زندگینامه فضه نوبیه

بازدیدها: ۱۳۸

فـضـه نـوبـیـه , در یـکـى از جـنـگ ها به اسارت ارتش اسلام درآمدو پیغمبر اسلام (ص )وى را به خدمتگزارى فاطمه (س ) مامورکرد.
وى در جایگاه رفیعى از ایمان و تقوا قرار داشت و در نطق و خطابه , زبردست بود.زهد و پرهیزگارى او, داستان کم نظیرى دارد.عـشق و ارادت او به خاندان پیغمبر(ص )و بخصوص حضرت فاطمه (س ), ماجرایى است که کمتر مى توان آن را توصیف کرد.

او در مـدت بیست سال از زندگى خود, حتى گفتگو و مکالمات عرفى خود را با آیات قرآن کریم به دیگران مى فهماند.
عبداللّه مبارک مى گوید:در سفرحج از کاروان عقب افتادم .
دربیابان به زنى برخوردم , پرسیدم :کیستى ؟.
گفت :وقل سلام فسوف یعلمون ,بگو سلام , که به زودى مى دانید.
بر او سلام کردم و گفتم :در این جا چه کار مى کنى ؟.
گفت :من یهد اللّه فماله من مضل ,هر که را خدا هدایت کند, گمراه کننده اى برایش نیست .
گفتم :جنى یا انسان ؟.
گفت :یا بنى آدم خذوا زینتکم , اى فرزندان آدم , زینت هاى خود را برگیرید.
گفتم :از کجا مى آیى ؟.
گفت :ینادون من مکان بعید ,از جایگاهى دور فرا خوانده مى شوند.
گفتم :کجا مى روى ؟.
گفت :وللّه على الناس حجالبیت , بر مردم است که براى خدا حج را به جاى آورند.
گفتم :غذا مى خواهى ؟.
گفت :و ما جعلنا هم جسدا لا یاکلون الطعام ,آنها را مرده قرار ندادیم که خوراک نخواهند.
به او غذا دادم و گفتم :عجله کن !.
گفت :لا یکلف اللّه نفساالا وسعها, خداوند هر کسى را به اندازه قدرتش تکلیف مى کند.
گفتم :پشت سر من سوار شو!.
گـفـت :لو کان فیهما آله الا اللّه لفسدتا, اگر در آسمان ها و زمین , جز خداى یکتا, خدایانى بودند, دستخوش فساد مى شدند.
پیاده شدم و او را سوار کردم .
گفت : سبحان الذى سخر لنا هذا, پاک و منزه است خدایى که این را براى من مسخر ساخت .
همین که به قافله رسیدیم , گفتم : در قافله کسى دارى ؟.
گفت : یا داود انا جعل ناک خلیفه فى الارض , و ما محمد الا رسول , یا یحیى خذ الکتاب , یا موسى انى انا اللّه .
اى داود, تـو را در روى زمین خلیفه قرار دادم , محمد جز فرستاده خدا نیست , اى یحیى کتاب را بگیر, اى موسى , من خداوند هستم
فهمیدم در قافله چهار کس دارد.
نام هاى داود, محمد, یحیى , و موسى را صدا زدم , دیدم چهار جوان به طرف ما آمدند.
گفتم : اینها چه نسبتى با تو دارند؟.
گفت : المال والبنون زینه الحیهوه الدنیا, مال و فرزندان زینت زندگى دنیا هستند.
همین که جوان ها به ما رسیدند, گفت : یا ابت استاجره ان خیر من استاجرت القوى الامین .
پدر او را اجیر کن , بهترین کسى که اجیر مى کنى , مرد نیرومند و امین است .
جـوانـان هدایایى به من دادند, وى نیز گفت : واللّه یضاعف لمن یشاء, خداوند براى هر که بخواهد زیاد مى کند.
هدایاى بیشترى به من دادند.
از آنها پرسیدم : این زن کیست ؟.
گفتند: او فضه , کنیز حضرت زهراى است .
بیست سال است که جز به قرآن تکلم نمى کند.
فـضـه همچنین در نهضت امام حسین (ع ) شرکت داشت و همراه حضرت زینب (س ) بود و در تمام حوادث , خدمتگزارى راستین و باهمت براى بازماندگان شهداى کربلا به شمار مى آمد.

