زندگینامه عایشه عبدالرّحمان«بنت الشّاطی»(متوفی آذر ۱۳۷۷/ دسامبر ۱۹۹۸)

بنت الشّاطی ، عایشه عبدالرّحمان ، بانوی مؤلّف و محقّق مصری در ادبیات عرب و علوم قرآنی . در ۱۳۳۱/ ۱۹۱۳ در دَمیاط مصر متولد شد و در همانجا رشد یافت . او نزد پدرش که از تربیت یافتگان الازهر بود ادبیات عربی و قرآن آموخت . با وجودِ مخالفت پدر، تحصیلات غیردینی خود را در مدارس مصر گذراند و در جوانی در مجله النهضه آغاز به نشر شعر و مقاله کرد و مدتی بعد منتقد ادبی روزنامه الاهرام شد.

در ۱۳۱۵ش /۱۹۳۶ به دانشکده ادبیاتِ دانشگاه فؤاد اول (دانشگاه قاهره کنونی ) وارد شد و برای پنهان کردن هویت خود از پدرش ، نام مستعارِ بنت الشّاطی (دختر ساحل ) را برگزید. در ۱۳۲۹ ش / ۱۹۵۰ دکتری خود را با گذراندن پایان نامه ای درباره ابوالعلاء معرّی (متوفی ۴۴۹) از همان دانشگاه دریافت کرد (درباره علاقه او به ابوالعلاء و تحقیقات و تألیفاتش راجع به ابوالعلاء رجوع کنید به ماهر شفیق فرید، ص ۱۶۴ـ۱۷۳).

وی سال بعد، مدرّس زبان و ادبیات عرب در دانشگاه عین شمسِ قاهره شد. پس از بازنشستگی در اواخر دهه چهل شمسی / پایان دهه شصت میلادی ، استاد مطالعاتِ عالیِ قرآنی در دانشگاه قرویین در شهر فاس مراکش گردید ( > دایره المعارف جهان اسلام آکسفورد < ، ذیل «عبدالرحمان ، عایشه »)

رحلت

و این مقام را تا زمان مرگ در آذر ۱۳۷۷/ دسامبر ۱۹۹۸ حفظ کرد (رضوان سید، ص ۱۴).

پیشینه ها و علایق ادبی بنت الشّاطی سبب شد که وی در دوران تحصیل در دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره علاقه مند و تا حدّی شیفته درسهای امین خولی (متوفی ۱۳۴۵ش /۱۹۶۶) شود و در مطالعات قرآنی بعدی خود روش ومکتب ادبی را در تفسیر برگزیند که بنیانگذار آن امین خولی بود (درباره مکتب ادبی در تفسیر رجوع کنید به دائره المعارف الاسلامیه ،ج ۵،ذیل «تفسیر»،ص ۳۶۸ـ ۳۷۴). او در ۱۳۲۴ ش / ۱۹۴۵ با امین خولی ازدواج کرد ( > دایره المعارف جهان اسلام آکسفورد < ، همانجا) و همواره از او متأثر ماند، به گونه ای که غالبِ تألیفات خود را به وی اهدا کرد.

پیروی از روش امین خولی ، بنت الشّاطی را یکی از چهار یا پنج قرآن پژوهِ مبرِّز در مکتب ادبی در تفسیر گردانده است ، اما او با دیگر شاگردان امین خولی چون شُکری محمد عَیّاد و محمداحمد خَلَف اللّه که همین روش را در مباحث مختلف تفسیر قرآن به کار گرفته اند تفاوتهایی دارد (درباره شباهت و تفاوت آثار این چهارتن رجوع کنید به شرقاوی ، ص ۳۰۲ـ۳۹۰؛ شریف ، ص ۴۹۱ـ۵۴۰؛ سفعان ، ص ۸۵ ـ ۱۲۵).

بنت الشّاطی در نوشته های تفسیری خود محتوای هر آیه را به گونه موضوعی و با دقت در همه آیات مشابه آن و نیز با توجه به سبکهای ادبی ، در قرآن بررسی می کند، ترتیب نزول آیات مشابه را در نظر می گیرد، به جستجوی قرائن و شواهدِ همراهِ آیات می پردازد، به تأویلهای خلاف ظاهر و اسرائیلیّات * توجه نمی کند، اکتشافات علمی و اقوالِ نحویان ، بلاغیان و مفسّران را بر الفاظ و آیات قرآن تحمیل نمی کند و می کوشد که معنای اصلی هر واژه را با نظرداشتِ دیگر کاربردهای قرآنی بیابد و تنها یک معنا، و نه وجوه و احتمالات متعدّد، در تفسیر آیات عرضه کند (بنت الشّاطی ، ۱۹۶۲ـ ۱۹۶۸، ج ۱، ص ۱۰ـ۱۱، ۱۷ـ ۱۸؛ سفعان ، ص ۱۱۵ـ۱۲۰؛ برای انتقاد از این روش رجوع کنید به شّرقاوی ، ص ۳۳۹ـ۳۴۷؛ شریف ، ص ۴۸۳).

وی با تکیه بر این روش ، چند سوره از جزء آخر قرآن را در التفسیر البیانی للقرآن الکریم ، که در دو مجلد در سالهای ۱۳۴۱ـ۱۳۴۷ ش / ۱۹۶۲ـ ۱۹۶۸ به چاپ رسیده است ، تفسیر می کند، اما در برخی از دیگر کتابهایش از این روش کمتر بهره می گیرد (رجوع کنید به ادامه مقاله ؛ برای دسته بندی جامعی از آرای قرآنی او رجوع کنید به جانسن ، ص ۶۸ـ۷۶).

بنت الشّاطی از معدود زنان مسلمان مصری عصر خویش است که در سطوح دانشگاهی شهرت و مقبولیت نسبی یافت . وی در محافل علمی و کنفرانسهای جهانی بسیاری شرکت جست ، استاد میهمان چند دانشگاه در کشورهای عربی بود و آثارش بارها در مصر و دیگر کشورهای عربی موردتقدیر قرار گرفت ( > دایره المعارف جهان اسلام آکسفورد < ، همانجا).

با رواج گرایشهای فمینیستی در میان زنان تحصیل کرده جهان عرب ، بنت الشّاطی کتاب و مقالاتی در این باره تألیف کرد. او در کتاب المفهوم الاسلامی لتحریر المرأه تساوی زن و مرد به مفهوم جدید آن را نمی پذیرد، اما بر اینکه زن و مرد یکدیگر را کامل کرده و برای تحقق بخشیدن به کمال وجودی خود به همدیگر نیاز دارند، تأکید می کند. به اعتقاد وی ، هر چند مطابق آیات قرآن ، مردان بر زنان حق سرپرستی دارند، اما هیچ یک از این دو، مسئول اعمال دیگری نیست و تفاوت نسل جدید زنان با گذشتگان در این است که زنان امروز از حقوق خدادادی خود باخبرند و می دانند که باید این حقوق را بگیرند و بطلبند، نه آنکه با لطائف الحیل آنها را به عنوان هدیه از چنگ مردان به درآورند (هوفمان ـ لد، ص ۳۶ـ۳۷).

آثار

بخشی از شهرت بنت الشّاطی در جهان اسلام و بویژه در ایران به سبب نوشته های او درباره زندگی پیامبر اسلام و زنان خاندان اوست . این نوشته ها، گرچه بر استنادهای تاریخی مبتنی است ، پردازش هنری و داستانی بسیار دارد و همین موضوع ، آنها را از غالبِ دیگر تألیفات سیره نویسی معاصر چون آثار طه حسین و محمدحسین هیکل متمایز می کند. از بنت الشّاطی ، جز مقالات پراکنده ای که در برخی مجلات و روزنامه ها نوشته ، بیش از شصت عنوان کتاب و رساله کوچک و بزرگ درباره اعجاز قرآن ، تفسیر، ادبیات عرب ، مسائل اجتماعی روز و زندگینامه پیامبر و زنان خاندان او به جا مانده است که مهمترین آنها، علاوه بر التفسیر البیانی للقرآن الکریم (رجوع کنید به سطور پیشین )،

عبارت است از:

الاعجاز البیانی للقران الکریم و مسائل ابن ازرق ، ۱۳۴۱ ش /۱۹۶۲، و چاپ جدید آن با اضافات در ۱۳۶۳ ش / ۱۹۸۴٫ وی در این کتاب پس از بررسی تاریخچه بحث اعجاز بیانی و بلاغی قرآن ، آن را تنها و مهمترین نوع اعجاز مورد اتّفاق در میان دانشمندان می داند و سپس می کوشد با ذکر نمونه هایی از بلاغت قرآن نشان دهد که هیچ ترادفی در واژگان قرآن یافت نمی شود و جایگزینی کلمات با یکدیگر امکان ندارد؛ هیچ حرفی زائد یا صرفاً مؤکّد نیست و یا برای پیوند کلمات یا تصحیح وزن کلام نیامده است ، بلکه همه حروف نقشی معنایی دارند (۱۹۶۲، ص ۱۳۹، ۲۰۹؛ برای انتقاد از این نظر رجوع کنید به جانسن ، ص ۷۳) و تنها به دلیل همان معنا به کار رفته اند. حسین صابری این کتاب را با عنوان اعجاز بیانی قرآن به فارسی ترجمه کرده است (چاپ ۱۳۷۶ ش )؛

مقال فی الانسان : دراسه قرآنیه ، ۱۳۴۸ش / ۱۹۶۹؛

الشخصیه الانسانیه : دراسه قرآنیه ، ۱۳۵۲ ش / ۱۹۷۳٫ بنت الشّاطی در این دو کتاب چندان بر روش ادبی و بیانی در تفسیر تکیه نمی کند، بلکه بیشتر به سبک اجتماعی و هدایتی در تفسیر یعنی روش عبده ، رشیدرضا و سیدقطب نزدیک می شود و با نثر ویژه خود می کوشد تا مسائل انسان شناختی و ارتباط انسان با مفاهیم اساسی دین را در پرتو آیات قرآن بشکافد (درباره تأثّر او از مفاهیم و مکاتب امروزی انسان شناسی و مقایسه ای میان آرای وی و علی شریعتی درباره شناخت انسان قرآنی رجوع کنید به وهیودی ، ص ۳۵ـ۴۵)؛

القرآن والتفسیر العصری ، ۱۳۴۹ ش / ۱۹۷۰٫ در این کتاب که مجموعه ای از مقالات وی در الاهرام است به نقد دیدگاههای عثمان امین در مجله صباح الخیر و بویژه آرای دکتر مصطفی محمود در کتاب القرآن ، محاوله لفهم عصری می پردازد و به کارگیری اکتشافات جدید علمی در فهم قرآن و تحمیل آنها بر آیات قرآن را سخت مردود می شمارد؛

تراجم سیّدات بیت النبوه ، این کتاب مجموعه پنج کتاب کوچکتر اوست که در شرح حال زنان خاندان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم (مادر، زنان و دختران پیامبر، زینب عقیله بنی هاشم ، و سکینه دختر امام حسین ) تألیف کرده و غالب آنها به فارسی ترجمه شده است ؛

(عناوین پاره ای ترجمه ها چنین است :

آمنه مادر پیامبر ؛

آمنه مادر پیغمبر اسلام ( ص )؛

زنان پیامبر ؛

بانوی کربلا ، زینب دختر زهرا ( ع )؛

شیرزن کربلا یا زینب دختر علی ( ع )؛

قهرمان کربلا، زینب دختر علی ( ع )؛

زینب بانوی قهرمان کربلا سکینه دختر سیدالشهدا ( ع ) یا ستاره درخشان سرزمین وحی ؛

مع المصطفی علیه الصلاه والسلام ، که سیدمحمد رادمنش آن را با عنوان با پیامبر به فارسی ترجمه کرده است (چاپ ۱۳۷۷ ش )؛

القرآن و قضایاالانسان ؛

الاسرائیلیات فی الغزو الفکری ؛

القرآن وحریه الاراده ؛

القرآن و حقوق الانسان ؛

کتابنا الاکبر ؛

من اسرار العربیه فی البیان القرآنی ؛

مع ابی العلاء فی رحله حیاته ؛

الحیاه الانسانیه عند ابی العلاء ؛

ابوالعلاء معرّی از مجموعه کتابهای «اعلام العرب »؛

الخنساء: الشاعره العربیه الاولی ؛

تراثنا بین ماض و حاضر ؛

لغتنا و الحیاه ؛

قیم جدیده للادب العربی ، القدیم و الحاضر ؛

علی الجسر: اسطوره الزمان و چاپ جدید آن با عنوان علی الجسر: بین الحیاه و الموت ، سیره ذاتیه که زندگینامه خودنوشت اوست ؛

رجعه فرعون : روایه مصریه ؛

سیدالعزبه : روایه مصریه واقعیه ؛

ارض المعجزات : رحله فی جزیره العرب ؛ الغفران : دراسه نقدیه ، که پایان نامه دکتری اوست ؛

جدید فی رساله الغفران .

وی همچنین چند اثر مهم ادبی و حدیثی را تصحیح و تحقیق کرده است :

رساله الصاهل والشاحج از ابوالعلاء معرّی ، قاهره ۱۹۷۵؛

رساله الغفران ابوالعلاء معرّی همراه با رساله ابن القارح ، قاهره ۱۹۶۹؛

مقدمه ابن الصلاح فی علوم الحدیث همراه با محاسن الاصطلاح سراج الدین عمر بلقینی ، قاهره ۱۹۷۴ ( > دایره المعارف جهان اسلام آکسفورد < ، همانجا؛ ماهر شفیق فرید، همانجا).



منابع :
(۱) عایشه بنت الشاطی ، الاعجاز البیانی للقرآن الکریم و مسائل ابن ازرق ، قاهره ۱۹۶۲؛
(۲) همو، التفسیر البیانی للقرآن الکریم ، قاهره ۱۹۶۲ـ ۱۹۶۸؛
(۳) دایره المعارف الاسلامیه ، ( تاریخ مقدمه ۱۹۶۹ ) ، ذیل «تفسیر» (از امین خولی )؛
(۴) علی سفعان ، المنهج البیانی فی تفسیر القرآن الکریم ، قاهره ۱۹۸۱؛
(۵) رضوان سید، «بنت الشاطی و الاءسلامیه الجدیده »، السفیر ، سال ۲۵، ش ۸۱۸۴ ، ۲۵ دسامبر ۱۹۹۸؛
(۶) عفت محمد شرقاوی ، الفکرالدینی فی مواجهه العصر: دراسه تحلیلیه لاتجاهات التفسیر فی العصر الحدیث ، قاهره ( ۱۹۷۶ ) ؛
(۷) محمدابراهیم شریف ، اتجاهات التجدید فی تفسیر القرآن الکریم فی مصر ، قاهره ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
ماهر شفیق فرید، «بنت الشاطی ء راهبه فی محراب أبی

(۸) العلاء»، الهلال ، سال ۱۰۷ (رمضان ۱۴۱۹/ ژانویه ۱۹۹۹)؛

(۹) Valerie J. Hoffman-Ladd, “Polemics on the modesty and segregation of women in contemporary Egypt”, International Journal of Middle East studies , vol. 19, no. 1, (February 1987), 23-50;
(۱۰) Johannes J. G. Jansen, The Interpretation of the Koran in modern Egypt , Leiden 1974;
(۱۱) The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world , ed. John L. Esposito, New York 1995, s.v.” ـ Abd al-Rah ¤ ma ¦ n, ـ A ¦ Ý ishah” (by Valerie J. Hoffman-Ladd);
Yudian Wahyudi, “Ali Shari ـ ati and Bint A l-Sha ¦ t ¤ i ف on free will:

(۱۲) a comparison”, Journal of Islamic Studies , IX, I (Jun 1998).

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۴ 

بازدیدها: ۱۳۸

زندگینامه سمیه اولین شهیده اسلام

سمیه » مادر عمار یاسر، از بانوان بسیار جلیل القدر و بزرگواری است که صدمات و رنج های زیادی را پس از گرویدنش به دین مبین اسلام، در راه خداوند متحمل شد و سرانجام به عنوان اولین بانوی شهید اسلام نام گرفت.

وی، دختر خباط و کنیز ابی حذیفه بن المغیره – رییس قبیله ی بنی مخزوم – بود (۱) و در میان کنیزان قریش کنیزی آزاد منش، عاقل و خوش قلب، نمکین و پاکدامن، مانند او وجود نداشته است.

همسرش یاسر، پسر عامر و از اعراب عنسی مذجحی قحطانی یمن بود که همراه دو برادرش «حارث » و «مالک » از یمن به مکه راه افتاد تا برادر چهارمش را که بر اثر قحطی و خشک سالی و فساد اوضاع حکومت یمن، آواره شده بود، پیدا کند.

پس از آن که سه برادر از پیدا کردن برادر گمشده ی خود مایوس شدند، مالک و حارث بازگشتند، ولی یاسر در مکه ماند و با رییس قبیله ی بنی مخزوم – ابی حذیفه بن مغیره – هم پیمان شد. (۲)

ابو حذیفه – که مرد مهربان و خوش قلبی بود – از یاسر نگهداری می کرد و یاسر نیز که از اکرام و مرحمت ابو حذیفه برخوردار بود، حداکثر وفاداری و خلوص را نسبت به او ابراز می داشت.

«ابو حذیفه » روزی به فکر هم پیمان عنسی خود افتاد تا برای او همسری انتخاب کند و او را از تنهایی نجات دهد و ضمنا امیدوار بود که خداوند فرزند شایسته ای به او بدهد; بدین جهت «سمیه » دختر خباط را، که شریف ترین و عفیف ترین کنیز وی بود، به ازدواج یاسر درآورد و پس از آن سمیه را نیز آزاد کرد و مقرر داشت که فرزندان این زن و شوهر نیز جزو آزادگان (احرار) شناخته شوند.طولی نکشید که از این ازدواج مبارک، پسری به نام «عمار» متولد شد.

وقتی حضرت خاتم الانبیا محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) به مقام نبوت مبعوث شد و آیین روشنگر اسلام را به طور غیر علنی وارد مکه نمود، یاسر و سمیه و فرزندشان عمار که در آن هنگام، جوانی رشید و قوی بود، جزو اولین نفراتی بودند که به دین مبین اسلام گرویدند و تمام خطرات احتمالی را با جان و دل پذیرا شدند.

با اسلام آوردن این خانواده و پذیرش آیین توحید و یکتاپرستی و نفی و طرد کفر و شرک، آزار و اذیت ها و شکنجه های کفار قریش نسبت به آن ها شروع شد و روز به روز فزونی می یافت و شدت می گرفت.

اشعه ی آتش بار آفتاب بر شهر مکه می تابید و آفتاب سوزان به صورت لهیب آتش به سر و صورت مردم برمی خورد و آن ها را بریان می کرد و اشعه ای که روی ریگ ها می تابید ریگ ها را می گداخت و تاثیر حرارت ریگ ها در یکدیگر، ریگزار مکه را به صورت کوره ی گداخته ای درآورده بود.

در این ریگزار داغ، ابوجهل مشغول شکنجه کردن یک زن و مرد سال خورده و یک مرد جوان بود. جلاد ها سنگ های سنگینی روی سینه ی هر یک از این سه نفر گذاشته و به سختی آن ها را شکنجه و آزار می دادند.

ابو جهل می گفت: یکی از این سه امر موجب نجات و آسایش شما خواهد بود: ۱٫ سب و شتم پیامبر; ۲٫ تبری جستن از او; ۳٫ رجوع به لات و عزی. ولی از زبان آن ها جملاتی غیر از «الله اکبر» و «لا اله الا الله » و بد گفتن به لات و عزی و یاد کردن نام مبارک پیامبر با کمال احترام چیزی شنیده نمی شد. (۳)

در نتیجه ی این استقامت و بردباری شگفت آور، شکنجه های ابوجهل بر آن ها فزونی می گرفت; زره های آهنین بر بدن مبارکشان می کرد و آن ها را در آفتاب سوزان صحرای مکه نگاه می داشت; به نحوی که حرارت آفتاب و داغی آهن بدنشان را می پخت و مغزشان را به جوش می آورد. (۴)

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و اله) که رحمه للعالمین بود، برای هم دردی و تفقد از حال آن ها به نزدشان می آمد، پشت سر هر یک از آن ها قرار می گرفت و با دست بدنشان را نوازش می داد و با کمال رافت و محبت می فرمود:«صبرا یا آل یاسر فان موعدکم الجنه (۵) ; ای افراد خاندان یاسر شکیبا باشید! موعد شما بهشت است » و نیز رو به آسمان می کرد و می گفت: «خدایا! آل یاسر را بیامرز که من آن چه از عهده ام ساخته بود انجام دادم. (۶)

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) تا جایی که امکان داشت در کنار آن ها می نشست و از آنان تفقد می کرد، حزن و اندوهی که پیامبر را از ملاحظه ی وضع این تازه مسلمان ها فرا می گرفت، کمتر از تاثیر آهن گداخته ای نبود که بدن های آن ها را داغ می کرد. حضرت سپس برمی خاست و برای انجام سایر شئون اسلام قیام می کرد و با کمال شکیبایی با آن ها وداع می نمود.

همین که پیغمبر از نزد آنان حرکت می کرد و می رفت، جنون ابوجهل اوج می گرفت و خشم او فزونی می یافت، لذا دستور می داد تا جلادها، بیچارگان ستم دیده را در آب غرق کنند.پس از آن که آل یاسر را در آب می انداختند و دوباره سر از آب در می آوردند زبانشان به حمد خدا و درود بر پیغمبر (صلی الله علیه و اله) به کار می افتاد و به لات و عزی طعن می زدند و به ابوجهل بد می گفتند.

روزی عمار به پیامبر (صلی الله علیه و اله) گفت: «یا رسول الله: بلغ العذاب من امی کل مبلغ; ای رسول خدا! شکنجه ی مادرم (به دست کفار قریش) از حد گذشته است » پیامبر به او فرمودند: «صبرا یا ابا الیقظان! اللهم لا تعذب احدا من آل یاسر بالنار; ای ابا یقظان! صبر کن » و رو به آسمان کرد و گفت: «خداوندا! هیچ کدام از خاندان یاسر را در عذاب و آتش خودت مسوزان » .

روزگار مکه به همین ترتیب با سختی و شدت هر چه تمام تر برای تازه مسلمان ها از جمله «سمیه » و همسر و فرزندش، سپری شد تا این که سرانجام سال پنجم بعثت فرا رسید.در یکی از روزها که «سمیه » این بانوی با فضیلت و صبور، تحت آزار و اذیت و شکنجه ی جلادان بود، ابوجهل علیه الویل نیزه ای بر قلبش وارد کرد که روحش به شاخسار جنان پرواز نمود. (۷)

و مقدر این بود که اولین بانوی شهید اسلام کنیزی باشد که به لباس شرافت اسلام مشرف و مزین گشته و روحی به وسعت دریاها و بلندای آسمان ها دارد.و از این جاست که او نیز یکی از سیزده یا پنجاه یار باوفای دولت و حکومت جهانی بقیه الله الاعظم – ارواحنا فداه – نام گرفته است.



۱٫ بحار الانوار، ج ۱۸، ص ۲۴۱ ; ریاحین الشریعه، ج ۴، ص ۳۵۳ ; معارف و معاریف، ج ۶، ص ۳۳۴; تراجم اعلام النساء، ج ۲، ص ۲۱۵٫

۲٫ منتهی الآمال، ص ۱۶۰- ۱۶۱٫

۳٫ عمار یاسر، پیشاهنگ اسلام و پرچمدار علی (علیه السلام)، ص ۷۱٫

۴٫ ریاحین الشریعه، ج ۴، ص ۳۵۳; منتهی الآمال، ص ۱۶۱٫

۵٫ منتهی الآمال، ص ۱۶۱٫

۶٫ عمار یاسر، پیشاهنگ اسلام و پرچمدار علی (علیه السلام)، ص ۷۲٫

۷٫ اعلام النساء المؤمنات، ص ۵۱۸ ; بحار الانوار، ج ۱۸، ص ۲۴۱٫

بازدیدها: ۱۵۵۴

زندگینامه فضه نوبیه

فـضـه نـوبـیـه , در یـکـى از جـنـگ ها به اسارت ارتش اسلام درآمدو پیغمبر اسلام (ص )وى را به خدمتگزارى فاطمه (س ) مامورکرد.
وى در جایگاه رفیعى از ایمان و تقوا قرار داشت و در نطق و خطابه , زبردست بود.زهد و پرهیزگارى او, داستان کم نظیرى دارد.عـشق و ارادت او به خاندان پیغمبر(ص )و بخصوص حضرت فاطمه (س ), ماجرایى است که کمتر مى توان آن را توصیف کرد.

او در مـدت بیست سال از زندگى خود, حتى گفتگو و مکالمات عرفى خود را با آیات قرآن کریم به دیگران مى فهماند.
عبداللّه مبارک مى گوید:در سفرحج از کاروان عقب افتادم .
دربیابان به زنى برخوردم , پرسیدم :کیستى ؟.
گفت :وقل سلام فسوف یعلمون ,بگو سلام , که به زودى مى دانید.
بر او سلام کردم و گفتم :در این جا چه کار مى کنى ؟.
گفت :من یهد اللّه فماله من مضل ,هر که را خدا هدایت کند, گمراه کننده اى برایش نیست .
گفتم :جنى یا انسان ؟.
گفت :یا بنى آدم خذوا زینتکم , اى فرزندان آدم , زینت هاى خود را برگیرید.
گفتم :از کجا مى آیى ؟.
گفت :ینادون من مکان بعید ,از جایگاهى دور فرا خوانده مى شوند.
گفتم :کجا مى روى ؟.
گفت :وللّه على الناس حجالبیت , بر مردم است که براى خدا حج را به جاى آورند.
گفتم :غذا مى خواهى ؟.
گفت :و ما جعلنا هم جسدا لا یاکلون الطعام ,آنها را مرده قرار ندادیم که خوراک نخواهند.
به او غذا دادم و گفتم :عجله کن !.
گفت :لا یکلف اللّه نفساالا وسعها, خداوند هر کسى را به اندازه قدرتش تکلیف مى کند.
گفتم :پشت سر من سوار شو!.
گـفـت :لو کان فیهما آله الا اللّه لفسدتا, اگر در آسمان ها و زمین , جز خداى یکتا, خدایانى بودند, دستخوش فساد مى شدند.
پیاده شدم و او را سوار کردم .
گفت : سبحان الذى سخر لنا هذا, پاک و منزه است خدایى که این را براى من مسخر ساخت .
همین که به قافله رسیدیم , گفتم : در قافله کسى دارى ؟.
گفت : یا داود انا جعل ناک خلیفه فى الارض , و ما محمد الا رسول , یا یحیى خذ الکتاب , یا موسى انى انا اللّه .
اى داود, تـو را در روى زمین خلیفه قرار دادم , محمد جز فرستاده خدا نیست , اى یحیى کتاب را بگیر, اى موسى , من خداوند هستم
فهمیدم در قافله چهار کس دارد.
نام هاى داود, محمد, یحیى , و موسى را صدا زدم , دیدم چهار جوان به طرف ما آمدند.
گفتم : اینها چه نسبتى با تو دارند؟.
گفت : المال والبنون زینه الحیهوه الدنیا, مال و فرزندان زینت زندگى دنیا هستند.
همین که جوان ها به ما رسیدند, گفت : یا ابت استاجره ان خیر من استاجرت القوى الامین .
پدر او را اجیر کن , بهترین کسى که اجیر مى کنى , مرد نیرومند و امین است .
جـوانـان هدایایى به من دادند, وى نیز گفت : واللّه یضاعف لمن یشاء, خداوند براى هر که بخواهد زیاد مى کند.
هدایاى بیشترى به من دادند.
از آنها پرسیدم : این زن کیست ؟.
گفتند: او فضه , کنیز حضرت زهراى است .
بیست سال است که جز به قرآن تکلم نمى کند.
فـضـه همچنین در نهضت امام حسین (ع ) شرکت داشت و همراه حضرت زینب (س ) بود و در تمام حوادث , خدمتگزارى راستین و باهمت براى بازماندگان شهداى کربلا به شمار مى آمد.

زنان نمونه//علی شیرازی

بازدیدها: ۱۲۶

زندگینامه زینب همسر ابن مسعود

زیـنـب دخـتـر عـبـداللّه بن معاویه بن عتاب بن اسعد, و همسر عبداللّه بن مسعود ثقفى را, شیخ طوسى , مامقانى , ابن اثیر, ابن عبدالبر, اردبیلى وعلیارى تبریزى از زنان صحابى رسول خدا(ص ) و راوى حدیث , از آن بزرگوار شمرده اند.

عمر رضا کحاله , هم مى نویسد: زینب دختر عبداللّه , هشت حدیث روایت کرده است .
افرادى هم مانند: بسر بن سعید, و پسر برادر زینب , از وى حدیث روایت نموده اند, که هر دو حدیث آنان را مورد مطالعه قرار مى دهیم .

۱ـ بـسـربـن سـعید, از زینب همسر عبداللّه بن مسعود روایت مى کند, که وى گفته است : رسول خدا(ص ) فرمود: اذا شهدت احداکن العشا, فلاتمس طیبا.
هرگاه یکى از شما بانوان فصل عشا شب را درک کرد, با بوى خوش تماسى نداشته باشد!.
الـبـته فراموش نکرده اید, در شرح زندگى خوله دختر یمان یادآور شدیم , استعمال بوى خوش از سوى زن براى شوهر, مورد توصیه روایات ماقرار گرفته , و از وظایف اخلاقى و حقوقى حتمى زن نسبت به شوهر قلمداد شده است .

۲ـ در حـدیث دیگرى که پسر برادر زینب از وى روایت مى کند, مى خوانیم : زینب گفته است : من بـراى پـرسیدن موضوعى به خانه رسول خدا(ص )رفتم , در آنجا متوجه شدم بانوى دیگرى هم که نام او زینب است و سوال او هم مانند سوال من مى باشد, حضور دارد.

البته ابن عبدالبر مى گوید: آنان بلال را واسطه سوال خود از پیغمبر(ص ) قرار داده اند.
امـا دیـگـران نـوشـته اند: آن دو زینب , خود به حضور رسول خدا(ص ) رسیدند, و سوال کردند: ما کودکان یتیمى در خانه داریم (وشوهرهاى ما از تامین مخارج زندگى آنان ناتوانند) آیا مى توانیم , صدقه خود را به فرزندان شوهرهایمان بدهیم ؟.

رسـول خـدا(ص ) فـرمـود: نعم , ل کما اجران : اجر الصدقه , واجر القرابه آرى , صدقه دادن شما به فـرزنـدان شـوهرهاى خود مانعى ندارد, بلکه اینکارداراى دو پاداش هم خواهد بود, پاداش صدقه دادن را مى برید, و پاداش صله رحم و کمک به قوم و خویش را هم دریافت خواهید داشت .

زنان دانشمند و راوی حدیث//احمد صادقی اردستانی

بازدیدها: ۷۱

زندگینامه ام هانى دختر ابوطالب (خواهر امیر المومنین علی (ع))

فـاخـتـه , دختر ابوطالب بن عبدالمطلب هاشمى , خواهر على بن ابیطالب (ع ), فرزند فاطمه بنت اسد, و دختر عموى پیامبر(ص ) به ام هانى شهرت دارد.
ام هـانـى احـادیـثى را از پیغمبر(ص ) روایت کرده , و افرادى هم مانند: جعده , و یحیى پسران وى , هـارون نـوه او, و غـلامـهـاى او ابو مره و ابوصالح و پسرعموهاى او عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن حـارث بـن نـوفل هاشمى و پسران عبداللّه : عبداللّه , وعبدالرحمن بن ابى لیلى , و مجاهد, و عروه و دیگران ,از ام هانى حدیث روایت کرده اند.

ام هـانـى در سال فتح مکه , یعنى سال هشتم هجرت اسلام آورد, اما براى دو نفر از خویشان شوهر خـود, یعنى حارث بن هشام و زهیربن ابى امیه که از دست پیروزمندان فتح گریخته بودند, خانه خود را پناهگاه و محل امن قرار داد, و آن گاه هم که على (ع ) برادر وى , براى دستگیرى و کشتن آن دو, به خانه ام هانى مى رفت , وى از این کار مانع شد!.

سپس ام هانى خود را با عجله در ابطح که پیغمبر(ص ) براى سکونت خود چادرى نصب کرده بود رسـانـیـد, و در حـالى که فاطمه (ع ) نیز آنجا حضورداشت , و رسول خدا(ص ) هم در خیمه غسل انـجـام داده و لـبـاس خـود را پـوشـیده بود, موضوع ورود على (ع ) را به خانه خود با آن حضرت مطرح کرد, رسول خدا هم به او خوش آمد گفت و اضافه کرد: حال که طورى نشده , و هرکس را تو امان داده اى , ما هم امان مى دهیم .

بـارى , در هـمـان روزها که ام هانى اسلام آورد, شوهر او هبیره بن ابى وهب مخزومى از مکه فرار کرد و به نجران رفت , و چون فهمید ام هانى مسلمان شده طى اشعارى که براى ام هانى فرستاد, از رفتار خود عذرخواهى کرد, و بالاخره در همانجا ماند, و در حال مشرک بودن از دنیا رفت !.

مقام ام هانى .

همانطور که خواندیم , ام هانى , دختر عموى پیامبر(ص ) نیز هست .
اضـافـه بـر ایـن , در شـب هـفـدهـم مـاه رمضان , هیجده ماه پیش از هجرت , واقعه اسرا و عروج پیامبر(ص ) به آسمان و سیر شبانه آن حضرت ازمسجدالحرام به مسجد الاقصى براى اینکه خداوند آیات خود را به او نشان دهد از خانه ام هانى , در مکه رخ داده است .

هـمـچنین طى روایتى رسول خدا ام هانى را به عنوان بانوى ممتاز و برتر, مورد ستایش و تمجید قرار داده است .
رسول خدا(ص ) مى فرماید: الاادلکم على خیر الناس عما وعمه ؟ قالوا: بلى .
قـال : الـحـسـن والـحـسین (ع ) فان عمهما جعفر ذى الجناحین الطیار مع الملائکه فى الجنه , و عمتهما ام هانى بنت ابى طالب (ع ). آیا مى خواهید, بهترین افراد را, از نظر عمو و عمه به شما معرفى کنم ؟.

وقـتـى حـاضرین , پـاسـخ مثـبت دادند, رسول خدا(ص ) فرمود: آنان حسن و حسین (ع ) هستند, زیرا عموى آنها, جعفر طیار است , که با دوبال خودبا فرشتگان در بهشت پرواز مى کند, و عمه آنان هم ام هانى دختر ابوطالب است که , جایگاه او در بهشت مى باشد.

مطلب بسیار مهم دیگرى که , نشانه عقل و خردمندى ام هانى مى باشد, اینست که وقتى شوهر او از دنیا رفت , رسول خدا(ص ) از وى خواستگارى کرد, اما وى پاسخ داد: من از زمان جاهلیت و قبل از اسلام ترا بسیار دوست مى داشتم , حال که روزگار اسلام رسیده , چگونه ترا دوست نداشته باشم ؟.

آرى , تو از چشم و گوش هم نزد من محبوبتر و عزیزترى , و حق الزوج عظیم , وانا اخشى ان اضیع حق الزوج انى مصابه , وفى حجرى ایتام ,ولایصلح لک الا امراه فارغه .
اداى حـق شـوهـر کار سنگین و بزرگى است , و من بیم دارم که از انجام آن ناتوان باشم , زیرا من زنى داغدار و مصیبت زده هستم , و در خانه ام کودکان یتیمى را نگهدارى مى کنم , و براى تو هم جز زنى آزاد از گرفتارى و مشکلات زندگى نمى تواند کارساز باشد!.

رسـول خـدا(ص ) هم وقتى این استدلال منطقى و خردمندانه را از ام هانى شنید, فرمود: ما رکب الابل مثل نسا قریش , احنى على ولدها, وارعى على زوج فى ذات یدیه .

هـیـچ مـرکـبـى کسى را بر گرده خود سوار نکرده , که مانند زنان قریش , داراى اهمیت و دانایى بـاشند, زیرا آنان نسبت به فرزندان خود مهربانتر, ونسبت به شوهرى که با او زندگى مى کنند, از همه وظیفه شناستر مى باشند.
در مـاجـراى دفـاع از آن دو نـفـر کـافـرى کـه در خانه وى پناه آورده بودند, و برادرش على (ع ) مـى خـواست آنها را به قتل برساند, ام هانى روى آنها چادرى کشید, و هرطور بود شمشیر را هم از دست على (ع ) بیرون آورد.

وقتى هم على (ع ) جریان را با لبخند, از ام هانى , در حضور رسول خدا استماع مى کرد, پیامبر(ص ) فرمود: لو ولد ابوطالب الناس کلهم , لکانواشجعانا.
اگر همه مردم هم , فرزند ابوطالب بودند, همه آنها افراد دلاور و شجاعى بودند.

احادیث و ویژگیهاى دیگر.

خلاصه , ام هانى , احادیث متعددى را, که کتابهاى شیعه و اهل سنت یادآورشده اند روایت کرده , که ضـمـن بـررسى ویژگیهاى دیگر زندگى او, برخى را یادآور مى شویم :

۱ـ ام هانى مى گوید: هیچ کـس را نـدیـدم کـه دنـدانـهـایـش از رسـول خـدا(ص ) زیباتر باشد, و هرگاه چشمم به بدن او مى افتاد,کاغذهاى سفید مصر و پارچه هاى سفید را بیاد مى آوردم ! او در روز فتح مکه , موهاى سر خود را بصورت چهار زلف تنظیم کرده بود.

۲ـ عـبـدالـرحـمن بن ابى لیلى مى گوید: غیر از ام هانى هیچکس به من خبر نداد که دیده باشد پـیـغمبر(ص ) نماز مستحبى ضحى مى خواند, بلکه وى براى من روایت کرد که : وقتى رسول خدا مکه را فتح کرد, به خانه من وارد شد, غسل انجام داد, هشت رکعت نماز بجاى آورد, و آن نماز در حالى که رکوع و سجده هم داشت , بقدرى سریع و کوتاه بود, که من ندیده بودم آن حضرت به این راحتى و سادگى نماز بخواند.

۳ـ ام هانى از شوهر خود هبیره بن عمرو داراى چهار فرزند بنامهاى : عمرو, هانى , یوسف , و جعده گـردیـده بود که وقتى اسلام میان او شوهرش جدایى انداخت , ام هانى ناچار به تربیت و نگهدارى آنها شد, و رسول خدا هم که در برنامه اقتصادى و دارایى خویش , از غنائم جنگى , به کارگزاران و اشـخاص مختلف حقوق پرداخت مى کرد, به ام هانى هم چهل خروار گندم و جو و خرما پرداخت نمود.

۴ـ جـعـده , پسر ام هانى از یاران رسول خدا(ص ) و على (ع ) بوده , در کـوفه زندگى مى کـرده , و یـک بار هم على (ع ) بخـانه او نـزول اجلال کرده یک بار هم وقتى على (ع ) خطبه مى خواند پرچم آن حضرت در دست جعده بود, وروى سنگ بزرگى ایستاده بود.

