛
(۳) ولی قلی‌بن داود قلی شاملو، قصص‌الخاقانی، چاپ حسن‌ سادات‌ناصری، تهران ۱۳۷۱ش؛
(۴) علی صدرایی خویی و دیگران، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۵) حسین قلی‌خان عظیم‌آبادی، نیشتر عشق؛
(۶) ویلم فلور، دیوان و قشون در عصر صفوی، ترجمۀ کاظم فیروزمند، تهران ۱۳۸۸ش؛
(۷) گرگوریو پریرا فیدالگو، گزارش سفیر کشور پرتغال در دربار شاه سلطان حسین صفوی، ترجمۀ پروین حکمت، تهران ۱۳۵۷ش؛
(۸) جملی کارری، سفرنامۀ کارری، ترجمۀ عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تبریز ۱۳۴۸ش؛
(۹) محمد قدرت‌الله گوپاموی، تذکره نتایج الافکار، چاپ اردشیر بنشاهی، بمبئی ۱۳۳۶ش؛
(۱۰) احمد منزوی، فهرست مشکرت نسخه‌های خطی کتابخانه‌های پاکستان، اسلام‌آباد ۱۳۶۵ش؛
(۱۱) لطف‌علی بیگ‌بن آقاخان بیگدلی شاملو، آتشکده آذر، چاپ حسن سادات‌ناصری، تهران ۱۳۴۰ش؛
(۱۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعه الی تصانیف‌الشیعه، چاپ علی‌نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۱۳) هرمان ‌اته، تاریخ ادبیات فارسی، ترجمۀ صادق رضازادۀ‌شفق، ۱۳۵۱ش؛
(۱۴) محمدصالح‌بن ابوتراب اصفهانی، تذکرهالخطاطین، نامۀ بهارستان، سال ۶، ش ۱ـ ۲، دفتر ۱۱ـ ۱۲ (تابستان و زمستان ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۵)؛
(۱۵) محمدمحسن‌خان اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، چاپ محمداسماعیل رضوانی، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۱۶) عبدالوهاب افتخار دولت‌آبادی، تذکرۀ بینظیر، چاپ منظورعلی، الله‌آباد ۱۳۱۹/ ۱۹۴۰؛
(۱۷) رحم علی‌خان ایمان، منتخب‌الطایف، چاپ حسین علی‌زاده و مهدی علی‌زاده، تهران ۱۳۸۶ش؛
(۱۸) محمدعلی حزین، تذکرۀ حزین، اصفهان ۱۳۳۴ش؛
(۱۹) عبدالحسین حسینی خاتون‌آبادی، وقایع‌السنین والاعوام، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۵۲ش؛
(۲۰) محمدشفیع حسینی عاملی، محافل‌المؤمنین، چاپ ابراهیم عرب‌پور و منصور جغتایی، مشهد ۱۳۸۳ش؛
(۲۱) میرمحمدسعید مشیزی (بردسیری)، تذکره صفویه کرمان، چاپ محمدابراهیم باستانی‌پاریزی، تهران، ۱۳۶۹ش؛
(۲۲) محمدطاهر نصرآبادی، تذکرۀ نصرآبادی، چاپ محسن ناجی نصرآبادی، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۲۳) محمدابراهیم‌بن زین‌العابدین‌ نصیری، دستور شهریاران، چاپ محمدنادر نصیری‌مقدم، تهران ۱۳۷۳؛
(۲۴) سعید نفیسی، فهرست نسخ خطی کتابخانۀ مجلس شورای ملی، تهران ۱۳۴۴ش؛
(۲۵) محمدیوسف اله اصفهانی، خلدبرین، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۲۶) علیقلی واله داغستانی، ریاض‌الشعرا، چاپ محسن ناجی نصرآبادی، تهران ۱۳۸۴ش؛
(۲۷) محمدطاهر وحید قزوینی، تاریخ جهان‌آرای عباسی، چاپ سیدسعید میرمحمدصادق، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۲۸) همو، فتحنامۀ قندهار، در گنجینۀ بهارستان، چاپ فاطمه اخوان‌فرد، تهران ۱۳۸۰ش؛
(۲۹) رضاقلی‌خان هدایت، مجمع‌الفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۸۲ش؛
(۳۰) John Chardin, voyages du chevalier Chardin en perse, et autres Lieux de l’orient, Paris 1811.
(۳۱) Raphaél du Mons missionnaire en perse au XVIIeS, ed. Francis Richard, Paris 1984- 1990.
(۳۲) Charls Rieu, supplement to the catalogue of the Persian manuscripts in the British museum, London 1859.
/ سیدسعید میرمحمدصادق/ دانشنامه جهان اسلام نویسنده : موسسه دائره المعارف الفقه الاسلامی    جلد : ۱۶ 

زندگینامه صدیق‌الممالک شیبانى(متوفی۱۳۲۷ه ق)(مؤلف منتخب‌التواریخ)

میرزاابراهیم‌خان، از رجال دورۀ قاجار و مؤلف منتخب‌التواریخ. وی در ۱۲۵۷ در کاشان زاده شد. پدرش، میرزااسدالله، از ملاکان کاشان بود. میرزاابراهیم تحصیلات مقدماتى خود را در زادگاهش گذراند (صدیق‌الممالک، ۱۳۶۶ش، ص۲۷؛ قائم‌مقامى، ص۲۰). در۱۲۷۱، به هنگام حکومت حمزه‌میرزا* حشمت‌الدوله در اصفهان، منشى وى شد. پس از یک سال به کاشان بازگشت و به کشاورزى پرداخت.

در ۱۲۷۳، به تهران آمد و دو سال در دیوان‌خانۀ سلطنتى به امور کتابخانه و اسلحه‌خانه مشغول شد (صدیق‌الممالک، ۱۳۶۶ش، همانجا؛ سپهر، ج ۳، ص ۱۲۵۷؛ قائم‌مقامى، همانجا). در ۱۲۷۵، میرزاهاشم‌خان امین‌الدوله، رییس محاسبات تلگراف‌خانه، ادارۀ امور مالى تلگراف‌خانۀ نوبنیاد را به وى واگذار نمود و گفته اند که او نه سال در این سمت ماند (صدیق‌الممالک، همانجا؛ پژمان، ص۴۴۰).

این مطالب با رویدادهاى بعد همخوانى ندارد، زیرا میرزاابراهیم در آغاز صدارت میرزامحمدخان سپهسالار، در ۱۲۸۱ که تلگراف‌خانه به علیقلى‌میرزا اعتضادالسلطنه اجاره داده شد، از آن منصب کناره ‌گرفت (اعتمادالسلطنه، ج ۳، ص ۱۸۶۷؛ صدیق‌الممالک، ۱۳۶۶ش، همانجا). سپس دو سال در دفترخانۀ تهران مشغول خدمت شد (صدیق‌الممالک، همانجا).

