زندگینامه حَنبَل بن اسحاق «شیبانى»(متوفی ۲۷۳ه ق)

 حَنبَل بن اسحاق بن حنبل، کنیه اش ابوعلى، ملقب به شیبانى، حافظ و محدّث و مورخ حنبلى قرن سوم. او برادرزاده و شاگرد احمدبن حنبل* بود (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۲۱۷؛ ابنابىیعلى، ج ۱، ص ۳۸۳). بنابه نظر ذهبى (ج ۱۳، ص ۵۱)، وى قبل از سال ۲۰۰ به دنیا آمده است. از زندگىاش اطلاع چندانى در دست نیست.

اساتید

به گفته خطیب بغدادى (همانجا) وى از استادان و محدّثان بسیارى حدیث شنیده است،

از جمله

احمدبن حنبل؛

پدر خود، اسحاقبن حنبل؛

ابونعیم فَضلبن دُکَیْن؛

و ابوغَسّان نَهدى (رجوع کنید به ابن ابىیعلى، ج ۱، ص ۳۸۳ـ۳۸۴). حنبل بن اسحاق تصریح کرده که به همراه صالح و عبداللّه (فرزندان احمدبن حنبل)، مُسنَدِ احمدبن حنبل را بهطور کامل از وى فراگرفته است (همان، ج ۱، ص ۳۸۵).

شاگردان

ابوبکر احمدبن محمد خَلّال*،

محمدبن مَخْلَد،

ابوالقاسم عبداللّهبن محمد بَغوى*،

از شاگردان و راویان او بوده اند (خطیب بغدادى، همانجا؛ ابنابىیعلى، ج ۱، ص ۳۸۴). وى همانند دیگر اصحاب احمدبن حنبل، روایاتى را که از استادش شنیده بود در کتابى به نام المسائل گردآورى کرده بود (رجوع کنید به ذهبى، ج ۱۳، ص ۵۲) و آن را بر علاقهمندان به حدیث در شهرهاى مختلف که به آنها سفر مى کرد، مى خوانده است (رجوع کنید به ابن ابى یعلى، ج ۱، ص ۳۸۳).

خطیب بغدادى (همانجا) و ابن ابىیعلى (ج ۱، ص ۳۸۴) او را با القابى چون «ثَبْت» و «ثقه» ستوده اند.او همچون احمدبن حنبل به رؤیت خدا در آخرت باور داشت. اصرار او بر این موضوع در حدى بود که انکار این عقیده را از مصادیق ارتداد مىدانست (رجوع کنید به ابن ابى یعلى، ج ۱، ص ۳۸۷).

رحلت

حنبل بن اسحاق در اواخر عمر به شهر واسط، شهرى بین بصره و کوفه، رفت و در ۲۷۳ درگذشت (خطیب بغدادى، همانجا؛ قس ابواسحاق شیرازى، ص۱۷۰ که سال درگذشت او را ۲۹۳ ذکر کرده است).

آثار

حنبل بن اسحاق آثارى داشته است که بیشتر آنها موجود نیست. اساس کتاب او در تاریخ، گفته هاى احمدبن حنبل و یحیى بن مَعین* بوده است که برخى تراجم نگاران از آن یاد کرده اند (رجوع کنید به دارقطنى، ج ۲، ص ۷۶۸؛ خطیب بغدادى، همانجا؛ ذهبى، ج ۱۳، ص ۵۳). ذهبى (همانجا) این اثر را مفید دانسته است. او راوى الرد على اهلالرأى/ القیاس حُمَیدى (متوفى ۲۱۹) بوده است (دارقطنى، همانجا).

ذکر محنه الامام احمدبن حنبل اثر دیگر حنبلبن اسحاق است (ذهبى، ج ۱۳، ص ۵۲ـ۵۳) که در آن عقیده احمدبن حنبل را درباره قِدَم قرآن آورده و نیز از آزارهایى که از رهگذر این عقیده به پیشواى حنبلیان وارد شده، سخن گفته است (رجوع کنید به جدعان، ص ۳۵۶).

ذکر محنه الامام احمدبن حنبل به تحقیق محمد نغش در یک مجلد به چاپ رسیده است (اسکندریه ۱۹۷۷). جزء حدیثى از او به تدوین ابوعمرو عثمانبن احمد مشهور به ابنسماک (متوفى ۳۴۴) برجا مانده است (رجوع کنید به سوّاس، ص ۱۸۲).



منابع:

(۱) ابنابىیعلى، طبقات الحنابله، چاپ عبدالرحمانبن سلیمان عُثیمین، ریاض ۱۴۱۹/۱۹۹۹؛
(۲) ابواسحاق شیرازى، طبقات الفقهاء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۳) فهمى جدعان، المحنه: بحث فى جدلیه الدینى و السیاسى فى الاسلام، بیروت ۲۰۰۰؛
(۴) خطیب بغدادى؛
(۵) علىبن عمر دارقطنى، المؤتلف و المختلف، چاپ موفقبن عبداللّه بن عبدالقادر، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۶) ذهبى؛
(۷) یاسین محمد سوّاس، فهرس مجامیع المدرسه العُمریه فى دارالکتب الظاهریه بدمشق، کویت ۱۴۰۸/۱۹۸۷٫

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۴

زندگینامه حَنَش صنعانى(متوفی۱۰۰ه ق)

 حَنَش صنعانى، أبورِشْدِین حنشبن عبداللّه، تابعى و محدّث قرن اول. درباره نام پدر او در منابع اختلاف هست و در برخى از آنها على ذکر شده است (براى نمونه رجوع کنید به حُمَیْدى، ج ۱، ص ۳۱۶؛مِزّى، ج ۷، ص ۴۲۹). درباره او مطلب چندانى در منابع موجود نیست، خاصه که شرح حال وى با معاصران هم نامش در آمیخته است (رجوع کنید به ابنعساکر، ج ۱۵، ص ۳۰۹ـ۳۱۰؛ مزّى،  ج ۷، ص ۴۳۰، ۴۳۲). او به قریه صنعا، نزدیک دمشق، منسوب است (رجوع کنید به ابن عساکر، ج ۱۵، ص ۳۰۷ـ۳۰۹؛یاقوت حموى، ج ۳، ص ۴۲۶ـ۴۲۷).

ابن سعد (ج ۵، ص ۵۳۶) حنش را ایرانى دانسته است (مِنَالابناء). ابوسعیدبن یونس، حنش را از اصحاب على علیهالسلام معرفى کرده و گفته است که پس از شهادت آن حضرت، وى به مصر رفت و بعدها در فتوحات مغرب و اندلس شرکت کرد (رجوع کنید به ابنعساکر، ج ۱۵، ص ۳۱۲؛مزّى، ج ۷، ص ۴۳۱؛قس ابنسعد، ج ۵، ص ۹۳؛حمیدى، ج ۱، ص ۳۱۶ـ ۳۱۷).

حنش در قیام عبداللّه بن زبیر شرکت داشت و سپاهیان اموى او را اسیر کردند اما خلیفه اموى، عبدالملکبن مروان، وى را آزاد کرد. رفتار نیک عبدالملک با حنش به این سبب بود که عبدالملک در هنگام فتوحات افریقیه نزد او بود (حمیدى، ج ۱، ص ۳۱۵ـ۳۱۶؛مزّى، همانجا).

رحلت

حنش نخستین فردى بود که عشورِ (مالیاتِ) افریقیه را جمع آورى کرد (حمیدى، ج ۱، ص ۳۱۸)، او در سال ۱۰۰ در افریقیه درگذشت (رجوع کنید به مزّى، همانجا؛قس ابنسعد، ج ۵، ص ۵۳۶ که از وفات حنش در مصر سخن گفته است). ابن سعد (همانجا) از سلمه بن سعیدبن منصوربن حنش، نواده حنش، نام برده است.

حنش از على بن ابى طالب علیه السلام، فَضَاله بن عُبَید، رُوَیْفعبن ثابت انصارى، ابوهریره و کسان دیگرى روایت نقل کرده است (رجوع کنید به مزّى، ج ۷، ص ۴۳۰). از حنش، فرزندش حارث و نیز حارثبن یزید و سلامانبن عامر روایت نقل کردهاند (حمیدى، ج ۱، ص ۳۱۷؛مزّى، همانجا).

بناى مسجدجامعِ شهرِ سرقسطه را به او نسبت دادهاند (رجوع کنید به ابنعساکر، ج ۱۵، ص ۳۱۵؛ضبّى، ج ۱، ص ۳۴۵). ضبّى (ج ۱، ص ۳۴۷)، به نقل از ابوعلى غسانى، از دفن او در سرقسطه سخن گفته است. احمدبن عبداللّه عجلى (ج ۱، ص ۳۲۶) و ابوزُرعه (رجوع کنید به ابنابىحاتم، ج ۳، ص ۲۹۱) او را ثقه دانستهاند. ابن ابى حاتم (همانجا) وى را فردى صالح در حدیث معرفى کرده است (نیز رجوع کنید به مزّى، همانجا).



منابع:

(۱) ابنابىحاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بىتا.)؛
(۲) ابنسعد (بیروت)؛
(۳) ابنعساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۴) محمدبن فتوح حُمَیْدى، جذوه المقتبس فى تاریخ علماء الاندلس، چاپ ابراهیم ابیارى، قاهره ۱۴۱۰/۱۹۸۹؛
(۵) احمدبن یحیى ضبّى، بغیه الملتمس فى تاریخ رجال اهل الاندلس، چاپ ابراهیم ابیارى، قاهره ۱۴۱۰/۱۹۸۹؛
(۶) احمدبن عبداللّه عجلى، معرفهالثقات، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستوى، مدینه ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۷) یوسفبن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۸) یاقوت حموى.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴ 

زندگینامه امیر سعد صَیْفى تمیمى«حَیْصَ بَیْصَ»«ملک الشعرا »(متوفی۵۷۴ه ق)

حَیْصَ بَیْصَ ، لقب امیر سعدبن محمدبن سعد صَیْفى تمیمى، شاعر، ادیب، فقیه و دانشمند شیعى سده ششم. کنیه اش ابوالفوارس و لقبش شهاب الدین ذکر شده است. لقب امیر را نیز به عنوان صله براى شعرى که در سرخس در مدح سلطان سنجر سلجوقى سروده بود دریافت کرد (رجوع کنید به حَیْصَ بَیْصَ، ج ۱، ص ۲۲۸ـ ۲۳۱؛ نیز رجوع کنید به همان، ج ۱، مقدمه مکى سیدجاسم و شاکر هادى شکر، ص ۳۵). دیگر لقب او ملک الشعرا بود (ابنعدیم، ج ۹، ص ۴۲۶۹).

جد پدرى وى در منطقه کَرخ بغداد سکنا گزید و حیص بیص در ۴۹۲ در ناحیه درب منصور کرخ زاده شد (همان، ج ۹، ص ۴۲۶۲، ۴۲۶۹، ۴۲۷۱). او از نوادگان اَکْثَمبن صیفى*، حکیم دوره جاهلى عرب، بود (رجوع کنید به عمادالدین کاتب، ج ۱، قسم شعراءالعراق، جزء۱، ص ۲۰۲) از اینرو او را صیفى (رجوع کنید به ابننقطه، ج ۳، ص ۶۴۳) و ابن صیفى (ابنصابونى، ص ۳۷۱؛ دمیرى، ج ۱، ص ۱۸۶) نیز نامیده اند. هر چند برخى در این انتساب تردید کردهاند (رجوع کنید به ابنخلّکان، ج ۲، ص ۳۶۵؛ ابنحجر عسقلانى، ج ۴، ص ۳۵). مینوى (ج ۱، ص ۱۶۱) با استناد به ابن خلّکان گفته که حیص بیص ظاهراً ایرانى بوده است.

واژه حیص بیص در لغت به معنى گرفتارى، تنگنا و سختىِ گریزناپذیر است و بنابر قول مشهور از نظر نحوى آخر هر دو جزء کلمه مبنى بر فتح است (رجوع کنید به جوهرى؛ ابن منظور، ذیل «بیص»، «حیص»؛ براى دیگر آرا رجوع کنید به همانجاها). در مثلهاى عربى نیز این واژه به کار رفته است (رجوع کنید به میدانى، ج ۱، ص ۲۲۴).

درباره سبب دادنِ این لقب به امیرسعدبن محمد نوشته اند که او در اصفهان این واژه را براى فردى به کار برد و سپس در بیتى به آن اشاره کرد و به همان لقب مشهور شد (رجوع کنید به ابنعدیم، ج ۹، ص ۴۲۶۹؛ ابنحجر عسقلانى، همانجا). برخى نیز برآناند که او با دیدن مردمِ در سختى و فشار گفت: «مردم را چه شده که در حیص بیص هستند؟» و سپس به همین لقب نامیده شد (رجوع کنید به ابنخلّکان، همانجا؛ سبکى، ج ۷، ص ۹۱). به گفته ابن ابى اُصَیْبعه (ص ۳۸۰)، این لقب را ابن قَطّان*، طبیب و شاعر هجوگو و مخالف سرسخت حیص بیص، به او داده است.

اساتید

حیص بیص از سیزده سالگى به دانشاندوزى روى آورد و علم نحو را از فصیحى نحوى، مدرّس نظامیه بغداد، فراگرفت (ابنانبارى، ص ۳۷۵؛ یاقوت حموى، ج ۵، ص ۱۹۶۴). سپس به رى رفت و فقه و مسائل خِلاف (= اختلاف آراى فقیهان) را از محمدبن عبدالکریم وَزّان آموخت و با فقها به مناظره پرداخت. دیگر استاد وى در فقه اسعد مَیْهَنى از مدرّسان نظامیه بغداد بود. استادان وى در حدیث ابوطالب حسین زینبى، على بن طِراد زینبى و ابوالمجد محمدبن جَهْوَر واسطى بودند (رجوع کنید به ابندُبَیْثى، ص ۱۹۵، ۱۹۶؛ ابنعدیم، ج ۹، ص ۴۲۶۲، ۴۲۶۹؛ ابنخلّکان، ج ۲، ص ۳۶۲).

جمع کثیرى نیز از وى روایت کرده اند که از مشاهیر آنان شیخ الشیوخ ابن سُکَیْنه و عبدالکریم سمعانى*اند (رجوع کنید به ابنعدیم، ج ۹، ص ۴۲۶۲). نام حیص بیص در سند برخى روایات نیز آمده است (رجوع کنید به همان، ج ۹، ص ۴۲۶۲ـ۴۲۶۳). با این مقام علمى، حیص بیص به شعر و ادب روى آورد و در دوران خود سرآمد دیگران شد (عمادالدین کاتب، همانجا؛ ابنعدیم، ج ۹، ص ۴۲۶۹؛ ابنخلّکان، ج ۲، ص ۳۶۲ـ۳۶۳).

کهن ترین آگاهیها از زندگانى حیص بیص را سمعانى (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۳، ص ۱۳۵۲ـ۱۳۵۳) و عمادالدین کاتب (همانجا) داده اند که هر دو اشعار و رسائل حیص بیص را نزد خود او خوانده بودند. حیصبیص سلاطین، خلفا، امیران و بزرگان را مدح مىکرد (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۹۵، ۱۰۱، ۲۶۷)، ولى هیچگاه زبان به هجو نگشود (فرّوخ، ج ۳، ص ۳۶۹) و همیشه در سرودههایش دیانت و جوانمردى را مراعات مى کرد (ابنعدیم، ج ۹، ص ۴۲۶۲).

او در مقدمه دیوانش (ج ۱، ص ۷۱) به صراحت بیان کرده که هیچگاه متعرض آبروى کسى نشده است. حیص بیص به غایت محترم، باوقار و بزرگمنش بود و همیشه بهزبان عربى فصیح سخن مى گفت. وى جامه عربى مى پوشید و شمشیرى بر کمر مى بست (عمادالدین کاتب، همانجا؛ ابنعدیم، ج ۹، ص ۴۲۶۹؛ ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۲۱، ص ۶۲).

مردم بسیارى از دانش و فضل او بهره بردند، زیرا وى در زمان خود از آگاهترین افراد به شعر و گویشهاى عربى بود (ابندبیثى؛ یاقوت حموى، همانجاها). دانش فراوان او را در ادبیات، لغت، فقه و توانایى اش را در فن مناظره ستوده اند (رجوع کنید به ابندبیثى، ص ۱۹۵؛ ذهبى، ۱۴۰۵، ج ۳، ص ۶۵). به گفته سبکى (همانجا) و ابن حجر عسقلانى (ج ۴، ص ۳۴) در تمام دانشها سرآمد بود و خود نیز به این مطلب اشاره کرده است (رجوع کنید به ج ۱، ص ۳۶۱، بیت ۱۴).

دیوان حیصبیص از دیرباز مشهور بود و در بسیارى از منابع به شهرت وى در شاعرى و دیوان او اشاره شده است (از جمله رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۵، همانجا؛ابنکثیر، ج۱۲، ص۳۰۱). ابنجوزى (ج ۱۸، ص ۲۵۳) حیصبیص را شاعر ناقد نامیده و سمعانى از فصاحت لهجه و خط خوش او یاد کرده است (رجوع کنید به ابنعدیم، ج ۹، ص ۴۲۶۸). به حُسن ابتداء و حسن تخلص اشعار او توجه کردهاند (رجوع کنید به عمادالدین کاتب، ج ۱، همان، ص ۲۰۵؛فرّوخ، همانجا) و برخى نیز اشعار نیکوى او را نقل نمودهاند (رجوع کنید به ابنشاکر کتبى، ج ۱، ص ۳۷۲؛ابنکثیر، همانجا).

اخوانیات یکى از بخشهاى درخور توجه سرودههاى اوست (براى نمونه رجوع کنید به حیصبیص، ج ۱، همان مقدمه، ص ۵۶ـ۵۷). سرودههاى فىالبداهه او نیز در منابع ثبت شده است (براى نمونه رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۳، ص ۱۳۵۴ـ۱۳۵۵؛ابنخلّکان، ج ۶، ص ۲۳۶ـ ۲۳۷). درخصوص آرایههاى ادبى (رجوع کنید به ابناثیر، ج ۲، ص ۱۷۰ـ ۱۷۱؛ابنابىالحدید، ص ۲۰۴) و بحث مجاز عقلى در علم بیان* (مراغى، ص ۳۵۷؛عتیق، ص ۳۴۵) از سرودههاى حیصبیص شاهد مثال آوردهاند. ملکالنُحاه ابونزار آرزو داشت که بهجاى تمامى سرودههایش دو بیت از سرودههاى حیصبیص از آنِ او باشد (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۲، ص ۸۷۳؛ابنعدیم، ج ۹، ص ۴۲۶۷).

بیشتر سرودههاى حیصبیص در مدح، فخر و مرثیه است، ولى وصف، تغزل و حکمت نیز در اشعارش وجود دارد (فرّوخ، همانجا). مضمون دو بیت از سرودههاى حیصبیص درباره بیمارى و درمان آن برمبناى مشابهت، که دَمیرى (ج ۱، ص ۱۸۷) نقل کرده، با روش هومئوپاتى ــ که پزشک آلمانى ساموئل کریستین هانمان (متوفى ۱۸۴۳/۱۲۵۹) پایهگذارى کردــ یکى دانسته شده است (براى تفصیل رجوع کنید به د. ا. د. ترک، ذیل مادّه؛گِوتیس، ص ۶۰۴ به بعد).

گزیدههایى از سروده هاى حیص بیص را براى نخستین بار عمادالدین کاتب به ترتیب الفبایى گردآورد (رجوع کنید به ج ۱، همان، ص ۲۰۶ـ ۳۵۰) و سپس مکى سیدجاسم و شاکر هادى شکر تمام سرودههاى او را در سه مجلد در ۱۳۵۳ـ۱۳۵۴ش/ ۱۹۷۴ـ ۱۹۷۵ در بغداد به چاپ رساندند. نثر حیص بیص نیز بسیار ممتاز بود تا بدانجا که در ترسل کم نظیر دانسته شده است (رجوع کنید به ابنکثیر، همانجا). رساله ها و نامه هاى او بلاغت درخور توجهى داشت (رجوع کنید به ابندبیثى، ص ۱۹۶؛ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۲۱، ص ۶۲) که بخشهایى از آن نگاشتهها را عمادالدین کاتب (ج ۱، همان، ص ۲۰۲ـ۲۰۴، ۳۵۱ـ۳۶۶)، یاقوت حموى (ج ۳، ص ۱۳۵۳ـ ۱۳۵۴) و ابنخلّکان (ج ۵، ص ۱۴۶) آورده اند.

در کتابهاى شرح حال چندین حکایت از مخالفت و دشمنى ابن قَطّان با حیص بیص نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابنعدیم، ج ۹، ص ۴۲۷۰؛ابنابى اصیبعه، ص ۳۸۰، ۳۸۷؛ابنخلّکان، ج ۶، ص ۵۴ـ۵۷). حیص بیص بسیار سفر مى کرد و در منابع از سفر وى به شام، حلب، واسط، اصفهان و حلّه یاد شده است (رجوع کنید به ابندبیثى، همانجا؛ابنعدیم، ج ۹، ص ۴۲۶۲، ۴۲۶۹ـ۴۲۷۱؛ابنحجر عسقلانى، ج ۴، ص ۳۴). در دیوان وى نیز به سفر او به مراغه، مرو، سرخس و همدان اشاره شده است (رجوع کنید به حیصبیص، ج ۱، ص ۲۲۸، ۲۳۲، ۲۶۷، ۳۵۵).

مذهب

برخى حیص بیص را شافعى دانستهاند (رجوع کنید به ابنخلّکان، ج ۲، ص ۳۶۲؛ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، همانجا)، ولى مستنداتى تاریخى، بر تشیع وى دلالت دارند.

که عبارت اند از:

دفاع حیص بیص از ایمان عموى پیامبر، ابوطالب علیهالسلام، در محضر یحیى بن هُبَیْره، وزیر دوره عباسى (موسوى، ص ۴۱۰ـ ۴۱۲)؛

سرودن ابیاتى در فضائل حضرت على علیهالسلام (رجوع کنید به ابنشهرآشوب، ج ۲، ص ۹۵، ۲۵۲)؛

اشاره به واقعه غدیرخم و برخى کرامتهاى امیرمؤمنان (حیص بیص، ج ۱، ص ۱۳۱، ابیات ۴۸ـ۵۵)؛

سرودن قطعهاى که در آن به کشتار علویان و خونریزى امویان سخت اعتراض شده است (یاقوت حموى، ج ۳، ص ۱۳۵۵؛ابنعدیم، ج ۹، ص ۴۲۶۶ـ ۴۲۶۷؛ابنخلّکان، ج ۲، ص ۳۶۴ـ۳۶۵ و بسیارى منابع دیگر)؛

سرودن اشعارى در مرثیه امام حسین علیهالسلام؛

و سوگند خوردن به نام اهلبیت علیهمالسلام (رجوع کنید به ابنخلّکان، ج ۲، ص ۳۶۳؛آقابزرگ طهرانى، ص ۱۲۳). افزون بر اینها به امامى بودن حیص بیص تصریح نیز شده است (رجوع کنید به ابنحجر عسقلانى، همانجا).

رحلت

حیصبیص در ۸۲ سالگى و به اتفاق همه منابع در ۵۷۴ درگذشت. در نظامیه بر پیکر او نماز گزاردند و در باب تبن (رجوع کنید به ابنکثیر، همانجا)، در قسمت غربى مقابر قریش (شهر کاظمینِ کنونى)، به خاک سپرده شد (ابنعدیم، ج ۹، ص ۴۲۷۱؛ابنخلّکان، ج ۲، ص ۳۶۵). به تصریح اکثر منابع حیص بیص فرزند نداشت (براى نمونه رجوع کنید به ابندبیثى؛ابنخلّکان، همانجاها؛ابنکثیر، ج ۱۲، ص ۳۰۱ـ۳۰۲) ولى ابن عماد (ج ۴، ص ۲۴۷) از پسر و دختر حیص بیص و لقبهاى عجیب آنان یاد کرده که در دیگر منابع این لقبها براى خواهر و برادر وى آمده است (رجوع کنید به ابنعدیم، ج ۹، ص ۴۲۷۰؛ابنحجر عسقلانى، ج ۴، ص ۳۴).

ابنانبارى (متوفى ۵۷۷) کتابى درباره حیص بیص داشته (رجوع کنید به سیوطى، ج ۲، ص ۸۷) که به دست ما نرسیده است. همچنین در ۱۳۶۶ش/ ۱۹۸۷ یک پایان نامه فوق لیسانس درباره حیص بیص و سروده هایش در دانشگاه موصل تألیف شده است (رجوع کنید به معجمالشعراء العباسیین، ص ۱۴۶).



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، طبقات اعلامالشیعه: الثقات العیون فى سادسالقرون، چاپ علىنقى منزوى، بیروت ۱۳۹۲/۱۹۷۲؛
(۲) ابن ابىاصیبعه، عیونالانباء فى طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت ( ۱۹۶۵)؛
(۳) ابن ابىالحدید، الفلک الدائر علىالمثل السائر، چاپ احمد حوفى و بدوى طبانه، ریاض ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۴) ابناثیر، المثل السائر فى ادب الکاتب و الشاعر، چاپ احمد حوفى و بدوى طبانه، ریاض ۱۴۰۳ـ ۱۴۰۴/۱۹۸۳ـ۱۹۸۴؛
(۵) ابنانبارى، نزههالالباء فى طبقات الادباء، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ?(۱۳۸۶/ ۱۹۶۷)؛
(۶) ابنجوزى، المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۷) ابنحجر عسقلانى، لسانالمیزان، چاپ عبدالفتاح ابوغده، بیروت ۱۴۲۳/۲۰۰۲؛
(۸) ابنخلّکان؛
(۹) ابندبیثى، المختصر المحتاج الیه من تاریخ ابنالدّبیثى، اختصار محمدبن احمد ذهبى، در احمدبن على خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، چاپ صدقى جمیل عطار، ج ۱۵، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۴؛
(۱۰) ابنشاکر کتبى، فوات الوفیات، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۷۳ـ۱۹۷۴؛
(۱۱) ابنشهرآشوب، مناقب آل ابىطالب، چاپ یوسف بقاعى، قم ۱۳۸۵ش؛
(۱۲) ابنصابونى، تکمله اکمالالکمال فى الانساب و الاسماء و الالقاب، چاپ مصطفى جواد، (بغداد )۱۳۷۷/ ۱۹۵۷؛
(۱۳) ابنعدیم، بغیهالطلب فى تاریخ حلب، چاپ سهیل زکار، بیروت ?(۱۴۰۸/ ۱۹۸۸)؛
(۱۴) ابنعماد؛
(۱۵) ابنکثیر، البدایه و النهایه فى التاریخ، (قاهره )۱۳۵۱ـ۱۳۵۸؛
(۱۶) ابنمنظور؛
(۱۷) ابننقطه، تکمله الاکمال، چاپ عبدالقیوم عبدربالنبى، مکه ۱۴۰۸ـ۱۴۱۸؛
(۱۸) اسماعیلبن حماد جوهرى، الصحاح: تاجاللغه و صحاح العربیه، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت (بىتا.)، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ش؛
(۱۹) حَیْصَ بَیْصَ، دیوانالامیر شهابالدین ابىالفوارس سعدبن محمدبن سعدبن الصیفى التمیمى البغدادى، المعروف ب «حَیْص بَیْص»، چاپ مکى سیدجاسم و شاکر هادى شکر، (بغداد ۱۳۹۴ـ۱۳۹۵/ ۱۹۷۴ـ ۱۹۷۵)؛
(۲۰) محمدبن موسى دمیرى، حیاهالحیوان الکبرى، قاهره ۱۳۹۰/۱۹۷۰، چاپ افست قم ۱۳۶۴ش؛
(۲۱) محمدبن احمد ذهبى، سیر اعلامالنبلاء، چاپ شعیب أرنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۲۲) همو، العبر فى خبر من غبر، چاپ محمدسعیدبن بسیونى زغلول، بیروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵؛
(۲۳) عبدالوهاببن على سبکى، طبقاتالشافعیه الکبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، (قاهره) ۱۹۶۴ـ( ۱۹۷۶)؛
(۲۴) عبدالرحمانبن ابىبکر سیوطى، بغیه الوعاه فى طبقات اللغویین و النحاه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴؛
(۲۵) عبدالعزیز عتیق، علمالمعانى، البیان، البدیع، بیروت: دارالنهضه العربیه، (بىتا.)؛
(۲۶) محمدبن محمد عمادالدین کاتب، خریدهالقصر و جریدهالعصر، ج ۱، قسم شعراءالعراق، جزء۱، چاپ محمد بهجه اثرى، (بغداد )۱۳۷۵/ ۱۹۵۵؛
(۲۷) عمر فرّوخ، تاریخ الادب العربى، ج ۳، بیروت ۱۹۸۹؛
(۲۸) احمد مصطفى مراغى، علومالبلاغه: البیان و المعانى و البدیع، قاهره ۱۴۲۰/ ۲۰۰۰؛
(۲۹) معجمالشعراء العباسیین، اعداد عفیف عبدالرحمان، بیروت: دارصادر، ۲۰۰۰؛
(۳۰) فخاربن معد موسوى، ایمان ابىطالب، المعروف بکتاب «الحجه على الذّاهب الى تکفیر ابىطالب»، چاپ محمد بحرالعلوم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۳۱) احمدبن محمد میدانى، مجمعالامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۳۲) مجتبى مینوى، یادداشتهاى مینوى، به کوشش مهدى قریب و محمدعلى بهبودى، تهران ۱۳۷۵ش ـ ؛
(۳۳) یاقوت حموى، معجمالادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳؛

(۳۴) Norman Gevitz, “Unorthodox medical theories”, in Companion encyclopedia of the history of medicine, ed. W.F.Bynum and Roy Porter, vol.1, London: Routledge, 1997;
(۳۵) TDVIA, s.v. “Haysa Beysa” (by Ibrahim Sarmis).

دانشنامه جهان اسلامجلد ۱۴ 

زندگینامه ابوعبدالرحمان حیرى(متوفی۴۳۰ه ق)

ابوعبدالرحمان اسماعیل بن احمد، مقرى، مفسر، محدّث و فقیه شافعى قرن چهارم و پنجم. به نوشته خطیب بغدادى (ج ۷، ص ۳۱۸) که اطلاعاتش در این باره از خود حیرى است، حیرى در رجب ۳۶۱ و احتمالا در محله حیره نیشابور به دنیا آمد (نیز رجوع کنید به سمعانى، ج ۲، ص ۲۹۷ـ۲۹۸؛ قس یاقوت حموى، ج ۲، ص ۶۴۶، که تاریخ تولد او را به اشتباه ۳۱۱ ذکر کرده است). حیرى نابینا بود (صفدى، ص ۱۱۹)، لذا در منابع براى او لقب ضریر نیز آوردهاند (براى نمونه رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۷، ص ۳۱۷؛
سبکى، ج ۴، ص ۲۶۵).

حیرى از عالمان و فقیهان شافعى دوره خود همچون ابوطاهر محمدبن خُزَیمه (متوفى ۳۸۷)، زاهربن طاهر سرخسى (متوفى ۳۸۹)، ابوعبدالرحمان سُلَمى (متوفى ۴۱۲) استماع حدیث کرد (خطیب بغدادى، ج ۱، ص ۴۴۳، ج ۷، ص ۳۱۸؛ذهبى، ج ۹، ص ۴۷۳؛سبکى، ج ۴، ص ۲۶۶؛براى فهرستى از دیگر مشایخ او رجوع کنید به حیرى، مقدمه عرشى، ص ۱۷ـ۱۸). وى در ۴۲۳ به بغداد سفر کرد و در آنجا احادیثى که از عالمان و محدّثان خراسانى شنیده بود روایت کرد (خطیب بغدادى، ج ۷، ص ۳۱۸؛ابنماکولا، ج ۳، ص ۴۳).

خطیب بغدادى بارها مطالبى از حیرى به نقل از ابوعبدالرحمان سلمى، صاحب طبقات الصوفیه، نقل کرده است که حاکى از تمایلات صوفیانه حیرى و تعلق او به مکتب صوفیانه سلمى در خراسان است (براى نمونه رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱، ص ۴۴۳، ۴۴۵، ج ۲، ص ۱۸۰ـ۱۸۲؛براى فهرستى از این نقلقولها رجوع کنید به همان، ج ۱۷، فهارس، ص ۲۱۴).

حیرى به قصد سکونت در مکه راهى این شهر شد، ولى به جهت ناامنى راه مکه از نیمه راه به نیشابور بازگشت. از جمله کتابهایى که وى در این سفر همراه خود داشت صحیح بخارى بود که آن را از ابوالهیثم محمدبن مکى کُشمیهَنى (متوفى ۳۸۹) سماع کرده بود. خطیب بغدادى در سه مجلس صحیح بخارى را نزد حیرى سماع کرد و فهم و شناخت وى را ستود (همان، ج ۷، ص ۳۱۸ـ۳۱۹؛نیز رجوع کنید به سبکى، ج ۴، ص ۲۶۵).

علاوه بر خطیب بغدادى، عبدالغافر فارسى (ص ۱۷۴) نیز حیرى را ستوده و از آثار او در علوم قرآن و قرائات و دیگر علوم یاد کرده است.

رحلت

خطیب بغدادى (ج ۷، ص ۳۱۹، به نقل از مسعودبن ناصر سجزى) و فارسى (همانجا)، درگذشت او را اندکى پس از ۴۳۰ ذکر کرده اند.

آثار

از جمله آثار موجود وى، کتاب وجوه القرآن است که محمد عبدوس ستّار آن را به عنوان پایاننامه دکترى در دانشگاه کیمبریج تصحیح کرده و نجف عرشى آن را بار دیگر براساس دو نسخه تصحیح کرده است (مشهد ۱۳۸۰ش). کتاب دیگر حیرى، تفسیرى است با نام کفایه التفسیر که کتاب مشهورى بوده (ذهبى، ج ۹، ص ۴۷۴؛سبکى، همانجا؛داوودى، ج ۱، ص ۱۰۶) و دو نسخه از آن موجود است (رجوع کنید به ستار، ص ۴۱) از جمله نسخه اى کهن که تاریخ کتابت آن ۵۰۶ است و در کتابخانه آستان قدس رضوى نگهدارى مى شود (فکرت، ص ۴۶۶؛براى آگاهى بیشتر از این تفسیر رجوع کنید به ستار، ص ۴۱ـ۵۶).

حیرى (ص ۵۴) در آغاز وجوه القرآن از کتابهاى دیگرش یاد کرده است که عبارت اند از:

الوقوف؛

مثلث الواعظین؛

کتاب التنزیل؛

کتاب معانى اسماءالرب؛

اسماء من نزل فیهم القرآن.



منابع:
 

(۱) ابنماکولا، الاکمال فى رفع الارتیاب عن المؤتلف و المختلف من الأسماء و الکنى و الأنساب، چاپ عبدالرحمانبن یحیى معلمى یمانى، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۱ـ۱۴۰۶/ ۱۹۶۲ـ۱۹۸۶؛
(۲) اسماعیلبن احمد حیرى، وجوهالقرآن، چاپ نجف عرشى، مشهد ۱۳۸۰ش؛
(۳) خطیب بغدادى؛
(۴) محمدبن على داوودى، طبقات المفسّرین، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۵) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشّار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۶) عبدالوهاببن على سبکى، طبقات الشافعیه الکبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، (قاهره) ۱۹۶۴ـ( ۱۹۷۶)؛
(۷) سمعانى؛
(۸) خلیلبن ایبک صفدى، نکت الهمیان فى نکت العُمیان، چاپ احمد زکىبک، مصر ۱۳۲۹/۱۹۱۱؛
(۹) عبدالغافربن اسماعیل فارسى، الحلقه الاولى من تاریخ نیسابور: المنتخب من السیاق، انتخاب ابراهیمبن محمد صریفینى، چاپ محمدکاظم محمودى، قم ۱۳۶۲ش؛
(۱۰) محمدآصف فکرت، فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، مشهد ۱۳۶۹ش؛
(۱۱) یاقوت حموى، معجمالادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳؛

(۱۲) Muhammad Abdus Sattar, “Kifayat al-Tafsir of Nishapuri: a rare manuscript”, Islamic culture, LXVIII, no.1 (Jan. 1994).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه حنین بن اسحاق(متوفی۲۶۰ ه ق)(پزشک و متکلم نسطورى و مهمترین مترجم آثار یونانى)

 حنین بن اسحاق بن سلیمان بن ایوب عبادى، ملقب به ابوزید، پزشک و متکلم نسطورى و مهمترین مترجم آثار یونانى به عربى و سریانى در سده سوم. ضبط لاتینى نامش یوهان نیتیوس است (مایرهوف، ص ۷۰۸). سوانح زندگى او در منابع قدیم دوره اسلامى نسبتاً به تفصیل آمده است. از جمله ابن ندیم (ص ۳۵۲ـ۳۵۳)، ابن جلجل (ص ۶۸ـ۷۰)، ابنابى اصیبعه (ص ۲۵۷ـ۲۷۴)، قفطى (ص ۱۷۱ـ۱۷۷) و ابن عبرى (ص۲۵۰ـ۲۵۳) هرکدام گوشه هایى از زندگى او را نقل کرده اند که البته گفته هاى آنان گاه ناسازگار و مغشوش است و حتى برخى پژوهشگران جدید را نیز به اشتباه افکنده است.

دو رساله از آثار حنین نیز دربردارنده اطلاعاتى سودمند و قابل اعتماد درباره زندگى و شیوه علمى او و شاگردانش است : نخست، رنجنامه اى که وى در آن ماجراى مصائبش در دوره خلافت متوکل را بازگفته و ابنابى اصیبعه (ص ۲۶۴ـ۲۷۰) آن را عینآ نقل کرده است؛دوم، رساله حنین بن اسحق الى على بن یحیى فى ذکر ما ترجم من کتب جالینوس که حنین به خواهش على بن یحیى درباره ترجمه هاى سریانى و عربى آثار جالینوس نگاشته است (مهدى محقق این رساله را همراه با ترجمه فارسى آن در ۱۳۸۴ش در تهران به چاپ رساند).

این مقاله شامل این بخشهاست :

۱) زندگى

۲) مدرسه ترجمه حنین و روشهاى ترجمه او

۳) آرا و آثار پزشکى

۴) آثار و اندیشه هاى فلسفى

۱) زندگى. 

براساس منابع پیش گفته، حنینبن اسحاق به سال ۱۹۴ در حیره* متولد شد (قس د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه: سال ۱۹۲). پدرش داروفروش (صیدلانى) بود (قفطى، ص ۱۷۴؛ابنعبرى، ص۲۵۰). بنا بر گزارش ابنجلجل (ص ۶۸ـ۶۹)، وى در جوانى مدتى را در فارس به آموختن ادبیات عرب گذراند و گفتهاند از خلیلبن احمد* دانش آموخت (نیز رجوع کنید به قفطى، ص ۱۷۱؛ابنابى اصیبعه، ص ۲۵۷؛ابنعبرى، همانجا؛و از پژوهشگران معاصر رجوع کنید به یوسف حَبّى، ص ۳۰۸؛بروکلمان، ج ۱، ص ۲۲۴؛
قس اولیرى، ص :۱۶۵ به غلط خالدبن احمد)؛اما این مطلب محل تردید است، زیرا خلیل سالها پیش از تولد حنین درگذشته است (رجوع کنید به ابنصاعد اندلسى، ص ۱۹۲، پانویس ۶).

از سوى دیگر، بنا بر آنچه ابن ابى اصیبعه از یوسفبن ابراهیم طبیب نقل مى کند، هنگامى که حنین در مجلس درس طب یوحنابن ماسویه (رجوع کنید به ابنماسویه*) در بغداد حاضر مى شده تقریباً دوازده سال داشته (رجوع کنید به ص ۲۵۷ـ۲۵۹) و احتمال آنکه وى پیش از آن تاریخ سفر علمى قابل توجهى داشته باشد اندک است.

این را مى دانیم که حنین در حوالى سال ۲۱۱ بخشى از کتابى از جالینوس* در علم تشریح را از یونانى به سریانى ترجمه کرد و به جبرئیلبن بُختیشوع*، طبیب مشهور دربار مأمون و فرد مورد اعتماد او در بیتالحکمه*، عرضه نمود. جبرئیل چنان از این ترجمه شگفت زده شد که حنین را رَبَّن (معلم، استاد) خطاب کرد و پیش بینى کرد که ترجمه هاى او مترجمان بزرگى چون سَرجیس رأس عینى را از اعتبار خواهد افکند (همان، ص ۲۵۹). این ترجمه احتمالا نخستین ترجمه حنین بود. او در رساله خود (۱۳۸۴ش، ص ۱۷ـ۱۸) از کتاب فى اصناف الحُمّیات به عنوان نخستین ترجمهاش یاد کرده است که در هفده سالگى براى جبرئیلبن بختیشوع از یونانى به سریانى درآورده؛پیش از وى، سَرجیس ترجمهاى نامعتبر از آن انجام داده بود.

ظاهراً این نخستین ترجمه حنین با ترجمههاى پیشینیان تفاوتى آشکار داشته است، چرا که یوحنابن ماسویه، که یکى از اصلىترین حامیان ترجمه در آن روزگار بود، آن را (از نظر بلاغت) به وحى نزدیک مىدانست (رجوع کنید به ابنابىاصیبعه، همانجا)، اما حنین خود از ترجمههاى روزگار جوانى اش راضى نبود و در روزگار بعد در اغلب آنها تجدیدنظر کرد (رجوع کنید به ادامه مقاله).

براساس نوشته ابنابى اصیبعه (همانجا) مى دانیم که حنین از این هنگام تا ۲۱۵ به ملازمت و شاگردى یوحنابن ماسویه مشغول بود و کتابهاى زیادى از آثار جالینوس را براى او از یونانى به سریانى و عربى ترجمه کرد. پیشرفت وى تا پیش از رسیدن به بیست سالگى چندان درخور توجه بود که به زودى به تبحر در زبانهاى یونانى، سریانى و فارسى مشهور شد و نظر مأمون (حک : ۱۹۸ـ۲۱۸) را به خود جلب کرد.

به گزارش ابنابى اصیبعه (ص ۲۶۰)، مأمون اصلاح ترجمه هاى دیگران را نیز به حنین سپرده بود و به او هموزن ترجمه هایش طلا مى بخشید. ابن ابى اصیبعه (همانجا) مدعى است که برخى ترجمه هاى حنین از کتابهاى جالینوس و دیگران را به خط کاتب وى، ازرق، دیده که بر همه آنها نشان مأمون خلیفه بوده و حنین بر روى برخى از آنها نکاتى به یونانى نوشته بوده است (براى آگاهى از جنس و خط این کتابها رجوع کنید به همان، ص۲۷۰ـ۲۷۱).

به نظر مى رسد حنین تا پیش از تشکیل حلقه ترجمه خود، دستکم ده سالى را به تنهایى به کار ترجمه گذراند و در این مدت بهویژه به ترجمه سریانى کتابهاى جالینوس براى پزشکان جندىشاپور مقیم بغداد مشغول بود (رجوع کنید به ادامه مقاله).

احاطه بسیار زیاد حنین بر آثار جالینوس و بقراط و آشنایى اش با علوم یونانى به تدریج سبب شد که به عنوان دانشمندى برجسته و پزشکى حاذق نامور شود. از گزارش مسعودى (مروج، ج ۴، ص ۳۷۹ـ۳۸۱) مى دانیم که او در مجلس علمى خلیفه الواثق (حک : ۲۲۷ـ۲۳۲) شرکتى فعال داشت، با این همه تا پیش از حکومت متوکل (حک : ۲۳۴ـ۲۴۷) از حضور حنین در میان پزشکان دربار عباسى اطلاعى در دست نیست.

وى ظاهراً در بیست سال باقى عمرش، در آرامش، بهکار ترجمه و طبابت سرگرم بود و دو ماه مانده به مرگ، ترجمه فى اجزاء الطب جالینوس را آغاز کرد؛ترجمه اى که مجال به پایان رساندن آن را نیافت و پسرش اسحاق آن را به انجام رساند (حنینبن اسحاق، ۱۳۸۴ش، ص ۳۸، افزوده على بن یحیى؛قس همو، ۱۹۲۸، مقدمه مایرهوف، ص ۲۷: فى قوام الصناعات).