۵ـ جـعـده فرزند ام هانى , در جنگ صفین در رکاب على (ع ) شرکت کرده است آنطور که ابن ابى الـحـدیـد او را تـوصـیـف مـى کـنـد, مـى گـوید: وکان جعده فارسا شجاعا, فقیها, وولى خراسان لامیرالمومنین (ع ). جعده , مرد جنگى شجاع و فقیهى بود, و از سوى امیرالمومنین (ع ) ولایت خراسان را داشت , و او از صـحـابـه ایـسـت کـه در واقـعه فتح مکه پیغمبر(ص ) را درک کرده , و با مادر خود ام هانى دختر ابوطالب به حضور رسول خدا(ص ) رسیده است .

۶ـ نـصـر بـن مزاحم مى گوید: جعده در میان قریش داراى مقام و شرافت بلندى بود, و به خاطر زبـان گرم و نرمى که داشت , محبوبترین اشخاص درپیشگاه على (ع ) محسوب مى شد, تا جائیکه در هـمان جنگ صفین , وقتى عتبه بن ابى سفیان به او گفت : تو به خاطر عشق و محبت به دائى خـودعـلى (ع ) علیه ما قیام کردى , وى در جواب گفت : اگر تو هم دائى به این عظمتى داشتى , پدر خود را هم فراموش مى کردى .

۷ـ طـبـق مـنـابع شیعى هم , ام هانى از رسول خدا(ص ) روایت کرده است , که آن حضرت فرمود: روزگـارى مى آید که , اگر نام شخصى را بشنوى بهترخواهد بود از اینکه خود او را ببینى , و اگر صرفا او را ببینى , بهتر خواهد بود از اینکه او را آزمایش و امتحان کنى , زیرا اگر او را امتحان کنى , اوضـاع واحـوال دیـگرى براى تو روشن مى گردد! چون دین برخى از مردم پول آنها, و هدف آنها صرفا انباشتن شکم , و قبلگاه و آرمانهاى بلند آنان , زنهایشان خواهد بود!.

آرى , چـنـین مردمى براى نانى تعظیم و چاپلوسى هاى ناروا مى کنند, براى پول و درهم سجده و خضوع ذلت بار مى نمایند, و زندگى آنان با حالت سرگردانى و پریشانى , که نه مسلمانى را مانند و نه نصرانى , بلکه با وضع بى هوشى و اضطراب سپرى مى گردد!.

۸ـ به هرحال , ام هانى , که شیخ طوسى , و مامقانى هم , او را از یاران رسول خدا(ص ) و راوى حدیث از آن حـضـرت دانـسـته اند زندگى شرافتمندانه , اما پرماجرایى داشته , تا بعد از شهادت برادرش عـلى (ع ) هم به زندگى خود ادامه مى داده و به هنگام خروج امام حسین (ع ) از مدینه ,در سال ۶۰ هجرت حیات داشته اما از تاریخ وفات و محل دف وى اطلاع دقیقى در دست نیست , اگر چه روى قاعده مى بایست , در قبرستان بقیع دفن شده باشد.

زنان دانشمند و راوی حدیث//احمد صادقی اردستانی

بازدیدها: ۱۰۲۳

زندگینامه ام دردا, خیره

ام دردا, کـه نـام او خـیـره است , دختر ابى حدرد اسلمى و همسر عامربن حارث خزرجى انصارى معروف به ابو دردا صحابى معروف رسول خدا(ص ) مى باشد.

در بـاره ویـژگـیـهـاى فـکـرى و فـرهنگى و عبادى و رفتارى ام دردا ابن اثیر جزرى , ابن حجر عـسـقـلانى , و ابن عبدالبر اندلسى , همه این صفات رانوشته اند: کانت ام الدردا من فضلا النسا, و عـقـلائهـن , و ذوات الراى فیهن , مع العباده والنسک ام دردا از دانشمندان و خردمندان در میان زنـان بود, از بانوان صاحب راى و نظر محسوب مى گشت , و عبادت و روش رفتارى وى , در عمل به احکام اسلام , شیوه مطلوب و پسندیده اى بود, و دوسال جلوتر از شوهر خود در شام از دنیا رفت .

ام دردا, از پـیـامـبـر(ص ) و شوهر خود, احادیث زیادى روایت کرده , و عده اى از تابعین هم مانند: میمون بن مهران , صفوان بن عبداللّه , و زیـدبن اسلم , از ام دردا احادیثى را روایت کرده اند.
البته باید توجه داشته باشیم , ابو دردا دو همسر با این عنوان داشته که بانوى مورد بحث ما با کنیه ام درداى کـبـرى از هـمـسـر دیگرى که ام درداى صغرى نامیده مى شده , تمییز داده مى شود, و ابودردا با زن دوم , بعد از وفات رسول خدا(ص ) ازدواج کرده است .

احادیث ام دردا.

همانطور که مطالعه کردیم , ام دردا از یاران و صحابى هاى رسول خدا(ص ) محسوب مى گردیده , و بـه اعتراف مورخین از نظر عقل و اندیشه , ودرایت و فضیلت , در سطح والایى قرار داشته , و این اسـتـعـداد و آمـادگـى در وجـود او سبب گردیده , که از دریاى علم و معارف پیامبر(ص ) بهره زیادبگیرد, و مطالب و احادیث فراوانى را بازگو کند, که چند مورد آن را خاطرنشان مى سازیم.

۱ ـ مـیـمون بن مهران , مى گوید, به ام دردا گفتم : چیزى از پیامبر(ص ) شنیده اى ؟ و آن را بیاد دارى ؟ گـفـت : یک وقت در مسجد به حضور رسول خدا(ص ) وارد شدم , وى در حالى که جلوس داشت , مى فرمود: مایوضع فى المیزان اثقل من خلق حسن .
روز قیامت , در میزان عمل انسان هیچ چیزى , از حسن خلق سنگینتر و ارزشمندتر نخواهد بود.

۲ ـ طـلـحـه بـن عـبـیداللّه , مى گوید: از ام دردا شنیدم روایت مى کرد, از رسول خدا شنیدم که مى فرمود: یستجاب للمر بظهر الغیب لاخیه , فما دعالاخیه بدعوه الا قال الملک : ولک مثله .
دعـایـى را که انسان عقب سر برادر مسلمان خود انجام مى دهد, در حق او مستجاب مى گردد, و هـردعـایـى را هـم انـسـان عـقب سر برادر مسلمان خودانجام مى دهد, و براى او درخواست خیر وسـعـادتى مى نماید, فرشته الهى که مامور رسیدگى به دعاهاست , مى گوید: خودت هم به این خواسته خواهى رسید, و مانند آن برادر مسلمان حاجت روا مى شوى .

۳ ـ انس , روایت مى کند که , شنیدم ام دردا مى گفت : یک روز من از حمام بیرون آمده و به طرف خانه خود مى آمدم , رسول خدا(ص ) با من برخورد کرد, و فرمود: اى ام دردا! از کجا مى آیى ؟

پـاسـخ دادم : از حـمـام مـى آیـم , آن گاه رسول خدا(ص ) که از هر فرصت براى موعظه و تربیت اجـتماعى استفاده مى کرد, فرمود: اگر کسى از شما زنان ,لباس خود را در خانه غیر مادر و شوهر خود بگذارد, پرده حیا و عفافى را که میان وى و خداوند قرار داشته , پاره کرده است !.

الـبـتـه باید توجه داشته باشیم , ابن حجر عسقلانى این حدیث را از نظر سند ضعیف دانسته اما از نـظـر مـحـتـوى ومـضـمـون , حـدیث داراى ارزش واهمـیت عقـلایى و اخـلاقى است , و هرمرد غـیـرتـمـنـدى و هر زن شریف و عاقلى هم , عملا این جهات اخلاقى و انسانى را, که موجب حفظ حـریـم شـخـصـیت زن , و قوام و دوام نظام خانواده مى گردد, با نهایت دقت و مراقبت آگاهانه , رعایت مى نمایند.

اضـافـه بـر این , از مجارى و منابع حدیثى تشیع هم , بیانى بر اساس همین محتوا وارد شده , وامام صادق (ع ) فرموده است : ایما امرا وضعت ثوبهافى غیر منزل زوجها, او بغیر اذنه , لم تزل فى لعن اللّه , الى ان ترجع الى بیتها.
هـر زنى لباس خود را در خانه غیر شوهر خود, یا بدون اذن شوهر خود در جایى قرار دهد, پیوسته مورد لعنت و نفرت خداوند خواهد بود, تااینکه آن لباس را به خانه خود برگرداند.

آرى , هــر دو حـدیث , یک مـسئله اخـلاقى و پیشگیرانه مهمى را, بطور سربسته , مورد توجه قرار داده , و عاقلان از این اشاره , به بسیارى از نکات اخلاقى , و جهات محتاطانه توجه پیدا مى کنند.

گلایه از شوهر!

اگر چه ام دردا خود بانوى دانشمند و خردمندى بوده , اما شوهر وى ابو دردا در عین حالى که از یـاران رسـول خـدا(ص ) مـحـسوب مى شد, درعبادت و زهد پیشگى راه افراط و تندروى را پیش گـرفـتـه , و از ایـن نـاحـیـه هـم مـوجب اعتراض و انتقاد یاران خویش را فراهم کرده , و هم در انجام وظایف خود نسبت به همسر, راه گلایه و شکایت را گشوده است !

آرى , مى دانیم وقتى رسول خدا(ص ), میان یاران خویش پیمان اخوت برقرار مى کرد, بین سلمان فارسى و ابودردا هم پیمان برادرى قرار داد.
بدین خاطر سلمان فارسى هرگاه فرصتى مى یافت , از باب اداى حق برادرى , به خانه ابودردا و به زیارت او مى رفت .

یکى از اوقاتى که سلمان براى دیدار ابودردا به خانه اش رفت , وى در خانه نبود, اما سلمان متوجه شد همسر وى ام دردا وضع نامرتب وژولیده اى دارد, از این جهت ناراحت شد, و رفتار زن را مورد اعـتـراض قـرار داد کـه , چرا خود را اینگونه ژولیده و بدون رسیدگى به وضع لباس ونظافت رها کرده است ؟!

ام دردا پـاسخ داد: سلمان ! برادر تو, ابودردا, به خودآرایى زن و مظاهر دنیا توجهى ندارد,زیرا همه روزها را روزه مى گیرد, و شبها هم به عبادت وشب زنده دارى مى پردازد!.

امـا طـولـى نـکشید که ابودردا از راه رسید, به سلمان خوش آمد گفت , و دستور داد براى او غذا حـاضـر کـنـند, ولى وقتى سفره پهن شد و میزبان ,سلمان را به غذا خوردن فراخواند و خود چون روزه دار بود, به کنار نشست , چون روزه او مستحبى بود سلمان پیشنهاد کرد آن را افطار کند, و تا اوافطار نکرد سلمان هم دست به غذا نزد!

بـارى , شب فرا رسید و سلمان همچنان میهمان بود که متوجه شد, میزبان مى خواهد تمام شب را به عبادت و مناجات بپردازد.

اما سلمان او را مهار کرد و گفت : باید به استراحت و سایر تکالیف خود بپردازد.
بعد ادامه داد: اى ابودردا! آخر تو در برابر خداوند یک وظیفه دارى , نسبت به جسم خود و حفظ و اسـتـراحـت آن مـسئولیت دارى , همچنین درمقابل زن و اعضاى خانواده , یک سلسله وظائف به عهده دارى .

بـنـابـرایـن , بـعـضى از روزها را روزه بگیر, برخى را هم افطار کن و خود را آزاد بگذار, هم نماز و عـبـادت داشـتـه باش , و هم به خواب و استراحت خودخوب رسیدگى کن , و بالاخره آنچه مهم است : اعط کل ذى حق حقه .

باید هرحقدارى را به حق خود برسانى .
یـک شخص مسلمان عاقل کسى است که از یکسونگرى پرهیز داشته , به راه افراط و تفریط نیفتد, وهرچیزى را در حد خود, و هرکارى را در جاى خود انجام دهد.

زنان دانشمند و راوی حدیث//احمد صادقی اردستانی

بازدیدها: ۲۰۳

زندگینامه ام خالد مادر ابو ایوب انصاری

ام خـالـد خـزرجـى دخـتـر قیس بن عمرو بن امرئ القیس خزرجى و مادر خالدبن زید معروف به ابـوایوب انصارى اهل مدینه است که به اعتبار اسم فرزندش خالدبن یزید ام خالد, و به اعتبار کنیه فرزند خود ایوب , ام ایوب شهرت یافته است .

از ویـژگـیـهـاى مـمـتاز ام خالد و فرزندش ابو ایوب انصارى اینست که وقتى پیامبر اسلام (ص ) دوشـنـبـه دوازدهـم ربـیع الاول , سال اول هجرت وارد شهرمدینه شد, این مادر و فرزند, میزبان شخصیت اول اسلام بوده اند.

الـبـتـه ابـو ایـوب انـصـارى از یـاران سـرشـنـاس و فـداکـار رسـول خدا(ص ) و از یاران مخلص امـیـرالـمـومنین (ع ) بوده , در همه جنگهاى زمان آن حضرت ,مانند: جنگ جمل , صفین و جنگ نهروان شرکت داشته , و پس از شهادت على (ع ) هم براى جهاد به اسلامبول رفت , و بیمار شد و در همانجا ازدنیا رفت , ومدفون گردید, و مزار او همچنان مورد احترام و زیارت مردم است .

بـه هر حال , ابوایوب و مادرش , اولین میزبان پیامبر(ص ) در مدینه بوده اند, و داستان این میزبانى هـم داسـتـان عـجـیب و شنیدنى است , زیرا در جامعه قبیله اى آن روز, هر قبیله اى مى کوشید او میزبانى رسول خدا(ص ) را به عهده بگیرد, و این افتخار همیشگى را براى خود بدست آورد.

آرى , هـریـک از قـبایل مدینه , بطور دست جمعى به حضور رسول رحمت مى رسند, احترام لازم را مـعـمول مى دارند, و با کمال خضوع و ارادت آن حضرت را به خانه خویش دعوت مى کنند, رسول خـدا(ص ) هـم بـا هـمـراهان , فاصله میان مسجد قبا تا شهر مدینه آن روز را پشت سر مى گذارد, ازکوى و محله هاى مدینه یکى پس از دیگرى بسوى مرکز شهر در حرکت است , استقبال کنندگان دسـتـه دسـته به پیامبر(ص ) خوش آمد مى گویند, ومقدم مبارکش را گرامى مى دارند, زنان و کـودکـان هـم بـر اسـاس رسـم آن روز, با سرود دستجمعى خود, فضاى شهر مدینه را دل آویز و دلپذیرکرده اند.

طلع البدر علینا,من ثنیات الوداع .
وجب الشکر علینا, ما دعا للّه داع .

از پـشـت گردنه محل وداع مسافرین , ماه درخشان براى ما طلوع کرده است , و شکر این نعمت تا مادامیکه دعاکننده اى وجود دارد, براى همه ماواجب خواهد بود.

خـلاصـه , قـبایل دعوت کننده رسول خدا(ص ), بنى سالم , بنى بیاضه , بنى ساعده , بنى حارث بن خزرج , بنى عدى بن نجار و بنى مالک بن نجاربودند که هریک آن حضرت را به خانه خویش دعوت مـى کـردنـد, امـا رسـول خـدا(ص ) بـه هریک مى فرمود: خلوا سبیلها, فانها مامور;۱۲۷;رذچ&, راه شترم راباز گذارید و آن را رها کنید, زیرا این حیوان ماموریتى دارد که خود آن را انجام مى دهد!.

حدیث ام خالد.

شـترى که پیامبر(ص ) بر آن سوار بود, و ماموریت مهمى را داشت , بالاخره در محله بنى مالک بن نـجار توقف کرد, و روى زمین نشست , و رسول خدا(ص ) پیاده شد, و در حالى که باز هرکسى او را بـه خانه خود دعوت مى کرد, ابوایوب انصارى , خورجین زادوتوشه رسول خدا(ص ) را برداشت و به خانه خود برد.

ام خالد مادر او در عالم خواب بسر مى برد, که ابو ایوب فریاد همراه با شادى برداشت : مادرم ! در را بـاز کـن , کـه گرامى ترین شخص از ربیعه ومضریعنى محمد مصطفى (ص ) و پیامبر برگزیده به خانه ما مى آید.

از آن طـرف هنوز پیامبر(ص ) در میان استقبال کنندگان سرگرم پاسخگویى به اداى احترام آنها بـود, که متوجه شد خورجین و اثاث او را منتقل کرده اند, پیامبر(ص ) هم فرمود: انسان باید دنبال اثاث و بار خود باشد, و آن گاه بطرف خانه ابو اى وب حرکت کرد.

امـا ام خـالـد یعنى مادر ابو ایوب که هم راوى این حدیث است و هم میزبان رسول خدا(ص ) خود نـابیناست و درست نمى تواند از میهمان عزیزتازه وارد پذیرایى کند, ولى رسول خدا(ص ) به مجرد ورود بـخـانـه وى دسـت خـود را بـه چـشـم نـابیناى ام خالد مى کشد, و به عنوان اولین معجزه رسول خدا(ص ) در مدینه , ام خالد داراى دو چشم بینا و روشن مى گردد.

اقامتگاه پیامبر(ص ). خانه ام خالد, و فرزندش , از یک اطاق و یک بالاخانه کوچک تشکیل مى شد, که رسول خدا(ص ) در اطـاق اسـتـقـرار یافته بود تا بهتر بتواند بادیدارکنندگان خود معاشرت داشته باشد, اما سکونت رسـول خدا (ص ) در طبقه پائین , از دو جهت ابوایوب میزبان را رنج مى داد, یکى اینکه وى بامادر پیرخویش بسیار مى کوشیدند, به هنگام آب بردن و شستشو قطره آبى به پائین نچکد, موقع پختن غـذا دودى مـزاحـم پـائیـن نـشود, آهسته رفت وآمد و خفت و خواب داشتند, و به منظور این که هـیـچگونه ناراحتى براى پیامبر(ص ) بوجود نیاورند, نهایت دقت و کوشش را به عمل مى آوردند, وباز هم نگران بودند.

جهت دوم , اینکه سکونت در بالاخانه اى را که طبقه پائین آن محل نزول وحى و فرشتگان آسمانى بود, براى خود خلاف ادب مى دانستند, وبهمین جهت حتى ابوایوب مطلب را با همسر خود هم در مـیـان گـذاشـت , و آنان از روى ناراحتى خواب چشم هم نداشتند, ناچار به پیامبر(ص )پیشنهاد کـردند: در بالاخانه مستقر شود, اما رسول خدا(ص ) به همان دلیل راحت تر بودن براى رفت وآمد مردم , تا تهیه خانه و محل مناسب ومستقل در همان اطاق پایین به سکونت خود ادامه داد.

زنان دانشمند و راوی حدیث//احمد صادقی اردستانی

بازدیدها: ۵۱

زندگینامه ام خارجـه (متوفی۴۴ه.ق)

ام خارجه همسر زیدبن ثابت است , که از نام و سایر خصوصیات او, تاریخ اطلاعى به ما نمى دهد, اما از نظر تاریخى فضاى زندگى ام خارجه فضاى علم و دانش , و جهاد و فداکارى است , زیرا شوهر او عـضـو گـروه نـویسندگان وحى بوده , در مدت ۱۷ روز زبان عبرى را براى خواندن نامه هایى که بـراى پیامبر(ص ) مى آمد, فراگرفته , در جنگ تبوک شرکت کرده و پرچمدار بوده , و هرگاه هم مـى خواست سوار مرکبى شود ابن عباس براى او رکاب مى گرفت , و مى گفت : با علما و بزرگان مى بایست , اینطور رفتار احترام آمیز داشت .

آن گـاه هـم کـه وى در سـال ۴۴ هجرى از دنیا رفت , به هنگام خاکسپارى او ابن عباس گفت : امروز علم و دانش فراوانى را زیر خاک مدفون ساختیم .

به هر حال , ام خارجه همسر چنین شوهرى بوده , و در اینگونه خانه اى مى زیسته , و حدیثى هم که از وى روایت شده , بدین شرح است : عبداللّه بن ابى ربیعه , مى گوید: ام خارجه همسر زید بن ثابت بـراى مـن روایـت کـرد و گـفـت : مـن با گروهى از اصحاب در حضور رسول خدا(ص ) به باغى رفته بودیم , در آن باغ رسول خدا(ص ) به یاران خویش فرمود: اول رجل یطلع علیکم , فهو من اهل الجنه .

اولین کسى که اکنون به این باغ وارد شود, و به جمع ما بپیوندد, او اهل بهشت خواهد بود.
ام خـارجـه مـى گـوید: با شنیدن این سخن پیغمبر(ص ) هریک از ما آرزو مى کرد, اى کاش پشت دیـوار بـاغ بود, و از در وارد مى شد, در عین حال هرچه صداى نفس یا صداى پایى شنیده مى شد, هـریـک از مـا گـردن مى کشید, تا شخص تازه وارد را زودتر ببیند, و از حال وى با خبر شود, که ناگاه صداى پایى شنیده شد, و رسول خدا(ص ) فرمود: گمان مى کنم على (ع ) باشد.

آن گاه همه ما مشاهده کردیم , على بن ابیطالب (ع ) وارد باغ شد.

زنان دانشمند و راوی حدیث//احمد صادقی اردستانی

بازدیدها: ۷

زندگینامه ام حکم دختر زبیر

ام حکم دختر زبیر بن عبدالمطلب بن هاشم قریشى هاشمى است .شـوهـر او ربـیع بن حارث بن عبدالمطلب مى باشد, و این بانو خواهر دیگرى دارد که ضباع نامیده شده , و همسر مقدادبن اسود دئلى بوده است .

ام حـکـم اهـل مـکـه بود, در همان روزهاى طلوع اسلام , با رسول خدا بیعت نمود و اسلام آورد و سپس از مکه به مدینه هجرت نمود, و در آن شهرمى زیست .

پـسـر ام حکم از مادر خود روایت کرده , که او مى گوید: رسول خدا به خانه خواهرش ضباعه وارد شـد, و او بـراى پـیـامـبر(ص ) یک سردست گوسفندى را کباب کرد, و آن حضرت گوشت آن را خورد, و سپس نماز خود را خواند و آن گاه خانه ضباعه را ترک گفت .

خلاصه , مرحوم شیخ ذبیح اللّه محلاتى , ابن حجر عسقلانى , و ابن عبدالبر, ام حکم را راوى حدیث از رسـول خـدا دانـسـته اند و همانطور که روش اخلاقى اجتماعى و مردمدارى پیامبر اسلام (ص ) اقـتـضـا مـى کرد, که به خانه افراد مسلمان و شایسته رفت وآمد داشته باشد, تا از این راه تحبیب قلوب و گسترش فکر و فرهنگ به وجود بیاورد, آن حضرت گاهى به خانه ام حکم نیز مى رفت و حـتـى در یـک نوبت که از سرزمین خیبر برگشته بود,حدود سه شتر مواد خوراکى هم براى وى آورده بود.

از طـرف دیـگـر, ارادت و عـلاقـه ام حـکـم نیز به رسول خدا(ص ) به حدى بود, که طى روایتى مى گوید: وقتى براى رسول خدا(ص ) بیمارى و کسالتى پیش آمده بود, من و فاطمه زهرا(س ) به حـضور آن حضرت رسیدیم و در حالى که ناراحت بودیم درخواست کردیم آن حضرت دعایى را به مابیاموزد, فرمود: دعایى را به زنان بنى بدر آموخته ام , اما اکنون شما را به دعاى بهترى راهنمایى مى کنم , که آن را بعد از هرنمازى بخوانید.

پـیـامبر(ص ) دعا و ذکر مناسبى را به آنان آموخت , اما متاسفانه , تا آنجا که بررسى شد, از متن آن ذکر و دعا چیزى بدست نیامد!.

زنان دانشمند و راوی حدیث//احمد صادقی اردستانی

بازدیدها: ۱۷

زندگینامه ام حصین (صحابى رسول اکرم (ص))

ام حـصـیـن را هـم فقیه بزرگوار شیعه شیخ طوسى , ملاعلى علیارى تبریزى , و نویسندگان دو کتاب مهم الاصاب;۱۲۷;رذچ& والاستیعاب از بانوان راوى حدیث و صحابى رسول خدا دانسته اند.

ام حـصـین دختر اسحاق احمسى است ,و در آخرین سفر حج پیامبر(ص ) که در سال دهم هجرت واقـع گردید و حج ;۱۲۷;رذچ&الوداع نامیده شده , به همراه آن حضرت حضور داشته , و آن دو صحنه رفتارى رسول خدا را,در قالب حدیث روایت کرده ,که آنها را مورد دقت قرار مى دهیم :.

۱ ـ یـحـیـى بـن حـصـیـن , از جـده خود ام حصین روایت کرده , که این بانو گفته است : در سفر حج ;۱۲۷;رذچ &الوداع من هم به همراه رسول خدا(ص ) حضورداشتم و اعمال حج را انجام دادم .
بـه هنگامى هم که پیغمبر(ص ) مى رفت ریگهاى خود را به جمره عقبه بزند سوار مرکب بود و دو صحابى با وفاى او بلال و اسام;۱۲۷;رذچ& بن زید همراه رسول خدا بودند, یکى از آنان افسار شتر آن حضرت را از جـلو مى کشید, و دیگرى هم قسمتى از لباس احرام خود را روى سر پیامبر(ص ) گرفته بود, که حرارت آفتاب رسول خدا را آزار نرساند و من این وضع را مشاهده کردم .

۲ ـ در مـورد دیـگـرى عـبـزار بـن حریث از ام حصین روایت کرده , که این بانو مى گوید: رسول خـدا(ص ) را در حـال احرام مشاهده کردم , و احرام آن حضرت هم بدین شکل بود, که پارچه اى به خـود پـیـچـیده , و قسمتى از آن را از زیر شانه خود عبور داده بود, و ضمن این که مطالب زیادى بـراى مـردم بـیان مى کرد, ادامه داد: یاایها الناس اتقوا اللّه وان امر علیکم عبد حبشئ , فاسمعوا له واطیعوا, ماقام فیکم کتاب اللّه تعالى .

اى مردم !خدا را در نظر داشته باشید, و اگر یک برده حبشى هم رهبرى شما را بعهده گرفت , در صـورتـى که احکام قرآن کریم در میان شما استواراست و جریان دارد, سخنان آن رهبر را گوش کنید, و از دستورهاى او اطاعت داشته باشید!.

البته , در باره این حدیث که از منابع اهل سنت وارد شده , توضیح دو نکته ضرورى خواهد بود:.
الـف : در بـاره احـرام مردها, همانطور که ملاحظه کردید, در حدیث آمده بود که , بخشى از لباس احـرام رسـول خدا(ص ) از زیر شانه اش عبور داده شده بود, در حالى که در فقه ما چنین دستورى پذیرفته شده نیست , وبلکه لباس احرام باید روى شانه و بطور طبیعى قرار گیرد.

ب : در بـاره شـرایـط امامت و رهبرى در امت اسلامى , اضافه بر عمل به قرآن کریم , مسئله حضور سـنت و عترت نیز به عنوان بیانگر و مفسر احکام کتاب خداوند بطور جدى باید مورد نظر باشد, و طـبـق مـوازین اسلامى , گوش دادن به سخن و اطاعت از هرکسى , اگر چه اهل گناه و نقص و عیب باشد مجاز نمى باشد, چه اینکه پیشواى اسلامى باید اسوه حسنه و الگوى رفتارى پیامبر(ص ) در میان امت مسلمان باشد.

زنان دانشمند و راوی حدیث//احمد صادقی اردستانی

بازدیدها: ۹

زندگینامه ام حرام دختر ملحان «رمیصا»(متوفی۳۷ه.ق)

شیخ طوسى ام حرام را از راویان حدیث و صحابى رسول خدا(ص ) دانسته , و به شان بالا و عظمت بلند وى اعتراف کرده است .
ام حـرام دخـتـر ملحان بن خالدبن زید, همسر عبادبن صامت صحابى رسول خدا(ص ), خواهر ام سلیم و خاله انس بن مالک بود, و در مدینه زندگى مى کرد.

بـراى بـلندى مقام این بانوى مومن و ارادتمند به دین , این نکته قابل دقت است , که پیامبر اسلام هرگاه مى خواست از شهر مدینه خارج شود و به مسجد قبا برود, به دیدن ام حرام که نام او رمیصا بود مى رفت , در خانه او مى ماند, استراحت مى کرد و غذا مى خورد.

ام حـرام روایـت مى کند: یک روز که رسول خدا(ص ) در خانه من به خواب رفت و بیدار شد, او را خـوشـحـال و خندان دیدم , علت آنرا جویا شدم ,فرمود: در عالم خواب جمعیتى از اصحاب خود را مشاهده کردم , که در دریاى اخضر با عزت و عظمت سوارکشتى شده بودند.

ام حـرام کـه از خـوشـحالى و شادمانى رسول خدا(ص ) فهمیده بود, این خواب گویاى عظمت و بـزرگوارى بیشتر آینده پیامبر اسلام (ص ) است , ازرسول خدا(ص ) تقاضا کرد, دعا کند تا وى هم جزو آن گروه رستگار و سربلند شهید محسوب شود.

اتفاقا پیغمبر(ص ) فرمود: اى ام حرام , تو نیز جزو همان گروه خواهى بود!.

آرى , از ایـن مـاجـرا سـالـیـانـى گذشت , و سال ۲۷هجرى در زمان خلافت عثمان جنگ قبرس پیش آمد, در این جنگ ابوذر, ابودردا و عبادبن صامت شرکت داشتند و ام حرام هم به همراه شوهر خود در جنگ براى آب دادن سربازان و مداواى مجروحان شرکت کرده بود.

امـا وقـتـى آنان از کشتى پیاده شدند, در جزیره قبرس ام حرام در حالى که سوار مرکب بود و راه مى پیمود, مرکب او رم کرد, و ام حرام روى زمین پرت شد, و همانطور که رسول خدا(ص ) با احترام و اکـرام زیاد نسبت به او برایش شهادت در راه خدا را درخواست کرده بود, وى در این سفرجنگى جان خود را از دست داد و شهید شد.

خلاصه , عالمان و مورخانى مانند: شیخ طوسى , ابن عبدالبر, ابن حجر عسقلانى , وابن اثیر, ام حرام یا رمیصا را از اصحاب رسول خدا(ص ) وبانوى راوى حدیث از آن حضرت شمرده بستگانش هم اهل علم و فضل و ارادت به اسلام و پیامبر(ص ) بوده اند.

در باره همسر او عباده بن صامت هم نوشته اند: وى نسبت به پیامبر اسلام , از یاران ثابت و استوارى بـوده , کـه از آن روزى کـه اسـلام آورد, تـا بـعـد ازوفـات رسـول خـدا(ص ) و روزگـار خلافت امـیـرالـمـومـنین (ع ) یکرنگ و مستقیم بود, در همه جنگها به همراه رسول خدا شرکت مى کرد, آوارگان درصفه مسجد مدینه را قرآن آموزش مى داد, در زمان عمربن خطاب به مسافرت حمص و فلسطین رفت , معلم و مبلغ احکام دین بود, و بالاخره شوهر ام حرام در سال ۳۴ هجرى در رمله بـیت المقدس در سن هفتاد و دو سالگى زندگى خود را به درود گفت , و در همان مکان مدفون گردید.

زنان دانشمند و راوی حدیث//احمد صادقی اردستانی

بازدیدها: ۳۸۵

زندگینامه اُمّ حبیبه همسر حضرت رسول اکرم(ص)(متوفی۴۴ه.ق)

نام و نَسَب

” امّ حبیبه ” دختر ابی سفیان صخر بن حرب بن امیه بن عبد شمس قرشی اموی است.(۱) نام مادرش طبق روایاتی ” امنه بنت عبدالعزی بن حرثان بن عوف بن عبید بن عویج بن عدی بن کعب ” میباشد.(۲) در روایت دیگری نام مادرش “صفیه بنت ابی العاص بن امیه بن عبدشمس بن عبد مناف ” ذکر شده است.(۳) تاریخ ولادت وی را هفده سال پیش از بعثت یاد کرده اند.(۴) و این تاریخ با روایاتی که سن او را در سال هفتم هجری قمری، سی و چند سال دانسته، توافق دارد.(۵) در نام امّ حبیبه اختلافنظر وجود دارد؛ برخی گفتهاند نام او “رمله ” است و برخی او را “هند ” خواندهاند؛ اما نزد جمهور عالمان به نسب، سیره، حدیث و خبر، نام “رمله ” مشهورتر است.(۶) امّ حبیبه یکی از دختر عموهای پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) بود و از میان همسران حضرت، تنها همسری بود که با ایشان رابطه نسبی اشت. وی از صادقترین همسران رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) و یکی از زنان مؤمن بوده است.(۷) او پیش از پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) با “عبیدالله بن جحش ” ازدواج کرده بود و کنیهاش به سبب نام فرزندش (حبیبه بنت عبیدالله بن جحش)، ام حبیبه است.(۸)

بعضی از مورخین تولد حبیبه را در مکه و پیش از هجرت به حبشه دانستهاند، ولی برخی تولد او را در حبشه و هنگام هجرت پدر و مادرش به آنجا ثبت کردهاند. حبیبه بعدها با “داوود بن عروه بن مسعود ثقفی ” ازدواج کرد.(۹)
لازم به ذکر است که محمد بن سیرین در روایتی با عبارت “حَبیبَه بِنت أبیسُفیانٍ قالَت: سَمِعتُ النَّبیَّ ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) یَقُولُ: مَن ماتَ لَهُ ثَلاثَه مِنَ الوَلَد… “، نام امّ حبیبه را “حبیبه بنت ابیسفیان ” ذکر کرده است؛ در حالیکه ابوسفیان دختری به نام حبیبه نداشته است. مؤید این امر کلام ابوعمر است که میگوید: “گمان میکنم که حبیبه، دختر ام حبیبه دختر ابیسفیان باشد “.(۱۰)
از سوی دیگر ابن عیینه نیز در حدیث خود از زهری، از زینب بنت ام سلمه، از حبیبه بنت ام حبیبه، از مادرش ام حبیبه، از زینب بنت جحش نقل میکند که: رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) با صورتی

برافروخته از خواب بیدار شد در حالی که میگفت: “لا إلهَ إلاَّ الله، وَیلٌ لِلعَرَبِ مِن شَرٍّ قَدِ اقتَرَبَ… “. مطابق سند فوق، حبیبه دختر ام حبیبه بنت ابیسفیان است.(۱۱)

اسلام و هجرت به حبشه

ام حبیبه از سابقان در اسلام و از مهاجران به حبشه بود. وی در شرایط بسیار سختی به اسلام گروید و در کنار پیروان رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) قرار گرفت؛ زیرا پدرش (ابوسفیان) از سران کفار و مشرکان مکه بود که تمام توان خود را برای نابودی اسلام و جلوگیری از گسترش آن و نیز دشمنی با شخص پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) به کار بسته بود. برای ابوسفیان که در صف مقدم مبارزه با اسلام و پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) قرار داشت، بسیار سخت و غیر قابل قبول بود که دخترش (رمله) به صف پیروان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) بپیوندد. در حقیقت، اقدامات خشونتطلبانه و شکنجههای وحشیانه و محرومیتهای اجتماعی و اقتصادی که امثال ابوسفیان بر مسلمانان وارد کردند، موجب شد تا مسلمانان، مکه را به قصد حبشه ترک کنند.

زمانی که رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) یارانش را در سختی و بلا دید و دریافت که نمیتواند مانع سختی و بلای آنان شود به آنان فرمود:باید به حبشه هجرت کنید؛ زیرا آنجا پادشاهی دارد که به کسی ظلم نمیکند، آنجا سرزمین صدق است و خداوند در آنجا فرجی برای شما قرار داده است.(۱۲)
با این پیشنهاد، برخی از صحابه، برای حفظ دین خود، از مکه به حبشه هجرت کردند و بدین ترتیب اولین هجرت در اسلام صورت گرفت.

