زندگینامه سید محمد باقر استرآبادى « میرداماد»

 

نام و نسب:

سید محمد باقر فرزند محمد داماد مشهور به« میرداماد» از علماى بزرگ و حکماى برجسته عهد صفوى است. نسب میرداماد به امام حسین( ع) مى‏رسد. وى لقب« داماد» را از پدرش به وام گرفته بود، پدر او، سید محمد داماد استرآبادى به سبب داشتن افتخار دامادى محقق کرکى فقیه بزرگ عهد شاه طهماسب صفوى ملقب به« داماد» گردید. بعدها این لقب به فرزندش محمد باقر نیز اطلاق شد.( ۱)

 

 

ولادت:

سید محمد باقر استرآبادى در حدود سال ۹۶۰ ق دیده به دنیا گشود.( ۲) عنوان استرآبادى ظاهراً به دلیل انتساب پدران وى به« استرآباد» بوده و خود وى در استرآباد به دنیا نیامده است چرا که پدرش سید محمد داماد، مسلماً در مرکز سیاسى کشور بوده و دلیل و نقلى بر سکونت خانوده میرداماد در استرآباد وجود ندارد.( ۳)

 

 

درباره ازدواج سید محمد داماد با دختر محقق کرکى( ره) حکایت جالبى نقل شده است:

در کتاب نجوم السماء از فاضل داغستانى، علیقلى ‏خان شش انگشتى متخلص به واله نقل شده است که شیخ اجل على بن عبدالعالى، محقق کرکى( ره) در خواب دید که امیرالمومنین( ع) به او فرمود دخترش را به همسرى میر شمس ‏الدین محمد پدر میرداماد درآورد و فرمود که از وى فرزندى به دنیا خواهد آمد که وارث علوم انبیاء و اوصیاء مى ‏گردد. شیخ دختر خود را به تزویج او درآورد. لیکن دختر پیش از آن که فرزندى به دنیا آورد وفات کرد. شیخ از خواب خود متحیّر مانده بود. بار دیگر امیرالمومنین( ع) را در خواب دید که فرمود ما این دخترت را قصد نکرده بودیم بلکه فلان دخترت را به همسرى او درآور. آن‏گاه شیخ همان دخترش را به ازدواج سیّد شمس‏ الدین محمد درآورد و میرداماد از او متولّد شد.( ۴)

آن خواب بعدها به واقعیت پیوست و میرداماد در جوانى در تمامى علوم شرعى و عقلى تبحر یافت و به استادى رسید و بر همتایان خود برترى یافت.

 

 

 

تحصیلات و اساتید میرداماد( ره):

از آنجا که محمدباقر در خاندانى شریف و اهل فضل و کمال رشد مى ‏یافت، از همان اوایل کودکى به تحصیل علم تشویق و ترغیب شد. تحصیلات علوم دینى را در خردسالى در مشهد آغاز نمود و پس از چندى نزد اساتید و فضلاى آن دیار به تلمذ پرداخت.

از اساتید او در مشهد مرحوم سید على فرزند ابى ‏الحسن موسوى عاملى است. (۵) مرحوم شیخ حرّ عاملى در کتاب امل الامل راجع به وى مى‏نویسد:« او از بزرگان علما و فضلاى عصر خویش و از شاگردان شیخ ما، شهید ثانى بود. وى فردى زاهد، عابد، فقیه و با ورع بود.»(۶) سید على بن ابى الحسن عاملى همان‏طور که از نام وى برمى‏آید از علماى جبل‏ عامل لبنان بود و سپس به ایران مهاجرت کرد.

استاد دیگر میرداماد که در رشد علمى وى تأثیر گذاشت فقیه بلند مرتبه شیخ عزّالدین حسین فرزند عبدالصّمد عاملى( م ۹۸۴ ق)، پدر شیخ بهایى از علماى بزرگ منطقه جبل ‏عامل لبنان بود. وى شاگرد برجسته زین ‏الدین على ‏بن احمد عاملى معروف به شهید ثانى( شهادت در ۹۶۶ ق) بود و پس از کشته شدن شهید ثانى به دست طرفداران عثمان، جبل عامل را که ناامن شده بود ترک کرد و چون در ایران مذهب تشیع رسمیت یافته و محل امن و مناسبى براى شیعه محسوب مى ‏شد به ایران مهاجرت کرد. در این سفر پسرش محمد، شیخ بهایى که هنوز این لقب را نداشت و بیش از سیزده سال از عمر وى نمى‏ گذشت همراه او بود.

شیخ عزّالدین حسین بن عبدالصمد پس از چندى شیخ الاسلام قزوین پایتخت شاه طهماسب صفوى شد. سپس در حدود سال ۹۶۹ ق با همین منصب به مشهد رفت.

توقف او در مشهد مقدس بیش از دو سال طول نکشید و او در سال ۹۷۱ ق با همان سمت به هرات مهاجرت کرد و در آن‏جا تعلیم محمد خدابنده ولیعهد شاه طهماسب را به عهده گرفت. در شهر هرات پیروان اهل تسنن زیاد بودند. پس از مهاجرت وى به هرات گروه بسیارى از علما و طلاب در پیرامون او گرد آمدند. در مدت هشت سال اقامت آن فقیه بلند مرتبه در هرات( در حدود سالهاى ۹۷۱ تا ۹۷۹) حوزه علمى غنى و پررونقى تشکیل شد و گروه بسیارى به ارشاد وى شیعه شدند.

استفاده میرداماد از حضور این فقیه بزرگ در همین دوران صورت گرفته است. گفتیم که فقیه گرانقدر عزّالدین حسین بن عبدالصّمد عاملى( ره) تا حدود سال ۹۷۱ ق را در مشهد اقامت داشت و میرداماد نیز تحصیلاتش را در مشهد آغاز نمود. لیکن با توجه به این‏که در آن سالها میرداماد در حدود یازده سال بیشتر نداشته نمى‏توانسته از محضر درس عالم بزرگى چون شیخ عزّالدین حسین که در سطوح عالى تدریس مى‏ نموده استفاده کرده باشد.

به همین جهت اگر نبوغ و استعداد سرشار میرداماد را در نظر داشته باشیم استفاده میر از حضور آن بزرگوار در اواخر اقامت ایشان در هرات و در حداثت سن میرداماد بوده است. از تألیفات وى است: عقدالطهماسبى، وصول الاخیار الى الاخبار و…( ۷)

دیگر استاد میرداماد دایى گرامى ‏اش، فقیه جلیل، مرحوم عبادالعالى عاملى( م ۹۹۳ ق) فرزند مرحوم محقق کرکى است. مرحوم شیخ حرّ عاملى در امل‏الامل درباره وى مى‏گوید:« او فردى فاضل، فقیه، محدث، محقق، متکلّم، عابد و از مشایخ بسیار بزرگ بود. وى از پدرش و معاصرین دیگر روایت مى‏کند و محمد باقر حسینى داماد- میرداماد- از او اجازه روایى دارد. او را رساله ‏اى است دقیق درباره قبله و قبله خراسان بالخصوص.»( ۸)

این سه بزرگوار که در برخى از کتب شرح حال و تاریخ به عنوان اساتید و مشایخ میرداماد از آنان نام برده شده همگى در علوم منقول استاد و متبحر بوده ‏اند.

اساتید میرداماد در علوم عقلى که وجه مشخّصه علمى اوست و ما وى را به این جهت به شهرت مى‏ شناسیم به ‏درستى معلوم نیست، مگر اشاره‏اى که در تاریخ عالم آراى عباسى آمده است. در این کتاب از میان کسانى که میرداماد در مدت اقامتش در هرات و تردد به دربار ولیعهد محمد خدابنده با آنان مباحثات علمى داشته تنها از« امیر فخرالدین سمّاک استرآبادى» نام برده شده است.( ۹)

در همین کتاب در شرح حال فخرالدین سمّاک استرآبادى آمده است که وى در علوم معقول تبحّر داشته و از شاگردان امیر غیاث ‏الدین منصور شیرازى بوده است. حاشیه بر الهیات تجرید الاعتقاد خواجه نصیرالدین طوسى از تألیفات اوست. (۱۰)

بنابر آنچه قطب ‏الدین لاهیجى، شاگرد میرداماد درباره استاد خود گفته است میر برخى از کتب را خود مطالعه مى‏کرده و با نیروى فهم خویش فرا مى‏گرفته است.( ۱۱)

با توجه به گفته قطب ‏الدین لاهیجى باید اذعان داشت که تنها استاد فلسفه و حکمت میرداماد( ره) امیر فخرالدین سمّاک بوده است. امیر فخرالدین سمّاک فیلسوفى بنام و صاحب آراء مستقل شناخته شده است و حاشیه ‏اى بر الهیات( که بخشى از کتاب تجرید الاعتقاد را تشکیل مى‏دهد و کتاب کلامى- فلسفى است) تنها تألیف شناخته شده وى است.

به همین جهت باید گفت آنچه میرداماد را حکیمى صاحب نظر و بلند مرتبه گردانیده همانا سعى فکرى او و نبوغ وى بوده است. نبوغى که او را در فهم و تحلیل مباحث دقیق و پیچیده فلسفى که به ذهنى دقیق و نقّاد نیاز دارد مدد رسانیده است.

از آنجا که ولیعهد، محمد خدابنده در سال ۹۸۰ ق هرات را ترک کرد و در شیراز اقامت گزید میرداماد در پایان اقامت خدابنده در هرات بیش از بیست سال نداشته است. با تعبیرى از کتاب عالم ‏آراى عباسى چنین برمى‏آید که وى داراى نبوغ و استعداد فراوان بوده است. در عالم آراى عباسى آمده است:«- میرداماد- در زمان نواب اسکندر شأن- محمد خدابنده- به اردوى معلّى- هرات- آمده به صحبت علما و افاضل درگاه معلّى مشرف گشته مدتى با امیر فخرالدین سمّاک استرآبادى و سایر دانشمندان مباحثات نمود و در علوم معقول و منقول سرآمد روزگار خود گشت.» (۱۲)

دوران تحصیل میرداماد در هرات دوران تحصیلات عالى و دوران غناى علمى وى بود. در پایان این دوره بود که به عنوان عالمى برجسته شناخته شد و از علماى سرآمد در علوم معقول و منقول گشت.

گفتیم که فقیه گرانقدر شیخ عزّالدین حسین بن عبدالصمد عاملى، استاد میرداماد در سال ۹۸۰ ق هرات را ترک کرد و به قزوین بازگشت. در همین سال بود که محمد خدابنده ولیعهد نابیناى شاه طهماسب به امر شاه هرات را ترک گفت و به حکومت شیراز منصوب شد و حکمروایى هرات به پسر هشت ساله او حمزه میرزا سپرده شد. انتقال محمد خدابنده از هرات به شیراز به معناى روگردانى شاه از ولیعهد خویش و در واقع عزل وى از منصب ولایت‏عهدى بود.

در اثناى همین تحولات بود که شیخ عزالدین حسین عاملى هرات را ترک گفته و به پایتخت یعنى قزوین بازگشت. پس از مهاجرت وى، هرات دیگر اهمیّت علمى خود را از دست داد. از همین ‏رو میرداماد نیز باید هرات را در همین سالها ترک گفته باشد.

 

 

مهاجرت به اصفهان:

در سال ۹۸۴ ق شاه طهماست( سلطنت از ۹۲۰ تا ۹۸۴) که به اجتناب از منهیّات و عمل به احکام شرعى سخت پایبند بود درگذشت و پسرش شاه اسماعیل دوّم( سلطنت از ۹۸۴ تا ۹۸۵) به سلطنت رسید.

رفتار و اعتقادات شاه اسماعیل دوم برخلاف پدرش بود. وى کسانى را که در زمان شاه طهماسب به زهد و پاکدامنى معروف بودند از خود راند و گروهى از علما را که در دوران سلطنت پدرش به علت طرفدارى از اهل سنت رانده درگاه بودند مورد حمایت قرار داد. مطربان و خنیاگران که در عهد شاه طهماسب به دلیل اجتناب از منهیات رانده شده بودند دوباره در اردوى شاه جمع شدند. (۱۳)

آغاز سلطنت شاه اسماعیل دوم مى‏تواند دلیلى براى مهاجرت علماى بزرگى چون میرداماد و شیخ بهایى به اصفهان و دور شدن از دستگاه حکومت باشد. بخصوص آن که شیخ عزّالدین پدر شیخ بهایى و استاد آن دو عالم معاصر در همین سال پس از انجام حج تصمیم به اقامت در بحرین گرفت و از مرکز حکومت دورى جست و در همان سال در آنجا رحلت کرد.

در آن دوران اصفهان داراى مدارس علمى خوب و مدرسین عالى بود و طلاب سخت کوش و جدى به تحصیل علوم و معارف مشغول بودند. میرداماد در مدرسه خوجه اصفهان حکمت تدریس مى‏کرد. شیخ بهایى نیز در همان مدرسه تفسیر، فقه، حدیث و رجال درس مى‏داد و میرفندرسکى دیگر معاصر میرداماد ملل و نحل تدریس مى‏کرد. (۱۴)

در دوره سلطنت شاه عباس صفوى به سال ۹۹۹ ق پایتخت از قزوین به اصفهان منتقل شد. به دلیل حمایتها و تشویقهاى شاه عباس از علما و دانشمندان و به وجود آمدن محیطى امن و برخوردار از تکریم و تشویق حکومت، رفته رفته بر رونق و اهمیت حوزه اصفهان افزوده شد.

 

 

صفویه و علماى شیعه:

ظهور سلسله صفویه یکى از وقایع مهم و تعیین کننده تاریخ ایران بود که موجب قدرت یافتن و اشاعه تشیّع شد. قبل از به قدرت رسیدن صفویان، جز در معدودى از شهرهاى شیعى ‏نشین، ساکنان اکثر شهرها و مناطق پیرو یکى از مذاهب اهل سنّت بودند. پس از تشکیل سلسله صفوى توسط شاه اسماعیل( سلطنت از ۸۹۲ تا ۹۳۰) مذهب رسمى ایران، تشیع اعلام شد. شاه اسماعیل با شدت و اهتمام بسیار تلاش کرد تا مذهب شیعه را در تمام سرزمین تحت حکومت خود رواج دهد. پس از وى جانشینان او این راه را ادامه دادند و همچنان به تشیّع وفادار ماندند.

از همین رهگذر بود که شاهان صفوى علماى بنام و طراز اول شیعه را از سایر نقاط سرزمینهاى اسلامى به مرکز حکومت خود دعوت مى‏ کردند و آنان را به سکونت در ایران تشویق و ترغیب مى ‏نمودند. باید تصدیق کرد که علماى شیعه و بخصوص فقها نزد شاهان صفوى و دربار آنان مورد اطاعت و احترام بسیار بوده و جایگاه اجتماعى بلندى داشته‏اند.

 

 

صفویه و صوفیه:

صفویان طایفه ‏اى بودند که نامشان با تصوف عجین شده بود. پس از در دست گرفتن زمان قدرت و تشکیل حکومت، شاهان صفوى که خود« مرشد کامل» صوفیه خوانده مى‏ شدند و بالاترین منصب متصوّفه را داشتند رفته رفته از بزرگان صوفیه روى گرداندند و از نفوذ و قدرت آنان کاستند و از آن سو به علما و فقهاى شیعه توجه بسیار نشان دادند. دلایل این امر از موضوع این گفتار خارج است.

 

 

حوزه اصفهان:

در زمان سلطنت شاه عباس صفوى در اصفهان، پایتخت شاه عباس، حوزه‏اى غنى و بزرگ شکل گرفت و در عالم اسلام شهرت بسیار یافت. به ‏طورى که طالبان علوم و معارف اسلامى از اطراف جهان به آن‏جا روى آوردند. حوزه اصفهان به صورتى عالى جامع علوم معقول و منقول بود و اکثر علما و مدرسان آن بین معقول و منقول جمع کرده بودند. در اینجا بى‏ مناسبت نیست تا به دو اصطلاح معقول و منقول اشاره‏اى بکنیم.

 

 

علوم معقول و علوم منقول:

علوم منقول به علومى گفته مى‏شد که مواد خام آن را منقولات و گفته‏ ها تشکیل مى ‏داد و در نهایت اگر از بررسى و تحیل عقلانى استفاده مى ‏شد، بر روى صحت و سقم، صدق و کذب، کیفیّت دلالت و در یک کلمه تبیین همان منقولات بود. ادبیات، تاریخ، فقه، اصول فقه، حدیث و تفسیر از علوم منقول شمرده مى‏شد.

امّا علوم معقول علومى بودند که مواد تشکیل دهنده آن نقل فلان منبع یا شخصیّت دینى یا ادبى نبود بلکه صرفاً محصولات و یافته ‏هاى عقلانى بود که مورد تحلیل و تبیین قرار مى‏ گرفت. کلام، فلسفه، عرفان نظرى و ریاضیات از علوم معقول شمرده مى‏شدند.

یکى از مشخصات بارز حوزه اصفهان در آن عصر رواج فلسفه و حکمت بود. گفتیم که شاهان صفوى با آن‏که تا زمان شاه عباس خود واجد عنوان مرشد کامل بودند، از تصوّف و بزرگان متصوّفه روى گرداندند. از سوى دیگر علما و فقهاى شیعه به مخالفت با تصوّف برخاستند زیرا صوفى‏ گرى را مخالف با اصول اولیه تشیّع مى ‏دیدند. این دو عامل باعث شد تا رفته ‏رفته تصوّف در عهد صفوى تضعیف شود و پایگاه اجتماعى خود را از دست بدهد.

مقارن همین دوران بود که حرکت جدیدى در نضج و کمال یافتن حکمت و فلسفه مسلمین آغاز شد و اقبالى تمام به حکمت به وجود آمد. دوران شکوفایى این نهضت فکرى در عصر حکیم فرزانه میرداماد( ره) و در حوزه اصفهان بود.

دورانى که در آن ملاصدراى شیرازى بالید و رشد کرد و حکمت را وارد مرحله ‏اى جدید کرد مرحله ‏اى که خود آن را به‏ حق« حکمت متعالیه» نامید.

 

 

 

حکمت و فلسفه:

حکمت از جهتى از فلسفه جدا است. در کتاب تاریخ فلسفه در اسلام در توضیح حکمت آمده است:« آن صورت از معرفت که با نام حکمت تا به امروز در عالم تشیّع برجاى مانده است نه عیناً همان است که معمولاً در غرب فلسفه مى‏خوانند، نه تئوزوفى است که متأسفانه در دنیاى انگلیسى زبان به جنبشهاى شبه روحانى اطلاق مى‏شود و نه علم کلام است. حکمت که در روزگار صفویان روى به تکامل نهاد، و تا عصر ما ادامه یافته، آمیزه‏اى است از چند رشته که در چارچوب تشیع به هم بافته شده است. مهمترین عناصر حکمت عبارتند از تعالیم باطنى ائمه( ع) بخصوص مطاوى نهج ‏البلاغه على( ع)، حکمت اشراقى سهروردى که حاوى جنبه‏ هایى از نظریات ایران باستان و آراء هرمسى است، تعالیم صوفیان نخستین، بخصوص آراء عرفانى ابن عربى و بالاخره میراث فیلسوفان یونانى است.»( ۱۵)

 

 

حکمت در حوزه اصفهان:

در عصر میرداماد حوزه اصفهان خاستگاه حکمت بوده است به ‏طورى که از اطراف جهان براى آموختن حکمت به اصفهان مى‏آمدند. (۱۶) بى ‏تردید حوزه اصفهان این امتیاز را مرهون شخصیت‏هاى برجسته آن دوران همچون شیخ بهایى، میرفندرسکى و میرداماد است. در این گفتار از میان معاصران میرداماد به ذکر این دو عالم فرزانه که از چهره‏هاى اصلى حوزه اصفهان در آن عصر بوده‏اند اکتفا شده و چه بسا در شرح حال آنان اطاله کلام نیز شده باشد تا وضعیت آن دوران از حیث چگونگى حوزه‏هاى درسى علوم معقول و منقول ونیز جایگاه برجسته میرداماد( ره) معلوم شود.

 

 

معاصران میرداماد:

معاصران میرداماد و خود وى همگى از منسوبان به دربار و مورد توجّه و احترام بسیار شاه ‏عبّاس بوده ‏اند و شاه با آنان مجالست و دوستى نزدیک داشته است. سابقه ارتباط و دوستى آنان با دربار به ارتباط و دوستى پدرانشان با دربار صفوى برمى ‏گردد.

از علماى بنام معاصر میرداماد، فقیه، محدث، مفسّر، متکلّم، ریاضیدان، شاعر، ادیب و عارف بلند مرتبه شیخ بهاءالدین محمّد عاملى مشهور به« شیخ بهایى»( ۹۵۳ تا ۱۰۳۰ ق) است. وى در تمامى علوم متداول آن روز استاد بود اگر بخواهیم تبحر وى را در دو زمینه علوم عقلى و علوم نقلى مقایسه کنیم باید بگوییم که بیشتر در علوم نقلى تبحر داشته و از این نظر برجسته بوده است. گرچه شیخ بهایى در علوم عقلى همچون کلام و در سیر و سلوک و عرفان نیز دست داشته و اشعار بسیارى با این صبغه دارد، به گونه ‏اى که صوفیه وى را از خود مى‏ شمرده ‏اند، لیکن با نگاهى گذرا به آثار وى روشن مى‏شود که شخصیت علمى وى در زمینه علوم شرعى برجسته و ممتاز بوده است و در زمینه علوم عقلى بخصوص حکمت صاحب تألیف نیست.( ۱۷)

شیخ بهایى( ره) شیخ الاسلام اصفهان بود و منصب رسمى فقاهت و امور دینى به وى محوّل گردیده بود. شیخ بهایى( ره) در سلوک و عرفان نیز دست داشته و یکسره به دنیا بى ‏توجه بوده است. مثنوى هاى او که از حیث صورت و معنا به سبک مثنوى‏ هاى مولوى است شاهدى گویا بر این مدّعاست.

شیخ بهایى و میرداماد دوستى نزدیک و صمیمانه‏ اى داشته ‏اند. با آن‏که آن دو بزرگوار در مواردى نظرگاه‏هاى مخالف با یکدیگر داشته‏ اند لیکن این امور در دوستى آنان خللى وارد نکرده بود. شیخ بهایى یازده سال پیش از میرداماد، در سال ۱۰۳۰ ه‏ق دیده از دنیا فرو بست.

برخى از تألیفات او در علوم مختلف عبارتند از: جامع عباسى در کلام، فوائد الصمدیه در ادبیات عرب، خلاصه فى الحساب در علم جبر، تشریح الافلاک در نجوم و هیئت، تفسیر قرآن، چند مثنوى و…

از دیگر شخصیت‏هاى برجسته حوزه اصفهان میرابوالقاسم فندرسکى معروف به« میرفندرسکى» است. وى اصلاً از استرآباد مازندران است. میرفندرسکى پس از گذراندن تحصیلات مقدماتى از اساتید مسلم فلسفه مشاء در حوزه اصفهان شد و به سبب نزدیکى پدرش به دربار شاه‏ عباس وى نیز با شاه مراوده و دوستى نزدیک داشت. او سفرهاى متعدد به هندوستان کرد، و با نظریات حکماى هند آشنا بود و در آن جا نیز نزد امرا از احترام امرا برخوردار بود.

میرفندرسکى علاوه بر آن که زبانهاى عربى و فارسى را بخوبى مى‏دانست، بر زبان پهلوى و سانسکریت احاطه داشت. (۱۸) بنابر تحقیقى که دانشمند محترم آقاى جلال ‏الدین آشتیانى کرده است نظرات فلسفى میرفندرسکى بر حول فلسفه مشّاء دور مى ‏زد، و وى را باید فیلسوفى« مشّائى» دانست. زندگى او درویش‏گونه بوده و یکسره با بى ‏اعتنایى به دنیا مى ‏گذشته است.

از تألیفات اوست: شرح مهاراه، رساله صناعیه، مقوله الحرکه، تاریخ صفویه و… وى نه سال پس از وفات میرداماد، در سال ۱۰۵۰ ق از دنیا رفت.

 

 

جایگاه علمى میرداماد:

میرداماد در زمینه علوم شرعى صاحب آثار بسیار باارزشى است. وى در مباحث مختلف فقه و اصول فقه صاحب‏نظر بود و آراء مستقلى داشت. آثار فراوان او در زمینه فقه، تعلیقات او بر کتب چهارگانه روایى، تعلیقاتش بر کتب رجال، و تفاسیر مختلف او بر قرآن بخوبى نشان دهنده این بعد از شخصیّت علمى اوست.

لیکن آنچه در شخصیت علمى او غلبه تام دارد تبحر وى در حکمت و فلسفه است به طورى که برخى او را« ثالث المعلمین» خوانده‏اند؛ از جمله حکیم ملا هادى سبزوارى در« شرح منظومه» وى را پس از ارسطو و فارابى« معلم ثالث» خوانده است.

« میرداماد در جمیع مسائل مهم فلسفه و حکمت داراى استقلال فکرى است و از حیث اقتدار بر اداى مباحث مهم فلسفى و تقریر مشکلات و معضلات حکمى و روانى گفتار منزلت خاصّى داشته است. حوزه فلسفى او بسیار با اهمیت تلقى مى‏شد و هر کس اجازه مى ‏یافت در درس او حاضر شود به دیگران مباهات مى ‏نمود».( ۱۹)

کلام مرحوم فاضل تونى براى درک جایگاه بلند و شأن والاى علمى میرداماد کلامى گویاست. مرحوم فاضل تونى گفته بود:« امروز بر علما فخر کن و بگو کلام میر را فهمیدم.»( ۲۰)

و نیز از مدح و ستایشى که صدرالمتألهین ملاصدراى شیرازى از استادش میرداماد کرده است مقام علمى وى نزد حکیم بزرگى چون ملاصدرا معلوم مى‏شود. وى در نامه ‏اى که به میرداماد نوشته است او را در حدّ اعلى ستایش نموده و در حد پرستش تعریف و مدح کرده است. (۲۱)

میرداماد خود نیز خویش را معلم مى‏خوانده و در برخى از نوشته‏ هایش آن‏گاه که مى‏ خواهد از فارابى مطلبى را نقل کند مى‏گوید:« ابونصر فارابى، شریک ما در تعلیم گفته است…» و آن‏گاه که مى‏ خواهد از بهمنیار شاگرد ابوعلى سینا گفته ‏اى را نقل کند مى‏گوید:« شاگرد ما بهمنیار گفته است…»( ۲۲)

گویند روزى ملاصدرا برحسب معمول براى شرکت در درس میرداماد در محل تدریس حاضر شد ولى میر در آنجا حاضر نبود. در این حین تاجرى براى کارى در محل درس حاضر شد و چون میرداماد را نیافت با ملاصدرا به گفتگو نشست. مرد تاجر از وى سؤال کرد که آیا میر افضل است یا فلان عالم. ملاصدرا در جواب گفت که میر افضل است. در این اثنا میرداماد از راه رسید و در پشت دیوار توقف کرد و به گفتگوى شاگردش با مرد تاجر گوش داد مرد تاجر یک‏ یک علمارا نام مى‏ برد و ملاصدرا مى‏گفت که میر افضل است. پس آن شخص پرسید:« میر افضل است یا شیخ الرئیس ابوعلى‏ سینا؟» ملا صدرا گفت:« میر افضل است» مرد تاجر پرسید:« میر افضل است یا معلم ثانى( فارابى)؟» ملاصدرا مردد ماند و سکوت کرد. ناگاه میر از پشت دیوار گفت:« صدر نترس و بگو میرافضل است!»

 

 

آراء میرداماد در حکمت:

در زمینه آراء و نظریات میرداماد در کتاب تاریخ فلسفه در اسلام آمده است:« میرداماد بیش از هر کس دیگر در احیاى فلسفه بوعلى و حکمت اشراقى در زمینه تشیّع و آماده ساختن موجبات براى اثر جاودان ملاصدرا نقش داشته است.»

میرداماد در قوام بخشیدن به آنچه که خود با« فلسفه یمانى» یا حکمت انبیاء از آن یاد کرده است در برابر فلسفه یونانى که اتکاى آن عمدتاً بر عقل است جهد بلیغ روا داشته است.

مراد از فلسفه یمانى، حکمتى است که خداوند توسط پیامبران و از راه وحى یا اشراق بر بشر نازل کرده است. یمن تمثیلى از بخش راست یا مشرق درّه‏اى است که موسى پیام خدا را از آن‏جا شنیده است. بدین لحاظ، مشرق منشأ انوار الهى و نقطه مقابل غرب، مرکز فلسفه مشّائى است.

دو خصیصه، افکار میرداماد را از سایر حکماى عصر او ممتاز مى‏ سازد: نخست چگونگى نظم و نسق رسالات اوست و دیگرى اندیشه او در موضوع حدوث دهرى که نقطه عطف و محور همه آثار وى است.

نظم و نسق آثار او، مثلاً در« قبسات و تقدیسات» با کتابهاى سنتى اسلامى در باب فلسفه و حکمت که معمولاً آغاز آنها با منطق است و سپس به طبیعیات و ریاضیات و الهیات مى ‏پردازند از جهات بسیار تفاوت دارد. به عنوان مثال ده فصل از کتاب قبسات به معانى مختلف حدوث، تقسیمات حدوث، تقسیمات وجود، انواع سبق و استشهاد به قرآن و حدیث، طبایع، زمان، حرکت، نقد منطق، قدرت و اراده حق، جواهر عقلیه، مراتب وجود و بالاخره قضا و قدر اختصاص یافته است.

دوّمین خصیصه ممتاز ارائه حکمت میرداماد، مربوط به تصوّر او از زمان است. این پرسش مشهور که آیا جهان حادث است یا قدیم، یکى از موارد مهم منازعه میان فیلسوفان و متکلّمان هم در عالم اسلام و مسیحیت و هم در یونان بوده است. میرداماد با تفکیک واقعیت به سه مقوله« زمان»،« دهر» و« سرمد»، که دهر و سرمد انواعى از قدمند، براى این مسأله راه حلّى یافته است.

ذات یا جوهر الهى وراى همه تمایزها و کیفیت‏ها و منشأ اسماء و صفات اوست. این دو از ذات بارى جدا و هم با آن یگانه‏اند. این رابطه پایدار میان ذات و صفات را که از هیچ‏سو تغییر نمى‏پذیرد و صفاتى که بالضروره لازمه تعیّن ذات هستند، میرداماد« سرمد» مى‏نامد. سرمد، قدمى در معناى مطلق کلمه و وراى همه خلقها و حدوث‏هاست. اسماء و صفات که همانا صور نوعیه، مثل افلاطونى یا به اصطلاح اشراقیون رب‏النوع مى‏باشند منشأ عالم تغییر هستند. رابطه میان صور نوعیه و عالم تغییر مانند انعکاس ماه در جوى آب است که تصویر ماه ثابت مى‏ماند امّا ماده‏اى که نور ماه در آن انعکاس یافته که همان آب باشد پیوسته در جریان است. میرداماد این رابطه میان ثابت و متغیر را« دهر» مى ‏نامد. و رابطه میان یک تغییر و تغییر دیگر را« زمان» مى‏ خواند. بنابراین چون این عالم به واسطه عالم رب‏النوع‏ها یا مُثُل حادث شده است، حدوث آن دهرى است، نه زمانى.»

 

 

 

میرداماد و علوم طبیعى:

میرداماد به تحقیق در علوم طبیعى نیز علاقه و توجّه داشته به‏ طورى که درباره زندگى زنبور عسل تحقیقاتى انجام داده است. مى‏گویند شاه عباس از میرداماد خواست که روش موم و عسل ساختن زنبور را معلوم کند. میر براى این امر دستور داد که خانه ‏اى شیشه ‏اى براى زنبورها ساختند و زنبورها را در آن قرار دادند و خانه را در میان مجلس گذاشتند تا ببینند چه اتّفاقى خواهد افتاد. لیکن ناگهان زنبورها شیشه را تار کردند و بعد مشغول به کار شدند و این مطلب همچنان مجهول باقى ماند.

 

 

میرداماد و شعر:

این حکیم فرزانه نیز مانند بسیارى از حکما و عرفا که ذوق شعر و شاعرى داشته‏اند به سرودن شعر به زبان عربى و فارسى مى‏ پرداخته و به« اشراق» تخلص مى ‏نموده است. مجموعه اشعار او بعدها به نام دیوان میرداماد گرد آمد.

اصولاً بسیارى از علما و حکماى آن دوران شعر مى‏ سروده ‏اند و داراى اشعارى زیبا با محتوا و مضامین بلند بوده ‏اند. پس همچنان که محققان معلوم داشته ‏اند این سخن که عصر صفوى به خاطر قدرت یافتن فقها و تضعیف تصوف، عصر انحطاط ادبى، فکرى بوده است، سخنى از سر تحقیق و صواب نیست.

میرداماد با آن که در معقول و منقول از یگانه‏ هاى دوران بود به سرودن شعر نیز اهتمام داشته و اشعار زیبایى از وى برجاى مانده است. گرچه او را شاعر پرکارى نمى ‏توان دانست لیکن ذوق شاعرى و زیبایى و پرمغزى اشعار وى غیرقابل انکار است.

از سروده ‏هاى میرداماد مثنوى مشرق ‏الانوار در جواب مخزن الاسرار است. این مثنوى را در بیست سالگى سروده است.

 

 

حالات میرداماد( ره):

از میرداماد حالاتى نقل شده است که در بدو نظر عجیب مى ‏نماید. وى در یکى از نوشته‏ هایش مى‏ گوید که روزى، هنگامى که در خلوت یاد خدا مى ‏کرده و ذکر خدا بر لب داشته و تمام توجهش را به خدا معطوف کرده بوده، روحش از بدنش جدا شده و خلع بدن کرده و از عالم زمانى به عالم دهر( فوق زمان) صعود کرده و عوالم امکان را شهود نموده است.

این مطلب در بدو نظر غریب و بعید به نظر مى‏رسد چرا که اوّلاً از تجربیات ما و در ثانى از تحلیل علمى، فاصله‏ ها دارد. اما باید اذعان داشت که در نفى آن نیز دلیل قاطعى نمى ‏توان اقامه کرد و از مواردى است که مصداق کلام حکیم ابوعلى سینا است که: هر آنچه که درباره این عالم شنیدى مادام که دلیل قاطعى آن را رد نکرد آن را در حیّز امکان قرار بده و ممکنش بدان. گذشته از این در متون دینى و روایات معصومین( ع) نیز مطالب بسیارى درباره امکان تحقق و بلکه وقوع امور خارق‏العاده براى غیر معصوم وجود دارد.

 

 

شاگردان:

برخى از شاگردان برجسته او عبارتنداز:

۱- صدرالدین محمّد شیرازى( متوفى در ۱۰۵۰ ق) معروف به ملاصدرا: وى از شاگردان برجسته میرداماد بود و پس از استادش حکمت با وى وارد مرحله جدیدى شد. وى مؤسس مشربى شد که خود آن را حکمت متعالیه نامید و پس از او تا به حال اکثر قریب به اتّفاق حکماى شیعه نظریات وى را پذیرفته‏اند و افکار فلسفى او بر حکمت شیعى سیطره داشته است. ملاصدرا حکمت را نزد میرداماد تحصیل کرد و علوم منقول را از شیخ بهایى استفاده نمود. از تألیفات اوست: الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، شرح اصول کافى، الشواهد الربوبیّه، تفسیر القران، المبدأ و المعاد و…

۲- حکیم ملا عبدالرزاق لاهیجى( م ۱۰۷۲ ق): وى از شاگردان صدرالدین شیرازى و هم داماد او بوده است. برخى از آثار حکیم عبدالرزاق لاهیجى در حکمت عبارتند از: مشارق الافهام فى شرح تجرید الکلام، شرح هیاکل النور، الکلمات الطیبه و…

۳- فقیه و محدّث، و حکیم بزرگ ملا محسن فیض کاشانى( م ۱۰۹۱ ق) شاگرد برجسته و داماد ملاصدرا: وى مدتى را نیز به تحصیل نزد میرداماد گذرانده و محضر درس او را درک کرده است. از تألیفات اوست: الوافى در حدیث، محجهالبیضاء در اخلاق، الصافى در تفسیر، انوار الحکمه در حکمت و…

۴- حکیم قطب ‏الدین لاهیجى( م در حدود ۱۰۷۵ ق) که صاحب تألیفاتى چون ثمره الفؤاد، رساله‏اى در عالم مثال و محبوب القلوب مى‏باشد.

از دیگر شاگردان بنام میرداماد مرحوم سید احمد علوى مفسّر شفا و مرحوم ملاخلیل قزوینى صاحب حاشیه بر اصول کافى مى‏باشند.

 

 

تألیفات:

مرحوم میرداماد داراى تألیفات بسیارى است. آثار وى در زمینه‏ هاى مختلف از جمله ادبیات عرب، اصول فقه، فقه، حدیث، رجال، تفسیر، ریاضیات، منطق، کلام و حکمت است. لیکن آنچه که در میان آثار وى غلبه دارد تألیفات آن بزرگ در زمینه حکمت و فلسفه الهى است. کتب، رساله ‏ها، تعلیقات و مکتوبات وى به این شرحند:

  • ۱- اثبات علم بارى‏
  • ۲- اثبات ولایت خاصّه على( ع)؛ بدون استناد به دلایل عقلى‏
  • ۳- اثبات سیاده المنتسب بالامّ الى الهاشم؛ در فقه‏
  • ۴- اثنى ‏عشریه؛ که به نام« عیون المسائل» نیز خوانده مى‏شود.
  • ۵- اجازات میرداماد؛ شامل اجازه‏هایى که میر به چند تن داده است.
  • ۶- ادعیه‏
  • ۷- الاربعه ایام؛ رساله‏اى در استدلال بر وجود ذهنى و در زمینه حکمت.
  • ۸- الاعضالات و العویصات فى فنون العلوم و الصناعات؛ متضمن جوابهاى بیست مسأله دشوار از مسائل فقهى، کلامى، اصولى، ریاضى و منطقى‏
  • ۹- الافق المبین؛ در حکمت الهى.
  • ۱۰- امانت الهى؛( در تفسیر آیه الامانه)
  • ۱۱- الانموذج یا انموذج العلوم؛ در مسائل ریاضى و حل آنها.
  • ۱۲- الایقاظات فى خلق الاعمال و افعال العباد؛ در کلام و فلسفه‏
  • ۱۳- الایماضات و التشریفات فى مسئله الحدوث و القدم؛ شامل مباحث کلامى و فلسفى‏
  • ۱۴- تأویل المقطعات فى اوائل السور القرآنیه؛ در تفسیر
  • ۱۵- رساله تحقیق مفهوم الوجود؛ در حکمت‏
  • ۱۶- تشریق الحق؛ در منطق‏
  • ۱۷- تعلیقات بر اصول کافى؛ که« رواشح السماویه» نیز خوانده مى‏شود.
  • ۱۸- تعلیقات بر من لایحضره الفیه شیخ صدوق( ره)
  • ۱۹- تقدمه تقویم الایمان‏
  • ۲۰- التقدیسات؛ در حکمت الهى که به نام« عرض التقدیس» نیز خوانده مى‏شود.
  • ۲۱- تقریظ بر شرح تقویم الایمان میر سید احمد عاملى‏
  • ۲۲- تقویم الایمان‏
  • ۲۳- رساله توحید
  • ۲۴- التولّى و التبرى‏
  • ۲۵- الجذوات؛ در حکمت. این کتاب به فارسى و در توضیح علت عدم احتراق موسى( ع) در هنگام احتراق کوه طور تألیف شده است.
  • ۲۶- الجمع و التوفیق بین رأى الحکمیین فى حدوث العالم؛ در حکمت‏
  • ۲۷- الجنه الواقعه و الجنه الباقیه‏
  • ۲۸- جواب امیرابوالحسن فراهانى‏
  • ۲۹- جواب السئوال فى تنازع الزوجین فى قدر المهر و تصدیق وکیل الزوجه للزوج، که بحثى فقهى است.
  • ۳۰- جیب الزاویه؛ در علم مثلثات. امروز آن را سینوس مى‏نامند.
  • ۳۱- حاشیه بر استبصار شیخ طوسى‏
  • ۳۲- حاشیه بر الهیات شفا تألیف ابن سینا
  • ۳۳- حاشیه بر تقویم الایمان‏
  • ۳۴- حاشیه جمع و توفیق بین رأى الحکیمین‏
  • ۳۵- حاشیه بر حاشیه شرح تجرید که ظاهراً حاشیه بر حاشیه خفرى بر تجرید الاعتقاد است‏
  • ۳۶- حاشیه بر رجال کشّى در علم رجال‏
  • ۳۷- حاشیه بر شرح مختصر الاصول عضدى در علم اصول فقه‏
  • ۳۸- تعلیقاتى بر صحیفه سجادیه‏
  • ۳۹- تعلیقاتى بر کافى کلینى( ره)
  • ۴۰- حاشیه بر مختلف الشیعه علامه حلّى در فقه‏
  • ۴۱- الحبل المتین؛ در حکمت‏
  • ۴۲- الحرز الحارز
  • ۴۳- خطبه نکاحیه‏
  • ۴۴- خطبه جمعه و جماعت‏
  • ۴۵- خلسه الملکوت؛ در حکمت‏
  • ۴۶- خلق الاعمال‏
  • ۴۷- خُلیعه‏
  • ۴۸- درّه البیضاء
  • ۴۹- دوازده امام‏
  • ۵۰- دیوان اشراق؛ مجموعه اشعار میر به فارسى و عربى و به آن دیوان میرداماد نیز گفته مى‏شود.
  • ۵۱- ردّ اثبات الواجب‏
  • ۵۲- رساله‏اى در ابطال زمان موهوم‏
  • ۵۳- رساله فى الجبر و التفویض؛ در علم کلام‏
  • ۵۴- رساله فى صیغ العقود؛ در فقه‏
  • ۵۵- رساله فى فنون العلم و الصناعات‏
  • ۵۶- رساله فى المنطق‏
  • ۵۷- الرضاعیه؛ که به نام ضوابط الرضاع نیز خوانده مى‏شود.
  • ۵۸- السبع الشداد
  • ۵۹- سدره المنتهى‏
  • ۶۰- شارع النجاه در فقه‏
  • ۶۱- شرح حدیث انما الاعمال بالنیّات‏
  • ۶۲- شرح حدیث تمثیل علىّ سوره التوحید
  • ۶۳- شرح نجات ابن سینا
  • ۶۴- شرعه التسعیه؛ در حرمت به نام یاد کردن از حضرت قائم( عج) در زمان غیبت‏
  • ۶۵- الصراط المستقیم فى ربط الحادث بالقدیم؛ که کتابى مبسوط در حکمت است‏
  • ۶۶- صلوه الجمعه؛ در فقه‏
  • ۶۷- علم الواجب؛ در حکمت‏
  • ۶۸- قانون العصمه
  • ۶۹- القبسات، در حکمت‏
  • ۷۰- قضا و قدر
  • ۷۱- قضبات‏
  • ۷۲- اللوامع الربانیّه فى رد شبه النصرانیه
  • ۷۳- مخزن الاسرار؛ به نظم و در مباحث دینى و فلسفى است‏
  • ۷۴- المناهج السّویّه‏
  • ۷۵- میزان التقادیر
  • ۷۶- نبراس الضیاد فى تحقیق معنى البداء
  • ۷۷- الوضوء و الصلوه
  • ۷۸- خله الملوک‏
  • ۷۹- حاشیه بر رجال شیخ طوسى در علم رجال‏
  • ۸۰- حاشیه بر رجال نجاشى در علم رجال‏
  • ۸۱- رساله سدره المنتهى؛ در تفسیر
  • ۸۲- رساله‏اى در اغلاط بهایى‏
  • ۸۳- جواب استفتائات بیشمار

 

و نامه ‏هایى به اسعدالدین محمد پادشاه روم؛ اعتمادالدوله عباسى، شریف مکّه و مولى عبداللّه شوشترى.

میرداماد بر نوشته ‏هاى خود حواشى بسیارى زده به طورى که در بعضى از آنها حواشى به اندازه اصل متن یا بیشتر از آن مى‏باشد.

از ویژگى‏هاى آثار میرداماد در حکمت اسلوب بسیار دشوار آن است و دشوارى سبک نگارش و اسلوب تألیف بر مشکل فهم مطلب افزوده است. نقل شده است که ملاصدرا شاگرد میر، وى را در خواب دید و از او سؤال کرد:« با این‏که مذهب من- در حکمت- از مذهب شما جدا نیست چرا مردم مرا تکفیر کردند اما شما را تکفیر نکردند؟» میرداماد در جواب گفت:« زیرا من مطالب حکمت را چنان نوشته ‏ام که علما از فهم آن عاجزند و غیر از اهل حکمت کسى آن را نمى‏ تواند بفهمد ولى تو مطالب حکمت را مبتذل کردى و به نحوى بیان کردى که اگر ملا مکتبى هم کتابهاى تو را ببیند مطالب آن را مى ‏فهمد. براى همین است که تو را تکفیر کردند و مرا تکفیر نکردند.»

دلیل این‏که میرداماد مباحث حکمت را با اسلوبى دشوار و غامض مى ‏نوشته دو امر مى‏تواند بوده باشد: اول همان که در نقل بالا آمده است. یعنى ترس از تکفیر کج‏فهمان و تحجّرگرایان؛ احتمال دوّم و قویتر آن است که وى با توسّل به این روش قصد آن داشت که مطالب حکمت و دقایق معرفت از دسترس افکار منحرف بدور باشد. وى بر این امر بسیار مصرّ بوده به‏طورى که براى قبول حضور شاگردى در حلقه درسش با او گفتگو مى‏کرده است.

مرحوم میرداماد در پیگیرى این سبک و روش تا آنجا پیش رفت که امروز فهم تألیفات او در حکمت براى علما نیز مشکل است و به همین جهت نیز کتب و نظرات وى مهجور مانده است. در هر صورت خداوند متعال نیّت مؤمن را از عملش بیشتر دوست دارد. 

 

 

 

صفات اخلاقى:

حکیم فرزانه، مرحوم میرداماد علاوه بر آن‏که در حکمت نظرى یگانه دوران خویش بود و در تاریخ فلسفه و حکمت، حکیم برجسته‏ اى به شمار مى ‏آید در حکمت عملى و اخلاق نیز فردى ممتاز و داراى مقاماتى والاست. اکنون بجاست به بیان برخى از صفات اخلاقى و ملکات شایسته انسانى وى بپردازیم.

الف) زهد و تقوى:

آن حکیم بلندمرتبه بر همراهى حکمت نظرى با تهذیب اخلاقى بسیار تأکید داشت و حکمت بدون تهذیب را نه تنها مفید نمى‏دانست بلکه باعث گمراهى و ضلالت مى‏دید و خود نیز در این زمینه نمونه بود. وى به دستورات و فرایض دینى به عنوان آداب سیر و سلوک بسیار اهمیّت مى‏داد و به آن سخت پایبند بود. او به معناى تمام کلمه عالمى باتقوا و پرهیزگار بود. به قرآن علاقه‏اى عمیق داشت. گویند بسیار قرآن مى‏ خواند، به طورى‏که در هر شب نیمى از قرآن را تلاوت مى ‏کرد.

میرداماد زاهدى به تمام معنا بود. در کتاب غررالحکم از امام على( ع) روایت شده است که فرمود:« همانا زهد، کوتاه کردن آرزوها و خواسته‏ هاى نفس، و خالص گرداندن تمامى اعمال- براى خدا- است». مى ‏گویند بیست سال از میرداماد کار مباح سرنزد. به این معنا که هیچ یک از امور جایز را به‏ جا نمى ‏آورد مگر آن‏که به حد ضرورت و وجوب مى‏ رسید. آن اندازه مى‏ خوابید که براى پرداختن به کارهایش تجدید قوا کرده باشد و در پى استراحت برنمى ‏آمد مگر آن که دیگر قادر به فعالیت‏هاى دیگرش نباشد. غذا به گونه و اندازه‏اى مى‏خورد که توان تحقیق و کارهاى دیگرش را داشته باشد و جز به این خاطر به خوراک رونمى ‏آورد. این امر در تمام افعال و اعمال و حرکات وى جارى و حاکم بود.

 

 

ب) نفى حسادت، امتحانى بزرگ:

یکى از مطالبى که از سجایاى اخلاقى میرداماد حکایت مى‏کند رابطه دوستانه او با فقیه و عالم برجسته معاصر خود شیخ بهایى( ره) است. میرداماد و شیخ بهایى دوستان نزدیک و صمیمى بوده ‏اند و دوستى بین این دو عالم بلند مرتبه معاصر به‏ گونه ‏اى بوده که در میان علماى هم‏ عصر کمتر دیده شده است.

با وجود مقام بالاى علمى آن دو بزرگوار و موقعیت و منزلت آنان نزد شاه عباس، در این دوستى صمیمانه خللى پدید نیامد. در زندگى عالمى برجسته که داراى موقعیّت اجتماعى والا است این امتحان بزرگى است که در مقابل عالم همتاى عصر خویش چگونه عمل خواهد کرد. امتحانى که حکیم وارسته ما نزد خداوند سربلند و موفق از آن بیرون آمد.

دراین‏باره ماجرایى نقل شده است که علاوه بر حکایت کردن از دوستى و صمیمیت بین آن دو عالم برجسته نشان دهنده دورى از دنیاطلبى و مقام‏ خواهى و نمایانگر نفى حسادت در وجود آن بزرگواران آن هم در جایگاهى حساس و لغزنده است.

ماجرا بدین قرار بود: روزى شاه عباس صفوى براى رفتن به منطقه ‏اى خوش آب و هوا سوار بر اسب مى‏ رفت مرحوم شیخ بهایى و مرحوم میرداماد نیز همراه اردوى شاه بودند- بسیار اتّفاق مى ‏افتاد که آنان در سفرها همراه شاه بودند.

میرداماد درشت اندام و تنومند بود به خلاف او شیخ بهایى جثه ‏اى لاغر و نحیف داشت. شاه ‏عباس تصمیم گرفت که دوستى و صمیمیت آن دو را آزمایش کند. به همین خاطر نزد میر آمد. اسب میرداماد در عقب همراهان شاه حرکت مى ‏کرد و از وجنات آن رنج و زحمتى که به خاطر سنگینى سوار مى‏ کشید آشکار بود، حال آن‏که مرکب شیخ بهایى به راحتى و چالاکى حرکت مى ‏کرد گویى که مى ‏رقصید.

شاه به میر گفت:« به این شیخ نگاه نمى ‏کنید که چگونه در حرکت با اسبش بازى مى ‏کند و در بین مردم مانند جناب شما مؤدب و متین و با وقار حرکت نمى‏ کند؟»

میرداماد در جواب شاه گفت:« اى شاه! اسب شیخ ما به خاطر خوشحالى و شعف از این‏که چنین کسى بر او سوار است نمى ‏تواند در رفتن تأنّى داشته باشد. آیا نمى ‏دانى که چه کسى بر آن سوار است؟»

شاه این گفتگو را پنهان داشت و پس از مدّتى به شیخ بهایى نزدیک شد و به او گفت:« اى شیخ ما! آیا به آن‏که پشت سرماست نگاه نمى ‏کنى که چگونه بدن او مرکب را به زحمت انداخته و آن را به خاطر چاقى بى ‏نهایت، خسته و رنجور کرده است؟ عالم باید مانند تو مرتاض و نحیف باشد.»

شیخ بهایى گفت:« اى شاه! این‏طور نیست بلکه خستگى ‏اى که بر صورت اسب ظاهر شده به خاطر ناتوانى آن از حمل کردن کسى است که کوه‏هاى پابرجا، با وجود صلابتشان از حمل او عاجز و ناتوانند.»

 

 

ج) استاد کامل:

حکیم فرزانه و عارف یگانه مرحوم میرداماد استادى کامل به تمام معناى کلمه بود. هدف او از تعلیم و تعلّم حکمت، تنها انتقال مفاهیم و اصطلاحات نبود. وى از آموختن حکمت کمال روحى و سیر به مقامات بالاى معنوى را منظور داشت و همین امر در نحوه‏ى تعلیم و رفتار با شاگردانش تأثیر گذاشته بود.

به همین سبب قبل از آن که طلبه ‏اى را در محضر درس خود بپذیرد با او گفتگو مى ‏کرد. چیزهایى از او مى‏ پرسید و او را مى ‏آزمود، این مطلب مغایر با روش تدریس اساتید آن عصر بود چون استادان محصلى را که براى درس خواندن آماده شده بود نمى ‏آزمودند. بلکه ضمن درس به میزان معلوماتش پى مى‏ بردند و اگر مى‏ فهمیدند که معلومات او آن‏قدر نیست که از درس آنها استفاده کند او را نزد استاد دیگرى که مقدمات را تدریس مى‏ کرد مى‏ فرستادند.

میرداماد در خارج از درس نیز به گفتگو و راهنمایى شاگردانش مى‏ پرداخت. این ارتباط معنوى در توجه استاد به سیر روحى و فکرى محصل امروز در حوزه ‏هاى علمیه ما منسوخ شده و کمتر به آن توجّه مى شود. در حالى که آنچه در تعلیم و تعلّم، بخصوص در حوزه ‏هاى دینى، اهمیّت دارد همانا رشد روحى و سیر معنوى به همراه تعلیم است نه صرفاً انتقال برخى اصطلاحات و مفاهیم.

در این‏باره ماجراى اوّلین جلسه شرکت ملاصدرا، شاگرد برجسته میر، در درس وى ماجرایى الهام ‏بخش و آموزنده است. در کتاب« ملاصدرا فیلسوف و متفکّر بزرگ اسلامى» این واقعه چنین آمده است:

« آن روز ملاصدرا، که جوانى بیش نبود، هنگام عصر که موقع تدریس میرداماد بود در مدرسه حاضر شد سپس نزدیک استاد شد. سلام گفت و خود را معرفى کرد و از استاد خواست که وى را در محضر درس خویش بپذیرد و از علوم برخوردار کند. میرداماد در آن موقع مردى جوان بود و هر کس او را مى ‏دید، حیرت مى ‏کرد چگونه مردى به آن جوانى در مدرسه خواجه، مدرّس حکمت شده است.

میرداماد بعد از این‏که از جوان شیرازى شنید که قصد دارد نزد او حکمت تحصیل کند. پرسید:« اى محمّد آیا تو براى تحصیل حکمت آماده هستى؟»

ملاصدرا گفت:« بلى».

میرداماد گفت:« آیا مى‏دانى که براى چه مى ‏خواهى حکمت را تحصیل کنى؟»

جوان شیرازى گفت:« براى این که اهل معرفت شوم.»

میرداماد پرسید»« چرا مى‏ خواهى اهل معرفت شوى؟»

محمّد از سؤال مزبور حیرت نمود و گفت:« براى این‏که انسان اگر معرفت نداشته باشد ارزش ندارد.»

میرداماد گفت:« امروز من راجع به فایده حکمت صحبت خواهم کرد. در جلسه درس حاضر شو و آنچه مى‏گویم بشنو و آن‏گاه فکر کن که آیا مى‏توانى حکمت بیاموزى یا نه؟»

ملاصدرا گفت:« اطاعت مى‏کنم و در جلسه درس حاضر خواهم شد.»

بعد از این که درس شروع شد استاد جوان گفت:« من در گذشته گفتم که منظور طالب علم از تحصیل حکمت چه باید باشد و امروز به مناسبت این‏که دوستى جدید پیدا کرده ‏ایم که از شیراز آمده و مى‏ خواهد تحصیل کند آن موضوع را به ‏طور دیگرى مى ‏گویم. منظور از تحصیل حکمت باید عمل کردن به آن باشد و عمل کردن به حکمت مستلزم این است که در درجه اوّل خود را پاک کنیم تا بتوانیم به مقامات بالا برسیم- حکمت عملى-».

پس از اداى مقدمه‏اى مستوفا در این‏باره میرداماد بحث آن روز را که راجع به نظر افلاطون در باب علم بود مطرح کرد. بعد از آن که درس خاتمه یافت و طلاب مدرسه خواجه مباحثه را آغاز کردند، میرداماد جوان شیرازى را فراخواند و از طلاب کناره گرفت. او را با خود به سوى حوض مدرسه برد و در کنار حوض نشست و به ملاصدرا گفت بنشیند. پس از این که محمّد بن ابراهیم نشست میرداماد گفت:« اى محمّد! من امروز گفتم کسى که مى‏خواهد حکمت را تحصیل کند باید حکمت عملى را تعقیب نماید و اینک به تو مى‏گویم که حکمت عملى در درجه اوّل دو چیز است: یکى به انجام رسانیدن تمام واجبات اسلام و دوّم پرهیز از هر چیزى که نفس بوالهوس براى خوشى خود مى‏ طلبد.

به انجام رسانیدن تمام واجبات دین اسلام از این جهت ضرورت دارد که طلبه وقتى واجبات را به انجام مى‏رساند از هر یک نتیجه‏اى مى‏گیرد که به سود اوست. هر دستورى که جزء واجبات دین اسلام مى‏ باشد داراى فایده ‏اى است جسمى یا روحى، و عمل کردن به آنها سبب مى ‏شود که طلبه از نظر جسم و روح براى ادراک حقایق حکمت آماده گردد.

دوم این‏که کسى که مطیع نفس اماره شد و مشغول تحصیل حکمت هم گردید به احتمال قوى از صراط مستقیم ایمان منحرف خواهد گردید و گرفتار بدبینى خواهد شد.

تو هم اى جوان شیرازى اگر خواهان تحصیل حکمت هستى نباید از هواى نفس پیروى کنى و خواهش‏هاى نفس امّاره را برآورى. نفس اماره در آغاز هوسهاى کوچک مى‏کند و بعد از این که هوسهایش برآورده شد، درخواستهاى بزرگ‏تر مى‏کند و کسى که خواهان رسیدن به مرحله کمال است باید از تأمین کوچکترین هوس نفس اماره سرکشى کند و نفس سرکش وقتى دریافت که به هوسهاى او اعتنا نمى‏ کنند از بوالهوسى صرف‏نظر مى ‏کند و دیگر چیزى نمى ‏خواهد و از آن به بعد بر اثر سکوت نفس اماره، وسوسه گناه از بین مى‏رود و چون طالب عمل، مرتکب گناه نمى ‏شود، روحش براى ادراک حقایق حکمت آمادگى پیدا مى‏کند.

این اوّلین دیدار میرداماد با ملاصدرا است و سعى و اهتمام او براى راهنمایى و هدایت شاگردى جوان که تازه در درس او حاضر شده امرى قابل توجه و در خور تأمّل است.

 

 

 

وفات:

میرداماد در اواخر عمر به همراه شاه صفى به زیارت عتبات به عراق عرب مسافرت کرد. در آن زمان عراق عرب در محدوده حکومت صفویان بود. آن بزرگوار در بین راه دچار بیمارى شد به‏ طورى که جمعى او را در جایگاهى بر روى دوش مى ‏بردند. شاه صفى خود سریعتر حرکت کرد و در نجف منتظر ورود میر شد. لیکن حکیم برجسته عصر صفوى در منزل ذى ‏الکفل در نزدیکى نجف اشرف در سن هشتاد سالگى دیده از دنیا فرو بست و به جهان ابدى سفر کرد. سال وفات وى را ۱۰۴۱ ق گفته‏اند.

پیکر آن حکیم الهى را به نجف اشرف آوردند و شاه صفى به همراه سپاه به استقبال جنازه وى از نجف بیرون آمد و پیکر مطهّر او را با کمال احترام به نجف اشرف رسانیدند و در آستانه روضه حضرت على( ع) دفن کردند.

و بدین‏سان دفتر زندگانى حکیمى برجسته و بزرگ در عالم اسلام، بسته شد و بر تاریخ پرافتخار و پندآموز عالمان دین برگى زرّین و تابناک افزوده گشت. روحش با اولیاى خدا قرین باد.

__________________________________________________________

پى‏نوشتها:

۱-( ۱) فوائد الرضویه، ص ۴۱۹؛ تاریخ عالم آراى عباسى، ج ۱، ص ۱۴۶).

۲-( ۲) سال وفات وى را ۱۰۴۱ ق گفته‏اند و سن او در هنگام وفات حدود هشتاد سال بوده بنابراین ولادتش در حدود سال ۹۶۰ ق بوده است).

۳-( ۳) محقق کرکى فقیه نامدار و مرجع برجسته عهد شاه طهماسب صفوى در پایتخت به سر مى‏برد و از موقعیّت اجتماعى و سیاسى بسزایى برخوردار بود. به‏طورى که شاه طهماسب در اواخر عمر، حکومت و احکام حکومتى را به وى تفویض کرد).

بر زادگاه میرداماد در هیچ یک از کتب شرح حال تصریح نشده جز در رساله« شرح حال علما و ادباى استرآباد» تألیف محمد صالح استرآبادى که در عهد ناصرالدین شاه قاجار تألیف شده است. در این رساله منشأ و محل ولادت میرداماد استرآباد گفته شد، لیکن این گفته ظاهراً ناشى از اضافه استرآبادى به نام میرداماد است و صحیح به نظر نمى‏رسد. رجوع شود به رساله شرح حال علما و ادباى استرآباد که در کتاب استرآبادنامه ص ۱۴۰ درج شده است).

۴-( ۴) نقل از فوائدالرضویه، ص ۴۱۹).

۵-( ۵) ریاض العلماء، ج ۵، ص ۴۳).

۶-( ۶) امل الامل، ج ۱، ص ۱۱۷).

۷-( ۷) آنچه درباره آن فقیه جلیل آمده به تمامى برگرفته از کتاب احوال و اشعار شیخ بهایى ص ۱۰- ۲۳ است).

۸-( ۸) امل الامل، ج ۱، ص ۱۱۰).

۹-( ۹) تاریخ عالم آراى عباسى، ج ۱، ص ۱۴۶).

۱۰-( ۱۰) همان کتاب و نیز در ریحانه الادب به این مطلب اشاره شده است که ظاهراً مأخوذ از عالم آراى عباسى است.( ریحانهالادب، ج ۳، ص ۶۸).

۱۱-( ۱۱) محبوب القلوب، نقل از مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۴۲۵).

۱۲-( ۱۲) تاریخ عالم آراى عباسى، ج ۱، ص ۱۴۶).

۱۳-( ۱۳) تاریخ سیاسى و اجتماعى ایران، ص ۲۴۲. در این کتاب نیش قلم گزنده‏اى به سوى علما و قشر عالمان دینى آن عصر وجود دارد. مؤلف کتاب مانند برخى بر این نظریه مردود است که عصر صفوى بخاطر تضعیف تصوف و قدرت‏گیرى فقها عصر انحطاط ادبى و فکرى است. ص ۱۷۲ و ۱۷۳).

۱۴-( ۱۴) ملاصدرا، ص ۱۸، ۴۲ و ۵۷ ملل و نحل علمى بود که در آن راجع به شناسایى اقوام و مذاهب آنها بحث مى شد).

۱۵-( ۱۵) تاریخ فلسفه در اسلام، ج ۲، ص ۴۴۵).

۱۶-( ۱۶) مقدمه منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، ج ۱).

۱۷-( ۱۷) از همین رو بود که ملاصدرا پس از مهاجرت از شیراز به اصفهان، تفسیر و فقه و حدیث را نزد شیخ بهایى و حکمت را نزد میرداماد تحصیل کرد).

۱۸-( ۱۸) ملاصدرا ص ۵۸؛ ریاض العلماء و فوائد الرضویه).

۱۹-( ۱۹) منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، ص ۷).

۲۰-( ۲۰) قصص العلماء، ص ۳۳۳).

۲۱-( ۲۱) این نامه در کتاب شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا ص ۲۲۴ آمده است).

۲۲-( ۲۲) قصص العلماء، ص ۳۳۳).

کتابنامه‏

۱- ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، عبداللّه افندى اصفهانى، تحقیق سید احمد حسینى، انتشارات کتابخانه آیت ‏اللّه نجفى مرعشى( ره).

۲- امل الامل، شیخ حرّ عاملى، تحقیق احمد حسینى، مکتبه الاندلس، بغداد.

۳- قصص العلماء، میرزا محمّد تنکابنى، چاپ دوّم، انتشارات علمیه اسلامیه.

۴- روضات الجنات، محمد باقر موسوى خوانسارى، تحقیق اسداللّه اسماعیلیان، کتابفروشى اسماعیلیان.

۵- اعیان الشیعه، سید محسن امین، قطع رحلى، انتشارات دارالتعارف للمطبوعات.

۶- ریحانه الادب فى تراجم المعروفین بالکنیه و اللقب، محمّدعلى مدرس، انتشارات کتابفروشى خیام.

۷- مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى، قطع رحلى، کتابفروشى اسلامیه و مؤسسه اسماعیلیان.

۸- فهرست مشاهیر ایران، دکتر ابوالفتح حکیمیان، انتشارات دانشگاه ملى ایران.

۹- سلافه العصر فى محاسن الشعراء بکل مصر، سید على خان مدنى، مکتبه الرضویه.

۱۰- تاریخ فلاسفه ایرانى، على اصغر حلبى، چاپ دوّم، کتابفروشى زوّار.

۱۱- احوال و اشعار شیخ بهایى، سعید نفیسى، چاپخانه اقبال، تهران ۱۳۱۶.

۱۲- الشواهد الربوبیه فى مناهج السلوکیه، صدرالدین شیرازى، تعلیق و تصحیح جلال ‏الدین آشتیانى، چاپ دوّم، مرکز نشر دانشگاهى.

۱۳- استرآباد نامه، به کوشش مسیح ذبیحى، چاپ دوّم، انتشارات امیرکبیر.

۱۴- منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، تصحیح و تعلیق جلال ‏الدین آشتیانى، چاپ دوّم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى.

۱۵- ملاصدرا فیلسوف و متفکر بزرگ اسلامى، هانرى کربن، ترجمه ذبیح ‏اللّه منصورى، سازمان انتشارات جاویدان.

۱۶- تاریخ فلسفه در اسلام، میان محمّد شریف، ترجمه فارسى، مرکز نشر دانشگاهى.

۱۷- دیوان میرداماد، به اهتمام میرزا محمود شفیعى، مطبعه سعادت.

۱۸- شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا، جلال ‏الدین آشتیانى، چاپخانه خراسان.

۱۹- میزان الحکمه، محمّد محمدى رى شهرى، چاپ دوم، مکتب الاعلام الاسلامى.

۲۰- فوائد الرضویه، شیخ عباس قمى، کتابخانه مرکزى.

۲۱- تاریخ عالم آراى عباسى، اسکندربیگ ترکمان، کتابفروشى تأیید.

۲۲- تاریخ سیاسى و اجتماعى ایران، ابوالقاسم طاهرى، شرکت سهامى کتابهاى جیبى، چاپ دوّم.

بازدیدها: ۷

زندگینامه محمد بن جریر طبرى‏(۲۲۴-۳۱۰ ه.ق)

محمد بن جریر طبرى‏

نام وى محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب است. بنابر مشهور در اواخر سال ۲۲۴ ه. در آمل مازندران( طبرستان) بدنیا آمد و در آخر روز شنبه ۲۶ شوال سال ۳۱۰ ه. در بغداد از دنیا رفت و او را در روز یکشنبه در خانه‏اش به خاک سپردند.

وى یکى از افراد پر استعداد و داراى نبوغ افراد بشرى است که نمونه کمى در بین انسانها دارند. سر تا پا عشق به علم و دانش بوده و تمام عمر خود را در راه تحصیل آن صرف کرده و حتى به خاطر باز نماندن از تحصیل علم و دانش، همسر اختیار نکرده است.

خود مى‏گوید: من قرآن را در هفت سالگى حفظ کردم و در سن هشت سالگى امام جماعت شدم و در سن نه سالگى شروع به نوشتن اخبار کردم.

وى درباره شدت عشق و علاقه خود نسبت به علم و دانش مى‏نویسد: من در نزد احمد بن حماد دولابى تاریخ مى‏خواندم و هر روز براى این منظور از شهر رى بنزد احمد که در یکى از روستاهاى اطراف رى ساکن بود مى‏رفتم، و بلافاصله از نزد او به رى مى‏آمدم و مانند دیوانگان سر از پا نشناخته، بدرس حدیث محمد بن حمید رازى حاضر مى‏ شدم.

در حالات او نقل شده که روزى به شاگردانش گفت: آیا حاضرید تفسیرى را که نوشته ‏ام بررسى کرده و تحقیق کنید؟ پرسیدند که چه میزان است؟ گفت: سى هزار ورق گفتند: مطالعه و بررسى این مقدار تفسیر عمر زیادى مى‏طلبد. وى به خاطر آنان تفسیر را در سه هزار ورق خلاصه کرد.

وى به خاطر تحصیل علم و دانش اسلامى، چندین بار سفرهاى طولانى انجام داد. در علاقه و اهتمام او به علم و دانش همین بس که یک ساعت به آخر عمرش مانده در حال بیمارى روایتى که از امام جعفر بن محمّد« علیهما السلام» رسیده بود، شنید و چون آن روایت را تا آن زمان نشنیده بود، فورى قلم و دوات خواست و آن را نوشت. وى علاوه بر علوم اسلامى مانند فقه و اصول و تفسیر، در علوم ادبى و فلسفى و حتى در علم طب و ریاضى و هیئت و تاریخ نیز استاد بود.

بدلیل گستردگى ابعاد شخصیتى و فراوانى مباحث تفسیرى طبرى، کتابشناسى آن را در حد ارائه عنوانها و فهرست بندى مطالب، ارائه خواهیم داد. باشد که مورد استفاده پژوهشگران و علاقمندان مباحث تفسیرى، قرار گیرد.

شخصیت طبرى‏

عناوین و فهرستهاى ذیل مى‏توانند نمایانگر شخصیت ایشان در ابعاد مختلف باشند.

الف)- نسب، مولد، وفات و مدفن طبرى

ب)- اوصاف جسمى و ظاهرى طبرى

پ)- شخصیت اخلاقى و اجتماعى طبرى- زهد- قناعت- اخلاص- ورع و تقوى- بزرگوارى- بزرگمنش- آزاد اندیشى- تواضع- عدم قبول هدیه- عدم اشتغال در پست‏هاى دولتى و…

ت) شخصیت علمى و فرهنگى طبرى- مهارتهاى علمى طبرى- مذهب و اجتهاد طبرى( جریریه)- موقعیت طبرى در برابر حنابله- رافضى بودن طبرى- شیعه بودن طبرى- نسبت الحاد به طبرى- نسبت جهمیه به طبرى- آغاز فراگیرى علوم مختلف

ث) اساتید طبرى بیش از ۲۰ استاد وى ذکر شده است، در کوفه، رى مصر، بصره- بغداد- در فقه- در حدیث- در تاریخ- در تفسیر- در قرائت

ج) شاگردان طبرى- بیش از ۳۳ شاگرد معروف براى او ذکر شده است.

چ) سفرهاى طبرى- عراق- سوریه- فلسطین- مصر- هندوستان

خ) منابع بحث‏هاى مربوط به شخصیت طبرى و دیدگاه علما درباره شخصیت او:

۱- البدایه و النهایه ابن کثیر

۲- تاریخ بغداد خطیب بغدادى

۳- تذکره الحفاظ ذهبى

۴- تهذیب الاسماء و اللغات نووى

۵- روضات الجنات خوانسارى

۶- طبقات الشافعیه سبکى

۷- طبقات الفقهاء شیرازى

۸- طبقات عبادى

۹- طبقات القراء ذهبى

۱۰- طبقات القراء ابن الجزرى

۱۱- معجم الادباء یاقوت حموى

۱۲- وفیات الاعیان ابن خلکان

۱۳- الوافى بالوفیات صفدرى

۱۴- سیر اعلام النبلاء الحوفى

۱۵- ظهر الاسلام احمد امین

۱۶- الفهرست ابن ندیم

۱۷- طبقات المفسرین سیوطى

۱۸- طبقات المفسرین داوودى

۱۹- تاریخ الادب العربى بروکلمان ترجمه عبد الحلیم نجار

۲۰- تاریخ التراث العربى سزگین ترجمه محمود فهمى حجازى

۲۱- کیهان اندیشه شماره ۲۵ ویژه نامه طبرى مقاله آقاى رسول جعفریان

۲۲- کیهان اندیشه شماره ۲۸ ویژه‏نامه قرآن مقاله آقاى عقیقى بخشایشى

۲۳- المفسرون حیاتهم و منهجهم محمد على ایازى

۲۴- دانشنامه و قرآن پژوهى ج ۲ ذیل کلمه طبرى

۲۵- التفسیر و المفسرون دکتر ذهبى

۲۶- مقدمه چاپ جدید کامل تفسیر طبرى ۱۳ مجلد دار الکتب العلمیه.

۲۷- ابن جریر الطبرى و منهجه فى التفسیر محمد بکر اسماعیل فصل اوّل

۲۸- الامام الطبرى دکتر محمد الزحیلى فصل اول

۲۹- یادنامه طبرى( به مناسبت بزرگداشت یکهزار و یکصدمین سالگرد و درگذشت طبرى) مقاله دکتر محمد باقر حجتى فصل اول

۳۰- مقدمه مترجم در ترجمه تفسیر طبرى ج ۱ آقاى محمد باقر خالصى

۳۱- مقاله: شناسائى برخى از تفاسیر عامه، تفسیر طبرى، آقاى محمد على مهدوى‏راد نشریه حوزه شماره ۲۴ دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم

۳۲- خلاصه عبقات الانوار ج ۶( احوال و آثار محمد ابن جریر طبرى)

۳۳-« فهرست مشاهیر ایران» ج ۲

۳۴- السیره و التاریخ دکتر عبد الرحمن حسین العزاوى.

ح) تألیفات طبرى:

نوشته‏ اند که طبرى در چهل سال از زندگى خود روزى ۴۰ ورق مطلب مى‏نوشت. و مى‏گویند از زمان بلوغ تا پایان عمر هشتاد و شش ساله‏اش بطور متوسط روزى ۱۴ صفحه تألیف کرده است.

آثار طبرى‏

آثار طبرى را مى‏توان در چهار دسته تقسیم‏ بندى نمود.

 آثار چاپ شده طبرى

آثار خطى موجود طبرى

آثار مفقود طبرى

آثار منسوب به طبرى

آثار چاپ شده طبرى‏

۱- کتاب اختلاف الفقهاء( آراء فقهاى اربعه)

۲- تاریخ طبرى

۳- تفسیر طبرى

۴- کتاب صریح السنه

آثار خطى موجود در کتابخانه ‏ها

۱- کتاب تهذیب الآثار

۲- کتاب حدیث الهیمان

۳- کتاب رساله البصیر فی معالم الدین

۴- کتاب العقیده

۵- کتاب القراءات‏

آثار ناپدید شده طبرى‏

۱- کتاب اختلاف علماء الامصار فى احکام شرایع الاسلام

۲- کتاب اختیار من اقاویل الفقهاء

۳- کتاب آداب القضاه و المحاضر و السجلات

۴- کتاب آداب المناسک

۵- کتاب الآدر فى الاصول- کتاب الاعتذار

۷- کتاب امهات الاولاد

۸- کتاب آداب النفوس

۹- کتاب بسیط القول فى احکام شرایع الاسلام

۱۰- کتاب البیان عن اصول الاحکام

۱۱- کتاب الخفیف فى احکام شرایع الاسلام( مختصر کتاب اللطیف)

۱۲- کتاب الدلاله على النبوه

۱۳- کتاب ذیل المذیل( تاریخ الرجال المسمى بذیل المذیل)

۱۴- کتاب الرد على ابن عبد الحکم فى ردّه على مالک

۱۵- کتاب الرد على ذى الاسفار

۱۶- کتاب الزکاه

۱۷- کتاب الشّرب

۱۸- کتاب الشروط او کتاب امثله العدول

۱۹- کتاب الشهادات

۲۰- کتاب الصلاه

۲۱- کتاب طرق الحدیث

۲۲- کتاب الطهاره

۲۳- کتاب عباره الرؤیا

۲۴- کتاب العدد و التنزیل

۲۵- کتاب الفتوى

۲۶- کتاب فضائل ابى بکر و عمر

۲۷- کتاب فضائل العباس

۲۸- کتاب فضائل على بن أبیطالب« علیه السلام»

۲۹- کتاب اللباس

۳۰- کتاب اللطیف فى احکام شرایع الاسلام

۳۱- کتاب مختصر الفرائض

۳۲- کتاب فردوس الحکمه

۳۳- کتاب فى القیاس

۳۴- کتاب مختصر مناسک الحج

۳۵- کتاب مراتب العلماء

۳۶- کتاب المسترشد

۳۷- کتاب مسند ابن عباس

۳۸- کتاب المسند المجرد

۳۹- کتاب الموجز فى الاصول

۴۰- کتاب الوصایا

۴۱- کتاب الوقف

آثار منسوب به طبرى‏

۱- کتاب تاریخ صنعاء

۲- کتاب بشاره المصطفى( فى سبه عشر جزءا)

۳- کتاب حدیث الطیر

۴- کتاب الرد على الحرقوصیه

۵- کتاب الرمى بالنشاب‏

 

 

ترجمه تفسیر طبرى‏

« ترجمه تفسیر طبرى»، تفسیرى کهن از قرآن به فارسى، تألیف گروهى از علماى ماوراءالنهر در نیمه دوم قرن چهارم است. این کتاب باآنکه از نظر ساختار و واژگان، ارزشى هم‏سنگ با شاهنامه فردوسى در ادب فارسى دارد، به عللى مهجور مانده است.

مقدمه کتاب ثابت مى‏کند که این اثر، اگر نخستین تفسیر فارسى نباشد، از نخستین ترجمه‏هاى رسمى قرآن است. بنا به گزارش مذکور در ترجمه تفسیر طبرى( ج ۱، مقدمه، ص ۵)، منصور بن نوح سامانى( حک: ۳۵۰- ۳۶۶)، از علماى ماوراءالنهر نخستین بار درباره جواز به فارسى برگرداندن این کتاب استفتا کرد و ایشان- که گویا هجده یا نوزده تن بودند، گفتند که خواندن و نوشتن تفسیر قرآن به فارسى براى کسى که عربى نمى‏داند رواست. این پشتوانه دینى و علمى و نیز اعتبار ادبى کتاب موجب شد که ترجمه آن انتشارى گسترده یابد و اینک کمتر کتابى به فارسى مى‏شناسیم که این اندازه نسخه از آن به‏جا مانده باشد.

مقدمه کوتاه کتاب، اگر چه منبعى مهم و منحصربه‏فرد است، چندان قابل اعتماد نیست. آنچه به چاپ رسیده، ترکیبى از دو نسخه گلستان و پاریس است و بى‏تردید ناسخان در آن تغییراتى داده‏اند. اشکال عمده بر سر کلمات« تفسیر» یا« ترجمه» کتاب به فارسى است؛ اگر« تفسیر» در معناى امروزى به کار رود، موجب نارسایى در متن مقدمه مى‏شود؛ زیرا نوشتن تفسیر قرآن به فارسى هیچ منعى نداشته است و شاید پیش از آن هم تفسیرهایى به فارسى نوشته بوده‏اند؛ اما اگر کلمه تفسیر به معناى« ترجمه» گرفته شود، این عنوان مفهوم مى‏یابد؛ زیرا پیوسته انبوهى از فقیهان، ترجمه قرآن را به زبان دیگر ناروا و بلکه حرام مى‏دانستند؛ ازاین‏رو امیر سامانى براى ترجمه به فتواى همه فقیهان ماوراءالنهر نیاز داشت.

لفظ ترجمه پنج بار در این مقدمه به کار رفته و گویى بیشتر به معناى امروزى آن آمده است؛ به‏ویژه در آغاز مقدمه که سخن از آوردن کتاب طبرى و ترجمه آن به فارسى است؛ اما این امر از تحریفات ناسخان است؛ زیرا کلمه ترجمه در قرن چهارم و ابتداى قرن پنجم منحصرا در معانى شرح و بیان و توضیح و گاه تلخیص به کار مى‏رفته است( براى تفصیل، ر. ک: آذرنوش، ۱۳۷۵ ش، ص ۵۲- ۶۰؛ همو، ۱۳۷۰ ش، ص ۵۵۵- ۵۶۰).