در ۱۲۸۳، در زمان حکومت مسعودمیرزا ظل‌السلطان*، میرزاابراهیم به مقام استیفاى اصفهان منصوب شد (صدیق‌الممالک، ۱۳۶۶ش، همانجا؛ ظل‌السلطان، ص ۱۷۷؛ بامداد، ج ۴، ص ۸۱). در ۱۲۸۴، که ظل‌السلطان براى بار دوم به حکومت اصفهان منصوب گردید، به ابراهیم لقب خانى داد (صدیق‌الممالک، ۱۳۶۶ش، ص۲۸؛ بامداد، همانجا).

میرزاابراهیم‌خان در ۱۲۹۱ به مکه رفت و پس از بازگشت، ظل‌السلطان ریاست دفتر و کلیۀ حساب اصفهان را به او واگذار کرد (صدیق‌الممالک، ۱۳۶۶ش، همانجا)، اما پس از سه سال برکنار شد (صدیق‌الممالک، ۱۳۶۶ش، همانجا). در ۱۳۰۱، به عنوان لله سلطان‌حسین میرزا جلال‌الدوله، نایب حاکم فارس، به شیراز رفت (صدیق‌الممالک، ۱۳۶۶ش، همانجا؛ قائم‌مقامى، ص ۲۴؛ رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ج۳، ص۲۰۲۱).

در ۱۳۰۵، پس از عزل ظل‌السلطان، میرزاابراهیم‌خان نیز به تهران آمد (صدیق‌الممالک، ۱۳۶۶ش، ص۲۹). وى در ۱۳۰۷ پیشکار جلال‌الدوله در یزد شد (همانجا) و دو سال مالیات دیوان را، به‌طور منظم و با اهتمام تمام، وصول نمود (صدیق‌الممالک، ۱۳۶۶ش، ص۲۹، ۲۵۷). وی در ۱۳۰۹ به اصفهان رفت و یک سال به انتظام «حوالجات دفترخانه» این شهرپرداخت. سپس به تهران احضار گردید و در این شهربیمار شد و دو سال را به معالجه گذراند.

در شعبان ۱۳۱۳، ناصرالدین‌شاه به او لقب صدیق‌الممالک و منصب استیفاى درجه اول داد. در همان سال منصب امیرتومانى نیز گرفت (صدیق‌الممالک، ۱۳۶۶ش، ص ۲۹، ۲۹۹ـ۳۰۰؛ قائم‌مقامى، ص۲۷). در دورۀ حکومت مظفرالدین‌شاه، صدیق‌الممالک تا ۱۳۱۶ در تهران به کار استیفا مشغول بود (قائم‌مقامى، ص۳۸). در این سال، به سبب قحطى و احتکار گندم از سوى مالکان، مسئول امور نان عراق و حمل مازاد گندم از ولایات به تهران شد (صدیق‌الممالک، ۱۳۶۶ش، ص۳۴۷ـ۳۴۸).

قائم‌مقامى (ص۲۸ـ۲۹) مأموریت دیگرى نیز براى وى ذکر کرده است، که صحیح نیست، زیرا صدیق‌الممالک در شرح وقایع سال ۱۳۱۶ ، به نقل گزارشى از میرزامحمدعلى سدیدالسلطنه* مینابى پرداخته و چون محمدعلى سدیدالسلطنه در تلگرام خود چهار بار از خودش، به عنوان «نگارنده»، یاد کرده ، قائم‌مقامى نیز لفظ نگارنده را بر صدیق‌الممالک اطلاق نموده است (صدیق‌الممالک، ۱۳۶۶ش، ص۱۸، مقدمۀ افشار، ص۳۴۵، ۲۴۹ـ۳۵۱).

صدیق‌الممالک در ۱۳۱۶ از خدمات دولتى و دربار کناره گرفت و در خانۀ خود در تهران و گاه در کاشان، اوقاتش خود را به مطالعه و معاشرت با اهل طریقت و نیز سرپرستى املاک خود گذراند (همان، ص۱۹، مقدمۀ افشار؛ قائم‌مقامى، ص۲۹).

رحلت

او در ۲۱ رجب ۱۳۲۷ در کاشان درگذشت و در قبرستان دشت‌افروز به خاک سپرده شد (قائم‌مقامى، همانجا). صدیق‌الممالک درستکار و نیک‌رفتار و از پیروان طریقۀ شاه‌نعمت‌اللّه بود (معصوم‌علیشاه، ج۳، ص۵۳۷؛ قائم‌مقامى، ص۳۰ـ۳۱).

تنها اثر

صدیق‌الممالک، منتخب‌التواریخ است. این کتاب تاریخ عمومى است مشتمل بر پنج قسم، که هر قسم آن چند فصل و برخى از آنها چند باب و مقاله دارد. شیوۀ تاریخ‌نگارى وى دودمانى است. کتاب با شرح زندگانى پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، امامان، و پادشاهان اساطیرى ایران آغاز مى‌شود و با نقل رویدادهاى سال ۱۳۲۲ به پایان مى‌رسد. وی از منابع مورد استفادۀ خود یاد نکرده و تنها به این جملۀ کلى اکتفا نموده که مطالب کتاب را از «نسخ تواریخ» انتخاب و تدوین نموده است (صدیق‌الممالک، ۱۳۲۶، ص ۴).

صدیق‌الممالک در نگارش بخشهاى نخستین منتخب‌التواریخ (از آغاز کتاب تا دورۀ سلطنت‌شاه طهماسب اول صفوى، حک : ۹۳۰ـ۹۸۴) از کتاب لب‌التواریخِ یحیى‌بن عبداللطیف حسینى سیفى قزوینى (تألیف در ۹۴۸)، عینآ و بدون کم‌وکاست، بهره برده است، بی آنکه از کتاب و مؤلف آن اسمى ببرد (نخجوانى، ص ۷۷). مأخذ نگارش تاریخ قاجاریه هم جلد سوم تاریخ منتظم ناصرى است که مطالب آن با وقایع ۱۳۰۰ پایان مى‌یابد و مطلب تازه‌اى ندارد (قائم‌مقامى، ص۳۴).

ارزش و اهمیت منتخب‌التواریخ بیشتر به وقایع و حوادث سالهاى ۱۳۰۰ تا ۱۳۲۲ است که مطالب آن را در دیگر کتابهای تاریخی دورۀ قاجار نمى‌توان یافت (قائم‌مقامى، همانجا). همچنین بخش تاریخ قاجار آن، به سبب درج تاریخهاى مربوط به صدور فرمان و تغییرات القاب، از منابع مفید و کم‌مانند است (صدیق‌الممالک، ۱۳۶۶ش، ص۲۱، مقدمۀ افشار). این بخش در ۱۳۶۶ش، به‌کوشش ایرج افشار، در تهران منتشر شد (قائم مقامى، ص۳۲).