از قبیله بنیاسد، عبدالله بن جحش بن رئاب بن یعمر و برادرش عبیدالله بن جحش به همراه همسرش (ام حبیبه بنت ابیسفیان بن حرب بن امیه)، از جمله کسانی بودند که به رهبری “جعفر بن ابیطالب ” به حبشه هجرت کردند.(۱۳)
هر چند سرزمین حبشه، مکانی امن و مطمئن برای مهاجران بود و گرایش مردم به اسلام بسیار چشمگیر بود، اما برای ام حبیبه محنت شدیدی را به همراه آورد؛ زیرا در آنجا عبیدالله که به خاطر اسلام به حبشه هجرت کرده بود، اسلام را رها کرد و نصرانی شد و بر آیین نصرانیت از دنیا رفت.(۱۴)

ام حبیبه ماجرای مرتد شدن شوهرش را چنین گزارش کرده است: در خواب، شوهرم عبیدالله را دیدم که در بدترین حالت و زشتترین وضعیت بود. با نگرانی از خواب برخاستم و در این اندیشه بودم که چرا حال شوهرم تغییر یافته است. صبح آن روز عبیدالله نزد من آمد و گفت: من در دین خود تجدید نظر کرده و به این نتیجه رسیدهام که هیچ دینی بهتر از نصرانیت نیست؛ دینی که پیش از آن نیز بدان گرایش داشتم. من خواب خود را برای او نقل کردم و گفتم: هیچ خیری در تو نیست. عبیدالله پس از گرایش به مسیحیت به نوشیدن شراب روی آورد و بر اثر افراط در میگساری جان خود را از دست داد. عبیدالله پس از مرتد شدن، تمام تلاش خود را برای بازگرداندن ام حبیبه به کار بست؛ اما ام حبیبه از درخواست شوهر مرتدش سرپیچی کرد و بر اسلام خود استقامت ورزید.(۱۵)

بعد از مرگ عبیدالله، شرایط زندگی برای ام حبیبه بسیار سخت و جانفرسا شده بود. اما او و دختر کوچکش، تنهایی و غربت حبشه را تحمل میکردند و از خدا میخواستند تا راه صواب را به آنان الهام کند و بر غربتشان رحم آورد. ام حبیبه میگوید:
چندی پس از مرگ شوهرم، خواب دیگری دیدم که گویا کسی مرا در خواب ” ام المؤمنین ” (۱۶) میخواند. من خواب خود را اینگونه تأویل کردم که رسول الله ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) مرا به ازدواج خود درخواهد آورد. به محض اینکه عده وفات شوهرم تمام شد، نجاشی، پادشاه حبشه، کنیزی نزدم فرستاد که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) از تو خواستگاری کرده است.(۱۷)
ام حبیبه نیز مانند سایر صحابه از همان ابتدای اسلام آوردن سختیهای بسیاری را تحمل نمود؛ اذیت و آزار اقوام و خویشان و دوری از خانواده و تحمل غربت، تنها گوشهای از مصیبتهایی است که امثال امحبیبه به منظور زنده نگاه داشتن اسلام و دوری از شرک و مشرکین به جان میخریدند.(۱۸)

ازدواج با پیامبر اسلام ( صلّی الله علیه وآله وسلّم )

رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) در سال ششم یا هفتم، توسط عمرو بن امیه ضمری(۱۹)نامه ای برای نجاشی فرستاد و طی آن از او خواست که ام حبیبه را برای آن حضرت خواستگاری کند. نجاشی نیز مطابق فرمان رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) با فرستادن کنیزی از ام حبیبه خواستگاری کرد.(۲۰)

ام حبیبه میگوید:
نجاشی، کنیزی را نزد من فرستاد و به من گفت که پادشاه میگوید: پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) برای من نامه نوشته که تو را به نکاح او درآورم و از تو خواسته که برای خودت وکیلی را انتخاب کنی و من خالد بن سعیدبن العاص را وکیل خود کردم. به هنگام غروب، نجاشی به جعفر بن ابیطالب و دیگر مسلمانان امر کرد که حاضر شوند و شروع به خواندن خطبه کرد:

” الحَمدُلله، المَلِکِ القُدُّوسِ، السَّلامِ المُؤمِنِ، المُهَیمِنِ العَزِیزِ، الجَبّارِ المُتِکَبِّر أشهَدُ أن لا إلهَ إلاَّ الله، وَأشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله وَأنَّهُ الَّذِی بَشَّرَ بِهِ عیسیَ بن مَریمَ “. و سپس افزود: پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) برای من نامه نوشته که ام حبیبه دختر ابوسفیان را به ازدواج او درآورم و من خواسته اش را اجابت کردم. خالد بن سعید گفت: ” الحَمدُللهِ أحمَدُهُ وَأستَعینُه وَأشهَدُ أن لا إلهَ إلاَّ اللهُ وَحدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَأشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَرَسُولُه، أرسَلَهُ بِالهُدی وَدِینِ الحَقِّ، لِیُظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّه وَلَو کَرِهَ المُشرِکُون “. سپس اضافه کرد: من نیز خواسته رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) را اجابت نمودم و ام حبیبه دخترابوسفیان را به ازدواج او درآوردم. سپس نجاشی به میهمانان ولیمه ای داد و آنگاه میهمانان متفرق شدند.(۲۱)

درباره مکان نکاح پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) با ام حبیبه اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی گفتهاند: این امر در مدینه صورت گرفته و برخی ازدواج آنها را در حبشه میدانند که قول دوم بیشتر و صحیحتر است.(۲۲)
روشن است که ازدواج پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) با ام حبیبه، جنبه دلجویی از این زن مسلمان را داشت؛ زیرا او با جدا شدن از پدر و اقوام بتپرست خود به همراه همسر مسلمانش رهسپار حبشه شد و در آن دیار غربت نیز شوهر و شریک زندگی خود را از دست داد. پس چه افتخاری بهتر از این که به همسری پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) نائل گردد. با این عمل، پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) از صبر و ایمان ام حبیبه تجلیل کرده و او و کودک بیپناهش را پناه دادند و همچنین از این طریق، ابوسفیان (رئیس کفار و مشرکان مکه) را شکست دادند تا آنجا که خودابوسفیان، پس از شنیدن خبر ازدواج دخترش با پیامبر، زبان به اعتراف گشود و گفت: “بینی این مرد به خاک مالیده نمیشود “.(۲۳) (این سخن کنایه از شکست ناپذیری پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) است).

در برخی منابع تاریخی و تفسیری از ابن عباس آمده است که مقصود از “مودت ” در آیه {عَسَی الله أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّه} (ممتحنه: ۷) ازدواج نبی اکرم ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) و ام حبیبه (بنت ابیسفیان) است که پس از آن ام حبیبه، ام المؤمنین شد و جایگاه والایی پیدا کرد.(۲۴)

آلوسی ضمن نقل روایت مربوط به آیه ذکر شده، در ادامه برای توضیح مینویسد:
پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) ام حبیبه را زمانی که به حبشه هجرت کرده بود به نکاح خود درآورد درحالیکه این آیات در سال ششم هجرت به مدینه نازل شده است. بنابراین آنچه ذکر شده، ظاهراً صحیح نیست و در ثبوتش از ابن عباس هم حرف و حدیث هایی وجود دارد و خود خداوند بر دگرگون ساختن قلوب و تغییر حالات و تسهیل أسباب مودت تواناست.(۲۵)
در تفسیر نمونه نیز آمده است: اینکه “مودت ” در آیه فوق با ازدواج رسول الله ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) و ام حبیبه صورت گرفته، بعید به نظر می‏رسد، چرا که آیات مورد بحث در آستانه فتح مکه نازل شده است.(۲۶)

.بازگشت مهاجران

در سال هفتم هجرت، به دنبال فتح خیبر، ام حبیبه همراه جعفر بن ابیطالب و سایر مهاجران به مدینه بازگشت و پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) از این بازگشت بسیار مسرور شد. با ورود ایشان به مدینه، پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) به گرمی از ایشان استقبال نمود و فرمود: “به خدا سوگند نمیدانم به کدامیک خشنود باشم؟ به فتح خیبر؟ یا به قدوم جعفر؟… “

زمانی که ام حبیبه وارد خانه رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) شد، زنان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) جشن گرفتند و به ایشان درود و سلام فرستادند. یکی از این زنان “صفیه ” بود که مدت زیادی از ازدواج او با پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) نمیگذشت. عثمان بن عفان نیز به نشان خشنودی از این نکاح، قربانی نمود و به مردم ولیمه داد. بدین ترتیب امحبیبه درکنار دیگر همسران رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) زندگی امن و راحتی را آغاز نمود.(۲۷)

وی بر خلاف دیگر زنان پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) ، در مسائل اجتماعی و سیاسی نقش چندانی نداشت و بیشتر وقت خود را در خانه به سر میبرد. او را از جمله زنان عابد و پرهیزکاری دانستهاند که بسیار نماز میخواند و یاد خدا میکرد و به مسائل دینی اهمیت میداد.(۲۸)

ابوسفیان در خانه ام حبیبه

زمانی که مشرکان در مکه صلح حدیبیه را نقض کردند، به خاطر ترس از انتقام رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) ، ابوسفیان را به مدینه فرستادند تا شاید بتواند حضرت را در تجدید صلح راضی کند؛ اما پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) فرمود: “صلح ما در روز حدیبیه بود و تغییر و تبدیلی در آن نیست “.

به همین سبب ابوسفیان نزد دخترش (امحبیبه) رفت و هنگامی که خواست بر بستر پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) بنشیند امحبیبه او را نهی کرد و گفت: ” این بستر رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) است و تو فردی نجس و مشرک هستی “. ابوسفیان به دخترش گفت: ” ای دخترم! تو بعد از من به شر و بلا گرفتار شدی “؛ اما ام حبیبه پاسخ داد: “خداوند مرا به سوی اسلام هدایت کرد؛ اما تو ای پدر که سید و بزرگ قریشی چگونه به اسلام نگرویدی و سنگهایی را میپرستی که نه میشنوند و نه میبینند “. ابوسفیان گفت: ” از تو تعجب میکنم؛ آیا آنچه پدرانمان میپرستیدند را رها کردی و دین محمد ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) را پیروی میکنی؟ ” سپس برخاست و از نزد او رفت.(۲۹)

درباره امحبیبه نقل شده که او نیزمانند سایر زنان روزی از رسولخدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) خواست تا به نفقه او بیفزاید، امّا وقتی آیه های ۲۸ ـ ۲۹ سوره احزاب نازل شد، آنان زندگی زاهدانه را با رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) ترجیح دادند.(۳۰)

ام حبیبه و ماجرای قتل عثمان

در ماجرای شورش علیه عثمان و دورهای که وی در محاصره بهسر میبرد، حضرت علی ( علیه السلام ) تلاش بسیاری برای خاتمه دادن به این غائله انجام داد. مالک نیز به عنوان یکی از هواداران امام علی ( علیه السلام ) کوشید تا با استفاده از هودج ام حبیبه، عثمان را از محاصره به درآورد؛ اما برخی از محاصره کنندگان اجازه ورود ام حبیبه را به خانه عثمان ندادند و مرکب او را رم دادند.(۳۱)
ام حبیبه با توجه به وابستگی خانوادگی خود با عثمان، سعی کرد تا او را از حلقه محاصره خارج کند و از آشوب و پیامدهای بعدی آن جلوگیری کند؛ این در حالی بود که برادرش معاویه هیچ تلاشی برای نجات عثمان انجام نداد و تنها ناظر به قتل رسیدن عثمان بود. هنگام دفن عثمان نیز، که مخالفان مانع دفن او شدند، ام حبیبه بود که با تلاش خود به این آشوب اجتماعی خاتمه داد.(۳۲)
در نقلی آمده است که ام حبیبه پس از کشته شدن عثمان، پیراهن آغشته به خون وی را همراه “نعمان بن بشیر ” نزد برادرش (معاویه) به دمشق فرستاد.(۳۳)

وفات

ام حبیبه در سال ۴۴ هجری قمری و در زمان خلافت معاویه وفات کرد و در تاریخ وفات وی اختلافی وجود ندارد.(۳۴)
از عایشه راویت شده که:ام حبیبه در هنگام وفاتش مرا خواست و از من طلب حلالیت کرد. سپس به سوی ام سلمه فرستاد و از او نیز طلب مغفرت کرد.(۳۵)
در روایتی پیرامون مکان قبر ام حبیبه از امام سجاد ( علیه السلام ) چنین نقل شده است:وارد خانه علی بن ابیطالب ( علیه السلام ) شدیم و گوشهای از آن را حفر کردیم و از آن سنگی را بیرون آوردیم که روی آن نوشته بود: این قبر رمله دختر صخر است. پس آن سنگ را در جایش گذاشتیم.(۳۶)اما بنابر قول صحیح، قبر ام حبیبه در مدینه(۳۷) و در قبرستان بقیع است.(۳۸)

نقش ام حبیبه در روایت حدیث

ام حبیبه احادیث بسیاری از رسول اکرم ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) روایت کرده که مجموع آنها به شصت و پنج حدیث میرسد.(۳۹) بخاری و مسلم در دو حدیث بر این امر اتفاق نظر کردهاند و مسلم در دو حدیث جداگانه نیز آن را آورده است.(۴۰)

راویان ام حبیبه عبارتند از:

برادرانش (معاویه وعنبسه) و پسر برادرش (عبدالله بن عتبه بن ابی سفیان).
همچنین عروه بن زبیر، زینب بنت ابیسلمه، ابوجراح قرشی، انس بن مالک و… نیز از او روایت نقل کرده اند.(۴۱)
اکنون به چند نمونه از روایاتی که به وسیله ام حبیبه نقل شده است اشاره میشود:

( روایت اول: ام حبیبه حدیث مشهوری در تحریم ربیبه (دختر زن) و خواهر زن دارد. هشام از عروه و او از زینب بنت سلمه و او از ام حبیبه نقل میکند که:
به نزد رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) رفتم و به ایشان گفتم: با خواهر من دختر ابیسفیان ازدواج کن. حضرت فرمود: خواهرت ؟ گفتم: بله. حضرت فرمود: آیا تو دوست داری این اتفاق بیفتد؟ گفتم: بله. من خوشحال میشوم که کسی با من در خوشبختی خواهرم شریک باشد. حضرت فرمود: ازدواج با او بر من حلال نیست. عرض کردم: به خدا سوگند به من خبر رسیده که تو “دُره “، دختر ابیسلمه را خواستگاری کردی. حضرت فرمود: دخترابی سلمه؟ عرض کردم: بله. پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) فرمود: به خدا سوگند! حتی اگر او ربیبه من در خانهام نبود نیز بر من حلال نبود، چرا که او دختر برادر رضاعی من است و ثویبه، من و پدر او را شیر داده است. پس دختران و خواهران خود را بر من عرضه نکنید.(۴۲)

( روایت دوم: عنبسه بن ابیسفیان در روایتی از ام حبیبه نقل میکند که وی گفت:از پیامبر اکرم ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) شنیدم که فرمود: هیچ بنده مسلمانی نیست که هر روز دوازده رکعت نماز غیر از نمازهای واجب بخواند مگر اینکه برای او در بهشت خانهای وجود دارد یا خانهای برایش ساخته میشود.(۴۳)

( روایت سوم: عنبسه در روایتی دیگر از ام حبیبه نقل میکند که حضرت فرمود: “هر کس قبل و بعد از نماز ظهر، چهار رکعت نماز بخواند بر آتش حرام میشود “.(۴۴)

( روایت چهارم: زینب بنت ام سلمه از ام حبیبه نقل میکند که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) فرمود:
برای زن مسلمانی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، حلال نیست که بیش از سه روز آرایشش را کنار بگذارد مگر برای زنی که همسرش وفات یافته، به مدت چهار ماه و ده روز.(۴۵)

( روایت پنجم: عمر بن حکم از ام حبیبه روایت میکند که مردمی از اهل یمن نزد رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) آمدند تا نماز و سنن و فرائض را به آنها بیاموزد. سپس به رسول خدا ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) عرضه کردند: “ما شرابی داریم که آن را از گندم و جو تهیه میکنیم “. حضرت فرمود: ” الغبیراء؟ ” آنها گفتند: “بله “. حضرت فرمود: ” ان را نخورید “.
ساجی در حدیث خود آورده است که پیامبر ( صلّی الله علیه وآله وسلّم ) این مطلب را سه بار تکرار کرد و ابوعبید آورده است که بعد از گذشت دو روز از این ماجرا، حضرت دوباره این مطلب را برای آنها یادآوری کرد؛ اما آنها گفتند: خوردن آن را کنار نمیگذارند. سپس حضرت فرمود: “هر کس خوردن آن را ترک نکرد، گردنش را بزنید “.(۴۶)


پی نوشت

۱ . الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج‏۴، ص۱۸۰۸؛ إمتاع‏ الأسماع، مقریزی، ج‏۶، ص۶۴؛ تاریخ ‏الطبری، محمد بن جریر طبری، ج‏۱۱، صص ۶۰۵ و ۶۷۱؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، فضل بن حسن الطبرسی، ص ۱۴۱٫

۲ . تاریخ مدینه دمشق (تراجم النساء)، ابن عساکر، صص ۷۵ ـ ۷۷٫

۳ . تاریخ مدینه دمشق، ص ۷۳؛ الاستیعاب، ج‏۴، ص۱۸۰۸؛ إمتاع‏ الأسماع، ج‏۶، ص۶۴؛ تاریخ‏ الطبری، ج‏۱۱، صص ۶۰۵ و ۶۷۱؛ اعلام الوری بأعلام الهدی، ص ۱۴۱٫

۴ . الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر عسقلانی، ج۴، ص۳۰۵؛ دلائل النبوه، احمد بن حسین بیهقی، ج۳، ص۴۶۱٫

۵ . طبقات الکبری، ابن سعد، ج ۸، ص۷۰؛ تاریخ مدینه دمشق (تراجم النساء)، ص۸۷٫

۶ . الاستیعاب، ج‏۴، ص۱۸۰۸و ۱۹۲۹؛ دلائل‏النبوه، ج‏۳، ص۴۶۰؛ الإصابه، ج‏۸، ص۳۷۴؛ أنساب ‏الأشراف، ج‏۱، ص۴۳۸؛ إمتاع ‏الأسماع، ج‏۶، ص۶۳؛ تاریخ یعقوبی، ج‏۲، ص۸۴؛ طبقات ‏الکبری، ج‏۸، ص۷۶٫

۷ . إمتاع ‏الأسماع، ج‏۶، ص۴؛ وسائل الشیعه، شیخ کلینی، ج۲۰، ص۲۴۴؛ بحارالانوار، محمدتقی مجلسی، ج۲۲، ص۲۰۴٫

۸ . أسدالغابه، علی بن محمد الجزری، ج‏۶، ص۳۱۵؛ الإصابه، ج‏۸، ص۸۰؛ أنساب ‏الأشراف، احمد بن یحیی البلاذری، ج‏۱، ص۴۳۸٫

۹ . أسدالغابه، ج‏۶، ص۳۱۵؛ الإصابه، ج‏۸، ص۸۰؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ص ۱۴۱٫
۱۰٫ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۰۸٫

۱۱٫ أسدالغابه، ج‏۶، ص۶۰؛ الإصابه، ج‏۸، ص۸۱٫

۱۲٫ السیره النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۴۴٫

۱۳ . أسدالغابه، ج‏۶، ص۳۱۵؛ الإصابه، ج‏۸، ص۸۰؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ص ۱۴۱؛ السیره النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۴۶؛ السیره النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۶؛ بحارالانوار، ج۲۱، ص۴۴٫

۱۴ . أسدالغابه، ج‏۶، ص۳۱۵؛ الإصابه، ج‏۸، ص۸۰؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ص ۱۴۱؛ موسوعه عظماء حول الرسول، خالد عبدالرحمن العک، ج۱، ص۱۸۴٫
۱۵ . أسدالغابه، ج‏۶، ص۳۱۵؛ الطبقات الکبری، ج۸، ص۹۶؛ الاصابه، ج۸، ص۱۴۰؛ موسوعه عظماء حول الرسول، ج۱، ص۱۸۴٫

۱۶ . “ام المؤمنین” لقبی است که به همسران پیامبر اعطا شده است. تاریخ مدینه دمشق (تراجم النساء)، ص۸۶٫

۱۷ . انساب الاشراف، ج۲، ص۷۲؛ الاستیعاب، ج ۴، ص۴۰۱٫

۱۸ . موسوعه عظماء حول الرسول، ج۱، ص۱۸۴٫

۱۹ . امتاع الاسماع، ج۶، ص۶۴؛ طبقات الکبری، ج۸، ص۷۷٫

۲۰٫ أنساب‏ الأشراف، ج‏۱، ص ۴۳۹؛ البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص ۱۴۳٫

۲۱ . أسدالغابه، ج‏۶، ص۳۱۵؛ الإصابه، ج‏۸، ص۸۰؛ الاستیعاب، ج‏۴، ص۱۹۳۰؛ تاریخ الطبری، ج‏۱۱، ص۶۰۵؛ طبقات‏ الکبری، ج‏۱، صص ۷۹ و ۱۹۸؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۳۹۳٫

۲۲ . أسدالغابه، ج‏۶، ص۳۱۶٫

۲۳ . اسدالغابه، ج۵، ص ۴۵۷؛ الإصابه، ج ۸، ص ۱۴۰؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۲۹۵٫

۲۴ . البدایه و النهایه، ج‏۴، ص۱۴۳؛ دلائل ‏النبوه، ج‏۳، ص۴۵۹؛ درالمنثور، ج۶، ص۲۰۵؛ و بنا به نقلی در کشف الأسرار و عده الأبرار، ج‏۱۰، ص ۷۲؛ التفسیر الحدیث، ج‏۹، ص ۲۷۴٫

۲۵ . روح المعانی، آلوسی، ج۱۴، ص۲۶۸٫

۲۶٫ تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و همکاران، ج۲۴، ص۳۰٫

۲۷ . موسوعه عظماء حول الرسول، ج۱، صص۱۸۷و۱۸۸٫

۲۸٫ طبقات الکبری، ج۸، ص۹۸؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۳۹٫

۲۹٫ طبقات الکبری، ج ۸، ص ۹۹؛ موسوعه عظماء حول الرسول، ج۱، ص۱۸۸٫

۳۰ . التبیان، ج ۸، ص ۳۳۵٫

۳۱ . تاریخ طبری، ج۳، ص۴۱۷٫

۳۲ . الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص ۲۱۰٫

۳۳٫ مروج الذهب، علی بن حسین المسعودی، ج۳، ص ۳۵۳٫

۳۴٫ الاستیعاب، ج‏۴، صص ۱۸۴۵ و ۱۹۲۹؛ إمتاع ‏الأسماع، ج ‏۶، ص ۶۴؛ تاریخ ‏الإسلام، ج‏۴، ص۱۳۲؛ تاریخ ‏طبری، ج‏۱۱، ص۶۰۷؛ أنساب‏الأشراف، ج‏۱، ص۴۴۰٫

۳۵ . أنساب‏الأشراف، ج‏۱، ص۴۴۰٫

۳۶ . الاستیعاب، ج‏۴، ص۱۸۴۶٫

۳۷ . إمتاع‏الأسماع، ج‏۶، ص۶۳؛ تاریخ‏الإسلام، ج‏۴، ص۱۳۴٫

۳۸ . موسوعه عظماء حول الرسول، ج۱، ص۱۹۲٫

۳۹ . إمتاع‏الأسماع، ج‏۶، ص۶۳٫

۴۰ . ر.ک: صحیح بخاری، کتاب النکاح، باب وَاَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الاخْتَیْنِ إِلاّ ما قَدْ سَلَفَ، کتاب الطلاق، باب الکحل للحاده؛ صحیح مسلم، کتاب الرضاع، باب تحریم الربیبه و أخت المرأه، کتاب الطلاق، باب وجوب الإحداد، و باب صلاه المسافرین، باب فضل السنن الراتبه قبل الفرائض و بعدهن، کتاب الحج، باب استحباب تقدیم دفع الضعفه من النساء ذو غیرهن من مزدلفه إلی منی فی أواخر اللیل قبل زحمه الناس‏.

۴۱ . ر.ک: تاریخ مدینه دمشق (تراجم النساء)، صص۷۰ و ۷۶٫

۴۲ . صحیح بخاری، ج ۵، صص ۱۹۶۱، ۱۹۶۴، ۱۹۶۵، ۲۰۵۴٫

۴۳ . سنن دارمی، عبدالله الدارمی، ج۱، ص ۳۳۵؛ صحیح مسلم، مسلم النیشابوری، ج۲، ص ۶۲؛ فتح الباری، ابن حجر عسقلانی، ج۹، ص۱۱۷٫

۴۴ . الاربعین البلدانیه، ابن عساکر، ص۱۰۰٫ برای مشاهده مشابه همین روایت با اندکی تفاوت در نقل ر.ک: تاریخ مدینه دمشق، ج ۵، ص ۳۴۹٫

۴۵ . صحیح بخاری، ج۵، ص ۲۰۴۳؛ صحیح مسلم ، ج۲۶، ص ۱۱۱٫

۴۶ . عوالی اللآلی، ج۱، ص۳۱۷٫



۱٫ ‏ الاربعین البلدانیه…، علی بن الحسن بن عساکر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۳ه.ق.
۲٫ الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، أبوعمر یوسف بن عبدالله بن محمد بن عبد البر، تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ه.ق.
۳٫ أسد الغابه فی معرفه الصحابه، عزالدین بن الأثیر أبو الحسن علی بن محمد الجزری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ه.ق.
۴٫ الإصابه فی تمییز الصحابه، احمد بن علی بن حجر العسقلانی، تحقیق: عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ه.ق.
۵٫إمتاع الأسماع بما للنبیّ من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، أحمد بن علی المقریزی، تحقیق: محمد عبد

۶٫ الحمید النمیسی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ه.ق.
۷٫ بحارالانوار، محمّدباقر مجلسی، چاپ سوم، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ه.ق.
۸٫ البدایه و النهایه، أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ه.ق.
۹٫ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، محمد بن احمد الذهبی، تحقیق: عمرعبد السلام تدمری، چاپ دوم، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۳ه.ق.
۱۰٫ تاریخ الیعقوبی، احمد بن أبی یعقوب المعروف بالیعقوبی، بیروت، دار صادر.
۱۱٫ تاریخ مدینه دمشق، علی بن الحسن بن عساکر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ه.ق.
۱۲٫ تصویر خانواده پیامبر در دایره المعارف اسلام، زیر نظر محمود تقی زاده داوری، قم، انتشارات شیعه شناسی، ۱۳۸۷ه.ش.
۱۳٫ التفسیر الحدیث، محمد عزه دروزه، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۸۳ه.ق.
۱۴٫تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۴ه.ش.

۱۵٫ تفصیل وسائل الشّیعه الی تحصیل مسائل الشّریعه، محمد بن حسن الحر العاملی، بیروت، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، ۱۴۱۳ه .ق.
۱۶٫ الدرالمنثور فی تفسیر المأثور، جلال الدین سیوطی‏، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ه.ق.
۱۷٫ دلائل النبوه و معرفه أحوال صاحب الشریعه، ابوبکر احمد بن الحسین البیهقی، تحقیق: عبدالمعطی قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵ه.ق.
۱۸٫ روح المعانی فی تفسیر القرآن، سید محمود آلوسی،‏ تحقیق: علی عبدالباری عطیه، بیروت، دارالکتب العلمیه‏، ۱۴۱۵ه.ق.
۱۹٫ سنن الدارمی، عبدالله بن بهرام الدارمی، دمشق، مطبعه الاعتدال.
۲۰٫ السیره النبویه، اسماعیل بن کثیر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۰ه.ق.
۲۱٫ السیره النبویه، عبدالملک بن هشام الحمیری المعافری، تحقیق: مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دارالمعرفه.
۲۲٫صحیح البخاری، محمد بن اسماعیل البخاری، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۱ه.ق.

۲۳٫ صحیح مسلم، مسلم بن حجاج النیشابوری، بیروت، دارالفکر.
۲۴٫ الطبقات الکبری، محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰ه.ق.
۲۵٫ عوالی اللئالی العزیزیه فی الاحادیث الدینیه، محمد بن علی بن ابراهیم الاحسائی معروف به ابن ابی جمهور، قم، انتشارات سیدالشهداء، ۱۴۰۳ه.ق.
۲۶٫ الغدیر فی الکتاب و السّنّه و الأدب، عبدالحسین الأمینی النّجفی، چاپ ششم، تهران، دارالکتب الإسلامیه، ۱۳۷۴ه .ش.
۲۷٫ فتح الباری شرح صحیح البخاری، شهاب الدین بن حجر العسقلانی، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۰ه.ق.
۲۸٫ کتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن یحیی بن جابر البلاذری، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ه.ق.
۲۹٫ کشف الأسرار و عده الأبرار، احمد بن ابی سعد رشیدالدین میبدی، تحقیق: علی اصغر حکمت‏، تهران‏، امیرکبیر، ۱۳۷۱ه.ش‏.
۳۰٫مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن حسین المسعودی، تهران، انتشارات علمی ـ فرهنگی، ۱۳۸۲ه.ش.

۳۱٫ منتهی المطلب، حسن بن یوسف بن علی الحلی، تبریز، نشر حاج احمد، ۱۳۳۳ه.ش.
۳۲٫ موسوعه عظماء حول الرسول، خالد عبدالرحمن العک، چاپ دوم، دمشق، دارالنفائس، ۱۴۱۹ه.ق.
۳۳٫ناسخ الحدیث و منسوخه، عمربن احمدبن عثمان بن شاهین، مکتبه المنار، ۱۴۰۸ه .

زنان اسوه//فتحیه فتاحیزاده

 

بازدیدها: ۲۶۶۷

زندگینامه رباب همسر امام حسین (ع)مادر حضرت علی اصغر (ع)

رباب همسر امام حسین (ع)، دختر امرؤ القیس کلبى (۳۵۵) از زنان بزرگوار، وفادار و عـارف بـه شـاءن اهـل بـیـت عـلیهم السلام بود. نقل شده که امر و القیس کلبى در زمان عمر به مدینه آمد و اسلام آورد و عمر او را بر مسلمانان قضاعه در شام امارت داد. امام على و دو فرزندش او را مـلاقـات کـرده و بـراى وصـلت بـا خـانـدان او اظـهـار تمایل کردند و او سه دختر خویش را به نکاح امام و دو فرزندش در آورد که از جمله آنان رباب بود که به نکاح امام حسین (ع) در آمد.(۳۵۶)

ایـن بـانـو نـسـبـت بـه ابـا عـبداللّه (ع) معرفت و محبت خاصى داشت . کلام آن بانو نشانگر این مـعـرفـت و مـحـبـت اسـت . در مـقابل ، امام حسین علیه السلام نیز نسبت به این بانوى بزرگوار و فرزندانش که سکینه و عبدالله شیر خوار، بودند علاقه زیادى داشت .

نقل شده است که امام حسین (ع) در مورد این بانو و دختر گرانقدرش سکینه چنین فرموده است :(اِنّى لاَُحِبُّ داراً تَکُونُ بِهَا السَّکینَهُ وَ الرُّبابُ)(۳۵۷)

دوست دارم آن خانه اى را که سکینه و رباب در آن باشند.

مـحـبـت آن حـضـرت بـه خـاطـر شـخـصـیـت این بانوى بزرگوار بود. او عظمت مقام اباعبدالله را دریـافـتـه بـود و خـود را خدمتکارى در خدمت آن امام به حساب مى آورد. او به همراه امام در کربلا حاضر شد تا تمام مصیبتها و درد و رنجها را تحمل کند. او همسرى وفادار و نیکو بود.

اشـعـار و مرثیه هاى بانو رباب در مصیبت اباعبدالله بیانگر عظمت شخصیت و معرفت او آن به حـضـرت اسـت . ربـاب درمـجـلس ‍ ابـن زیاد ملعون سرمبارک امام حسین (ع) را در آغوش گرفته ، بوسید و گفت :

(واحُسَیْناً فَلا نَسیتُ حُسَیْناً

اَقْصَدَتْهُ اَسِنَّهُ الاَْعْداءِ

غادَرُوهُ بِکَرْبَلاءَ صَریعاً

لاسَقَى اللّهُ جَانِبى کَرْبَلاءَ) (۳۵۸)

(آه ، حـسـیـن مـن ! هـیـچ گـاه تـو را فـراموش نخواهم کرد، در کربلا نیزه هاى دشمن بر او هجوم آوردنـد و وى را بـه خـاک و خـون کـشـیـدنـد. خـداونـد هـیـچ گـاه آتش افروزان کربلا را سیراب نگرداند.)

در مرثیه دیگرى گوید:

(آن کسى که نورى بود و از او طلب روشنایى مى شد، در کربلا کشته شده و دفن نگشته است .

(او) پـسر پیامبر است که خداوند او را از جانب ما جزاى خیر دهد و او از خسران و زیان موازین دور نگه داشته شده است .

اى حـسین براى من کوه استوارى بودى که به تو پناه مى بردم و با رحمت و دیانت ما را همراهى مى نمودى .

چـه کسى پناه یتیمان و نیازمندان خواهد بود که به او بى نیاز شوند و به چه کس پناه برند نیازمندان ؟

بـه خـدا قـسـم پـس از ازدواج با شما، همسر دیگرى را نخواهم تا اینکه بین خاک و ماسه پنهان شوم .)(۳۵۹)

ایـن بـانـوى بـزرگـوار هـمـراه بـابـقیه اهل بیت مصائب کربلا و اسارت شام رابه شکلى نیکو تحمّل کرد و بعد از بازگشت به مدینه ، مجلس عزادارى امام حسین علیه السلام را بر پا کرد و تـا یـک سـال بـعـد از واقـعـه کـربـلا کـه حیات داشت همواره عزادار بود. بزرگان قریش از او خواستگارى کردند، ولى او جواب ردّ داد و گفت :

(بعد از رسول خدا صلى الله علیه کسى را پدر شوهر نگیرم .)

رباب در طول یک سال باقیمانده عمرش هیچ گاه در زیر سقف ننشست و پیوسته اشکبار بود. آن قدر اشک ریخت که چشمانش خشک شد.

یکى از کنیزانش به او گفت : (آرد بـدون سـبـوس ، اشـک را سـرازیـر مـى سـازد) رباب دستور تهیه آن را داد و گفت : (مى خواهم قدرت بیشترى بر گریستن داشته باشم .)(۳۶۰)

سـرانـجـام یک سال پس از شهادت امام حسین علیه السلام دارفانى را وداع گفت و به مولاى خود ملحق شد.



۳۵۵ـ مقاتل الطالبیین ، ابوالفرج اصفهانى ، ص ۸۹ .(البته او غیر از امروء القیس شاعر معروف است) .

۳۵۶ـ ریـاحـیـن الشـریـعـه ، ج ۳ ، ص ۳۲۴ بـه نقل از اغانى ابوالفرج

۳۵۷ـ تنقیح المقال ، ج ۳، ص ۸۰٫

۳۵۸ـ سکینه بنت الحسین ، مقرم ، ص ۲۵۷٫

۳۵۹ـ اعیان الشیعه ، ج ۶، ص ۴۴۹٫

۳۶۰ـ سکینه ، مقرم ، ص ۲۵۸٫

بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری

بازدیدها: ۴۵۴۸

زندگینامه لیلاهمسر حضرت امام حسین (ع)مادر حضرت على اکبر (ع)

لیلا دختر ابى مرّه بن عروه بن مسعود ثقفى بود. میمونه دختر ابوسفیان ، جده پدرى لیلاست . میمونه با عروه بن مسعود ازدواج کرد و ابى مره پدر لیلا فرزند آنان بود و به همین جهت ،

در روز عاشورا دشمن به على اکبر گفت :(تو با امیر المؤ منین یزید پیوند خویشى دارى .)

آنان خواستند با این کلام او را به سوى لشکر کفر بکشانند، ولى على اکبر جواب داد:

(پـیوند خویشاوندى با رسول خدا (ص) سزاوار تر به رعایت است تا پیوند با فرزند هند جگر خوار.)

عـروه بـن مـسـعـود در مـیـان قـریش مورد اعتماد بود و به همین جهت در صلح حدیبیه ، او را واسطه قـرار دادنـد. او در سـال نـهـم هجرى مسلمان شد. قومش وقتى مطلع شدند، او را تیرباران کرده ، به شهادت رساندند.

لیـلا کـه از چـنـیـن خـانـواده بـزرگـى بـود، بـا امـام حـسـیـن (ع) ازدواج کرد و ثمره ازدواجشان فـرزنـدى بـرومـنـد بـه نـام عـلى اکـبـر عـلیـه السـلام بـود. از شـرح حال و مدت عمر و وقایع زندگى او اطلاع بیشترى در دست نیست .(۳۶۱)

بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری



۳۶۱ـ با استفاده از (على اکبر)، مقرّم ، ص ۱۶ ـ ۱۷٫

بازدیدها: ۳۳۱

زندگینامه شهر بانو همسر امام حسین (ع)

شـهـر بـانـو مـادر امام سجاد علیه السلام (۲۵۸) دختر یزدگرد پادشاه ایران بود.این بانوى بزرگ در دربار ایران به دنیاآمد، ولى برخلاف اطرافیان ، داراى ایمان ، اعتقاد، عفّت و پـاکـدامـنـى خـاصـى بـود. ایـن بـانوى بزرگ ، بر فطرت پاک خویش استوار ماند و اخلاق فـاسـد و اعـتـقـادات مـوهـوم و پـسـت آن مـحـیـط نـتوانست فطرت او را بپوشاند. در مورد زندگى قبل از اسارت این بانو اطلاع دقیقى در دست نیست ، امّا پس از اسارت نشان داد که از همان ابتداى کودکى طهارت و پاکدامنى ، شیوه او بوده و شایستگى یافته تا مادر سیّد ساجدان باشد.

خودش مى گوید:

(قبل از اینکه به اسارت مسلمانان درآیم ، شبى در خواب دیدم که پیامبر اسلام (ص) همراه امام حسین (ع) به خانه ما تشریف فرما شدند و حضرت محمد (ص) مرا به عقد امام حسین (ع) درآورد. صـبـح وقـتى که از خواب بیدار شدم ، نسبت به امام حسین (ع) محبّت خاصى در قلب خود احساس کـردم . شـب بـعـد، دوبـاره خواب دیدم که فاطمه زهرا (س) تشریف فرما شد و اسلام را بر من عرضه داشت ، به دست مبارک ایشان اسلام آوردم .

پس از آن حضرت زهرا (س) به من فرمود:بـزودى لشـگر اسلام بر اینجا غلبه خواهد کرد، و بدون اینکه حادثه ناگوارى پیش آید به فرزندم حسین علیه السلام خواهى رسید.(۲۵۹))

عفّت و حیا

پـس از اسـارت شـهـربـانـو، وى را بـه مـجـلس خـلیـفـه دوم آوردنـد. کـمال و جلال و زیبایى او همه را متعجّب کرد. وقتى او را در جمع مسلمانان وارد کردند، چهره خود را پـوشـانـد و گـفـت : روز هـرمـز سـیـاه بـاد!

عـمـر سـخـن او را نـفـهـمـیـد و خیال کرد که دشنام مى دهد از این رو گفت : این کنیزک مرا دشنام مى دهد، و خواست او را بزند که امـام عـلى (ع) او را مـنـع کـرد.(۲۶۰) سـپـس ، خـلیـفـه دسـتور داد تا او را براى فروش عـرضـه کـنـنـد و بـراى ایـنـکـه خـریـداران ، قیمت بیشترى بپردازند، گفت نقاب از صورت وى بـردارنـد. شـهـربـانـو از بـرداشـتـن نـقـاب خـوددارى کـرد و بـشـدّت بـه سـیـنـه مـاءمـور کوبید.(۲۶۱) 

امام على علیه السلام به عمر گفت :(رسـول خـدا صـلى الله عـلیه وآله فرموده است که بزرگ هر قوم را احترام کنید، پس او را در انـتـخـاب شـوهـر، آزاد بـگـذار و هـر کـس را کـه انـتـخـاب کـرد، قـیـمـتـش را بـا او حـسـاب کـن .(۲۶۲))

وقـتـى کـه بـنـا شـد او را در انـتـخـاب هـمـسـر آزاد بـگـذارنـد از پـس پـرده از وى سـؤ ال شد، آیا شوهر مى خواهى ، او سکوت کرد.

امام فرمود:(او اراده ازدواج کرد و فقط انتخاب ، باقى مانده است .

عمر گفت : از کجا دانستى که اراده ازدواج کرده است ؟

امـام فـرمـود: هـر گـاه دخـتـرى از بـزرگـان خـواستگارانى داشت و بدون سرپرست بود و بر رسول خدا (ص) وارد مى شد. حضرت مى فرمود: به او بگویید: تو به شوهر راضى هستى ؟ اگرحیا مى نمود و سکوت مى کرد، حضرت این سکوت را رضایت تلقى مى نمود.)

سـپـس ، شـهـربـانـو امـام حـسـیـن (ع) را انـتـخـاب نـمـود و بـا اشـاره ، مـنـتـخـب خـود را شناساند.(۲۶۳)

حضرت على (ع) این بانو را مریم یا به قولى فاطمه نامید،(۲۶۴) و در حق او به امام حسین علیه السلام سفارشهاى اکید کرد و فرمود:(او پسرى براى تو خواهد آورد که بهترین افراد روى زمین خواهد بود.(۲۶۵))

این بانو به لقب (سیده النساء) خوانده مى شد که نشان از کرامت ، فضیلت و بزرگوارى او دارد.(۲۶۶) از شـهـر بـانـو تـنها امام سجاد (ع) متولد شد و این بانو پس از تولد امام سجاد (ع) در دوره نفاس بعد از ایمان ، دار فانى را وداع گفت .(۲۶۷)



۲۵۸ـ آقـاى دکـتـر سـیـد جـعفر شهیدى در کتاب (زندگانى على بن الحسین) در مورد اینکه شهربانو دختر یزدگرد مادر امام سجاد باشد، مفصل بحث کرده و احادیث وارد آن مطلب را به نقد کـشـیـده و در آخر نتیجه گرفته که این مطلب صحت ندارد. (زندگانى على بن الحسین ، ص ۷ ـ ۲۷).