 

دو دلیل عمده بر اثبات این مدعا وجود دارد:

۱. در این کتاب، هر جا که تفسیر و ذکر داستان‏ها و قصص انبیا آمده، با عنوان« ترجمه سوره» آمده که ۹۲ بار تکرار شده است. هرگاه متن قرآن را با وسواس و دقت ترجمه کرده ‏اند، آن را فقط« سوره» نامیده ‏اند؛ مگر هفت بار که به آن ترجمه‏ها عنوان« تفسیر» داده‏اند.

۲. در ترجمه بسیار دقیق حىّ بن یقظان ابن سینا، در سراسر کتاب، هر جا سخنان ابن سینا کاملا ترجمه شده، قطعه را با« تفسیرش» آغاز کرده‏اند و هر جا تفسیر آن سخنان آمده، عنوان« شرحش» دارد( براى شواهد و دلایل دیگر، ر. ک: آذرنوش، ۱۳۷۰ ش، ص ۵۵۶- ۵۵۷).

اگر لفظ ترجمه در مقدمه کتاب نابجا یا به معناى تفسیر به کار رفته باشد، این کتاب ترجمه تفسیر طبرى؛ یعنى ترجمه« جامع البیان» نمى‏تواند باشد؛ زیرا با مقایسه داستان‏ها و روایات بسیارى در این دو کتاب، درمى‏یابیم که میان آن دو هیچ شباهتى وجود ندارد و وجه اشتراکشان همان وجه اشتراک همه تفاسیر است( براى تفصیل، ر. ک: آذرنوش، ۱۳۷۵ ش، ص ۵۰- ۵۴؛ همو، ۱۳۷۰ ش، ص ۵۵۱- ۵۵۵).

همچنین مؤلفان این تفسیر- که بهتر است آن را« ترجمه و تفسیر رسمى» بخوانیم- بارها به استفاده از آثار طبرى( تفسیر طبرى و تاریخ طبرى) اشاره کرده‏اند؛ مجموعا سیزده بار به او ارجاع داده شده و در چهار مورد چنان است که گویى به‏راستى تفسیر طبرى را ترجمه کرده‏اند؛ اما گاه خود عبارت این پندار را نقض مى‏کند؛ مثلا در داستان خضر مى‏گویند که ابن مقفع و اصمعى آن حکایت را در کتاب سِیَر آورده‏اند؛ اما طبرى در این کتاب آن را به وجه دیگرى نقل کرده و ما این را از کتاب سِیَر بیرون آورده‏ایم( طبرى، ج ۲، ص ۴۰۰). در مجموع مى‏توان گفت که این اثر نه ترجمه تفسیر طبرى و نه کتاب معیّن دیگرى است، بلکه دو اثر طبرى: تاریخ و تفسیر، از منابع اصلى مؤلفان بوده و درعین‏حال ایشان از کتاب‏هاى متعدد دیگرى نیز بهره گرفته ‏اند.

نکته مهم دیگر آنکه مؤلفان کتاب ظاهرا هیچ‏گاه منابع خود را دقیقا ترجمه نمى‏کرده‏اند، بلکه مفهوم روایت یا داستان را گرفته، به میل خود بازنویسى مى‏کرده‏اند. حبیب یغمایى، مصحح کتاب، هنگام چاپ آن در ۱۳۳۹ ش، سیزده نسخه( تقریبا همه ناقص) را شناسایى کرده بود( طبرى، ج ۱، مقدمه یغمائى، ص ۶- ۱۱)، بااین‏ همه، هنوز نسخه ‏هاى متعدد دیگرى در ایران و خارج از ایران موجود است، اما چون همه آنها ناقصند و آغاز و انجامشان افتاده است و چون ناسخان متن را غالبا دست‏کارى کرده ‏اند، بازشناسى آنها آسان نیست( براى نمونه‏هایى از آنها، ر. ک: آذرنوش، ۱۳۷۵ ش، ص ۶۳، ۶۹، ۷۳). هیچ‏یک از این نسخه‏ها بیانگر متن کهن تدوین‏شده در ماوراءالنهر نمى‏تواند باشد.

واژگان کهن و سرشار از معنى، اسلوب ساده و بى‏پیرایه، اما مطمئن و قائم‏به‏ذات، این کتاب را اثرى دل‏انگیز و کم‏مانند در ادبیات فارسى کرده است. استوارى نثر کتاب نشان مى‏دهد که نثر درى در قرن چهارم به‏ قدرى توان یافته بوده که توانسته از عهده ترجمه کلام معجز و شرح حکایات و روایاتى که با سنّت‏هاى باستانى‏اش بیگانه بوده، برآید. شیوه بیان و نحوه جمله ‏پردازى در آن به ‏کلى با نثر ترجمه‏ هاى قرآنى متفاوت است؛ عبارات غالبا کوتاهند و جمله‏هاى مرکّب نیز اغلب از دو فراگرد تشکیل یافته‏اند. گویى ذهن نویسندگان هنوز به جملات مرکّب پیچ‏درپیچ خو نگرفته بوده است، اما ارکان جمله، متعلقات نهاد و گزاره به‏شیوه یگانه‏اى نظام نیافته ‏اند؛ در برخى جاها، عبارات به فارسى دوران متأخر شبیهند و هر کلمه و ترکیب با نقش دستورى خود، تقریبا در همان جایى قرار گرفته که خواننده امروزى انتظار دارد. از سوى دیگر، با انبوهى متن مواجهیم که در آنها ترکیب جمله، به‏شیوه دیگر است؛ گاه قیدها و متمم‏ها به آخر جمله انتقال یافته‏اند که معمول‏ترین شیوه است.

همچنین گاه جمله به ترتیبى شگفت( فعل+ فاعل+ مفعول+ قید) نظام یافته است. این ساختار- که در همه متون قرن چهارم دیده مى‏شود- بى‏تردید تحت تأثیر زبان عربى بوده است که مبدأ همه آثار آن قرن است. این ساختارها در همه نسخه‏هاى کتاب یکسان نیست. گاه یک عبارت با ذوق فارسى و گاه با نحو عربى هم‏ساز گشته است؛ ازاین‏رو تا هنگامى که تاریخ نگارش نسخه‏ها تعیین نشده، نمى‏توان درباره تحول جملات نظر قاطع داد. این پریشانى در واژگان کتاب نیز مشهود است؛ مثلا در بخش‏هایى بلند، هرگز الفاظ« ایدر، ایدون، ایدون، همى و…» به کار نرفته و در قطعاتى دیگر مکرر آمده است( براى تفصیل بیشتر، ر. ک: آذرنوش، ۱۳۷۵ ش، ص ۲۵- ۳۲؛ صباغیان، ص ۵۸۷ به بعد؛ تقى‏زاده طوسى، ص ۵۶۱ به بعد؛ محقق، ص ۷۳۷ به بعد).

شیوه کار در این کتاب چنین است که نخست، تعدادى از آیات را، جدا از تفسیر، ترجمه کرده‏اند و به دنبال آن، تفاسیر و بیشتر حکایات مربوط به آن را آورده‏اند؛ بدین‏سان قرآن کریم، ترجمه‏اى مستقل یافته است. نثر این ترجمه، با نثر متن کتاب، کاملا تفاوت دارد؛ زیرا اگرچه مترجمان، مؤیّد به فتواى فقیهان بوده‏اند، در برابر متن مقدّس قرآن کریم چنان دچار تزلزل شده‏اند که یکباره زبان معمول خود را فرو نهاده ‏اند و بر حسب نحو قرآنى، جملاتى ساخته ‏اند که هیچ‏گاه در فارسى به کار نرفته است؛ به ‏عبارت‏ دیگر، به گام اول ترجمه که معادل ‏یابى و واژه ‏پردازى است، بسنده کرده ‏اند. شیوه نگارش آنان نیز پرمعناست؛ زیرا برخلاف آنچه در متن چاپى دیده مى‏ شود، ظاهرا مترجمان هیچ‏گاه ترجمه قرآن را جدا از متن قرآن نقل نمى‏کرده‏اند، بلکه زیر هریک از واژگان قرآن، معادل آن را مى‏نهاده‏اند و بدین‏سان نشان مى‏داده‏اند که از ترجمه به همین مقدار کفایت کرده‏اند. این شیوه، بى‏تردید رایج‏ترین شیوه ترجمه طى هزار سال بوده است.

اما نکته مهم درباره این تفسیر این است که مترجمان هنگام نقل حکایات و روایات به فارسى، گاه ناگزیر شده‏اند که آیه یا آیاتى از قرآن را نیز ترجمه کنند؛ در این موارد، ترجمه بسیار شیوا، به‏دور از نحو عربى و حتى اندکى آزاد است. مقایسه این ترجمه و آنچه در آغاز تفسیرها آورده‏اند، احوال روانى مترجم را باز مى‏نماید( آذرنوش، ۱۳۷۵ ش، ص ۳۶- ۳۹).

 

در این کتاب، سه‏ گونه معادل ‏گذارى کرده ‏اند:

۱. به کار بردن عین کلمه عربى: این‏گونه کلمات یا معادل فارسى نداشته‏اند یا در فارسى رایج بوده‏اند. این‏گونه لغات در این کتاب بیشتر از چهار یا پنج درصد نیست و برخورد معقول با آنها، به‏عنوان نمونه جمع نبستن به شیوه عربى، مى‏توانست فارسى را از تأثرات ناصواب مصون دارد.

۲. گزینش واژه‏هاى فارسى در مقابل واژه‏هاى عربى: این نوع معادل‏گذارى، گسترشى درخور دارد و شاهکار حقیقى این کتاب بشمار مى‏آید. در انتخاب واژه‏هاى فارسى گویى انطباق دوایر معنایى کلمات عربى- فارسى را گاه چندان ملحوظ نمى‏داشته‏اند و شاید پیش‏زمینه‏هاى فرهنگ زردشتى در واژه‏گزینى بى‏تأثیر نبوده است؛ بدین‏سان مثلا« شیطان» به« دیو» و« جن» به« پرى» تبدیل شد. دو سه قرن طول کشید تا این واژه‏هاى قرآنى در بیشتر آثار فارسى، دوباره به‏صورت عربى به کار رفتند.

۳. گرته‏بردارى یا ترجمه لفظ به لفظ ترکیب‏ها و اصطلاحات عربى: این نوع، در فارسى بسیار رایج بوده است( فرشیدورد، ۱۳۵۵ ش، ص ۶- ۱۴؛ همو، ۱۳۵۸ ش، ص ۱۶۲- ۱۶۶)، اما از آنجا که در قرن‏هاى متمادى دیگران از این کتاب تقلید کرده‏اند، ناچار همان برگردان‏هاى غریب و گاه ناهنجار، در ادب ترجمه و تفسیر فارسى تأثیرى عمیق و بدخیم به‏جا گذاشته است. ترجمه مفعول مطلق‏ها، قیدهاى تمیز، حال و غیره که در سراسر ادبیات کهن و معاصر فارسى به چشم مى‏خورد، احتمالا زاییده آن شیوه نخستین است.

 

منابع مقاله‏

آذرتاش آذرنوش،« آیا ترجمه تفسیر طبرى به‏راستى ترجمه تفسیر طبرى است؟»، در یکى قطره باران: جشن‏نامه استاد دکتر عباس زریاب خوئى، به کوشش احمد تفضّلى، تهران ۱۳۷۰ ش؛

همو، تاریخ ترجمه از عربى به فارسى: از آغاز تا عصر صفوى، ج ۱، ترجمه‏ هاى قرآن، تهران ۱۳۷۵ ش؛

فریدون تقى‏زاده طوسى،« برخى نکات دستورى و واژگانى در ترجمه تفسیر طبرى»، در یادنامه طبرى، ویرایش محمد قاسم‏زاده، تهران ۱۳۶۹ ش؛

محمد جاوید صباغیان،« زیان ترجمه در ترجمه تفسیر طبرى»، در یادنامه طبرى؛

محمد بن جریر طبرى، ترجمه تفسیر طبرى: فراهم ‏آمده در زمان سلطنت منصور بن نوح سامانى، ۳۵۰ تا ۳۶۵ هجرى، چاپ حبیب یغمائى، تهران ۱۳۶۷ ش؛

خسرو فرشیدورد،« تأثیر ترجمه در زبان فارسى»، فرهنگ و زندگى، شماره ۲۳، پاییز ۱۳۵۵؛

همو، عربى در فارسى، تهران ۱۳۵۸ ش؛ مهدى محقق،«[ درباره‏] ترجمه تفسیر طبرى»، در یادنامه طبرى.

 

مقدمه ترجمه تفسیر طبرى‏ //  حبیب‏ یغمایى

بازدیدها: ۱۲

زندگینامه بهاءالدین محمد بن حسین عاملی«شیخ بهائی»

نام و نسب شیخ بهائى‏

بهاء الدین محمد بن عز الدین حسین بن عبد الصمد بن شمس الدین محمد بن على بن حسین بن محمد بن صالح حارثى همدانى عاملى جبعى، حکیم و فقیه و عارف و منجم و ریاضى‏دان و شاعر و ادیب و مورخ بزرگ دوره‏ى صفویه، در خاندانى دانش‏پرور که معاریف اسلام بوده‏اند و از آغاز در جبل عامل که از آغاز پیدایش مذهب تشیع پناهگاه شیعیان بوده و ناحیه‏ى کوهستانى و خرمى است از لبنان و در شمال شهر صید است و امروز یکى از مراکز مهم شیعیان است، در قریه‏یى بنام جبع یا جباع مى‏زیستند و از نژاد حارث بن عبد الله اعور همدانى (متوفى ۶۵ هجرى قمرى) بودند، بوجود آمد و پرورش یافت پدر شیخ بهائى، عز الدین حسین بن عبد الصمد بن محمد بن حارثى عاملى جبعى از رهبران شیعه و مشایخ بزرک بوده است.

وى از شاگردان و صحابه‏ى پیشواى معروف شیعه زین الدین على بن احمدعاملى جبلى مشهور بشهید ثانى است و هر دو آنان از یک دیار برخاسته‏اند و عز الدین حسین پس از کشته شدن شهید ثانى (۹۶۶ هجرى قمرى) به ایران آمده است.صاحب تاریخ عالم‏ آراى عباسى درباره‏ى عز الدین حسین، چنین مى‏گوید:«شیخ حسین از مشایخ عظام جبل عامل و در جمیع فنون بتخصیص فقه و تفسیر و حدیث و عربیت فاضلى دانشمند بود. و خلاصه ایام شباب و روزگار جوانى را در صحبت شهید ثانى و زنده‏ى جاودانى شیخ زین الدین علیه‏الرحمه بسر برده در تصحیح حدیث و رجال و تحصیل مقدمات اشتهار و کسب کمالات مشارک و مصاحب یکدیگر بوده ‏اند.بعد از آنکه جناب شیخ بجهت تشیع بدست رومیان درجه‏ى شهادت یافت مشارالیه از وطن مألوف بجانب عجم آمده بعز مجالسین مجلس بهشت آئین شاه جنت مکان معزز گردیده منظور انظار عنایات گوناگون گشت.

مراتب عالى فصاحت و اجتهاد او در معرض قبول و اذعان علماء عصر درآمد و در امامت نماز جمعه که بنا بر اختلافى که علماء در شرائط آن کرده‏اند مدت‏هاى مدید متروک و مهجور بود سعى بلیغ بتقدیم رسانیده با جمعى از مؤمنان اقدام مى‏نمود.آخر بمنصب شیخ الاسلامى و تصدى شرعیات و حکومت ملیات ممالک خراسان عموما و دار السلطنه‏ى هرات خصوصا با ایفاى خدمتش مرجوع گشته مدت مدید در آن خطه‏ى دلگشا بترویج شریعت غرا و تنسیق بقاع الخیر آن دیار اقدام نموده با فایده‏ى علوم دینیه و تصنیف کتب و رسائل و حل مشکلات و کشف غوامض و معضلات مى‏پرداخت، تا آنکه شوق بیت اللّه الحرام و ریاضت روضه‏ى سید انام و ائمه‏ى عالى‏مقام صلوات اللّه الملک العلام گریبان‏گیر گشته قاید شوق عنان توجه او را بدان صوب در حرکت آورد.

بعد از استسعاد بدان سعادت عظمى در حین مراجعت، چند روزى در لحساء بحرین رحل اقامت انداخته با فضلاى آن مرزوبوم بسر مى‏برد، تا آنکه در بحرین اجل موعود رسیده کتب‏خانه‏ى حیات را درنوردیده به مطالعه‏ى جریده عالم بقا پرداخت، و خلف صدق مشارالیه که گلشن سراى جهان از وجود شریفش زیب و بها داشت در صغر سن، با والده ماجده بولایت عجم آمد …»

به عقیده صاحب خلاصه الاثر و صاحب سلافه العصر و صاحب مستدرک الوسائل و صاحب خزانه الخیال و صاحب روضات الجنات، وفات عز الدین حسین پدر شیخ بهائى در سال ۹۸۴ هجرى قمرى هنگامى که شصت و شش سال داشته در بحرین اتفاق افتاده است.بطور کلى عز الدین حسین پدر شیخ بهائى در سال ۹۱۸ هجرى قمرى در جبل عامل متولد شد، مدتى صاحب و شاگرد شهید دوم بود و پس از کشته شدن وى در سال ۹۶۶ هجرى قمرى با خانواده‏ى خود به ایران آمد. (در آن زمان شیخ بهائى سیزده سال داشته است.)

زیرا اهل سنت که همسایگان شیعیان جبل عامل بودند بر ایشان تاخته آزار بسیار رسانیدند حتى پیشواى مذهبى آنان زین الدین را کشته بودند و عز الدین حسین مانند دیگر شیعیان پناهگاهى مى‏جست و ایران در دوره‏ى صفویه یگانه محلى بود که شیعیان در آنجا امان داشتند.و چون وى شاگرد شهید دوم بوده از دیارى مى‏آمد که مرکز دیرین شیعیان بود، پیشرفت و شهرت بسیار یافت و مورد توجه سلطان محمد خدابنده پدر شاه عباس بزرک قرار گرفت و پس از چندى مقام شیخ الاسلامى دار السلطنه‏ى هرات بوى تفویض گشت و بعد از مدتى مدید، شوق زیارت خانه‏ى خدا در وى پدیدار گشت بدان صوب حرکت کرد و پس از اجراى مراسم حج به احساء و بحرین رفت و در آنجا مدت هشت روز ماند،و هنگامى که شصت و شش سال و دو ماه از سنش مى‏ گذشت در مصلى که قریه ‏یى از خاک بحرین بود دار فانى را وداع گفت.

در این وقت شیخ بهائى که سى و یک سال از عمرش مى‏گذشت باتفاق مادر خود به ایران بازگشت شیخ بهائى برادرى بنام عبد الصمد داشته که کتاب فوائد الصمدیه که از کتب معروف نحو است بنام وى نوشته شده و برادر بزرگتر شیخ بهائى بوده است. (از دلایل دیگرى که بزرگترى عبد الصمد را نسبت بشیخ بهائى مى‏رساند به عقیده‏ى استاد سعید نفیسى، یکى اینست که عبد الصمد نام جد خود را داشته و بهائى نام پدر جد خود را، و دیگر اینکه وى ده سال پیش از بهائى وفات کرده.)
گویا عبد الصمد در همان زمانى که پدرش در جبل عامل بوده از وى جدا شده به مدینه رفته. و در سفر ایران و بحرین با وى نبوده است.برادر شیخ در سال ۱۰۲۰ هجرى قمرى در اطراف مدینه از دنیا رفته است و جسد وى را بنجف نقل نموده و در همان‏جا به خاک سپرده‏ اند.

بقول صاحب روضات الجنات وى بر شرح اربعین برادرش شیخ بهائى حواشى چندى نوشته است

همسر بهائى

همسر بهائى زنى فقیه و محدث و یگانه دختر زین الدین على معروف بمنشار عاملى بود.
صاحب مستدرک الوسائل مى‏گوید که زنان نزد وى درس مى‏خواندند و پدرش زین الدین على منشار از دانشمندان معاصر شاه طهماسب بود و کتابهاى بسیار داشت‏ که از هند آورده بود و گویند نزدیک چهار هزار مجلد بود، و بیشتر از زندگى خود را در هند گذراند، و چون مرد، دخترش که زن بهائى بود وارث او شد، زیرا که جز یک دختر نداشت.»

شیخ الاسلامى

زین الدین على نزد شاه طهماسب منزلت فراوان داشت، و بهمین جهت مقام شیخ الاسلامى اصفهان بوى واگذار گردید و پس از وى این مقام بشیخ بهائى تفویض گردید.و نیز مسبب مسافرت عز الدین حسین پدر شیخ بهائى به ایران و پیشرفت کار وى در ایران همین زین الدین على بوده است.

 محل و تاریخ تولد و وفات‏

باتفاق نظر کلیه‏ى صاحبان تواریخ معتبر، ولادت شیخ در شهر بعلبک اتفاق افتاده است.بعلبک شهرى آباد و معروف بوده است و یونانیان آن شهر تاریخى را هلیوپولیس‏silopoileH مى‏نامیدند:
این شهر «در زمانهاى گذشته مرکز تمدن یونانى و سپس مرکز تمدن رومى بوده است و از بناهاى رومى قصر بسیار معروفى در آن بوده که هنوز خرابه‏هاى آن در همه‏ى جهان مشهورست و در منتهاى زیبائى و عظمت بوده است،این شهر را در سال ۸۰۳ هجرى قمرى تیمور گورکان گرفت و آن را ویران ساخت و از آن پس دیگر روى آبادانى ندید و خرابه‏ى آن اینک در ۸۰- کیلومترى دمشق باقى است و آن محل در این زمان جزو قلمرو جمهورى لبنان بشمار مى‏رود:» (احوال شیخ بهائى از استاد سعید نفیسى)

و اکنون در آن محل آبادى کوچکى باقى است که در حدود چندین هزار سکنه دارد و در سر راه دمشق بحلب قرار دارد:گویا عز الدین حسین پدر شیخ هنگامى که در جبل عامل اقامت داشته، در سفر شام ببعلبک رفته و بهاء الدین محمد یعنى پسر دوم وى در آن سفر متولد گردیده است:و کسانى نیز مانند ابو المعالى طالوى محل ولادت شیخ را شهر قزوین نوشته‏اند و این نظر کاملا نادر است زیرا به‏طورى‏که مى‏دانیم وى قبل از مسافرت پدرش به ایران متولد شده و هنگامى که به ایران آمده است گویا سیزده سال داشته است،

تاریخ تولد

در مورد تاریخ ولادت شیخ بهائى اقوال مختلف موجود است:
صاحب سلافه العصر که از قدیم‏ترین مآخذ موجود در مورد ولادت شیخ است مى‏گوید که وى نزدیک غروب چهار شنبه، سه روز مانده از ذى‏حجه‏ى سال ۹۵۳ هجرى قمرى متولد گردید:
صاحب خلاصه الاثر تاریخ تولد وى را نزدیک غروب چهار شنبه سه روز مانده از ذى‏حجه سال ۹۵۳ هجرى قمرى نوشته است:
صاحب فردوس التواریخ ولادت ایشان را نزدیک غروب پنجشنبه سیزده روز مانده از محرم سال ۹۵۳ هجرى قمرى ذکر کرده است:
صاحب المطلع الشمس مى‏گوید:
سید على خان در سلافه العصر تعیین کرده غروب روز چهار شنبه ۲۷ ذى‏حجه‏ى- سال ۹۵۳ هجرى قمرى در بعلبک، و بنص ابو المعالى طالوى در قزوین روى داده است: (چنانکه گفته شد این قول که شیخ در قزوین متولد شده است بسیار نادرست است‏)

صاحب منتخب التواریخ ولادت شیخ را روز پنجشنبه ۱۷ محرم سال ۹۵۳ هجرى قمرى ذکر کرده است:بطور کلى آنچه از این اقوال بر مى‏آید، ولادت شیخ در سال ۹۵۳ هجرى قمرى اتفاق افتاده است و در مورد روز و ماه تولد نظر صاحب سلافه العصر از گفته‏هاى دیگران معتبرتر است زیرا وى داناترین فرد باحوال شیخ و نزدیک‏ترین کس بزمان اوست:در این صورت ولادت شیخ نزدیک غروب روز چهارشنبه بیست و هفتم ذى‏حجه‏ى سال ۹۵۳ هجرى قمرى در شهر بعلبک روى داده است.

تاریخ وفات‏

در مورد تاریخ وفات شیخ بهائى نیز اقوال گوناگون موجود است:صاحب تاریخ عالم ‏آراى عباسى که از مآخذ مورد اعتماد است، مى‏گوید که در چهارم شوال سال ۱۰۳۰ هجرى قمرى بیمار شد و هفت روز رنجور بود، تا اینکه شب ۱۱ شوال درگذشت، و چون وى رحلت کرد شاه عباس در ییلاق بود و اعیان شهر جنازه‏ى او را برداشتند و ازدحام مردم به اندازه‏یى بود که در میدان نقش جهان جا نبود که جنازه‏ى او را حرکت دهند، و در مسجد جامع عتیق به آب چاه غسل دادند و علماء بر او نماز گذاردند و در بقعه‏ى منسوب بامام زین العابدین که مدفن دو امامزاده است گذاشتند و از آنجا بمشهد بردند و به وصیت خود او در پائین پا، در جائى که هنگام توقف در مشهد آنجا درس مى‏گفت به خاکش سپردند:

اعتماد الدوله میرزا ابو طالب در تاریخ رحلت وى گفته است:

رفت چون شیخ از این دار فناى

‏ گشت ایوان جنانش مأواى‏

دوستى جست ز من تاریخش‏

گفتمش شیخ بهاء الدین واى‏ (از این جمله بدون همزه‏ى بهاء، عدد ۱۰۳۰ بدست مى‏آید.)

صاحب روضات الجنات مى‏گوید که چون بمرد پنجاه هزار کس بر جنازه‏ى او نماز گذاردند و در تاریخ فوت او گفته‏اند: بى‏سر و پا گشت شرع و افسر فضل اوفتاد. مقصود از بى‏سر و پا گشت شرع اینست که شین و عین از آغاز و انجام شرع مى‏افتد و راء مى‏ماند که ۲۰۰ باشد، و افسر فضل اوفتاد یعنى فاء از آغاز آن ساقط مى‏شود و ضاد که ۸۰۰ و لام که ۳۰ باشد مى‏ماند و روى‏هم‏رفته ۱۰۳۰ مى‏شود.

صاحب کتاب تنبیهات مى‏گوید که سنه‏ى یک‏هزار و سى هجریه مریخ در عقرب راجع شد، بعد از تفکر و تدبر بسیار از ضعف و تباهى حال مشترى در آن وقت بخاطر رسید که شخصى از علماء فوت شود و از آن وهنى بمذهب راه یابد، و چون افضل و اکمل واقعه آن زمان شیخ بهاء الدین العاملى رحمه اللّه بود، ظن فقیر غالب آمد که جناب شیخ الاسلامى رخت حیات از دار فانى بدار باقى خواهد کشید، لا جرم در قصبه‏ى اشرف که از مضافات ولایت مازندرانست این قضیه را بعرض پادشاه ظل اللّه رسانیده و گفتم که در این باب دغدغه بخاطر اشرف نرسد که طالع این دولت قویست و نوعى دیگر نمى‏تواند شد.
از قضا بعد از چهار پنج ماه، حضرت شیخ مریض شده و در عرض یک هفته به رحمت ایزدى پیوست.
صاحب مطلع الشمس مى‏گوید که در چهارم شوال سال ۱۰۳۰ هجرى قمرى مریض گشت و در سه‏شنبه دوازدهم رحلت نمود و جسد شریفش نقل بمشهد شد.
صاحب امل الامل در مورد تاریخ وفات شیخ گوید که از مشایخ خود شنیدم که در سال ۱۰۳۰ هجرى قمرى درگذشت.
صاحب قصص العلماء تاریخ درگذشت وى را دوازدهم شوال سال ۱۰۳۱ هجرى قمرى ذکر کرده است.
صاحب سلافه العصر تاریخ وفات شیخ را دوازده روز مانده از شوال سال ۱۰۳۱ هجرى قمرى نوشته است و در کتاب دیگر خویش موسوم بحدائق الندیه فى شرح الفوائد الصمدیه، در دوازدهم شوال سال ۱۰۳۰ هجرى قمرى ذکر کرده است و ممکن است در چاپ کتاب اول تحریفى شده باشد.
بطور کلى آنچه از این اقوال برمى ‏آید، وفات شیخ در دوازدهم شوال سال ۱۰۳۰ یا ۱۰۳۱ هجرى قمرى اتفاق افتاده است، و چون صاحب تاریخ عالم‏آراى عباسى که نظرش معتبرتر از دیگران است، و همچنین صاحب کتاب تنبیهات که تألیف خود را چند ماه بعد از آن واقعه نوشته است سال ۱۰۳۰ را ذکر کرده‏اند، گفته‏ى کسانى که وفات شیخ را در این سال نوشته‏اند صحیح‏تر بنظر مى‏رسد.
در این صورت وفات شیخ در دوازدهم ماه شوال سال ۱۰۳۰ هجرى قمرى در شهر اصفهان روى داده است.

 دوران جوانى و تحصیلات و استادان‏

به ‏طورى‏که قبلا ذکر شد، شیخ بهائى در ۹۶۶ هجرى قمرى باتفاق پدر خود از جبل عامل به ایران آمد و در پایتخت ایران یعنى شهر قزوین که مرکز تجمع دانشمندان شیعه بود مدتها زیست نمود.بنابراین وى دوران کودکى را در جبل عامل و دوران جوانى را در شهر قزوین گذرانیده است، و ظاهرا هنگام سفر پدرش بهرات همراه وى نبوده است، زیرا وى در آن زمان جوان بوده و در قزوین بکسب علوم اشتغال داشته و پدرش نمى‏بایست او را بهرات برده باشد.

لیکن چنانکه قبلا گفتیم در سفر حج با پدر همراه بوده است و پس از مرگ پدر، در سن سى و یک سالگى با مادرش به ایران بازگشته است، و پس از بازگشت به ایران گویا دوباره بقزوین رفته باشد زیرا این شهر تا سال ۱۰۰۶ هجرى قمرى پایتخت صفویه و مرکز تجمع علماء شیعه بوده است.
بهائى بعدها به مسافرتهاى دیگرى نیز پرداخته است و گویا چندى هم در مشهد به تحصیلات خود ادامه داده است و نیز مدتى در هرات بجاى پدر مقام شیخ الاسلامى داشته، و آنچه مسلم است هنگامى که پدر او در هرات بوده وى در قزوین اقامت داشته و بقول استاد نفیسى احتمال مى‏رود که لااقل از سال ۹۶۹ هجرى قمرى یعنى از سن شانزده سالگى تا سال ۹۷۹ هجرى قمرى در سن بیست و شش سالگى، مدت ده سال پیاپى در قزوین براى دانش اندوختن مانده باشد.

در این صورت تحصیلات اولیه‏ى شیخ در شهر قزوین که در آن‏وقت یکى از مراکز مهم مذهب تشیع و محل درس و بحث و دانش‏آموزى بوده انجام گرفته است و وى از کودکى با شوق و کوشش بسیار در پى دانش‏آموزى و کسب کمال بوده است به‏طورى‏که در اوان کودکى از کتب معتبر زمان خود نسخه‏بردارى مى‏کرده است بنا بر قول کلیه‏ى کسانى که در احوال شیخ سخن گفته‏اند، وى ابتدا نزد پدر خود تحصیل علم کرده و سپس از محضر استادان دیگر کسب دانش نموده است.

بقول صاحب تاریخ عالم‏آراى عباسى وى تفسیر و حدیث و عربیت‏ و امثال این‏ها را از پدر، و حکمت و کلام و بعضى علوم منقول را از مولانا عبد اللّه مدرس یزدى‏ ( صاحب قصص العلماء و نیز صاحب خلاصه الاثر، مولانا عبد اللّه یزدى را از استادان وى شمرده‏اند.) صاحب حاشیه‏ى ملا عبد اللّه، و ریاضى را از ملا على مذهب و ملا افضل قاضى مدرس و ملا محمد باقر بن زین العابدین یزدى صاحب کتاب مطالع الانوار و عده‏یى دیگر از اهل فن، و طب را از حکیم عماد الدین محمود آموخته و در اندک زمانى در منقول و معقول پیش رفته و بتصنیف کتب پرداخته است.
و بقول صاحب روضات الجنات، صحیح بخارى را نزد محمد بن ابى اللطیف مقدسى خوانده است، و گویا شیخ در اواسط عمر هنگامى که ببیت المقدس سفر کرده، در آنجا دانشمند مزبور را ملاقات نموده و صحیح بخارى را نزد وى آموخته است.

سیر و سیاحت‏

بهائى گذشته از سفرهائى که زمان حیات پدر خود باتفاق وى کرده، یعنى سفر از بعلبک بجبل عامل در زمان شیرخوارگى و سفر به ایران در هنگام کودکى و سفر بخراسان‏ (صاحب قصص العلماء مى‏گوید: در جوانى با پدر بخراسان رفت) و سفر حج در زمان جوانى، پس از مرگ پدر نیز سفرهائى کرد که عمده‏ى آنها عبارتند از سفر حج که براى دومین بار انجام داد و سفر عراق و شام و مصر و دمشق و حلب و آسیاى صغیر و بیت المقدس و نیز پس از انتصاب بمقام شیخ الاسلامى اصفهان مسافرتهائى نیز باتفاق شاه عباس نمود که مشهورترین آنها سفرى است که پیاده از اصفهان بمشهد رفت.

صاحب تاریخ عالم‏آراى عباسى مى‏گوید که وى پس از فوت سید على منشار، منصب شیخ الاسلامى و وکالت حلالیات و تصدى امور شرعى اصفهان یافت، مدتى بود تا شوق کعبه و بازگشت درویشى غلبه کرد و با درویشان سفر کرد و مدتى در عراق عرب و شام و مصر و بیت المقدس مى‏گشت و در سفر به خدمت دانشمندان و صوفیه رسید.

و سپس مى‏گوید:اکنون در عالم ظاهر و باطن سرآمد روزگارست و همیشه از ملتزمین رکاب شاه عباس بشمار مى‏رود و در سفر و حضر با اوست و در شعر مخصوصا مثنوى به روش ملاى روم زبردستست …»
این مطالب را صاحب تاریخ عالم آراء در سال ۱۰۲۵ هجرى قمرى نوشته است و نشان مى‏دهد که در این سال شیخ در اصفهان بوده است و تقریبا مسافرت‏هاى وى خاتمه یافته است و ممکن است فقط گاهگاهى به مسافرت‏هاى کوچکى همراه شاه عباس مى‏رفته است.

و گویا در اواخر عمر سفرى بحجاز کرده زیرا شاگرد وى سید عز الدین حسین بن سید حیدر کرکى عاملى نوشته است که در بازگشت از سفر حج رحلت کرد.
صاحب روضات الجنات از قول سید عز الدین حسین کرکى درباره‏ى برخى از مسافرتهاى شیخ چنین نوشته است که او فاضل‏ترین مردم روزگار بود، بلکه در پاره‏اى از دانشها یگانه بود و بتصوف میل بسیار داشت، نزدیک چهل سال در خدمت او بودم و در سفر و حضر با او مى‏زیستم و با او به زیارت ائمه‏ى عراق رفتیم و در بغداد و کاظمین و نجف و کربلا و عسکریین احادیث بسیار برو خواندم و در این سفر همه کتابهاى فقه و حدیث و تفسیر و جز آن را بمن اجازت داد، و در سفر زیارت مشهد رضا علیه السّلام با او بودم و این سفرى بود که با شاه عباس پیاده بمشهد رفت‏ و تفسیر فاتحه را از تفسیر موسوم بعروه الوثقى تألیف او خواندم و دو شرح او را بر دعا و صباح و دعاى هلال از صحیفه‏ى سجادیه خواندم، پس بهرات رفتیم که پدرش و وى در آنجا شیخ الاسلام بوده‏اند و سپس بمشهد بازگشتیم و از آنجا به اصفهان رفتیم‏ ( گویا در ماه محرم سال ۱۰۰۸ هجرى قمرى بوده است زیرا در صدر یکى از غزل‏هاى فارسى خود در کشکول نوشته است: «در ماه محرم سال ۱۰۰۸ در اثناى بازگشت از سفر مشهد رضوى».).

صاحب الاعلام مى‏گوید که شیخ بمصر و بیت المقدس و دمشق و حلب سفر کرد.
صاحب معجم المطبوعات العربیه المعربه از قول صاحب الفتح الوهبى مى‏گوید که شیخ بمصر رفت و در آنجا با استاد محمد بن ابى الحسن بکرى ملاقات نمود و وى او را گرامى مى‏داشت و از آنجا بقدس رفت و از آنجا بحلب مسافرت کرد و سپس باصفهان بازگشت:صاحب خلاصه الاثر مى‏گوید: هنگامى که در مصر بود با استاد محمد بن ابى الحسن بکرى ملاقات کرد و وى او را بزرگ مى‏داشت و در میان آن دو مشاعره مى‏رفت، و سپس بقدس رفت، و رضى بن ابى اللطیف مقدسى حکایت کرد که وى از مصر مى‏آمد و جامه‏ى جهانگردان در بر داشت و خویشتن را پنهان مى‏کرد و فروتنى مى‏نمود، از او خواستم که چیزى از وى آموزم، گفت بشرط آنکه نهفته بماند و هندسه و هیئت را برو خواندم و سپس بشام و از آنجا به ایران رفت و چون بدمشق رسید در محله خراب در سراى یکى از بازرگانان بزرگ فرود آمد و حافظ حسین کربلائى قزوینى یا تبریزى ساکن دمشق مؤلف روضات در مزارات تبریز نزد او رفت و شعر خود را بر وى خواند و میل دیدار حسین بورینى داشت و آن بازرگان وى را به خانه‏ى خود خواند و با هم ملاقات کردند و عده‏ى زیادى از دانشمندان شهر را در آن مهمانى دعوت کرد و بهائى در آن مجلس جامه‏ى جهانگردان پوشیده بود و بر بالاى مجلس نشسته و همه او را گرامى مى‏داشتند و به او احترام مى‏گذاشتند و بورینى را از او شگفت آمد و وى را نمى‏شناخت، و چون پى به دانش او برد بزرگش داشت و بهائى از او خواست که آمدنش را پنهان دارد و از آنجا بحلب رفت و شیخ ابو الوفا عرضى گوید که در زمان سلطان مراد بن سلیم پنهانى به حلب آمد و به قیافه‏ى درویشان بود و در محضر پدرم شیخ عمر حاضر مى‏شد و پدرم دانست که رافضى و شیعى است پس از یک تن از بازرگانان ایرانى خواهش کرد که مهمانى کند و پدرم را با او آشنا نماید و در آن مجلس گفت که من پیرو سنتم و صحابه را دوست مى‏دارم لیکن چکنم که پادشاه ما شیعه است و سنیان را مى‏کشد!، و وى پاره‏اى از تفسیرى بنام شاه عباس مى‏نوشت و چون بدیار اهل سنت رسید مقدمه‏ى آن را بنام سلطان مراد کرد و چون مردم جبل عامل از آمدن او آگاه گردیدند گروه گروه نزد او رفتند و ترسید که کارش آشکار شود از حلب رفت.

صاحب سلافه العصر گوید که سى سال سیاحت کرد و به دیدار دانشمندان بسیار رسید و سپس به ایران بازگشت و بتألیف کتب پرداخت و آوازه‏اش در جهان پیچید و علماء از هر دیار نزد وى مى‏آمدند و در سفر و حضر با شاه عباس بود.

و خود بهائى در کشکول در مورد سفرهاى خود بشرح زیر اشاراتى کرده است:در قحطى سال ۹۸۸ هجرى قمرى در شهر تبریز و دیگر بار در ماه صفر سال ۹۹۳ هجرى قمرى در تبریز بوده است، و در ماه ذیقعده‏ى سال ۱۰۰۷ هجرى قمرى در شهر مشهد و در ماه محرم سال ۱۰۰۸ هجرى قمرى در حال بازگشت از سفر مشهد بوده است، و چندى در کاشان و نیز مدتى در هرات گذرانیده و در اشعار خود از گازرگاه هرات توصیف کرده است.

 افکار و عقاید و میزان دانش‏

در باب افکار و عقاید شیخ فراوان سخن گفته‏اند، بعضى وى را پیرو اهل سنت شمرده‏اند، و بسیارى یک شیعى با ایمانش گفته‏اند و عده‏یى نیز عقیده دارند که شیخ دانشمندى صوفى‏منش بوده و میل به سیاحت و زندگانى درویشى داشته است.
صاحب منتخب التواریخ مى‏گوید:مدتى در شام بود و اظهار مى‏داشتند مذهب شافعیه دارد.

صاحب خلاصه الاثر گوید:شیخ ابو الوفا عرضى مى‏گوید که در زمان سلطنت سلطان مراد بن سلیم، شیخ بهائى پنهانى بحلب آمد و به قیافه درویشان بود و در محضر پدرم شیخ عمر حاضر مى‏شد و پدرم دانست که وى رافضى و شیعى است، پس بهائى از یک بازرگان ایرانى خواهش کرد که مجلسى بر پا سازد و پدرم را با او آشنا نماید، و در آن مجلس گفت که من پیرو سنتم و صحابه را دوست دارم لیکن چکنم که پادشاه ما شیعه است و سنیان را بقتل مى‏رساند و وى پاره‏اى از تفسیرى به نام عباس مى‏نوشت و چون بدیار اهل سنت رسید مقدمه‏ى آن را بنام سلطان مراد کرد.

صاحب روضات الجنات مى‏گوید:برخى گفته‏اند که وى از اهل سنت و جماعت بوده و تقیه مى‏کرده است و نیز گویند کتاب جامع عباسى را از آن نوشت که از تهمت صوفى بودن رهائى جوید و در جاى دیگر از قول سید عز الدین حسین بن سید حیدر کرکى عاملى که از شاگردان شیخ بوده است گوید:او فاضل‏ترین مردم روزگار بود، بلکه در پاره‏اى از دانشها یگانه بود و بتصوف میل بسیار داشت.

صاحب مطلع الشمس مى‏گوید:علامه محبى مصنف خلاصه الاثر او را از اهل سنت شمرده و گوید چون بدمشق رسید کتابى را که در تفسیر بنام شاه عباس نوشته بود بنام سلطان مراد خان عثمانى کرد.

و در جاى دیگر گوید:مایل بفقر و سیاحت بود و نیت حج کرد و سى سال در مصر و حجاز و عراق و شام سیاحت نمود.
ولى آنچه که مسلم است و از آثار وى بر مى ‏آید، شیخ پیرو اهل سنت نبوده است، زیرا گذشته از اینکه او و پدران او از دیارى بوده‏اند که مردم آن دیار از دیرباز پیرو حقیقى مذهب تشیع بوده‏اند، وى را یکى از پایه‏گذاران و سازندگان بناى مذهب تشیع در عصر صفویه مى‏توان دانست، و نیز مناظرات وى با رهبران اهل سنت و پاسخهاى عالمانه‏ى او به آنان در بیشتر تراجم وى ثبت شده است و اندکى نیز در کتاب الخزائن ذکر گردیده است.

و اما در باب تمایل وى به طریقت تصوف شکى نیست زیرا وى در تصوف و عرفان زنده‏ کننده‏ى روش گذشتگان بوده است و نخستین کسى است که در عصر صفویه شریعت و طریقت را با یکدیگر جمع کرده‏ (چنانکه در کتاب موش و گربه اصولى از طریقت را که با شریعت سازگار نیست مورد انتقاد قرار داده است) و خویشتن را به مزایاى مختلف طریقت آراسته و از مادیات جهان روى در کشیده و به خدمت مردم پرداخته است‏ ( صاحب سلافه العصر گوید که شیخ بسیار بخشنده بود و سراى عالى داشت و زنان و یتیمان بدانجا پناه مى‏بردند و چه بسیار کودکان که در آن سراى شیر خوردند و چه بسیار مردم که از آن پناه جستند، و وى به مردم بخشش فراوان مى‏نمود، و با آن همه تقرب میل به پادشاه نداشت و بیشتر مایل به تنهائى و سیاحت بود.)و از این نظر معاصران وى که از دانش و بینش بسان او بهره نداشتند این حقایق را درک ننمودند و بوى تهمتها زدند و زمانى او را ساحر و گاهى کافر خواندند!.

استاد سعید نفیسى مى‏گوید:هیچ تردیدى نیست که وى دانشمندترین مردم روزگار خود بوده و از بسیارى دانش مسائلى بر او کشف و حل شده بود که دیگران همه از آن بى‏خبر بودند و استطاعت و استعداد و ادراک و فهم آن را نداشتند و البته چون وى به زبونى و بى‏استعدادى هم عصران خود پى برده بود در صدد آشکار کردن آن مطالب بر نمى‏آمد و بدین جهت کسى آن‏چنان‏که باید پى بمقام او نبرده بود و سخن وى یا رفتار و گفتار او را تاویل نمى‏توانست کرد و اینست که این‏همه نسبت‏هاى ضد و نقیض به او داده ‏اند.
در این میان چیزى که مسلم است اینست که قطعا مشرب تصوف داشته و طبعا بعرفان و سلوک متمایل بوده است.کدام دانشمند بزرگ روشنفکر با ذوق ایرانى بوده است که همین صفت را نداشته باشد؟، تصوف ایران سرحد دانش و بینش انسانى و بالاترین پایه فکریست که کسى بتواند به‏آن برسد. تصوف دو چیز مى‏خواهد، یکى استعداد ذاتى و ذوق فطرى که کسى بتواند بدان آراستگى و پیراستگى روحانى و مادى برسد، دیگر کمال دانش و طى کردن مراحلى از علم که براى رسیدن بدان درجه از وارستگى روحانى لازم است، و البته رسیدن بدین مقام همه کس را ممکن نیست ولى قطعا بهائى را ممکن شده است و بهترین دلیل آن، افکار عارفانه و صوفیانه‏ى روشنیست که در آثار وى و مخصوصا در شعر فارسى او را در کمال وضوح هویدا است و جاى آن دارد که بهائى را بزرگترین عارف قرن نهم و اوایل قرن دهم ایران بشماریم و در آن بحبوحه‏ى هجوم تعلیمات فقیهان قشرى ظاهربین خشک‏پسند و در آن گیرودار مشکل‏تراشى متشرعین پدید آمدن کسى چون بهائى از شگفتى‏هاى روزگار است و ریاست کردن وى برایشان شگفت‏ترست و بهمین جهتست که معاصرین‏ وى مطلقا پى بمقام روحانى او نبرده و سخنان او را نفهمیده و بدین‏گونه به او تهمت‏هاى گوناگون زده‏اند.

بزرگترین کارى که بهائى در جهان کرده آنست که همواره در تألیف میان طریقت و شریعت کوشیده است و در همه‏ى آثار وى این کوشش جانکاه که در جمع میان عرفان و فقه بکار برده آشکارست.
در ضمن آنکه از علوم طبیعى و ریاضى کاملا بهره‏مند بوده است و در حکمت و فلسفه نیز دستى داشته، چون طبع وى فطره مایل بتصوف بوده و لازمه‏ى مقام ظاهرى او فرو رفتن در غوامض فقه بوده است همواره در دو رشته‏ى بسیار مهم کار مى‏کرده است، نخست در ریاضیات که در این فن آثار بسیار جالب توجه از خویش گذاشته، و سپس در حدیث و فقه و تفسیر که مشغله شبانروزى او و لازمه‏ى مقام شیخ الاسلامى او بوده است و همه جا در کتاب‏هاى حدیث و فقه و حتى در کتابهاى دعا که تألیف کرده است آن روح تصوف و عرفان را با خویش آورده و با نهایت زبردستى و با کمال دلنشینى دشوارپسندى‏هاى فقیهان پیش از خود را از سرچشمه‏ى عرفان آب داده و در لفافه‏ى زراندود تصوف پیچیده است.
بهمین جهت جنبه‏ى حکمت و فلسفه‏ى او بسیار ضعیف‏ترست و چنان مى‏نماید که مطلقا پیرامون علم کلام هم نگشته است.
شماره‏ى مردان بزرگى که در عالم اسلام از این گونه تألیفات در میان گفتارهاى متضاد کرده و این سرحد اندیشه را بدان سرحد دیگر رسانده و نزدیک کرده‏اند بسیار کم است.
حجه الاسلام غزالى نخستین آنهاست که همواره کوشیده است دین را جامه‏ى سلوک و عرفان بپوشاند و براه طریقت اندر آورد.
شهاب الدین مقتول (شیخ اشراق) پیوسته در آن راه گام زده است که حکمت یونان و حتى تعلیمات مانوى را با دین الفت دهد.
پس از او افضل الدین کاشانى همه‏ى کوشش خود را درین بکار برده که‏ در میان حکمت و تصوف مؤانستى فراهم سازد.
پس از بهائى صدر الدین شیرازى نیز در الفت میان فلسفه و دین کوشش‏هاى بسیار کرده و بهمین جهت است که در میان بزرگان اسلام، غزالى و شیخ اشراق و بابا افضل و ملا صدرا مقام خاص و جایگاه دیگرى دارند که دست دیگران بدان نمى‏رسد و بهر حقى که بخواهیم جاى دارد که شیخ بهائى را نیز در شمار ایشان در آوریم. (احوال شیخ بهائى تألیف استاد سعید نفیسى)
در این صورت مسلم است که شیخ بهائى یک شیعى با ایمان و دانشمندى صوفى‏منش و وارسته و مردى بخشنده و مهربان و مردم دوست بوده است.و با اینکه در عصر خود وزیر سلطان و از ارکان دولت و شیخ الاسلام رسمى کشور بود، جمیع طبقات ملت از متصدیان محراب و منبر تا رندان قلندر از وجود وى مستقیما مستفیض مى‏گردیدند.

میزان دانش ‏شیخ بهایى.

شیخ در زمان خود، چه در دانش و چه در اخلاق از مردان بزرگ جهان بشمار مى‏رفت.وى در علوم ریاضى و نجوم و هیئت استاد مسلم زمان خود بود و پس از یک‏صد سال که این علم در ایران رواجى نداشت، براى نخستین بار در اواخر قرن دهم و ابتداى قرن یازدهم هجرى قمرى این علوم را در هرات آموخته بار دیگر در ایران رواج داد، از این نظر در حساب و جبر و مقابله و هندسه و هیئت و نجوم و اسطرلاب یگانه‏ى زمان خود بود و در این رشته کتب بسیارى تألیف کرده است.در علوم دینى از قبیل تفسیر و فقه و حدیث نیز استاد بود و در این علوم کتب گرانبهائى تألیف کرده است.

و نیز در شعر و ادب و نظم و نثر و فارسى و عربى و همچنین تاریخ و و صرف و نحو منتهاى زبردستى و استادى را داشته است و اشعار شیواى وى چه به فارسى و چه بتازى عمق و روح خاصى را داراست و در بلندترین پایه‏ى خوبى شعر آن زمانست.

وى در حکمت و فلسفه و همچنین در علوم غریبه مانند رمل و جفر و طلسمات و غیره دست داشته است و در این علوم کتبى تألیف نموده است.
این مرد بزرک با داشتن آن همه مشاغل، از کارهاى مملکتى گرفته تا تعلیم و تعلم و مباحثه و سفرهاى بسیار، نزدیک به یک‏صد جلد کتاب و رساله در علوم زمان خود تألیف نموده است که بعضى از آنها شهرت بسیار دارد و از زمان وى تا کنون مورد استفاده‏ى طالبان علم بوده است.

شاگردان

براى پى بردن بمقام علمى و میزان دانش شیخ. کافى است بدانیم که متجاوز از چهل تن از دانشمندان و بزرگان قرن یازدهم هجرى قمرى از وى علم آموخته و بهره برده‏اند، و ما بعضى از آنان را در اینجا نام مى‏بریم:

۱- صدر الدین محمد ابراهیم شیرازى معروف به ملا صدرا، فیلسوف معروف قرن یازدهم هجرى قمرى) متوفى سال ۱۰۵۰ هجرى قمرى).
۲- ملا محمد محسن بن مرتضى بن محمود فیض کاشانى (متوفى سال ۱۰۹۱ هجرى قمرى).
۳- ملا عز الدین على‏نقى بن شیخ ابو العلاء محمد هاشم طغائى کمره‏اى فراهانى شیرازى اصفهانى مشهور بشیخ على‏نقى کمره‏اى، شیخ الاسلام اصفهان و قاضى شیراز و شاعر معروف قرن یازدهم) متوفى ۱۰۶۰ هجرى قمرى).
۴- ملا محمد باقر بن محمد مؤمن خراسانى سبزوارى معروف بمحقق، شیخ الاسلام اصفهان) متوفى سال ۱۰۹۰ هجرى قمرى)
۵- شیخ جواد بن سعد اللّه بن جواد بغدادى کاظمینى مشهور بفاضل جواد،صاحب شرح خلاصه الحساب و زبده فى اصول الفقه.
۶- شیخ زین الدین محمد بن حسن بن زین العابدین على بن احمد عاملى شهید ثانى (متوفى سال ۱۰۳۰ هجرى قمرى).
۷- ملا ابو الحسن على مشهور به ملا حسین‏على بن ملا عز الدین عبد اللّه بن حسین شوشترى (متوفى سال ۱۰۹۹ هجرى قمرى).
۸- شیخ زین الدین على بن سلیمان بن درویش بن حاتم قدمى بحرانى مشهور بامام الحدیث (متوفى سال ۱۰۶۴ هجرى قمرى).
۹- ملا محمد تقى بن مقصود على مجلسى (متوفى سال ۱۰۷۰ هجرى قمرى).
۱۰- سید عز الدین ابو عبد اللّه حسین بن حیدر بن قمر حسینى کرکى عاملى مشهور بمجتهد مفتى اصفهان (متوفى ۱۰۸۶ هجرى قمرى).

 آثار شیخ‏

شیخ بهائى در هر یک از علوم زمان خود کتابى جداگانه تألیف نموده است و از این لحاظ استادى خود را در جمیع معارف زمان خویش باثبات رسانیده است و نیز همه‏ى آثار وى مختصر و مفید بوده همچنین حدود فصاحت و شروط بلاغت کاملا در نوشتن آنها مراعات گردیده است.
فهرست کتب مهم وى بر حسب موضوع، بقرار زیر است:

اول- فقه و حدیث‏

. ۱- اثنى عشریات خمس.
۲- اربعین حدیثا، مشهور به اربعین.
۳- جامع عباسى.
۴- جواب مسائل الشیخ صالح الجزایرى‏
۵- حاشیه‏ى خلاصه الرجال.
۶- حاشیه‏ى شرح مختصر الاصول.
۷- حاشیه‏ى من لا یحضره الفقیه.
۸- حبل المتین فى احکام الدین،
۹- رساله فى احکام السجود.
۱۰- رساله فى ذبایح اهل الکتاب.
۱۱- رساله اثنى‏عشریه.
۱۲- رساله فى الفقه الصلاه.
۱۳- رساله فى المواریث.
۱۴- رساله فى طبقات الرجال.
۱۵- رساله فى القصر و التخییر فى السفر.
۱۶- رساله فى مباحث الکر.
۱۷- رساله فى معرفه القبله.
۱۸- زبده فى اصول الفقه.
۱۹- شرح اثنى‏عشریه.
۲۰- شرح اربعین حدیثا.
۲۱- شرح رساله فى الصوم، قسمت پنجم از اثنى عشریات خمس.
۲۲- شرح من لا یحضره الفقیه.
۲۳- مختصر الاصول.
۲۴- مشرق الشمسین و اکسیر السعادتین.
۲۵- وجیزه فى الدرایه.

دوم- تفسیر.

۲۶- حاشیه‏ى تفسیر بیضاوى.
۲۷- حل حروف القرآن.
۲۸- حواشى بر تفسیر کشاف.
۲۹- شرح تفسیر بیضاوى.
۳۰- عروه الوثقى.
۳۱- عین الحیاه.

سوم- ریاضیات و هیئت و نجوم و طبیعیات.

۳۲- بحر الحساب.
۳۳- تحفه‏ى حاتمیه.
۳۴- تشریح الافلاک.
۳۵- جبر و مقابله.
۳۶- حاشیه‏ى خلاصه الحساب.
۳۷- حواشى تشریح الافلاک.
۳۸- خلاصه الحساب و الهندسه.
۳۹- رساله‏ى اعمال اسطرلاب.
۴۰- رساله‏ى تضاریس الارض.
۴۱- رساله‏ى حساب.
۴۲- رساله فى تحقیق، جهه القبله.
۴۳- رساله فى ان انوار سائر الکواکب یستفاد من الشمس.
۴۴- رساله فى حل اشکالى عطارد و القمر:
۴۵- رساله فى نسبه اعظم الجبال الى قطر الارض.
۴۶- شرح شرح چغمینى.
۴۷- شرح حق المبین.
۴۸- شرح شرح الرومى على المخلص.
۴۹- صحیفه در اسطرلاب.
۵۰- ملخص الهیئه.

چهارم ادبیات و حکمت.

۵۱- اسرار البلاغه.
۵۲- اشعار فارسى و عربى.
۵۳- پند اهل دانش و هوش بزبان گربه و موش.
۵۴- تهذیب البیان.
۵۵- سوانح سفر الحجاز، معروف به مثنوى نان و حلوا.
۵۶- شیر و شکر.
۵۷- فوائد الصمدیه فى علم العربیه، مشهور به صمدیه.
۵۸- کشکول.
۵۹- لغزهاى عربى.
۶۰- مثنوى نان و پنیر.
۶۱- المخلاه.
۶۲- وسیله الفوز و الامان فى مدح صاحب الزمان.
پنجم- ادعیه‏
۶۳- حدائق الصالحین.
۶۴- الحدیقه الهلالیه فى شرح دعاء الهلال:
۶۵- شرح دعاء صباح.
۶۶- مفتاح الفلاح فى عمل الیوم و اللیله:
گذشته از شصت و شش کتاب و رساله‏یى که در بالا ذکر گردید، شیخ کتب و رسالات و مقالات و مکاتیب دیگرى نیز دارد که اگر آنها را نیز بر کتب فوق الذکر بیفزایم شماره‏ى تألیفات وى در حدود یک‏صد جلد مى‏شود.

 کلیات اشعار و آثار فارسى شیخ بهاء الدین محمد عاملى(شیخ بهایى) تهران، چاپ: اول، ۱۳۵۲.

بازدیدها: ۵۴

زندگینامه آیت الله حکیم ابوعبدالله زنجانى 

 

ابوعبدالله زنجانى، فرزند شیخ الاسلام میرزا نصرالله یکى ازپیشوایان روحانى شهر زنجان در جمادى الثانى سال ۱۳۰۹ ه . ق‏۱۸۹۱م در زنجان، چشم به جهان گشود. وى در دامان پدر که درهاله‏ اى از علم و فضیلت و ادب بود پرورش یافته و بعد از رسیدن به ‏سن جوانى، در زادگاهش به حوزه علمیه پیوست. علوم ادبى و مبادى ‏فقه و اصول را در نزد علماى زنجان آموخت و سپس به حوزه درسى ‏فیلسوف و حکیم الهى زنجان میرزا ابراهیم فلکى – که از شاگردان ‏فیلسوف شهیر میرزا ابوالحسن جلوه بود – در آمد و فلسفه، کلام وریاضیات را از وى آموخته و به سال ۱۳۲۹ به تهران سفر کرد. چنانکه ‏برهه‏ اى از زمان، در مدرسه فرانسوى «سنلوئى‏» در تهران به تحصیل ‏پرداخت و در ذى‏ حجه سال ۱۳۳۰ پس از بازگشت‏ به زنجان، به ‏همراه برادرش میرزا فضل الله شیخ الاسلام زنجانى، آهنگ نجف کردو در آنجا نزد مجتهدان نامدار، علوم عالى را کسب کرد.

وى در نجف به همراه برادرش به درس سید محمد کاظم یزدى وشیخ الشریعه اصفهانى حاضر شد و بهره‏ اى بسزا بر گرفت و هنگام‏ درنگ در آن خطه پاک، به مجلس درس آیه الله آقا سید ابوالحسن ‏اصفهانى و شیخ ضیاء الدین عراقى و شیخ میرزا حسین نائینى و جزآنان نیز در آمد و تا سال ۱۳۳۸ یا ۳۹ در نجف بوده و به درجه اجتهادنائل گردید. بخشى از اجازات ایشان بدین شرح است:

اجازه روایت از علامه سید حسن صدر کاظمى و علامه سیدمحمود شکرى الآلوسى بغدادى صاحب «بلوغ الارب‏» که از علماى ‏اهل سنت است و سید محمد بدرالدین بن یوسف المغربى محدث ‏دمشق.

و اجازه اجتهاد از سید ابوالحسن اصفهانى، هبه‏الدین حسینى ‏شهرستانى، علامه سید محمد فیروزآبادى و علامه شیخ الشریعه ‏اصفهانى و علامه شیخ عبدالکریم حائرى.

ابوعبدالله در اواخر سال ۱۳۳۸ه. ق به زادگاه خود، زنجان ‏بازگشت و به تالیف و نشر کتب و تبلیغ افکار اسلامى پرداخت وپس از توقفى کوتاه در آن شهر به برخى شهرهاى مهم ایران رهسپارشد. سپس زیارت خانه خدا را از بهر حج گزاردن بجد منظور نظر قرارداد و در سوریه، فلسطین، عراق به سیاحت پرداخت و از قدس وقاهره و بغداد دیدن کرد و در آنها بانخبگان بسیارى از عالمان و ادیبا ن‏و اندیشه ‏وران دیدار داشت و از دیدار ایشان خرسند و کامیاب شد.

در این سفر که یک سال به درازا کشید، به سال ۱۳۴۴ه . ‏توانست ‏برخى از آثار خود که به زبان عربى در سالهاى بین پایان ‏تحصیلات عالى در حوزه نجف و آغاز این سفر طولانى به قلم آورده ‏بود، به طبع بسپارد. بعد از این به زنجان بازگشت وبه تدریس فقه وفلسفه و تفسیر و نشر مقالات علمى و دینى در مجلات عربى وفارسى پرداخت.

چنانکه در اوائل ۱۳۵۴ه به سفر سیاحتى دیگرى به ‏قاهره دست‏ یازید که پس از ورود، از طرف اساتید بزرگ دانشگاه ‏الازهر و دانشگاه مصر و از جانب فضلا و ادباى آن سامان، مورداستقبال گرم قرار گرفت. در این سفر بود که کنفرانس ارزنده خود را به ‏زبان تازى، به عنوان «دواء المسلمین فى الرجوع الى القرآن‏» در«دار الهدایه الاسلامیه‏» ایراد کرد که سخت از آن استقبال شد و درشماره ۴۴۸ نشریه مصرى «الفتح‏» نشر گردید، و نیز در این سفر باعلماى دانشگاه الازهر درباره وحدت اسلامى و اتحاد مسلمانان ‏تبادل نظر کرد و از جمله کسانى که با ایشان دیدار کرد، یکى علامه ‏فقید مصطفى مراغى رئیس دانشگاه الازهر و دیگر شادروان دکترعبدالرحمن شه بندر و سوم علامه عبدالوهاب عزام بودند.

ابوعبدالله پس از اتمام سفر به ایران بازگشت و در دانشگاه تهران- دانشکده علوم معقول و منقول – به تدریس علم تفسیر و اخلاق وتاریخ مشغول شد و سپس یک سال در دانشسراى عالى تدریس کرد.

زنجانى در برخى کانونها و انجمنهاى علمى و ادبى در ایران وکشورهاى عربى عضو بود. از جمله در فرهنگستان علمى عربى ‏دمشق که در محرم سال ۱۳۴۷ق  صورت گرفت. (۲) .

آثار

علامه زنجانى را آثارى است که پاره‏اى چاپ و پاره‏اى دیگرهمچنان دست نویس‏اند. از جمله آنها چنین است:

۱ . «تاریخ القرآن‏» که در دومین سفر به قاهره به گونه ‏اى آبرومندچاپ شده است. این عبارت عربى را روى جلد آن نگاشته ‏اند: «کتاب ‏وجیز یبحث عن سیره النبى الاکرم والقرآن الکریم والادوار التى مرت‏به من کتابته وجمعه وترتیبه وترجمته الى سائر اللغات…».

خود زنجانى درباره این کتاب نوشته است:

«این مختصر پایه و مقدمه جزئى از مقدمه تفسیرى است که قصد تالیف آن را به اسلوب تحلیل و عقل و روش تجزیه منطقى دارد…».

چنانکه زنجانى اشاره دارد ایشان در صدد نگاشتن تفسیرى بوده ‏که ظاهرا اجل فرصت نداد تا این قصد را عینیت ‏ببخشد. کتاب «تاریخ ‏القرآن‏» در میان علماى اهل سنت تاثیرى بسزا داشته و مورد اهتمام ‏عالمان و روشنفکران آنان قرار گرفته است. دکتر احمد امین نگارنده‏ کتاب «فجر الاسلام‏» آن را گامى در راه وحدت اسلامى به شمار آورده (۳) و کمیته ترجمه دائره المعارف اسلام به شدت از آن استقبال کرده و به‏ زبان انگلیسى براى اطلاع عالمان دیار غرب شناسانده است.این کتاب به قلم ابوالقاسم سحاب در تاریخ ۴ مرداد ۱۳۱۷ترجمه شده است.

۲ . اصول القرآن الاجتماعیه، (عربى، خطى).

۳ . کتاب الافکار – عربى، خطى – کتابى است فلسفى که عقیده‏اسلامى را از جنبه عقل و قرآن روشن مى‏سازد.

۴ . کتاب «دین فطرت‏» فارسى – خطى.

۵ . کتاب «شرح بقاء النفس بعد فناء الجسد» (عربى) که شرح ‏مبسوطى است و در سال ۱۳۴۰ه . ق با شیوه‏اى امروزین به انجام ‏رسیده، و اصل آن از آثار فیلسوف و متکلم برجسته، خواجه‏ نصیرالدین طوسى است که در موضوع مهم «بقاء النفس بعد فناءالجسد» نگارش یافته است. این کتاب در قاهره و در تهران به سال‏۱۴۱۵ه/ ۱۹۹۵م به زیور طبع آراسته شده. چاپ اول ترجمه فارسى‏آن در آبان ماه ۱۳۲۵ش و به قلم دکتر زین‏ الدین کیائى انجام یافته و درتاریخ ۱۳۷۳ش توسط شرکت ‏سهامى انتشار تجدید چاپ شده‏است.

۶ . رساله ‏اى در قاعده فلسفى «الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» که ‏استادش شیخ الشریعه در سال ۱۳۳۷ه با ستایش مؤلف، تقریظى برآن نگاشته و استدراکاتى را اضافه کرده است. (خطى)

۷ . «الفیلسوف الفارسى الکبیر صدرالدین الشیرازى حیاته و اهم ‏اصول فلسفته‏» که به زبان عربى است و در دمشق در چاپخانه المفیدطبع شده و در سال ۱۳۹۲ چاپ چهارم کتاب، توسط کتابخانه صدرتهران به پایان رسید. این نوشتار تزى است که به مناسبت عضویت ‏مؤلف در فرهنگستان علمى عربى دمشق به قلم آمده، برخى ازمباحث آن در ماهنامه فرهنگستان علمى دمشق و در مجله «الزهواء»مصرى و«لغه العرب‏» بغدادى به زبان تازى طبع و انتشار یافته است.کتاب به وسیله ابن یوسف شیرازى به فارسى ترجمه شده و بخشى ازآن در روزنامه «ایران آزاد» به طبع رسیده است. مجله فارسى زبان‏«ارمغان‏» از کتاب مذکور یادى کرده است.

۸ . ترجمه و گزینش جستار فیلسوف انگلیسى توماس کارلایل‏درباره پیامبر معظم از کتاب قهرمانانش که در تبریز به چاپ رسیده‏است. (زبان اصلى در این ترجمه عربى است).

۹ . رساله «طهارت اهل کتاب‏» به زبان عربى که در بغداد به سال‏۱۳۴۵ه چاپ گردید. این رساله در میان گروههاى متعصب در عراق وایران جنجال به پا کرد و چون نویسنده با ادله محکم رایى که قائل به ‏طهارت اهل کتاب است را ترجیح داده بود و رایى که قائل به نجاست‏ایشان است را نقض مى‏کرد، بسیارى آن را نقد و در رد آن، رساله‏ هایى ‏نگاشتند که در آن زمان نشر یافت.

۱۰ . «التصوف فى التاریخ‏» کتابى است در وحدت وجود و روند آن در مکتبهاى عرفانى از دورترین ایام تا به امروز که خطى است وبرخى از فصول آن در شماره‏هایى از مجله «الاخا» نشر یافته است.

۱۱ . کتاب گرانبار «شرح زندگى روحى حسین بن على (ع)» که‏ عوامل پیدایش واقعه تاریخى عاشورا و اسرار نهان آن و عظمت نفس‏ نفیس حسین بن على (ع) را با شیوه‏اى مطلوب و امروزین و با طرزى‏نغز و فلسفى، مورد بحث و بررسى قرار داده و به زبان پارسى به رشته‏تحریر در آورده است. کتاب در سال ۱۳۱۷ه . ش/ ۱۳۵۷ه . ق باپى‏نوشتهاى واعظ چرندابى در تبریز به چاپ رسیده است.

۱۲ . رساله «لزوم حجاب‏» که پاسخ پرسشى است که از آمریکا به‏وى آمده بود و به زبان فارسى چاپ گردیده است.

۱۳ . الاسلام والاوربیون (عربى – خطى).

۱۴ . الوحى (عربى – خطى).

۱۵ . فرهنگ ایران پیش از اسلام.

۱۶ . ترجمه «وصیت ارسطو به اسکندر» که از عربى به فارسى‏ترجمه کرده است.

۱۷ . کتاب «فى التصویب‏» که آخرین تالیف ایشان است.

مضاف بر اینها زنجانى داراى پژوهشهاى گرانبهایى است که هراز چندى بر صفحات مختلف مجله ‏هاى عربى و فارسى نشر گردیده وکنفرانسهاى فراوانى که در انجمنهاى علمى و کانونهاى ادبى القا مى ‏نمود که برخى از آنها به صورت کتابچه ‏هایى جداگانه نشر یافته‏ اند.

علامه زنجانى، زبانهاى عربى، فارسى و ترکى را با قواعد، به ‏نیکى مى‏ دانست و با زبان فرانسه آشنایى داشت. وى بسیار خوش ‏اخلاق، با حوصله و نیک نهاد و دوراندیش و هشیار و غیور بر اسلام ومسلمانان و دلسوز به حال آنان براى ارتقاى سطح فکرى و معیشتى‏بود تا در ردیف ملتهاى متمدن این عصر درآیند.

وفات

ابوعبدالله زنجانى بالاخره در روز پنجشنبه ۷ جمادى الثانى‏۱۳۶۰ه .ق موافق ۱۲ تیر ۱۳۲۰ه . ش به سبب کسالت قلبى، رحلت ‏نموده و پیکرش پس از وفات به نجف اشرف انتقال یافت و در آرامگاه‏ خانوادگى وى، بنابر وصیتش به خاک سپرده شد.

وى شش فرزند از خود به یادگار گذاشت، پنج پسر و یک دخترکه در پروردن آنان عنایتى خاص مبذول داشت.

از ابوعبدالله زنجانى، کتابخانه پر ارجى بر جاى مانده که حاوى ‏نزدیک به هزار و پانصد جلد از کتابهاى خطى و چاپى است.ابوعبدالله را عده ‏اى از عالمان و نویسندگان ستوده‏ اند که به بخشى ازآنها اشاره مى‏شود:

۱ . آیه‏الله محسن امین صاحب کتاب «اعیان الشیعه‏»: «وى (علامه‏زنجانى) عالم، فاضل و مؤلف بود.»

۲ . آقا بزرگ تهرانى صاحب کتاب «الذریعه‏»: «شیخ میرزاابوعبدالله زنجانى، عالم، فاضل و مصنف بود.»

۳ . حجه الاسلام مدرس تبریزى صاحب «ریحانه الادب‏»: «حاج‏میرزا ابوعبدالله زنجانى از علماى قرن حاضر… مى‏باشد.»

۴ . اعضاى کمیته ترجمه دائره المعارف اسلام: «مؤلف این کتاب(علامه زنجانى) محتاج معرفى نیست، معظم له یکى از مشاهیرفضلاى عالى مقدار و از بزرگان مجتهدین عصر حاضر و تالیف او«تاریخ قرآن‏» کمک بزرگى به معلومات عصر حاضر کرده است.»

۵ . استاد «استاس مارى الکرملى‏» صاحب امتیاز مجله «لغه‏العرب‏» سال هشتم، ج دهم، ص‏۷۹۱ گفته است: «دوست علامه وبزرگوار و مجتهد نامدار، ابوعبدالله زنجانى، از اعلام انگشت نماى‏ایران است.»

۶ . در کتاب شرح حال رجال ایران، نگارش مهدى بامداد،جلد۵، ص‏۱۷ چنین آمده: «حاج میرزا ابوعبدالله زنجانى … از افاضل ‏قرن اخیر بوده و تالیفاتى از خود باقى گذاشته است.»

۷ . دکتر احمد امین صاحب «فجر الاسلام‏» در مقدمه کتاب‏«تاریخ قرآن‏» درباره ابوعبدالله زنجانى چنین گفته است: «استادابى عبدالله زنجانى از عالمان برجسته شیعه و مجتهدان آنان است. ازجوان بختى بود که با استاد ابوعبدالله زنجانى در زمان زیارتش به مصردر سال ۱۹۳۵م آشنا شدم… از این روپیوند بین ما استوار گردید … اورا فراخ دانش، ژرف اندیش، و بسیار آگاه به فلسفه اسلامى و شیوه‏هاو مراحل آن یافتم و با روحى وارسته و خویى‏نرم، چیزى که وى را نزدمن محبوب مى‏ ساخت.»

فیلسوف//علی اصغر حقدار

بازدیدها: ۱۰

زندگینامه عبدالقاهر بن طاهر (ابومنصور) بغدادی(قرن چهارم)

بغدادی ، عبدالقاهر بن طاهر (ابومنصور)، فقیه شافعی ، متکلم اشعری و ریاضیدان .

۱) شرح حال و آثار .

از محل و سال ولادت او اطلاعی در دست نیست ؛ به طوری که از نسبتش برمی آید، احتمالاً در بغداد و در حدود ۳۴۰ زاده شده و به همراه پدرش ، طاهربن محمد، به نیشابور رفته و در آنجا سکنی گزیده است . بغدادی از قبیله تمیم بود، و بدین سبب او را تمیمی نیز خوانده اند. طاهربن محمد (متوفی ۳۸۳) خود اهل علم و حدیث ، خوشنویس و بازرگانی ثروتمند بود (خطیب بغدادی ، ج ۹، ص ۳۵۸؛ سبکی ، ج ۳، ص ۳ـ۴، ج ۵، ص ۱۳۸؛ اسنوی ، ج ۱، ص ۹۶). پدر و پسر، هر دو، به نیکخویی و بخشندگی مشهور بودند.

گفته اند که عبدالقاهر تمام اموال موروثی خود را در راه علم انفاق کرد و دچار فقر و تنگدستی شد. علاقه فراوان وی به یادگیری علوم و فنون مختلف به حدی بود که توانست در چندین علم از جمله فقه ، کلام ، حساب ، ادبیات و حدیث تبحر یابد و به تدریس بپردازد (صریفینی ، ص ۵۴۵؛ ابن خلکان ، ج ۳، ص ۲۰۳؛ ابن کثیر، ج ۱۲، ص ۴۴).

گذشته از این ، سبکی (ج ۵، ص ۱۳۸) از قول فخررازی در ریاض المونقه ، او را در جدل و ردّ مخالفان ستوده ، و همو در طبقات الوسطی مناظراتی از بغدادی ذکر کرده که مبین چیره دستی و توانمندی وی در مناظره کلامی و فقهی است (همان ، ج ۵، ص ۱۴۵ـ۱۴۶، پانویس ۴).

عبدالقاهر نزد استادانی چون ابواسحاق ابراهیم بن محمد اسفراینی * (متوفی ۴۱۸)، فقیه شافعی و متکلم اشعری ، تحصیل کرد. از دیگر استادان او، از جمله استاد او در علم حساب ، نامی برده نشده است . او از ابوعمروبن نجید، ابوعمرو محمدبن جعفربن مَطر، ابوبکر اسماعیلی و ابواحمدبن عدی استماع حدیث کرده ، و بیهقی و عبدالغفاربن محمدبن شیرویه از وی روایت حدیث کرده اند. به ادعای برخی ، بیشتر بزرگان و اهل نظر خراسان از شاگردان عبدالقاهر بوده اند که از آن میان می توان ناصر مروزی و ابوالقاسم قُشیری * را نام برد (ابن خلکان ؛ صریفینی ، همانجاها؛ سبکی ، ج ۵، ص ۱۳۶ـ۱۳۷).

بنابر گزارش صریفینی (ص ۵۴۵ـ۵۴۶)، ابومنصور در ۴۲۹ بناچار نیشابور را به قصد اسفراین ترک کرد و در همان سال در آنجا از دنیا رفت و در کنار استادش ، ابواسحاق ، به خاک سپرده شد. احتمالاً این هجرت ابومنصور در ۴۲۹، به سبب ورود ترکمانان سلجوقی به نیشابور و گرفتن قدرت از دست مسعود غزنوی بوده است (راوندی ، ص ۹۴ـ۹۷؛ ابن اثیر، ج ۸، ص ۲۲۶ـ۲۲۷).

ارادت بغدادی نسبت به استاد فقیدش ، ابواسحاق ، و شوق زیارت قبر او نیز ممکن است موجب سفر بغدادی به اسفراین بوده باشد. علاوه بر این ، اسفراین از مراکز عمده شافعیان و محل سکنای قبیله تمیم نیز بوده است (سبکی ، ج ۵، ص ۱۳۷؛ نیز رجوع کنید به ایرانیکا ، ذیل ماده ).

گذشته از این ، شاگرد و داماد بغدادی (قس ایرانیکا ، همانجا)، ابوالمظفر شاهپوربن محمد اسفراینی (متوفی ۴۷۱) ساکن این شهر بود، و چه بسا بغدادی به اصرار او نیز به اسفراین رفته باشد. ابوالمظفر، صاحب کتاب التبصیر فی الدین و تمییزالفرقه الناجیه عن الفرق الهالکین ، در کتاب خود از مباحث بغدادی تأثیر پذیرفته است (اسفراینی ، ص ۱۲).

در عصر عبدالقاهر، نیشابور یکی از شهرهای بزرگ خراسان و از مراکز پر رونق تجاری و کشاورزی بود و به سبب ثبات سیاسی نسبی دوره غزنویان ، مرکزی فرهنگی برای تجمع صاحبان آرای مختلف شده بود؛ فقهای حنفی و شافعی ، کرّامیّه ، علویان و اسماعیلیان ، صوفیان که تازه پا به عرصه نهاده بودند، و بعضاً اهل کتاب از آن جمله بودند. غالباً علما و بزرگان شهر به خانواده های اعیان و اشراف تعلق داشتند.

برای جلوگیری از مداخله آرای مختلف در اداره امور و بی ثباتی سیاسی ، «رئیسِ» شهر را، که نماینده سلطان محسوب می شد، از میان بزرگانی که متعلق به گرایش مذهبی خاصی نبودند برمی گزیدند؛ اما در ۳۹۸، محمود غزنوی ، محمدبن اسحاق رهبر کرّامیّه نیشابور را به رئیسی شهر برگزید. پیش از این ، سبکتکین به ابویعقوب اسحاق بن مُحْمشاد (متوفی ۳۸۳)، پیشوای کرامیان نیشابور، علاقه مند و به اعتقادات وی متمایل شده بود و در طرفداری از او بود که محمود غزنوی پسرش ابوبکر محمدبن اسحاق را به عنوان رئیس برگزید. پس از انتصاب وی ، جوّ اختناق شدیدی بر فضای نیشابور حکمفرما، و علناً با تمام صاحبان آرای مخالف مبارزه شد (بازورث ، ج ۱، ص ۱۸۸ـ۱۹۰).