وى در صفر ۲۶۰ درگذشت (ابنندیم، ص ۳۵۲؛ابنخلّکان، ج ۲، ص ۲۱۸؛قس ابنابىاصیبعه، ص ۲۶۳ـ ۲۶۴: سال ۲۶۴).

از حنین دو پسر به نامهاى داوود و اسحاق برجاى ماند. حنین براى آنان المسائل فى الطب را تألیف و چندین کتاب پزشکى ترجمه کرد. داوود در طب شهرت چندانى نیافت و فقط یک کُنّاش* از خود باقى نهاد. اما اسحاق بن حنین* طبیب و مترجمى مشهور شد. او علاوه بر تألیف و ترجمه در پزشکى، در فلسفه نیز آثار زیادى را به عربى ترجمه کرد (رجوع کنید به قفطى، ص ۱۷۲؛ابنابىاصیبعه، ص ۲۶۱ـ۲۶۲؛ابنعبرى، ص ۲۵۲).

۲) مدرسه ترجمه حنین و روشهاى ترجمه او.

درباره زمان و چگونگى شکلگیرى حلقه ترجمه حنین، اعضاى آن حلقه و نحوه تعامل آنان با یکدیگر اطلاع دقیقى در دست نیست. از اشارههاى پراکنده منابع چنین برمىآید که حنین شاگردانى در ترجمه داشته است. براى نمونه ابنجُلجُل (ص ۶۹) گزارش داده که متوکل حنین را به کار ترجمه گمارد و کاتبانى عالم در اختیار او نهاد. مترجمانى نیز زیر دست او ترجمه مىکردند و حنین ترجمه آنان را تصفح و اصلاح مىکرد. اما اشارات پراکنده متون براى ترسیم آنچه مکتب ترجمه حنین نامیده مىشود، کافى نیست. از میان آنچه منابع دوره اسلامى درباره این مترجم ممتاز گفتهاند بیش از همه فقرهاى از عیونالانباء ابن ابىاصیبعه (ص ۲۶۲) حائز اهمیت است که گرد آمدن گروهى از مترجمان به دور حنین را توجیه مى کند.

آنچه حنین را از دیگر مترجمان زمانه خود ممتاز مىکرد، صرفاً احاطه او به زبانهاى یونانى و سریانى و عربى نبود بلکه عاملى مهمتر، یعنى دانش بىنظیر او در طب یونانى و بهویژه آراى جالینوس، بود، چنانکه دیگر مترجمان آثار طبى از یارى وى بىنیاز نبودند. او در رساله خود درباره آثار جالینوس ۱۲۹ کتاب وى (با تمام جزئیات موضوعات و فصول) را برمىشمارد و داورى خود را درباره ترجمههاى این آثار ابراز مىکند. منطق توالى این آثار نه الفبایى است و نه براساس ترتیب تألیف یا ترجمه، بلکه به نظر مىرسد نوعى ترتیب آموزشى و موضوعى در به خاطر سپردن و به یاد آوردن اسامى کتابهاى جالینوس به حنین کمک کرده است. اولین و دومین کتاب، فهرست خودنوشته آثار جالینوس (فینکس) و در ترتیب خواندن کتابهاى او (فى مراتب قراءت کتب جالینوس رجوع کنید به جالینوس*، بخش :۲ آثار) است. چهار کتاب بعدى، آنچنان که خود حنین (۱۳۸۴ش، ص ۵ـ۶) نیز یادآور شده، به ترتیب همان کتابهایى است که معلمان قدیم طب در اسکندریه، برنامه درسى خود را با آنها شروع مىکردند.

کتابهاى هفتم تا بیستم این فهرست نیز در زمره کتابهاى درسى مدرسه پزشکى اسکندریه بودند. این هجده کتاب همراه با کتاب فى الحیله لحفظ الصحه، که حنین در ردیف هشتاد و چهارم از آن نام برده است (رجوع کنید به همان، ص ۴۷)، در مجموع جوامع اسکندرانیین* را تشکیل مىدادهاند.

حنین رساله ترجمه هاى آثار جالینوس را در ۴۸ سالگى، یعنى به سال ۲۴۲ (۱۱۶۷ اسکندرانى)، نگاشت و در ۲۵۰ (۱۱۷۵ اسکندرانى)، یعنى ده سال پیش از مرگش، اطلاعات آن را روزآمد کرد و در آن قسمت عمدهاى از ۳۹ سال فعالیت خود و یارانش را در زمینه ترجمه بازگفت (رجوع کنید به همان، ص ۶۳ـ۶۴)، اما اطلاعات این رساله و سایر منابع در تعیین زمان دقیق شکلگیرى حلقه او چندان راهگشا نیست. سال تولد حُبَیشبن حسن اَعسم دمشقى، عیسىبن على و عیسىبن یحیى، سه تن از اعضاى پرکار حلقه حنین، معلوم نیست.

همچنین، در رساله درباره زمان ترجمههاى یاران حنین هیچ ذکرى به میان نیامده است. تاریخ درگذشت هیچیک از سفارشدهندگان این ترجمه ها نیز به قبل از زمان نگارش رساله، یعنى ۲۴۲، باز نمى گردد. فقط مى دانیم اسحاق، فرزند حنین، در ۲۱۵ بهدنیا آمد (رجوع کنید به سزگین، ۱۹۶۷، ج ۳، ص ۲۶۷)، پس بعید است پیش از سال ۲۳۰ ترجمهاى کرده باشد. ظاهراً زمان آغاز همکارى او با پدرش حوالى ۲۲۵ بوده است. حنین در این هنگام اندکى از سى سالگى فراتر رفته بود و خود (۱۳۸۴ش، ص ۶) اشاره مى کند که در این سن علومى درخور توجه آموخته و کتابهاى بسیار اندوخته بود. این تاریخ حدسى مناسب براى زمان شکلگیرى حلقه ترجمه اوست، اما اوج فعالیتهاى ترجمانى این گروه ظاهراً بین سالهاى ۲۳۰ تا ۲۴۰ بوده است.

به عقیده حنین ضعف ترجمه هاى پیشینیان اغلب از سر بدفهمى محتواى آثار یونانى بود. کسانى چون منصوربن اثاناس، مترجم فى الاخلاق، و ابنسهدا/ شهدا، مترجم فىالفرق، مترجمانى ناتوان بودند (رجوع کنید به همان، ص ۵،۶۰)، کسانى چون سَرجیس رأس عینى نیز پیش از ورزیدگى در مدرسه اسکندریه از عهده فهم و ترجمه آثار برنمى آمدند (رجوع کنید به همان، ص ۱۱).

چهل و پنج ترجمه سریانى حنین از آثار جالینوس پیشتر از او به دست همین مترجمان به سریانى درآمده بود. بدینسان پیش بینى بختیشوع درباره حنین درست بود. سزگین (۱۹۷۴، ص ۴۵۴) بر آن است که بسیارى از آثار یونانى پیش از حنین، افزون بر سریانى، به عربى نیز ترجمه شده بود، در غیر این صورت حنین نمىتوانست بدون وجود سنّتى پرسابقه در زبان عربى، از هفده سالگى به ترجمه آثار دشوار علمى بپردازد. به عقیده او (همانجا) یازده اثر بقراط* و ۴۶ اثر جالینوس که یعقوبى (ج ۱، ص ۱۱۴ـ۱۱۸) از آنها یاد کرده، جملگى پیش از ترجمه حنین ترجمههایى داشته است.

حنین روى هم رفته ۸۵ ترجمه سریانى از ۸۴ اثر جالینوس و هشت اصلاح و تلخیص ترجمه پیشینیان از آثار وى را به انجام رساند. بیشتر این ترجمهها با حمایت اشخاص و برخى به درخواست شاگردان صورت گرفت. شاگردان حنین در ترجمههاى سریانى نقش چندانى نداشتند، اما ترجمه آثار جالینوس به زبان عربى فعالیتى است که شاگردان حنین نیز در آن مشارکتى جدّى داشتند (براى اطلاعات تفصیلى در این زمینه رجوع کنید به هاشمى، ۱۳۸۴ش، ص ۳۵ـ۳۶؛
نیز رجوع کنید به همان، جدول ۱).

باید افزود، ترجمه هاى مکتب حنین را نمى توان بدون توجه به سفارشدهندگان ترجمه ها بررسى کرد. حنین در رساله خود (۱۳۸۴ش، ص ۲) از على بن یحیى مى پذیرد که هر ترجمه برحسب قوّت مترجم کتاب و کسى که کتاب براى او ترجمه شده است، شکل مىگیرد. به تصریح حنین، هر قدر که سَلمُویهبن بنان (متوفى ۲۲۵) فهم طبیعى و درایت و عنایت خاص خود را در خواندن کتابها آشکار مىکرد، شوق حنین نیز در ویراسته کردن ترجمهها افزون مىشد (همان، ص ۷) و چون یوحنابن ماسویه (متوفى ۲۴۳) سخن آشکار را دوست داشت و پیوسته مترجم را بدان ترغیب مىکرد، حنین نیز در شرح و ایضاح کامل معانى مىکوشید (همان، ص ۹) و اگر قرار بود چیزى براى او تلخیص کند بسیار دقت و توجه مىکرد (همان، ص ۱۷).

براى بختیشوعبن جبرائیل (متوفى ۲۵۶ یا ۲۵۷) از سر «عنایت و استقصاء» ترجمه مىکرد (همان، ص ۱۱) و جایى که مردى خوش فهم، همچون محمدبن عبدالملک، ترجمهاى را سفارش مىداد، حنین در تلخیص اثر مبالغه مىورزید (همان، ص ۲۸). با آنکه حنین در ترجمههایش سلیقه حامیان را رعایت مىکرد، گویا در مواردى حامیانْ خود نیز در عبارات او تصرفاتى مىکردند و ناسخان به اختیار خود از نسخه اصلى یا نسخه تغییریافته رونویسى مىکردند (رجوع کنید به همانجا). گاه تصرفات ناسخان یا خوانندگانى که مىخواستند ترجمهاى را اصلاح کنند چندان زیاد و نادرست بود که حنین نیز آن اثر را باز نمىشناخت و تردید مىکرد که ترجمه از آن او باشد (براى نمونه رجوع کنید به ترجمه سریانى کتاب فى التریاق الى بمفولیانس؛
حنینبن اسحاق، ۱۳۸۴ش، ص ۴۶).

شیوه ترجمه حنین با مترجمان پیش از او تفاوتهایى در خور توجه دارد. خلیلبن ایبک صَفَدى (ج ۱، ص ۷۹) روش او را ترجمه معنایى در برابر ترجمههاى تحتاللفظى، معرفى کرده و این روش را درستتر دانسته و ضمناً نوشته که ترجمههاى حنین تنها در علوم ریاضى که حوزه تخصصى مترجم نبوده محتاج تهذیب و اصلاح است و در زمینههاى پزشکى، منطق، علوم طبیعى و الاهیات، دقیق و قابل اعتماد است. اما برگشترسر*، یکى از مهمترین پژوهندگان آثار حنین، بر آن است که حنین و شاگردش، حُبَیش، بیش از هر مترجم دیگر در بیان درست و واضح محتواى متون یونانى بر خود سخت مىگرفتند و حتى به قیمت از دست رفتن زیبایى کلام بر ترجمه حرفى اصرار داشتند (ص ۲۸ـ۲۹).

از دیگر ویژگیهاى ترجمه هاى حنین تصرفات فرهنگى او در متون اصلى است. نمونهاى برجسته از این موضوع در ترجمه تعبیر الرویاى ارطامیدورس اِفْسُسى پیداست. در این اثر حنین واژه یونانى çθεόبهمعناى اله و جمع آن θεόιبه معناى آلهه را آنجا که درخور اوصاف خداوند است به اللّه و در غیر این صورت به الملک یا الملائکه ترجمه کرده است تا الاهیات شرکآمیز یونانى را از متن کتاب بزداید (رجوع کنید به دبیان، ج ۱، ص ۱۰۸ـ۱۰۹).

یکى از مهمترین اصول ترجمه نزد حنین و احتمالا شاگردان او تصحیح انتقادى متن یونانى پیش از ترجمه آن بوده است. به نظر کرمر (ص ۱۲ـ۱۳) روشهاى تحلیل و تأویل لغوى متن را نخست شارحان یونانى ـ اسکندرانى آثار هومر و ارسطو بهکار بردند و حنین و اصحاب او پیرو سنّت آنان بودند (نیز رجوع کنید به اولیرى، ص ۲۵۶، که قائل است حنین روش نقد متون را به همراه زبان یونانى در اسکندریه آموخت) اما به عقیده زکى اسکندر این روش محققانه ظاهراً در زمان حنین و پیش از او سابقه نداشته است (رجوع کنید به زندگینامه علمى دانشوران، ج ۱۵، ص ۲۳۵).

آنچه حنین (۱۳۸۴ش، ص ۵) ذیل معرفى فى الفرق جالینوس مىآورد حاوى اطلاعاتى مهم درباره روش تصحیح متون در مکتب اوست. پایبندى وى به روش تصحیح متون منحصر به ترجمههاى دوره میانسالىاش نیست. او در ابتداى جوانى نیز از این ضرورت آگاه بود، اما در این دوره امکان دستیابىاش به نسخه هاى متعدد کمتر بود. او هیچگاه نادرستى و نارسایى ترجمههاى جوانى خود را به سبب ناآگاهى از موضوع یا عدم تسلط به زبان یونانى ندانسته، بلکه عامل این نقصان را صرفاً دست نیافتن به نسخه منقح و درست معرفى کرده است (براى نمونه رجوع کنید به همان، ص ۱۲).

گاه با دست یافتن به نسخهاى به سامانتر و درستتر ترجمه اى را براى دومین بار (براى نمونه: فى القوى الطبیعیه) اصلاح مىکرد (رجوع کنید به همانجا)، گاهى نیز بهرغم همه کوششها فقط یک نسخه از یک متن مىیافت، مثلا از فى علم ارسسطراطس فى التشریح جز یک نسخه با افتادگى و نقص فراوان به دست نیاورد و بدینسبب با رنج بسیار آن را تلخیص کرد ولى مفهوم کتاب به دست آمد. حنین در این ترجمه و تصحیح انتقادى خود را ملزم ساخت که در حد توان از معانى موردنظر جالینوس عدول نکند (همان، ص ۲۴ـ۲۵).

۳) آرا و آثار پزشکى.

حنین یکى از پرکارترین دانشمندان دوره اسلامى است. ترجمه ها و تألیفات عربى و سریانى بسیارى به او نسبت داده شده است. براى نمونه، ابنابىاصیبعه (ص ۲۷۱ـ۲۷۴) ۱۱۱ کتاب و رساله تألیفى او را برشمرده است. در رساله ترجمههاى آثار جالینوس نیز به ۸۵ ترجمه سریانى و ۳۳ ترجمه عربى حنین از آثار جالینوس اشاره شده است. پژوهشگران جدید نیز کتابشناسیهایى از آثار او عرضه کردهاند (براى نمونه رجوع کنید به سامرائى و علوچى، ص ۴۷ـ۲۰۴؛دبیان، ج ۱، ص ۱۲۸ـ۱۷۴).

احتمالا بخشى از این آثار پرشمار را شاگردان مدرسه ترجمه حنین زیر نظر او انجام دادهاند (رجوع کنید به احمدامین، ج ۱، ص ۲۸۵) یا شاید چند اثرى از آثار شاگردان او، بهویژه حبیش، به نام وى معروف شده باشد (ابنندیم، ص ۳۴۸). قفطى (ص ۱۷۷)، با اشاره به اینکه نام حبیش به حنین تصحیفپذیر است، برخى ترجمه هاى حنین را اثر حبیش دانسته است (نیز رجوع کنید به ابنعبرى، ص ۲۵۲ـ۲۵۳؛حبیشبن حسن اعسم دمشقى*)، اما شمار این ترجمههاى منحول را نمى توان چندان زیاد دانست، زیرا مهمترین منبع اطلاع ما از ترجمه هاى حنین و حبیش رساله ترجمه هاى آثار جالینوس است که در آن حنین با فعل و ضمیر اول شخص از خود یاد کرده و ازاینرو امکان خطاى نسخهبرداران در تصحیف حبیش به حنین منتفى است (براى آگاهى از نقش حنین و شاگردانش در ترجمه آثار جالینوس رجوع کنید به هاشمى، ۱۳۸۵ش، ص ۴۷ـ۵۵، جدول ۲).

بیشترین ترجمه ها و نگارشهاى حنین در حوزه پزشکى است. براساس فهرست دبیان (ج ۱، ص ۱۴۴ـ۱۶۱)، او در این رشته ۵۸ کتاب به عربى و ۷۵ کتاب به سریانى ترجمه کرد. آنچه او به سریانى درآورد جملگى اثر جالینوس بود بهجز یک اثر از اریباسیوس* (متولد ۳۲۵؛رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۱۵۴ـ۱۶۱). در میان ترجمههاى عربى نیز علاوه بر آثار جالینوس و بقراط، دو اثر از اریباسیوس (رجوع کنید به ابنندیم، ص۳۵۰)، یک اثر از بولس*/ فولس اجانیطى (همان، ص ۳۵۱؛ابنعبرى، ص ۱۷۶) و یک اثر منسوب به ارسطو به نام المسائل الطبیعیه على نحو المدخل الى صناعه الطب (ششن و همکاران، ص ۲۱۱) دیده مىشود. مشهورترین ترجمه طبى حنین جوامع شانزدهگانه از آثار جالینوس است که با عنوان جوامعالاسکندرانیین بهتوسط فؤاد سزگین، در فرانکفورت ۲۰۰۴ بهچاپ رسیده است.

حنین طب را دانشى نظرى مىدانست و منطق علاج او نیز براساس مبانى طب یونانى و اعتدال بخشى به طبایع چهارگانه استوار شده است (دبیان، ج ۱، ص ۹۵؛نیز براى نمونهاى از تجویزهاى درمانى او براساس این منطق علاج رجوع کنید به حنینبن اسحاق، ۱۹۲۸، ص ۱۷۸).

دو نگارش طبى نیز از او با این مشخصات منتشر شده است:

المسائل فى الطب للمتعلمین، چاپ محمدعلى ریّان و جلال محمدموسى و مرسى محمد عرب، قاهره ۱۹۷۸؛

شرح کتاب جالینوس الى اغلوقن فى التأتى لشفاء الامراض، چاپ محمدسلیم سالم، قاهره ۱۹۸۲٫

المسائل فى الطب یا المدخل الى الطب نیز از مشهورترین آثار طبى حنین است. به گفته ابنابى اصیبعه (ص ۲۷۱) حنین این کتاب را ناتمام گذاشت و حبیش اعسم آن را به پایان برد. سزگین (۱۹۶۷، ج ۳، ص۲۵۰) این کتاب را از کثیرالانتشارترین ترجمههاى عربى به لاتینى در غرب مىداند.

۴) آثار و اندیشه هاى فلسفى،

حنین در فلسفه و منطق نیز چندین تألیف و ترجمه عربى و سریانى دارد. او افزون بر ترجمه رسالههاى فلسفى جالینوس، از جمله فى البرهان و فى القیاسات الوضعیّه و فى اَنَّ المحرّک الاول لایتحرّک (حنینبن اسحاق، ۱۳۸۴ش، ص ۵۸ـ۵۹، ۶۲)، بخشى از تلخیصهاى جالینوس از نوزده رساله افلاطون را به عربى درآورد (براى فهرست این رسالهها رجوع کنید به همان، ص ۶۱ـ۶۲). همچنین السیاسه و النوامیس و طیمائوس افلاطون را ترجمه کرد (ابنندیم، ص ۳۰۶).

ابن ندیم (ص ۳۴۹) به ترجمه کتابى از جالینوس به نام ما ذکره افلاطون فى طیمائوس نیز اشاره کرده است. این اثر احتمالا قسمتى از مقاله سوم جوامع کتب افلاطون با عنوان جوامع الکتاب المعروف بطیماوس فى العلم الطّبیعى است (رجوع کنید به حنینبن اسحاق، ۱۳۸۴ش، همانجا) که بدوى در افلاطون فى الاسلام (ص ۸۵ـ۱۱۹) آن را منتشر ساخت.

حنین همچنین اثرى با نام فیما یقرأ قبل کتب افلاطون نگاشت (ابنابىاصیبعه، ص ۲۷۳) که در حکم زمینه و مقدمه مطالعه آثار افلاطون است. این اثر نشاندهنده کوشش او در پایهگذارى سنّت درست مطالعه آثار فلسفى یونان است؛کوششى که با ترجمههاى فلسفى اسحاقبن حنین با جدیت بیشتر پیگیرى شد. اشتاین اشنایدر (ص ۲۲)، با استناد به ابنابىاصیبعه، این کتاب را یکى از تألیفات حنین معرفى کرده، اما بروکلمان (ج ۱، ص ۲۲۵) هم در نقل ضبط اشتاین اشنایدر از نام این تألیف به خطا رفته است هم در ترجمه دانستن آن. مترجمانِ عربىِ کتابِ بروکلمان نیز با جعل عنوان رساله عمّا یجدر بالمرء قراءتُه من کتب افلاطون، منشأ بروز اشتباهاتى در کتابشناسیهاى حنین شدهاند (رجوع کنید به ج ۴، ص۱۱۰؛براى نمونه اشتباهات رجوع کنید به دبیان، ج ۱، ص ۱۶۴، که به پیروى از بروکلمان این اثر مجعول را در زمره ترجمههاى عربى حنین در فلسفه ذکر کرده است).

حنین به آثار ارسطو نیز بى توجه نبود. او المقولات (قاطیغوریاس) را به عربى درآورد (ابنندیم، ص ۳۰۹)، ترجمه یحیىبن بطریق از السماء و العالم را تصحیح کرد (همان، ص ۳۱۱) و دو کتاب نیز درباره این اثر نگاشت: جوامع کتاب السماء و العالم، و جوامع تفسیر القدماء الیونانیین لکتاب أرسطوطالیس فى السماء و العالم (ابنابىاصیبعه، ص ۲۷۳ـ ۲۷۴). ارزش برخى ترجمههاى حنین از شروح یونانى ارسطو در آن است که اصل یونانى این آثار در دست نیست. دو نمونه از این شروح، تفسیر المفیدوروس لکتاب أرسطوطالیس فى الآثار العُلْویه و مقاله الإسکندر الأفرودیسى فىالزمان است (براى متن چاپ شده این دو اثر رجوع کنید به اسکندر افرودیسى، ص ۱۹ـ۲۴؛المپیودورس، ص ۸۳ـ۱۹۰).

ترجمه هاى سریانى حنین نیز گاه واسطه ترجمه عربى برخى آثار ارسطو شده است. مثلا، ترجمه عربى مقاله دوم از السماع الطبیعى برگردان یحیىبن عدى (رجوع کنید به ابنندیم، ص۳۱۰)، الکون و الفساد و کتاب النفس و کتاب العباره (بارى أرمینیاس) هر سه برگردان اسحاقبن حنین (همان، ص ۳۰۹، ۳۱۱) و نیز مقاله اللام از کتاب الحروف برگردان متىبن یونس (همان، ص ۳۱۲)، بعد از ترجمه سریانى حنین از این آثار انجام گرفت. بهتصریح ابنندیم (ص۳۱۰)، ابنعدى در ترجمه خود از ترجمه سریانى حنین استفاده کرده است و باتوجه به اینکه ترجمههاى سریانى معمولا واسطهاى میان متون یونانى و ترجمههاى عربى بوده، این گمان رواست که اسحاقبن حنین و متىبن یونس نیز در کار خود از ترجمههاى سریانى حنین استفاده کرده باشند. حنین جز این ترجمهها و تألیفات مربوط به آثار یونانى، کتابهاى مستقلى نیز در فلسفه و منطق نگاشته است. ابنابىاصیبعه (ص ۲۷۳) چهار تألیف منطقى به او نسبت داده است. مشهورترین این تألیفات ظاهراً کتاب فىالمنطق بوده است که دیگران نیز تقسیمبندى و ساختار بدیع آن را ستودهاند (رجوع کنید به ابنجلجل، ص ۶۹؛قفطى، ص ۱۷۱).

دیگر اثر معروف او در فلسفه، نوادر الفلاسفه و الحکماء و آداب المعلمین القدما است (ابنابىاصیبعه، همانجا) که گزیدهگوییهاى پراکنده از حکیمان باستان است. اصل این اثر ظاهرآ در دست نیست. بدوى مختصر بر جاى مانده از آن را، که آداب الفلاسفه نام دارد، منتشر کرده است (درباره منشأ این کتاب و ترجمههاى عبرى و اسپانیایى آن رجوع کنید به حنینبن اسحاق، ۱۴۰۶، مقدمه بدوى، ص۱۰ـ۱۹). یک بخش از این کتاب با عنوان «اجتماعات الفلاسفه فى بیوت الحکمه فى الاعیاد و تفاوض الحکمه بینهم» را برخى پژوهشگران، از جمله بروکلمان (ج ۱، ص ۲۲۵)، بهاشتباه، اثرى مستقل تلقى کردهاند (نیز رجوع کنید به دبیان، ج ۱، ص ۱۶۲).

هیچیک از آثار فلسفى برجاى مانده از حنین دربردارنده رأى و نظرى بدیع نیست. او اگرچه ترجمه هاى مهمى در فلسفه داشت، برخلاف قول شهرستانى (ج ۲، ص ۱۵۸) که او را در زمره فلاسفه اسلامى شمرده است، فیلسوف نبود. حنین چند اثر در کلام فلسفى نگاشت که نشانه قوّت وى در این زمینه است. به علاوه، او عهد عتیق را از یونانى به عربى ترجمه کرد (مسعودى، تنبیه، ص ۱۱۲).

حنین آموختن تعالیم الهیات نسطورى را احتمالا در حیره آغاز کرد و آن را تا مرحلهاى پیش برد که سزاوار زنار بستن شد. در منابع به زنار بستن او اشاره شده است (رجوع کنید به قفطى، همانجا؛ابنابىاصیبعه، ص ۲۶۲؛ابنعبرى، ص ۲۵۲) و زنار بستن مختص کسانى بود که در مراتب کلیسایى به رتبه شماسیّه مىرسیدند. یوسف حَبّى (ص ۳۰۸، ۳۲۳) با اشاره به این موضوع، رأى باوم اشتارک را مبنى بر شماسیّه بودن حنین نقل کرده است. فاروق عمر فوزى (ص ۴۳۸) علت اصلى محنتهاى حنین را در روزگار متوکل، آراى او در فلسفه و منطق و دین دانسته است.

در فهرست ابنابى اصیبعه (ص ۲۷۳ـ۲۷۴) از تألیفات حنین، نام دو اثر به تفکیک از هم آمده است: کتاب فى کیفیه ادراک الدیانه و کتاب فى ادراک حقیقه الادیان، که دو نام براى رسالهاى واحد است (حنینبن اسحاق، ۱۹۹۷، ص۳۴۹، پانویس ۴؛براى نشانى چند نسخه خطى از شروح یوحنابن میناقبطى، زنده در سده ششم رجوع کنید به عواد، ص ۲۳۸).

این رساله با رساله دیگرى که حنین خطاب به علىبن یحیى منجم نوشت (رجوع کنید به ابنابىاصیبعه، ص ۲۷۴)، مضامین مشترکى دارد. حنین رساله اخیر را هنگامى نگاشت که علىبن یحیى او را به اسلام دعوت کرد. پرسش اصلى این رسالهها آن است که چگونه انسان درمىیابد دین او حق است و ادیان دیگر باطل؟ (رجوع کنید به حنینبن اسحاق، ۱۹۹۷، ص ۳۴۹). یکى دیگر از آثار کلامى چاپ شده حنین، مقاله فى الآجال است.

او در این مقاله ارتباط علم پیشین الهى و مرگ را بررسى کرده است. به عقیده او (۱۹۹۱، ص ۴۱۹ـ۴۲۰)، مرگ نیز همچون زندگى در زمره امورى است که نه خیر محض است نه شر محض، بلکه گاه خیر است و گاه شر؛و علم الهى نمى تواند سبب شر باشد (براى آگاهى از دیگر آثار دینى حنین رجوع کنید به همان، مقدمه سمیر خلیل سمیر، ص ۴۱۳ـ ۴۱۴).

نظرى به عناوین برخى دیگر از آثار حنین، جامع الاطراف بودن او را آشکارتر مى سازد:

ترجمه الفراسه، اثر منحول ارسطو (چاپ آنتونلا گرزتى، رم و ونیز ۱۹۹۹)؛

ترجمه تعبیر الرؤیا، اثر ارطامیدورس افسسى (چاپ توفیق فهد، دمشق ۱۹۶۴)؛

ترجمه قصه سلامان و ابسال (چاپ شده در تسع رسائل فى الحکمه و الطبیعیات لابنسینا، استانبول ۱۲۹۸) و

تألیف تولد النار بین الحَجَرین،

خواص الاحجار، فى سبب الذى صارت له میاه البحر مالحه، فى المدّ و الجزر،

مقاله فى قوس قُزَح،

کتاب الالوان،

کتاب البیطره،

کتاب الفلاحه،

کتاب فى الاحکام الإعراب على مذهب الیونانیین؛

فى النحو و تاریخ العالم و المبدأ و الانبیاء و الملوک و الامم و الخلفاء و الملوک فى الاسلام (ابنندیم، ص ۳۵۳؛ابنابى اصیبعه، ص ۲۷۳ـ۲۷۴).



منابع:

(۱) ابن ابىاصیبعه، عیون الانباء فى طبقات الاطباء، چاپ نزار رضا، بیروت ( ۱۹۶۵)؛
(۲) ابنجلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، چاپ فؤاد سید، قاهره ۱۹۵۵؛
(۳) ابنخلّکان؛
(۴) ابنصاعد اندلسى، التعریف بطبقات الامم : تاریخ جهانى علوم و دانشمندان تا قرن پنجم هجرى، چاپ غلامرضا جمشیدنژاد اول، تهران ۱۳۷۶ش؛
(۵) ابنعبرى، تاریخ مختصرالدول، چاپ انطون صالحانى، لبنان ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۶) ابنندیم (تهران)؛
(۷) احمدامین، ضحىالاسلام، بیروت: دارالکتابالعربى، (بىتا.)؛
(۸) اسکندر افرودیسى، مقاله الإسکندرالافرودیسى فىالزمان، ترجمه حنینبن اسحاق، در شروح على ارسطو مفقوده فى الیونانیه و رسائل اخرى، چاپ عبدالرحمان بدوى، بیروت ۱۹۸۶؛
(۹) المپیودورس، تفسیرالمفیدوروس لکتاب ارسطاطالیس فى الآثار العلویه، نقل حنینبن اسحاق و اصلاح اسحاقبن حنین، در همان؛
(۱۰) کارل بروکلمان، تاریخ الادبالعربى، ج ۴، نقله الى العربیه یعقوب بکر و رمضان عبدالتواب، قاهره ۱۹۷۵؛
(۱۱) جالینوس، جوامع کتاب طیماوس فىالعلم الطبیعى، اخراج حنینبن اسحاق، در افلاطون فى الاسلام: نصوص، حققها و علق علیها عبدالرحمان بدوى، تهران: مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مکگیل، ۱۳۵۳ش؛
(۱۲) حنینبن اسحاق، آدابالفلاسفه، اختصره محمدبن على انصارى، چاپ عبدالرحمان بدوى، کویت ۱۴۰۶/۱۹۸۵؛
(۱۳) همو، رساله حنینبن اسحق الى علىبن یحیى فى ذکر ما تُرجِمَ من کتب جالینوس، متن عربى با ترجمه فارسى، چاپ مهدى محقق، تهران ۱۳۸۴ش؛
(۱۴) همو، کتابالعشر مقالات فىالعین، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره ۱۹۲۸، چاپ افست بیروت (بىتا.)؛
(۱۵) همو، کیفیّه إدراک حقیقه الدیانه للحکیم حنینبن اسحاق النسطورى المتطبّب (رحمهاللّه!)، (چاپ) سمیر خلیل سمیر، در المشرق، سال ۷۱ (تموز ـ کانون الاوّل ۱۹۹۷)؛
(۱۶) همو، مقاله فى الآجال، (چاپ) سمیر خلیل سمیر، در المشرق، سال ۶۵، ش ۱ و ۲ (ژانویه ـ دسامبر ۱۹۹۱)؛
(۱۷) احمدبن محمد دبیان، حنینبن اسحاق: دراسه تاریخیه و لغویه، ریاض ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
(۱۸) عامر رشید سامرائى و عبدالحمید علوچى، آثار حنینبن اسحاق، بغداد ۱۹۷۴؛
(۱۹) فؤاد سزگین، «مکانه حنین فى تاریخ الترجمه من الاغریقى و السریانى الى العربیه»، در مهرجان افرام و حنین: بغداد ۴ـ۷ شباط ۱۹۷۴، بغداد: مجمعاللغه السریانیه، ۱۹۷۴؛
(۲۰) رمضان ششن، جمیل آقپنار، و جواد ایزگى، فهرس مخطوطات الطب الاسلامى باللغات العربیه و الترکیه و الفارسیه فى مکتبات ترکیا، استانبول ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴؛
(۲۱) محمدبن عبدالکریم شهرستانى، الملل و النحل، چاپ محمدسید کیلانى، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۲۲) خلیلبن ایبک صفدى، الغیثالمَسجَم فى شرح لامیّه العجم، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۲۳) کورکیس عواد، الاصول العربیه للدراسات السریانیه، بغداد ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۲۴) فاروق عمر فوزى، «حنینبن اسحق و السلطه العباسیه»، در مهرجان افرام و حنین، همان؛
(۲۵) علىبن یوسف قفطى، تاریخالحکماء، و هو مختصر الزوزنى المسمى بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء، چاپ یولیوس لیپرت، لایپزیگ ۱۹۰۳؛
(۲۶) جوئل کرمر، احیاى فرهنگى در عهد آلبویه: انسانگرایى در عصر رنسانس اسلامى، ترجمه محمدسعید حنایى کاشانى، تهران ۱۳۷۵ش؛
(۲۷) مسعودى، تنبیه؛
(۲۸) همو، مروج (بیروت)؛
(۲۹) احمد هاشمى، «آرا و آثار حنینبن اسحاق»، مجله تاریخ علم، ش ۵ (بهار و تابستان ۱۳۸۵)؛
(۳۰) همو، «مدرسه ترجمه حنینبن اسحاق»، مجله تاریخ علم، ش ۴ (پاییز و زمستان ۱۳۸۴)؛
(۳۱) یعقوبى، تاریخ؛
(۳۲) یوسف حبىّ، «حنینبن اسحاق»، در مهرجان افرام و حنین، همان؛

(۳۳) Gotthelf Bergstrasser, Hunain ibn Ishak und seine Schule, Leiden 1913;
(۳۴) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949;
(۳۵) Dictionary of scientific biography, supplement I, ed. Charles Coulston Gillispie, New York: Charles Scribner’s Sons, 1981, s.v. “Hunayn ibn Ishaq. Hunayn the translator” (by Albert Z. Iskandar);
(۳۶) EI2, s.v. “Hunayn b. Ishak Al-Ibadi” (by G. Strohmaier);
(۳۷) M. Meyerhof, “New light on Hunain ibn Ishaq and his period”, Isis, 8(1926);
(۳۸) De Lacy O’leary, How Greek science passed to the Arabs, London 1980;
(۳۹) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- ;
(۴۰) Moritz Steinschneider, Die arabishen Ubersetzungen aus dem Griechischen, Graz 1960.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه عبدالصمد حِمصى(قرن سوم و چهارم)

 عبدالصمدبن سعید کندى، محدّث و قاضى قرن سوم و چهارم. از زندگى وى اطلاع چندانى در دست نیست. ابن‌عساکر شرح حال کوتاهى از او آورده و به دو بار حضور وى در دمشق اشاره کرده است. وى همچنین کسانى را که او از آنها روایت نموده و برخى کسان را که از وى حدیث روایت کرده‌اند، نام برده است (رجوع کنید به ج ۳۶، ص ۲۲۹ـ۲۳۱).

حمصى از محدّثان بسیارى، از جمله عمران‌بن بکّار و سلیمان‌بن عبدالحمید بهرانى، سماع حدیث کرده است. از او کسانى چون قاضى ابوبکر ابهرى و على‌بن محمد حلبى روایت نقل کرده‌اند. وى همچنین منصب قضاى شهر حمص را برعهده داشته است (رجوع کنید به همان، ج ۳۶، ص ۲۲۹؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۷، ص ۴۹۳).

آثار

عمده شهرت او به واسطه تألیف کتاب تاریخ من نزل بحمص من‌الصحابه است. این کتاب در اختیار ابن‌عساکر بوده و از آن با نام فى تسمیه من نزل حمص من‌الصحابه یاد نموده و به کرّات از آن نقل قول کرده است. ابن‌عساکر این کتاب را به دو طریق در روایت خود داشته است: یکى به روایت ابوبکر محمدبن سلیمان‌بن یوسف رَبَعى (رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج ۱، ص ۳۰۹، ج ۹، ص ۴۱) و دیگرى، که ابن‌عساکر بیشتر از این طریق از کتاب حمصى نقل مطلب کرده، به روایت ابوالحسن على‌بن مسلم فَرَضى از عبدالعزیزبن احمد از ابوالمعمَّر مسدَّدبن على‌بن عبداللّه از پدرش از حمصى (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج ۲۶، ص ۱۸۳، ج ۲۷، ص ۱۴۶، ۱۶۴). ذهبى نیز از این کتاب با عنوان ذکر من نزل حمص من‌الصحابه (۱۴۲۴، همانجا) و تاریخ حمص (۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۳، ص ۱۶؛ نیز رجوع کنید به سزگین، ج ۱، ص ۳۴۷) یاد کرده و آن را اثرى نیکو

خوانده و در جایى دیگر (۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۵، ص ۲۶۷) به سماع این کتاب اشاره کرده و مطالبى نیز از آن آورده است. جمال‌الدین مزّى نیز نسخه‌اى از این کتاب را در اختیار داشته و اقوالى از آن آورده است (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱۷، ص ۱۶۴ـ۱۶۵، ج ۲۲، ص ۳۷۵).

ابن‌حجر عسقلانى نیز در تدوین کتاب الاصابه فى تمییز الصحابه بارها از این کتاب نقل قول کرده است (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۶۵۶، ۶۸۶، ج ۲، ص ۱۱۶، ۱۷۷، ۳۲۶). حمصى در ۳۲۴ درگذشت (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، همانجا).



منابع:

(۱) ابن‌حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، چاپ عادل احمد عبدالموجود و على‌محمد معوض، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۲) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۳) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشّار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۴) همو، سیر اعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۵) یوسف‌بن عبدالرحمان مزّى، تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛

(۶) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967-.

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه آیت الله شُبَّر حُویزى(متوفی۱۱۸۶ه ق)

 شُبَّربن محمد، فقیه و محدّث امامى قرن دوازدهم. او سرسلسله خاندان شبّر، شاخهاى از مشعشعیان*، است که نسب آنان به امام کاظم علیهالسلام مىرسد (کیاء گیلانى، ص ۹۲؛ حرزالدین، ج ۱، ص ۳۵۱؛ جعفرى، ج ۱، ص۱۰۰؛ روضان، ج ۲، ص ۳۹۳).

پدرش، محمدبن ثنوان، محدّث و عالم دینى بود. شبّر در ۱۱۲۲ در حویزه/ هویزه* به دنیا آمد ودر همانجا پرورش یافت، سپس به نجف مهاجرت کرد و به تحصیل فقه و حدیث پرداخت. او از احمدبن اسماعیل جزایرى، رضى الدین بن محمد موسوى عاملى مکى، نصراللّه مدرس حائرى و یوسف بن عبداللّه بحرینى (متوفى ۱۱۷۱) اجازه روایت دریافت کرد (حرزالدین، همانجا؛ امین، ج ۷، ص۳۳۰؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۳۷۲ش، ص ۳۳۲، ۳۳۴، ۶۵۰؛ عامرى، ج ۱، ص ۱۸۳؛ نیز براى سایر اساتید و مشایخ او رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۱، ص ۱۴۴).

پس از تسلط عثمانیان بر عراق، حویزى برخى بزرگان عرب، مانند شیخ حمود آل حمد و شیخ خلیل آل عباس، را به قیام در برابر اشغالگران فراخواند و با فراهم آوردن سپاهى در ۱۱۶۰ به جنگ با عثمانیان پرداخت. سپاه او ابتدا پیروزیهایى کسب کرد، اما به سبب خیانت بعضى رؤساى قبایل شکست خورد و حویزى به اسارت به بغداد برده شد، ولى پس از مدتى آزاد گردید (رجوع کنید به حرزالدین، ج ۱، ص ۳۵۳ـ۳۵۷؛ شُبَّر، ص ۲۵۶ـ ۲۶۲؛ عامرى، همانجا).

رحلت

تاریخ درگذشت او را حرزالدین (ج ۱، ص ۳۵۸ـ۳۵۹) ۱۱۷۰ ذکر کرده است و امین (همانجا) ۱۱۷۸؛ اما جاسم حسن شبّر (ص ۲۶۲ـ۲۶۳) هر دو را نادرست دانسته و قول آقابزرگ طهرانى (۱۳۷۲ش، ص ۳۳۲؛ همو، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۶۲، ج ۶، ص۲۶۰، ج۱۰، ص ۱۱) را پذیرفته که نوشته حویزى در ۱۱۸۶ یا حدود ۱۱۹۰ درگذشته است. حویزى در حرم امام على علیهالسلام به خاک سپرده شد (شبّر، ص ۲۶۳ـ ۲۶۴). یکى از ادباى معاصر او، رسالهاى در شرححال وى نوشته است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۱۵۸، ج ۱۱، ص ۱۴۳ـ۱۴۴).

آثار

بیش از سى عنوان اثر براى حویزى برشمرده اند که عمدتاً درباره شرح حال علما و انساب، فقه و حدیث است.

برخى از مهمترین آنها عبارتاند از:

الذَخیرهُ فى العُقبى فى مَوَدَّهِ ذَوى القُربى، در شرح نسب سیدعلى خان بن سیدخلف حویزى (همان، ج۱۰، ص ۱۱؛ نیز رجوع کنید به حویزى*، خاندان)؛

رساله فى نسب محمد المشعشعى، درباره نسب جد اعلاى خود، سیدمحمدبن فلاح مشعشعى (همان، ج ۴، ص ۱۶۵، ج ۲۴، ص ۱۴۲)؛ کنزالسعاده، در شرح حال شمارى از عالمان (همان، ج ۱۸، ص ۱۵۸)؛

جُنَّهُ البَرِیَّه فى اَحکامِ التَقیَّه یا به تعبیر دیگر جنّه الامامیّه فى احکام التقیّه (همان، ج ۵، ص ۱۵۷؛ شبّر، ص ۲۴۶)؛

حُجّهالخصام، درباره قیام براى اقامه حق در عصر غیبت (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص۲۶۰ـ۲۶۱)؛

حرمه التمتّع بالفاطمیات یا الجمع بین الفاطمیین، که مورد توجه عالمان بسیارى قرار گرفته است (رجوع کنید به همان، ج ۵، ص ۱۳۷، ج ۶، ص ۳۹۵ـ۳۹۶؛ شبّر، ص ۲۴۷ـ۲۵۱)؛

صَفوَهَ المرام، حاشیهاى مبسوط بر مدارک الاحکام سیدمحمد عاملى؛

رساله هایى فقهى در موضوعات گوناگون، از جمله درباره وجوب غسل جمعه، احکام خوردنیها و آشامیدنیها و خمس (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۲۱۸، ج ۷، ص ۲۵۵، ج ۱۱، ص ۴۸، ۹۱، ج ۱۳، ص ۵۳، ج ۱۵، ص ۵۱، ۲۳۲، ۲۳۶، ج ۱۸، ص ۴۹، ج ۲۵، ص ۳۴)؛

حاشیه بر اصول کافى و بحارالانوار و آثارى در علم رجال (رجوع کنید به همان، ج ۳، ص ۲۴، ج ۶، ص ۱۸۲، ج۱۰، ص ۱۱۸ـ۱۱۹، ج۲۰، ص ۱۹۶؛ براى آگاهى از دیگر آثار او رجوع کنید به همو، ۱۳۷۲ش، ص ۳۳۶ـ۳۳۷؛ همو، ۱۴۰۳، ج ۵، ص ۱۰۵، ج ۷، ص ۱۱۱، ۲۶۷، ج ۱۴، ص ۲۶۳، ج ۱۵، ص ۳۴۳، ج۲۰، ص ۲۱۲، ج ۲۴، ص ۴۴۱؛ شبّر، ص ۲۴۵ـ۲۵۳).