از نسخه‌هاى کتاب منتخب‌التواریخ و یادداشتهاى مؤلف بر این نسخه‌ها چنین برمى‌آید که مؤلف در سه مرحله این کتاب را تألیف کرده است. یک نسخۀ کتاب درسال ۱۳۰۰ خاتمه یافته است. این نسخه در زمان ناصرالدین‌شاه پایان یافته و مؤلف، آن را منتخب‌التواریخ ناصرى نامیده، ولى این نسخه منتشر نشده است (قائم‌مقامى، همانجا).

نسخۀ دیگر در۱۳۱۵ پایان یافته است. در این سال صدیق‌الممالک در تألیف خود تجدیدنظر کرده و رویدادهاى تاریخى ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۵ را، همراه با شرح‌حال خود، به آن افزوده و چون این نسخه را در زمان سلطنت مظفرالدین‌شاه تدوین نموده، آن را منتخب‌التواریخ مظفرى نامیده (معصوم علیشاه، ج ۳، ص ۵۳۷؛ قائم‌مقامى، ص ۳۳)، اما این نسخه نیز چاپ نشده است. نسخۀ سوم، که با شرح وقایع تا ۱۳۲۲ پایان یافته، در ۱۳۲۶ به چاپ رسیده است (صدیق‌الممالک، ۱۳۲۶، ص ۵۵۲؛ قائم‌مقامى، ص۳۳).



منابع :
(۱) محمدحسن اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصرى، چاپ محمداسماعیل رضوانى، تهران ۱۳۶۷؛
(۲) بامداد، مهدى، شرح حال رجال ایران، تهران ۱۳۵۷؛
(۳) حسین پژمان، تاریخ پست و تلگراف و تلفن، تهران ]۱۳۲۶؟[، تهران ۱۳۲۶ق؛
(۴) میرزا ابراهیم (صدیق الممالک)، منتخب التواریخ مظفرى، ۱۳۲۶ق؛
(۵) همو، منتخب‌التواریخ، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۶) جهانگیر، قائم مقامى، «حاجى‌میرزا ابراهیم‌خان صدیق‌الممالک مولف منتخب التواریخ مظفرى»، مجلۀ یادگار، س ۴ (شهریور و مهر ۱۳۲۶)، ش۱و۲؛
(۷) ظل‌مسعودمیرزا ظل‌السلطان، تاریخ سرگذشت مسعودى، تهران ۱۳۶۲؛
(۸) شیرمحمدمعصوم شیرازى، طریق‌الحقایق، چاپ محمد جعفر محجوب، ۱۳۴۵ش؛
(۹) حسین نخجوانى، «منتخب‌التواریخ و لب‌التواریخ»، مجله یادگار، س۴ (آبان و آذر ۱۳۲۶)، ش ۳٫

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۶ 

زندگینامه احمدبن عبدالرحمان خزرجى انصارى(متوفی۵۶۹ه ق)

احمدبن عبدالرحمان، کنیه‌اش ابوالعباس، مورخ، محدّث و فقیه مالکى قرن پنجم و ششم. اجداد او اهل سرقسطه* بودند و به بلنسیه* مهاجرت کردند (ابن‌خطیب، ج ۱، ص ۱۸۲ـ۱۸۳؛ ابن‌قاضى، قسم ۲، ص ۴۰۸). پدرش، عبدالرحمان، محدّث و فقیهى متمایل به تصوف بود که در طلب علم به مناطق گوناگون اندلس سفر کرد (ابن‌قاضى، قسم ۲، ص ۴۰۸ـ۴۰۹).

احمد خزرجى در ۴۹۲ در المِریَّه، از شهرهاى اندلس، به دنیا آمد و همراه پدرش به سَبتَه و فاس رفت (رجوع کنید به ابن‌ابّار، ج ۱، ص ۷۷؛ ابن‌خطیب، ج ۱، ص ۱۸۳؛ ابن‌فرحون، ج ۱، ص ۱۱۸؛ قس ابن‌خطیب، ج ۱، ص ۱۸۶، که سال تولد را ۵۰۲ دانسته است). وى قرآن را با قرائتهاى هفت‌گانه نزد پدرش و ابوالحسن تُطیلى فراگرفت و در ادبیات عرب از ابن‌باذش* و ابوالقاسم‌بن ابرش بهره برد. همچنین فقه و حدیث را از مشایخ متعددى چون ابواسحاق یَحصُبى، سفیان‌بن عاصى و غالب‌بن عطیّه اخذ کرد (ابن‌ابّار، ج ۱، ص ۷۶؛ ابن‌خطیب، ج ۱، ص ۱۸۴؛ ابن‌فرحون، ص ۱۱۷).

خزرجى پس از آموختن علوم رایج زمان خویش در مراکش سکونت گزید. او که در خوشنویسى مهارت یافته بود، آثار بسیارى را استنساخ نمود. ابن حسّون، قاضى مراکش، او را منشى خود کرد و خزرجى در آنجا و بلنسیه به منصب قضا رسید. وى پس از غلبه موحدون* بر مراکش در ۵۴۱، به سلک عالمان رسمى درآمد و عبدالمؤمن‌بن على و فرزندش یوسف، حاکمان آنجا، او را به مناصب حکومتى و قضایى در مراکش و سپس در غرناطه و اشبیلیه گماردند و سرپرستى خزانه علمى مراکش نیز برعهده او گذاشته شد.

خزرجى، علاوه بر تصدى مناصب حکومتى، به تحقیق و تدریس نیز اشتغال داشت. از شاگردان و راویان حدیث از او فرزندش ابوعبداللّه، ابوخالدبن رفاعه و ابومحمدبن محمد قضاعى بودند (ابن‌ابّار، ج ۱، ص ۷۶ـ۷۷؛ ابن‌خطیب، ج ۱، ص ۱۸۳ـ۱۸۴؛ ابن‌فرحون، ص ۱۱۷ـ ۱۱۸؛ مراکشى، ج ۱، ص ۲۲۸ـ۲۲۹).

رحلت

خزرجى در ۵۶۹ در مراکش درگذشت. ابن‌طفیل، فیلسوف مشهور، که دوست و همسایه او بود، در رثایش شعر سرود (ابن‌ابّار، ج ۱، ص ۷۷؛ ابن‌فرحون، ص ۱۱۸؛ قس ابن‌خطیب، ج ۱، ص ۱۸۶ که سال وفات را ۵۵۹ ذکر کرده است).

خزرجى را محدّثى ثقه، فقیهى خوش‌حافظه، قاضى‌اى خوش نام، کاتبى بلیغ و شاعرى ماهر، و داراى سخاوت، مناعت طبع، مشتاق فراگیرى علم و گردآورىِ منابع علمى دانسته‌اند (ابن‌خطیب، ج۱، ص۱۸۳ـ۱۸۴؛ ابن‌فرحون، ص۱۱۷ـ ۱۱۸؛ براى نمونه اشعار او رجوع کنید به ابن‌خطیب، ج ۱، ص ۱۸۵؛ مقرّى، ج ۳، ص ۳۳۳).