۲۵۹ـ عوالم العلوم ، بحرانى ، ج ۱۸، ص ۸، مدرسه امام مهدى قم .

۲۶۰ـ بـحـارالانـوار، ج ۴۶، ص ۹، بـیروت ، در بعضى از روایات آمده است که اسارت وى درزمـان عـثـمـان بـود. و در بـعـضـى دیـگـر آمـده است که در زمان امام على (ع) بوده است .البته بـعـضـى از عـلما اسارت وى در زمان امام على را صحیح دانسته اند به این جهت که گفته اند امام سـجاد در زمان خلافت امام على (ع) متولد شده و خیلى بعید است که این بانو از زمان خلافت عمر تا زمان خلافت امام على (ع)، یعنى حدود ۲۲ سال ، حامله نشده باشد.

۲۶۱ـ اسـعـاف الراغـبـیـن در حـاشـیـه نـورالابـصـار، ص ۲۳۶، بـا دخل و تصرف .

۲۶۲ـ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹، با دخل و تصرف .

۲۶۳ـ همان مدرک ، ص ۱۶، با دخل و تصرف .

۲۶۴ـ ائمتنا، على محمد على دخیل ، ج ۱، ص ۲۵۸، بیروت .

۲۶۵ـ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹٫

۲۶۶ـ ائمتنا، ج ۱، ص ۲۵۸٫

۲۶۷ـ عـوالم ، ج ۱۸، ص ۷ ـ ۸٫ البـتـه در مـنـاقـب نـقـل شـده کـه او در کـربـلا حـضـور داشـتـه اسـت ولى ایـن قول ضعیفى است و اگر علما آن را ردّ کرده اند. (الامام زین العابدین ، مُقرّم ، ص ‍ ۱۹).

۲۶۸ـ اعیان الشیعه ، ج ۸، ص ۳۹۰، بیروت .

بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری

بازدیدها: ۱۱۰۹

زندگینامه امامه دختر ابى العاص همسر امیر المومنین علی (ع)(خـواهـر زاده حضرت زهرا علیها سلام )

امـامـه ، دخـتـر ابـوالعـاص بـن ربـیـع اسـت و مـادرش زیـنـب ، دخـتـر رسـول خـدا (ص). ابـوالعـاص قـبـل از بـعـثـت بـا زیـنـب ازدواج کـرد و حـاصـل آن ، دو فرزند بود، یکى به نام على (ع) که در کودکى از دنیا رفت ، دیگرى به نام امامه .(۳۳۶)

پیامبر به امامه علاقه خاصى داشت خیلى از اوقات او را بر دوش خود مى گذارد و به مسجد مى بـرد و در هـنگام نماز همچنان امامه بر دوش آن حضرت بود و موقع رکوع و سجود او را به زمین مى گذارد و موقعى که بر مى خواست دوباره او را به دوش ‍ مى گرفت .(۳۳۷)

عایشه گوید:(هـدیـه اى بـه رسـول خـدا(ص) داده شـد که در بین آن گردنبندى از عقیق یمانى بود. حضرت فرمود: آن را به عزیزترین فرد خانواده ام خواهم داد. پس امامه را فراخواند و گردنبند را به گردن او آویخت .)(۳۳۸)

وقـتـى فـاطـمه زهرا سلام الله علیها در آستانه شهادت قرار گرفت به امام على علیه السلام وصـیـّت کـرد کـه بـا امـامـه ازدواج کـن ، چـون او خـواهـر زاده مـن اسـت و بـا فـرزنـدانـم مثل من رفتار مى کند. آن حضرت نیز در پى وصیّت آن بانو با امامه ازدواج کرد.

حـضرت على (ع) پس از ضربت خوردن ، به امامه وصیّت کرد که مى ترسم معاویه بعد از من تـورا خـواسـتـگـارى کـند و دوست ندارم به همسرى او درآیى ؛ چنانچه به همسر نیاز داشتى با مغیره بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب ازدواج کن .

پـس ازشـهـادت آن حـضـرت و تـمـام شـدن عـدّه ، مـعـاویـه بـه مـروان مـاءمـوریـت داد کـه از امـامه خـواسـتـگـارى کـنـد و مهریه او را صدهزار دینار قرار دهد. ولى امامه پیشنهاد او را ردّ کرد و با مغیره ازدواج کرد.(۳۳۹)

در بـحـارالانـوار از (قـوت القـلوب) روایـت شـده اسـت کـه مـغـیـره بـن نـوفـل و ابـوالهـیـاج بـن ابى سفیان بن حارث پس از شهادت امام على (ع) از امامه خواستگارى کـردنـد، ولى امـامـه بـه آنـان جـواب ردّ داد و از امـام عـلى (ع) نـقـل کـرد کـه جـایـز نـیـسـت همسران پیامبر و وصى پیامبر بعد از پیامبر یا وصىّ، با دیگرى ازدواج کنند.(۳۴۰) 

گفته اند: هنگام وفات امامه ، درد سختى بر او عارض شد، بطورى که زبانش بند آمد، امام حسن و امـام حـسـین علیهما السلام بر بالین او حاضر شدند و چون نمى توانست صحبت کند از او سؤ ال مى کردند که آیا فلان بنده و خانواده اش را آزاد کردى ؟ و او با اشاره سر جواب مى داد. به همین صورت وصایاى او را دریافتند و صحت آن را امضاء کردند.(۳۴۱)

گـفته اند: از او فرزندى متولد نشد(۳۴۲) و بنا به قولى او مادر محمد بن على اوسط است که در کربلا در رکاب برادرش ‍ امام حسین علیه السلام به شهادت رسید.(۳۴۳)



۳۳۶ـ اعیان الشیعه ، ج ۳، ص ۴۷۳٫

۳۳۷ـ طبقات ، ابن سعد، ج ۸، ص ۳۹٫

۳۳۸ـ درالمنثور فى طبقات ربات الخدور، زینب بنت فراز العاملى ، ص ۶۵٫

۳۳۹ـ الاصابه ، ج ۴، ص ۲۳۷٫

۳۴۰ـ بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۹۲٫

۳۴۱ـ تنقیح المقال ، ج ۳، فصل النسا، ص ۶۹٫

۳۴۲ـ همان مدرک .

۳۴۳ـ همان مدرک ، ج ۲، ص ۸۳، باب محمد از ابواب میم .

بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری

بازدیدها: ۱۴۷۰

زندگینامه فاطمه (امام البنین)همسر امیر المومنین علی (ع)

یکى از همسران حضرت امیر (ع)، فاطمه بنت حزام عامرى بود که بعدها به (ام البنین) (مادر پسران) مشهور گشت (چون از امام على صاحب چهار پسر شد).این بانو که از زنان فاضل بود، بعد از وفات زهراى مرضیّه به عقد حضرت على (ع) درآمد.

امـام پـس از شـهـادت فـاطـمـه سـلام الله عـلیـهـا و احـسـاس تـنـهـایـى بـه بـرادرش عـقـیـل کـه عـالم بـه انـسـاب عـرب بود فرمود: زنى به من معرفى کن که از خاندانى برجسته بـاشـد تـا بـا او ازدواج کـنـم و بـرایـم پـسـرى شـجـاع بـه دنـیـا آورد. عقیل نیز فاطمه را معرفى کرد. وى در خانواده اى به دنیا آمد که شجاعت آن خانواده زبانزد بود و اجداد او از شجاعان و شهسواران معروف عرب بودند.(۳۰۸)

امـام عـلى (ع) بـا او ازدواج کـرد و از وى صـاحـب چـهـار پـسـر شـد؛ ابـوالفـضـل العباس علیه السلام ، عبدالله ، جعفر و عثمان که هر چهار نفر در واقعه کربلا در رکاب حضرت امام حسین (ع) به شهادت رسیدند.(۳۰۹)

فـاطـمـه (امّ البـنـیـن) از زنـان مـؤ مـن و عـارف بـه مـقـام اهل بیت بود و در علاقه و محبت به آنها پا برجا بود. وقتى به خانه امام پا نهاد در محبّت نسبت بـه فـرزنـدان فـاطـمـه زهـرا کوتاهى نکرد. با امام حسن و امام حسین علیهما السلام خاضعانه ، همچون مادرى مهربان رفتار مى کرد و با ادب با آنان روبه رو مى شد و اگر آنها کسالت پیدا مى کردند، نهایت سعى خود را در راه بهبودى و ملاطفت با آنها به کار مى برد و تا آخر بر این روش پایدار ماند.(۳۱۰)

وقـتـى بـشیر قبل از کاروان اهل بیت به مدینه وارد شد و خبر شهادت فرزندانش را به آن بانو رسـانـد، او از بـشـیـر فـقـط دربـاره امـام حـسـیـن (ع) سـؤ ال کرد بشیرخبر شهادت یک یک فرزندانش را مى داد و او بعد از شنیدن خبر شهادت هر کدام ، از احوال امام حسین علیه السلام مى پرسید و مى گفت :

مـرا از ابـاعبداللّه خبر ده ، اولاد من و آنچه زیر آسمان است به فداى اباعبداللّه باد. وقتى خبر شهادت امام را شنید گفت : رگهاى قلبم پاره شد.

ایـن بـرخورد، نشان دهنده این است که علاقه امّ البنین به امام حسین (ع) جز به خاطر امامت نبوده اسـت . از این رو، اگر خبر سلامتى امام حسین (ع) را مى شنید شهادت فرزندانش بر او آسان مى گشت و این ، بیانگر قدر و منزلت والاى آن بانوست .(۳۱۱)

از طرف دیگر، اهل بیت نیز نسبت به این بانو توجه خاصى داشتند. زینب کبرى هر عید به دیدن او مـى آمـد و وقـتـى از سـفـر کـربـلا بـازگشت به دیدار او رفت و شهادت فرزندانش را به او تسلیت گفت .(۳۱۲)ایـن بانو بعد از امام على علیه السلام سالیانى چند زندگى کرد و بعد از او با کسى ازدواج نکرد.(۳۱۳)

اُمّ البـنـیـن کـه شـاعـر و سخن پرداز بود، پس از شهادت امام حسین و یارانش در کربلا، هر روز دسـت عبیداللّه فرزند عبّاس را مى گرفت و به بقیع مى رفت و براى شهیدان کربلا گریه و زارى کـرده ، نـوحـه هـاى جـانـسـوزى مـى خـوانـد کـه هـر شـنـونـده اى را بـه گریه وامى داشت .(۳۱۴)



۳۰۸ـ اعیان اشیعه ، سید محسن امین عاملى ،ج ۷، ص ۴۲۹٫

۳۰۹ـ اعیان الشیعه ، ج ۸، ص ۳۸۹٫

۳۱۰ـ العبّاس ، ص ۷۲ ـ ۷۳، با دخل و تصرف .

۳۱۱ـ تـنـقـیـح المـقـال ، مـامـقـانـى ، ج ۳، ص ۷۰، فصل النساء.

۳۱۲ـ العبّاس ، ص ۷۲٫

۳۱۳ـ العباس ، ص ۷۲٫

۳۱۴ـ اعیان الشیعه ، ج ۸، ص ۳۸۹٫

بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری

بازدیدها: ۶۳

زندگینامه صفیّه همسر حضرت رسول اکرم (ص)

صـَفـیـّه ، دخـتـر حـُىَّ بـن اَخْطَبِ یهودى ، از بزرگان یهود خیبر بود. ابتدا با سَلاّمِ بن مِشْکَمِ یهودى ازدواج نمود بعد از او طلاق گرفت و با کِنانَه بن ابى الحَقیق ازدواج کرد که او نیز در جنگ خیبر کشته شد. صفیّه هنگام فتح قلعه خیبر به اسارت مسلمانان درآمد.

پیامبر او را به خود اختصاص داد و آثار کبودى در صورت وى دید، از علت آن جویا شد و صفیّه عـلت را تـوضـیـح داد. جـریـان از ایـن قـرار بـود کـه او قـبـل از ازدواج بـا رسـول خدا (ص) در خواب دیده بود که ماه ، در دامن او واقع شده است . خواب خـود را بـراى پـدرش تـعـریف کرد، پدرش عصبانى شده وسیلى محکمى به صورت او نواخت ، بـطورى که اثر آن سیلى بر صورتش ماند و گفت : تو گردن مى کشى تا نزد پادشاه عرب بـاشـى . (انـتـظـار او را مـى کشى) اثر سیلى بر چهره او بود، تا زمانى که به خدمت پیامبر رسید.(۲۰۴)

پـس از فـتـح قـلعه و اسارت صفیّه ، بلال ماءمور شد، که صفیّه و یک دختر یهودى دیگر را به اردوى مـسـلمـانـان ببرد. بلال ، آنها را از کنار کشتگان یهود گذراند. آن دخترى که همراه صفیه بـود، فـریـاد کـنـان ، به صورت خود زد و خاک بر سر ریخت . پیامبر فرمود: این شیطانک را دور کـنـیـد. و فـرمـود، تـا صـفـیـّه را پـشـت سـر او جـاى دادنـد ورداى خـود را به او پوشاند، و بـلال را تـوبـیـخ کـرد، کـه آیـا رحـم و شفقت از وجود تو، کنده شده بود که اینها را بر کشته هایشان عبور دادى ؟ (۲۰۵)

پس از پیروزى و فتح خیبر، پیامبر بر صفیّه ، وارد شد و به او فرمود:پـدرت تـا زنـده بـود، یـکـى از دشـمـن ترین افراد، نسبت به من بود، تا اینکه خدا او را کشت . صـفیّه ، عرض کرد: اى رسول خدا (ص)، خداوند در کتابش مى فرماید: هیچ کس گناه دیگرى را بدوش نمى کشد.(۲۰۶) کنایه از اینکه گناه پدرم ربطى به من ندارد.

پـس از آن ، پـیـامـبر فرمود: تو در انتخاب آزاد هستى . اگر اسلام رااختیار کنى ، پیش من خواهى بود و اگر بر دین یهود، باقى ماندى ، شاید تو را آزاد کنم تا به قومت ملحق شوى .) صفیّه گـفـت : (اى رسـول خـدا! دل مـن به اسلام گرویده و آن هنگام که به طرف اقامتگاه شما مى آمدم قـبـل از اینکه مرا به اسلام دعوت کنى ـ شما را تصدیق کرده ام . من چه حاجت به یهودیّت دارم ؟ در حالى که در بین آنها نه پدرى دارم و نه برادرى . مرا در انتخاب کفر و اسلام آزاد گذاشتى ، پس آگاه باش که خدا و رسولش نزد من از آزادى و برگشت ، محبوبترند.(۲۰۷))

بـا اسلام آوردن صفیّه و پناه آوردن او به پیامبر و بریدن از خویشاوندان یهودى حضرت او را به عقد خود درآورد و به همسرى پذیرفت .

بعضى از مسلمانان که نسبت به سلامتى رسول خدا (ص) توجّه خاصّى داشتند، از صفیّه بر آن حـضـرت تـرسیدند، از این رو ابو ایّوب انصارى ، شب هنگام نزدیکى چادر پیامبر نگهبانى مى داد، تـا در مـوقـع بروز خطر از جان رسول خدا(ص) حفاظت کند. همین که صبح شد پیامبر (ص) از خواب برخاست ، تکبیر گفت و مشاهده کرد که ابوایّوب با شمشیر، جلوى در خیمه ایستاده است . علّت را پرسید؟ ابوایّوب گفت :

(اى رسـول خـدا چـون صـفـیّه زنى تازه مسلمان بود، و پدر، برادر و همسرش در جنگ به وسیله سـپـاه اسـلام ، کـشـته شده بودند، از او نسبت به شما ایمن نبودم . پیامبر تبسّم نمود و او را دعا کرد.(۲۰۸))

اَنـس گـویـد: صـفـیـّه ، زنـى عـاقـل و فـاضـل بـود، در هـنـگـام ازدواج بـا پـیـامـبـر کمتر از هفده سال داشت . روزى پیامبر بر او وارد شد، و او را گریان دید علت را پرسید؟ عرض کرد:

عـایـشـه و حـفـصـه مـرا رنـج مـى دهـنـد؛ مـى گـویـنـد: مـا از صـفـیـّه بـهـتـریـم ، مـا دختر عموهاى رسـول خـدایـیـم . پـیامبر فرمود: به آنها بگو: شما چگونه از من بهترید، در حالى که پدر من هـارون ، نـبـى اللّه و عـمـویـم مـوسـى ، کـلیـم اللّه وهـمـسـرم مـحـمـد، رسول اللّه است ؟ کدام یک مورد انکار است ؟

صـفـیـّه ، ایـن کـلام را بـه آنـهـا گـفـت . آنـهـا گـفـتـنـد: ایـن تـعـلیـم پـیـامـبـر اسـت . سپس ، آیه نازل شد: اى کسانى که ایمان آورده اید، قومى از شما قوم دیگر را مسخره نکند که چه بسا آنها بـهـتـر از مـسـخره کنندگان باشند و زنانى زنان دیگر را مسخره نکنند که چه بسا زنان مسخره شده از مسخره کنندگان بهتر باشند. و از یکدیگر عیبجویى نکنید. و به القاب زشت ، یکدیگر را نخوانید.(۲۰۹)

زید بن اسلم گوید: در زمان کسالت پیامبر (ص) که منجر به وفات آن حضرت گردید، زنان رسول خدا (ص) جمع بودند که صفیّه گفت :

(به خدا قسم اى پیامبر خدا همانا دوست داشتم که درد شما براى من بود.)

زنان پیامبر او را به مسخره گرفتند. پیامبر که طعنه و مسخره آنها را مشاهده کرد، فرمود:

(بـرویـد دهانهایتان را بشویید و مضمضه کنید گفتند: از چه چیز دهانمان را بشوییم ؟ فرمود: از طعنه اى که به رفیق خود  صفیّه زدید، و بدانید که او راست گفت .(۲۱۰))

صاحب تنقیح المقال گوید:(صفیّه عاقلى از عقلاى زنان بود.(۲۱۱))



۲۰۴ـ درالمنثور فى طبقات ربات الخدور، زینب فواز العاملى ، ص ۲۶۳٫

۲۰۵ـ همان مدرک .

۲۰۶ـ فاطر، آیه ۱۸٫

۲۰۷ـ طبقات ، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۲۳٫

۲۰۸ـ طبقات ، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۲۶٫

۲۰۹ـ حجرات ، آیه ۱۱ و بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۹۷٫

۲۱۰ـ طبقات ، ابن سعد، ج ۸، ص ۱۲۸٫

۲۱۱ـ تنقیح المقال ، ج ۳، فصل النسا، ص ۸۱٫

بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری

بازدیدها: ۲۵۵

زندگینامه جُوَیریه همسر حضرت رسول اکرم (ص)

جـویـریه ، دختر حارث بن ابى ضرار، بزرگ طایفه (بنى المصطلق) بود. او همسر مسافع بـن صـفـوان بـود و در غـزوه بنى مصطلق به اسارت درآمد. حارث با همراهى افراد قبیله خود و سـایـر قـبـایل ، لشکرى گران براى جنگ با مسلمانان ترتیب داده بود. پیامبر از اقدام او مطلع شد و قبل از هجوم آنان ، حمله کرد و آنان را غافلگیر ساحت و تعداد زیادى از آنان را به اسارت گـرفـت کـه از جـمـله اسـراء، جـویریه دختر حارث بود.

وقتى جویریه اسیر شد، پدرش خدمت پیامبر (ص) رسید و عرض کرد:(کسى مانند دختر من شایسته نیست که اسیر باشد، خواهشمندم ، او را آزاد کنید.(۲۰۱))

حضرت فرمود:(اگـر او را در انـتـخـاب (ازدواج یا آزادى) آزاد بگذارم ، کارى نیک انجام داده ام ؟ گفت : آرى ، آنـچـه از کـرم و بـزرگـى بـر عـهـده شـمـاسـت ، انـجـام داده اى . پـس ، رسـول خـدا (ص) دسـتـور داد که او را حاضر کنند.

پدرش گفت : پیامبر تو را در انتخاب ، آزاد گـذاشـتـه اسـت پـس بـا اخـتـیـار کـردن پیامبر (ص) ما را مفتضح و خوار مکن . جویریه گفت : من رسول اللّه را اختیار کردم . پدرش گفت : واللّه ، ما را رسوا و خوار کردى .)
وقـتـى ، خـبـر ازدواج جـویـریه با پیامبر منتشر شد، مسلمانان گفتند: آیا درست است که خویشان رسـول خـدا در اسـارت مـا باشند؟ از این رو، همه آنها را آزاد کردند. تعداد آزاد شدگان در حدود صد خانوار بود.

عایشه گوید:(من زنى که براى خانواده و قومش با برکت تر از جویریه باشد ندیدم .(۲۰۲))

ازدواج پـیـامـبـر با جویریه و احسان مسلمانان به اسراى بنى المصطلق سبب شد که قلب آنان نسبت به اسلام نرم گردد و حارث و سایر افراد قبیله ایمان بیاورند.(۲۰۳)
در (الاعلام) آمده است که جویریه ، از حیث ادب و فصاحت ، از زنان دیگر برتر بود. او در سن شصت و پنج سالگى در مدینه وفات یافت .



۲۰۱ـ بـنـابـر نـقـل دیـگـرى جویریه به هنگام تقسیم غنایم در سهم یکى از مسلمانان قرار گـرفـت و بـا او مـکـاتـبـه کـرد کـه بـا پـرداخـت مـبـلغـى آزاد شـود. بـراى پـرداخـت آن مـبـلغ از رسـول خـدا کـمـک خـواسـت و رسـول خـدا بـه او پـیـشـنـهـاد ازدواج داد و او قبول کرد.

۲۰۲ـ طـبـقـات ابـن سـعـد، ج ۸، ص ۱۱۶ ـ ۱۱۷، بـا دخل و تصرف .

۲۰۳ـ نقش عایشه در تاریخ اسلام ، ج ۱، ص ۵۹٫

بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری

بازدیدها: ۱۷۴

زندگینامه ماریه قِبطیّه [کنیز حضرت رسول اکرم(ص)]

ایـن بـانـو، کنیزى بود که (مقوقس) پادشاه اسکندریّه ، به همراه هدایاى دیگرى خدمت پیامبر (ص) فرستاد. پیامبر او را به خود اختصاص داد و همچون دیگر همسران خود بر او حجاب زد.

او تـنـهـا زنى است که بعد از حضرت خدیجه ، افتخار فرزنددار شدن از پیامبر (ص) را پیدا کرد. در سال هشتم هجرى ، ابراهیم فرزند رسول خدا (ص) از او متولّد شد.

مـاریـه ، زنـى بـا جـمـال و کـمـال و مـورد تـوجـه خـاص رسـول خـدا (ص) بـود. عـایـشـه گـویـد: به هیچ زنى به اندازه ماریه رشک و حسد نبردم . او بـسـیار زیبا بود و مویى مجعّد و پیچیده داشت و مورد توجه خاص پیامبر (ص) بود. آن حضرت او را در مـنـزل حـارثـه بـن نـعـمـان ، در هـمـسـایـگـى مـا، مـنـزل داد و بـیـشـتـر اوقـات بـا او بـود.

مـا کـه از نـزدیـک شـاهـد این مهر و محبت بودیم ، بناى بـدرفـتـارى بـا او را گـذاشـتـیـم تـابه تنگ آمد و به پیامبر شکایت کرد. پیامبر نیز او رابه عـالیـه (مـکـانـى کـه امـروز بـه مـشـربـه امّ ابـراهـیـم مـعـروف اسـت) منتقل کرد و بعد از آن هم مکرر پیش او مى رفت و این بر ما گرانتر بود(۲۴۹) تا اینکه (عـلى رغـم مـیـل مـا) خـداونـد بـه مـاریه پسرى داد در حالى که ما از داشتن فرزند محروم بودیم .(۲۵۰)

بـیـشـتـر مـفـسـران شـیـعـه و سـنـى در زمـیـنـه شـاءن نـزول سـوره تـحـریـم نـقـل کـرده انـد کـه پیامبر با ماریه خلوت کرده بود که حفصه مطلع شد و اعتراض کرد. پیامبر بـراى او قـسـم خـورد کـه اگـر بـه عـایـشه نگوید، دیگر به نزد ماریه نرود. سوره شریفه تـحـریـم نـازل شـد و پـیـامـبـر را مورد خطاب قرار داد که چرا براى راضى کردن همسران خود حلال خدا را بر خود حرام کرده است و پیامبر را موظف کرد که با دادن کفاره قسم خود را بشکند.

(اى پـیـامـبـر! چرا آنچه را که خدا بر تو روا داشته ، براى به دست آوردن رضایت همسرانت ، بـرخـود حـرام مـى کـنـى ؟ در حـالى که خداوند آمرزنده و مهربان است . خداوند گشودن سوگند هایتان را بر شما واجب کرده و خداوند سرور شما و دانا و حکیم است .(۲۵۱))

در آیات بعد با لحن تندى عایشه و حفصه را توبیخ و تهدید مى کند:

(اگر شمادونفر به سوى خدا بازگشتید و توبه نمودید (امید است خدا دلهایتان را از انحراف بـه استقامت برگرداند چون) ، بى شک دلهاى شما منحرف گشته است . اگر شما علیه او پشت بـه پـشـت یـکـدیـگـر دهـیـد، هـمـانـا خـداونـد سـرور اوسـت و جـبـرئیل و صالح مؤ منان و فرشتگان یاور و پشتیبان اویند. امید است که اگر شما را طلاق دهد، خدایش در عوض زنانى بهتر از شما به او تزویج کند، بانوانى مسلمان ، با ایمان ، فروتن ، تـوبـه کـنـنـده ، خداپرست ، راهرو حق (یا روزه دار) و تفکر کننده در مخلوقات از دوشیزگان یا زنان بیوه .(۲۵۲))

تهمت بر ماریه

ایـن بـانـوى بـزرگـوار کـه مـورد قـهـر، کـیـنـه و تـنـفـّر بـعـضـى از هـمـسـران رسول خدا(ص) بود، مورد اتهام قرار گرفت و شایع شد که فرزندش از پیامبر نیست .

ابن ابى الحدید مى نویسد:(بـراى مـاریـه نیز واقعه ناگوارى اتفاق افتاد (و به او اتهام زدند ماریه به داشتن رابطه بـا پیرمرد مجبوبى به نام ماءبور متهم کردند.) خداوند به دست امام على (ع) بطلان آن اتهام را آشکار کرد، بطورى که جایى براى هیچ گونه حرفى باقى نماند.(۲۵۳))

اصـل واقـعه از این قرار بود که پادشاه اسکندریه به همراه ماریه ، پیرمرد ممسوح و مجبوبى بـه نـام مـاءبـور را بـراى خـدمـتـگـزارى او فـرسـتـاد. ایـن فـرد بـنـا بـه گـفـتـه عـلمـاى رجـال بـرادر یـا عـمـوزداه مـاریـه بـود.(۲۵۴) بـعـضـى از هـمـسـران رسول خدا (ص) که حسد و رشک ماریه را داشتند با همدستى و همراهى منافقان این بانو را به رابطه نامشروع با ماءبور متهم کردند.

عایشه گوید:(پـیـامـبـر فـرزندش ابراهیم را پیش من آورد و گفت : شباهت ابراهیم با من را چگونه مى بینى ؟ گفتم : به هر کس که شیر گوسفند دهند، سفید و فربه مى شود. فرمود: شباهتى با من ندارد؟ از روى حسادت و غیرت گفتم : من شباهتى نمى بینم .)

عـلاوه بـر گـفـتـه مـن ، سـخـنـان مـردم در مـورد اتـهـام مـاریـه بـه گـوش رسـول خـدارسـیـد و ایـشـان حـضـرت عـلى (ع) را مـاءمـور کـشـتـن ماءبور کرد. امام على (ع) به دنـبـال اجـراى مـاءموریت رفت و بر حسب اتفاق در هنگام تعقیب وى و بر زمین افتادنش مشاهده کرده کـه مـتـّهـم بـه هـیـچ وجه از لحاظ جسمى توان چنین کارى را ندارد، امیر المؤ منین (ع) برگشت و جـریـان رابـراى پـیامبر شرح داد. آن حضرت نیز خدا را شکر کرد که او و خاندانش را از فحشا باز داشته است .(۲۵۵)

بـسـیـارى از عـالمـان شـیـعـه مـعـتـقـدنـد جـریـان افـک بـر عـایـشـه جـعـلى اسـت (در شـرح حـال عـایشه مورد بحث قرار گرفته است) و آیات افک (آیات ۱۱ ـ ۲۶ سوره نور) مربوط به همین اتهام است که به ماریه زدند. خداوند با آن آیات اتهام زنندگان راتوبیخ مى کند که چرا بدون اینکه شاهد بیاورند زن پاکدامنى را متهم مى کنند و مسلمانان را توبیخ مى کند که چرا از اتـهـام زنندگان شاهد نطلبیدند و بدون شاهد حرف آنها را پذیرفتند و پخش کردند سپس حکم بـه برائت شرعى متهم مى کند و در عالم خارج نیز به وسیله امام على (ع) برائت واقعى ماریه را اثـبـات مـى کـنـد، زیـرا امام مشاهده مى کند که متّهم مردى است که اصلاً آلت مردى ندارد و ممکن نیست چنین عمل خلافى از او سر زده باشد.(۲۵۶)

مـاریـه بـعـد از وفـات رسـول خدا (ص) در دوران خلافت عمر دار فانى را وداع گفت و در بقیع مدفون شد.(۲۵۷)



۲۵۰ـ طبقات ، ج ۸، ص ۲۱۲٫

۲۵۱ـ تحریم ، آیه ۱ ـ ۲٫

۲۵۲ـ تحریم ، آیه ۴ ـ ۵٫

۲۵۳ـ شرح ابن ابى الحدید، ج ۹، ص ۱۹۰٫

۲۵۴ـ تنقیح المقال ، ج ۳، فصل النسا، ص ۸۲ و استیعاب بهامش الاصابه ، ج ۴، ص ۴۱۱ و الاصابه ، ج ۴، ص ۴۰۴ و طبقات ج ۸، ص ۲۱۲٫

۲۵۵ـ الافک ، جعفر مرتضى عاملى به نقل از مستدرک حاکم ، ج ۴، ص ۳۹ و درالمنثور، ج ۶، ص ۲۴۰ و طـبـقـات ، ج ۱، ص ۸۸ و مـصـادر مـتـعـدد دیـگـر از اهـل سـنـت بـا تـفـاوتـهـایـى در الفـاظ و عـبـارات . بـعـضـى اشـکـال کـرده انـد کـه چـگـونـه مـمـکـن اسـت رسـول خـدا بـه واسـطـه اتـهـام ، فـرمـان قـتـل قـبـطـى را بـدهـد. امـام صـادق (ع) در روایـتـى ایـن تـوهـم و اشـکـال را جـواب داده اسـت .

عـبـدالله بـن بـکـیـر گـوید به امام صادق (ع) عرض کردم : اینکه رسـول خدا (ص) دستور کشتن مرد قبطى را داد، آیا مى دانست که عایشه دروغ مى گوید یا نمى دانـسـت و خـدا خـون قـبـطـى را بـه خـاطر احتیاط امام على (ع) حفظ کرد؟ امام فرمود: نه ، به خدا سوگند مى دانست و اگر دستور رسول خدا به على از باب عزیمت و تکلیف حتمى بود، على (ع) بـر نـمـى گشت مگر بعد از کشتن او، و لیکن رسول خدا این دستور را طورى داد که هم او کشته نشود و هم عایشه از گناهش برگردد ولى از گناهش برنگشت و از اینکه خون مسلمان بى گناهى ریخته شود، هیچ باکى نکرد (ترجمه المیزان ، ج ۱۵، ص ۱۴۶، چاپ انتشارات اسلامى) .

۲۵۶ـ براى اطلاع بیشتر به کتاب الافک ، جعفر مرتضى عاملى مراجعه شود.

۲۵۷ـ الاصابه ، ج ۴، ص ۴۰۴٫

بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری

بازدیدها: ۶۰۱

زندگینامه امّ سلمه همسر حضرت رسول اکرم (ص)

امّ سلمه ، نامش هند، دختر حذیفه بن مغیره مخزومى ، زوجه ابوسلمه عبدالله بن عبدالاسد مخزومى بـود. امّ سلمه و همسرش ، از پیشتازان در اسلام بودند. وقتى ، دستور هجرت به حبشه ، صادر شـد، ایـن زن و شـوهر نیز در بین نخستین گروه مهاجران ، به حبشه هجرت کردند. بعد از رفتن بـه حـبـشـه ، اخـبـارى دالّ بـر خـوش رفـتـارى قـریش با مسلمانان به آنها رسید و آنها به این خـیـال بـه مـکه برگشتند.

امّا در بازگشت به دروغ بودن خبر پى بردند. ابوسلمه و همسرش به ابوطالب پناهنده شدند و پس از تحمّل سختیهاى فراوان به مدینه هجرت کردند. شوهرش ابـوسـلمـه ، در جـنـگـها در رکاب رسول خدا شمشیر مى زد. در جنگ اُحد زخمى شد، ولى با مداوا، زخمهایش التیام یافت .

پـس از مـدتى ، پیامبر او را به فرماندهى قشونى براى سرکوبى (بنى اسد) روانه کرد، واو بـا پـیـروزى بـرگشت . پس از بازگشت ، جراحت او عود کرده ، سرانجام پیک مرگ را اجابت گـفـت . ابـوسـلمـه ، روزى از آخرین روزهاى حیاتش ، براى همسرش ـ امّ سلمه ـ حدیثى از پیامبر به این مضمون روایت کرد:

(اگر به کسى مصیبتى برسد و او بگوید: (اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ) و نیز بگوید: بار خـدایـا! ایـن مـصـیـبـت را بـه حـسـاب تـو مى گذارم ، خدایا! در این مصیبت ، بهتر از آن را برایم جایگزین فرما؛ پروردگار عزّوجلّ نیکوتر از آن را به او عطا خواهد کرد.)

امّ سلمه گوید:

چـون به وفات ابوسلمه ، مصیبت زده شدم گفتم : خداوندا این مصیبت را به حساب خود قرار بده ، و دلم راضـى نـشد که بگویم ، خدایا! بهتر از آن را برایم جانشین کن . و به خودم گفتم چه کسى بهتر از ابوسلمه ، آیا چنین و چنان نبود؟

پس از مُنقضى شدن عدّه ، ابوبکر و عمر، از امّ سلمه خواستگارى کردند، امّ سلمه جواب ردّ داد.

رسول خدا صلى الله علیه و آله ، حاطب بن ابى بلتعه را به خواستگارى ام سلمه فرستاد. امّ سلمه گفت :

(اى فرستاده رسول خدا خوش آمدى ؛ به عرض پیامبر برسان که من زنى مُسنّ و مادر چند یتیم هستم ، و غیرت زنانگى ام نیز زیاد است . (نمى توانم براى شوهرم جز خود همسرى ببینم) .)

پیامبر (ص) فرمود، به او بگویید: (اینکه گفتى مُسنّ هستم ، من از تو مُسنّ ترم و برزن عیب نیست که به پیرتر از خود، شوهر کند، و اینکه گفتى سرپرست یتیمانم ، مانعى ندارد؛ یتیمان تـوبـه عـهده خدا و رسول اوست ، و اینکه گفتى من غیرتم شدید است ، من دعا مى کنم که خداوند این حالت را از تو بزداید.(۱۵۳))

امّ سـلمه ، پس از حضرت خدیجه (س) برترین زنان پیامبر (ص) است . او سعى فراوان داشت تـا رضـایت پیامبر را تحصیل نماید، و حتى سعى مى کرد که در حّد توان ، غذاهاى لذیذ و مورد علاقه پیامبر را تهیّه نماید، و از حضرت با آن غذا پذیرایى کند.

از آنـجـا کـه حـضـرت مـحـمـد(ص) عـسـل را دوسـت داشـت ، او مـقـدارى عـسـل ، تـهـیـه کـرده بـود، و هـر وقـت کـه حـضـرت بـه منزل او مى رفت ، با عسل ، از آن حضرت ، پذیرایى مى کرد.(۱۵۴)

پـیـامـبـر اکـرم (ص) نـسـبـت بـه خـدیـجـه ـ علاقه خاصّى داشت و تا مدتها پس از مرگش ، به مناسبتهاى مختلف ، او را یاد مى کرد. بعضى از زنان پیامبر، از این علاقه حضرت به خدیجه ، احـسـاس حـسـد و کینه مى کردند، و در مقابلِ پیامبر(ص) حسادت خود را آشکار ساخته ، مى گفتند که چرا شما از یک پیرزن این قدر یاد مى کنید؟در حالى که امّ سلمه ، بر خلاف آنهاـ وقتى به مناسبتى نام خدیجه (س) به میان آمد و حضرت از او بخوبى یاد کردـ مى گفت :

(همه صفاتى که بیان کردید، خدیجه دارا بود و به سوى خداوند خویش شتافت . خداوند، این منزل را براى او مبارک گرداند و ما را در بهشت ، با او محشور کند.(۱۵۵))

وقـتـى آیـه (تـخـیـیـر)(۱۵۶) نـازل شـد و هـمـسـران رسـول خـدا(ص) مـخـیـّر شدند بین باقى ماندن بر همسرى آن حضرت یا طلاق گرفتن ، اولین کسى که پیامبر و زندگى با آن حضرت را انتخاب کرد، امّ سلمه بود. او برخاست و گفت : (من خـدا و رسـولش را انـتـخـاب کـردم ، پـس از او، بـقـیـه زنـان حـضـرت ، ایـن جـمـله را تـکـرار کردند. )(۱۵۷)

در(الاصـابـه) آمـده اسـت کـه : امّ سـلمـه ، زنـى بـا جـمـال ، دلربا و داراى عقل وافر و راءى صائب بود. اشاره او به پیامبر، در روز(صلح حدیبیّه) دلالت بر کمال عقل او دارد.(۱۵۸)

جـریـان اشـاره ایـن بـود کـه در حدیبیّه پس از عقد صلح ، حضرت دستور داد، اصحاب در همانجا سـر خـود را بـتـراشند و شتر قربانى را نحر کنند.لیکن مسلمانان ، از فرمان پیامبر(ص) سر پـیچى کردند.حضرت در حالى که اندوهگین بود، به خیمه بازگشت . امّ سلمه علّت را پرسید، پیامبر جریان را شرح داد. امّ سلمه عرض کرد:

( شما موى خود را کوتاه و قربانى را ذبح کنید، دیگران به شما اقتدا خواهند کرد.)پیامبر، اقدام به تراشیدن سر و ذبح قربانى کرد، و اصحاب نیز در پیروى از آن حضرت ، قربانیها را ذبح و سرها را تراشیدند.(۱۵۹)

امّ سلمه ، به جهاد و فداکارى در راه خدا علاقه زیادى داشت ، و آرزو مى کرد که جهاد، بر زنان نـیز واجب شود، تا در راه خدا جهاد کند. در ذیل آیه ۳۲ سوره نساء آمده است ، که این آیه در مورد امّ سلمه نازل شد.(۱۶۰) زیرا او آرزو داشت که جهاد بر زنان نیز واجب شود تا آنها هم بتوانند به این فضیلت والا و مرتبه عالى نایل گردند.