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علىنقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه: الکواکب المنتشره فى القرن الثانى بعد العشره، چاپ علىنقى منزوى، تهران ۱۳۷۲ش؛
(۳) امین؛
(۴) محمد حمدى جعفرى، عشائر و أسرالساده الحسینیه فى العراق و الوطن العربى، ج ۱، بغداد ۱۴۲۲/۲۰۰۱؛
(۵) محمد حرزالدین، معارف الرجال فى تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵؛
(۶) عبدعون روضان، موسوعه عشائر العراق: تاریخ، انساب، رجالات، مآثر، ج ۲، عَمّان ۲۰۰۳؛
(۷) جاسم حسن شُبَّر، تاریخ المشعشعیین و تراجم اعلامهم، نجف ۱۳۸۵/۱۹۶۵؛
(۸) ناصر عبدالحسن عامرى، موسوعه انساب العشائر العراقیه: الساده العلویون، ج ۱، (بیروت) ۲۰۰۴؛
(۹) احمدبن محمد کیاءگیلانى، سراجالانساب، چاپ مهدى رجائى، قم ۱۴۰۹٫

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه آیت الله عبدعلى حویزى(متوفی۱۱۱۲ه ق)

عبدعلى بن جمعه، محدّث و مفسر امامى قرن یازدهم. نورى (ج ۲، ص ۱۵۹) نام وى را على ثبت کرده که ظاهرآ نادرست است. از تاریخ ولادتش اطلاع دقیقى در دست نیست. وى، به گفته خودش، در حویزه خوزستان به دنیا آمده (رجوع کنید به خوانسارى، ج ۴، ص ۲۱۸) و از تبار عروسى است (امین، ج ۸، ص ۲۹). تاریخنگاران درباره عروسى اطلاعى به دست نداده اند. حویزى در شیراز سکونت داشته است (حرّ عاملى، قسم ۲، ص ۱۵۴؛ افندى اصفهانى، ج ۳، ص ۱۴۷). وى شاگرد على نقى فراهانى شیرازى، که سالها منصب قضاى فارس را به عهده داشت (فسائى، ج ۲، ص ۱۱۴۷)، بود و از وى اجازه روایت داشت (نورى، همانجا).

رحلت

سید نعمت اللّه جزایرى* (رجوع کنید به خوانسارى، ج ۴، ص ۲۱۴) و شیخ حسین ده دشتى از جمله شاگردان وى بودند (امین، ج ۱۰، ص ۲۲۷؛ حسینى اشکورى، ج۱،ص۱۶۴). درباره تاریخ درگذشت حویزى، اختلاف نظر وجود دارد. بیشتر منابع سال وفات وى را ۱۱۱۲ دانستهاند اما برخى بر این باورند که این تاریخ با تاریخ درگذشت شاگرد او، نعمت اللّه جزایرى، اشتباه شده و تنها مى توان گفت که حویزى در ۱۰۷۳ زنده بوده، زیرا در این تاریخ بر تفسیر او تقریظى نوشته شده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۱۱، ص ۳۲۰، ۳۳۲). تاریخ مرگ او ۱۰۵۳ نیز ذکر شده که نادرست است (رجوع کنید به حویزى، مقدمه على عاشور، ج ۱، ص ۱۲).

بر طبق شواهد به دست آمده حویزى یکى از محدّثان دوره خویش بوده به گونه اى که در میان گروه محدّثان، چون او کم دیده شده است (رجوع کنید به خوانسارى، ج ۴، ص ۲۱۵). از جمله آن که وى به برخى سخنان که به صورت «قیل» در منابع شیعه ذکر شده، عمل مى کرده و معتقد بوده که این سخنان از آن صاحب الزمان است که حضرت براى صیانت، آنها را در میان فقیهان، آن هم به گونه اى مبهم، گسترانده است (همانجا؛براى شاهد دیگر بر تصلب او در اخبارىگرى رجوع کنید به همانجا؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۱، ص ۱۳۴).

آثار

نزدیکترین منبع به روزگار وى، کتاب املالآمل نگاشته حرّ عاملى (متوفى ۱۱۰۴) است که معاصر وى بوده است. او (همانجا) پس از آن که عبدعلى بن جمعه را شخصى فقیه خوانده، از دو اثر وى به نامهاى نورالثقلین فى تفسیرالقرآن در چهار مجلد و شرح لامیه العجم سروده حسین بن على طغرایى* (متوفى ۵۱۵) یاد کرده است. وى در ادامه با ستایش از تفسیر حویزى به این نکته اشاره کرده که از آن نسخهاى براى خویش نگاشته است. حرّ عاملى (همانجا) نیز اثرى دیگر به نام شرح شواهدالمغنى را از جمله تألیفات حویزى برشمرده است. برخى این کتاب را اثر ادیب و دانشمند معاصر و هم نام وى، عبدعلى فرزند ناصر حویزى، دانستهاند، ولى برخى دیگر گفته حرّ عاملى را که معاصر وى بوده قابل اعتمادتر مىدانند (رجوع کنید به افندى اصفهانى، ج ۳، ص ۱۴۸؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۴، ص ۴۳، ۷۴، ج ۱۸، ص ۲۷۲).

تفسیر نورالثقلین مشهورترین اثر حویزى است. برخى این تفسیر را نورالثقَلَین خوانده اند که در این صورت به معناى نور جنّ و انس خواهد بود اما به نظر مىرسد که تلفظ صحیح آن نورالثقْلین باشد که مراد از آن قرآن و عترت است. حویزى در این تفسیر به شیوهاى روایى به گردآورى احادیث روایت شده از اهلبیت در ذیل سورههاى قرآن پرداخته است (حرّ عاملى، همانجا) و به جز موارد نادرى که در آن موارد نیز تنها متذکر تفصیل یا نقل مطالب در جایى دیگر شده (براى نمونه رجوع کنید به حویزى، چاپ محلاتى، ج ۲، ص ۱۳۷ـ۱۳۸، ج ۵، ص ۶۴۲)، درباره محتواى روایات نقل شده اظهار نظرى نکرده است (رجوع کنید به خوانسارى، ج ۴، ص ۲۱۴).

وى در مقدمه کتاب (ج ۱، ص ۲ـ۳) نوشته که هدفش از نگارش این تفسیر، فراهم آوردن مجموعهاى مدون از روایات اهلبیت در تفسیر قرآن بوده است. او سپس مىافزاید که اگر در این زمینه روایتى نقل کرده که ظاهر آن مخالف اجماع امامیه (الطائفه المحقّه) است، مقصود از آن، بیان اعتقاد یا عمل نیست بلکه هدف عمده آن است تا ناظرى آگاه بر چگونگى و منبع آن نقل مطّلع شود و در مقام رفع ناسازگارى آن روایت با اجماع برآید (ج ۱، ص ۲). حویزى در این تفسیر به شرح و تبیین تمام آیات قرآن نپرداخته است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۴، ص ۳۶۵؛معرفت، ج ۲، ص ۳۲۷ـ۳۲۹).

منابع روایى این تفسیر، از حیث اعتبار، در یک سطح نیستند. معرفت (ج ۲، ص ۳۲۹ـ۳۳۰) و ایازى (ص ۷۳۳ـ ۷۳۵) به اختصار از شیوه حویزى بحث کرده اند. حویزى از برخى منابع اهل سنّت چون شواهدالتنزیل حسکانى* (رجوع کنید به حویزى، چاپ محلاتى، ج ۲، ص ۱۹۴) و تفسیر الکشف و البیان ابواسحاق ثعالبى* نیز استفاده کرده است (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج ۲، ص ۱۵۷). از میان تفاسیر روایى شیعى، تفسیر على بن ابراهیم قمى* (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۲۳۷، ۲۷۰ـ۲۷۵) و تفسیر عیاشى* (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۲۷۵، ۳۳۳) از منابع اصلى حویزى در تألیف نورالثقلین بوده و تمام این دو تفسیر به تفاریق در ضمن تفسیر حویزى درج شده است.

همچنین حویزى توجه خاصى به آثار شیخ صدوق داشته و بارها از آثارى چون کتاب من لایحضرهالفقیه (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۳۳۷، ۳۵۶)، عیون اخبارالرضا، الخصال (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۳۵۷، ۴۰۴ـ۴۰۵)، التوحید (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۴۰۵، ۶۴۹)، معانى الاخبار (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۶۴ـ۲۸۲) و دیگر آثار ابن بابویه احادیثى نقل کرده است.

همچنین حویزى از تفسیر مجمع البیان به عنوان یکى از منابع خود بهره فراوان برده است (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۲۸۳، ۲۹۳ـ۲۹۴). سیدهاشم رسولى محلاتى متن تفسیر حویزى را براساس سه نسخه خطى با مقدمهاى کوتاه از مرحوم سیدمحمدحسین طباطبائى منتشر کرده است (قم ۱۳۸۳ـ ۱۳۸۵). چاپ دیگرى از این تفسیر به کوشش على عاشور (بیروت ۱۴۲۲) نیز در دست مى باشد. خوانسارى (ج ۴، ص ۲۱۴) اشاره کرده که میرزا محمدبن محمدرضا مشهدى قمى* (متوفى ۱۱۲۵)، تفسیرى به نام کنزالحقائق و بحرالدقائق تألیف کرده که در تألیف آن بهره فراوانى از تفسیر نورالثقلین برده به گونه اى که آن را مى توان مقتبس از تفسیر نورالثقلین دانست، هر چند حاوى اضافات فراوان دیگرى است. به گمان خوانسارى (همانجا) شیوه حویزى در تدوین نورالثقلین، همانند سیدهاشم بحرانى* در تألیف البرهان فى تفسیر القرآن بوده است. خوانسارى (همانجا) معتقد به جامعیت بیشتر تفسیر حویزى از حیث گردآورى اخبار است. با این حال به نظر مى رسد که دقت حویزى در تدوین و انتخاب احادیث بیشتر از بحرانى بوده است (رجوع کنید به ایازى، ص ۲۰۱ـ۲۰۲، ۷۳۳ـ۷۳۵).



منابع:

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علىنقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلامالشیعه: الروضه النضره فى علماء الماه الحادیه عشره، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۳) عبداللّهبن عیسى افندى اصفهانى، ریاضالعلماء و حیاضالفضلاء، چاپ احمدحسینى، قم ۱۴۰۱ـ ؛
(۴) امین؛
(۵) محمدعلى ایازى، المفسرون: حیاتهم و منهجهم، تهران ۱۴۱۴؛
(۶) محمدبن حسن حرّعاملى، املالآمل، چاپ احمد حسینى، بغداد ?( ۱۳۸۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛
(۷) احمد حسینى اشکورى، تراجمالرجال، قم ۱۴۱۴؛
(۸) عبدعلىبن جمعه حویزى، کتاب تفسیر نورالثقلین، چاپ هاشم رسولى محلاتى، قم (۱۳۸۳ـ ۱۳۸۵)؛
(۹) همان: نورالثقلین، چاپ علىعاشور، بیروت ۱۴۲۲؛
(۱۰) خوانسارى؛
(۱۱) حسنبن حسن فسائى، فارسنامه ناصرى، چاپ منصور رستگار فسائى، تهران ۱۳۶۷ش؛
(۱۲) محمدهادى معرفت، التفسیر و المفسّرون فى ثوبه القشیب، مشهد ۱۴۱۸ـ۱۴۱۹؛
(۱۳) حسینبن محمدتقى نورى، خاتمه مستدرک الوسائل، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴ 

زندگینامه حَیْوَه بن شُرَیْح (متوفی۱۵۸ه ق)

 حَیْوَه بن شُرَیْح بن صفوانبن مالک تُجیبى کِندى، محدّث و فقیه مصرى قرن دوم. در بیشتر منابع کنیه او ابوزرعه (براى نمونه رجوع کنید به ابنحِبّان، ج ۶، ص ۲۴۷؛مِزّى، ج ۷، ص ۴۷۸؛
ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۶، ص ۴۰۴) و در برخى منابع، ابویزید (رجوع کنید به ابنسعد، ج ۷، ص ۵۱۵؛ابنجوزى، ۱۳۸۹ـ۱۳۹۳، ج ۴، ص ۳۰۹) ذکر شده است. وى را نباید با حیوهبن شریحبن یزید حَضرَمى حِمْصى (متوفى ۲۲۴) اشتباه گرفت.

درباره تاریخ ولادت و نخستین سالهاى زندگى حیوهبن شریحبن صفوان اطلاعى در دست نیست. سیوطى (ج ۱، ص ۲۷۹) او را از اتباع تابعین شمرده است. پدر وى فرمانده جماعتى بود که در ۱۱۷ به خونخواهى وُهیب یَحصَبى، بر ضد والى مصر، ولیدبن رفاعه، شورش کردند (کندى، ص ۹۹ـ۱۰۰) و او احتمالا در همین شورش کشته شد، زیرا وفات وى در همین سال ذکر شده است (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۳، ص ۳۴۶).

مشایخ

ربیعه بن یزید قصیر،

عقبه بن مسلم،

یزیدبن ابى حبیب،

و سلیم بن جبیر از مشایخ و استادان حیوه بودند (ابنابىحاتم، ج۳، ص ۳۰۶؛مزّى، ج ۷، ص ۴۷۹؛ذهبى، ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، ج ۱، ص ۱۸۵). عبداللّهبن مبارک، عبداللّه بن وَهْب، ابوعبدالرحمان مُقرى، لیثبن سعد و ابوعاصم نَبیل از وى حدیث روایت کرده اند (ابن ابى حاتم؛ذهبى، ۱۳۷۶ـ ۱۳۷۷، همانجاها؛براى فهرست استادان و شاگردان او رجوع کنید به مزّى، ج ۷، ص ۴۷۹ـ۴۸۰).

منابع متقدم رجالى، حیوه را در نقل حدیث توثیق نموده اند (براى نمونه رجوع کنید به ابنسعد، همانجا؛عجلى، ص۱۳۸؛ابنابىحاتم، ج ۳، ص ۳۰۶ـ۳۰۷). با وجود این، روایات ضعیفى نیز از او نقل شده است (رجوع کنید به ابنعبدالحکم، ص۲۸۷ـ ۲۸۸؛ابنجوزى، ۱۴۰۳، ج ۱، ص۳۲۰).

وى در اسناد بسیارى از روایات اهل سنّت، به ویژه احادیث کتب ستّه، قرار دارد (براى نمونه رجوع کنید به بخارى، ج ۶، ص ۲۲۱؛مسلمبن حجاج، ج ۶، ص ۵۸، ج ۸، ص ۶؛ابوداوود، ج ۱، ص ۸۳). در کتابهاى تاریخى نیز برخى گزارشهاى او ثبت شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابنسعد، ج ۱، ص ۳۹۵، ج ۴، ص ۲۵۸؛ابنعبدالحکم، ص ۸۲، ۸۷، ۱۷۶).

حیوه بن شریح ظاهراً مجلس تدریس فقه داشته است (رجوع کنید به ذهبى، ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، ج۱، ص۱۸۶). در سال ۱۴۴ منصب قضاى مصر به او پیشنهاد شد، اما نپذیرفت (ابنعبدالحکم، ص ۲۴۱؛وکیع، ص ۶۳۸). احادیثى فقهى نیز از وى نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به سحنون، ج ۱، جزء۱، ص ۶۱، ۲۰۰، ج ۲، جزء۴، ص ۳۰۵).

زهد و پارسایى و کثرت عبادت حیوه را ستوده و او را مستجابالدعوه و از بَکّائین دانسته اند (رجوع کنید به مزّى، ج ۷، ص ۴۸۱؛صفدى، ج ۱۳، ص ۲۳۲). حکایاتى نیز درباره کرامات و خوارق عاداتِ او نقل کرده اند (از جمله رجوع کنید به ذهبى، ۱۳۷۶ـ ۱۳۷۷، ج ۱، ص ۱۸۵ـ۱۸۶؛ابنحجر عسقلانى، ج ۳، ص ۶۲؛براى نقد یکى از این حکایات رجوع کنید به امینى، ج ۱۱، ص ۱۷۳).

رحلت

در بیشتر منابع، سال وفات او ۱۵۸ (براى نمونه رجوع کنید به مزّى، ج ۷، ص ۴۸۲؛ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۶، ص ۴۰۵؛ابنحجر عسقلانى، همانجا؛سیوطى، ج ۱، ص۳۰۰) و در برخى منابع، سال ۱۵۹ ذکر شده است (رجوع کنید به ابنحبّان، همانجا؛کلاباذى، ج ۱، ص ۲۱۳). به گفته واقدى، او براثر بیمارى وبا درگذشت (رجوع کنید به ابنکثیر، ج۱۰، ص ۱۳۷).

در منابع، تألیفى به او منسوب نیست، اما در گزارشى آمده که حیوه به شخصى سفارش کرد از کتابهایش نگهدارى کند ولى کوتاهى آن فرد سبب شد کسانى، از جمله ابنلُهَیعه*، از آنها استنساخ و بهره بردارى کنند (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۸، ص ۱۵).



منابع:

(۱) ابنابىحاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بىتا.)؛
(۲) ابنجوزى، صفهالصفوه، چاپ محمود فاخورى و محمد رواسقلعجى، حلب ۱۳۸۹ـ۱۳۹۳/۱۹۶۹ـ۱۹۷۳؛
(۳) همو، کتابالموضوعات، چاپ عبدالرحمان محمد عثمان، (بیروت) ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۴) ابنحِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت (بىتا.)؛
(۵) ابنحجر عسقلانى، کتاب تهذیبالتهذیب، (بیروت )۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۶) ابنسعد (بیروت)؛
(۷) ابنعبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، چاپ چارلز سى. تورى، نیوهاون ۱۹۲۲، چاپ افست بغداد ( ۱۹۶۸)؛
(۸) ابنکثیر، البدایه و النهایه، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۹) سلیمانبن اشعث ابوداوود، سنن ابىداود، چاپ سعید محمد لحام، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۱۰) عبدالحسین امینى، الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، قم ۱۴۱۶ـ۱۴۲۲/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۲؛
(۱۱) محمدبن اسماعیل بخارى، صحیح البخارى، (چاپ محمد ذهنىافندى)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت (بىتا.)؛
(۱۲) محمدبن احمد ذهبى، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۳) همو، سیر اعلامالنبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۱۴) همو، کتاب تذکرهالحفاظ، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷/ ۱۹۵۶ـ۱۹۵۸، چاپ افست بیروت (بىتا.)؛
(۱۵) عبدالسلامبن سعید سحنون، المُدَوَّنه الکبرى، التى رواها سحنونبن سعید تنوخى عن عبدالرحمانبن قاسم عتقى عن مالکبن انس، قاهره ۱۳۲۳، چاپ افست بیروت (بىتا.)؛
(۱۶) عبدالرحمانبن ابىبکر سیوطى، حسن المحاضره فى تاریخ مصر و قاهره، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، (قاهره) ۱۳۸۷؛
(۱۷) صفدى؛
(۱۸) احمدبن عبداللّه عجلى، تاریخ الثقات، بهترتیب علىبن ابىبکر هیثمى و تضمینات ابنحجر عسقلانى، چاپ عبدالمعطى قلعجى، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۴؛
(۱۹) احمدبن محمد کلاباذى، رجال صحیح البخارى، المسمّى الهدایه و الارشاد فى معرفه اهل الثقه والسداد، چاپ عبداللّه لیثى، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۲۰) محمدبن یوسف کندى، ولاه مصر، چاپ حسین نصّار، بیروت ۱۳۷۹/۱۹۵۹؛
(۲۱) یوسفبن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الکمال فى اسماءالرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۲۲) مسلمبن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت: دارالفکر، (بىتا.)؛
(۲۳) محمدبن خلف وکیع، اخبارالقضاه، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۴

زندگینامه خَمیس حَوْزى(۵۱۰-۴۴۲ه ق)

خَمیس بن على، محدّث و عالم قرن پنجم. زادگاه وى احتمالا روستاى حوز، در بخش شرقى واسط، بوده است (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۳، ص ۱۲۷۴). ابن نقطه (ج ۲، ص ۳۸۱) تاریخ تولد او را شعبان ۴۴۲ دانسته، اما حافظ ابوطاهر احمدبن محمد سِلَفى (ص ۶۹)، به نقل از خود حوزى، سال ۴۴۷ را تاریخ تولد وى ذکر کرده است.

مشایخ

حوزى در واسط از

ابوتمّام محمدبن عبدالکریمبن محمدبن أبى زَنْبَقَه،

ابوالمفضّل هِبه اللّه بن محمدبن محمدبن مَخْلَد،

ابى الحسن على بن محمد جُلاَّبى و

ابوسعد احمدبن محمدبن خَطَّاب و

برخى محدّثان دیگر حدیث شنید (رجوع کنید به ابننقطه، ج ۲، ص۳۸۰). ذهبى (۱۴۲۴، ج ۱۱، ص ۱۳۵)، بدون ذکر تاریخ دقیق، از سفر وى به بغداد سخن گفته است.

به نوشته ابن نقطه (همانجا)، حوزى در بغداد از

ابوالقاسم عبدالعزیزبن على أنماطِى،

ابومنصور محمدبن محمد ندیم عُکْبَرى

و ابوالقاسم على بن احمدبن بُسْرى حدیث شنید. به گفته یاقوت حموى (همانجا)، حوزى حافظ قرآن و حدیث و دانا به رجال حدیث بوده و ریاست علمى این علوم در واسط به او رسیده بود.

وى شعر نیز مى سرود؛ یاقوت حموى (ج ۳، ص ۱۲۷۵)، سمعانى (۱۹۵۲، ص ۱۷۵) و ذهبى (۱۴۲۴، ج۱۱، ص ۱۳۵ـ۱۳۶) نمونهاى از اشعار او را نقل کرده اند.

در شعرى که ذهبى (۱۴۲۴، همانجا) از او نقل کرده، وى بر اشاعره و معتزله خرده گرفته و به ستایش اهل حدیث و احمدبن حنبل پرداخته و خود را از این گروه دانسته است. مطلبى درباره جرح او در منابع نقل نشده است و، باتوجه به استنادِ محدّثانِ پس از وى به کتابش در جرح و تعدیل راویان واسط، به نظر مى رسد که او را ثقه مى دانسته اند (رجوع کنید به ادامه مقاله).

شاگردان

از جمله شاگردان او،

ابوالجوائز سعدبن عبدالکریم،

ابوطاهر سلفى،

و ابوبکر عبداللّه بن عمران باقلانى مقرى (آخرین راوى او) بودند (ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۱۱، ص ۱۳۵). سمعانى (۱۴۰۸، ج ۲، ص ۲۸۸) به گروهى از شاگردان او در واسط اشاره کرده که خود آنها را دیده است.

 رحلت

حوزى در شعبان ۵۱۰ در واسط درگذشت و احتمالا در همان شهر به خاک سپرده شد (رجوع کنید به ابننقطه، ج ۲، ص ۳۸۱).

آثار

ذهبى (۱۴۲۴، همانجا) به چندین تألیف وى اشاره کرده، اما فقط یکى از آثار او موجود است. این اثر حاوى پاسخهاى حوزى به سؤالات حافظ ابوطاهر سلفى درباره برخى محدّثان ساکنِ واسط است. به نوشته سلفى (همانجا)، این جزء اثرى حجیم است. این اثر که سؤالات الحافظ السلفى لخمیس الحوزى عن جماعه من اهل واسط نام دارد و مورد استفاده رجالیان پس از او قرار گرفته به کوشش مطاع طرابیشى (دمشق ۱۳۹۶/۱۹۷۶) به چاپ رسیده است. ذهبى در آثارش از آن نقل قول کرده است،از جمله درسِیَراعلام النبلاء (براى نمونه رجوع کنید به ج۱۶، ص ۳۵۲، ج ۱۸، ص ۲۳۶، ۴۰۸، ۶۰۷، ج ۱۹، ص۱۱۱)،

و کتاب تذکره الحفاظ (براى نمونه رجوع کنید به ج ۳، ص ۹۶۶، ج ۴، ص ۱۲۲۶، ۱۲۳۶). ابن حجر عسقلانى نیز در لسان المیزان (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۳۸۸، ج ۳، ص ۳۱۶) از این کتاب استفاده کرده است. ابن نقطه (همانجا) از این کتاب حوزى به عنوان جزء یاد کرده و نوشته که آن را در اسکندریه سماع کرده است.



منابع:

(۱) ابنحجر عسقلانى، لسانالمیزان، حیدرآباد، دکن ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱؛
(۲) ابننقطه، تکمله الاکمال، چاپ عبدالقیوم عبدرب النبى، مکه ۱۴۰۸ـ۱۴۱۸؛
(۳) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشّار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۴) همو، سیراعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۵) همو، کتاب تذکره الحفاظ، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۸ـ۱۳۹۰/ ۱۹۶۸ـ۱۹۷۰؛
(۶) احمدبن محمد سِلَفى، معجم السفر، چاپ شیرمحمدزمان، اسلامآباد ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۷) عبدالکریمبن محمد سمعانى، الانساب، چاپ عبداللّه عمر بارودى، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۸) همو، کتاب الاملاء و الاستملاء، چاپ مکس ویسویلر، لیدن ۱۹۵۲؛
(۹) یاقوت حموى، معجمالادباء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۹۳٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴ 

زندگینامه على حَوفى(متوفی۴۳۰ه ق)

 على بن ابراهیم، نحوى و مفسر قرن چهارم و پنجم. کنیه اش ابوالحسن و به روستاى حَوف در مصر منتسب است (سمعانى، ج ۲، ص ۲۹۰؛ یاقوت حموى، ج ۱۲، ص ۲۲۱ـ ۲۲۲).

از تاریخ ولادتش اطلاعى در دست نیست. وى در مصر به یادگیرى عربى پرداخت (قفطى، ج ۲، ص ۲۱۹) و از محضر بزرگانى چون اُدْفُوِىّ (نحوى و مفسر، متوفى ۳۸۸) بهره برد (یاقوت حموى، ج ۱۲، ص ۲۲۲؛ قفطى، همانجا). مقدار زیادى از مکتوبات ابوجعفر نَحّاس* (نحوى و مفسر، متوفى ۳۳۸) نزد او بود (سمعانى، همانجا؛ ابنخلّکان، ج ۳، ص ۳۰۰).

عده اى از علماى مغرب و همچنین بسیارى از مصری ها در مصر از محضر وى استفاده بردند (قفطى، همانجا؛ داوودى، ج ۱، ص ۳۸۸). مطابق شیوه علما و بزرگان، دستخط وى براى اجازه قرائت، در بسیارى از کتابهاى ادبى دیده شده است (ابنخلّکان، همانجا). نام وى در سلسله اى از راویانِ حدیثى از رسول اکرم آمده است (رجوع کنید به سمعانى، همانجا؛ قفطى، ج ۲، ص ۲۲۰).

رحلت

حوفى اول ذیحجه ۴۳۰ درگذشت (یاقوت حموى؛ ابنخلّکان، همانجاها).

آثار

حوفى تألیفات مهم بسیارى داشته است (ابنخلّکان، ج ۳، ص ۳۰۱)،

از جمله:

اَلْمُوَضَّح فى النّحو که علماى صرف و نحو از آن بهره بردند (یاقوت حموى؛ قفطى؛ ابنخلّکان، همانجاها).

کتاب دیگر وى اِعراب القرآن در ده مجلد است، که علما در استفاده از آن با یکدیگر رقابت مى کردند (قفطى؛ ابنخلّکان؛ داوودى، همانجاها)؛

و البُرهان فى تفسیر القرآن، در سى مجلد که با خطى خوانا نگاشته شده است (یاقوت حموى، همانجا؛ سیوطى، ج ۲، ص ۱۴۰؛ داوودى، همانجا؛قس حاجى خلیفه، ج ۱، ستون ۱۲۲، ۲۴۱ که این دو کتاب را یکى دانسته است).

سیوطى (همانجا) پس از ذکر البرهان فى تفسیرالقرآن، «علومالقرآن» را آورده که به نظر مى رسد مراد وى همان البرهان است (نیز رجوع کنید به بروکلمان، ج ۱، ص ۵۲۳).



منابع:

(۱) ابنخلّکان؛
(۲) حاجىخلیفه؛
(۳) محمدبن على داوودى، طبقاتالمفسّرین، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۴) سمعانى؛
(۵) عبدالرحمانبن ابىبکر سیوطى، بغیهالوعاه فى طبقات اللغویین و النحاه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴؛
(۶) علىبن یوسف قفطى، اِنباه الرواه على اَنباه النحاه، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، ج ۲، قاهره ۱۳۷۱/۱۹۵۲؛
(۷) یاقوتحموى، معجمالادباء، بیروت ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰؛

(۸) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴

زندگینامه حُمَیْد بن زیاد (متوفی۳۱۰ه ق)

حُمَیْد بن زیاد، فقیه و محدّث امامى قرن سوم و چهارم. از تاریخ تولد، زادگاه، و جزئیات زندگى وى اطلاعى در دست نیست. کنیه‌اش ابوالقاسم و در اصل کوفى بود، مدتى در سُورا (نزدیک شهر حِلّه) سکنا گزید و سپس به نینوا (قریه‌اى در نزدیکى کربلا) رفت (رجوع کنید به نجاشى، ص ۱۳۲؛ قهپائى، ج ۲، ص ۲۴۴).

به تصریح شرح‌حال‌نویسان، حمید از افراد بسیارى حدیث شنید،

از جمله

احمدبن محمدبن رَباح،

حسن‌بن محمدبن سَماعه (متوفى ۲۶۳)،

حسن‌بن موسى خَشّاب (زنده در ۲۶۰)،

عُبیداللّه‌بن احمد نَهیکى (محدّث قرن سوم)،

حسن‌بن محمد کِندى،

و ابراهیم‌بن سلیمان نَهْمى (رجوع کنید به کلینى، ج ۳، ص ۱۴۶؛ طوسى، ۱۴۱۷، ص ۳۸ـ۳۹؛ خویى، ج ۶، ص ۲۸۹).

هرچند حمید از بزرگان فرقه واقفه/ واقفیه و از آخرین چهره‌هاى سرشناس این گروه بوده، ولى مورد وثوق رجالیان امامى است.

وى را به وسعت علم و کثرت آثار ستوده‌اند (رجوع کنید به نجاشى، همانجا؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص ۴۲۱؛ ابن‌داوود حلّى، ص ۲۱۰). وى همچنین راوى بسیارى از کتب و اصول اصحاب امامیه بود و به همین جهت، نام او در سلسله اسنادِ روایات بسیارى، در کتب معتبر شیعه آمده

و محدّثان بزرگى از طریق او روایت کرده‌اند، از جمله

محمدبن یعقوب کلینى (براى نمونه رجوع کنید به ج ۲، ص ۱۴، ۷۵)،

على‌بن ابراهیم قمى (زنده در ۳۰۷)،

حسین‌بن على بَزوفَرى (زنده در ۳۵۲)،

عبیداللّه‌بن ابوزید انبارى،

و حسن‌بن محمدبن عَلّان.

برخى از این افراد، از جمله على‌بن حاتِم قزوینى در ۳۰۶ و ابوالمفضل شیبانى در ۳۱۰، از او اجازه روایت دریافت کرده‌اند (رجوع کنید به نجاشى، همانجا؛ طوسى، ۱۴۱۷، ص ۱۱۵؛ حرّعاملى، ج۳۰، ص ۱۳۲؛ خویى، ج ۶، ص ۲۸۹ـ۲۹۲).

رحلت

حمید را از معمرین دانسته و، وفات وى را در ۳۱۰ ثبت کرده‌اند (رجوع کنید به نجاشى، همانجا؛ مجلسى، ج ۵۴، ص ۳۶۷؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۲، ص ۱۴۸).

آثار

حمیدبن زیاد آثار متعددى تألیف کرده

از آن جمله:

الجامع فى انواع الشرایع،

الفرائض،

الدَلائل،

فَضْلُ العِلم وَ الْعُلماء،

الخُمس،

ذَمُّ مَنْ خالَفَ الْحَقَّ وَ اَهْلَهُ،

النوادر،

تاریخ الرجال،

و من روى عن الصادق علیه‌السلام (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۳، ص ۲۵۳، ج ۷، ص ۲۵۵، ج ۸، ص ۲۳۶، ج۱۰، ص ۴۳، ج ۱۶، ص ۱۴۵، ۲۷۱؛ بغدادى، ج ۱، ستون ۳۵۶، ج ۲، ستون ۲۹۳ـ ۲۹۵، ۲۹۷، ۳۴۶). به گفته موحدى ابطحى (ج ۵، ص ۱۳۳، پانویس ۱ و ۲) دو کتاب اخیر از جمله منابع شیخ‌طوسى و نجاشى در تألیفِ آثار رجالى‌شان بوده است.



منابع:

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن‌داوود حلّى، کتاب الرجال، چاپ محمدصادق آل‌بحرالعلوم، نجف ۱۳۹۲/۱۹۷۲، چاپ افست قم (بى‌تا.)؛
(۳) اسماعیل بغدادى، ایضاح المکنون، ج ۱ـ۲، در حاجى‌خلیفه، ج ۳ـ۴؛
(۴) حرّ عاملى؛
(۵) خویى؛
(۶) محمدبن حسن طوسى، رجال‌الطوسى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۷) همو، الفهرست، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم ۱۴۱۷؛
(۸) عنایه‌اللّه قهپائى، مجمع‌الرجال، چاپ ضیاءالدین علامه اصفهانى، اصفهان ۱۳۸۴ـ۱۳۸۷، چاپ افست قم (بى‌تا.)؛
(۹) کلینى؛
(۱۰) مجلسى؛
(۱۱) محمدعلى موحدى ابطحى، تهذیب المقال فى تنقیح کتاب الرجال للشیخ الجلیل ابى‌العباس احمدبن على النجاشى، ج ۵، قم ۱۴۱۷؛
(۱۲) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشیعه المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷٫

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴ 

زندگینامه عبداللّه حُمَیدى«صاحب مسند»(متوفی۲۱۹ه ق)

عبداللّه بن زُبَیر، محدّث و فقیه مشهور سده دوم و سوم. کنیه‌اش ابوبکر بود و چون موطن وى مکه بوده و سالها در آن شهر به نشر حدیث پرداخته، او را مکّى نیز خوانده‌اند (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج ۵، ص ۵۰۲؛ بخارى، ۱۴۰۶، ج ۲، ص ۳۱۰).

از او با عناوین قُرَشى (رجوع کنید به بخارى، ۱۴۰۷، ج ۵، جزء۳، قسم ۱، ص ۹۶)، اسدى (ابن‌حِبّان، ج ۸، ص ۳۴۱) و زبیرى (اسنوى، ج ۱، ص ۲۲) نیز یاد شده است، اما عنوان مشهور وى حمیدى است (رجوع کنید به ابن‌سعد، همانجا؛ بخارى، ۱۴۰۶، همانجا) که منسوب به قبیله حُمیدات است (سمعانى، ج ۲، ص ۲۶۸).

تاریخ ولادت حمیدى معلوم نیست. وى از محدّثانى چون فُضیل‌بن عِیاض* (بخارى، ۱۴۰۷، ج ۵، جزء۳، قسم ۱، ص ۹۷؛ ابن‌حبّان، همانجا) و مسلم‌بن خالد زنگى و دَراوَردى* (ابواسحاق شیرازى، ص ۹۹ـ۱۰۰) سماع حدیث کرده است، اما سفیان‌بن عُیَینه* و شافعى* تأثیر بیشترى بر وى گذاشته‌اند.

حمیدى نوزده سال (بخارى، ۱۴۰۷، همانجا) و به روایتى بیست سال (رجوع کنید به ابن‌حبّان، همانجا)، مصاحب سفیان‌بن عیینه بود و از او سماع حدیث مى‌کرد (رجوع کنید به ابواسحاق شیرازى، ص ۱۰۰) تا آنجا که حمیدى را از بزرگ‌ترین یاران و موثق‌ترین راویان وى دانسته‌اند (رجوع کنید به سبکى، ج ۲، ص ۱۴۰).

او پس از مرگ سفیان جانشین وى در مکه شد و راویانى که طالب احادیث سفیان بودند به وى مراجعه مى‌کردند (رجوع کنید به مِزّى، ج ۱۴، ص ۵۱۴). وى از سفیان‌بن عیینه حدود ده هزار حدیث نقل کرده است (رجوع کنید به سبکى، همانجا).

حمیدى در آغاز به دلیل منسوب بودن شافعى به تشیع (رجوع کنید به ذهبى، ج ۱۰، ص ۵۸) از وى دورى مى‌جست، اما بعدها با او دوست و هم‌نشین شد (رجوع کنید به ابن‌عماد، ج ۲، ص ۴۵ـ۴۶). حمیدى، به منظور کسب آگاهى از احادیث سفیان‌بن عیینه، شافعى را در سفر مصر همراهى کرد و تا پایان زندگى شافعى در مصر ماند (ابواسحاق شیرازى، همانجا؛ کوثرى، ص ۱۹۰).

در مصر، در کنار ابوعثمان، فرزند شافعى، از دانش استادش در زمینه علم کلام (عَبّادى، ص ۲۶) و فقه (سبکى، همانجا) بهره برد و در صدر اصحاب شافعى قرار گرفت (رجوع کنید به ذهبى، ج ۱۰، ص ۵۹). به نوشته ذهبى (ج ۱۰، ص ۶۱۹)، پس از مرگ شافعى میان حمیدى و محمدبن عبداللّه‌بن عبدالحکم (رجوع کنید به ابن‌عبدالحکم*، خاندان)، بر سر تصدى درس شافعى، رقابت درگرفت که به پیروزى محمدبن عبداللّه انجامید، اما بنابر گزارش ابن‌خلّکان (ج ۷، ص ۶۳)، میان یوسف‌بن یحیى بُوَیطى* و ابن‌عبدالحکم رقابت درگرفت و حمیدى حق را به بویطى داد. از سخنان کوثرى (همانجا) چنین برمى‌آید که هر دو گزارش ممکن است درست باشد و دفاع حمیدى از بویطى پس از آن بوده که نتوانسته است جانشین شافعى شود.

حمیدى پس از مرگ شافعى به مکه بازگشت و تا پایان زندگى به نشر حدیث و افتا پرداخت (ابواسحاق شیرازى، همانجا). در آن روزگار، شهرت علمى وى به حدى رسید که از او با تعبیراتى نظیر صاحب سنّت (رجوع کنید به ابن‌حبّان، ج ۸، ص ۳۴۱)، خیرخواه‌ترین شخص براى اسلام (ابواسحاق شیرازى، همانجا)، یکى از سه امام در کنار شافعى و ابوعبید، از نظر نشر حدیث و بدیل احمدبن حنبل براى حجازیان (سبکى، ص ۱۴۰ـ۱۴۱) یاد کرده‌اند.

نزد حمیدى مقابله با کسانى که حدیث رسولِ خدا را مردود مى‌شمردند ارزش جهاد با کفار را داشت (ذهبى، همانجا). وى خود را در حجاز نظیر احمدبن حنبل در عراق و اسحاق‌بن راهویه در خراسان مى‌دانست و مدعى بود تا آن سه تن در این سرزمینها به سر مى‌برند، کسى نمى‌تواند بر مدافعان حدیث و سنّت نبوى غالب شود (رجوع کنید به سبکى، ص ۱۴۱).

راویان بسیارى از او حدیث نقل کرده‌اند،

از جمله

بخارى،

یعقوب‌بن شَیبَه،

محمدبن یحیى ذُهْلى،

سلمه‌بن شبیب،

و ابوزرعه رازى (رجوع کنید به ذهبى، ج ۱۰، ص ۶۱۶ـ۶۱۷).

اهمیت حمیدى نزد بخارى چندان بود که اگر بخارى حدیثى از وى مى‌شنید دیگر نیازى به شنیدن آن از دیگران نمى‌دید (رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ۱۴۱۵، ج ۱، ص ۴۹۲) و از همین‌رو، کتاب صحیحِ خود را با حدیثى از قول حمیدى آغاز کرد (رجوع کنید به ج ۱، ص ۲) و با اینکه مضمون آن به روایت مالک‌بن انس هم نقل شده و بخارى نیز آن را در صحیح خود نقل کرده (رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۰) اما مقام حمیدى در حدیث و فقه و نیز تصریح تک‌تک راویان موجود در سلسله سند حدیث به سماع خود و نیز معنعن بودن این حدیث، سبب شده است که بخارى حدیث حمیدى را در آغاز کتاب خود و به منزله خطبه آن قرار دهد (ذهبى، ج۱۰، ص ۶۲۰ـ۶۲۱).

حافظه حمیدى را قوى (همان، ج۱۰، ص ۶۱۸) و او را ثقه و کثیرالحدیث (ابن‌سعد، ص ۵۰۲) وصف کرده‌اند. در طبقه‌بندى ابن‌حجر عسقلانى (۱۴۱۵، همانجا)، حمیدى در طبقه دهم راویان قراردارد. علاوه بر بخارى، برخى دیگر از اصحاب صحاح نظیر مسلم‌بن حجاج (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۵ـ۱۶) و ابن‌ماجه (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۴۷۶) هم از حمیدى حدیث نقل کرده‌اند (نیز رجوع کنید به مزّى، ج ۱۴، ص ۵۱۵).

همچنین شمارى از احادیث عالى‌السندِ (با تعداد راویان اندک اما با سند متصل) او در غَیلانیات، گرد آمده بود (رجوع کنید به ذهبى، ج۱۰، ص ۶۲۰). غیلانیات عبارت‌اند از یازده جزء حدیث که ابوبکر محمدبن عبداللّه‌بن ابراهیم شافعى آنها را املا و ابوطالب محمدبن محمدبن ابراهیم‌بن غیلان آن را روایت کرده است (همان، ج ۱۷، ص ۵۹۸).

آثار

در شمار آثار حمیدى از اثرى به نام کتاب الدلائل نام‌برده شده (رجوع کنید به کحّاله، ج ۶، ص ۵۴)

و کتاب الردعلى‌النعمان نیز منسوب به اوست (رجوع کنید به طباطبائى، ص ۳۰۳).

ابن ابى‌حاتم (ج ۸، ص ۴۰) در شرح حال یکى از راویان مصاحب خود به نام محمدبن عُمَیر ابوبکر طبرى، ادعا کرده که وى این کتاب و کتاب التفسیر را از حمیدى روایت کرده است؛ اما چون محمدبن عمیر در زمره راویان بى‌واسطه حمیدى محسوب نشده (رجوع کنید به مزّى، ج ۱۴، ص ۵۱۳) و از نظر تاریخى هم ممکن نبوده مصاحب و شاگرد حمیدى باشد و از سوى دیگر روایت کتاب دیگران از زبانِ یکى از مشایخ حدیث نیز متداول بوده، نمى‌توان عبارت ابن ابى‌حاتم را دالّ بر تألیف کتاب یاد شده توسط حمیدى دانست.

شاید کتاب الرد على‌النعمان همان کتاب الرد على ابى‌حنیفه باشد که یکى از ۴۱ کتاب مندرج در المصنّف ابن ابى‌شیبه (ج ۸، ص ۳۶۳ـ۴۳۴) است. ابن‌ابى‌شیبه هم روزگار حمیدى، و در برخى مشایخ حدیثى خود، مانند سفیان‌بن عیینه، با وى مشترک بود (رجوع کنید به مزّى، ج ۱۶، ص ۳۵ـ۳۶)؛ بنابراین، بعید نیست حمیدى ــکه از منتقدان ابوحنیفه بود و در حلقه درس خود در مسجدالحرام به او ناسزا مى‌گفت (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۱۵، ص ۵۶۱)ــ این کتاب را از وى روایت کرده باشد.