آثار

آثار او عبارت‌اند از:

انوارالافکار فیمن دخل جزیره‌الاندلس من الزهاد و الابرار، که ناتمام ماند و فرزندش ابوعبداللّه آن را تکمیل کرد؛

و شرح کتاب حدیثى شهاب الاخبار ابوعبداللّه محمد قضاعى، مفسر و فقیه شافعى (ابن‌خطیب، همانجا؛ بغدادى، ج ۱، ستون ۸۶).



منابع :

(۱)ابن‌ابّار، التّکمله لکتاب الصّله، چاپ عزت عطار حسینى، قاهره ۱۳۷۵/ ۱۹۵۵؛
(۲) ابن‌خطیب، الاحاطه فى اخبار غرناطه، چاپ محمد عبداللّه عنان، قاهره ۱۳۹۳ـ۱۳۹۷/۱۹۷۳ـ۱۹۷۷؛
(۳) ابن‌فرحون، الدیباج المُذهب فى معرفه اعیان علماء المَذهَب، چاپ مأمون‌بن محیى‌الدین جنان، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
(۴) ابن‌قاضى، جذوه‌الاقتباس فى ذکر من حَلَّ من الاعلام مدینه فاس، رباط، ۱۹۷۳ـ۱۹۷۴؛
(۵) اسماعیل بغدادى، هدیه‌العارفین، ج ۱، در حاجى‌خلیفه، ج ۵؛
(۶) عباس‌بن ابراهیم مراکشى، اعلام بمن حلّ مراکش و اغمات من الاعلام، ج ۱، فاس ۱۳۵۵/۱۹۳۶؛
(۷) احمدبن محمد مقَّرى، نفح‌الطیب، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۳۸۸/۱۹۶۸٫

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۶ 

زندگینامه شیخ عبد الله یافعی (متوفی۷۶۸ه ق)

 عبد الله ، بن اسعد بن علی، مورخ، صوفی و شاعر شافعی یمنی قرن هفتم و هشتم. کنیه اش ابو محمد و القابش عفیف الدین، ابوالسعادات، ابوالبرکات و نزیل الحرمین بود. وی به سبب اقامت طولانی اش در مکه و مدینه، به نزیل الحرمین معروف شده است ( شرجی، ص ۱۷۲؛ مدرس، ج۶، ص ۳۸۶؛ خوانساری، ج۶،ص ۴۳ ). تاریخ دقیق تولد وی دانسته نیست. گفته اند که در سال ۶۹۸ به دنیا آمد( ابن تغری، ج۱۱، ص ۹۳؛ ابن ملقن، ص ۵۵۶ ).

به نوشتۀ برخی از تذکره نویسان، وی در عدن زاده شد و رشد یافت ( زرکلی، ج۴، ص ۷۲؛ ابن ملقن، همانجا؛ مناوی، ج۳، ص ۲۴ ). برخی نیز برآن اند که به عدن سفر کرده است ( کحاله، ج۶ ، ص ۳۴؛ اسنوی،ج۲،ص۳۳۰ ). نسبت او به یافع، یکی از قبایل حمیر( از قبایل یمن)، می رسد ( اسنوی، همانجا؛ ابن ملقن، همانجا؛ ابن شهبه، ج۳، ص۹۶ ).

یافعی در کودکی بازی نمی کرد( اسنوی، همانجا؛ ابن عماد، ج۶، ص ۲۱۱ ) و فقط با قرآن و علم مأنوس بود ( د.اسلام، ذیل مادّه؛ اسنوی، همانجا؛ عسقلانی، ج۲، ص۲۴۸ ).

وی در ابتدای حال بین انتخاب علم یا عبادت مردد بوده است. کتابی داشته که به مطالعۀ آن مشغول بوده، آن را گشوده و صفحه ای را دیده که هرگز ندیده بوده است ، مشتمل بر این ابیات:

کن عن همومک معرضا و کل الامور الی القضاء

فلربما اتسع المضیق و لربما ضاق الفضاء

و لرب امر متعب لک فی عواقبه رضاء

فلا تکن متعرضا الله یفعل ما یشاء

و خداوند سینه اش را برای علم گشود ( اسنوی، همانجا؛ جامی، ص ۵۸۶؛ شرجی، همانجا )

اساتید

یافعی ابتدا نزد ابوعبدالله محمد بن احمد الدهینی، معروف به بصال، وسپس از شرف الدین احمدبن علی الحرازی( قاضی و مفتی عدن) دانش آموخت( د.اسلام، همانجا؛ ابن شهبه، همان، ص۹۵؛ عسقلانی، همانجا ). در سال ۷۱۲ سفر به مکه را آغاز کرد، سپس به خلوت روی آورد و در کوهها به سیاحت پرداخت ( زرکلی،همانجا؛ عسقلانی،همانجا ). در طریقت پیرو شیخ علی بن عبدالله، معروف به طواشی، بود ( اسنوی، همانجا؛ ابن ملقن، همانجا ). سپس به مکه بازگشت و در آنجا مجاور شد و ازدواج کرد.

در مکه کتاب الحاوی الصغیر فی الفروع را نزد نجم الدین طبری فراگرفت و الجمل فی النحو را خواند (اسنوی،همانجا؛ ابن شهبه، همانجا ) و حدیث را از رضی طبری آموخت ( عسقلانی، همانجا؛ شوکانی، ج۱، ص ۳۷۸ ). او از همسرش جدا شد و ده سال تجرد اختیار کرد. در این مدت بین مکه و مدینه در رفت و آمد بود. نقل است که وارد مدینه نمی شد تا از پیامبر اذن بگیرد (شرجی، ص۱۷۳؛ نبهانی، ج۲، ص۲۵۰؛ مناوی، همان، ص ۲۵ ).

در سال ۷۳۴ به اورشلیم، دمشق و مصر سفر کرد ( د.اسلام، همانجا؛ عسقلانی، همانجا؛ شرجی، همانجا ). در مصر امام شافعی را ملاقات کرد و در قرافئه (مشهد ذوالنون مصری) اقامت گزید. در مجلس وعظ حسین حاکی، شیخ عبدالله المنوفی المالکی، حاضر شد و سپس به یکی از روستاهای مصر رفت و شیخ محمد المرشدی را ملاقات کرد و او بشارتهایی به یافعی داد. سپس به حجاز بازگشت و در مکه و مدینه در رفت و آمد بود. در سال ۷۳۸ سفری کوتاه به یمن کرد تا با مرشدش، شیخ علی طواشی،ملاقات کند ( اسنوی، همانجا؛ عسقلانی، همانجا).