زنان نمونه//علی شیرازی

زندگینامه امامه دختر ابى العاص همسر امیر المومنین علی (ع)(خـواهـر زاده حضرت زهرا علیها سلام )

بازدیدها: ۱۷۱۰

امـامـه ، دخـتـر ابـوالعـاص بـن ربـیـع اسـت و مـادرش زیـنـب ، دخـتـر رسـول خـدا (ص). ابـوالعـاص قـبـل از بـعـثـت بـا زیـنـب ازدواج کـرد و حـاصـل آن ، دو فرزند بود، یکى به نام على (ع) که در کودکى از دنیا رفت ، دیگرى به نام امامه .(۳۳۶)

پیامبر به امامه علاقه خاصى داشت خیلى از اوقات او را بر دوش خود مى گذارد و به مسجد مى بـرد و در هـنگام نماز همچنان امامه بر دوش آن حضرت بود و موقع رکوع و سجود او را به زمین مى گذارد و موقعى که بر مى خواست دوباره او را به دوش ‍ مى گرفت .(۳۳۷)

عایشه گوید:(هـدیـه اى بـه رسـول خـدا(ص) داده شـد که در بین آن گردنبندى از عقیق یمانى بود. حضرت فرمود: آن را به عزیزترین فرد خانواده ام خواهم داد. پس امامه را فراخواند و گردنبند را به گردن او آویخت .)(۳۳۸)

وقـتـى فـاطـمه زهرا سلام الله علیها در آستانه شهادت قرار گرفت به امام على علیه السلام وصـیـّت کـرد کـه بـا امـامـه ازدواج کـن ، چـون او خـواهـر زاده مـن اسـت و بـا فـرزنـدانـم مثل من رفتار مى کند. آن حضرت نیز در پى وصیّت آن بانو با امامه ازدواج کرد.

حـضرت على (ع) پس از ضربت خوردن ، به امامه وصیّت کرد که مى ترسم معاویه بعد از من تـورا خـواسـتـگـارى کـند و دوست ندارم به همسرى او درآیى ؛ چنانچه به همسر نیاز داشتى با مغیره بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب ازدواج کن .

پـس ازشـهـادت آن حـضـرت و تـمـام شـدن عـدّه ، مـعـاویـه بـه مـروان مـاءمـوریـت داد کـه از امـامه خـواسـتـگـارى کـنـد و مهریه او را صدهزار دینار قرار دهد. ولى امامه پیشنهاد او را ردّ کرد و با مغیره ازدواج کرد.(۳۳۹)

در بـحـارالانـوار از (قـوت القـلوب) روایـت شـده اسـت کـه مـغـیـره بـن نـوفـل و ابـوالهـیـاج بـن ابى سفیان بن حارث پس از شهادت امام على (ع) از امامه خواستگارى کـردنـد، ولى امـامـه بـه آنـان جـواب ردّ داد و از امـام عـلى (ع) نـقـل کـرد کـه جـایـز نـیـسـت همسران پیامبر و وصى پیامبر بعد از پیامبر یا وصىّ، با دیگرى ازدواج کنند.(۳۴۰) 

گفته اند: هنگام وفات امامه ، درد سختى بر او عارض شد، بطورى که زبانش بند آمد، امام حسن و امـام حـسـین علیهما السلام بر بالین او حاضر شدند و چون نمى توانست صحبت کند از او سؤ ال مى کردند که آیا فلان بنده و خانواده اش را آزاد کردى ؟ و او با اشاره سر جواب مى داد. به همین صورت وصایاى او را دریافتند و صحت آن را امضاء کردند.(۳۴۱)

گـفته اند: از او فرزندى متولد نشد(۳۴۲) و بنا به قولى او مادر محمد بن على اوسط است که در کربلا در رکاب برادرش ‍ امام حسین علیه السلام به شهادت رسید.(۳۴۳)



۳۳۶ـ اعیان الشیعه ، ج ۳، ص ۴۷۳٫

۳۳۷ـ طبقات ، ابن سعد، ج ۸، ص ۳۹٫

۳۳۸ـ درالمنثور فى طبقات ربات الخدور، زینب بنت فراز العاملى ، ص ۶۵٫

۳۳۹ـ الاصابه ، ج ۴، ص ۲۳۷٫

۳۴۰ـ بحارالانوار، ج ۴۲، ص ۹۲٫

۳۴۱ـ تنقیح المقال ، ج ۳، فصل النسا، ص ۶۹٫

۳۴۲ـ همان مدرک .

۳۴۳ـ همان مدرک ، ج ۲، ص ۸۳، باب محمد از ابواب میم .

بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری

زندگینامه اسماء بنت عُمَیس همسر حضرت امیر المومنین علی (ع)

بازدیدها: ۳۴۷۵

اسـمـاء دخـتـر عـُمـَیـس از زنـان مـؤ مـن و گرانقدرى است که نام او به نیکى در تاریخ اسلام مى درخـشـد. او از اولیـن ایـمـان آورنـدگـان بـه پـیـامـبـر (ص) بـود و در هـمـان اوایل بعثت ، قبل از اینکه رسول خدا (ص) به خانه ارقم برود و آنجا را پایگاه خود قرار دهد، به حضرتش ایمان آورد.(۳۱۵)

اسماء خواهر میمونه (امّ المؤ منین) بود. او جزو زنان صحابى بود که پیامبر آنان را (خواهران مـؤ مـن) نـامـیـد و تـعـداد آنـهـا را نـه یـاده نـفـر شـمـرده انـد.(۳۱۶) نـه نـفـر یـا بـه قـول دیـگر هشت نفر از آنان از یک مادر به نام هند بودند که از جمله آنها مى توان میمونه همسر پیامبر، ام الفضل همسر عباس ، سلمى بنت عُمَیس همسر حمزه و اسماء همسر جعفر را نام برد و به همین جهت پیامبر در مورد هند (مادر این بانوان) فرمود: او از حیث دامادهایش گرامى ترین مردم است (یعنى گرامى ترین دامادها را دارد).(۳۱۷)

امام باقر علیه السلام فرمود:خـداونـد خـواهـران بـهـشتى را رحمت کند، سپس آنها را چنین برشمرد: اسماء بنت عمیس همسر جعفر، سـلمـى بـنـت عـمـیـس هـمـسـر حـمـزه ، پـنـج زن از بنى هلال به نامهاى : میمونه دختر حارث همسر رسول خدا (ص)، امّ الفضل همسر عباس ، غمیصا مادر خالد بن ولید، عزت همسر حجاج بن غلاظ و حمیده که فرزند نداشت .(۳۱۸)

ایـن بانو همراه شوهرش ، جعفر ابن ابى طالب و تعدادى از مسلمانان ، به حبشه مهاجرت کرد و در سـال هـفـتم هجرى ، هنگام فتح خیبر، از حبشه برگشت . پس از بازگشت از حبشه ، روزى عمر به او گفت :

اى حبشیّه ، مادرت هجر بر شما سبقت گرفتیم (وافتخار هجرت نصیب ما شد و شما محروم شدید). او درجـواب عـمـر گـفـت : بـه خـدا قـسـم ! راسـت گـفـتـى . شـمـا بـا رسـول خـدا (ص) بودید و آنحضرت گرسنگانتان را سیر مى کرد و جاهلانتان را احکام شریعت مى آموخت ، در حالى که ما تبعید شدگانى دور از وطن بودیم . به خدا قسم ! خدمت پیامبر مشرف خـواهـم شـد و کـلام تـو را بـه او خـواهـم گـفـت .

پـس بـه خـدمـت رسـول خـدا رسید و شماتت و فخرفروشى عمر را یاد آور شد. پیامبر جواب داد: آن کس که چنین گـفـت ، دروغ گفته است . شما دو هجرت کردید، هجرتى به سوى نجاشى و هجرتى به سوى من ، در حالى که دیگران یک هجرت کردند.(۳۱۹)یـک سـال پـس از بـازگـشـت از حبشه ، جنگ موته رخ داد، جعفر بن ابى طالب ، شوهر اسما به عنوان فرمانده سپاه به جبهه رفت و شهید شد.

اسماء گوید:در صـبـح روز شـهـادت جـعفر، من چهل پوست دباغى کردم ، علاوه بر آن ، آرد خمیر نموده و بچه هـایـم را شستشو داده و نظیف کرده بودم که رسول خدا (ص) به خانه ما آمد و فرزندان جعفر را خـواسـت . فـرزنـدان را خـدمت ایشان بردم . دیدم آنها را به سینه خود چسباند و بویید و اشک از دیدگانش جارى شد. عرض کردم : اى رسول خدا (ص) دست یتیمى بر سر آنها مى کشید، مگر از جعفر خبرى به شما رسیده است .

پیامبر که از عقل و فهم من متعجب شده بود، فرمود: آرى ، امروز شـهـیـد شـد. من گریان شدم . پیامبر فرمود: اى اسما! گریه مکن و بدان که خداوند به من خبر داده که جعفر را دو بال از یاقوت قرمز است تادر بهشت به هر جا که بخواهد پرواز کند. عرض کردم : اى رسول خدا! کاش مردم را جمع مى کردى و فضیلت جعفر را در جمع آنها ذکر مى نمودى تا هیچ گاه فراموش نشود.پـیـامـبـر که از فهم من تعجب کرده بود، در مسجد حاضر شد و در جمع مسلمانان فضیلت جعفر را بیان کرد.(۳۲۰)

صاحب اعیان الشیعه بعد از نقل این روایت مى نویسد:ایـن روایت نشان دهنده حُسن اداره منزل و بچه دارى و زحمت وکوششى است که زنان عرب در خانه متحمّل مى شده اند. او زنى بوده که شوهرش به مسافرت رفته و سه فرزند داشته است ، با این وجود در صبحگاهى چهل پوست را دباغى کرد.علاوه بر آن ، آرد خمیر کرده و اطفالش را شستشو داده و نظیف کرده است .(۳۲۱)