مهم‌ترین کتاب حمیدى، مُسندى است که وى آن را براساس نام صحابه مرتب کرده و به لحاظ اهمیتِ کتاب او «صاحب مسند» خوانده شده است (ذهبى، ج ۱۰، ص ۶۱۶). این مسند مرکّب از یازده جزء و مشتمل بر احادیث عالى‌السند است و ابن‌حجر عسقلانى از آن در تدوین المطالب‌العالیه بزوائد المسانیدالثمانیه استفاده کرده است (ج ۱، ص ۳ـ۴).

این کتاب مشتمل بر ۳۰۰ ،۱ حدیث است که اغلب آنها مرفوع است و اندکى از آثار موقوف از صحابه و تابعین در آن وجود دارد (حُمَیدى، ج ۱، مقدمه اعظمى، ص ۶۸ـ۶۹). مسند حمیدى با احادیث ابوبکر آغاز و به احادیث جابربن عبداللّه انصارى ختم مى‌شود.

احادیث این کتاب از قول ۱۸۰ تن نقل شده که ۳۲ تن زن و بقیه مرد هستند و بیشترین احادیث از ابوهریره نقل شده است (طباطبائى، ص۲۹۶). مضامین احادیث این مسند، تاریخى، فقهى، اخلاقى و اعتقادى است. مسند حمیدى، در دو جلد، به اهتمام حبیب‌الرحمان أعظمى در مدینه (?۱۳۸۱) به چاپ رسیده است.

از حمیدى رساله اعتقادى کوتاهى با عنوان اصول‌السنه در دست است که شرح‌حال‌نویسان آن را ذکر نکرده‌اند. این رساله متضمن اعتقادات اهل‌سنّت و جماعت و نقد آراى مخالفان آنهاست. حبیب‌الرحمان اعظمى این رساله را که در خاتمه برخى نسخه‌هاى مسند آمده و به روایت ذهبى است، به پایان جلد دوم مسند (ص ۵۴۶ـ۵۴۸) ملحق کرده است.

رحلت

حمیدى در ربیع‌الاول ۲۱۹ در مکه وفات یافت (ابن‌سعد، همانجا).



منابع:

(۱) ابن ابى‌حاتم، کتاب‌الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۲) ابن ابى‌شیبه، المصنَّف فى الاحادیث و الآثار، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۳) ابن‌حِبّان، کتاب‌الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ ۱۴۰۳/۱۹۷۳ـ۱۹۸۳؛
(۴) چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۵) ابن‌حجر عسقلانى، تقریب التهذیب، چاپ مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۶) همو، المطالب‌العالیه بزوائد المسانید الثمانیه، چاپ حبیب‌الرحمان اعظمى، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۷) ابن‌خلّکان، ابن‌سعد (بیروت)؛
(۸) ابن‌عماد؛
(۹) ابن‌ماجه، سنن‌ابن‌ماجه، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست (بیروت، بى‌تا.)؛
(۱۰) ابواسحاق شیرازى، طبقات‌الفقهاء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۱) عبدالرحیم‌بن حسن اسنوى، طبقات‌الشافعیه، چاپ کمال یوسف حوت، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۱۲) محمدبن اسماعیل بخارى، التاریخ‌الصغیر، چاپ محمودابراهیم زاید، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۱۳) همو، صحیح البخارى، (چاپ محمد ذهنى‌افندى)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۴) همو، کتاب‌التاریخ‌الکبیر، (بیروت ?۱۴۰۷/ ۱۹۸۶)؛
(۱۵) عبداللّه‌بن زبیر حُمَیدى، المسند، چاپ حبیب‌الرحمان اعظمى، مدینه ?( ۱۳۸۱)؛
(۱۶) خطیب بغدادى؛
(۱۷) ذهبى؛
(۱۸) عبدالوهاب‌بن على سبکى، طبقات‌الشافعیه الکبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، (قاهره) ۱۹۶۴ـ( ۱۹۷۶)؛
(۱۹) سمعانى؛
(۲۰) کاظم طباطبائى، مسندنویسى در تاریخ حدیث، قم ۱۳۷۷ش؛
(۲۱) محمدبن احمد عَبّادى، کتاب طبقات الفقهاءالشافعیه، چاپ یوستا ویتستام، لیدن ۱۹۶۴؛
(۲۲) عمررضا کحّاله، معجم‌المؤلفین، دمشق ۱۹۵۷ـ۱۹۶۱، چاپ افست بیروت (بى‌تا.)؛
(۲۳) محمد کوثرى، تأنیب‌الخطیب على ماساقه فى ترجمه ابى‌حنیفه من الاکاذیب، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۲۴) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۲۵) مسلم‌بن حجاج، صحیح مسلم، چاپ محمدفؤاد عبدالباقى، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۴ 

زندگینامه حارث‌بن محمد(۲۸۲-۱۸۶ه ق)

حارث‌بن محمدبن أبی‌أُسامه ، محدّث و مُسنِد عراقى. وى در شوال ۱۸۶ در بغداد متولد شد و چون نَسَبش به تمیم‌بن مرَّه می‌رسید به تمیمى مشهور شد (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۱۴؛ سمعانى، ج ۱، ص ۴۷۹). از جزئیات زندگى وى اطلاعى در دست نیست.

او از اشخاص بسیارى حدیث شنید و روایت کرد، از جمله از

ابوخالد یزیدبن هارون سلمى،

ابوالحسن علی‌بن عاصم تمیمى،

ابومحمد روح‌بن عباده قیسى و

ابوعبداللّه محمدبن عمر واقدى (ابن‌حِبّان، ج ۸، ص ۱۸۳؛ خطیب بغدادى؛ سمعانى، همانجاها). خلیلى قزوینى (ج ۲، ص ۵۱۹،۵۹۰)، حارث‌بن محمد را از آخرین شاگردان ضحاک‌بن مَخلَد* (متوفى ۲۱۲) و ابن‌کُناسه* (متوفى ۲۰۷) در بغداد دانسته است.

در توثیق و تضعیف حارث اختلاف هست. علی‌بن عمر دارقطنى* و ابواسحاق حربى* (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۱۵) و ابن‌حِبّان (همانجا) او را ثقه، راستگو و روایاتش را درخور اعتماد خوانده‌اند (قس ابن‌حزم، ج ۲، ص ۱۹۵، ج ۱۱، ص ۵۳ که او را تضعیف کرده است).

بسیارى از حارث روایت کرده‌اند، از جمله ابن ابی‌الدنیا*، ابوجعفر محمدبن جریر طبرى*، و ابوبکر محمدبن عبداللّه شافعى (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۱۴). ابن‌جزرى (ج ۱، ص ۲۰۱) او را در زمره راویان قرائت قرآن از محمدبن سعد کاتبِ واقدى* آورده و ابوبکربن مجاهد نیز قرائت حارث را روایت کرده است.

رحلت

حارث‌بن محمد در شب عرفه سال ۲۸۲ درگذشت (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۱۵).

آثار

وى صاحب مُسند بوده که ذهبى (ج ۶، ص ۷۳۲) آن را اثرى مفصّل توصیف کرده و گفته اجزائى از آن را با سندِ متصل سماع کرده است. این کتاب تا قرن نهم در دسترس بوده است (رجوع کنید به هیثمى، ص ۱۷؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج ۱، ص ۴). هیثمى زوائد آن مسند، یعنى آنچه در صحاح سته نبوده، را به ترتیب ابواب فقهى در بغیهالباحث عن زوائد مسندالحارث گرد آورده است. همچنین ابن‌حجر عسقلانى در المطالب العالیه بزوائد المسانید الثمانیه (همانجا) و بوصیرى در اتحاف الخِیرهِالمَهَرَه بزوائد المسانید العشره (ج ۱، ص ۳۳) از آن بهره گرفته‌اند.

جزء حدیثى برگرفته از مسند او به روایت ابوبکر احمدبن یوسف‌بن خلّاد (متوفى ۳۵۹) از حارث‌بن محمد، در پانزده برگ در کتابخانه ظاهریه دمشق، مجموعه ۳۷۹۱ (برگهاى ۱۸۳ـ۱۹۷) با عنوان مسندالمشایخ عن رسول‌اللّه (ص) باقى مانده است (سوّاس، ص ۲۷۸). احادیث عالی‌السند مسند حارث‌بن محمد نیز با عنوان أحادیث عوالى المستخرجه من مسند الحارث‌بن أبى أسامه به روایت ابونعیم احمدبن عبداللّه اصفهانى (متوفى ۴۳۰) در ضمن مجموعه ۳۸۳۷ کتابخانه ظاهریه دمشق (برگهاى ۲۱۱ـ۲۱۵) موجود است (همان، ص ۵۳۵ـ۵۳۶).

از دیگر آثار او، جزء حدیثى از روایات ابوالحسن علی‌بن عاصم‌بن صُهیب قرشى (متوفى ۲۰۱) است که در شش برگ در کتابخانه ظاهریه دمشق، مجموعه ۳۷۶۸ (برگهاى ۱۵۱ـ۱۵۶)، به خط و سماع موفق‌الدین‌بن قدامه مقدسى با عنوان حدیث علی‌بن عاصم عن شیوخه، نگهدارى می‌شود (رجوع کنید به همان، ص ۱۶۳). همچنین ابوعبداللّه محمدبن عبدوس جهشیارى در کتاب الوزراء و الکتّاب (ص ۱۳۶، ۲۴۱) از کتاب‌الخلفاء او مطالبى نقل کرده است.



منابع :

(۱) ابن‌جزرى، غایهالنهایه فى طبقات‌القرّاء، چاپ برگشترسر، قاهره (بی‌تا.)؛
(۲) ابن‌حِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۳) ابن‌حجر عسقلانى، المطالب العالیه بزوائد المسانیدالثمانیه، چاپ حبیب‌الرحمان اعظیمى، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۴) ابن‌حزم، المحلّى، چاپ احمد محمدشاکر، بیروت : دارالفکر، (بی‌تا.)؛
(۵) احمدبن ابی‌بکر بوصیرى، اتحاف الخیرهالمهره بزوائد المسانید العشره، چاپ عادل‌بن سعد و سیدبن محمود، ریاض ۱۴۱۹/۱۹۹۸؛
(۶) محمدبن عبدوس جهشیارى، کتاب الوزراء و الکتّاب، چاپ مصطفى سقا، ابراهیم ابیارى، و عبدالحفیظ شلبى، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸؛
(۷) خطیب بغدادى؛
(۸) خلیل‌بن عبداللّه خلیلى قزوینى، کتاب الارشاد فى معرفه علماء الحدیث، چاپ محمد سعیدبن عمر ادریس، ریاض ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۹) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ‌الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۰) سمعانى؛
(۱۱) یاسین محمد سوّاس، فهرس مجامیع المدرسه العُمریه فی‌دارالکتب الظاهریه بدمشق، کویت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۱۲) علی‌بن ابوبکر هیثمى، بغیه الباحث عن زوائد مسندالحارث، چاپ مسعد عبدالحمید محمد سعدنى، (قاهره، بی‌تا.).

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲ 

زندگینامه حارث‌بن مسکین(متوفی۲۵۰ ه ق)

 کنیه‌اش ابوعمرو، محدّث، قاضى و فقیه مالکى قرن دوم و سوم. وى در ۱۵۴ در مصر متولد شد (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۱۳؛ براى اقوال دیگر رجوع کنید به قاضى عیاض، ج ۴، ص ۳۶؛ ابن‌حجر عسقلانى، قسم ۱، ص ۱۸۲). از موالى زَبّان‌بن عبدالعزیزبن مروان بود و از این‌رو او را اموى خوانده‌اند (رجوع کنید به قاضى عیاض، ج ۴، ص ۲۶؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۵، ص ۱۱۰۷).

اساتید

در بزرگسالى به طلب علم روى آورد (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۲، ص ۵۴؛ ابن‌حجر عسقلانى، قسم ۱، ص ۱۶۷). از

سفیان‌بن عُیینه هلالى،

عبدالرحمان‌بن قاسم عتقى،

عبداللّه‌بن وهْب‌فهرى و

اشهب‌بن عبدالعزیز قیسى حدیث شنید و فقه آموخت (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۱۱؛ قاضى عیاض، ج ۴، ص ۲۶). وى مالک‌بن انس را در حج دید ولى از او سماع نکرد (مغلطای‌بن قلیج، ج ۳، ص ۳۱۹؛ ابن‌حجر عسقلانى، قسم ۱، ص ۱۶۷). لیث‌بن سعد* را نیز ملاقات کرد و از او فقط یک مسئله فقهى پرسید (خطیب بغدادى، همانجا؛ مغلطای‌بن قلیج، ج ۳، ص ۳۱۸؛ براى آگاهى از مسئله رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، همانجا).

بسیارى او را توثیق کرده‌اند، از جمله احمدبن حنبل، یحیی‌بن مَعین، نَسائى، و ابن‌وضاح (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۱۱ـ۱۱۲؛ قاضى عیاض، ج ۴، ص ۲۷).

حارث از بزرگان فقهاى مالکى بود و او را از اصبغ‌بن فرج، که داناترینِ مردم به آراى مالک بود، و نیز عبداللّه‌بن صالح جُهَنى (کاتب لیث‌بن سعد) برتر دانسته‌اند (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۱۲؛ قاضى عیاض، همانجا؛ مِزّى، ج ۵، ص ۲۸۳). او را به زهد، ورع، راست‌گویى و سیرت نیکو ستوده‌اند (رجوع کنید به قاضى عیاض، همانجا؛ ذهبى، ۱۴۲۴؛ مغلطای‌بن قلیج، همانجاها).

حارث‌بن مسکین در ۲۱۷، در ماجراى محنت*، به دستور مأمون به بغداد تبعید و در آنجا زندانى شد. درباره سبب این امر دو قول آمده است: نخست اینکه حارث معتقد به خلق قرآن نبود (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۱۱)، دیگر آنکه در جلسه دادخواهى دو کارگزار مأمون در مصر، شهادت حارث برضد آن‌دو، خشم مأمون را برانگیخت (رجوع کنید به قاضى عیاض، ج ۴، ص ۳۳ـ۳۵). حارث شانزده سال در عراق بود و در اواخر ایام خلافت واثق، به سبب کهولت و با شفاعت احمدبن ابی‌دؤاد، آزاد شد و در ۲۳۲ به مصر بازگشت (قاضى عیاض، ج ۴، ص ۲۸، ۳۵؛ قس خطیب بغدادى، همانجا، که نوشته متوکل او و دیگر زندانیان را آزاد کرد).

شاگردان

وى در بغداد و مصر حدیث روایت کرد. برخى از شاگردانش عبارت بودند از:

عبداللّه‌بن احمدبن حنبل (خطیب بغدادى، همانجا)،

ابن‌وضاح،

ابوداود، نسائى و

پسرش احمدبن حارث،

ابوحاتم رازى (قاضى عیاض، ج ۴، ص ۲۷؛ ابن فرحون، ص ۱۷۷)، ابوزرعه رازى (ابن‌حبّان، ج ۸، ص ۱۸۲) و

ابویعلى موصلى (مزّى، ج ۵، ص ۲۸۲).

در جمادی‌الاولى ۲۳۷ حارث از جانب متوکل به امر قضا منصوب شد (وکیع، ص ۶۴۲؛ کندى، ص ۴۶۸؛ خشنى، ص ۹۳). وى ابتدا از قبول آن سر باز زد ولى با اصرار دوستانش پذیرفت (کندى، همانجا). کندى (ص ۴۶۸ـ۴۷۰) کارهاى او را در دوران قضا برشمرده است.

رحلت

حارث در ۲۴۵، پس از قریب به دوازده سال، از منصب قضا استعفا کرد. او در ربیع‌الاول ۲۵۰ از دنیا رفت (بخارى، ج ۲، ص ۳۶۱؛ ابن‌حبّان، همانجا؛ قس خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۱۳؛ مغلطای‌بن قلیج، ج ۳، ص ۳۱۹). یزیدبن عبداللّه، والى مصر، بر جنازه وى نماز گزارد (خطیب بغدادى، همانجا).

آثار

به حارث آثارى نسبت داده شده است، از جمله

کتابى بزرگ در مذهب مالکى در هشت سِفر،

اختلاف الرواه عن اصحاب مالک (ابن‌حجر عسقلانى، قسم ۱، ص ۱۷۱)،

کتابى مشتمل بر روایات مسموع وى از ابن‌قاسم، ابن‌وهب و أشهب، و

کتابى در متفقات این سه در فقه (ابواسحاق شیرازى، ص ۱۵۴؛ قاضى عیاض، همانجا)، که ظاهرآ از هیچ یک اثرى در دست نیست.



منابع :

(۱) ابن‌حبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳؛
(۲) چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۳) ابن‌حجر عسقلانى، رفع الاصر عن قضاه مصر، چاپ حامد عبدالمجید، محمدمهدى ابوسنه، و محمداسماعیل صاوى، (بی‌جا ? ۱۳۷۶/ ۱۹۵۶)؛
(۴) ابن‌فرحون، الدیباج المُذهَب فى معرفه اعیان علماء المَذهَب، چاپ مأمون‌بن محیی‌الدین جنان، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
(۵) ابراهیم‌بن على ابواسحاق شیرازى، طبقات الفقهاء، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۶) محمدبن اسماعیل بخارى، التاریخ الصغیر، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۷) محمدبن حارث خُشَنى، قضاه قرطبه و علماء افریقیه، چاپ عزت عطار حسینى، قاهره ۱۳۷۲؛
(۸) خطیب بغدادى؛
(۹) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، چاپ بشّار عوّاد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۰) همو، سیراعلام النبلاء، چاپ شعیب أرنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۱۱) عیاض‌بن موسى قاضى عیاض، ترتیب المدارک و تقریب المسالک لمعرفه اعلام مذهب مالک، ج ۴، چاپ عبدالقادر صحراوى، مغرب ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۲) محمدبن یوسف کندى، کتاب الولاه و کتاب القضاه، چاپ رفن‌گست، بیروت ۱۹۰۸، چاپ افست بغداد (بی‌تا.)؛
(۱۳) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الکمال فى أسماء الرجال، چاپ بشّارعوّاد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۱۴) مغلطای‌بن قلیج، اکمال تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، چاپ عادل‌بن محمد و اسامه‌بن ابراهیم، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۱؛
(۱۵) محمدبن خلف وکیع، اخبارالقضاه، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱٫

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲ 

زندگینامه شیخ‌الاسلام حسین حارثى(۹۸۴-۹۱۸ه ق)«عزالدین»(پدر شیخ بهائى)

 حسین بن عبدالصمد، ملقب به عزالدین، محدّث، فقیه امامى جبل عاملى و شیخ‌الاسلام دوره صفوى. وى در ۹۱۸ در روستاى جُبَع، نزدیک شهر صیدون، در خاندانى مشهور به دنیا آمد (افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۰، ۱۱۹؛ بحرانى،ص۲۸). نسبش‌به حارث‌بن‌عبداللّه هَمْدانى*، از اصحاب خاص حضرت على علیه‌السلام، می‌رسد (بحرانى، ص ۱۶).

جدّ حارثى، محمدبن على جباعى/ جبعى، از عالمان بزرگ جبل‌عامل* و مؤلف مجموعهالجباعى بود (رجوع کنید به مجلسى، ج ۱۰۴، ص ۲۱۱ـ۲۱۴؛ افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۴۸؛ مهاجر، ص ۱۴۵). پدر حارثى، عبدالصمدبن محمد، نیز از عالمان بنام بوده و شهیدثانى وى را به علم و تقوا ستوده است (رجوع کنید به حرّعاملى، قسم ۱، ص ۷۵، ۱۰۹؛ مجلسى، ج ۱۰۴، ص ۲۰۸؛ افندى اصفهانى، ج ۳، ص ۱۲۸).

اصلی‌ترین منبع شرح‌حال حارثى، کتابى است که مظفرالدین على، شاگرد بهاءالدین عاملى* (شیخ بهائى)، در شرح‌حال شیخ بهائى و استادانش نوشته و به مناسبت، شرح‌حال پدر شیخ بهائى، یعنى حسین‌بن عبدالصمد را نیز آورده و افندى اصفهانى (ج ۲، ص ۱۱۹ـ۱۲۱) بخشى از آن را نقل کرده است.

حارثى در زادگاهش کمى نزد حسن‌بن جعفر کرکى و بیشتر نزد شهیدثانى درس آموخت. وى در سفرهاى شهیدثانى به مصر و استانبول و عراق او را همراهى کرد و در ۹۴۱ از شهیدثانى اجازه دریافت کرد (عاملى، ج ۲، ص ۱۹۱؛ افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۷ـ۱۱۸؛ بحرانى، ص ۲۸؛ استوارت، ۱۹۹۶، ص ۳۸۸). شهیدثانى در این اجازه وى را ستوده است (رجوع کنید به ج ۲، ص ۱۱۱۳ـ۱۱۱۴؛ نیز رجوع کنید به مجلسى، ج ۱۰۵، ص ۱۴۶ـ۱۷۱).

تشکیل دولت صفوى و تشدید فشار دولت عثمانى بر مناطق شیعه‌نشین قلمرو خود، به‌ویژه جَبَل عامل، به مهاجرت عالمان این منطقه به ایران انجامید (رجوع کنید به مهاجر، ص ۳۵، ۹۵ـ۹۶، ۱۴۵ـ۱۴۶). حارثى نیز بعد از پدید آمدن دشواریهایى براى استادش، شهیدثانى، ظاهرآ در ۹۵۶ به عراق و سپس در حدود ۹۵۸ـ۹۶۱ همراه با خانواده‌اش به ایران مهاجرت کرد (رجوع کنید به حارثى، ۱۳۸۰ش، ص ۱۸۵؛ استوارت، ۱۹۹۱، ص ۵۶۴، ۵۶۷؛ همو، ۱۹۹۸، ص ۹۴).

به نظر بعضى مؤلفان (از جمله اسکندرمنشى، ج ۱، ص ۱۵۵؛ افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۸؛ مهاجر، ص ۱۴۶)، وى بعد از شهادت شهیدثانى در ۹۶۵ به ایران آمده، اما شواهد متعددى حاکى است که این مهاجرت پیش از این تاریخ صورت گرفته است. مثلا حارثى در برخى آثار خود (براى نمونه رجوع کنید به ۱۳۷۸ش الف، ص ۱۴۴)، که بعد از مهاجرت به ایران تألیف کرده، به گونه‌اى از شهیدثانى نام برده که حاکى از زنده بودن وى در آن زمان است (استوارت، ۱۹۹۱، ص ۵۶۶ـ۵۶۷). همچنین شرح حوادث مسافرت حارثى با عنوان الرحله (سفرنامه)، در واقع پاسخ وى به نامه شهیدثانى است که گزارش سفر حارثى را از او خواسته بود (رجوع کنید به حارثى، ۱۳۸۰ش، ص ۱۶۸).

حارثى، به نوشته خود (۱۳۸۰ش، ص ۱۸۴)، در آغاز ورود به ایران در اصفهان اقامت گزید. در آنجا علی‌بن هلال منشار کرکى عاملى* (متوفى ۹۸۴)، شیخ‌الاسلام اصفهان، از او استقبال کرد (افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۹، ج ۴، ص ۲۶۸؛ مهاجر، ص ۱۴۶). پس از سه سال اقامت و تدریس در این شهر، شهرت علمى حارثى و توصیه شیخ على مذکور موجب شد شاه طهماسب اول وى را به قزوین، پایتخت صفویه، دعوت کند و به مقام شیخ‌الاسلامى آنجا منصوب نماید. او هفت سال در قزوین ماند و در آنجا به اقامه نماز جمعه، که آن را واجب عینى می‌دانست، مبادرت کرد (افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۹ـ۱۲۰، ج ۴، ص ۲۶۸؛ مهاجر، ص ۱۴۶ـ۱۴۷).

شاه طهماسب در ۹۷۰، ظاهرآ به دلایل سیاسى و اختلافات حارثى با سیدحسین کرکى (متوفى ۱۰۰۱)، در برخى مسائل فقهى، حارثى را از شیخ‌الاسلامى قزوین عزل و به شیخ‌الاسلامى مشهد منصوب کرد. حارثى سپس به هرات رفت و هشت سال در آنجا به تدریس و وعظ پرداخت و شیخ‌الاسلام هرات نیز بود (رجوع کنید به افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۲۰؛ استوارت، ۱۹۹۶، ص ۳۸۷، ۳۹۳ـ۳۹۴، ۴۰۲ـ۴۰۵). به نوشته افندى اصفهانى (ج ۲، ص ۱۲۰ـ۱۲۱)، به سبب اقدامات علمى و فعالیتهاى اجتماعى حارثى، بسیارى از اهالى هرات و نواحى اطراف آن به مذهب تشیع گرویدند و طلاب بسیارى براى فراگیرى علم از حارثى به آنجا روى آوردند.

حارثى تا ۹۸۳ منصب شیخ‌الاسلامى هرات را برعهده داشت. در این سال به قصد حج، رهسپار مکه شد و پس از زیارت مکه و مدینه، به بحرین رفت و در آنجا اقامت نمود (همانجا؛ استوارت، ۱۹۹۶، ص ۳۹۴).

رحلت

حارثى در ۸ ربیع‌الاول ۹۸۴ درگذشت و در قریه مصلى، از توابع هَجَر بحرین، به خاک سپرده شد (افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۹؛ بحرانى، ص ۲۷). شیخ بهائى قصایدى در سوک پدرش سروده است (رجوع کنید به افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۲ـ۱۱۴؛ بحرانى، ص ۲۷ـ۲۸).

حارثى، همانند دیگر علماى جبل عامِل، در انتقال میراث حدیثى و علمى شیعه به ایران سهم مهمى داشته است و عالمان ایران و ماوراءالنهر براى طلب علم نزد وى می‌رفتند (رجوع کنید به حارثى، ۱۳۷۸ش الف، ص ۱۴۱؛ افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۸، ۱۲۰؛ جعفریان، ج ۲، ص ۸۱۲ ـ ۸۱۴؛ مهاجر، ص ۱۴۱ـ۲۳۶). حارثى شاگردان متعددى پروراند و به علماى بسیارى اجازه نقل حدیث داد، از جمله به فرزندش شیخ بهائى، حسن‌بن زین‌الدین صاحب معالم‌الاصول، میرداماد، منصوربن عبداللّه شیرازى معروف به راستگو، بدرالدین حسن‌بن على شدقم مدنى، فقیه و ادیب قرن دهم (مجلسى، ج ۱۰۵، ص ۱۸۹ـ۱۹۰، ج ۱۰۶، ص ۸۷؛ افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۰۹؛ محسن امین، ج ۵، ص ۱۷۷ـ۱۷۸، ج ۶، ص ۳۶، ۶۳؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۱۸۴ـ۱۸۵، ج ۱۳، ص ۱۷۰؛ حسن امین، ج ۵، ص ۹۱).

فعالیتهاى علمى

از جمله فعالیتهاى علمى حارثى تصحیح و مقابله منابع حدیثى پیشین بوده است. افندى اصفهانى (ج ۲، ص ۱۱۲) و حرّ عاملى (قسم ۱، ص ۷۶) به نسخه‌اى از تهذیب‌الاحکام به خط حارثى، که آن را نزد شهیدثانى مقابله کرده است، اشاره کرده‌اند (نیز رجوع کنید به شهیدثانى، ج ۲، ص ۱۱۷۵؛حائرى، ج ۱، ص ۴۷ـ۴۸). همچنین افندى اصفهانى (رجوع کنید به ج ۲، ص ۱۱۲، ۱۱۴، ج ۳، ص ۱۲۸) از برخى آثار شیخ طوسى در میان کتب متعلق به شهیدثانى گزارش داده که خط حارثى بر آنها بوده است. برخى منابع (رجوع کنید به همان، ج ۲، ص ۱۱۴ـ۱۱۵؛محسن امین، ج ۶، ص ۶۰) با استناد به آثار حارثى، از تمایل او به تصوف و مدح مشایخ صوفیان سخن گفته‌اند.

آثار

مهم‌ترین آثار حدیثى حارثى عبارت‌اند از:

وصول الاخیار الی‌اصول الاخبار که پس از کتاب الرعایه فى علم الدرایه شهیدثانى، یکى از متون مهم درایه الحدیث در عصر صفوى بوده و قبل از ۹۶۰ در مشهد تألیف شده است (حارثى، ۱۴۰۱، ص ۶۰؛افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۵؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۵، ص ۱۰۱؛صدرایى خویى، ج ۱، ص ۱۰۱ـ۱۰۳)؛

حاشیه بر خلاصه الاقوال فى علم‌الرجال اثر علامه حلّى؛

حاشیه‌اى با عنوان التعلیقات بر صحیفه سجادیه؛

و آثار حدیثى دیگر (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۵، ص ۱۷۵، ج ۶، ص ۸۲، ۱۴۵، ج ۱۳، ص ۱۹۵، ۳۵۱)؛

الاربعون حدیثآ، که در آن چهل حدیث اخلاقى را جمع‌آورى کرده است. با توجه به تعبیر ثناگویانه آغاز رساله در حق شاه طهماسب (رجوع کنید به حارثى، ۱۳۷۸ش الف، ص ۱۴۳، پانویس ۱)، که در برخى نسخه‌ها نیست، تاریخ نگارش این کتاب پیش از سفر به ایران و دست کم (با توجه به حیات شهیدثانى در زمان تألیف آن رجوع کنید به همان، ص ۱۴۴) قبل از ۹۶۵ بوده است. این کتاب بارها چاپ شده و نسخه‌هاى خطى متعددى نیز از آن در دست است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۴۱۴ـ۴۱۵؛حسینى اشکورى، ج ۱، ص ۱۴۸ـ۱۴۹).

فقهى و اصولى

وى کتابها و رساله‌هاى فقهى و اصولى متعددى دارد، از جمله:

شرح قواعدالاحکام، و شرح تهذیب طریق الوصول الى علم‌الاصول، هر دو از علامه حلّى (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۵۱۳، ج ۵، ص ۴۳ـ۴۴، ج ۱۴، ص ۱۹)؛

رساله صلاه الجمعه یا رساله فى وجوب صلاه الجمعه (رجوع کنید به همان، ج ۱۵، ص ۷۰؛جعفریان، ج ۱، ص ۳۰۵)؛

رساله العقدالحسینى یا العقدالطهماسبى، که با فرمان‌شاه‌طهماسب که به وسواس مبتلا بود تألیف شد و شامل نکوهش وسواس در طهارت و بیانگر اختلاف‌نظر فقهى حارثى با سیدحسین کرکى، در پاره‌اى مسائل است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۵، ص ۲۸۸ـ ۲۹۰؛استوارت، ۱۹۹۶، ص ۳۹۶ـ۳۹۹؛براى متن رساله رجوع کنید به حارثى، ۱۳۷۸ش ب، ص ۱۹۶ـ۲۲۲)؛

رساله تحفه اهل الایمان فى قبله عراق العجم و الخراسان در نقد نظر محقق کرکى (متوفى ۹۴۰) درباره روش تعیین قبله ایران در آن عصر (رجوع کنید به حرّ عاملى، قسم ۱، ص ۷۵؛افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۱؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۴۲۳، ج ۱۷، ص ۴۰، ۴۶؛براى نسخه‌ها رجوع کنید به مدرسى طباطبائى، ص ۲۰۱)؛

حاشیه ارشادالاذهان علامه حلّى (افندى اصفهانى، همانجا؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۱۵؛براى نسخه آن رجوع کنید به مدرسى طباطبائى، ص ۱۱۲)؛

مسألتان یا دو رساله، یکى درباره رفع نجاست حصیر و دیگرى درباره چگونگى صرف سهم امام در زمان غیبت براى فقراى سید (رجوع کنید به افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۶؛مدرسى طباطبائى، ص ۲۰۰؛براى متن چاپ شده رساله دوم رجوع کنید به حارثى، ۱۳۸۱ش، ص ۱۹۹ـ۲۰۸)؛

شرح الفیه شهید اول (افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۵ـ۱۱۷؛براى نسخه‌ها رجوع کنید به مدرسى طباطبائى، ص ۱۴۵)، افندى اصفهانى (ج ۲، ص ۱۱۶ـ۱۱۷) از شرح دیگرى بر الفیه همراه با اشاراتى به آراى محقق کرکى با نام المقاصد العلیه فى شرح‌الرساله الثمینه نیز یاد کرده است (براى نسخه‌ها رجوع کنید به فکرت، ص ۳۲۵)؛

الرساله الرضاعیه؛

مقاله فى وجوب الافتاء و بیان‌الحق على کُلِّ مَنْ علم به؛

الرساله التِّساعیه یا المسائل الصلاتیه، درباره نُه مسئله مربوط به نماز و دیگر آثار فقهى (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۱، ص ۱۴۶، ۱۵۳، ۱۹۱، ج ۲۰، ص ۳۵۴ـ۳۵۵، ج ۲۱، ص ۱۷، ۴۰۷).

کلام- اخلاق

حارثى آثارى نیز در کلام، اخلاق و علوم دیگر دارد، از جمله:

نورالحقیقه و نورالحدیقه فى علم‌الاخلاق، که بخشى از آن گزیده‌اى از ادب‌الدنیا والدین اثر ابوالحسن علی‌بن محمد ماوردى (متوفى ۴۵۰) است (براى نمونه این گزیده‌ها رجوع کنید به حارثى، ۱۴۰۳، ص ۳۶ـ۴۱، ۴۵ـ۴۶؛قس ماوردى، ص ۲۲ـ۲۳، ۲۸ـ۲۹،۳۱ـ۳۲). به نوشته حسینی‌جلالى (حارثى، ۱۴۰۳، مقدمه، ص ۱۰ـ۱۱) البیان‌والتبیین جاحظ و منثورالحِکَم (مجهول‌المؤلف) از منابع این کتاب بوده‌اند و ظاهرآ تألیف آن در ۹۴۵ به پایان رسیده است (رجوع کنید به همان، ص ۲۸۵). کامل‌ترین نسخه کتاب به خط حارثى در لیدن (ش ۹۷۹٫ro) موجود است. استوارت (۱۹۹۷، ص ۱۹۳ـ۱۹۶)، براساس نسخه اصلى لیدن، مقدمه حارثى را چاپ کرده و مدعى شده حارثى خود را از باب تقیه، شافعی‌مذهب معرفى کرده است (رجوع کنید به همان، ص ۱۷۹ـ۱۸۹).

الاعتقادات الحقه؛

الواجبات الملکیه، درباره برخى امور اعتقادى و عملى؛

مجموعه‌اى شامل حواشى او بر کتب حدیثى و فقهى و ریاضى؛

مناظرات کلامى حارثى با برخى علماى اهل سنّت حلب؛

و دیوان شعر از دیگر آثار اوست (رجوع کنید به افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۱ـ۱۱۲، ۱۱۵ـ۱۱۷).

برادر حارثى، نورالدین علی‌بن عبدالصمد، فقیه و شاعر و از جمله شاگردان شهیدثانى بود که از وى و محقق کرکى اجازه نقل حدیث گرفت (محسن امین، ج ۷، ص ۱۵۴، ج ۹، ص ۴۳۱؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۱۱، ص ۱۴۹). وى الفیه شهید اول را به نظم درآورد و آن را الدره الصفیه نامید (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۴۸۱، ج ۸، ص ۱۰۰ـ۱۰۱).

فرزند حارثى،ابوتراب عبدالصمد، در ۹۶۶ در قزوین به دنیا آمد. نزد پدرش درس خواند و از او اجازه نقل‌حدیث دریافت کرد (افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۰، ج ۳، ص ۱۲۳). شیخ بهائى، الفوائد الصمدیه (از متون درسى فشرده در علم نحو، معروف به صمدیه) را براى برادرش، ابوتراب، نگاشت (همان، ج ۳، ص ۱۲۳). ابوتراب در ۱۰۲۰ در اطراف مدینه از دنیا رفت و در نجف دفن شد (محسن امین، ج ۸، ص ۱۶؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۱۱، ص ۳۲۵؛همو، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۱۳؛قس عبرت نائینى، ج ۳، ص ۱۱۶). از آثار اوست: حاشیه الاربعین شیخ بهائى و حاشیه الفرائض النصیریه اثر خواجه نصیر طوسى (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۱۳، ۱۶۳).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علی‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه: الروضه النضره فى علماء الماه الحادیه عشره، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۳) اسکندر منشى؛
(۴) عبداللّه‌بن عیسى افندى اصفهانى، ریاض‌العلماء و حیاض‌الفضلاء، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۱ـ ؛
(۵) حسن امین، مستدرکات اعیان الشیعه، بیروت ۱۴۰۸ـ۱۴۱۶/۱۹۸۷ـ۱۹۹۶؛
(۶) محسن امین؛
(۷) یوسف‌بن احمد بحرانى، لؤلؤهالبحرین، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، قم (بی‌تا.)؛
(۸) رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، قم ۱۳۷۹ش؛
(۹) حسین‌بن عبدالصمد حارثى، الاربعون حدیثآ، چاپ علی‌اوسط ناطقى، در میراث حدیث شیعه، به کوشش مهدى مهریزى و على صدرایى خویى، دفتر۲، قم: مرکز تحقیقات دارالحدیث، ۱۳۷۸ش الف؛
(۱۰) همو، الرحله، در محمدبن حسین شیخ بهائى، العروهالوثقى فى تفسیر سورهالحمد، چاپ محمدرضا نعمتى و اسعد طیب، قم ۱۳۸۰ش؛
(۱۱) همو، رساله خطى مصرف خمس در زمان غیبت، (ترجمه و تحقیق) محمدجواد حسینى جلالى، در فقه اهل‌بیت علیهم‌السلام، ش ۳۰ (تابستان ۱۳۸۱)؛
(۱۲) همو، العقدالطهماسبى، چاپ محمدحسین روحانى رودسرى، در میراث اسلامى ایران، به کوشش رسول جعفریان، دفتر۱۰، قم: کتابخانه آیهاللّه مرعشى نجفى، ۱۳۷۸ش ب؛
(۱۳) همو، نورالحقیقه و نورالحدیقه فى علم‌الاخلاق، چاپ محمدجواد حسینى جلالى، قم ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۴) همو، وصول‌الاخیار الى اصول الاخبار، چاپ عبداللطیف کوهکمرى، قم ۱۴۰۱؛
(۱۵) محمدعلى حائرى، فهرست نسخه‌هاى عکسى کتابخانه عمومى حضرت آیهاللّه العظمى مرعشى نجفى، قم ۱۳۶۹ـ ۱۳۷۰ش؛
(۱۶) محمدبن حسن حرّ عاملى، امل‌الآمل، چاپ احمد حسینى، بغداد ( ۱۹۶۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛
(۱۷) احمدحسینى اشکورى، التراث‌العربى فى خزانه مخطوطات مکتبه آیهاللّه العظمى المرعشى النجفى، قم ۱۴۱۴؛
(۱۸) زین‌الدین‌بن على شهیدثانى، رسائل الشهیدالثانى، قم ۱۳۷۹ـ۱۳۸۰ش؛
(۱۹) على صدرایى خویى، فهرستگان نسخه‌هاى خطّى حدیث و علوم حدیث شیعه، قم ۱۳۸۲ش ـ؛
(۲۰) علی‌بن محمد عاملى، الدر المنثور من المأثور و غیرالمأثور، قم ۱۳۹۸؛
(۲۱) محمدآصف فکرت، فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، مشهد ۱۳۶۹ش؛
(۲۲) علی‌بن محمد ماوردى، ادب‌الدنیا و الدین، چاپ مصطفى سقا، قاهره ۱۳۷۵/ ۱۹۵۵، چاپ افست بیروت ۱۳۹۸/ ۱۹۷۸؛
(۲۳) مجلسى؛
(۲۴) حسین مدرسى طباطبائى، مقدمه‌اى برفقه شیعه: کلیات و کتابشناسى، ترجمه محمد آصف فکرت، مشهد ۱۳۶۸ش؛
(۲۵) جعفر مهاجر، الهجره العاملیه الى ایران فى العصرالصفوى: اسبابها التاریخیه و نتائجها الثقافیه و السیاسیه، بیروت ۱۴۱۰/ ۱۹۸۹؛

(۲۶) Devin J. Stewart, “A biographical notice on Baha’ al-Din al- Amili (d. 1030/1621)”, Journal of the American Oriental Society, vol. 111, no.3 (July-Sept. 1991);
(۲۷) idem, “The first Shaykh al-Islam of the Safavid capital Qazvin”, ibid, vol. 116, no.3 (July-Sept. 1996);
(۲۸) idem, “Husayn b. Abd al-Samad al-Amili’ streatise for Sultan Suleiman and the Shii Shafii legal tradition”, Islamic law and society, vol.4 (1997);
(۲۹) idem, Islamic legal orthodoxy: twelver Shiite responses to the Sunni legal system, Salt Lake City, Utah, 1998.

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۲ 

زندگینامه مسعود حارثى(۷۱۱-۶۵۲ه ق)

 مسعودبن احمد، فقیه، محدّث و قاضى حنبلى قرن هفتم و هشتم. در ۶۵۲ یا ۶۵۳ در روستاى حارثیه نزدیک مقبره معروفِ کرخى در غرب بغداد به‌دنیا آمد. پدرش تاجرى متمکن بود و در همان روستا اقامت داشت (ذهبى، ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، ج ۴، ص ۱۴۹۵؛ ابن‌رجب، ج ۲، ص ۳۶۳ـ۳۶۴؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج ۴، ص ۳۴۷).

اساتید

حارثى براى تحصیل علم به مصر، اسکندریه و دمشق سفر کرد. در مصر، حدیث را از رضی‌الدین ابن‌برهان، عبداللّه‌بن علاق، محمدبن عبدالمنعم حمزى مقدسى و شمارى دیگر از شاگردان هبهاللّه‌بن على بوصیرى (متوفى ۵۹۸) فراگرفت. در اسکندریه از محضر عثمان‌بن عوف و ابن‌فرات و در دمشق از احمدبن ابوالخیر و ابن‌صیرفى بهره برد. همچنین فقه را نزد شمس‌الدین ابن ابی‌عمر و کسانى دیگر آموخت (ذهبى، ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، همانجا؛ ابن‌رجب، ج ۲، ص ۳۶۳؛ ابن‌حجر عسقلانى، همانجا).

شاگردان

حارثى در مدارس گوناگونى در دمشق و مصر به تدریس پرداخت، از جمله در مدارس نوریه، صالحیه و منصوریه و جامع‌طولون (ابن‌رجب؛ ابن‌حجر عسقلانى، همانجاها).

از جمله شاگردان او

ابوحجاج مِزّى*،

اسماعیل‌بن خَبّاز،

قاسم‌بن محمد برزالى*،

تقی‌الدین سبکى*،

عزالدین ابن‌جماعه و

شهاب‌الدین ابن‌العز بودند (ابن‌رجب، همانجا؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج ۴، ص ۳۴۸؛ ابن‌عماد، ج ۶، ص ۲۹). ذهبى نیز از وى حدیث نقل کرده است (براى نمونه رجوع کنید به ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷، ج ۴، ص ۱۴۹۶؛ همو، ۱۴۱۰، ص ۶۱۶).

در ۷۰۹، منصب قضاى مصر از سوى بَیبَرس دوم* به حارثى سپرده شد و او تا پایان عمر در این سمت باقی‌ماند (یافعى، ج ۴، ص ۱۸۹؛ ابن‌کثیر، ج ۱۴، ص ۵۰).

رحلت

حارثى در ۷۱۱ در قاهره فوت کرد و در قرافه، قبرستان مشهور آنجا، به خاک سپرده شد (ابن‌کثیر، ج ۱۴، ص ۶۷؛ ابن‌رجب، ج ۲، ص ۳۶۴).