ابتدا از دست ابوعبدالله بصال خرقۀ تصوف پوشید ( ابن شهبه، همان،ص ۵۷ ).بنا بر ریحانه الادب، نسبت خرقه و طریقت او، با چندین واسطه، به عبدالقادر گیلانی می رسد ( مدرس، همانجا ) .

یافعی، در سیرۀ عملی خود، فردی بسیار بخشنده و متواضع بود. تذکره نویسان از سلوک متدینانه و مهربانی وی با شاگردان و شهرتش به عنوان شخصی پرهیزکار سخن گفته اند. او، با وجود فقیر بودن، فقیران را به خود ترجیح می داد و به ایشان بسیار انفاق می کرد ( د.اسلام، همانجا ؛ اسنوی، همانجا ).

وی در رویاهای صادقه اش، پیامبر را دیده و به ولایت او بشارت داده است. همچنین اولیا خوابهای بسیاری در بارۀ ولایت او دیده اند ( شرجی، صص ۱۷۶-۱۷۳ ). گفته اند که وی به درجۀ قطبیت رسیده بود ( قاموس الاعلام، ج۴، ص ۴۷۸۴؛ مدرس، همانجا؛ خوانساری،ج۶، ص ۴۳)

یافعی در علوم ظاهری و باطنی عالم بوده است، از جمله در زبان عربی، فقه، حساب و تصوف ( کحاله، همانجا؛ ابن تغری، همانجا؛ جامی،ص۵۸۵ ). فراغتش در مکه به او اجازه داد آثار بسیاری پدید آورد. به نقل از اسنوی، وی در بسیاری علوم تصانیفی دارد که اکثر آنها کم حجم اند، حاوی مسائل پیچیده. یافعی قصیده ای مشتمل بر حدود بیست علم، از جمله صرف و نحو و عروض، دارد. بیشتر تصانیفش به نظم است ( اسنوی، صص ۱۳۲-۱۳۱ ). قصیده ای نیز در مدح حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم دارد (مدرس، همانجا؛ طاش کبری زاده، ج۱، ص ۲۴۵ )

یافعی همواره تعصب اشعری را رعایت می کرده است و آثاری در این باره دارد. سخنی هم در ذم ابن تیمیه و حنابله گفته است ( د.اسلام، همانجا؛ ابن شهبه، همان، ص ۹۶؛ مدرس،همانجا ). وی ابن عربی را بزرگ می داشت ( د.اسلام، همانجا؛ عسقلانی، ص۲۴۹؛ شوکانی، همانجا ).

رحلت

او در ۲۰ جمادی الاخرۀ سال ۷۶۸ درگذشت و در باب مصلی، نزد فضیل عیاض، دفن شد ( کحاله، همانجا؛ بروکلمان، ج۲، ص ۲۲۷ ). فقط در مفتاح السعاده سال وفات او ۷۶۷ نوشته شده است( طاش کبری زاده، همانجا ). بغدادی نیز، به اختلاف، سالهای ۷۷۱ و ۷۶۸ را ذکر کرده است (ج۱، ستونهای ۹۰ و ۷۱۹ ).

آثار

آثار یافعی عبارت اند از:

۱) روض الریاحین فی حکایات الصالحین ( نام دیگر آن: نزهه العیون للنواظر و تحفه القلوب و الحواضر /الخواطر)، که کتاب اصلی اوست و در آن، شرح حال پانصد صوفی را نوشته است. فصل اول، مقدمه ای است در فضایل اولیا و صالحان. فصل دوم، اثبات کرامات اولیا. فصل سوم، پاسخ فقهایی است که کرامات اولیا را انکار می کنند. فصل چهارم، در بیان مذهب و عقاید اولیا، و خاتمه هم در توحید خداوند رحمن است. این اثر چندین بار چاپ، و چند بار هم تلخیص شده است( یافعی، روض الریاحین،ص ۴).

۲) مراه الجنان و عبرات الیقضان، که کتابی تاریخی است، در چهارجلد، که در آن، حوادث را تا سال ۷۵۰ بیان کرده است.

۳) نشر المحاسن الغالیه فی فضل المشایخ (المحاسن) الصوفیه، در تصوف اسلامی، در ده فصل. وی در ضمن مطالب از قصایدی شاهد ودلیل آورده است. قصد وی در این کتاب، جمع بین شریعت و تصوف است؛ از این رو، عنوان دومی به کتاب داده است: کفایه المعتقد فی نکایه المنتقد ( یافعی،۱۴۲۴، مقدمه ).

۴) مرهم العلل المعضله فی الرد علی الائمه المعتزله، در رد نظریۀ معتزله دربارۀ صفات و قدرت. در این کتاب نیز از اشعارش برای اقامۀ دلیل استفاده کرده است ( یافعی، ۱۴۱۲،ص۱۴-۱۵).

۵) الدر النظیم فی فضل (خواص) القرآن العظیم و الآیات، که رسالۀ کوتاهی دربارۀ منفعت خواندن قرآن و نماز است.

۶) الارشاد و التطریز فی فضل الله و تلاوه کتابه العزیز ( برای آگاهی از دیگر آثار او، رجوع کنید به کحاله، همانجا؛ بغدادی،ج۱، ستونهای ۱۴۵، ۵۶۹، ج۲، ستونهای ۶، ۱۱۰، ۶۱۰؛ حاجی خلیفه، ج۱، ستونهای ۶۸،۹۰،۱۱۷،۳۴۲،۷۱۹،۷۴۳ ،۹۱۸؛ ج۲، ستونهای۱۵۰۱ ،۱۶۴۷،۱۸۴۱،۱۸۸۵،۱۹۴۴ ، ۱۹۵۲،۱۹۶۷، ۱۹۸۰ ، ۱۹۹۰).



منابع :