امّ سلمه ، به رعایت دستورات الهى و احکام دین اسلام ، اهمیّت مى داد. بانویى به نام امّ الحسین گوید: نزد امّ سلمه بودم که عدّه اى زن و مرد فقیر، وارد شدند و با اصرار، طلب کمک کردند. من ـ با مشاهده اختلاط زن و مرد ـ گفتم : یا شما مردان و یا شما زنان خارج شوید. امّ سلمه گفت : اى زن ! مـا بـه ایـن کـار (اخراج آنها) ماءمور نشده ایم . پس هر یک از آنها را با احسانى ولو با دادن یک دانه خرما، از اینجا ردّ کن .(۱۶۱)

امّ سلمه ، به کسب علم و شنیدن احادیث پیامبر، علاقه فراوان داشت ، و به همین علت ، او یکى از راویـان حـدیـث اسـت ، و در کـتـابـهـاى روایـى در حـدود ۳۷۸ حـدیـث از او روایت شده است . خودش نـقـل مـى کـند که زن آرایشگرى سرگرم شانه کردن سرم بود که شنیدم ، پیامبر فرمود: ایّها النـّاس … بـه آرایـشـگـر گـفتم : زود سرم را بپیچ . او گفت : فدایت شوم حضرت فرمود: ایها الناس . درجواب گفتم : مگر مادر زمره مردم نیستیم ؟ پس امّ سلمه زود سرخود را پیچید و در اتاق ایستاد، و کلام رسول خدا را شنیده وحفظ کرد.

(محمد زکى بیضون) گوید:(بـراى عـلاقـه و حـرص امّ سلمه به شنیدن سخنان پیامبر (ص)، همین بس که او به هر کارى کـه اشـتـغال داشت ، به محض شنیدن صداى پیامبر(ص)، کارها را کنار مى گذاشت و با شوق ، براى شنیدن سخن پیامبر (ص) روى مى آورد.(۱۶۲))

(ذهبى) گوید:(امّ سلمه ، از فقهاى زنان صحابه ، به شمار مى رفت .(۱۶۳))

پیامبر گرامى اسلام (ص)، به صداقت و ایمان ام سلمه ، آگاه بود از این رو، او را در مواضع مـتـعـدّد تاءیید کرده است که بدان اشاره خواهیم کرد. این ایمان ، مورد اذعان دیگر همسران پیامبر (ص) نیز بوده است .

عایشه به او گفت :

(اى دخـتـر ابـو امـیـّه ! تـو نـخـسـتـیـن زن هـجـرت کـنـنـده از زنـان رسول خدا (ص) مى باشى . تو بزرگِ مادرانِ مؤ منین (امهات المؤ منین لقب همسران پیامبر) هستى ، و رسـول خـدا (ص) درخـانـه تـو، سـهـمـیـه مـا را تـقـسـیـم مـى کـردو جبرئیل ، بیشتر درخانه تو بر پیامبر (ص) فرود مى آمد.(۱۶۴))

امّ سـلمـه گـویـد: روزى ، در خـانـه نشسته بودم ، پیامبر (ص) در حالى که شاداب و دستش در دسـت عـلى (ع) بـود، وارد شـد و بـه مـن فـرمـود: اتاق را براى ما خالى کن ، من خارج شدم ، در حالى که آن دو، صحبت کنان وارد شدند. چند بار اذن ورود خواستم ، حضرت اجازه نداد، ترسیدم کـه حـضـرت از مـن خـشـمـگـیـن شـده یـا آیـه اى عـلیـه مـن نـازل شـده بـاشد. سرانجام براى بار سوم اذن ورود خواستم وحضرت اجازه داد. وارد شدم ، در حـالى کـه حـضـرت عـلى (ع) در خـدمـت پـیـامـبـر (ص) زانـو زده بـود، و از پـیـامـبـر (ص) سؤ ال مـى کرد و حضرت جواب مى داد. پیامبر به چهره ترسان و غمگین من توجه کرد و فرمود: این چـه حـالتـى است ؟ گفتم : براى این است که شما مرا از خود طرد کردى . حضرت فرمود: من تو را طرد نکردم ، تو نسبت به خدا و رسول او برخیر هستى .(۱۶۵)

در روایـتـى دیـگـر کـه امّ سـلمـه جـریـان کـسـا و اصـحـاب آن را نـقـل مى کند، آمده است : در حالى که آنها ـ حضرت پیامبر و امام على و حسن و حسین و حضرت زهرا عـلیـهـم السلام ـ بودند، آیه شریفه (تطهیر) نازل شد. پیامبر (ص) زیادى کسا را نیز بر روى آنها انداخت و فرمود: خدایا! اینان اهل بیت و خواصّ من هستند، از آنها بدى و پلیدى را دور کن ، و آنـهـا را بـه بـهـتـریـن نـوع ، پاک گردان . پیامبر این جمله را سه بار گفت . من (امّ سلمه) سـرخـود را داخـل آن پـرده کـردم و گفتم : اى رسول خدا، آیا من هم با شما هستم ؟ حضرت دو بار فرمود: تو برخیر و نیکى هستى .(۱۶۶)در روایت دیگرى آمده است ، که حضرت فرمود: بلى ان شاء اللّه .(۱۶۷)

صاحب (تنقیح المقال) مى گوید:(یـکـى از فـضـایـل امّ سـلمـه ایـن اسـت کـه پـیامبر (ص) تربت (سیّد الشّهدا) را به او داد و فرمود: وقتى این خاک ، پر از خون شد، بدان که حسین کشته شده است و امام حسین (ع) نیز هنگام حـرکـت بـه سـوى کـربـلا مقدارى از تربت را به آن بانو داد و فرمود: وقتى پر از خون شد، بدان که من کشته شده ام .(۱۶۸))

از چند چیز عدالت و مورد اطمینان بودن امّ سلمه استفاده مى شود:

۱ـ خـود امّ سـلمـه گـویـد: پـیـامـبر (ص)، امام على (ع) را در خانه من فراخواند و دستور داد: در پـوسـتـى از گـوسـفند، گفته هاى پیامبر را بنویسد. سراسر پوست نوشته شد، سپس پیامبر (ص) پـوسـت را بـه من داد و فرمود: هر کس پس از من آمد و فلان نشانى را داد، پوست را به او تحویل ده . پس از وفات پیامبر (ص)، کسى را فرستادم تا ببیند ابوبکر چه مى کند امّا خبرى نـشـد. بـعـد از او، عمر حاکم شد. باز کسى را فرستادم تا ببیند نشانه هایى که پیامبر (ص) داده بود، ظاهر مى شود یانه ، لیکن خبرى نشد. هنگام خلافت عثمان نیز نشانه اى ظاهر نشد. تا ایـنـکـه نـوبـت بـه امـام على (ع) رسید. در این حال کسى را فرستادم ، حضرت على (ع) پس از داخـل شـدن به مسجد، به فرستاده من فرمود: برو از (ام المؤ منین) براى من اذن ورود بخواه . پس از آن ، امام تشریف آورد و پوست را تحویل گرفت .(۱۶۹)

مـورد اعـتـمـاد بـودن امّ سـلمـه از ایـنـجـا روشـن مـى شـود کـه رسـول خـدا (ص) او را مـطـمـئن و امـین در دین و دنیا محسوب کرد و اگر او داراى این لیاقت و مقام نبود، هرگز پیامبر (ص) چنین نوشته اى را نزد او به امانت نمى گذاشت .

۲ـ کـتـابهایى که حضرت على (ع) نزد امّ سلمه به امانت گذاشت ـ و در آن علوم امامت گرد آورى شـده بـود ـ و پـس از شـهـادت آن حـضـرت ، امـام حـسـن (ع)، آنـهـا را تحویل گرفت ، دلیل دیگرى بر وثاقت و مورد اعتماد بودن اوست .(۱۷۰)

۳ـ احـادیـث فـراوانى دلالت مى کند که امام حسین (ع) هنگام حرکت به سوى عراق ، کتب علم (امیر المؤ منین) و (ذخایر نبوّت) و (خصایص امامت) را نزد امّ سلمه به امانت گذاشت ، که پس از شـهـادت امـام حـسـیـن (ع) امـام زیـن العـابـدیـن (ع) آنـهـا را تحویل گرفت .(۱۷۱)

پـس از وفـات پـیـامبر (ص)، این بانوى بزرگ ، بر (صراط مستقیم) پابرجا بود، و نسبت به اهل بیت وفا دار ماند. پس از وفات حضرت پیامبر، چون خلافت از مسیر اصلى منحرف شد، و فدک غصب گردید، حضرت زهرا (س) براى دادخواهى به مسجد رفت و در آنجا خطبه پر شورى ایـراد فـرمـود و مـسـلمـانـها را به قیام فراخواند. ابوبکر، که از تاءثیر این خطبه ، ترسیده بـود، و احـتـمال ادامه این رویه را مى داد، براى اینکه کسى جراءت اعتراض نداشته باشد، بر مـنـبـر رفـت و با شدت تمام تهدید نمود، و حضرت صدّیقه (س) و شوهر بزرگوارش را آماج جـسـارت قـرار داد. کـسى جراءت اعتراض نداشت ، تنها صدایى که در این جو خفقان ، بلند شد، صداى ام سلمه بود. او به اعتراض گفت :

(آیـا بـه بانویى چون زهرا (س) چنین گفته مى شود؟ واللّه ، او از زنان بهشت است ، و در دامن انبیا تربیت یافت و دستهاى فرشتگان ، او را لمس کرده است . در رویشگاههاى پاک رشد کرده و بـه بـهـتـریـن شـیـوه ، پـرورش یـافـتـه اسـت . آیـا گـمـان مـى کـنـیـد کـه رسـول خـدا (ص) مـیـراث خـود را بـر او حـرام نموده ، و به او نگفته است ؟ در حالى که خداوند فـرمـوده : (وَ اَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الاَْقْرَبینَ) (خویشاوندان نزدیکت را انذار کن) پس پیامبر (ص) او را آگـاه کـرده ، و اکـنـون او بـراى بـه دست آوردن میراث خویش به پا خاسته است .

او بهترین زنـان ، مـادر دو سـرور جـوانـان بهشت ، همسنگ دختر عمران و همسر شیر پهلوانان و پدرش خاتم پیامبران است . سوگند به خدا! پدرش بر او از آسیب گرما و سرما مواظبت داشت و مهربانى مى ورزیـد؛ و دسـت راسـتـش را بـالش و دسـت چـپـش را پـوشـش او مـى کـرد. آهـسـتـه روید! زیرا که رسـول خـدا (ص) درجـلوى دیـدگـان شـماست ، و شما بر خداوند وارد خواهید شد، واى بر شما! بزودى خواهید دانست .)

خـلیـفـه ، مـصـلحـت را در سـکـوت دیـد، و بـراى تـنـبـیـه امّ سـلمـه ، حـقـوق سـالانـه او را قـطـع کرد.(۱۷۲)

امّ سلمه و عایشه :

وقـتـى عـلى عـلیه السلام به خلافت ظاهرى رسید، عایشه تصمیم به مخالفت با امام گرفت ، براى اینکه امّ سلمه را با خود همراه کند، به حضور او رفت و گفت :

(اى دخـتـر ابـى امـیـّه ! تـو بـزرگِ ام المـؤ مـنـیـن هـسـتـى و رسـول خـدا (ص) درخـانـه تـو غـذا مـى خـورد و مـى آشـامـیـد، و سـهـم مـا را درمـنـزل تـو تـقسیم مى کرد، و وحى در منزل تو نازل مى شد. امّ سلمه گفت : اى دختر ابوبکر! به دیدن من آمده اى درحالى که این کار تو سابقه نداشت .

مقصودت از این حرفها چیست ؟ عایشه گفت : هر آینه عثمان مظلوم کشته شده ، و اکنون ، هزاران مرد شـمـشـیـر بـه دست در بصره آماده اند تا انتقام خون او را بگیرند. اگر مصلحت ببینى ، من و تو بـراى اصـلاح ایـن دو گـروهِ مـُشاجره کننده ، حرکت کنیم .

امّ سلمه گفت : از عثمان خونخواهى مى کنى ، در حالى که بیشتر از همه مردم با او مخالف بودى ؛ یا اینکه خلافت پسر ابى طالب را مـى خـواهـى نـقـض کـنـى ؟ قرآن دامن تو را برچیده ، پس تکبر نورز و بلندى مجو. در خانه ات سـاکـن بـاش و آفـتـابـى مـشـو. پـیـامبر (ص) شاءن تو را در بین این امت مى دانست ، و اگر مى خـواسـت کـه پـیـمـانـى را بـه تو واگذار نماید، این کار را مى کرد و لیکن ، تو را از سیر در شـهـرهـا وسـرزمینها منع کرد.(۱۷۳) اگر ستون اسلام شکسته شود، به واسطه زنان ، سـر وسامان نمى یابد. اگر رسول خدا (ص) تو را در حالى که بر شتر جوانى سوار هستى و از آبشخورى به آبشخور دیگر مى روى ببیند، چه جوابى خواهى گفت .

سپس ، امّ سلمه گفت :

اگر پنج کلام رسول خدا در حق على را برایت یادآورى کنم مانند مار لبت را به دندان مى گزى . آیـا بـه یاددارى که پیامبر (ص) در سفرى از سفرهایش به قید قرعه ، من و تو را همراه خود برد؟ در بین راه پیامبر (ص) با على (ع) سخن مى گفت ، و تو خشمگین شدى و بر سر على (ع) فریاد کشیدى که رسول خدا (ص) یک روز از نه روز را به من اختصاص داده و تو آن حضرت را بـه خود مشغول نموده اى ! رسول خدا (ص) به تو جواب داد: آیا او را دشمن مى دارى ؟ کسى از خانواده من و امت من او را دشمن نمى دارد، مگر اینکه از ایمان بیرون رفته باشد.

عایشه اعتراف کرد. ام سلمه ادامه داد:

آیـا به خاطر دارى که روزى رسول خدا (ص) به من و تو گفت : (اى کاش مى دانستم کدامیک از شـمـا صاحب شتر پشت برآمده است و سگهاى (حَوْاءَب) (۱۷۴) بر او پارس مى کنند؟) مـن عـرض کـردم : اى پـیـامـبـر، بـه خـدا پـنـاه مى برم اینکه من باشم . حضرت فرمود: به خدا سـوگـنـد یکى از شما خواهد بود، و ادامه داد: اى حُمیرا! (لقب عایشه) از خدا بترس که مبادا تو باشى ! عایشه سخن او را تایید کرد و سپس ‍ ام سلمه ادامه داد:

آیـا بـه خـاطـر دارى کـه روزى بـراى رسـول خـدا بـذله گـویـى مـى کـردیـم . در آن حال پیامبر (ص) کنار تو نشست و فرمود: اى حمیرا! تو گمان مى کنى من تو را نمى شناسم ؟ امتِ من به واسطه فتنه تو، روز تلخ و خونینى خواهد داشت .

آیـا بـه یـاددارى کـه روزى ما با پیامبر، نشسته بودیم و پدرت با دوستش آمدند و به پیامبر عرض کردند: ما نمى دانیم شما چه مدّت در بین ما خواهید بود؛ کاش کسى را جانشین خود قرار مى دادیـد، تـا پس از شما از او پیروى کنیم ! حضرت فرمود: اگر او را به شما معرفى کنم مانند بنى اسرائیل که از دور عیسى پراکنده شدند، از اطراف او متفرق مى شوید. پس آن دو رفتند. من بـه حـضـرت عـرض کـردم : چـه کـسى را براى آنها پیشوا قرار داده اى ؟ پیامبر (ص) فرمود: کـسـى کـه کفش (مرا) پینه دوزى مى کند. در حالى که جز على (ع) کسى در آنجا این کار را نمى کرد، و وقتى به آن حضرت عرض کردم : جز على (ع) را نمى بینم ، فرمود: هموست .

آیـا بـه یـاددارى روزى کـه مـاـ هـمسرانش ـ را در خانه میمونه گردآورد و فرمود، اى زنان من ! ا زخدا بترسید! مبادا کسى چهره شما را بدون حجاب ،ببیند.

آیـا بـه یـاد دارى ؟ عـایـشـه بـه تـمـام سـخـنـان او اعـتـراف کـرد و مـاءیـوس از خـانـه خـارج شد.(۱۷۵))

وقتى خبر اجتماع قوم به امّ سلمه رسید بحدّى گریه کرد، که رو بندش از اشک خیس شد، سپس لبـاس پـوشـیـد، و پـیش عایشه رفت تا او را موعظه کند و از راه باز دارد. امّ سلمه به عایشه گفت :

(اى عـایـشه ! تو در میان رسول خدا و امت او هستى و حجاب تو بر پایه رعایت حرمت آن حضرت اسـتـوار شده است ، و قرآن کریم دامنت را جمع کرده است ، آن را آشکار مساز و آبروى خود را حفظ کـن … خـانـه خـویـش را دژ خود و گوشه خانه ات را قبر خود قرار ده ، تا زمانى که به دیدار پـیـامـبـر نـایـل شـوى ، کـه اگـر بـر ایـن سـیـره بـمـانـى ، دیـن خدا را بیشتر اطاعت کرده اى .(۱۷۶))

نـصـیـحـت امّ سـلمـه در عایشه اثر نکرد. امّ سلمه ، در پى انجام وظیفه به گروهى از مهاجران و انصار پیام داد:

(عثمان در حضور شما کشته شد، و طلحه و زبیر چنان که دیدید، مردم را علیه او به شورش وا مـى داشتند. چون کار عثمان پایان یافت ، با على (ع) بیعت کردند و حالا به بهانه خونخواهى عـثـمـان ، بـر عـلى (ع) شـورش کـرده انـد! و مـى خـواهـنـد زن خـانـه نـشـیـن رسـول خـدا را بـا خـود بـیـرون بـیـاورنـد، در حـالى کـه رسـول الله (ص) از تـمـام زنـانـش پـیـمان گرفته که درخانه هایشان بمانند! اگر عایشه ، مـدّعـى عـهـدى جـز ایـن اسـت ، آن را ظـاهـر گـردانـد و بـه مـا نشان دهد تا از آن آگاه شویم . اى بـنـدگـان خـدا! از خـدا بـتـرسـیـد! مـن شـمـا را بـه تـقـوا و اعـتـصـام بـه حبل اللّه توصیه مى کنم .(۱۷۷))

امّ سلمه در آخرین لحظات به خاطر اتمام حجت ، براى عایشه پیام فرستاد که :

تو را موعظه کردم ولى پند نگرفتى . نظر تورا در مورد عثمان مى دانستم ، و مى دانم که تو همانى که اگر عثمان از تو یک جرعه آب طلب مى کرد به او نمى دادى ، امّا اکنون ، ادّعا مى کنى که مظلوم کشته شده است ! و مى خواهى بر علیه کسى که از همه  قدیم و جدید به امر خلافت شـایـسته تر است ، آشوب به پاکنى . از خدا  آن چنان که شایسته است بترس ، و خود را در معرض خشم او قرار مده .

عایشه ، جوابى جسورانه و تهدید آمیز به او داد. امّ سلمه در جواب پیام داد، که :

مـن دیـگـر تـو را نـصـیحت نخواهم کرد و با تو سخن نخواهم گفت . به خدا قسم از نابودى تو (بـه دسـت امـام (ع) مـى تـرسـم و سپس از عذاب آتش . واللّه که خداوند، امید تو را ناامید خواهد کـرد، و فـرزنـد ابـى طالب را بر کسانى که بر او شورش کرده اند، یارى خواهد داد و عاقبت آنچه گفتم ، خواهى دید.(۱۷۸))

پس از آنکه امّ سلمه ، وظیفه خود را در ارشاد و بیم دادن عایشه انجام داد، نامه اى به محضر امام عـلى (ع) نـوشـت و شـورش ‍ آنـهـا را بـه اطـلاع رسـانـید، و از اینکه نمى تواند همراه امام (ع) بـاشـد، مـعـذرت خـواهـى نـمـود. سـپس فرزند خود را براى جانبازى در رکاب آن حضرت روانه کرد.(۱۷۹)

ام سلمه در سال ۶۲ هجرى ، در سن ۸۴ سالگى از دنیا رفت و در بقیع دفن شد.(۱۸۰)



۱۴۷ـ با استفاده از الاغانى ، ج ۶، ص ۳۴۴٫

۱۴۸ـ نقش عایشه در تاریخ اسلام ، ج ۱، ص ۶۹ ـ ۷۱٫

۱۴۹ـ احزاب ، آیه ۶٫

۱۵۰ـ ترجمه المیزان ، ج ۱۶، ص ۴۱۴٫

۱۵۱ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۹۱٫

۱۵۲ـ زنان پیغمبر اسلام ، عمادزاده ، ص ۳۰۲٫

۱۵۳ـ ام سـلمـه ، عـلى دخـیـل ، تـرجـمـه فـیـروز حـریـرچـى ، ص ۱۶، بـا دخل و تصرف .

۱۵۴ـ ام سلمه ، ص ۱۸، با دخل و تصرف .

۱۵۵ـ فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت ، قزوینى ، ترجمه دکتر فریدونى ، ص ۱۶۲، با دخل و تصرف .

۱۵۶ـ سـوره احـزاب ، آیه ۲۸ ـ ۲۹٫(اى پیامبر به همسرانت بگو اگر زندگى دنیا و زینت آن را مـى خـواهـیـد، بـیـائیـد تـا چـیـزى از دنـیـا بـه شـمـا بـدهـم و رهـایـتـان کـنـم و اگر خدا و رسـول او و خـانه آخرت را مى خواهید، بدانید که خدابراى نیکو کاران شما اجر عظیم تهیه دیده اسـت .در شـاءن نـزول آیـه گـفـتـه شـده کـه در یـکى از جنگها غنایم زیادى نصیب مسلمانان شد. هـمـسـران آن جـنـاب کـه در تـنـگـى مـعـیـشـت بـودنـد، انـتـظـار داشـتـنـد کـه رسـول خـدا بـا تـقـسیم غنایم بین ایشان ، اسباب رفاه و آسایش را برایشان آماده سازد و وقتى پـیـامـبـر مـطـابـق انـتـظـار آنـان عـمـل نـکـرد اعـتـراض کـردنـد. آیـه تـخـیـیـر و آیـات بعد از آن نـازل شـد و هـمـسـران پـیـامـبـر را بـیـن تـحـمـل مـحـرومـیـت در خـانـه رسـول خـدا و رسـیـدن به جزاى نیک آخرت یا طلاق گرفتن از آن جناب و بهره مندى از زینتهاى دنیا مخیّر کرد و همسران آن جناب شقّ اول را انتخاب کردند.

۱۵۷ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۹۸٫

۱۵۸ـ الاصابه ، ج ۴، ص ۴۵۹٫

۱۵۹ـ امّ سلمه ، ص ۶۲٫

۱۶۰ـ مجمع البیان ، ج ۲، جزء ۵، ص ۸۷، بیروت .

۱۶۱ـ امّ سلمه ، ص ۲۰، با دخل و تصرف .

۱۶۲ـ امّ سلمه ، ص ۲۶٫

۱۶۳ـ امّ سلمه ، ص ۶۲٫

۱۶۴ـ امّ سلمه ، ص ۶۱٫

۱۶۵ـ بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۲۲۱ با دخل و تصرف .

۱۶۶ـ امّ سلمه ، ص ۵۴، با دخل و تصرف .

۱۶۷ـ تنقیح المقال ، ج ۳، مامقانى ، فصل النسا ، ص ۷۲٫

۱۶۸ـ همان مدرک ، ص ۷۲٫

۱۶۹ـ تـنـقـیـح المـقـال ، ج ۳، فـصـل النـسـا ، ص ۷۲، بـا دخل و تصرف .

۱۷۰ـ تنقیح المقال ، ج ۳، ص فصل النسا، ص ۷۲٫

۱۷۱ -همان مدرک .

۱۷۲ـ دلائل الا مـامه ، طبرى ، ص ۳۹ ـ ترجمه زندگانى فاطمه زهرا، قزوینى ، ص ۴۸۸، به نقل از الدر النّظیم ، جمال الدین شامى ،امّ سلمه ، ص ۳۴، با کمى تصرف .

۱۷۳ـ اشـاره بـه آیـه شـریـفـه ۲۸ از سـوره احـزاب اسـت که خطاب به همسران پیامبر مى فرماید: (و در خانه هایتان مستقرّ شوید) و دستورات پیامبردر این مورد.

۱۷۴ـ ناحیه اى است در راه بصره به حجاز که داراى آب بوده است و عایشه و همراهانش هنگام رفـتن به بصره براى راه انداختن جنگ جمل از آنجاعبور کردند و سگهاى آنجا بر عایشه پارس کردند و شتر او را رم دادند و پیامبر قبل از این واقعه از آن خبر داد و عایشه را از آن نهى کرد.

۱۷۵ـ اخـتـصـاص ، شـیـخ مـفـیـد، ص ۱۱۶ ـ ۱۱۹، بـیـروت ـ امّ سـلمـه ، ص ۳۸، بـا دخل و تصرف .

۱۷۶ـ الجمل ، شیخ مفید، ص ۱۲۶، با دخل و تصرف .

۱۷۷ـ الجـمـل ، ص ۱۲۷، بـا دخـل و تـصـرف . در تـفـسـیـر روح المـعـانـى ، ج ۲۲، ص ۶، ذیـل آیـه شـریـفـه (و قـرن فـى بـیـوتـکـن …) (احـزاب ، آیـه ۳۲) آمـده اسـت کـه بـعـد از نـزول آیـه همسران پیامبر (ص) پیش او آمدند و عرض کردند که مردان برتر از زنانند و جهاد هـم از آنـان اسـت ، آیـا بـراى مـا نـیـز عـمـلى هست که به واسطه آن مرتبه مجاهدان را درک کنیم . حـضرت فرمود: هر کدام از شما در خانه بنشیند، اجر مجاهدان را دارد. بعد نویسنده آورده : خروج آنها براى زیارت و مسجد حرام بود، چه رسد به اینکه ، خروج آنها سبب تحقّق فتنه بزرگى چون جمل شود.

۱۷۸ـ الجمل ، ص ۱۲۸، با دخل و تصرف .

۱۷۹ـ امّ سلمه ، ص ۴۴، با دخل و تصرف .

۱۸۰ـ همان مدرک ، ص ۹٫

بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری

بازدیدها: ۱۱۱۰

زندگینامه فاطمه بنت اسد مادر امیر المومنین علی(ع)

فاطمه دختر اسد بن هاشم و همسر ابوطالب (بزرگ قریش) بود. فاطمه تنهاهمسر ابوطالب بـود و بـراى او شـش فـرزنـد آورد؛ چـهـار پـسـر بـه نـامـهـاى طـالب ، عقیل ، جعفر و على و دو دختر به نامهاى فاخته (ام هانى) و جمانه در هنگام ولادت پیامبر، فاطمه بنت اسد در خدمت آمنه مادر آن حضرت ، بود.

وقتى حضرت رسول (ص) به دنیا آمد، نورى پدیدار شد که شرق و غرب عالم را فراگرفت . آمـنه و فاطمه از مشاهده این نور متعجب شدند. ابوطالب که آنها را در این حالت یافت و جریان نور را شنید، به فاطمه گفت :

(مـى خـواهـى تـرا مـژده اى دهـم ؟ آگـاه بـاش . تو نیز در آینده پسرى به دنیا خواهى آورد که (وصىّ) این مولود خواهد بود.(۱۱۴))

وقتى مرگ عبدالمطلب فرا رسید، فرزندان خود را مخاطب ساخت و گفت :(کدام یک از شما کفالت محمد رابه عهده مى گیرد؟)

آنـهـا انـتـخـاب را بـه پـیـامبر وا گذاردند و آن حضرت نیز ابوطالب را برگزید. عبدالمطلب سـفارشات لازم را نمود و محمد به خانه ابوطالب آمد و فاطمه بنت اسد خدمتکارى او را عهده دار شد. او تمام همت خویش را صرف کرد، تا به بهترین صورت از پیامبر مواظبت و مراقبت نموده و به او خدمت کند. امام صادق (ع) فرمود:(فاطمه از نیکوکارترین مردم نسبت به رسول خدا(ص) بود.(۱۱۵))

پیامبر فرمود:

(بااینکه فاطمه بنت اسد چند فرزند داشت ولى آنها را گرسنه مى گذارد و مرا سیر مى کرد؛ در حـالى که آنها برهنه بودند، مرا مى پوشاند و در حالى که آنها غبار آلود و ژولیده بودند مـرا روغـن مـى زد (و نـظـیـف مـى کـرد). بـه خـاطـر هـمـیـن رعـایـتـهـا بـود کـه حـضـرت او را مـادر نامید.(۱۱۶)

مـحـبـت و فداکارى فاطمه ـ همسر ابوطالب ـ به پیامبر به حدّى بود که بعد از وفات حضرت ابوطالب ، پیامبر جاى خالى محبت او را احساس نمى کرد و فاطمه با محبتهایش اجازه نمى داد که پـیامبر فقدان محبت و پشتیبانى ابوطالب را احساس کند و هنگام وفات آن بانوى بزرگ پیامبر احساس کرد که گویا امروز هم عمویش را از دست داده و هم فاطمه را که همچون مادر او بود و به همین جهت فرمود:(اَلْیَوْمَ فَقَدْتُ بِرَّاَبى طالِبٍ)(۱۱۷)

ایمان فاطمه

گـفـتـیـم کـه در هـنـگام ولادت پیامبر، فاطمه شاهد نورى بود که شرق و غرب را فراگرفت و ابوطالب به فاطمه گفت که این مولود، پیامبر است و تو وصى او را به دنیا خواهى آورد. این بانوى بزرگوار، قبل از بعثت پیامبر، موحّد و معتقد به خداوند یکتابود.

فاطمه گوید:

(در صـحـن خـانه ما درخت خرمایى وجود داشت ، که مدتى از خشک شدن آن مى گذشت . هنگامى که پـیـامـبـر (ص) بـه خـانه ما آمد، روزى با دست درخت خشک خرما را لمس کرد. در همان هنگام ، درخت سبز شد و خرماى تازه بارآورد. من هر روز خرماهایى را که از درخت مى افتاد جمع مى کردم و در ظرفى مى ریختم و پیامبر وقت چاشت مى آمد و آن خرماها را از من مى گرفت و بین بچه ها تقسیم مى کرد.

روزى به منزل آمد و فرمود: مادر! خرماها را بده . من عرض کردم : فرزندم ! امروز درخت خـرمـا نـداشـت . قـسـم بـه نـور چـهـره او، دیـدم بـه طـرف نخل رفت و کلماتى گفت که ناگهان درخت خم شد، بحدّى که سر درخت در دسترس قرار گرفت ، و حـضـرت بـه انـدازه نـیـاز خـرمـا بـرگـرفـت و درخـت بـه حـال اوّل بـازگشت . آن روز، من این دعا بر زبانم جارى شد: خدایا! اى پروردگار آسمانها، مرا فرزند پسرى روزى کن تا برادرى براى محمد (ص) باشد.همان شب خداوند، على را روزى من کرد.(۱۱۸))

فاطمه ، هنگام ولادت على (ع)، به کنار کعبه آمد و به پیشگاه خداوند عرضه داشت :

(پـروردگـارا، مـن بـه تـو و هـمـه پـیـامـبـران و کتابهایى که از سوى تو آمده و گفتار جدّم ، ابراهیم خلیل ، ایمان دارم ؛ او که این خانه را بنا کرد.پروردگارا، به حق او و به حق این نوزادى که در شکم من است ، ولادت او را بر من آسان کن .)

بـه دنـبـال آن ، نـاگـهان دیوار کعبه شکافته شد و فاطمه درون خانه رفت و نوزادش امام على علیه السلام ، درون خانه خدا به دنیاآمد.(۱۱۹)

این هم فضیلتى براى نوزاد است و هم براى ما در نوزاد. وقتى پیامبر به رسالت مبعوث شد، فاطمه در زمره اولین ایمان آورندگان بود. حضرت براى ملاقات او به خانه اش مى رفت . او را بسیار احترام مى نمود و در خانه او خواب قیلوله مى کرد.(۱۲۰)

وفات فاطمه

چـون آن بـانوى گرامى به بیمارى منجر به موت مبتلا شد، قدرت سخن گفتن را از دست داد. در آن حـال ، بـا اشـاره از رسـول خـدا (ص) درخواست کرد که وصایت او را بپذیرد و کنیزش را از طرف او آزاد کند. حضرت نیز پذیرفت .چند روزى از بیمارى آن بانو نگذشته بود که جان به جان آفرین تسلیم کرد.

امـام عـلى عـلیـه السـلام گـریـان ، خـدمـت پیامبر رسید و عرض کرد: مادرم از دنیا رفت . حضرت فـرمـود: واللّه ، مـادر مـن نـیـز بـود. آن گـاه بـه زنـان دسـتـور داد تـا آن بـانـو را غـسـل دادنـد و یکى از پیراهنهاى خود را که مى پوشید به آنها داد تا او را در آن کفن کنند، و به مسلمانان فرمود:

(هر گاه دیدید کار نوظهورى انجام دادم ، سبب آن را از من بپرسید.)

پیامبر (ص) جنازه آن مخدره را به دوش گرفت و تا نزدیک قبر زیر جنازه بود. در آنجا، جنازه را بر زمین نهاد؛ ابتدا خود وارد قبر شد و در آن خوابید. سپس جنازه را به دست خود در قبر نهاد. بـعـد سـر خـود را بـه طـرف او خـم کرد و مدت طولانى با او سخن گفت و در ضمن به او گفت : پـسـرت ، پـسـرت . آن گـاه ازقـبـر خارج شد و قبر را پوشانید و در آخر خود را بر روى قبر انداخت و شنیدند که مى گفت : (لااله الا الله) خداوندا، او را به عنوان امانت به تو مى سپارم . سپس از جاى برخاست و بازگشت .

اصحاب از او علت این کارهاى بى سابقه را پرسیدند. در جواب فرمود:

(یـک روز چگونگى روز قیامت را براى فاطمه بیان کردم و اینکه مردم در آن روز برهنه محشور مـى شـونـد. او گـفـت : واى از ایـن رسـوایـى ! مـن ضمانت کردم که خداوند او را بابدن پوشیده محشور گرداند؛ و از فشار قبر گفتم . او گفت : واى از ناتوانى ! و من ضمانت کردم که خداوند او را از فـشار قبر در امان دارد و کفایت کند.

براى همین او را در پیراهن خود کفن کردم و در قبر او خوابیدم . اینکه خم شدم و با او سخن گفتم براى این بود که پرسشهایى که از او مى شد به او تـلقـیـن کـنـم . هـنـگـامى که از او پرسیدند: پروردگارت کیست ؟ جواب داد. وقتى پرسیدند: پـیامبرت کیست ؟ جواب داد و چون پرسیدند: ولىّ و امامت کیست ؟ در جواب در مانده گشت از این رو به او گفتم : پسرت ، پسرت .)(۱۲۱)

در روایت دیگرى آمده است که آن حضرت در قبر فاطمه ایستاد و با صداى بلند فرمود:

(اى فـاطـمـه ! مـن ، مـحـّمـد، سـید فرزندان آدم هستم و فخر نمى ورزم . هنگامى که بر تو وارد شـدند و از خدایت پرسیدند، بگو: اللّه ، پروردگار من است و محمّد (ص)،پیامبر و اسلام ، دین و قرآن ، کتاب و فرزندم ، امام و ولىّ من است . سپس از قبر خارج شد.)(۱۲۲)

پـیـامـبـر (ص) درنـمـازى کـه بـر جـنازه او خواند هفتاد تکبیر گفت . وقتى علّت را از آن حضرت پرسیدند، فرمود:(هفتاد صف از فرشتگان بر او نماز خواندند و براى هر صف یک تکبیر گفتم .)(۱۲۳)



۱۱۴ـ زنـدگـانـى حـضـرت امیرالمؤ منین ، هاشم رسولى محلاتى ، ج ۱، ص ۱۵ و مناقب ابن شهر آشوب ، ج ۱، ص ۳۲، با دخل و تصرف .

۱۱۵ـ تنفیح المقال مامقانى ، ج ۳، فصل النسا، ص ۸۱ .

۱۱۶ـ بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۷۰٫

۱۱۷ـ تنقیح المقال ، ج ۳، فصل النسا، ص ۸۱٫

۱۱۸ـ مناقب ، ج ۱، ص ۳۷٫

۱۱۹ـ زنـدگـانـى امـیـر المـؤ مـنـیـن ،ج ۱، ص ۱۳٫ عـلامـه امـیـنـى نـام مـدارک و عـلمـاى اهل سنت که این منقبت را ذکر کرده اند بر شمرده است (الغدیر، ج ۶، ص ۱۳).

۱۲۰ـ اعلام النساء، عمررضا کحّاله ، ج ۴، ص ۳۲٫

۱۲۱ـ تنقیح المقال ، ج ۳، فصل النسا، ص ۸۱ ـ زندگانى امیرالمؤ منین ، ج ۱، ص ۱۷ـ ۲۰٫

۱۲۲ـ قـبـاس بـن الامـام عـلى بـن ابـى طـالب ، عـبـدالرزاق المـوسـوى المقرم ، ص ۳۳، به نقل از مجالس ، صدوق ، ص ۱۸۹٫

۱۲۳ـ زندگانى امیرالمؤ منین ، ج ۱، ص ۱۹٫

بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری

بازدیدها: ۱۴۵۸

زندگینامه آمنه دختر وهب مادر حضرت رسول اکرم(ص)

مـادر پـیـامـبـر صـلى الله عـلیـه و آله (آمـنـه) دخـتر (وهب بن عبد مناف) است . این بانوى با فضیلت و بزرگوار به عفّت و پاکدامنى شهرت داشت .

درباره او گفته اند:

خداوند، آن چنان جمال و کمال به وى عطا کرده بود که به حکیمه قوم خود معروف بود. از نظر فـصـاحـت و بـلاغـت ، گـوى سـبـقـت از تـمـام زنـان عرب ربوده ، و در جایگاه بلندى قرار داشت .(۱۰۶)

عبدالمطّلب آمنه را براى پسرش (عبداللّه) خواستگارى کرد، و تنها ثمره این پیوند خجسته ، وجود اشرف کاینات و خاتم رسولان ، حضرت محمد صلى الله علیه و آله بود.