شرح‌حال‌نگاران، حارثى را محدّث و فقیه و مفتى شمرده‌اند، ولى تبحر او را در حدیث بیش از فقه دانسته و گفته‌اند که وى حافظ قرآن و نیکوسخن بود (رجوع کنید به ذهبى، ۱۳۷۶ـ ۱۳۷۷، ج ۴، ص ۱۴۹۵؛ یافعى، همانجا؛ ابن‌رجب، ج ۲، ص ۳۶۲ـ ۳۶۳). او قائل به وصف «جهت» (به معناى در فوق بودن) براى خدا بود و این دیدگاه او جنجالهایى پدید آورد و حتى دانشمند معاصرش، ابن‌دقیق‌العِید* (متوفى ۷۰۲)، به همین علت از هم‌نشینى با او دورى می‌جست. گویا همین رفتار منشأ این شایعه شده بود که حارثى هنگامى که در منصب قضا بود، پیش‌نویس بخشهاى پاک‌نویس نشده کتاب الامام ابن‌دقیق‌العید (شرحى ناقص بر الاِمام فى احادیث الاحکام خودش) را از بین برد (رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ج ۴، ص ۳۴۷).

آثار

از جمله آثار علمى اوست:

شرح بخشى از سنن ابی‌داود؛ شرح بخشى از کتاب المقنع موفق‌الدین ابن قدامه حنبلى، شامل باب «عاریه» تا آخر «وصایا»؛

امالى، شامل مباحثى در حدیث و رجال و تراجم؛ و تخریج احادیث منقول از برخى محدّثان عصر خود، از جمله استادش ابن ابی‌عمر و احمدبن اسحاق ابرقویى (ابن‌رجب، ج ۲، ص ۳۶۳؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج ۴، ص ۳۴۷ـ ۳۴۸؛ سیوطى، ج ۱، ص ۳۵۸).



منابع :

(۱) ابن‌حجر عسقلانى، الدرر الکامنه فى اعیان المائه الثامنه، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛
(۲) ابن‌رجب، کتاب الذیل على طبقات الحنابله، ج ۲، در ابن‌ابی‌یعلى، طبقات‌الحنابله، ج ۴، بیروت ۱۳۷۲/۱۹۵۳؛
(۳) ابن‌عماد؛
(۴) ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۵) محمدبن احمد ذهبى، کتاب تذکرهالحفاظ، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۶ـ۱۳۷۷/ ۱۹۵۶ـ ۱۹۵۸، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۶) همو، معجم شیوخ ذهبى، چاپ روحیه عبدالرحمان سیوفى، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۷) عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطى، حسن المحاضره فى تاریخ المصر و القاهره، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره) ۱۳۸۷؛
(۸) عبداللّه‌بن اسعد یافعى، مرآهالجنان و عبرهالیقطان، بیروت ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲ 

زندگینامه محمد حازمى همَدانى«زین‌الدین»(۵۸۴-۵۴۸ه ق)

 ابوبکر محمدبن موسی‌بن عثمان‌بن حازم، ملقب به زین‌الدین، محدّث و حافظ و نسب‌شناس ایرانى قرن ششم. او به جدش حازم و نیز به شهر همدان منسوب است (ابن‌خلّکان، ج ۴، ص ۲۹۴ـ۲۹۵). حازمى در ۵۴۸ به‌دنیا آمد (ابن‌دبیثى، ص ۹۵؛ قس ابوشامه، ج ۴، ص۶۰).

اساتید

در همدان نزد ابوالوقت عبدالاول‌بن عیسى سجزى و شهرداربن شیرویه دیلمى و ابوزرعه طاهربن محمد مقدسى، در اصفهان نزد ابوموسى محمدبن عمر مدینى* و در بغداد، موصل، بصره و آذربایجان از مشایخ و استادان مختلف حدیث و فقه آموخت و از ابوعبداللّه رستمى، ابوسعد سمعانى* و ابوطاهر سِلَفى* اجازه روایت گرفت (ابن‌دبیثى، ص ۹۴ـ۹۵؛ ابن‌خلّکان، همانجا، ذهبى، ج ۱۲، ص ۷۸۹). ابوعبداللّه سعیدبن یحیی‌بن دبیثى و تقی‌الدین ابن‌باسویه، مُقرىِ واسطى، از شاگردان او بودند (ابن‌دبیثى، ص ۹۵؛ ذهبى، همانجا).

حازمى را زاهد و متعبد، داراى محفوظات بسیار و شناخت بسیار از احادیث احکام، و خوش‌بیان دانسته‌اند (رجوع کنید به ابن‌دبیثى، همانجا؛ ذهبى، ج ۱۲، ص۷۹۰). او در فقه پیرو شافعى بود و در مجلس درس خویش طرق احادیث المُهَذب فى فقه الامام الشافعى ابواسحاق شیرازى را املا می‌کرد (ابن‌دبیثى، همانجا؛ ابن‌صلاح، ج ۱، ص ۲۷۶؛ سبکى، ج ۷، ص ۱۳).

رحلت

حازمى، که در بغداد سکونت گزیده بود، در ۵۸۴ در آنجا از دنیا رفت و او را در قبرستان شونیزیه به خاک سپردند (ابن‌دبیثى، ص ۹۴ـ۹۵؛ ابن‌خلّکان، ج ۴، ص ۲۹۵).

آثار

حازمى کتابهاى بسیارى تألیف کرده است که برخى از آنها عبارت‌اند از:

۱) الاعتبار فى بیان الناسخ و المنسوخ من الآثار (یا فی‌الحدیث)، که در آن، احادیثى از پیامبر اکرم را که با حدیث یا احادیثى دیگر نسخ شده‌اند به ترتیب ابواب کتب فقهى (ج ۱، ص ۱۷۹) در هفت جزء، از کتاب الطهاره تا کتاب اللباس، آورده و در مقدمه‌اى مفصّل به بحث درباره علم ناسخ و منسوخ، وجوه گوناگون ترجیح حدیثى بر حدیث دیگر و نیز فرق میان تخصیص و نسخ پرداخته است (رجوع کنید به ج۱، ص۱۱۳ـ۱۷۹؛ براى معرفى کتاب و مصادر و روش حازمى در این کتاب رجوع کنید به ج ۱، مقدمه طنطاوى جوهرى، ص ۲۲ـ۱۰۸). این کتاب، که به تعبیر ابن‌عماد (ج ۴، ص ۲۸۲) در موضوع خود بی‌بدیل است، چندبار تصحیح و چاپ شده است (حیدرآباد، دکن ۱۳۱۹ش/ ۱۳۵۹ق؛ حمص، ۱۳۴۵ش؛ حلب ۱۳۶۲ش/ ۱۴۰۳ق؛ بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱).

۲) عُجاله المبتدى و فُضاله المنتهى، در علم انساب. حازمى در این کتاب (ص ۲۷) نسبها را به ترتیب حروف الفبا ذکر کرده و در ذیل هر نسب، نام یک یا چند تن از صحابیان، تابعین و رجال مشهور حدیث را آورده است. به‌گفته حازمى (همانجا)، در این موضوع عالمان بسیارى کتاب نوشته‌اند اما آثار آنان مفصّل است؛ بدین سبب، او این کتاب را به گونه‌اى نوشته است که وقت زیادى از خواننده نگیرد. این کتاب دوبار تصحیح و چاپ شده است (قاهره ۱۳۷۷ش/ ۱۹۹۸ و ۱۴۲۲/۲۰۰۲).

۳) کتاب الأماکن یا مااتّفق لفظه و افترق مسمّاه من الامکنه. این کتاب فرهنگى الفبایى از غزوه‌ها و سریه‌هاى پیامبر، شهرها، روستاها، کوهها و دیگر مکانهایى است که اشتراک لفظى دارند. چون حازمى محدّث بوده، در ذیل برخى شهرها و روستاها، به بعضى نکات تاریخى اشاره کرده است (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۵۸، ۷۰، ۱۱۲، ۱۳۴، ۴۱۱) و اگر نام آن موضع در حدیث به‌کار رفته، از آن حدیث (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص۵۰، ۴۱۰، ۵۰۳، ج ۲، ص ۶۶۶، ۶۸۳) و همچنین از رجال و محدّثان و عالمان مشهور آن شهرها و روستاها یاد کرده است (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۹۷، ۲۸۸، ج ۲، ص ۷۰۶، ۷۷۳). او همچنین، گاهى براى تبیین بهتر سخن خویش در معرفى مکانها، بیت شعرى شاهد آورده که نام یا معناى آن مکان در شعر به کار رفته است (براى نمونه رجوع کنید به ج ۱، ص۱۳۰، ۱۳۵، ۲۵۰، ج ۲، ص ۷۳۹، ۸۴۳، ۸۶۰).

حازمى در تألیف این کتاب از منابعى چون تاریخ مصر ابوسعیدبن یونس (ج ۱، ص ۳۸۴، ۵۲۵) و تاریخ نیشابور* حاکم نیشابورى (ج ۱، ص ۱۰۱، ج ۲، ص ۸۵۲) بهره برده است. یاقوت حموى (ج ۱، ص ۸) از این کتاب در تألیف معجم‌البلدان استفاده کرده و در عین حال این مطالب او را سرقتى از کتاب اسکندرى دانسته است (براى نمونه‌هایى از استفاده یاقوت از کتاب حازمى رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱، ص ۷۵، ۱۷۰، ج ۲، ص ۵۶۵، ج ۴ ص ۹۷۸؛قس حازمى همدانى، الأماکن، ج ۱، مقدمه حمد جاسر، ص ۱۶ـ۲۰).

توضیح اینکه کتاب الأماکن… با کتاب الامکنه و المیاه و الجبال و الآثار نصربن عبدالرحمان فزارى اسکندرى شباهت بسیارى دارد؛ضمن آنکه ممکن است حازمى از مختصر آن، که ابوموسى مدینى تهیه کرده است، استفاده کرده باشد (رجوع کنید به حازمى همدانى، الأماکن، همان مقدمه، ص ۱۲ـ۱۶؛کراچکوفسکى، ترجمه فارسى، ص ۲۵۲ـ۲۵۳، با این ملاحظه که در متن روسى (ج ۴، ص ۳۲۱) و ترجمه‌هاى عربى (ص ۳۴۸) و فارسى (ص ۲۵۳) آن خازمى آمده است).

بدین‌سبب مصحح کتاب، براى تطبیق بهتر، در ذیل اماکن مذکور در کتاب حازمى، مطالب کتاب فزارى اسکندرى را نیز نقل کرده است. اختلاف در ذکر نام این کتاب در منابع شرح حال حازمى و دیگر کتابها، ظاهرآ بدان سبب بوده که مؤلف قبل از اتمام این کتاب از دنیا رفته و خود نامى بر آن ننهاده است (همان مقدمه، ص ۱۱ـ۱۲). نسخه‌اى خطى از این کتاب را نخستین بار فؤاد سزگین با عنوان ما اتّفق لفظه و افترق مسمّاه فى الاماکن و البلدان المشتبهه فى الخط در مجموعه خویش افست نموده (فرانکفورت ۱۳۶۵ش/۱۹۸۶) و سپس حمد جاسر آن را تصحیح و چاپ کرده است.

۴) شروط الائمه الخمسه، که در آن شروط بخارى، مسلم، ابوداوود سجستانى، ترمذى و نسائى را براى ذکر احادیث در صحاح خود بررسى کرده است. این کتاب با تصحیح محمد زاهد کوثرى، در ۱۳۰۶ش/۱۳۴۶ق در دمشق به چاپ رسیده است (عطیه و همکاران، ج ۱، ص ۲۴۳).

دیگر آثار حازمى، که به چاپ نرسیده‌اند، عبارت‌اند از :

۱)کتاب ناتمام الفیصل فى مشتبه النسبه (صفدى، ج ۵، ص ۸۸)، درباره نسبتهاى راویانى که ممکن است به سبب شباهت یا تعدد مکانها موجب تحریف یا تصحیف نامشان شود، مانند تیمى که گاه منسوب به تیم قریش و گاه منسوب به تیم الرباب است یا طبرى که گاه منسوب به طبرستان و گاه منسوب به طبریه واسط است (حازمى همدانى، الأماکن، ج ۱، همان مقدمه، ص ۹ـ۱۰).

۲) کتابٌ اُسْنِدَ فیه احادیث المهذب ابواسحاق شیرازى*. ابن‌صلاح (ج ۱، ص ۲۷۶) این کتاب را دیده و آن را تخریج احادیث المهذب فى فقه الامام الشافعى نامیده است. کتاب حازمى تا نیمه کتاب الصلاه انجام گرفته و ناتمام مانده است (سبکى، ج ۷، ص ۱۳).

۳) المؤتلف و المختلف، که تتمه الاکمال ابن‌ماکولاست. در منابع شرح حال حازمى، از این کتاب کمتر یاد شده ولى او خود در الاماکن چندین بار از آن نام برده است (رجوع کنید به ج ۱، ص ۴۱۵، ج ۲، ص ۶۳۷، ۸۱۵؛
قس سبکى، همانجا، که به نقل از ابن‌نجار، این کتاب را در اسماءبلدان دانسته است).

سلسله الذهب فیما روى الامام احمدبن حنبل عن الامام الشافعى، تحفه السفینه (ابن‌خلّکان، ج ۴، ص ۲۹۵؛صفدى، همانجا) و کتاب الضعفاء و المجهولون (ابونعیم اصفهانى، مقدمه فاروق حماده، ص۳۰) نیز از آثار حازمی‌اند.



منابع :

(۱) ابن‌خلّکان؛
(۲) ابن‌دبیثى، المختصرالمحتاج‌الیه من تاریخ ابن‌الدّبیثى، اختصار محمدبن احمد ذهبى، در احمدبن على خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، چاپ صدقى جمیل عطار، ج ۱۵، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۴؛
(۳) ابن‌صلاح، طبقات الفقهاء الشافعیه، چاپ محیی‌الدین على نجیب، بیروت ۱۹۹۲؛
(۴) ابن‌عماد؛
(۵) عبدالرحمان‌بن اسماعیل ابوشامه، الروضتین فى اخبار الدولتین النوریه و الصلاحیه، چاپ ابراهیم زیبق، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۶) ابونعیم اصفهانى، کتاب‌الضعفاء، چاپ فاروق حماده، مغرب: دارالبیضاء، (بی‌تا.)؛
(۷) محمدبن موسى حازمى همدانى، الاعتبار فى الناسخ و المنسوخ فی‌الحدیث، چاپ احمد طنطاوى جوهرى، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱؛
(۸) همو، الأماکن، او، ما اتّفق لفظه و افترق مسمّاه من الامکنه، چاپ حمد جاسر، ریاض (بی‌تا.)؛
(۹) همو، کتاب عجالهالمبتدى و فضاله المنتهى فی‌النسب، چاپ عبداللّه کنّون، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۱۰) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۱) عبدالوهاب‌بن على سبکى، طبقات الشافعیه الکبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ ۱۹۷۶؛
(۱۲) صفدى؛
(۱۳) محیی‌الدین عطیه، صلاح‌الدین حفنى، و محمدخیر رمضان یوسف، دلیل مؤلفات‌الحدیث الشریف المطبوعه القدیمه و الحدیثه، بیروت ۱۴۱۶/۱۹۹۵؛
(۱۴) ایگناتى یولیانوویچ کراچکوفسکى، تاریخ الادب الجغرافی‌العربى، نقله عن الروسیه صلاح‌الدین عثمان هاشم، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۱۵) همان، ترجمه فارسى: تاریخ نوشته‌هاى جغرافیایى در جهان اسلامى، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران ۱۳۷۹ش؛
(۱۶) یاقوت حموى؛

(۱۷) Ignatii Iulianovich Krachkovskii, Izbrannii sochineniia, vol.4, Moscow 1957.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲ 

زندگینامه ابوعبداللّه محمد حاکم نیشابورى(۴۰۵-۳۲۱ه ق)

 ابوعبداللّه محمدبن عبداللّه ضَبّى طهمانى، محدّث، قاضى و تراجم‌نگار شافعى قرن چهارم. او در ۳ ربیع‌الاول ۳۲۱ در نیشابور به‌دنیا آمد (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۳، ص ۵۱۰؛ صریفینى، ص ۶؛ ابن‌عساکر، ۱۴۰۴، ص ۲۲۷). ابن‌خلّکان (ج ۴، ص ۲۸۱) علت شهرت وى را به حاکم، اشتغال او به منصب قضا دانسته، گرچه حاکم از جمله القابى بوده است که محدّثان آن را براى کسانى به کار می‌برده‌اند که به جمیع احادیث، از حیث متن و سند و جرح و تعدیل و تاریخ، احاطه داشته باشد (قارى، ج ۱، ص ۱۲۱، نیز رجوع کنید به بلال، ص ۲۰۲ـ۲۶۰).

حاکم نیشابورى به ابن‌البَیع (بَیع به معناى کسى است که میان بارزگانان واسطه‌گرى می‌کند) شهرت داشته است که احتمالا نشان‌دهنده شغل نیاکان اوست (سمعانى، ج ۱، ص ۴۳۲؛ حاکم نیشابورى، ۱۳۷۵ش، مقدمه شفیعی‌کدکنى، ص ۳۱). نسبت ضبّى و طهمانى را نیز از اجداد مادرىِ خود گرفته است (صریفینى، ص ۵).

حاکم در کودکى، نزد پدر و دایی‌اش تحصیل علم را آغاز کرد (ذهبى، ۱۴۲۴، ج۹، ص۸۹؛ سبکى، ج۴، ص۱۵۶). نخستین‌بار در نُه سالگى سماع حدیث کرد (رجوع کنید به خطیب بغدادى؛ سبکى، همانجاها) و در ۳۳۴ نزد ابوحاتم ابن‌حبّان حدیث شنید (ذهبى؛ سبکى، همانجاها). وى از پدرش که موفق به دیدار مسلم‌بن حجاج، صاحب الجامع‌الصحیح، شده بود حدیث روایت کرده است (ذهبى، همانجا).

حاکم قرآن را در خراسان و عراق نزد ابوعبداللّه محمدبن ابی‌منصور صرّام و احمدبن سهل اشنانى و استادان دیگر آموخت (صریفینى، ص۶؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص۹۰). در فقه شاگرد ابوسهل محمدبن سلیمان صعلوکى، ابوالولید حسّان‌بن محمد نیشابورى (صریفینى، همانجا؛ ابن‌خلّکان، ج۴،ص۲۸۰؛ سبکى، ج۴،ص۱۵۷) و ابوبکر احمدبن اسحاق صبغى (از فقیهان بنام شافعى) بود و مناسبات علمى مستحکمى میان او و حاکم وجود داشت، به‌گونه‌اى که صبغى در جرح و تعدیل و علل به حاکم مراجعه می‌کرد و اداره و تولیت اوقاف مدرسه خود، دارالسنّه، را به حاکم واگذاشت (رجوع کنید به صریفینى، همانجا؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۵۹).

حاکم در تصوف مصاحب ابوعمروبن نُجَید و جعفرِ خلدى* و ابوعثمان مغربى* بود (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۱؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۵۷) و با کسانى چون ابوبکر محمدبن عمر جعابى، محدّث کثیرالحفظ امامى و ابوعلى حسین‌بن محمد ماسرجسى* نیشابورى که حافظ‌ترین محدّث روزگار خویش بود و ابوالحسن دارقطنى*، محدّث مشهور، به مذاکره علمى می‌پرداخت (صریفینى، همانجا؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص۹۰ـ۹۱).

حاکم دو بار به عراق و حجاز سفر کرد (خطیب بغدادى، ج ۳، ص ۵۰۹)؛ نخست چند ماه پس از مرگ اسماعیل صفّار در ۳۴۱، که راهى شهرهاى خراسان و ماوراءالنهر گردید (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۸۹؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۵۶) و بار دیگر در ۳۶۸ (ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۲). گفته‌اند که حاکم حدود هزار شیخ داشت (رجوع کنید به صریفینى، همانجا؛ ابن‌عساکر، ۱۴۰۴، ص ۲۲۸؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۸۹). خود او فهرست بلندى از مشایخ نیشابوریش را در تاریخ نیشابور (ص۱۴۷ـ۱۹۶) عرضه کرده‌است.

حاکم از عالمان و محدّثان بسیارى روایت کرده است، که از آن جمله‌اند:

محمدبن یعقوب اصمّ،

محمدبن عبداللّه‌بن احمد اصفهانى صفّار،

ابوحامد احمدبن علی‌بن حسنویه مُقرى،

و ابوبکر احمدبن اسحاق صبغى (خلیلى قزوینى، ج۳، ص ۸۵۱ـ ۸۵۲؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۸۹ـ۹۰).

اشخاص فراوانى نیز از حاکم حدیث نقل کرده‌اند،

از جمله

ابوبکر احمدبن حسین بیهقى* و

ابوالقاسم عبدالکریم‌بن هوازن قشیرى* (ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص۹۰؛ براى دیگر شاگردان حاکم رجوع کنید به ابن‌عساکر، ۱۴۰۴، ص۲۲۸ـ ۲۲۹؛ ذهبى، همانجا).

مقام علمى حاکم در حفظ احادیث با اسانید کم‌واسطه (اصطلاحاً: سند عالى)، در روزگار خود (قرن چهارم) منحصر به فرد است، چندان‌که ابوحازم عمربن احمد عبدویى* بر آن است همه کسانى که پس از مسلم‌بن حجاج، به حفظ حدیث و آگاهى از علل آن شهرت یافتند، در عصر خود واجد نظیر و بدیل بودند، اما حاکم نیشابورى در روزگار خود هیچ نظیر و بدیلى نداشت (رجوع کنید به ابن‌عساکر، ۱۴۰۴، ص۲۳۰؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۵۸ـ۱۶۰). فارسى از مشایخ خویش نقل کرده است که ابوسهل صعلوکى و ابن‌فورَک، دو تن از محدّثان و متکلمان بزرگ شافعى در نیشابور، حاکم را بر خود مقدّم می‌داشتند و او را بسیار محترم می‌شمردند (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۵؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۵۹).

دارقطنى، حاکم را از حیث اتقان و حفظ، بر ابن‌مَنده ترجیح داده است (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۱۷۱). همچنین ابوالقاسم سعدبن على زنجانى، حاکم را خوش‌تصنیف‌تر از دارقطنى و عبدالغنى اَزْدى و ابن‌منده دانسته است (رجوع کنید به همو، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۷ـ۹۸؛ سبکى، ج ۴، ص۱۶۰). در شرح‌حال حاکم از ملاقات او با بدیع‌الزمانِ همدانى* یاد کرده و گفته‌اند حاکم که شهرت بدیع‌الزمان را در حفظ اشعار شنیده بود، براى امتحان وى، جزئى مشتمل بر احادیث و اسناد برایش فرستاد و براى حفظ آنها یک جمعه به وى مهلت داد و بدیع‌الزمان آن جزء را پس از جمعه بازفرستاد و این کار را بیهوده شمرد و حاکم، در جواب، او را به معرفت نفس توصیه نمود و برترى حفظ احادیث بر اشعار را یادآورى کرد (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۶ـ۹۷؛ سبکى، ج ۴، ص۱۶۰).

حاکم در دوره سامانیان و وزارت ابوجعفر عُتبى، در ۳۵۹، مسئولیت قضاى نسا را برعهده گرفت (ابن‌عساکر، ۱۴۰۴، ص ۲۲۹؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۵۸) و قضاى جرجان هم بعد از آن به او پیشنهاد شد، اما نپذیرفت (سبکى، همانجا). به نوشته ابن‌عساکر (۱۴۰۴، همانجا) و ابن‌خلّکان (ج ۴، ص ۲۸۱)، سامانیان، حاکم را به عنوان پیک و سفیر نزد آل‌بویه می‌فرستادند. شفیعى کدکنى انتساب حاکم به تشیع را با سفارت او میان سامانیان و آل‌بویه مرتبط دانسته است (حاکم نیشابورى، ۱۳۷۵ش، مقدمه، ص ۳۵ـ۳۶).

بیشتر تراجم‌نویسان اهل سنّت و کسانى که شرح‌حال حاکم را نوشته‌اند، از تمایل وى به تشیع یاد کرده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به سمعانى، ج ۱، ص ۴۳۳؛ نیز رجوع کنید به حاکم نیشابورى، ۱۳۷۵ش، همان مقدمه، ص ۳۶ـ۳۷). مستند این قول، روایت «حدیث طَیر» در فضیلت امام‌على علیه‌السلام (رجوع کنید به حاکم نیشابورى، المستدرک، ج ۳، ص۱۳۰ـ۱۳۱) و حدیث «من کنت مولاه فعلىٌّ مولاه» (رجوع کنید به همان، ج ۳، ص ۱۰۹ـ۱۱۰) در المستدرک على الصحیحین (خطیب بغدادى، ج ۳، ص۵۱۰؛ سمعانى، ج ۱، ص ۴۳۳) و گاه روایت مطالبى شیعى، چون زیارت جامعه (رجوع کنید به جوینى خراسانى، ج ۲، ص ۱۷۹ـ۱۸۶؛ جامعه*، زیارت)، توسط حاکم است. حتى برخى، در عین ثقه دانستن وى، از او با تعبیر رافضى خبیث یاد کرده‌اند (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۸؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۶۲).

در واقع، وجود حدیث طیر در المستدرک على الصحیحین براى شرح‌حال‌نویسان حاکم معضِلى بوده است و کوشیده‌اند آن را به صورتهاى مختلف توجیه کنند (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۴، ۹۹؛ همو، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۱۶۸ـ۱۶۹). سُبْکى (ج ۴، ص ۱۶۱ـ ۱۷۱) درباره عقیده مذهبى و تمایل حاکم به تشیع، به‌تفصیل بحث کرده و با ذکر دلایلى، شیعه بودن او را رد کرده است. وى ضمن پاسخگویى به کسانى که حاکم را شیعه و او را در این مذهب متعصب دانسته‌اند، بر تمایل نسبتآ شدید وى به على علیه‌السلام و تشیع به معناى نقل احادیث وارده در فضائل اهل بیت صحه گذاشته، اما معتقد است این تمایل به حدى نیست که او على علیه‌السلام را بر شیخین مقدّم بدارد. وى همچنین (ج ۴، ص ۱۶۷) گفته که حاکم در کتاب اربعین خود، بابى درباره تفضیل ابوبکر و عمر و عثمان بر دیگر صحابه آورده است.

حاکم مخالفانى هم داشته است،

از جمله ابواسماعیل عبداللّه‌بن محمد انصارى و محمدبن طاهر مقدسى، که او را متهم می‌کردند و ضعیف می‌شمردند. سُبْکى آن را ناشى از اختلاف عقیده آنان دانسته و نوشته که شهرت آن دو به داشتن عقیده تجسیم بیش از شهرت حاکم به اعتقاد به تشیع است (سبکى، ج ۴، ص ۱۶۲ـ۱۶۳). از دیگر مخالفان وى، کرّامیان بودند که مدتى از خروج حاکم از منزل و املاى حدیث جلوگیرى کردند (رجوع کنید به ابن‌جوزى، ج ۱۵، ص ۱۰۹؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۸؛ سبکى، همانجا).

رحلت

درباره مرگ حاکم، در سوم صفر ۴۰۵، نوشته‌اند که وى به حمام رفت و غسل کرد و خارج شد، سپس آهى کشید و در دم مرد (ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۲، ۹۹؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۶۱؛ ابن‌عساکر، ۱۴۰۴، ص ۲۳۱؛ قس خلیلى قزوینى، ج ۳، ص ۸۵۲، که سال مرگ وى را ۴۰۳ نوشته است) و بعد از آنکه قاضى ابوبکر حیüرى بر او نماز گزارد، به خاک سپرده شد (ذهبى، همان، ص ۱۰۰).

آثار

حاکم نخستین اثر خود را در ۳۳۷ تألیف کرد (صریفینى، همانجا). او کتابهایى تألیف کرد که موجود نیستند و فقط نقل‌قولهایى از آنها در متون بعدى باقى مانده است،

از جمله :

تاریخ نیسابوریین (تاریخ نیشابور*)،

الاکلیل فى دلائل النبوه (براى گزارشى از محتواى این کتاب رجوع کنید به خلیلى قزوینى، ج ۳، ص ۸۵۴)،

مزکّی‌الاخبار،

فضائل‌الشافعى،

فضائل فاطمه الزهراء (ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۹)

و مفاخرالرضا.

حاکم کتاب الاکلیل را درباره ایام پیامبر و همسران ایشان و براى ابوعلى سیمجور، سپهسالار سامانیان در خراسان، تألیف کرده و در معرفه علوم‌الحدیث (ص ۲۹۶) به برخى مباحث آن اشاره کرده است (براى نقل‌قولهایى از الاکلیل رجوع کنید به ابن‌حجر عسقلانى، ۱۴۱۵، ج ۱، ص ۲۹۱، ۳۰۴، ۳۰۸، ج ۲، ص ۱۳۲، ۱۴۳).

در مزکّی‌الاخبار که خود حاکم از آن با نام المزکیین لرواه الأخبار یاد کرده (حاکم نیشابورى، ۱۳۸۵، ص ۶۶) وى به بحث از جرح و تعدیل راویان حدیث در ده طبقه پرداخته است (براى منقولاتى از این کتاب براى نمونه رجوع کنید به ابن‌عساکر، ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱، ج ۲۱، ص ۲۵۲، ج ۵۶، ص ۳۹۳؛ ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۵، ص ۳۰۱، ج ۸، ص ۱۱۸، ج ۱۴، ص ۵۵۸).

باتوجه به شافعى بودن حاکم و منازعات تند حنفیان و شافعیان در دوران او، حاکم کتاب فضائل‌الشافعى را، مشتمل بر اخبار متداول میان شافعیان در فضیلت محمدبن ادریس شافعى، تألیف کرد (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۵؛ سبکى، ج ۴، ص ۱۵۶). نسخه‌اى از این کتاب یافت نشده، اما احتمالا بخش اعظمى از مطالب آن در کتاب مناقب‌الشافعى ابوبکر احمدبن حسین بیهقى (متوفى ۴۵۸)، که یکى از مهم‌ترین راویان آثار حاکم بوده، باقى مانده است (براى نمونه رجوع کنید به بیهقى، ج ۱، ص ۱۵۴، ۱۵۸، ۱۸۳، ۳۱۴، ج ۲، ص ۱۲۵، ۱۳۸، ۲۰۴).

مفاخرالرضا، که در مناقب امام علی‌بن موسى الرضا علیه‌السلام بوده، تنها از طریق نقل‌قولهایى که ابن‌حمزه طوسى (ص ۴۸۳، ۴۹۶، ۵۴۶) آورده، شناخته شده است و احتمالا حاکم کتاب مستقلى به این نام نداشته و مطالبى که ابن‌حمزه نقل کرده، بخشى از شرح‌حال امام رضا علیه‌السلام، در تاریخ نیشابور بوده است (رجوع کنید به حاکم نیشابورى، ۱۳۷۵ش، همان مقدمه، ص ۴۲).

به‌نوشته ابن‌شهرآشوب (ص ۱۲۱)، شخصى به نام ابوعبداللّه مفید نیشابورى کتابى به نام مناقب‌الرضا تألیف کرده و آقابزرگ طهرانى (ج ۲۲، ص ۳۲۷) احتمال داده است که ابوعبداللّه مفید نیشابورى همان حاکم باشد. از نام برخى آثار دیگر حاکم در منابع سخن رفته است (رجوع کنید به ابن‌عساکر، ۱۴۰۴، ص ۲۲۸؛ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۵؛براى توضیح درباره این کتابها رجوع کنید به حاکم نیشابورى، ۱۳۷۵ش، همان مقدمه، ص ۴۰ـ ۴۱)، اما اطلاع بیشترى از آنها در دست نیست.

مهم‌ترین و مشهورترین آثار

از آثار موجود حاکم،کتاب المستدرک على الصحیحین، مهم‌ترین و مشهورترین اثر حدیثى اوست. وى در این کتاب کوشیده است احادیثى را گرد آورد که شرایط صحت احادیث موجود در صحیحین را دارند، اما در آن دو کتاب نقل نشده‌اند. المستدرک به شیوه کتابهاى فقهى تبویب‌شده است و علاوه بر احادیث فقهى، حاوى احادیث بسیارى در زمینه عقاید، طب، ملاحم و فتن و تفسیر قرآن و سیره و مغازى است (رجوع کنید به سنیدى، ص ۹۱ـ۹۳).

درباره المستدرک بحث و جدلهاى فراوانى میان رجالیان و محدّثان اهل سنّت رخ داده است (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۹، ص ۹۸ـ۹۹؛ابن‌حجر عسقلانى، ۱۳۹۰، ج ۵، ص ۲۳۳). ذهبى در کتابى به نام مختصر کتاب‌المستدرک على الصحیحین، احادیثى را که به نظر او، برخلاف شرایط بخارى و مسلم بوده، از کتاب حاکم حذف کرده است (رجوع کنید به بشار عواد معروف، ص ۲۴۸ـ۲۴۹). کتاب مستدرک و تلخیص ذهبى بارها چاپ غیرانتقادى شده است (رجوع کنید به عطیه و همکاران، ج ۲، ص ۵۷۱). عادل حسن على در کتاب الامام‌الحاکم النیشابورى و کتابه المستدرک (قاهره ۱۳۸۴ش/۲۰۰۵) جوانب گوناگون المستدرک را بررسى کرده است.

در حوزه علوم حدیث،

حاکم کتاب معرفه علوم‌الحدیث را نگاشته که از جمله چند کتاب اساسى این دانش است که پایه‌هاى مهم این رشته را استوار ساخته و به تعبیر ابن‌خلدون این دانش را تهذیب، و محاسنش را آشکار کرده است (ابن‌خلدون، ج ۱: مقدمه، ص۵۵۹). حاکم پیش از تألیف آن، آثار مختصرى در علوم حدیث مثلا

کتاب المدخل الى معرفه کتاب الاکلیل (اسکندریه ۱۹۸۳)

و المدخل الى معرفه الصحیح (بیروت ۱۴۰۴ و با عنوانِ المدخل الى معرفه الصحیحین، ریاض ۱۴۰۴) نوشته بوده و در

کتاب معرفه علوم‌الحدیث (ص ۶۶) به الاکلیل ارجاع داده است.

ابومحمد عبدالغنى ازدى* در کتابى با نام کشف الاوهام التى فى مدخل الحاکم، یا اوهام الحاکم فى المدخل، این کتاب را نقد و حاکم، به این‌سبب، از وى تشکر و او را دعا کرده است (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۱۷، ص ۲۶۹ـ۲۷۰). کتاب مذکور به کوشش مشهور حسن محمد سلمان در ۱۴۰۷ در اردن منتشر شده است.

از دیگر آثار حدیثى حاکم است:

تسمیهُ من أَخْرَجَهُم البخارىو مسلم وَ مَا انفَرَدَ به کل واحد منهما (بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷)، سؤالات الحاکم للدارقطنى فى الجرح و التعدیل (ریاض ۱۴۰۴)، و سؤالات مسعودبن على السجزى مع اسئله البغدادیین عن احوال الرواه (بیروت ۱۴۰۸ و قاهره ۲۰۰۶).



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن‌جوزى، المنتظم فى تاریخ‌الملوک والامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۳) ابن‌حجر عسقلانى، الاصابه فی‌تمییز الصحابه، چاپ عادل احمد عبدالموجود و على محمد معوض، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۴) همو، لسان‌المیزان، حیدرآباد، دکن ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱، چاپ افست بیروت ۱۳۹۰/۱۹۷۱؛
(۵) ابن‌حمزه، الثاقب فى المناقب، چاپ نبیل رضا علوان، قم ۱۴۱۲؛
(۶) ابن‌خلدون؛
(۷) ابن‌خلّکان؛
(۸) ابن‌شهرآشوب، کتاب معالم‌العلماء، چاپ عباس اقبال آشتیانى، تهران ۱۳۵۳؛
(۹) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۱۰) همو، تبیین کذب المفترى فیما نسب الى الامام ابی‌الحسن الاشعرى، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۱) بشار عواد معروف، الذهبى و منهجه فى کتابه تاریخ‌الاسلام، قاهره ۱۹۷۶؛
(۱۲) سعد فهمى احمد بلال، السراج المنیر فی‌القاب المحدثین، ریاض ۱۴۱۷/۱۹۹۶؛
(۱۳) احمدبن حسین بیهقى، مناقب الشافعى، چاپ احمد صقر، قاهره ۱۹۷۱؛
(۱۴) ابراهیم‌بن محمد جوینى خراسانى، فرائد السمطین فى فضائل المرتضى و البتول و السبطین و الائمه من ذریتهم علیهم‌السلام، چاپ محمدباقر محمودى، بیروت ۱۳۹۸ـ۱۴۰۰/ ۱۹۷۸ـ۱۹۸۰؛
(۱۵) محمدبن عبداللّه حاکم نیشابورى، تاریخ نیشابور، ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابورى، چاپ محمدرضا شفیعى کدکنى، تهران ۱۳۷۵ش؛
(۱۶) همو، کتاب معرفه علوم‌الحدیث، چاپ معظم حسین، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۵/۱۹۶۶؛
(۱۷) همو، المستدرک علی‌الصحیحین، و بذیله التلخیص للحافظ‌الذهبى، بیروت : دارالمعرفه، (بی‌تا.)؛
(۱۸) خطیب بغدادى؛
(۱۹) خلیل‌بن عبداللّه خلیلى قزوینى، کتاب‌الارشاد فى معرفه علماءالحدیث، چاپ محمدسعیدبن عمر ادریس، ریاض ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۲۰) محمدبن محمد ذهبى، تاریخ‌الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۲۱) همو، سیراعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۲۲) عبدالوهاب‌بن على سبکى، طبقات‌الشافعیه الکبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶؛
(۲۳) سمعانى؛
(۲۴) عبدالرحمان سنیدى، السیرهالنبویه عند البیهقى مع دراسه مقارنه لابرز مورخى السیره المعاصرین له فی‌المشرق خلال‌القرن الخامس الهجرى، ریاض ۱۴۲۶/۲۰۰۵؛
(۲۵) ابراهیم‌بن محمد صریفینى، تاریخ نیسابور: المنتخب من‌السیاق، (اصل از) عبدالغافربن اسماعیل فارسى، چاپ محمدکاظم محمودى، قم ۱۳۶۲ش؛
(۲۶) محیی‌الدین عطیه، صلاح‌الدین حفنى، و محمد خیر رمضان یوسف، دلیل مؤلفات‌الحدیث الشریف‌المطبوعه القدیمه و الحدیثه، بیروت ۱۴۱۶/۱۹۹۵؛
(۲۷) علی‌بن سلطان محمد قارى، شرح شرح نخبهالفکر فى مصطلحات اهل الاثر، چاپ محمد نزار تمیم و هیثم نزار تمیم، بیروت [?۱۴۱۵/ ۱۹۹۴[.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲ 

زندگینامه ابوسعد محسن‌ حاکم جِشُمى(متوفی۴۹۴ه ق)

 ابوسعد محسن‌بن محمد بَروقَنى، عالم و متکلم زیدى قرن پنجم. وى در ۴۱۳ در روستاى جِشُم از توابع بیهق (سبزوار کنونى) به دنیا آمد (شهارى، قسم ۳، ج ۲، ص ۸۹۱ـ۸۹۲؛ نیز رجوع کنید به بیهقى، ص ۲۱۲؛ صریفینى، ص ۶۹۲). نسبش، به واسطه محمدبن حنفیه (متوفى ۸۱)، به امام على علیه‌السلام می‌رسد، لیکن به علوى بودن شهرت نداشته است (بیهقى، ص ۲۱۳). از سالهاى آغازین حیات وى اطلاعى نیست. بیشتر مشایخ او از عالمان نیشابور بوده‌اند؛ از این‌رو، وى احتمالا مدتى در این شهر اقامت داشته است (رجوع کنید به صریفینى، ص ۶۹۲ـ۶۹۳؛ شهارى، قسم ۳، ج ۲، ص ۸۹۱).

اساتید

نخستین استاد وى، ابوحامد احمدبن محمدبن اسحاق نجار نیشابورى، از عالمان حنفى نیشابور بوده (رجوع کنید به حاکم جشمى، «الطبقتان… من کتاب شرح‌العیون»، ص ۳۶۷؛ صریفینى، ص ۶۹۳) که نزد وى کلام و اصول فقه خوانده است (د.اسلام، چاپ دوم، تکمله ۵ـ۶، ذیل مادّه؛ نیز رجوع کنید به حاکم جشمى، «الطبقتان… من کتاب شرح العیون»، ص ۳۸۹ـ۳۹۰). ظاهرآ تا زمان حیات نیشابورى، حاکم نزد فرد دیگرى شاگردى نکرده است (رجوع کنید به زرزور، ص ۷۷).

بعد از وفات نیشابورى، حاکم نزد ابوالحسن علی‌بن عبداللّه نیشابورى بیهقى به شاگردى پرداخت (رجوع کنید به بیهقى، ص ۱۸۵). بیهقى تعالیم معتزله را به واسطه ابوطالب یحیی‌بن حسین هارونى از قاضى عبدالجباربن احمد همدانى* دریافت کرده بود. حاکم نزد بیهقى برخى متون کلامى، اصول فقه و تفسیر خواند و هم‌زمان با تلمذ نزد او، نزد عالم نامدار حنفى و قاضی‌القضات نیشابور، ابومحمد عبداللّه‌بن حسین ناصحى، نیز شاگردى کرد (زرزور، ص ۷۷ـ۷۸) و در ۴۳۶ از وى حدیث شنید (شهارى، همانجا).

ناصحى نیز داراى عقاید معتزلى بود و جز در مسئله وعید، با معتزله مخالفتى نداشت. حاکم نزد او اصول محمدبن حسن شیبانى* و کتابهاى الجامع، الزیادات و مسائل الحساب را خواند (زرزور، ص ۷۸). حاکم نزد افراد دیگرى نیز شاگردى کرد (رجوع کنید به صریفینى، ص۶۹۲ـ ۶۹۳؛ حاکم جشمى، «الطبقتان… من کتاب شرح العیون»، ص ۳۶۷؛ زرزور، ص ۷۸ـ۷۹).

وى بعد از اتمام تحصیلات خود، به زادگاهش بازگشت و در ۱۳ رمضان ۴۷۸ املاى اثر حدیثى خود، جلاء الابصار فى متون الأخبار، را در مسجدجامع جشم آغاز کرد. این اثر، که در شصت مجلس است، در ۴۸۱ بعد از بازگشت حاکم از سفر حج، به پایان رسید. عمده احادیث این کتاب به نقل از ناصحى است (رحمتى، ص ۱۰۷، پانویس ۱۷).

در منابع زیدیه از حاکم جشمى به عنوان استاد زمخشرى* یاد شده (شهارى، قسم ۳، ج ۲، ص ۸۹۲؛زرزور، ص ۸۰)؛اما همان‌گونه که مادلونگ (ص ۴۸۷) اشاره کرده است، شاهدى درباره دیدار زمخشرى و جشمى در دست نیست، تنها می‌دانیم که زمخشرى کتاب جلاءالابصار جشمى را از شاگرد وى، احمدبن محمدبن اسحاق خوارزمى، که در جشم ساکن بوده، روایت کرده است. به نظر مادلونگ (همانجا)، زمخشرى بعد از وفات جشمى به جشم رفته و نزد شاگردان او درس خوانده است.

مادلونگ (همانجا) شاهد این ادعا را سلسله سندى در روایت قصیده‌اى از عالم معتزلى، ابوالحسن جرجانى*، می‌داند (نیز رجوع کنید به سبکى، ج ۳، ص ۴۶۰ـ۴۶۱). همان‌گونه که مادلونگ (ص ۴۸۸ـ۴۹۲) نشان داده است، ظاهرآ زمخشرى، برخلاف جشمى که از مکتب ابوهاشم جُبّائى* پیروى کرده، از مکتب اعتزالى ابوالحسینِ بصرى* (متوفى ۴۳۶) متأثر بوده و آراى وى را در خوارزم، رکن‌الدین محمود خوارزمى (متوفى ۵۳۶) به وى درس داده است. این خود می‌تواند دلیلى بر رد فرضیه شاگردى زمخشرى نزد جشمى باشد (رجوع کنید به یافى، ص ۳۶۸).

رحلت

بنابر برخى منابع، حاکم جشمى در سال ۴۹۴ در مکه، به علت تألیف کتاب رساله ابلیس الی‌اخوانه المناحیس، کشته شد (براى نمونه رجوع کنید به شهارى، قسم ۳، ج ۲، ص ۸۹۴؛زرزور، ص ۷۲ـ۷۳).