(۱)جمال الدین ابن تغری، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و قاهره، قاهره[بی تا]؛
(۲) ابن بکر قاضی ابن شهبه، طبقات الشافعیه،ج۳،عبدالله انیس الطباع،[بی جا]،۱۴۰۷ / ۱۹۸۷م؛
(۳)ابوالفلاح ابن عماد حنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، بیروت۱۳۹۹ /۱۹۷۹م؛
(۴) ابن ملقن، طبقات الاولیاء، نورالدین شریبه، [بی جا]،۱۴۰۶ /۱۹۸۶م؛
(۵) عبدالرحیم اسنوی، طبقات الشافعیه، کمال یوسف الحوت، بیروت۱۴۰۷/۱۹۸۷م؛
(۶) اسماعیل باشا بغدادی، ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون،[بی جا]،۱۹۴۵م؛
(۷) عبدالرحمن جامی، نفحات الانس، تهران۱۳۳۶ش؛
(۸) حاجی خلیفه، کشف الظنون، [بی جا]،۱۹۴۱م؛
(۹) محمد باقرخوانساری، روضات الجنات، محمدباقرساعدی، تهران۱۴۰۱؛
(۱۰) خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت۱۹۸۶م؛
(۱۱) سامی، قاموس الاعلام، استانبول۱۳۱۶؛
(۱۲) ابوعباس شرجی، طبقات الخواص اهل الصدق و الاخلاص، [بی جا]،۱۴۰۶ /۱۹۸۶م؛
(۱۳) محمد شوکانی، البدرالطالع بمحاسن من بعد القرن السابع، بیروت [بی تا]؛
(۱۴) طاش کبری زاده،مفتاح السعاده و مصباح السیاده فی موضاعات العلوم، بیروت۱۴۰۵/۱۹۸۵م؛
(۱۵) ابن حجرعسقلانی، الدررالکامنه فی اعیان المائه الثامنه، بیروت۱۴۱۴/۱۹۹۳م؛
(۱۶) عمررضا کحاله، معجم المولفین، بیروت [بی تا]؛
(۱۷) محمدعلی مدرس، ریحانه الادب،ج۶، تهران۱۳۶۹ش؛
(۱۸) عبدالروف مناوی،الکواکب الدریه فی تراجم الساده الصوفیه، عبدالحمیدصالح حمدان،قاهره [بی تا]؛
(۱۹) یوسف نبهانی،جامع کرامات الاولیاء، ابراهیم عطوه عوض، بیروت۱۴۱۱؛
(۲۰)عبدالله بن اسعد یافعی، نشرالمحاسن الغالیه فی فضل مشایخ الصوفیه،عبدالناصر سعدی،قاهره ،۱۴۲/۲۰۰۴م؛
(۲۱) همو، مرهم العلل المعضله فی الرد علی الائمه المعتزله، محمود محمد محمود حسن نصار، بیروت۱۴۱۲¬/ ۱۹۹۲م؛
(۲۲) همو، روضه الریاحین، [بی جا] [بی تا]؛
(۲۳) The First Encyclopaedia of Islam, Yafii,vol.8, Leiden, 1987.
(۲۴) C.Brockelmann,Geschichte Der Arabischen Litteraur,vol.2,Leiden,1938.

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۱۶ 

زندگینامه میرزا فضل‌اللّه خاورى شیرازى(مؤلف تاریخ ذوالقرنین)

 میرزا فضل‌اللّه، مورخ و شاعر دورۀ قاجار و مؤلف تاریخ ذوالقرنین. وى در دهۀ ۱۱۹۰ در شیراز به دنیا آمد. پدرش میرزا عبدالنبى شریفی‌حسینى و مادرش، دختر آقامحمدهاشم ذهبى و نوۀ دخترى سید قطب‌الدین (از عرفاى فرقۀ ذهبیه) بود (فسایى حسینى، ج ۲، ص ۹۴۵؛ دیوان بیگى، ج ۱، ص ۵۳۵).

هنگامى که حسینعلى میرزا فرمانفرما، پسر فتحعلى شاه، در ۱۲۱۴ حاکم فارس شد، خاورى شیرازى به عنوان ندیم مخصوص وى همراه او شد (دیوان بیگى، ج ۱، ص ۵۳۶). خاورى در ۱۲۱۹ برای بازپس‌گیرى املاک موروثی‌اش به تهران رفت و با میرزا محمدشفیع، صدراعظم وقت، ملاقات کرد. صدراعظم او را به شاه معرفى نمود و از آن هنگام تا فوت صدراعظم (۱۲۳۴)، خاورى در تهران دبیر رسائل و منشى دیوان صدارت بود (خاورى شیرازى، ۱۳۸۰ش، ج ۱، ص ۶؛ رجوع کنید به دیوان‌بیگى، همانجا، که مدت اقامت او را در تهران تا ۱۲۳۴، پانزده سال دانسته است؛ قس زرگری‌نژاد، ۱۳۷۷ش، ص :۳ ده سال).

پس از فوت میرزا محمدشفیع، خاورى شیرازى به عنوان وزیر محمودمیرزا، پسر فتحعلی‌شاه، به نهاوند رفت. این مأموریت مورد رضایت خاورى نبود و ظاهرآ به اصرار شاه آن را پذیرفته بود (رجوع کنید به خاورى شیرازى، ج ۱، ص ۷). محمودمیرزا در ۱۲۴۱ به حکومت لرستان گمارده شد. خاورى اشاره کرده است که محمودمیرزا دوبار به جان او سوء قصد نمود (همان، ج ۲، ص ۹۸۷).

پس از محمودمیرزا، برادرش همایون‌میرزا، حاکم نهاوند شد. او نیز همچون محمودمیرزا با مردم بد سلوک بود. در زمان حکومت او، اموال خاورى را غضب کردند و خودش را نیز هفت ماه در قلعۀ روئین‌دز ــکه محمودمیرزا آن را ساخته بودــ حبس کردند (همان، ج ۲، ص ۶۹۸)، زیرا محمودمیرزا و همایون‌میرزا با شیخعلی‌میرزا، برادر ناتنى آنان و حاکم ملایر، اختلاف داشتند و چون خاورى با محمدحسن شیرازى، وزیر شیخعلی‌میرزا، نسبت فامیلى داشت، خاورى متهم به همراهى با حاکم ملایر شد (همانجا؛ اعتضادالسلطنه، ص ۲۰۹؛ زرگری‌نژاد، ۱۳۷۷ش، ص ۴).

خاورى پس از هفت ماه موفق به فرار شد و به قریۀ آورزمان ملایر، در دو فرسخى نهاوند، پناه برد. سپس با خانواده‌اش به قریه چوبینِ (دولت‌آباد کنونى) ملایر و مقر شیخعلى میرزا رفت و حدود دوازده روز در خانۀ محمدحسن شیرازى اقامت کرد. سپس، شیخعلى میرزا او و خانواده‌اش را با سکه‌هاى طلا و نقره و اسب و استر و غیره به سلطان‌آباد کزّاز (اراک کنونى) و خدمت غلامحسین‌خان سپهدار، داماد شاه، فرستاد. پس از آن در جمادی‌الاولى ۱۲۴۴، خاورى به قم رفت و موفق به دیدار شاه که به آن شهر رفته بود، شد (رجوع کنید به خاورى شیرازى، ج ۲، ص ۶۹۷ـ۶۹۹).

پس از آن، خاورى بار دیگر به تهران بازگشت و منصب ملفوفه‌نگارى (نگارش فرمان شاه با مهر کوچک و بدون ثبت) را به عهده گرفت (همان، ج ۲، ص ۷۰۰). ظاهرآ خاورى پیش از آن نیز چنین شغلى داشته است (همانجا). خاورى تا ۱۲۵۱ این شغل را داشت و پس از آن، تنها اطلاع از وى مربوط به سال ۱۲۵۴ است که مشغول تألیف تذکره خاورى بود (خاورى شیرازى، ۱۳۷۹ش، ص ۱۳۵؛ رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۹، بخش اول، ص ۲۸۸، که ذکر کرده است خاورى شیرازى تا ۱۲۶۳ زنده بوده است).