در وصف آمنه گفته اند، که در بین زنان مکه ، کسى هم شاءن او نبود.

او بـانـویـى بـزرگـوار و داراى روحـى پـاک و عـفـیـف بـود، عـلاوه بـر ایـن ، ادیـب ، عـاقـل ، فـصـیـح و بـلیـغ بـود و خـداونـد، بـه وى جـمـالى غـیـر قابل وصف ، عطا کرده بود.(۱۰۷)

از فـضـل و بـزرگـوارى ایـن بـانـو هـمـیـن بـس ، کـه شـایـسـتـگـى مـادرى گل سرسبد خلقت را داشت .

بـعـضـى از علما و نویسندگان اهل سنت بدون توجه و تحقیق کافى نظر داده اند که پدر و مادر رسـول خـدا مـؤ مـن نـبـوده و هـمـچـون بـقیه اعراب شبه جزیره مشرک بوده اند. البته علماى محقق اهل سنت باتمسک به قرآن و سنت این نظر را باطل شمرده و ایمان آن بزرگواران را ثابت کرده انـد. عـالمـانـى هـمـچـون سـیـوطـى ، دمـیاطى ، ابن حجر و بسیارى دیگر برایمان اجداد و والدین رسول خدا تصریح کرده اند.(۱۰۸)

سیوطى گوید:

(من آنجه استقراء کرده ام ، مادران پیامبران را مؤ من یافته ام .(۱۰۹)

همچنین در کتب اهل سنت از کعب الاحبار روایت شده که گفت :

(مـن در کـتـابـهـاى زیـادى از کـتـابـهـاى پـیـامـبـران پـیـشین خوانده ام که ملائکه به جهت وضع حـمـل مـادر هـیچ پیامبرى به زمین نیامدند مگر براى مریم بنت عمران مادر حضرت عیسى وآمنه بنت وهب مادر پیامبر و حجابهاى بهشتى رابراى هیچ زنى جز مریم و آمنه ، نزدند.(۱۱۰))

ایـن نـقـل کـعب الاحبار ـ که در کتب اهل سنت نقل شده ـ دلالت بر درجه ایمان والاى فاطمه دارد زیرا خداوند هیچگاه زنى مشرک را همردیف زن مؤ منى چون مریم قرار نمى دهد.

علماى شیعه همگى اعتقاد دارند که اجداد پیامبر تا حضرت آدم و حوا سلام الله علیهم مؤ من و موحد بوده اند وبه آیات و روایات متعددى در این اعتقاد، استناد دارند.

علامه مامقانى در شرح حال حضرت آمنه مى نویسد:

(از ضـروریـات مـذهـب شیعه این است که اجداد پیامبر از طرف پدر ومادر مشرک نبوده و ناپاکى شرک آنان را نیالوده است و آنان تاحضرت آدم موحد و یکتا پرست بوده اند. آیات قرآن بر این مـطـلب شـهـادت مى دهد از جمله کلام خدا: (الذى یریک حین تقوم و تقلبک فى الساجدین ـ خدایى کـه تـو را بـه هـنـگـام بـرخـاسـتـن و حـرکـت و گـشـتـن تـو را در مـیـان سـجـده کـنـنـدگـان مـى بـیـنـد)(۱۱۱) کـه سـاجـدیـن بـه پـیـامـبـر یـا وصـى پـیـامـبـر تـفـسـیـر شـده (یـعـنى انـتـقـال نطفه تو از پشت پیامبر به پیامبر دیگر یا به صلب وصیى از اوصیا و کلام خدا که فرمود: (قل رب ارحمهما کما ربیّانى صغیرا ـ بگو پروردگارا پدر ومادرم رامورد رحمت خویش قـرار ده هـمـچـنـانـکـه آنـان در کـودکـى (بـه من رحم آورده و) تربیتم کردند) و این کلام خدا که فرمود: (ولا تصلّ على احد منهم مات ابداً ولاتقم على قبره ـ بر هیچکدام از مشرکان درود نفرست و نـمـاز مـیـت مـخـوان و بـر قـبـر او ـ بـه دعـا و زیـارت ـ ایـسـتـاده مـبـاش) و حـال آنـکـه رسـول خـدا (ص) قـبـر پدر و مادرش را زیارت مى کرد (اگر آنان مشرک بودند این عـمـل از پـیـامـبر سر نمى زد) و آیات دیگر که دلالت بر ایمان آنان دارد و روایات در این مورد متواتر معنوى است از جمله روایت پیامبر که فرمود:

در اصلاب و رحمهاى پاکیزه بوده است .)(۱۱۲)

سـخنان آمنه هنگام وفاتش دلالت بر ایمان او به توحید و رسالت پیامبر دارد. وى درحالى که در بـسـتـر مـرگ افـتـاده بـود، نـگـاهـش ‍ بـه رسـول خـدا افـتـاد کـه بـازى مـى کـرد. در آن حال اشعارى به این مضمون خواند:

(اگـر آنـچـه در خـواب دیده ام صحیح باشد، پس تو همان پیامبر برگزیده بر بندگان خدا خواهى بود.

در مکه و غیر آن براى دعوت به توحید و اسلام ـ دین پدر نیکوکارت ابراهیم ـ مبعوث مى شوى .

خداوند تو را از دوست داشتن و پرستش بتها به همراه مردم ، باز داشته است .

سپس چنین ادامه داد: هر زنده اى مى میرد و هر جدیدى کهنه مى شود و هر بزرگى فانى مى شود و مـن ، مـى مـیـرم ولى نـامـم بـاقـى خـواهـد بـود چـرا کـه فـرزنـدى نـیـکـو بـه جـاى نـهـاده ام (۱۱۳))

هـنـوز چـنـدمـاهى از ازدواج آمنه با عبدالله نگذشته بود که وى به قصد تجارت به طرف شام سفر کرد و در برگشت از شام در بین راه بدرود حیات گفت و در مدینه مدفون شد.

غـم از دسـت دادن شـوهـر بر این بانو سهمگین بود ولى امید او پس از خداوند، جنینى بود که در شـکـم داشـت . بـا تـولّد رسـول خدا (ص) آمنه به تربیت و نگهدارى فرزند خود همت گماشت . هنوز، رسول خدا در سنین کودکى بود که مرگ مادر نیز فرا رسید، و دیده از جهان فرو بست .



۱۰۶ـ درالمنثور فى طبقات ربّات الخُدور، زینب بنت یوسف فواز العاملى ، ص ۱۶٫

۱۰۷ـ ریاحین الشریعه ، ج ۲، ص ۳۸۷٫

۱۰۸ـ ر.ک الخـصـائص الکـبـرى ، سیوطى ، ج ۱، ص ۶۴ به بعد، سیره حلبیه ، ج ۱، ص ۴۲٫

۱۰۹ـ ریـاحـیـن الشـریـعـه ، ج ۲، ص ۳۸۸ بـه نقل از مسالک الخلفافى والدى المصطفى ، سیوطى .

۱۱۰ـ به نقل از ریاحین الشریعه ، ج ۲، ص ۳۸۷٫

۱۱۱ـ در روایـات از مـعـصـومـیـن نـقـل شـده مـنـظـور از گـشـتـن در بـیـن سـجـده کـنـنـدگـان انـتـقـال نـطـفه آن حضرت به صلب پیامبران و رحم پاکیزگان است . ر.ک البرهان ، ج ۳، ص ۱۹۲ ـ ۱۹۴ و درالمنثور ج ۵، ص ۹۸٫

۱۱۲ـ تنقیح المقال ، ج ۳، فضل النساء، ص ۷۰٫

۱۱۳ـ درالمنثور فى طبقات ربات الخدور، زینب فواز العاملى ، ص ۱۶٫ ریاحین الشریعه ، ج ۲، ص ۳۸۷٫

بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری

بازدیدها: ۱۶۲

زندگینامه اُمّ اَیـْمـَن کـنـیـز و آزاد شـده حضرت رسول اکرم (ص)

اُمّ اَیـْمـَن کـنـیـز و آزاد شـده رسـول خـدا بـود نـامـش بـَرَکـَه (۱۳۲) و قبل از ولادت پیامبر، کنیز و خدمتگزار خانه عبدالله ـ پدر پیامبر ـ بود. بعد از بازگشت پیامبر از قـبـیـله بـنـى سعد، این کنیز نیکوکار، وظیفه خدمتگزارى و پرستارى پیامبر را عهده دار شد و تـاسـنـیـن جـوانـى پـیـامـبـر، در خـدمـتـگـزارى نـسبت به آن حضرت کوتاهى نکرد در سفر آمنه و فرزندش به مدینه براى زیارت بستگان ، او نیز همراه آنان بود و وقتى آمنه در این سفر دار فـانـى را وداع گـفـت ، ام ایـمـن پـیـامـبر را به مکه آورد و به دستور عبدالمطلب همچنان عهده دار سرپرستى و خدمتگزارى گردید.

پیامبر پس از ازدواج با خدیجه ، ام ایمن را آزاد کرد ولى او حتى پس از آزادى نیز از درگاه این خانه کناره نگرفت و همچنان خدمتگزار این خانواده ماند و پرستارى فرزندان خانواده را به عهده گرفت و حتى بعد از وفات پیامبر، در خدمت دخترش ‍ زهراى مرضیه (س) بود.(۱۳۳) او در هـمـان سـالهـاى اول به پیامبر ایمان آورد و ابتدا به حبشه وسپس به مدینه هجرت کرد و از اولین مهاجران به مدینه بود و در آنجا با پیامبر بیعت کرد.(۱۳۴)

ام ایمن بعد از آزادى ابتدا با (عبید بن زید بن حارث حبشى) ازدواج کرد و (ایمن) نتیجه این ازدواج بود. ایمن که از اصحاب رسول خدا به شمار مى رفت در مکّه به آن حضرت ایمان آورد و در زمـره اوّلیـن مـهـاجـران بـود ـ شـیـخ طوسى او را در زمره هشت نفرى دانسته که در اُحد صبر و پایدارى نمودند و از رسول خدا (ص) دفاع کردند.(۱۳۵)

ایـمـن ، در جـنـگ (حـُنین) در رکاب رسول خدا (ص) بود، وهنگامى که دشمن ناگهان هجوم آورد، مـسـلمـانـان پـا بـه فـرار نـهـادنـد و جز تعدادى انگشت شمار از بنى هاشم و ایمن ، کسى دیگر پابرجا نماند. او در این جنگ ، عاشقانه از پیامبر دفاع کرد و به شهادت رسید.(۱۳۶)

دومین ازدواج امّایمن با (زیدبن حارثه) پسرخوانده پیامبر (ص) بود و با این ازدواج ، صاحب فرزندى به نام اسامه گردید.

امّ ایمن ، در تعدادى از جنگها حاضر گشته و کار آبرسانى و مداواى مجروحان راعهده دار بود؛ از جـمـله در غـزوه اُحـد و خـیـبـر.(۱۳۷) در غـزوه احد (حِبّان بن عَرِقَه) از کفّار، تیرى به سـوى امّ ایـمـن انـداخـت ، کـه بـه او اصـابـت کـرد. حـِبـّان خـوشـحـال شـد. رسـول خـدا (ص) که شاهد جریان بود، تیرى به (سعد بن وقّاص) داد، تا تـلافـى کـنـد. سـعـد، تـیـر را به طرف حبّان انداخت و به وى اصابت کرد، پیامبر لبخند زد و فرمود:

(سـعـد، انـتـقـام او را گـرفـتـى ؛ خـداونـد دعـایـت را مـُسـتـجـاب کـنـد، و تـیـر انـدازیـت را محکم گرداند.)(۱۳۸)

امّ ایمن ، از شجاعت بالایى برخوردار بوده است . وى مى گفت :(اگر رسول خدا (ص) به زنان ، اجازه نبرد مى داد، من نخستین زنى بودم که در رکابش پیکار مى نمودم .)(۱۳۹)

در روایتى آمده است که وقتى خبر کشته شدن رسول خدا صلى الله علیه و آله در احد منتشر شد، بسیارى از افراد، اقرار کردند و خبر کشته شدن پیامبر را در مدینه پخش کردند.

مـردان فـرارى کـه پـیـش زنـان خـود مـى رفـتـنـد، مـورد اعتراض آنان قرار مى گرفتند. از جمله فـراریـان ، اوس بـن قیظىّ با تنى چند از بنى حارثه بود که خود را به مدینه رساندند. امّ ایـمن ، خاک بر چهره آنان پاشید و براى برخى از آنها دوک آورد و گفت : شمشیرت را بمن بده و دوک بریس ! و سپس همراه بعضى از زنان ، عازم اُحد شد.(۱۴۰)

پیامبر (ص) به امّ ایمن علاقه خاصّى داشت ، و هرگاه او را مى دید، مى فرمود:(این ، بازمانده خاندان من است .)(۱۴۱)

امّ ایـمـن بـه هـنـگام ازدواج حضرت زهرا (س) در حدّ توان خود از هیچ خدمتى دریغ نکرد. بنا به نقلى پیامبر قسمتى از صداق فاطمه (س) را به او داد، تابراى عروسى اثاثیه لازم را تهیه نماید.(۱۴۲)

پـس از ازدواج حـضـرت زهـرا (س) و ولادت فـرزنـدانش ، پرستارى از فرزندان او را به عهده گرفت .روزى هـمـسـایـه گـان امّ ایـمـن ، خـدمت پیامبر رسیده و عرض کردند که امّ ایمن دیشب تا صبح ، مدام گریه مى کرد و لحظه اى ساکت نشد.

حضرت دستور داد تا او را حاضر کردند و فرمود:(خـدا تـو را نـگـریـانـد، چه چیز تو را به گریه واداشته است ؟ عرض کرد: خواب هولناکى دیـده ام . حـضـرت فـرمـود: خـواب خـود را بـیـان کـن کـه خـدا و رسول به تعبیر آن داناترند.

امّ ایـمـن گـفـت : بـر مـن سـنـگـیـن اسـت کـه آنـچـه را دیـده ام ، نـقـل کـنـم . حـضرت فرمود: تعبیر خواب تو چنین نیست که گمان مى کنى . عرض کرد: در خواب دیدم که بعضى از اعضاى بدن شما در خانه من افتاد.

حـضرت فرمود: خواب نیکویى دیده اى . آسوده باش ؛ همانا از فاطمه (س) فرزندى متولد مى شود که نگهدارى و پرستارى آن به عهده تو خواهد بود.)

وقـتـى ابـا عـبـداللّه (ع) مـتـولد شـد، امّ ایـمـن قـُنـداقـه او را خـدمـت رسول اللّه (ص) آورد. آن حضرت فرمود:(امّ ایمن ، این تعبیر همان خواب توست ، بدان که حسین (ع) پاره تن من است .)(۱۴۳)

امّ ایـمـن ، در مـسـاءله غـصـب (فدک) به عنوان شاهد، شهادت داد که پیامبر (ص)، فدک را به زهرا (س) بخشیده است .(۱۴۴)

امّ ایـمـن ، بـه انـدازه اى بـه فـاطمه زهرا سلام الله علیها علاقه مند بود، که وقتى زهرا (س) دنیا را وداع گفت ،امّ ایمن نتوانست جاى خالى او را ببیند؛ از این رو، از مدینه بیرون آمد و به جانب مکّه روان شد.

در بـیـن راه ، عـطـش شدیدى به وى دست داد بطورى که نزدیک بود هلاک شود، پس دست به سوى آسمان بلند کرد و گفت :(اى خدا! من خادم فاطمه زهرا هستم ، آیا ـ با این وجود ـ مرا از تشنگى ، هلاک مى کنى ؟)وقـتـى ایـن جـمـله را گـفـت ، خـداونـد، دلوى پـر از آب از آسـمـان نـازل کـرد، و امّ ایـمـن از آن دلو، آب نـوشـیـد و بـه سـبـب آن مـدّت هـفـت سـال ، احتیاج به آب و غذا پیدانکرد. مردم براى امتحان وى ، در روزهاى بسیار گرم ، او را به بادیه مى فرستادند، ولى او به هیچ وجه احساس تشنگى نمى کرد.(۱۴۵)

در کـتـاب (خـصـایص فاطمیّه) نام سیزده زن بیان شده است ، که در زمان ظهور امام زمان (عج) رجوع مى کنند، تا در خدمت آن حضرت باشند، از جمله آنها امّ ایمن است .(۱۴۶)



۱۳۲ـ اعیان الشیعه ، ج ۳، ص ۴۷۵٫

۱۳۳ـ بـحـارالانـوار، ج ۱۵، ص ۱۱۶٫ رسـاله تـوضـیـح الاشـتـبـاه والاشکال ، ص ۷۱٫

۱۳۴ـ ریاحین الشریعه ، ج ۲، ص ۳۲۷٫

۱۳۵ـ اعـیـان الشـیـعـه ، ج ۳، ص ۵۲۲ ـ رسـاله تـوضـیـح الاشـتـبـاه والاشکال ، محمد على ساروى ، ص ۷۱٫

۱۳۶ـ اعیان الشیعه ، ج ۳، ص ۵۲۲٫

۱۳۷ـ همان مدرک ، ص ۳۳۲، با دخل و تصرف .

۱۳۸ـ کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۱۶۰، بیروت .

۱۳۹ـ زنان صدر اسلام ، محمد على بحرالعلوم ، ترجمه محمد على امینى ، ص ۸۸٫

۱۴۰ـ مغازى واقدى ، ج ۱، ص ۲۷۸٫

۱۴۱ـ زنان صدر اسلام ، ص ۸۸٫

۱۴۲ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۳۰٫

۱۴۳ـ ریاحین الشریعه ، ج ۲، ص ۳۲۹٫

۱۴۴ـ تنقیح المقال ، ج ۳، فصل النسا، ص ۷۰٫

۱۴۵ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۸٫

۱۴۶ـ ریاحین الشریعه ، ج ۲، ص ۳۳۱٫

بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری

بازدیدها: ۶۰۶

زندگینامه حضرت خدیجه(ع)(نخستین همسر پیامبر(ص) و نخستین زن مسلمان)

پدرش خُوَیْلِد بن اسد بن عبدالعُزّى بن قُصَىِّ بن کِلاب و مادرش فاطمه، دختر زائده، است (ابن سعد، ج ۸، ص ۷ـ۸؛ زبیرى، ص ۲۳۰؛ بلاذرى، ج ۱، ص ۴۸۰). از دوران کودکى و نوجوانى او تا هنگام ازدواج با پیامبر و حتى بعد از آن، اطلاعات اندکى در دست است و بخشى از اخبار تاریخى درباره احوال ایشان نیز دستخوش دخل و تصرف قصه پردازان شده و با اسرائلیات درهم آمیخته است (رجوع کنید به ادامه مقاله).

براساس اغلب منابع، وى قبل از ازدواج با حضرت محمد صلى اللّه علیه وآله وسلم، دو بار ازدواج کرده بود، ولى در ترتیب این ازدواجها اختلاف هست (رجوع کنید به ابن عبدالبرّ، ج ۴، ص ۱۸۱۷؛ طبرسى، ۱۴۱۷، ج ۱، ص ۲۷۴؛ طبرى، ص ۱۱؛ دمیاطى، ص ۳۲). برخى نیز به استناد شواهدى، ازدواجهاى خدیجه پیش از وصلت با پیامبر را رد کرده اند (رجوع کنید به کوفى، ج ۱، ص ۶۴ـ۷۰؛ ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۱۳۸؛ عاملى، ج ۲، ص ۱۲۱ـ۱۲۹).

طبق منابع، وى نخست با عتیق بن عایذبن عبداللّه بن عمربن مخزوم ازدواج کرد که از او صاحب یک دختر شد. پس از مرگ عتیق به همسرى ابوهاله نباش بن زُراره از بنى عمروبن تمیم که از هم پیمانان بنوعبدالدار بود، درآمد (رجوع کنید به ابنعساکر، ج ۳، ص۱۹۰؛ سلوى بالحاج صالح، ص ۲۹ـ۳۰؛ قس ابن سعد، ج ۸، ص ۱۴ـ۱۵ که ترتیب ازدواجها را برعکس ذکر کرده است). خدیجه از ابوهاله، صاحب پسرانى به نامه اى حارث ، هند (ابن کلبى، ج ۱، ص ۲۷۹؛ ابنسعد، ج ۸، ص ۱۵؛ ابنحزم، ص ۳۲؛ دمیاطى، ص ۳۱)، طاهر و هاله (ابن کلبى، همانجا؛ سهیلى، ج ۲، ص ۲۴۶) و دخترى به نام زینب (ابن حزم، همانجا؛ نویرى، ج ۱۸، ص ۱۷۱) شد.

در میان این فرزندان، هند مشهور است. بعدها هند در زمره صحابه رسول خدا در آمد و با صیفى بن امیه ازدواج کرد و اعقابش در مدینه به سبب انتساب به مادربزرگشان (خدیجه) به بنوطاهره معروف شدند (ابن سعد، ج ۱، ص ۴۲۲ـ۴۲۳؛ مصعب بن عبداللّه، ص ۳۳۳ـ۳۳۴؛ ابن حبیب، ص ۷۹؛ بلاذرى، همانجا). وى در جنگ بدر حضور داشت و بعدها در جنگ جمل در کنار على بن ابى طالب به شهادت رسید (ابن حجر عسقلانى، ج ۶، ص ۵۵۸).

وى که نوجوانى خود را در خانه خدیجه گذرانده بود، تصویرى کامل از خلق و خوى پیامبر در پاسخ به پرسش امام حسن علیهالسلام ارائه کرده و از اینرو «وصّاف النبّى» نامیده شده است (رجوع کنید به ابنسعد، همانجا؛ ابن بابویه، ص۸۰ـ۸۱؛ عبدالحمید محمود طهماز، ص ۵۳ـ۵۷؛ نیز رجوع کنید به «حِلْیَهُ رسول»، ص ۱۷۶ـ۱۸۴).

در برخى گزارشهاى دیگر که ترتیب ازدواج خدیجه و همسرانش به گونهاى دیگر آمده، گفته شده که خدیجه پس از وفات ابوهاله، به عقد پسرعمه خود، عتیق/ عُتیق بن عائذ درآمد (رجوع کنید به بلاذرى؛ ابن عبدالبرّ، همانجاها) و از وى صاحب پسرى به نام عبداللّه (عبدمناف) و دخترى به نام هند شد. خدیجه پس از درگذشت شوهر دومش، عتیق بن عائذ (ابناسحاق، همانجا) ازدواج نکرد و به تجارت پرداخت (رجوع کنید به ابن سعد، ج ۸، ص ۱۶؛ سلوى بالحاج صالح، ص ۳۳ـ۳۹؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه).

در چگونگى همکارى و آشنایى حضرت محمد صلى اللّه علیه وآله وسلم ــکه در آن سالها حدود بیست سال داشت ــ با خدیجه، اختلاف هست. برخى آغاز روابط تجارى خدیجه و پیامبر اکرم را به توصیه و سفارش ابوطالب دانسته اند (رجوع کنید به ابن سعد، ج ۱، ص ۱۲۹؛ بلاذرى، ج ۱، ص۱۱۰). اما در خبرى از ابن اسحاق (ص ۸۱ـ۸۲) آمده است که خدیجه از امانتدارى و درستکارى حضرت محمد خبر داشت و چون تصمیم گرفته بود مال فراوانى را به تجارت اختصاص دهد، از او خواست تا به کاروانش بپیوندد و بیش از دیگران مزد بگیرد (نیز رجوع کنید به ابن هشام، ج ۱، ص ۱۹۹؛ ابنسعد، ج ۸، ص ۱۶؛ طبرى، ص ۱۱ـ۱۲).

حضرت محمد حداکثر پنج سفر تجارى، چهار سفر به یمن و یک سفر به شام، براى خدیجه انجام داد (حلبى، ج ۱، ص ۱۳۶). مهمترین آنها، که به ازدواج آن دو منجر گردید، سفر تجارى شام بود و به دلیل اهمیتش اکثر منابع، تنها به ذکر آن سفر پرداخته و آن را ابتداى همکارى حضرت با خدیجه دانسته اند. ظاهرآ اولین سفر تجارى آن حضرت به بازار حُباشه، در تهامه، بوده (رجوع کنید به طبرى، ص ۱۲؛ ابن سیدالناس، ج ۱، ص ۷۳) و سفر به شام دومین یا سومین سفر بوده است، چرا که حضرت سفرى نیز به جُوَش، در یمن، کرد. به زعم حلبى (ج ۱، ص ۱۳۶) بازار حباشه همان جوش است و گویا این یک یا دو سفر براى آزمودن قدرت تجارى پیامبر بوده است.

بعد از انعقاد قرارداد، ابتدا پیامبر با کارمزد دو قلوص (ماده شتر جوان؛ مَقریزى، ج ۱، ص ۹؛ حلبى، ج ۱، ص ۱۳۵) به همراه شریک تجارى خود سائببن ابى سائب صَیفى بن عابد (مقریزى، ج ۱، ص ۸ـ۹؛ قس حلبى، همانجا؛ جوادعلى، ج ۷، ص ۴۰۷) و غلام خدیجه، میسره، عازم بازار حباشه شد و با موفقیت بازگشت. میسره اخبار شگفت انگیزى از این سفر به خدیجه داد و او براى اولین بار با رضایت ابوطالب، پیامبر را در رأس کاروانى بزرگ به شام تجهیز کرد (رجوع کنید به ابنسعد، ج ۱، ص ۱۳۰؛ ابنسیدالناس، ج ۱، ص۷۰).

پس از اتمام این سفر پرماجرا، که جزئیات آن در منابع اسلامى آمده است (رجوع کنید به ابنهشام، ج ۱، ص ۱۹۹ـ۲۰۰؛ ابنسعد، ج ۱، ص۱۳۰ـ۱۳۱؛ ابناثیر، ج ۷، ص۹۰ـ۹۱؛ نیز رجوع کنید به طبرسى، ۱۴۱۷، ج ۱، ص ۶۵ـ۶۷، به نقل از ابناسحاق)، خدیجه به ایشان علاقه مند شد.

دلایلى که براى ایجاد این علاقه در منابع اسلامى آمده است، عبارت اند از:

از سفر تجارى پرسود پیامبر اکرم به شام؛

گزارش مَیْسره از اخبار شگفت انگیز این سفر (ابن هشام؛ ابن سعد، همانجاها)؛

مشاهده دو فرشتهاى که به هنگام ورود به خانه خدیجه بر سر پیامبر سایه افکنده بودند (ابن هشام، ج ۱، ص ۲۰۳؛ ابن سعد، همانجا)؛

پیشگویى ورقه بن نوفل درباره ازدواج خدیجه با مردى از قریش که نبى قوم خواهد شد (مجلسى، ج ۱۶، ص ۲۳ـ۲۴)؛

پیشگویى مردى، در یک جشن زنانه که خدیجه نیز حضور داشت، از آمدن پیامبرى و بشارت به اینکه هرکدام از آن زنان مى تواند با او ازدواج کند (ابنسعد، ج ۸، ص ۱۵؛ مجلسى، ج ۱۶، ص ۴).

آنچه در مصادر تاریخى درباره ازدواج خدیجه با پیامبر آمده، بیش از همه مبتنى بر روایات محمدبن اسحاقبن یسار (متوفى ۱۵۱)، و سپس محمدبن عمر واقدى (متوفى ۲۰۷)، و هشام بن سائب کلبى (متوفى ۲۰۴)، عمربن سعد کاتب واقدى (متوفى ۲۳۰) است. یکى از مصادر نقل این ازدواج کتاب الانوار ابوالحسن بکرى است (ص ۱۳۷ـ۱۹۰). این کتاب دربردارنده گزارشهاى تاریخىِ آمیخته با مطالب نادرست و غرائب بسیار است و از اینرو محلّ استناد نیست و مجلسى نیز که برخى روایات آن کتاب را در بحارالانوار (ج ۱۶، ص ۲۰ـ۷۶) درج کرده، به غیرقابل اعتماد بودن و اشتمال آنها بر غرائب تأکید کرده است (دراینباره رجوع کنید به بکرى*، ابوالحسن).

در هر صورت، صرفنظر از روایت شاذ یعقوبى (ج ۲، ص۲۰) که ازدواج پیامبر با خدیجه را حاصل دیدارى ناگهانى در صفا و مروه دانسته، در بیشتر منابع سفر تجارى به شام مقدمه اصلى این ازدواج ذکر شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابنسعد، ج ۱، ص ۱۳۱ـ۱۳۲؛ ابنحبیب، ص ۷۷؛ ابناثیر، همانجا). خدیجه باتوجه به بیوگى و سالمندى در نهایت به وسیله میسره (مقریزى، ج ۱، ص۱۰) یا دوست خود نفیسه، دختر مُنیه (ابنسعد، ج ۱، ص ۱۳۱؛ دمیاطى، ص ۳۳؛ ابنحجر عسقلانى، ج ۷، ص ۶۰۱ـ۶۰۲، به نقل از واقدى، ج ۸، ص ۱۴۳) یا شخصآ (ابناسحاق، ص ۸۱ـ۸۲؛ ابنحبیب، ص ۷۸؛ مجلسى، ج ۱۶، ص ۵۳ـ۵۴) خواست خود را به اطلاع پیامبر رساند.

پس از اینکه آن حضرت ماجراى خواستگارى را براى عموهاى خود گفت، آنان از شنیدن این خبر شگفت زده شدند. آنان ابتدا صفّیه، دختر عبدالمطلب، عمه پیامبر را براى کسب اطلاع به خانه خدیجه فرستادند (مجلسى، ج ۱۶، ص ۵۷) و پس از اطمینان از حقیقت امر، در موعد مقرر به خانه خدیجه رفتند و او را از عمویش، عَمْرو بن اسد، خواستگارى کردند (ابنسعد، ج ۱، ص ۱۳۱ـ۱۳۲؛ ابنحبیب، همانجا؛ بلاذرى، ج ۱، ص ۱۱۱؛ یعقوبى، همانجا).

برخى بین عموهاى حضرت تنها به نام حمزه اکتفا کرده اند (رجوع کنید به ابناسحاق، ص ۸۲؛ ابنحبیب، همانجا؛ ابنسیدالناس، ج ۱، ص ۷۱)، در حالى که بیشتر منابع نماینده پیامبر و خواننده خطبه را ابوطالب ذکر کرده اند (رجوع کنید به یعقوبى، همانجا؛ طبرسى، ۱۴۱۷، ج ۱، ص ۲۷۴؛ سهیلى، ج ۲، ص ۲۴۶؛ ابنابىالحدید، ج ۱۴، ص۷۰). درباره وکیل خدیجه در این مراسم، اختلافهایى در منابع مشاهده مى شود: ابن هشام (ج ۱، ص ۲۰۱) خویلدبن اسد، پدر خدیجه، و ابن اسحاق (همانجا) و ابن کلبى (ج ۱، ص ۸۷) عمویش عمروبن اسد، و ابن سیّدالناس (ج ۱، ص ۷۲).

برادرش عمروبن خویلد را ذکر کرده اند. باتوجه به اینکه خویلدبن اسد در جنگ فِجار و به قولى قبل از آن درگذشته بود (ابنسعد، ج ۱، ص ۱۳۲؛ یعقوبى، ج ۲، ص ۲۱) حضور وى در این خواستگارى و اینکه خدیجه براى راضى کردن پدرش به این ازدواج او را مست کرده بود (رجوع کنید به ابنسعد، ج ۱، ص ۱۳۲ـ۱۳۳؛ ابنحبیب، همانجا؛ یعقوبى، ج ۲، ص۲۰؛ مقریزى، ج ۱، ص۱۰ـ۱۱) مبنایى ندارد (نیز رجوع کنید به عبدالحمید محمود طهماز، ص ۳۲ـ۳۵).

مراسم خواستگارى و عقد، دو ماه و ۲۵ روز بعد از سفر تجارى شام برگزار شد (مقریزى، ج ۱، ص ۹) و مهریه خدیجه مبلغ دوازده و نیم یا دوازده اوقیه (هر اوقیه معادل چهل درهم؛ بلاذرى، همانجا) تعیین شد (رجوع کنید به مقریزى، ج۱، ص۱۰؛ ابنحبیب، ص ۷۹؛ مجلسى، ج ۱۶، ص۱۰، ۱۲؛ براى اقوال دیگر رجوع کنید به ابنهشام؛ مقریزى، همانجاها؛ مجلسى، ج ۱۶، ص۷۰). پس از برگزارى جشن ازدواج (رجوع کنید به مجلسى، ج ۱۶، ص۷۰ـ۷۶) این دو براى مدتى کوتاه در خانه حکیم بن حزام (رجوع کنید به ازرقى، ج ۲، ص ۲۵۱) سکنا گزیدند و سپس به خانه خدیجه (رجوع کنید بههمان، ج ۲، ص ۱۹۹) انتقال یافتند (نیز رجوع کنید به د. اسلام، همانجا).

در اکثر منابع، پیامبر را هنگام ازدواج ۲۵ ساله و خدیجه را چهل ساله دانسته اند. برخى نیز اقوال دیگرى در باب سن خدیجه آورده اند (رجوع کنید به ابنسعد، ج ۸، ص ۱۷؛ ابنحبیب، همانجا؛ بلاذرى، ج ۱، ص ۱۱۲؛ ابنعبدالبرّ، ج ۴، ص ۱۸۱۸). به هر حال به نظر مى رسد که چهل سال سن تقریبى بوده و دلیل انتخاب این عدد آن است که چهل سالگى سن کمال و بلوغ عقلى محسوب مى شود (نیز رجوع کنید به عبدالحمید محمود طهماز، ص ۳۵ـ۴۰).

خدیجه پس از ازدواج با پیامبر، تمام داراییش را به وى بخشید (مجلسى، ج ۱۶، ص ۷۱، به نقل از بکرى) و کارهاى تجارى را نیز به او سپرد، حتى غلامان و کنیزان خود، از جمله میسره، را آزاد کرد (همان، ج ۱۶، ص ۵۲، بهنقل از همو). حلیمه سعدیه*، دایه حضرت رسول، در ایام خشکسالى به منزل ایشان آمد. خدیجه براى تشکر از زحمات دایه همسرش وى را بسیار احترام کرد و چهل گوسفند و یک شتر نیز به او هدیه داد؛ ثوبیه، کنیز ابولهب، که نخستین بار به پیامبر شیر داده بود، از جمله کسانى بود که با آنان در ارتباط بود.

خدیجه حتى براى جبران خدمت وى و کسب رضایت پیامبر بارها تلاش کرد تا او را از ابولهب بخرد و آزاد کند، ولى موفق نشد (بلاذرى، ج ۱، ص ۱۰۸ـ ۱۰۹). زیدبن حارثه*، غلامى بود که خدیجه به پیامبر بخشید (ابنسعد، ج ۱، ص ۴۹۷) و حضرت نیز او را آزاد و پسر خوانده خویش کرد، و ازاینرو تا مدتها زیدبن محمد نامیده مى شد (بلاذرى، ج ۱، ص ۵۵۶ـ۵۵۹؛ ابناثیر، ج ۲، ص ۳۳۵ـ ۳۳۶).

در برخى گزارشهاى تاریخى از آغاز وحى، ذکر شده است که پیامبر با تسلى خدیجه پس از آنکه خدیجه درخصوص نبوت پیامبر با پسرعموى خود به نام ورقه مشورت کرد آرام گرفت (براى نمونه رجوع کنید به ابناسحاق، ص ۱۳۲ـ۱۳۳؛ ابن هشام، ج ۱، ص ۲۵۲ـ۲۵۴؛ بلاذرى، ج ۱، ص ۱۲۱ـ۱۲۲). سواى تردید در شخصیت تاریخى ورقه (رجوع کنید به عاملى، ج ۲، ص ۱۰۸ـ ۱۰۹) گزارشهاى مذکور با احادیثِ معتبر ناسازگار است و ایرادات اساسى نیز به آن وارد شده است (رجوع کنید به نبوت خاصه*). خدیجه نخستین بانویى است که به پیامبر گروید (براى نمونه رجوع کنید به ابنسعد، ج ۳، ص ۲۱ که این مطلب را اجماع اهل سیره دانسته است، ج ۸، ص ۱۷؛ ابنعساکر، ج ۳، ص ۱۹۱؛ عبدالحمید محمود طهماز، ص۸۰ـ۸۲). همچنین بنابر گزارش ابن سعد (ج ۸، ص ۱۷ـ۱۸)، وى همراه پیامبر و على علیه السلام در مسجدالحرام نماز مى گزارد.

در مرحله دعوت علنى، هرگاه پیامبر قریش را به اسلام و راه حق دعوت مى کرد و آنان به وى بى توجهى مى کردند و او را مسخره مى کردند، خدیجه با سخنان مهرآمیزش وى را دلدارى مى داد (رجوع کنید به ابنهشام، همانجا؛ ابنعبدالبرّ، ج ۴، ص۱۸۲۰). در ایام محاصره اقتصادى بنى هاشم در شعب ابى طالب، خدیجه اموالش را در حمایت از پیامبر هزینه کرد (طبرسى، ۱۴۱۷، ج ۱، ص ۱۲۵).

به نظر عده اى از مفسران، آیه هشت سوره ضحى : «]اى پیامبر[ آیا تو را نیازمند نیافت پس بىنیاز و توانگر ساخت»، به این حمایتهاى مالى خدیجه اشاره دارد (رجوع کنید به طبرسى، ۱۴۰۸؛ ابنجوزى، ذیل آیه). تأثیر حمایتهاى مالى خدیجه به حدى بود که پیامبر، بعدها آن را ستود و فرمود: «هیچ ثروتى به اندازه ثروت خدیجه برایم سودمند نبود» (مجلسى، ج ۱۹، ص ۶۳). کمکهاى ابوالعاص و حکیم بن حزام، خواهرزاده و برادرزاده خدیجه، به محاصره شدگان در شعب ابى طالب، در حالى که هنوز آن دو نفر اسلام نیاورده بودند، تنها به دلیل وجود خدیجه در میان آنان بود (رجوع کنید به ابناسحاق، ص ۱۶۱؛ ابن هشام، ج ۱، ص ۳۷۹؛ طبرسى، ۱۴۱۷، ج ۱، ص ۱۲۷).

رحلت

اندک زمانى پس از شکست محاصره اقتصادى، خدیجه، در ۶۵ سالگى در رمضان سال دهم بعثت (ابنسعد، ج ۸، ص ۱۸)، به فاصله سه روز بعد از وفات ابوطالب (مسعودى، ص ۲۳۲ـ ۲۳۳) درگذشت (بلاذرى، ج ۱، ص۴۹۱ـ۴۹۲؛ ابن عبدالبرّ، ج ۴، ص۱۸۲۵). امّ ایمن، کنیز آزادشده پیامبراکرم، و امّ فضل او را غسل دادند (بلاذرى، ج ۱، ص ۴۹۱) و پیامبر با دستان مبارکش وى را در قبرستان حَجون (قبرستان ابوطالب) بدون اداى نماز به خاک سپرد، چرا که هنوز نماز میت واجب نشده بود (ابنسعد، ج ۸، ص ۱۸ـ۱۹؛ بلاذرى، همانجا). این مصیبت چنان بر پیامبر گران آمد که فرمود: «این روزها، بر این امت دو مصیبت وارد شده که نمى دانم به کدامیک از آن دو بى تاب ترم» (یعقوبى، ج ۲، ص۳۵)، ازاینرو آن سال عامالحزن نامیده شد (طبرسى، ۱۴۱۷، همانجا). قبر خدیجه پیوسته زیارتگاه مسلمانان بوده است ولى در سال ۱۳۴۳ وهابیون آن را ویران کردند (محسن امین، ص۵۵).