آثار

از حاکم آثار فراوانى باقی‌مانده که اغلب آنها به صورت نسخه خطى در کتابخانه‌هاى مختلف، خاصه در کتابخانه‌هاى یمن، موجود است.

مهم‌ترین اثر کلامى او،

شرح عیون المسائل است. این کتاب شرح کتابى از خود وى، یعنى عیون المسائل، است. حاکم شرح خود را موجز خوانده، اما زرزور (ص ۱۰۱ـ ۱۰۲) آن را شرح جامع و تفصیلى دانسته است. این کتاب، شش بخش دارد، شامل فرق غیرمسلمان، فرقه‌هاى مسلمان، معتزله و آرا و عقاید آنها، توحید، تعدیل و تجویر، و نبوت. با توجه به دلبستگى حاکم جشمى به ابوهاشم، شگفت‌آور نیست که وى در این کتاب به آراى قاضى عبدالجبار تکیه کرده است (رجوع کنید به همانجا).

از کتاب عیون المسائل، نسخه‌اى در کتابخانه آمبروزیان (رجوع کنید به بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۷۳۲)، و از شرح عیون المسائل نسخه‌هاى متعددى در موزه بریتانیا، کتابخانه آمبروزیان، لیدن و صنعا باقى مانده است (حاکم جشمى، رساله ابلیس، مقدمه مدرسى، ص ۱۲).

در کتابخانه‌هاى خصوصى یمن نیز نسخه‌اى از این کتاب موجود است (رجوع کنید به وجیه، ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۴۷۴). فؤاد سید، بخشى از این کتاب را که در شرح احوال عالمان معتزلى از قاضى عبدالجبار تا زمان جشمى است، در کتاب فضل‌الاعتزال و طبقات‌المعتزله قاضى عبدالجبار (تونس (بی‌تا.)، ص ۳۶۵ـ۳۹۳) به چاپ رسانده است.

حاکم جشمى آثار کلامى دیگرى چون

التأثیر و المؤثر،

نصیحه العامه یا الرساله التامه فى نصیحه العامه،

تنزیه الانبیاء و الأئمه (وجیه، ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۳۵۷؛نموى، ص ۸۸)

و رساله ابلیس الى اِخوانه المناحیس نگاشته که به صورت نسخه‌هاى خطى باقى مانده است (رجوع کنید به زرزور، ص ۹۷ـ۱۰۱). این رساله، با عنوان رساله الشیخ ابی‌مُرَّه إلى اخوانه المجبره (وجیه، ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۵۲۷) نیز مشهور است. متن این رساله را سیدحسین مدرسى به چاپ رسانده است. نسخه‌اى از تلخیص این کتاب به دست عالم امامى، عبدالرحمان‌بن محمد عتایقى (قرن هشتم)، با عنوان الدّر النفیس من رساله ابلیس موجود است (رجوع کنید به حسینى اشکورى، ج ۲۱، ص ۲۱۵ـ۲۱۶).

رساله نصیحه العامه در اصل به زبان فارسى نگاشته شده، که فقط ترجمه‌اى عربى از آن باقى است (حاکم جشمى، رساله ابلیس، همان مقدمه، ص ۱۳).

اثر مهم دیگر حاکم جشمى در اصول دین،

کتاب تحکیم العقول فى تصحیح الأصول است که عبدالسلام وجیه آن را براساس یک نسخه منحصر به فرد و کهن (کتابت ۶۲۹) به چاپ رسانده است (عمان ۱۴۲۱).حاکم جشمى در کتاب هدایه المسترشدین و ریاضه المتدبرین نیز درباره مسائل کلامى بحث کرده است (حاکم جشمى، تحکیم العقول، مقدمه وجیه، ص ۱۹). جشمى در آغاز تحکیم العقول (ص ۳۰) گفته است که وى همانند جعفربن حرب* بحثى از مباحث پیچیده کلام به میان نمی‌آورد.

کتاب با مقدماتى از دانش کلام که از دانستن آنها گریزى نیست آغاز شده (رجوع کنید به ص ۳۱ـ۳۹) و با فصولى درباره حدوث عالم و اثبات محدث و صفات آن (ص۴۱ـ ۱۱۵)، تعدیل و تجویر (ص۱۱۷ـ۱۹۶) و نبوت (ص۱۹۷ـ ۲۱۷) ادامه یافته است. حاکم جشمى به مسئله امامت در ذیل آخرین بخش کتابش (ص ۲۲۹ـ۲۳۴) اشاره کرده است. مهم‌ترین اثر تفسیرى او، التهذیب فى تفسیرالقرآن در نه جلد است. نسخه‌هاى خطى کهنى از آن موجود است (رجوع کنید به وجیه، ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۲۸۶، ۳۳۰ـ۳۳۳، ۵۶۴، ج۲، ص۱۴۵، ۳۶۵ـ۳۶۶؛رقیحى و همکاران، ج ۱، ص ۱۳۲ـ۱۳۹).

عدنان زرزور درباره این تفسیر، اهمیت آن و آراى تفسیرى حاکم جشمى بررسى مفصّلى کرده است. اهمیت اصلى تفسیر حاکم در نقل قولهایى از تفاسیر عالمان معتزلى، چون ابوعلى جُبّائى*، ابومسلم محمدبن بحر اصفهانى، ابوالقاسم بلخى/ کعبى* و ابوبکر اصمّ*، است که به‌عنوان مصادر اصلى جشمى یاد شده‌اند (زرزور، ص ۱۶۱ـ ۱۶۲؛نیز رجوع کنید به د. اسلام، همانجا). درباره تأثیر تفسیر حاکم جشمى گفته‌اند که زمخشرى تفسیر خود را با افزودن مطالبى براساس تفسیر حاکم جشمى تألیف کرده است (رجوع کنید به زرزور، ص ۴۶۰؛مؤیدى، ص ۲۳۶). زرزور (ص ۴۶۲ـ۴۸۲) با آوردن شواهدى، نادرستى این مطلب را نشان داده است.

حاکم جشمى کتاب دیگرى

در مباحث قرآنى با عنوان تنبیه الغافلین عن فضائل الطالبیین نوشته و در آن، آیات نازل شده در حق اهل بیت و على علیه‌السلام را براساس ترتیب سوره‌ها گردآورى کرده و روایات مرسلى را نیز در تفسیر آیات به آن افزوده است. نسخه‌هاى خطى متعددى از این اثر موجود است (رجوع کنید به وجیه، ۱۴۲۲، ج۱، ص۱۹۶، ۳۵۷، ۵۷۰، ج۲، ص۹۷، ۴۲۳). این کتاب چندین‌بار به چاپ رسیده است. آخرین چاپ آن به کوشش ابراهیم یحیى درسى در صَعْده در ۱۴۲۱ منتشر شده است.

جشمى آثار حدیثى نیز تألیف کرده و کتاب جلاء الابصار فى متون الاخبار مهم‌ترین اثر حدیثى اوست. او در جلاء الابصار، فقط به نقل و گردآورى احادیث اکتفا نکرده است. کتاب وى حاوى نکاتى درباره فرق اسلامى (رجوع کنید به رحمتى، ص ۹۴ـ۹۸، ۱۱۰ـ۱۱۴، ۱۱۷ـ۱۲۰، ۱۲۴ـ۱۲۶، ۱۲۸ـ۱۳۰)، تاریخ زیدیه و مسائل کلامى مورد مناقشه میان اشاعره و معتزله است (رجوع کنید به همان، ص ۱۰۶ـ۱۰۸، ۱۱۰ـ۱۳۶).

ویلفرد مادلونگ بخشهایى از این کتاب را، که درباره امامان زیدیه است، به نقل از تحفهالابرار، تألیف احمدبن سعدالدین مِسْوَرى (ص ۱۱۹ـ۱۳۳)، در مجموعه اخبار ائمهالزیدیه فى طبرستان و دیلمان و جیلان به چاپ رسانده است (بیروت ۱۹۸۷). نسخه‌هاى خطى متعددى از کتاب جلاءالابصار باقى است (رجوع کنید به وجیه، ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۲۱۵ـ۲۱۶، ۳۷۷، ۵۱۸، ۵۳۸، ۵۶۸، ج ۲، ص ۱۰۲، ۲۴۰، ۵۳۵؛رقیحى و همکاران، ج ۱، ص ۳۴۰). مسورى کتابى با عنوان المجالس من کتاب جلاء الابصار نگاشته است که اگر همان تحفهالابرار نباشد، تلخیص دیگرى از کتاب جلاءالابصار است (رجوع کنید به رقیحى و همکاران، ج ۲، ص ۷۲۸).

اثر دیگر حاکم در حوزه تاریخ

با عنوان السفینه الجامعه لانواع العلوم است که در آن به گردآورى اخبار انبیا، پیامبر اسلام، سیره صحابه و عترت پیامبر تا زمان خود پرداخته است. این کتاب چهار مجلد بوده و بخش اعظم آن به صورت خطى باقی‌مانده است (رجوع کنید به وجیه، ۱۴۲۲، ج ۱، ص ۴۷۴، ۵۱۸، ج ۲، ص ۹۶ـ۹۷، ۱۴۷). جشمى حنفی‌مذهب بوده، اما در اواخر عمر به زیدیه گرویده است. وى در کتابى با عنوان المنتخب، به گردآورى آراى فقهى زیدیه براساس آراى الهادى الی‌الحق یحیی‌بن حسین‌بن قاسم رسّى (متوفى ۲۹۸) پرداخته است که نسخه‌اى از آن باقى نیست (رجوع کنید به زرزور، ص ۸۱، ۱۱۲ـ۱۱۳).

آثار حاکم جشمى از طریق عالمان زیدى مهاجر ایرانى به یمن راه‌یافته است. برخى از آثار او را تاج‌الدین زیدبن احمد بیهقى بروقنى، که در سال ۵۴۰ به یمن رفته، در آنجا روایت کرده است (رجوع کنید به حاکم جشمى، تنبیه الغافلین، ص ۲۷ـ۲۸). راوى دیگر آثار جشمى در یمن، قاضى جعفربن عبدالسلام مسورى (متوفى ۵۷۳) است که در مکه از شمس‌الدین علی‌بن عیسى مشهور به ابن‌وهّاس (متوفى ۵۵۶) کتاب جلاء الابصار و شمارى از آثار جشمى را سماع کرده و از او اجازه روایت آثار زیدیه را گرفته است (شهارى، قسم ۳، ج ۱، ص ۲۷۵، ج ۲، ص ۷۷۴).

قاضى جعفر همچنین بخشى از تفسیر التهذیب را نزد ابوجعفر دیلمى سماع کرده و دیلمى اجازه روایت آثار جشمى را به او داده است (همان، ج ۱، ص ۲۷۵). قاضى محمدبن عامربن على اصفهانى، تفسیر التهذیب حاکم جشمى را با عنوان التقریب المنتزع من التهذیب خلاصه کرده و در آن اسباب نزول آیات را براساس روایات حاکم همراه با اخبار و مطالبى از تفسیر حاکم و آثار دیگر تألیف کرده (زرزور، ص ۴۸۷) که نسخه‌اى از آن باقى است (رجوع کنید به وجیه، ۱۴۲۰، ص ۹۱۵).

آثار حاکم جشمى مورد توجه فراوان عالمان زیدى بوده (رجوع کنید به شهارى، قسم ۳، ج ۱، ص ۶۱، ۱۰۳، ۱۱۹، ج ۲، ص ۶۹۹ـ ۷۰۰) و در منابع زیدى از وى با عنوان الحاکم یاد شده است (ابن‌ابی‌الرجال، ج ۴، ص ۴۰۴؛د.اسلام، همانجا). با این حال، از برخى آراى حاکم جشمى نقد شده است. مثلا محمدبن احمدبن ولید قرشى (قرن هفتم) در کتابى با عنوان منهاج السلامه فى مسائل الامامه به نقد دیدگاه حاکم درباره مسئله امامت پرداخته است. ابن‌ولید اشاره کرده که دیدگاه حاکم در شرح عیون المسائل، قبل از گرویدن وى به زیدیه بوده است (رجوع کنید به حاکم جشمى، «الطبقتان… من کتاب شرح العیون»، مقدمه فؤاد سید، ص۳۵۶ـ۳۵۷؛نیز رجوع کنید به وجیه، ۱۴۲۰، ص۸۴۴ـ ۸۴۵).



منابع :

(۱) ابن ابی‌الرجال، مطلع البدور و مجمع البحور فى تراجم رجال الزیدیه، چاپ عبدالرقیب مطهر محمد حجر، صعده، یمن ۱۴۲۵/۲۰۰۴؛
(۲) علی‌بن زید بیهقى، تاریخ بیهق، چاپ احمد بهمنیار، (تهران ۱۳۶۱ش)؛
(۳) محسن‌بن محمد حاکم جشمى، تحکیم العقول فى تصحیح الاصول، چاپ عبدالسلام وجیه، عمان ۱۴۲۱/۲۰۰۱؛
(۴) همو، تنبیه الغافلین عن فضائل الطالبیین، چاپ ابراهیم یحیى درسى، صعده، یمن ۱۴۲۱/۲۰۰۰؛
(۵) همو، رساله ابلیس الى اخوانه المناحیس، چاپ حسین مدرسى، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۶) همو، «الطبقتان الحادیه عشره و الثانیه عشره من کتاب شرح العیون»، در قاضى عبدالجباربن احمد، فضل‌الاعتزال و طبقات المعتزله، چاپ فؤاد سید، تونس (بی‌تا.)؛
(۷) احمد حسینى اشکورى، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه عمومى حضرت آیهاللّه العظمى مرعشى نجفى، قم ۱۳۵۴ـ۱۳۷۶ش؛
(۸) محمدکاظم رحمتى، «معرفى جلاءالابصار فى متون الأخبار»، علوم حدیث، سال ۶، ش ۳ (پاییز ۱۳۸۰)؛
(۹) احمد عبدالرزاق رقیحى، عبداللّه محمد حبشى، و على وهاب آنسى، فهرست مخطوطات مکتبه الجامع الکبیر صنعاء، (صنعا ? ۱۹۸۴)؛
(۱۰) عدنان محمد زرزور، الحاکم الجشمى و منهجه فى تفسیرالقرآن، (بیروت ?۱۳۹۱/ ۱۹۷۱)؛
(۱۱) عبدالوهاب‌بن على سبکى، طبقات‌الشافعیه الکبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶؛
(۱۲) ابراهیم‌بن قاسم شهارى، طبقات الزیدیه الکبرى، قسم ۳: بلوغ المراد الى معرفه الاسناد، چاپ عبدالسلام وجیه، عمال ۱۴۲۱/۲۰۰۱؛
(۱۳) ابراهیم‌بن محمد صریفینى، تاریخ نیسابور: المنتخب من السیاق، (اصل از) عبدالغافربن اسماعیل فارسى، چاپ محمدکاظم محمودى، قم ۱۳۶۲ش؛
(۱۴) مجدالدین‌بن محمد مؤیدى، التحف شرح الزلف، صنعا ۱۴۱۷/۱۹۹۷؛
(۱۵) عبدالسلام وجیه، اعلام المؤلفین الزیدیه، عمان ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛
(۱۶) همو، مصادرالتراث فى المکتبات الخاصه فى الیمن، عمان ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۱۷) عبدالکریم یافى، «فى سیره الزمخشرى جاراللّه»، مجله مجمع اللغه العربیه بدمشق، ج ۵۷، ش ۳ (شوال ۱۴۰۲)؛

(۱۸) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942;
(۱۹) EI2, suppl., fascs. 5-6, Leiden 1981, s.v. “Al-Hakim al-Djushami”, (by W. Madelung);
(۲۰) Wilferd Madelung, “The theology of al-Zamakhshari”, in Actas del XII Congreso de la U.E.A.I. (Malaga, 1984), Madrid: Union Europeenne d’Arabisants et d’Islamisants, 1986;
(۲۱) Leon Nemoy, Arabic manuscripts in the Yale University, New Haven 1956.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲

زندگینامه ابوموسى سلیمان‌ حامِض(متوفی۳۰۵ه ق)

 ابوموسى سلیمان‌بن محمد، زبان‌شناس و نحوى بغدادى. زبیدى (ص۱۷۰) نام وى را محمدبن سلیمان نوشته است. از تاریخ ولادت وى اطلاعى در دست نیست.

اساتید

وى شاگرد احمدبن یحیى ثعلب* (متوفى ۲۹۱) بود و چهل سال از محضر او بهره برد و پس از درگذشت وى به تدریس پرداخت (ابن‌ندیم، ص ۸۶؛ خطیب بغدادى، ج۱۰، ص ۸۵ـ ۸۶). در نحو پیرو مکتب کوفه بود و از علماى بنام آن مکتب به‌شمار می‌رفت (زبیدى، همانجا؛ خطیب بغدادى، ج۱۰، ص ۸۵).

او با اتخاذ شیوه‌هایى از مکتب بصره، این دو مکتب را باهم آمیخت و در هر دو مکتب تبحر یافت (ابن‌ندیم، همانجا؛ قفطى، ج ۲، ص ۲۲). وى به کوفه سفر کرد و در آنجا به تدریس کتاب الادغام ابوزکریا یحیى فرّاء* (متوفى ۲۰۷) پرداخت (خطیب بغدادى، ج۱۰، ص ۸۵ـ۸۶).

حامض فردى متدین و معتمد بود و در نگارش و ضبط مطالب، بسیار دقت داشت (ابن‌ندیم، ص ۸۷؛ خطیب بغدادى، ج۱۰، ص ۸۵). از شاگردان وى، ابوعمر محمدبن عبدالواحد الزاهد معروف به غلام ثعلب* (متوفى ۳۴۵) و ابوجعفراحمدبن یعقوب‌بن یوسف اصفهانى معروف به برزویه (بزرویه) بودند (خطیب بغدادى، همانجا).

تندخویى وى مانع از آن شد که حتى به او اجازه دهند بر جنازه استادش نماز بخواند و به سبب همین تندخویى او را حامض (ترش‌روى) لقب دادند (زبیدى، همانجا؛ سیوطى، ج ۱، ص ۶۰۱). وى بخیل نیز بود، چنان‌که به ابن‌فاتک معتضدى/ ابوفاتک مقتدرى سفارش کرده بود که مکتوباتش به دست کسى از اهل علم نرسد (زبیدى، همانجا؛ ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۴۰۶).

رحلت

حامض در زمان خلافت مقتدر عباسى، در ۲۵ ذیحجّه ۳۰۵ درگذشت و در باب التِّبْن (محله‌اى در بغداد) دفن شد (زبیدى، همانجا؛ یاقوت حموى، ج ۱۱، ص ۲۵۵).

آثار

حامض کتابهایى تألیف کرده بود با عناوین

خلق‌الانسان،

النبات،

الوحوش،

مختصرالنحو،

غریب الحدیث،

السَّبق و النِّضال،

و ما یذکَّر و یوُنَّث من الانسان و اللباس (ابن‌ندیم؛ خطیب بغدادى، همانجاها؛ زرکلى، ج ۳، ص ۱۳۲).



منابع :

(۱) ابن‌خلّکان؛
(۲) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۳) خطیب بغدادى؛
(۴) محمدبن حسن زبیدى، طبقات النحویین و اللغویین، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۷۳/۱۹۵۴؛
(۵) خیرالدین زرکلى، الاعلام، بیروت ۱۹۹۹؛
(۶) عبدالرحمان‌بن ابی‌بکر سیوطى، بغیه الوعاه فى طبقات اللغویین و النحاه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۴؛
(۷) علی‌بن یوسف قفطى، انباه الرواه على انباه النحاه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۲، قاهره ۱۳۷۱/۱۹۵۲؛
(۸) یاقوت حموى، معجم‌الادباء، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰٫

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲ 

زندگینامه حسین‌ حِبَرى(متوفی۲۸۱ه ق)

 حسین‌بن حکم، محدّث و مفسر قرن سوم. حِبَرى منسوب است به حبره، که نوعى لباس است (ابن‌ماکولا، ج ۳، ص ۴۰ـ ۴۱؛ سمعانى، ج ۲، ص ۱۶۷). وشّاء به معناى فروشنده جامه ابریشمى نیز از جمله القابى است که خاصه عالمان زیدیه براى وى ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به دارقطنى، ج ۲، جزء۴، ص ۱۶۹؛ حبرى، ۱۴۰۸، مقدمه حسینى جلالى، ص ۲۶؛ قس ابن‌شهر آشوب، ص ۱۷۸؛ امین، ج ۵، ص :۴۸۹ حیرى که منسوب به حَیره کوفه یا حائرحسینى* است).

عالمان تراجم و رجال غالبآ نام وى را حسین ضبط کرده‌اند (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۴، ص ۲۹۸؛ ابن‌ماکولا، ج ۳، ص۴۱؛ سمعانى، همانجا؛ علامه حلّى، ص ۱۴۵)، اما برخى نام وى را حسن ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به حاکم‌نیشابورى، ج ۳، ص ۵۶۵؛ نجاشى، ص ۶) که صحیح به نظر نمی‌رسد.

برخى عالمان و محدّثان شیعى، حبرى را از مشایخ اهل‌سنّت دانسته (رجوع کنید به بحرانى، ج ۴، ص ۷۸، ۳۵۶)، اما امین (همانجا) وى را درشمار مشایخ شیعه آورده است. با این همه، به نظر می‌رسد وى زیدی‌ مذهب بوده است، زیرا عالمان زیدیه نام وى را در منابع رجالى خود ذکر کرده و بسیارى از مشایخ آنان نیز از وى روایت نقل کرده‌اند.

در مُسند وى این گرایش مشهود است (رجوع کنید به حبرى، ۱۴۱۳، ص ۲۷۵ـ۳۸۵). بر این پایه، به نظر می‌رسد که نظر اخیر اعتبار علمى بیشترى دارد، چنان که عالمان زیدیه نیز به زیدى بودن حبرى تصریح کرده‌اند (رجوع کنید به همو، ۱۴۰۸، همان مقدمه، ص ۱۹ـ۲۰).

در وثاقت حبرى عالمان رجال و محدّثان اهل سنّت تقریبآ اتفاق‌نظر داشته و روایات وى را معتبر دانسته‌اند، چنان که دارقطنى (ج ۱، جزء۱، ص ۳۵۵، جزء۲، ص ۴۲، ج ۲، جزء۴، ص ۲۷۳) و حاکم نیشابورى (ج ۳، ص ۱۳۸، ۱۵۱، ۲۱۱) روایات متعددى از وى نقل کرده‌اند. ذهبى نیز، به‌رغم سخت‌گیری‌اش در توثیق راویان، با اینکه روایات حسن‌بن حسین عُرنى کوفى، یکى از مشایخ حدیث حبرى، را نامعتبر دانسته، روایات حبرى را تضعیف نکرده است (رجوع کنید به ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، ج ۱، ص ۴۸۳ـ۴۸۴).

عالمان رجال امامیه در کتابهاى رجالى خود کمتر از حبرى یاد کرده‌اند و حتى شیخ‌طوسى (۱۳۶۴ش، ج ۹، ص ۳۲۵)، با وجود نقل روایت حبرى از امام جواد علیه‌السلام در کتاب رجال خود، وى را در شمار شاگردان یا راویان حضرت ذکر نکرده است. شاید به این دلیل که حبرى روایات خود را از طریق مشایخ غیرامامى نقل کرده است. با این همه، عالمان امامیه روایات حبرى را نامعتبر ندانسته‌اند و حتى محمدتقى مجلسى (ج ۱۱، ص ۳۱۵) روایت حبرى از امام جواد را موثّق شمرده است.

رحلت

ذهبى (۱۴۲۴، ج ۶، ص ۷۳۹) تاریخ وفات حبرى را ۲۸۱ ذکر کرده است (قس مقدمه حسینى جلالى بر تفسیرالحبرى، ص ۲۰، که آن را از ذهبى ۲۸۶ نقل کرده است).

مشایخ حبرى

برخى مشایخ حبرى در حدیث عبارت بودند از:

امام جواد علیه‌السلام (کلینى، ج ۷، ص ۱۲۰؛طوسى، ۱۳۶۴ش، همانجا)،

ابواسحاق ابراهیم‌بن اسحاق صینى کوفى (حسکانى، ج ۱، ص ۲۹۷)،

اسماعیل‌بن ابان ورّاق أزدى کوفى (مزّى، ج ۳، ص ۷)،

حسن‌بن حسین عُرَنى انصارى (حبرى، ۱۴۰۸، ص ۲۳۲ـ۲۳۳؛سمعانى، همانجا) که از مشایخ و محدّثان زیدیه بود (حبرى، ۱۴۰۸، مقدمه حسینى جلالى، ص ۴۹)،

مُخَوَّل‌بن ابراهیم نهدى (همان، ص ۳۵۲)

و حسین‌بن نصربن مزاحم منقرى (همان، ص ۲۸۸، ۳۱۳).

شمارى از راویان نیز از حبرى روایات متعددى نقل کرده‌اند،

از جمله

ابواسحاق ابراهیم‌بن سلیمان خزّاز کوفى (طوسى، ۱۴۲۰، ص ۳۱۸)،

احمدبن محمدبن سعید معروف به ابن عقده (ابوالفرج اصفهانى، ص ۴۳۵)،

فرات‌بن ابراهیم‌بن فرات کوفى مؤلف تفسیر فراتِ کوفى* (ص ۵۳، ۵۹، ۶۵)

و ابوالحسن علی‌بن محمدبن عبید حافظ مشهور به ابن‌کوفى (حبرى، ۱۴۰۸، ص ۲۳۱ـ۲۳۲).

وى کتاب تفسیر حبرى را روایت کرده است (رجوع کنید به همان، مقدمه حسینى جلالى، ص ۶۴؛براى فهرست کامل استادان و راویان حبرى رجوع کنید به همان مقدمه، ص ۴۷ـ۷۱).

آثار

حبرى دو کتاب با نامهاى مسند و تفسیر داشته که تفسیر وى برجاى مانده است. ابن‌شهرآشوب (ص۷۳) مسند را به حسن‌بن حسن حکم نسبت داده که ظاهرآ نادرست است. اخیرآ یکى از پژوهشگران، بر پایه برخى منابع حدیث و تاریخ اهل‌سنّت و شیعه زیدیه و امامیه، مسند حبرى را استخراج و تدوین کرده است که شمار روایات آن به ۶۱ حدیث می‌رسد و غالبآ درباره مناقب امیرالمؤمنین است و مضمون تعدادى از آنها هم احکام یا تفسیر پاره‌اى از آیات قرآن است (رجوع کنید به حبرى، ۱۴۱۳، ص ۲۷۵ـ ۳۸۵). تفسیر حبرى ــکه گاه با نامهایى چون مانزل من‌القرآن فى اهل‌البیت علیهم‌السلام (ابن‌شهر آشوب، ص ۱۷۸) یا مانزل من القرآن فى علی‌بن ابی‌طالب علیه‌السلام (حبرى، ۱۴۰۸، همان مقدمه، ص ۷۸) از آن یاد می‌شود ــ مجموعه‌اى است از روایتهاى پراکنده که شمار آنها به ۷۱ می‌رسد و غالبآ به ذکر و شرح آیاتى پرداخته که در منزلت امیر مؤمنان علی‌بن ابی‌طالب و اهل‌البیت علیهم‌السلام نازل شده است.

حبرى در ابتداى تفسیر (ص ۲۳۳) به روایتى مشهور از امام على علیه‌السلام استناد کرده که مطابق آن قرآن برحسب نزول آیات آن به چهار بخش تقسیم شده است:

بخش اول در ذکر فضائل و مناقب اهل‌البیت علیهم‌السلام؛
بخش دوم در ذکر دشمنان اهل‌بیت؛
بخش سوم در بیان امور حلال و حرام؛
و بخش چهارم در فرایض و احکام.

اگرچه حبرى در تفسیر خود تنها به بیان و شرح آیات مربوط به بخش اول و دوم این حدیث پرداخته است، اما تفسیر وى از همان آغاز موردتوجه و اهتمام بسیارى از محدّثان و مفسران قرار گرفت و کسانى مانند ابوالقاسم حسکانى* در شواهدالتنزیل (ج ۱، ص ۱۱۵، ج ۲، ص ۸۸، ۴۷۲) و فرات کوفى در تفسیر خود(ص ۵۳، ۱۵۸، ۳۳۴)، از تفسیر او سخن به میان آورده و روایاتى از آن نقل کرده‌اند.

راوى این تفسیر ابوعبیداللّه محمدبن عمران مرزبانى (متوفى ۳۸۴) است که آن را از طریق ابوالحسن علی‌بن محمدبن عبیدحافظ از حبرى نقل کرده است (حبرى، ۱۴۰۸، ص ۲۳۱ـ۲۳۲). مرزبانى خود کتابى باعنوان مانزل من القرآن فی‌امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب دارد (ابن‌شهر آشوب، ص ۱۵۳) و گمان رفته که تفسیر حبرى همان تفسیر مرزبانى است. با این همه، براساس برخى شواهد، چنین سخنى صحیح به‌نظر نمی‌رسد، از جمله اینکه تفسیر حبرى از طریق راویان دیگرى غیر از مرزبانى نیز نقل شده است (رجوع کنید به حبرى، ۱۴۰۸، همان مقدمه، ص ۸۲ـ۸۸).

از تفسیر حبرى دو نسخه خطى در دست است که هر دو از روى نسخه منحصر به فرد محفوظ در خزانه مستنصریه بغداد به خط علی‌بن هلال، مشهور به ابن‌بَوّاب* استنساخ شده است (رجوع کنید به همان مقدمه، ص ۱۶۵). این کتاب تاکنون دوبار به چاپ رسیده است: نخست با عنوان مانزل من القرآن فى اهل‌البیت علیهم‌السلام، قم ۱۳۹۵ و بار دیگر با عنوان تفسیرالحبرى با تحقیق مؤسسه آل‌البیت لاحیاءالتراث، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷٫ چاپ اخیر انتقادى است و در آن محمدرضا حسینى جلالى مقدمه‌اى مفصّل درباره حبرى و کتابش نوشته است.



منابع :

(۱) ابن‌شهرآشوب، معالم‌العلماء، نجف ۱۳۸۰/۱۹۶۱؛
(۲) ابن‌ماکولا، الاکمال فى رفع الارتیاب عن المؤتلف و المختلف من الأسماء و الکنى و الأنساب، چاپ عبدالرحمان‌بن یحیى معلمى یمانى، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۱ـ۱۴۰۶/۱۹۶۲ـ۱۹۸۶؛
(۳) ابوالفرج اصفهانى، مقاتل‌الطالبیین، چاپ احمد صقر، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۴) امین؛
(۵) هاشم‌بن سلیمان بحرانى، غایهالمرام و حجهالخصام فى تعیین الامام من طریق الخاص و العام، چاپ على عاشور، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱؛
(۶) محمدبن عبداللّه حاکم نیشابورى، المستدرک علی‌الصحیحین، و بذیله التلخیص للحافظ الذهبى، بیروت: دارالمعرفه، (بی‌تا.)؛
(۷) حسین‌بن حکم حبرى، تفسیرالحبرى، چاپ محمدرضا حسینى جلالى، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۷؛
(۸) همو، مسندالحبرى، استخراج و تقدیم و توثیق محمدرضا حسینى جلالى، در تراثنا، سال ۸، ش ۳ـ۴ (رجب ـ ذی‌الحجه ۱۴۱۳)؛
(۹) عبیداللّه‌بن عبداللّه حسکانى، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، چاپ محمدباقر محمودى، تهران ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۱۰) خطیب بغدادى؛
(۱۱) علی‌بن عمر دارقطنى، سنن‌الدارقطنى، چاپ عبداللّه هاشم یمانى مدنى، مدینه ۱۳۸۶/۱۹۶۶؛
(۱۲) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ‌الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۳) همو، میزان الاعتدال فى نقدالرجال، چاپ علی‌محمد بجاوى، قاهره ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۴) سمعانى؛
(۱۵) محمدبن حسن طوسى، تهذیب الاحکام، چاپ حسن موسوى خرسان، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۱۶) همو، فهرست کتب‌الشیعه و اصولهم و اسماءالمصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۱۷) حسن‌بن یوسف علامه حلّى، ایضاح‌الاشتباه، چاپ محمد حسون، قم ۱۴۱۵؛
(۱۸) کلینى؛
(۱۹) فرات‌بن ابراهیم کوفى، تفسیر فرات الکوفى، چاپ محمدکاظم محمودى، تهران ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰؛
(۲۰) محمدتقی‌بن مقصود على مجلسى، روضهالمتقین فى شرح من لایحضره الفقیه، چاپ حسین موسوى کرمانى و علی‌پناه اشتهاردى، قم ۱۴۰۶ـ۱۴۱۳؛
(۲۱) یوسف‌بن عبدالرحمان مزّى، تهذیب الکمال فى اسماءالرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۲۲) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشیعهالمشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲ 

زندگینامه خضر حَبْلَرودى«نجم‌الدین»(متوفی۸۵۰ه ق)

 خضربن محمد، ملقب به نجم‌الدین، متکلم و فقیه شیعىِ قرن نهم. از تاریخ دقیق تولد او اطلاعى در دست نیست. اصل وى از حبلرود، دهستانى در فیروزکوه، بوده و ظاهرآ پدرش، شمس‌الدین محمدبن على رازى، از علما بوده است. خود او از عالمان دوره شاه اسماعیل اول و شاه طهماسب اول صفوى و معاصر علامه دوانى بوده و در منابع، جامع بیشتر علوم زمانه خود دانسته شده است (افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۲۳۶ـ ۲۳۷؛امین، ج ۶، ص ۳۲۳). حرّ عاملى (ج ۲، ص۱۱۰) علم و اعتقاد وى را ستوده است.

حبلرودى در شیراز از شمس‌الدین‌محمد، فرزند میرسید شریف جرجانى، علوم معقول را فرا گرفت و تا حدود ۸۲۸ نزد وى ماند (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۶، ص ۳۳)، سپس عازم عراق شد (افندی‌اصفهانى، ص۲۳۶؛خوانسارى، ج۳، ص۲۶۲). وى مدتى نزد علماى حلّه تلمذ کرد، سپس به نجف رفت و تا پایان عمر در آنجا به تألیف و تدریس پرداخت. او کتابدار (خازن) کتابخانه حرم امام على علیه‌السلام بود (رجوع کنید به کنتورى، ص ۱۴۵؛امین، همانجا).

رحلت

حبلرودى در نجف وفات یافت و در همانجا به خاک سپرده شد (امینى، ج ۱، ص ۳۸۶ـ ۳۸۷). تاریخ دقیق وفات وى در منابع نیامده، اما براساس سال تألیف برخى آثارش، احتمالا بعد از ۸۳۹ درگذشته است (رجوع کنید به ادامه مقاله). بغدادى (ج۱، ستون ۳۴۶) وفات او را حدود ۸۵۰ دانسته است.

آثار

از حبلرودى آثارى برجاى مانده که از جمله آنهاست :

۱)کاشف الحقایق فى شرح درّه المنطق، در شرح کتاب درّه المنطق. شمس‌الدین محمد جرجانى کتاب کبرى، نوشته پدرش میرسیدشریف جرجانى، را از فارسى به عربى ترجمه کرد و آن را درّهالمنطق نامید. کاشف‌الحقایق، به گفته خود حبلرودى، اولین تألیف اوست. وى آن را به درخواست شیخ محمدبن تاج‌الدین حاج خلیفه نوشته و در ۸۲۳ تألیف آن را به پایان رسانده است (افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۲۳۸).

۲) جامع الدقائق، در شرح رساله غره المنطق شمس‌الدین محمد جرجانى. غرهالمنطق ترجمه عربى کتاب صغرى، اثر میرسیدشریف جرجانى، است. حبلرودى این شرح را در زمان حیات مؤلف، پیش از ۸۳۸، نوشته است (همانجا؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۵، ص ۵۲). افندى اصفهانى (همانجا) نسخه‌اى از این دو شرح را که در ۸۵۷ نوشته شده در سارى دیده است (نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، همانجا). حبلرودى در انتهاى جامع‌الدقائق از تألیف دیگر خود با عنوان کتاب القوانین نام برده که ظاهرآ آن نیز در حوزه منطق بوده است (رجوع کنید به افندى اصفهانى؛
امین، همانجاها).

۳) التحقیق المبین، شرح نهج‌المسترشدین فى اصول‌الدین تألیف علامه حلّى، که حبلرودى آن را در ۸۲۸، پس از مفارقت از، شمس‌الدین محمد، در حلّه تألیف نمود (افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۲۳۷؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۴۸۴).

۴) جامع الاصول فى شرح رساله الفصول یا شرح الفصول، در شرح رساله الفصول خواجه نصیرالدین طوسى در کلام. اصل کتاب طوسى به‌فارسى (سی‌فصل) است. محمدبن على جرجانى آن را به عربى برگرداند و حبلرودى آن را شرح کرد. وى تألیف این کتاب را، که شرح مزجى است، در کربلا آغاز نمود و در ۸۳۴ در مشهد به پایان رساند (افندى اصفهانى؛امین، همانجاها؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۵، ص ۴۱). کنتورى (ص ۱۵۱)، ظاهرآ به اشتباه، سال اتمام تألیف کتاب را ۸۶۱ ذکر کرده است.

۵) جامع الدرر، شرحى مبسوط بر باب حادى عشر علامه حلّى در کلام. حبلرودى در ۸۳۶ این اثر را تلخیص کرد و آن را مفتاح الغرر نامید (افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۲۳۷؛کنتورى، ص ۳۲۶؛خوانسارى، همانجا؛آقابزرگ طهرانى، ۱۳۶۲ش، ص ۵۵؛براى نسخ خطى رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۵، ص ۵۱).

۶) حقائق العرفان فى خلاصه الاصول و المیزان (افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۲۳۷ـ۲۳۸؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۷، ص ۳۴ـ۳۵).

۷) تحفه المتقین فى اصول‌الدین، که در ۸۳۸ آن را تألیف نمود (افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۲۳۷؛امین، همانجا؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۳، ص ۴۶۵).

۸) التوضیح الانور بالحجج الوارده لدفع شُبَه الاعور، که ردیه‌ای‌است‌بر کتاب یوسف‌بن‌مخزوم واسطی‌اعور. واسطى اعور کتاب خود، رسالهالمعارضه فی‌الرد علی‌الرافضه، را در رد مذهب تشیع در سال ۷۰۰ تألیف کرده بود. حبلرودى در ۸۳۹ از تألیف التوضیح الانور فراغت یافت. شمس‌الدین محمد مهبلى حلّى نیز کتاب الانوار البدریه فى رّد شبه‌القدریه را در ۸۴۰ در رد کتاب واسطى نوشت. در منابع هر دو شرح ستوده شده، اما شرح حبلرودى کامل‌تر و نیکوتر از کتاب دیگر دانسته شده است (رجوع کنید به افندى اصفهانى، ج ۲، ص ۲۳۸؛امین، همانجا؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۴۹۱). گفتنى است کنتورى (ص ۱۴۵ـ۱۴۶)، احتمالابه سبب شباهت موضوع و نزدیکى زمان تألیف این دو کتاب، بین آنها خلط کرده است (در این‌باره رجوع کنید به امین، همانجا).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علی‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه: الضیاء اللامع فى القرن التاسع، چاپ علی‌نقى منزوى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۳) عبداللّه‌بن عیسى افندى اصفهانى، ریاض‌العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۱ـ؛
(۴) امین؛
(۵) محمدهادى امینى، معجم رجال الفکر و الادب فى النجف خلال الف عام، (نجف) ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛
(۶) اسماعیل بغدادى، هدیه العارفین، ج ۱، در حاجی‌خلیفه، ج ۵؛
(۷) محمدبن حسن حرّ عاملى، امل الآمل، چاپ احمد حسینى، بغداد ( ۱۹۶۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛
(۸) خوانسارى؛
(۹) اعجاز حسین‌بن محمدقلى کنتورى، کشف الحجب و الاستار عن اسماء الکتب و الأسفار، قم ۱۴۰۹٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲ 

زندگینامه حَجّاج‌بن اَرْطاه نَخَعى کوفى

حَجّاج‌بن اَرْطاه نَخَعى کوفى ، کنیه‌اش ابوارطاه، محدّث و قاضى و فقیه قرن دوم. محل و سال تولد او دانسته نیست، ولى به نوشته ذهبى (۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۷، ص ۶۸)، وى در زمان حیات انس‌بن مالک (متوفى ۹۳) و بنابراین، در اواخر قرن اول هجرى متولد شده است.

حجاج از برخى تابعین، از جمله عطاءبن ابی‌رباح، عمروبن شعیب، قَتادهبن دُعامه، زیدبن جبیر طائى و منصوربن مُعتمر، حدیث نقل کرده و از برخى، مانند مجاهد و زُهْرى و مکحول، با اینکه حدیث نشنیده، روایت نموده است (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۳۳؛ ذهبى، ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹، ج ۷، ص ۶۹).

کسانى چون حمادبن زید، سُفیان ثورى، هُشَیم‌بن بشیر، یزیدبن هارون، قیس‌بن سعد، استاد حجاج یعنى منصوربن معتمر و بسیارى دیگر از او روایت نقل کرده‌اند (رجوع کنید به خطیب بغدادى؛ ذهبى، همانجاها).

حجاج‌بن ارطاه نخستین کسى بود که از سوى خلفاى عباسى، قاضى بصره شد و به منصب قضاى کوفه نیز رسید (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۳۷ـ۱۳۹). وى در طراحى نقشه شهر بغداد در عصر منصور عباسى شرکت داشت و قبله مسجدجامع آن را تعیین کرد (رجوع کنید به همان، ج ۹، ص ۱۳۳؛ یاقوت حموى، ج ۱، ص ۶۸۱).

بر پایه منابع، حجاج در شانزده سالگى فتوا می‌داده و از حافظان حدیث و فقیهان بزرگ کوفه به‌شمار می‌رفته است (براى نمونه رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۳۹؛ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۵۵؛ذهبى، ۱۳۷۴، ج ۱، ص ۱۸۶).

با این‌همه، تعابیر رجال‌نویسانِ اهل‌سنّت در مورد وثاقت او آمیخته با نوعى ابهام و حتى تناقض است. در پاره‌اى منابع متقدم، وى را به صداقت و دقت در ضبط احادیث ستوده‌اند، اما بسیارى از عالمان اهل سنّت، تدلیس* در حدیث و نقل احادیث مُرْسَل را به او نسبت داده و حتى او را اشتباه‌کار و محدّثى ضعیف توصیف کرده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به عجلى، ج ۱، ص ۲۸۴؛عقیلى، سفر۱، ص ۲۷۷،۲۸۰؛ابن‌ابی‌حاتم، ج ۳، ص ۱۵۵ـ ۱۵۶؛ابن‌عماد، ج ۱، ص ۲۲۹).

همچنین پاره‌اى از اوصاف ناپسند اخلاقى، مانند غرور و تکبر، را به او نسبت داده‌اند (رجوع کنید به عجلى، همانجا؛خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۳۹). برخى مؤلفان (براى نمونه رجوع کنید به امین، ج ۴، ص ۵۶۴؛موسوعه طبقات‌الفقهاء، ج ۲، ص ۱۱۲ـ۱۱۳) احتمال داده‌اند که قدح او از جانب برخى محدّثان، ناشى از دیدگاههاى اعتقادى او بوده است.

شرح‌حال‌نویسان و رجال‌شناسان شیعه کمتر به ذکر حجاج پرداخته‌اند، ولى شیخ‌طوسى (ص ۱۳۳) به‌نام حجاج‌بن ارطاه در شمار اصحاب امام باقر علیه‌السلام و مرگ او در زمان ابی‌جعفر اشاره کرده و در شمار اصحاب امام صادق علیه‌السلام (ص ۱۹۲) نیز نام او را آورده است.

به‌نظر مامقانى (ج ۱۸، ص ۱۳)، نحوه تعبیر شیخ‌طوسى به امامى بودن حجاج اشعار دارد. اگر مراد شیخ‌طوسى از ابی‌جعفر، امام باقر علیه‌السلام باشد، حجاج نمی‌تواند از اصحاب امام صادق علیه‌السلام به‌شمار رود (خوئى، ج ۴، ص ۲۳۱).