رحلت

تاریخ فوت خاورى در منابع ذکر نشده و تنها در فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه ملى ملک (افشار، دانش‌پژوه، ج ۲، ص ۳۸۶ مکرر) تاریخ فوت او ۱۲۶۶ آمده است. وى در شیراز فوت کرد و در همانجا نیز دفن شد (خاورى شیرازى، مقدمه افشارفر، ج ۱، ص سی‌وپنج).

آثار

خاورى شیرازى آثارى از خود به جاى گذاشته است که مهم‌ترین آنها، تاریخ ذوالقرنین، مشتمل بر دو جلد و یک خاتمه است. جلد اول «نامه خاقان» و جلد دوم «رساله صاحبقرانى» نام دارد. جلد اول حاوى شرح اصل و نسب و طایفه قاجار و حوادث ۱۲۱۲ تا ۱۲۴۲ است. جلد دوم از وقایع ۱۲۴۲ آغاز و به مرگ فتحعلی‌شاه و جلوس محمدشاه (۱۲۵۰) و وقایع ۱۲۵۱ پایان می‌یابد (همان، ج ۱، ص ۹). خاتمه کتاب نیز به نام «خاتمه روزنامچه همایون» شامل اخلاق و صفات فتحعلى شاه، ذکر زنان و رامشگران، فرزندان و بستگان وى است.

خاورى در آوردن خاتمه از محمدصادق وقایع‌نگار مروزى تقلید کرده است. هدایت و سپهر با اندک تفاوتى، این قسمت کتاب تاریخ ذوالقرنین را در انتهاى کتابهاى خود آورده‌اند (زرگری‌نژاد، همانجا). خاورى این کتاب را به درخواست فتحعلى شاه نوشت. پیش از وى، محمدصادق وقایع‌نگار مروزى در تاریخ جهان‌آرا و میرزا محمدرضى تبریزى در زینت‌التواریخ به ثبت وقایع سلطنت فتحعلى شاه مبادرت کرده بودند.

با اینکه تاریخ جهان‌آرا شامل حوادث ۳۶ سال سلطنت فتحعلى شاه است، نثر پیچیده و نیز اختصار وقایع و حتى افتادگى بسیارى از رویدادها در تاریخ جهان‌آرا سبب شد تا شاه از خاورى شیرازى بخواهد که کتابى در تاریخ قاجار، با انشایى ساده و عباراتى به دور از تکلف بنویسد (زرگری‌نژاد، همانجا؛همو، ۱۳۸۰ش، ص ۲۱۹). زینت‌التواریخ نیز تنها ده سال از حوادث سلطنت فتحعلى شاه را در برداشت (خاورى شیرازى، ج ۱، ص ۸).

تاریخ ذوالقرنین از کامل‌ترین منابع صدر قاجار محسوب می‌شود. به لحاظ ساده‌نویسى و درج غالب رویدادهاى دوره فتحعلی‌شاه، هیچ اثرى به پاى آن نمی‌رسد. تقریبآ تمام مورخان بعد از خاورى در دورۀ قاجار، شیوۀ نگارش او را در پیراستگى کلام از صنایع لفظى و معنوىِ آزار دهنده مورد استفاده قرار داده‌اند.

این کتاب منبع اصلى تاریخ‌نویسان دورۀ ناصرى ( ۱۲۶۴ـ۱۳۱۳)، چون هدایت در تألیف روضهالصفاى ناصرى، سپهر در ناسخ‌التواریخ، اعتضادالسلطنه در اکسیرالتواریخ و نیز خورموجى در تألیف حقایق‌الاخبار ناصرى بوده است (زرگری‌نژاد، ۱۳۷۷، ص ۴؛همو،۱۳۸۰ش، ص ۲۲۲،۲۳۲). تاریخ ذوالقرنین نخستین‌بار در ۱۳۸۰ش با تصحیح ناصر افشارفر در تهران به چاپ رسید. چاپ دیگرى از بخشى از تاریخ ذوالقرنین، مربوط به دورۀ دوم جنگهاى ایران و روس به ضمیمۀ مآثر سلطانیه، به تصحیح غلامحسین زرگری‌نژاد در ۱۳۸۳ش در تهران منتشر شده است.

خاورى شیرازى شعر نیز می‌سرود و خاورى تخلص می‌کرد (خاورى شیرازى، ج ۱، ص ۶؛قس هدایت، ج ۲، بخش اول، ص :۲۸۵ خاور). دیوان اشعار او با عنوان مهرخاورى شامل پانزده هزار بیت قصیده و غزل است (خاورى شیرازى، ج ۱، ص ۹). پس از سرودن این دیوان، خاورى به تألیف تاریخ ذوالقرنین پرداخته است (همانجا). آثار دیگر خاورى دیوان یوسف و زلیخا شامل هفتاد هزار بیت (آقابزرگ طهرانى، ج ۹، بخش اول، ص ۲۸۸) و تذکره خاورى است.

این تذکره در اخلاق و رفتار فتحعلى شاه، زنان، فرزندان، نوه‌ها و سایر بستگان اوست، در سه باب و هشت فصل. این کتاب در ۱۳۷۸ش به تصحیح میرهاشم محدث در زنجان منتشر شد. خاورى همچنین خبر از تألیف تاریخ جدیدى دربارۀ حوادث سلطنت محمدشاه (۱۲۵۰ـ۱۲۶۴) داده که گویا به اتمام نرسانده است (خاورى شیرازى، ج ۲، ص ۹۳۷؛رجوع کنید به فسایى حسینى، ج ۲، ص ۹۴۶، پانویس ۲؛زرگری‌نژاد، ۱۳۷۷ش، ص ۵، آثار بسمل شیرازى را که هدایت در مجمع‌الفصحاء، ج ۲، بخش اول، ص ۱۸۲ ذکر کرده است، به خاورى شیرازى نسبت داده‌اند.



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، قم ۱۳۶۶؛
(۲) علیقلى میرزااعتضادالسلطنه، اکسیر التواریخ، چاپ جمشید کیانفر، تهران ۱۳۷۰ش؛
(۳) ایرج افشار و محمدتقى دانش‌پژوه، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه ملى ملک، تهران ۱۳۵۴ش؛
(۴) فضل‌اللّه خاورى شیرازى، تاریخ ذوالقرنین، چاپ ناصر افشارفر، تهران ۱۳۸۰ش؛
(۵) همو، تذکره خاورى، چاپ میرهاشم محدث، زنجان ۱۳۷۸ش؛
(۶) احمد دیوان‌بیگى، حدیقهالشعرا، چاپ عبدالحسین نوائى، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۷) غلامحسین زرگری‌نژاد، «تاریخ ذوالقرنین: متنى مهم درباره صدر قاجاریه و میرزافضل‌اللّه خاورى شیرازى»، کتاب ماه، سال ۲، ش ۱ (آبان ۱۳۷۷)؛
(۸) همو، «خاورى شیرازى و تثبیت مکتب تاریخ‌نویسى استرآبادى»، تاریخ، سال ۲، ش ۱ (۱۳۸۰ش)؛
(۹) میرزاحسن فسائى حسینى، فارسنامه ناصرى، چاپ منصور رستگار فسائى، تهران ۱۳۶۷ش؛
(۱۰) رضاقلی‌خان هدایت، مجمع‌الفصاء، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۳۹ش.