این که در گزارشهای تاریخی این دوره ، از ابومنصور به عنوان عالم برجسته یا صاحب منصب نامی برده نشده ، احتمالاً به همین سبب بوده باشد، و بعید نیست که وی همچون دیگر مخالفان کرّامیّه ، از سر محافظه کاری ، زندگی مسالمت آمیز و به دور از درگیری با کرّامیّه را برگزیده باشد. تنها اطلاع ما از وی گزارش خود او در الفَرْق بین الفِرَق (ص ۲۲۴) است که براساس آن ، ابومنصور در ۳۷۰، در حضور ناصرالدوله ابوالحسن سیمجور، فرمانده سپاه سامانیان ، با یکی از متکلمان کرّامی به نام ابراهیم بن مهاجر به مناظره پرداخت . با توجه به نفوذ کرّامیّه ، این امر مبین تسلّط علمی عبدالقاهر است .

قدرت کرّامیان با مخالفت قاضی صاعد محمدبن استوائی (متوفی ۴۳۱)، فقیه مشهور حنفی ، و ابواسحاق اسفراینی با آنان تضعیف شد. با شکایت قاضی صاعد نزد محمود غزنوی از محمدبن اسحاق و ردّ عقاید تشبیهی ایشان ، وی در ۴۱۰ از کار برکنار شد (بازورث ، ج ۱، ص ۱۷۷، ۱۹۰). به این ترتیب ، با پدید آمدن فضای آزاد برای طرح عقاید، ابومنصور به بیان عقاید مذهب شافعی و مشرب اشعری پرداخت و پس از درگذشت ابواسحاق ، در مسجد عقیلِ نیشابور به تدریس مشغول شد (صریفینی ، همانجا).

بغدادی از دو جهت اهمیت دارد؛ یکی به سبب احاطه در علم حساب ( رجوع کنید به قسمت سوم مقاله )، دیگر از جهت مهارت در ملل و نحل نویسی یا «فرقه شناسی ». او در زمینه فرقه شناسی دو کتاب الفَرْقُ بین الفِرَق * و الملل والنحل را نوشته است . الفرق ، پس از فرق الشیعه نوبختی و مقالات الاسلامیین اشعری ، از قدیمترین و جامعترین آثار در این موضوع است . به نظر فخررازی (ص ۳۹) شهرستانی ملل و نحل خود را براساس این کتاب بغدادی نگاشته ، و آن چنانکه باید در نقل اقوال مخالفان به دور از تعصب نبوده است .

مورخ مذاهب در تبیین فرقه ها ناگزیر باید مسائل را از نظر زمینه ها و عوامل ظهورشان در بستر زمان مورد بحث قرار دهد، و بغدادی به رغم تعصب کلامی و غلبه دیدگاه فقهی خود، در رد آرای مخالفان به این امر توجه داشته است . او براساس (یا به استناد) حدیث افتراقِ امّت بعد از پیامبر (درباره این حدیث رجوع کنید به حدیث افتراق * )، به تقسیم بندی فرقه ها می پردازد و با توجه به تقدم و تأخر وقایع و حوادث تاریخی ، اختلاف نظرها را ذکر می کند، اما به ریشه های تاریخی اشاره نمی کند. علاوه بر این ، نباید شرایط اجتماعی وی را در مقابله با عقاید کرّامیه نادیده گرفت ؛ او و ابواسحاق اسفراینی و ابن فورَک ، متکلم و محدث اشعری ، در مواجهه با عقاید تشبیهی کرّامیه ، برخلاف شیوه اشعری و باقلانی ، برای تبیین صفات الهی از استعاره و مجاز استفاده کرده اند ( ایرانیکا ، ذیل ماده ). الملل والنحل او (قس د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل ماده ) که به تصحیح آلبرنصری نادر منتشر شده ، گزارشی خلاصه از کتاب الفرق بین الفرق اوست .

بغدادی به عنوان صاحب آرای نوین در کلام مطرح نشده است . او بیشتر پیرو عقاید کلامی اشعری است و به گفته خودش در اصول الدین (ص ۳۰۹ـ۳۱۰) اشعری همچون استخوانی در حلقوم قدریه و دیگر مخالفان است ، و تمام اهل حدیث و صاحب نظران از آثار و عقاید او بهره گرفته اند. او در الفرق بین الفرق (ص ۳۲۳ـ۳۵۹) نیز همان ارکان پانزدهگانه عقیدتی مطرح شده در اصول الدین را ( رجوع کنید به ادامه مقاله ) به عنوان اعتقادات مشترک اهل سنت و جماعت ، که فرقه ناجی است ، برمی شمارد. این ارکان عبارت اند از : اثبات حقایق و علوم ؛ حدوث عالم ؛ معرفتِ خداوند به عنوان سازنده دنیا؛ صفات ذاتی ، ازلی ، اسماء و اوصاف او؛ عدل و حکمت او؛ انبیا، معجزاتشان و غیره (برای توضیح بیشتر رجوع کنید به قسمت دوم مقاله ).

بغدادی در رد معتزله به عنوان مهمترین و گسترده ترین جریان مخالف با اشاعره به این سخن منسوب به امام صادق علیه السلام استناد می کند که معتزله خواستند به توحید دست یابند، دچار الحاد شدند و برای عادل دانستن خداوند، به او نسبت بخل (عدم فضل ) دادند (اَرادتِالمعتزلهُ اَن تُوحِّدَ ربَّها فَاَلْحَدَت و اَرادتِالتّعدیلَ فنَسَبَتِالبُخلَ الی رَبِّها). بغدادی امام علی علیه السلام را اولین متکلم اهل سنت از صحابه می داند، زیرا او اول کسی است که در مسائل وعد و وعید با خوارج و در مسائل قضا و قدر و مشیت و استطاعت با قدریه به مناظره پرداخت .

عبدالقاهر، عمربن عبدالعزیز را اولین متکلم از تابعین برمی شمارد و پس از او زیدبن علی و حسن بصری و دیگران را نام می برد؛ سپس امام صادق علیه السلام را رئیس طبقه بعدی متکلمان می داند که در ردّ قدریه و خوارج و غلاه رافضی کتاب نگاشته است . او ( اصول الدین ، ص ۳۰۷ـ ۳۰۸) نیز در بیان چگونگی رفتار اهل سنت و جماعت به عنوان فرقه اهل نجات با دیگر فرقه های دچار گمراهی ، به قول امام علی علیه السلام درباره خوارج استناد می جوید.

در تمامی آثار بغدادی ، تأکید او بر فقه شافعی کاملاً مشهود است . او همچون دیگر شافعیان ، مذهب فقهی خود را بر فقه حنفی برتری می داد و آن را اصیلتر و نزدیکتر به سنت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم معرفی می کرد و حتّی در طعن ابوحنیفه شعری سرود (سبکی ، ج ۵، ص ۱۴۲).

بغدادی بر این قول شافعی تأکید می ورزید که جایز نیست قرآن با سنت نسخ شود، در حالی که بیشتر فقهای شافعی بر این اعتقاد نبودند؛ به عنوان نمونه ، ابن فورک در رد ابوطیب سهل صعلوکی (متوفی ۳۶۹)، از علمای حدیث ، که قائل به این قول بود، کتابی تصنیف کرد (همو، ج ۵، ص ۱۳۶ـ۱۳۷، پانویس ۴). بغدادی در الفرق بین الفرق (ص ۱۱) اختلاف آرای فقها را همچون اختلاف نظر متکلمان نمی داند، زیرا قائل است که فقها در فروع اختلاف نظر دارند نه در اصول ، و ایشان مانند متکلمان یکدیگر را تکفیر نمی کنند و اختلافشان سبب گمراهی نمی شود.

در دوره بغدادی ، در نیشابور همفکریهایی میان شافعیان و صوفیان وجود داشت . در همین زمان ، شیخ ابوسعید ابوالخیر (متوفی ۴۴۰)، عارف نامی خراسان ، در نیشابور، به روش خاص خویش ، دور از فقر و زهد معمولِ صوفیان ، زندگی می کرد و طرفداران بسیاری داشت و در مقابل فقها و دیگر صاحبان آرا، گرایشی جدید بنیان نهاده بود. با وجود مخالفتهای آشکار و نهان ، شیخ با رفتار و کرامات خود بسیاری از مخالفان را موافق خویش ساخته بود؛ حتی قاضی صاعد حنفی نیز از این امر مستثنی نمانده بود (محمدبن منوّر، ص ۵۸).

همچنین ابواسحاق اسفراینی در مجالس ابوسعید شرکت می کرد و در اسرارالتوحید (همان ، ص ۲۱۳) شیخ این قول ابواسحاق را تأیید کرده است که مردم در امر توحید مرهون صوفیه اند. بغدادی نیز به تصوف تمایل داشت و آن را تأیید می کرد. او در الفرق بین الفرق (ص ۳۱۷) و اصول الدین (ص ۳۱۵ـ۳۱۶) در دسته بندی علما و اصناف اهل سنت و جماعت ، به صوفیان و بزرگان ایشان اشاره می کند و طریقه آنها را توکل و قناعت و نفی تشبیه تعریف می کند و کرامات اولیا را می پذیرد (بغدادی ، الفرق ، ص ۳۲۳). او هزار عارف یاد شده در طبقات الصوفیه عبدالرحمان سُلَمی (متوفی ۴۱۲) را، جز سه نفر، از اهل سنت برمی شمارد (همانجا).

آثار

تألیفات بغدادی در سه حوزه کلامی ، فقهی و عرفانی ، متعدد و حائز اهمیت اند. گذشته از این ، قطعات و ابیاتی نیز از او نقل شده ، و آنچه در کتابهای کلامی اش در رد آرای مخالف سروده خالی از تکلف و تعصب نیست . بیش از هر چیز حسن ترتیب و دقت نظر او در تقسیم مباحث کتابهایش ، که بی تأثیر از احاطه وی بر «علم حساب » نیست ، قابل توجه و چشمگیر است (ابن عساکر، ص ۲۵۳؛ سبکی ، ج ۵، ص ۱۳۷؛ نیز رجوع کنید به بغدادی ، تاریخ مذاهب ، ص یا).

دیگر کتابهای کلامی او عبارت اند از :

فضائح الکرّامیّه ، از این کتاب می توان شدت مخالفت عبدالقاهر با کرّامّیه را حدس زد اما نمی توان مشخص کرد که آیا در دوره اوجگیری قدرت ایشان این کتاب را نوشته است یا پس از روی به افول نهادن آن .

در الفرق بین الفرق به این کتاب اشاره شده است ؛ نفی خلق القرآن ؛

الصفات ؛

الایمان و اصوله ؛

إبطال القول بالتولد ؛

الناسخ و المنسوخ (در مجموعه نسخه های خطی برلین )؛

فضائح المعتزله ، که خلاصه آن در الفرق آمده است ؛

بلوغ المَدی ‘ عن أصولِ الْهُدی ‘ (سبکی ، ج ۵، ص ۱۴۰؛ بروکلمان ، > ذیل < ، ج ۱، ص ۴۸۲).

آثار فقهی و حدیثی او، گذشته از کتاب تفسیر، عبارت اند از :

تأویلُ متشابِه الاَخبارِ والا´یات ؛

التحصیل در اصول فقه ؛

العماد فی مواریث العباد ، سبکی (همانجا) این کتاب را در فرائض و حساب بی نظیر دانسته است ؛

شرح مفتاح ابن القاص ؛

الدورّیات فی الطهارات و دیگر بابهای فقهی که اِسنَوی (ج ۱، ص ۹۶ـ۹۷) نسخه ای از آن را نزد خود داشته است ؛

نقضُ ما عَمِلَهُ ابوعبدالله الجرجانی فی ترجیح مذهب أبی حنیفه .

از آثار عرفانی او

تفضیلُالفقیرالصابِرِعلی الغَنیِّالشّاکِر را می توان نام برد (حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۴۶۲ـ۴۶۳). سبکی (ج ۵، ص ۱۴۰) از ابن صلاح نقل می کند که بغدادی کتابی درباره تصوّف نوشته و در آن هزار قول را به ترتیب حروف گردآوری کرده است .



منابع :

(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، ج ۸ ، چاپ محمد یوسف دقاق ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۲) ابن خلکان ، وفیات الاعیان ، چاپ احسان عباس ، ج ۳، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۹۷۰ ) ؛
(۳) ابن عساکر، تبیین کذب المفتری فیما نسب الامام ابی الحسن الاشعری ، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۴) ابن کثیر البدایه والنهایه ، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۵) شهفوربن طاهر اسفراینی ، التبصیرفی الدین و تمییزالفرقه الناجیه عن الفرق الهالکین ، چاپ محمد زاهد کوثری ، مصر ۱۹۵۵؛
(۶) عبدالرحیم بن حسن اسنوی ، طبقات الشافعیه ، چاپ کمال یوسف حوت ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۷) کلیفورد بازورث ، تاریخ غزنویان ، ترجمه حسن انوشه ، ج ۱، تهران ۱۳۵۶ ش ؛
(۸) عبدالقاهربن طاهر بغدادی ، الفرق بین الفرق ، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره ( بی تا. ) ، همان ، ترجمه فارسی : تاریخ مذاهب اسلام ، یا، ترجمه الفرق بین الفرق ، ترجمه محمد جواد مشکور، تبریز ۱۳۳۳ ش ؛
(۹) همو، کتاب اصول الدین ، استانبول ۱۳۴۶ـ ۱۹۲۸، چاپ افست بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۰) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، چاپ محمد شرف الدین یالتقایا و رفعت بیلگه کلیسی ، استانبول ۱۳۶۰ـ۱۳۶۲/۱۹۴۱ـ۱۹۴۳؛
(۱۱) احمدبن علی خطیب بغدادی ، تاریخ بغداد ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۱۲) محمدبن علی راوندی ، راحه الصدور و آیه السرور در تاریخ آل سلجوق ، سعی و تصحیح محمد اقبال به انضمام حواشی و فهارس با تصحیحات لازم مجتبی مینوی ، تهران ۱۳۶۴ش ؛
(۱۳) عبدالوهاب بن علی سبکی ، طبقات الشافعیه الکبری ، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶؛
(۱۴) ابراهیم بن محمد صریفینی ، تاریخ نیسابور: المنتخب من السیاق ، قم ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۵) محمدبن عمر فخررازی ، مناظرات فخرالدین الرازی فی بلاد ماوراءالنهر ، چاپ فتح الله خلیف ، بیروت ( بی تا. ) ، چاپ افست تهران ۱۳۶۴ ش ؛
(۱۶) محمدبن منوّر، اسرارالتوحید ، چاپ احمد بهمنیار، تهران ۱۳۱۳ ش ؛

(۱۷) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
(۱۸) EI 2 , s.v. ” A l- Baghda  d   ” (by A.S. Tritton);
(۱۹) Encyclopaedia Iranica , s.v. “Bag  da  d   , ـ Abd- A l-Qa  her” (by J.Van Ess).

۲) عقاید .

در شرح و نقد عقاید بغدادی گزیری از رجوع به دو کتاب مهم وی الفرق بین الفرق و اصول الدین نیست . وی به عنوان یک متکلم در این دواثر به منظور اسکات خصم می کوشد تا با مددگیری از مسلّمات (گزاره های مورد قبول طرف بحث ) و مشهورات (گزاره های اخلاقی مورد قبول همگان ) استدلالهای جدلی خود را ترتیب دهد و به هر شیوه بر خصم ظفر نماید (دادبه ، ص ۲۰۶). نقّادیهای بغدادی در این دو کتاب ، با همه تعصب کلامی و ستیزه جویی ، موجب تحرک اندیشه و دربردارنده نتایج جدید است .

گزارشی از آرای او که همگی ابداع و ابتکار او نیست بلکه حاصل تأمل و تلاش دهها متفکر جستجوگر دیگر است در اینجا ضروری می نماید. حضور بغدادی در ارکان پانزدهگانه ای که در دو کتاب مذکور مطرح کرده حضوری است متأملانه و فعال که در دو بخش «شناخت » و «مابعدالطبیعه » مورد بررسی قرار می گیرد.

شناخت شناسی .

در بحث از شناخت ، به مفهومِ خاص شناخت حق یا حقیقت و به ابزار شناخت پرداخته می شود. جنبش اشعری در جدال عقل و نقل ، که میان معتزله و اهل سنت و جماعت درگرفته بود، ابتدا با پرهیز از عقل گرایی آغاز شد اما آرام آرام به عقل گرایی بازگشت ؛
بغدادی علوم را به سه قسم ـ بدیهی ، حسی و استدلالی ـ تقسیم می کند و تصریح می نماید که علوم بدیهی و حسی از راه حواس و علوم استدلالی از راه عقل حاصل می شوند. به این ترتیب ، بغدادی با تأکید برامکان حصول علم ، سوفسطاییگری را رد می کند. او در اثبات صحت دعوی پیامبران و اثبات صحت و سقم اخبار آحاد دلایل عقلی را ملاک تشخیص قرار می دهد (بغدادی ، اصول الدین ، ص ۷ـ ۸، ۱۲ـ۱۳).

مابعدالطبیعه .

آرای بغدادی در مباحث مابعدالطبیعه را می توان در سه بخشِ نظریات وی درباره خدا و جهان و انسان بررسی کرد. او در بحث خداشناسی به سه مسئله صفات سلبی (یعنی تنزیه ذات حق )، صفات ثبوتی (یعنی هفت صفت عالم ، قادر، حی ، مرید، سمیع ، بصیر ومتکلم ) و اسماءالله و افعال خدا می پردازد (همان ، ص ۷۳ـ۸۲، ۹۰، ۱۱۴ به بعد). در بحث از اسماءالهی او قائل به «توقیف » است ، به این معنی که مأخذ نامهای خدا عبارت از قرآن ، سنت و اجماع است و به طریق قیاس نمی توان نامی بر خدا نهاد (همان ، ص ۱۱۶).

او همچنین به تقسیم بندی سه گانه اسماء می پردازد، نامهایی که دلالت بر ذات حق دارد مانند «واحد»، نامهایی که بیانگر صفات ازلی حق اند مانند «حی » و نامهایی که مشتق از افعال اوست مانند «خالق » و «رازق ». او در این میان بر قدیم بودن کلام الهی و امکان رؤیت خدا تأکید می ورزد (همان ، ص ۹۸، ۱۰۶، ۱۱۷ ـ ۱۱۸). بغدادی در طرح بحث افعال الهی به افعال این جهانی (آفرینش و راهنمایی ) و افعال آن جهانی (معاد و ثواب وعقاب ) می پردازد.

در آفرینش به ذکر حدوث جهان بسنده می کند (همان ، ص ۶۸). در زمینه راهنمایی قائل به هدایت عام از طریق انبیا و هدایت خاص از طریق باطن بندگان است (همان ، ص ۱۴۰). در معاد به نظریه آجال پرداخته (همان ، ص ۱۴۲ـ۱۴۴) و نیز مباحث بهشت و دوزخ ، حوض ، صراط ، میزان و شفاعت از سوی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و صلحای امت و زنده شدن مردگان در رستاخیز را مطرح می سازد.

جهانشناسی .

بغدادی (همان ، ص ۳۳ـ ۳۵) جهان را به «ماسوی الله » تعریف می کند، یعنی همان معنای عام جهان از نظر قرآن که شامل عالم مجرّدات و مادی است (اعراف : ۵۴). معنای خاص جهان ، طبیعت است که اشعری خود به آن نپرداخته اما در مکتب وی مورد توجه افرادی چون باقلانی ، جوینی ، غزالی و رازی قرار گرفته است ، البته با هدفی بسیار متفاوت از آنچه مورد نظر فیلسوفان بوده است . ابن خلدون (ج ۲، ص ۹۴۹) این تفاوت را اینگونه بیان می کند که فیلسوف در جسم از لحاظ حرکت و سکون می نگرد و متکلم در آن از این حیث می اندیشد که برفاعل (خدا) دلالت می کند. بغدادی در بحث از حدوث جهان به مسئله نظام آسمانها، جوهر فرد و تجدّد امثال می پردازد (بغدادی ، اصول الدین ، همانجا).

او براساس قرآن کریم (بقره : ۲۹؛اسراء: ۴۴ و غیره ) نظریه وجود نُه فلک را رد می کند و از نظریه هفت فلک (با توجه به تعبیر قرآنیِ «سَبْع سَماواتٍ طِباقاً، مُلک : ۳) دفاع می کند (بغدادی ، اصول الدین ، ص ۶۴ـ۶۵). او نظریه حرکت زمین را ـ که به برخی حکما نسبت داده است ـ مردود می شمارد و بر سکون و ثبات زمین تأکید می ورزد (همان ، ص ۶۰ـ۶۳). بغدادی (ص ۱۶ ـ ۱۸) در نظریه جوهر فرد همرأی با باقلانی است و اجزای جهان را دوگونه می داند؛جواهر و اعراض ، و هر جوهر جزئی است لایتجزّی یا جوهری است فرد که تجزیه نمی پذیرد (همان ، ص ۳۵).

او در تأیید نظریه تجدّد امثال به طرح قاعده «العَرَض لاَیبقی زمانَیْن » پرداخته و در نهایت به اثبات فنای ذاتی اعراض به طور مستقیم و اثبات فنای جواهر و اجسام به طور غیرمستقیم می پردازد و با اثبات حدوث اعراض و جواهر و اجسام ، قِدَم ذات حق را اثبات می کند. دخالت دایمی و مستقیم خداوند در امور جهان نیز با نشان دادن وابستگی و نیاز همیشگی جهان به ذات بی نیاز خدا اثبات می شود (همان ، ص ۴۵، ۵۱ ـ۵۲، ۶۶ـ۶۷، ۲۲۹ـ۲۳۰؛باقلانی ، ص ۱۸؛تفتازانی ، ۱۴۰۹، ج ۲، ص ۱۶۱ـ۱۶۲؛همو، ۱۳۱۶، حاشیه کستلی ، ص ۶۹؛جرجانی ، ج ۵، ص ۳۷ـ ۳۸). او فنای عالم را ممکن می شمارد، زیرا خداوند را قادر به این عمل می داند (بغدادی ، اصول الدین ، ص ۲۲۹).

انسان شناسی .

در مبحث انسان از دیدگاه متکلمان ، از حقیقت جسمانی یا روحانی انسان سخن می رود و افعال انسان از دودیدگاه جبر و اختیار، و حسن وقبح (شرعی یا عقلی ) بررسی می شود. اما بغدادی سخنی از حقیقت انسان نمی گوید و در حل مشکل جبر و اختیار، به تأیید نظریه «کسب » می پردازد (همان ، ص ۱۳۳). به این ترتیب ، خداوند خلق کننده افعال و انسان ، کسب کننده آنهاست (قس شهرستانی ، ج ۱، ص ۱۳۲ـ ۱۳۳).

بدین سان ، هم قدرت خدا محدود نمی شود و هم مسئولیت انسان اثبات می گردد. بغدادی تصریح می کند که حقیقت غیراز جبرو قدَر (تفویض ) است و سنّیِ عدلیِ منزه از باور جبر و اختیار کسی است که معتقد باشد انسان ، کسب کننده کردار خویش و خدا آفریننده کسب اوست (بغدادی ، الفرق ، ص ۳۳۸ـ ۳۳۹). بغدادی در بازشناسی حسن وقبح ، یا نیکی و بدی کردارها، به طرحِ سنتی طبقه بندی افعال به پنج قسمِ واجب ، حرام ، مستحب ، مکروه و مباح پرداخته و طبق نظر اشاعره حسن وقبح شرعی را تأیید می کند، یعنی هر آنچه خداوند بدان امر فرماید (واجب ) نیک ، و هر آنچه از آن نهی کند (حرام ) بد است (همو، اصول الدین ، ص ۲۰۸ـ۲۰۹).



منابع :

(۲۰) علاوه برقرآن ؛
(۲۱) ابن خلدون ، مقدمه ابن خلدون ، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۲۲) محمدبن طیب باقلانی ، التمهید فی الرد علی الملحده المُعَطّله والرافضه والخوارج والمعتزله ، چاپ محمود محمد خضیری و محمد عبدالهادی ابوریدَه ، قاهره ۱۳۶۶/۱۹۴۷؛
(۲۳) عبدالقاهر بن طاهر بغدادی ، الفرق بین الفرق ، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره ( بی تا. ) ؛
(۲۴) همو، کتاب اصول الدین ، استانبول ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۲۵) مسعودبن عمر تفتازانی ، ( شرح ) العقائد النسفیه ، و بهامشه حاشیه مصلح الدین بن مصطفی کستلی ، استانبول ۱۳۲۶، چاپ افست بغداد ( بی تا. ) ؛
(۲۶) همو، شرح المقاصد ، چاپ عبدالرحمان عمیره ، قم ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۲۷) علی بن محمد جرجانی ، شرح المواقف ، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی ، مصر ۱۳۲۵/۱۹۰۷، چاپ افست قم ۱۳۷۰ ش ؛
(۲۸) اصغر دادبه ، فخررازی ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛
(۲۹) محمدبن عبدالکریم شهرستانی ، الملل والنحل ، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸/ ۱۹۴۸ـ ۱۹۴۹٫

۳) آثار ریاضی .

از بغدادی دو کتاب ریاضی در دست است :

۱) التکمله فی الحساب .

این کتاب به زبان عربی است و یک نسخه خطی آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران (ش ۵ر۶۹۱۱) موجود است (دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، ج ۱۶، ص ۳۹۷). نسخه دیگری از این کتاب نیز در قاهره (دارالکتب المصریه ، ش ۱ر۷۹۳) وجود دارد (بغدادی ، ۱۴۰۶، مقدمه سعیدان ، ص ۱۲). احمد سلیم سعیدان متن عربی این کتاب را همراه با مقدمه و تعلیقات به چاپ رسانده است . نسخه ناقصی نیز در کتابخانه لاله لی استانبول (ش ۱ر۲۷۰۸) نگهداری می شود (کراوزه ، ص ۴۷۴).

اهمیتِ التکمله … در این است که همه انواع حساب دوره اسلامی را در بر دارد. مطالب کتاب در هفت «نوع » (فصل ) تنظیم شده است ، بدین شرح : حساب هندی (اعشاری ) عددهای صحیح ؛
حساب هندی (اعشاری ) کسرها؛
حساب شصتگانی (حساب دَرَج و دقایق )؛
حساب انگشتی (حساب الید)؛
عددهای گنگ ساده و مرکب (حساب الاعداد الاصم و ذوات الاَیْمُن )؛
نظریه اعداد؛
حساب معاملات .

در «نوع » اول ، علاوه بر چهار عمل اصلی ، از روش یافتن جذر و کعب تقریبی عددها نیز بحث شده است . در این «نوع »، الگوریتمی برای محاسبه سریع n 2 از ۱۰۲۴= ۱۰ ۲، داده شده است . روی هم رفته ، این قسمت خلاصه ای است از کتاب الفصول فی الحساب الهندی اقلیدسی که در بعضی موارد کمی بسط داده شده است ؛
مثلاً قدیمترین جدول ضرب به شکل امروزی در همین کتاب دیده می شود (بغدادی ، ۱۴۰۶، مقدمه سعیدان ، ص ۲).

در «نوع » دوم ، کسرها در حساب هندی بررسی می شود. نماد کسر، مخرج مشترک ، مقایسه کسرها، چهار عمل اصلی با کسرها، و جذر و کعب گرفتن از کسرها مباحث این قسمت اند. در «نوع » سوم ، حساب شصتگانی که حساب درجه ها و دقیقه ها نامیده می شده موضوع بحث است . در این قسمت نیز چهار عمل اصلی و جذر و کعب در حساب شصتگانی بررسی شده است .

در «نوع » چهارم ، از حساب انگشتی که پیش از حساب هندی میان مسلمانان رایج بوده بحث می شود. حساب انگشتی ، دستگاه حسابی پیچیده ای بوده که در آن نماد به کار نمی رفته و همه عملیات با استفاده از انگشتان دست و به صورت ذهنی انجام می شده است . به همین دلیل ، آن را حساب هوایی نیز می نامیدند.

در «نوع » پنجم ، اعداد گنگ به صورت جذر یا کعب یا به صورت b ¡ ¢ a+ ¡ مورد بحث اند. احتمالاً بین آثاری از دوره اسلامی که به اعداد گنگ پرداخته اند، کتاب التکمله … کاملترین است . به نظر می رسد که بیشترین مطالب این قسمت کتاب از مقاله دهم اصول اقلیدس یا شرحهای یونانی آن اقتباس شده باشد.

«انواع » ششم و هفتم ، که در آنها به ویژگیهای اعداد و حساب معاملات پرداخته شده است ، مهمترین قسمتهای کتاب التکمله اند. التکمله بغدادی از آثار مهم و معروف ریاضیات دوره اسلامی است که به عنوان کتاب درسی به کار می رفته ، و نظامی عروضی سمرقندی در آغاز مقاله سوم از چهار مقاله ، هنگام تعریف علم حساب ، از این اثر ابومنصور بغدادی نام برده است (نظامی ، ص ۵۴). در پایان مقاله اول اصول حساب الهند کوشیار گیلانی (نسخه خطی ، ش ۷ر۴۸۵۷ کتابخانه ایاصوفیا، استانبول ) مثالی برای امتحان عمل جذر مأخوذ از «التکمیل » در حاشیه آمده است که منظور از آن همین التکمله فی الحساب ابومنصور بغدادی است (سعیدان ، ص ۶۷).

۲) رساله فی المساحه .

یک نسخه خطی از این کتاب در کتابخانه لاله لی استانبول (ش ۲ر۲۷۰۸) موجود است (کراوزه ، همانجا). متن عربی این کتاب را احمد سلیم سعیدان به چاپ رسانده است . این کتاب را ابوالفتوح اصفهانی (متوفی ۶۰۰) به فارسی ترجمه کرده است . نسخه خطی ترجمه فارسی در کتابخانه آستان قدس رضوی (ش ۵۴۶۲) نگهداری می شود (آستان قدس رضوی . کتابخانه مرکزی ، ج ۸، ص ۳۹ـ۴۲). عکس این نسخه را انتشارات بنیاد فرهنگ ایران به چاپ رسانده است (بغدادی ، ۱۳۴۷ ش ، ترجمه فارسی ، ص ۸۹ـ۱۶۵). این ترجمه را، ترجمه کتابی به نام الایضاح عن اصول صناعه المساح دانسته اند، و به همین دلیل کتاب الایضاح نیز به ابومنصور بغدادی نسبت داده شده است (قربانی ، ص ۱۰۹)؛

در حالی که پیداست که متن فارسی ترجمه رساله فی المساحه است و ربطی به کتاب الایضاح ندارد. اگرچه مطالب کتاب الایضاح شباهت زیادی با محتوای کتاب رساله فی المساحه دارد، ولی این دو کتاب مستقل از یکدیگرند و هیچ شاهد مستدلی برای نسبت دادن کتاب الایضاح به ابومنصور بغدادی وجود ندارد. سزگین ، به استناد چاپ عکسی نسخه الایضاح و ترجمه فارسی رساله بغدادی ، نسخه خطی فارسی مشهد را ترجمه رساله فی المساحه و نسخه عربی الایضاح (کتابخانه آستان قدس رضوی ، ش ۵۴۲۹) را همان رساله فی المساحه دانسته است (ج ۵، ص ۳۵۷).

مباحث کتاب رساله فی المساحه عبارت اند از:

واحدهای انداره گیری طول ، مساحت ، و حجم ؛
مساحت چهارضلعیها؛
مساحت مثلث ؛
مساحت دایره ها و قطاعها؛
مساحت شش ضلعیها؛
مساحت اجسام فضایی : منشور، کره ، مخروط ؛
تقسیم زمین ؛
و حفر چاه .در ترجمه فارسی ، قسمت «حفرچاه » حذف شده است و در عوض چند صفحه ای در مورد تقسیم زمین و معاملات زمین وجود دارد که در متن عربی نیست .



منابع :

(۳۰) آستان قدس رضوی . کتابخانه مرکزی ، فهرست کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی ، تالیف احمد گلچین معانی ، ج ۵، مشهد ۱۳۵۰ ش ؛
(۳۱) عبدالقاهربن طاهر بغدادی ، التکمله فی الحساب ، چاپ احمد سلیم سعیدان ، کویت ۱۴۰۶/۱۹۸۵؛
(۳۲) همو، کتاب الا یضاح عن اصول صناعه المسّاح ، ترجمه اسعدبن محمود اصفهانی ، تهران ۱۳۴۷ ش ؛
(۳۳) دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، نگارش محمدتقی دانش پژوه ، ج ۱۶، تهران ۱۳۵۷ ش ؛
(۳۴) احمد سلیم سعیدان ، «التعریف بالمخطوطات : رسالتان فی الحساب العربی »، مجله معهد المخطوطات العربیه ، ج ۱۳، جزء ۱ (ربیع الاول ۱۳۷۸)؛
(۳۵) ابوالقاسم قربانی ، زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامی : از سده سوم تا سده یازدهم هجری ، تهران ۱۳۶۵ ش ؛
(۳۶) احمدبن عمر نظامی ، کتاب چهارمقاله ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، لیدن ۱۳۲۷/۱۹۰۹، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛

(۳۷) Max Krause, Stambuler Handschriften islamischer Mathematiker, in Quellen und Studien zur Geschichte der Mathematik, Astronomie und Physik, pt. B, vol.3, 1936;
(۳۸) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, vol. V: Mathematik bis ca-430 H., Leiden 1974.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۳ 

بازدیدها: ۵۰۷

زندگینامه ابوحنیفه دینورى (متوفی۲۸۲ه.ق)

احمدبن داودبن ونند، از مردم دینور. ادب از بصریین و کوفیین فراگرفت و از سکیت و ابن السکیت کسب فوائد کرد و در بسیاری از علوم چون نحو و لغت و هندسه و علوم هند بارع بود و در روایت صادق و ثقه است . (ابن الندیم ). صاحب الفهرست سال وفات او را ذکر نکرده لیکن روضات بنقل از بغیه گوید وفات او به سال ۲۸۲ یا۲۹۰ ه’ ۳۹ . ق. است و حاجی خلیفه ۲۸۱ را نیز بر این اختلاف افزوده است

آثار

او راست :

  1. کتاب تفسیرالقرآن .
  2. کتاب الانواء.
  3. کتاب اصلاح المنطق.
  4. کتاب لحن العامه .
  5. کتاب حساب الدور و الوصایا.
  6. کتاب الوصایا.
  7. کتاب الزیج و حاجی خلیفه گوید آنرارکن الدوله دیلمی کرده است در ۲۳۵ و ظاهراً این غلط است چه رکن الدوله از ۳۲۰ تا ۳۶۶ فرمانروائی داشت .
  8. کتاب النبات و کتابی دیگر هم در آن باب .
  9. کتاب الجبر و المقابله .
  10. کتاب جواهرالعلم .
  11. کتاب الرخد علی رصد الاصبهانی .
  12. کتاب الشعر و الشعراء.
  13. کتاب التاریخ .
  14. کتاب الاخبارالطوال و شاید این دو کتاب یکی است .
  15. کتاب فی حساب الخطائین .
  16. کتاب القبله والزوال .
  17. کتاب البحث فی حساب الهند.
  18. کتاب الجمع و التفریق.
  19. کتاب نوادرالجبر.
  20. و حاجی خلیفه کتاب تفسیر اصلاح المنطق را نیز نام برده است ،
  21. و صاحب روضات بنقل از بغیه کتاب الباه را بر آن افزوده است

و در باب کتاب النبات او گوید: لم یولخًف مثله فی معناه و باز کتاب الرخد علی بن اللره را اضافه دارد و صاحب بغیه گوید او از نوادر رجالی است که بین بیان عرب و حکم فلاسفه جمع کرده است . و لکلرک گوید ابوحنیفه بزرگترین گیاه شناس مشرق است و از اینکه ابن ابی اصیبعه از ترجمه حال او غفلت کرده تعجب میکندو میگوید ابن بیطار نزدیک پنجاه نبات را که قدما برآن اطلاع نداشتند از ابوحنیفه نقل میکند و در همه جامشهود و هویداست که دینوری بنقل اکتفا نکرده و خود بنفسه انواع گیاهان مشروحه کتاب خود را دیده و فحص و تتبع کرده است و اضافه میکند که : در ضمیمه نسخه ای از شرح ارجوزه طب ابن سینا که در کتابخانه پاریس موجود است

نسب و نام ابوحنیفه بدین گونه ضبط شده است : ابوعبدالله بن علی العشاب ، و مینویسد در صف اول گیاه شناسان و علمای خواص ادویه است و سفرهای بسیار برای شناختن منابت نبات و اسامی آن کرده است – انتهی . لکن بنظر می آید که ابوعبدالله بن علی العشاب عالم حشایشی دیگری است چه نه نام و نه کنیت خود و پدر او با ابوحنیفه احمدبن داود موافقت ندارد. حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده گوید ابوحنیفه بامر رکن الدوله به سال ۳۳۵ در اصفهان زیجی کرد و لکن این سهوی است ، چه طلوع دولت آل بویه پس از وفات ابوحنیفه است . و رجوع به حبیب السیر ج ۱ص۲۰۷ – ۳۴۹ و معجم الادباء ج ۱ ص ۱۲۳ چ مارگلیوث شود.

وى در سال ۲۳۵ به اصفهان رفت و درآنجا به کار ستاره شناسى و هیئت و ثبت نتایج محاسبات نجومى رصد خانه خود مشغول شده . درباره مقام ادبى وى تا آنجا رفته اند که وى را با جاحظ مقایسه کرده و ابوسعید سیرافى گفته است که بیان ابوحنیفه خوشتر و گفتار ابوعثمان یعنى جاحظ شیرین تر است .براى دینورى بیست و یک اثر در زمینه هاى مختلف یاد شده است .

ابن ندیم آثار دینورى را برشمرده و دانش اورا برگرفته از بصرى ها و کوفى ها دانسته است . او دینورى را متجرد در لغت و هندسه و حساب وهیئت معرفى کرده و وى را موثق شمرده است .

در عین حال ، اثر مهم او با نام اخبال الطوال بسیار با ارزش و حاوى اخبارى بدیع و دست اول است . وى ایرانى بوده و باآن که گرایش شعوبى ندارد، توجهش به ایران سبب شده است تا کتابش ماءخذ مهمى براى تاریخ ایران درآید.

کتاب او شامل سه قسمت است : بخش نخست اخبار انبیا و ملوک گذشته ، بخش دوم اخبار ایران ، بخش سوم اخبار دوران اسلامى تا سال ۲۲۷٫ اخبار الطوال را باید از جمله تواریخ عمومى دانست که در دوران رشد وبالندگى تاریخنگارى اسلامى ، در کنار تاریخ یعقوبى و تاریخ خلیفه بن خیاط وآثار مفقود دیگر پدید آمده است .

بخش عمده اخبار وى ، درباره عراق و تحولات کوفه است . از این جهت حوزه مورد توجه او با نوشته هاى ابومخنف نزدیک است . گرچه وى در دوره پس از امویان نیز مطالب قابل توجهى دارد.
دینروى در این کتاب به سیره نبوى پرداخته و از دوران خلفاى نخست . تنها از فتوحات سخن گفته است . بحث از عثمان و مسائل دوران وى و شرح زندگى سیاسى جامعهخ اسلامى دوران امام على (ع ) در ادامه آمده است . پس ازآن از امویان و عباسیان سخن گفته و از حوزه حوادث عراق خارج نشده است . بحث از تاءسیس بغداد، کشته شدن ابومسلم ، قیام نفس زکیه و سرگذشت امین و ماءمون و نیز شورش بابک ازبحثهاى اصلى اخبار الطوال است .

این سیر، نشانگر آن است ک وى صرفا قصد ارائه اخبار مربوط به ایران را داشته است . بخشى از نقلهاى وى از حوادث عراق بسیار باارزش است . ازآن جمله بخش مروبط به کربلا که صفحات زیادى را به خود اختصاص ‍ داده است .(صص ۲۲۹ ۲۶۲) این حجم درقیاس با سایر موارد، حجم زیادى است . در عین حال ، هیچ اشاره اى به تشیّع وى نمى توان کرد. خبرى از وى که آورده است موسى بن جعفر(ع ) در حضور هارون اختلافات آتى امین و ماءمون را یادآور شده شگفت مى نماید.

در اخبار الطوال از چند کتاب از جمله کتاب الملوک واخبار الماضى از عبید بن شریّه جرهمى که براى معاویه تاریخ نقل مى کرده یاد شده است .در کنار آن ، تعبیرهایى از قبیل قال الهیقم (بن عدى ) قال الکلبى ، قال الاصمعى و… دیده مى شود که نشانگر برخى از مآخذ کتاب است .

برخى به دلیل آن که کتاب او اخبار الطوال با حجم یک جلدى موجود سازگار نیست ، احتمال آن را داده اند ک کتا موجود، اثر مؤ لف دیگرى باشد.(۳۸۶)اما این نمى تواند دلیل درستى بر نفى نسبت شناخته شده کتاب مذکور باشد.

کتاب اخبار الطوال دوبار به فارسى درآمده است . نخست توسط صادق نشاءت که ترجمه اش در سال ۱۳۴۶ خورشیدى توسط بنیاد فرهنگ ایران چاپ شده است . بار دیگر توسط محمود مهدوى داغانى که ترجمه هاى درسال ۱۳۷۱ توسط نشر نى چاپ شده است . اخیرا متن عربى و ترجمه فارسى آن در cd نور السیره توسط مرکز کامپیوتر علوم اسلامى در قم عرضه شده است ./

منابع تاریخ اسلام//رسول جعفریان

لغت نامه دهخدا

بازدیدها: ۴۲۰

زندگینامه ابوالفتح کراجکى (متوفی ۴۹۹ه. ق)

شیخ ابوالفتح محمد بن على کراجکى طرابلسى. فقیه، اصولى، ریاضیدان، ستاره‏ شناس، ادیب، مسلط به علوم حدیث، فلسفه، کلام، نحو، اخلاق، تاریخ، رجال، تفسیر و پزشکى.

استادان

وى در محضر استادان بزرگوارى چون

شیخ مفید،

سید مرتضى علم الهدى،

شیخ طوسى و …

شاگردى کرد و از هر کدام توشه‏اى و بهره‏اى گرفت. سفرهاى بسیارى به کشورهاى مختلف از جمله فلسطین، سوریه، لبنان، مصر، بغداد و همچنین شهرهاى دور و کنار خود داشت. با مباحثات و تألیفات خود که نزدیک ۸۰ اثر مى‏ شود به بررسى مذاهب اسماعیلیه، فرق اهل تسنن، یهودیت و مسیحیت پرداخت و برترى شیعه و مذهب امامیه را بر همگان آشکار کرد.
وى در لبنان و شهر صور درگذشت.

تألیفات وى:

۱- کنز الفوائد؛
۲- روضه العابدین و نزهه الزاهدین؛
۳- الرساله الناصریه؛
۴- معدن الجواهر و …

منابع فقه شیعه (ترجمه جامع أحادیث الشیعه)//آقا حسین بروجردى

بازدیدها: ۲۲

زندگینامه ابوعبدالله محمد بَتّانی(سده سوم)

بَتّانی ، ابوعبدالله محمد بن جابربن سِنان رَقّی حَرّانی صابی ، منجّم و ریاضیدان برجسته دوره اسلامی . پیش از ۲۴۴ در حَرّان یا نزدیکی آن به دنیا آمد. ظاهراً تنها ابن ندیم از او با نسبت رقّی یاد کرده است (ص ۳۳۸). بتّانی بیشتر عمرش را در رَقَّه بر کناره رود فرات گذراند و همانجا به رصد پرداخت . در اواخر عمر به همراه بنی زیّات ، از مردم رقّه ، برای دادخواهی به بغداد رفت و در ۳۱۷، هنگام بازگشت ، در قصرالجِص واقع در کناره دجله و نزدیک سامرا درگذشت .

بتّانی از خانواده ای پیرو آیین صابئی برخاست ولی خود، چنانکه از نام و کنیه اش برمی آید، مسلمان بود. ابن ندیم (ص ۳۴۳) از جابربن سنان حرّانی سازنده ابزارهای نجومی نیز نام برده که به احتمال زیاد پدر بتّانی است . نام بتّانی در آثار لاتینی به صورت آلباتگنی یا آلباتنیوس و در نوشته های روم شرقی به صورت اُپَتَنِس آمده است .

دستاوردهای نجومی و ریاضی بتّانی بسیار مهم است . او در رصدهای پرشمار و دقیق خود، در ۲۶۴ – ۳۰۶، بسیاری از مقادیر نجومی را با دقت زیاد اندازه گیری کرده و نظریه اقبال و ادبار اعتدالین ( رجوع کنید به تقدیم اعتدالین * ) را، که مبتنی بر پس و پیش رفتن اعتدالین بر دایره البروج است و تا حدود قرن دهم /شانزدهم ، در اروپا مطرح بود و علم امروز هم آن را رد می کند، نپذیرفت .

بتّانی آهنگ تقدیم اعتدالین را ۵ر۵۴ ثانیه قوسی در سال یا یک درجه در ۶۶ سال درنظر گرفت (مقدار امروزی آن ۲ر۵۰ ثانیه قوسی در سال است ). وی میل کلی خورشید را ۲۳ درجه و ۳۵ دقیقه اندازه گیری کرد (بتّانی ، ص ۱۸) که با مقدار امروزی آن کاملاً تطابق دارد و طول سال خورشیدی را ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۶ دقیقه و ۲۴ ثانیه حساب کرد (همان ، ص ۶۳ – ۶۴) که با مقدار امروزی آن (۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۶ ثانیه ) با دقت خوبی وفق می دهد.

وی در زیج خود می گوید که در انطاکیه در ۹ صفر ۲۸۹ یک خورشید گرفتگی و در ۴ رمضان ۲۸۹ یک ماه گرفتگی را رصد کرده است . بتّانی نوعی ذاتُالحَلَق * جدید به نام البیضه (تخم مرغ ) ابداع کرد که در فصل پنجاه و هفتم زیج خود آن را شرح داده است ( زندگینامه علمی دانشوران ، ذیل «بتّانی »؛ بتّانی ، ص ۸۵، ۲۱۰). از کارهای دیگر او در نجوم ، اثبات امکان وقوع کسوف حلقوی و عرضه نظریه تازه و بسیار استادانه ای برای تعیین شرایط رؤیت هلال است .

در ریاضیات ، جدولی برای ظلّ تمام (کتانژانت ) تنظیم کرد و برای تعیین فاصله قوسی بین دو ستاره ، که اختلاف طول سماوی آنها و عرض سماوی هریک معلوم باشد، روشی به کار برد که معادل قاعده کسینوسها در مثلثات کروی است . بتّانی ، چنانکه در باب بیست و ششم زیج خود (ص ۶۰ – ۶۱) شرح داده ، برای این منظور، از قضیه بطلمیوس در چهار ضلعیهای محاطی (مجموع حاصل ضربهای اضلاع روبرو با حاصلضرب دو قطر برابر است ) استفاده کرده است .

معادله ای که بتّانی برای تعیین طول کمان بین دو ستاره A و B به عرضهای AF و BG و اختلاف طول FG بیان کرده چنین است :

) AB (وتر ۲ ) = FG (وتر ۲ cos AF cos BG ) + AC (وتر ۲

که معادل است با:

cos AB = cos AE cos BE + sin AE sin BE sin ¤

معادله اخیر قاعده کسینوسها در مثلث کروی AEB است که رگیومونتانوس (۱۴۳۶ – ۱۴۷۶) منجم و ریاضیدان آلمانی ، به صورت قضیه ای کلی در مثلثات کروی ، بیان کرد. ایوز (ج ۱، ص ۲۳۳) ابداع این قضیه را به بتّانی نسبت داده است ولی باید توجه داشت که دیگران نیز همزمان با بتّانی یا پیش از او، قضیه کسینوسها را به صورت تلویحی ، به کار برده اند ( زندگینامه علمی دانشوران ، ذیل «ثابت بن قره »). ابوریحان بیرونی در قانون مسعودی (ص ۵۱۶) برای حل این مسئله بدون استفاده از قضیه کسینوسها راه دشوارتری پیموده ولی در تحدید نهایات الاماکن (ص ۱۹۹ـ۲۰۰) همین روش بتّانی را بیان کرده است .

بتّانی نزد منجمان دوره اسلامی بسیار معتبر بوده است . ابوریحان بیرونی کتابی به نام جلاءالاذهان فی زیج البتّانی دارد و ابن خلدون آثار بتّانی را در ردیف بهترین کتابهای نجومی می داند ( د.اسلام ، ذیل «بتّانی »). عبدالرحمان صوفی بر نحوه تقسیم فلک البروج در زیج بتّانی ایراد گرفته ، ولی نلینو (ص ۱۵۳) نشان داده است که صوفی مقصود بتّانی را که تقسیم به شیوه هندوان بوده درنیافته است .

تأثیر بتّانی بر کوپرنیک (۸۷۸ – ۹۵۰/ ۱۴۷۳ – ۱۵۴۳) آشکار است و کوپرنیک ، بخصوص در فصلهای حرکت خورشید و تقدیم اعتدالین ، از بتّانی نقل قول کرده است . تیکوبراهه (۹۵۳ـ۱۰۱۰/ ۱۵۴۶ – ۱۶۰۱) و کپلر (۹۷۹ – ۱۰۳۹/ ۱۵۷۱ـ۱۶۳۰) و گالیله (۹۷۱ – ۱۰۵۲/ ۱۵۶۴ – ۱۶۴۲) هم در نوشته های خود از رصدهای بتّانی یاد کرده اند.

ریچارد دانثرن ، منجم انگلیسی ، در ۱۱۶۲/۱۷۴۹ نتایج رصدهای او از گرفتهای ماه و خورشید را برای تعیین شتاب قرنی ماه در مدارش حول زمین ، که برابر است با ۳ر۱۰ ثانیه کمان در هر قرن ، به کار برد ( د.اسلام ، ذیل «بتّانی »؛ ایلینگورث ، ص ۳۳۸).

آثار

مهمترین و معروفترین اثر بتّانی زیج اوست که به نام زیج صابی خوانده می شود. بتّانی که پاره ای اشتباهات بطلمیوس را اصلاح کرده است ، در مقدمه این زیج ، می گوید که غلطها و اختلافات موجود در آثار پیشینیان ، او را بر آن داشته است که به تألیف این کتاب بپردازد، زیرا بطلمیوس خود به نسلهای آینده توصیه کرده است که بر پایه رصدهای تازه ، نظریات و استنباطهای او را اصلاح و تکمیل کنند؛ همچنانکه خود او با آثار اِبَرخُس و دیگران همین کار را کرده است ( زندگینامه علمی دانشوران ، ذیل «بتّانی »).

این زیج که حاصل رصدهای مکرر او و عمدتاً مبتنی بر هیئت بطلمیوسی است و اندک تأثیری نیز از نجوم هندی پذیرفته ، علاوه بر تأثیر در بسط نجوم دوره اسلامی ، در دوران رکود علم در اروپا و نیز پس از نوزایی (رنسانس )، در تکامل علم نجوم و مثلثات کروی در اروپا تأثیر عظیم داشته است . بتّانی دو تحریر از این زیج فراهم کرده است که تحریر دوم را بهتر دانسته اند (ابن ندیم ، ص ۳۳۸).

نتایج رصدهای بتّانی را، کوشیار گیلانی * در زیج جامع ، علی بن احمد نَسَوی * در زیج فاخر ، ابورشید دانشی در زیج کامل و ابن کَمّاد در زیج مُقتَبَس به کار برده اند (کندی ، ص ۱۱). ابوریحان بیرونی در رساله تمهیدالمستقر فی معنی الممر (۱۳۶۷، ص ۶۳) ضمن بحث درباره محاسبه نطاق ( رجوع کنید به احکام نجوم * )های سیارات ، به خلاصه ای که ابوالعباس حوالفعسی از این زیج تهیه کرده است اشاره می کند.

مسلمه بن احمدمجریطی (متوفی ۳۹۸) نیز کتابی در اختصار تعدیلات کواکب زیج بتّانی نوشته است . کندی خلاصه ای از مطالب این زیج را فراهم کرده است (ص ۳۲ – ۳۴). این زیج در قرن ششم / دوازدهم دوبار به لاتینی و در قرن هفتم /سیزدهم ، به امر آلفونسوی دهم شاه کاستیل ، از عربی به اسپانیولی ترجمه شد ( دایره المعارف فارسی ، ذیل «بتّانی »).

نخستین ترجمه لاتینی را روبرت رتینایی (روبرتوس رتیننسیس یا کتننسیس ) ، متوفی پس از ۱۱۴۳ در پامپلونا (بَنْبَلونَه )ی اسپانیا انجام داد که به دست ما نرسیده است . دومین ترجمه لاتینی ، اثر پلاتوی تیولی (پلاتو تیبورتینوس ) در نیمه اول قرن ششم / دوازدهم است که در ۹۴۴/۱۵۳۷ در نورنبرگ و بار دیگر در ۱۰۵۵/۱۶۴۵ در بولونیا، بدون جدولهای ریاضی ، چاپ شده است . از ترجمه اسپانیولی زیج صابی نسخه خطی ناقصی در پاریس وجود دارد ( د.اسلام ، ذیل «بتّانی »).

در زیج صابی ، صورت مفصل اسامی شاهان آورده شده که از بنونصر شروع می شود و تا سلسله های هخامنشی ، بَطالسه ، حکومت روم و روم شرقی می رسد. سپس صورت اسامی خلفا را دارد که تا خلیفه المکتفی باللّه (حک : ۲۸۹ – ۲۹۵) ادامه می یابد. این صورت ، در نسخه دیگری که نلینو از آن استفاده کرده تا خلیفه المطیع للّه (حک : ۳۳۴ـ۳۶۳) ادامه یافته که افزوده شخصی غیر از بتّانی است .

همچنین در این زیج ، مطالبی از این دست که معمولاً در عموم زیجها آورده می شود وجود دارد:

تابعهای مثلثاتی ؛

تابعهای راجع به هیئت (از جمله جدول مطالع بروج برای عرض رقّه ، حرّان ، بغداد و مکّه )؛

جدول مقادیر ساعتهای مُعوَجّه ( رجوع کنید به ساعت * ) برای شهرهای اخیر؛

جدول تعدیل زمان * ؛

حرکتهای میانگین خورشید و ماه و سیارات ؛

تعدیل سیارات ؛

عرض سیارات ؛

مقامها و رجوعهای سیارات ؛

جدول اختلاف منظر مجسطی برای خورشید و ماه در دایره ارتفاع ؛

جدولهای تئون اسکندرانی برای مؤلفه های اختلاف منظر در هریک از هفت اقلیم ؛

جدولهای خسوف و کسوف و جدولهایی برای مقارنه ها و مقابله های میانگین و جدول تبدیل اصابع بطلمیوس ؛

جدولهای رؤیت سیارات ؛

جدول طول و عرض جغرافیایی ۲۷۳ مکان با دقت دقیقه کمان ؛

جدول طول و عرض دایره البروجی ( رجوع کنید به منطقه البروج * ) و قدر ۵۳۳ ستاره که در آن عرضها عموماً همان مقادیر مجسطی هستند و طولها با توجه به تقدیم اعتدالین تصحیح شده اند؛ جدولهای احکام نجوم ؛ جدول ارتفاع و سمت خورشید به ازای هر ساعت معوجّه بر مبنای عرض رقّه و در هنگام بودن خورشید در اول جدی و اول سرطان (کندی ، ص ۳۲ـ۳۴).

آثار دیگر بتّانی عبارت اند از:

کتاب معرفه مطالع البروج فی ما بین ارباع الفلک در باره مطالع نقاطی از دایره البروج که در لحظه مفروض منطبق بر یکی از اوتاد چهارگانه نیستند. این رساله ، که ابن ندیم از آن نام برده ، ممکن است همان فصل پنجاه و پنجم زیج صابی باشد که عنوان مشابهی دارد؛

رساله فی تحقیق اقدار الاتصالات که موضوع آن حل مسئله مطارح الشعاعات در احکام نجوم به روش مثلثاتی است برای هنگامی که ستاره مورد نظر دارای عرض باشد، یعنی روی دایره البروج قرار نگیرد ( د.اسلام ، ذیل «بتّانی »)؛

کتاب اربع مقالات فی احکام علم النجوم که شرحی است بر تترابیبلوس (اربع مقالات ) که آن را بطلمیوس برای شاگردش سوری نوشته و بعدها ابراهیم بن صلت ( به عربی ) ترجمه ، و حُنَین بن اسحاق اصلاح کرده است . ابویحیی البِطریق نیز در زمان خلافت منصور (۱۳۶ – ۱۵۸) آن را به عربی برگردانیده است (نلینو، ۱۸۵). علاوه بر بتّانی چند تن دیگر نیز آن را شرح کرده اند (ابن ندیم ، ص ۳۲۷)؛

رساله تجرید اصول ترکیب الجیوب به عربی که انتساب آن را به بتّانی نادرست خوانده اند ( زندگینامه علمی دانشوران ، ذیل «بتّانی ») و چنین استدلال کرده اند که بتّانی در زیج صابی از استعمال واژه جیب (که جمع آن جیوب است ) خودداری کرده و به جای آن وتر منصف یا صرفاً وتر به کار برده است .

با توجه به متن این رساله که صرفاً راجع به محاسبه وتر قوسهای مختلف در دایره است و عدم استفاده از اصطلاح جیب در آن ، دست کم این دلیل برای عدم انتساب رساله فوق به بتّانی مردود است . بروکلمان این رساله را، به اشتباه ، به کوشیار گیلانی نسبت داده («ذیل »، ج ۱، ص ۳۹۷ـ ۳۹۸) و این اشتباه به آثار دیگران نیز راه یافته و احتمالاً منشأ آن این است که در مجموعه خطی حاوی رساله تجرید اصول ترکیب الجیوب (به شماره ۱۴۹۹ جاراللّه  کتابخانه سلیمانیه استانبول ) قبل از این رساله ، رساله دیگری با عنوان کتاب مختصر فی علم الهیئه من هیئه کوشیار و من هیئه ابن افلح الاشبیلی للشیخ الفاضل اثیرالدین مفضل بن عمر الابهری وجود دارد.

بتّانی در این رساله نحوه تعیین اندازه وتر قوسهای ۱۶ ، ۱۳ ، ۱۴ ، ۱۱۰ و ۱۵ دایره را با استفاده از معادله های هندسی و مثلثاتی برای نصف کمان ، مجموع دو کمان و تفاضل دو کمان بیان می کند. از آنجا که وتر هر کمان در دایره دو برابر جیب نصف آن کمان است ، اطلاعات ذکر شده برای وترها، در یافتن مقادیر جیب کمانها نیز به کار می آید (باقری ، ص ۱۷۶).



منابع :

(۱) ابن ندیم ، الفهرست ، چاپ رضا تجدّد، تهران ۱۳۵۰ ش ؛
(۲) محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، رسائل البیرونی ، رساله سوم : تمهیدالمستقرفی معنی الممر ، حیدرآباد دکن ۱۳۶۷؛
(۳) همو، کتاب تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن ، ترجمه احمد آرام ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۴) همو، کتاب قانون مسعودی ، حیدرآباد دکن ۱۹۵۵ـ۱۹۵۶؛
(۵) ه . و. ایوز، آشنایی با تاریخ ریاضیات ، ترجمه محمد قاسم وحیدی اصل ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛
(۶) محمد باقری ، ‘s â ¦ n ¦ “Batta version of trigonometric formulas” ، تحقیقات اسلامی ، سال ۷، ش ۲ (۱۳۷۱ ش )؛
(۷) دایره المعارف فارسی ، به سرپرستی غلامحسین مصاحب ، تهران ۱۳۴۵ ش ـ ؛
(۸) زندگینامه علمی دانشوران ، به سرپرستی احمد بیرشک ، تهران ۱۳۶۹ ش ـ ؛
(۹) محمدعلی مدرس ، ریحانه الادب ، تهران ۱۳۶۹ ش ، ج ۱، ص ۲۲۶؛
(۱۰) کرلوآلفونسو نلینو ، تاریخ نجوم اسلامی ، ترجمه کتاب علم الفلک ، ترجمه احمد آرام ، تهران ۱۳۴۹ ش ؛

(۱۱) Muhammad ibn Dja ¦ bir Batta ¦ n ¦ â , al-Batta ¦ n ¦ â sive Albatenii opus astronomicum… arabice ,ed. C.A.Nallino, Rome 1899;
(۱۲) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband 1937-1942;
(۱۳) EI , s.v. “Batta ¦ n ¦ â ” (by C.A. Nallino);
۱۴- V.Illingworth, Macmillan dictionary of astronomy , London 1985;
(۱۵) E.S. Kennedy, A survey of Islamic astronomical tables , Philadelphia 1989;

در باره تفسیر غلط نلینو از متن بتّانی ، ج ۱، ص ۳۱-۳۲ رجوع کنید به تصحیحات پیشنهادی J.vernet. و J.J. de Orus در:

(۱۶) Transformacion de coordenadas astronomicas entre los arabes, in Gaceta Matematica ,Madrid 1950;

و همچنین به :

(۱۷) J.M.Millas Vallicrosa,”Una nueva obra astronomica alfonsi: el tratado del cuadrante ، sennero’, al-Andalus ., xxi (1956), 65;

درباره تأثیر آثار بتّانی بر آبراهام برحیّه (یهودی بارسلونی ) (قرن پنجم و ششم هجری ) رجوع کنید به

(۱۸) J.M. Millas, “La obra ، formب de la tierra’ de R. Abraham bar Hiyya ha Bargeloni” in Congrهs intern. des Orient (1931: Leiden), Actes du Congrهs intern.des Orient , Madrid -Barcelona, 1956.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۲

بازدیدها: ۵۲

زندگینامه عبدالرحمان خازنى(قرن پنجم و ششم)(منجم و متخصص علم الحِیَل یا دانش مکانیک)

 

۱) زندگى.

نام خازنى در برخى منابع، ابومنصور عبدالرحمان یا عبدالرحمان منصور ذکر شده است و گاهى نام وى را با ابن هیثم*، ابوجعفر خازن (ریاضى دان سده چهارم)، و ابوالفضل خازمى (منجم سده ششم در بغداد) اشتباه کرده اند (قربانى، ص ۲۲۸؛نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).

مهمترین منبع درباره زندگى خازنى کتاب تتمه صوان الحکمه بیهقى (ص۱۶۱ـ ۱۶۲) است که در آن، وى غلامى اصالتاً رومى از آنِ على خازن مروزى معرفى شده است (نیز رجوع کنید به مایرهوف، ص ۲۶۷، که نام او را قاضى العمید ابوالحسین على بن محمد الخازن مروزى (مروى) نوشته است)؛او به تحصیل هندسه پرداخت، به کمال رسید و زندگى زاهدانه اى در پیش گرفت (نیز رجوع کنید به شهرزورى، ج ۲، ص ۸۲). ظاهراً خازنى ساکن شهر مرو بوده و تحت حمایت دربار سلجوقیان به ویژه سلطان سنجربن ملکشاه فعالیت مى کرده است، چرا که وى مهمترین اثر نجومى خود یعنى زیج معتبر سنجرى را به این سلطان تقدیم کرده است (رجوع کنید به ادامه مقاله).

از تاریخ تولد و وفات خازنى اطلاعى در دست نیست، اما چون جدول مختصات ستارگان در زیج معتبر سنجرى، نسخه خطى کتابخانه واتیکان (گ ۱۹۱ پ)، براى تاریخ ۵۰۹ تنظیم شده و وى خلاصه اى از این زیج را در ۵۲۵ نگاشته است، رونق فعالیت او را در آغاز قرن ششم هجرى دانسته اند (رجوع کنید به زندگینامه علمى دانشوران؛د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه). همچنین در زیج معتبر سنجرى، نسخه خطى کتابخانه واتیکان (گ ۱۶پ ۱۷ر)، از دوره فعالیت رصدى ۳۵ ساله خازنى در تألیف زیج سخن به میان آمده است. ازاینرو شاید بتوان نتیجه گرفت که وى دستکم از سال ۴۷۵ فعالیت نجومى داشته است (گیاهى یزدى، ص ۷۷).

درباره حضور و نقش خازنى در میان گروهى از منجمان دربار ملکشاه سلجوقى که گاهشمارى جلالى یا ملکى را پایه گذاشتند، بحثهاى فراوانى میان مورخان علم مطرح بوده است (براى آگاهى درباره گاه شمارى جلالى رجوع کنید به تقویم*،بخش ۴).

برخى پژوهشگران، با استناد به نقل منابع تاریخى معدود، از نقش خازنى در پایهگذارى گاهشمارى جلالى یاد کردهاند. خازنى در زیج معتبر سنجرى (نسخه خطى کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهرى، ص ۵)، به فرمان سلطان ملکشاه براى پایهگذارى تقویم جدید اشاره کرده و گفته است که آغاز این تقویم با تقویمهاى قبلى تطبیق نداشته و وى آنها را با یکدیگر تطبیق داده است. جالبتوجه آنکه در همان اثر (ص ۶) جدولى براى این منظور آمده است.

مدرس رضوى (خازنى، ۱۳۴۶ش، تعلیقات، ص و، پانویس ۲) از این نوشته چنین استنباط کرده که خازنى در اصلاح تاریخ و ابداع تقویم جلالى نقش داشته است، که نتیجهگیرى دقیقى به نظر نمى رسد. محیط طباطبائى (ص ۶۸۸ـ۶۹۰)، باتوجه به اظهار علىشاهبن محمد بخارى در زیج عمدهالایلخانیه (گ ۶ ر) درباره دستور سلطان ملکشاه به خازنى براى پایه گذارى تقویم جلالى، اصلا خازنى را پایهگذار گاهشمارى جلالى (به نوشته خازنى تقویم سلطانى) دانسته و حتى ادعا کرده است که منجمان بعدى با حذف نام خازنى حق او را در پایه گذارى این گاه شمارى ضایع کرده اند. صیاد (ص ۲۰۵) گاهشمارى سلطانى را جدا از جلالى دانسته است و به نظر او، خازنى آن را شخصآ پیش از گاهشمارى جلالى، به امر سلطان ملکشاه، بین ۴۶۷ و ۴۶۸ پایهگذارى کرده بود.

به نظر تقى زاده (ص۳۷۰)، حضور خازنى در این جمع بعید است، مگر اینکه فرض شود وى منجمى جوان بوده که با منجمان باسابقه در دربار سلطان ملکشاه همکارى مىکرده است. احتمالا مهمترین منبع در این باره یکى از نسخه هاى زیج الغبیگ است که در آن به خازنى و خیام* به عنوان پایهگذاران تقویم جلالى اشاره شده است (رجوع کنید به الغبیگ، ص ۳۰۹، پانویس ۲)، البته معلوم نیست براساس کدام منبع تاریخى، برخى خازنى را شاگرد خیام دانسته اند (رجوع کنید به روزنفلد و احساناوغلو، ص ۱۸۲؛براى همکارى خازنى با خیام رجوع کنید به صاییلى، ص ۱۶۵).

گذشته از این، باید توجه داشت که خازنى در زیج معتبر سنجرى (رجوع کنید به نسخه خطى کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهرى، ص ۵؛نسخه خطى کتابخانه واتیکان، گ ۱۰۵ ر، ۱۲۲ پ) به اینکه خود تقویم سلطانى را ابداع کرده یا در ابداع آن نقشى داشته، اشارهاى نکرده است. جالبتوجه آنکه در این اثر، در بسیارى موارد، روشهاى ابداعى خازنى صریحاً با ذکر نامش مشخص شدهاند (براى نمونه رجوع کنید به نسخه خطى کتابخانه واتیکان، گ ۸۱ پ، ۸۹ پ، ۱۰۱ر؛نسخه خطى کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهرى، ص ۱۱۴).

به علاوه محمدبن ایوب طبرى*، منجم و ریاضى دان معاصر خازنى که در آمل رصد مىکرد، نیز در زیج مفرد (گ ۱۹ پ) ضمن توضیحاتى درباره تقویم جلالى، از آن با عنوان تاریخ سلطانى (بدون ذکر نام خازنى) یاد کرده است. بر این اساس، پژوهشگران عمومآ عنوان سلطانى، ملکى و محدّث را از دیگر نامهاى گاهشمارى جلالى (و نه یک گاهشمارى مستقل از خازنى) دانستهاند (رجوع کنید به گینتسل، ج ۱، ص ۳۰۰؛عبداللّهى، ص ۲۹۷). در هر صورت، اظهارنظر قطعى درباره نقش خازنى در پایهگذارى گاهشمارى جلالى به پژوهشهاى بیشترى نیاز دارد.

در یکى از نسخه هاى نهایهالادراک از قطب الدین شیرازى آمده است که خازنى در اصفهان رصدهایى انجام داد. احتمال مى رود که این مطلب افزوده ناسخان بعدى باشد (رجوع کنید به زندگینامه علمى دانشوران، ص ۳۳۶). خازنى در برخى جدولهاى نجومىِ زیج معتبر سنجرى که مقدار عددى عرض جغرافیایى لازم بوده، مقدار ۳۷ و ۴۰ (با ذکر نام شهر مرو) را بهکار برده است (براى نمونه رجوع کنید به نسخه خطى کتابخانه واتیکان، گ ۱۶۰ پ ـ۱۶۱ر؛نسخه خطى کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهرى، ص۱۰۰).

در حاشیه تاریخ وصّاف (ص ۵۲) آمده است که حسام الدین سالار، عبدالرحمان خازنى و اوحدالدین انورى در ۵۲۷ رصد کردند و زیج شاهى تألیف مشترک آنهاست. از این زیج نسخهاى در دست نیست، اما اگر حسام الدین سالار مذکور همان حسام الدین على بن فضلاللّه(بن) سالارِ معاصر خواجه نصیر در قرن هفتم باشد، مطلب فوق قطعاً نادرست است (رجوع کنید به حسامالدین سالار*).

نام خازنى نیز در زمره منجمانى آمده است که حوادث ناگوارى را پیامد توفان ناشى از مقارنه سیارات در سال ۵۸۲ پیشگویى کرده بودند و البته این توفان رخ نداد. در این باره تردید جدّى وجود دارد و احتمالا نام وى را با خازمى اشتباه کردهاند (رجوع کنید به مینوى، ص ۲۸ـ۳۱)، زیرا قفطى (ص ۴۲۶ـ۴۲۷) از پیشگویى نادرست خازمى در این باره یاد کرده است.

به نوشته کندى (ص ۱۹۸)، خازنى در زمره ۲۲ منجم یا گروههاى رصدى دوره اسلامى بوده که رصدهاى مستقلى انجام داده است. قطب الدین شیرازى (گ ۳۵ ر) نیز از رصد دقیق خازنى در اندازهگیرى مِیل کلى (تمایل دایرهالبروج) یاد کرده و مقدار آن را مطابق عددى دانسته است که منجمان مأمون به دست آورده بودند. همچنین از حکیم حسن سمرقندى در زمره شاگردان خازنى یاد شده است (بیهقى، ص ۱۶۲).

۲) آثار و دستاوردهاى نجومى.

از همه آثار نجومى شناخته شده خازنى، جز یک مورد (رجوع کنید به ادامه مقاله)، نسخه هایى موجود است.

آثار وى عبارت اند از :

الف) زیج معتبر سنجرى. از این اثر چهار نسخه باقى مانده است که دو نسخه کتابخانه واتیکان و موزه بریتانیا نسبتاً کاملتر و نسخههاى کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهرى و حمیدیه استانبول ناقصتر و حاوى خلاصهاى از مطالب زیجاند (کندى، ص ۲۶ـ۲۷). البته این چهار نسخه در بعضى بخشها مکمل یکدیگرند (رجوع کنید به پینگرى، ص ۱۰۸ـ۱۱۰؛براى آگاهى از چکیده مطالب زیج معتبر سنجرى رجوع کنید به کندى، ص ۱۵۳ـ۱۶۰). تاریخهاى گوناگونى بین سالهاى ۵۰۰ تا ۵۳۰ براى تألیف زیج معتبر ذکر کردهاند (رجوع کنید به کندى، ص ۲۶؛سوتر، ص ۱۲۲)، اما به نظر مى رسد تاریخ ۵۰۹ که جدول مختصات ستارگان نیز در زیج براساس آن تنظیم شده، بهواقع نزدیکتر است.

نسخه حمیدیه اساساً خلاصهاى از زیج با عنوان وجیزالزیج است که خازنى آن را در ۵۲۵ نگاشته است (زندگینامه علمى دانشوران، ص ۳۷۷، به نقل از کراوس). پینگرى (ص۱۱۰) نسخه ۶۸۲ کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهرى را نسخه دیگرى از وجیز دانسته است. باتوجه به اینکه خازنى در این نسخه (ص ۴) ضمن توصیف تحولات تقویم یزدگردى، تغییرى مربوط به ۵۲۵ را نقل کرده است، فرض اخیر درست مى نماید.

منتخبى از زیج معتبر سنجرى را نیز افضلالدین بامیانى در ۶۳۹ نگاشته است (رجوع کنید به خازنى، (المنتخب )منالزیج المعتبر السلطانىالسنجرى، ص ۵۰ـ۸۰). با تطبیق مطالب چهار نسخه مذکور، این فرضیه مطرح شده است که نسخههاى مطهرى و حمیدیه از روى نسخه کهنترى از زیج معتبر نگاشته شده اند (پینگرى، ص ۱۱۲).

از زیج معتبر سنجرى با عنوان جامعالتواریخ سنجرى نیز یاد شده است (رجوع کنید به نسخه خطى کتابخانه واتیکان، برگ نخست). احتمالا این نامگذارى بهسبب تفصیل بخش گاهشمارى آن بوده است. در حدود سى برگ (شصت صفحه) از نسخه واتیکان (با احتساب متن و جدولهاى مرتبط) به توصیف گاهشماریهاى رایج و منسوخ در قلمرو اسلامى تا دوره خازنى اختصاص دارد.

همچنین روشهایى براى تبدیل گاه شماریها به یکدیگر، جدول ها و توضیحاتى درباره ایام روزه و جشنهاى مسلمانان، رومیها، عبریان و مسیحیها وجود دارد. افزون بر این، در جدولهاى پایان زیج، فهرست پادشاهان بابلى، هخامنشى، ساسانى، خلفاى اموى و عباسى، فرمانروایان شمال افریقا، آلبویه و سلجوقیان به همراه مدت حکومت هریک آمده است (رجوع کنید به نسخهخطى کتابخانه واتیکان، گ ۲۰رـ ۳۱ر، براى جدولها رجوع کنید به گ ۱۰۵ رـ ۱۲۳ ر).

خازنى در آرایهاى که براى کبیسه هاى گاه شمارى سلطانى عرضه کرده، براى نخستین بار به درستى روش بهکارگیرى کبیسه هاى پنجساله (خماسى) را براى تدقیق بیشتر تقویم شمسى بیان نموده است (رجوع کنید به نسخه خطى کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهرى، ص ۵ ر؛نیز رجوع کنید به صیاد، ص ۲۰۷ـ۲۰۸).

به نوشته خازنى (نسخه خطى کتابخانه واتیکان، گ ۱۷پ ـ ۱۸ر)، نقاط قوت زیج معتبر سنجرى در تنظیم جدولهاى دقیق تعدیل زمان، پرداختن به بحث تاریخ و تقویم و تبدیلهاى میان آنها و رفع نقایص موجود در این زمینه، ابداع روش استخراج طالع با استفاده از ارتفاع ماه و نظریه گرفتها (کسوفات) و رؤیت هلال است. خازنى در زیج خود، در بیان نظر علمى اخترشناسان پیشین دوره اسلامى، بیشتر از ثابتبن قرّه*، بتّانى* و بیرونى* نقل کرده است (براى نمونه رجوع کنید به نسخهخطى کتابخانه واتیکان، گ ۸۹ر، ۸۸ر، ۸۰پ ـ ۸۱ر؛نسخه خطى کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهرى، ص۴۰).

به نوشته کندى (ص ۱۵۸)، مبحث رؤیت هلال در زیج معتبر سنجرى مفصّل ترین بحث در این باره در تمام زیجهایى بوده که وى دیده است (نیز رجوع کنید به رؤیت هلال*). خازنى ضمن بیان آراى دانشمندان پیشین در این باره، دو جدول ابداعى خود را عرضه کرده است. جدول دوم که دقیقتر و پیچیدهتر است در کنار جدول ثابتبن قره آمده است و به لحاظ ساختارى شباهت زیادى با ضابطه ثابتبن قرّه در رؤیت هلال دارد، چنانکه مىتوان آن را الگوى کامل شده این ضابطه دانست (رجوع کنید به ثابتبن قرّه*).

در این جدول، خازنى رؤیت هلال را براساس مشخصه هاى عددى در سه سطح عام شایع (خوب)، معتدل (متوسط) و نادر (بد) رده بندى کرده است (رجوع کنید به همانجا؛نیز رجوع کنید به خازنى، نسخه خطى کتابخانه واتیکان، گ ۱۴۳ ر)، که پس از انجام محاسبات، وضعیت هلال در این ردهبندى قابل بررسى است. به نظر مىرسد خازنى با انگاشتى ابتدایى از مفهوم «احتمالات» در بحث رؤیت هلال آشنا بوده است.

محاسبات نشان مى دهد که خازنى از تأثیر تغییرات فاصله ماه از زمین و تغییرات و ضخامت زاویهاى هلال بر رؤیت هلال آگاه بوده است. یکى از ضوابط رؤیت هلال خازنى را محمودبن عمر، منجم ساکن هند در قرن هفتم، در زیج ناصرى که به فارسى تألیف کرده، ذکر نموده است (رجوع کنید به محمود عمر، گ ۱۰۱ پ، جدول حدود الرویه).

زیج معتبر سنجرى از معدود زیجهاى دوره اسلامى است که در قلمرو بیزانس شناخته شده بود. در اواخر ۶۸۹/ ۱۲۹۰، کشیشى به نام گریگورى خیونیادس نسخهاى از وجیزالزیج را از تبریز به قسطنطنیه برد و به یونانى ترجمه کرد. بعدها از این ترجمه، اخترشناسانى چون گئورگ خریسوکوکس (دوره رونقش از ۷۳۵ تا ۷۴۷/۱۳۳۵ـ۱۳۴۶ در طرابزون) و از طریق او، تئودور ملیتینوتس (دوره رونقش از ۷۶۱ تا ۷۹۰/ ۱۳۶۰ـ۱۳۸۸ در قسطنطنیه) بهره بردند (زندگینامه علمى دانشوران، همانجا؛دایره المعارف زندگینامه اخترشناسان، ذیل مادّه؛
براى جدول ستارهاى خریسوکوکس، برگرفته از زیج خازنى رجوع کنید به کونیچ، ص ۳۹۱ـ۳۹۲).

ب) رساله فى نُکَت کیفیه اعتبار مواضع السیاره، معروف به رسالهالاعتبار این اثر در مجموعه ۶۸۱ کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهرى (رجوع کنید به رساله ۲، ص ۳۴ـ۴۹) به صورت رسالهاى مستقل معرفى شده، اما در نسخه خطى کتابخانه واتیکان (گ ۴ر، ۱۶پ) به صورت بخشى از مقدمه زیج با عنوان مستقل آمده است. در این رساله خازنى به دلایل خطاهاى رصدى و محاسباتى و به علل تفاوت میان رصد و محاسبه در موضع خورشید، ماه و سیارات پرداخته و روشهایى براى تصحیح خطاها عرضه کرده است.