الف ـ ازدواج با ابوبکر:

بعد از شهادت جعفر، این بانو به امر رسول خدا با ابوبکر ازدواج کرد(۳۲۲) و از او فـرزنـدى آورد بـنـام مـحـمـد بـن ابـى بـکـر کـه از شـیعیان خاص و حوّاریون حضرت على (ع) بود.(۳۲۳)

ابوبکر پس از ازدواج بااسما، براى شرکت در جنگى از مدینه خارج شد. اسما در خواب دید که ابوبکر با حناخضاب کرده و لباس سفیدى پوشیده است . پیش عایشه آمد و خواب خود را براى او تـعریف کرد. عایشه گریان شد و گفت : اگر خوابت راست باشد، ابوبکر کشته شده است و خضاب علامت خون و لباس سفید نشان از کفن اوست . اسما خدمت پیامبر رسید. حضرت علت گریه عایشه را پرسید و اسما خواب خود را بازگفت پیامبر فرمود:

آن طـور نـیست که عایشه تعبیر کرده است ، بلکه ابوبکر صحیح و سالم بر مى گردد و اسما از او حامله مى شود و پسرى به دنیا مى آورد که او را محمّد مى خوانند و خداوند آن پسر را خشم و قهر بر کفار و منافقان قرار مى دهد.(۳۲۴)

هـمـچـنان که رسول خدا فرموده بود، محمد بن ابى بکر به جهت نجابت و تربیت مادر و تربیت امـام على (ع)(۳۲۵) به مقام و مرتبه اى رسید که از خواصّ و حوّاریون حضرت على (ع) گردید.امـام صـادق (ع) فرمود: محمدبن ابى بکر نجابت و ایمان را از مادرش ، اسما بنت عمیس به ارث برده بود که رحمت خدا بر او باد.(۳۲۶)

ب ـ افشاگر توطئه :

در دوران ابـوبـکـر، بـا ایـنـکـه اسـمـا هـمـسـر ابـوبـکـر بـود، ولى بـه دلیـل ایـمـان و علاقه به اهل بیت ، رابطه اش را با آنان قطع نکرد و همدم و مونس حضرت زهرا سلام الله علیها بود و توطئه هاى سرّى حکومت علیه امام را به اطلاع ایشان مى رساند.

حـاکـمان وقت که مخالفت امام على (ع) برایشان گران تمام مى شد، تصمیم به ترور حضرت گرفتند و خالد بن ولید نامزد شد تا در مسجد به هنگام اقامه نماز جماعت ، امام على (ع) را به قتل برساند. این بانو که از توطئه آنها مطّلع گردید، کنیز خود را خدمت امام فرستاد و دستور داد که آیه شریفه زیر را در محضر امام بخواند:(اِنَّ الْمَلاََ یَاءْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ اِنّى لَکَ مِنَ النّاصِحینَ)(۳۲۷)

اشـراف و مـهـتـران شـهـر در کـار تـو شـورا مـى کـنـنـد کـه تـو را بـه قتل برسانند، پس از شهر بیرون رو که من از خیر خواهان تو هستم .حضرت على علیه السلام به او چنین پیام فرستاد:(فَمَنْ یَقْتُلُ النّاکِثینَ وَ الْقاسِطینَ وَ الْمارِقینَ وَ اِنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنى وَ بَیْنَهُمْ وَ اللّهُ بالِغُ اَمْرِهِ)(۳۲۸)

این سخن پیامى بود براى اسماء که ناراحت مباش ، آنها موفق نخواهند شد چون پیامبر (ص)به من خبر داده که درآینده پیمان شکنان ، ستمگران و منحرفان به دست من به هلاکت خواهند رسید و اگر قرار باشد آنها در این توطئه موفق شوند و مرا بکشند، پس چه کسى آنها را خواهد کشت .

ج ـ خدمتگزار و غمخوار زهرا (س) :

ایـن بـانـو از دوسـتـداران و ارادتـمـنـدان فـاطـمـه زهـرا بـود. نقل شده است که در شب زفاف حضرت زهرا سلام الله علیها پیامبر دستور داد که زنان مجلس را خـلوت کـنـنـد. هـمـه زنـان از مـنـزل خارج شدند. حضرت متوجه حضور یک نفر شد. از او پرسید: کیستى ؟ اسما خود را معرفى کرد و در توجیه ماندن خود عرض کرد:

در هنگام وفات خدیجه بر بالین او بودم . نگران فاطمه بود که در شب زفاف مادر ندارد تا غـمـخـوار او بـاشـد و نـیـازهـایـش را بـرآورده سازد و محرم و ماءمن او باشد و بدین جهت غمگین و مـحزون بود. من به او قول دادم که اگر به هنگام عروسى حضرت زهرا زنده بودم ، شب زفاف ، این وظیفه را به عهده بگیرم . او خوشحال شد و برایم دعا کرد و از خدا خواست که مرا از شر شیطان حفظ کند. اکنون براى انجام آن وعده حاضر شده ام .رسول خدا به اسما اجازه ماندن داد و برایش دعا کرد.(۳۲۹)

در مـورد ایـن روایت چنین اشکال کرده اند: اسما هنگام وفات خدیجه و عروسى زهرا (س) در حبشه بـوده اسـت ، بـه هـمـین جهت بعضى گفته اند، بانویى که شب زفاف حاضر بوده ، سلمى بنت عـمـیـس ، هـمـسر حمزه وخواهر اسما، بوده است و چون اسما مشهورتر بوده ، راویان اشتباه کرده و اسم او را ثبت کرده اند.(۳۳۰)

به هر حال ، در ارادت و علاقه او به حضرت زهرا(س) ، هیچ شکى نیست . او تنها زنى بود کـه پـس از وفات رسول خدا (ص) همدم و مونس زهراى اطهر بود. حضرت زهرا (س) در روزهاى آخـر عـمـر نـزد او شـکـوه کـرده و از ایـنـکـه پـس از مـرگ بـدنـش را بـر روى دوشـهـا حـمـل مـى کـنـند و حجم بدنش آشکار مى شود، اظهار ناراحتى نمود.

اسما به ایشان مژده داد که در حـبـشـه تـابوتهایى دیده است که بدن میت را در آنها قرار مى دهند تا پوشیده باشد و اگر آن حـضـرت اجـازه دهـد، نـمـونـه اى از آن بـرایش بسازد. بعد به امر فاطمه زهرا (س) یک نمونه تـهـیـه کـرد کـه مـورد پـسـنـد حـضـرت زهـرا (س) واقـع شـد و ایـشـان را خـوشـحال کرد، بطورى که براى اولین بار پس از وفات پدر، تبسم بر لبانش نقش بست و فرمود: مـانـنـد ایـن را بـرایـم بـسـاز تـا مـرا بـپـوشـانـد، خـداونـد تـو را از آتـش جـهـنـم پـوشـیـده بدارد.(۳۳۱)

در شـب دفـن حـضـرت زهـرا، تـنـهـا دوسـتـداران خـالص اهـل بـیـت حـضـور داشـتـنـد و از زنـان تـنـهـا فـضـه و اسـمـا حـاضـر بـودنـد.او در غسل دادن حضرت زهرا (س) ، یاور و کمک کار امام على (ع) بود.(۳۳۲)

حضرت زهرا (س) به اسما وصیت کرد:وقتى ازدنیارفتم باحضرت على (ع)مراغسل ده و به کسى اجازه وارد شدن بر جنازه مرا مده .طـبـق دسـتـور ایشان ، اسما از ورود همسران رسول خدا و دیگر زنان بر جنازه حضرت زهرا (س) ممانعت مى کرد.

عایشه به پدرش شکایت برد وگفت :ایـن خـُثـعـمـیـه بین ما و دختر رسول خدا حایل شده است و تابوتى همچون هودج عروس براى او فراهم کرده است .

ابـوبـکـر او را تـوبـیـخ کـرد که چرا مانع زنان رسول خدا مى شوى و این شبه هودج چیست که براى جنازه تهیه کرده اى ؟ اسما جواب داد:

آن بانو خود به من وصیت کرده که مانع وارد شدن دیگران شوم و مشابه این تابوت را برایش در زمان حیات ساختم و پسندیده و دستور داد بعد از مرگ برایش بسازم .(۳۳۳)

پس از مرگ ابوبکر، اسما به عقد ازدواج امام على (ع) درآمد و محمد بن ابى بکر، فرزند اسما کـه در آن زمان طفل خردسالى بود، در خانه امام على (ع) و تحت تربیت مادرى چون اسما رشد و نمو کرد. او عشق اهل بیت را با شیر خود به او خورانید.

اسـما از حضرت على (ع) صاحب یک یا دو پسر به نام عون و یحیى شد که عون در کربلا به شهادت رسید.(۳۳۴)

وقـتـى خـبـر شـهـادت فرزند رشیدش ، محمد بن ابى بکر در مصر به او رسید، به مسجد پناه بـرد و صـبـر و تـحـمـل را پـیـشه کرد و غم و اندوه فرو خورد، بطورى که خون از پستانهایش بـیـرون زد.(۳۳۵) او شـهـادت فـرزنـدش را در راه خدمت به امام على (ع) پذیرفت و از جزع و فزع و بى تابى خوددارى نمود. رحمه الله علیها.