فرزندان

در شماره و ترتیب فرزندان خدیجه از پیامبر، یعنى زینب، رقیه، امّ کلثوم، فاطمه (مصعببن عبداللّه، ص ۲۱، ۲۳۱؛ ابنحبیب، ص ۵۲، ۷۹؛ بلاذرى، ج ۱، ص۴۸۰، ۴۸۵ـ۴۸۷)، قاسم و عبداللّه (ابنکلبى، ج ۱، ص ۱۸؛ بلاذرى، ج ۱، ص۴۸۰؛ یعقوبى، ج ۲، ص۲۰) اختلاف هست (طبرى، ص ۱۱۹، ۱۲۷، ۱۳۰ـ۱۳۱؛ دمیاطى، ص ۳۴ـ۳۵).

در برخى منابع از سه یا چهار پسر یاد شده که ظاهرآ القاب عبداللّه، یعنى طیب و طاهر، اسامى جداگانهاى در نظر گرفته شده اند (رجوع کنید به ابناسحاق، ص ۲۴۵؛ طبرسى، ۱۴۱۷، ج ۱، ص ۲۷۵). عدهاى (رجوع کنید به ابنحزم، ص ۳۹؛ ابنعبدالبرّ، ج ۴، ص ۱۸۱۸) زینب و برخى (رجوع کنید به ابنعبدالبرّ، ج ۴، ص ۱۸۱۸ـ۱۸۱۹؛ ابناثیر، ج ۷، ص ۹۱) قاسم را اولین فرزند ایشان دانسته اند. در مورد دختران نیز ترتیب قابل قبولى ارائه نشده است.

باتوجه به اینکه زینب در سى سالگى پیامبر متولد شده (نویرى، ج ۱۸، ص ۲۱۸) به نظر مى رسد بزرگترین فرزند حضرت بوده است و از آنجا که رقیه و امّ کلثوم پس از جدایى از پسران ابولهب یکى پس از دیگرى به نکاح عثمان درآمدند (مصعببن عبداللّه، ص ۲۲ـ۲۳؛ ابنحبیب، ص ۵۳؛ بلاذرى، ج ۱، ص ۴۸۵ـ۴۸۶) ظاهرآ از حضرت فاطمه سلام اللّه علیها که در سال دوم یا پنجم بعد از بعثت متولد شد (رجوع کنید به شوشترى، ص ۸ـ۹)، بزرگترند.

حسن امین (ج ۱، جزء۱، ص ۳۸) به نقل از آل یاسین به دلیل تشتت و اختلاف در اسناد تاریخى، جز فاطمه دختر دیگرى براى خدیجه از پیامبر قائل نیست. این نظر را جعفر مرتضى عاملى در کتاب ربائب الرسول صلى اللّه علیه و آله: شبهات و ردود (قم ۱۳۸۶ش) و کتاب البنات ربائب: قل هاتوا برهانکم (قم ۱۳۸۶ش) با تفصیل بیشترى مورد تأکید قرار داده است. این نظر را ابوماذبن احمد در کتاب زینب و رقیه و امکلثوم بنات رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله و سلم لاربائبه (کویت ۲۰۰۷) و خلیفه عبید کلبانى عمانى در کتاب أولاد النبى و هل للنبى بنت غیرالزهراء (بیروت ۱۴۲۸/ ۲۰۰۷) مورد نقد قرار داده اند.

فضائل.

در فضیلت خدیجه و ارزش و احترام او نزد پیامبر و خویشان وى، سخنان زیادى وارد شده است. از این احادیث چنین برداشت مى شود که خدیجه محبوب ترین زن ایشان بوده است (رجوع کنید به ابناسحاق، ص ۲۴۴ـ۲۴۵؛ ابنعبدالبرّ، ج ۱، ص ۱۸۲۱ـ۱۸۲۳). بنابر حدیثى از پیامبر اسلام در تفسیر آیه ۴۲ آلعمران خطاب به امام على علیهالسلام، خدیجه یکى از چهار زن برتر دنیا بوده است (مجلسى، ج ۴۳، ص ۳۶؛ نیز رجوع کنید به ابنعبدالبرّ، ج ۴، ص ۱۸۲۱ـ۱۸۲۳).

از عایشه روایت شده است که رسول خدا هرگاه گوسفندى قربانى مى کرد از گوشت آن براى دوستان خدیجه مى فرستاد (رجوع کنید به نَوَوى، ج ۸، جزء۱۵ـ۱۶، ص ۵۲ـ۵۳؛ ابنحجر عسقلانى، ج ۷، ص ۶۰۵). همچنین آورده اند که پیامبر خطاب به امام على فرمود: «تو همسرى چون فاطمه دارى که من چنان همسرى ندارم، تو مادرزنى چون خدیجه دارى که من چنان مادرزنى ندارم» (مجلسى، ج۴۰، ص ۶۸). عایشه بارها گفته بود: «به هیچیک از زنان پیامبر به اندازه خدیجه حسادت نورزیدم در حالى که هرگز او را ندیده بودم و این به سبب یادآورى بیش از حد او توسط پیامبر بود» (رجوع کنید به بخارى، ج ۴، ص۲۳۰؛ ترمذى، ج ۳، ص ۲۴۹؛ بلاذرى، ج ۱، ص ۴۹۸؛ نووى، همانجا).

مهر و محبت خدیجه به فرزندانش چنان بود که خاطره او تا نسلها در خاندان پیامبر اسلام برجاى مانده بود و همواره از او به نیکى یاد مى شد. امام حسین علیهالسلام در واقعه عاشورا در کربلا در مقابل سپاه شام به مادربزرگش خدیجه فخر مى ورزید که اولین زن مسلمان بود (مجلسى، ج ۴۴، ص ۳۱۸)؛ امام سجاد علیه السلام در خطبه اش در مجلس یزید در دمشق بعد از واقعه عاشورا، خود را فرزند بانوى بزرگ اسلام، خدیجه سلاماللّه علیها مى دانست (همان، ج ۴۵، ص ۱۷۴)؛ همچنین زبیربن عوام در مباحثه اى با ابن عباس عمه اش خدیجه را مایه مباهات خویش مى دانست (رجوع کنید به ابنابىالحدید، ج ۹، ص ۳۲۵). نیز گفته شده خداوند به واسطه امین وحى، جبرئیل، بر او سلام فرستاده و او را گرامى داشته است (مجلسى، ج ۱۸، ص ۳۸۵؛ نیز رجوع کنید به ابنهشام، ج ۱، ص ۲۵۷؛ ابنعبدالبرّ، ج ۴، ص ۱۸۲۱).

کتابهاى فراوانى درباره خدیجه نوشته شده است. کهن ترین این آثار کتاب خدیجه و عَقِبِها و اَزْواجها نوشته ابوالحسن على بن عبداللّه خدیجى است که ادعا داشته از نوادگان خدیجه از همسرش هاله است (نجاشى، ص ۲۶۶ـ۲۶۷). خدیجه أم المؤمنین: هى قصه دینیه تاریخیه نوشته زهران عیسوى افندى، نیز از آثار متأخر است (سرکیس، ج ۱، ستون۹۷۹).



منابع :

(۱)آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت [.بى‌تا]؛
(۳) ابن اثیر، اسدالغابهفى معرفه الصحابه، چاپ عادل احمد رفاعى، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۶؛
(۴) ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازى، چاپ سهیل زکار، ]بىجا[: دارالفکر، ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸، چاپ افست قم ۱۳۶۸ش؛
(۵) ابن بابویه، معانىالاخبار، چاپ علىاکبر غفارى، قم ۱۳۶۱ش؛
(۶) ابن جوزى، زادالمسیر فى علمالتفسیر، چاپ محمدبن عبدالرحمان عبداللّه، بیروت ۱۴۰۷/ ۱۹۸۷؛
(۷) ابن حبیب، کتاب المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۱/ ۱۹۴۲، چاپ افست بیروت [.بى‌تا]؛
(۸) ابن حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، چاپ علىمحمد بجاوى، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲؛
(۹) ابن حزم، جوامعالسیره، و خمس رسائل اخرى، چاپ احسان عباس و ناصرالدین اسد، ]قاهره ? ۱۹۵۰[؛
(۱۰) ابن سعد (بیروت)؛
(۱۱) ابن سیدالناس، السیرهالنبویه، المسمى عیونالاثر فى فنون المغازى و الشمائل و السیر، بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶؛
(۱۲) ابن شهر آشوب، مناقب آلابىطالب، نجف ۱۹۵۶؛
(۱۳) ابن عبدالبرّ، الاستیعاب فى معرفه الاصحاب، چاپ علىمحمد بجاوى، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲؛
(۱۴) ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ ۲۰۰۱؛
(۱۵) ابن کلبى، جمهرهالنسب لابن الکلبى، ج ۱، چاپ محمود فردوس عظم، قاهره ?] ۱۹۸۲[؛
(۱۶) ابن هشام، السیرهالنبویه، چاپ مصطفى سقا، ابراهیم ابیارى، و عبدالحفیظ شلبى، بیروت: داراحیاء التراث العربى، [.بى‌تا]؛
(۱۷) محمدبن عبداللّه ازرقى، اخبار مکه و ماجاء فیها من الآثار، چاپ رشدى صالح ملحس، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۳۶۹ش؛
(۱۸) حسن امین، دائرهالمعارفالاسلامیه الشیعیه، ج ۱، جزء۱، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۹) محسن امین، تجدید کشفالارتیاب فى اتباع محمدبن عبدالوهاب، چاپ حسن امین، ]بیروت[ ۱۳۸۲/ ۱۹۶۲؛
(۲۰) محمدبن اسماعیل بخارى، صحیحالبخارى،]چاپ محمد ذهنىافندى[، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت [.بى‌تا]؛
(۲۱) احمدبن عبداللّه بکرى، الانوار فى مولدالنبى محمد «ص»، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۲۲) احمدبن یحیى بلاذرى، انسابالاشراف، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰؛
(۲۳) محمدبن عیسى ترمذى، سننالترمذى، ج ۳، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت ۱۴۰۳؛
(۲۴) جوادعلى، المفصل فى تاریخالعرب قبلالاسلام، بیروت ۱۹۷۶ـ۱۹۷۸؛
(۲۵) على بن ابراهیم حلبى، السیرهالحلبیه، بیروت ] ۱۳۳۰[، چاپ افست [.بى‌تا]؛
(۲۶) «حِلْیَهُ رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله و سلم بروایه الحسن و الحسین علیهم االسلام»، اعداد محمدرضا حسینى جلالى، علومالحدیث، ش ۲۰ (رجب ـ ذیحجه ۱۴۲۷)؛
(۲۷) عبدالمؤمنبن خلف دمیاطى، کتاب نساء رسول اللّه صلى اللّه علیه وسلم و اولاده و من سالفه من قریش حلفائهم و غیرهم، چاپ فهمى سعد، بیروت ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹؛
(۲۸) یوسف الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه و المعربه، قاهره ۱۳۴۶/ ۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
(۲۹) سلوى بالحاج صالح، دثّرینى… یا خدیجه :دراسه تحلیلیه لشخصیه خدیجه بنت خویلد، بیروت ۱۹۹۹؛
(۳۰) عبدالرحمان بن عبداللّه سهیلى، الروض الانف فى شرح السیره النبویه لابن هشام، چاپ عبدالرحمان وکیل، قاهره ۱۳۸۷ـ۱۳۹۰/ ۱۹۶۷ـ۱۹۷۰، چاپ افست ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۳۱) محمدتقى شوشترى، رساله فى تواریخ النبى و الآل علیهم السلام، در محمدتقى شوشترى، قاموس الرجال، ج ۱۲، قم ۱۴۲۴؛
(۳۲) فضل بن حسن طبرسى، الاعلام الورى باعلام الهدى، قم ۱۴۱۷؛
(۳۳) همو، مجمع البیان فى تفسیرالقرآن، چاپ هاشم رسولى محلاتى و فضل اللّه یزدى طباطبائى، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۳۴) احمدبن عبداللّه طبرى، السَّمط الثَّمین فى مناقب اُمّهات المؤمنین، قاهره ]۱۴۰۲/ ۱۹۸۳[؛
(۳۵) جعفر مرتضى عاملى، الصحیح من سیرهالنبى الاعظم (ص)، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۳۶) عبدالحمید محمد طهماز، السیده خدیجه ام المؤمنین و سبّاقه الخلق الى الاسلام، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
(۳۷) على بن احمد کوفى، کتاب الاستغاثه، ]بىجا: بىنا.، بىتا.[؛
(۳۸) مجلسى؛
(۳۹) مسعودى، التنبیه؛
(۴۰) مصعب بن عبداللّه، کتاب نسب قریش، چاپ لوى پرووانسال، قاهره ۱۹۵۳؛
(۴۱) احمدبن على مَقریزى، امتاعالاسماع، ج ۱، چاپ محمود محمد شاکر، ]قاهره[: لجنهالتألیف و الترجمه و النشر، [.بى‌تا]؛
(۴۲) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنفى الشیعهالمشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرىزنجانى، قم ۱۴۰۷؛
(۴۳) یحیىبن شرف نَوَوى، صحیح مسلم بشرح النووى، چاپ ابوعبدالرحمان عادلبن سعد، قاهره ] ۲۰۰۳[؛
(۴۴) احمدبن عبدالوهاب نویرى، نهایهالارب فى فنونالارب، قاهره ] ۱۹۲۳[ـ۱۹۹۰؛
(۴۵) یعقوبى، تاریخ؛
(۴۶) EI2, s.v. “Khadidja” (by W. Montgomery Watt).

 دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۱۶ 

بازدیدها: ۲۰۰

زندگینامه رُمَیْصاء بنت مِلحان(صحابیۀ پیامبراکرم صل الله علیه واله)

رُمَیْصاء بنت مِلحان بن خالد بن زید ، صحابیۀ پیامبر اسلام. براى وى نامهاى مختلفى همچون غُمَیْصا، سَهله، رُمَیْله، انیفه و رُمَیثه نیز ذکر کرده‌اند (ابن‌سعد، ج ۸، ص ۴۲۴؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج ۸، ص ۴۰۹). کنیه‌اش امّسُلَیْم و به آن نیز شهرت داشت. وى از زنان انصار و از قبیلۀ خزرج بود (ذهبى، ج ۲، ص ۳۰۴).

مادرش، ملیکه بنت مالک‌بن عدى، از طایفۀ بنی‌نجار بود (ابن‌سعد، ج ۸، ص ۴۲۴ـ۴۲۵). رمیصاء پیش از اسلام، با مالک‌بن نضر ازدواج کرد و پسرش اَنَس را به دنیا آورد (ابن‌سعد، ج ۸، ص ۴۲۵؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج ۸، ص ۴۰۹). پس از انتشار اسلام در مدینه، رمیصاء از جمله نخستین انصارى بود که به دین اسلام گروید و پسرش انس‌بن مالک* را نیز به اسلام ترغیب کرد (ابن‌سعد؛ ابن‌حجر عسقلانى، همانجاها).

مالک‌بن نضر که از اسلام آوردن زن و فرزندش خشمگین شده بود به شام رفت و در آنجا درگذشت (ابن عبدالبرّ، ج ۴، ص ۱۹۴۰). رمیصاء پس از مرگ مالک، تا بزرگ شدن انس ازدواج نکرد (ابن‌سعد، ج ۸، ص ۴۲۵ـ۴۲۶؛ ابن‌حجر عسقلانى، همانجا). پس از آن، چون ابوطلحه از وى خواستگارى کرد، وى شرط ازدواجش با او را اسلام آوردن ابوطلحه قرار داد و او را از بت‌پرستى نهى کرد. ابوطلحه مسلمان شد و حاصل این ازدواج ابوعُمَیر و عبداللّه بودند (ابن‌سعد، ج ۸، ص ۴۲۵ـ۴۲۷).

رمیصاء بعد از ورود پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم به مدینه، مقدم وى را گرامى داشت و انس را که ده سال داشت، به خادمى ایشان گمارد (ابن‌حجر عسقلانى، ج ۸، ص ۴۱۰). رمیصاء در بسیارى از غزوات پیامبر اکرم حضور داشت. در جنگ احد (سال سوم هجرت) وى در حالى که مشک آبى بر پشت خود حمل می‌کرد، به مداواى مجروحان می‌پرداخت (واقدى، ج ۱، ص ۲۴۹؛ ابن‌سعد، ج ۸، ص ۴۲۵) و خنجرى براى دفاع از خود به همراه داشت (ذهبى، همانجا). در غزوۀ خیبر (سال هفتم هجرت) نیز وى از جمله زنانى بود که در جنگ مشارکت نمود (واقدى، ج ۲، ص ۶۸۵؛ رجوع کنید به ابن‌هشام، ج ۳، ص ۳۵۴؛ مقریزى، ج ۱۰، ص ۵۴).

در سال هفتم هجرت، مُقَوقَس، پادشاه اسکندریه، در جواب دعوت پیامبر به پذیرش اسلام، هدایایى از جمله دو کنیز براى ایشان فرستاد. پیامبر آنان را براى مدتى نزد رمیصاء جاى داد (طبرى، ج ۳، ص ۲۱). در غزوه حنین (سال هشتم هجرت)، رمیصاء از پیامبر خواست افرادى را که فرار می‌کردند، همچون مشرکان بکشد (واقدى، ج ۳، ص ۹۰۳ـ۹۰۴؛ طبرى، ج ۳، ص ۷۶ـ۷۷). وى با وجود فرار مردان، در حالى که پسرش عبداللّه‌بن ابی‌طلحه را باردار بود، خنجرى براى دفاع از خود به همراه داشت (واقدى، ج ۳، ص ۹۰۴؛ ابن‌سعد، ج ۸، ص ۴۲۵؛ ابن‌هشام، ج ۴، ص ۸۸ـ۸۹).

بعد از وفات پیامبر اکرم، از زندگى رمیصاء خبرى در دست نیست و فقط ابن‌شهرآشوب (ج ۳، ص ۲۱۲) قولى از او روایت کرده که، بعد از شهادت امام حسین علیه‌السلام از آسمان بارانى سرخ رنگ باریده است.

به گفته اَنَس‌بن مالک، پیامبر براى دیدار رمیصاء به خانه‌اش می‌رفت و با اقامۀ نماز مستحبى، براى وى و خانواده‌اش دعا می‌کرد (ابن‌سعد، ج ۸، ص ۴۲۶ـ۴۲۷؛ ذهبى، ج ۲، ص ۳۰۹). همچنین گفته‌اند، هنگامى که پیامبر اکرم براى صرف غذا در خانۀ رمیصاء و ابوطلحه بود، به برکت الهى، پیامبر و همراهانش از غذاى اندک وى سیر شدند (مالک‌بن انس، ج ۲، ص ۹۲۷ـ۹۲۸؛ ابن‌شهر آشوب، ج ۱، ص ۹۰؛ مقریزى، ج ۵، ص ۱۶۵).

وقتى اختلافى بین رمیصاء و همسرش ابوطلحه رخ داد، رمیصاء به پیامبر شکایت برد و ایشان شخصآ اختلاف آنان را برطرف کرد (احمدبن حنبل، ج ۱، ص ۲۱۴؛ ابن‌عساکر، ج ۳۷، ص ۴۷۱). رمیصاء را از جمله راویان حدیث و از زنان عاقل و فاضل دانسته‌اند (رجوع کنید به ابن ابی‌حاتم رازى، ج ۹، ص ۴۶۴؛ ابن عبدالبرّ، ج ۴، ص ۱۹۴۰). عایشه، امّسَلَمه و انس‌بن مالک از وى روایت کرده‌اند (ابن‌اثیر، ج ۶، ص ۱۱۹، ۳۴۶).



منابع :

(۱) ابن ابی‌حاتم رازى، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن ۱۳۷۳/۱۹۵۳؛
(۲) ابن‌اثیر، اسدالغابه فی‌المعرفه الصحابه، چاپ محمدابراهیم البنا، محمداحمد عاشور، محمود عبدالوهاب فاید، بیروت، ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۳) ابن حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، چاپ عادل احمد عبدالموجود، علی‌محمد معوض، بیروت، ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۴) ابن‌سعد؛
(۵) الطبقات‌الکبرى، بیروت ۱۴۰۵ه /۱۹۸۵؛
(۶) ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، نجف اشرف، ۱۳۷۶/۱۹۵۶؛
(۷) ابن‌عبدالبر، الاستیعاب فى معرفه الاصحاب، چاپ علی‌محمد بجاوى، بیروت، ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۸) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت، ۱۴۱۵؛
(۹) ابن‌هشام، السیره‌النبویه، چاپ مصطفى سقا، ابراهیم ابیارى و عبدالحفیظ شلبى، قاهره ۱۹۳۶؛
(۱۰) احمدبن حنبل، بیروت، دارصادر (بی‌تا.)؛
(۱۱) احمدبن حنبل، مسند؛
(۱۲) ذهبى، سیر اعلام‌النبلاء، چاپ شعیب الارنووط، حسین اسد، بیروت، ۱۴۱۳/۱۹۹۳؛
(۱۳) طبرى، محمدبن جریر، تاریخ طبرى، چاپ محمدابراهیم ابوالفضل، بیروت، ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۱۴) مالک‌بن انس، المؤطّأ، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۵؛
(۱۵) مقریزى، امتاع‌الاسماع، چاپ محمد عبدالحمید النمیسى، بیروت، ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛
(۱۶) واقدى، محمدبن عمر، المغازى، چاپ مارسدن جونس، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹٫

 دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۵ 

۰۲/۰۲/۱۳۸۸

بازدیدها: ۱۹

زندگینامه سِتُّ العرب بنت محمد(متوفی۷۶۷ه ق)

سِتُّ العرب بنت محمدبن فخرالدین بخارى صالحى، ، بانوى محدّثۀ حنبلى اهل دمشق در قرن هفتم و هشتم. وى در حدود سال ۶۸۷ در خانواده‌اى اهل علم متولد شد (ابن‌قاضى شهبه، ج ۳، ص ۲۸۸؛ قس یوسف معتوق، ص ۲۹۸). پدر و جدش از راویان حدیث بودند (دربارۀ آنها رجوع کنید به ابن‌طولون، ج ۲، ص ۴۲۴؛ یوسف معتوق، ص ۲۹۸ـ۲۹۹).

استادان

ست‌العرب در آغاز از جد خود و نیز از عبدالرحمان‌بن زین بهره علمى برد (سلامى، ج ۲، ص ۳۰۵؛ ابن‌قاضى شهبه، همانجا؛ ابن‌مفلح، ج ۱، ص ۴۳۴). اگر چه نام پدر او در میان استادانش ذکر نشده، اما یوسف مَعْتوق (ص ۳۰۰) برآن است که ست‌العرب نزد پدر خود نیز شاگردى کرده است. وى احادیث بسیارى روایت کرده و کتابها و اجزاى حدیثى فراوانى در اختیار داشته است ( رجوع کنید به ابن‌حجر، الدررالکامنه، ج ۲، ص ۱۲۷).

همچنین بسیارى از محدّثان از وى حدیث نقل کرده‌اند،

از جمله

حافظ عبدالرحیم عراقى،

شمس‌الدین ابن‌جزرى،

شهاب‌الدین ابن‌رجب و

هیثمى (عبدالرحیم عراقى، ص ۱۴۹؛ ابن‌قاضى شهبه، همانجا؛ ابن‌طولون، ج ۲، ص ۴۲۴؛ ابن‌حمید نجدى، ج ۳، ص ۱۲۱۸؛ براى فهرست کاملى از شاگردان وى رجوع کنید به یوسف معتوق، ص ۳۰۱ـ۳۰۴). ست‌العرب در فقه پیرو احمدبن حنبل بود، چنان‌که نام او در کتابهاى شرح‌حال حنبلیان آمده است (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌مفلح، ج ۱، ص ۴۳۳ـ۴۳۵؛ ابن‌حمید نجدى، ج ۳، ص ۱۲۱۷ـ۱۲۱۸).

ست‌العرب را با اوصافى چون شیخه، صالحه، مُسنِده و مُکثره ستوده‌اند. محدّثان براى شنیدن حدیث به سوى وى سفر می‌کردند (رجوع کنید به ولی‌الدین عراقى، الذیل‌على العبر، ج ۱، ص ۱۹۹؛ ابن‌طولون، همانجا). همسر وى، ابوالحسن علی‌بن محمد ارموى، نیز از مشایخ حدیث و استاد عبدالرحیم عراقى بوده است (رجوع کنید به عبدالرحیم عراقى، ص ۱۴۹).

رحلت

ست‌العرب، پس از عمرى طولانى، در سال ۷۶۷ وفات یافت و در دامنه کوه قاسیون، در دمشق، به خاک سپرده شد (سلامى، ج ۲، ص ۳۰۴ـ۳۰۵؛ ابن‌طولون، همانجا).



منابع :

(۱) ابن‌حجر عسقلانى، الدرر الکامنه فى اعیان المائه الثامنه، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
(۲) محمدبن على ابن‌طولون، القلائد الجوهریه فى تاریخ الصالحیه، چاپ محمداحمد دهمان، دمشق ۱۴۰۱/۱۹۸۰؛
(۳) ابوبکربن احمدبن قاضی‌شبهه، تاریخ ابن‌قاضى شبهه، چاپ عدنان درویش، دمشق ۱۹۹۴؛
(۴) محمدبن رافع سلامى، الوفیات، چاپ صالح مهدى عباسى، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
(۵) عبدالرحیم عراقى، کتاب الاربعین العشاریه، چاپ عبداللّه بدر، بیروت ۱۴۱۳؛
(۶) ولی‌الدین احمدبن عبدالرحیم عراقى، الذیل على العبر فى خبر من غبر، چاپ صالح مهدى عباس، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۷) محمدبن عبداللّه نجدى مکى، السحب الوابله على ضرائح الحنابله، چاپ بکربن عبداللّه ابوزید و عبدالرحمان‌بن سلیمان عثیمین، بیروت ۱۴۱۶/۱۹۹۶؛
(۸) صالح یوسف معتوق، جهود المرأه فى روایه الحدیث، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۹) ابراهیم‌بن محمد ابن‌مفلح، المقصد الارشد فى ذکر اصحاب الامام احمد، چاپ عبدالرحمان‌بن سلیمان عثیمین، ریاض ۱۴۱۰/۱۹۹۰٫

 دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۱۵ 

بازدیدها: ۱۵

زندگینامه ست‌الوزراء بنت عمر(۷۱۶-۶۲۴ه ق)

ست‌الوزراء بنت عمربن اسع دبن منجّا، ، بانوى محدّثه اهل دمشق در قرن هفتم و هشتم. وى معروف به وزیره و کنیه‌اش ام‌عبداللّه بود (ابن‌حجر، ج ۲، ص ۱۲۹؛ ابن‌تغرى بردى، النجوم الزاهره، ج ۹، ص ۲۳۷). در سال ۶۲۴ متولد شد (ابن‌حجر، همانجا). پدرش، قاضى شمس‌الدین عمر (متوفى ۶۴۱)، مقام قضا را برعهده داشت و از علماى عصر خود و شیخ حنبلیان به شمار می‌آمد (درباره او رجوع کنید به ابن‌رجب، ج ۴، ص ۲۲۵؛ ابن‌طولون، ج ۲، ص۵۰۰).

اساتید

ست‌الوزراء در آغاز نزد پدرش تلمذ کرد و پس از آن مسند شافعى و صحیح بخارى را نزد ابوعبداللّه زبیدى فراگرفت (ابن‌حجر، همانجا). در منابع جز این مطلبى درباره استادان وى نیامده است، اما به‌نظر یوسف معتوق (ص ۲۰۲ـ۲۳۰)، با توجه به روش محدّثان در سماع حدیث از مشایخ فراوان، وى استادان دیگرى نیز داشته است.

شاگردان

ست‌الوزراء شاگردان بسیارى داشته است که از جملۀ آنان

ابوعبداللّه ذهبى،

ابن‌محب،

فخرالدین مصرى و

صلاح‌الدین علائى بودند (ابن‌تغرى بردى، المنهل الصافى، ج ۵، ص ۳۸۲ـ۳۸۳ نیز رجوع کنید به یوسف معتوق، ص ۲۰۵ـ۲۱۸، که فهرستى شامل بیش از نود نفر از شاگردان ست‌الوزراء را از منابع استخراج کرده است). وى را با القاب و اوصافى چون مسنده، دیّنه و صالحه ستوده‌اند (رجوع کنید به ابن‌رجب، ج ۴، ص ۴۶۹؛ابن‌تغرى ردى، المنهل الصافى، ج ۵، ص ۳۸۲).

ست‌الوزراء دو بار به حج رفت و چهار بار ازدواج کرد که آخرین همسرش نجم‌الدین عبدالرحمان شیرازى بود (ابن‌رجب، ج ۴، ص ۴۶۹؛
ابن‌تغرى بردى، المنهل الصافى، ج ۵، ص ۳۸۲). وى سفرهاى بسیارى داشت و دیگر محدّثان جهان اسلام براى شنیدن حدیث نزد او می‌آمدند (ابن‌تغرى بردى، النجوم الزاهره، ج ۹، ص ۲۳۷).

بیشتر شهرت وى به سبب روایت صحیح بخارى بود؛او بارها این کتاب را در دمشق و قاهره روایت کرد (ابن‌تغرى بردى، المنهل الصافى، ج ۵، ص ۳۸۲). صفدى (الوافى بالوفیات، ج ۱۵، ص ۱۱۷) او را آخرین کسى دانسته که مسند شافعى را روایت کرده است.

رحلت

ست‌العرب در ۷۱۶ در دمشق وفات یافت و در جامع مظفرى در قاسیون به خاک سپرده شد (ابن‌کثیر، ج ۱۴، ص۹۰؛ابن‌رجب، ج ۴، ص ۴۶۹؛ابن‌تغرى بردى، النجوم الزاهره، ج ۹، ص ۲۳۷).



منابع :

(۱) ابن‌تغرى بردى، النجوم الزاهره فى ملوک مصر و قاهره، مصر، بی‌تا؛
(۲) همو، المنهل الصافى و المستوفى بعد الوافى، چاپ نبیل محمد عبدالعزیز، ۱۹۹۸، بی‌جا؛
(۳) ابن‌حجر عسقلانى، الدرر الکامنه فى اعیان المائه الثامنه، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
(۴) ابن‌رجب حنبلى، کتاب الذیل على طبقات الحنابله، بیروت، بی‌تا؛
(۵) محمدبن على ابن‌طولون، القلائد الجوهریه فى تاریخ الصالحیه، چاپ محمداحمد دهمان، تاریخ مقدمه، ۱۴۰۱؛
(۶) عمادالدین ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۷) صلاح‌الدین صفدى، الوافى بالوفیات، چاپ احمد ارناؤوط و ترکى مصطفى، بیروت ۱۴۲۰/۲۰۰۰؛
(۸) صالح یوسف معتوق، جهودالمرأه فى روایه الحدیث، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۵

بازدیدها: ۱۴

زندگینامه حفصه بنت الحاج الرّکونى«حَفْصَه الرَّکونیه» (متوفی۵۸۶ه ق)

حَفْصَه الرَّکونیه (حفصه بنت الحاج الرّکونى) ، از بانوان شاعر سده ششم در منطقه غرناطه اندلس. تاریخ تولد او در منابع ذکر نشده است. به نوشته یاقوت حموى (۱۴۰۰، ج ۱۰، ص ۲۲۷)، او در ۵۸۶ درگذشت.

زرکلى (ج ۲، ص ۲۶۴، پانویس ۲) احتمال داده که وى منسوب به اَرْکُون، یکى از دژهاى استوار اندلس، بوده است (یاقوت حموى، ۱۹۶۵، ذیل «ارکون»). ابن‌سعید مغربى، که خود از آن سرزمین بوده، گفته (ج ۲، ص ۱۳۸) حفصه از دهکده راکونه بوده و با در نظر گرفتن تخفیف الف به صورت فتحه، نسبت رکونى صحیح است.

از ویژگیهاى ادبى سده‌هاى چهارم تا ششم اندلس، ظهور و نامور شدن گروهى از بانوان شاعر است، مانند

ولّاده (متوفى ۴۸۴)، دختر مستکفی‌باللّه (امیر اموى اندلس)؛
حمده (متوفى ۶۰۰)، دختر زیاد مؤدب؛
و حفصه رکونى (فاخورى، ص ۹۳۸؛نیز رجوع کنید به مَقَّرى، ج ۴، ص ۱۷۱ـ۱۷۹، ۲۰۵ـ۲۱۱، ۲۸۷ـ۲۸۹).

نزدیک‌ترین مورخ به روزگار حفصه، محمدبن عبدالواحد ملّاحى (متوفى ۶۱۹) بوده که در کتاب خود، تاریخ علماء البیره، از او نام برده و فقط دو بیت از سروده‌هاى او را نقل کرده است (رجوع کنید به ابن‌سعید مغربى، همانجا؛مقّرى، ج ۴، ص ۱۷۱). ابن‌دِحْیه (متوفى  ۶۳۳؛ ص  ۱۰) نیز دو بیت دیگر از سروده‌هاى او را ضبط کرده است.

شهرت حفصه ظاهرآ به روزگار زنده بودن او، از مغرب به سرزمینهاى شرقى رسیده بوده، زیرا یاقوت حموى که چهل سال پس از حفصه در ۶۲۶ درگذشته، به تفصیل، احوال او را شرح داده و زیبایى و نژادگى و خوش ذوقى و بدیهه سرایى او را ستوده و ابیاتى از سروده‌هاى  وى را آورده است (رجوع کنید به ۱۴۰۰، ج ۱۰، ص ۲۱۹ـ۲۲۷).

حفصه مورد توجه عبدالمؤمن‌بن على، نخستین امیر سلسله موحدون (حک : ۵۲۴ـ۵۵۸)، قرار گرفت و به فرمان او عهده‌دار آموزش بانوان دربار شد و به خواست عبدالمؤمن سه بیت بالبداهه در ستایش او سرود و ضمن آن از امیر تقاضا کرد کمکى به او شود که در تمام زندگى بی‌نیاز باشد. امیر نیز براتى براى او نوشت و درخواستش را اجابت کرد (همان، ج ۱۰، ص ۲۲۰؛مقّرى، همانجا).

درباره شیفتگى عبدالمؤمن و وزیر او (ابوجعفر) به حفصه، همه منابع کم‌وبیش مطالبى نوشته‌اند که گویاى خلوتهاى شبانه حفصه با ابوجعفر است و گفته‌اند همین موضوع موجب کشته شدن وزیر به فرمان امیر شد، حال آنکه ابوجعفر وزیر در ۵۵۹، یک سال پس از مرگ عبدالمؤمن، و ظاهرآ به فرمان عثمان، پسر عبدالمؤمن، کشته شده است (رجوع کنید به ابن‌سعید مغربى، همانجا؛محمدعبداللّه عنان، عصر۳، قسم ۱، ص ۳۸۵).

مجموع اشعارى که از حفصه در کتابها ثبت شده، کمتر از پنجاه بیت است و در هیچ منبعى به دیوانى از او اشاره نشده است. ابن‌خطیب، که حدود دویست سال پس از مرگ حفصه شرح‌حال او را نوشته، فقط پانزده بیت از اشعار او را ثبت کرده است (رجوع کنید به ج ۱، ص ۴۹۱ـ۴۹۴).

مقّرى، مؤلف نفح‌الطیب، که در سده یازدهم کتاب خود را نوشته و بیشتر از دیگران به شرح‌حال حفصه پرداخته، ۴۴ بیت از سروده‌هاى او را نقل کرده است (رجوع کنید به ج ۴، ص ۱۷۱ـ۱۷۹). در اشعار او، صور خیال و صناعات ادبى کم و بیش به صورتى لطیف جلوه‌گر است (براى نمونه رجوع کنید به یاقوت حموى، ۱۴۰۰، ج ۱۰، ص ۲۲۳ـ۲۲۴، ۲۲۷؛ابن‌دحیه، همانجا؛ابن‌خطیب، ج ۱، ص ۴۹۲). او از مضامین شعرى ولّاده استفاده کرده است.

با این‌همه، نامورى او تا آنجاست که بروکلمان در تاریخ ادبیات خود (>ذیل <، ج ۱، ص ۴۸۲) و در بخش شاعران اندلس، از میان زنان شاعر، فقط از او نام برده و چند سطرى درباره او نوشته است.



منابع :

(۱) ابن‌خطیب، الاحاطه فى اخبار غرناطه، چاپ محمد عبداللّه عنان، قاهره ۱۳۹۳ـ ۱۳۹۷/ ۱۹۷۳ـ۱۹۷۷؛
(۲) ابن‌دِحْیه، المطرب من اشعار اهل المغرب، چاپ ابراهیم ابیارى، حامد عبدالمجید، و احمد احمد بدوى، (قاهره) ۱۹۹۳؛
(۳) ابن‌سعید مغربى، المُغرِب فى حُلَى المَغرب، چاپ شوقى ضیف، قاهره (۱۹۷۸ـ ۱۹۸۰)؛
(۴) خیرالدین زرکلى، الاعلام، بیروت ۱۹۹۹؛
(۵) حنا فاخورى، الجامع فى تاریخ الادب العربى: الادب القدیم، بیروت ۱۹۸۶؛
(۶) محمد عبداللّه عنان، دوله الاسلام فى الاندلس، قاهره ۱۴۱۷/۱۹۹۷؛
(۷) احمدبن محمد مَقَّرى، نفح‌الطیب، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۳۸۸/۱۹۶۸؛
(۸) یاقوت حموى، کتاب معجم‌البلدان، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵؛
(۹) همو، معجم‌الادباء، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰؛

(۱۰) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۳

بازدیدها: ۳۳

زندگینامه حمیده رُویدَشتى (متوفی۱۰۸۷ه ق)

 بانوى فاضل و پرهیزکار اصفهانى، آگاه به علم حدیث و رجال در قرن یازدهم.

از تاریخ تولد و زادگاه او اطلاعى نیست. پدرش، محمدشریف‌بن شمس‌الدین رویدشتى اصفهانى، ساکن رویدشت از توابع اصفهان (محلاتى، ج ۴، ص ۱۸۵؛ امین، ج ۶، ص ۲۵۵) و از شاگردان شیخ‌بهائى (متوفى ۱۰۳۰) بود و علامه مجلسى (متوفى ۱۱۱۰) نیز از او روایت کرده است (افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۴۰۵).