ج) رساله فى الآلات العجیبه.

این اثر از رسائل مهم موجود درباره ابزارهاى نجومى دوره اسلامى است و تک نسخه آن به شماره ۶۸۱ در کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهرى موجود است. در ۱۳۳۵ش/ ۱۹۵۶، صاییلى در دو مقاله به ترکى و انگلیسى با عنوان «رساله خازنى درباره ابزارهاى نجومى» در مجله دانشکده زبان و تاریخ ـ جغرافیاى دانشگاه آنکارامحتواى این رساله را بررسى کرد (رجوع کنید به صاییلى، ص ۴۵۲).

این رساله هفت مقاله دارد و در آن ابزارهاى نجومى ذاتالشُعبَتین، ذاتالثُقبَتین، ذاتالمثلث، رُبع، ابزار انعکاسى و اسطرلاب همراه با تصویرهایى توصیف شدهاند. برخى از شکلها، مبانى هندسى اندازهگیریهاى موردنظر را تبیین مىکنند. خازنى در این رساله بعضآ به کاربردهاى عملى و روزمره این ابزارها توجه کرده است، مثلا در بخش اسطرلاب، او فقط به کاربردهاى این ابزار در اندازهگیرى مسافت اشیا، عرض رودها و عمق چاهها پرداخته و از کاربردهاى نجومى آن سخن به میان نیاورده است.

د) فى اتخاذ کره تدور بذاتها…. در مقدمه این رساله،

نام مؤلف به تصحیف خازمى ذکر شده است (لورچ، ۱۹۸۰الف، ص ۲۸۷ـ۲۸۸)، اما این رساله از خازنى دانسته شده زیرا در آغاز آن مؤلف از حامى خود، ابوالحسین علىبن محمدبن عیسى، تمجید کرده و لورچ ( ۱۹۸۰الف، ص ۲۸۸) تلویحآ این حامى را همان شخصى دانسته است که خازنى در جوانى غلام وى بود. همچنین، قرینههایى میان میزانالحکمه (رجوع کنید به بخش دوم) و این رساله به نظر مىرسد.

احتمال مىرود که خازنى این رساله را پیش از میزانالحکمه و زیج معتبر سنجرى تألیف کرده باشد، زیرا این دو اثر را به سلطان سنجربن ملکشاه تقدیم کرده است. از طرفى بعید به نظر مىرسد خازنى این رساله را پس از این دو، بدون ذکر نام سلطان سنجر، تألیف کرده باشد. بهعلاوه، او در مقدمه این رساله از تفاوتها و نقایص زیجها یاد کرده، اما به زیجى که خود نگاشته اشارهاى نکرده است (رجوع کنید به همانجا).

خازنى در این رساله نمونهاى از یک کره سماوى را توصیف کرده است که به صورت خودکار براساس سازوکارى مکانیکى مىچرخیده و کاربر ضمن اینکه مىتوانسته کمانهاى مهم در نجوم کروى را بر آن مشاهده کند، با استفاده از خطکش متحرک روى آن، مشخصههایى چون سمت و ارتفاع ستارهها و خورشید، مطالع بروج، سِعَت مشرق، عرض اقلیم رؤیت و موارد دیگر را مستقیماً اندازه مىگرفته است (همان، ص ۳۰۵ـ۳۲۶). کره فلکى خازنى با کره توصیفشده قسطابن لوقا در قرن سوم شباهتهایى دارد (همان، ص ۲۹۵).

ظاهراً ساخت ابزارهایى از این دست، در تمدنهاى یونان و چین سابقه داشته، اما نیروى محرکه آنها آب بوده نه حرکت ماسه، چنانکه در کره نمونه خازنى بهکار رفته است (رجوع کنید به همان، ص ۲۸۹ـ۲۹۲). البته این سازوکار دستکم از یک قرن پیش از خازنى در قلمرو اسلامى شناخته شده بوده، چنانکه ابوعبداللّه خوارزمى در مفاتیحالعلوم (ص ۲۷۱ـ۲۷۴) آن را تشریح کرده است.

علاوه بر این آثار، خازنى در پایان رساله کیفیهالاعتبار، از رساله دیگر خود، کتاب ترکیبالافلاک و الاکرالسماویه، یاد کرده که از آن نسخهاى به جا نمانده است (نیز رجوع کنید به خازنى، ۱۳۴۶ش، تعلیقات مدرس رضوى، ص ى).

دو اثر ریاضى نیز به خازنى نسبت دادهاند که بىتردید هر دو در زمره تألیفات ابوجعفر خازناند (رجوع کنید به همانجا؛قس قربانى، ص ۶۴، ۶۶). یکى از مباحث جالبتوجه و بحثبرانگیز، جدول قبلهیابى منسوب به خازنى است که در نزههالقلوب از حمداللّه مستوفى (ص ۲۵ و جدول مقابل، ص ۲۶) آمده است. در این جدول، زاویه انحراف قبله براى مکانهایى با اختلاف طول و عرض جغرافیایى ْ۰ تا ْ۲۰ نسبت به مکه ذکر شده است.

لورچ ( ۱۹۸۰ب، ص ۲۶۱) با بررسى تحلیلى این جدول به این نتیجه رسیده که به احتمال بسیار، دادههاى عددى جدول بر مبناى رابطه (برای دیدن این رابطه به نسخه چاپی مراجعه کنید) محاسبه شده است. در این رابطه، زاویه انحراف قبله، وبه ترتیب اختلاف طول و عرض جغرافیایى مکان موردنظر با مکه و عرض جغرافیایى مکه (با فرض ۲۰ و ْ۲۱) است. البته نتایج محاسبه براساس این رابطه، در مواردى تفاوت چشمگیرى با مقادیر مندرج در جدول دارد. به سبب آنکه موضع این خطاها در جدول پراکنده نیست و از آرایه هندسى منظمى پیروى مى کند، احتمال مىرود که این بخشهاى جدول از جدول دیگرى اقتباس شده، یا براساس رابطه دیگرى محاسبه شده باشد (همان، ص ۲۶۳ـ۲۶۴).

کینگ (۱۹۹۳، ص ۱۳۴ـ۱۳۸) با دلایلى بعداً این فرضیه را مطرح کرد که جدول نزههالقلوب از خازنى نیست و اقتباس پراشتباهى، احتمالا از جدولى دقیق در قبلهیابى، از مؤلفى ناشناس در دوره عباسى است. در هر صورت، جدول اخیر در آثار بهجامانده از خازنى موجود نیست، اما جدول دیگرى براى قبلهیابى در زیج معتبر سنجرى نسخه موزه بریتانیا موجود است که در آن انحراف قبله براى حدود ۲۵۰ شهر با ذکر مختصات جغرافیایى آنها آمده است. مختصات طول و عرض جغرافیایى شهرها، گِردشده مقادیرى است که بیرونى در قانون مسعودى ذکر کرده است (همو، ۱۹۹۹، ص ۷۱).

به دلیل برخى خطاهاى عددى در این جدول، احتمال مىرود که منبع خازنى در تهیه آن، نقشه جغرافیایى (نادقیقى )بوده است (رجوع کنید به همان، ص ۷۳ـ۷۴، پانویس۶۰). ظاهراً برخى اخترشناسان متأخر دوره اسلامى، چون سنجر کمالى و ابنشاطر، از این جدول استفاده کردهاند (همان، ص ۷۴؛براى آگاهى از مقادیر جدول قبلهیابى خازنى در نسخههاى مختلف و دقت محاسباتى آن رجوع کنید به همان، ص ۵۶۴ـ ۵۸۵).



منابع:

(۱) الغبیگ، زیج الغبیگ، چاپ سدیو، پاریس ۱۸۴۷؛
(۲) علىشاهبن محمد بخارى، زیج عمدهالایلخانیه، نسخهخطىکتابخانهملىفرانسه، ش Persan 173، میکروفیلم موجود در کتابخانه بنیاد دایرهالمعارف اسلامى؛
(۳) علىبن زید بیهقى، کتاب تتمه صوانالحکمه، لاهور ۱۳۵۱؛
(۴) حمداللّه مستوفى، کتاب نزههالقلوب، چاپ گى لسترنج، لیدن ۱۳۳۱/۱۹۱۳؛
(۵) عبدالرحمان خازنى، ترجمه میزانالحکمه، چاپ مدرس رضوى، تهران ۱۳۴۶ش؛
(۶) همو، الزیجالمعتبر السنجرى، نسخه خطى کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهرى، ش ۶۸۲؛
(۷) همان، نسخه خطى کتابخانه واتیکان، ش ۷۶۱٫ Arab، نسخه عکسى کتابخانه بنیاد دایرهالمعارف اسلامى؛
(۸) همو، (المنتخب )من الزیج المعتبرالسلطانى السنجرى، در عبدالرحمان خازنى، رساله فى الآلات العجیبیه، نسخه خطى کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهرى، ش ۶۸۱؛
(۹) محمدبن احمد خوارزمى، مفاتیح العلوم، چاپ ابراهیم ابیارى، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۰) محمدبن محمود شهرزورى، نزهه الارواح و روضه الافراح فى تاریخ الحکماء و الفلاسفه، چاپ خورشید احمد، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۶/۱۹۷۶؛
(۱۱) محمدرضا صیاد، «خواجه عبدالرحمن خازنى مروزى: پیشاهنگ اصلاح تقویم در ایران»، تحقیقات اسلامى، سال ۸، ش ۱ و ۲ (۱۳۷۲ش)؛
(۱۲) محمدبن ایوب طبرى، زیج مفرد، نسخه خطى کتابخانه دانشگاه کیمبریج، ش Browne 0.1. (10)، نسخه عکسى کتابخانه بنیاد دایرهالمعارف اسلامى؛
(۱۳) رضا عبداللّهى، تاریخ تاریخ در ایران، تهران ۱۳۷۵ش؛
(۱۴) ابوالقاسم قربانى، زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامى: از سده سوم تا سده یازدهم هجرى، تهران ۱۳۶۵ش؛
(۱۵) محمودبن مسعود قطبالدین شیرازى، نهایه الادراک فى درایه الافلاک، نسخه خطى کتابخانه ملى ملک، ش ۳۴۰۹؛
(۱۶) علىبن یوسف قفطى، تاریخ الحکماء، و هو مختصر الزوزنى المسمى بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء، چاپ یولیوس لیپرت، لایپزیگ ۱۹۰۳؛
(۱۷) ادوارد استوارت کندى، پژوهشى در زیجهاى دوره اسلامى، ترجمه محمدباقرى، تهران ۱۳۷۴ش؛
(۱۸) حمیدرضا گیاهى یزدى، «زیج معتبر سنجرى: جایگاه و اهمیت آن در تاریخ نجوم دوره اسلامى»، تاریخ علم، ش ۱ (پاییز ۱۳۸۲)؛
(۱۹) محمود عمر، الزیجالناصرى، نسخه خطى کتابخانه آیتاللّه مرعشى نجفى، ش ۹۱۷۶، نسخه عکسى موجود در کتابخانه بنیاد دایرهالمعارف اسلامى؛
(۲۰) محمد محیط طباطبائى، «احقاق حق خازنى مظلوم»، گوهر، سال ۱، ش ۸ (شهریور ۱۳۵۲)؛
(۲۱) مجتبى مینوى، «اجتماع کواکب در سال ۵۸۲»، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال ۲، ش ۴ (تیر ۱۳۳۴)؛
(۲۲) عبداللّهبن فضلاللّه وصّافالحضره، تاریخ وصّاف، چاپ سنگى بمبئى ۱۲۶۹، چاپ افست (تهران) ۱۳۳۸؛

(۲۳) The Biographical encyclopedia of astronomers, ed. Thomas Hockey, New York: Springer, c2007, s.v. “Khazini, Abu al-Fath `Abd al-Rahman” (by Mohammed Abattouy);
(۲۴) Dictionary of scientific biography, ed. Charles Coulston Gillispie, New York: Charles Scribner’s Sons, 1981. s.v. “Al-Khazini, Abu’l-Fath Abd al-Rahman” (by Robert E. Hall);
(۲۵) EI2, s.v. “Al. Khazini, Abul-Fath Abd al-Rahman” (by J. Vernet);
(۲۶) Freidrich Kart Ginzel, Handbuch der mathematischen und technischen Chronologie, Leipzig 1906-1916;
(۲۷) David A. King, “The earliest Islamic mathematical methods and tables for finding the direction of Mecca”, Zeitschrift fur Geschichte der arabisch-islamischen Wissenschuften, 3(1986), repr.in David A King, Astronomy in the service of Islam, Aldershot, Engle. c1993;
(۲۸) idem, World-maps for finding the direction and distance to Mecca: innovation and tradition in Islamic science, London 1999;
(۲۹) Paul Kunitzsch, “Das fixsternver zeichnis in der `persischen syntaxis’ des Georgios Chrysokokkes”, Byzantinische Zeitschrift, 57 (1964), repr. in Paul Kunitzsch, The Arabs and thd stars: texts and traditions on the fixed stars, and their influence in medieval Europe, Northampton 1989;Richard P. Lorch, “Al-Khazini’s ،sphere that rotates by itself'”,

(۳۰) مجله تاریخ العلوم العربیه، ج ۴، ش ۲ (تشرین الثانى ۱۹۸۰الف)؛idem, “The Qible-table attributed to al-Khazini”,

(۳۱) همان ( ۱۹۸۰ب)؛

(۳۲) Max Meyerhof, Ali al-Bayhaqi’s Tatimmat Siwan، ” al-hikma: a biographical work on learned men of the Islam”, Osiris, 8 (1948), repr. in Islamic Medicine, vol. 97: Studies on the history of Islamic medicine and related fields, collected and reprinted by Fuat Sezgin, Frankfort am Main: Institute for the History of Arabic-Islamic Science at the Johann Wolfgang Goethe University 1997;
(۳۳) David Pingree, “A Preliminary assessment of the problems of editing the Zij al-Sanjari of al-Khazini”, in Editing Islamic manuscripts on science: proceedings of the fourth Conference of al-Furqan Islamic Heritage Foundation 29th-30th November 1997, London: Al- Furqan Islamic Heritage Foundation, 1999;
(۳۴) Boris Abramovich Rozenfeld and Ekmeleddin Ihsanoglu, Mathematicians, astronomers, and other scholars of Islamic civilization and their works (7th-19th.), Istanbul 2003;
(۳۵) Aydin Sayili, The observatory in Islam, Ankara 1960;
(۳۶) Heinrich Suter, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke, Leipzig 1900, repr. Amsterdam 1981;
(۳۷) Hasan Taqizadeh, “Various eras and calenders used in the countries of Islam”, Bulletin of the School of Oriental Studies, 10 (1940-1942), repr. in Islamic mathematics and astronomy, vol. 65: Calenders and chronology in the Islamic world, collected and reprinted by Fuat Sezgin, Frankfurt am Main: Institute for the History of Arabic-Islamic Science at the Johann Wolfgang Goethe University, 1998.

۲) دستاوردهاى خازنى در دانش مکانیک.

در زمینه دانش مکانیک مهمترین اثر خازنى، میزان الحکمه اوست که در ۵۱۵ براى سلطان سنجر سلجوقى تألیف کرد (خازنى، ۱۳۵۹، ص ۹). خازنى (ص ۱۱) کتابش را «میزانالجامع» نیز نامیده است. هر دو عنوان، نامهایىاند که ابوحاتم مظفر اسفزارى* بر ترازوى خود گذاشته بود (رجوع کنید به همان، ص ۸).

میزان الحکمه از جمله جامعترین، معروفترین و کاملترین متون در زمینه مکانیک و به ویژه طراحى و ساخت ترازوها در دوره اسلامى به شمار مى رود (قارى، ص ۶۳؛حسن و هیل، ص ۲۷؛نیز رجوع کنید به ترازو*). در این اثر، خازنى نقلقولها و بعضاً نوشته هایى را از دانشمندان پیش از خود آورده که در مواردى جز نقل خازنى، اثرى از اصل آنها باقى نمانده است (رجوع کنید به ادامه مقاله).

میزانالحکمه از هشت مقاله تشکیل شده است، که در شکل کلى مقالات، ساختار واحدى وجود ندارد. در این کتاب، هر مقاله به بابها و هر باب به فصلهایى تقسیم شده، اما مقالات دوم و سوم به چند قسم و هریک از این قسمها به چند باب، و هر باب نیز به فصلهایى تقسیم شده است (براى آگاهى از تعداد بابها و فصول هر مقاله رجوع کنید به خازنى، ۱۳۵۹، ص۱۱ـ۱۵). خازنى همچنین کتاب را به دو بخش اصلى (قِسم) تقسیم کرده است.

قسم اول (از ابتدا تا ص۹۲ براساس چاپ حرفى ۱۳۵۹ حیدرآباد دکن از میزانالحکمه)، که شامل آگاهیهاى پایه درباره علم اوزان، علم تعیین وزن، وزن مخصوص اجسام، انواع ترازوها و نقل آراى پیشینیان در این زمینه است. قسم دوم (همان، ص ۹۲ـ ۱۶۵)، مطالبى درباره طرح ساخت ترازوى حکمت، که ابداع خازنى است، در بردارد.

خازنى در مقدمه اثر (ص ۴ـ۵)، طراحى میزان الحکمه را بر پایه فکر، تجربه و آزمایش دانسته است و هفت فایده براى این ترازو برشمرده است: دقت بسیار آن، یافتن فلزات خالص از غشدار، تعیین مقدار فلز بهکار رفته در یک همبسته (آلیاژ)، تعیین جرم حجمى فلزات، تعیین جوهر اشیا از لحاظ آنکه از چه جنسى ساخته شدهاند، تعیین عیار فلزات سازنده اجسام، و درنهایت منفعتى که از همه بالاتر است یعنى تشخیص گوهر اصلى از بدل.

خازنى در نیمه نخست میزان الحکمه به دستاوردهاى دانشمندان یونانى و دانشمندان دوره اسلامى پیش از خود توجه کرده و در فهرستى اجمالى فعالیتهاى دانشمندان پیش از خود، از ارشمیدس تا اسفزارى، را گزارش کرده است (رجوع کنید به ص ۷ـ۸).

خازنى و دانشمندان اسلامى، در میان دانشمندان یونانى به آراى ارشمیدس* و منلائوس اسکندرانى* بیشتر توجه کردهاند. خازنى در باب دوم از مقاله اول کتاب (ص ۲۰ـ۲۱) مبحثى کوتاه از ارشمیدس با عنوان فى الثقل و الخفه را بازنویسى کرده است. این رساله درباره وزن مخصوص اجسام و غوطهورى اجسام در مایعات است. وى در باب دوم از مقاله چهارم میزانالحکمه (ص ۷۹ـ۸۳) روش منلائوس درباره استفاده از ترازو در حالى که یک کفه آن در آب و دیگرى در هواست یا اینکه هر دوى آنها در آب باشند، را توضیح داده است.

خازنى به آثار دانشمندان دوره اسلامى در زمینه مکانیک، به ویژه در ساخت ترازوها، توجه کرده است. وى در ابتداى مقاله دوم میزانالحکمه (ص ۳۳ـ۳۸)، به ذکر مطالبى از کتابٌ فى صفه الوزن و اختلافها (رجوع کنید به ماتویفسکایا و روزنفلد، ج ۲، ص ۹۶) اثر ثابتبن قرّه پرداخته، و احتمالا آن را به صورت کامل آورده است. همچنین خازنى در فصل اول از باب سوم از مقاله چهارم میزانالحکمه (ص ۸۳ـ۸۶)، (رساله )فى المیزان الطبیعى و العمل به (درباره ترازوها) از محمدبن زکریا رازى (متوفى ۳۱۳) را نقل کرده که از آن نسخهاى باقى نمانده است.

خازنى (۱۳۵۹، ص ۱۶ـ۲۰) در بحث ثقل اجسام، مطالبى را از (رساله )فى مراکز الاثقالِ ابنهیثم (متوفى ۴۳۰) و ابوسهل کوهى (متوفى ح ۴۰۵) نقل کرده است. افزون بر این ابنابىاصیبعه نیز (ص ۵۵۹) رسالهاى را با همین نام به ابنهیثم منسوب دانسته است. البته معلوم نیست که ابوسهل هم رسالهاى مستقل با همین عنوان، یا شاید مطالبى مشابه آن، داشته است که خازنى آراى وى را در لابهلاى مباحث نقل شده از ابن هیثم آورده است.

در میان نقل قولهاى خازنى از دانشمندان پیشین بهویژه به دو متن بیش از همه توجه شده است: یکى، متنى از عمر خیام با عنوان فى میزان الماء المطلق… (رجوع کنید به خازنى، ۱۳۵۹، ص ۸۷ـ۹۲) که امروزه به رساله فى الاحتیال لمعرفه مقدارَىْ الذهب و الفضه فى جسمٍ مرکّبٍ منهما شناخته مى شود و دیگرى، مقاله فى النسب التى بین الفلزات و الجواهر فى الحجم و الوزن از ابوریحان بیرونى (رجوع کنید به ماتویفسکایا و روزنفلد، ج ۲، ص ۳۱۷ـ۳۱۸؛خیام، یادداشت رضازاده ملک، ص ۲۸۸ـ۲۹۲).

خازنى (۱۳۵۹، ص ۵۵ـ۷۸) تمام مقاله سوم میزانالحکمه را به این کتابِ بیرونى اختصاص داده است. البته از این رساله ابوریحان (بهجز صورت نقل شده از خازنى) تنها یکدستنویس باقىمانده است (رجوع کنید به ماتویفسکایا و روزنفلد، ج۲، ص ۲۹۴)، که پس از دوران زندگى خازنى دیگر نویسندگان و دانشمندان اسلامى از جمله کمالالدین فارسى (متوفى ۷۱۸؛ص ۴۳۷ـ ۴۳۹)، تفتازانى (متوفى ۷۹۲؛ج ۳، ص۲۴۰) و غیاثالدین جمشید کاشانى (متوفى ۸۳۲؛ص ۱۷۳ـ۱۷۵) آن را نقل کرده اند. عمومآ این نقلها مربوط به تعیین وزن مخصوص ۵۹ کانى، فلز و جز آن است.

اما بین همه این آثار، تنها خازنى با ذکر جزئیات به نقل مقاله فىالنسب بیرونى پرداخته است. آراى ابوریحان بیرونى درباره وزن مخصوص اجسام، احتمالا براساس همین روایتخازنى بسیارموردتوجه دانشمندانمعاصر قرارگرفته و پژوهشهاى چندى درباره آن انجام شده است (براى گزارشى از این پژوهشها رجوع کنید به بیرونى*، ابوریحان، بخش ۵: کانى شناسى).

علاوه بر مورد اخیر، در ابتداى مقاله هفتم میزانالحکمه (خازنى، ۱۳۵۹، ص ۱۴۱ـ۱۴۳) عباراتى وجود دارد که بدون تردید منشأ آنها نسخه عربى التفهیم* ابوریحان بیرونى (ص ۱۱ـ۱۶) بوده است. از لحاظ تاریخى آخرین دانشمندى که خازنى از وى مطلبى نقل کرده، ابوحاتم مظفر اسفزارى، مؤلف (رساله) فى مراکز الاثقال و صنعه القفان است که وى در قسم دوم از مقاله دوم میزانالحکمه (ص ۳۸ـ۵۴) آن را آورده است. همچنین خازنى در فهرست آغاز کتاب (ص ۸) به کوششهاى ناتمام اسفزارى در تألیف اثرش در ساخت ترازوها، به دلیل فوت وى، اشاره کرده است (نیز رجوع کنید به اسفزارى*، ابوحاتم).

در این صورت شاید بتوان خازنى را ادامهدهنده راه اسفزارى بهشمار آورد. نیمه دوم کتاب به ساز و کار ترازوى حکمت اختصاص دارد. ترازوى حکمت بسیار دقیق بود، چنانکه به نوشته خازنى (ص ۵) اگر سازنده ترازو چیرهدست باشد، ترازو با دقتى معادل یک حبّه ( ۶۸ ۱ مثقال) تعیین وزن مىکند (براى آگاهى از دقت و ویژگیهاى این ترازو رجوع کنید به ترازو*).

خازنى (ص ۹۳ـ۹۶) ابتدا مهمترین اجزاى ترازو را توضیح داده و سپس (ص ۹۶ـ۱۱۰) اصول کلى ساخت و سوار کردن اجزاى وسیله را برشمارده است. خازنى در ادامه (ص۱۱۰ـ۱۲۰) به چگونگى وزن کردن فلزات و اجسام در هوا و آب پرداخته است. پس از این توضیح، او (ص۱۲۰ـ۱۲۶) به شیوهاى تجریدى، روش اندازهگیرى وزن مخصوص فلزات همبسته براساس روشهاى مختلف حسابى، هندسى و حساب جبر و مقابله را تبیین کرده است.

در ادامه و در شرح دیگر کاربردهاى ترازوى حکمت، خازنى (ص ۱۲۶ـ ۱۴۱) به توضیح درباره به دست آوردن وزن مخصوص فلزات در آب و هوا و نیز وزن مخصوص چند کانى  که در زمره سنگهاى گرانبها قرار مى گیرند به نقل از ابوریحان بیرونى پرداخته است. در بخش بعدى کتاب (ص ۱۴۱ـ۱۵۰) مباحثى درباره انواع نسبتها آمده و سپس درباره وزن سکهها و مقایسه همبستهها و عیار سکهها و مسائل مرتبط با آنها بحث شده است.

خازنى در ادامه «میزانالارض»، وسیلهاى براى ترازیابى سطح زمین (ص۱۵۰ـ۱۵۱)، و «قسطاس المستقیم»، ترازوى ساخته شده بهوسیله خیام، را معرفى کرده است (ص ۱۵۱ـ ۱۵۳). در بخش پایانى کتاب (ص ۱۵۳ـ۱۶۵) شرح دوگونه ابزار ترازو شکل آمده است. یکى میزان کلّى (ص ۱۵۳ـ ۱۶۳) که نوعى ساعت شنى یا آبى است، که با هر کدام از این مواد کار مىکرده، و دیگرى میزاناللطیف (ص ۱۶۴ـ ۱۶۵) که وسیلهاى براى نشان گذشت زمان در گامهاى شصتگانى است.

نکات بدیع و شاخص در میزانالحکمه. خازنى نظریات روشنى درباره مسائل فیزیکى مربوط به وزن اجسام داشت که آنها را در مقاله اول کتاب میزانالحکمه آورده است. وى وزن را قوه ذاتى جسم دانسته است که جسم را به سمت مرکز عالم مىکشاند (همان، ص ۱۶). وزن مخصوص اجسام را هم به قوه آنها تعبیر کرده و آن را که قوه بیشترى دارد متراکم یا کثیف و آن را که قوه کمترى دارد لطیف یا سخیف نامیده است (همانجا).

خازنى (ص ۱۶ـ۱۷) مفهوم گرانروى مایعات را با اصطلاح «رطوبت» معرفى کرده است، که با افزایش رطوبت مایع، جسم جامد در آن سریعتر حرکت مىکند. وى در ادامه به پدیده اصطکاک حرکت اجسام در مایعات اشاره کرده و گفته است که اگر دو جسم متحرک در مایع، حجم و وزن یکسان ولى شکلهاى متفاوتى داشته باشند آنکه سطح تماس آن با مایع کمتر است (و درنتیجه کمتر در معرض اصطکاک است) سریعتر حرکت مىکند. خازنى (ص ۱۷) مرکز ثقل یک جسم را نقطهاى از آن دانسته است که وقتى بر مرکز عالم منطبق شود جسم ساکن بماند.

همچنین (ص ۱۷ـ۱۹) به بحث تعادل دو جسم حول مرکز ثقل مجموعه (نقطه گرانیگاه) اشاره کرده و به درستى گفته است که مرکز ثقل مجموعه، نقطهاى بر خط گذرنده از مراکز ثقل دو جسم و بین آن دو مرکز واقع است. او به وزن و وزن مخصوص جوّ آگاه بوده او در این باره گفته است که وزن اجسام در جوّى متراکمتر سبکتر است (ص ۲۳). درواقع با بیان این نکته تلویحاً به نیروى شناورى اجسام در جوّ اشاره کرده است. وى اصول شناورى اجسام در مایعات را هم تشریح کرده است (ص ۲۴).

خازنى قوه جاذبه را مى شناخت و تأثیر آن را بر وزن اجسام به صورت دورى و نزدیکى از مرکز عالم بیان کرده بود، البته خازنى این تأثیر را بهصورت نسبتى خطى و ساده مىپنداشت که این باور براساس دانش امروز نادرست است (رجوع کنید به همانجا). وى در ادامه به سقوط آزاد اجسام به سمت مرکز عالم (زمین) اشاره کرده است (ص ۲۴ـ۲۵).

خازنى براى نخستین بار در تاریخ مکانیک فرضیه تغییر جاذبه را برحسب فاصله جسم از مرکز زمین بیان کرد. هیچیک از آثار شناخته شده از سدههاى میانى به این مسئله نپرداختهاند. نخستینبار نیوتن در سده یازدهم/ هفدهم رابطه ریاضى تغییر نیروى جاذبه براساس فاصله اجسام از مرکز زمین را کشف کرد (رجوع کنید به روژنسکایا، ص ۶۲۲).

خازنى (ص ۶۹) به فنِّ سوراخکارىِ اجسامِ سخت، مثل یاقوت سرخ، با الماس براى خارج کردن هوا از داخل حفرههاى آن نیز اشاره کرده است. خازنى (ص ۱۰۹ـ۱۱۰) در بحث ترازوى حکمت، به وزنههاى ترازوى رایج آن دوره (شامل وزنههایى معادل یک، دو، پنج، ده، بیست و پنجاه و مانند آن برحسب واحد وزن) انتقاد کرده و سپس وزنههاى مضارب سه (شامل وزنههاى معادل یک، سه، نه، بیستوهفت و جز آن) را برحسب واحد وزن مناسب دانسته است (۱، ۳، ۲۳، ۳۳،…).

بدین ترتیب تعداد وزنه هاى لازم براى اندازه گیرى وزن به حداقل ممکن مى رسد به شرط آنکه استفاده از کفه مقابل نیز مجاز باشد. اگر اندازهگیرى وزن تنها در یک کفه ممکن باشد باید وزنههایى را با مضارب دو (یعنى ۱، ۲، ۲۲، ۳۲، ۴۲، …) بهکار برد. به عقیده روژنسکایا (ص ۶۳۴) خازنى مسئلهاى از اندازهگیرى وزن را، که اروپاییان در سدههاى بعدى به آن پرداختند، حل کرده است.

اگرچه ماهیت آراى خازنى درباره مفاهیم پایه مکانیک از منظر دانشمندان اسلامى برآمده از آراى ارسطو ـ ارشمیدس بود، اما وى با دقت نظرى درخور توجه ضمن بیان آراى گذشتگان نوآوریهاى متعددى در زمینه ساخت ابزارهاى مکانیکى داشته است. به نوشته هیل (ص۷۰) میزانالحکمه یکى از بهترین آثار بهجا مانده از سدههاى میانى است که در آن توجه زیادى به دقت نظر علمى شده است.

نسخه شناسى و پژوهشها درباره میزانالحکمه. از میزان الحکمه چند نسخه خطى باقى مانده است که ماتویفسکایا و روزنفلد (ج ۲، ص۳۴۰)، آنها را فهرست کرده اند. به این فهرست باید نسخهاى کهن از این کتاب در تبریز (رجوع کنید به سیدیونسى، ج ۳، ص ۱۳۶۲ـ۱۳۶۳) و نسخهاى ناقص در تهران (دانشپژوه و علمى انوارى، ج ۱، ص ۳۱۷) را افزود. میزانالحکمه تاکنون چند بار به چاپ رسیده است. نخستین بار این کتاب را خانیکوف در ۱۳۸۰/۱۸۶۰ به چاپ رسانده و سزگین در مجموعه >علوم طبیعى در اسلام< (ج ۴۷، فرانکفورت ۲۰۰۱/۱۳۷۹ش) تجدید چاپ کرده است.

این چاپ گزیدهاى از متن کتاب و تنها شامل قسمت اعظم مقاله اول و نیز نوشتههاى بیرونى درباره وزن مخصوص اجسام است. در این چاپ (خازنى، ۲۰۰۱، ص ۲۴) بین تعداد بابها و فصول این کتاب با چاپ حیدرآباد (همو، ۱۳۵۹، ص ۱۵) اختلاف وجود دارد. چاپ متن کامل کتاب براى نخستین بار در ۱۳۵۹ در حیدرآباد هند انجام شد (براى آگاهى از تاریخ چاپهاى این کتاب رجوع کنید به عبدالجبار عبدالرحمان، ج ۱، ص ۴۸۷؛آباتوى، ص ۱۴۲).

جدیدترین چاپ کتاب بهوسیله منتصر محمود مجاهد (قاهره ۲۰۰۵/ ۱۳۸۴ش) انجام شده که عملا تکرار چاپ حیدرآباد بدون هیچ تغییرى است. بخشهایى از میزان الحکمه نیزترجمه شده است. نخستین این ترجمه ها ترجمه انگلیسى خانیکوف است که به همراه چاپ گزیده او از کتاب انجام شده است (براى آگاهى از دیگر ترجمه ها رجوع کنید به ماتویفسکایا و روزنفلد، همانجا). از این کتاب ترجمهاى نیز به زبان فارسى وجود دارد که تنها شامل بخشهایى از اصل عربى کتاب است (براى آگاهى بیشتر درباره این ترجمه رجوع کنید به خازنى، ترجمه فارسى، مقدمه مدرسرضوى، ص لب ـ لز).



منابع:

(۳۸) ابنابىاصیبعه، عیون الانباء فى طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت ( ۱۹۶۵)؛
(۳۹) ابوریحان بیرونى، کتاب التفهیم لاوائل صناعهالتنجیم، با ترجمهانگلیسى از رمزىرایت، لندن۱۹۳۴؛
(۴۰) مسعودبنعمر تفتازانى، شرح المقاصد، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۹، چاپ افست قم ۱۳۷۰ـ ۱۳۷۱ش؛
(۴۱) عبدالرحمان خازنى، کتاب میزانالحکمه، حیدرآباد، دکن ۱۳۵۹؛
(۴۲) همان، ترجمه فارسى، چاپ مدرسرضوى، تهران ۱۳۴۶ش؛
همو، کتاب میزانالحکمه، (ترجمه و شرح متن خلاصه از نیکلاخانیکوف)، در

(۴۳) Journal of the American Oriental Society, no.6 (1860), repr.in Natural sciences in Islam, vol.47: Mizan al-hikma, collected and reprinted by Fuat Sezgin, Frankfort on the Main: Institute for the History of Arabic -Islamic Science at the Johann Wolfgang Goethe University, 2001;

(۴۴) عمربنابراهیم خیام، دانشنامه خیامى : مجموعهرسائل علمى،فلسفى و ادبى، چاپ رحیم رضازاده ملک، تهران ۱۳۷۷ش؛
(۴۵) محمدتقى دانشپژوه و بهاءالدین علمى انوارى، فهرست کتابهاى خطى کتابخانه مجلس سنا، ج ۱، تهران (بىتا.)؛
(۴۶) میرودود سید یونسى، فهرست کتابخانه ملى تبریز، ج ۳، تبریز ۱۳۵۰ش؛
(۴۷) عبدالجبار عبدالرحمان، ذخائرالتراث العربى الاسلامى، بصره ۱۴۰۱ـ۱۴۰۳/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۳؛
(۴۸) غیاثالدین جمشید کاشانى، مفتاحالحساب، چاپ احمدسعید دمرداش و محمد حمدى حفنى شیخ، قاهره ?( ۱۹۶۷)؛
(۴۹) لطفاللّه قارى، «الآلات المیکانیکیه فى تراثنا العلمى و موقع کتاب الرساله القدسیه»، مجله تاریخالعلوم العربیه، ج ۱۱، ش ۱ و ۲ (۱۹۹۵ـ۱۹۹۷)؛
(۵۰) محمدبن حسن کمالالدین فارسى، اساس القواعد فى اصولالفوائد، چاپ مصطفى موالدى، قاهره ۱۹۹۴؛

(۵۱) M. Abattouy, The history of Arabic sciences: a selected bibliography, Berlin 1996;
(۵۲) Ahmad Y. Hassan and Donald Routledge Hill, Islamic technology: an illustrated history, Paris 1992;
(۵۳) Donald Routledge Hill, Islamic science and engineering, Edinburgh 1993;
(۵۴) Galina P. Matvievskaya and Boris Rozenfeld, Matematiki i astronomi musulmanskogo srednevekovia i ikh trudi (VIIIth-XVIIth cent.), Moscow 1983;
(۵۵) Mariam Rozhanskaya, “Statics”, in Encyclopedia of the history of Arabic science, ed. Roshdi Rashed, vol.2, London: Routledge, 1996.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

بازدیدها: ۶۹

زندگینامه غلامحسین‌ جونپوری‌(متوفی۱۲۹۷ه ق)

جونپوری‌ ، غلامحسین‌ بن‌ فتح‌ محمدبن‌ محمدعوض‌ علوی‌عباسی‌، ریاضی‌دان‌، ستاره‌شناس‌ و عالمِ فارسی‌نویس‌ اهل‌ شبه‌قاره‌. او در ۱۲۰۵ در جونپور*به‌ دنیا آمد. علوم‌ گوناگون‌ را از پدرش‌ و نیز از سیدالعلما سیدحسین‌ لکهنویی‌، عالم‌ فارسی‌نویس‌ اهل‌ شبه‌قاره‌ (متوفی‌ ۱۲۷۳)، آموخت‌ (حسنی‌، ج‌ ۷، ص‌ ۳۵۹؛ صدرالافاضل‌، ص‌ ۴۲۱).

جونپوری‌ منجم‌ دربارِ راجاخان‌ بهادرخانِ نصرتْ جنگ‌، راجای‌ شهرِ تکاری، بود و رصد های‌ نجومی‌ متعددی‌ در آنجا انجام‌ داد. جدولهایی‌ که‌ او برای‌ تعدیل‌النهار (رجوع کنید به غلامحسین‌ جونپوری‌، ۱۸۳۵، ص‌ ۵۴۳)، مطالع‌البروج‌ (همان‌، ص‌ ۵۴۵) و رؤیت‌ سیارات‌ (همان‌، ص‌ ۶۳۳) تهیه‌ کرده‌ است‌، بر اساس‌ مختصات‌ جغرافیایی‌ قلعه تکاری‌ محاسبه‌ شده‌اند. جونپوری‌ مدتی‌ نیز همچنین‌ قاضی‌اعظم‌ (صدرالصدور) دربار راجای‌ بنارس‌ گردید (خیرالدین‌ محمد جونپوری‌، ص‌۱۵۱).

پس‌از آن‌، به‌خدمت‌ نواب‌ مرشدآباد در آمد و برایش‌ مقرری‌ تعیین‌ شد (حسنی‌؛ صدرالافاضل‌، همانجاها). جونپوری‌ ظاهراً مدتی‌ مقیم‌ کلکته‌ شده‌ بود، زیرا در انتهای‌ نسخه چاپی‌ جامع‌ بهادرخانی‌، یکی‌ از مهم‌ترین‌ آثارش‌ (رجوع کنید به ادامه مقاله‌)، تصریح‌ شده‌ که‌ این‌ کتاب‌ در ۱۲۵۰/ ۱۸۳۵ در کلکته‌ و با نظارت‌ جونپوری‌ چاپ‌ شده‌ است‌.

رحلت

جونپوری‌ در ۱۲۷۹، در راه‌ بازگشت‌ به‌ جونپور، در محلی‌ به‌ نام‌ داودپور (در جنوب‌ بنارس‌، امروزه‌ در ایالت‌ بِهار) درگذشت‌ (رجوع کنید به کشمیری‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۹۳). محل‌ فوت‌ او را عظیم‌آباد نیز دانسته‌اند (صدرالافاضل‌، همانجا). صدرالافاضل‌ (ص‌ ۴۲۲) به‌ نام‌ چند تن‌ از شاگردان‌ او اشاره‌ کرده‌ است‌.

آثار

جونپوری‌ کثیرالتألیف‌ بود و آثار متعددی‌، عموماً به‌ فارسی‌، در ریاضیات‌ و نجوم‌ و احکام‌ نجوم‌، از خود به‌جای‌ گذاشته‌ است‌. تعدادی‌ از آثار نجومی‌ او از مهم‌ترین‌ آثار نجومی‌ فارسی‌ به‌شمار می‌روند، زیرا او به‌ نسلی‌ از ستاره‌شناسان‌ اسلامی‌ تعلق‌ دارد که‌ با ستاره‌شناسی‌ جدید اروپایی‌ نیز آشنا شده‌ بودند.

از کتابهای‌ نجومی‌ و ریاضی‌ او این‌ آثار را می‌شناسیم‌:

۱) انیس‌ الاَحباب‌ فی‌ بیان‌ مسائل‌ اسطرلاب‌، به‌ فارسی‌ در دو فصل‌ (تألیف‌ ۱۲۳۴)، در شرح‌ رساله الصفیحه بهاءالدین‌ عاملی‌ * (استوری‌، ج‌ ۲، بخش‌ ۱، ص‌ ۹۹؛ بشیر حسین‌، ص‌ ۳۶۴). جونپوری‌ سبب‌ تألیف‌ این‌ رساله‌ را، بیانِ ساده طرز ساخت‌ و کاربرد اسطرلاب‌ می‌نویسد. وی‌ در این‌ رساله‌، پیش‌ از موضوع‌ اصلی‌، در باره مقدمات‌ هندسی‌ و نجومی‌ مطالبی‌ نوشته‌ است‌ (برای‌ آگاهی‌ بیشتر در باره این‌ کتاب‌ رجوع کنید به عبدالمقتدر، ج‌ ۱۱، ص‌ ۷۵ـ۷۶؛ منزوی‌، ۱۳۷۴ ش‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۸۲۳). تنها نسخه خطی‌ انیس‌الاحباب‌، به‌ شماره ۱۰۶۳، در کتابخانه خدابخش‌ در پتنه‌ نگهداری‌ می‌شود.

۲) اصطلاحات‌ التقویم‌، رساله کوچکی‌ به‌ فارسی‌، مشتمل‌ بر مقدمه‌ و چهارده‌ باب‌ و خاتمه‌، در باره اصطلاحات‌ فنی‌ تقویمهای‌ نجومی‌. جونپوری‌ در این‌ رساله‌ چگونگی‌ گردآوری‌ این‌ اصطلاحات‌ را بیان‌ کرده‌ و نیز از غفلت‌ مردم‌ و بی‌اطلاعی‌ آنان‌ از دانش‌ نجوم‌ در عهد خود شکایت‌ کرده‌ است‌ (عبدالمقتدر، ج‌ ۱۱، ص‌ ۷۴ـ۷۵). از این‌ رساله‌ چند نسخه خطی‌ باقی‌ مانده‌ است‌ (رجوع کنید به استوری‌، همانجا؛ منزوی‌، ۱۳۷۴ش‌، ج‌۴، ص‌۲۸۱۷).

۳) جامع‌ بهادرخانی‌ یا مفتاح‌ الرصد، دایره المعارف‌ مفصّلی‌ در علوم‌ ریاضی‌ و نجوم‌ به‌ زبان‌ فارسی‌، که‌ تألیف‌ آن‌ در ۱۲۴۸ آغاز شده‌ و در ۱۲۴۹ به‌ پایان‌ رسیده‌ و خود جونپوری‌ (۱۸۳۵، ص‌ ۴) مادّه‌ تاریخ‌ «این‌ طلسم‌ گنج‌ سرّالاکبر است‌» (۱۲۴۸) را برای‌ زمان‌ تألیف‌ ذکر کرده‌ است‌. این‌ کتاب‌ به‌ یک‌ مقدمه‌ و شش‌ خزینه‌ (مقاله‌) و هر خزینه‌ به‌ بخشهای‌ کوچک‌تری‌ با عنوان‌ «حِرْز» تقسیم‌ شده‌ است‌. این‌ کتاب‌ تقسیمات‌ دیگری‌ هم‌ دارد (برای‌ گزارش‌ کوتاهی‌ از تقسیم‌بندی‌ کتاب‌ رجوع کنید به عباسی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۷۹؛ حائری‌، ج‌ ۱۹، ص‌ ۵۰۸ ـ۵۱۰؛ منزوی‌، ۱۳۶۲ـ ۱۳۷۰ ش‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۸۴).

موضوعات‌ کتاب‌ عبارت‌اند از:

هندسه‌، علم‌ ابصار (مناظر)، حساب‌، گزیده‌هایی‌ از روشهای‌ به‌ دست‌ آوردن‌ مساحت‌ اشکال‌ و تابعهای‌ مثلثاتی‌ و حل‌ مثلثهای‌ مسطح‌ و کروی‌، ستاره‌شناسی‌، زیج‌ و تقویم‌ (جونپوری‌، ۱۸۳۵، ص‌ ۳). اگرچه‌ بزرگ‌ترین‌ بخش‌ این‌ دایرهالمعارف‌ به‌ ریاضیات‌ اختصاص‌ دارد، تأکید مؤلف‌ بیشتر بر ستاره‌شناسی‌ بوده‌ و از این‌رو، نام‌ دوم‌ کتاب‌ مفتاح‌الرصد است‌ (رجوع کنید به منزوی‌، ۱۳۶۲ـ ۱۳۷۰ ش‌، همانجا).

انکشاف‌ اول‌ از حرز دومِ مفتاحِ (بخش‌) دوم‌ از خزینه پنجم‌ (ص‌ ۴۸۷ـ ۵۲۲)، راجع‌ به‌ ابزارهای‌ نجومی‌ است‌ (فقط‌ همین‌ خزینه‌ از کتاب‌، به‌ مفتاحهایی‌ نیز تقسیم‌ شده‌ است‌). مؤلف‌ در این‌ بخش‌، سازوکارِ دوازده‌ نوع‌ ابزار نجومی‌ را توضیح‌ داده‌ و شکل‌ آنها را هم‌ آورده‌ است‌. از بین‌ آنها، دو وسیله‌ به‌ نجوم‌ جدید اروپایی‌ تعلق‌ دارد، یکی‌ تلسکوپی‌ که‌ بر پایه‌ای‌ به‌ نام‌ حلقه شامله افقی‌ (همان‌، ص‌ ۵۰۷ـ ۵۰۸) نصب‌ شده‌ است‌ و دیگری‌ یک‌ سُدْس‌ انعکاسی‌ (همان‌، ص‌ ۵۱۰ ـ۵۱۴؛ برای‌ تصاویر این‌ وسایل‌ رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۵۱۹، ۵۲۱) که‌ شبیه‌ به‌ سدس‌ انعکاسی‌ هاردلی‌ (رجوع کنید به انصاری‌ و سارما، ص‌ ۸۲ ـ۸۴) است‌.

جونپوری‌، به‌ نوشته خودش‌ (۱۸۳۵، ص‌ ۵۲۳)، در ۱۲۴۸ در تکاری‌ از وسیله اخیر برای‌ رصد و به‌ دست‌ آوردن‌ بیشترین‌ ارتفاع‌ خورشید به‌ هنگام‌ عبور از نصف‌النهارِ این‌ شهر استفاده‌ کرده‌ است‌. او همچنین‌ در این‌ کتاب‌، علاوه‌ بر توصیف‌ نظام‌ زمین‌ مرکزی‌ بطلمیوسی‌، که‌ ستاره‌شناسان‌ اسلامی‌ آن‌ را پذیرفته‌اند، مطالب‌ در خور توجهی‌ نیز از ستاره‌شناسی‌ اروپایی‌ ذکر کرده‌، از جمله‌ نظام‌ خورشید مرکزی‌ سیارات‌ را با تصویر جالبی‌ نشان‌ داده‌ است‌ (رجوع کنید به ص‌ ۴۷۳ـ۴۷۴).

همچنین‌ در این‌ تصویر، مدار حرکت‌ دو سیارک‌ پالاس‌ (در متن‌: پالس‌) و سرس‌ (در متن‌: سریش‌)، چهار قمر از اقمار مشتری‌، هفت‌ قمر زحل‌ و شش‌ قمر اورانوس‌ را تصویر کرده‌ است‌ (رجوع کنید به ص‌ ۴۷۴). جونپوری‌ پدیده گرانش‌ (ثقل‌ یا جاذبه‌) را با اصطلاح‌ جذب‌ و اِنْجِذاب‌ توضیح‌ داده‌ است‌ (رجوع کنید به انصاری‌ و سارما، ص‌ ۸۱ ـ۸۲).

از جامع‌ بهادرخانی‌ چند نسخه خطی‌ باقی‌ مانده‌ است‌ (برای‌ آگاهی‌ از آنها رجوع کنید به منزوی‌، ۱۳۷۴ ش‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۶۳۶). نسخه موجود در لاهور احتمالاً به‌ خط‌ خود جونپوری‌ است‌ (عباسی‌، همانجا؛ منزوی‌، ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش‌، ج‌ ۱، ص‌ ۱۸۴). نسخ‌ خطی‌ موجود در ایران‌، به‌جز نسخه‌ای‌ در تهران‌ (در باره آن‌ رجوع کنید به حائری‌، همانجا)، گزیده جامع‌ بهادر خانی‌ اند و تنها در بردارنده خزینه دوم‌ این‌ کتاب‌ در علم‌ اِبصارند (رجوع کنید به انوار، ج‌ ۳، ص ۲۳۶ـ۲۳۷؛ افشار و دانش‌پژوه‌، ج‌ ۲، ص‌ ۱۷۴ـ۱۷۵؛ حسینی‌ اشکوری‌، ج‌ ۲۵، ص‌ ۴۲ ـ ۴۳؛ حائری‌، ج‌ ۱۹، ص‌ ۱۶۷ـ ۱۶۸). این‌ کتاب‌ در ۱۲۵۰/۱۸۳۵، در زمان‌ زندگی‌ مؤلف‌، در کلکته‌ چاپ‌ شده‌ است‌ (رجوع کنید به استوری‌، ج‌ ۲، بخش‌ ۱، ص‌ ۲۰).

از میان‌ دانشمندان‌ معاصر، تایتلر(ص‌ ۲۵۴ـ۲۷۲) بخشهایی‌ از جامع‌ بهادرخانی‌ را بررسی و برخی‌ از جدولهای‌ آن‌ را بازنویسی‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۲۷۱ـ۲۷۲؛ نیز رجوع کنید به رضوی‌، ص‌ ۲۵ـ۳۹).

۴) زیج‌ بهادرخانی‌، که‌ از آن‌ با نامهای‌ زیج‌ بهادری‌ و زیج‌ طغیانی‌ هم‌ یاد شده‌ است‌، یکی‌ از مهم‌ترین‌ زیجهای‌ فارسی‌ به‌ شمار می‌رود. جونپوری‌ این‌ کتاب‌ را پس‌ از جامع‌ بهادرخانی‌ تألیف نموده‌است‌ (غلامحسین‌ جونپوری‌، ۱۸۵۵ـ ۱۸۵۸، ص‌۱). تألیف‌ کتاب‌ در ۱۲۵۴ به‌ پایان‌ رسیده‌ است‌. به‌نوشته جونپوری‌ (ص‌ ۲)، هدف‌ از تألیف‌ آن‌ استفاده‌ از ابزارهای‌ جدید فرنگی‌ است‌، برای‌ رفع‌ اختلافی‌ که‌ براثر گذشت‌ سالیان‌ بین‌ موقعیتهای‌ نجومی‌ اجرام‌ آسمانی‌ با مطالب‌ زیج‌ محمدشاهی‌ (تألیف‌ جی‌سینگ‌*) پیش‌ آمده‌ است‌. او (۱۸۵۵ـ۱۸۵۸، ص‌ ۲ـ۳) هفت‌ فضیلت‌ برای‌ زیج‌ بهادرخانی‌ برشمرده‌ است‌، از جمله‌ داشتن‌ بخشی‌ برای‌ توضیح‌ معادلات‌ محاسباتی‌ لازم‌ برای‌ استخراج‌ تقویمها، توضیح‌ در باره اصطلاحات‌ پیچیده قابل‌ طرح‌ در تقویمها، طرح‌ گاه‌شماریهای‌ اروپایی‌ و بنگاله‌ (هندی‌) در کنار گاه‌شماریهای‌ اسلامی‌، طرح‌ جدولهای‌ تتهه‌/ تیتهی‌ و نِکشترا (از اصطلاحات‌ نجوم‌ هندی‌، به‌ ترتیب‌ بـه‌ معنای‌ روز قمری‌ و طول‌ مدت‌ یک‌ منزل‌ از منازل‌ ماه‌) و طرح‌ جدولهای‌ مطالع‌ بروج‌ تا عرض‌ َ۳۳ ۶۶، بر خلاف‌ دیگر زیجها که‌ این‌ جدولها را فقط‌ تا عرض‌ ْ۵۰ ، که‌ «منتهای‌ اقلیم‌» می‌دانستند، طرح‌ می‌کردند.

زیج‌ بهادرخانی‌ شامل‌ مقدمه‌ و هفت‌ مقاله‌ است‌ که‌ هر مقاله‌ به‌ بابهایی‌ تقسیم‌ شده‌ و کتاب‌ جمعاً دارای‌ ۷۵ باب‌ است‌. مقاله چهارم‌ (ص‌ ۴۰۲ـ ۶۱۸)، با عنوان‌ «در معرفت‌ روش‌ کواکب‌ و مواضع‌ آنها در طول‌ و عرض‌ و استخراج‌ کسوف‌ و خسوف‌ و رؤیت‌ اَهِلّه‌…»، طولانی‌ترین‌ مقاله‌ است‌. جدولهای‌ متعددی‌، از جمله‌ جدولهای جِیب‌ و ظِلّ و مِیل‌، به‌ صورت‌ خاتمه‌ای‌ به‌ مقاله سوم‌ (ص‌ ۹۱ـ۴۰۲) افزوده‌ شده‌اند. یکی‌ از ویژگیهای زیج‌ بهادرخانی‌، توضیح‌ و بررسی‌ گاه‌شماریهای‌ متعدد (پانزده‌ تا) و روشهای‌ تبدیل‌ آنها به‌ یکدیگر و روزهای‌ مهم‌ هریک‌ از آنها است‌(مقاله دوم‌).

تاکنون‌، توضیح‌ زیج‌ بهادرخانی‌ در مورد این‌ گاه‌شماریها،به‌ویژه‌ گاه شماریهای هندی‌، جامع‌ترین‌ توضیح‌ به‌ شمار می‌رود. از جمله‌ منابع‌جونپوری‌، علاوه‌بر زیج‌ محمدشاهی‌، زیج‌ اُلُغ‌بیگ‌ و روضه المنجمینِ شهمردان‌ ابی‌الخیر رازی‌ بوده‌ است‌. در نگاه‌ اول‌، زیج‌ بهادر خانی‌ شرح‌ زیج‌ محمدشاهی‌ به‌ نظر می‌آید، ولی‌ در واقع‌ این‌ کتاب‌ بازنویسی‌ یا تحریری‌ از زیج‌ محمدشاهی است‌، به‌ خصوص‌ از این‌ حیث‌ که‌ جونپوری‌ در این‌ کتاب‌ بسیاری‌ از مطالب‌ زیج‌ محمدشاهی‌ را شرح‌ داده‌ یا حتی‌ درستی‌ آنها را، بر اساس‌ رصدهای‌ خود، امتحان‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به انصاری‌، ص‌ ۱۸۴ـ ۱۸۵).

زیج‌ بهادرخانی‌ اثر جالب‌ توجهی‌ در سنّت‌ زیج‌نویسی‌ به‌شمار می‌آید که‌ در آن‌ عناصری‌ از نجوم‌ اروپایی‌ با سبک‌ رساله‌های‌ نجومی‌ دوره اسلامی‌ آمیخته‌ شده‌ است‌. با استفاده‌ از نرم‌افزار ابداعی‌ بنو وان‌ دالن‌، معلوم‌ شده‌ است‌ که‌ مشخصه‌های‌ حرکت‌متوسط‌ سیارات‌ در این‌کتاب‌ با مشخصه‌های‌ مطرح‌ شده‌ در زیج‌ محمدشاهی‌ انطباق‌ دارد. این‌ کتاب‌ از ۱۲۷۱ تا ۱۲۷۵/ ۱۸۵۵ـ ۱۸۵۸ در بنارس‌ چاپ‌ شده‌ است‌ (برای‌ آگاهی‌ از نسخ‌ خطی‌ آن‌ رجوع کنید به منزوی‌، ۱۳۷۴ ش‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۹۵۲؛برای‌ گزارشی‌ کلی در باره این‌ کتاب‌ رجوع کنید به انصاری‌، ص‌ ۱۸۳ـ ۱۸۵). از این‌ کتاب‌ گزیده‌ای‌ نیز در دست‌ است‌ (رجوع کنید به منزوی‌، ۱۳۷۴ ش‌، همانجا).

۵) رایض‌النفوس، در علم‌ هندسه‌، ترجمه فارسی کتاب‌ الاُکَر اثر تئودوسیوس‌*. تنها نسخه شناخته‌ شده آن‌ در هندوستان‌ نگهداری‌ می‌شود (رجوع کنید به استوری‌، ج‌۲، بخش‌ ۱، ص‌۲).

۶) تبصره المهندس‌، تنها تألیف‌ جونپوری‌ به‌ زبان‌ عربی‌، در شرح‌ تحریر خواجه‌ نصیر الدین طوسی‌ از اصول‌ اقلیدس‌. از این‌ کتاب‌ دو نسخه‌ شناسایی‌ شده‌ است‌: نسخه‌ای‌ که‌ در کتابخانه مؤسسه‌ آسیایی‌ بنگال‌ (در کلکته‌) به‌ شماره ۱۴۹۰، مورخ‌ ۱۲۴۵، نگهداری‌ می‌شود و نسخه‌ای‌ که‌ متعلق‌ به‌ کتابخانه شخصی راجای‌ بنگال‌ است‌ (رضوی‌، ص‌ ۲۶ـ۲۷).

۷) تنبیهات‌ منکرین‌، رساله کوتاهی‌ در پنج‌ برگ‌ به‌ زبان‌ فارسی‌، که‌ تنها نسخه شناخته‌ شده آن‌ (تاریخ‌ کتابت‌: ۱۲۶۸) در مجموعه حبیب‌ گنج‌ در کتابخانه مولانا آزاد، در دانشگاه‌ اسلامی‌ علیگره‌ در هندوستان‌، نگهداری‌ می‌شود. تنبیهات‌ منکرین‌ در ۱۲۳۸ تألیف‌ شده‌ و نام‌ آن‌ مادّه‌ تاریخ‌ سال‌ تألیف‌ آن‌ نیز هست‌. این‌ رساله‌ دارای‌ سه‌ فصل‌ است‌: الف‌)در بیان‌ تعریف‌ و موضوع‌ علم‌ هیئت‌؛ب‌) در اثبات‌ کرویت‌ ارض‌ و سکون‌ آن‌ در وسط‌ عالم‌؛ج‌) در ذکر وجوهی‌ که‌ فیثاغورس‌ و حکمای‌ فرنگ‌ بدان‌ وجوه‌ ارض‌ را کره متحرک‌ دانسته‌اند. جونپوری‌ در این‌ رساله‌ دلایل‌ عرضه‌ شده‌ برای‌ سکون‌ و چرخش‌ زمین‌ را بیان‌ کرده‌ است‌. تنبیهات‌ منکرین‌ به‌ درخواست‌ نواب‌ مهدی‌ علی‌خان‌، که‌ دوستدار دانش‌پژوهان‌ بود و علاقه‌ شدیدی‌ به‌ مسائل‌ نجومی‌ داشت‌، تألیف‌ شد.

۸) مفتاح‌ الریاضی‌، رساله کوتاهی‌ به‌ فارسی‌، که‌ تنها نسخه شناخته‌ شده آن‌ در کتابخانه خدابخش‌ در ایالت‌ پتنه‌ نگهداری‌ می‌شود.

آقابزرگ‌ طهرانی‌ (ج‌۱۱، ص‌۲۳۸ـ۲۳۹، نیز رجوع کنید به ج‌۱، ص‌۵۲۳) رساله‌ای‌ به‌ نام‌ اِرصاد المنجمین‌ را نیز از غلامحسین‌ جونپوری‌ دانسته‌ است‌. هیچیک‌ از فهرستهایی‌ که‌ از آثار جونپوری‌ تهیه‌ شده‌، کلیه آثار او را در بر ندارند(برای‌ آگاهی‌ از فهرستهایی‌ شامل‌ برخی‌ آثار او رجوع کنید به عبدالرحمان‌ و همکاران‌، ص‌ ۳۰۹، ۳۸۷ـ ۳۸۸؛منزوی‌، ۱۳۷۴ش‌،ج‌ ۴، ص‌ ۳۱۴۵؛روزنفلد و احسان‌اوغلو، ص‌ ۴۱۹). مهدی‌ انصاری‌ فرنگی‌محلی‌ (از علیگره‌) کره آسمانی منحصر به‌ فردی‌ ساخته غلامحسین‌ جونپوری‌، دارای‌ تاریخ‌ ۱۲۳۱، در اختیار دارد (انصاری‌ و سارما، ص‌ ۸۴ـ۸۷).



منابع‌:

(۱) آقابزرگ‌ طهرانی‌؛
(۲) ایرج‌ افشار و محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، فهرست‌ کتابهای‌ خطی‌ کتابخانه ملی‌ ملک،ج‌ ۲، تهران‌ ۱۳۵۴ ش‌؛
(۳) عبداللّه‌ انوار، فهرست‌ نسخ‌ خطی‌ کتابخانه ملی، تهران‌ ۱۳۴۳ ـ ۱۳۵۸ ش‌؛
۴- محمد بشیر حسین‌،«دیگر علوم‌ و فنون‌»،در تاریخ‌ ادبیات‌ مسلمانان‌ پاکستان‌ و هند، ج‌ ۵، لاهور: پنجاب‌ یونیورسی‌، ۱۹۷۲؛
(۵) خیرالدین‌ محمد جونپوری‌، تذکره علمای‌ جونپور، چاپ محمد ثنااللّه‌، کلکته‌ ۱۳۵۲/ ۱۹۳۴؛
(۶) غلامحسین‌ جونپوری‌، جامع‌ بهادرخانی‌، چاپ‌ سنگی‌ کلکته‌ ۱۸۳۵؛
(۷) همو، زیج‌ بهادرخانی، چاپ‌ سنگی‌ بنارس‌ ۱۸۵۵ـ ۱۸۵۸؛
(۸) عبدالحسین‌حائری‌، فهرست ‌کتابخانه مجلس‌شورای‌ملی‌، ج‌۱۹، تهران‌ ۱۳۵۰ش‌؛
(۹) عبدالحی‌ حسنی‌، نزهه الخواطر و بهجه المسامع‌ و النواظر، ج‌۷، حیدرآباد، دکن‌ ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۱۰) احمد حسینی‌ اشکوری‌، فهرست‌ نسخه ‌های خطی‌ کتابخانه عمومی‌ حضرت‌ آیه اللّه‌العظمی‌ مرعشی‌ نجفی‌، قم‌ ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ش‌؛
(۱۱) مرتضی ‌حسین‌ صدرالافاضل‌، مطلع‌ الانوار: احوال‌ دانشوران‌ شیعه پاکستان‌ و هند،ترجمه محمد هاشم‌،مشهد ۱۳۷۴ ش‌؛
۱۲- احسن‌ عباسی‌، تفصیلی‌ فهرست‌ مخطوطات‌ فارسیه‌،پنجاب پبلک‌لائبریری،‌ لاهور۱۹۶۳؛
(۱۳) فرید قاسملو،«تکمله‌ای‌بر پژوهشی‌ در زیج‌های‌ دوره اسلامی‌»، تاریخ‌ علم، ش‌۱ (پاییز۱۳۸۲)؛
(۱۴) محمدمهدی‌بن‌ محمدعلی‌ کشمیری‌، تکمله نجوم‌ السماء، قم‌ [? ۱۳۹۷]؛
(۱۵) احمد منزوی‌، فهرست‌ مشترک‌ نسخه‌های‌ خطی‌ فارسی‌ پاکستان، اسلام‌آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ش‌؛
۱۶- همو، فهرستواره کتابهای‌فارسی‌، تهران‌۱۳۷۴ش‌ ـ ؛

(۱۷) Abdul Muqtadir, Catalogue of the Arabic and Persian manuscripts in the Oriental Public Library of Bankipore, XI, Patna 1927;
(۱۸) Abdur Rahman et al ., Science and technology in medieval India: a bibliography of source materials in Sanskrit, Arabic and Persian, New Delhi 1982;
(۱۹) S. M.Razaullah Ansari, “Ghulam Husain Jaunpuri and his Zij- i Bahadurkhan”, Studies in history of medicine and science, XIV, no.1-2 (1995-1996);
(۲۰) S.M. Razaullah Ansari and S. R. Sarma, “Ghulam Hussain Jaunpuri’s encyclopaedia of mathematics and astronomy, “Studies in history of medicine and science , XVI, no.1-2 (1999- 2000);
(۲۱) S.A. Rizvi, “Some aspects of history of Indian mathematics in 18 th and early 19 th century, “Ph.D.thesis, University of Cochin, India1984;
(۲۲) Boris Abramovich Rosenfeld and Ekmeleddin Ihsanoglu, Mathematicians, astronomers and other scholars of Islamic civilization and their works ( 7 th -19 th C. ), Istanbul 2003;
(۲۳) Charles Ambrose Storey, Persian literature: a bio- bibliographical survey , vol.2, pt.1, London 1972;
(۲۴) J. Tytler, “Analysis and speciments of a Persian work on mathematics and astronomy”, JRAS , vol.4 (1837).

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۱ 

بازدیدها: ۴۸

زندگینامه حکیم شمس الدین محمد خَفْرى(متوفی۹۵۷ه ق)

 شمس الدین محمدبن احمد، معروف به فاضل خفرى، حکیم، ریاضى دان و از دانشمندان برجسته علم هیئت و نجوم، در قرن نهم و نیمه اول قرن دهم.

۱) زندگى و آثار کلامى و فلسفى.

لقب وى شمس الدین و به سبب انتساب به خفر، از نواحى شیراز، به خفرى معروف است (قزوینى، ص ۶۴؛ افندى اصفهانى، ج ۷، ص ۸۸). در برخى تذکره ها نام خفرى به اشتباه به جاى محمد، احمد (رجوع کنید به قزوینى، همانجا؛ امین، ج ۳، ص ۱۰۷)، و به جاى خفرى، حُفرى (کحاله، ج ۸، ص ۲۵۴) یا خضرى (خواندمیر، ج ۴، ص ۶۱۱؛ احتمالا خطاى طبعى) ثبت شده است. از او با عنوان شمس الدین کاشى نیز یاد کرده اند (بغدادى، ج ۲، ستون ۲۲۹)، که این نسبت احتمالا به دلیل اقامت چندین ساله خفرى در اواخر عمرش در کاشان بودهاست.

درباره زندگى شخصى، تاریخ و محل تولد خفرى گزارش دقیقى در دست نیست، اما بر حسب تألیفاتى که از وى بر جاى مانده، احتمالا در نیمه دوم قرن نهم متولد شده است. او از حکماى عهد شاه اسماعیل اول (حک ۹۰۵:ـ۹۳۰) و شاه طهماسب صفوى (حک : ۹۳۰ـ۹۸۴) بوده است (شوشترى، ج ۲، ص ۲۳۳؛ افندى اصفهانى، همانجا).

برخى از فرزند وى، قوام الدین حسین بن محمد خفرى، مؤلف رساله جعفریه در حساب یاد کرده اند که همانند پدر در علوم ریاضى و هیئت تبحر خاصى داشته و رساله خود را به فارسى، در دوره شاه طهماسب صفوى و به نام شاه جعفر، حاکم فارس، نگاشته است (حاجى خلیفه، ج ۱، ستون ۵۹۰؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۳۶۶ش، ص ۶۴، ۲۱۷).

درباره مذهب خفرى آراى ضد و نقیضیى وجود دارد. به گفته افندى اصفهانى (همانجا) او ابتدا سنّى مذهب بوده و سپس شیعه شده است. برخى، از جمله قزوینى (همانجا) و فرصت شیرازى (ج ۲، ص ۵۸۶) وى را شیعى مذهب معرفى کرده اند که اکثر آنان به گزارش شوشترى (ج ۲، ص ۲۳۳ـ ۲۳۴) استناد کردهاند (براى بررسى بیشتر رجوع کنید به ساعتچیان، ص ۷۲ـ۷۴).

خفرى در شیراز به کسب علم پرداخت و بعدها به کاشان سفر کرد. وى ظاهرآ تا پایان عمرش در آنجا ساکن بود و به تألیف و تدریس اشتغال داشت (خواندمیر، همانجا؛ قمى، ج ۲، ص ۱۹۵). از استادان مسلّم او سید صدرالدین محمد دشتکى* است (شوشترى، ج ۲، ص ۲۳۳)، اما از دیگر استادانش اطلاع دقیقى در دست نیست. على دوانى (ج ۴، ص ۴۱۲) وى را از شاگردان جلال الدین دوانى* نیز معرفى کرده است. همچنین برخى دیگر مانند بغدادى (همانجا)، فرصت شیرازى (همانجا) و کحاله (همانجا) وى را از شاگردان سعدالدین تفتازانى* برشمردهاند، که صحیح نیست، زیرا تفتازانى از معاصران خفرى نبوده و در ۷۹۱ درگذشته است. احتمال دارد منظور از تفتازانى، سیفالدین احمدبن یحیىبن محمد نواده سعدالدین معروف به حمید تفتازانى باشد (درباره او رجوع کنید به خواندمیر، ج ۴، ص ۳۴۹). از معروفترین شاگردان خفرى، شاه طاهربن رضىالدین اسماعیل حسینى کاشانى است (شوشترى، ج ۲، ص ۲۳۵).

خفرى از معاصران شیخ على بن عبدالعالى عاملى معروف به محقق کرکى و محققثانى* و از معتمدان وى در کاشان بوده است. چنانکه گفتهاند، پاسخهاى خفرى به پرسشهاى مردم در مسائل دینى پاسخهاى عقلانى و بر طبق موازین تعلیمى شیعه امامیه بوده و محقق کرکى همه را موافق فقه امامیه دانسته است. وى حتى هنگام برخى از سفرهاى زیارتى، خفرى را جانشین خود براى مراجعات دینى و دنیوى مردم قرار مىداد (رجوع کنید به همان، ج ۲، ص ۲۳۴؛ مدرس تبریزى، ج ۲، ص ۱۵۴).

در آراى او پیوند فلسفه مشاء و اشراق، و نیز گرایشهاى عرفانى مشهود است. براى مثال، در مباحثى مانند وحدت وجود، اصالت وجود، علم بارى تعالى به اشیا، تلفیقى از آراى مشائى و اشراقى در رأى او ملاحظه مى شود.

رحلت

تاریخ وفات خفرى بنا بر یادداشتى در حاشیه نسخهاى از منتهى الادراک فى مدرک الافلاک، ۹۴۲ است (رجوع کنید به طهرانى، ص ۱۶۳). رضاقلى خان هدایت (ص ۲۰۹) تاریخ وفات وى را ۹۳۵ گزارش کرده است، اما مدرس تبریزى در ریحانه الادب (همانجا) و آقابزرگ طهرانى در طبقات اعلام الشیعه (ص ۲۱۷) وفات وى را ۹۵۷ نوشته اند. او در کاشان مدفون است (نراقى، ص ۱۴).

آثار

از خفرى آثار بسیارى در زمینههاى مختلف فلسفه، و کلام، منطق، هیئت، ریاضى، تفسیر، عرفان و نیز ابیاتى برجاى مانده است.

برخى از مهمترین آثار او در فلسفه، منطق و کلام عبارتاند از:

۱) تعلیقه بر الهیات شرح تجرید قوشچى (تهران ۱۳۸۲ش)، شامل شرح مقصد سوم از اثبات صانع تا مسئله نفى شریک از فصل دوم در صفات صانع؛

۲) حاشیه بر اوایل شرح تجرید (حائرى، ج ۵، ص ۱۳۹ـ۱۴۰)؛

۳) رساله فى اثبات واجب الوجود بالذات و صفاته، این رساله مفصّلترین اثر خفرى در اثبات واجب الوجود است که در یک مقدمه و چند مقصد نگاشته شده است (شوشترى، همانجا؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۱۰۶؛ براى آگاهى از برخى دیگر از رسالههاى خفرى در اثبات واجبالوجود رجوع کنید به ساعتچیان، ص ۷۶ـ۷۹)؛

۴)رساله سوادالعین فى شرح حکمهالعین، که حاشیه خفرى بر شرح محمدبن مبارکشاه بخارى* بر حکمهالعین دبیرانِ کاتبى قزوینى* است (اعتصامى، ج ۲، ص ۴۴ـ۴۵)؛

۵) رساله فى تحقیق الهیولى (حائرى، ج ۲۳، بخش ۱، ص ۲۰ـ۲۱)؛

۶)رساله عبرهالفضلاء فى حلّ شبهه جذر الاصمّ یا رساله ضاله الفضلاء فى حل شبهه کلّ کلامى کاذبٌ؛

۷) حیرهالفضلاء یا حیرهالعقلاء یا حسرهالفضلاء (ساعتچیان، ص ۸۵ـ۸۶؛ براى متن رسالهها رجوع کنید به خفرى، ۱۳۸۶ش الف، ص ۲۷۱ـ۳۰۹؛ همو، ۱۳۸۶ش ب، ص ۲۶۵ـ۲۶۹)؛

۸) رساله فىالقضیه و التصدیق (حاجىخلیفه، ج ۱، ستون ۸۸۳)؛

و ۹) تفسیر آیهالکرسى (تهران ۱۳۸۰ش؛ براى گزارش تکمیلى درباره آثار خفرى رجوع کنید به ساعتچیان، ص ۷۶ـ۹۷).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ على نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقاتاعلام الشیعه: احیاء الداثر من القرنالعاشر، چاپ علىنقى منزوى، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۳) یوسف اعتصامى، فهرست کتابخانه مجلس شوراى ملى، ج ۲، تهران ۱۳۱۱ش؛
(۴) عبداللّه بن عیسى افندى اصفهانى، ریاضالعلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۱ـ؛
(۵) امین؛
(۶) اسماعیل بغدادى، هدیهالعارفین، ج ۲، در حاجىخلیفه، ج ۶؛
(۷) حاجى خلیفه؛
(۸) عبدالحسین حائرى، فهرست کتابخانه مجلس، تهران، ج ۵، ۱۳۴۵ش، ج ۲۳، ]بخش ۱[، ۱۳۷۶ش؛
(۹) محمدبن احمد خفرى، حیرهالفضلاء، در دوازده رساله در پارادوکس دروغگو، چاپ احد فرامرز قراملکى و طیبه عارفنیا، تهران: مؤسسه پژوهشى حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۸۶شالف؛
(۱۰) همو، عبرهالفضلاء، در همان، ۱۳۸۶ش ب؛
(۱۱) خواندمیر؛
(۱۲) على دوانى، مفاخراسلام، ج ۴، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۱۳) فیروزه ساعتچیان، «شمسالدین محمدبن احمد خفرى: فیلسوف و منجم نامدار مکتب شیراز»، کتاب ماه فلسفه، ش ۱۳ (مهر ۱۳۸۷)؛
(۱۴) نوراللّهبن شریفالدین شوشترى، مجالس المؤمنین، تهران ۱۳۵۴ش؛
(۱۵) جلالالدین طهرانى، گاهنامه ۱۳۱۱ ]شمسى[، تهران [۱۳۱۰ش]؛
(۱۶) محمدنصیربن جعفر فرصت شیرازى، آثار عجم، چاپ منصور رستگار فسائى، تهران ۱۳۷۷ش؛
(۱۷) عبدالنبىبن محمدتقى قزوینى، تتمیم املالآمل، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۷؛
(۱۸) عباس قمى، کتاب الکنى و الالقاب، صیدا ۱۳۵۷ـ ۱۳۵۸، چاپ افست قم [.بى‌تا]؛
(۱۹) عمررضا کحاله، معجمالمؤلفین، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت [.بى‌تا]؛
(۲۰) محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانهالادب، تهران ۱۳۷۴ش؛
(۲۱) حسن نراقى، آثار تاریخى شهرستانهاى کاشان و نطنز، تهران ۱۳۷۴ش؛
(۲۲) رضاقلى بن محمدهادى هدایت، فهرس التواریخ، چاپ عبدالحسین نوائى و میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۳ش.

۲) آثار ریاضى و نجومى

آثار خفرى در این موضوعات به ویژه در عرصه نجوم، عملا ادامه سنّتى دیرپا در نجوم دوره اسلامى است که ضمن پذیرش نجوم بطلمیوسى، به آشکار کردن کاستیهاى آن نیز مىپرداخته است. رصدهاى بطلمیوس و نتایج آنها در مهمترین اثر نجومى او (یعنى کتاب مجسطى، درباره آن رجوع کنید به تحریر مجسطى*) ذکر شده و بسیار مورد توجه دانشمندان دوره اسلامى بوده است، اما چون با برخى مشاهدات و دادههاى جدید تناقض داشته، دانشمندان دوره اسلامى براى بازسازى آن کوششهاى بسیارى کردند.

این کوششها که در قرن پنجم با ابنهیثم* در الشکوک على بطلمیوس شروع شده بود، در قرن هفتم در کتاب التذکره فى الهیئه* خواجه نصیرالدین طوسى گسترش یافت و با دو اثر مهم قطب الدین شیرازى، یعنى نهایهالادراک فى درایه الافلاک و التحفهالشاهیه (که درواقع شروحى بر التذکره… نصیرالدین طوسى هستند)، و دو کتاب مهم خفرى در این عرصه (رجوع کنید به ادامه مقاله) ادامه یافت.

۱٫ بنیادى ترین تألیف خفرى در حوزه نجوم،

التکمله فى شرح التذکره است به عربى، که تألیف آن در محرّم ۹۳۲ به پایان رسیده است (خفرى، التکمله، گ ۲۶۷ر). کتاب در چهار باب، با ساختارى کاملا برابر التذکره تألیف شده است. خفرى در مقدمه (گ ۱پ) آورده که شرح خود را بر پایه یکى دیگر از شروح التذکره، یعنى شرح سیدشریف جرجانى (متکلم و فیلسوف حنفى مذهب، متوفى ۸۱۶) نوشته است (نیز رجوع کنید به صلیبا، ۱۹۹۴، ص ۱۷). التکمله نمونهاى عالى از شروح مزجى نجومى در دوره اسلامى است؛ نویسنده ابتدا سطر یا عبارت یا واژهاى را از کتاب اصلى آورده و سپس به شرح آن پرداخته است.

مطابقت متن التکمله با التذکره نشان مىدهد هیچ سطر و عبارت از التذکره در التکمله جا نیفتاده است. اندازه شروح خفرى بر مطالب کتاب تذکره یکسان نیست و از چند کلمه یا چند سطر تا چند صفحه را دربرمىگیرد. اما مفصلترین یادداشتها، مجموعه یادداشتهایى درباره فصل یازدهم از باب دوم تذکره است (رجوع کنید به نصیرالدین طوسى، ج ۱، ص ۱۹۵ـ ۲۲۳). در این فصل عمومآ طوسى، به تفصیل درباره الگوهاى سیارهاى خود بحث کرده و یادداشتهاى خفرى ناظر بر دستاوردهاى وى در دادن پارهاى از الگوهاى سیارهاى جدیدتر است (در این زمینه رجوع کنید به صلیبا، ۱۹۹۴، ص ۱۹ـ۳۲؛ نیز رجوع کنید به جفت طوسى*).