۳۱۵ـ اعیان الشیعه ، ج ۳، ص ۳۰۶٫

۳۱۶ـ آنها از جانب پدر، مادر و یا پدر مادر خواهر بودند.

۳۱۷ـ اعیان الشیعه ، ج ۳، ص ۳۰۶٫

۳۱۸ـ خصال ، شیخ صدوق ، باب هفتگانه ، حدیث ۴۳٫

۳۱۹ـ طبقات ابن سعد، ج ۸، ص ۲۸۱٫

۳۲۰ـ طـبـقـات ، ابن سعد، ج ۸، ص ۲۸۲ و بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۵۵ و اعیان الشیعه ، ج ۳، ص ۳۰۶ (تلفیقى از دو حدیث است) .

۳۲۱ـ اعیان الشیعه ، ج ۳، ص ۳۰۶٫

۳۲۲ـ الاصابه ، ج ۴، ص ۲۳۱٫

۳۲۳ـ تنقیح المقال ، ج ۲، باب محمد از ابواب میم ،ص ۵۷٫

۳۲۴ـ تـنـقـیح المقال ، ج ۲، ص ۵۸ باب محمد از ابواب میم و شرح ابن ابى الحدید، ج ۶، ص ۸۹٫

۳۲۵ـ مـحـمّد در سنین کودکى بود که مادرش با امام على (ع) ازدواج کرد و او را به خانه آن حضرت آورد و او در دامن امام تربیت شد.

۳۲۶ـ تنقیح المقال ، ج ۲، ص ۵۷٫

۳۲۷ـ قـصـص ، آیـه ۲۰٫ ایـن آیـه شـریـفـه کـلامـى اسـت کـه مـؤ مـن آل فـرعـون وقـتـى از تـوطئه قتل موسى توسط فرعونیان آگاه شد به حضرت موسى گفت و بـدیـن وسـیـله بـه او خـبر داد و به خارج شدن از شهر تشویق کرد. جالب اینکه اسما در اینجا پیام خود را با انتخاب آیه اى مناسب مى رساند تا حکومتیان متوجه نشوند و او بتواند همچنان در مقر حکومت به انجام وظیفه بپردازد.

۳۲۸ـ ریـاحین الشریعه ، ج ۲، ص ۳۰۸٫ اجمال این ماجرا در شرح ابن ابى الحدید، ج ۱۳، ص ۳۰۱ ـ ۳۰۳ آمده است .

۳۲۹ـ اعیان الشیعه ، ج ۳، ص ۳۰۶٫

۳۳۰ـ اعیان الشیعه ، ج ۳، ص ۳۰۶ و کشف الغمه ، ج ۲، ص ۳۱۱٫

۳۳۱ـ اعیان الشیعه ، ج ۳، ص ۳۰۷٫

۳۳۲ـ هـمـان مـدرک . در پـاورقـى ص ۱۸۱ـ ۱۸۲ بـحـار ج ۴۳ نـقل شده که بعضى علماء احتمال داده اند که بانویى که در شب دفن حضرت زهرا حضور داشته سـلمـى هـمسر ابى رافع یا سلمى همسر حمزه (خواهر اسماء) یا اسماء دختر یزید بن سکن بوده است .

۳۳۳ـ اعیان الشیعه ، ج ۳، ص ۳۰۷٫

۳۳۴ـ ریاحین الشریعه ، ج ۲، ص ۳۱۳٫

۳۳۵ـ شرح ابن ابى الحدید، ج ۶، ص ۸۸٫

بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری

زندگینامه اُمّ اَیـْمـَن کـنـیـز و آزاد شـده حضرت رسول اکرم (ص)

بازدیدها: ۶۱۸

اُمّ اَیـْمـَن کـنـیـز و آزاد شـده رسـول خـدا بـود نـامـش بـَرَکـَه (۱۳۲) و قبل از ولادت پیامبر، کنیز و خدمتگزار خانه عبدالله ـ پدر پیامبر ـ بود. بعد از بازگشت پیامبر از قـبـیـله بـنـى سعد، این کنیز نیکوکار، وظیفه خدمتگزارى و پرستارى پیامبر را عهده دار شد و تـاسـنـیـن جـوانـى پـیـامـبـر، در خـدمـتـگـزارى نـسبت به آن حضرت کوتاهى نکرد در سفر آمنه و فرزندش به مدینه براى زیارت بستگان ، او نیز همراه آنان بود و وقتى آمنه در این سفر دار فـانـى را وداع گـفـت ، ام ایـمـن پـیـامـبر را به مکه آورد و به دستور عبدالمطلب همچنان عهده دار سرپرستى و خدمتگزارى گردید.