افندى اصفهانى (ج ۵، ص ۴۰۴ـ۴۰۵) حمیده را دانشمند، پرهیزکار، بازمانده عالمان فضیلت‌مدار و دانا به علم رجال معرفى کرده که نکات دقیق و حاشیه‌هایى بر کتابهاى حدیثى، از جمله استبصار* شیخ‌طوسى، نگاشته و این حاشیه‌ها نشان‌دهنده ژرف‌اندیشى و آگاهى دقیق او به علوم حدیثى، به‌ویژه علم رجال، است.

آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۳، ج ۲، ص ۱۵، ج ۶، ص ۱۸) از حاشیه حمیده بر استبصار یاد کرده است. پدر میرزاعبداللّه افندى حواشىِ حمیده را بر کتابهاى حدیثى مى‌ستود و بسیار از آنها نقل مى‌کرد (افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۴۰۵). افندى اصفهانى (همانجا) نسخه‌اى از استبصار را داشته که حمیده تا پایان کتاب الصلاه بر آن حاشیه نوشته بوده است.

حمیده دانش حدیث را نزد پدرش آموخت. پدرش او را به سبب قدرت فهم و درکش مى‌ستود و درباره او مى‌گفت : «حمیده با رجال پیوند دارد»، کنایه از اینکه وى علم رجال را به‌خوبى مى‌داند و هنگامى که با دخترش مزاح مى‌کرد، او را «عَلّامته» مى‌خواند و مى‌گفت: «یک تاء در این واژه براى تأنیث و تاى دیگر براى مبالغه و فزونى علم است» (همانجا؛ نیز رجوع کنید به حسون و ام‌على مشکور، ص ۳۱۱).

حمیده رویدشتى کتابى در علم رجال با عنوان رجال حمیده داشته (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج۱۰، ص ۱۱۴) که آقابزرگ طهرانى در مُصَفَّى المَقال فى مُصَنّ ِفى علم‌الرجال (ستون ۱۱۶) این کتاب را ذکر کرده است.فاطمه، دختر حمیده، نیز مانند مادرش فاضل و پرهیزکار بود (افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۴۰۶).

رحلت

حمیده رویدشتى در ۱۰۸۷ درگذشت (همان، ج ۵، ص ۴۰۵؛ امین، همانجا).



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ على‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، مُصَفَّى المَقال فى مُصَنِّفى علم الرجال، چاپ احمد منزوى، تهران ۱۳۳۷ش؛
(۳) عبداللّه‌بن عیسىافندى اصفهانى، ریاض‌العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۱ـ؛
(۴) امین؛
(۵) محمد حسون و ام‌على مشکور، اعلام النساء المؤمنات، (تهران) ۱۴۱۱؛
(۶) ذبیح‌اللّه محلاتى، ریاحین الشّریعه در ترجمه دانشمندان بانوان شیعه، ج ۴، تهران ۱۳۷۳ش.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴ 

بازدیدها: ۲۶

زندگینامه وجیه بخارایی (۱۹۲۰-۱۹۸۷م)

شاعر، مترجم ، مستشرق و زبان شناس مسلمانِ آلبانیایی . در ۱۲۹۸ش /۱۹۲۰ در شهر برات در خانواده ای علاقه مند به زبان وادبیات فارسی به دنیا آمد.

او به زبانهای فارسی ، ترکی ، عربی ، انگلیسی ، روسی ، فرانسه ، آلمانی و لاتین تسلّط داشت . در ۱۳۳۸ ش /۱۹۶۰ گلستان و بوستان سعدی را به آلبانیایی ترجمه و منتشر کرد که بر اثر استقبال بسیار، نسخ آن بسرعت نایاب شد. در دهه پنجاه ش /هفتاد به ترجمه دیوانِ فارسی تخیّلات ، سروده نعیم فراشری ، بنیانگذار فرهنگ و ادبیات آلبانی پرداخت . همچنین در اواخر عمر، که مورد بیمهری حاکمیتِ پیشین آلبانی واقع شده بود، به طور پنهانی حدود ده هزار بیت از شاهنامه فردوسی را به آلبانیایی ترجمه کرد. وی در وضعی دشوار و در حالی که تحت نظر حکومت بود، در ۱۳۶۵ ش /۱۹۸۷ درگذشت .

بخارایی شعر نیز می سرود و اشعارش متأثر از فرهنگ ایران است و چون در معرّفی فرهنگ و ادبیات ایران به مردم آلبانی سهم عمده ای دارد، سفارت جمهوری اسلامی ایران ، به چاپکتابی درباره شخصیت ،اشعار و ترجمه های او، با عنوان  وجیه بخارائی : انسان ، شاعر، دانشمند ۱۹۲۰-۱۹۸۷  اقدام کرده است .

احمد کندو، مورّخ معاصر و دوست وجیه ، این کتاب را در پنج سال و در دویست صفحه تألیف کرده که شامل شش فصل است که عبارت اند از:

اشعار وجیه در سالهای ( ۱۳۱۷ تا ۱۳۲۱ ش ) ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۳؛ افکار و اوضاع اسلامی ؛

ادب فارسی و ترکی ؛

فردوسی ، سعدی و نعیم فراشری ؛

اوضاع آلبانی در قرون وسطی ؛

اوراقی از اوضاع تاریخی و خودمختاری در برات .

احمد کندو درباره این کتاب می گوید: اگر چه این مجموعه درباره وجیه است ، اما ادب فارسی را نیز در آلبانی می شناساند و به ایرانیان نشان می دهد که در آلبانی کسانی وجود داشتند که کاملاً به فرهنگ آنان آشنا بودند.



منابع :

(۱) Ahmet Kondo, Vexhi Buharaja: njeriu, poeti, dijetari, 1920-1987 , Tiranح ۱۹۹۵٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲

بازدیدها: ۶

زندگینامه سرور با کوچى«سپیده کاشانى»

۰۰۰۴۸۵۷۷۱۳۲۵۳۷۴۲۳۳۳۷۶۸۴۱۶

به سال ۱۳۱۵ هجرى شمسى، در شهر کویرى و مذهبى ((کاشان)) سرور با کوچى، که بعد به ((سپیده کاشانى)) شهرت یافت، چشم بدنیا گشود.
او درباره ولادت و شرائط خانوادگى خود مى‏گوید: تولد من در خانواده‏اى کاملا مذهبى، و در دامان پدر و مادرى معتقد به مبانى اسلام، و در لواى اندیشه ‏هاى توحیدى روى داد. پدرم در جوانى به همراه پدر خود در یکى از کشورهاى همجوار به بازرگانى اشتغال داشت، که بعد از مرگ پدر خود و شورش هاى منطقه ‏اى آن، در زمان رضاخان به ایران مراجعت کرد.

پدرم براى همیشه در موطن اصلى خویش کاشان ماندگار شد، پس از مقدارى تجارت به شغل کشاورزى پرداخت و زندگى هفت فرزند را، که من هفتمین آنها بودم اداره مى ‏کرد .

خانواده من، بخصوص پدر و مادرم به مطالعه کتابها و دیوآن هاى شاعران علاقه زیادى داشتند و طبیعى است من از همان آغاز کودکى با شعر و بخصوص با حافظ و سعدى و مولانا آشنا شدم. در تمام دوران تحصیلى، فرق زیادى بین نوشته‏ هاى من با همدرسهایم وجود داشت و معلم بزرگ من، ابتدا پدر و مادرم بودند.

سپیده، به فرزند خود گفته است: در سنین ۱۲ تا ۱۳ سالگى طبع شعر سرودن داشته است، از سالهاى ۴۷- ۴۸ بطور جدى با ارائه شعر به ((روزنامه اطلاعات)) فعالیت حرفه‏ اى خود را شروع کرده است. (۱)

او درباره اولین مجموعه شعرى خود مى‏گوید: ((پروانه شب)) دفترى است، نه رنجنامه‏ اى است از تجربه ‏هاى سالهاى ۴۷ تا ۵۰ که به خاطر فضاى تاریک آن زمان، واژه‏ هاى این کتاب، تشبیه به پروانه‏ هائى شده ‏اند که در شب پرواز مى ‏کنند…

عقیده مذهبى و روحیه شناخت زمان، دو ویژگى سرنوشت سازى بودند که ((سپیده)) را پس از پیروزى انقلاب اسلامى، پیشرو زنان شاعر قرار دادند، و او با سرودن سرودها و اشعار متعهدانه و پخش و انتشار آن در تلویزیون، رادیو، روزنامه‏ ها و مجلات، هنر شعرى و سازندگى خود را در قالبهاى زیبا و محتواهاى انسانى به نمایش گذاشت.

خانم کاشانى، بارها در سمینارها، کنگره ‏ها و مجامع شعرى و ادبى داخل و خارج حضور فعال داشت، و با روحیه متواضعانه ‏اى به خدمات فرهنگى، به خصوص در زمان جنگ و حتى با حضور در مناطق جنگى به فعالیت ادامه مى‏داد، که کتاب ((خرمشهر)) از اسارت تا رهائى خاطرات یکى از این سفرها مى‏ باشد.

او دراین باره مى‏ گوید: پس از آغاز انقلاب مقدس اسلامى ایران، فعالیت پیگیر و بى امان من، در زمینه هنر و کارهاى دیگر شروع شد، همکاریهایى با رادیو و تلویزیون داشتم، کتاب مستند ((خرمشهر از اسارت تا رهائى)) را که دومین کتاب من بعد از ((پروانه‏ هاى شب)) بود، به تحریر در آوردم و اکنون در صدد چاپ آن هستم و سومین کتاب من انشاءالله دفتر ((شعر پایدارى)) خواهد بود، که در صدد جمع آورى آن مى ‏باشم.

هم چنین، عضو کوچکى از اعضاى ((شوراى شعر ادب)) وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى هستم، در حال حاضر عضو ((شوراى شعر بنیاد فرهنگى ۱۵ خرداد)) نیز مى ‏باشم.

فرزند بزرگ خانم کاشانى، درباره اخلاق و رفتار و نیز روش کارى مادر خود مى ‏گوید: او براى ما هم پدر و هم مادر، چون پدرم در سال ۱۳۶۴ از دنیا رفت، ایشان براى ما مادرى مهربان بود و همیشه فرزندان خود را به صبر و استقامت دعوت مى ‏کرد، به عنوان مادر، همسر و خانم خانه، مسائل زندگى براى او در اولویت قرار داشت، در خلال انجام کارهاى خانه، قلم و کاغذ بر مى ‏داشت و آن چه را به ذهنش مى ‏رسید یادداشت مى ‏کرد، آن گاه در ساعاتى از شب، که سکوت بر خانه‏ ام حاکم بود، شعرهاى خود را مى‏ سرود.
مادر، خود را مدیون انقلاب و نظام اسلامى مى ‏دانست، در بدترین شرائط بیمارى، خانه را براى انجام امور مربوط به انقلاب و جنگ و نظام اسلامى ترک مى‏ کرد، حتى پزشکان براى او دستور استراحت مطلق داده بودند، اما او اصرار مى ‏کرد که باید در خدمت مردم و انقلاب باشد.

آیا، قرآن، بهترین یار و مونس ایشان بود، در لحظه‏ هاى سخت به سراغ قرآن مى ‏رفت و از آن فیض مى‏ برد، همیشه با صبر و بردبارى با اعضاى خانواده و دوستان برخورد مى ‏کرد، گذشت زیادى در زندگى داشت. هنگامى که شخصى در یک نشریه به ایشان اعتراض مى ‏کرد، یا با قلم خود مادر را مورد خطاب تند قرار مى‏ داد، مادر با چنان روحیه بزرگوارانه ‏اى با او برخورد مى ‏کرد، که آن شخص متنبه و خجالت زده مى‏ شد.

اشعار و سروده‏ ها و شعرهاى خانم سپیده کاشانى، سراسر از روح ایمان، ایثار، جهاد، حماسه، مقاومت، فداکارى، عشق به خدا، صداقت و پاکى، ستیز با دشمن دین، و بالاخره با روح انقلاب اسلامى موج مى‏ زند، در زمان حیات و پس از آن سوى شاعران متعهد، اعم از مرد و زن مورد تمجید و تجلیل قرار گرفت، مجامع ادبى و فرهنگى بارها براى او مراسم بزرگداشت ترتیب دادند، یادنامه‏ ها منتشر ساختند، و او را به عنوان ((زن شاعر نوپرداز درد آشنا)) معرفى کردند.

اما متاسفانه، او به سن ۵۶ سالگى به بیمارى دردناکى مبتلا شد، دو سال تحت درمان بود با اصرار دوستان و آشنایان، براى معالجه به ((انگلستان)) رفت، ولى پس از سه ماه اقامت در آنجا معالجات سودى نبخشید و سرانجام در غربت، ۱۲ بهمن ماه ۱۳۷۱ هجرى شمسى با گذراندن یک حیات سراسر پاکى و خدمتگزارى، زندگى را بدرود گفت، پیکر رنج کشیده ‏اش را به وطن آوردند، و ۱۵ بهمن ماه با تشییع شکوهمند شخصیتهاى مذهبى و فرهنگى طبق وصیت او، به کنار شهداى انقلاب اسلامى، در بهشت زهرا به خاک سپردند.

البته به اعتراف فرزند او: مادرش در کاشان، روبروى ((فیض کاشانى)) مقبره ‏اى براى محل دفن داشته است، و گمان مى‏ رفت براى خاکسپارى به همان محل منتقل خواهد شد، اما با توجه به شرکت او در مناطق عملیات جنگى و انس با رزم آوران دفاع مقدس از اسلام و کشور، خود وصیتنامه را تغییر مى‏ دهد، و همنشینى با آنان را در ((بهشت زهرا)) نیز بر مى‏ گزیند.

در وصیتنامه او آمده است: در مجلسى که ترتیب خواهید خواهید داد، از تمام دوستان و آشنایان بخواهید که مرا ببخشند و حلال کنند، اگر در مدت زندگى جسارت کرده‏ ام، صمیمانه امید بخشش از آنها دارم، دعا کنید من با اجر شهادت از دنیا رفته باشم.

معبود توئى، از تو امان مى ‏خواهم
زان چشمه سرمدى، نشان مى‏ خواهم

گفتى که شهید، زنده جاوید است
یارب! زتو عمر جاودان مى‏ خواهم

در پایان، مناسب خواهد بود، اولین سرود پس از انقلاب او را، تحت عنوان ((بهار است و هنگام چیدن من)) که بارها از رادیو و تلویزیون پخش شده، با هم زمزمه کنیم:

به خون گر کشى خاک من، دشمن من
بجوشد گل اندر گل، از گلشن من

تنم گر بدوزى، به تیرم بسوزى
جدا سازى اى خصم، سر از تن من‏

کجا مى‏توانى، ز قلبم ربایى
تو عشق میان من و میهن من؟!

مسلمانم و آرمانم شهادت
تجلى هستى است، جان کندن من

مپندار این شعله افسرده گردد
که بعد از من، افروزد از مدفن من

نه تسلیم و سازش، نه تکریم و خواهش
بتازد به نیرنگ تو، توسن من‏

کنون روى خلق است، دنیاى جوشان
همه خوشه خشم شد، خرمن من

من آزاده، از خاک آزادگانم
گل سرو مى‏پرود، دامن من

جز از جام توحید، هرگز ننوشم
زنى گر به تیغ ستم، گردن من

بلند اخترم، رهبرم از ره آمد
بهار است و هنگام گل چیدن من

روزنامه ‏اطلاعات، ۲۸ بهمن ۱۳۷۱، ص ۷، نشریه کتاب صبح، ص ۲۳-۱۶، غروب سپیده، ۲۳ اسفند ۱۳۷۱، ویژه نامه روزنامه‏ رسالت


 

۱-یادمان سپیده کاشانى، ویژه نامه رسالت ۲۵ اسفند ۱۳۷۲، ص ۱۴٫

بازدیدها: ۷

زندگینامه بانو فاطمه امین

 

بانو فاطمه امینخانم نصرت بیگم امین در سال ۱۲۶۵ شمسى در اصفهان به دنیا آمد، او از کودکى در جمع خانواده و بستگانش جلوه خاصى داشت و آثار نبوغ و بزرگى در سیمایش نمایان بود.

چهار سال بیشتر نداشت که تحصیل علوم و فراگیرى قرآن را آغاز کرد . پدرش براى پیشرفت تحصیلى او معلم خصوصى گرفت . خانم امین روحى کاوشگر داشت و بدون مطالعه سخن نمى‏گفت . او عقل گرا بود، یعنى عقل و اندیشه بر موضع گیریها، رفتارهاه و عواطفش حاکمیت داشت و از هر گونه افراط و تفریط دورى مى‏ کرد.

با اینکه در سن پانزده سالگى با پسر عمویش پیوند ازدواج بست، اما تحصیل را رها نکرد، استعداد سرشارى داشت و با پشتکار و تلاش شبانه روزى، اراده استوار و بردبارى در برابر مشکلات، توانست در سن جوانى،از علماء بزرگ اجازه اجتهاد دریافت نماید، از جمله از حاج شیخ عبدالکریم حایرى مؤسس حوزه علمیه قم، اجازه روایت و اجتهاد دریافت کرد .

بزرگان و شخصیت‏هاى علمى و فرهنگى از اطراف و اکناف با او ارتباط داشتند، یا به حضورش مى ‏رسیدند و با او به مذاکره و گفتگوهاى علمى مى‏ پرداختند، از جمله آنها، تشریف فرمائى علامه سید محمد حسین طباطبائى مفسر بزرگ و فیلسوف برجسته، استاد محمد تقى جعفرى و علامه عبدالحسین امینى مؤلف کتاب معروف ((الغدیر)) بود، که با ملاقات حضورى و مکاتبه با او ارتباط داشتند .

این خانم ارزشمند و فقیه، در طول عمر پربارش آثار متنوع و گرانبهائى مانند: مکتب فاطمیه براى بانوان از خود به یادگار گذاشت، که هر کدام از آنها چون گوهرى ناب مى‏درخشند و نور افشانى مى‏کنند .

برخى از تألیفات او عبارتند از:

۱ – اربعین الهاشمیه، که توسط شاگرد او خانم علویه زینت همایونى، به فارسى ترجمه شده است .
۲ تفسیر مخزن العرفان در پانزده جلد .
۳ روش خوشبختى و توصیه به خواهران ایمانى، که تاکنون هفت بار تجدید چاپ شده است .
۴ سیر و سلوک در روش اولیاء
۵ – فضائل حضرت على (ع) تحت عنوان ((مخزن اللئالى))
۶ معاد یا آخرین سیر بشر .
۷ اخلاق و راه سعادت، ترجمه و اقتباس از طهاره الاعراق، ابن مسکویه .

رمز موفقیت این بانوى دانشمند عبارت بود از:

۱ – ترک گناه و معصیت .
۲ انجام واجبات و مستحبات
۳ خودسازى و تهذیب نفس
۴ اشتیاق به تحصیل علم و دانش .
۵ استفاده از وقت و مطالعه پیوسته و مداوم .
۶ – شب زنده دارى و شور و شوق به درس و مطالعه .
۷ بکارگیرى تفکر و تعقل .
۸ انتخاب گمنامى و دورى از شهرت‏طلبى .
این استاد فرشته خصال را نمى ‏یافتى مگر در حال مطالعه، نگارش، تدریس و مراقبه و محاسبه نفس .
او در همه زمینه‏ ها معتدل بود، حرکاتش متین و حساب شده و وجودش کانون گرم مهر و محبت و تواضع بود.
به اندازه‏اى خلوص و فروتنى داشت ، که حتى کتابهاى خود را به نام خودش چاپ نمى‏کرد، بلکه به علت پرهیز از شهرت‏طلبى، تألیفات خود را با نام مستعار ((بانوى ایرانى)) منتشر مى ‏ساخت.

زندگى پربارش، خط بطلانى بر نظریه ((تحقیر زن)) بود، او با زندگى معنوى و پر شور علمى خود ثابت کرد که زن نیز در سایه عقل و تلاش پیگیر قادر است همانند مرد راه تکامل و خدمت به فرهنگ جامعه را بپیماید .

خانم امین در مورد تحصیل زن معتقد بود، که زن مى‏تواند و باید تحصیل کند، لیکن به بهانه تحصیل علم نمى‏تواند به پاره کردن حجابش اقدام نماید، زیرا پاره کردن حجاب، به منزله پاره کردن اوراق قرآن کریم است . مرورى بر زندگى سراسر افتخار این بزرگ زن عالم اسلام روشن مى‏سازد، که در بینش اسلامى، زنان هم مى‏توانند در ابعاد گوناگون، مراحل کمال و تعالى را طى کنند و به بلندترین نقطه رفیع معنویت و فضیلت صعود نمایند . زنان با جدیت در تحصیل علم و پشتکار قادرند، سطح دانش و بینش خود را وسعت بخشند و حتى به مرحله اجتهاد ارتقاء یابند.

این شمع فروزان فضیلت در بیست و سوم خرداد ماه سال ۱۳۶۲ شمسى خاموش شد و در ((تخت فولاد)) اصفهان دفن گردید .

-بانوى مجتهد ایرانى، ص ۱۴۴، روزنامه اطلاعات، ۳۱ / ۲ /۱۳۶۴

بازدیدها: ۳۰۰

۶۰۹- فاطمه بنت المثنّى، رحمها اللّه تعالى‏(نفحات الأنس)

 شیخ محیى الدّین بن العربى- رضى اللّه عنه- در فتوحات مى‏گوید که: «من سالها بنفس خود خدمت وى کرده‏ام، و سنّ وى آن وقت بر نود و پنج سال زیادت بود و من شرم مى‏داشتم که به روى وى نگرم از تازگى و نازکى رخساره وى. هر که وى را بدیدى پنداشتى که چهارده‏ساله است. و وى را با حضرت حق- سبحانه و تعالى- حالى عجب بود، و مرا بر همه کسانى که از ابناى جنس من به خدمت وى مى‏رسیدند، اختیار کرده بود و مى‏گفت: مثل فلان، کسى ندیده‏ام، وقتى که پیش من مى‏آید به همگى خود مى‏آید و در بیرون هیچ نمى‏گذارد، و وقتى که‏ بیرون مى‏رود به همگى خود بیرون مى‏رود، [و] پیش من هیچ باقى نمى‏گذارد.»

و هم شیخ مى‏گوید که: «از وى شنیدم که مى‏گفت: مرا عجب مى‏آید از کسى که مى‏گوید که حق را- سبحانه- دوست مى‏دارم و به وى شادمانى نمى‏کند، و حال آن که حق- سبحانه- مشهود وى است و چشم وى ناظر به اوست در هر چیزى، یک طرفه العین غایب نمى‏شود. این مردمان چون دعوى محبّت او مى‏کنند و مى‏گریند؟ آیا شرم نمى‏دارند؟ قرب محبّ از همه مقرّبان زیادت است، پس براى چه مى‏گریند؟ پس گفت: اى فرزند! چه مى‏گویى در آنچه من مى‏گویم؟ گفتم: سخن آن است که تو مى‏گویى. بعد از آن گفت: و اللّه مرا تعجّب مى‏آید. حبیب من فاتحه الکتاب را خدمت من فرموده است، و اللّه که هرگز مرا فاتحه از وى مشغول نساخته است، و حجاب من نشده.»

و هم شیخ مى‏گوید: «در میان آن که ما پیش وى نشسته بودیم، ضعیفه‏اى درآمد و شهرى را نام برد که شوهر من به آنجا رفته است و داعیه داشته است که زن دیگر بکند. گفتم: مى‏خواهى که بازآید؟ گفت: آرى. روى به فاطمه کردم و گفتم: اى مادر! مى‏شنوى که چه مى‏گوید؟

گفت:تو چه مى‏خواهى؟ گفتم: قضاى حاجت وى، و حاجت وى آن است که شوهر وى بیاید.

گفت:سمعا و طاعه، حالى فاتحه الکتاب را مى‏فرستم و وى را وصیّت مى‏کنم که شوهر این زن را بیارد. و فاتحه را خواندن گرفت، و من هم با وى خواندم و دانستم که از قرائت فاتحه صورتى جسدانى انشا کرد و وى را فرستاد، و در وقت فرستادن گفت: اى فاتحه الکتاب! مى‏روى به فلان شهر و شوهر این زن را مى‏بینى و وى را نمى‏گذارى تا نمى‏آرى.» شیخ مى‏گوید که: «از فرستادن فاتحه تا آمدن شوهر وى بیش از آن فرصت نشد که قطع آن مسافت توان کرد.»

نفحات الأنس//عبدالرحمن جامی

 

بازدیدها: ۱۵۰

۶۰۰- أمّ على، زوجه احمد بن خضرویه، رحمها اللّه تعالى‏(نفحات الأنس)

وى از اولاد اکابر بود و مال بسیار داشت. همه را بر فقرا نفقه کرد و با احمد در آنچه بود موافقت نمود. با یزید را و ابو حفص را- قدّس اللّه تعالى روحهما- دیده بود و از بایزید سؤالات کرده بود.

ابو حفص گفته است که: «همیشه حدیث زنان را مکروه مى‏داشتم تا آن وقت که امّ على، زوجه احمد خضرویه، را دیدم. پس دانستم که حقّ- سبحانه- معرفت و شناخت خود را آنجا که مى‏خواهد مى‏نهد.»

بایزید- قدّس سرّه- گفته است: «هر که تصوّف ورزد باید که به همّتى ورزد چون همّت امّ على، زوجه احمد خضرویه، یا با حالى همچون حال او.»

امّ على گفته است که: «خداى- تعالى- خلق را به خود خواند به انواع لطف و نیکویى، اجابت نکردند. پس بر ایشان ریخت بلاهاى گوناگون تا ایشان را به بلا به سوى خود باز گرداند، زیرا که ایشان را دوست مى‏دارد.»

و هم وى گفته است: «فوت حاجت آسان‏تر است از خوارى کشیدن از براى آن.»

زنى از اهل بلخ به وى آمد که: «آمده‏ام که به خداى- تعالى- تقرّب جویم به وسیله خدمت تو.» مر او راگفت: «چرا به واسطه خدمت خداى- تعالى- به من تقرّب نمى‏جویى؟»

نفحات الأنس//عبدالرحمن جامی

 

بازدیدها: ۱۳۵

۶۰۵- تحفه، رحمها اللّه تعالى‏(نفحات الأنس)

سرىّ سقطىّ گوید- رحمه اللّه تعالى- که: «شبى خوابم نیامد و قلق و اضطرابى عجب داشتم، چنانکه از تهجّد محروم ماندم. چون نماز بامداد کردم، بیرون رفتم و به هرجا که گمان مى ‏بردم که شاید آنجا از آن اضطراب تسکینى شود گذر کردم، هیچ سودى نداشت. آخر گفتم:

به بیمارستان بگذرم و اهل ابتلا را ببینم، باشد که بترسم و منزجر شوم. چون به بیمارستان درآمدم، دل من بگشاد و سینه من منشرح شد. ناگاه کنیزکى دیدم بسیار تازه و پاکیزه، جامه‏هاى فاخر پوشیده، بویى خوش از وى به مشام من رسید. منظرى زیبا و جمالى نیکو داشت، و به هر دو پاى و هر دو دست دربند بود. چون مرا دید، چشمها پرآب کرد و شعرى چند بخواند.

صاحب بیمارستان را گفتم:این کیست؟ گفت: کنیزکى است دیوانه شده. خواجه وى وى را بند کرده مگر باصلاح آید. چون سخن صاحب بیمارستان شنید، گریه در گلوى وى گره شد. بعد از آن این ابیات خواندن گرفت:

معشر النّاس ما جننت و لکن‏ انا سکرانه و قلبی صاحى‏
أغللتم یدىّ و لم آت ذنبا غیر جهدى فى حبّه و افتضاحی‏
أنا مفتونه بحبّ حبیب‏ لست أبغى عن بابه من براح‏
فصلاحى الّذى زعمتم فسادى‏ و فسادى الّذى زعمتم صلاحى‏
ما على من أحبّ مولى الموالى‏ و ارتضاه لنفسه من جناح‏

سخن وى مرا بسوخت و به اندوه و گریه آورد. چون آب چشم من بدید، گفت: اى سرىّ! این گریه است بر صفت او، چون باشد اگر او را بشناسى چنانچه حق معرفت است؟ بعد از آن ساعتى بیخود شد. چون با خود آمد، گفتم: اى جاریه! گفت: لبّیک اى سرىّ! گفتم: مرا از کجامى‏شناسى؟ گفت: جاهل نشدم از آن زمان که وى را شناختم. گفتم: مى‏شنوم که یاد محبّت مى‏کنى، کرا دوست مى‏دارى؟ گفت: آن کس را که شناسا گردانید ما را به نعمتهاى خود، و منّت نهاد بر ما به عطاى خود. به دلها قریب است، و سایلان را مجیب، گفتم: ترا اینجا که محبوس کرده است؟

گفت: اى سرىّ! حاسدان با هم یارى کردند. بعد از آن شهقه‏ اى بزد که من گمان بردم که مگر حیات از وى مفارقت کرد. بعد از آن با خود آمد و بیتى چند مناسب حال خود خواند. صاحب بیمارستان را گفتم: او را رها کن! رها کرد. گفتم: برو هرجا که خواهى! گفت: اى سرىّ! به کجا روم، و مرا جاى رفتن نیست؟ آن که حبیب دل من است مرا مملوک بعض ممالیک خود گردانیده است، اگر مالک من راضى شود بروم، و الّا صبر کنم. گفتم: و اللّه که وى از من عاقل‏تر است.

ناگاه‏ خواجه وى به بیمارستان درآمد و صاحب بیمارستان را گفت: تحفه کو؟ گفت: در اندرون است، و شیخ سرىّ پیش اوست. خرّم شد، درآمد و بر من سلام گفت و مرا تعظیم بسیار کرد. گفتم: این کنیزک اولى‏تر است از من به تعظیم، سبب چیست که وى را محبوس کرده‏اى؟

گفت: چیزهاى بسیار: عقل وى رفته است، نمى ‏خورد و نمى ‏آشامد و خواب نمى ‏کند، و ما را نمى‏گذارد که خواب کنیم، بسیار فکر و بسیار گریه است، و حال آن که تمام بضاعت من وى است. وى را خریده‏ام به همه مال خود، به بیست هزار درم و امید دربسته بودم که مثل بهاى وى بر وى سود کنم از جهت کمالى که در صنعت خود دارد. گفتم: صنعت او چیست؟ گفت: مطربه است. گفتم: چندگاه است که این زحمت به وى رسیده؟ گفت: یک سال.

گفتم: ابتداى آن چه بود؟ گفت: عود در کنار داشت و تغنّى به این ابیات مى‏کرد که:

و حقّک لا نقضت الدّهر عهدا و لا کدّرت بعد الصفو ودّا
ملأت جوانحی و القلب وجدا فکیف ألذّ أو أسلو و أهدا
فیا من لیس لى مولى سواه‏ أراک ترکتنی فی النّاس عبدا

بعد از آن برخاست و عود بشکست و به گریه درآمد. ما وى را به محبّت کسى متّهم داشتیم، و روشن شد که آن را اثرى نبود. از وى پرسیدم که: حال چنین است؟ با دل خسته و زبان شکسته گفت:

خاطبنى الحقّ من جنانی‏ فکان وعظی على لسانی‏
قرّبنی منه بعد بعد و خصّنى اللّه و اصطفانی‏
اجبت لما دعیت طوعا ملبّیا للّذی دعانی‏
و خفت مما جنیت قدما فوقع الحبّ بالأمانی‏

بعد از آن صاحب کنیزک را گفتم: بهاى او بر من است و زیادت نیزمى‏ دهم. آواز برداشت و گفت: وا فقراه! ترا کجا است بهاى او؟ تو مرد درویشى. وى را گفتم: تو تعجیل مکن، تو هم اینجا باش تا من بهاى وى را بیاورم! بعد از آن گریان گریان برفتم.

و به خداى سوگند که از بهاى وى نزدیک من یک درم نبود و شب و روز متحیّر و تنها مانده، تضرّع مى‏کردم و نمى‏توانستم که چشم بر هم زنم، و مى‏گفتم: اى پروردگار من! تو مى‏دانى پنهان و آشکار من، و من اعتماد بر فضل تو کردم، مرا رسوا مگردان! ناگاه یکى در بزد. گفتم: کیست؟ گفت: یکى از احباب. در بگشادم، مردى دیدم با چهار غلام و شمعى با او. گفت: اى استاد! اذن درآمدن مى ‏دهى؟ گفتم: درآى! چون درآمد، گفتم: تو کیستى؟ گفت: احمد بن مثنّى، امشب به خواب دیدم که هاتفى مرا آواز داد که پنج بدره بردار و پیش سرىّ برو و نفس وى را به این خوش کن تا تحفه را بخرد، که ما را با تحفه عنایت است.

چون این بشنیدم، سجده شکر کردم بدانچه خداى- تعالى- مرا داد از نعمت خود.» سرىّ گوید: «بنشستم و انتظار صبح مى‏بردم. چون نماز صبح گزاردم، بیرون آمدم و دست وى گرفتم و به بیمارستان بردم. صاحب بیمارستان چپ و راست مى‏نگریست. چون مرا دید گفت: مرحبا درآى! به درستى که تحفه را نزد خداى- تعالى- قرب و اعتبارى هست که دوش هاتفى به من آواز داد و گفت:

إنّها منّا ببال لیس یخلو من نوال‏ قربت ثم ترقّت و علت فی کلّ حال‏

چون تحفه ما را بدید، چشم پرآب کرد و با خداى- تعالى- در مناجات مى‏گفت: مرا در میان خلق مشهور گردانیدى. در این وقت که نشسته بودیم، صاحب تحفه بیامد گریان. گفتم: گریه مکن که آنچه تو گفتى‏ آورده ‏ام، به پنج هزار سود. گفت: لا و اللّه. گفتم: به ده هزار. گفت: لا و اللّه.

گفتم: به مثل بها سود. گفت: اگر همه دنیا به من دهى قبول نمى‏کنم. وى آزاد است خالصا للَّه، سبحانه. گفتم: قصّه چیست؟ گفت: اى استاد! دوش مرا توبیخ کردند، ترا گواه مى‏گیرم که از همه مال خود بیرون آمدم و در خداى- تعالى- گریختم. اللّهمّ کن لى بالسّعه کفیلا و بالرّزق جمیلا! روى به ابن مثنّى کردم، وى نیز مى‏گریست. گفتم: چرا مى‏گریى؟ گفت: گوییا خداى- تعالى- به آنچه مرا به آن خواند از من راضى نیست. ترا گواه مى‏گیرم که صدقه کردم همه مال خود را خالصا للَّه، سبحانه. گفتم: آیا چه بزرگ است برکت تحفه بر همه؟ بعد از آن تحفه برخاست و جامه‏ هایى که در بر داشت بیرون کرد و پلاس پاره‏اى پوشید و بیرون رفت، و مى ‏گریست. گفتم: خداى- تعالى- ترا رهایى داد، گریه چیست؟ گفت:

هربت منه إلیه‏ و بکیت منه علیه‏
و حقّه و هو سؤلی‏ لا زلت بین یدیه‏
حتّى أنال و احتظی‏ بما رجوت لدیه‏

بعد از آن بیرون آمدیم و چندان که تحفه را طلبیدیم نیافتیم. عزیمت کعبه کردیم، ابن مثنّى در راه بمرد و من و خواجه تحفه به مکّه درآمدیم. در آن وقت که طواف مى‏کردیم آواز مجروحى شنیدیم که از جگر ریش مى‏گفت:

محبّ اللّه فی الدّنیا سقیم‏ تطاول سقمه فدواه داه‏
سقاه من محبّته بکأس‏ فأرواه المهیمن إذ سقاه‏
فهام بحبّه و سما الیه‏ فلیس یرید محبوبا سواه‏
کذاک من ادّعى شوقا إلیه‏ یهیم بحبّه حتّى یراه‏

پیش او رفتم. چون مرا دید گفت: اى سرىّ! گفتم: لبّیک! تو کیستى، که‏ خداى بر تو رحمت کناد؟ گفت: لا إله الّا اللّه! بعد از شناختن ناشناختن واقع شد! من تحفه‏ام، و وى همچون خیالى شده بود. گفتم: اى تحفه! چه فایده دیدى بعد از آن که تنهایى اختیار کردى از خلق؟ گفت: خداى- تعالى- مرا به قرب خود انس بخشید و از غیر خود وحشت داد. گفتم:

ابن مثنّى مرد. گفت: رحمه اللّه، خداى- تعالى- وى را از کرامتها چندان بخشید که هیچ چشم ندیده است، و همسایه من است در بهشت. گفتم: خواجه تو که ترا آزاد کرد با من آمده است.

دعایى پنهان کرد و در برابر کعبه بیفتاد و بمرد. چون خواجه وى بیامد و وى را مرده دید، به روى در افتاد. برفتم و وى را بجنبانیدم، مرده بود. تجهیز و تکفین ایشان کردیم و به خاک سپردیم، رحمهما اللّه تعالى.»

 عبد الرحمن جامى، نفحات الأنس، ۱جلد، مطبعه لیسى – کلکته، ۱۸۵۸٫

 

بازدیدها: ۱۳۵

۵۸۵- رابعه عدویّه، رحمها اللّه تعالى‏(نفحات الأنس)

وى از اهل بصره بود. سفیان ثورى- رضى اللّه عنه- از وى مسائل مى‏پرسید و به وى مى‏رفت و به موعظت و دعاى وى رغبت مى‏ نمود.

روزى سفیان بر وى درآمد و دست برآورد و گفت: «اللّهم إنّی أسألک السّلامه!» رابعه‏بگریست. سفیان پرسید که: «چه مى‏گریاند ترا؟» گفت: «تو مرا به معرض گریه درآوردى.» سفیان گفت: «چون؟» گفت: «ندانسته‏اى که سلامت از دنیا در ترک او است، و تو به آن آلوده ‏اى؟»

رابعه گفته است که: «هر چیزى را ثمره‏اى است، و ثمره معرفت روى به خداى- تعالى- آوردن است.»

و هم وى گفته: «أستغفر اللّه من قلّه صدقى فى أستغفر اللّه.»

سفیان از وى پرسید که: «بهترین‏ چیزى که بنده به آن به خداى- تعالى- تقرّب جوید کدام است؟» گفت: «آن که بداند که بنده از دنیا و آخرت غیر وى را دوست نمى‏دارد.»

روزى سفیان در پیش وى گفت: «وا حزناه!» گفت: «دروغ مگوى! اگر تو محزون بودى ترا زندگانى خوشگوار نبودى.»

و هم وى گفته: «اندوه من از آن نیست که اندوهگینم. اندوه من از آن است که اندوهگین نیستم.»[۱]

[۱] عبد الرحمن جامى، نفحات الأنس، ۱جلد، مطبعه لیسى – کلکته، ۱۸۵۸٫

[contact-form-7 id=”4192″ title=”فرم تماس ۱_copy”]

بازدیدها: ۷۴