یکى از مهمترین دستاوردهاى خفرى در این باره، عرضه چهار الگوى غیربطلمیوسى براى تبیین حرکت عطارد است که سه مورد ابداع وى و یکى ابداع قوشچى است (همان، ص ۲۶ـ ۳۲). اهمیت این موضوع در آن است که بهسبب پیچیده بودن حرکت عطارد، اخترشناسان دوره اسلامى پیش از خفرى در تبیین آن اغلب درمانده بودند، چنانکه نصیرالدین طوسى (ج ۱، ص ۲۰۹) نیز صریحآ به ناتوانى خود در حل آن اعتراف کرده است.

اگرچه خفرى التکمه را بر مبناى شرح جرجانى بر تذکره طوسى نگاشته، چند کتاب دیگر، از جمله التحفه الشاهیه و نهایهالادراک، هر دو از قطبالدین شیرازى، نیز از منابع او بوده است (از جمله رجوع کنید به گ ۱۸۱پ، ۱۸۲ر، ۱۸۳پ، گ ۱۸۴پ).

به طور کلى، آراى خفرى در تکمله به گونهاى بازسازى کاملى از الگوى سیارات در نظام ستارهشناسى بطلمیوسى است. الگوى خفرى شامل تمام جنبههاى حرکت ماه، سیارات عُلوى و سفلى است. او نه تنها اشکالات ناظر به حرکت سیارات براساس نظام بطلمیوسى را حل کرد، بلکه از آراى پیشینیان خود در نظام نجومى دوره اسلامى، از جمله نصیرالدین طوسى و قطبالدین شیرازى، نیز فراتر رفت (هریک از آن دو کوشیده بودند برخى اشکالات حرکت سیارات براساس نظام بطلمیوسى را حل کنند).

قطب الدین شیرازى تصور مى کرد اشکالهاى نظام بطلمیوسى در مقیاس کیهانشناختى ـ ریاضى و با متوسل شدن به یک راهحل ریاضى منحصر به فرد (که در آن ماهیت واقعى حرکتهاى سیارات نشان داده مىشود) حلشدنى است؛ اما خفرى چنین مشکلاتى را نه از طریقى منحصر به فرد، بلکه از راه «مجموعه روشهاى ریاضى» ــ در تعامل با ملزومات رصدى و سازگار با دیدگاههاى کیهانشناختى آن دوره حلشدنى مى دانست.

از تکمله نسخههاى خطى بسیارى باقى مانده است (براى آگاهى از بخشهایى از این نسخ رجوع کنید به روزنفلد و احساناوغلو، ص ۳۱۴؛ برکت، ص۱۸۰ـ۱۸۲؛ حائرى، ج ۱۹، ص ۸۹ـ۹۰).

چند تن از دانشمندان و نویسندگان دوره اسلامى شروحى بر تکمله (عمومآ با عنوان حاشیه) نوشتهاند که از چهار عنوان آنها خبر داریم (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۶، ص ۴۷).

۲٫ منتهى الادراک فى مُدرک الافلاک،

تألیف در ۹۱۱٫ منتهىالادراک در اصل شرحى است بر یکى از مهمترین آثار نجومى قطبالدین شیرازى، یعنى نهایهالادراک فى درایهالافلاک، و خفرى خود (گ ۱پ) به این موضوع اشاره کرده است. وى در عین حال، گفته (گ ۳پ) که از عبارات دیگر کتاب نجومى قطبالدین شیرازى، یعنى التحفهالشاهیه، نیز بهره برده و به شرح آن نیز پرداخته است. منتهىالادراک، مانند نهایهالادراک، مشتمل بر چهار بخش است که هر بخش، «مطلب» نام دارد (رجوع کنید به خفرى، منتهىالادراک، گ ۲پ؛ براى آگاهى از ساختار کلى متن و شرح رجوع کنید به حسینى اشکورى، ج ۴، ص ۶۵ـ۶۶؛ آلوارت، ج ۵، ص ۱۶۳ـ۱۶۴)، و هر مطلب به «مقصد»هایى تقسیم شده است. اگرچه منتهىالادراک در شرح نهایهالادراک است، اما از گونه شروح دقیق متن اصلى نیست، بلکه به نظر مىرسد خفرى به طور کلى هریک از موضوعهاى مورد بحث قطبالدین را بررسى و در صورت لزوم به شرح آن پرداخته است. براین اساس، حجم منتهىالادراک حتى از متن اصلى نهایهالادراک نیز کمتر است.

این موضوع، به ویژه در شرح مقاله اول نهایه الادراک، نمایان است که خفرى آن را در قالبى کوتاهتر از متن اصلى شرح کرده است (رجوع کنید به خفرى، منتهىالادراک، گ ۴پ ـ ۲۱ر). ذکر دو عنوان از آثار قطبالدین شیرازى در کتابى که درواقع شرحِ یکى از آثار اوست، نشان مىدهد که خفرى قصد داشته از هر دو متن، در موضوعهایى که قطبالدین در آثار متفاوت خود، بهتر به آنها پرداخته است، سود ببرد و کاملتر به آنها و احیانآ حل مطلب بپردازد. بر همین اساس، خفرى روى هم رفته هیچکدام از اشکالات قطبالدین شیرازى بر نظام سیارهاى بطلمیوسى را بدون پاسخ نگذاشته است. قدرت نوآورى نجومى خفرى در منتهى الادراک به سطح نوشته هاى او در تکمله نمى رسد، با این ملاحظه که منتهىالادراک تقریبآ ۲۱ سال پیش از تکمله نوشته شده است.

خفرى منتهىالادراک را به نام دو تن از امراى وقت کاشان، امینالدین محمد کاشانى (رجوع کنید به گ ۲پ) و زینالدین على بن هبه اللّه کاشانى (همان، گ ۳ر)، تألیف کرده است. از منتهىالادراک چند نسخه خطى به جا مانده، اما تعداد آنها بسیار کمتر از نسخههاى خطى باقى مانده از تکمله است؛ شاید به اینسبب که تکمله از منتهىالادراک کاملتر است یا در آموزش کاربرد بیشترى داشته است (براى آگاهى از نسخههاى خطى منتهىالادراک رجوع کنید به روزنفلد و احساناوغلو، ص ۳۱۴؛ برکت، ص ۱۹۶ـ۱۹۷؛ حائرى، ج ۱۹، ص ۳۹۴ـ۳۹۵؛ حسینى اشکورى، ج ۴، ص ۶۵ـ۶۶). منتهىالادراک، بر اساس شناختى نادرست از نسخه خطى آن، کتاب علمالهیئه نیز معرفى شده، اما به عقیده صلیبا (۲۰۰۴، ص ۵۸ـ۶۰) احتمالا علمالهیئه ویرایشى موجز از منتهىالادراک است.

۳٫ رسالهُ حلِّ مالاینحلُّ مِن مسائل الهیئه،

که به اختصار حلُّ مالاینحلّ نیز نامیده مىشود. نام این رساله، برگرفته از عنوان فصل یازدهم از باب دومِ التذکره نصیرالدین طوسى (ج ۱، ص ۱۹۵) است (نیز رجوع کنید به خفرى، التکمله، گ ۱۵۳پ). ظاهرآ خفرى با جمعآورى آراى خود در دو کتاب قبلى و پس از آنکه توانست فراتر از سیدشریف جرجانى و قطبالدین شیرازى به شرح نکات و پیچیدگیهاى مطروحه نصیرالدین طوسى در التذکره بپردازد، احساس کرده است باید کتابى تألیف کند تا صورت نهایى دستاوردهایش را، به صورت فشرده، در این زمینه مطرح سازد. این کتاب در هفت بخش، هرکدام با عنوان «مقصد»، تألیف کرده است (براى آگاهى از عناوین بخشها رجوع کنید به فاضل، ۱۳۵۵ش، ج ۱، ص۴۲۰ـ۴۲۱، و براى آگاهى از هدف کلى خفرى در تألیف این کتاب رجوع کنید به صلیبا، ۲۰۰۰، ص ۵۰۱ـ ۵۰۳). از حلّ مالاینحلّ چند نسخه خطى باقى مانده است (رجوع کنید به روزنفلد و احساناوغلو؛ فاضل، همانجاها). بخش کوتاهى از مقدمه اثر را صلیبا (۲۰۰۰، ص۵۰۰) به چاپ رسانده است (براى آگاهى بیشتر درباره این کتاب رجوع کنید به همان، ص ۵۰۰ـ ۵۰۵).

۴٫ رساله فى تحقیق الزاویه و دفع الشبهه الوارده

(رجوع کنید به اشراق، ص ۲۹۳)، در ریاضیات، به عربى، و درباره تعریف زاویه براساس گفته نصیرالدین طوسى در همین زمینه در کتاب التذکره و شامل افزودههاى خفرى بر این تعریف. این رساله به نام رساله فى الزاویه (عظیمى، ج ۱۳، ص ۱۵۷) نیز شناخته شده است. بنابر محتواى این رساله، کتابى نیز که عمومآ تعلیقه بر تحریر اقلیدس شناخته مىشود (رجوع کنید به حائرى، ج ۹، بخش ۱، ص ۳۵۳؛ برکت، ص ۱۹۴)، همین رساله است. خفرى این رساله را پس از التکمله، تألیف نموده، زیرا در انتهاى آن از التکمله یاد کرده است (حائرى، همانجا).

۵٫ رساله فى حدود الالفاظ المستعمله فى البراهین الهندسیه، در موضوع ریاضى، که انتساب آن به خفرى قطعى نیست (فاضل، ۱۳۶۳ش، ج ۱، ص ۳۱۸).

۶٫ طول بلده مکه و عرضها، رسالهاى در جغرافیاى ریاضى و تعیین طول و عرض مکه (برکت، ص ۱۹۷).

منابع متعدد (از جمله حسینى اشکورى، ج ۲۱، ص ۳۳۴، ج ۲۳، ص ۱۴۵ـ۱۴۶؛ افشار و دانش پژوه، ج ۶، ص ۱۹۵، ۳۱۲ـ۳۱۳، ۴۳۲)، رسالهاى به زبان فارسى و در موضوع رمل را نیز از خفرى دانسته اند. در این میان معلوم نیست چرا روزنفلد و احسان اوغلو (ص ۳۱۳) رساله فى حل الاشکال الوارده على شکل الخامس عشر من اصول اقلیدس، تألیف ابوالحسن بن احمد کاشى (رجوع کنید به حائرى، ج ۹، بخش ۱، ص۳۵۲)، را از خفرى دانستهاند.



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) محمدکریم اشراق، بزرگان جهرم، تهران ۱۳۵۱ش؛
(۳) ایرج افشار و محمدتقى دانش پژوه، فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه ملى ملک، ج ۶، تهران ۱۳۶۶ش؛
(۴) محمد برکت، کتابشناسى مکتب فلسفى شیراز، شیراز ۱۳۸۳ش؛
(۵) عبدالحسین حائرى، فهرست کتابخانه مجلس شوراى ملى، تهران، ج ۹، بخش ۱، ۱۳۴۶ش، ج ۱۹، ۱۳۵۰ش؛
(۶) احمد حسینى اشکورى، فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه عمومى حضرت آیهاللّه العظمى مرعشى نجفى، قم ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ش؛
(۷) محمدبن احمد خفرى، التکمله فى شرح التذکره، نسخه خطى کتابخانه آستان قدس رضوى، ش ۱۲۰۲۶؛
(۸) همو، منتهى الادراک فى مدرک الافلاک، نسخه خطى کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى، ش ۱۲۶۰؛
(۹) حبیب اللّه عظیمى، فهرست نسخ خطى کتابخانه ملى جمهورى اسلامى ایران، ج ۱۳، تهران ۱۳۷۵ش؛
(۱۰) محمود فاضل، فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه جامع گوهرشاد مشهد، مشهد ۱۳۶۳ش ـ؛
(۱۱) همو، فهرست نسخه هاى خطى کتابخانه دانشکده الهیات و معارف اسلامى مشهد، ج ۱، مشهد ۱۳۵۵ش؛
(۱۲) محمودبن مسعود قطب الدین شیرازى، نهایهالادراک فى درایهالافلاک، نسخه خطى کتابخانه ملى ملک، ش ۳۵۰۶؛
(۱۳) W. Ahlwardt, Verzeichniss der arabischen Handschriften der Koniglichen Bibliothek zu Berlin , Berlin 1887-1899.
(۱۴) Muhammad b. Muhammad Nasir al-Din Tusi, Nasir al-Din al-Tusi’s memoir on astronomy=Al-Tadhkira fiilm al-hay`a, ed. and tr. F.J. Ragep, New York 1993.
(۱۵) Boris Abramovich Rozenfeld and Ekmeleddin I‌hsanoglu, Mathematicians, astronomers, and other scholars of Islamic civilization and their works (7th-19th c.), Istanbul 2003.
(۱۶) George Saliba, “Sams al-Din al-Hafri’s (d. 1550) , last work on theoretical astronomy”, in Sciences techniques et instruments dans le monde iranien (xe- xixe siecle): actes du colloquetenu a l’Universite de Teheram (7-9 juin 1998), ed. N. Pourjavady and Z.Vesel, Tehran: Presses Universitaires d’Iran, 2004.
(۱۷) idem “A sixteenth – century Arabic critique of Ptolemaic astronomy: the work of Shams al-Din al-Khafri”, Journal for the history of astronomy, vol.25, pt.1, no.78 (Feb. 1994).
(۱۸) idem, “The ultimate challenge of Greek astronomy: Hall ma la yanhall of Shams al-Din al-Khafri (d. 1550)”, in Sic itur ad astra: studien zur Geschichte der Mathematik und Naturwissenschaften Festschrift fur den Arabisten Paul Kunitzsch zum 70. Geburtstag, ed. Menso Folkerts and Richard Lorch, Wiesbanden: Harrassowitz, 2000.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۶ 

بازدیدها: ۸۴

زندگینامه محمدطاهر وحید قزوینی(متوفی۱۱۱۲ه ق)

 وحید قزوینی، محمدطاهر، کنیه‌اش ابوالفضل ، مورخ، ادیب و صدراعظم شاه سلیمان و شاه سلطان حسین صفوی. او در ۱۰۱۵ در قزوین به دنیا آمد (افتخار، ص ۱۲۸). محزون قزوینی، از نوادگان دختری وحید قزوینی، در نسب‌نامه‌ای که برای پدرش تهیه کرده، محمدطاهر را فرزند میرزا فتح‌علی، پسر ملاخالد( قاضی‌القضات شهر قزوین)، ذکر نموده است (دانش‌پژوه، ۱۳۵۶، ص ۲۰۵)، اما حزین (ص ۴۶) و شاملو (ج ۲، ‌ص ۷۱)، معاصران وحید ، وی را فرزند محمدحسین قزوینی معرفی کرده و مشیزی (ص۵۸۸) او را فرزند حسین‌خان قزوینی خوانده است.

خاندان وحید قزوینی از بزرگان و دیوانیان قزوین، همچنین از خطاطان و نویسندگان و شاعران بنام این دوره بودند (اصفهانی، ص ۲۱ـ ۲۲، ۲۵ـ ۲۷؛ نیز رجوع کنید به نسب‌نامه). سه تن از برادران وحید قزوینی عبارت بودند از: میرزا محمد فصیح، وزیر طالب‌خان اعتمادالدوله، شاعر و نویسنده؛ میرزا محمدامین آصف، محرر ارقام و وزیر قندهار، شاعر و مؤلف؛ و میرزا محمدیوسف واله، مؤلف خلدبرین(دانش‌پژوه، ۱۳۵۶، ص ۲۰۲).

او تحصیل مقدماتی را در قزوین آغاز کرد و در کنار کسب دانش، از شاگردان میرعماد خوشنویسی یاد گرفت (اصفهانی، ‌ص ۲۲؛ حزین ص ۴۶). به نوشتۀ نصرآبادی (ج ۱، ص ۲۷) او در فراگیری علوم از کسی بهره نبرد و هیچ‌گاه فرصت آن را نیز نداشت، اما بنا به هوشی که داشت از جمیع علوم بهرۀ وافی ‌برد.

سپس به مشاغل دیوانی علاقه‌مند شد. در زمان شاه‌صفی دستیار میرزا صالح، توجیه‌نویس، شد و به نوشتن دفتری از دفاتر توجیه پرداخت و پس از درگذشت میرزاصالح، با لیاقتی که از خود نشان داده بود، جانشین او شد (واله داغستانی، ج ۴، ص ۲۴۶۰؛ نصرآبادی، ج ۱، ص ۲۶). پس از قتل طالب‌خان اردوبادی* و صدراعظمی ساروتقی*، او به شغلش ادامه داد و در ۱۰۴۵، به همراه سپاهیان صفوی، شاهد رویارویی آنان با سپاهیان سلطان مراد عثمانی بود (رجوع کنید به وحید قزوینی، ص ۲۷۳).

ساروتقی به ‌سبب درست اندیشی و فضل وحید قزوینی، او را پیشکار و معاون خود کرد. محمدطاهر نیز همۀ کارهای دیوانی را با نظارت و صوابدید ساروتقی انجام می‌داد. پس از قتل ساروتقی در۱۰۵۵، خلیفه سلطان( صدراعظم جدید) از او دعوت به همکاری کرد و او در همان منصب به کار خود ادامه داد (وحید قزوینی، ص ۱۰ـ ۱۱؛ آذر بیگدلی، بخش سوم، ص ۱۲۱۱؛ افتخار، ص ۱۲۸؛ عظیم‌آبادی، ص ۱۷۱۷).

چون شاه عباس دوم به مطالعۀ کتابهای تاریخی علاقه‌مند بود، از وحید خواست تا کتابی دربارۀ وقایع تاریخی دوران او بنویسد (وحید قزوینی، ص ۱۲). به‌تدریج اعتبار وحید در دربار صفوی زیاد شد تا اینکه در ۱۰۵۶، به پیشنهاد خلیفه سلطان، به شغل مجلس‌نویسی و واقعه‌نگاری دست یافت و از این طریق به خلوت دربار راه پیدا کرد و در سفر و حضر همراه شاه عباس دوم بود (وحید قزوینی، ص ۴۱۱، ۴۱۶، ۵۳۱، ۶۹۸ـ ۶۹۹؛ دومان، ج ۲، ص۲۷۰).

وی در جنگ قندهار در ۱۰۵۸، به نمایندگی شاه، در جلسات شرکت می‌کرد(وحید قزوینی، ص ۷۲۷؛ شاملو، ج ۱، ص ۴۲۷). او مجلس‌نویسی را تا ۱۰۷۶، زمان مرگ شاه‌عباس دوم، برعهده داشت. پس از روی کار آمدن شاه‌سلیمان صفوی، وحید قزوینی مفتش کل بود و خانۀ مجللی در محلۀ خواجو داشت، اما در ۱۰۸۴ به سبب بدگویی شیخ علی‌خان زنگنه (وزیر اعظم) از او، شاه وحید را برکنار کرد (رجوع کنید به واله اصفهانی، ص ۵۶۶؛ شاردن، ج ۸، ص ۶۱ـ ۶۲؛ مشیزی، ص۵۸۸).

وحید قزوینی نزدیک هفده سال خانه‌نشینی اختیار کرد (حسینی خاتون‌آبادی، ص ۵۴۷؛ واله اصفهانی، ص ۵۶۶). بسیاری از آثار قلمی او حاصل این سالهاست.

پس از مرگ شیخ علی‌خان زنگنه در ۱۱۰۱، شاه‌سلیمان در ۱۹ جمادی‌الآخرۀ۱۱۰۲، ضمن اعطای لقب عمادالدوله به میرزا محمدطاهر وحید، وی را صدر اعظم کرد. وحید چهار سال در دورۀ شاه‌سلیمان و مدت کوتاهی در دورۀ شاه‌سلطان‌حسین صفوی (ﺣﻜ: ۱۱۰۵ـ ۱۱۳۰) وزارت کرد (نصیری، ص ۹۰؛ مشیزی، ص۵۸۷-۵۸۸؛ افتخار، ص ۱۲۸؛ رجوع کنید به گوپاموی، ص ۷۴۱؛ خلیل، ج ۳، ص ۶۶۶).

وحید قزوینی در اوایل صدارتش، بیژن خان، پسر رستم‌خان، را که دشمن خود می‌دانست، با توطئه و تحریک شاه سلیمان، از دربار بیرون کرد (کارری، ص ۲۴ـ ۲۵). به گفتۀ ‌کارری (ص ۹۱ـ ۹۲)، به سبب ضعف شاه سلیمان در ادارۀ کشور، حکومت واقعی و مطلق در اختیار میرزامحمدطاهر وحید بود. او فرتوت بود، اما نفوذ بسیاری در دربار داشت. وی با حیله و تزویر و چاپلوسی و سرودن چند بیت شعر برای شاه، اعتماد کامل او را به خود جلب کرده بود.

وی در سیاست خارجی از طرفداران جدّی دوستی با دولت عثمانی بود و بر آن بود که عثمانیها برای ایران سدّی هستند در مقابل هجوم مسیحیان و اگر روزی عثمانیها شکست بخورند، نوبت حمله به ایران می‌شود و ایران توان پایداری در مقابل مسیحیان را ندارد؛ ولی او جنگ پرضرری را با سبحان قلی‌خان اوزبک ادامه داد. پس از درگذشت شاه‌سلیمان، او و برخی از بزرگان دربار حسین‌میرزا( شاه‌سلطان‌حسین) را به جانشینی پدرش انتخاب کردند (حسینی عاملی، ص ۱۰۵).

در اوایل حکومت شاه‌سلطان‌حسین، وحید قزوینی چندی بر مسند وزارت بود. از جمله اقدامات او در این دوره لغو قراردادی بود که در ۱۱۰۷ با دولت پرتغال، دربارۀ درآمد گمرک بندر کنگ، بسته شده بود. سبب این کار، آن بود که بزرگان دربار وی را به سوء استفاده‌های مالی متهم کرده بودند و او برای حفظ اعتبارش، قرارداد را لغو کرد. کارری (ص ۹۱ـ ۹۵) و فیدالگو (ص ۸۱ ـ ۸۲) نیز از سوءاستفاده‌های مالی وحید قزوینی در این زمان یاد کرده اند. وی به رشوه گرفتن از مقامات هلندی و بستن قرارداد یک طرفه به نفع دولت هلند متهم بود. وحید قزوینی، به عنوان صدراعظم، ملاقاتهای شاه را تعیین می‌کرد و فقط درباریان اجازۀ صحبت با شاه را داشتند.

در اسناد کمپانی هلند نوشته شده که او مردی ضعیف است و چندان حرمتی ندارد وعموم از او که به گرفتن هدایا بسیار علاقه‌مند است نفرت دارند (فلور، ص ۶۰؛ پانویس ۱۰). حزین (ص ۴۷) نیز دربارۀ او معتقد بود که اگر دنیاداری، لیاقت و کمال او را آلوده نمی‌ساخت، جزو بزرگان به شمار می‌آمد.

محمدطاهر وحید در سال ۱۱۱۰، به روایتی استعفا کرد و به عبادت مشغول شد (خلیل، بخش سوم، ص ۶۶۶؛ ‌واله داغستانی، ج ۴، ص ۲۴۶۰) و به روایتی به سبب ضعف و پیری از کار برکنار شد (حسینی خاتون‌آبادی، ص ۵۴۷؛ گوپاموی، ص ۷۴۱) و پس از چندی درگذشت.

رحلت

دربارۀ تاریخ درگذشت او اختلاف نظر هست. حزین (ص ۴۷) و افتخار (۱۲۸)، بدون ذکر تاریخ درگذشت او، سن وی را به هنگام مرگ حدود صد سال دانسته اند. نصرآبادی (ج ۱، ص ۲۷) تاریخ فوت او را سال ۱۱۱۲ و خاتون‌آبادی (ص ۵۴۷) اواخر سال ۱۱۱۱ یا اوایل ۱۱۱۲ نوشته‌ است. ریو به استناد نامه‌ای از وحید به تاریخ ۱۱۱۱ موجود در موزۀ بریتانیا، تاریخ فوت او را سال ۱۱۱۲ حدس زده است (ص ۴۰ـ ۴۱)، که درست‌ تر به نظر می‌رسد.

وحید قزوینی ادیب و ریاضی‌دان و فیلسوف با مشرب فکری مشایی بود (رجوع کنید به دانش‌پژوه، ۱۳۵۶، ص ۲۰۲ـ ۲۰۴). شاردن او را ریاضی‌دانی قابل دانسته و گفته است که در فلسفه و علوم دینی سرآمد بود (ج ۸، ص ۶۲). دومان نیز او را ادیب و با فرهنگ معرفی کرده (ج ۲، ص ۲۷۰) و نوشته که شاه‌سلیمان از من خواسته است در موضوعات دینی با وحید مباحثه کنم (ج ۱،‌ص ۱۶۴ـ ۱۶۵).

وحید قزوینی شاعر نیز بود و اشعار بسیاری در قالب قصیده، مثنوی و غزل سروده است. در شعر، وحید تخلص می کرد (ایمان، ص ۶۹۶؛ نصرآبادی، ص ۲۷). شاملو (ج ۲، ص ۷۰ـ ۷۱) او را در زمرۀ مداحان شاه‌عباس دوم قرار داده و از نثر قدرتمند او سخن گفته است. عظیم‌آبادی (ص ۱۷۱۷) او را در نظم‌سرایی و نثرنویسی یکتای عصر خوانده و او را استادی معنی‌یاب معرفی کرده است.

نصرآبادی (ج ۱، ص ۲۷) به بدیهه‌سرایی او اشاره کرده و افزوده است تا کسی بیتی می خواند، او ادامۀ آن را می‌سراید. حزین (ص ۴۶) نیز معتقد بود که وحید در شعر طرز تازه‌ای را رواج داد. اما آذر بیگدلی (ج ۳، ص۱۲۱۵ـ ۱۲۱۶) و واله داغستانی (ج ۴، ص ۲۴۶۰ـ ۲۴۶۱) گفته اند که اشعار وحید خوب نیست، اما چون صدر‌اعظم بود، تحسینش می کردند. اعتمادالسلطنه (ج ۲، ص ۹۹۳) از کلیات او یاد کرده که به نظم و نثر فارسی و ترکی و عربی است.

هدایت (ج ۲، بخش ۱، ص ۱۵۸ـ ۱۵۹) نیز نوشته که اشعار او را خالی از لطف است. دربارۀ تعداد ابیات شعرهای او اختلاف است (نصرآبادی، ج ۱، ص ۲۷؛ حزین، ص ۴۶؛ اعتمادالسلطنه، همانجا).

وحید علاوه بر دیوان، مثنویهایی نیز دارد که عبارت اند از: ‌ خلوت راز، ناز و نیاز، عاشق و معشوق، فتح‌نامه قندهار، آلات جنگ، در تعریف نرد، در وصف طنبور، در تعریف عمارت شاهی، در وصف همایون تپۀ اشرف، گلزار عباسی و ساقی‌نامه (وحید قزوینی، مقدمۀ اخوان فرد، ص ۲۶۲ـ ۲۶۳؛ آذربیگدلی، پانویس سادات ناصری،‌ ج ۳، ‌ص ۱۲۱۳). صائب تبریزی، که دوست وحید بوده، منتخبی از اشعار او فراهم آورده است (همانجا).

آثار

از وحید قزوینی آثار منثوری نیز بر جای مانده است،

از جمله:

تاریخ جهان آرای عباسی* که معروف‌ترین آنهاست؛

رساله‌ای در حساب (نفیسی، ج ۶، ص ۱۱۰)،

مرآت‌الأعجاز در علم معانی و بیان و بلاغت (آقابزرگ طهرانی ج ۲۰، ص ۲۶۳)؛

حاشیه بر تلخیص مقالات ارسطو از ابن‌رشد (دانش‌پژوه، ۱۳۵۶، ص ۲۰۲ـ ۲۰۴)؛

کتاب اصول‌الدین یا اصول خمسه (منزوی، ۱۳۴۷، ج ۱۴، ص ۱۹۱؛ دانش‌پژوه، ۱۳۵۵، ص ۱۵)؛

منشأت یا انشای طاهر وحید، که حاوی نامه‌ها و فرمانهای دولتی و نیز دیباچه هایی که است که بر بعضی کتابها نوشته است(‌اته، ص ۲۵۰؛ نفیسی، ج ۶، ص ۲۱۷)؛

منشآت، که در شبه‌قاره ادیبان از آن استقبال کرده اند و شخصی ناشناس، برای حل مشکلات و غوامض آن، کتابی با عنوان شرح لغات مشکلۀ انشای طاهر وحید نوشته است (منزوی، ۱۳۶۵، ج ۵، ص ۲۶۹).

به خط وحید قزوینی، افزون بر دعای توسل( تحریر در سال ۱۱۱)، چند بیت از اشعارش نیز در جنگ احمد غلام ثبت شده است (صدرایی خویی، ج ۳۷، ص ۱۵۰، ۳۱۸، ۴۲۲؛ جنگ احمد غلام، کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، ش ۳۴۵۵). فهرستی از آثار او در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی موجود است(درایتی،‌ ج ۱۱). وی علاوه بر زبان فارسی و عربی، به زبان ترکی نیز مسلط بود (فیدالگو، ص ۵۵).



منابع :
(۱) محمدتقی دانش‌پژوه، «وحید قزوینی»، در جشن‌نامه استاد مدرس رضوی، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران ۱۳۵۶ش؛
(۲) مصطفی درایتی، فهرستوارۀ دستنوشت‌های ایران (دنا)، تهران ۱۳۸۹ش؛
(۳) ولی قلی‌بن داود قلی شاملو، قصص‌الخاقانی، چاپ حسن‌ سادات‌ناصری، تهران ۱۳۷۱ش؛
(۴) علی صدرایی خویی و دیگران، فهرست نسخه‌های خطی کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۵) حسین قلی‌خان عظیم‌آبادی، نیشتر عشق؛
(۶) ویلم فلور، دیوان و قشون در عصر صفوی، ترجمۀ کاظم فیروزمند، تهران ۱۳۸۸ش؛
(۷) گرگوریو پریرا فیدالگو، گزارش سفیر کشور پرتغال در دربار شاه سلطان حسین صفوی، ترجمۀ پروین حکمت، تهران ۱۳۵۷ش؛
(۸) جملی کارری، سفرنامۀ کارری، ترجمۀ عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ، تبریز ۱۳۴۸ش؛
(۹) محمد قدرت‌الله گوپاموی، تذکره نتایج الافکار، چاپ اردشیر بنشاهی، بمبئی ۱۳۳۶ش؛
(۱۰) احمد منزوی، فهرست مشکرت نسخه‌های خطی کتابخانه‌های پاکستان، اسلام‌آباد ۱۳۶۵ش؛
(۱۱) لطف‌علی بیگ‌بن آقاخان بیگدلی شاملو، آتشکده آذر، چاپ حسن سادات‌ناصری، تهران ۱۳۴۰ش؛
(۱۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعه الی تصانیف‌الشیعه، چاپ علی‌نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/ ۱۹۸۳؛
(۱۳) هرمان ‌اته، تاریخ ادبیات فارسی، ترجمۀ صادق رضازادۀ‌شفق، ۱۳۵۱ش؛
(۱۴) محمدصالح‌بن ابوتراب اصفهانی، تذکرهالخطاطین، نامۀ بهارستان، سال ۶، ش ۱ـ ۲، دفتر ۱۱ـ ۱۲ (تابستان و زمستان ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۵)؛
(۱۵) محمدمحسن‌خان اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، چاپ محمداسماعیل رضوانی، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۱۶) عبدالوهاب افتخار دولت‌آبادی، تذکرۀ بینظیر، چاپ منظورعلی، الله‌آباد ۱۳۱۹/ ۱۹۴۰؛
(۱۷) رحم علی‌خان ایمان، منتخب‌الطایف، چاپ حسین علی‌زاده و مهدی علی‌زاده، تهران ۱۳۸۶ش؛
(۱۸) محمدعلی حزین، تذکرۀ حزین، اصفهان ۱۳۳۴ش؛
(۱۹) عبدالحسین حسینی خاتون‌آبادی، وقایع‌السنین والاعوام، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۵۲ش؛
(۲۰) محمدشفیع حسینی عاملی، محافل‌المؤمنین، چاپ ابراهیم عرب‌پور و منصور جغتایی، مشهد ۱۳۸۳ش؛
(۲۱) میرمحمدسعید مشیزی (بردسیری)، تذکره صفویه کرمان، چاپ محمدابراهیم باستانی‌پاریزی، تهران، ۱۳۶۹ش؛
(۲۲) محمدطاهر نصرآبادی، تذکرۀ نصرآبادی، چاپ محسن ناجی نصرآبادی، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۲۳) محمدابراهیم‌بن زین‌العابدین‌ نصیری، دستور شهریاران، چاپ محمدنادر نصیری‌مقدم، تهران ۱۳۷۳؛
(۲۴) سعید نفیسی، فهرست نسخ خطی کتابخانۀ مجلس شورای ملی، تهران ۱۳۴۴ش؛
(۲۵) محمدیوسف اله اصفهانی، خلدبرین، چاپ محمدرضا نصیری، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۲۶) علیقلی واله داغستانی، ریاض‌الشعرا، چاپ محسن ناجی نصرآبادی، تهران ۱۳۸۴ش؛
(۲۷) محمدطاهر وحید قزوینی، تاریخ جهان‌آرای عباسی، چاپ سیدسعید میرمحمدصادق، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۲۸) همو، فتحنامۀ قندهار، در گنجینۀ بهارستان، چاپ فاطمه اخوان‌فرد، تهران ۱۳۸۰ش؛
(۲۹) رضاقلی‌خان هدایت، مجمع‌الفصحا، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۸۲ش؛
(۳۰) John Chardin, voyages du chevalier Chardin en perse, et autres Lieux de l’orient, Paris 1811.
(۳۱) Raphaél du Mons missionnaire en perse au XVIIeS, ed. Francis Richard, Paris 1984- 1990.
(۳۲) Charls Rieu, supplement to the catalogue of the Persian manuscripts in the British museum, London 1859.
/ سیدسعید میرمحمدصادق/ دانشنامه جهان اسلام نویسنده : موسسه دائره المعارف الفقه الاسلامی    جلد : ۱۶ 

بازدیدها: ۷۴۷

زندگینامه ابوعلى حسن‌ حُبوبى(سده چهارم)

 ابوعلى حسن‌بن حارث خوارزمى، ریاضی‌دان، فقیه و قاضى ایرانى فعال در نیمه دوم سده چهارم. نام و نسب و نسبت وى در متون، مختلف است. در آغاز نسخه‌اى از کتاب الاستقصاء وى در کتابخانه آستان قدس رضوى (ش ۵۲۳۹، گ ۱پ)، نام مؤلف «ابوعلى الحسن‌بن حرب الحُبوبى» آمده که احتمالا حرب، مُصَحّفِ حرِث (حارث) است.

در نسخه دیگرى از این اثر در همین کتابخانه، در موضع مشابه (ش ۲ر۵۵۲۲، گ ۱پ)، «الحسن‌بن الحرث الخیوقى» آمده، اما به نظر می‌رسد در اصل «الحبوبى» بوده و بعدها فرد دیگرى آن را به «الخیوقى» (منسوب به خیوه، شهرى در نزدیکى خوارزم قدیم) تغییر داده است. نسبت حبوبى در فهرست کتابخانه نیز به صورت خیوقى ثبت شده است (رجوع کنید به گلچین‌معانى، ج ۸، ص ۲۶ـ۲۷، ۳۷۶ـ ۳۷۷؛ فکرت، ص ۴۶).

همچنین در نسخه‌اى خطى از استخراج الاوتار ابوریحان بیرونى* (کتابخانه دانشکده لیدن، ش ۱۰۱۲)، از ابوعلى یک بار به صورت «قاضى ابی‌على الحسین‌بن الحرث الحبوبى» و هشت سطر پایین‌تر به صورت الجنوبى یاد شده است (ابوریحان بیرونى، ۱۳۵۵ش، ص ۱۹). درنتیجه سوترــکه نخست با استناد به نسخه شماره ۹۸۶ کتابخانه بودلین دانشگاه آکسفورد، نام او را حسن‌بن حارث حَبوبى خوانده بود (۱۹۰۰، ص ۱۹۷، ش ۴۹۱)ــ در ترجمه آلمانى استخراج الاوتار صورت حسین‌بن حارث جنوبى را با تردید پذیرفت (رجوع کنید به همو، ۱۹۱۰ـ۱۹۱۱، ص ۱۷). فلوگل نیز، در تصحیح کشف الظنون حاجی‌خلیفه (ج ۱، ص ۲۷۴)، ضبط جنوبى را بر حبوبى ترجیح داده است (قس همان، چاپ بیروت، ج ۱، ستون ۸۰، که در متن «حبوبى» آمده است).

اما با توجه به نسخه‌اى از نامه ابوالوفاى بوزجانى* به حبوبى، که در آن وى را «الفقیه ابوعلى الحسن‌بن حارث الحبوبى» خطاب کرده است (رجوع کنید به کندى و موالدى، ص ۲۰) و نیز ذکر نام وى در کهن‌ترین نسخه مفتاح‌الحساب غیاث‌الدین جمشید کاشانى با عنوان «ابی‌علی‌الحسن» (گ ۱۱۵ر، ۱۱۷ر) یا «ابی‌الحسن» (گ ۱۱۶ر) بن الحارث حبوبى، پژوهشگران ضبط حُبوبى را بر دیگر صورتها ترجیح داده‌اند.

درباره خاستگاه حبوبى اطلاعى نیست، جز آنکه در نسخه‌هاى الکامل ابن‌اثیر، در ضمن حوادث سال ۲۷۹، از رباطى در نزدیکى شهر خوارزم به‌نام حبوبه/ جبوه/ حیوه یاد شده است و چه‌بسا صورت اصلى آن حبوبه، و حبوبى منسوب بدانجا باشد، هرچند که مصححان الکامل غالبآ صورت جبوه را بر دو صورت دیگر ترجیح داده‌اند (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ۱۳۸۵ـ ۱۳۸۶، ج ۷، ص ۴۵۹، نیز رجوع کنید به همان، چاپ محمد یوسف دقاق، ج ۶، ص ۳۷۲).

درباره زندگى وى آگاهى چندانى در دست نیست. براساس برخى شواهد و قراینى چون نامه‌نگاریهایش با بوزجانى (رجوع کنید به ابونصر عراق، ص ۲؛ کندى و موالدى، همانجا) و نیز ذکر اثباتهایى از وى در استخراج الاوتار (رجوع کنید به ادامه مقاله)، به احتمال بسیار دوره فعالیتهاى علمى او نیمه دوم سده چهارم بوده است.

بروکلمان (ذیل، ج ۱، ص ۸۵۷) و برخى فهرست‌نگاران (مثلا گلچین معانى، ج ۸، ص ۲۶ـ۲۷) با استناد به اینکه در آغاز برخى نسخه‌هاى الاستقصاء حبوبى (از جمله نسخه خطى کتابخانه آستان قدس رضوى، ش ۵۲۳۹) از اهداى این کتاب به آتسز خوارزمشاه (حک : ۵۲۱ـ۵۵۱) سخن به میان آمده است  حبوبى را، به‌اشتباه، از دانشمندان سده ششم دانسته‌اند؛ اما در برخى دیگر از نسخ الاستقصاء، نام خوارزمشاهى که حبوبى اثر خود را به وى تقدیم کرده، ذکر نشده و پیداست که واژه «آتسز» از افزوده‌هاى کاتبان است.

احتمالا حبوبى لقب خوارزمشاه را براى یکى از دو فرزند دانش‌دوست مأمون‌بن مأمون خوارزمشاه (بنیان‌گذار دولت خوارزمشاهیان آل مأمون)، یعنى ابوالحسن على (حک : ۳۸۷ـ ح ۳۹۰) یا ابوعلى مأمون (حک ۳۹۰:ـ۴۰۷)، به‌کار برده، زیرا حبوبى رساله‌اى نیز به نام ابوالحسن (یا ابوالحسین) احمدبن محمد سهلى (سهیلى) خوارزمى، وزیر دانشور و دانش‌دوست این خاندان، نوشته بوده است (ابن‌عدیم، ج ۳، ص ۱۱۰۸).

آثار حبوبى عبارت‌اند از:

۱)الاستقصاء و التجنیس فى علم الحساب، یا به اختصار الاستقصاء، درباره حساب وصایا (براى دست‌نویسها رجوع کنید به سوتر، ۱۹۰۰؛ بروکلمان، همانجاها؛ سزگین، ج ۵، ص ۳۳۶؛ اوکتایى، ج ۳، ص ۲۰۳؛ گلچین معانى؛ فکرت، همانجاها). کحاله (ج ۳، ص ۲۱۴) نام این کتاب را الاحتساب آورده است. الاستقصاء تقریبآ به سبک جبر و مقابله محمدبن موسى خوارزمى* نوشته شده، با این تفاوت که در الاستقصاء شمار مثالها اندک است، اما هر مثال با روشهاى گوناگون حل شده است.

حبوبى به کتاب خوارزمى توجه خاص داشته و در برخى موارد به اشکالات آن اشاره کرده، که به نظر وى یا از نویسنده است یا از کاتب (نسخه خطى، ش ۵۲۳۹، گ ۲۳پ). در مواردى نیز اشکال موردنظر حبوبى حتى به متن چاپى کتاب خوارزمى نیز راه یافته است (رجوع کنید به خوارزمى، ص ۷۰ـ۷۱).

حبوبى در دیباچه الاستقصاء (نسخه خطى، ش ۵۲۳۹، گ ۱پ ـ ۲ر) ویژگى آن را چنین یاد کرده است: «من در این کتاب حل مسائل وصایا را با بهره‌گیرى از روشهاى حساب جبر و مقابله و روشهاى هندسى و به کارگیرى روش خَطَأین، دینار و درهم، خطوط و سطوح شرح داده‌ام. چندى از این روشها را از پیشینیان برگرفته‌ام… و چندى دیگر از روشها را خود بر پایه اصول قدما و پیروى از روشهاى آنان به دست آورده‌ام و در این کتاب از آوردن نمونه‌ها و فروعِ بسیار، دورى گزیده‌ام ازآن‌رو که هدف، ذکر روشها بود.» از این میان، روش سطوح، موردتوجه غیاث‌الدین جمشید کاشانى* قرار گرفته، زیرا وى در بخش حساب وصایاى کتاب مفتاح‌الحساب، در حل سه مثال از روش حبوبى نیز در کنار روش جبر و مقابله* استفاده کرده است (رجوع کنید به ص۲۵۵ـ۲۵۶، ۲۵۸؛ قس حبوبى، نسخه‌خطى، ش ۵۲۳۹، گ ۲۱پ).

۲) کتاب السهلى، درباره مذهب شافعى و حنفى، که حبوبى آن را به درخواست ابوالحسن سهلى و به نام وى نوشت (ابن‌عدیم، ج ۳، ص ۱۱۰۸).

۳) دو برهان بر یک قضیه هندسى در کتاب استخراج الاوتار بیرونى. اگر خط شکسته ABC با دو ضلع نابرابر AB و BC، در کمان ABC از دایره‌اى محاط باشد و از نقطه D (وسط کمان ABC)، عمودِ DE را بر ضلع بزرگ‌تر خط شکسته (AB) فرود آوریم، پاى این عمود، وسطِ خط شکسته ABC خواهد بود (رجوع کنید به شکل).

ابوریحان بیرونى این قضیه را به عنوان نخستین قضیه کتاب استخراج الاوتار خود (رجوع کنید به ۱۳۶۷، ص ۴ـ۵) مطرح و برهانهاى گوناگونى از ریاضی‌دانان یونانى و مسلمان، و از جمله دو برهان از ابوعلى حبوبى، نقل کرده است (رجوع کنید به همان، ص ۶ـ۲۵). برهانهاى حبوبى برهانهاى دهم و یازدهم این قضیه است (رجوع کنید به همان، ص ۱۲، ۱۷).

فهرست‌نگار کتابخانه آستان‌قدس احتمال داده است که رساله بی‌عنوانى در حساب، که با نسخه‌اى از الاستقصاء در یک مجموعه است (ش ۵۵۲۲)، از ابوعلى حبوبى باشد. این رساله در فهرست مزبور با عنوان «رساله در حساب» آمده است (رجوع کنید به گلچین معانى، ج ۸، ص ۳۷۶).



منابع :

(۱) ابن‌اثیر، الکامل فى التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۶؛
(۲) همان، ج ۶، چاپ محمدیوسف دقاق، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۳) ابن‌عدیم، بغیهالطلب فى تاریخ حلب، چاپ سهیل زکار، بیروت [?۱۴۰۸/ ۱۹۸۸[؛
(۴) ابوریحان بیرونى، تحریر استخراج الاوتار، پژوهش و نگارش ابوالقاسم قربانى، (تهران?۱۳۵۵ش)؛
(۵) همو، رسائل‌البیرونى، رساله ۱: رساله فى استخراج الاوتار فی‌الدائره، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۷/۱۹۴۸؛
(۶) ابونصر عراق، رسائل ابی‌نصر منصوربن عراق الی‌البیرونى، رساله :۸ رساله فى معرفهالقسى الفلکیه، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۷/۱۹۴۸؛
(۷) عبدالعلى اوکتایى، فهرست کتابخانه آستان قدس رضوى، ج ۳، مشهد ۱۳۰۵ش؛
(۸) مصطفی‌بن عبداللّه حاجی‌خلیفه، کشف‌الظنون عن اسامى الکتب و الفنون، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۹) همان، چاپ گوستاو فلوگل، لندن ۱۸۳۵ـ۱۸۵۸، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۰) حسن‌بن حارث حبوبى، الاستقصاء و التجنیس فى علم الحساب، نسخه خطى کتابخانه آستان قدس رضوى، ش ۵۲۳۹؛
(۱۱) همان، ش ۲ر۵۵۲۲؛
(۱۲) محمدبن موسى خوارزمى، المختصر فى حساب‌الجبر و المقابله، چاپ فردریش رزن، لندن ۱۸۳۰؛
(۱۳) غیاث‌الدین جمشید کاشانى، مفتاح‌الحساب، نسخه خطى کتابخانه ملى ملک، ش ۳۱۸۰؛
(۱۴) همان، چاپ احمد سعید دمرداش و محمد حمدى حفنى شیخ، قاهره [? ۱۹۶۷[؛
(۱۵) محمدآصف فکرت، فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، مشهد ۱۳۶۹ش؛
(۱۶) عمررضا کحّاله، معجم المؤلفین، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۷) احمد گلچین معانى، فهرست کتب خطى کتابخانه آستان قدس رضوى، ج ۸، مشهد ۱۳۵۰ش؛

(۱۸) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942;
(۱۹) Edward Stewart Kennedy and Mustafa Mawaldi, “Abu al-Wafa” and the Heron Theorems”, Journal for the history of Arabic science, vol. 3, no. 1 (spring 1979);
(۲۰) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- ;
(۲۱) Heinrich Suter, “Das Buch der Auffindung der Sehnen im Kreise von Abu-al Raihan Muh. al-Biruni”, Bibliotheca mathematica, XI (1910-1911);
(۲۲) idem, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke, Leipzig 1900, repr. Amsterdam 1981.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲ 

بازدیدها: ۲۶

زندگینامه حَجّاج ‌بن یوسف‌«حاسب و مهندس»(سده دوم و سوم)

حَجّاج ‌بن یوسف‌بن مَطَر ، مترجم و ریاضی‌دان سده دوم و سوم. از زندگى او اطلاع چندانى در دست نیست. به گفته یعقوبى (ص ۲۴۱ـ۲۴۲، ۲۴۹)، ظاهراً در ۱۴۵ طراحى و ساخت بخشهایى از بغداد، پایتخت تازه منصور عباسى، برعهده وى بوده است. بر همین اساس، سزگین (ج ۵، ص ۲۲۶) تاریخ تولد حجاج را ۱۲۰ تعیین کرده است. در برخى منابع، براى وى القاب حاسب (بطلمیوس ، گ ۱ر) و مهندس (یعقوبى، ص ۲۴۲، ۲۴۹) ذکر شده است.

ابن‌ندیم (ص ۳۰۴) از وى در زمره مترجمان یاد کرده است (نیز رجوع کنید به ابن‌ابی‌اصیبعه، ج ۱، ص ۲۰۴). به گفته او (ص ۳۲۵)، نخستین بار حجاج اصول اقلیدس را ترجمه، و به هارون‌الرشید (حک :۱۷۰ـ۱۹۳) تقدیم کرد. این ترجمه بعدها به «نقل هارونى» مشهور شد (ابن‌ندیم، همانجا؛قفطى، ص ۶۴).

با به خلافت رسیدن مأمون (حک: ۱۹۸ـ۲۱۸)، باب تازه‌اى در ترجمه آثار یونانى گشوده شد. در این دوره حجاج، همراه با هیئتى رسمى از سوى مأمون، براى آوردن آثار علمى یونانى به روم شرقى سفر کرد (ابن‌ندیم،ص ۳۰۴؛ابن‌ابی‌اصیبعه، ج ۱، ص ۱۸۷). وى همچنین ویرایش جدیدى از ترجمه قبلی‌اش از اصول را به مأمون تقدیم کرد (نیریزى، بخش ۱، جزء۱، ص ۴، ۶؛بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۳۶۳)؛البته ابن‌ندیم (ص ۳۲۵) از آن به‌مثابه ترجمه جدیدى یاد کرده است که به «نقل مأمونى» شهرت یافت (نیز رجوع کنید به قفطى، همانجا).

ترجمه نخست حجاج به‌جا نمانده است، اما گزیده‌هایى از ویرایش یا ترجمه دوم را در خلال شرحها و ترجمه‌هاى متعدد و نسخه‌هاى خطى به‌جا مانده از اصول می‌توان یافت (دیونگ، ۱۹۹۱، ص ۶۴۸)؛البته براساس این گزیده‌ها نمی‌توان متن اصلى ترجمه یا ویرایش دوم حجاج را کاملا بازشناخت (رجوع کنید به همو، ۱۹۸۴، ص ۱۴۹).

با وجود مقبولیت بیشتر ترجمه اسحاق‌بن حنین* از اصول، با بازنگرى ثابت‌بن قره*، ترجمه اول حجاج دست‌کم تا قرن چهارم (رجوع کنید به نیریزى، بخش ۱، جزء۱، ص ۴، ۶) و ویرایش یا ترجمه دوم او تا قرن هفتم (یعنى زمانى که نصیرالدین طوسى تحریر اصول اقلیدس را نگاشت) در محیطهاى علمىِ قلمرو اسلامى تداول داشته است.

نصیرالدین طوسى، هم به ترجمه حجاج و هم به ترجمه اسحاق‌بن حنین دسترسى داشته، اما ظاهرآ ترجمه اسحاق را ترجیح می‌داده است (رجوع کنید به تحریر اصول اقلیدس*).

معلوم نیست که حجاج اصول را مستقیماً از یونانى به عربى برگردانده یا از یک ترجمه سریانى استفاده کرده است. در این‌باره فرضیه‌هاى گوناگونى وجود دارد (براى فرضیه استفاده از ترجمه سریانى رجوع کنید به سزگین، ج ۵، ص ۸۶ـ۹۰، ۱۰۳ـ۱۰۴؛تحریر اصول اقلیدس*؛براى مخالفت با این فرضیه رجوع کنید به کلمروت، ص ۳۰۴). در سده‌هاى بعد، اصول اقلیدس از عربى و یونانى به لاتینى ترجمه شد (دیونگ، ۲۰۰۴، ص ۳۱۳).

ظاهراً هرمان و ادلارد در ترجمه‌هاى لاتینى خود از اصول، متأثر از ترجمه حجاج بودند، در حالی‌که گراردوس کرمونایى/ ژرار کرمونایى* از ترجمه اسحاق براى ترجمه اصول بهره گرفته بود (همان، ص ۳۲۵).

حجاج در ۲۱۲ مجسطى بطلمیوس* را از رومى (یا سریانى) به عربى ترجمه کرد (بطلمیوس، گ ۱ر؛سارتون، ج ۱، ص ۵۶۲). این ترجمه، برخلاف ترجمه‌هاى وى از اصول، رواج فراوان یافت و بارها استنساخ شد (براى نسخه‌ها رجوع کنید به سوتر، ص ۹). گرچه پیش از این نیز دو ترجمه از مجسطى با حمایت مالى یحیی‌بن خالد برمکى صورت گرفته بود و ترجمه دوم را ابوحسّان و سلم در بیت‌الحکمه* بازبینى کرده بودند (ابن‌ندیم، ص ۳۲۷).

در فلسفه، حجاج کتاب المرآه منسوب به ارسطو را ترجمه کرده است (همان، ص ۳۱۲؛قفطى، ص ۴۲). حاجی‌خلیفه (ج ۱، ستون ۶۶۴) نیز از کتابى درباره جبر و مقابله*، با عنوان الوصایا بالجزور (الجذور ؟)، تألیف حجاج‌بن یوسف یاد کرده است.



منابع :

(۱) ابن‌ابی‌اصیبعه، کتاب عیون الأنباء فى طبقات الأطباء، چاپ امرؤالقیس‌بن طحان (آوگوست مولر)، کونیگسبرگ و قاهره ۱۲۹۹/ ۱۸۸۲، چاپ افست انگلستان ۱۹۷۲؛
(۲) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۳) کلاودیوس بطلمیوس، المجسطى، ترجمه حجاج‌بن یوسف‌بن مطر، نسخه خطى کتابخانه لیدن هلند، ش ۶۸۰٫ or، نسخه عکسى کتابخانه بنیاد دایرهالمعارف اسلامى؛
(۴) حاجی‌خلیفه؛
(۵) علی‌بن یوسف قفطى، تاریخ الحکماء، و هو مختصر الزوزنى المسمى بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء، چاپ یولیوس لیپرت، لایپزیگ ۱۹۰۳؛
(۶) یعقوبى، البلدان؛

(۷) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942;
(۸) Gregg De Young, “The Arabic textual traditions of Euclid’s Elements”, Historia mathematica, vol.11 (1984);
(۹) idem, “The Latin translation of Euclid’s Elements attributed to Gerard of Cremona in relation to the Arabic transmission”, Suhayl, vol. 4 (2004);
(۱۰) idem,” New traces of the lost al- Hajjaj Arabic translations of Euclid’s Elements”, Physis, XXVIII (1991);
(۱۱) Martin Klamroth, “Uber den arabischen Euklid”, Zeitschrift der Deutschen MorgenlÌndischen Gesellschaft, 35 (1881), repr. in Islamic mathematics and astronomy, vol. 17/I, collected and reprinted by Fuat Sezgin, Frankfort on the Main, Institute for the History of Arabic-Islamic Science at the Johann Wolfgang Goethe University, 1997;
(۱۲) Fadl b. Hatim Nayrizi, Codex Leidensis 399,1. Euclidis Elementa ex interpretatione al-Hadschdschadschii cum commentariis al-Narizii, pt.1, fasc.1, ed. R. O. Besthorn and J. L. Heiberg, Copenhagen 1893, repr. in Islamic mathematics and astronomy, ed. Fuat Sezgin, Frankfort on the Main, Institute for the History of Arabic-Islamic Science at the Johann Wolfgang Goethe University, 1997;
(۱۳) George Sarton, Introduction to the history of science, Malabar, Fla. 1975;
(۱۴) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- ;
(۱۵) Heinrich Suter, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke, Leipzig 1900, Amsterdam 1981.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲ 

بازدیدها: ۳۰

زندگینامه محمود چَغْمینى(متوفی۶۱۸ه ق)(ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و پزشکی‌نویس ایرانى)

 محمودبن محمدبن عمر، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و پزشکی‌نویس ایرانى. آگاهیهاى ما درباره زندگى او بسیار محدود است. وى به چغمین، شهرى در منطقه خوارزم*، منسوب است (زرکلى، ج ۷، ص ۱۸۱؛ قربانى، ص ۲۱۹). تاریخهاى متعددى براى زمان فوت او ذکر کرده‌اند، از جمله ۶۱۸ (زرکلى، همانجا؛ کحّاله، ج ۱۲، ص ۱۹۸)، ۷۴۵ و ۷۴۷ (حائرى، ج۱۰، بخش ۱، ص ۵۱۲؛ قربانى، همانجا).

از سویى، اسماعیل‌پاشا بغدادى (ج ۲، ستون ۴۱۰) سال پایان تألیف یکى از آثار او را ۸۰۸ ثبت کرده است. قرائنى وجود دارد که تاریخ ۶۱۸ یا حوالى آن درست‌تر از دیگر زمانهاست. در دو عنوان از آثار چغمینى به زمان تقریبى تألیف اثر اشاراتى وجود دارد: در باب پنجم از مقاله نخست کتاب الملخص فی‌الهیئه (ص۱۰؛ درباره این کتاب رجوع کنید به ادامه مقاله) چغمینى از موضع اوج خورشید و سیارات در ابتداى سال ۱۵۱۷ ذی‌القرنینى (=سلوکى) و در اواسط رساله قُوَی‌الکواکب و ضعفُها (ص ۲۵۰) از همین مختصات براى سال ۱۵۱۶ ذی‌القرنینى یاد کرده که مقارن سال ۶۰۰ هجرى است. چغمینى در ابتداى رساله تلخیص کتاب اوقلیدس (ص ۱۶) نوشته است که این کتاب را به درخواست شهاب‌الدین ابی‌سعدبن عمران خوارزمى خیوقى تألیف کرده است.این شهاب‌الدین خیوقى(=خیوفى) به احتمال زیاد همان شخصى است که در سال ۶۱۷، در جریان نخستین یورشهاى لشکر مغول به ایران، مورد مشورت سلطان محمدخوارزمشاه قرار گرفت (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج ۱۲، ص ۳۶۲ـ ۳۶۳).

سومین قرینه در مورد دوران زندگى چغمینى، وجود دستنویسهایى کهن از آثار اوست. وجود دستنویسى متعلق به سال ۶۱۵ از کتاب تلخیص کتاب اوقلیدس (رجوع کنید به ص ۲۴۶) و نیز دستنویسى از کتاب الملخص او کتابت شده به سال ۶۴۴ (رجوع کنید به کراوزه، ص ۵۰۹ـ۵۱۰)، موضوع مدت زندگى او تا سالهاى ۷۴۵ و ۸۰۸ را کاملا منتفى می‌سازد. تاریخ ۶۱۸ کمابیش مورد توجه بروکلمان (ج ۱، ص ۶۲۴، >ذیل<، ج ۱، ص ۸۶۵) و روزنفلد و احسان‌اوغلو (ص ۱۹۸) نیز قرار گرفته است. تقریبآ هیچ آگاهى دیگرى درباره زندگى چغمینى به‌دست نیامده است.

آثار

چغمینى مجموعه متنوعى در موضوعهاى ریاضیات، ستاره‌شناسى و پزشکى است. از او این آثار به‌جا مانده است :

۱)رساله فى قوى الکواکب و ضعفها، رساله کوچکى در ستاره‌شناسى، که از آن چند نسخه خطى وجود دارد (رجوع کنید به سلان، ص ۴۶۸). این رساله، براساس نسخه‌اى در ایران، چاپ عکسى شده است (رجوع کنید به چغمینى، ۱۳۸۴ش، ص ۲۴۹ـ ۲۵۳)؛

۲)الضرب،رساله کوچکى در ریاضیات، احتمالا از چغمینى (دانش‌پژوه، ج ۱۶، ص ۳۹۶ـ۳۹۷)؛

۳) صورالحساب (همان، ج ۱۶، ص ۳۹۶)؛

۴) رساله فى حساب التِسع (حائرى، ج۱۰، بخش۴، ص۲۰۲۱ـ۲۰۲۳؛ بروکلمان، ج۱، ص۶۲۴)؛

۵)منظومه فی‌الجبر و المقابله، منظومه‌اى ۲۵ بیتى درباره مسائل مقترنات جبر و مقابله. حائرى این منظومه را در فهرست کتابخانه مجلس شوراى ملى (ج ۱۰، بخش ۴، ص ۲۰۲۳ و پانویس ۲) به چاپ رسانده است؛

۶)شرح طرق الحساب فى المسائل الوصایا، که فقط بروکلمان (>ذیل<، ج ۱، ص ۸۶۵) آن را به چغمینى نسبت داده است؛

۷) تلخیص کتاب اوقلیدس. این کتاب مهم‌ترین اثر باقى مانده از چغمینى در موضوع ریاضیات دوره اسلامى به شمار می‌رود. غرض او، به گفته خودش (ص ۶۸)، تهیه متنى متوسط (نه موجز و نه مفصّل) از اصول اقلیدس بوده است. بر این اساس، چغمینى در این خلاصه گزارشى به وجود آورده است شامل مهم‌ترین گزاره‌هاى طرح شده در اصول، بدون توجه به قضایاى مختلفى که در ترجمه‌هاى گوناگون اصول هست (در این باره رجوع کنید به تحریر اصول اقلیدس*).

در خلاصه‌اى که چغمینى تهیه کرده، به ترجمه‌هاى در دسترس او، اینکه کدام متن اساس کار بوده است و اینکه گزاره‌هاى این خلاصه از کدام ترجمه اصول گرفته شده‌اند، هیچ‌گونه اشاره‌اى وجود ندارد. براساس دستنویسى از این متن، متعلق به سال ۶۱۵ (رجوع کنید به چغمینى، ۱۳۸۴ش الف، ص ۲۴۶)، این تلخیص تقریبآ سى سال پیش از نگارش تحریر اصول خواجه نصیرالدین طوسى تهیه شده است. خلاصه چغمینى براساس تنها دستنویس باقى مانده از آن (رجوع کنید به سزگین، ج ۵، ص ۱۱۵؛ قربانى، ص ۲۱۹) در ۱۳۸۴ش در قم چاپ عکسى شده است.

۸)الملخص فى الهیئه، مهم‌ترین کتاب چغمینى در علم نجوم و شامل دو مقاله (درباره این کتاب رجوع کنید به آلوارت، ج ۵، ص ۱۵۷ـ ۱۵۸؛ گلچین معانى، ج ۸، ص ۴۴۴ـ۴۴۵)، که احتمالا در سال ۶۱۸ تألیف شده است (استورى، ج ۲، بخش ۱، ص ۵۰؛ براى آگاهى از نسخه‌هاى خطى این کتاب رجوع کنید به گلچین معانى، همانجا؛ روزنفلد و احسان‌اوغلو، ص ۱۹۸ـ۱۹۹؛ حائرى، ج ۱۰، بخش ۱، ص ۵۱۲).

چغمینى در این کتاب درباره مهم‌ترین مباحث نجوم، بدون توجه به چگونگى اثبات یا تبیین آنها، گزارشى داده است. این کتاب بسیار مورد توجه دانشمندان پس از وى قرار گرفته، به‌طورى که شرحها و حاشیه‌هاى متعددى بر آن نوشته شده است (براى گزارشى از شروح این کتاب رجوع کنید به بروکلمان، همانجا؛ حاجی‌خلیفه، ج ۲، ستون ۸۱۹ـ۸۲۰؛ >تاریخ منابع نجوم در دوره عثمانى<، ج ۱، ص ۲۴، ۴۰ـ۴۱).

ابوترابى همدانى در مقدمه خود بر ترجمه فارسى این کتاب (چغمینى، ۱۳۸۳ش، مقدمه، ص ۸۶۸ـ۸۶۹؛درباره این ترجمه رجوع کنید به ادامه مقاله)، یازده عنوان از حواشى، شروح و ترجمه آن را معرفى کرده است. از مهم‌ترین شروح آن، شرح موسی‌بن محمود قاضی‌زاده رومى است (درباره ساختار این شرح رجوع کنید به آلوارت، ج ۵، ص ۱۵۸ـ ۱۵۹؛براى آگاهى از نسخه‌هاى خطى این شرح رجوع کنید به بروکلمان، همانجا؛>تاریخ منابع نجوم در دوره عثمانى<، ج ۱، ص ۸ـ ۹؛گلچین معانى، ج ۸، ص ۲۲۵ـ۲۲۹؛علینقى منزوى، ج ۱۱، ص ۵۹ـ۶۱).

الملخص بارها به چاپ رسیده است (از جمله رجوع کنید به سرکیس، ج ۱، ستون ۷۰۲) و از آن چند ترجمه فارسى وجود دارد (رجوع کنید به احمد منزوى، ج ۴، ص ۲۸۵۸ـ ۲۸۵۹). یکى از این ترجمه‌ها اثر محمدبن عمر اندقانى در قرن هشتم است که ابوترابى همدانى آن را به چاپ رسانده است (رجوع کنید به چغمینى، ۱۳۸۳ش، ص ۸۷۵ـ۹۱۵). در قرن دوازدهم، محمدزمان‌بن محمدصادق انباله‌جى دهلوى شرح ـترجمه‌اى از این کتاب به زبان فارسى پدید آورد (رجوع کنید به احمد منزوى، ج ۴، ص ۲۹۱۱ـ ۲۹۱۲). الملخص در ۱۸۹۳ به کوشش ردولف و هوخهایم به آلمانى ترجمه و چاپ شد.

۹)قانونچه، مهم‌ترین اثر چغمینى در موضوع پزشکى، مشتمل بر ده مقاله. این کتاب به بررسى طب نظرى و عملى اختصاص دارد و در آن به توضیح ۶۵ بیمارى پرداخته شده است (درباره ساختار کتاب رجوع کنید به عرفانیان، ج ۱۹، ص ۴۰۴ـ ۴۰۹؛براى آگاهى از دستنویسهاى آن رجوع کنید به بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۸۲۶؛ششن و همکاران، ص ۱۸۴ـ۱۸۶؛حائرى، ج ۱۹، ص ۱۸، ۹۷؛افشار و دانش‌پژوه، ج ۱، ص ۵۶۵).

چغمینى در ابتداى قانونچه (ص ۱) نوشته که این کتاب را به صورت برگزیده‌اى از آثار متقدمان خود پدید آورده است. او از کتاب خاصى نام نبرده، اما شباهت نام آن به قانون ابن‌سینا باعث شده است که این کتاب را خلاصه قانون بدانند (رجوع کنید به حسینى اشکورى، ج ۷، ص ۷۵). قانونچه بارها به چاپ رسیده (رجوع کنید به مشار، ج ۶، ستون ۸۵ـ ۸۶) و بر آن شروح متعددى نوشته شده است (رجوع کنید به بروکلمان، همانجا؛عرفانیان، ج ۱۹، ص۳۱۰ـ۳۱۲) که از جمله آنها شرح فاضل بغدادى (رجوع کنید به آلوارت، ج ۵، ص ۵۵۶ـ ۵۵۸)، تاج‌الدین حکیم‌زاده (ششن و همکاران، ص ۱۸۶) و حسین‌بن محمد استرآبادى (همانجا) است. قانونچه را میرقوام‌الدین سیفى قزوینى در ۱۱۰۶ به نظم درآورده است (رجوع کنید به حائرى، ج ۱۹، ص ۷۱ـ۷۲؛علینقى منزوى، ج ۱۱، ص ۹۰ـ۹۲).

این کتاب بارها به فارسى ترجمه شده است (براى مشخصات آنها رجوع کنید به احمد منزوى، ج ۵، ص۴۰۲۰). یکى از این ترجمه‌ها به نام مستحضر الطبیب و مستبشر اللبیب، کار محمدسعید بخت‌بن مولوى میرعبدالعزیز قادرى کشمیرى در قرن چهاردهم است که در دهلى به چاپ رسیده است (رجوع کنید به احمد منزوى، ج۵، ص ۳۷۰۰؛باشتنى و همکاران، ج ۱، ص ۶۲۳). جدیدترین ترجمه فارسى نیز کار محمدتقی‌میر است که در ۱۳۵۰ش و ۱۳۶۲ش به‌چاپ رسیده است (باشتنى و همکاران، همانجا).

علاوه بر منظومه فى الجبر و المقابله، از چغمینى چند بیت عربى نیز باقى مانده است، شامل هفت بیت ابتداى کتاب تلخیص (رجوع کنید به چغمینى، ۱۳۸۴ش الف، ص ۱۶ـ۱۷) و یک قصیده (رجوع کنید به همان، ص ۲۴۷ـ۲۴۹). بروکلمان (>ذیل<، ج ۱، ص ۸۶۵) کتابى به نام القوامى فى الحساب را به چغمینى نسبت داده، اما قربانى (ص۲۲۰) آن را متعلق به ابونصر سموأل‌بن یحیى مغربى دانسته است.



منابع :

(۱) ابن‌اثیر؛
(۲) ایرج افشار و محمدتقى دانش‌پژوه، فهرست کتابهاى خطى کتابخانه ملى ملک، ج ۱، تهران ۱۳۵۲ش؛
(۳) موسی‌الرضا باشتنى، مهین فضائلى جوان، و عباس کیهانفر، فهرست کتابهاى فارسى شده چاپى از آغاز تا سال ۱۳۷۰، مشهد ۱۳۸۰ش؛
(۴) اسماعیل بغدادى، هدیهالعارفین، ج ۲، در حاجی‌خلیفه، ج ۶؛
(۵) محمودبن محمد چغمینى، «ترجمه کهن الملخص فى الهیئه چغمینى»، از محمدبن عمر اندقانى، چاپ آرش ابوترابى همدانى، در نامه معانى: یادنامه استاد احمد گلچین معانى، به‌کوشش بهروز ایمانى، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شوراى اسلامى، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۶) همو، تلخیص کتاب اوقلیدس، چاپ عکسى از نسخه خطى کتابخانه سریزدى، ش ۹۸، چاپ صادق حسینى اشکورى، قم ۱۳۸۴ش الف، همو، رساله فى قوى الکواکب و ضعفها، چاپ عکسى از نسخه خطى کتابخانه سریزدى، ش ۲ر۹۸، چاپ صادق حسینى اشکورى، قم ۱۳۸۴ش ب؛
(۷) همو، قانونچه، نسخه خطى کتابخانه (ش ۱) مجلس شوراى اسلامى، ش ۶۱۱۱؛
(۸) همو، الملخص فى الهیئه، نسخه خطى کتابخانه لیدن هلند، ش ۱ر۲۳۴، میکروفیلم کتابخانه بنیاد دایرهالمعارف اسلامى؛
(۹) حاجی‌خلیفه؛
(۱۰) عبدالحسین حائرى، فهرست کتابخانه مجلس شوراى ملى، تهران، ج۱۰، بخش ۱، ۱۳۴۷ش، ج۱۰، بخش ۴، ۱۳۵۲ش، ج ۱۹، ۱۳۵۰ش؛
(۱۱) احمد حسینى اشکورى، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه عمومى حضرت آیهاللّه العظمى مرعشى نجفى، قم ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ش؛
(۱۲) محمدتقى دانش‌پژوه، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه مرکزى و مرکز اسناد دانشگاه تهران، ج ۱۶، تهران ۱۳۵۷ش؛
(۱۳) خیرالدین زرکلى، الاعلام، بیروت ۱۹۹۹؛
(۱۴) یوسف الیان سرکیس، معجم‌المطبوعات العربیه و المعربه، قاهره ۱۳۴۶/ ۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
(۱۵) رمضان ششن، جمیل آقپنار، و جواد ایزگى، فهرس مخطوطات الطب الاسلامى باللغات العربیه و الترکیه و الفارسیه فى مکتبات ترکیا، استانبول ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۶) غلامعلى عرفانیان، فهرست کتب خطى کتابخانه مرکزى و مرکز اسناد آستان قدس رضوى، ج ۱۹، مشهد ۱۳۸۰ش؛
(۱۷) ابوالقاسم قربانى، زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامى: از سده سوم تا سده یازدهم هجرى، تهران ۱۳۶۵ش؛
(۱۸) عمررضا کحّاله، معجم‌المؤلفین، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۹) احمد گلچین معانى، فهرست کتب خطى کتابخانه آستان قدس رضوى، ج ۸، مشهد ۱۳۵۰ش؛
(۲۰) خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپى فارسى و عربى، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ش؛
(۲۱) احمد منزوى، فهرستواره کتابهاى فارسى، تهران ۱۳۷۴ش ـ؛
(۲۲) علینقى منزوى، فهرست نسخ خطى کتابخانه ملى جمهورى اسلامى ایران، ج ۱۱، تهران ۱۳۷۵ش؛

(۲۳) W. Ahlwardt, Verzeichniss der arabischen Handschriften der Koniglichen Bibliothek zu Berlin, Berlin 1887- 1899;
(۲۴) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942;
(۲۵) Max Krause, “Stambuler Handschriften islamischer Mathematiker”, Quellen und studien zur Geschichte der Mathematik, Astronomie und Physik, pt. B: study 3 (1936);
(۲۶) Osmanlι astronomi literatu ru tarihi=History of astronomy literature during the Ottoman period, compiled by Ekmeleddin I‌hsanoglu et al., ed. Ekmeleddin I‌hsanoglu, I‌stanbul 1997;
(۲۷) Boris A. Rozenfeld and Ekmeledin I‌hsanoglu, Mathematicians, astronomers and other scholars of Islamic civilization and their works (7th-19thc.), I‌stanbul 2003;
(۲۸) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967-;
(۲۹) M. Le Baron de Slane, Catalogue des manuscrits arabes, Paris 1883- 1895;
(۳۰) Charles Ambrose Storey, Persian literature: a bio- bibliographical survey, vol. 2, pt.1, London 1972.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲

بازدیدها: ۳۰

زندگینامه محمد حَصّار( سده‌هاى پنجم و ششم )(ریاضی‌دان مغربى)

 محمد بن عبداللّه‌ بن عیاش، ریاضی‌دان مغربى. در نسخه‌هاى خطىِ آثار حصّار (رجوع کنید به نسخه پنسیلوانیا، گ ۲؛ همو، نسخه رباط، ص ۱) و نیز منابع (براى نمونه رجوع کنید به کراوزه، ص ۵۱۲؛ابلق و جبّار، ص ۱۴۹؛ابن‌غازى، ص ۸، ۲۹۹؛حاجی‌خلیفه،  ج ۱، ستون۲۶۳)، کنیه وى ابوبکر ذکر شده، فقط در نسخه کتابخانه گوتا (براى اطلاعات بیشتر رجوع کنید به پرچ، ج ۳، ص ۱۱۴)، و بالتبع در پژوهشهاى مبتنى بر آن (رجوع کنید به سوتر، ۱۹۸۱، ص ۱۹۷ـ۱۹۸؛بروکلمان، >ذیل <، ج ۲، ص ۱۵۶)، کنیه‌اش ابوزکریا آمده است. در فرهنگهاى زندگینامه‌اى مغرب لقب حصّار نادر نیست؛در برخى شهرهاى مراکش، مانند فاس و سَلا، که از مراکز بافتِ حصیر بوده‌اند، به خانواده‌هایى با لقب حصّار یا الحصّار برمی‌خوریم (رنو، ص ۳۶). برخى پژوهشگران، براساس محتواى آثار حصّار و لقبش، احتمال اندلسی‌الاصل بودن وى را مطرح کرده‌اند (رجوع کنید به جبّار، ص ۳۱۹؛ابلق و جبّار، همانجا).

از زندگى حصّار اطلاع دقیقى در دست نیست؛اما بنابر شواهدى، پژوهشگران بر آن‌اند که وى احتمالاً در سده‌هاى پنجم و ششم می‌زیسته است. از جمله این شواهد است :

۱)ابن‌منعم (متوفى ۶۲۵)، ریاضی‌دان اندلسی‌الاصل ساکن مراکش، در کتابش فقه‌الحساب، که آن را احتمالاً پیش از ۶۰۹ تألیف کرده، هنگامى که از کتاب الکامل حصّار یاد کرده، براى وى عبارت «رَحِمَه‌اللّه» را به‌کار برده است (ابلق و جبّار، ص۱۴۹ـ۱۵۰).

۲) حصّار به رساله‌هاى زهراوى (متوفى ۴۰۴) و ابن‌سمح (متوفى۴۲۶)، دو ریاضی‌دان اندلسى، در الکامل ارجاع داده است (همان، ص ۱۵۰).

۳) یکى از نسخه‌هاى خطى البیان، از آثار حصّار، در ۵۹۰ در بغداد کتابت شده که در ابتداى آن نیز (رجوع کنید به نسخه پنسیلوانیا، گ ۲پ) براى حصّار از عبارت «رَحِمَه‌اللّه تعالى» استفاده شده است. این موضوع، با در نظر گرفتن مدت زمان معمول انتقال آثار علمى از مغرب خلافت اسلامى به مشرق آن، فرضیه حیات حصّار را در سده پنجم و ششم تأیید می‌کند (کونیچ، ص۱۹۰). سوتر (۱۹۰۱، ص ۴۰) نیز، با استناد به ترجمه عبرىالبیان به قلم موسی‌بن تبّون در ۶۶۹/۱۲۷۱ در مون‌پلیه، دوره زندگى حصّار را سده ششم تعیین کرده است.

ابن‌غازى در بُغیهالطلاب (ص ۲۹۹) هنگام بیان مسئله‌اى در جبر و مقابله، به نام مسئله سبتیه (منسوب به سَبْتَه، شهرى در مغرب)، گفته است که آن را «شیخ الجماعه الأستاذ ابوبکر الحصار» بر ریاضی‌دانان سبته عرضه کرد. وى هنگام بیان راه‌حل حصّار و نیز وجه تسمیه مسئله (رجوع کنید به ص۳۰۰ـ۳۰۱)، از او با عنوان «الإمام الحصّار» یاد کرده است.

از حصّار تنها دو اثر در زمینه حساب هندى به‌جا مانده است. ابن‌اکفانى در إرشاد القاصد (ص ۸۴)، ذیل علم حساب تخت و میل (هندى)، در اشاره به روشهاى اختصاصى اهل مغرب، از روش «ابن‌حصّار» و ابن‌یاسمین (متوفى ۶۰۱) یاد کرده است. ظاهراً حصّار از نخستین دانشمندان مغرب است که درباره حساب هندى کتاب نوشته؛از همین‌رو، احتمالاً آثار و روش وى مدتها مرجع دیگران بوده و آثار بعدى را تحت تأثیر قرار داده است (جبّار، ص ۳۱۹؛براى نمونه رجوع کنید به قَلَصادى، ص ۱۹۴)، چنان‌که ابن‌خلدون در قرن هشتم (ج :۱ مقدمه، ص ۶۳۵) همچنان البیان را از بهترین آثار مفصّلى دانسته که در مغرب درباره حساب نوشته شده است.

آثار

۱) الکامل فى علم الغُبار (رجوع کنید به جبّار، ص۳۳۰) یا الکامل فى صناعه العدد (ابلق و جبّار، ص ۱۵۱، به نقل از جمله پایانى کتاب الکامل، نسخه مراکش).

۲) البیان و التذکار فى صنعه عمل الغبار (نامهاى دیگر آن : البیان و التذکار فى علم مسائل الغبار، الحصّار فى الحساب، الحصّار فى علم الغبار، الحصّار الصغیر؛براى نامها و نسخه‌هاى گوناگون آن رجوع کنید به حصّار، همان نسخه‌ها، همانجاها؛ابن‌خلدون، همانجا؛حاجی‌خلیفه، ج ۱، ستون ۲۶۳، ۶۶۸؛پرچ؛بروکلمان؛کراوزه، همانجاها؛کونیچ، ص ۱۸۷ـ۱۸۹).

ساختار هر دو کتاب کمابیش یکسان و شبیه به‌آثار علم حساب در مشرقِ خلافت اسلامى است. ظاهراً البیان، ملخّص الکامل است (جبّار، همانجا؛نیز رجوع کنید به سوتر، ۱۹۸۱، ص ۱۹۷ـ ۱۹۸). در این صورت، احتمالا منظور ابن‌غازى (ص ۸) از کتاب الکبیر حصّار، کتاب الکامل بوده و وجه‌تسمیه البیان به حصّار صغیر، آن است که خلاصه الکامل محسوب می‌شده است (رجوع کنید به ابلق و جبّار، ص ۱۴۷ـ۱۴۹؛رنو، ص ۳۶، پانویس ۷).