پیامبر پس از ازدواج با خدیجه ، ام ایمن را آزاد کرد ولى او حتى پس از آزادى نیز از درگاه این خانه کناره نگرفت و همچنان خدمتگزار این خانواده ماند و پرستارى فرزندان خانواده را به عهده گرفت و حتى بعد از وفات پیامبر، در خدمت دخترش ‍ زهراى مرضیه (س) بود.(۱۳۳) او در هـمـان سـالهـاى اول به پیامبر ایمان آورد و ابتدا به حبشه وسپس به مدینه هجرت کرد و از اولین مهاجران به مدینه بود و در آنجا با پیامبر بیعت کرد.(۱۳۴)

ام ایمن بعد از آزادى ابتدا با (عبید بن زید بن حارث حبشى) ازدواج کرد و (ایمن) نتیجه این ازدواج بود. ایمن که از اصحاب رسول خدا به شمار مى رفت در مکّه به آن حضرت ایمان آورد و در زمـره اوّلیـن مـهـاجـران بـود ـ شـیـخ طوسى او را در زمره هشت نفرى دانسته که در اُحد صبر و پایدارى نمودند و از رسول خدا (ص) دفاع کردند.(۱۳۵)

ایـمـن ، در جـنـگ (حـُنین) در رکاب رسول خدا (ص) بود، وهنگامى که دشمن ناگهان هجوم آورد، مـسـلمـانـان پـا بـه فـرار نـهـادنـد و جز تعدادى انگشت شمار از بنى هاشم و ایمن ، کسى دیگر پابرجا نماند. او در این جنگ ، عاشقانه از پیامبر دفاع کرد و به شهادت رسید.(۱۳۶)

دومین ازدواج امّایمن با (زیدبن حارثه) پسرخوانده پیامبر (ص) بود و با این ازدواج ، صاحب فرزندى به نام اسامه گردید.

امّ ایمن ، در تعدادى از جنگها حاضر گشته و کار آبرسانى و مداواى مجروحان راعهده دار بود؛ از جـمـله در غـزوه اُحـد و خـیـبـر.(۱۳۷) در غـزوه احد (حِبّان بن عَرِقَه) از کفّار، تیرى به سـوى امّ ایـمـن انـداخـت ، کـه بـه او اصـابـت کـرد. حـِبـّان خـوشـحـال شـد. رسـول خـدا (ص) که شاهد جریان بود، تیرى به (سعد بن وقّاص) داد، تا تـلافـى کـنـد. سـعـد، تـیـر را به طرف حبّان انداخت و به وى اصابت کرد، پیامبر لبخند زد و فرمود:

(سـعـد، انـتـقـام او را گـرفـتـى ؛ خـداونـد دعـایـت را مـُسـتـجـاب کـنـد، و تـیـر انـدازیـت را محکم گرداند.)(۱۳۸)

امّ ایمن ، از شجاعت بالایى برخوردار بوده است . وى مى گفت :(اگر رسول خدا (ص) به زنان ، اجازه نبرد مى داد، من نخستین زنى بودم که در رکابش پیکار مى نمودم .)(۱۳۹)

در روایتى آمده است که وقتى خبر کشته شدن رسول خدا صلى الله علیه و آله در احد منتشر شد، بسیارى از افراد، اقرار کردند و خبر کشته شدن پیامبر را در مدینه پخش کردند.

مـردان فـرارى کـه پـیـش زنـان خـود مـى رفـتـنـد، مـورد اعتراض آنان قرار مى گرفتند. از جمله فـراریـان ، اوس بـن قیظىّ با تنى چند از بنى حارثه بود که خود را به مدینه رساندند. امّ ایـمن ، خاک بر چهره آنان پاشید و براى برخى از آنها دوک آورد و گفت : شمشیرت را بمن بده و دوک بریس ! و سپس همراه بعضى از زنان ، عازم اُحد شد.(۱۴۰)

پیامبر (ص) به امّ ایمن علاقه خاصّى داشت ، و هرگاه او را مى دید، مى فرمود:(این ، بازمانده خاندان من است .)(۱۴۱)

امّ ایـمـن بـه هـنـگام ازدواج حضرت زهرا (س) در حدّ توان خود از هیچ خدمتى دریغ نکرد. بنا به نقلى پیامبر قسمتى از صداق فاطمه (س) را به او داد، تابراى عروسى اثاثیه لازم را تهیه نماید.(۱۴۲)

پـس از ازدواج حـضـرت زهـرا (س) و ولادت فـرزنـدانش ، پرستارى از فرزندان او را به عهده گرفت .روزى هـمـسـایـه گـان امّ ایـمـن ، خـدمت پیامبر رسیده و عرض کردند که امّ ایمن دیشب تا صبح ، مدام گریه مى کرد و لحظه اى ساکت نشد.