شوشترى (ج ۳، ص۱۱۰) مراد از ابی‌جعفر را منصور، خلیفه عباسى، دانسته و بر آن است که در نسخه اصلىِ کتاب رجال طوسى پس از تعبیر ابی‌جعفر، کلمه علیه‌السلام نبوده است. با این همه، حجاج احتمالا از اصحاب هر دو امام بوده است. قهپائى (ج ۲، ص ۸۳) حجاج را تنها از اصحاب امام باقر علیه‌السلام دانسته است. با این همه، رجال‌نگاران و شرح‌حال‌نویسان شیعى به وثاقت حجاج یا عدم وثاقت او تصریح نکرده‌اند و وضع او مجهول است (رجوع کنید به مامقانى؛امین، همانجاها؛خوئى، ج ۴، ص ۲۳۱ـ۲۳۲).

رحلت

حجاج‌بن ارطاه در ۱۴۵ (رجوع کنید به ذهبى، ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، ج ۱، ص۴۶۰) یا ۱۴۹ (همو، ۱۳۷۴، ج ۱، ص ۱۸۷) یا ۱۵۰ (ابن‌عماد، همانجا) در رى یا خراسان (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج ۶، ص ۳۵۹؛خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۴۱ـ۱۴۲) درگذشت.



منابع :

(۱) ابن‌ابی‌حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن،۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۲) ابن‌خلّکان؛
(۳) ابن‌سعد (بیروت)؛
(۴) ابن‌عماد؛
(۵) امین؛
(۶) خطیب بغدادى؛
(۷) خوئى؛
(۸) محمدبن احمد ذهبى، سیر اعلام‌النبلاء، چاپ شعیب أرنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۹) همو، کتاب تذکره الحفاظ، چاپ عبدالرحمان‌بن یحیى معلمى، (مکه ۱۳۷۴)؛
(۱۰) همو، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، چاپ علی‌محمد بجاوى، قاهره ۱۹۶۳ـ ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۱) شوشترى؛
(۱۲) محمدبن حسن طوسى، رجال الطوسى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۱۳) احمدبن عبداللّه عجلى، معرفه الثقات، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستوى، مدینه ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۱۴) محمدبن عمرو عقیلى، کتاب الضعفاء الکبیر، چاپ عبدالمعطى امین قلعجى، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۸ ؛
(۱۵) عنایهاللّه قهپائى، مجمع‌الرجال، چاپ ضیاءالدین علامه اصفهانى، اصفهان ۱۳۸۴ـ ۱۳۸۷، چاپ افست قم (بی‌تا.)؛
(۱۶) عبداللّه مامقانى، تنقیح‌المقال فى علم الرجال، چاپ محیی‌الدین مامقانى، قم ۱۴۲۳؛
(۱۷) موسوعه طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم: مؤسسه الامام الصادق، ۱۴۱۸ـ ۱۴۲۴؛
(۱۸) یاقوت حموى.

دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۱۲ 

زندگینامه حسن حَدّاد(متوفی۵۱۵ه ق)

 حسن بن‌احمد، کنیه‌اش ابوعلى، محدّث و عالم علم قرائت در قرن پنجم و ششم. سبب شهرت او به حدّاد اشتغال پدرش به آهنگرى بوده است (یافعى، ج ۳، ص ۱۶۱). وى در ۴۱۹ در اصفهان متولد شد و اولین‌بار در پنج سالگى استماع حدیث کرد (ابن‌جوزى، ج ۱۷، ص ۱۹۹؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۱۱، ص ۲۳۲؛ ابن‌جزرى، ج ۱، ص ۲۰۶).

اساتید

پدرش هر روز او را براى تحصیل و استماع حدیث به مسجد ابونُعَیم اصفهانى می‌برد. حدّاد کتابهاى حدیثى متعددى از وى فراگرفت (ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۱۱، ص ۲۳۳ـ۲۳۴)؛ ازاین‌رو، او را مهم‌ترین راوى حدیث از ابونعیمِ اصفهانى* دانسته‌اند (رجوع کنید به سمعانى، ج ۱، ص ۱۷۷؛ یافعى، همانجا).

دیگر مشایخ مهم ابوعلى حدّاد،

عبداللّه‌بن محمد عطار،

عبدالرحمان‌بن احمد عِجْلى رازى،

عبداللّه‌بن احمد صفار،

هارون‌بن محمد کاتب،

فضل‌بن محمد قاشانى و

احمدبن فضل باطِرقانى بودند (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۴ب، ج ۱، ص ۴۷۱؛ همو، ۱۴۰۶، ج ۱۹، ص ۳۰۴؛ ابن ‌جزرى، همانجا).

دانش‌پژوهان براى حدّاد منزلتى ویژه قائل بودند و به قصد دیدار او سفر می‌کردند (سمعانى، همانجا).

شاگردان

از جمله شاگردان و راویان حدیث از او،

عبداللّه‌بن احمد خِرَقى،

محمدبن اسماعیل طرسوسى،

احمدبن محمد لَبان،

حسن‌بن احمد هَمَذانى،

عبداللّه‌بن على طامذى

و محمدبن ابی‌نصر مهجوف بودند (ذهبى، ۱۴۰۶، ج ۱۹، ص ۳۰۴ـ۳۰۵؛ ابن‌جزرى، همانجا؛ براى دیگر راویان رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۱۱، ص ۲۳۳، ۸۶۶، ج ۱۲، ص ۵۴، ۵۰۷، ۸۳۸، ۸۷۸، ۸۸۲، ۱۰۱۸، ۱۰۴۷).

حدّاد را ثقه، خیر، صالح و پایبند به دین وصف کرده‌اند (رجوع کنید به سمعانى، همانجا؛ ابن‌عماد، ج ۴، ص ۴۷). وى قرآن را به چندین روایت قرائت می‌کرد (همانجاها). برخى مؤلفان او را داراى اسناد عالى روایى دانسته و بر آن‌اند که اشتغال وى به احادیث و روایات از معاصرانش بیشتر بوده است (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۴الف، ص ۱۵۱؛ ابن‌شاکر کتبى، ج ۱۲، ص ۱۲۹).

رحلت

ابوعلى حدّاد در ۵۱۵ در اصفهان فوت کرد (سمعانى، ج ۱، ص۱۷۹؛ ذهبى، ۱۳۶۴ـ ۱۳۶۵، ج۲، ص۳۰؛ مهدوى، ص۲۵۴) و در همانجا به خاک سپرده شد (ذهبى، ۱۴۰۶، ج ۱۹، ص ۳۰۷). برادرش، ابوالفضل حمدبن احمد، هم از عالمان قرآنى و حدیثى عصر خود به شمار می‌رفت (مافَرّوخى،ص ۳۰ـ۳۱؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۱۰، ص ۵۵۸). فرزند حدّاد، ابونعیم عبیداللّه، نیز از حافظان و عالمانِ تجوید بود (ابن‌اثیر، ج ۱۰، ص ۶۱۷؛ ذهبى، ۱۴۰۶، ج ۱۹، ص ۳۰۴؛ نیز براى شرح حال محمد فرزند عبیداللّه رجوع کنید به سمعانى، ج ۲، ص ۱۴۷ـ۱۴۸).



منابع :

(۱) ابن‌اثیر؛
(۲) ابن‌جزرى، غایه لنهایه فى طبقات القرّاء، چاپ برگشترسر، قاهره (بی‌تا.)؛
(۳) ابن‌جوزى، المنتظم فى تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۴) ابن‌شاکر کتبى، عیون‌التواریخ، ج ۱۲، چاپ فیصل سامر و نبیله عبدالمنعم داود، بغداد ۱۳۹۷/۱۹۷۷؛
(۵) ابن‌عماد؛
(۶) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ‌الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۷) همو، سیراعلام النبلاء، ج ۱۹، چاپ شعیب ارنؤوط، بیروت۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۸) همو،کتاب‌المعین فی‌طبقات المحدثین، چاپ همام عبدالرحیم سعید، عمان ۱۴۰۴الف؛
(۹) همو، کتاب دول الاسلام، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۴ـ۱۳۶۵؛
(۱۰) همو، معرفهالقرّاء الکبار على الطبقات و الاعصار، چاپ بشار عواد معروف، شعیب ارنؤوط، و صالح مهدى عباس، بیروت ۱۴۰۴ب؛
(۱۱) عبدالکریم‌بن محمد سمعانى، التحبیر فی‌المعجم الکبیر، چاپ منیره ناجى سالم، بغداد ۱۳۹۵/ ۱۹۷۵؛
(۱۲) مُفَضَّل‌بن سعد مافَرّوخى، کتاب محاسن اصفهان، چاپ جلال‌الدین حسینى طهرانى، تهران ۱۳۱۲ش؛
(۱۳) مصلح‌الدین مهدوى، تذکرهالقبور، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان ۱۳۴۸ش؛
(۱۴) عبداللّه‌بن اسعد یافعى، مرآهالجنان و عبرهالیقظان، بیروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲

زندگینامه عبدالقادر حرّانى(متوفی۶۳۴ه ق)

 عبدالقادر بن عبدالقاهر، ملقب به ناصح‌الدین، فقیه و محدّث حنبلى سده ششم و هفتم. وى در سال ۵۶۴ در شهر حرّان* به دنیا آمد (منذرى، ج ۳، ص ۴۳۷؛ ابن‌رجب، ج ۲، ص ۲۰۲؛ طریقى، ج ۳، ص ۱۲۷؛ قس ذهبى، حوادث و وفیات ۶۳۱ـ ۶۴۰ ه، ص۲۰۰، که سال تولد او را ۵۶۳ ضبط کرده است).

اساتید

تحصیلات خود را در حرّان، نزد عمربن محمدبن طَبرزد و نصراللّه ‌بن عبدالعزیز بن عبدوس، آغاز کرد، سپس در دمشق از فقها و محدّثانى چون محمدبن علی‌بن صدقه، یحیی‌بن محمود ثقفى، عبدالرحمان‌بن على خِرَقى و برکات‌ بن ابراهیم خُشوعى علم آموخت و براى ادامه تحصیل به بغداد رفت و از استادانى چون یحیی ‌بن بَوش، عبدالرحمان‌بن على ابن‌جوزى، عبدالقادر رُهاوى (محدّث، فقیه و ریاضی‌دان، متوفى ۶۱۲) و فقیه مشهور، موفق‌الدین ابن‌قُدامه* (متوفى ۶۲۰)، بهره علمى برد (رجوع کنید به منذرى، همانجا؛ ابن ‌رجب، ج ۲، ص ۲۰۳؛ ابن‌مفلح حنبلى، ج ۲، ص ۱۶۰؛ عُلَیمی ‌حنبلى، ج ۴، ص ۲۱۹؛ ابن‌عماد، ج ۵، ص ۱۶۷). وى از دو محدّث عصر خویش، عُبیداللّه‌ بن عبداللّه ملقب به ابن ‌شاتیل و نصراللّه‌بن عبدالرحمان قَزاز، اجازه نقل حدیث دریافت کرد (ابن‌رجب، همانجا).

شاگردان

حرّانى پس از بازگشت به زادگاهش، سالها به تدریس پرداخت. نجم‌الدین احمدبن حمدان مهم‌ترین شاگرد او در فقه بود. حرّانى به برخى، از جمله ابونصر محمدبن محمد شیرازى مزّى (مزنى)، اجازه نقل حدیث داد (ذهبى، حوادث و وفیات ۶۳۰ـ ۶۴۰ ه، ص ۲۰۱؛ ابن ‌رجب، همانجا). حرّانى فقیهى دانا و در کسب علم کوشا بود و در شهر حرّان به مفتى فقه حنبلى و فقیه شهر شهرت داشت.

وى برخى کتابهاى فقهى، از جمله الروضه ابن‌قدامه و الهدایه برهان‌الدین بخارى مرغینانى* (متوفى ۵۹۳)، را از بَرداشت. برخى مباحثات فقهى او با مجدالدین ابن‌تیمیه (متوفى ۶۵۲، جدّ ابن‌تیمیه مشهور؛ رجوع کنید به ابن‌تیمیه*، مجدالدین) و ابن‌ قدامه حنبلى، در منابع تاریخى مذکور است (رجوع کنید به ابن‌رجب؛علیمی‌حنبلى، همانجاها). ذهبى (همانجا) نوشته که تقی‌الدین ابن‌تیمیه (متوفى ۷۲۸؛رجوع کنید به ابن‌تیمیه*، تقی‌الدین) از شخصیت حرّانى به عظمت یاد می‌کرده است.

گفته‌اند که عبدالقادر به اوصافى مانند تدین، سعه صدر، شرافت نفس، و پرهیز از سخنان بیهوده و امور شبهه‌ناک شهره بود، ازدواج نکرد و منصب قضاوت شهر حرّان را نیز نپذیرفت (رجوع کنید به ابن‌رجب؛ابن‌مفلح حنبلى، همانجاها؛علیمى حنبلى، ج ۴، ص ۲۲۰).

رحلت

در سال ۶۳۳ که مغولان به شهر حرّان هجوم بردند، حرّانى چون ودیعه‌اى را که نزد او بود به آنان تحویل نداد، در مسجدى که اقامه نماز می‌کرد مجازات شد. وى اندکى پس از این واقعه، در ۶۳۴ وفات یافت (منذرى، همانجا؛ذهبى، حوادث و وفیات ۶۳۰ـ۶۴۰ه ، ص ۱۴ـ۱۵؛ابن‌رجب، ج ۲، ص ۲۰۳).

آثار

از او دو کتاب مَنسَک

و المَذهبُ المُنَضَّد فى مَذهب احمد برجامانده که بخشى از اثر دوم در سفر وى به مکه مفقود شده است (ابن‌رجب؛ابن‌مفلح حنبلى؛علیمی‌حنبلى، همانجاها).



منابع :

(۱) ابن‌رجب، کتاب الذیل على طبقات الحنابله، ج ۲، در ابن‌ابی‌یعلى، طبقات الحنابله، ج ۴، بیروت ۱۳۷۲/۱۹۵۳؛
(۲) ابن‌عماد؛
(۳) ابن‌مفلح حنبلى، المقصد الارشد فى ذکر اصحاب الامام احمد، چاپ عبدالرحمان‌بن سلیمان عثیمین، ریاض ۱۴۱۰/۱۹۹۰؛
(۴) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفیات ۶۳۱ـ۶۴۰ه ، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۸؛
(۵) عبداللّه طریقى، معجم مصنّفات الحنابله، ریاض ۱۴۲۲/۲۰۰۱؛
(۶) مجیرالدین عبدالرحمان‌بن محمد علیمی‌حنبلى، المنهج الاحمد فى تراجم اصحاب الامام احمد، ج ۴، چاپ ریاض عبدالحمید مراد، بیروت ۱۹۹۷؛
(۷) عبدالعظیم‌بن عبدالقوى منذرى، التکمله لوفیات النقله، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱٫

 دانشنامه جهان اسلام   جلد ۱۲ 

زندگینامه علی‌ حُرَیشى(متوفی۱۱۲۰ه ق)

 علی‌بن احمد، کنیه‌اش ابوالحسن، محدّث و فقیه مالکى مغربى قرن یازدهم و دوازدهم. وى به حُرَیش، قبیله‌اى در منطقه بربر، منسوب است (رجوع کنید به زبیدى، ذیل «حریش»؛ مخلوف، ص ۳۳۶). وى در حدود ۱۰۴۲ در فاس متولد شد (مرادى، ج ۳، ص ۲۱۷؛ قادرى، قسم ۳، ص ۲۰۵۰) و در همانجا به تحصیل علوم گوناگون، به‌ویژه حدیث، پرداخت.

مشایخ واساتید

از جمله استادان و مشایخ حدیثى او این اشخاص بودند :

عبدالقادر فاسى که حریشى کتب ستّه را نیز از وى روایت کرده است (مرادى؛ مخلوف، همانجاها)؛

دو فرزند فاسى، ابوزید عبدالرحمان و محمد؛

ابوسالم عبداللّه عیاشى؛

عثمان‌بن على یوسى؛

محمدبن عبداللّه خَرَشى؛

عبدالباقى زرقانى؛

ابراهیم کورانى

و محمدبن سلیمان رُدانى (کتانى، ج ۱، ص ۳۴۳؛ مخلوف؛ قادرى، همانجاها).

شاگردان

برخى شاگردان حریشى و ناقلان حدیث از او عبارت‌اند از :

محمدبن قاسم جَسوس؛

احمدبن مبارک سِجِلماسى، که اجازه روایت کتاب صحیح بخارى را از حریشى داشت؛

عمربن عبداللّه فاسى؛

ادریس‌بن محمد حافظ عراقى؛

محمدبن طالب تاوُدى و

احمد ماکودى (رجوع کنید به زبیدى؛ کتانى؛ مخلوف، همانجاها).

گفته‌اند که فرزند حریشى، عبدالقادر، کاتبِ حاکم فاس، ابوعبداللّه رَوسى، بود و این امر موجب تسهیل دستیابى حریشى به مناصب علمى و تدریسى شده بود (رجوع کنید به کتانى، ج ۱، ص ۳۴۴؛ قادرى، قسم ۳، ص ۲۰۵۱). حریشى سالهاى پایانى عمر را در مدینه سپرى کرد. وى در مسجدالنبى به تدریس مُوَطّأ مالک‌بن انس پرداخت. عبدالرحمان انصارى (ص ۱۸۲) به حضور خود در حلقه این درس اشاره کرده است.

محمدبن قاسم جسوس، شاگرد حریشى، وى را امام علم حدیث در عصر خود دانسته است (رجوع کنید به کتانى؛ مخلوف، همانجاها)، ولى برخى معاصران حریشى در ارزش علمى کتابهاى او تردید کرده و از جمله گفته‌اند که آثار وى غالباً شرح کتابهاى دیگر بوده است و بیش از آنکه او خود نظریه‌اى بپردازد، به شرح یا تلخیص آراى دیگران پرداخته است (قادرى، قسم ۳، ص۲۰۵۰). عبداللّه‌بن عبدالسلام جسوس او را در اشعارى هجو کرده است، که البته در این مورد احتمال مخالفتهاى شخصى و خانوادگى وجود دارد (رجوع کنید به همان، قسم ۳، ص ۲۰۵۰ـ ۲۰۵۱).

رحلت

حریشى در مدینه فوت کرد و در بقیع دفن شد (همان، قسم ۳، ص ۲۰۵۱). سال درگذشت او را مخلوف (ص ۳۳۷) بعد از ۱۱۲۰ و دیگران میان ۱۱۴۳ تا ۱۱۴۵ ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به مرادى، ج ۳، ص ۲۰۶؛ کتانى، همانجا؛ قادرى، قسم ۳، ص۲۰۵۰؛ ابن‌سوده، ص ۱۵۶)، اما از سخن عبدالرحمان انصارى (همانجا) ــکه گفته است پدرم عبدالکریم بعد از مرگ حریشى، شرح الموطّأ او را در ۱۱۴۲ کامل کردــ چنین برمی‌آید که او قبل از ۱۱۴۲ درگذشته است.

آثار حریشى،

شرح یا تلخیص کتابهاى دیگرند. از جمله شرحهاى اوست:

شرح الموطّأ مالک، و شرحِ المختصر خلیل‌بن اسحاق، هر دو در فقه مالکى؛

شرح الشفا بتعریف حقوق المصطفى، اثر قاضى عیاض، شرح العقیده ابوالحسن نورى؛

و شرح منظومه ابن‌زکرى تِلِمسانى (رجوع کنید به انصارى، همانجا؛ مرادى، ج۳، ص۲۱۸؛ کتانى، ج ۱، ص ۳۴۳؛ مخلوف، ص۳۳۶ـ ۳۳۷؛ قس زبیدى، همانجا؛ بغدادى، ج ۱، ص ۷۶۶، که شرح الشمائل المحمدیه ابوعیسى ترمذى* را هم به او نسبت داده‌اند).

همچنین این کتابها را تلخیص کرده است:

نَفْحُ الطِیب مِن غصن الاَندلُسِ الرَطِـیب، تألیف احمد مَقَّرى تِلِمسانى؛

الاِصابه فى معرفه الصحابه، اثر ابن‌حجر عسقلانى؛

اللالى المصنوعه فى الاحادیث الموضوعه، اثر جلال‌الدین سیوطى (رجوع کنید به ابن‌سوده، ص ۱۵۵ـ۱۵۶؛ کتانى؛ همانجا).



منابع :

(۱) ابن‌سوده، دلیل مؤرّخ المغرب الأقصى، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۷؛
(۲) عبدالرحمان انصارى، تحفهالمحبین و الاصحاب فى معرفه ماللمدنیین من الانساب، چاپ محمد عروسى مطوى، تونس ۱۳۹۰/ ۱۹۷۰؛
(۳) اسماعیل بغدادى، هدیهالعارفین، ج ۱، در حاجی‌خلیفه، ج ۵؛
(۴) محمدبن محمد زبیدى، تاج‌العروس من جواهر القاموس، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۵) محمدبن طیب قادرى، نشر المثانى لاهل القرن الحادى عشر و الثانى، قسم ۳، چاپ محمد حجّى (و) احمد توفیق، در موسوعه اعلام المغرب، ج ۵، چاپ محمد حجّى، بیروت : دارالغرب الاسلامى، ۱۴۱۷/ ۱۹۹۶؛
(۶) محمد عبدالحی‌بن عبدالکبیر کتانى، فهرس الفهارس و الأثبات، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛
(۷) محمدبن محمد مخلوف، شجره النور الزکیه فى طبقات المالکیه، قاهره ۱۳۴۹ـ ۱۳۵۰، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۸) محمدخلیل‌بن على مرادى، سلک الدرر فى اعیان القرن الثانى عشر، چاپ اکرم حسن علبى، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۳ 

زندگینامه حمّاد حرّانى(متوفی۵۹۸ه ق)

 حمّاد بن هبه اللّه‌ بن حمّاد فضیلى، محدّث و مورخ قرن ششم، کنیه‌اش ابوالثنا. وى در ۵۱۱ در حرّان* به دنیا آمد (ابن‌دبیثى، ص ۵۱؛ ابن‌رجب، ج ۱، ص ۴۳۴؛ عُلَیمى حنبلى، ج ۴، ص ۴۳). حرّانى بازرگان بود و به همین سبب به شهرهاى بسیارى سفر کرد، تا آنجا که به «سفّار» شهره گشت. وى در این سفرها از محدّثان شهرهاى مختلفى چون شام، بغداد، خراسان، هرات و مصر کسب علم و حدیث کرد (ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۲۱، ص ۳۸۶؛ علیمی‌ حنبلى، همانجا).

مشایخ

حرّانى حنبلی‌ مذهب بود (منذرى، ج ۱، ص ۴۳۸). مشایخ حدیث وى بسیارند که برجسته‌ترین آنها اسماعیل سمرقندى، از محدّثان بغداد است (رجوع کنید به ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹؛ ابن‌رجب، همانجاها).

علاوه‌بر سمرقندى، حرّانى در هرات از ابوالمحاسن مسعودبن محمدبن غانم، در مصر از عبداللّه‌ بن ابی ‌رفاعه، و در دمشق از علی‌بن حسن شافعى حدیث شنید (ابن‌عدیم، ج ۶، ص۲۹۱۶ـ۲۹۱۷؛ ابن‌ رجب، همانجا).

همچنین در حرّان، بغداد و مصر به نقل حدیث پرداخت (ابن‌رجب، همانجا).

برخى راویان حدیثِ وى عبارت‌اند از:

عمروبن محمد عُلَیمى، عبدالقادر رُهاوى، علی‌بن‌مُفَضّل مقدسى، احمدبن‌سَلامَه حرّانى (ابن‌عدیم، ج۶، ص۲۹۱۷؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج۱۲، ص۱۱۴۱). تراجم‌ نویسان، حرّانى را در نقل حدیث به صداقت و وثاقت ستوده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به ابن‌عدیم، ج ۶، ص ۲۹۱۹؛ صفدى، ج ۱۳، ص ۱۵۴).

حرّانى کتابهاى بسیارى استنساخ کرد (ابن‌عدیم، ج ۶، ص ۲۹۱۷؛ ذهبى، ۱۴۲۴، همانجا). وى علاوه بر این، داراى ذوق و قریحه ادبى بوده و شعر نیکو می‌سروده که برخى از آنها در کتابها ذکر شده است (رجوع کنید به سبط ابن‌جوزى، ج ۸، قسم ۲، ص ۵۱۱؛ ابن‌عدیم، ج ۶، ص ۲۹۱۸؛ صفدى، همانجا؛ ابن‌کثیر، ج ۱۳، ص ۳۳ـ۳۴).

حرّانى دو اثر نوشته است:

فهرستى از راویانى که نام آنها حمّاد است (منذرى؛ ابن‌رجب؛ علیمی ‌حنبلى، همانجاها)؛ کتابى در تاریخ حرّان (مقریزى، ج ۳، ص ۶۹۵؛ ابن‌مفلح حنبلى، ج ۱، ص ۳۶۵)، که در آن به ذکر شاعران، عالمان و فاضلان آن دیار پرداخته است (ابن‌عدیم، ج ۶، ص ۲۹۱۷). این کتاب بر پایه احادیثى است که حرّانى غالبآ آنها را از مشایخ خود شنیده است (ابن‌فُوَطى، ج ۴، قسم ۴، ص ۷۸۱ـ۷۸۲).

ذهبى (۱۴۲۴، همانجا) از اتمام کتاب او سخن گفته اما سخاوى (ص ۲۵۹) گفته است که‌ابوالمحاسن‌ بن سلامه بن خلیفه حرّانى آن را به اتمام رسانده است (قس حاجی‌خلیفه، ج ۱، ستون ۲۹۱ که تألیف ابوالمحاسن را ذیلى بر کتاب حرّانى یاد کرده است). ابن‌عدیم (ج ۳، ص ۱۵۳۳) و مغلطای‌بن قلیج (ج ۱، ص۲۷) از این کتاب بهره برده‌اند و به‌نوشته کولبرگ (ص ۳۵۸) ابن ‌طاووس (ص ۲۰۲ـ۲۰۳) این کتاب را دیده و از آن نقل کرده است.

رحلت

حمّادبن هبه اللّه در ۱۲ ذیحجه ۵۹۸ در حرّان درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد (ابن‌عدیم، ج ۶، ص ۲۹۲۰؛ ابن ‌مفلح حنبلى؛ علیمی‌حنبلى، همانجاها).



منابع :

(۱) ابن ‌دبیثى، ذیل تاریخ بغداد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۲) ابن ‌رجب، کتاب الذیل على طبقات‌الحنابله، ج ۱، در ابن‌ابی‌یعلى، طبقات الحنابله، ج ۳، بیروت ۱۳۷۲/۱۹۵۲؛
(۳) ابن‌طاووس، فرج المهموم فى تاریخ علماء النجوم، نجف ۱۳۶۸، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش؛
(۴) ابن‌عدیم، بغیه الطلب فى تاریخ حلب، چاپ سهیل زکار، بیروت?( ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸)؛
(۵) ابن‌فُوَطى، تلخیص مجمع الآداب فى معجم الالقاب، ج ۴، قسم ۴، چاپ مصطفى جواد، (دمشق ۱۹۶۷)؛
(۶) ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، ج۱۳، بیروت ۱۹۶۶؛
(۷) ابن‌مفلح حنبلى، المقصد الارشد فى ذکر اصحاب الامام احمد، چاپ عبدالرحمان ‌بن سلیمان عثیمین، ریاض ۱۴۱۰/ ۱۹۹۰؛
(۸) حاجی‌خلیفه؛
(۹) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/ ۲۰۰۳؛
(۱۰) همو، سیراعلام النبلاء، چاپ شعیب أرنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۱۱) سبط ابن‌جوزى، مرآه الزمان فى تاریخ الاعیان، ج۸، قسم۲، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱/۱۹۵۲؛
(۱۲) محمدبن عبدالرحمان سخاوى، الأعلان بالتوبیخ لمن ذمّ التّاریخ، چاپ فرانتس روزنتال، بغداد ۱۳۸۲/ ۱۹۶۳؛
(۱۳) صفدى؛
(۱۴) مجیرالدین عبدالرحمان‌بن محمد علیمی‌حنبلى، المنهج الاحمد فى تراجم اصحاب الامام احمد، ج ۴، چاپ ریاض عبدالحمید مراد، بیروت ۱۹۹۷؛
(۱۵) مغلطای‌بن قلیج، اکمال تهذیب الکمال فى اسماءالرجال، چاپ عادل‌ بن محمد و اسامه ‌بن ابراهیم، قاهره ۱۴۲۲/ ۲۰۰۱؛
(۱۶) احمدبن على مقریزى، کتاب المقفّی‌الکبیر، چاپ محمد یعلاوى، بیروت ۱۴۱۱/ ۱۹۹۱؛
(۱۷) عبدالعظیم‌بن عبدالقوى منذرى، التکمله لوفیات النقله، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛

(۱۸) Etan Kohlberg, A medieval Muslim scholar at work: Ibn Tawus and his library, Leiden 1992.

دانشنامه جهان اسلام جلد  ۱۲ 

زندگینامه ابواسحاق ابراهیم حربى(قرن سوم)

 ابواسحاق ابراهیم ‌بن اسحاق، عالم و محدّث حنبلى خراسانی‌الاصل ساکن بغداد، در قرن سوم. به نوشته خطیب بغدادى (ج ۶، ص ۵۲۳)، حربى در ۱۹۸ به‌ دنیا آمده است. عموم شرح ‌حال ‌نگاران بعدى نیز بخش عمده مطالب خود را درباره حربى به نقل از او آورده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به ابن ابی‌یعلى، ج ۱، ص ۲۱۸ـ۲۳۵؛ سمعانى، ۱۴۰۸، ج ۲، ص۱۹۷ـ ۱۹۸؛ قفطى، ج ۱، ص ۱۵۵ـ ۱۵۸).

اصل حربى از مرو بود، ولى در بغداد سکونت داشت (خطیب بغدادى، ج ۶، ص ۵۲۳ـ ۵۲۴). به‌ نوشته خطیب بغدادى (همانجا)، مادر حربى از قبیله تغلبیه بود. سبب شهرت او به حربى، طبق گفته خود او اقامتش در محله حربیه، در بخش غربى بغداد، بوده است (سمعانى، ۱۴۰۸، ج ۲، ص ۱۹۷؛ براى وجه نام‌گذارى این محله رجوع کنید به یاقوت حموى، ذیل «حربیه»). درباره مراحل اولیه زندگى حربى اطلاعى در دست نیست. به نوشته خطیب بغدادى (ج ۶، ص ۵۲۴)، حربى اموال فراوانى را که به ارث برده بود، صرف یادگیرى حدیث کرد.

برخى مشایخ

از مقایسه سال ولادت حربى با تاریخ وفات استادش حسن‌بن موسى بغدادى در ۲۱۰، در می‌یابیم که حربى از حدود ده سالگى به فراگیرى دانش حدیث پرداخته است (حربى، ۱۴۰۱، مقدمه حمد جاسر، ص ۱۷، ۵۰).

برخى مشایخ حربى،

ابونعیم فضل ‌بن دکین*،

علی‌بن جعد جوهرى*،

احمدبن حنبل*،

و محمدبن مقاتل مروزى بودند (خطیب بغدادى، ج ۶، ص ۵۳۲؛ براى فهرست کاملِ مشایخ وى رجوع کنید به حربى، ۱۴۰۱، همان مقدمه، ص ۳۸ـ۸۳).

حربى همانند دیگر حنبلیان بغداد (براى نمونه رجوع کنید به ابن ابی‌یعلى، ج ۱، ص ۷۸، ۸۱، ۹۵)، مسموعات خود از احمد بن حنبل را به ‌نام المسائل نقل کرده که ابوالحسین محمدبن ابی‌ یعْلى فرّاء نسخه‌اى از آن را در اختیار داشته (رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۲۱۹) و برخى مطالب آن را نقل کرده است (رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۲۳۲ـ۲۳۳).

از حربى کسان بسیارى حدیث نقل کرده‌اند، از جمله

محمدبن علی‌بن عَلون مُقرى،

ابوبکربن مالک قَطیعى،

عبیداللّه‌بن احمدبن بُکَیر

و برخى عالمان نحوى چون

ابوبکر محمدبن قاسم انبارى،

و ابوعمرو زاهد مشهور به غلام ثعلب (خطیب بغدادى، همانجا؛ قفطى، ج ۱، ص ۱۵۵؛ براى فهرست راویان حربى رجوع کنید به حربى، ۱۴۰۱، همان مقدمه، ص ۲۴۰ـ۲۵۳). در منابع رجالى، حربى را محدّثى ثقه، صادق و خبره وصف کرده و زهد و تقواى او را ستوده‌اند (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۶، ص ۵۳۷؛ابن ابی‌یعلى، ج ۱، ص ۲۲۶، ۲۳۱ـ۲۳۲). وى در ۲۱ ذیحجه ۲۸۵ در بغداد درگذشت و در خانه‌اش به خاک سپرده شد (خطیب بغدادى، همانجا؛سمعانى، ۱۴۰۸، ج ۲، ص ۱۹۸).

آثار

برخى تألیفات منسوب به حربى که نسخه‌اى از آنها باقى نمانده عبارت‌اند از:

کتاب الادب،

کتاب‌المغازى،

کتاب‌التیمم (ابن‌ندیم، ص ۲۸۷)،

دلائل النبوه،

کتاب‌الحمام،

ذم‌الغیبه،

سجودالقرآن (ابن ابی‌یعلى، ج ۱، ص ۲۱۹)،

کتاب‌السروى (خطیب بغدادى، ج ۶، ص ۵۳۲؛حربى، ۱۴۰۱، همان مقدمه، ص ۲۲۴ـ۲۲۶؛رجوع کنید به حربى، ۱۴۰۱، همان مقدمه، ص ۲۲۱ـ ۲۳۹). ذهبى در تذکره الحفاظ (ج ۲، ص ۵۸۵) به در اختیار داشتن برخى آثار حربى اشاره کرده است. همچنین برخى آثار او در اختیار ابن‌حجر عسقلانى بوده است (رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۸۸، ج ۲، ص ۳۵۵، ۳۷۵، ۳۹۹).

حَمَد جاسر (حربى، ۱۴۰۱، مقدمه، ص ۲۶۲ـ۲۷۰) نسخه‌اى، که آغاز آن افتاده بوده است، به‌ نام کتاب المناسک و اماکن طرق‌الحج و معالم‌الجزیره را با ذکر دلایلى کتاب المناسک حربى دانسته و متن تصحیح شده آن را نیز منتشر کرده است (ریاض ۱۳۸۹/۱۹۶۹). عاید در مقدمه خود بر غریب‌الحدیث حربى (۱۴۰۵، ج ۱، ص ۴۷ـ۴۸)، دلایلى بر عدم قطعیت انتساب متن چاپ شده مذکور به حربى آورده است (براى تداول روایت المناسک رجوع کنید به سمعانى، ۱۳۹۵، ج ۲، ص ۱۲).

از دیگر آثار حربى،

اکرام‌الضیف (۱۳۱۹ و ۱۴۰۰) در قاهره چاپ غیرانتقادى شده است. از این کتاب نسخه‌اى در کتابخانه عاشر افندى شهر سلیمانیه به شماره ۶۶۷ و نسخه‌اى دیگر در کتابخانه استانبول (مجموعه ۲۳۷، گ ۷۹ـ۱۰۱) موجود است (حربى، ۱۴۰۱، مقدمه حمد جاسر، ص ۲۲۲). از اثر دیگر حربى، یعنى انتفاع‌الاموات بِإهداء التلاوات و الصدقات و سائر القربات، نسخه‌اى در کتابخانه رشیدافندى (مجموعه ۱۵۹، رساله ۲، گ ۱۵۹الف ـ ۱۸۵الف) موجود است (ششن، ص ۳۸۲).

مهم‌ترین و معروف‌ترین کتاب حربى،

غریب‌الحدیث است (رجوع کنید به ابن‌ندیم؛قفطى، همانجاها) و خطیب بغدادى (ج ۶، ص ۵۲۳) از آن یاد کرده است. شیوه متداول در غریب الحدیث‌نگارى پیش از حربى، خاصه روش ابوعُبَید قاسم‌بن سلّام هروى، براساس اصل مسندنویسى (گردآورى احادیث حاوى واژه‌هاى غریب از هر یک از اصحاب و شرح آن) بود اما حربى، با تلفیق این شیوه و روش الفبایى لغویان، طریقى جدید در غریب‌الحدیث‌نگارى پدید آورد (مسعودى، ص ۹۴ـ۹۸).

وى، همچنین ضمن بهره‌گیرى از آثار پیش از خود، اثرى جامع‌تر در غریب‌الحدیث تألیف کرد. کتاب وى در پنج مجلد تألیف شده و مشتمل بر تمام احادیثى بوده که لفظى غریب در آنها وجود داشته است. براساس وصف ابن‌خیر اشبیلى (ص ۱۹۴) از کتاب حربى، می‌توان دریافت که حربى از اتمام این تألیف فراغت نیافته است (حربى، ۱۴۰۵، ج ۱، همان مقدمه، ص ۵۴ـ۵۵؛همو، ۱۴۰۱، همان مقدمه، ص ۲۲۸).

به‌نوشته عاید (حربى، ۱۴۰۵، ج ۱، مقدمه، ص ۵۵)، این گفته اشبیلى به‌سبب رواج نسخه‌اى ناقص از کتاب حربى در اندلس بوده است. ابن‌ندیم (همانجا) کتاب غریب‌الحدیث را وصف کرده است. حربى، به دلیل اعتقاد به باورهاى اهل حدیث درباره افضلیت خلفا، کتاب خود را نیز به همین‌گونه آغاز کرده است (رجوع کنید به همانجا). وى ابتدا متن حدیث را با سلسله سند کامل نقل کرده، سپس به بیان معناى کلمه غریب پرداخته و آنچه در توضیح آن از صحابه و تابعین نقل شده آورده و در مواردى از قرآن و اشعار عرب شواهدى ذکر کرده است. عاید (حربى، ۱۴۰۵، ج ۱، مقدمه، ص ۹۲ـ۱۵۲) به تفصیل از ویژگیهاى این کتاب، با ذکر شواهد گوناگون، بحث نموده است.

مفصّل بودن کتاب و مباحث آن، سبب دشواریابىِ احادیث و مهجور ماندن کتاب شده، اما اثر او همچنان مورد استفاده محدّثان بوده و کسانى چون ابوبکر محمدبن قاسم انبارى، ابومنصور محمدبن احمد ازهرى و ابوعبید بکرى از آن مطالبى نقل کرده‌اند (رجوع کنید به همان مقدمه، ص ۵۸ـ۷۹).

همچنین عاید (همان، ص ۸۰ـ۹۱) نمونه‌هایى از تأثیر کتاب حربى را در تألیف کتابهاى غریب‌الحدیث پس از او نقل کرده است. ابن‌اثیر در النهایه فى غریب‌الحدیث و الاثر (ج ۱، ص ۱۰)، ضمن ستودن غریب‌الحدیث حربى، مفصّل بودن کتاب را علت مهجور ماندن آن ذکر کرده، اما به کامل و جامع بودن آن اشاره کرده و خود در تألیف کتابش از آن بهره برده است.

بنابر تحقیق سلیمان‌بن ابراهیم عاید (حربى، ۱۴۰۵، ج ۱، مقدمه، ص ۱۵۳)، تنها نسخه موجود از غریب‌الحدیث، نسخه‌اى ناقص از بخش پنجم کتاب در کتابخانه ظاهریه دمشق (موجود در «مکتبهالاسلام») است و خود وى متن انتقادى آن را منتشر کرده است (مکه ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵). دُخَیل ‌بن صالح ‌لحیدان در مقاله‌اى (ص ۶۹ـ۲۱۸) به بررسى و تخریج برخى احادیث مرفوع غریب‌ الحدیث حربى پرداخته است. حربى شعر نیز می‌سروده و خطیب بغدادى (ج ۶، ص ۵۳۵ـ۵۳۷) نمونه‌هایى از اشعار وى را نقل کرده است.



منابع :

(۱) ابن‌ابی‌یعلى، طبقات‌ الحنابله، چاپ عبدالرحمان ‌بن سلیمان عثیمین، ریاض ۱۴۱۹/۱۹۹۹؛
(۲) ابن‌اثیر، النهایه فى غریب‌الحدیث والاثر، چاپ صلاح‌بن محمدبن عویضه، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷؛
(۳) ابن‌حجر عسقلانى، المجمع المؤسس للمعجم‌المفهرس، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلى، بیروت ۱۴۱۳ـ۱۴۱۵/ ۱۹۹۲ـ۱۹۹۴؛
(۴) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۵) محمدبن خیر اشبیلى، فهرسه مارواه عن شیوخه من‌الدواوین المصنفه فى ضروب‌العلم و انواع‌المعارف، چاپ فرانسیسکو کودرا و ریبرا تاراگو، ساراگوسا ۱۸۹۳، چاپ افست بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹؛
(۶) ابراهیم‌بن اسحاق حربى، غریب‌الحدیث، چاپ سلیمان‌بن ابراهیم عاید، مکه ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵؛
(۷) همو، کتاب‌المناسک و اماکن طرق‌الحج و معالم الجزیره، چاپ حمد جاسر، ریاض ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۸) خطیب بغدادى؛
(۹) محمدبن احمد ذهبى، کتاب تذکرهالحفاظ، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۸ـ ۱۳۹۰/ ۱۹۶۸ـ۱۹۷۰؛
(۱۰) عبدالکریم‌بن محمد سمعانى، الانساب، چاپ عبداللّه عمر بارودى، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸؛
(۱۱) همو، التحبیر فی‌المعجم ‌الکبیر، چاپ منیره ناجى سالم، بغداد ۱۳۹۵/۱۹۷۵؛
(۱۲) رمضان ششن، مختارات من المخطوطات العربیه النادره فى مکتبات ترکیا، استانبول ۱۹۹۷؛
(۱۳) علی‌بن یوسف قفطى، اِنباه‌الرواه على اَنباه ‌النحاه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۱، قاهره ۱۳۶۹/۱۹۵۰؛
(۱۴) دخیل لحیدان، «الاحادیث المرفوعه فى کتاب غریب‌الحدیث للامام الحربى (۱۹۸ـ۲۸۵ه ) من باب ’ریاء‘ الى نهایه باب ’نشف‘ دراسه و تخریجاً»، مجله جامعهالامام محمدبن سعودالاسلامیه، ش ۳۴ (ربیع‌الآخر ۱۴۲۲) ؛
(۱۵) عبدالهادى مسعودى، «سیر تدوین غریب‌الحدیث»، فصلنامه علمى ـ تخصصى حدیث، سال ۴، ش ۳ (پاییز ۱۳۷۸)؛
(۱۶) یاقوت حموى.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۳ 

زندگینامه قاسم حریرى(متوفی۵۱۶ه ق)(صاحب کتاب مقامات)

 قاسم بن على، کنیه‌اش ابومحمد، ادیب، لغوى و صاحب مقامات. وى در حدود ۴۴۶ در منطقه‌اى نزدیک بصره به نام مَشان به‌ دنیا آمد و در آنجا بزرگ شد (سمعانى، ج ۲، ص ۱۹۵؛ عمادالدین کاتب، ج ۲، قسم شعراءالعراق، جزء۴، ص ۵۹۹، ۶۰۱؛ یاقوت حموى، ج ۱۶، ص ۲۶۱).

او به قبیله ربیعه الفَرَس (یا ربیعه بن نَزار) منسوب است (ابن‌خلّکان، ج ۴، ص ۶۶؛ ابوالفداء، ج ۲، ص ۳۳۱) و ظاهرآ به سبب اشتغال یکى از اجدادش به بافت یا فروش پارچه حریر، به حریرى ملقب شده است (سمعانى، ج ۲، ص ۲۰۹) و چون ساکن محله بنی‌حرام در بصره بود، عده‌اى او را حرامى می‌خواندند (همان، ج ۲، ص ۱۹۴؛ عمادالدین کاتب، ج ۲، همان، ص ۶۰۱). وى فردى برخوردار از ثروت بود و نخلستانى با هجده هزار نخل در منطقه مشان داشت (قفطى، ج ۳، ص ۲۵؛ قس ابوالفداء، همانجا، که مشان را تبعیدگاه حریرى خوانده است).