هر دو اثر به حساب اعداد صحیح و کسرها در دو بخش جداگانه می‌پردازند، با این تفاوت که الکامل، دوازده باب در اعداد صحیح دارد و بخش مهمى از سیزده باب دیگر آن درباره کسرها و نسبتهاى عددى است (ابلق و جبّار، ص ۱۵۱)، اما البیان ده باب در اعداد صحیح و هفت باب در کسرها دارد (رجوع کنید به حصّار، نسخه رباط، ص ۱، ۲۳ـ۷۸).

در بخش اعداد صحیح، به‌رغم مشابهت کلى دو اثر، تفاوتهایى وجود دارد: اول آنکه برخى مطالب الکامل در البیان نیامده است، مانند استخراج ریشه سوم یک مکعب کامل؛و دوم آنکه برخى مطالب البیان در الکامل وجود ندارد، مانند بابهاى تضعیف و تنصیف. مقایسه دقیق بخش کسرها، به علت در دست نبودن این بخش از کتاب الکامل، ممکن نیست (براى مقایسه اجمالى رجوع کنید به ابلق و جبّار، ص ۱۵۵).

در البیان، حجم بخش کسرها (رجوع کنید به حصّار، نسخه رباط، ص ۲۳ـ۷۸) حدود دو برابر بخش اعداد صحیح است (رجوع کنید به همان، ص ۱ـ۲۳) و ضربِ کسرها پیش از دیگر اعمال حساب، حتى جمع، و در ۷۲ بابِ فرعى، با تفصیل بیشترى نسبت به عملهاى دیگر (رجوع کنید به همان، ص ۲۳ـ۵۱) شرح داده شده است. در الکامل و یکى از نسخه‌هاى البیان، باب ضربِ بخشِ اعدادِ صحیح نیز پیش از عملهاى دیگر آمده است (ابلق و جبّار، ص ۱۵۴). از دیگر ویژگیهاى البیان، پرداختن به تنصیف و تضعیف اعداد صحیح در دو باب جداگانه است (رجوع کنید به حصّار، نسخه رباط، ص ۱، ۲۰). به نظر جبّار (همانجا)، این ویژگیها در عموم آثار علم حساب مغرب در سده پنجم/ دوازدهم دیده می‌شود، ولى در آثار سده بعدى اثرى از آنها نیست.

حصّار در این اثر (نسخه رباط، ص ۷۴) به جبر و مقابله ابوکامل شجاع‌بن اسلم* (متوفى ۳۱۸)، ریاضی‌دان مصرى، ارجاع داده است. از نکات جالب‌توجه در نسخ البیان این است که در آنها براى نمایش کسرها از خط کسرى استفاده شده است (براى نمونه رجوع کنید به نسخه رباط، ص ۱۸، نسخه پنسیلوانیا، گ ۲۰پ، ۲۱ر). ظاهرآ استفاده از خط کسرى از سده هفتم معمول شده است (جبّار، ص ۳۳۰ـ۳۳۱).

کتابت نسخه پنسیلوانیاى البیان در نظامیه بغداد، از احتمال کاربرد آموزشى این اثر در قلمرو شرقى اسلامى حکایت دارد.



منابع :

(۱) ابن‌اکفانى، کتاب إرشاد القاصد الى أسنى المقاصد، چاپ محمود فاخورى، محمد کمال، و حسین صدیق، بیروت ۱۹۹۸؛
(۲) ابن‌خلدون؛
(۳) ابن‌غازى، بغیه الطلاب فى شرح مُنیه الحُسّاب، چاپ محمد سویسى، حلب ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۴) حاجی‌خلیفه؛
(۵) محمدبن عبداللّه حصّار، کتاب البیان و التذکار فى صنعه عمل الغبار، نسخه خطى کتابخانه دانشگاه پنسیلوانیا، ش ۲۹۳ MSLIS؛
(۶) همان: کتاب البیان و التذکار فى علم مسائل الغبار، نسخه خطى کتابخانه رباط، ش ۹۱۷B.GQ؛
(۷) علی‌بن محمد قَلَصادى، شرح تلخیص اعمال الحساب، چاپ فارس بنطالب، بیروت ۱۹۹۹؛

(۸) M. Aballagh and A. Djebbar, “Decouverte d’un ecrit mathematique d’al-Hassar (XIIe S.): le livre I du Kamil”, Historia mathematica, vol. 14 (1987);
(۹) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supple mentband,1937-1942;
۱۰- Ahmed Djebbar, “A panorama of research on the history of mathematics in al-Andalus and the Maghrib between the ninth and sixteenth centuries”, in The enterprise of science in Islam: new perspectives, ed. Jan. P. Hogendijk and Abdelhamid I. Sabra, Cambridge, Mass.: Massachusetts Institute of Technology, 2003;
(۱۱) Max Krause, “Stambuler Handschriften islamischer Mathematiker”, Quellen und Studien zur Geschichte der Mathematik, Astronomie und Physik, pt. B: study 3 (1936);
(۱۲) Paul Kunitzsch, “A new manuscript of Abu Bakr al-Hassar’s Kitab al-Bayan”, Suhayl, vol. 3 (2003);
(۱۳) Wilhelm Pertsch, Die arabischen Handschriften der Herzoglichen Bibliothek zu Gotha, Gotha 1878-1892, repr. Frankfurt on the Main 1987;
(۱۴) H.P.J. Renaud, ” Sur un passage d’Ibn Khaldun, relatif a l’histoire des mathematiques”, Hespiris, XXXI (1944);
(۱۵) Heinrich Suter, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke, Leipzig 1900, repr. Amsterdam 1981;
(۱۶) idem, Das rechenbuch des Abu Zakariji el-Hassar”, Bibliotheca mathematica, III/2 (1901).

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۳ 

بازدیدها: ۳۹۶

زندگینامه جمال‌الدین‌ محمد ابی‌جَراده‌( شارح‌ آثار ریاضی‌ در قرن‌ هفتم‌)(متوفی ۶۹۴ه ق)

جمال‌الدین‌ محمدبن‌ عمر بن‌ احمـدبن‌ هبـه ‌اللّه‌بن‌ محمدبن‌ ابی‌جَراده‌ ، فقیه‌، ریاضیدان‌ و شارح‌ آثار ریاضی‌ در قرن‌ هفتم‌. آل‌ابی‌جراده‌، از خاندانهای‌ مشهور علمی‌، سیاسی‌ و مذهبی‌ بودند که‌ از قرن‌ اول‌ تا هفتم‌ در عراق‌ و شام‌ زندگی‌ می‌کردند. نسبت‌ این‌ خاندان‌ به‌ ابی‌جراده‌ عامربن‌ صَعصَعَه‌ می‌رسد که‌ از مشهورترین‌ افراد در دوره‌ عرب‌ جاهلی‌ و نیای‌ مشترک‌ یکی‌ از قبایل‌ مهم‌ عرب‌ بود. پس‌ از اسلام‌، از قرن‌ اول‌ تا هفتم‌، افراد متعددی‌ از این‌ خاندان‌، به‌ویژه‌ در حلب‌ و شهرهای‌ اطراف‌ آن‌، به‌ شغلهای‌ مهم‌ دولتی‌، از جمله‌ قضاوت‌، می‌پرداختند (برای‌ گزارشی‌ تاریخی‌ در باره‌ برخی‌ افراد این‌ خاندان‌ رجوع کنید به یاقوت‌ حموی‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۰۶۸ـ۲۰۹۱).

جمال‌الدین‌ محمد تقریباً آخرین‌ عضو سرشناس‌ این‌ خاندان‌ بود. پدرش‌ فقیه‌ و مورخ‌ و قاضی‌ مشهور اهل‌ حلب‌ (۵۸۸ -۶۶۰) بود. در منابع‌ تاریخی‌ (از جمله‌ رجوع کنید به صفدی‌، ج‌ ۴، ص‌ ۲۶۳؛ابن‌ابی‌الوفا، ج‌ ۳، ص‌ ۲۷۹؛ابن‌تغری‌ بردی‌، ج‌ ۸، ص‌ ۷۴؛طبّاخ‌، ج‌ ۴، ص‌ ۴۸۸)، از زندگی‌ یکی‌ از افراد خاندان‌ ابی‌جراده‌ یاد شده‌ که‌ طبق‌ قرائن‌، از جمله‌ دوره‌ زندگی‌ او، احتمالاً جمال‌الدین‌ محمدبن‌ عمر است‌؛البته‌ به‌ ریاضیدان‌ بودن‌ او اشاره‌ای‌ نشده‌ است‌، شاید به‌ سبب‌ اشتهار افراد این‌ خاندان‌ در پرداختن‌ به‌ علوم‌ دینی‌ و قضاوت‌، گرچه‌ گفته‌ شده‌ است‌ که‌ افراد این‌ خاندان‌ به‌ امور علمی‌ می‌پرداخته‌اند (از جمله‌ ابن‌تغری‌ بردی‌، همانجا).

به‌ نوشته‌ ابن‌ابی‌الوفا (همانجا)، محمدبن‌ عمر در ۶۳۵ به‌دنیا آمد. دستنویسی‌ از نسخه‌ ثابت‌بن‌ قُرّه‌ از کتاب‌ الکره‌ والاسطوانه‌ ارشمیدس‌ وجود دارد که‌ آن‌ را جمال‌الدین‌ محمد استنساخ‌ کرده‌ است‌. بر اساس‌ آنچه‌ در انجامه‌ این‌ دستنویس‌ آمده‌، جمال‌الدین‌ در زمان‌ استنساخ‌ آن‌، در ربیع‌الاول‌ ۶۷۶، در حَماه‌ (شهری‌ باستانی‌ در شمال‌غربی‌ سوریه‌) زندگی‌ می‌کرده‌ است‌ (در باره‌ این‌ دستنویس‌ رجوع کنید به کراوزه‌، ص‌ ۴۳۹ـ۴۴۰؛سزگین‌ ، ج‌ ۵، ص‌ ۱۲۹). منابع‌ دیگری‌ نیز از زندگی‌ او در حماه‌ یاد کرده‌اند (از جمله‌ رجوع کنید به صفدی‌؛طبّاخ‌، همانجاها).

جمال‌الدین‌ در این‌ شهر حدیث‌ روایت‌ می‌کرد (صفدی‌، همانجا) و به‌ قضاوت‌ اشتغال‌ داشت‌ (ابن‌ابی‌ الوفا، همانجا). به‌ نوشته‌ صفدی‌ (همانجا)، او از چهار تن‌ از فقهای‌ حلب‌، به‌نامهای‌ ابی‌عبداللّه‌ برزالی‌، ابی‌رَواحَه‌، ابن‌قمیره‌ و ابن‌خلیل‌، درس‌ آموخت‌. در ابتدای‌ دستنویسی‌ از جمال‌الدین‌ (در باره‌ این‌ دستنویس‌ رجوع کنید به دانش‌پژوه‌، ج‌ ۱، ص‌ ۵۲۱)، او شاگرد ابوعبداللّه‌ محمدبن‌ سالم‌ واصل‌ حموی‌ ( رجوع کنید به ابن‌واصل‌ * )، مورخ‌ و ادیب‌ و فقیه‌ شافعی‌ حلب‌ (۶۴۰ـ۶۹۷)، ذکر شده‌ است‌.

رحلت

برخی‌ نویسندگان‌ (از جمله‌ رجوع کنید به قمی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۳؛امین‌، ج‌ ۹، ص‌ ۳۹۲)، خاندان‌ ابی‌جراده‌ را شیعه‌ دانسته‌اند، اما در منابع‌ به‌ حنفی‌ بودن‌ جمال‌الدین‌ اشاره‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به صفدی‌؛طبّاخ‌، همانجاها). زمان‌ وفات‌ وی‌ را ۶۹۴ ثبت‌ کرده‌اند (ابن‌ابی‌الوفا؛ابن‌تغری‌بردی‌، همانجاها) و نیز ۶۹۵ (صفدی‌؛طبّاخ‌، همانجاها)، اما در نسخه‌ خطی‌ یکی‌ از آثار جمال‌الدین‌ (در باره‌ آن‌ رجوع کنید به کینگ‌، ج‌ ۲، بخش‌ ۲، ص‌ ۸۳۶)، که‌ در ۶۹۱ استنساخ‌ گردیده‌، از او با دعاهایی‌ یاد شده‌ که‌ در مورد درگذشتگان‌ به‌کار می‌رود. ابن‌تغری‌ بردی‌ (همانجا) شهر حماه‌، و صَفَدی‌ (همانجا) قصبه‌ نقیرین‌ (؟) را محل‌ دفن‌ او دانسته‌اند. فرزند او، نجم‌الدین‌ عمر، نیز به‌ قضاوت‌ اشتغال‌ داشته‌ است‌ (صفدی‌؛ابن‌ابی‌الوفا؛طبّاخ‌، همانجاها).

آثار

از جمال‌الدین‌ تاکنون‌ سه‌ عنوان‌ کتاب‌ شناسایی‌ شده‌ است‌.

مهم‌ترین‌ آنها،

تحریر کتاب‌ قطوع‌ الاسطوانه و بسیطها ، گزارشی‌ از کتاب‌ قطوع‌ الاسطوانه و بسیطها نوشته‌ ثابت‌بن‌ قرّه‌ * است‌ (زوتر ، ص‌ ۱۵۸). ثابت‌ در این‌ کتاب‌ به‌ بررسی‌ قطوع‌ در استوانه‌ای‌ مستدیر و مایل‌ پرداخته‌ و جمال‌الدین‌ در تحریر خود به‌ ندرت‌ چیزی‌ به‌ رساله‌ ثابت‌ افزوده‌ است‌. تحریر او از رساله‌ ثابت‌، در اصل‌، توضیحِ جمله‌هایی‌ است‌ که‌ ثابت‌ در رساله‌ خود آورده‌ است‌. جمال‌الدین‌ این‌ توضیحات‌ را در انتهای‌ نوشته‌های‌ ثابت‌ آورده‌ است‌ نه‌ به‌ صورت‌ یادداشتهایی‌ جداگانه‌، به‌طوری‌که‌ تعداد یادداشتهای‌این‌ تحریر، با تعداد جمله‌های‌ رساله‌ اصلی‌ برابر است‌. از این‌ کتاب‌ تاکنون‌ یک‌ نسخه‌ خطی‌ شناسایی‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به کینگ‌، همانجا؛روزنفلد و احسان‌اوغلو، ص‌ ۲۳۲). سزگین‌ (ج‌ ۵، ص‌ ۲۶۹) این‌ نسخه‌ خطی‌ را نه‌ رساله‌ای‌ از جمال‌الدین‌، که‌ تنها نسخه‌ خطی‌ از رساله‌ ثابت‌بن‌ قرّه‌ دانسته‌ است‌.

دیگر کتاب‌ جمال‌الدین‌، شرح‌ الاشکال‌ الکریه، شرحی‌ است‌ بر کتاب‌ منلائوس، دانشمند یونانی‌ (زندگی‌ در حدود سال‌ صد میلادی‌)، در باره‌ کره‌ها، که‌ در ترجمه‌های‌ عربی‌ با نام‌ الاشکال‌ الکریه معرفی‌ شده‌ است‌. این‌ کتاب‌ را اسحاق‌بن‌ حُنَین‌ به‌ عربی‌ ترجمه‌ کرده‌ است‌ (سزگین‌، ج‌۵، ص‌۱۶۱) و برخی‌ دانشمندان‌، از جمله‌ ماهانی‌، ابوالفضل‌ هروی‌، محیی‌الدین‌ مغربی‌ و نصیرالدین‌ طوسی‌، شرحهایی‌ بر این‌ کتاب‌ منلائوس‌ نوشته‌اند ( رجوع کنید به تحریر * ). از شرح‌ جمال‌الدین‌ بر این‌ کتاب‌، یک‌ نسخه‌ شناسایی‌ شده‌ ( رجوع کنید به سزگین‌، ج‌ ۵، ص‌ ۱۶۳؛روزنفلد و احسان‌اوغلو، همانجا) و ریزفیلمی‌ (میکروفیلمی‌) نیز از آن‌ در کتابخانه‌ مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران‌ موجود است‌ ( رجوع کنید به دانش‌پژوه‌، همانجا).

سومین‌ کتاب‌ جمال‌الدین‌، تجرید اقلیدس‌ فی‌المناظر (کینگ‌، ج‌ ۲، بخش‌ ۲، ص‌۱۰۳۰؛روزنفلد و احسان‌اوغلو، همانجا) نام‌ دارد که‌ رونویسی کمابیش‌ بدون‌ اختلاف‌ از کتاب‌ المناظر یا اختلاف‌ المناظر نوشته‌ اقلیدس‌ و ترجمه‌ احتمالی‌ اسحاق‌بن‌ حنین‌ یا ثابت‌بن‌ قرّه‌ است‌. اهمیت‌ این‌ دستنویس‌ ــ گذشته‌ از چند رأی‌ جمال‌الدین‌ که‌ در آن‌ ذکر شـده‌ در آن‌ است‌ که‌ دسـت‌کـم‌ دو دهـه‌ پـس‌ از بازنـویسـی‌ بسیار مشهور نصیرالدین‌ طوسی‌ از این‌ کتاب‌ با عنوان‌ تحریر المناظر در ۶۵۱ (در باره‌ این‌ کتاب‌ رجوع کنید به مدرس‌ رضوی‌، ص‌ ۳۵۷ـ ۳۵۸؛نیز رجوع کنید به تحریر * )، باز هم‌ نسخه‌ای‌ از ترجمه‌ کهن‌ کتاب‌ المناظر بازنویسی‌ شد. از این‌ کتاب‌ نیز تاکنون‌ یک‌ نسخه‌ شناسایی‌ شده‌ است‌ ( رجوع کنید به کینگ‌؛روزنفلد و احسان‌اوغلو، همانجاها).



منابع‌:

(۱) ابن‌ابی‌الوفا، الجواهرالمضّیه فی‌ طبقات‌ الحنفیه، چاپ‌ عبدالفتاح‌ محمد حلو، ریاض‌ ۱۴۱۳/۱۹۹۳؛
(۲) ابن‌تغری‌ بردی‌، النجوم‌ الزاهره‌ فی‌ ملوک‌ مصر و القاهره، قاهره‌ [? ۱۳۸۳( ۱۳۹۲/ )? ۱۹۶۳ ( ۱۹۷۲؛
(۳) امین‌؛
(۴) محمدتقی‌ دانش‌پژوه‌، فهرست‌ میکروفیلمهای‌ کتابخانه‌ مرکزی‌ دانشگاه‌ تهران، ج‌ ۱، تهران‌ ۱۳۴۸ ش‌؛
(۵) صفدی‌؛
(۶) محمد راغب‌ طبّاخ‌، اعلام‌ النبلاء بتاریخ‌ حلب‌ الشهباء، چاپ‌ محمد کمال‌، حلب‌ ۱۴۰۸ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۸ـ۱۹۸۹؛
(۷) عباس‌ قمی‌، کتاب‌الکنی‌ و الالقاب‌ ، صیدا ۱۳۵۷ـ ۱۳۵۸، چاپ افست‌ قم‌ ) بی‌تا. ]؛
(۸) دیوید ا. کینگ‌، فهرس‌ المخطوطات‌ العلمیه‌ المحفوظه‌ بدارالکتب‌ المصریه، قاهره‌ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۶؛
(۹) محمدتقی‌ مدرس‌ رضوی‌، احوال‌ و آثار خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ ، تهران‌ ۱۳۵۴ ش‌؛
(۱۰) یاقوت‌ حموی‌، معجم‌ الادباء ، چاپ‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌ ۱۹۹۳؛

(۱۱) Max Krause, “Stambuler Handschriften islamischer Mathematiker”, Quellen und Studien zur Geschichte der Mathematik , Astronomie und Physik , pt. B: study 3 (1936);
(۱۲) Boris Abramovich Rozenfeld and Ekmeleddin Ihsanoglu, Mathematicians, astronomers, and other scholars of Islamic civilization and their works ( 7 th – 19 th c. ), Istanbul 2003;
(۱۳) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , Leiden 1967-;
(۱۴) Heinrich Suter, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke , Amsterdam 1981.

دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۱۰

بازدیدها: ۲۷

زندگینامه عباس‌ جوهری‌(ریاضی‌دان‌ و اخترشناس‌ اوایل‌ قرن‌ سوم‌)

 عباس‌ بن‌ سعید، ریاضی‌دان‌ و اخترشناس‌ اوایل‌ قرن‌ سوم‌ در بغداد و دمشق‌. او به‌ مأمون‌، خلیفه عباسی‌ (حک : ۱۹۸ـ ۲۱۸)، نزدیک‌ بود. تنها گزارشهای‌ مختصری‌ از رصدهای‌ نجومی‌ جوهری‌، بین‌ سالهای‌ ۲۱۴ و ۲۲۸ در بغداد و دمشق‌، وجود دارد (رجوع کنید به ابن‌یونس‌، ص‌ ۲؛ قفطی‌، ص‌ ۲۱۹؛ زوتر، ج‌۱، ص‌۱۹؛ سزگین‌، ج‌۵، ص‌۲۴۳ـ۲۴۴، ج‌۶، ص‌۱۳۸ـ۱۳۹). جوهری‌ سرپرستی‌ ساخت‌ رصدخانه‌ شمّاسیه بغداد و ابزارهای‌ نجومی‌ را بر عهده‌ داشت‌ و در روش‌ تسییر* مجرب‌ بود (قفطی‌، همانجا؛ صاییلی‌، ص‌ ۶۹). وی‌ بر اساس‌ رصدهایش‌ در بغداد، زیجی‌ تنظیم‌ کرده‌ بود که‌ محمدبن‌ ابی‌بکر فارسی‌ (گ‌ ۵۷ر) از آن‌ نام‌ برده‌ است‌.

امروزه‌ از این‌ زیج‌ نسخه‌ای‌ در دسترس‌ نیست‌ (رجوع کنید به سزگین‌، ج‌ ۶، ص‌ ۱۳۸ـ ۱۳۹). به‌ نوشته محمدبن‌ ابی‌بکر فارسی‌ در زیج‌ مظفری‌(یا زیج‌ ممتحَن، تألیف‌ ح ۶۶۰)، مقدار حرکتهای‌ خورشید و ماه‌ که‌ جوهری‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود، بعدها با رصدهای‌ عبدالکریم‌ شروانی‌، مشهور به‌ فَهّاد، تأیید شد (گ‌ ۵۷ پ‌). ابن‌یونس‌ (همانجا) و قفطی‌ (همانجا) از شرکت‌ داشتن‌ جوهری‌ در رصدهای‌ نجومی‌، به‌ همراه‌ چند تن‌ از منجمان‌ معاصرش‌، یحیی‌بن‌ ابی‌منصور، سَنَد بن‌ علی‌، خالدبن‌ عبدالملک‌ مَروروذی‌ و علی‌بن‌ عیسی‌، خبر داده‌اند. رصدهای‌ این‌ گروه‌ از نخستین‌ رصدها در دوره اسلامی‌ به‌شمار می‌آید.

آثار

از آثار نجومی‌ جوهری‌ فقط‌ نسخه‌ای‌ از رساله کلام‌ فی‌ معرفه بُعدالشمس‌ عن‌ مرکزالارض‌ در بیروت‌ موجود است‌ (سزگین‌، ج‌ ۶، ص‌ ۱۳۹). به‌ نوشته ابن‌ندیم‌ (ص‌ ۳۳۱)،

جوهری‌ به‌ هندسه‌ هم‌ می‌پرداخت‌ و دو کتاب‌ در این‌ باره‌ تألیف‌ کرد:

کتاب‌ تفسیر

کتاب‌ اقلیدس‌،

و کتاب‌ الاَشکال الّتی‌ زادَها فی‌ المقاله الاولی‌ من‌اقلیدس‌(نیز رجوع کنید به قفطی‌،ص‌ ۶۴، ۲۱۹). ظاهراً این‌ دو اثر از بین‌ رفته‌اند و فقط‌ دو بخش‌ از شرحهای‌ جوهری‌ بر اصول‌ اقلیدس‌ در دسترس‌ است‌. اولین‌ بخش‌، شامل‌ شش‌ قضیه‌ است‌ که‌ جوهری‌ به‌ کمک‌ آنها اصل‌ موضوع‌ تَوازی‌ اقلیدس‌ را «اثبات‌» کرده‌ است‌. این‌ قضیه‌ها را خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ در الرساله الشافیه عن‌الشک‌ فی‌ الخطوط‌ المتوازیه (ص‌ ۱۷ـ۲۴) آورده‌ است‌.

به‌ نوشته نصیرالدین‌ طوسی‌ (ص‌ ۱۷ـ ۱۸)، این‌ قضایا بخشی‌ از پنجاه‌ قضیه‌ای‌ است‌ که‌ جوهری‌ در اصلاح‌ لکتاب‌ اقلیدس‌ به‌ اصول‌ اقلیدس‌ افزوده‌ است‌. احتمالاً، این‌ کتاب‌ همان‌ تفسیر کتاب‌ اقلیدس‌ بوده‌ که‌ ابن‌ندیم‌ از آن‌ نام‌ برده‌ است‌ (زندگینامه علمی‌ دانشوران‌، ذیل‌ مادّه‌). این‌ بخش‌ حاوی‌ اثبات‌ جوهری‌ برای‌ اصل‌ موضوع‌ پنجم‌ اصول‌ است‌، البته‌ این‌ اثبات‌ حاوی‌ خطای‌ نامحسوسی‌ است‌. جوهری‌ ابتدا (در قضیه ۲۸) خاصیت‌ برخی‌ نقاط‌ متقارن‌ بر دو خط‌ متوازی‌ را که‌ با خط‌ سومی‌ قطع‌ شده‌اند، اثبات‌ کرده‌  و سپس‌ در قضیه ۲۹، به‌ اشتباه‌، قضیه ۲۸ را در مورد نقاطی‌ به‌کار برده‌ است‌ که‌ خاصیت‌ تقارن‌ مذکور را ندارند (برای‌ ملاحظه متن‌ عربی‌ این‌ بخش‌ رجوع کنید به جاویش‌، ص ۴۳ـ ۵۵). خواجه ‌نصیرالدین‌ طوسی‌ اثباتی‌ از جوهری‌ را برای‌ قضیه ۱۳ مقاله اول‌ اصول‌ اقلیدس‌ نیز نقل‌ کرده‌ است‌ (دیونگ‌، ص‌ ۱۵۴).

دومین‌ بخش‌ باقی‌ مانده‌ از آثار جوهری‌،

زیادات‌ فی‌ المقاله الخامسه من‌ کتاب‌ اقلیدس، نسخه خطی‌ شماره ۱۳۵۹ کتابخانه استانبول‌ (فیض‌اللّه‌) است‌ (سزگین‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۴۴) که‌ به‌ تعریفهای‌ پنجم‌ و هفتم‌ مقاله پنجم‌ اصول‌ اقلیدس‌ مربوط‌ است‌ (رجوع کنید به دیونگ‌، ص ۱۷۲ ـ ۱۷۵). احتمالاً این‌ نیز بخشی‌از تفسیر کتاب‌ اقلیدس‌ وی‌ است‌ (قربانی‌، ص‌۲۱۶). بنابه‌ تعریف‌ پنجم اقلیدس‌، برای‌ چهار مقدار a ، b ، c و d که‌ هم‌جنس‌ باشند، d: b = c:a اگر و تنها اگر به‌ ازای‌ همه مضربهای‌ صحیحِ ma ، mc ـ nb و nd، داشته‌ باشیم‌ nd < mc ↔ nb < ma، mc=nd ↔ ma=nb و mc < nd ↔ ma
جوهری‌ نخستین‌ ریاضی‌دان‌ دوره اسلامی‌ است‌ که‌ به‌ اثبات‌ فرضیات‌ اقلیدس‌ پرداخته‌ است‌. وی‌ گونه‌ای‌ از اصل‌ متعارفی‌ ائودوکسوس‌ ـ ارشمیدس‌ را مطرح‌ کرده‌ است‌. این‌ اصل‌ متعارفی از ترجمه‌های‌ عربی‌ تفسیر سیمپلیکیوس‌ (سَنْبَلیقیوس‌، فیلسوف‌ یونانی‌ قرن‌ ششم‌) بر فرضیات‌ اصول اقلیدس‌، به‌ ریاضیات‌ دوره اسلامی‌ راه‌ یافت‌. سیمپلیکیوس‌ طرح‌ این‌ موضوع‌ را به‌ اغانیوس‌ (آگاپیوس‌ ؟) نسبت‌ داده‌ است‌ ( زندگینامه علمی‌ دانشوران‌، همانجا).

روشنی‌ و عمق‌ کار جوهری‌ به‌ اندازه تحلیلهای‌ ریاضی‌دانان‌ بعدی‌ دوره اسلامی‌ (چون‌ ثابت‌ بن‌ قرّه‌، ابن‌هیثم‌، خیام‌ و نصیرالدین‌ طوسی‌) از اصول‌ نیست‌؛ با این‌ حال‌، کارِ بر جای‌ مانده‌ از او دارای‌ ارزش‌ تاریخی‌ است‌، زیرا به‌ اولین‌ مرحله مطالعات‌ دوره اسلامی‌ در باره اصول‌ اقلیدس‌ تعلق‌ دارد.



منابع‌:

(۱) ابن‌ندیم‌ (تهران‌)؛
(۲) ابن‌یونس‌، الزیج‌ الکبیر الحاکمی، نسخه خطی‌ کتابخانه لیدن‌، ش‌ ۱۴۳٫ or، نسخه عکسی‌ کتابخانه بنیاد دایره المعارف‌ اسلامی‌؛
(۳) خلیل‌ جاویش‌، نظریه المتوازیات‌ فی‌ الهندسه الاسلامیه، تونس‌ ۱۹۸۸؛
(۴) محمدبن‌ ابی‌بکر فارسی‌، الزیج‌ الممتحن‌، نسخه خطی‌ کتابخانه دانشگاه‌ کیمبریج‌، ش‌ ۲۷/۳٫ Gg، نسخه عکسی‌ کتابخانه بنیاد دایره المعارف‌ اسلامی‌؛
(۵) ابوالقاسم‌ قربانی‌، زندگینامه ریاضیدانان‌ دوره اسلامی‌: از سده سوم‌ تا سده یازدهم‌ هجری‌، تهران‌ ۱۳۶۵ ش‌؛
(۶) علی‌بن‌ یوسف‌ قفطی‌، تاریخ‌ الحکماء، و هو مختصرالزوزنی‌ المسمی‌ بالمنتخبات‌ الملتقطات‌ من‌ کتاب‌ اخبار العلماء باخبار الحکماء، چاپ‌ یولیوس‌ لیپرت‌، لایپزیگ‌ ۱۹۰۳؛
(۷) محمد بن‌ محمد نصیرالدین‌ طوسی‌، مجموع‌الرسائل، ج‌ ۲: الرساله الشافیه عن‌ الشک‌ فی‌ الخطوط‌ المتوازیه، حیدرآباد، دکن‌ ۱۳۵۹؛

(۸) Gregg De Young,” A l-Jawhari’s additions to book v of Euclid’s Elements “, Zeitschrift fur Geschichte der arabisch -islamischen Wissenschaften , 11 (1997);
(۹) Dictionary of scientific biography , ed. Charles Coulston Gillispie, New York: Charles Scribner’s Sons, 1981, s.v. ” A l-Jawhari, A l ـ Abbas ibn Sa id” (by A. I. Sabra);
(۱۰) Aydin Sayili, The observatory in Islam , Ankara 1960;
(۱۱) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , Leiden 1967- ;
(۱۲) Heinrich Suter, Beitrage zur Geschitchte der Mathematik und Astronomie im Islam , ed. Fuat Sezgin, vol. 1: Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke , Frankfurt 1986.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۱ 

بازدیدها: ۱۶۳

زندگینامه ابوعبداللّه‌ محمدجَیّانی‌(قرن‌ پنجم‌ )

 ابوعبداللّه‌ محمدبن‌ ابراهیم‌بن‌ محمدبن‌ معاذ شعبانی‌، ریاضی‌دان‌، ستاره‌شناس‌ و قاضی‌ قرن‌ پنجم‌ اهل‌ اندلس‌ که‌ با نام‌ ابن‌معاذ نیز مشهور است‌. نام‌ او را در منابع‌ لاتینی‌، Abhomadus ضبط‌ کرده‌اند (اشتاین‌ اشنایدر، ۱۹۵۶، ص‌ ۲۳) که‌ صورت‌ لاتینی‌ شده ابن‌معاذ است‌.

از زندگی‌ او اطلاع‌ اندکی‌ در دست‌ است‌، از جمله‌ آنکه‌ در شهر جیان‌ * می‌زیسته‌ است‌ (ابن‌بَشْکوال‌، قسم‌ ۲، ص‌ ۵۵۸). در دستنویسهایی‌ که‌ از آثار او باقی‌مانده‌ (از جمله‌ جیانی‌، ص‌ ۱۵) و در نوشته‌های‌ مورخان‌ از جیانی‌ با عنوان‌ قاضی‌ یاد شده‌ که‌ در جیان‌ قضاوت‌ می‌کرده‌ است‌ (ابن‌بشکوال‌، همانجا؛ضَبّی‌، ص‌ ۴۶). به‌ نظر می‌رسد اشتغال‌ جیانی‌ به‌ شغل‌ قضا یکی‌ از مهم‌ترین‌ بخشهای‌ زندگی‌ او بوده‌ است‌، زیرا در مواردی‌ به‌ هنگام‌ نقل‌ قول‌ از وی‌، تنها با عنوان‌ قاضی‌ از او نام‌ برده‌ شده‌ است‌ (از جمله‌ ابن‌اسحاق‌ تونسی‌ به‌ نقل‌ سامسو و میلگو، ص‌ ۲۰). او را فقیه‌ (جیانی‌، ص‌ ۴۷) و فیلسوف‌ (ضبّی‌، همانجا) نیز خوانده‌اند.

بر اساس‌ نوشته ابن‌بشکوال‌ (قسم‌ ۲، ص‌ ۴۹۸ـ۴۹۹) تا مدتها جیانی‌ را با ابوعبداللّه‌ محمدبن‌ یوسف‌بن‌ معاذ جُهَنی‌، مفسر و قاری‌ قرآن‌ اهل‌ قرطبه‌ (کوردوبا )، یکی‌ می‌دانستند (از جمله‌ رجوع کنید به زندگینامه علمی‌ دانشوران‌، ذیل‌ مادّه‌). اشاره‌هایی‌ نیز که‌ به‌ سفر جیانی‌ و حضور او در مصر شده‌ است‌ (رجوع کنید به سارتون‌، ج‌ ۲، بخش‌ ۱، ص‌ ۳۴۲) ناشی‌ از اشتباه‌ بین‌ این‌ دو نفر است‌. نخستین‌بار ریشتر ـ برنبورگ در ۱۳۶۶ ش‌/۱۹۸۷، این‌ دو را از یکدیگر باز شناخت‌ (ص‌ ۳۸۱ـ۳۸۳). جیانی‌ در ۴۸۵ در جیان‌ درگذشت‌ (ابن‌بشکوال‌؛ضبّی‌، همانجاها).

از جیانی‌ آثار متعددی‌ در ریاضیات‌، نجوم‌ و حِیل‌ (مکانیک‌) باقی‌مانده‌ است‌ (رجوع کنید به ادامه مقاله‌). نقش‌ او در تاریخ‌ علوم‌ دوره اسلامی‌ به‌ ویژه‌ به‌ سبب‌ رواج‌ نوشته‌هایش‌ در اسپانیا، در زمان‌ حکومت‌ آلفونسوی‌ دهم‌ (حک: ۶۵۰ـ۶۸۳)، و ترجمه کتابهایش‌ به‌ زبان‌ لاتینی‌ (رجوع کنید به ادامه مقاله‌) درخور توجه‌ است‌. آثار جیانی‌، به‌ خصوص‌ نوشته‌های‌ او در ریاضی‌ و نجوم‌، منشأ پدید آمدن‌ برخی‌ شاخه‌های‌ علوم‌ در اندلس‌ شد، چنان‌که‌ یکی‌ از کتابهای‌ او با نام‌ کتاب‌ مجهولاتِ قِسِّی الکُره (رجوع کنید به ادامه مقاله‌) در باره مثلثات‌ کروی‌، نخستین‌ رساله‌ در این‌ زمینه‌ در اسپانیا به‌ شمار می‌رود (سامسو، ص‌ ۱۳۲۰). در حیطه ریاضیات‌، جیانی‌ کاملاً پیرو اقلیدس‌ و از هواداران‌ او بود. یکی‌ از مهم‌ترین‌ آثار جیانی‌، مقاله فی‌ شرح‌النسبه (رجوع کنید به ادامه مقاله‌) به‌ طور کامل‌ به‌ شرح‌ مقاله پنجم‌ اصول‌ اقلیدس‌ ، که‌ در باره نظریه‌ تناسب‌ است‌، اختصاص‌ دارد. ابن‌رشد، فیلسوف‌ و دانشمند هموطن‌ جیانی‌ (ج‌ ۲، ص‌ ۶۶۵)، وی‌ را از ریاضی‌دانانی‌ به‌شمار آورده‌ است‌ که‌ زاویه‌ را جزء کمیتهای‌ چهارگانه هندسی‌ می‌دانند. با توجه‌ به‌ شباهتهای‌ بین‌ این‌ نوشته ابن‌رشد و آنچه‌ جیانی‌ (ص‌ ۱۷ـ۱۹) در باره‌ این‌ کمیتها آورده‌ است‌، تردیدی‌ نیست‌ که‌ نوشته ابن‌رشد معطوف‌ به‌ همین‌ بخش‌ از مقاله فی‌ شرح‌ النسبه است‌.

آثار جیانی‌ نمونه در خور توجهی‌ از مجموعه آرای‌ دانشمندان‌ مناطق‌ گوناگون‌ سرزمینهای‌ اسلامی‌ در اندلس‌ است‌. در آرای‌ نجومی‌ جیانی‌، آثاری‌ از نجوم‌ هندی‌ نیز دیده‌ می‌شود (زندگینامه علمی‌ دانشوران‌ ، همانجا) و بسیار محتمل‌ است‌ که‌ جیانی‌ در این‌ خصوص‌ تحت‌ تأثیر آرای‌ ابوریحان‌ بیرونی‌ * قرار گرفته‌ باشد (سامسو، ص‌ ۱۳۳۳). این‌ مطلب‌، با توجه‌ به‌ اینکه‌ بین‌ مرگ‌ ابوریحان‌ بیرونی‌ و جیانی‌ تقریباً چهل‌ سال‌ فاصله‌ است‌، از جهت‌ آشنایی‌ دانشمندان‌ اندلس‌ با آثار ابوریحان‌ بیرونی‌ جالب‌ توجه‌ است‌ (برای‌ گزارش‌ کوتاهی‌ از آرای‌ علمی‌ جیانی‌ رجوع کنید به زندگینامه علمی‌ دانشوران‌، همانجا).

آثار

۱) مقاله فی‌ شرح‌النسبه، در شرح‌ مقاله پنجم‌ اصول‌ اقلیدس‌ . در این‌ رساله‌، جیانی‌ (ص‌ ۱۷) ضمن‌ انتقاد از کسانی‌ که‌ نوشته‌های‌ اقیلدس‌ را واضح‌ و رسا نمی‌دانند، کوشیده‌ است‌ به‌ شرح‌ و توضیح‌ آثار او بپردازد. این‌ رساله‌ مهم‌ترین‌ اثر جیانی‌ در ریاضیات‌ محسوب‌ می‌شود و تاکنون‌ یک‌ نسخه خطی‌ از آن‌ شناسایی‌ شده‌ است‌ (رجوع کنید به روزنفلد و احسان‌ اوغلو، ص‌ ۱۴۰). پلوای‌ آن‌ را به‌ انگلیسی‌ ترجمه‌ و همراه‌ با متن‌ عربی‌ چاپ‌ کرده‌ است‌ (فؤاد سزگین‌ آن‌ را در ۱۹۹۷/ ۱۳۷۶ ش‌ در جلد ۱۹ از مجموعه <ریاضیات‌ و نجوم‌ اسلامی‌> تجدید چاپ‌ کرده‌ است‌). وهابزاده‌ (ص‌ ۱۸۱ـ۱۹۸) نیز مبادی‌ ریاضی‌ مورد نظر جیانی‌ در این‌ رساله‌ را بررسی‌ کرده‌ است‌.

۲) کتاب‌ مجهولات‌ قِسِّی‌الکره (درنبورگ‌، ج‌ ۲، قسم‌ ۳، ص‌ ۹۴ـ۹۷)، در موضوع‌ مثلثات‌ کروی‌، که‌ در چهار مقاله‌ نوشته‌ شده‌ (برای‌ آگاهی‌ از بخش‌ بندی‌ کتاب‌ رجوع کنید به روزنفلد و احسان‌ اوغلو، همانجا) و با نام‌ کتاب‌ استخراج‌ مقادیرالقسی‌ الواقعه علی‌ ظَهرالکره نیز معرفی‌ شده‌ است‌ (رجوع کنید به صبره‌، ۱۹۷۷، ص‌ ۲۸۱؛
روزنفلد و احسان‌ اوغلو، همانجا). این‌ کتاب‌ به‌ طور غیرمستقیم‌ بر اندیشه‌ها و آرای‌ جابربن‌ افلح‌ * ، ستاره‌شناس‌ مشهور، در تدوین‌ رساله بسیار مهمش‌، اصلاح‌المجسطی‌، که‌ در اصل‌ نقدی‌ بر فرضیه بطلمیوسی‌ جهان‌ است‌، اثر گذاشته‌ است‌ (سامسو، ص‌ ۱۳۲۱). کتاب‌ مجهولات‌ قسّی‌الکره به‌ همراه‌ ترجمه اسپانیایی‌ آن‌ در ۱۳۵۸ ش‌/ ۱۹۷۹ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌ (بیوئن‌داس‌، ص‌ ۱۲ـ ۱۹۸).

۳) زیج‌ جیانی، تنها بخش‌ باقی‌مانده‌ از متن‌ اصلی‌ آن‌، فصلی‌ مربوط‌ به‌ قبله‌یابی‌ است‌ که‌ ابن‌اسحاق‌ تونسی‌ آن‌ را از جیانی‌ نقل‌ کرده‌ است‌. این‌ فصل‌، خود فصل‌ چهل‌ و یکم‌ از رساله‌ای‌ موجود در هند متعلق‌ به‌ ابن‌اسحاق‌ است‌ (رجوع کنید به مسترس، ص‌ ۴۰۸) و در آن‌، جیانی‌ روابط‌ مثلثات‌ کروی‌ را برای‌ محاسبه جهت‌ قبله‌ در هر مکان‌ آورده‌ و چگونگی‌ کاربرد دایره هندی‌ را برای‌ تعیین‌ جهات‌ اصلی‌ و محاسبه سمت‌ قبله هر مکان‌، توضیح‌ داده‌ است‌؛
در ادامه رساله‌، روش‌ محاسبه اختلاف‌ سمت‌ قبله‌ برای‌ تونس‌ آمده‌ است‌ (سامسو و میلگو، ص‌ ۲۱ـ۲۲). از بررسی‌ نوشته ابن‌اسحاق‌ تسلط‌ کامل‌ جیانی‌ بر هندسه‌ کروی‌ روشن‌ می‌شود (برای‌ آگاهی‌ بیشتر در این‌ زمینه‌ رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۱ـ۲۲). ژرار کرمونایی‌ *، زیج‌ جیانی‌ را با عنوان‌ Liber tabularum jahen cumregulisuis ، به‌ لاتینی‌ ترجمه‌ کرد (ووستنفلد، ص‌ ۶۹) که‌ مدتها به‌ جابربن‌ افلح‌ نسبت‌ داده‌ می‌شد (لوکلر، ج‌ ۲، ص‌ ۴۱۶ـ۴۱۷)، اما اکنون‌ تعلق‌ آن‌ به‌ جیانی‌ قطعی‌ است‌. این‌ ترجمه‌، بدون‌ جدولهای‌ متعدد آن‌، در ۹۵۶/۱۵۴۹ به‌ چاپ‌ رسید (برای‌ آگاهی‌ بیشتر در باره این‌ کتاب‌ رجوع کنید به هرملینک، ص‌ ۱۰۸ـ۱۱۲).

۴) «رساله‌ فلق‌ و شفق‌». چون‌ فقط‌ ترجمه لاتینی‌ این‌ اثر باقی‌مانده‌ است‌، عنوان‌ کامل‌ و صحیح‌ اصل‌ عربی‌ رساله‌ معلوم‌ نیست‌. جیانی‌ در این‌ رساله‌ زاویه انخفاض‌ خورشید را در آغاز فلق‌ و پایان‌ شفق‌ بررسی‌ کرده‌ و به‌ بحث‌ در باره شکست‌نور در جوّ پرداخته‌ است‌. این‌ اثر را نیز ژرار کرمونایی‌، با عنوان‌ de Cerpusculis Liber به‌ لاتینی‌ ترجمه‌ کرد (کارمودی‌، ص‌ ۱۴۰)، ولی‌ مؤلفِ آن‌ را تا مدتها ابن‌هیثم‌ می‌دانستند (رجوع کنید به ووستنفلد، همانجا) و اکنون‌ مشخص‌ شده‌ که‌ متعلق‌ به‌ جیانی‌ است‌ (صبره‌، ۱۹۶۷، ص‌ ۷۷ـ ۸۵). این‌ اثر را سموئیل‌بن‌ یهودا به‌ عربی‌ برگرداند (اشتاین‌اشنایدر، ۱۸۹۳، ص‌ ۵۷۵؛اسمیت‌ و گولدستاین، ۱۹۹۳، ص‌ ۶۱۱ـ۶۱۴) و در زمان‌ معاصر از روی‌ متن‌ لاتینی‌ به‌ انگلیسی‌ ترجمه‌ کرده‌اند (اسمیت‌، ص‌ ۸۳ ـ۱۳۲). برای‌ نخستین‌بار جیانی‌ در این‌ رساله‌، ارتفاع‌ جوّ زمین‌ را بر اساس‌ زاویه انحطاط‌ خورشید در زمان‌ آغاز بین‌الطلوعین‌ نجومی‌ محاسبه‌ کرد (گولدستاین‌، ص‌ ۹۷ـ ۱۱۸). صلیبا (ص‌ ۴۴۵ـ ۴۶۵) آرای‌ سه‌ تن‌ از دانشمندان‌ اسلامی‌، یعنی‌ مؤیدالدین‌ عُرْضی‌*، قطب‌الدین‌ شیرازی‌ *و جیانی‌ را در این‌ زمینه‌ با هم‌ مقایسه‌ نموده‌ است‌.

۵) «رساله‌ در اسطرلاب‌». نام‌ اصلی‌ آن‌ روشن‌ نیست‌ اما در نسخه‌ای‌ موجود در مصر، از آن‌ با عنوان‌ رسالهٌ فی‌ عمل‌ اسطرلاب‌ یاد شده‌ (رجوع کنید به کینگ‌، ج‌ ۲، بخش‌ ۱، ص‌ ۳۹۹ـ۴۰۰) و دو نسخه‌ از آن‌ شناسایی‌ شده‌ است‌. این‌ رساله‌ در شش‌ باب‌ و در شرح‌ چگونگی‌ استفاده‌ از اسطرلاب‌ تألیف‌ شده‌ است‌. استخراجهای‌ صورت‌ گرفته‌ در این‌ رساله‌ برای‌ بیان‌ مبادی‌ استفاده‌ از اسطرلاب‌ بر اساس‌ عرض‌ جغرافیایی‌ قرطبه‌ محاسبه‌ شده‌ است‌ (کینگ‌، همانجا، به‌ نقل‌ از جیانی‌). از این‌ کتاب‌ نسخه دیگری‌ نیز در آلمان‌، بدون‌ ذکر نام‌ مؤلف‌ آن‌، شناسایی‌ شده‌ است‌ (رجوع کنید به آلوارت‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۳۸) و با مقایسه آن‌ با نسخه مصر، تعلق‌ نسخه آلمانی‌ به‌ جیانی‌ تأیید می‌گردد.

۶) کتاب‌ الاسرار فی‌ نتایج‌الافکار، تنها کتاب‌ جیانی‌ در علم‌ حیل‌. از این‌ کتاب‌ تاکنون‌ یک‌ نسخه‌ شناسایی‌ شده‌ است‌. جیانی‌ در این‌ کتاب‌ به‌ چگونگی‌ ساخت‌ ۳۱ ابزار مکانیکی‌، نمونه‌هایی‌ از تلمبه‌های‌ انتقال‌ آب‌، چند نمونه‌ جنگ‌افزار (پرتابه‌ها) و نمونه‌های‌ گوناگونی‌ از ساعتهای‌ آبی‌ پرداخته‌ است‌ (هیل‌، ۱۹۷۷، ص‌ ۳۴ـ ۳۵). این‌ کتاب‌ نمونه جالبی‌ از رواج‌ علم‌ حیل‌ در اندلس‌ به‌ شمار می‌رود (برای‌ آگاهی‌ بیشتر در باره این‌ کتاب‌ رجوع کنید به همان‌، ص‌ ۳۳ـ۴۴؛
همو، ۱۹۸۱، ص‌ ۳۶ـ۴۶؛صبره‌، ۱۹۷۷، ص‌ ۲۷۷ـ ۲۸۰). آخرین‌ شکل‌ (وسیله‌) این‌ کتاب‌ به‌ شرح‌ و روش‌ ساخت‌ نوعی‌ ساعت‌ آفتابی مستقل‌ از عرض‌ جغرافیایی‌، از نوع‌ ساعتهای‌ آفتابی‌ به‌نام‌ بَلاطِه‌ اختصاص‌ دارد (رجوع کنید به کاسولراس‌، ص‌ ۶۱۳ـ۶۵۳، ضمن‌ چاپ‌ این‌ بخش‌ از کتاب‌الاسرار، اصول‌ علمی‌ طرح‌ شده‌ در آن‌ را بررسی‌ کرده‌ است‌).

۷) رساله‌ای‌ در باره «مطرح‌ الشعاعات‌»، که‌ مفهومی‌ کاربردی‌ در بررسی‌ احکام‌ نجوم‌ سیاره‌ای‌ است‌. اسم‌ دقیق‌ این‌ رساله‌ نیز مشخص‌ نیست‌ و تاکنون‌ فقط‌ یک‌ نسخه‌ از آن‌ شناسایی‌ شده‌ است‌ (رجوع کنید به صبره‌، ۱۹۷۷، ص‌ ۲۸۱). کندی‌ (ص‌ ۱۵۳ـ۱۶۰) بخشی‌ از اصول‌ به‌ کار رفته‌ در آن‌ را بررسی‌ و تحلیل‌ کرده‌ است‌.

۸) رساله‌ای‌ در نجوم‌ که‌ فقط‌ ترجمه لاتینی‌ آن‌ با عنوان‌ Tabula residuum ascensionum ad revolution es annorum solarium secundum Muhad Arcadius در دست‌ است‌(برای‌ آگاهی‌ از مشخصات‌ این‌ کتاب‌ رجوع کنید به مییاس‌ بییکروسا، ص‌ ۲۴۶ـ۲۴۷). احتمالاً این‌ رساله‌ بخشی‌ از ترجمه لاتینی‌ زیج‌ جیانی‌ است‌ ( زندگینامه علمی‌ دانشوران‌، همانجا).

۹) رساله کوچکی‌ با عنوان‌ قَطع‌ فی‌ عَمَلِ المُقَنطَرات‌ وَالسَّموت‌ (کینگ‌، ج ۲، بخش‌ ۱، ص‌ ۴۰۰ـ۴۰۱). ممکن‌ است‌ این‌ رساله‌ بخشی‌ از یک‌ رساله دیگر جیانی‌ باشد اما قطعیت‌ این‌ موضوع‌ تنها با بررسی‌ کامل‌ آثار جیانی‌ امکان‌پذیر است‌.

۱۰) رساله‌ای‌ در باره خورشیدگرفتگی‌، که‌ تاکنون‌ یک‌ نسخه‌ از آن‌ شناسایی‌ شده‌ (رجوع کنید به روزنفلد و احسان‌ اوغلو، همانجا) و سموئیل‌بن‌ یهودا آن‌ را به‌ عبری‌ ترجمه‌ کرده‌ است‌ (زندگینامه علمی‌ دانشوران‌، همانجا).

از میان‌ آثار جیانی‌، سه‌ عنوان‌ از آنها ( کتاب‌ استخراج‌ مقادیرالقسی‌ الواقعه علی‌ ظهرالکره ، کتاب‌ الاسرار فی‌ نتایج‌الافکار و رساله «مطرح‌ الشعاعات‌») در دستنویسی‌ اندلسی‌ که‌ حدوداً در قرن‌ هفتم‌ هجری‌ استنساخ‌ شده‌، یک‌ جا آمده‌ است‌. در این‌ دستنویس‌، که‌ در ایتالیا نگهداری‌ می‌شود، چند اثر نجومی‌ و ریاضی‌ دیگر نیز وجود دارد که‌ بعضی‌ از آنها برای‌ مختصات‌ جغرافیایی‌ قرطبه‌ تألیف‌ شده‌اند. این‌ فرض‌، که‌ ممکن‌ است‌ این‌ رسائل‌ نیز متعلق‌ به‌ جیانی‌ باشند با بررسی‌ دقیق‌تر این‌ دستنویس‌ معلوم‌ می‌شود (برای‌ آگاهی‌ بیشتر در باره این‌ دستنویس‌ رجوع کنید به صبره‌، ۱۹۷۷، ص‌ ۲۷۶ـ۲۸۳).

آثار جیانی‌ بر آرای‌ چند تن‌ از دانشمندان‌ اروپایی‌ دوره نوزایی‌، از جمله‌ رگیومونتانوس‌ (متوفی‌ ۸۸۱/۱۴۷۶) اثر گذاشته‌ است‌ اما چگونگی این‌ تأثیرپذیری‌، روشن‌ نیست‌.



منابع‌:
(۱) ابن‌بشکوال‌، کتاب‌ الصله، قاهره‌ ۱۹۶۶؛
(۲) ابن‌رشد، تفسیر مابعدالطبیعه ، چاپ‌ موریس‌ بویژ، بیروت‌ ۱۹۶۷ـ۱۹۷۳؛
محمدبن‌ ابراهیم‌ جیانی‌، «مقاله فی‌ شرح‌ النسبه من‌ کلام‌ القاضی‌ ابی‌عبداللّه‌ محمدبن‌ معاذالجیانی‌ رحمه اللّه‌ تعالی‌»، در

(۳) Edward Bernard Plooij, Euclid’s conception of ratio and his definition of proportional magnitudes as criticized by Arabian commentators , Rotterdam 1950, repr. in Islamic mathematics and astronomy , vol. 19/ III, collected and reprinted by Fuat Sezgin, Frankfurt am Main: Institute for the Hitory of Arabic – Islamic Science at the Johann Wolfgang Goethe University, 1997;

(۴) خولیو سامسو، «العلوم‌ الدقیقه فی‌ الاندلس‌»، در الحضاره العربیه الاسلامیه فی‌ الاندلس‌ ، تحریر سلمی‌ خضراء جیوسی‌، ج‌ ۲، بیروت‌: مرکز دراسات‌ الوحده العربیه، ۱۹۹۸؛
(۵) احمدبن‌ یحیی‌ ضبّی‌، کتاب‌ بغیه الملتمس‌ فی‌ تاریخ‌ رجال‌ اهل‌ الاندلس‌، مادرید ۱۸۸۴؛
(۶) دیوید آنتونی‌ کینگ‌، فهرس‌ المخطوطات‌ العلمیه المحفوظه بدارالکتب‌ المصریه ، قاهره‌ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۶؛

(۷) W. Ahlwardt, Verzeichniss der arabischen Handschriften der Koniglichen Bibliothek zu Berlin , Berlin 1887-1899;
(۸) Francis J. Carmody, Arabic astronomical and astrological sciences in Latin translation: a critical bibliography , Berkeley, Calif. 1956;
(۹) Josep Casulleras, “El ultimo capitulo del Kitab al-asrar f nata’iy al-afkar “, in From Baghdad to Barcelona , ed. Josef Casulleras and Julio Samso, vol.2, Barcelona: Instituto Millas Vallicrosa de Historia de la Ciencia Arabe, 1996;
(۱۰) Hartwig Derenbourg, Les manuscrits arabes de l’Escurial , vol.2, fasc. 3, Paris 1941;
(۱۱) Dictionary of scientific biography , ed. Charles Coulston Gillispie, New York: Charles Scribner’s Sons, 1981. s.v. “Al-Jayyani” (by Yvonne Dold-Samplonius and Heinrich Hermelink);
(۱۲) Bernard Raphael Goldstein, “Ibn Mu-adh’s treatise on twilight and the height of the atmosphere”, Archive for history of exact sciences , vol.17 (1977), repr. in Bernard Raphael Goldstein, Theory and observation in ancient and medieval astronomy , London 1985;
(۱۳) H. Hermelink, “Tabulae Jahen”, Archive for history of exact sciences , vol.2 (1964);
(۱۴) Donald Routledge Hill, Arabic water – clocks , Aleppo 1981;
(۱۵) idem, “A treatise on machines by Ibn Mu ـ adh Abu ـ Abd Allah al-Jayyani”, Journal for the history of Arabic science, vol.1. no.1 (May 1977);
(۱۶) E.S. Kennedy, “Ibn Mu ـ adh on the astrological houses”, Zeitschrift fur Geschichte der arabisch – islamischen Wissenschaften , vol. 9 (1994);
(۱۷) Lucien Leclerc, Histoire de la medicine arabe , Paris 1876, repr. Rabat 1980;
(۱۸) Angel Mestres, “Maghribi astronomy in the 13th century: a description of manuscript, Hyderabad Andra Pradesh State Library 298” in From Baghdad to Barcelona , ibid;
(۱۹) Jose M. Millas Vallicrosa, Las traducciones Orientales en los manuscritos de la Biblioteca Catedral de Toledo , Madrid 1942;
(۲۰) Lutz Richter-Bernburg, “Said, the toledan tables, and Andalusi science” in From deferent to equant: a volume of studies in the history of science in the ancient and medieval Near East in Honor of E.S. Kennedy , ed. David A. King and George Saliba, New York: The New York Academy of Sciences, 1987;
(۲۱) Boris Abramovich Rozenfeld and Ekmeleddin Ihsanoglu, Mathematicians, astronomers, and other scholars of Islamic civilization and their works (7th-19thc. ), Istanbul 2003;
(۲۲) A. I. Sabra, “The authorship of the liber de Crepusculis, an eleventh – century work on atmospheric refraction”, Isis , vol.58, no.1 (Spring 1967);
(۲۳) idem, “A note on codex biblioteca medicea laurenziana or. 152”, Journal for the history of Arabic science , vol.1, no.2 (Nov. 1977);
(۲۴) George Saliba, “The height of the atmosphere according to Mu’ayyad al-din al- Urdi, Qutb al-din al-Shirazi, and Ibn Mu ـ adh”, in From deferent to equant , ibid;
(۲۵) Julio Samsئ and Honorino Mielgo, “Ibn Ishaq al-Tunisi and Ibn Mu ـ adh al-Jayyani on the Qibla” in Julio Samso, Islamic astronomy and medieval Spain , Aldershot, Hampshire, Gt. Brit, 1994;
(۲۶) George Sarton, Introduction to the history of science , Malabar, Fla. 1975;
(۲۷) A. M. Smith, “The Latin version of Ibn Mu ـ adh’s treatise ، on twilight and the rising of clouds,'” Arabic sciences and philosophy, vol.2, no.4 (1992);
(۲۸) A. M. Smith and Bernard Raphael Goldstein, “The medieval Herbrew and Italian versions of Ibn Mu ـ adh’s ، on twilight and the rising of clouds'” , Nuncius , vol.8, no.2 (1993);
(۲۹) Moritz Steinschneider, Die europaischen Ubersetzungen aus dem arabischen bis mittedes 17. Jahrhunderts , Graz 1956;
(۳۰) idem, Die hebraeischen Uebersetzungen des Mittelalters und die Juden als Dolmetscher , Berlin 1893;
(۳۱) Bijan Vahabzadeh, “Two commentaries on Euclid’s definition of proportional magnitudes”, Arabic sciences and philosophy , vol.4, no.1(March 1994);
(۳۲) M.V. Villuendas, La trigonometria europea en el siglo XI: Estudio de la obra de Ibn Mu ـ ad, ، el kitab mayhulat ‘, Barcelona 1979;
(۳۳) Heinrich Ferdinand Wustenfeld, Die Ubersetzungen arabischer Werke in das lateinische seit dem XI. Jahrhundert , Gottingen 1877.

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۱۱ 

بازدیدها: ۲۱

زندگینامه ابوسعیدجرجانی‌(سده چهارم)

 ابوسعید ضریر (نابینا)، ریاضیدان‌ و هندسه‌دان‌ ایرانی‌ فعال‌ در حدود سال‌ ۴۰۰٫ از زندگانی‌ وی‌ تقریباً هیچ‌ اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌. از نام‌ او برمی‌آید که‌ اهل‌ شهر باستانی‌ جرجان‌ * بوده‌ است‌.

کامل‌ترین‌ صورت‌ نام‌ وی‌ را ابوریحان‌ بیرونی‌ در یکی‌ از دست‌ نوشته‌های‌ استخراج‌ الاوتار  که‌ به‌ شماره ۱۰۱۲ در کتابخانه لیدن‌ نگهداری‌ می‌شود به‌ صورت‌ ابوسعید محمدبن‌ علی‌ ضریر جرجانی‌ آورده‌ است‌ (رجوع کنید به ابوریحان‌ بیرونی‌، ۱۳۵۵ ش‌، ص‌ ۲، ۱۵). چون‌ زوتر (ج‌ ۱، ص‌ ۲۷) ابوسعید ضریر جرجانی‌ ریاضیدان‌ را به‌ اشتباه‌ با ابوسعید ضریر احمدبن‌ خالد بغدادی‌ که‌ ادیب‌ و شاگرد ابوعبداللّه‌ محمدبن‌ زیادبن‌ اَعرابی‌ (متوفی‌ ۲۳۱) بود (رجوع کنید به یاقوت‌ حموی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۲۵۴، ج‌ ۶، ص‌ ۲۵۳۴)، یکی‌ دانسته‌ است‌، گاهی‌ دوره حیات‌ جرجانی‌ ریاضیدان‌ را قرن‌ سوم‌ ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به سزگین‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۶۳ـ۲۶۴؛ ماتویفسکایا و روزنفلد ، ج‌ ۲، ص‌ ۷۶). جرجانی‌ در رساله مسائل‌ هندسیه (رجوع کنید به ادامه ‌مقاله‌) از ابوعبداللّه‌ شَنّی‌، که‌ در نیمه دوم‌ قرن‌ چهارم‌ می‌زیست‌، نام‌ برده‌ است‌ (هوخندایک‌ ، ص‌ ۵۸). این‌ اشاره‌ مؤید آن‌ است‌ که‌ محمدبن‌ علی‌ جرجانی‌ با احمدبن‌ خالد ادیب‌ یکی‌ نیست‌.

آثار

از جرجانی‌ دو رساله‌ به‌ نامهای‌ مسائل‌ هندسیه و استخراج‌ خط‌ نصف‌النهار من‌ کتاب‌ انالیما و البرهان‌ علیه به‌ جا مانده‌ است‌ که‌ هر دو اهمیت‌ تاریخی‌ بسیاری‌ دارند. تنها دست‌نوشته شناخته‌ شده آنها به‌ ترتیب‌ برگهای‌ ۶۹ رـ۷۱ پ‌ و ۱۵۳ پ‌ ـ ۱۵۴ پ‌، از نسخه خطی‌ شماره ۴۱ م‌. ریاضی‌ در دارالکتب‌ المصریه قاهره‌ را تشکیل‌ می‌دهند (رجوع کنید به سزگین‌، همانجا). یان‌ پ‌. هوخندایک‌، ویرایشی‌ از متن‌ عربی‌ این‌ دو رساله‌ را همراه‌ با ترجمه‌ و شرح‌ انگلیسی‌ آنها منتشر کرده‌ است‌ (رجوع کنید به منابع‌).

جرجانی‌ رساله ‌مسائل‌ هندسیه خود را خطاب‌ به‌ ریاضیدان‌ ناشناخته‌ای‌، شاید ابوریحان‌ بیرونی‌، نگاشته‌ است‌ (هوخندایک‌، ص‌ ۴۷). این‌ اثر با حل‌ ترسیمی‌ مسئله‌ای‌ هندسی‌ به‌ کمک‌ یک‌ سهمی‌ و یک‌ هُذْلولی‌ آغاز می‌شود. این‌ مسئله هندسی‌ با مسئله ابن‌هیثم‌ * در کتاب‌ المناظر وی‌ مرتبط‌ است‌ (رجوع کنید به صبره‌ ، بخش‌ ۸، ص‌ ۲۹۹ـ۳۰۱). روش‌ ترسیمی‌ جرجانی‌ صورت‌ دیگری‌ از ترسیم‌ عرضه‌ شده‌ در مقاله چهارم‌ مجموعه [ ریاضی‌ ] پاپوسِ اسکندرانی‌ * (قرن‌ سوم‌ میلادی‌) است‌. همانندی‌ مذکور این‌ احتمال‌ را پیش‌ می‌آورد که‌ حل‌ ترسیمی‌ جرجانی‌ منشأ یونانی‌ داشته‌ باشد.

جرجانی‌ سپس‌ راه‌ حل‌ دو مسئله مرتبط‌ با تثلیث‌ زاویه‌ * و قضیه‌ای‌ در باره ‌ارتفاع‌ مثلث‌ عرضه‌ می‌کند. مسئله‌های‌ مربوط‌ به‌ تثلیث‌ زاویه‌، با یکی‌ از رساله‌های‌ موجود ابوریحان‌ بیرونی‌ پیوند نزدیکی‌ دارند؛بنابراین‌، احتمال‌ دارد که‌ جرجانی‌ مسائل‌ هندسی‌ خود را خطاب‌ به‌ او نوشته‌ باشد. بدین‌ ترتیب‌، رساله مسائل‌ هندسیه جرجانی‌ با برخی‌ از مباحث‌ مهم‌ هندسه دوره اسلامی‌ مرتبط‌ است‌.

دومین‌ اثر موجود جرجانی‌، کتاب‌ استخراج‌ خط‌ نصف‌النهار من‌ کتاب‌ انالیما و البرهان‌ علیه‌ است‌ که‌ چهار فصل‌ دارد. فصلهای‌ اول‌ تا سوم‌ به‌ ترسیم‌ خط‌ شمال‌ ـ جنوب‌ بر صفحه‌ای‌ افقی‌، با استفاده‌ از سه‌ سایه نامساوی‌ میله‌ای‌ قائم‌ در سه‌ لحظه متفاوت‌ یک‌ روز مربوط‌ می‌شود. در فصل‌ چهارم‌ روش‌ تعیین‌ جهات‌ اصلی‌ به‌ وسیله سایه یک‌ شاخص‌ در لحظه مناسب‌، بیان‌ شده‌ است‌ (هوخندایک‌، ص‌ ۶۱ـ۶۲).

کارل‌شوی‌ این‌ رساله‌ را به‌ آلمانی‌ ترجمه‌ و منتشر کرده‌ است‌. در نیمکره شمالی‌، روش‌ فصل‌ چهارم‌ تنها در بهار و تابستان‌ قابل‌ استفاده‌ است‌. ظاهراً فصل‌ چهارم‌ تألیف‌ خود جرجانی‌ است‌، اما فصلهای‌ اول‌ تا سوم‌ مبتنی‌ بر اثر گمشده‌ای‌ به‌ نام‌ آنالما از دیودوروس‌ اسکندرانی‌، دانشمند یونانی‌، در نظریه ساعتهای‌ آفتابی‌ است‌ که‌ در قرن‌ اول‌ پیش‌ از میلاد می‌زیست‌. تنها اشاره موجود دیگر به‌ آنالمای‌ دیودوروس‌، در فصل‌ بیستم‌ از کتاب‌ افرادالمقال‌ فی‌ امرالظلال‌ ابوریحان‌ بیرونی‌ (۱۳۶۷، رساله ۲، ص‌ ۱۱۶ـ۱۱۹) آمده‌ است‌. دو روش‌ ترسیمی‌ را که‌ جرجانی‌ و ابوریحان‌ بیرونی‌ در این‌ مورد بیان‌ کرده‌اند، نویگه‌باوئر ( ج‌ ۲، ص‌ ۸۴۱ ۸۴۲) و کندی‌ (ابوریحان‌ بیرونی‌، ۱۹۷۶، ج‌ ۲، شرح‌، ص‌ ۹۱ـ۹۳) مقایسه‌ نموده‌اند.

دو برهان‌ کوتاه‌ برگرفته‌ از یک‌ اثر گمشده جرجانی‌ را ابوریحان‌ بیرونی‌ در استخراج‌ الاوتار فی‌الدائره نقل‌ کرده‌ است‌ (رجوع کنید به ابوریحان‌ بیرونی‌، ۱۳۶۷، رساله ۱، ص‌ ۸، ۲۳؛همان‌ رساله‌، چاپ‌ دِمِرداش‌، ص‌ ۴۰، ۵۷ ۵۸).



منابع:
(۱) ابوریحان‌ بیرونی‌، استخراج‌ الاوتار فی‌ الدائره بخواصّ الخط‌ المنحنی‌ فیها ، چاپ‌ احمد سعید دمرداش‌، مصر ۱۹۶۵؛
(۲) همو، تحریر استخراج‌ الاوتار ، چاپ‌ ابوالقاسم‌ قربانی‌، تهران‌ ۱۳۵۵ ش‌؛
(۳) همو، رسائل‌ البیرونی‌ ، حیدرآباد دکن‌ ۱۳۶۷/۱۹۴۸؛
(۴) یاقوت‌ حموی‌، معجم‌الادباء ، چاپ‌ احسان‌ عباس‌، بیروت‌ ۱۹۹۳؛
(۵) Abu Rayh an Bīrunī, The exhaustive treatise on shadows , translation and commentary by E. S. Kennedy, Aleppo 1976;
Sa ـ īd al-Darīr al-Jurjanī “, SCIAMVS , vol. 2 (Apr. 2001);(۶) Jan P. Hogendijk, “The geometrical works of Abu
(۷) Galina P.Matvievskaya and Boris A.Rozenfeld, Matematiki i astronomi musulmanskogo srednevekovia i ikh trudi ) VIII th – XVII th cent ). Moscow 1983;
(۸) Otto Neugebauer, A history of ancient mathematical astronomy , New York 1975;
(۹) A. I. Sabra, Optics, astronomy and logic: studies in Arabic science and philosophy , pt. VIII : “Ibn al-Haytham’s lemmas for solving Alhazen’s problem'”, Norfolk: Variorum, 1994;
(۱۰) Fuat Sezgin, Geschichte der arabischen Schriftums , Leiden 1967-1984;
(۱۱) Heinrich Suter, Beitrage zur Geschichte der Mathematik und Astronomie im Islam , ed. Fuat Sezgin, vol. 1:Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke , Frankfurt 1986.

دانشنامه جهان اسلام جلد۱۰

بازدیدها: ۲۸

زندگینامه عبدالحمید جیلی‌(قرن‌ سوم‌)

 عبدالحمید بن‌ واسع‌، ریاضی‌دان‌ و عالم‌ جبر قرن‌ سوم‌. ابن‌ندیم‌ (ج‌ ۱، ص‌ ۲۸۱) نام‌ کامل‌ او را ابوالفضل‌ عبدالحمیدبن‌ واسع‌بن‌ ترک‌ ختلی‌،و کنیه دومش‌ را ابومحمد آورده‌ و قفطی‌ (ص‌ ۲۳۰) او را جیلی‌ معرفی‌ کرده‌ است‌. قفطی‌ و ابن‌ندیم‌ (همانجاها) او را ترک دانسته‌اند (نیز رجوع کنید به صاییلی، ۱۹۶۲، ص‌ ۸۷ ـ ۸۹).

در انتساب‌ وی‌ ابهاماتی‌ دیگر نیز وجود دارد. ابن‌ندیم‌ (همانجا) و بلاذری‌ (ص‌ ۴۰۷) او را ختلی‌ دانسته‌اند، اما به‌ نوشته قفطی‌ (همانجا) او جیلی‌ است‌ (نیز رجوع کنید به زوتر، ص‌ ۱۷، یادداشت‌ i ). همچنین‌ با توجه‌ به‌ اینکه‌ در انجامه تنها رساله باقی‌مانده‌ از او نامش‌ عبدالحمیدبن‌ واسع‌الجیلی‌ ذکر شده‌، انتساب‌ او به‌ جیل‌ یا گیلان‌ امروز مقبول‌تر به‌ نظر می‌رسد (رجوع کنید به قربانی‌، ص ۲۹۸). در این‌ میان‌، فقط‌ بغدادی‌ (ج‌ ۱، ستون‌ ۵۰۶) او را بغدادی‌ دانسته‌ است‌.

در باره زمان‌ زندگی‌ جیلی‌، اطلاعات‌ ناقصی‌ وجود دارد؛ اما، ذکر شدن‌ نام‌ او در آثار ابن‌ندیم‌، قفطی‌ و بلاذری‌ زندگی‌ وی‌ را در قرن‌ سوم‌ قطعی‌ می‌سازد. تأیید یا رد دیگر احتمالات‌ راجع‌ به‌ زمان‌ زندگی‌ او ممکن‌ نیست‌، از جمله‌ مقایسه دوره احتمالی‌ زندگیش‌ با هنگام‌ فوت‌ ابوبَرْزِه‌، نواده‌اش‌، در ۲۹۸ و معاصر دانستن‌ وی‌ با [محمدبن‌ موسی‌] خوارزمی‌ (سزگین‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۴۱) یا حتی‌ نوشته بغدادی‌ (همانجا) که‌ سال‌ ۲۴۰ را تاریخ‌ درگذشت‌ او دانسته‌ است‌.

ابن‌ندیم‌ (همانجا) و بلاذری‌ (همانجا) از جیلی‌ با لقب‌ حاسب‌ یاد کرده‌اند، که‌ با توجه‌ به‌ نامِ آثار و بررسی‌ تنها کتاب‌ باقی‌مانده‌ از او (رجوع کنید به ادامه مقاله‌)، دلیل‌ نامیده‌ شدن‌ او به‌ این‌ لقب‌ روشن‌ می‌گردد. حاجی‌خلیفه‌ (ج‌۲، ستون‌ ۱۴۰۷ـ ۱۴۰۸،۱۴۶۹ـ ۱۴۷۰)، از ابی‌برده/ ابو برزه‌، نقل‌ کرده‌ که‌ جدش‌از محمدبن‌ موسی‌ خوارزمی‌ *در دانش‌ جبر و مقابله‌ برتری‌ داشته‌ است‌.

سپس‌ حاجی‌ خلیفه‌ این‌ سخن‌ ابوکامل‌ شجاع‌بن‌ اسلم‌ *را ذکر کرده‌ که‌ وی‌ ضمن‌ متهم‌ کردن‌ ابوبرزه‌ به‌ تحریف‌ حقایق‌، تأکید ورزیده‌ که‌ واضع‌ اصلی‌ علم‌ جبر، خوارزمی‌ بوده‌ است‌. این‌ نقل‌قولها پایه بحثی‌ بوده‌ که‌ تا قرن‌ حاضر نیز ادامه‌ یافته‌ و موضوع‌ آن‌ تبیین‌ سهم‌ جیلی‌ در گسترش‌ علم‌ جبر است‌، چنان‌ که‌ ذکی‌ (ج ۲، ص‌ ۲۴۶) جیلی‌ را از نظر زمانی‌ بر خوارزمی‌ مقدّم‌، و صاییلی‌ (۱۹۶۲، ص‌ ۵۲، ۵۸) روی‌ هم‌ رفته‌ تأثیر او را در رشد جبر بیش‌ از خوارزمی‌ دانسته‌ است‌. عقیده میانه‌ای‌ نیز وجود دارد که‌ جیلی‌ و خوارزمی‌، هر دو از یک‌ سنّت‌ مشهور علمی‌ در جهان‌ اسلام‌ پیروی‌ کرده‌اند (رجوع کنید به سزگین‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۴۱ـ۲۴۲).

آنچه‌ جیلی‌، بنابر تنها کتاب‌ باقی‌مانده‌اش‌، بدان‌ پرداخته‌، حل‌ هندسی‌ معادلات‌ درجه دوم‌ بوده‌ است‌. وی‌ با استفاده‌ از شیوه‌های‌ هندسی‌ سه‌ نوع‌ معادله درجه دوم‌ را حل‌ کرده‌ است‌. این‌ معادلات‌، با استفاده‌ از علائم‌ امروزین‌، برای‌ نشان‌ دادن‌ معادلات‌ جبری‌ عبارت‌اند از:

۲ b = ax , ax + b = x + 2 ax = b , x 2 x

که‌ جملگی‌ در جبر دوره اسلامی‌ از مجموعه معادلات‌ «مقترنات‌» (معادلات‌ درجه دومی‌ که‌ به‌ شرط‌ صفر نبودن‌ یک‌ طرف‌ آنها، طرف‌ دیگر بیش‌ از یک‌ جمله‌ دارد) به‌ شمار می‌آیند (رجوع کنید به جیلی‌، ص‌ ۸۹۸ ـ۹۱۶). نخستین‌ معادله‌ای‌ که‌ او در این‌ کتاب‌ (ص‌ ۸۹۹) حل‌ کرده‌، نمونه‌ای‌ از مفردات‌ است‌؛ یعنی‌، معادلاتی‌ که‌ تنها دو جمله‌ دارند یا معادلات‌ ساده‌ به‌ شمار می‌آیند. بر خلاف‌ معادلات‌ دیگر (مقترنات‌)، در این‌ معادله‌ یک‌ طرف‌ ممکن‌ است‌ صفر باشد (نیز رجوع کنید به صاییلی‌، ۱۹۶۲، ص‌ ۸۹). این‌ معادله‌ در جبر امروز به‌ این‌ شکل‌ نشان‌ داده‌ می‌شود:

ax = 2 x

روش‌ جیلی‌ در حل‌ این‌ معادلات‌ با روش‌ خوارزمی‌ و خیام‌ * تفاوتی‌ ندارد، جز آنکه‌ توضیح‌ جیلی‌ در باره این‌ معادلات‌ از توضیحات‌ خوارزمی‌ مفصّل‌تر است‌. اصطلاحاتی‌ که‌ جیلی‌ به‌ کار برده‌ (همچون‌ مال‌، جذر، ضرورات‌ و مقترنات‌) نیز جملگی‌ از اصطلاحات‌ رایج‌ در حوزه دانش‌ جبر بوده‌اند که‌ پیش‌ از جیلی‌ وجود داشته‌اند و پس‌ از او نیز عیناً به‌ کار رفته‌اند (برای‌ آگاهی‌ بیشتر در باره این‌ اصطلاحات‌ رجوع کنید به جبر و مقابله‌*؛ برای‌ توضیح‌ بیشتر در باره روش‌ جیلی‌ در زمینه حل‌ معادلات‌ جبری‌ و نیز مقایسه روش‌ او با روش‌ خوارزمی‌ رجوع کنید به یوشکیویچ، ص‌۴۴؛ هویروپ‌، ص‌۴۷۳ـ ۴۷۵؛ صاییلی‌، ۱۹۹۱، ص‌۹۵ـ۹۶).

آنچه‌ جیلی‌ (ص‌ ۸۹۸) با عنوان‌ ضرورات‌ از آن‌ یادکرده‌، در جبر امروز مُبَین‌ نامیده‌ می‌شود. این‌ واژه‌ اگرچه‌ مستقیماً در آثار خوارزمی‌ و خیام‌ و ابوکامل‌ به‌ کار نرفته‌ است‌، بررسیها نشان‌ می‌دهد که‌ مسلمانان‌ با این‌ مفهوم‌، پیش‌ از جیلی‌ آشنا بوده‌اند (رجوع کنید به صاییلی‌، ۱۹۶۲، ص‌۸۱).