حضرت دستور داد تا او را حاضر کردند و فرمود:(خـدا تـو را نـگـریـانـد، چه چیز تو را به گریه واداشته است ؟ عرض کرد: خواب هولناکى دیـده ام . حـضـرت فـرمـود: خـواب خـود را بـیـان کـن کـه خـدا و رسول به تعبیر آن داناترند.

امّ ایـمـن گـفـت : بـر مـن سـنـگـیـن اسـت کـه آنـچـه را دیـده ام ، نـقـل کـنـم . حـضرت فرمود: تعبیر خواب تو چنین نیست که گمان مى کنى . عرض کرد: در خواب دیدم که بعضى از اعضاى بدن شما در خانه من افتاد.

حـضرت فرمود: خواب نیکویى دیده اى . آسوده باش ؛ همانا از فاطمه (س) فرزندى متولد مى شود که نگهدارى و پرستارى آن به عهده تو خواهد بود.)

وقـتـى ابـا عـبـداللّه (ع) مـتـولد شـد، امّ ایـمـن قـُنـداقـه او را خـدمـت رسول اللّه (ص) آورد. آن حضرت فرمود:(امّ ایمن ، این تعبیر همان خواب توست ، بدان که حسین (ع) پاره تن من است .)(۱۴۳)

امّ ایـمـن ، در مـسـاءله غـصـب (فدک) به عنوان شاهد، شهادت داد که پیامبر (ص)، فدک را به زهرا (س) بخشیده است .(۱۴۴)

امّ ایـمـن ، بـه انـدازه اى بـه فـاطمه زهرا سلام الله علیها علاقه مند بود، که وقتى زهرا (س) دنیا را وداع گفت ،امّ ایمن نتوانست جاى خالى او را ببیند؛ از این رو، از مدینه بیرون آمد و به جانب مکّه روان شد.

در بـیـن راه ، عـطـش شدیدى به وى دست داد بطورى که نزدیک بود هلاک شود، پس دست به سوى آسمان بلند کرد و گفت :(اى خدا! من خادم فاطمه زهرا هستم ، آیا ـ با این وجود ـ مرا از تشنگى ، هلاک مى کنى ؟)وقـتـى ایـن جـمـله را گـفـت ، خـداونـد، دلوى پـر از آب از آسـمـان نـازل کـرد، و امّ ایـمـن از آن دلو، آب نـوشـیـد و بـه سـبـب آن مـدّت هـفـت سـال ، احتیاج به آب و غذا پیدانکرد. مردم براى امتحان وى ، در روزهاى بسیار گرم ، او را به بادیه مى فرستادند، ولى او به هیچ وجه احساس تشنگى نمى کرد.(۱۴۵)

در کـتـاب (خـصـایص فاطمیّه) نام سیزده زن بیان شده است ، که در زمان ظهور امام زمان (عج) رجوع مى کنند، تا در خدمت آن حضرت باشند، از جمله آنها امّ ایمن است .(۱۴۶)



۱۳۲ـ اعیان الشیعه ، ج ۳، ص ۴۷۵٫

۱۳۳ـ بـحـارالانـوار، ج ۱۵، ص ۱۱۶٫ رسـاله تـوضـیـح الاشـتـبـاه والاشکال ، ص ۷۱٫

۱۳۴ـ ریاحین الشریعه ، ج ۲، ص ۳۲۷٫

۱۳۵ـ اعـیـان الشـیـعـه ، ج ۳، ص ۵۲۲ ـ رسـاله تـوضـیـح الاشـتـبـاه والاشکال ، محمد على ساروى ، ص ۷۱٫

۱۳۶ـ اعیان الشیعه ، ج ۳، ص ۵۲۲٫

۱۳۷ـ همان مدرک ، ص ۳۳۲، با دخل و تصرف .

۱۳۸ـ کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۱۶۰، بیروت .

۱۳۹ـ زنان صدر اسلام ، محمد على بحرالعلوم ، ترجمه محمد على امینى ، ص ۸۸٫

۱۴۰ـ مغازى واقدى ، ج ۱، ص ۲۷۸٫

۱۴۱ـ زنان صدر اسلام ، ص ۸۸٫

۱۴۲ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۱۳۰٫

۱۴۳ـ ریاحین الشریعه ، ج ۲، ص ۳۲۹٫

۱۴۴ـ تنقیح المقال ، ج ۳، فصل النسا، ص ۷۰٫

۱۴۵ـ بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۲۸٫

۱۴۶ـ ریاحین الشریعه ، ج ۲، ص ۳۳۱٫

بزرگ زنان صدر اسلام// احمد حیدری