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۵ 

زندگینامه احمد خزرجى انصارى(متوفی۵۶۹ه ق)

 احمد بن عبدالرحمان، کنیه‌اش ابوالعباس، مورخ، محدّث و فقیه مالکى قرن پنجم و ششم. اجداد او اهل سرقسطه بودند که به بلنسیه* مهاجرت کردند (ابن‌خطیب، ج ۱، ص ۱۸۲ـ۱۸۳؛ ابن‌قاضى مکناسى، ج ۲، ص ۴۰۸). به نوشتۀ شرح‌حال‌نگاران، پدرش، عبدالرحمان، محدّث و فقیهى متمایل به تصوف بود که در طلب علم به مناطق گوناگون اندلس سفر کرد (ابن‌قاضى مکناسى، ج ۲، ص ۴۰۸ـ۴۰۹).

اساتید

احمد خزرجى در ۴۹۲ در مریه ، از شهرهاى اندلس، به دنیا آمد و همراه پدرش به سَبته و فاس رفت (رجوع کنید به ابن‌ابار، ج ۱، ص ۷۷؛ ابن‌خطیب، ج ۱، ص ۱۸۳؛ ابن‌فرحون، ج ۱، ص ۱۱۸؛ قس ابن‌خطیب، ج ۱، ص ۱۸۶، که سال تولد را ۵۰۲ دانسته است). وى قرآن را با قرائتهاى هفت‌گانه نزد پدرش و ابوالحسن تُطیلى فراگرفت و در ادبیات عرب از محضر ابوالحسن‌بن باذش و ابوالقاسم‌بن ابرش بهره برد. همچنین فقه و حدیث را از مشایخ متعددى چون ابواسحاق یَحصُبى، سفیان‌بن عاصى و غالب‌بن عطیّه اخذ کرد (ابن‌ابار، ج ۱، ص ۷۶؛ ابن‌خطیب، ج ۱، ص ۱۸۴؛ ابن‌فرحون، ج ۱، ص ۱۱۷).

خزرجى پس از آموختن علوم رایج زمان خویش در مراکش سکونت گزید. او که در خوشنویسى مهارت یافته بود، آثار بسیارى را استنساخ نمود. ابن حسّون، قاضى مراکش، او را منشى خود کرد و خزرجى در آنجا و بلنسیه به قضاوت رسید. وى پس از غلبه موحدون بر مراکش در ۵۴۱، به سلک عالمان رسمى درآمد و عبدالمؤمن‌بن على و فرزندش یوسف، حاکمان آنجا، او را به مناصب حکومتى و قضایى در مراکش و سپس در غرناطه و اشبیلیه گماردند و سرپرستى خزانۀ علمى مراکش نیز برعهدۀ او گذاشته شد.

شاگردان

خزرجى، علاوه بر تصدى مناصب حکومتى، به تحقیق و تدریس نیز اشتغال داشت. از شاگردان و راویان حدیث از او فرزندش ابوعبداللّه، ابوخالدبن رفاعه و ابومحمدبن محمد قضاعى بودند (ابن‌ابار، ج ۱، ص ۷۶ـ۷۷؛ ابن‌خطیب، ج ۱، ص ۱۸۳ـ۱۸۴؛ ابن‌فرحون، ج ۱، ص ۱۱۷ـ۱۱۸؛ مراکشى، ج ۱، ص ۲۲۸ـ۲۲۹).

رحلت

خزرجى در ۵۶۹ در مراکش درگذشت. ابن‌طفیل، فیلسوف مشهور، که دوست و همسایۀ او بود، در رثایش شعر سرود (ابن‌ابار، ج ۱، ص ۷۷؛ ابن‌فرحون، ج ۱، ص ۱۱۸؛ قس ابن‌خطیب، ج ۱، ص ،۱۸۶ که سال وفات را ۵۵۹ ذکر کرده است).

خزرجى را محدّثى ثقه، فقیهى خوش حافظه، قاضی‌اى خوش نام، کاتبى بلیغ و شاعرى ماهر، و داراى سخاوت، مناعت طبع، مشتاق فراگیرى علم و گردآورىِ منابع علمى دانسته‌اند (ابن‌خطیب، ج ۱، ص ۱۸۳ـ۱۸۴؛ابن‌فرحون، ج ۱، ش ۱۱۷ـ۱۱۸؛براى نمونه اشعار او رجوع کنید به ابن‌خطیب، ج ۱، ص ۱۸۵؛مقرى، ج ۳، ص ۳۳۳).

آثار

آثار او عبارت‌اند از:

انوارالافکار فیمن دخل جزیرهالاندلس من الزهاد و الابرار، که ناتمام ماند و فرزندش ابوعبداللّه آن را تکمیل کرد؛
و شرح کتاب حدیثى شهاب الاخبار ابوعبداللّه محمد قضاعى، مفسر و فقیه شافعى (ابن‌خطیب، همانجا؛بغدادى، ج ۱، ستون ۸۶).



منابع :

(۱) ابن‌الابار، التکمله لکتاب الصله، چاپ عطار حسینى، قاهره ۱۹۵۶/۱۳۳۵؛
(۲) ابن‌خطیب، الاحاطه فى اخبار غرناطه، چاپ محمد عبداللّه عنان قاهره ۱۳۹۳ـ ۱۳۹۷/ ۱۹۷۳ـ۱۹۷۷؛
(۳) ابن‌فرحون، الدیباج المُذهَّب فى معرفه اعیان علماء المَذهَب، چاپ مأمون‌بن محیی‌الدین جنان، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
(۴) احمد ابن‌قاضى مکناسى، جذوهالاقتباس فى ذکر من حل من الاعلام مدینه فاس، رباط، ۱۹۷۴؛
(۵) اسماعیل باشا بغدادى، هدیهالعارفین، استانبول ۱۹۵۲؛
(۶) عباس‌بن ابراهیم مراکشى، الاعلام بمن حل مراکش و اغمات من الاعلام، رباط، ۱۳۵۵/۱۹۳۶؛
(۷) احمدبن محمد مقرى، نفح‌الطیب، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۳۸۸/۱۹۶۸٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۵