بر اساس‌ نوشته ابن‌ندیم‌ (همانجا) و قفطی‌ (همانجا)، جیلی‌ چند کتاب‌ در زمینه ریاضیات‌ تألیف‌ کرده‌ بوده‌، که‌ هیچ‌ کدام‌ از آنها به‌ دست‌ ما نرسیده‌ است‌. بررسی‌ عنوان‌ این‌ آثار نشان‌ می‌دهد که‌ جیلی‌، علاوه‌ بر جنبه‌های‌ نظری‌ ریاضیات‌، به‌ جنبه‌های‌ عملی‌ آن‌ می‌پرداخته‌ است‌.

آثار

آثار مفقود شده جیلی‌ عبارت‌اند از:

کتاب‌ الجامع‌ فی‌ الحساب‌ (مشتمل‌ بر شش‌ کتاب‌)،

کتاب ‌المعاملات،

کتاب‌ نوادر الحساب‌ و خواص‌ الاعداد (ابن‌ندیم‌؛ قفطی‌، همانجاها؛ روزنفلد و احسان‌ اوغلو، ص‌ ۳۱).

تنها اثر

باقیمانده‌ از جیلی‌، بخشی‌ از کتاب‌الجبر و المقابله او (کراوزه‌، ص ۴۴۸؛ بروکلمان،  ذیل‌ ، ج‌ ۱، ص‌ ۳۸۳)، با عنوان‌ الضرورات‌ فی‌ المقترنات‌، است‌ (سزگین‌، ج‌ ۵، ص‌ ۲۴۲). بنا بر نظر قربانی‌ (همانجا)، بدون‌ شک‌ این‌ رساله‌ بخشی‌ از کتابی‌ بزرگ‌تر بوده‌، چرا که‌ بر خلاف‌ روش‌ کلی‌ آثار دوره اسلامی‌، این‌ کتاب‌ فاقد هرگونه‌ خطابه‌ و دیباچه‌ است‌.

در عین‌ حال‌، بر خلاف‌ روش‌ کلی‌ رسائل‌ تألیف‌ شده‌ در موضوع‌ جبر  که‌ در آنها مؤلف‌ ابتدا موضوعات‌ اولیه‌ و اصول‌ را تعریف‌ نموده(برای‌ نمونه‌ رجوع کنید به خیام‌، ص‌ ۷ـ۱۲) و سپس‌ به‌ طرح‌ مسائل‌ و حل‌ آنها پرداخته‌ ــ در این‌ رساله‌ جیلی‌ بدون‌ هرگونه‌ مقدمه‌، مستقیماً به‌ طرح‌ مسائل‌ و حل‌ آنها پرداخته‌ است‌.

از رساله الضرورات‌ فی‌المقترنات‌ تاکنون‌ دو نسخه خطی‌ شناسایی‌ شده‌ (کراوزه‌؛ سزگین‌؛ روزنفلد و احسان‌اوغلو، همانجاها) و به‌ نوشته کراوزه‌ (همانجا)، این‌ موضوع‌ که‌ این‌ رساله‌ بخشی‌ از کتاب‌ جبر و مقابله جیلی‌ است‌ در یکی‌ از این‌ نسخه‌ها ذکر شده‌ است‌. در این‌ دو نسخه‌ به‌ نام‌ کتاب‌ اشاره‌ نشده‌ است‌، اما اطلاعات‌ مربوط‌ به‌ کتاب‌ را تحریر کنندگان‌ آنها در پایان‌ نسخه‌ها آورده‌اند (رجوع کنید به صاییلی‌، ۱۹۶۲، ص‌ ۷۹).

این‌ کتاب‌ را نخستین‌بار صاییلی‌، با استفاده‌ از همین‌ دو دستنویس‌ تصحیح‌ کرده‌ و در یک‌ مجموعه‌، به‌ همراه‌ ترجمه‌های‌ انگلیسی‌ و ترکی‌ آن‌، به‌ چاپ‌ رساند (برای‌ آگاهی‌ از مشخصات‌ این‌ چاپ‌ رجوع کنید به سزگین‌، همانجا). در ۱۳۴۳ش‌، احمد آرام‌ نیز این‌ رساله‌ را، بر اساس‌ چاپ‌ صاییلی‌، به‌ فارسی‌ ترجمه‌ و مطالب‌ آن‌ را با مفاهیم‌ امروزین‌ علم‌ جبر مقایسه‌ و شرح‌ کرد (رجوع کنید به جیلی‌، ص‌ ۸۹۸ ـ۹۱۶، ۱۰۱۹). تقی‌زاده‌ نیز این‌ کتاب‌ را از روی‌ متن‌ عربی‌ چاپ‌ صاییلی‌ به‌ روسی‌ برگرداند.



منابع‌:
(۱) ابن‌ندیم‌ (لایپزیگ‌)؛
(۲) اسماعیل‌ بغدادی‌، هدیه العارفین‌، ج‌ ۱، در حاجی‌خلیفه‌، ج ۵؛
(۳) بلاذری‌ (بیروت‌)؛
(۴) عبدالحمیدبن‌ واسع‌ جیلی‌، الضرورات‌ فی‌المقترنات‌ عن‌ کتاب‌الجبر و المقابله، چاپ‌ احمد آرام‌، در نشریه علمی‌ سخن‌، دوره ۳، ش‌۱۱ و ۱۲ (بهمن‌ و اسفند ۱۳۴۳)؛
(۵) حاجی ‌خلیفه‌؛
(۶) عمربن‌ابراهیم‌ خیام‌، مقاله فی‌الجبر و المقابله، در حکیم‌ عمر خیام‌ بعنوان‌ عالم‌ جبر، چاپ‌ غلامحسین‌ مصاحب‌، تهران‌: انجمن‌ آثار ملی‌، ۱۳۳۹ ش‌؛
(۷) صالح‌ ذکی‌، آثار باقیه، استانبول‌ ۱۳۲۹؛
(۸) ابوالقاسم‌ قربانی‌، زندگینامه ریاضیدانان‌ دوره اسلامی‌: از سده سوم‌ تا سده یازدهم‌ هجری، تهران‌ ۱۳۶۵ش‌؛
(۹) علی‌بن‌یوسف‌ قفطی‌، تاریخ‌ الحکماء، و هو مختصر الزوزنی‌ المسمی‌ بالمنتخبات‌ الملتقطات‌ من‌ کتاب‌ اخبار العلماء باخبار الحکماء، چاپ‌ یولیوس‌ لیپرت‌، لایپزیگ‌ ۱۹۰۳؛

(۱۰) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen litterature , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
(۱۱) J. Hoyrup, “Al-Khwarizmi, Ibn Turk, and the Liber Mensurationum: on the origins of Islamic algebra”, Erdem, vol. 2, no. 5 (May 1986);
(۱۲) Max Krause, “Stambuler Handschriften islamischer Mathematiker , Quellen und Studien zur Geschichte der Mathematik , Astronomie und Physik, pt. B: study 3 (1936);
(۱۳) Boris Abramovich Rozenfeld and Ekmeleddin Ihsanoglu, Mathematicians, astronomers and other scholars of Islamic civilization and their works (7th – 19 th c. ), Istanbul 2003;
(۱۴) Aydin Sayili, Abdulhamid ibn Turkun Katsk denklemlerde mantk zaruretler adl yazs ve zamann cebri , Ankara 1962;
(۱۵) idem,” Al-Khwarazmi, Abdu’l-Hamid ibn Turk, and the place of Central Asia in the history of science and culture, Erdem, vol.7, no. 19 (Jan. 1991);
(۱۶) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , Leiden 1967- ;
(۱۷) Heinrich Suter, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre werke , Amsterdam 1981 Adolf P. Youschkevitch, Les mathematiques arabes: VIII e -XV e siecles , tr. M. Cazenave and K. Jaouiche, Paris 1976.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۱ 

بازدیدها: ۳۷

زندگینامه ابوالعلا محمدبن احمد اسفراینی بیهقی بهشتی

معروف به فخر (یا قمر) خراسان ، ریاضیدان ایرانی حدود قرن هشتم هجری . او به مسائل فقهی مرتبط با ریاضی نیز توجه داشته است . نامش را محمدبن احمد و محمدبن محمد و لقبش را شمس الدین یا فخرالدین و علاءالدین (کحاله ، ج ۸، ص ۲۴۱) نیز گفته اند.

از زندگانی او اطلاع کافی در دست نیست و پژوهش چندانی درباره وی صورت نگرفته است . آقابزرگ طهرانی (ج ۳، ص ۳۵۳ـ۳۵۴) به مناسبت معرفی تجریدالکلام خواجه نصیر طوسی ، از شرح شیخ شمس الدین محمودبن عبدالرحمان بن احمد اصفهانی که در ۷۴۹ وفات یافته است نام می برد. شیخ شمس الدین در مقدمه این شرح می گوید که شرحی دیده است از شمس الدین محمد اسفراینی ، یعنی ابوالعلای بهشتی . این شرح که نسخی از آن در کتابخانه های مجلس و آستان قدس نگهداری می شود در ۷۴۱ نگاشته شده ، و در دیباچه این کتاب ، بهشتی از «نظام المله والدین امیر ابوالرضا، شیخ محمدبن الامیر المنصور ناصرالدین اقبوقا البتکچی الاسفراینی » که ظاهراً حاکم اسفراین بوده است نام می برد (ایران . مجلس شورای ملی . کتابخانه ، ج ۱۹، ص ۵۶۶ ـ ۵۶۷). حاجی خلیفه (ج ۱، ستون ۴۰، ج ۲، ستون ۱۳۴۱) به هنگام معرفی برخی آثار او سال وفاتش را ۷۴۹ نوشته است و کحاله (ج ۸، ص ۲۴۱، ج ۹، ص ۱۲۲) نیز به تبع او همان سال را آورده است ، اما بروکلمان زمان زندگی او را حدود سال ۹۰۰ (ج ۱، ص ۶۱۶) و ۹۰۸ (ج ۲، ص ۲۷۳،  ذیل  ، ج ۲، ص ۲۹۴) دانسته است . حائری (ایران . مجلس شورای ملی . کتابخانه ، ج ۱۹، ص ۵۶۶) به اشتباه بروکلمان اشاره کرده و سال ۷۴۰ را سال وفات بهشتی نوشته است .

از ابوالعلای بهشتی این کتابها در دست است :

رساله فی الحساب و الجبر و المقابله (بروکلمان ،  ذیل  ، ج ۲، ص ۲۹۵؛ دانشگاه تهران . دانشکده ادبیات . کتابخانه ، ص ۲۰۸، ش ۷۶ ـ د)؛

تفرید ( تعرید ) الاعتماد فی شرح تجرید الاعتقاد ؛ شرحی است مزجی بر تجریدالاعتقاد نصیرالدین طوسی ؛ المآب فی شرح الا´داب ، در شرح آداب البحث محمدبن اشرف حسینی سمرقندی (رجوع کنید به حاجی خلیفه ، ج ۱، ستون ۴۰؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۱۹، ص ۱)؛

شرح القصیده الطنطرانیه ، شرح قصیده ای است که ابی نصراحمدبن عبدالرزاق طنطرانی در مدح خواجه نظام الملک سروده (حاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۳۴۰ـ۱۳۴۱)؛

الفوائد الخراسانیه که شرحی است بر الفرائض السراجیه تألیف سراج الدین محمدبن محمودبن عبدالرشید سجاوندی (بروکلمان ،  ذیل  ، ج ۱، ص ۶۵۰) که کتابی است مشهور در احکام ارث (ایران . مجلس شورای ملی . کتابخانه ، ج ۱۹، ص ۵۶۷؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۴، ص ۲۱۴؛ بروکلمان ، ج ۱، ص ۴۷۰؛ حاجی خلیفه ، ج ۲، ستون ۱۲۴۷).

اما رساله فی الحساب و الجبر و المقابله که رساله بهشتیه نیز خوانده شده است (آستان قدس رضوی . کتابخانه ، ج ۸، ص ۱۵۹) تنها اثر ریاضی برجا مانده از ابوالعلای بهشتی است . این رساله کتابی است کوچک در دو مقاله : مقاله اول در حساب ، شامل مقدمه و سه بحث ، مقدمه در ماهیت علم حساب ، بحث اول در ضرب ، بحث دوم در تقسیم ، بحث سوم در نسبت ؛ مقاله دوم در جبر و مقابله ، شامل مقدمه و دو بحث ، مقدمه در ماهیت علم جبر و مقابله و اموری که در آن مورد نیاز است ، بحث اول در مسائل جبری ، که در حساب به کار می آید، بحث دوم در اعداد متناسبه (دانشگاه تهران . دانشکده ادبیات . کتابخانه ، ص ۲۰۸؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۵، ص ۸۶). بروکلمان (  ذیل < ، ج ۲، ص ۲۹۵) به جز این رساله ، کتاب دیگری به نام مالا بُدَّ للفقیه من الحساب را به او نسبت داده است در حالی که این عنوان نام دیگری است بر رساله فی الحساب و الجبر و المقابله (ایران . مجلس شورای ملی . کتابخانه ، ج ۱۹، ص ۵۶۷).

نسخه هایی از رساله فی الحساب … در کتابخانه های تهران و مشهد هست (حائری ، همانجا؛ آستان قدس رضوی ، کتابخانه ، همانجا)، که تاریخ کتابت همه آنها بعد از قرن دهم هجری است . ظاهراً ملک محمد سلطان حسین اصفهانی ، ریاضیدان ایرانی قرن دهم هجری ، شاگرد علی بن هلال کَرَکی ، شرحی بر این رساله به عربی نگاشته است که هیچ نسخه ای از آن موجود نیست ، اما خود او در مقدمه اثر دیگری به این شرح اشاره کرده است (آستان قدس رضوی . کتابخانه ، ج ۸، ص ۳۸۶، ش ۵۲۹۰؛ آقابزرگ طهرانی ، ج ۵، ص ۸۸).



منابع :

(۱) آستان قدس رضوی . کتابخانه ، فهرست کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی ، ج ۸ ، تألیف احمد گلچین معانی ، مشهد ۱۳۵۰ ش ؛
(۲) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) ایران . مجلس شورای ملی . کتابخانه ، فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی ، ج ۱۹، تألیف عبدالحسین حائری ، تهران ۱۳۵۰ ش ؛
(۴) مصطفی بن عبدالله حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۵) دانشگاه تهران . دانشکده ادبیات . کتابخانه ، «فهرست نسخه های خطی کتابخانه دانشکده ادبیات »، نگارش محمدتقی دانش پژوه ، مجله دانشکده ادبیات ، سال ۸ ، ش ۱ (مهر ۱۳۳۹)؛
(۶) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛

(۷) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Suplementband , 1937-1942.

 دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۴

بازدیدها: ۴۸

زندگینامه ابوالوفا بوزجانی (۳۸۸-۳۲۸ه ق)

محمدبن محمدبن یحیی بن اسماعیل بن عباس ، ریاضیدان و ستاره شناس برجسته ایرانی قرن چهارم . از مشهورترین دانشمندان مسلمان ، و منشأ نوآوریها و پژوهشهای زیادی ، بویژه در هندسه و ریاضیات و نجوم ، بوده است . او را با لقبهای «حاسب » (صفدی ، ج ۱، ص ۲۰۹) و «مهندس » (ابن خلّکان ، ج ۵، ص ۱۶۷) نامیده اند.

در تمامی نوشته هایی که از او یاد شده نامش محمد ذکر شده است ، اما معلوم نیست که چرا احمدامین در تصحیح کتاب الامتاع و المؤانسه ابوحیّان توحیدی (ج ۱، ص ۵۰، پانویس ۲) او را محمود نامیده است .

بوزجانی ، به نوشته ابن ندیم (ص ۵۰۵)، در روز چهارشنبه اول رمضان ۳۲۸ در بوزجان * به دنیا آمد. همین تاریخ را، بدون ذکر روز آن ، قفطی (ص ۲۸۷ـ ۲۸۸) و ابوالفداء (ج ۲، ص ۱۳۳) و ابن وردی (ج ۱، ص ۳۱۵) نیز تکرار کرده اند. بوزجانی از بزرگترین دانشمندان زمان خود به شمار می آمده ، و این ، از ذکر نام او در الفهرست ابن ندیم که معاصر بوزجانی بوده است ، پیداست . بخش مهمی از اطلاعات ما از زندگی بوزجانی نیز از همین کتاب به دست آمده است .

بوزجانی حساب و علم اعداد را نزد عموی خود، ابوعمرو مغازلی ، و دایی خود، ابوعبدالله محمدبن عنبسه آموخت و در ۳۴۸ به بغداد مهاجرت کرد و در آنجا اقامت گزید و در همانجا درگذشت (ابن ندیم ، همانجا؛ ابن عبری ، ص ۱۸۱؛ قفطی ، ص ۲۸۸).

از جمله معدود آگاهیهایی که از خروج بوزجانی از بغداد وجود دارد، دیدار اوست با ابوحیّان توحیدی در شهر اَرَّجان (در نزدیکی بهبهان ) که پیش از ۳۵۸ روی داده است ( الامتاع ، ج ۱، ص ۴؛ نیز رجوع کنید به کرمر، ص ۲۹۸). بوزجانی در بغداد، علاوه بر کارهای علمی ، از جمله رصدها و پژوهشهای ستاره شناختی ، به امور دیوانی نیز می پرداخت .

بوزجانی در ۳۶۰، در مجلس مناظره ای که در دربار عزالدوله میان دو تن از متکلمان عصر برپا شده بود حضور داشته (کرمر، ص ۲۵۹) و در سال ۳۶۲ به همراه هیئتی برای آگاه کردن عزالدوله بختیار * از اوضاع بحرانی بغداد به کوفه رفته است (ابوحیان توحیدی ، الامتاع ، ج ۳، ص ۱۵۳ـ ۱۵۵). بوزجانی در بغداد، سرپرستی بیمارستانی را نیز به عهده داشته است (کرمر، ص ۳۰۰) و در دومین دیدار بین ابوحیّان توحیدی و بوزجانی ، که در ۳۷۰ در بغداد اتفاق افتاد، ابوالوفا که از وضع بد مالی ابوحیّان با خبر شده بود، او را در همین بیمارستان به کار گماشت (همانجا).

بین ابوحیّان و بوزجانی نامه هایی نیز رد و بدل شده است که امروز، دست کم یکی از این نامه ها، که به نام «رساله فی شکوی البؤس و رجاء المعونه » نیز نامیده شده ، در دست است (ابوحیّان توحیدی ، الامتاع ، ج ۳، ص ۲۲۵؛ همو، رسائل ، ص ۳۵۹ـ ۳۶۸). بوزجانی همچنین ابوحیّان توحیدی را به ابوعبدالله حسین بن احمدبن سعدان معرفی کرد و ابوحیّان توحیدی کتاب الامتاع و المؤانسه خود را به خواست و تشویق بوزجانی به رشته تحریر درآورد ( الامتاع ، ج ۱، ص ۲ـ۱۰).

بوزجانی با ابوعلی حُبوبی ، ریاضیدان هم عصر خویش ، نیز مکاتبه داشته است (رجوع کنید به ادامه مقاله ، آثار برجای مانده بوزجانی ). او با ابوریحان بیرونی نیز به هم فکری پرداخته که قاعدتاً این هم فکری از طریق مکاتبه صورت می گرفته است (رجوع کنید به ادامه مقاله ، پژوهشهای نجومی بوزجانی ). ابوحیّان توحیدی ( الامتاع ، ج ۱، ص ۲) و ابونصر عراق (ص ۲) از او با لقب شیخ یاد کرده اند، و این اشاره ابونصر عراق که او را «شیخنا» خطاب کرده ، باعث شده است برخی بوزجانی را استاد ابونصر عراق بدانند ( ایرانیکا ، ذیل «ابوالوفا محمدبن محمد بوزجانی »)، اما قربانی (۱۳۶۵ ش ، ص ۱۱۳) با دلایلی این نظر را رد کرده است .

نوآوریها و کوششهای بوزجانی در ریاضیات و نجوم زبانزد و مشهور است ، اما پژوهشهای او در موسیقی از اشتهار کمتری برخوردار است .

قفطی (ص ۲۸۸) زمان مرگ بوزجانی را سوم رجب ۳۸۸ ذکر کرده است ، اما ابن اثیر (ج ۷، ص ۴۹۳) سال ۳۸۷ را ثبت کرده است . ادوارد ون دایک (ص ۲۴۴) این تاریخ را به نادرست ۳۷۶ آورده است . به سبب اشتهار و فعالیتهای بوزجانی ، یکی از دهانه های سطح کره ماه ، به نام او خوانده شده است ( زندگینامه علمی دانشوران ، ذیل مادّه ).

پژوهشهای ریاضی و نجومی بوزجانی . پژوهشهای علمی بوزجانی که ما از آنها آگاهی داریم پس از مهاجرت او از خراسان به بغداد صورت گرفته است ، و تنها صدیقی (ج ۳، ص ۴۱۰) از رصدخانه ای که او در بوزجان تأسیس کرده بوده نام برده است که در صورت صحت ، این کار باید پیش از مهاجرت او صورت گرفته باشد.

فعالیتهای علمی بوزجانی در بغداد، دامنه وسیعی از علوم مختلف ، چون هندسه و مثلثات و حساب و نجوم ، را دربر می گرفته و در هر کدام از اینها او به دستاوردهای بدیع و تازه ای رسیده است . کار مهم بوزجانی در مثلثات ابداع شکلِظلی * است (بوزجانی ، المجسطی ، گ ۱۶ پ ، سطر ۱۸، گ ۱۷ ر، سطر ۱) که در حل مثلث قائم الزاویه کروی به کار می رود. بوزجانی (همانجا) حالت خاص شکل مغنی * را در مثلث قائم الزاویه کروی نیز اثبات کرده است .

قضیه اخیر در اثبات حالت کلی شکل مغنی برای مثلث کروی نامشخص به کار می رود (ابوریحان بیرونی ، ۱۹۸۵، ص ۱۲۱، ۱۲۳، ۱۴۹، ۱۵۱؛ قربانی ، ۱۳۷۴ش ، ص ۲۱۸ـ۲۱۹). اثبات حالت کلی شکلِ مغنی را هم به بوزجانی نسبت داده اند ولی در این انتساب تردیدهایی وجود دارد. این که از بین ابونصر عراق ، بوزجانی ، حامدبن خضر خجندی و کوشیار گیلانی کدام یک نخستین بار به این رابطه دست یافته ، محل بحث است (قربانی و شیخان ، ص ۷)؛ ابوریحان بیرونی در مقالید علم الهیئِه (ص ۱۱۱) ابداع این قضیه را به استاد خود، ابونصر عراق ، نسبت داده است . اما این فرض نیز وجود دارد که ابونصر عراق و بوزجانی هر یک مستقل از دیگری به این رابطه دست یافته باشند (قربانی و شیخان ، همانجا). خواجه نصیرالدین طوسی نیز در کتاب کشف القناع عن اسرار شکل القطّاع (ص ۹۴) می گوید که هم ابونصر عراق هم ابوالوفا مدعی ابداع این روش بوده اند. او (ص ۹۹ـ۱۰۰) هم برهان ابونصر عراق و هم برهان ابوالوفا برای شکلِ مغنی را ذکر کرده است (نیز رجوع کنید به نالینو، ص ۳۰۴ـ۳۰۵).

بوزجانی در یکی از رسایل خود از دو روش مبتنی بر مثلثات کروی برای تعیین فاصله بغداد تا مکه معظمه استفاده کرده است (آقایانی چاوشی ، ص ۱۴۶ـ۱۵۱). او همچنین روشهای گوناگونی برای رسم شکلهای مختلف هندسی با خط کش و پرگاری که فتحه آن ثابت شده باشد، ابداع کرده است ( زندگینامه علمی دانشوران ، همانجا؛ قربانی و شیخان ، ص ۲۸ـ۴۲).

آثار

عمده پژوهشها و نوآوریهای ریاضی بوزجانی در مهمترین کتاب ریاضی او،کتاب فی مایحتاج الیه الکُتّاب و العُمّال من علم الحساب ذکر شده است .

در سه منزل (فصل ) نخست این کتاب ، بوزجانی به بررسی اصول نظری ریاضی پرداخته و مفاهیم جدیدی چون انواع کسرها براساس تقسیم بندی و یافته های خود (بوزجانی ، ۱۹۷۱، ص ۷۱ـ۷۲)، محاسبه آنها و بسط کسرهای مرکب به کسرهای اصلی با استفاده از قواعد مخصوص و جدولهای کمکی (همان ، ص ۱۲۰ـ۱۲۲؛ زندگینامه علمی دانشوران ، همانجا) ارائه کرده است . بوزجانی روشی ابداع کرد که به کمک آن نسبت به روشهای پیشین ، کسرها با سرعت بیشتری ساده می شوند.

او در منزل دوم ، نخستین مورد کاربرد اعداد منفی در تاریخ ریاضیات در جهان اسلام را آورده و از اصطلاح «دَیْن » (وام ) برای این مفهوم استفاده کرده است (بوزجانی ، ۱۹۷۱، ص ۱۹۸؛ زندگینامه علمی دانشوران ، همانجا). از میان مسائل ریاضی مختلفی که بوزجانی با آنها روبرو بوده است ، عمر خیام از مسئله ای یاد می کند که ابوسهل کوهی و ابوالوفای بوزجانی و ابوحامد صاغانی در دربار عضدالدوله ، مدتهای مدید برای حل آن کوشیدند، اما موفق نشدند؛ و در نهایت ، ابوالجود محمدبن احمدبن لیث ، از ریاضیدانان هم عصر ابوریحان بیرونی ، موفق به حل آن شد. این مسئله عبارت است از یافتن دو عدد که مجموع آنها ده و مجموع مربع آنها و خارج قسمت عدد بزرگتر به عدد کوچکتر برابر ۷۲ باشد (مصاحب ، ص ۲۶۸). بوزجانی ، جیب زاویه نیم درجه را با دقت ۵ رقم شصتگانی به دست آورد (بتّانی ، ص ۱۵۴) که تا رقم چهارم شصتگانی یا تا رقم هشتم دهدهی با مقدار حقیقی مطابقت دارد (وپکه ، ۱۸۶۰، ص ۳۰۰؛ زندگینامه علمی دانشوران ، همانجا).

پژوهشهای نجومی بوزجانی ،

در ناحیه ای در بغداد به نام باب التِّبْن و در زمان حکومت عزالدوله دیلمی ، انجام می شده است (ابوریحان بیرونی ، ۱۳۵۲ش ، ص ۷۴). به نظر صاییلی (ص ۱۱۲) این محل را باید رصدخانه شخصی ابوالوفا دانست . یکی از مهمترین کارهای نجومی ابوالوفا، که اطلاعاتی از آن باقی مانده ، همکاری او با ابوریحان بیرونی در رصد ماه گرفتگی ، در ۳۸۷ بوده است ، ابوریحان در خوارزم (به طول جغرافیایی ‘۱۰ ۵۹ شرقی ) با ابوالوفا در بغداد (به طول جغرافیایی ‘۲۶ ۴۴ شرقی ) قرار گذاشتند که هر دو آن را رصد نمایند و این کار برای یافتن اختلاف طول جغرافیایی این دو شهر صورت گرفت (ابوریحان بیرونی ، ۱۳۵۲ش ، ص ۲۱۸). به نوشته ابوریحان بیرونی (همانجا) در نتیجه این همکاری ، اختلاف ساعت میان نصف النهارهای این دو شهر نزدیک به یک ساعت استخراج گردید که به مقدار واقعی بسیار نزدیک است . ابوریحان بیرونی (۱۳۵۲ش ، ص ۷۴ـ۷۵) همچنین از رصدهایی که ابوالوفا در سالهای ۳۶۵ و ۳۶۶ در بغداد انجام داده یاد می کند. بر اساس نوشته ابوریحان بیرونی ابوالوفا در کتاب المجسطی خود (رجوع کنید به ادامه مقاله ) مقدار میل کلی را ‘۳۵ ۲۳ به دست آورده بود (همانجا) که کاملاً برابر مقدار امروزی آن ، ولی ً۳۵ بیشتر از مقدار آن در زمان بوزجانی (قرن چهارم هجری ) بوده است (بتّانی ، ص ۱۶۰). ابوریحان بیرونی (۱۳۵۲ش ، ص ۷۵) همچنین عرض بغداد را، به نقل از المجسطی بوزجانی ، ‘۲۵ ۳۳ نوشته است .

بوزجانی با رصدخانه ای که شرف الدوله (از امیران آل بویه ، متوفی ۳۷۹) در بغداد تأسیس کرده بود همکاری می کرد. سرپرستی ستاره شناسان این رصدخانه با ابوسهل بیژن بن رستم کوهی بوده است و همکاران او، پس از آنکه رصد خود را به پایان رسانیدند، جملگی نسبت به صحت اعمال خود گواهی نامه ای تهیه کردند. ابوالوفا بوزجانی به همراه رستم کوهی و افراد دیگری ، چون صاغانی و ابوالحسن مغربی و ابوالحسین خوزی ، از جمله امضاکنندگان این گواهی نامه بودند (قفطی ، ص ۳۵۳). در زیج ممتحنِ یحیی بن ابی منصور (رجوع کنید به بنومنجم * ) نسخه کتابخانه اسکوریال که به کوشش سزگین به چاپ رسیده صفحه ای شامل مشخصه های منسوب به بوزجانی وجود دارد (ص ۹۸). ابوریحان بیرونی نیز در دو جا (۱۳۷۲ـ۱۳۷۵، ج ۲، ص ۶۵۴، ۶۷۴) از محاسبه مدت طول فصلهای بهار و تابستان براساس یافته های ابوالوفا، و نیز از رصد محل اوج شمس (همان ، ج ۲، ص ۶۷۷)، که او انجام داده بود، خبر می دهد. ابوریحان بیرونی (۱۹۲۳، ص ۲۵) همچنین نوشته است که بوزجانی به محاسبه ادوار (روزهای گذشته از مبدأ یک تاریخ خاص ) بر اساس رصدهای بطلمیوس یا اصحاب امتحان ( ممتحن ) ، اقدام نموده است .

در غرب ، تاکنون پژوهشهای زیادی درباره بوزجانی صورت گرفته است که از آن جمله است پژوهش جنجال برانگیز سدیو ریاضیدان و ستاره شناس فرانسوی ، در ۱۸۳۶ میلادی ؛ او در این پژوهش ، ادعا می کند که بوزجانی ، نُه قرن پیش از تیکو براهه ، منجم دانمارکی (متوفی ۱۶۰۱ میلادی )، «اختلاف سوم حرکت ماه » ( اختلاف محاذاه ) را کشف کرده بوده است . این ادعا بحثهای زیادی در انجمنهای علمی فرانسه به وجود آورد تا اینکه کارا دو وو در ۱۸۹۲ میلادی ، ضمن معرفی کتاب المجسطی بوزجانی ، این ادعای سدیو را رد کرد (قربانی ، ۱۳۶۵ ش ، ص ۱۶۰ـ۱۶۱).

آثار مفقود بوزجانی .

از مجموعه کتابهای مفقود بوزجانی ، ابن ندیم (ص ۵۰۵ـ۵۰۶) اینها را به او نسبتداده است :

۱) کتاب تفسیر کتاب خوارزمی فی الجبر و المقابله ؛

۲) کتاب تفسیر دیوفنطس فی الجبر ؛

۳) کتاب البراهین علی القضایا التی استعمل دیوفنطس فی کتابه و علی ما استعمله هو فی التفسیر ؛

۴) کتاب استخراج ضلع المکعب و مال المال و مایترکب منهما که موضوع آن حل هندسی معادلات =a 4 x ، =a 3 x و =b 3 +ax 4 x است ؛

۵) کتاب زیج الکامل که به نوشته ابن ندیم (همانجا) در سه مقاله بوده است . نیامدن نام کتاب المجسطی ابوالوفا (رجوع کنید به ادامه مقاله ) در الفهرست ، باعث این گمان شده است که گویا الکامل همان المجسطی باشد ( زندگینامه علمی دانشوران ، همانجا؛ دانشنامه ایران و اسلام ، ذیل «ابوالوفای بوزجانی »)، اما قربانی (۱۳۶۵ ش ، ص ۱۶۶ـ۱۶۷) این گمان را رد کرده است ؛

۶) زیج الواضح یکی دیگر از زیجهای منسوب به ابوالوفا است که مشخصه های نجومی مذکور در آن مورد استفاده مؤلفان پس از وی قرار گرفت (کندی ، ص ۴۸). ابوریحان بیرونی در افراد المقال (ص ۵۱، ۵۵) از زیج ابوالوفا نام می برد، اما روشن نیست که منظور او همان زیج الواضح باشد. ابن ندیم (ص ۵۰۶) این کتاب را نیز دارای سه مقاله دانسته است ؛

۷) او همچنین (ص ۴۷۹) از شرح ابوالوفا بر اصول اقلیدس خبر می دهد که موفق به اتمام آن نشده است .

قفطی (ص ۲۸۸) نیز کتاب تفسیر کتاب ابرخس فی الجبر و کتاب العمل بالجدول الستینی را علاوه بر کتابهای یاد شده ، به او نسبت داده است . پینگری ( ایرانیکا ، همانجا) این کتاب را به احتمال بخشی از کتاب المنازل دانسته است . اگرچه از کتاب ابرخس * (هیپارخوس ) در جبر اطلاعی در دست نیست ، اما ابن ندیم نیز (ص ۴۸۴) هنگام ذکر ابرخس می گوید که بوزجانی آن را ترجمه ، شرح و اصلاح کرده است . بغدادی (ج ۲، ستون ۵۵ ـ۵۶) کتاب مطالع العلوم المتعلمین را که ابن ندیم (ص ۵۰۶) به عموی بوزجانی نسبت داده ، از خود ابوالوفا می داند.

ابن خلّکان (ج ۵، ص ۱۶۷) کتابی در استخراج اوتار به بوزجانی نسبت داده است . وپکه قولی از بوزجانی در یک نسخه خطی عربی درباره اندازه گیری محیط دایره یافته است که به موضوع رساله مورد نظر ارتباط دارد (۱۸۶۰، ص ۲۸۶ـ ۲۸۸) قربانی و شیخان (ص ۱۹۱ـ۱۹۲) این متن و بررسی ریاضی آن را از مقاله وپکه به فارسی برگردانیده اند.ابن اکفانی (ص ۹۳) از کتاب مختصر فی فن الایقاع بوزجانی در موسیقی نام برده است .

آثار برجای مانده بوزجانی .

۱) المجسطی ، یکی از کتابهای مهم بوزجانی در ریاضی و هیئت است که سزگین (ج ۶، ص ۲۲۳) نسخه ای ناقص از آن را در پاریس معرفی کرده است . کندی (ص ۴۸) این کتاب را همان زیج الواضح او می داند که نتیجه رصدهای ابوالوفا و همکارانش در حوالی ۳۶۰ در بغداد بوده است (همانجا). کارا دو وو (ص ۴۰۸ـ۴۷۱) مطالب کتاب المجسطی ابوالوفا را بر اساس نسخه پاریس بررسی کرده است . طبق توضیحات او، این کتاب را می توان به سه بخش عمده شامل مثلثات ، به کار بردن دستورهای مثلثاتی درباره رصدها، و فرضیه سیارات تقسیم کرد (نیز رجوع کنید به قربانی ، ۱۳۶۵ ش ، ص ۱۶۶)؛

۲) کتاب فی مایحتاج الیه الصانع من اعمال الهندسه ، کتاب بوزجانی در هندسه که نام آن در الفهرست نیامده است و سزگین (ج ۵، ص ۳۲۴) چند نسخه خطی از آن را معرفی کرده است . این کتاب را، که معمولاً به اختصار اعمال هندسی خوانده می شود، یکبار نجم الدین محمود و ابواسحاق کوبنانی (قربانی ، ص ۶۱) و بار دیگر مترجمی ناشناخته تحت عنوان کتاب تجارت به فارسی ترجمه و کمال الدین ابن یونس و محمدباقر یزدی آن را به عربی و فارسی شرح کرده اند (همان ، ص ۱۶۲ـ۱۶۳؛ استوری ، ج ۲، بخش ۱، ص ۲ـ۳). در شرح فارسی محمدباقر یزدی با عنوان فتوحات غیبیه نام این اثر براهین اعمال الهندسیه آمده و پینگری ( ایرانیکا ، همانجا) به نادرست براهین اعمال الهندسیه را رساله مستقلی از بوزجانی دانسته است . وپکه معتقد است که اعمال هندسی از ابوالوفا نیست ، بلکه یکی از شاگردانش از روی درسهای ابوالوفا آن را پدید آورده است (۱۸۵۵، ص ۲۱۸ـ۲۱۹). وی (۱۸۵۵ میلادی ) این کتاب را براساس ترجمه فارسی آن به فرانسه ترجمه و تجزیه و تحلیل کرده است . کراسنووا نیز در ۱۹۶۶ ترجمه روسی این کتاب را، بر اساس نسخه استانبول منتشر کرده است . قربانی و شیخان (ص ۱۱۰ـ۱۸۱) عکس نسخه ای از این کتاب محفوظ در کتابخانه ایاصوفیه را به طور کامل به چاپ رسانده اند؛ تحریر نه چندان دقیقی نیز از ترجمه نجم الدین محمود و ابواسحاق کوبنانی از این کتاب را علیرضا جذبی با عنوان هندسه ایرانی : کاربرد هندسه در عمل در ۱۳۶۹ ش انتشار داده است . سزگین (ج ۵، ص ۲۹۶) و قربانی (۱۳۶۵ ش ، ص ۳۴۱) نسخه ای از کتاب الحیل الروحانیه و الاسرار الطبیعیه فی دقائق الاشکال الهندسیه ، محفوظ در اوپسالای سوئد، را معرفی کرده ، آن را به ابونصر فارابی نسبت داده اند و احتمال داده اند که بوزجانی در تألیف کتاب فی مایحتاج … از آن استفاده کرده باشد، اما این نسخه در اصل دستنویسی از کتاب فی مایحتاج … است که برگهای افزوده به ابتدا و انتهای آن باعث انتساب نادرست آن به فارابی شده است .

۳) کتاب فی مایحتاج الیه الکتاب و العمال و غیرهم من علم الحساب ، مهمترین کتاب ابوالوفا در حساب است که آن را منازل ، یا منازل السبع نیز می نامند (صفدی ، همانجا؛ قربانی ، ۱۳۶۵ ش ، ص ۱۶۱). این کتاب را بوزجانی به نام عضدالدوله دیلمی (بوزجانی ، ۱۹۷۱، ص ۶۴) تألیف کرده است . سه فصل اول این کتاب درباره اعمال حساب و مساحت و چهار فصل دیگر آن درباره صرافی ، تجارت ، مالیات و مانند آن است . سزگین (ج ۵، ص ۳۲۳ـ۳۲۴) چند نسخه خطی از این کتاب را معرفی کرده ، و سعیدان در ۱۳۵۰ش / ۱۹۷۱، این کتاب را بر اساس دو نسخه خطی تصحیح و چاپ کرده است . علاوه بر نسخه هایی که سعیدان (بوزجانی ، ۱۹۷۱، مقدمه ، ص ۵۶) و سزگین (همانجا) ذکر کرده اند نسخه هایی نیز در دوبلین (کتابخانه چستربیتی ، ج ۷، ص ۶۶) و اسکوریال (روزنفلد، ج ۲، ص ۱۷۸) وجود دارد. وپکه (۱۸۵۵ میلادی ) عناوین بابهای این کتاب را به زبان فرانسه ترجمه کرده و مدوی نیز قسمتهایی از آن را به روسی برگردانده است (سزگین ، ج ۵، ص ۳۲۴).

در باب آخر (هفتم ) از منزل سوم این کتاب ، بوزجانی به شرح ساخت آلتی برای اندازه گیری فاصله ها، ارتفاع کوهها، عرض رودخانه ها و عمق چاهها و کارهایی از این قبیل پرداخته است (بوزجانی ، ۱۹۷۱، ص ۲۶۹ـ۲۷۶). این وسیله از عضاده ای با دولِبْنِه تشکیل می شد که بر روی سطحی افقی نصب می شد و بسیاری از کارهای اسطرلاب را انجام می داد و ظاهراً بی شباهت به ربع دیواری نبود؛

۴) زیج شامل ، یکی از زیجهایی است که آن را به بوزجانی نسبت می دهند (سزگین ، ج ۵، ص ۳۲۴ـ۳۲۵) اما کندی (ص ۲۸) انتساب این کتاب را به بوزجانی رد کرده است . علاءالدین القوشی المنانی شرحی به نام الکامل بر این کتاب نوشته است (سزگین ، همانجا؛ ون دایک ، ص ۲۴۴)؛

۵) رساله فی ترکیب عدد الوفق فی المربعات ، رساله ای درباره مربعهای وفقی است که سزگین (ج ۵، ص ۳۲۴) نسخه ای از آن را که در ترکیه محفوظ است ، معرفی کرده است ؛

۶) رساله فی جمع اضلاع المربعات و المکعبات و اخذ تفاضلهما ، رساله ای است که بوزجانی در پاسخ پرسش ابوبشر حسن بن سهل منجم تکریتی نوشته است (آستان قدس رضوی ، ج ۸، ص ۳۴۸). نسخه منحصر به فرد این اثر در کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی وجود دارد (همانجا). بوزجانی این رساله را به نام بهاءالدوله ابونصر فیروز (۳۶۱ـ۴۰۳)، پادشاه آل بویه ، نوشته است (نسخه خطی این کتاب ، ص ۲)؛

۷) رساله الارثماطیقی (سزگین ، همانجا) که آن را المدخل الی صناعه الارثماطیقا (همان ، ج ۵، ص ۴۰۳) و المدخل الحفظی الی صناعه الارثماطیقا (روزنفلد، ج ۲، ص ۱۷۷) نیز می نامند. سزگین (ج ۵، ص ۳۲۴) چند نسخه از دستنویسهای این کتاب را معرفی کرده است ؛

۸) رساله فی معرفه الابعاد بین المساکن ، رساله کوتاهی است که بوزجانی در آن با دو روش متفاوت فاصله شهر بغداد تا مکه را تعیین کرده است . از این رساله نسخه ای در مجموعه خطی به نام دستور المنجمین در پاریس نگهداری می شود (آقایانی چاوشی ، ص ۱۴۴). آقایانی چاوشی (ص ۱۴۳ـ۱۵۵) این رساله را بررسی کرده و به پژوهش کندی درباره این رساله ، با عنوان > «ابوالوفا فاصله بغداد تا مکه را محاسبه می کند» < ، اشاره نموده است ؛

۹) رساله فی اقامه البرهان علی الدائر من الفلک ، که نام کامل آن رساله الی احمدبن علی بن السکر فی اقامه البرهان علی الدائر من الفلک من قوس النهار و ارتفاع نصف النهار و ارتفاع الوقت است (بوزجانی ، ۱۳۶۷، ص ۱) و رساله ای است که بوزجانی در پاسخ سؤال احمدبن علی بن السکر برای تعیین اوقات روز از روی ارتفاع خورشید نوشته است . این رساله ، که نسخه ای از آن در هند وجود دارد (سزگین ، همانجا)، در مجموعه الرسائل المتفرقه فی الهیئه للمتقدمین و معاصری البیرونی در ۱۳۶۷ در حیدرآباد دکن به چاپ رسیده است و ن . نادر متن آن را از نظر ریاضی مورد بررسی قرار داده است ؛

۱۰) رساله قوس قزح که سزگین (ج ۶، ص ۲۲۴) نسخه ای از آن را، که در مصر است ، معرفی کرده است ؛

۱۱) جواب ابی الوفا محمدبن محمد البوزجانی عما سأله الفقیه ابوعلی بن حارث الحبوبی عن ایجاد مساحه المثلث بدلاله الاضلاع بدون معرفه الارتفاع . این رساله را به نام مساحه المثلث (رجب و کندی ، ص ۱۲۸) نیز معرفی کرده اند. روش بوزجانی در این رساله ، یعنی یافتن مساحت مثلث با استفاده از اضلاع آن بدون آنکه ارتفاعش در دست باشد، تکامل یافته روش ایرن (هرون ) اسکندرانی (قرن اول میلادی ) است . کندی و موالدی (ص ۵۰ ـ۵۳) محتویات این رساله را از نظر هندسی بررسی کرده اند؛

۱۲) رساله ای درباره انواع عدد و نسبت که آن را با نامهای رساله فی النسب و التعریفات (سزگین ، ج ۵، ص ۳۲۴؛ قربانی ، ۱۳۶۵ ش ، ص ۱۶۴) و رساله فی الحساب (نسخه کتابخانه مجلس شورای اسلامی ، ش ۶۶۵۷) و رساله فی الاصطلاحات الریاضیه (نسخه کتابخانه شخصی حسن نراقی که میکروفیلمی از آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است رجوع کنید به دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، ج ۲، ص ۱۸۷) خوانده اند. این گمان قربانی (۱۳۶۵ ش ، همانجا) که این رساله ممکن است جزئی از کتاب مایحتاج الیه الکتاب و العمّال من علم الحساب باشد، صحیح نیست ؛

۱۳) کتاب فی عمل المسطره و البرکار و الکونیا . روزنفلد (ج ۲، ص ۱۷۹) و طوقان (ص ۲۳۰) نسخه ای از آن را در قاهره معرفی کرده اند؛ ۱۴)رساله ای در هندسه از بوزجانی متعلق به کتابخانه ظاهریه که در فهرست آن کتابخانه (دارالکتب الظاهریه ، ص ۸۲) شرح مجسطی نامیده شده است . این کتاب در سیزده مقاله نوشته شده و با توجه به عناوین بابهای آن ، ارتباطی با مجسطی بطلمیوس یا بوزجانی ندارد.

منابع :

(۱) آستان قدس رضوی . کتابخانه ، فهرست کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی ، ج ۸ ، تألیف احمد گلچین معانی ، مشهد ۱۳۵۰ش ؛
(۲) جعفر آقایانی چاوشی ، «روش ابوالوفای بوزجانی برای محاسبه فاصله بغداد تا مکه معظمه »، فرهنگ (ویژه تاریخ علم )، سال ۹ و ۱۰، ش ۲۰ـ۲۱ (زمستان ۱۳۷۵)؛
(۳) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، ج ۷، چاپ محمد یوسف ، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۴) ابن اکفانی ، کتاب ارشاد القاصد الی أسنی المقاصد ، مصر ۱۳۱۸/۱۹۰۰؛
(۵) ابن خلّکان ، وفیات الاعیان ، چاپ احسان عباس ، قم ۱۳۶۴ش ؛
(۶) ابن عبری ، تاریخ مختصر الدول ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۷) ابن ندیم ، کتاب الفهرست ، ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد، تهران ۱۳۶۶ش ؛
(۸) ابن وردی ، تاریخ ابن الوردی ، قاهره ۱۲۸۵؛
(۹) اسماعیل بن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر ، قاهره ۱۳۲۵ـ۱۳۲۶/۱۹۰۷ـ ۱۹۰۸؛
(۱۰) علی بن محمد ابوحیان توحیدی ، رسائل ابی حیان توحیدی ، چاپ ابراهیم کیلانی ، ( دمشق ، بی تا. ) ؛
(۱۱) همو، کتاب الامتاع و المؤانسه ، چاپ احمد امین و احمد زین ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(۱۲) محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، الا´ثار الباقیه عن القرون الخالیه ، چاپ ادوارد زاخائو، لایپزیگ ۱۹۲۳؛
(۱۳) همو، رسائل البیرونی : افراد المقال فی امر الظلال ، حیدرآباد دکن ۱۳۶۷/ ۱۹۴۸؛
(۱۴) همو، کتاب القانون المسعودی ، حیدرآباد دکن ۱۳۷۳ـ ۱۳۷۵/ ۱۹۵۴ـ۱۹۵۶؛
(۱۵) همو، کتاب تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن ، ترجمه احمد آرام ، تهران ۱۳۵۲ش ؛
(۱۶) ابونصر عراق ، رسائل ابی نصر منصوربن عراق الی البیرونی : القسی الفلکیه ، حیدرآباد دکن ۱۳۶۷؛
(۱۷) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۲، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۶، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۱۸) محمدبن محمد بوزجانی ، رساله فی اقامه البرهان علی الدائر من الفلک ، حیدرآباد ۱۳۶۷؛
همو، رساله فی جمع اضلاع المربعات و المکعبات ، نسخه

(۱۹) خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی ، ش ۱/۵۵۲۱؛
(۲۰) همو، «کتاب ابی الوفاء محمدبن محمد البوزجانی فی مایحتاج الیه الکتاب و العمال و غیرهم من علم الحساب »، در تاریخ علم الحساب العربی ، ج ۱، چاپ احمد سلیم سعیدان ، ( عمان ۱۹۷۱ ) ؛
(۲۱) همو، المجسطی ، نسخه خطی کتابخانه ملی فرانسه ، ش ۲۴۹۷؛
(۲۲) دارالکتب الظاهریه ، فهرس مخطوطات دارالکتب الظاهریه : الریاضیات ، وضعه محمد صلاح عایدی ، دمشق ۱۳۹۳/۱۹۷۳؛
(۲۳) دانشگاه تهران . کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، فهرست میکروفیلمهای کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران ، ج ۲، تهران ۱۳۵۳ ش ؛
(۲۴) دانشنامه ایران و اسلام ، زیرنظر احسان یارشاطر، ذیل «ابوالوفای بوزجانی » (از هاینریش سوتر)؛
(۲۵) جمیل رجب و ادوارد استوارت کندی ، «وصف مخطوطه الظاهریه (دمشق ) رقم ۴۸۷۱»، مجله تاریخ العلوم العربیه ، ج ۵، ش ۱ و ۲ (۱۹۸۱)؛
(۲۶) زندگینامه علمی دانشوران ، زیرنظر احمد بیرشک ، تهران ۱۳۶۹ ش ـ ، ذیل «بوزجانی » (از آ. پ . یوشکه ویچ )؛
(۲۷) م .ر. صدیقی ، «ریاضیات و نجوم »، ترجمه احمد آرام در تاریخ فلسفه در اسلام ، به کوشش میان محمد شریف ، تهیه و گردآوری ترجمه فارسی زیرنظر نصرالله پورجوادی ، تهران ۱۳۶۲ـ ۱۳۷۰ ش ؛
(۲۸) خلیل بن ایبک صفدی ، کتاب الوافی بالوفیات ، ج ۱، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۳۸۱/۱۹۶۲؛
(۲۹) قدری حافظ طوقان ، تراث العرب العلمی فی الریاضیات و الفلک ، بیروت ( تاریخ مقدمه ۱۹۶۳ ) ؛
(۳۰) ابوالقاسم قربانی ، تحقیقی در آثار ریاضی ابوریحان بیرونی : تحریری نوین از بیرونی نامه ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛
(۳۱) همو، زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامی : از سده سوم تا سده یازدهم هجری ، تهران ۱۳۶۵ ش ؛
(۳۲) ابوالقاسم قربانی و محمدعلی شیخان ، بوزجانی نامه : شرح احوال و آثار ریاضی ابوالوفا بوزجانی ریاضیدان و منجم بزرگ ایرانی ، تهران ۱۳۷۱ ش ؛
(۳۳) علی بن یوسف قفطی ، تاریخ الحکماء ، و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء ، چاپ لیپرت ، لایپزیگ ۱۹۰۳؛
(۳۴) عمررضا کحاله ، معجم المؤلفین ، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱؛
(۳۵) چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(۳۶) جوئل کرمر، احیای فرهنگی در عهد آل بویه : انسان گرایی در عصر رنسانس اسلامی ، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی ، تهران ۱۳۷۵ ش ؛
(۳۷) ادوارد استوارت کندی ، پژوهشی در زیجهای دوره اسلامی ، ترجمه محمد باقری ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛
(۳۸) ادوارد استوارت کندی و مصطفی موالدی ، «ابوالوفاء البوزجانی و نظریه ایرن الاسکندرانی »، مجله تاریخ العلوم العربیه ، ج ۳، ش ۱ (۱۹۷۹)؛
(۳۹) غلامحسین مصاحب ، حکیم عمرخیام به عنوان عالم جبر ، تهران ۱۳۳۹ ش ؛
(۴۰) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ؛
(۴۱) کارلو آلفونسو نالینو، تاریخ نجوم اسلامی ، ترجمه احمد آرام ، تهران ?( ۱۳۴۹ ش ) ؛
(۴۲) محمدبن محمد نصیرالدین طوسی ، کشف القناع عن اسرار شکل القطاع ، نسخه خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی ، ش ۵۳۹۱؛
(۴۳) ادوارد ون دایک ، کتاب اکتفاء القنوع بما هو مطبوع ، چاپ محمدعلی ببلاوی ، مصر ۱۳۱۳/۱۸۹۶، چاپ افست قم ۱۴۰۹؛
(۴۴) یحیی بن ابی منصور، الزیج المأمونی الممتحن ، چاپ عکسی از روی نسخه خطی کتابخانه اسکوریال ، چاپ فؤاد سزگین ، فرانکفورت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶؛

Abu Rayhan B ¦âru ¦n ¦â, Kita ¦b Maqa ¦l i ¦d ـ i lm al-hay ف a: la trigonomإtrie sphإrique chez les Arabes de l’Est ب la fin du

(۴۵) x e siهcle , ed. and trans. by Marie-Thإrهse Debarnot, Paris 1985;
(۴۶) Muh ¤ammad b. Dja ¦b ¦âr Batta ¦n ¦â, A l-Batta ¦n i ¦sive Albatenii Opus astronomicum… , Arabice , ed. C. A. Nallino, Rome 1899;
(۴۷) Carra de Vaux, “L’Almajeste d’Abu ¦lwإfa al Buzdja ¦ni”, JA (1892);
(۴۸) The Chester Beatty Library, A handlist of the Arabic manuscripts , by Arthur J. Arberry, vol. VII, Dublin 1964;
(۴۹) Encyclopaedia Iranica , s.v. “Abu’l-Wafa ¦ ÝMoh ¤ammad b. Moh ¤ammad Bu ¦zja ¦n ¦â”, (by D. Pingree);
(۵۰) B. A. Rozenfeld, Matematiki i astronomi musulmanskogo srednevekonva i ikh trudi ( VIII th -XVII th cent. ), Moscow 1983;
(۵۱) Ayd ân Say âl â, The observatory in Islam , Ankara 1960;
(۵۲) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , Leiden 1967-1984;
(۵۳) C. A. Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey , vol. II, pt. I, London 1972;
(۵۴) M. F. Woepcke, “Analyse et extrait d’un recueil de construction gإomإtriques par Aboأl Wafہ”, JA (1855);
idem, “Sur une mesure de la circonfإrence du cercle, due aux astronomes arabes, et fondإe sur un calcul d’Aboأl Wafہ”, JA (1860).

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۴ 

 

بازدیدها: ۵۳۸

زندگینامه عبدالعلی بیرجندی(متوفی۹۳۴ ه ق)

ریاضیدان و منجم سده های نهم و دهم . نام کامل او نظام الدین عبدالعلی بن محمدبن حسین است و وی را با القاب فاضل بیرجندی (ابوریحان بیرونی ، مقدمه همائی ، ص قکز) و محقق بیرجندی (آیتی ، ص ۲۰۶) نیز نامیده اند. از تاریخ تولدش اطلاع دقیقی در دست نیست و درباره مذهب او نیز بحثهایی وجود دارد. در بعضی از نسخه های خطی آثارش (از جمله در نخستین سطر از رساله شرح زیج جدید سلطانی ، نسخه شماره ۱/۳۲۱ کتابخانه وزیری یزد) او را حنفی دانسته اند و قربانی (ص ۱۷۳) نیز، برهمین اساس ، او را بر این مذهب دانسته است . اما بعضی نیز او را شیعه گفته اند (آیتی ، همانجا).

ناجی نصرآبادی (ص ۴۳) با استناد به بخشی از دیباچه کتاب ابعاد و اجرام بیرجندی ، او را شیعه دانسته ، و عبدالحسین حائری (ج ۱۹، ص ۳۶۴) نیز، با استناد به بعضی نوشته های بیرجندی درباره استخراج وقت ظهر و عصر، قرائنی برای شیعه بودن او برشمرده است . در هر صورت ، به نظر می رسد که اشتهار بیرجندی به تشیع ، بیش از شهرت وی به حنفی مذهبی بوده است ، به طوری که آقابزرگ طهرانی در الذریعه و طبقات اعلام الشیعه ، به معرفی و بررسی بسیاری از کتابهای بیرجندی پرداخته است . نوشته آقابزرگ در طبقات (ص ۱۲۵) تنها جایی است که بیرجندی را عبدالعلی بن نظام الدین معرفی کرده در حالی که در سایر منابع نظام الدین جزئی از نام خود بیرجندی دانسته شده است نه نام پدر وی .

وجود چند بیرجندی در زمانهای مختلف ، باعث شده است که بعضی از آثار آنان به عبدالعلی بیرجندی که از همه مشهورتر است نسبت داده شود. یکی از این افراد عبدالعلی بیرجندی بُجدی ، از پیروان مذهب حنفی ، است که آیتی (ص ۲۰۷) از او نام برده است . میرزا محمدعلی بن محمد اسماعیل قاینی بیرجندی (متوفی ۱۳۰۵) نیز با عبدالعلی بیرجندی یکی دانسته شده و کتابی از او به عبدالعلی نسبت داده شده است ( رجوع کنید بهادامه مقاله ).

عبدالعلی بیرجندی از محضر استادان بزرگی بهره برد؛

به روایت خواندمیر (ج ۴، ص ۶۱۵) علم حدیث را نزد خواجه غیاث الدین کاشانی (متولد ۸۳۲) و فنون حکمی را نزد منصوربن معین الدین کاشی ، همکار غیاث الدین جمشید کاشانی ، و سایر علوم را نزد کمال الدین قنوی آموخت . ملامسعود شروانی و سیف الدین تفتازانی نیز از استادان او به شمار می روند (ناجی نصرآبادی ، ص ۴۲). او را استاد شیخ بهایی دانسته اند (آیتی ، ص ۲۰۶) که با توجه به زمان تولد شیخ بهایی (۹۵۳) نادرست است (احمدی بیرجندی ، ص ۲۴). امین احمد رازی (ج ۲، ص ۳۲۶) از بیرجندی با عنوان «جامع علوم معقول و منقول » یاد می کند و می نویسد: «جهت معیشت اولاد خود هشتاد ساله تقویم استخراج نموده .» برای مرگ بیرجندی تاریخهای مختلفی ذکر شده است (احمدی بیرجندی ، ص ۳۳) اما تاریخ پایان یافتن تعدادی از کتابهایش ، مرگ وی را در۹۳۴ تأیید می کند (قربانی ، همانجا؛منزوی ، ۱۳۷۴ ش ، ج ۱، ص ۱۶۵).

آثار .

وجود چندین بیرجندی  چنانکه گفتیم  باعث درهم آمیختگیهایی در آثار منسوب به عبدالعلی بیرجندی شده است . بروکلمان (  ذیل  ، ج ۲، ص ۵۹۱) و بغدادی (ج ۱، ستون ۵۸۶) کتاب حاشیه علی النقایه را از او دانسته اند، در حالی که ناجی نصرآبادی (ص ۴۳) این کتاب را متعلق به بیرجندی بجدی می داند. همچنین پینگری ( ایرانیکا ، ذیل «عبدالعلی بن محمدبن حسین بیرجندی ») و بروکلمان (همانجا) مشارق الاضواءِ فی معرفه کمّیّه مابین طلوع الفجر و طلوع الشمس را از او می دانند، در حالی که ، بی گمان ، این کتاب از آثار میرزا محمدعلی اسماعیل قاینی بیرجندی است (حائری ، ج ۱۹، ص ۲۹۴). منزوی (۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ، ج ۱، ص ۱۵۲) کتابی به نام رساله تشریح پرگار را، با قید تردید بسیار، به او نسبت می دهد. بروکلمان نیز (همانجا) دو کتاب شرح رساله الحنفیه و رساله تذکره الاحباب فی بیان التحاب را به نادرست به او نسبت می دهد که رساله دوم مسلماً تألیف کمال الدین * فارسی (متوفی ۷۱۸) است ؛و این اشتباه از طریق بروکلمان به پینگری ( ایرانیکا ، همانجا) نیز راه یافته است .

همچنین ، در گنجینه نسخه های خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی ، کتابی به نام ادعیه قرآنی وجود دارد که از عبدالعلی بیرجندی دانسته شده است (فکرت ، ص ۳۳). بعلاوه ، در نسخه ای خطی محفوظ در کتابخانه مجلس شورای اسلامی یادداشتی وجود دارد که در آن استخراج سمت قبله هرات به روش ابوریحان بیرونی شرح داده شده و این یادداشت از عبدالعلی بیرجندی دانسته شده است (حائری ، ج ۱۹، ص ۱۱۹).

کتابهایی که به یقین نگارش بیرجندی بوده و اطلاعاتی نیز از آنها باقی مانده بدین شرح است :

۱) ابعاد و اجرام ،

به فارسی ، پایان نگارش ۹۳۰ (منزوی ، ۱۳۷۴ ش ، همانجا)، در بیان ابعاد و مسافتهای زمین و بعضی مسائل فلکی . این کتاب اجرام سفلی و اوضاع اجرام علوی ، مسالک و ممالک و مساحت سطوح اجسام نیز نامیده شده است (همانجا). این رساله حاوی یک مقدمه ، دو مقاله و یک خاتمه است . عنوان مقاله اول چنین است : «در مساحت سطح ارض و تعیین اقالیم ( هفتگانه ) و آنچه به آن متعلق است »، و عنوان مقاله دوم : «در معرفت مساحت افلاک و کواکب و آنچه به آن متعلق است » که در هفت مقصد (باب ) تنظیم شده است . این بابها عبارت اند از: معرفت ابعاد سطوح افلاک از مرکز عالم ، معرفت ثِخَن (ضخامت ) هرفلک ، معرفت مساحت سطوح افلاک ، معرفت مقدار یک درجه از دوایر عظام در هر فلک ، معرفت مقدار حرکت هر کوکبی در یک شبانه روز، معرفت اقطار کواکب ، و در نهایت معرفت اجرام کواکب . شباهتهایی بین ابعاد و اجرام بیرجندی و رساله آثار البلاد زکریای قزوینی وجود دارد، و این شباهتها باعث این گمان شده است که احتمالاً بیرجندی قسمتهایی از کتاب قزوینی را، بدون ذکر نام ، در کتاب خود آورده باشد.از سوی دیگر این رساله گاهی عجایب البلدان نیز نامیده شده و بر این اساس به نادرست گمان کرده اند که بیرجندی رساله مستقلی با عنوان عجایب البلدان داشته است (ناجی نصرآبادی ، ص ۴۴ـ۴۵). نسخه های خطی بسیاری از این کتاب وجود دارد (برای آگاهی از این نسخه ها رجوع کنید به منزوی ، ۱۳۷۴ ش ، همانجا)؛

۲) اسطرلاب ،

به فارسی ، که آن را به نامهای بیست باب در معرفت اسطرلاب و تحفه حاتمیه نیز معرفی کرده اند. این اثر در جمادی الاولی ۹۰۰ نوشته شده است (بیرجندی ، مقدمه اکبریان ، ص ۲۵) و نسخه های خطی زیادی از آن وجود دارد (برای آگاهی رجوع کنید بهفکرت ، ص ۴۸؛منزوی ، ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ، ج ۱، ص ۲۵۲). نسخه ای از این رساله نیز در موزه بریتانیا نگهداری می شود (ریو، ج ۲، ص ۴۵۳). اکبریان نسخه ای از این کتاب را، که در ۱۱۰۵ استنساخ شده ، به صورت عکسی در ماهنامه فرهنگی سیمرغ (سال ۱، ش ۴) به چاپ رسانیده است ؛

۳) بیست باب در معرفت تقویم * ؛

۴) ترجمه تقویم البلدان ِ ابوالفداء (تألیف ۷۲۱).

این ترجمه در ۹۲۷ انجام شده است ( رجوع کنید بهمنزوی ، ۱۳۷۴ ش ، ج ۱، ص ۱۸۴)؛

۵) الحاشیه علی شرح الملخص ،

تألیف بعداز ۹۲۱، حاشیه ای است عربی برشرحی که قاضی زاده رومی در ۸۱۳ بر رساله الملخص فی الهیئه چغمینی نوشته است (برای اطلاع بیشتر از محتوای این اثر و نسخه های خطی آن رجوع کنید به حائری ، ج ۱۹، ص ۳۶۴؛لوت ، ج ۱، ص ۲۱۹؛منزوی ، ۱۳۷۷ ش ، ج ۱، ص ۸۶؛آلوارت ، ج ۵، ص ۱۵۹)؛

۶) رساله در هیئت ،

به فارسی که زمان نگارش آن معلوم نیست . آقابزرگ طهرانی (۱۳۶۶ ش ، ص ۱۲۵)، سوتر (ص ۱۸۸) و استوری (ج ۲، بخش ۱، ص ۸۲) آن را از بیرجندی دانسته اند، اما پینگری ( ایرانیکا ، همانجا) در این انتساب تردید کرده است . ناجی نصرآبادی (ص ۴۴) نسخه محفوظ در کتابخانه آستان قدس رضوی ، با عنوان رساله در هیئت را همین کتاب می داند؛

۷) رساله فی آلات الرصد ،

به عربی . تنها نسخه این رساله در کتابخانه رضا رامپور هند نگهداری می شود (بروکلمان ، همانجا) و صاییلی (ص ۴۰۱) این نسخه را به انگلیسی و فارسی ترجمه و منتشر کرده است ؛

۸) کشاورزی نامه ، به فارسی ،

که به نامهای فن کشت و زراعت ، رساله در فلاحت و ارشاد الزراعه (منزوی ، ۱۳۴۸ـ ۱۳۵۳ ش ، ج ۱، ص ۴۴۸؛
دانش پژوه ، ۱۳۴۸ ش ، ج ۱، ص ۶۰۵) نیز نامیده شده و در دوازده باب نوشته شده و ملامظفر گنابادی در تنبیهات المنجمین (ص ۲۷۲) از آن یاد کرده است . این اثر بدون اشاره به نام نویسنده آن ، تاکنون دوبار در ایران (افشار، ص ۶۹۱ ـ۶۹۲؛مشار، ج ۲، ستون ۲۹۲۶) و یک بار در بخارا (منزوی ، همانجا) به چاپ رسیده و اخیراً افشار (ص ۶۹۲) روشن کرده است که این رساله از آنِ بیرجندی است . از این رساله نسخه های خطی زیادی وجود دارد ( رجوع کنید به منزوی ، همانجا)؛

۹) شرح آداب المناظره ،

به عربی در منطق ، تألیف در ۹۳۰، شرح بیرجندی است بر رساله آداب المناظره قاضی عضدالدین ایجی (متوفی ۷۵۶). نسخه ای از این کتاب ، که تنها دو سال بعد از پایان یافتن کتاب استنساخ شده ، در کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی موجود است (فکرت ، ص ۳۲۰). این رساله را حل آداب العضدی (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۷، ص ۶۳) نیز نامیده اند؛

۱۰) شرح بیست باب در معرفت اسطرلاب ،

به فارسی ، تألیف در ۸۹۹، شرح بر رساله خواجه نصیرالدین طوسی در اسطرلاب است . از این کتاب ، نسخه های خطی بسیاری ، از جمله نسخه ای به خط مؤلف ، وجود دارد ( رجوع کنید بهمنزوی ، ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ، ج ۱، ص ۳۱۲ـ۳۱۴)؛

۱۱) شرح التذکره النصیریه فی الهیئه ،

به عربی ، تألیف در ۹۱۳، شرح بر التذکره النصیریه فی الهیئه خواجه نصیرالدین طوسی است . نایاناسو کهوپادیایه ، این کتاب را در ۱۱۴۲/۱۷۲۹، به زبان سانسکریت ترجمه کرده است ( ایرانیکا ، همانجا). از شرح بیرجندی نسخه های متعددی در دست است ( رجوع کنید به فکرت ، ص ۳۲۹؛ایرج افشار و دانش پژوه ، ج ۱، ص ۳۸۹)؛

۱۲) شرح الدرّالنّظیم فی خواص القرآن الکریم ،

به عربی ، شرحی است بر رساله الدرّ النّظیم فی خواص القرآن العظیم عبدالله بن اسعد یافعی . نخستین اشاره به این شرح ، در ترجمه احمدبن محمد سکاکی از کتاب الدرالنظیم آمده که تاریخ شرح را ۹۲۱ دانسته است ، اما آقابزرگ طهرانی (۱۴۰۳، ج ۱۳، ص ۲۴۵) تاریخ این شرح را ۹۰۱ می داند؛

۱۳) شرح زیج جدید سلطانی ،

به فارسی ، تألیف ۹۲۹، که آن را با نامهای شرح زیج الغ بیگ و شرح مفصل زیج سلطانی نیز خوانده اند (منزوی ، ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ، ج ۱، ص ۳۱۷). بخشهای مختلفی از این رساله ، جداگانه ، رونویسی شده است (ایرج افشار و دانش پژوه ، ج ۶، ص ۲۵۰؛عرفانیان ، ج ۱۰، ص ۱۵۹ـ۱۶۰). از این شرح نسخه های خطی زیادی وجود دارد ( رجوع کنید به منزوی ، ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش ، ج ۱، ص ۳۱۷ـ ۳۱۸)؛

۱۴) شرح الشمسیه ،

به عربی ، تألیف ۹۲۴، شرح بر کتاب الشمسیه فی الحساب نظام اعرج نیشابوری (متوفی ۷۲۸) در ریاضی (برای آگاهی از نسخه های خطی این کتاب رجوع کنید بهفکرت ، ص ۳۴۴؛گلچین معانی ، ج ۸، ص ۲۱۸)؛

۱۵) شرح الفوائد البهائیه ،

به عربی ، تألیف ۹۲۴، شرح بر الفوائد البهائیه فی القواعد الحسابیه عمادالدین عبدالله بن محمدبن عبدالرزاق حاسب معروف به ابن خوام (متوفی ۷۲۴)، در ریاضی (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۳، ص ۳۳۶)؛

۱۶) شرح المجسطی یا شرح تحریر المجسطی ،

به عربی ، تألیف ۹۲۱، شرح بر تحریر المجسطی * خواجه نصیرالدین طوسی . از این کتاب نسخه های خطی گوناگونی وجود دارد ( رجوع کنید بهدانش پژوه ، ۱۳۵۸ ش ، دفتر دهم ، ص ۳۲۳؛لوت ، ج ۱، ص ۲۱۶). میرزا نصیربن عبدالله طبیب ، در ۱۱۶۹ (آقابزرگ طهرانی ، ۱۴۰۳، ج ۱۳، ص ۱۴۲) و خیرالله مهندس (مفخرعالم ، ص ۳۱۷) بر این شرح حاشیه هایی نوشته اند؛

۱۷) شرح مختصر الهیئه ، به عربی ،

شرحی است بر ترجمه عربی خواجه نصیرالدین طوسی از سی فصل در معرفت تقویم خود با نام مختصر الهیئه . زمان نگارش این کتاب معلوم نیست . نسخه ای از آن به شماره add3589 در دانشگاه کیمبریج وجود دارد (براون ، ص ۲۶۲) و آقابزرگ طهرانی نیز (۱۴۰۳، ج ۱۴، ص ۶۱) به وجود نسخه ناقصی از آن در کتابخانه مجلس شورای اسلامی اشاره کرده است ؛

۱۸) المختصر فی بیان آلات الرصد (که با رساله شماره ۷ این مقاله یکی نیست )،

به عربی ، تاریخ نگارش آن نامعلوم است و تنها نسخه شناخته شده این کتاب در کتابخانه آصفیه در هندوستان نگهداری می شود (بهادر، ج ۱، ص ۶۵۶).



منابع :
(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه : احیاء الداثر من القرن العاشر ، چاپ علی نقی منزوی ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛
(۳) محمدحسین آیتی ، بهارستان : در تاریخ و تراجم رجال قاینات و قهستان ، مشهد ۱۳۷۱ ش ؛
(۴) ابوریحان بیرونی ، کتاب التفهیم لاوائل صناعه التنجیم ، چاپ جلال الدین همائی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛
(۵) احمد احمدی بیرجندی ، «ملاعبدالعلی بیرجندی دانشمند علوم ریاضی و جغرافیا»، نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه مشهد ، ش ۲ (بهار ۱۳۵۱)؛
(۶) ایرج افشار، «فهرستنامه اهم متون کشاورزی در زبان فارسی »، آینده ، سال ۸ ، ش ۱۰ (دی ۱۳۶۱)؛
(۷) ایرج افشار و محمدتقی دانش پژوه ، فهرست کتابهای خطی کتابخانه ملی ملک ، تهران ۱۳۵۲ ش ـ ؛
(۸) امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ( بی تا. ) ؛
(۹) اسماعیل بغدادی ، هدیه العارفین ، ج ۱، در حاجی خلیفه ، کشف الظنون ، ج ۵، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۱۰) میرعثمان علی خان بهادر، فهرست مشروح بعض کتب نفیسه قلمیه مخزونه کتب خانه آصفیه سرکار عالی ، حیدرآباد دکن ۱۳۵۷؛
(۱۱) عبدالعلی بن محمد بیرجندی ، «اسطرلاب : رساله در معرفت صنعت اسطرلاب شمالی و جنوبی »، با مقدمه مهراب اکبریان ، ماهنامه فرهنگی سیمرغ ، سال ۱، ش ۴ (اردیبهشت ۱۳۶۹)؛
(۱۲) عبدالحسین حائری ، فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی ، ج ۱۹، تهران ۱۳۵۰ ش ؛
(۱۳) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران ۱۳۵۳ ش ؛
(۱۴) محمدتقی دانش پژوه ، فهرست میکروفیلمهای کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ج ۱، تهران ۱۳۴۸ ش ؛
(۱۵) همو، نسخه های خطی ، دفتر دهم ، تهران ۱۳۵۸ ش ؛
(۱۶) غلامعلی عرفانیان ، فهرست کتب خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی ، ج ۱۰، مشهد ۱۳۶۲ ش ؛
(۱۷) محمد آصف فکرت ، فهرست الفبائی کتب خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی ، مشهد ۱۳۶۹ ش ؛
(۱۸) ابوالقاسم قربانی ، زندگینامه ریاضیدانان دوره اسلامی : از سده سوم تا سده یازدهم هجری ، تهران ۱۳۶۵ ش ؛
(۱۹) احمد گلچین معانی ، فهرست کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی ، ج ۸ ، مشهد۱۳۵۰ ش ؛
(۲۰) مظفربن قاسم گنابادی ، تنبیهات المنجمین ، چاپ سنگی ( ایران ) ۱۲۸۴؛
(۲۱) خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۲۲) مفخر عالم ، «آثار ملاعبدالعلی بیرجندی »، نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی مشهد ، ش ۱۴ (بهار ۱۳۵۴)؛
(۲۳) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ش ؛
(۲۴) همو، فهرست نسخه های خطی مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی ، ج ۱، تهران ۱۳۷۷ ش ؛
(۲۵) همو، فهرستواره کتابهای فارسی ، تهران ۱۳۷۴ ش ـ ؛
(۲۶) محسن ناجی نصرآبادی ، «ملاعبدالعلی بیرجندی و تأملی دیگر در کتاب ابعاد و اجرام »، آینه پژوهش ، سال ۹، ش ۲ (خرداد ـ تیر ۱۳۷۷)؛

(۲۷) W. Ahlwardt, Handschriften-Verzeichnisse Koniglichen Bibliothek zu Berlin: Verzeichniss der arabischen Handschriften , Berlin 1893;
(۲۸) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
(۲۹) E. G. Browne, A hand-list of the Muhammadan manuscripts in the Library of the University of Cambridge , Cambridge 1900;
(۳۰) Encyclopaedia Iranica , s.v. ـ Abd- Al – ـ A l ¦âB Moh ¤ammad B H ¤osayn BirJandi (by D. Pingree);
(۳۱) Otto Loth, A catalogue of the Arabic manuscripts in the library of the India office , vol. I, London 1877;
(۳۲) Charles Rieu, Catalogue of the Persian manuscripts in the British Museum , London 1966;
(۳۳) Ayd ân Say âl â, The observatory in Islam , Ankara 1960;
(۳۴) Charles Ambrose Storey, Persian literature: a bio-bibliographical survey , vol. II, pt. I, Lo1972;
(۳۵) Heinrich Suter, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre werke , Leipzig 1900.

دانشنامه جهان اسلامجلد ۵ 

بازدیدها: ۶۳۲

زندگینامه جابربن حیّان(سده دوم)

دانشمندی در سده دوم که مجموعه بزرگی از آثار در کیمیا، مذهب ، فلسفه ، طب ، ریاضیات ، نجوم و موسیقی به او منسوب است .

۱) شخصیت جابر.

وجود واقعی داشتن یا نداشتن جابربن حیان یکی از موضوعات جنجالی تاریخ و تاریخ علم در سده اخیر به شمار می آید و پژوهشگرانی چون هنری ارنست استیپلتون ، یولیوس روسکا ، پل کراوس ، فؤاد سزگین و سیدحسین نصر در رد یا تأیید آن استدلالهایی کرده اند ( رجوع کنید به ادامه مقاله ). پیشینه شبهه در مورد وجود او دست کم به قرن چهارم باز می گردد. نام او اولین بار در تعالیق ( تعلیقات ) ابوسلیمان منطقی سجستانی (متوفی ۳۷۰ یا ۳۹۰) آمده است . ابوسلیمان که بزرگِ حلقه ای علمی در بغداد بود، در اینکه جابر مؤلف مجموعه آثاری باشد که به وی نسبت داده اند، تردید کرده و گفته است که مؤلف واقعی آن مجموعه را، که شخصی به نام حسن بن نَکَد موصلی بوده ، شخصاً می شناخته است . در همان دوره ابن ندیم با تألیف الفهرست در ۳۷۷، تلاش کرد تشکیکاتی را که در آن زمان در مورد جابر وجود داشت ، برطرف کند ( رجوع کنید بهابن ندیم ، ص ۴۲۰؛ زندگینامه علمی دانشوران ، ذیل مادّه ) اما شبهه در مورد وجود جابر همچنان ادامه یافت ( رجوع کنید به صفدی ، متوفی ۷۶۴؛ ۱۴۱۱، ج ۱، ص ۲۵). در آثار کیمیایی ابن اُمَیل (متوفی ح ۳۵۰) و ابن وحشیه (قرن چهارم )، از آثار جابر نام برده شده است ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه ). ابن ندیم کنیه ابوعبداللّه را برای جابر ذکر کرده و رازی در آثار کیمیایی اش از او با عنوان «استاد ما، ابوموسی » یاد کرده است (ابن ندیم ، ص ۴۲۰ـ ۴۲۱).

در منابع شرح حال و غیر آن ، که جابر را معرفی کرده اند، گاه او را کوفی ( رجوع کنید به همانجا؛قفطی ، ص ۱۶۰) و گاه اَزْدی خوانده اند زیرا بنا بر برخی گزارشها، جابر از قبیله ازد در کوفه بوده است ( رجوع کنید به هولمیارد ، ص ۶۶ به بعد). گاهی نیز به سبب گرایش او به تصوف ، او را صوفی خوانده اند ( رجوع کنید به ابن صاعد اندلسی ، ص ۲۳۳؛ابن خلّکان ، ج ۱، ص ۳۲۷). ابن خلّکان (متوفی ۶۸۱) نیز او را طَرسوسی خوانده است (همانجا).

بیشتر منابع ، سال تولد جابر را ۱۰۳ یا ۱۰۴ دانسته اند (برای تفصیلات رجوع کنید به هولمیارد، همانجا). بر اساس برخی منابع ، جابر در کوفه و بغداد می زیسته ، اما درباره زمان اقامت وی در این شهرها اطلاعی در دست نیست . ابن ندیم (همانجا) در گزارشی عجیب ، از قول شخصی ثقه به نشانی خانه جابر در بغداد و کشف آزمایشگاه اودر کوفه در زمان عزالدوله دیلمی (حک :۳۵۶ـ۳۶۷) اشاره کرده است که پس از بررسی این محل ، هاونی در آنجا پیدا شده است و گویا در آن قطعه ای طلا به وزن دویست رطل وجود داشته است . طبق نوشته ابن ندیم ، جابر به سبب مناسب بودن آب و هوای کوفه ، در این شهر به کار اکسیر می پرداخته است . وی با برمکیان در ارتباط بوده و احتمالاً برای جعفر برمکی (متوفی ۱۸۷)، کتابی در باره صناعت فاخر کیمیا نگاشته بوده است . او در این کتاب آزمایشهای عجیبی را در باره یک روش بسیار پیشرفته کیمیاگری وصف کرده است .

در ۱۸۸، با افول برمکیان در زمان هارون الرشید، جابر زندگی مخفیانه اش را در کوفه ادامه داد. طبق روایتی ، او تا زمان خلافت مأمون (حک :۱۹۸ـ ۲۱۸) زنده بوده است . در روایتی دیگر، او در سال ۲۰۰ در شهر طوس درگذشت در حالی که کتاب الرّحمه را زیر بالین داشت ( رجوع کنید به هولمیارد، همانجا).

در باره این مطلب که آیا جابر شاگرد امام جعفر صادق علیه السلام بوده یا نه ، بحثهای بسیاری شده است . در مهم ترین منابع رجالی شیعی ، از قبیل رجال النجاشی و رجال الطوسی (هر دو تألیف شده در قرن پنجم )، در میان اصحابِ امام جعفر صادق علیه السلام هیچ ذکری از فردی به نام جابربن حیان به میان نیامده است اما شماری از مؤلفان ، از جمله ابن خَلَّکان (همانجا)، ابن ندیم (همانجا)، ابن طاووس (متوفی ۶۴۴؛ص ۱۴۶)، صَفَدی (متوفی ۷۶۴؛۱۹۶۲، ج ۱۱، ص ۳۴)، امین (متوفی ۱۳۳۱ ش ؛ج ۴، ص ۳۰)، صدیق حسن خان (متوفی ۱۳۰۷؛ج ۲، ص ۴۶۲) و تستری (متوفی ۱۳۴۳ ش ؛ج ۲، ص ۵۰۶ ـ ۵۰۷)، جابر را از شاگردان امام جعفر صادق علیه السلام دانسته اند.

در رساله های منسوب به جابر تصریح شده که کل آثار وی زیر نظر امام ششم ، نوشته شده که به عقیده برخی پژوهشگران از نظر زمانی کاملاً غیرممکن است . پل کراوس ، پژوهشگر چک ، مسئله نگارش این آثار را به طور همه جانبه بررسی کرده و به چندین ارجاع ناهمخوان (از لحاظ زمانی ) به آثار ارسطو، اسکندر افرودیسی ، جالینوس و دیگر متون یونانی که بعدها در سده سوم ترجمه شدند ــ توجه نموده است . کراوس چنین نتیجه گرفته که مجموعه آثار جابر دستاورد مشترک یک مکتب نه یک شخص بوده که به احتمال بسیار بین نیمه دوم سده سوم و نیمه نخست سده چهارم تألیف شده اند ( رجوع کنید بهکراوس ، ۱۹۴۳، مقدمه ). دیگر پژوهشگران برجسته ، همچون سیدحسین نصر (ص ۴۲ـ۴۳، ۲۵۸ـ ۲۶۸)، فؤاد سزگین (ج ۴، ص ۱۳۲ به بعد) و هانری کوربن (ص ۱۴۷ به بعد) از نتیجه گیری کراوس انتقاد کرده اند. آنان اظهار داشته اند که دلایلی وجود دارد که نشان می دهد پیش تر نیز ترجمه های عربی از متون یونانیِ مورد بحث وجود داشته است . به علاوه ، تحلیل تطبیقی چندین نسخه خطی از آثار منسوب به جابر ظاهراً روش دیگری را برای بررسی این انتسابها آشکار ساخته ( رجوع کنید به جابربن حیان ، ۱۹۹۶، مقدمه لوری ، ص ۷۲ـ۷۹؛نیز رجوع کنید بهسزگین ، ج ۴، ص ۲۳۱ـ۲۳۳) که بر اساس آنها هسته اصلی یادداشتهای احتمالاً کوتاه بسیار کهن در باره کیمیاگری ، لابه لای مجموعه تفاسیر مشروحی که مؤلفان دیگر بعدها نوشتند قرار گرفتند و محو شدند. سپس در استنساخ و بازنویسیِ سوم این دو جزء، بُعد عقیدتی دیگری بدان افزوده شده که موجب یکدستی این رساله ها گردیده و مجموعه ای منسجم را شکل داده است . بنا بر نظر سزگین (ج ۴، ص ۱۰ـ۳۰، ۱۲۰ـ۱۲۵)، احتمال دارد که آموزه های علم کیمیا در طول تطور تاریخی خود از لحاظ نظری و عملی در محافل شیعی عراق ، حتی در زمان حکومت بنی امیه (۱۴ـ۱۳۲)، ارتقا یافته و طی دو سده بعدی از لحاظ عقیدتی متداول تر شده باشد (نیز رجوع کنید به لوری ، ۱۹۹۶، ص ۴۸ـ۵۱، ۷۱ـ ۷۸).

صرف نظر از اینکه مؤلف آثار منسوب به جابر چه کسی بوده ، بدیهی است که این آثار مجموعه ای منسجم از آموزه های جابر را تشکیل می دهد. بخش عمده این آثار از تعداد زیادی رساله های کوتاه تشکیل شده است : مائه و اثناعشر کتاباً (صدودوازده کتاب )، سبعون کتاباً (هفتاد کتاب )، الموازین ، خمسمائه کتاباً (پانصد کتاب ) و چندین مجموعه کوچک تر دیگر. کراوس در فهرست آثار منسوب به جابر حدود سه هزار عنوان را ذکر کرده ( رجوع کنید به کراوس ، ۱۹۴۳؛قس سزگین ، ج ۴، ص ۲۳۱ـ ۲۶۸) که از آن میان حدود ۲۱۵ اثر موجود است وسزگین (ج ۴، ص ۲۶۸ـ۲۶۹) سی عنوان دیگر را نیز به فهرست موجود افزوده است . با اینکه برخی از این رساله ها بسیار کوتاه اند (در حد چند برگ )، کل مجموعه یکی از مظاهر اصلی تفکر سنّتی علمی در دوره اسلامی است . هدف غایی اغلب این رساله ها کیمیاگری است ؛یعنی ، ساخت اکسیر اعظم ، مادّه ای کامل که می تواند سرب و فلزات کم بها را به طلا و نقره بدل کند. در آثار منسوب به جابر، در باره علوم و معارف دیگری همچون فلسفه ، حساب و هندسه ، پزشکی ، احکامِ نجوم ، علوم الخواص و دین نیز تألیفاتی وجود دارد. البته به دین نه به طور
مستقل بلکه بیشتر به صورت جنبی در قالب علم کیمیا پرداخته شده است .

کیمیا، سلطان تمام علوم محسوب می شده است ؛دانش شاهانه ای که علوم دیگر از آن نشئت می گیرند و بدان باز می گردند. ظاهراً هدف غایی کیمیاگری درک عمق حکمتی است که خداوند با آن جهان هستی را آفرید و تمام پدیده های طبیعی را سامان داد. به تعبیر جابر، کیمیا تمام فلسفه (اَلْفلسفهُ کُلُّها) است و سالکی که موفق به کشف اسرار آن شود، به علوم دینی یا دنیوی دیگر نیازی ندارد.

آرایی که در آثار منسوب به جابر می یابیم ،

چند وجهی است .

کیهان شناسی او که مبتنی بر نظریه صدور فیض از منبع الاهی است ، آنگونه که در کتاب التصریف شرح داده ( رجوع کنید به جابربن حیان ، ۱۳۵۴، ص ۳۹۲ـ۴۲۴)، ملهم از مکتب نوافلاطونی است . جابر در این کتاب مبنای حرکت و هماهنگی و ترکیبهای گوناگون چهار عنصر را شرح داده است .

طبیعت شناسی جابر بر مبنای ترکیب چهار عنصر ارسطو (آب ، آتش ، خاک و باد) است ، با این تمایز که وی طبایع چهارگانه اصلی (گرمی ، سردی ، خشکی وتری ) را ریشه این عناصر دانسته است که به طور مستقل وجود دارند. بدین طریق وی می توانسته است امکان استحاله جوهری را توجیه کند. کیمیاگر در هر مادّه ای می تواند بر میزان هر «طبعی » بیفزاید، از آن بکاهد یا حتی آن را حذف کند. او می تواند به فلز سرد و خشکی چون سرب ، گرمی و تری بیفزاید و فلزی کاملاً جدید مانند طلا به دست آورد. در آرای جابر این امر قطعی است که وی وجود جوهرهای ثابت (ذوات ) را مسلّم نمی دانسته است .

در حیات طبیعی (از جمله حیات مواد معدنی )، همه چیز طی جنبشی فراگیر در حال تغییر است ؛تحولی جهانی از اجسامی سخت و متراکم به کالبدهایی سبک تر، ظریف تر و روحانی تر. کیمیاگر به منظور ارتقا یا تسریع این سیر جهانی در آن سهیم می شود.

مؤلفانِ آثار منسوب به جابر تلاش بسیاری کرده اند تا نسبتِ ترکیبِ خواصِ طبیعیِ مجموعه بزرگی از مواد و قواعدِ تبدلات یا استحاله شیمیایی (یا داروشناختی ) آنها را کشف کنند. آنان هفت درجه ممکن برای ظاهر و هفت درجه ممکن برای باطن قائل شدند. درجه گرمی ، سردی و غیره هر مادّه ای طبق دستگاهی از نسبتهای عددی تنظیم ، و در جدولهای مفصّلی عرضه می شده است . این نسبتها «میزان » نامیده شده و بنابراین ، «علم موازین » همان اصل دانش کیمیا بوده است .

گرچه آنان تصریح کرده اند که این دانش از منابع قدیم (آثار جالینوس ، بلینوس / آپولونیوس تیانایی ) نشئت گرفته ، روش آنان از بسیاری جهات بدیع است . برای مواد معدنی ، گیاهان و جانوران میزانهایی وجود دارد اما برترین شکل علم موازین در میزان الحروف آمده است . در مجموعه آثار منسوب به جابر، فرض بر این است که میان کلمات و ساختار عینی چیزهایی که نامگذاری می کنند، همگونی کامل وجود دارد. ۲۸ حرف الفبای عربی به چهار گروه تقسیم می شود: گرم ، سرد، خشک وتر، و هر گروه از یک تا هفت درجه تغییر می کند. نامهایی چون اُسرُب (سرب ) یا ذَهَب (طلا)، طبق علم «میزانِ حروف » در ساختار عینیشان ، میزان چهار خاصیت موجود در فلز را بیان می کنند. بنابراین ، کیمیاگر بی واسطه و مستقیماً به دانش نحوه کار با فلز دسترسی دارد، بدون اینکه مجبور به آزمایشهای دشوار و طولانی باشد. کراوس در اثر استادانه اش ، جابربن حیان : مشارکت در اندیشه علمی در اسلام  (۱۹۸۶)، ضمن ارجاع دادن به منابع بسیار از جمله چندین نسخه خطی ، جزئیات تعالیم جابر را شرح داده است . کراوس همچنین به موضوع منابع یونانی آرای جابر پرداخته است اما به رغم تلاشهای او هنوز معلوم نیست که برخی از مهم ترین منابع جابر از یونانی ترجمه شده بودند یا در واقع رساله های مجعول متأخر بودند که بعدها در دوره اسلامی به عربی نوشته شدند.

جابر ادعا کرده است که می تواند موجود زنده ، جانور و حتی انسان بیافریند ( رجوع کنید به کراوس ، ۱۹۸۶، فصل ۳)، زیرا کیمیاگری که در فن خود استاد است ، قادر به تبدیل هر مادّه ای به مادّه دیگر است و کارهای او ادامه کار خدا در روی زمین است .

به نظر هانری کوربن ، برای درک بهتر چنین اظهاراتی احتمالاً باید آنها را در چارچوبی نمادین یا استعاری تفسیر کرد. آثار منسوب به جابر را نویسندگانی نوشته اند که در محیطی گنوسی (مجموعه ای از ادیان و مذاهب و نحله های دینی که در قرون اول و دوم پیش از میلاد و نیز از قرن اول تا سوم میلادی در فلسطین ، شامات ، بین النهرین و مصر وجود داشتند؛رجوع کنید بهغنوصیه * ) و رازآمیز می زیستند. به طور کلی جابر در چارچوب تفکر  شیعی می اندیشیده و به نظر او کیمیا علمی الاهی بوده که خداوند به پیامبران و امامان خود عرضه کرده است . جابر، حضرت آدم و موسی و عیسی علیهم السلام و فلاسفه و حکمای یونان همچون فیثاغورس ، افلاطون و آپولونیوس تیانایی را امامان عصر خود می دانست . طی دوره اسلامی ، این عطیه الاهی (علم کیمیا) به طور عمده به امامان سپرده شد و در واقع آثار جابر در موارد متعدد، مشتمل است بر نقل قولهایی از متون مربوط به علم کیمیا و خطبه البیان منسوب به امام علی علیه السلام و نیز دارای ارجاعات بسیار به حکمت کیمیای امام جعفر صادق .

به رغم فحوای شیعی نوشته های منسوب به جابر، این نظریه کراوس که مؤلفان ، اسماعیلی مذهب بوده اند، پذیرفتنی به نظر نمی رسد. اول به دلیل موضع آشکار اتخاذ شده در کتاب الخمسین در مورد جانشینی موسی پسر امام جعفر صادق به جای او ( رجوع کنید به جابربن حیان ، ۱۳۵۴، ص ۴۹۹ـ۵۰۰) و دوم به دلیل این اعتقاد افراطی جابر یا گروهی از شیعیان مبنی بر تقدم و برتری حروف (برگرفته از نام بزرگان دین ) بر یکدیگر، مثل عین (در علی ) بر میم (در محمد)، آنگونه که در کتاب الماجد ( رجوع کنید بههمان ، ص ۱۱۵ـ ۱۲۵) شرح داده شده است . آنگونه که در آثار منسوب به جابر آمده ، راه دستیابی به دانش راه یگانه ای است .

سالک ابتدا باید ریاضیات ، منطق ، فلسفه و پزشکی بخواند تا برای مطالعه کیمیا به خوبی آماده شود. سپس باید در آزمایشگاهش برای یافتن اکسیر اعظم یا حَجَرالفلاسفه تلاش کند. همچنین می تواند از مشاهدات حاصل از عملیات کیمیاگری خود به عنوان راهنما استفاده کند. اگر این عملیات با موفقیت پیش برود، معلوم می شود وی در صراط مستقیم به سوی دستیابی به علم الاهیِ نهفته در کتاب طبیعت ، به خصوص دنیای معدنیها، گام برمی دارد. علاوه بر این ، هنگامی که سالک در حال کار است ، خود نیز در حال تبدیل شدن است . به عقیده جابر، انسان همان است که می داند. اگر وی اسرار روح را که زندگی می بخشد و خلق می کند و موجب دگرگونی موجودات می شود، درک کند، خودِ وی نیز روحانی شده است .

کیمیاگر در پایان جستجویش در صراط مستقیم به سوی دستیابی به حجرالفلاسفه سیر می کند و به تعبیر جابر «امام همین است » ( رجوع کنید به همو، ۱۸۹۳، ص ۹۲). بنابراین ، سالکی که نمی تواند امام زمان خویش را ملاقات کند، با کیمیاگری و از طریق دانش امام ، به او دست می یابد. در این مرحله ، کیمیاگر به «شخص روحانی » تبدیل شده که مرتبه ای از سلسله مراتب روحانی نوع بشر است . جابر این سلوک را در رساله ای کوتاه اما مهم با عنوان کتاب الماجد شرح داده که طریق بنیادی و انقلابی به سوی علم الاهی است ( رجوع کنید به کوربن ، فصل ۳؛برای تعالیم گوناگون شیعی جابر رجوع کنید به لوری ، ۱۹۸۹).

سالک در حین کیمیاگری  که همواره با تحول خود فرد نیز همراه است ــ مرید امام می شود و طی پیشرفتهایی که حاصل می کند به انسان جدیدی بدل می گردد. ظاهراً تلاش در جهت خلق یک «انسان بزرگ » والاترین هدف کیمیاگر است . اهمیت تاریخ در نظر جابر یا مؤلفان آثار منسوب به جابر در چند نوشته جلوه گر شده است . در این رساله ها، پس از امام موسی کاظم علیه السلام نام هیچ امام دیگری ذکر نشده است اما ظاهراً ظهور حضرت قائم را به انتشار علوم سرّی ربط می دهند. مؤلف در کتاب البیان ( رجوع کنید بهجابربن حیان ، ۱۹۲۸، ص ۱۱ـ۱۲) اظهار داشته که زمان افشای اسرار نزدیک است ، حضرت قائم تمام علوم را آشکار و عیان خواهد کرد (نیز رجوع کنید به لوری ، ۲۰۰۰، ص ۸۰ ـ۸۱، ۸۶ ـ۹۰) و انسانیت به طور کامل و جدید نمود خواهد یافت . جابر در کتاب اخراج ما فی القوّهِ الی الفِعل ( رجوع کنید به جابربن حیان ، ۱۳۵۴، ص ۷۱ـ۷۲؛نیز رجوع کنید به لوری ، ۱۹۸۹، ص ۱۱۱ـ۱۱۳) گفته است که تاریخ بشر قابل قیاس با کیمیاگریِ عظیمی است که هدف آن رسیدن از نقص («انسان صغیر») به کمال («انسان کبیر») است .

در اینجا کیمیا صرفاً نمادین نیست بلکه وسیله ای مادّی است که موجب این تحول نوع بشر می شود؛بنابراین ، می توان نتیجه گرفت که مجموعه آثار جابر نه فقط شامل مجموعه ای از نظرپردازیهای علمی و عقیدتی است ، بلکه همچنین حاوی طرحی «خیالی » برای تکامل بشریت است .

منابع :
(۱) ابن خلّکان ؛
(۲) ابن صاعد اندلسی ، التعریف بطبقات الامم : تاریخ جهانی علوم و دانشمندان تا قرن پنجم هجری ، چاپ غلامرضا جمشیدنژاد اول ، تهران ۱۳۷۶ ش ؛
(۳) ابن طاووس ، فرج المهموم فی تاریخ علماء النجوم ، نجف ۱۳۶۸، چاپ افست قم ۱۳۶۳ ش ؛
(۴) ابن ندیم ؛
(۵) امین ؛
(۶) تستری ؛
(۷) جابربن حیان ، مختار رسائل جابربن حیان ، چاپ پ . کراوس ، قاهره ۱۳۵۴/۱۹۳۵؛
(۸) صدیق حسن خان ، ابجدالعلوم ، ج ۲، بیروت ۱۳۹۵؛
(۹) خلیل بن ایبک صفدی ، الغیث المسجم فی شرح لامیّه العجم ، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۱۰) همو، کتاب الوافی بالوفیات ، ویسبادن ۱۹۶۲ـ ؛
(۱۱) علی بن یوسف قفطی ، تاریخ الحکماء، و هو مختصرالزوزنی المسمی بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء ، چاپ یولیوس لیپرت ، لایپزیگ ۱۹۰۳؛

(۱۲) Henry Corbin, L , alchimie comme art hiإratique , Paris 2003;
(۱۳) Dictionary of scientific biography , ed. Charles Coulston Gillispie, New York: Charles Scribner , s Sons, 1981, s.v. “Ja ¦bir ibn H ¤ayya ¦n” (by M. Plessner);
(۱۴) EI 2 , s.v. “Dja ¦bir B . H ¤ayya ¦n” (by P. Kraus and M. Plessner);
Eric
(۱۵) John Holmyard, Alchemy , Middlesex, Engl. 1957;
n , ed. Eric John Holmyard, Paris 1928;ªbir ibn Hayya ª(۱۶) Jabir ibn Hayyan, The Arabic works of Ja 
(۱۷) idem, La chimie au moyen age , vol. 3: L , alchimie arabe , ed. Marcelin Berthelot and Olivier Houdas, Paris 1893;
(۱۸) idem, Dix traitإs d , alchimie, Les dix premiers traitإs du Livre des Soixante-dix , Prإsentإs, traduits de l , arabe et commentإs par Pierre Lory, [Paris] 1996;biriens , Cairo 1943;ª

(۱۹) Paul Kraus, Le corpus des إcrits ja bir et la science grecque , Paris 1986;ª

(۲۰) idem, Ja ¦bir ibn H ¤ayya ¦n: contribution ب l , histoire des idإes scientifiques dans l , islam, Ja 
(۲۱) Pierre Lory, Alchimie et mystique en terre d , islam , Paris 1989;
n”, Revue des mondes musulmans et de la Mediterranإe , no. 91-94 (2000);ªbir ibn H ¤ayya ª(۲۲) idem, “Eschatologie alchimique chez Ja 
(۲۳) Hossien Nasr, Science and civilization in Islam , Cambridge 1968;
n and his book of stones , Dordrecht 1994;ªbir ibn Hayya ª(۲۴) Syed Nomanul Haq, Name, natures and things: the alchemist Ja 
(۲۵) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , Leiden 1967-1984.

 پیر لوری 

۲) آثار.

مهم ترین نکته در بررسی آثاری که به جابربن حیّان منسوب است ، پذیرش یا عدم پذیرش وجود شخصیت تاریخی جابر است (در این باره رجوع کنید به بخش اول مقاله ). از میان پژوهشگران معاصر، پل کراوس ، شرق شناس اتریشی (۱۹۰۴ـ ۱۹۴۴)، بر اساس پژوهشهایش بیش از همه در وجود شخصیت تاریخی جابر و اصالت آثار منسوب به او تشکیک کرد.

به نظر کراوس ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ اول ، تکمله ، ذیل مادّه )، اصطلاحاتی که در آثار جابر وجود دارند، همان اصطلاحاتی هستند که در مکتب حنین بن اسحاق (متوفی ۱۹۴ـ ۲۶۰) به وجود آمدند، لذا مجموعه آثار منسوب به جابر نباید پیش از پایان سده سوم پدید آمده باشد. همچنین به نظر کراوس (همانجا؛نیز رجوع کنید به سزگین ، ج ۴، ص ۱۳۷)، غیرممکن است که اثری از مجموعه آثار منسوب به جابر را، بدون تردید در اصالت کل این آثار، جعلی بدانیم . در مقابل ، به نظر سزگین (ج ۳، ص ۷۰ـ۷۵)، در باره اهمیت جایگاه حنین و شاگردانش در ترجمه متنهای علمی به عربی مبالغه شده و چند تن از دانشمندان و نویسندگان مسلمان ترجمه هایی کهن تر از ترجمه های حنین و معاصران او می شناخته اند و پاره ای از آثار جالینوس و ارسطو قبل از اواسط قرن دوم به عربی ترجمه شده بود، به طوری که مقایسه نوشته ای از جالینوس و ارسطو در ترجمه موجود حُبیش یا یحیی بن البطریق با نقل قولهای جابر از آنها حاکی است که جابر هیچ یک از دو ترجمه مذکور را در اختیار نداشته است ، لذا استناد جابر به این آثار، سندی برای تردید در وجود تاریخی او نیست .

همچنین کراوس (ج ۱، ص LXIII ) این نوشته ابوسلیمان سجستانی را که شخصی به نام حسن بن النَکَد موصلی مجموعه آثار جابر را نگاشته و آنها را به جابر نسبت داده ، شاهد اصلی بر اصالت نداشتن مجموعه آثار جابر دانسته است . سزگین (ج ۴، ص ۲۱۹) این دلیل را نیز ناکافی خوانده و نوشته است که از اظهارات سجستانی این نکته برمی آید که موصلی آثار چندی تألیف کرده و آنها را به جابر نسبت داده است ، چرا که در زمان او جابر شخصیتی مطرح بوده و آثارش طالبان بسیاری داشته است (برای آگاهی از مشروح نظریات سزگین در این باره رجوع کنید به سزگین ، ج ۴، ص ۱۷۵ـ ۲۲۹). در هر حال ، چه همانند کراوس مجموعه آثار جابر را مجموعه ای از نوشته های دیگران بدانیم که بدو منسوب شده اند و چه مانند سزگین صاحب و مؤلف واقعی این آثار را جابر بدانیم ، در سرزمینهای اسلامی از حیث تعداد، مجموعه ای وسیع و حتی حیرت انگیز از آثاری که نویسنده آنها جابربن حیّان دانسته شده است وجود دارد، و بسیاری از کتاب شناسان و فهرست نویسان و دانشمندان اسلامی به تفصیل یا اجمال از مجموعه آثار جابر یاد کرده اند. بنابراین در این مقاله به منظور آشنایی با وسعت این مجموعه و ترجمه های آن ، گزارشی از آثاری که جابر نویسنده آنها دانسته شده است ارائه می شود.

ابن ندیم (ص ۴۲۲ـ۴۲۳) از جابر نقل کرده که سیصد کتاب در موضوع فلسفه ، ۳۰۰ ، ۱ کتاب در موضوع حِیَل و ۳۰۰ ، ۱ کتاب در صنایع مجموعه و آلات حرب (ماشینهای مکانیکی و جنگ افزارها) تألیف کرده است . بر این اساس ، عبداللّه نعمه ، نویسنده معاصر (ص ۲۴۵)، تعداد تألیفات جابر را بیش از ۹۰۰ ، ۳ عنوان دانسته است . همچنین از نظر کسانی که به وجود تاریخی جابر معتقدند، وی فهرستهایی از آثار خود تألیف کرده است ( رجوع کنید به دانش پژوه ، ص ۱۰۱۳). ابن ندیم (ص ۴۲۱) از دو فهرست آثار جابر یاد کرده است . یکی فهرست کبیر، حاوی آنچه او در باره علوم و صنایع مختلف تألیف کرده و دیگری فهرست صغیر، حاوی آنچه فقط در موضوع کیمیا تألیف کرده است . بنا به نوشته کراوس (ج ۱، ص ۳)، طغرایی ، دیگر کیمیاگر مسلمان (متوفی ۵۱۵)، فهرست سومی نیز از آثار جابر می شناخته که حاوی مجموعه آثار جابر تا زمان تألیف میزان الصغیر (یکی از آخرین رساله های منسوب به او) بوده است . ابن ندیم (ص ۴۲۱ـ ۴۲۳) فهرست موضوعی آثار جابر رابه خصوص در زمینه کیمیا و کیمیاگری داده است . این فهرست موضوعی ــ که چند بخشی است ــ شامل مجموعه ۱۱۲ کتاب (که ابن ندیم ، ص ۴۲۱ نام تمامی آنها را برشمرده )، هفتاد کتاب ، دَه کتاب افزوده شده به مجموعه هفتاد کتاب ، بیست کتاب و هفده کتاب است ( رجوع کنید به همان ، ص ۴۲۱ـ۴۲۲). در ادامه ، ابن ندیم (ص ۴۲۲ـ۴۲۳) از مجموعه چند کتاب در پزشکی و کیمیا، سی کتاب که خود جابر نامی بر آنها ننهاده ، دو کتاب بزرگ در طب و نیز مجموعه آثار طبی جابر که تعداد آنها به پانصد جلد می رسیده ، یاد کرده است .

از میان این آثار،

کراوس (ج ۱، ص ۷۵ـ۹۹) و سزگین (ج ۴، ص ۲۵۲ـ۲۵۷) توانسته اند مجموعه دیگری از آثار منسوب به جابر، شامل آثاری در باره رابطه تعادلی مواد را با نام کتب الموازین ، شناسایی نمایند. این مجموعه در اصل شامل ۱۴۴ رساله بوده که ابن ندیم (ص ۴۲۳) تنها چهار رساله آن را بر شمرده و با عنوان اربعه کتب فی المطالب از آنها یاد کرده است . علاوه بر همه این آثار، سزگین ۴۴ عنوان از دیگر آثار منسوب به جابر را با نسخه های باقیمانده از آنها ( رجوع کنید بهج ۴، ص ۲۵۸ـ۲۶۵) و ۱۰۲ عنوان دیگر را ــ که تنها اسم آنها در دیگر آثار ذکر شده و از خود آنها نسخه ای باقی نمانده ( رجوع کنید بههمان ، ج ۴، ص ۲۶۵ـ ۲۶۸) ــ معرفی کرده است . فهرست تکمیلی سزگین (ج ۴، ص ۲۶۸ـ۲۶۹) شامل نام و نشانی سی کتاب دیگر است که در کتابنامه ای که کراوس از آثار جابر تهیه کرده بود، از آنها یاد نشده است (برای صورت تفصیلی آثار جابر و معرفی نسخه های خطی باقیمانده از آنها رجوع کنید به بروکلمان ، ج ۱، ص ۲۷۸ـ ۲۷۹، > ذیل < ، ج ۱، ص ۴۲۸ـ ۴۲۹؛سزگین ، ج ۳، ص ۲۲۳، ج ۴، ص ۲۳۱ـ۲۶۹؛هولمیارد ، ص ۴۶ـ۵۷).

یکی از مهم ترین جنبه های مورد بررسی در مجموعه آثار منسوب به جابر، زمان تدوین یا نگارش آنهاست . نقل قولهایی که در این مجموعه وجود دارد، بهترین قرینه برای محاسبه زمان تقریبی تألیف این آثار است . در مجموع این نقل قولها و به عبارت دیگر منابعی که برای تألیف این مجموعه از آنها بهره جسته اند به دوره ای تعلق دارند که می توان آن را نخستین دوره آثار مجعول (دوره ای که در آن آثاری جعلی به نام دانشمندان یونانی به وجود آمد) در عصر پیش از اسلام دانست .

نوشته های مورد استناد در مجموعه جابری نام دانشمندانی چون سقراط و افلاطون و فُرفوریوس و آپولونیوس بر خود دارند اما مشخصه اصلی کیمیا در مجموعه جابری ، یعنی تهیه اکسیر از مواد آلی و به کارگیریِ روشهای کیمیاگری با استفاده از نوشادر (کلرور آمونیم ) حاصل از مواد آلی و غیرآلی در نوشته های یونانی نیامده اند ( رجوع کنید به سزگین ، ج ۴، ص ۱۵۶). از دیگر منابع مهم مجموعه آثار منسوب به جابر رساله هایی هستند منسوب به افلاطون . در مجموعه آثار جابر به استثنای کتاب النفس یا کتاب النفس الکبیر که احتمالاً همان گفتگوی فایدون بوده ، از دیگر منابع منسوب به افلاطون نامی ذکر نشده است . از سقراط نیز در مجموعه جابری نام برده شده که البته تأثیر به سزایی در تکوین نظام کیمیایی این مجموعه داشته است . منبع مهم این مجموعه در باره نظام خلق جاندار و تولید مواد در آزمایشگاه ( رجوع کنید به بخش اول این مقاله ) نوشته ای منسوب به فرفوریوس با عنوان کتاب التولید است ( رجوع کنید به سزگین ، ج ۴، ص ۱۶۲ـ۱۶۳). از مهم ترین 
و پرحجم ترین منابع مجموعه جابری ، برخی از کتابهای آپولونیوس تیانایی ، دانشمند یونانی ، است که در منابع 
اسلامی به نام بلینوس معرفی شده است . در مجموعه جابری به ویژه از کتاب سرّالخلیقه و صنعه الطبیعه بلیناس نام برده شده است (برای بررسی تفصیلی منابع مجموعه جابری رجوع کنید به سزگین ، ج ۴، ص ۱۵۰ـ۲۳۱).

در مجموعه جابری ، آثاری وجود دارند که به منزله شرحی بر سایر آثار این مجموعه ، یا شروحی بر آثار گذشتگان از جمله دانشمندان یونانی محسوب می شوند که از جمله می توان اینها را نام برد: شرح کتاب الرحمه المُعَنْوَن بکتاب الاُسّ (همان ، ج ۴، ص ۲۵۹)؛تفسیر کتاب الاسطقس (همان ، ج ۴، ص ۲۲۳) و کتاب شرح المجسطی (ابن ندیم ، ص ۴۲۳). شرحهای منسوب به جابربن حیّان بر کتابهای مجسطی بطلمیوس و اصول اقلیدس اگرچه به جای نمانده اند، از نخستین شروحی بوده اند که در قلمرو عالم اسلام بر آثار این دو دانشمند پرآوازه یونانی نوشته شدند. در عین حال ، شروحی نیز بر مجموعه جابری نوشته شده است ، از جمله ابن ابی العَزاقر شلمغانی (متوفی ۳۲۱) و ابوقران نَصِیبِینی (سده سوم ) هر یک شرحی بر کتاب الرحمه نوشته اند ( رجوع کنید به همان ، ص ۴۲۴ـ۴۲۵؛کراوس ، ج ۱، ص ۹). علاوه بر شرحی بدون نام مؤلف ( رجوع کنید به سزگین ، ج ۴، ص ۲۳۲)، شرحی نیز از طغرایی به نام سِرّالحکمه فی شرح کتاب الرحمه یا در نسخه ای دیگر با عنوان مفاتیح الرحمه بر این کتاب وجود دارد ( رجوع کنید به بروکلمان ، > ذیل < ، ج ۱، ص ۴۳۹). نعمه (ص ۲۴۴) از شرح رازی بر کتاب الاثنینِ جابر یاد کرده است . سالم بن احمدبن شَیخان (۹۹۵ـ۱۰۴۶) تفسیری برکتابهای جنات الخُلد و الرحمه الصغیر نوشته است ( رجوع کنید به سزگین ، ج ۴، ص ۲۵۹).

از مجموعه جابری ترجمه های مختلفی به زبانهای اروپایی شده است . مهم ترین و کهن ترین این ترجمه ها، ترجمه مجموعه هفتاد کتاب است که گراردوس (ژرار) کرمونایی آنها را به زبان لاتین در سده های میانه ترجمه کرد (برای آگاهی از مجموعه ترجمه های گراردوس از آثار جابر رجوع کنید به اشتاین اشنایدر ، ص ۱۹ـ ۲۳، ش ۱۵۲؛مظهر، ص ۶۱۷ـ ۶۱۸).

عنوان ترجمه شده مهم ترین این آثار عبارت است از:

الهیئه ، با عنوان Liber Condonation is (سزگین ، ج ۴، ص ۲۴۲)؛
البیان و التبیان ، با عنوان Liber qui est LXX et est postremus (همان ، ج ۴، ص ۱۴۶)؛
کتاب الاسرار ، با عنوان Secreta secretorum (مظهر، ص ۵۵۰)؛
کتاب الموازین ، با عنوان Libver de ponderibisartis (همان ، ص ۵۵۱)؛
کتاب المجردات ، باعنوان denudatorum Liber (همان ، ص ۶۱۷)؛
کتاب التصریف ، با عنوان mutotorium Liber (همانجا)؛
کتاب الثلاثین ، با عنوان XXX verbis (همانجا)؛
مصحّحات سقراط ، با عنوان Ad laudem socratis dixit Gebenis (همان ، ص ۶۱۸)؛
الوصیه ، با عنوان Geberi testamuntum (همانجا)؛
و الخالص ، با عنوان Sumina perfectionis (همانجا).

برخی از آثار جابر به دیگر زبانهای اروپایی نیز ترجمه شده است . روسکا مجموعه آثار کتاب المُلک ، کتاب الزیبق الشرقی ، کتاب الزیبق الغربی ، کتاب نارالحجر و کتاب ارض الحجر را در مجموعه > کیمیاگران عرب < ، جلد ۲، هایدلبرگ ۱۹۲۴ به فرانسه ترجمه کرده و به چاپ رسانده است . مجموعه کتاب التجمیع ، کتاب الرحمه الصغیر و کتاب الموازین الصغیر و اسرارالکیمیا را نیز برتولت به فرانسه ترجمه کرده و در جلد سوم مجموعه > کیمیای عربی < ، در ۱۸۹۳ در پاریس به چاپ رسانده است (تجدیدچاپ در آمستردام ۱۹۶۷). کتاب الماجد را نیز هانری کوربن به فرانسه ترجمه و در ۱۹۵۰ در زوریخ چاپ کرده است .

پیر لوری نیز ده کتاب از مجموعه هفتاد کتاب را به فرانسه ترجمه و در ۱۹۸۳ در پاریس چاپ کرده است (چاپ دوم ۱۹۹۶). مهم ترین مجموعه ترجمه های آثار جابر به زبان آلمانی مجموعه ای است که دارمستتر از روی ترجمه لاتینی آنها فراهم آورده و در ۱۹۲۲ در برلین به چاپ رسانده است . دیگر ترجمه آلمانی ، ترجمه ای است که رکس از کتاب اخراج ما فی القوه الی الفعل تهیه کرده و در ۱۹۷۵ در ویسبادن به چاپ رسانده است .

استیل کتاب هتک الاستار را به انگلیسی ترجمه و در ۱۸۹۲ در لندن چاپ کرده است . به نوشته نعمه (ص ۲۵۱؛مظهر، ص ۶۱۹)، خواص اکسیر الذهب نیز به انگلیسی ترجمه شده است . مجموعه ای از آثار جابر نیز به زبان فارسی وجود دارند که به نظر می رسد از عربی به فارسی ترجمه شده باشند، اگرچه در تعلق پاره ای از این آثار به مجموعه جابری تردید وجود دارد (برای آگاهی از نام و مشخصات این مجموعه رجوع کنید به منزوی ، ج ۵، ص ۴۰۱۷ـ ۴۰۱۸). نهایه الطلب ، یکی از آثاری که از جابربن حیّان دانسته شده ، را شخص ناشناسی به فارسی ترجمه کرده و عزالدین علی جِلْدَکی * بر آن شرحی به زبان فارسی نوشته است ( رجوع کنید به همان ، ج ۵، ص ۳۹۸۹). این متن همراه با شرح جلدکی به چاپ نیز رسیده است ( رجوع کنید به سرکیس ، ج ۱، ستون ۶۶۵).

قدیم ترین اثر چاپی در مجموعه جابری ، مجموعه یازده رساله است که با عنوان مجموعه احدعشر کتاباً فی علم الاکسیر الاعظم در ح ۱۳۰۹/ ۱۸۹۲ در بمبئی چاپ شده است (همانجا). مجموعه آثار عربی چاپ شده از آثار منسوب به جابر، مجموعه ای است که پل کراوس آن را در سه جلد از ۱۳۵۴ تا ۱۳۶۳ در قاهره منتشر کرد (تجدید چاپ : بغداد، به سرپرستی قاسم محمد رجب ، ۱۹۷۱)، در این کتاب به طور کلی هفده اثر از مجموعه جابری به صورت گزیده یا به صورت کامل به چاپ رسیده اند. مجموعه دیگر از آثار چاپ شده جابری مجموعه ای است شامل متن کامل چهارده رساله که پیر لوری آنها را در ۱۳۶۷ ش / ۱۹۸۸ در دمشق در یک جلد، با عنوان اربع عشره رساله فی صنعه الکیمیا به چاپ رسانید. هجده اثر دیگراز مجموعه جابری به صورت منفرد و توسط افراد مختلف به چاپ رسیده است (برای آگاهی از مشخصات این آثاررجوع کنید به صالحیه ، ج ۲، ص ۵ ـ۱۰). مشار نیز (ج ۲، ستون ۲۸۲) از چاپ مجموعه پانصد رساله از مجموعه جابری در موضوع جفر در استراسبورگ در ح ۹۳۶/ ۱۵۳۰، همچنین چاپ کتابِ کشف الاسرار و هتک الاستار در لیدن در ح ۱۰۹۹/ ۱۶۸۸ یاد کرده است .

منابع :
(۲۶) ابن ندیم ؛
(۲۷) محمدتقی دانش پژوه ، فهرست کتابخانه اهدائی آقای سیدمحمد مشکوه به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ج ۳، بخش ۲، تهران ۱۳۳۵ ش ؛
(۲۸) یوسف الیان سرکیس ، معجم المطبوعات العربیّه و المعرّبه ، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
محمدعیسی صالحیه ، المعجم الشامل للتراث العربی المطبوع ، ج ۲،
(۲۹) قاهره ۱۹۹۳؛
(۳۰) خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپی فارسی و عربی ، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ ش ؛
(۳۱) اسماعیل مظهر، «جابربن حیان »، المقتطف ، ج ۶۸، ش ۵ (شوال ۱۳۴۴)، ش ۶ (ذیقعده ۱۳۴۴)؛
(۳۲) احمد منزوی ، فهرستواره کتابهای فارسی ، تهران ۱۳۷۴ ش ـ ؛
(۳۳) عبداللّه نعمه ، فلاسفه الشیعه : حیاتهم و آراؤهم ، قم ۱۹۸۷؛
(۳۴) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942;
(۳۵) EI 1 , suppl., s.v. “Dja ¦bir B .H ¤aiya ¦n” (by P. Kraus);
(۳۶) Eric John Holmyard, “Jabir ibn Hayyan”, in Proceeding of the Royal Society of Medicine , vol.16, London 1923;
(۳۷) Paul Kraus, Ja ¦bir ibn H ¤ayya ¦n: contribution ب l , histoire des idإes scientifiques dans l , Islam , Cairo 1942-1943;
(۳۸) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , Leiden 1967-1984;
(۳۹) Moritz Steinschneider, Die europجischen غbersetzungen aus dem Arabischen bis Mitte des 17. Jahrhunderts , Graz 1956.

 دانشنامه جهان اسلام   جلد ۹

 

بازدیدها: ۱۵

زندگینامه حسین بیهقی سبزواری الاصل«کاشفی» (متوفی۹۰۶یا۹۱۰ ه.ق)

حسین بن علی بیهقی سبزواری الاصل کاشفی التخلص واعظ الشهره کمال الدین اللقب، از فحول علمای ایرانی جامع علوم دینیه و عارف معارف الهیه و کاشف اسرارعرفانیه و دارای فنون غریبه و در نجوم و ریاضیات متبحر و در اصول موعظه و خطابه متبحر و در زمان سلطان حسین میرزا بایقرا در هرات و نیشابور مشغول وعظ و ارشاد بوده و با صوتی خوش و آهنگی دلکش « واعظ » آیات قرآنیه و احادیث نبویه را باعبارات و اشارات لایقه بعرصهء بیان می آورده اینک با آن همه تبحر علمی که داشته با شهرت و در مجلس وعظ او ازدحام تمام بودی و بسابودی که در تلاوت قرآن مجید از خود رفتی و از ابیات او قصیده ای است که در مدح حضرت امیرالمؤمنین (ع) گفته است:

ذرّیتی سؤال خلیل خدا بخوان
وز لاینال عهد جوابش بکن ادا

گردد ترا عیان که امامت نه لایق است
آن را که بوده بیشتر عمر در خطا

و از همین شعر و کتاب روضه الشهدای او که در مقاتل خانوادهء رسالت (ص) است تشیع او و از ملازمت امیر علی شیرنوائی آتی الذکر و آیزنه بودن ملاعبدالرحمن جامی و پاره ای قرائن دیگر تسنن وی استظهار شده اینک حال مذهبی او مابین ارباب سیر محل خلاف و نظر بوده و در هرات که مردمانش از اهل سنت و جماعت بوده اند به شیعیگری متهم و در سبزوار که مرکز تشیع بوده بسیار خوار و به تسنن اشتهار داشته است و تفاوت در این موضوع در صورت لزوم موکول به کتب مبسوطهء مربوطه بوده و بهتر صرف اوقات در مصنفات او است:

آثار

۱- آیینهء اسکندری به زبان فارسی در استخراج مطلوب و حاوی هشت جدول و بیست دایره بوده و در کتابخانهء رضویه از موقوفات سال ۱۱۴۵ نادرشاه افشار موجود و آن را جام جم نیز گویند.

۲- الاختیارات یا اختیارات النجوم که بیک مقدمه و یک خاتمه و دو مقاله مشتمل و نامش بنوشتهء ذریعه، الواح القمر است .

۳- اخلاق محسنی که دو مرتبه چاپ شده و آن را بنام شاه سلطان حسین میرزا، ابن بایقرا و پسرش محسن هم تاریخ آن و نامش جواهر الاسرار است « اخلاق محسنی ۹۰۰ » میرزا در سال ۹۰۰ ه ق به عبارات فارسی ساده تألیف و جملهء

۴- الاربعون حدیثاً در مواعظ که نامش الرساله العلیه فی الاحادیث النبویه و فارسی بوده و چهل حدیث را جامع و آن را به هشت اصل که هر یک اصل هم به پنج فصل مشتمل است مرتب نموده است

۵- اسرار قاسمی به پارسی در سحر و طلسمات و نیز نجات – و علوم غریبه که بنام میرسید قاسم از اسرای دولت صفویه تألیف شده

۶- الواح القمر که همان اختیارات مذکور فوق است

۷- انوار سهیلی که بنام امیر احمد مشهور به سهیلی به پارسی ساده تألیف آن ملخص و توضیح کتاب کلیله و دمنهء مشهور بوده و بارها چاپ شده است

۸- بدایع الافکار فی صناعه الاشعار

۹- تحفه الصلوات به پارسی

۱۰ – التحفه العلیه فی علم الحروف و بیان اسرارها

۱۱ – تفسیر حسینی که همان مواهب العلیهء مذکور ذیل است

۱۲ – تفسیر زهراوین که ذیلًا بعنوان عروس مذکور است

۱۳- تفسیر سورهء یوسف که ذیلاً بنام جامع الستین مذکور است

۱۴ – تفسیر قرآن مجید که چند فقره بوده و ذیلاً با اسامی مخصوصهء آنها مذکور هستند

۱۵ – جام جم که بنام آیینهء اسکندری مذکور شد

۱۶ – جامع الستین در تفسیر فارسی عرفانی و ادبی و اخلاقی و تاریخی سورهء یوسف بوده و آن را در شصت مجلس املا و اصحابش نوشته اند و آیات آن سورهء مبارکه را در شصت فصل تفسیر نموده و برای بیان کامل مراد شواهدی از اخبار و قصص و حکایات و اشعار فارسی و آیات دیگر آورده است و یک نسخهء خطی آن بشمارهء ۲۰۰۱ در کتابخانهء مدرسه سپهسالار جدید تهران موجود است

۱۷ – جواهر الاسرار و بنا بنوشتهء الذریعه کاشفی دو کتاب بدین اسم تألیف کرده یکی نام اصلی همان اخلاق محسنی مذکور فوق بوده و یکی هم شرح اسرار قاسمی مذکور فوق است و در تحت عنوان مثنوی از کشف الظنون نیز گویند که مثنوی ملای رومی را کاشفی منتخب کرده و آن را به (اللباب المعنوی فی انتخاب المثنوی) موسوم داشته پس گوید که نام آن در نسخه ای دیگر جواهر الاسرار و زواهرالانوار است و بنابراین سه کتاب کاشفی نام جواهر الاسرار دارد

۱۸ – جواهر التفسیر لتحفه الامیر که ذیلًا بنام عروس مذکور است

۱۹ – ده – مجلس که تلخیص روضه الشهدای مذکور ذیل است

۲۰ – الرساله العلیه فی الاحادیث النبویه که بنام اربعون مذکور شد

۲۱- روضه الشهداء که به پارسی در مقاتل خانوادهء رسالت است

۲۲ – سبعهء کاشفیه که هفت رساله است در علم نجوم

۲۳ – شرح – اسرار قاسمی که بنام جواهرالاسرار مذکور شد

۲۴ – شرح اسماءالحسنی که ذیلًا بنام مرصد مذکور است

۲۵ – شرح مثنوی

۲۶ -عروس که نام اصلیش جواهرالتفسیر لتحفه الامیر بوده و عروس نیز گویند و آن را به زبان فارسی برای وزیر کبیر امیر علی شیر نوائی آتی الترجمه تألیف و در اول آن علوم و فنون متعلقه به تفسیر را با بیست و دو عنوان در ضمن چهار اصل مذکور داشته و ظاهراً به اکمال آن موفق نیامده و از اول قرآن تا آیهء هشتاد و چهارم وسورهء نسا بوده و زیاده بر پنجاه هزار بیت است و آن را تفسیر زهراوین نیز گویند که تفسیر دو سورهء کامل بقره و آل عمران است و آن را بنام مختصر تلخیص کرده و بعد از آن نیز تفسیر مواهب العلیه را تألیف داده است و دو نسخهء خطی از همین جواهر التفسیر بشمارهء ۱۹۴۸ و ۱۹۴۹ در کتابخانهء مدرسهء سپهسالار جدید تهران موجود است

۲۷ – فضل الصلوه علی النبی (ص)

۲۸ – اللباب المعنوی فی انتخاب المثنوی که بنام جواهر الاسرار مذکور شد

۲۹ – لوائح القمر و ظاهراً همان الواح القمر مذکور فوق است

۳۰ – مختصرالجواهر که در ضمن عنوان عروس فوقاً مذکور شد و تا آخر قرآن در حدود بیست هزار بیت است

۳۱ – مخزن الانشاء بپارسی

۳۲ – المرصد الاسنی فی شرح اسماء الله الحسنی

۳۳ – مطلع الانوار

۳۴ – منتخب مثنوی که بنام لباب مذکور شد

۳۵ – المواهب العلیه که تفسیر حسینی نیز گویند و در تهران چاپ شده و دو نسخهء کامل خطی آن نیز بشمارهء ۱۹۸۸ و ۱۹۸۹ و یک نسخهء جلد اول آن نیز از اول تا آخر سورهء کهف بشمارهء ۱۹۹۲ و دو نسخه از جلد دویمی نیز که از سورهء مریم تا آخر قرآن است بشمارهء ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ و یک نسخه نیز که ده جزو اول قرآن است بشمارهء ۱۹۴۲ و یک نسخه نیز که از سورهء یس تا آخر قرآن است بشمارهء ۱۹۴۴ در کتابخانهء مدرسهء سپهسالار جدید تهران موجود است و غیر اینها و اغلب آنها به زبان فارسی است

رحلت

وفات کاشفی در سال ۹۱۰ یا ۹۰۶ ه ق در هرات واقع و بنابر اول لفظ شیخ و بنابر دویمی کلمهء شوخ مادهء تاریخ وفات او بوده و پسرش فخر الدین صفی علی نیز از اکابر – بوده و کتاب اسرار قاسمی پدرش را بنام کشف الاسرار شرح نموده و در بمبئی چاپ شد (از ریحانه الادب جلد سوم ص ۳۴۵ در قاموس « حسین واعظ » ۳۵۸ و به ،۳۵۷ ، ۳۴۷ )
و نیز رجوع به تاریخ ادبیات ایران تألیف دکتر رضا زادهء شفق چ ۱۳۳۸ ص ۲۶۱ الاعلام ترکی شود.

لغت نامه دهخدا

بازدیدها: ۷۰۹

زندگینامه انوری ابیوردی(قرن ششم)

 علی بن محمدبن اسحاق ابیوردی ملقب به اوحدالدین . از شاعران نامی است . در نام وی و نام پدرش اختلاف است . محمد عوفی در تذکره ٔ لباب الالباب نام پسر و پدر هردو را محمد دانسته و هدایت صاحب مجمع الفصحاء نام خودش را علی و نام پدرش را اسحاق گفته است و ظاهراً گفته ٔ هردو خالی از اشتباه نیست و صحیح آنکه نام خودش علی و نام پدرش محمد و نام جدش اسحاق میباشد.

در لقب وی به اوحدالدین اختلافی نیست . انوری از مردم ابیورد (شهرکی از شهرهای خراسان بین نساء و سرخس ) است . وی در دوران کودکی به اکتساب علوم متداوله ٔ زمان پرداخت و در بیشتر علوم ، خاصه حکمت و ریاضی و نجوم مایه ٔ کافی اندوخت .

پدرش محمد در همان اوایل عمر وی درگذشت و انوری با آنکه در آن وقت بهره ٔ وافی از دانشهای آن زمان بدست آورده و بر اقران خویش فائق بود، چون مردی عشرت طلب بود میراث و مال فراوانی که از پدر بوی رسیده بود در اندک زمانی در راه عیش و نوش و میگساری صرف کرد و مفلس و بی چیز گردید و ناچار شد که برای تهیه ٔ وسایل زندگی بشاعری بپردازد و از روی ضرورت بمدح این و آن مشغول گشت .

بنابراین ظاهر است که حکیم از همان آغاز جوانی بشاعری پرداخته است ولی دولتشاه سمرقندی و به تبع او عده ٔ دیگری از تذکره نویسان ابتدای شاعری حکیم را بدینگونه ذکر کرده اند که انوری در مدرسه منصوریه ٔ طوس تحصیل میکرد و چنانکه معهود بوده و هست در اوقات تحصیل در نهایت عسرت و مسکنت به سر میبردو مخارج روزانه ٔ خویش را با سختی تمام فراهم میکرد.

در همان اوقات موقعی که موکب سنجری در رادکان نزول کرده بود روزی انوری بر در مدرسه نشسته بود مشاهده کردمرد محتشمی با غلامان بسیار از آنجا میگذرد. پرسید این مرد کیست گفتند شاعر سلطان است . انوری با خویش گفت عجبا شیوه ٔ شاعری با این پستی و این شخص چنین محتشم و پایه ٔ علم بدین بلندی و من چنین فقیر و مفلوک . از دیدن آن حال بر آن شد که او هم برای امرار معاش بشاعری پردازد در همان شب قصیده ای که بدین مطلع است :

گر دل و دست بحر و کان باشد//دل و دست خدایگان باشد.

بنظم آورد و صبح روز دیگر برای عرض قصیده متوجه اردوی سلطان سنجر گشت و آن را بعرض رسانید. سلطان از شنیدن آن قصیده بسیار خوشش آمد و او را از زمره ٔ ملازمان درگاه ساخت و برای او مشاهره و جامگی مقرر فرمود و او در ملازمت سلطان به مرو رفت . حکیم انوری پس از آنکه بخدمت سلطان پیوست مدت زمانی ملازم موکب سنجری بود و در سفر و حضر در خدمت سلطان به سر میبرد. از گفته ٔ دولتشاه چنین برمی آید که انوری تا وقتی بدربار سنجری بار یافت شعری نگفته و این قصیده اولین قصیده و نخستین شعر اوست که سروده ولی از این دو بیت که در همان قصیده آمده :

خسروا بنده را چو ده سالست //که همی آرزوی آن باشد

کز ندیمان مجلس ار نشود//از مقیمان آستان باشد.

معلوم میشود که انوری سالها بوده که شعر میگفته و از ده سال پیش آرزوی مجلس سلطان را داشته و میخواسته که مدیحه ٔ خویش را بسلطان عرضه بدارد و تا اینوقت او را ممکن نشده است . گویند در عهد دولت سنجر حکیم انوری که سرآمد منجمان زمان بود.

نظر به اینکه اجتماع کواکب سبعه در برج میزان که هوائیست اتفاق افتاد حکم کرد که طوفان هوایی شود (چنانکه در بروج مائی اجتماع شد در عهد نوح نبی و طوفان مائی شد) جمعی از این حکم مخوف شده محکمها برای خود ساختند و تشویش عظیم داشتند. اتفاقاً همان شب شخصی چراغی روشن بر سر مناره ای بلند نهاد. از غرایب اموراینکه این قدر نسیم حرکت نکرد که آن چراغ فرونشیند علی الصباح سلطان و ندیمان با او معارضات نمودند و اورا معاتب ساختند و حکیم متمسک به معاذیر شد. گویند آن سال خرمنها نیز از نوزیدن باد در صحراها ماند. انوری از تشویش بولایت بلخ گریخت . شاعری درباره ٔ حکیم انوری گوید:

گفت انوری که از اثر بادهای سخت //ویران شود سراچه و کاخ سکندری

در روز حکم او نوزیده است هیچ باد//یا مرسل الریاح تو دانی و انوری 

انوری را طبعی مقتدر و فکری نیرومند و قریحه ای توانا بوده و به آوردن معانی باریک و تعبیرات دقیق خاطرش منقاد و هرچه را میخواست بدون رنج و زحمتی فکرش بدان سماحت میکرد چنانکه خود در این معنی گوید:

خاطری دارم منقاد چنانک اندر حال//گویدم گیر هر آن علم که گویم که بیار

و بواسطه همین قدرت طبعی که داشت مضامین و معانی مختلف را در وقایعنگاری و داستان سازی و وصف طبیعت و تصویر مناظر و ابراز تمایلات بخوبی برشته ٔ نظم درمی آورد و با تسلط کامل در تمام اقسام سخن وارد میشد از اینرو شعرش در شیوایی و دلربایی و آوردن معانی تازه و استدلال شاعرانه از معاصرین خویش بلکه از بیشتر کسانی که قبل از او و بعد از اوشعر گفته اند برتر و ممتازتر است و از خصوصیات شعر او تشبیهات و استعارات بدیع اوست که لطف و طراوت و تازگی مخصوصی دارد.

و چون مردی حکیم و فیلسوف و منجم وریاضی دان بود مسائل این علوم و مصطلحات این فنون رادر نظم خویش درآورده و معلومات خود را در خلال اشعاربخوبی آشکار کرده است و این خود یکی از عللی است که موجب غموض و پیچیدگی شعر وی گردیده و فهم آن برای خوانندگان دشوار شده است . از اوست :

اگر محول حال جهانیان نه قضاست //چرا مجاری احوال برخلاف رضاست

هزار نقش برآرد زمانه و نبود//یکی چنانکه در آئینه تصور ماست

کسی ز چون و چرا دم همی نیارد زد//که نقشبندحوادث ورای چون و چراست

و نیز:

گر فروبستم در مدح و غزل یک بارگی //ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم

بلکه بر هر علم کز اقران من داند کسی //خواه جزوی باشد آن و خواه کلی قادرم

منطق و موسیقی و هیأت شناسم بی شکی //راستی باید بگویم با نصیبی وافرم

از طبیعی رمز چند ارچند بی تشویش نیست //کشف دانم کرد اگر حاسد نباشد ناظرم

نیستم بیگانه از اعمال و احکام نجوم //ور همی باور نداری رنجه شو من حاضرم

اینهمه بگذار با شعر مجرد آمدم //چون سنایی هستم آخر گرنه همچون صابرم

وی در آخر عمر زهد و تقوی پیشه کرد و از ملازمت سلطان و ارباب دولت بازآمد.

(مجالس النفایس ص ۳۲۳، ۳۲۴).

رحلت

در تاریخ رحلت انوری نه قول مختلف ذکر کرده اندسال ۵۴۴، ۵۴۶،۵۴۷، ۵۶۰، ۵۷۵، ۵۸۰، ۵۸۵، ۵۸۷ و ۵۹۷ هَ. ق . شش روایت اول که پیش از ۵۸۲ است قطعاً درست نیست زیرا انوری درباره ٔ قران سبعه ٔ سیاره که در ۵۸۲ روی داده است حکمی کرده است که معروفست و در بسیاری از کتابها بدان اشاره کرده اند. برای تفصیل بیشتر و شرح احوال وی به مقدمه ٔ ج ۲ دیوان انوری چ مدرس رضوی مراجعه شود.

لغت نامه دهخدا

بازدیدها: ۹۹

زندگینامه محمد طبرستانی«امام فخرالدین»« فخر رازی» (۶۰۶-۵۴۴ه.ق)

محمد بن عمر بن حسین بن علی طبرستانی مولد وی به ری بود و در هرات مدفون گردید لقبش فخرالدین و منسوب به خاندان قریش است کنیتش ابوعبدالله و مشهور به امام رازی و امام فخرالدین و فخر رازی است.

وی از فحول حکما و علمای شافعی است و جامع علوم عقلی و نقلی بوده و در تاریخ و کلام و فقه و اصول و تفسیر و حکمت و علوم ادبیه و فنون ریاضیه وحید عصر خود بود. (ریحانه الادب ج ۳ ص ۱۹۲ )

تاریخ تولد او به سال (۵۴۴ ه ق) است و در سال( ۶۰۶ه. ق) درگذشته است کتابهای او در زمان خود وی مورد اقبال مردم واقع شد و بصورت کتاب درسی درآمد فارسی را نیکو می نوشت و تفسیر قرآنش بر این سخن دلیل است (از اعلام زرکلی ج ۳ ص ۹۵۸ ) شاه محمد قزوینی آرد:

امام را در هر علم تصنیفی معتبر و مشهور است و این شعر از اوست:

ای دل ز غبار جهل اگر پاک شوی

تو روح مجردی بر افلاک شوی

عرش است نشیمن تو شرمت ناید

کآیی و مقیم توده ای خاک شوی؟

(از مجالس النفائس چ حکمت ص ۳۲۲ )

در حوزهء درس امام رازی بیش از دوهزار تن دانشمند برای استفاده می نشستند حتی در موقع سواری نیز قریب ۳۰۰ تن از فقها و شاگردان برای استفاده در رکابش میرفتند و با این همه بسا بودی که در اثر ژرف بینی و تعمق در جرح و تعدیل اقوال حکمای یونان برخی شبهات در مطالب عقلی و دینی ابراز میداشت.

و افکار و اذهان مستمعان را به تشویش و اضطراب می انداخت و چه بسا که از حل آن خودداری میکرد امام با اسماعیلیان مخالف بود و از آنها بصراحت بد میگفت و از فدائیان آنها که در همه جا برای کشتن دشمنان خود آماده بودند بیم نداشت.

مطابق روایتی که در صحت آن تردید رواست، روزی یکی از شاگردان وی که از فدائیان اسماعیلی بود و امام نمیدانست به امام گفت: مطلبی محرمانه دارم، و برای بازگفتن آن به کتابخانهء خصوصی امام فخررازی رفت و در آنجا امام را زمین زد و کاردی تیز از میان کتاب خود بدرآورد و بر گلوی امام نهاد، و چون امام بر سر منبر گفته بود که ملاحده برهان قاطعی بر حقانیت خود ندارند فدائی به وی گفت: این برهان بُرندهء ماست، و سپس از قول حسن صباح به وی گفت که برهان دوم ما هم این کیسه زر سرخ نیشابوری است که هرساله از وکیل ما در ری موسوم به ابوالفضل نیاتی دریافت خواهی داشت، و اگر بار دیگر زبان درازی نمایی برهان نخستین (کارد) را خواهی یافت امام بنابر همان روایت برهان دوم یعنی هر سال یک کیسه زر را پذیرفت.و قول داد که مادام العمر نسبت به سیدنا (حسن صباح) حق شناس باشد.

در اواخر زندگی، امام فخر به خوارزم رفت و بجهت پاره ای اختلاف نظرها در مسائل دینی محکوم به اخراج از بلد گردید و از خوارزم به ماوراءالنهر و سپس به زادگاه خود تبعید گردید. و در آنجا دو دختر پزشک ثروتمندی را به عقد دو پسر خود درآورد و چون پزشک مزبور چندی بعد درگذشت ثروت وی در دست امام افتاد و به خوارزم سفر کرد.

و مورد عنایت خوارزمشاه واقع گردید در هرات توطن گزید و تا پایان عمر به وعظ و مطالعه و تصنیف اشتغال ورزید نمونه هایی دیگر از اشعار فارسی او در اینجا نقل میشود:

کُنْهِ خردم درخور اثبات تو نیست

وآرامش جان جز به مناجات تو نیست

من ذات تو را به واجبی کی دانم

دانندهء ذات تو بجز ذات تو نیست

و رباعی دیگر:

هر جا که ز مهرت اثری افتاده ست

سودازده ای بر گذری افتاده ست

در وصل تو کی توان رسیدن کآنجا

هر جا که نهی پای سری افتاده ست

درگذشت او روز شنبه عید فطر سال (۶۰۶ ه ق) بوده، و به نوشتهء بعضی نظر به احترامی که از طرف دولت وقت دربارهء وی می شده در دل فرقهء کرامیه حسدی به وجود آمده و  وی را مسموم کردند (از دانشمندان نامی اسلام تألیف محمود خیری ص ۲۶۸ ۲۷۵ ) آثار فخر رازی در علوم نقلی و عقلی -بسیار و اهم آنها از این قرار است:

 آثار فخر رازی در علوم نقلی و عقلی

۱- الاربعین فی اصول الدین، که شامل چهل مسأله از مسائل کلامی بوده و برای پسرش محمد – تألیف شده است

۲- اساس التقدیس، که برای سیف الدین ملک عادل در کلام نگاشته شده و در قاهره به چاپ رسیده است

۳- اسرارالتنزیل و انوارالتأویل، که امام میخواسته است آن را در چهار قسمت در اصول، فروع، اخلاق، مناجات و دعوات تألیف کند – امام پس از اتمام قسمت اول درگذشته است

۴- اسرارالنجوم، که به نقل حاجی خلیفه، ذهبی آن را به امام نسبت داده است

۵ -شرح کرده و اعتراض و انتقاد بسیار بر « قال اقول » الانارات فی شرح الاشارات، در این کتاب فخر رازی اشارات ابن سینا را بطرز بوعلی وارد آورده و خلاصه ای از همین شرح را خود بنام لباب الاشارات تدوین نموده است

۶- البیان و البرهان فی رد علی اهل الزیغ و الطغیان

۷- تحصیل الحق، که رساله ای است در کلام

۸- تعجیزالفلاسفه

۹- تفسیر کبیر، موسوم به مفاتیح الغیب، که بارها در مصر و استانبول چاپ شده و به قول ابن خلکان حاوی تمام مطالب غریبه میباشد، لیکن خود امام موفق به اتمام آن نشده است و شیخ نجم الدین احمدبن محمد قمولی تتمه ای بر آن نگاشته است، و عمر او نیز وفا نکرده و اتمام آن به دست قاضی القضاه احمدبن خلیل خویی انجام یافته است

۱۰ – تهذیب الدلائل و عیون المسائل

۱۱ – زبده العالم فی الکلام

۱۲ – السر المکتوم فی مخاطبه الشمس و القمر و النجوم حاجی خلیفه در صحت نسبت این تألیف تردید کرده و گوید: در کتابی دیدم که این اثر از ابوالحسن علی بن احمد مغربی است

۱۳ – شرح السقط الزند

۱۴ – شرح قانون ابن سینا

۱۵ – شرح مفصل زمخشری

۱۶ – شرح نهج البلاغه

۱۷ – الطریقه فی الخلاف و الجدل

۱۸ – عصمه الانبیاء

۱۹ – الفراسه، که ملخص کتاب ارسطو است و پاره ای مطالب مهم بدان افزوده شده است

۲۰ – فضایل الصحابه

۲۱ – القضاء و القدر

۲۲ – اللطائف الغیاثیه

۲۳ – اللوامع البینات فی شرح اسماء الله و صفاته، این کتاب در قاهره چاپ شده است

۲۴ – المباحث العمادیه فی مطالب المعادیه

۲۵ – المباحث المشرقیه، کتابی است بزرگ در علوم الهی و طبیعی، و تمامی آراء حکما و نتایج اقوال ایشان را با جوابهای آنها حاوی بوده و بعض مطالب آن به قول صاحب کشف الظنون مخالف شریعت بوده است

۲۶ – محصل افکار المتقدمین و المتأخرین من الحکماء و المتکلمین، این کتاب در قاهره بهمراه تلخیص المحصل خواجه نصیر طوسی چاپ شده است

۲۷ – المسائل الخمسون، در اصول کلام

۲۸ – المطالب العالیه فی الکلام

۲۹ – المعالم فی اصول الفقه

۳۰ – الملخص، در منطق و حکمت

۳۱ – مناقب الامام الشافعی

۳۲ – نهایه الایجاز، در علم بیان، که در قاهره چاپ شده است

۳۳ – نهایه العقول فی الکلام فی درایه اصول، که رساله ای است در اصول دین (از ریحانه الادب ج ۳ (۱۹۴- صص ۱۹۳٫

لغت نامه دهخدا

بازدیدها: ۷۷

زندگینامه ابوریحان بیرونی(متوفی۴۴۲ ه ق)

بیرونی ، ابوریحان ، محمدبن احمد ، دانشمند برجسته ایرانی در نیمه دوم قرن چهارم و اوایل قرن پنجم . او نویسنده ای جامع الاطراف و صاحب آثار پرشماری در ریاضیات ، نجوم ، داروشناسی ، کانیشناسی ، جغرافیا و هندشناسی بوده است .

مقاله حاضر دارای این بخشهاست :

ـ زندگی

ـ مذهب

ـ ریاضیات و نجوم

ـ داروشناسی

ـ کانیشناسی

ـ جغرافیا

ـ آرا و آثار فلسفی

برای دین شناسی و هندشناسی بیرونی رجوع کنید به تحقیق ماللهند * ؛ آثارالباقیه *

۱) زندگی .

بیرونی ( به سال ۳۶۲ ) در «بیرونِ» ( در اصطلاح کنونی ، «حومه » ) شهر کاث * ، پایتخت خوارزمشاهیان اَفریغی ( رجوع کنید بهآلِعراق * )، به دنیا آمد (نسبت «بیرونیِ» او بدین سبب بود) و بیست وپنج سالِ نخست عمر خود را در خوارزم گذراند. در این دوره از زندگی ، علوم مختلف ، فقه ، کلام ، صرف و نحو، جغرافیا، ریاضیات ، ستاره شناسی ، پزشکی و جز اینها را آموخت . در بخش آخر زندگی بیرونی ، بیشتر شهرت او به عنوان منجّم دربار غزنویان بود. بعید نیست که بیرونی شخصاً گرایشهای عاطفی به آل افریغ و شاید نیز بستگی خانوادگی با ایشان می داشته است ، خاندانی که در ۳۸۵ به دست آل مأمون (مأمونیان * )، سلسله رقیبی متوطن در گُرگانْج ، برانداخته شد. به هر تقدیر وی زادگاه خود را به قصد بخارا، پایتخت سامانیان ، ترک گفت و در آنجا حمایت معنوی امیرسامانی ، منصور دوم پسرِ نوح دوم (۳۸۷ـ ۳۸۹)، را کسب کرد.

بیرونی قبلاً با ابن سینا در آنجا مکاتبه داشت ؛ متن این تبادل نظر مهم وجود دارد ( ابوریحان بیرونی و ابن سینا : الاسئله والاجوبه ، ۱۳۵۲ ش ). سپس وی ، ظاهراً در ۳۸۸، به دربار امیرِ زیاری طبرستان و گرگان ، شمس المعالی قابوس بن وُشمگیر * ، رفت و در آنجا نخستین اثر مهم خود، الا´ثارالباقیه عن القرون الخالیه (درباره گاهشماری تاریخی و علمی ) را در حدود ۳۹۰ نوشت ، هر چند بعدها اصلاحاتی در آن کرد. بیرونی سرانجام آشکارا واقعیت زوال قطعی آل افریغ را پذیرفت و با آل مأمون ، که دربارشان در گرگانج رو به رونق بود، آشتی کرد. به نوشته ابوالفضل بیهقیِ * تاریخنگار (که از تألیف بیرونی درباره تاریخ زادگاه خود، کتاب المُسامَره فی أخبار خوارزم ، برای تألیف خودش ، تاریخِ آلِسَبکْتِگین ، استفاده کرده است )، بیرونی هفت سال به عنوان ندیم و رایزن و گاهی برای اجرای مأموریتهای سیاسیِ حسّاس ، در خدمت خوارزمشاهْ ابوالعباس مأمون بن مأمون (۳۹۹ ( ؟ ) ـ ۴۰۷) بود.

نظامی عروضی سمرقندی در چهارمقاله (ص ۱۱۸ـ ۱۱۹؛ براون ، ج ۲، بخش ۱، ص ۱۳۸) حکایت معروفی دارد: سلطان محمود غزنوی به شکوه محفل دربار مأمون بن مأمون غبطه خورده برای مأمون اتمام حجتی فرستاد که بیدرنگ همه دانشمندان برجسته آنجا را به غزنه بفرستد تا محمود دربار خود را به حضور آنان بیاراید؛ دو فیلسوف ، ابن سینا و ابوسهل عیسی مسیحی ، به سوی غرب گریختند.ابن سینا به اصفهان رفت و تا پایان عمر در خدمت علاءالدوله محمد کاکویه بود، اما بیرونی ، ابونصر عراقِ ریاضیدان و ابوالخیر خمّار پزشک به غزنه رفتند و به خدمت محمود درآمدند. ( البته به روایت درست تر، به دستور محمود، ابونصر عراق در خوارزم به دار آویخته و بیرونی به غزنه برده شد (سبکی ، ج ۷، ص ۲۹۱؛ ابوریحان بیرونی ، ۱۹۲۳، مقدمه زاخاو، ص x I xx ) ) . بیرونی باقی عمر را، که باید بیش از سه دهه بوده باشد، در خدمت محمود، مسعود، و مودود غزنوی و جانشینان آنان گذرانید، و در تاریخ نامعلومی پس از ۴۴۲ درگذشت .

بدبختانه جزئیات و ترتیب زمانی وقایع زندگی بیرونی در دوره غزنویان هیچ روشن نیست . ظاهراً وی به طور کلی به عنوان منجّم در غزنه مشهور بود، و داستان دیگری در چهار مقاله (ص ۹۱ـ۹۳؛ براون ، ج ۲، بخش ۱، ص ۱۴۱ـ۱۴۲) که باورکردنی نمی نماید، حاکی است که پیش بینیهای اخترشناختیِ دقیق او سبب مشکلاتی برای او با سلطانِ زودخشم گردید. محتمل می نماید که بیرونی لااقل بخشی از دوازده سال و اندی ملازمتِ خود در دربار محمود را به کسب اطلاعات درباره هند، آموختن سانسکریت و زبانهای هندی و حکمت و دانشهای هندوان رایج در آن نواحی از شمال غربی هند که تحت استیلای محمود بود، گذرانیده و شاید همراه محمود در یورشهای غارتگرانه او به داخله سرزمین هند، رفته باشد. مع ذلک ، همچنانکه زاخاو متذکر شده است (ابوریحان بیرونی ، ۱۹۶۴، پیشگفتار، ص I x ، I x به بعد)، هیچ چیز نشان نمی دهد که بیرونی در زمان محمود از حمایت یا توجه رسمی برخوردار بوده باشد. به هرحال ، بیرونی از اطلاعاتی که در این سالها گرد آورده بود در کتاب مهم خود درباره هند ( تحقیق ماللهند )، که تألیف آن در ۴۲۱ درست پس از مرگ محمود اتمام یافته ، استفاده کرده است .

اندک زمانی پیش از آن ، بیرونی کتاب موجز خود درباره ریاضیات و نجوم ( کتاب التفهیم لاوائل صناعه التنجیم ) را تألیف کرده بوده است . در اوایل سلطنت مسعود، بیرونی القانون المسعودی فی الهیئه والنجوم را در ۴۲۱ به پایان رسانید. جانشینان محمود می بایست بیرونی را به ادامه کار علمی تشویق و لوازم این کار را برای او فراهم کرده باشند، زیرا ما از دوره سلطنت مودودبن مسعود (۴۳۲ـ۴۴۰) کتاب الجماهر فی معرفه الجواهر ، تألیف بیرونی در کانیشناسی ، را در دست داریم ، و در اواخر عمر، که به گفته خودش بیش از هشتادسال داشته ، کتاب الصیدنه فی الطب را در داروشناسی و مفردات پزشکی نگاشته است (ازینرو، تاریخ درگذشت او باید پس از ۴۴۲ بوده باشد).

آشکار است که بیرونی نویسنده پرکاری بود. وی عربی را که زبان علمی جهان اسلام بود، برای نگارش بیشتر آثار خود بر فارسی ترجیح داد. در زمان او، واژگان فنّی و علمی فارسی در آغازِ شکل گیری بود. در مقدمه کتاب الصیدنه ، بیرونی به استعمال فارسی برای نگارش آثار علمی سخت تاخته است ؛ همین پرخاش دلالت می کند بر این که در روزگار بیرونی زبان فارسی برای مقاصد علمی فی الواقع استعمال می شد. یکی از تألیفات عمده او، کتاب التفهیم مذکور، هم به عربی و هم به فارسی وجود دارد، و روشن نیست کدامیک مقدم بوده است . مع ذلک ، در آن دوره ترجمه از عربی به فارسی رایجتر بود تا بالعکس . ژ.لازار (ص ۵۸ـ۶۲) متن فارسی را ترجمه ای از اصل عربی می داند، که روشن نیست خودِ بیرونی آن را انجام داده است یا دیگری .

در کتابنگاری آثار رازی ، رساله فی فهرست محمدبن زکریاء الرازی ( ترجمه فارسی : فهرست کتابهای رازی و نامهای کتابهای بیرونی ) ، که بیرونی در ۴۲۷ تألیف کرد، فهرستی هم از آثار خود تا آن تاریخ را گنجانید، شامل ۱۰۳ اثر اتمام یافته و ۱۰ اثر ناتمام ( الا´ثارالباقیه و القانون المسعودی جزو آثار ناتمام آمده است ). طبق احصاء بوالو (ش ۲، ص ۱۶۱ـ۲۵۶،ش ۳،ص ۳۹۱ـ ۳۹۶) به دنبال کوشش پیشترِ ویدمان ، سوتر ، رشر (ص ۵۵ـ۹۶) کل آثار بیرونی ، از تألیفات پردامنه گرفته تا رساله هایی کوتاه درباره موضوعهایی خاص ، بالغ بر ۱۸۰ می شود.



منابع :

(۱) برای مراحل اولیه زندگی و شغل ابوریحان بیرونی جوع کنید بهه.

(۲) C.E. Bosworth, “The Khwarazmian historical background to Birârunis life”, in The Commemoration volume of Biruni International Congress in Tehran, B: English and French papers , Tehran 1355 s §, ۱۱-۲۷٫

منابع اولیه عمده شرح احوال ابوریحان بیرونی عبارت اند از:

(۳) ابن ابی اصیبعه ، عیون الانباءفی طبقات الاطباء ، چاپ آوگوست مولر، ج ۲، کونیگسبرگ ۱۸۸۴، ص ۲۰ـ۲۱؛
(۴) علی بن زید بیهقی ، تتمه صوان الحکمه ، چاپ م . شفیع ، لاهور ۱۹۳۵، ص ۶۲ـ۶۴؛
(۵) یاقوت حموی ، معجم الادباء ، ج ۶، چاپ دیوید سمیوئل مارگلیوث ، قاهره ۱۹۳۰، ص ۳۰۸ـ۳۱۴٫

مجموع نوشته های ثانوی درباره ابوریحان بیرونی بسیار وسیع است . آثار معتبر در این مجموعه مشتمل براینهاست :

(۶) ( پرویز اذکائی ، ابوریحان بیرونی : افکار و آراء، تهران ۱۳۷۴ ش ) ؛

(۷) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, I, 626-627, Supplementband, 1937- 1942, I, 870-875;
(۸) Dictionary of scientific biography , ed. Charles Coulston Gillispie, New York 1981, s.v. ” Al – Biruni Abu Rayhan” (by E. S. Kennedy);
(۹) I A , s.v. “Birun i (by Zeki Velidi Togan-Fatin Gخkmen);
(۱۰) G. Sarton, Introduction to the history of science, Baltimore 1927, I, 707- 709;
(۱۱) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1957-, ê , index, V, 375-383;
(۱۲) H. Suter, Die Mathematiker und Astronomen der Araber und ihre Werke , Leipzig 1900, 98-100;

مقاله «البیرونی » تألیف بوالو در ۲ EI ، حاوی کتابشناسی مشروح این آثار ثانویه است . متمم آن ، بخشهای مخصوص درباره ابوریحان بیرونی در Index Islamicus تألیف پیرسون و تکمله های آن است که هرپنج سال یک بار منتشر می شود. آثار متأخری که از لحاظ کتابشناسی ابوریحان بیرونی جالب است مشتمل بر اینهاست :

(۱۳) ا. س . خان ، کتابشناسی ابوریحان بیرونی ، ترجمه ع . حبیبی ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛
(۱۴) ( ابوالقاسم قربانی ، تحقیقی در آثار ریاضی ابوریحان بیرونی : تحریری نوین ا