حریرى در دربار خلیفه عباسى به کتابت مشغول بود. امیر کلام او را تحسین می‌کرد (ابن‌انبارى، ص ۳۸۱؛ یاقوت حموى، ج ۱۶، ص ۲۶۲؛ ابن‌کثیر، ج ۱۲، ص ۱۹۲). وى همچنین صاحب خبر (برید*) بصره بود که این منصب تا پایان حکومت مقتفی‌لامراللّه (حک: ۵۳۰ـ ۵۵۵) در بین فرزندانش باقى ماند (عمادالدین کاتب، همانجا؛ بروکلمان، ج ۵، ص ۱۴۴).

رحلت

وى در ۵۱۶ در محله بنی‌حرام بصره درگذشت (سمعانى، ج ۲، ص ۱۹۵؛ ابن‌انبارى، همانجا؛ یاقوت حموى، ج ۱۶، ص ۲۶۱ـ ۲۶۲). در برخى منابع، تاریخ مرگ حریرى سالهاى ۵۱۴ و ۵۱۵ ذکر شده است (رجوع کنید به سمعانى، ج ۲، ص ۲۰۹؛
ابن‌اثیر، ج۱۰، ص ۵۹۶؛ابوالفداء، همانجا).

حریرى ادیبى فاضل، خوش‌ذوق، خوش‌سخن، با ذکاوت، در عصر خود بی‌نظیر و در طبقه علماى طراز اول بود (سمعانى، ج ۲، ص ۱۹۴؛ابن‌انبارى، ص ۳۷۹؛یاقوت حموى، ج ۱۶، ص ۲۸۳). سبکى (ج ۷، ص ۲۶۶) او را در طبقه پنجم، یعنى کسانى که بین سال ۵۰۰ و ۶۰۰ در گذشته‌اند؛و ابن‌قاضى شهبه (ج ۱، ص ۲۸۹) در طبقه سیزدهم علما، یعنى کسانى که در دو دهه اول قرن ششم در گذشته‌اند، قرار داده است.

اساتید

وى از محضر استادانى چون ابوتمام محمدبن حسن‌بن موسى مُقرى و ابوالقاسم فضل‌بن محمدبن علی‌بن فضل قَصَبانى (متوفى ۴۴۴) نحوى استفاده نمود. با اینکه تمامى منابع بر استادى قصبانى و شاگردى حریرى اتفاق‌نظر دارند، اما به لحاظ تاریخى این دو یکدیگر را ندیده‌اند. عده کثیرى نیز از او استفاده کرده و روایت نقل نموده‌اند (رجوع کنید به سمعانى، ج ۲، ص ۱۹۴ـ۱۹۵؛ابن‌انبارى، ص ۳۷۹ـ ۳۸۰؛ابن‌شاکر کتبى، ج ۱۲، ص ۱۳۴).

آثار

حریرى علاوه بر مقامات (رجوع کنید به مقامات حریرى*)، تألیفات دیگرى نیز دارد، از جمله:

دُرَّه الغَوّاص فى اَوهام الخَواص (یاقوت حموى، ج۱۶، ص۲۷۱؛قفطى؛ابن‌خلّکان، همانجاها). ابن‌انبارى (ص ۳۷۹) آن را با نام دُرَّه الغَوّاص فیما یلْحَنُ فیه الخَواص و خوانسارى (ج ۶، ص ۳۵۹) با نام دُرَّه الغَوّاص فى اَغْلاط الخَواص آورده است. حریرى نگارش این کتاب را در ۵۰۴ آغاز نمود (یاقوت حموى، ج ۱۶، ص ۲۸۳ـ۲۸۵).

وى (ص ۳) بررسى اغلاط مصطلح لغوى، تبیین واژه‌هایى که مردم را به اشتباه می‌افکند و نکات لغوى را که تا آن زمان مطرح نشده، از اهداف نگارش کتاب بیان کرده است. حریرى در این کتاب، حدود ۲۲۳ اشتباه لغوى خواص زمان خود را بررسى و اصلاح نموده است (وان‌دایک، ص ۲۸۳، ۳۱۲؛مغربى، ص۱۱۰؛بروکلمان، ج ۵، ص ۱۵۱).

شروح و حواشى و تعلیقات بسیارى بر این کتاب نوشته شده و هم‌اکنون نیز مورد توجه پژوهشگران و علماست. تکمله ابومنصور جوالیقى* به نام التکمله فیما یلْحَنُ فیه العامّه و شرح احمد خَفاجى (متوفى ۱۰۶۹) از مشهورترین تعلیقات و شروح این کتاب است.

از نظر خفاجى، حریرى در این کتاب، همچون دیگر تألیفاتش، تکلف به خرج داده است (رجوع کنید به حاجی‌خلیفه، ج ۱، ستون ۷۴۱ـ۷۴۲؛وان‌دایک، ص ۴۷۳؛مغربى، ص۱۱۰ـ ۱۱۱؛بروکلمان، ج ۵، ص ۱۵۱ـ۱۵۲). این کتاب بارها به نظم درآمده و خلاصه شده است (رجوع کنید به حاجی‌خلیفه، همانجا؛مغربى، ص ۱۱۱؛بروکلمان، ج ۵، ص ۱۵۲).

حریرى به پیشنهاد ابن‌تلمیذ، در ۵۰۴، قصیده‌اى تعلیمى در باب نحو به نام مُلْحَه الاِعراب سرود (ابن‌انبارى، همانجا؛یاقوت حموى، ج ۱۶، ص ۲۷۱، ۲۸۳ـ۲۸۶؛بروکلمان، همانجا). ابن‌شاکر کتبى (همانجا) آن را با نام مسحهالاعراب و سبحه الآداب، و بغدادى (ج ۱، ستون ۸۲۸) آن را با نام ملحه الاعراب و سخنه الآداب آورده است. بر این کتاب نیز شروح بسیارى نوشته‌اند، از جمله خود وى (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج ۱۶، ص ۲۷۱؛قفطى، همانجا). سیوطى (متوفى ۹۱۱) نیز شرحى در سه مجلد بر آن نوشته است. مختصرى از ملحهالاعراب نیز به نظم از ابن‌وردى* (متوفى ۸۴۶) موجود است (حاجی‌خلیفه، ج ۲، ستون ۱۸۱۷ـ۱۸۱۸؛بروکلمان، ج ۵، ص ۱۵۳ـ۱۵۴؛براى شروح دیگر رجوع کنید به همانجاها).

دیوان رسائل یا نامه‌ها، مجموعه دیگرى از تألیفات حریرى است (ابن‌انبارى؛یاقوت حموى؛قفطى، همانجاها). بخشى از این مجموعه را عمادالدین کاتب (ج ۲، همان، ص ۶۲۵ـ۶۶۰) و یاقوت حموى (ج ۱۶، ص ۲۶۹ـ۲۹۳) آورده‌اند. در این مجموعه، دو رساله سینیه و شینیه، که به نظم و نثر نگارش شده، مورد توجه است. رساله سینیه، نامه‌اى است در سرزنش یکى از دوستانش و رساله شینیه درباره یکى از دوستانش است که حریرى ضمن مدح وى از فراقش به شِکوه پرداخته است (عمادالدین کاتب، ج ۲، همان، ص ۶۱۶ـ۶۲۴؛یاقوت حموى، ج ۱۶، ص ۲۷۶ـ۲۸۲؛بروکلمان، ج ۵، ص۱۵۰ـ۱۵۱).

مجموعه‌اى از اشعار حریرى، مُزَین به صنایع لفظى، از جمله لزوم مالایلزم، جناس و عکس، موجود است (عمادالدین کاتب، ج ۲، همان، ص ۶۰۳، ۶۰۸ـ۶۱۴؛یاقوت حموى، ج ۱۶، ص ۲۷۱؛طاشکوپری‌زاده، ج ۱، ص ۲۵۵ـ۲۵۶؛بروکلمان، ج ۵، ص ۱۵۱).

آنچه از نظم و نثر در مجموعه رسائل و دیوان حریرى هست، به لحاظ بلاغت پایین‌تر از مقامات قرار دارد (قفطى، همانجا؛
سبکى، ج ۷، ص ۲۶۹).

توشیح البیان تألیف دیگر حریرى است (حاجی‌خلیفه، ج ۱، ستون ۵۰۷؛زرکلى، ج ۵، ص ۱۷۷). زرکلى (همانجا) کتاب صدور زمان الفتور و فتور زمان الصدور را در باب تاریخ از تألیفات حریرى ذکر کرده است. مجموعه تألیفات حریرى و شروح آن، اعم از نسخ خطى و چاپى، در کتابخانه‌هاى مختلف موجود است (رجوع کنید به بروکلمان، ج ۵، ص ۱۴۵ـ۱۵۴).



منابع :

(۱) ابن‌اثیر؛
(۲) ابن‌انبارى، نزههالالباء فى طبقات الادباء، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره [? ۱۳۸۶/ ۱۹۶۷[؛
(۳) ابن‌خلّکان؛
(۴) ابن‌شاکر کتبى، عیون التواریخ، ج ۱۲، چاپ فیصل سامر و نبیله عبدالمنعم داود، بغداد ۱۳۹۷/ ۱۹۷۷؛
(۵) ابن‌قاضى شهبه، طبقات‌الشافعیه، چاپ حافظ عبدالعلیم‌خان، بیروت: عالم الکتب، ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۶) ابن‌کثیر، البدایه و النهایه فى التاریخ، (قاهره) ۱۳۵۱ـ ۱۳۵۸؛
(۷) اسماعیل‌بن على ابوالفداء، المختصر فى أخبار البشر، ج ۲، چاپ محمد زینهم محمد عزب و یحیى سیدحسین، قاهره ( ۱۹۹۸)؛
(۸) کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربى، ج ۵، نقله الى العربیه رمضان عبدالتواب، قاهره ۱۹۷۵؛
(۹) اسماعیل بغدادى، هدیهالعارفین، ج ۱، در حاجی‌خلیفه، ج ۵؛
(۱۰) حاجی‌خلیفه؛
(۱۱) قاسم‌بن على حریرى، درّهالغوّاص فى اوهام الخواص، چاپ هاینریش توربکه، لایپزیگ ۱۸۷۱، چاپ افست بغداد (بی‌تا.)؛
(۱۲) خوانسارى؛
(۱۳) خیرالدین زرکلى، الاعلام، بیروت ۱۹۸۹؛
(۱۴) عبدالوهاب‌بن على سبکى، طبقات الشافعیه الکبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمدحلو، قاهره ۱۹۶۴ـ ۱۹۷۶؛
(۱۵) سمعانى؛
(۱۶) احمدبن مصطفى طاشکوپری‌زاده، مفتاح السعاده و مصباح السیاده، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۱۷) محمدبن محمد عمادالدین کاتب، خریده القصر و جریدهالعصر، ج ۲، قسم شعراء العراق، جزء۴، چاپ محمد بهجه اثرى، بغداد ۱۳۹۳/۱۹۷۳؛
(۱۸) علی‌بن یوسف قفطى، انباه الرواه على انباه النحاه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، ج ۳، قاهره ۱۳۷۴/۱۹۵۵؛
(۱۹) عبدالقادر مغربى، «وصف مخطوط نظم درهالغوّاص»، مجلهالمجمع العلمى العربى، ج ۵، ش ۳ (شعبان و رمضان ۱۳۴۳)؛
(۲۰) ادوارد وان‌دایک، کتاب اکتفاء القنوع بما هو مطبوع، چاپ محمدعلى ببلاوى، مصر ۱۳۱۳/ ۱۸۹۶، چاپ افست قم ۱۴۰۹؛
(۲۱) یاقوت حموى، معجم‌الادباء، بیروت ۱۴۰۰/۱۹۸۰٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۱۳ 

زندگینامه حَریزبن عبداللّه سجستانى(قرن دوم)

حَریزبن عبداللّه سجستانى ، فقیه و محدّث امامى قرن دوم. باتوجه به شهرت وى به کوفى و روایت او از مشایخ کوفه، احتمالا در کوفه به‌دنیا آمده است. کنیه او را ابومحمد (نجاشى، ص ۱۴۴) و ابوعبداللّه (کشى، ص ۳۸۵؛ نیز رجوع کنید به شوشترى، ج ۳، ص ۱۶۴) ذکر کرده‌اند. هرچند حریز به سجستانى شهرت داشته، ولى از موالى اَزْد، از قبایل ساکن در کوفه، بوده است. عقیلى (سفر۲، ص ۲۴۰) از یکى از محدّثان بصرى به نام ابوحریز عبداللّه‌بن حسین ازدى کوفى، که قاضى سجستان/ سیستان بوده، یاد کرده است که به نظر می‌رسد، با توجه به گرایشهاى شیعى این محدّث و کنیه‌اش، پدر حریز باشد (رجوع کنید به مدرسى طباطبائى، ج ۱، ص ۲۴۴)؛ البته ابن‌ماکولا (ج ۲، ص ۸۶) و ابن‌حجر عسقلانى (ج ۳، ص ۱۴) وى را قطعاً پدر حریز دانسته‌اند.

نجاشى (همانجا) سبب شهرت حریز به سجستانى را اشتغال وى به تجارت روغن در سجستان دانسته، اما برقى (ص ۴۱)، کشى (همانجا) و شیخ طوسى (ص ۱۶۲)، بدون اشاره به کار حریز، تنها از انتقال او از کوفه و سکونتش در سجستان سخن گفته‌اند. حریز در سجستان در درگیرى با خوارج کشته شد. امام صادق علیه‌السلام حریز را به‌سبب رفتارش در درگیرى با خوارج سجستان، سرزنش کرده است (کشى، ص ۳۳۶؛ نجاشى، ص ۱۴۴ـ۱۴۵؛ براى گزارشى از جزئیات کشته شدن حریز رجوع کنید به الاختصاص، ص ۲۰۷).

حریز از فقیهان برجسته عصر خود بوده و یونس‌بن عبدالرحمان قمى وى را به‌اعتبار دانش گسترده‌اش در فقه ستوده (رجوع کنید به کشى، ص ۳۸۵) و در منابع رجالى اهل سنّت نیز از او به عنوان یکى از مشایخ شیعه یاد شده است (براى نمونه رجوع کنید به دارقطنى، ج ۱، ص ۳۵۶؛ابن‌ماکولا، همانجا).

کشى (ص ۳۸۴ـ۳۸۵) از گفتگوى میان حریز و ابوحنیفه، درباره برخى مسائل فقهى، گزارشى آورده است. عموم روایات حریز به نقل از دو فقیه برجسته شیعه در کوفه، یعنى زرارهبن اعین* و محمدبن مسلم طحان*، است (رجوع کنید به دارقطنى ؛ابن‌ماکولا ، همانجاها) و در مواردى به نظر می‌رسد حریز از آثار مکتوب این عالمان، به طریق اجازه، نقل قول کرده است، چنان‌که این نکته از نقل‌قولهاى حریز از کتاب الأربعمائه مسأله فى أبواب الحلال و الحرام یا براساس نسخه‌اى که در اختیار قاضى نعمان بوده و از آن با عنوان المسائل محمدبن‌مسلم (رجوع کنید به عمادی‌حائرى، ص۱۴۱) یاد کرده است، شناخته می‌شود (رجوع کنید به کلینى، ج ۳، ص ۱۹، ۳۸، ۴۰، ۵۷، ۵۹ـ۶۰؛براى متون مسائل نگارى در میان امامیه رجوع کنید به سرخه‌اى، ص ۳۲ـ۴۷).

شاهد دیگر، وجود نام حریزبن عبداللّه در طریق روایت کتاب زرارهبن اعین است (رجوع کنید به ابن‌بابویه، ج ۴، ص ۴۲۵). ابن‌ماکولا (همانجا) قاسم‌بن یحیی‌بن حسن‌بن راشد را، که مؤلف کتابى درباره آداب امیرالمؤمنین است (رجوع کنید به طوسى، ص ۳۷۱)، یکى از مشایخ حریز معرفى کرده است.

از حریزبن عبداللّه، حمادبن عیسى جهنى*، علی‌بن رباط، محمدبن ابی‌عمیر (قس شوشترى، ج ۳، ص ۱۶۸، که از احتمال وجود واسطه‌اى بین ابن ابی‌عمیر* و حریز سخن گفته است) و عبداللّه‌بن عبدالرحمان اصم و کسانى دیگر، حدیث نقل کرده‌اند (رجوع کنید به ابن‌ماکولا، همانجا). یونس‌بن عبدالرحمان قمى اشاره کرده که حریز، شخصآ، به جز یک یا دو حدیث از امام صادق علیه‌السلام روایت نکرده (رجوع کنید به کشى، ص ۳۸۲ـ۳۸۳) که این مطلب با توجه به اقامت حریز در کوفه و اقامت امام صادق علیه‌السلام در مدینه،پذیرفتنى است (قس کلینى، ج ۱، ص ۲۸۳، ج ۲، ص ۲۲۰، ۶۰۹، ۶۶۴، ج ۳، ص ۲۲، که بیش از دو روایت از حریز به نقل امام صادق علیه‌السلام را آورده است؛نیز رجوع کنید به شوشترى، ج ۳، ص ۱۶۴ـ۱۶۷، که فهرست چهارده روایت حریز از امام صادق علیه‌السلام را گردآورده و براى گفته یونس توجیهاتى مطرح کرده است). از دیگر مشایخ حریز، بُرَیدبن معاویه عجلى* (کلینى، ج ۱، ص ۴۰، ۴۰۴)، معلّی‌بن خُنَیس (همان، ج ۲، ص ۲۲۳) و فُضَیل‌بن یسار (همان، ج ۲، ص ۱۲۵، ۱۵۱، ۲۶۹) بوده‌اند.

برقى (همانجا) اشاره کرده که حریز چندین کتاب داشته، اما از جزئیات یا محتواى این کتابها سخن نگفته است. ابن‌ندیم (ص ۲۷۷)، نجاشى (ص ۱۴۵) و طوسى (ص ۱۶۲) نام برخى از این آثار را ذکر کرده‌اند. شیخ طوسى (همانجا) اشاره کرده است که تمام آثار حریز از جمله کتب اصول (درباره این اصطلاح رجوع کنید به اصل*) شمرده می‌شوند.

آثار

اغلب روایات حریز در کتابهاى حدیثى شیعه (حدود هزار حدیث) به روایت حمادبن عیسى جهنى است (رجوع کنید به ابن‌بابویه، ج ۴، ص ۴۲۵، ۴۴۳ـ۴۴۴؛طوسى، همانجا؛رجوع کنید به خوئى، ج ۴، ص ۴۶۷ـ۴۹۶). به‌نظر می‌رسد حریز نخست تمام روایات خود را در کتاب یا اصلى گرد آورده است (رجوع کنید به ابن‌ندیم، ص ۲۷۵؛کولبرگ، ص ۲۲۳)، که از آن به عنوان یکى از منابع اصلى حدیث و فقه شیعه یاد کرده‌اند، و بعد دیگر آثارش را براساس این کتاب تألیف کرده است (رجوع کنید به ابن‌بابویه، ج ۱، ص ۳، ابن‌ندیم، همانجا). احتمالاً زرارى (ص ۱۷۰) نسخه‌اى از همین اثر را، که حُمَید بن زیاد دهقان (متوفى ۳۱۰) کتابت کرده، در اختیار داشته است.

ابن‌ادریس حلّى بخشى از این کتاب را، که ظاهراً تا قرن ششم موجود بوده، در بخش مستطرفات کتاب خود (ج ۳، ص ۵۸۵ـ۵۸۸) آورده و از معتمد بودن کتاب او در میان امامیه سخن گفته است (ج ۱، ص ۲۱۹، ج ۳، ص ۵۸۹). اغلب این روایات، راجع به نماز است (رجوع کنید به مدرسى طباطبائى، ج ۱، ص ۲۴۵). اثر مشهور حریز، کتاب الصلاه، دو تحریر (مفصّل و مختصر) دارد (رجوع کنید به نجاشى، همانجا) که تقریبآ تمام متن آن در باب الصلاهِ کتب اربعه باقی‌مانده است (رجوع کنید به خوئى، همانجا؛
مدرسى طباطبائى، ج ۱، ص ۲۴۵ـ۲۴۶).

این اثر دست کم تا قرن پنجم موجود بوده و نجاشى (همانجا) و طوسى (همانجا) طرق خود را به این کتاب ذکر کرده‌اند. قاضى نعمان (متوفى ۳۶۳)، فقیه اسماعیلى، نیز در تألیف کتاب الایضاح (ص ۲۳، ۲۶ـ۲۸) از کتاب الصلاه حریز به روایت حمادبن عیسى بهره برده است (رجوع کنید به عمادى حائرى، ص ۱۴۴ـ۱۴۵).

از دیگر آثار حریز،

کتاب الصوم

و کتاب النوادر بوده (ابن‌ندیم، ص ۲۷۷؛نجاشى، همانجا) که مدرسى طباطبائى (ج۱، ص ۲۴۷) مواردى را که احتمال می‌داده نقلهاى برجا مانده از این کتابها باشند، شناسایى کرده است. نجاشى (ص۱۴۲) از اثرى به نام کتاب الزکاه به عنوان تألیف حمادبن عیسى یاد کرده، اما گفته است بیشتر روایات این کتاب به نقل از حریز و بقیه به نقل از دیگر مشایخ شیعه بوده است.

این گفته نجاشى احتمالاً بدان معناست که حمادبن عیسى کتابى از حریز را در باب زکات اقتباس کرده و مطالبى نیز بر آن افزوده است. بخش عمده‌اى از این کتاب، همانند کتاب الصلاه حریز، روایاتى به نقل از دو فقیه برجسته امامى کوفه، زرارهبن اعین و محمدبن مسلم، است (رجوع کنید به حمادبن عیسى*؛براى بخشهایى از این کتاب رجوع کنید به مدرسى طباطبائى، ج ۱، ص ۲۴۶ـ ۲۴۷). ابن‌بابویه (ج ۴، ص ۴۴۳) نسخه‌اى از این کتاب را، به شیوه اجازه، به دو طریق روایت کرده و در تألیف کتاب مَن لایحضُرُه الفقیه از آن بهره برده است.



منابع :

(۱) ابن‌ادریس حلّى، کتاب‌السرائر الحاوى لتحریرالفتاوى، قم ۱۴۱۰ـ۱۴۱۱؛
(۲) ابن‌بابویه، کتاب مَن لایحضُرُه‌الفقیه، چاپ علی‌اکبر غفارى، قم ۱۴۱۴؛
(۳) ابن‌حجر عسقلانى، لسان‌المیزان، چاپ عبدالفتاح ابوغده، بیروت ۱۴۲۳/۲۰۰۲؛
(۴) ابن‌ماکولا، الاکمال فى رفع‌الارتیاب عن المؤتلف و المختلف من الأسماء والکنى و الأنساب، چاپ عبدالرحمان‌بن یحیى معلمى یمانى، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۱ـ۱۴۰۶/ ۱۹۶۲ـ ۱۹۸۶؛
(۵) ابن‌ندیم (تهران)؛
(۶) الاختصاص، (منسوب به) محمدبن محمد مفید، چاپ علی‌اکبر غفارى، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، (بی‌تا.)؛
(۷) احمدبن محمد برقى، کتاب‌الرجال، چاپ جلال‌الدین محدث ارموى، تهران ۱۳۴۲ش؛
(۸) خوئى؛
(۹) علی‌بن عمر دارقطنى، المؤتلف و المختلف، چاپ موفق‌بن عبداللّه‌بن عبدالقادر، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۱۰) احمدبن محمد زرارى، رساله ابی‌غالب الزرارى الى ابن‌ابنه فى ذکر آل اعین، چاپ محمدرضا حسینى، قم ۱۴۱۱؛
(۱۱) احسان سرخه‌اى، «کتب مسائل در نگارش‌هاى حدیثى با تأکید بر مسائل علی‌بن جعفر»، علوم حدیث، سال ۱۰، ش ۳ و ۴ (پاییز و زمستان ۱۳۸۴)؛
(۱۲) شوشترى؛
(۱۳) محمدبن حسن طوسى، فهرست کتب الشیعه و اصولهم و اسماء المصنفین و اصحاب الاصول، چاپ عبدالعزیز طباطبائى، قم ۱۴۲۰؛
(۱۴) محمدبن عمرو عقیلى، کتاب‌الضعفاءالکبیر، چاپ عبدالمعطى امین قلعجى، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۸؛
(۱۵) محمد عمادى حائرى، «درنگى در منابع مکتوب الایضاح»، علوم حدیث، سال ۱۱، ش ۱ (بهار ۱۳۸۵)؛
(۱۶) نعمان‌بن محمد قاضى نعمان، الایضاح، چاپ محمدکاظم رحمتى، بیروت ۱۴۲۸/۲۰۰۷؛
(۱۷) محمدبن عمرکشى، اختیار معرفهالرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسى، چاپ حسن مصطفوى، مشهد ۱۳۴۸ش؛
(۱۸) کلینى؛
(۱۹) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشیعه المشتهر ب رجال‌النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم ۱۴۰۷؛

(۲۰) Etan Kohlberg, A medieval Muslim scholar at work: Ibn Tawus and his library, Leiden 1992;
(۲۱) Hossein Modarressi Tabataba’i, Tradition and survival: a bibliographical survey of early Shiite literature, vol.1, Oxford 2003.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۳ 

زندگینامه آیت الله میرعبدالفتاح‌ حسینی‌ مراغى(متوفی۱۲۵۰ه ق)

 میرعبدالفتاح‌بن على، فقیه و اصولى امامى قرن سیزدهم. از تاریخ تولد و زندگى او اطلاع چندانى در دست نیست. احتمالاً در مراغه به دنیا آمده است. بعدها در نجف ساکن شد و به تحصیل علوم دینى، به‌ ویژه فقه و اصول، پرداخت (رجوع کنید به حبیب‌آبادى، ج ۴، ص ۱۳۶۵؛ امین، ج ۸، ص ۳۱؛ امینى، ج ۳، ص ۱۱۸۲).

اساتید

از درس شیخ موسىو شیخ على، فرزندان شیخ جعفر نجفى معروف به کاشف‌الغطاء، که در نجف استادان بنامى بودند، بهره گرفت و درسهاى آنها را تحریر کرد (همانجاها؛ قس آقابزرگ طهرانى، ۱۳۳۷ش، ستون ۲۳۲).

با اینکه حسینی‌مراغى (ج ۲، ص ۱۴۴) از سیدمحمد طباطبایى، مشهور به سیدمحمد مجاهد* (متوفى ۱۲۴۲)، با عنوان «استاد» و «معاصر» یاد کرده، ولى شاگردى او نزد طباطبایى محل تردید است (قس حسینى مراغى، ج ۱، مقدمه، ص ۷).

رحلت

وى در ۱۲۵۰ در نجف درگذشت (امینى، همانجا؛ قس آقابزرگ طهرانى؛ حبیب‌آبادى، همانجاها).

آثار

مهم‌ترین اثر حسینی‌مراغى، عناوین‌الاصول مشهور به العناوین است که درباره قواعد فقهى است (رجوع کنید به ادامه مقاله).

دیگر آثار مهم او که به نوشته آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۴، قسم ۲، ص ۷۵۵) بیشتر آنها به صورت خطى در کتابخانه شیخ هادى کاشف‌الغطاء در نجف موجودند

عبارت‌اند از :

الحِیاض‌المُتْرِعَه، در شرح المُختَصرُ النافِعِ محقق حلّى، که حسینى در موارد متعددى در العناوین (از جمله ج ۱، ص ۱۸۰، ۱۹۰، ۲۰۳) بدان ارجاع داده است؛

العقود و الایقاعات، که نسخه خطى آن در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى موجود است (مدرسى طباطبائى، ص ۳۴۲)؛

البیع؛

رساله فى عمل الدائره الهندیه لتعیین‌الزوال، درباره تعیین وقت زوال آفتاب؛ تقریرات درسهاى فقه و اصول استادان خود؛

دو اثر رجالىِ فوائد رجالیه، و رساله فى الموثَّقین؛

و اثر حدیثىِ اخبار امامه الباقر علیه‌السلام (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، همانجا؛ همو، ۱۴۰۳، ج ۱، ص ۳۲۱، ج ۳، ص ۱۹۱ـ۱۹۲، ج ۴، ص ۳۷۸، ج ۱۸، ص ۳۳۸، ج ۲۳، ص ۲۴۶؛ امین، همانجا).

العناوین از آثار ارزنده فقهى در عصر قاجار است. این کتاب بارها به چاپ رسیده است، از جمله در ۱۲۷۴، ۱۲۹۷ و آخرین‌بار در ۱۴۱۷ـ۱۴۱۸ با تحقیقِ رحمت‌اللّه رحمتى (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۵، ص ۳۵۰؛ براى معرفى نسخه‌هاى کتاب رجوع کنید به حسینی‌مراغى، ج ۱، مقدمه، ص ۹ـ۱۰). مؤلف در این کتاب، با بیانى رسا و دقیق و علمى و با اجتناب از آمیختن مسائل اصولى با فلسفه و تأکید برکاربرد مثالها و مصادیق واقعى و مورد ابتلا، کوشیده است به تحلیل قواعد فقهى رایج در فقه شیعه در ابواب گوناگون بپردازد.

وى، ضمن نقل آراى مشهور در فقه امامى، به دیدگاههاى برخى معاصران خود به‌ویژه ملااحمد نراقى (رجوع کنید به ج ۱، ص ۲۳۵، ۲۵۲، ۳۱۷، ج ۲، ص ۱۸، ۲۸۴، ۶۴۴) و نیز استادان خود (رجوع کنید به ج ۱، ص ۳۷۹، ۴۱۰، ج ۲، ص ۲۲۷، ۳۰۵، ۴۷۷، ۷۵۴) توجه خاص نشان داده و گاه به نقد آنها پرداخته است.

حسینى از آموزه‌هاى فقهى و اصولىِ استادانش در کتاب عناوین بهره برده است. برخى بر آن‌اند که این کتاب تمامآ تقریرات درسهاى استادان اوست (رجوع کنید به آل‌محبوبه، ج ۳، ص ۲۰۱؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، همانجا) ولى باتوجه به تعابیر وى، این دیدگاه را نمی‌توان پذیرفت (رجوع کنید به سبحانى، ص ۳۴۱).

عناوین‌الاصول حاوى ۹۴ قاعده فقهى (یا به تعبیر مؤلف : عنوان) است. این قواعد در فهرستى، که احتمالاً خود او تنظیم کرده است، به هفت دسته کلى تقسیم شده‌اند: قواعد مشترک در همه ابواب فقه (عنوان یکم تا یازدهم)، قواعد ویژه عبادات (عنوان دوازدهم تا بیست و ششم)، قواعد معاملات (عنوان بیست و هفتم تا چهل و ششم)، قواعد مُبطِلات عقود (عنوان چهل و هفتم تا پنجاه و ششم)، قواعد اسباب و مُسقِطات ضَمان (عنوان پنجاه و هفتم تا هفتاد و دوم)، قواعد ویژه اقسام ولایت و سیاسات شرعیه (عنوان هفتاد و سوم تا هشتادودوم)، و قواعد ویژه شرایط عام تکلیف، مانند بلوغ و عقل و رشد و اسلام (عنوان هشتاد و سوم تا نود و چهارم).

توجه به زمان تألیف کتاب، که در سال ۱۲۴۶ خاتمه یافته است (رجوع کنید به ج ۲، ص ۷۵۷)، اهمیت آن را در مواجهه با گرایش اخبارى و تثبیت مبانى اجتهاد نشان می‌دهد (رجوع کنید به سبحانى، ص ۳۴۲). شیخ انصارى به آراى حسینی‌مراغى در العناوین توجه داشته است (همان، ص ۳۳۸؛ براى نمونه رجوع کنید به انصارى، ج ۶، ص ۴۵). میرزا محمد تنکابنى (ص ۱۸۴) این کتاب را از دیگر آثار راجع به قواعد فقه، برتر شمرده است.



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ‌طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علی‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات‌اعلام‌الشیعه: الکرام البرره، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) همو، مصفى المقال فى مصنفى علم‌الرجال، چاپ احمد منزوى، تهران ۱۳۳۷ش؛
(۴) جعفربن باقر آل‌ محبوبه، ماضى النجف و حاضرها، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۵) امین؛
(۶) محمدهادى امینى، معجم رجال ‌الفکر و الادب فى النجف خلال الف عام، (نجف) ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛
(۷) مرتضی‌بن محمدامین انصارى، کتاب المکاسب، قم ۱۳۷۸ش؛
(۸) محمدبن سلیمان تنکابنى، قصص‌العلماء، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، (بی‌تا.)؛
(۹) محمدعلى حبیب‌آبادى، مکارم الآثار در احوال رجال دو قرن ۱۳ و ۱۴ هجرى، ج ۴، اصفهان ۱۳۵۲ش؛
(۱۰) عبدالفتاح‌بن على حسینی‌مراغى، العناوین، قم ۱۴۱۷ـ۱۴۱۸؛
(۱۱) جعفر سبحانى، تذکرهالاعیان، قم ۱۴۱۹؛
(۱۲) حسین مدرسی‌طباطبائى، مقدمه‌اى بر فقه شیعه: کلیات و کتابشناسى، ترجمه محمد آصف‌فکرت، مشهد ۱۳۶۸ش.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۳ 

زندگینامه شیخ حاتِم اَصَمّ (متوفی۲۳۷ه ق)

 زاهد، محدّث حنفی‌مذهب و صوفى مشهور قرن سوم در خراسان. کنیه او در بیشتر منابع ابوعبدالرحمان ذکر شده است (رجوع کنید به سلمى، ص ۹۱؛ابونعیم اصفهانى، ج ۸، ص ۷۳). گفته‌اند که او ناشنوا نبود، ولى به سبب حادثه‌اى تظاهر به کربودن کرد و به همین دلیل به اصمّ معروف گردید (رجوع کنید به قشیرى، ص ۳۹۳؛ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۲۸).

تاریخ ولادت حاتم مشخص نیست. وى در بلخ زاده شد (ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۲۶). حاتم احادیثى را از قول شقیق بلخى، شدادبن حکیم، عبداللّه‌بن مقدام، رجاءبن مقدام، سعیدبن عبداللّه ماهیانى (سمعانى، ج ۱، ص ۱۸۱؛ابن‌جوزى، ۱۴۱۲، ج ۱۱، ص ۲۵۳؛ذهبى، ۱۴۱۱، حوادث و وفیات ۲۳۱ـ۲۴۰ه ، ص ۱۱۸؛صفدى، ج ۱۱، ص ۲۳۳)، سعیدبن عباس، ابوعلى سقاء و ابوعثمان صوفى (ابن‌ابی‌حاتم، ج ۳، ص۲۶۰) روایت می‌کرده است.

افرادى نیز از او حدیث شنیده و روایت کرده‌اند،

از جمله ابوعبداللّه خوّاص،

ابوجعفر هروى (سمعانى، همانجا)،

عبداللّه‌بن سهل رازى،

احمدبن خضرویه،

محمدبن فارِس (ذهبى، ۱۴۱۱، حوادث و وفیات ۲۳۱ـ۲۴۰ه ، ص ۱۱۹)، و

محمدبن حسین اَزدى (مُناوى، ج ۲، ص۲۰۰).

استاد

حاتم شاگرد شقیق بلخى* بود (انصارى، ص ۸۶؛عطار، ص ۲۹۵).

شاگردان

احمدبن خَضرَویه* بلخى (قشیرى، همانجا؛هجویرى، ص ۱۷۵)

و سعدبن محمد رازى (عطار، ص ۲۹۶) از شاگردان او بودند.

مصاحبان

ابوتراب نخشبى*

و سعیدبن عباس صیرفى

و حسن‌بن سقاء نیز با او مصاحبت داشتند و درباره او حکایاتى نقل کرده‌اند (صفدى، همانجا).

ابوبکر ورّاق* او را لقمان امت خوانده (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۵۳؛ذهبى، ۱۳۶۴ـ ۱۳۶۵، ج ۱، ص ۱۰۴) و جنید بغدادى* او را، به سبب صدق و اخلاص بی‌نظیرش، صِدّیق زمانه لقب داده است (رجوع کنید به هجویرى، همانجا؛عطار، ص ۲۹۵).

حاتم اصم در برخى از جنگهاى خلفاى عباسى، از جمله جنگ با ترکان، شرکت داشته است. او در این جنگها با ابوتراب نخشبى و شقیق بلخى همراه بود (عزالدین کاشانى، ص ۳۹۸؛ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۹، ص ۳۱۴). گفته‌اند که وى در بغداد با احمدبن حنبل دیدار کرد و در مباحثات و مجادلاتى که باهم داشتند، احمدبن حنبل از قدرت حاتم‌اصم در اسکات خصم و از عقل و درایت وى متعجب شد و او را مدح و تمجید نمود (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج ۸، ص ۸۲؛ابن‌جوزى، ۱۴۱۲، ج ۱۱، ص ۲۵۴).

محور اصلى اقوال او توکل و اخلاص و معرفت، زهد و ریاضت و کناره‌گیرى از خلق است (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج ۸، ص ۷۷؛ذهبى، ۱۴۱۱، همانجا؛ابن‌مُلَقَّن، ص ۱۷۸). داستانهاى بسیارى در شرح‌حال وى نقل شده که همه حاکى از نوعى توکل افراطى و مخالفت با هرگونه خواست و اراده انسانى در برآوردن حوایج طبیعى است (رجوع کنید به قشیرى، ص ۲۶۲؛عطار، ص ۲۹۶). از آن جمله است داستان توکل او در خصوص نفقه و روزى (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج ۸، ص ۷۹؛ابن‌جوزى، ۱۳۸۹ـ۱۳۹۳، ج ۴، ص ۱۶۲) که سنایى (ص ۱۱۷) نیز آن را به نظم درآورده است.

اولین بار حاتم اصطلاح «موتات اربع» را به‌کار برد، که بر اندیشه صوفیان بعدى تأثیر بسیار برجا نهاد (حکیم، ص۱۰۳۰). به عقیده حاتم، شرط ورود به مذهب تصوف، اختیار کردن چهار نوع مرگ است: موت اَبیض که گرسنگى است، موت اَسوَد که تحمل آزار و اذیت خلق است، موت احمر که مخالفت با هواهاى نفسانى است و موت اَخضَر که جامه مرقع پوشیدن است (رجوع کنید به سلمى، ص ۹۳؛قشیرى، ص ۳۹۴).

هجویرى (ص۴۲۰) در تبیین مسئله ایمان و اختلاف میان مشایخ صوفیه در این باب، حاتم اصم را جزو گروهى قرار داده است که ایمان را عبارت از قول و تصدیق می‌دانستند.

رحلت

حاتم اصم در ۲۳۷، در عصر متوکل عباسى (ذهبى، ۱۴۰۵، ج ۱، ص ۳۳۳؛ابن‌کثیر، ج۱۰، ص ۳۱۵ـ۳۱۷) در حومه واشَجَرْد، از قراى ماوراءالنهر و اطراف ترمذ* (یاقوت حموى، ذیل «واشَجَرْد») درگذشت (ابن‌جوزى، ۱۴۱۲، ج ۱۱، ص ۲۵۵؛ابن‌عماد، ج ۲، ص ۸۷). از وى دو اثر باقى مانده است: ثمانى مسائل (موجود در کتابخانه فاتح ترکیه، به شماره ۲/۴۴۹۴) و الفوائد و الحکایات و الاخبار (موجود در کتابخانه ظاهریه دمشق، مجموعه شماره ۱۳/۹۴؛سزگین، ج ۱، ص ۶۳۹)



منابع :

(۱) ابن ابی‌حاتم، کتاب‌الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۲) ابن‌جوزى، صفهالصفوه، چاپ محمود فاخورى و محمد رواس قلعه‌جى، حلب ۱۳۸۹ـ۱۳۹۳/۱۹۶۹ـ۱۹۷۳؛
(۳) همو، المنتظم فى تاریخ‌الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲؛
(۴) ابن‌خلّکان؛
(۵) ابن‌عماد؛
(۶) ابن‌کثیر، البدایه و النهایه فى التاریخ، (قاهره) ۱۳۵۱ـ۱۳۵۸؛
(۷) ابن‌مُلَقَّن، طبقات الاولیاء، چاپ نورالدین شریبه، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۴؛
(۸) ابونعیم اصفهانى، حلیهالاولیاء و طبقات الأصفیاء، چاپ محمدامین خانجى، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۹) عبداللّه‌بن محمد انصارى، طبقات الصوفیه، چاپ محمدسرور مولائى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۱۰) سعاد حکیم، المعجم‌الصوفى، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۱۱) خطیب بغدادى؛
(۱۲) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفیات ۲۳۱ـ۲۴۰ه .، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۱۳) همو، سیراعلام‌النبلاء، چاپ شعیب أرنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۱۴) همو، العبر فى خبر من غبر، چاپ محمدسعیدبن بسیونى زغلول، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۱۵) همو، کتاب دول‌الاسلام، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۴ـ۱۳۶۵؛
(۱۶) محمدبن حسین سلمى، طبقات‌الصوفیه، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۱۷) سمعانى؛
(۱۸) مجدودبن آدم سنایى، کتاب حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، چاپ محمدتقى مدرس رضوى، (تهران ?۱۳۲۹ش)؛
(۱۹) صفدى؛
(۲۰) محمودبن على عزالدین کاشانى، مصباح‌الهدایه و مفتاح‌الکفایه، چاپ جلال‌الدین همایى، تهران ۱۳۶۷ش؛
(۲۱) محمدبن ابراهیم عطار، تذکره الاولیاء، چاپ محمد استعلامى، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۲۲) عبدالکریم‌بن هوازن قشیرى، الرسالهالقشیریه، چاپ معروف زریق و على عبدالحمید بلطه‌جى، بیروت ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸؛
(۲۳) محمد عبدالرووف‌بن تاج العارفین مُناوى، طبقات الصوفیه: الکواکب‌الدُّرّیه فى تراجم السادهالصوفیه، چاپ محمد ادیب جادر، بیروت ۱۹۹۹؛
(۲۴) علی‌بن عثمان هجویرى، کشف المحجوب، چاپ محمود عابدى، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۲۵) یاقوت حموى؛

(۲۶) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- .

دانشنامه جهان اسلام   جلد ۱۲ 

زندگینامه شیخ امین‌الدین حاج‌بُلَه (قرن هفتم و هشتم)

 امین‌الدین ابوالقاسم، صوفى، فقیه، اصولى و مفسر قرن هفتم و هشتم. نام او به صورت امین‌الدین حاجى بوله (عراقى، مقدمه، ص ۱۴) و حاجی‌امین‌الدین باله (ابن‌کربلائى، ج ۱، ص ۱۵۴) نیز ضبط شده، اما یقینآ نام او امین‌الدین حاجى/ حاج‌بُلَه بوده است (رجوع کنید به سفینه تبریز، جاهاى متعدد؛ نیز رجوع کنید به رشیدالدین فضل‌اللّه، التوضیحات الرشیدیه الف، گ ۴۱).

گویا بُلَه شکل تحبیبى ابوالقاسم است که ابتدا به صورت اَبُل و سپس به شکل بله درآمده است (صادقى، ص۲۷۹؛ قس سفینه تبریز، مقدمه عبدالحسین حائرى، ص هفت، که بله را صورت دیگرى از باله می‌داند). درباره او اطلاعات اندکى در دست است. ابوالمجد تبریزى، کاتب سفینه تبریز که از معاصران او به شمار می‌رود، او را سلطان‌المحققین، قدوه العارفین و زبده الافاضل خوانده است (سفینه تبریز، ص ۳۷، ۵۸).

باتوجه به آثارى که از حاج بله در سفینه درج شده، وى در عرفان و فقه و اصول و عروض و منطق پایه‌اى بلند داشته و در کلام و فلسفه صاحب‌نظر بوده (رجوع کنید به ادامه مقاله) و بر تفسیر رشیدالدین فضل‌اللّه همدانى* تقریظ نوشته است (رجوع کنید به رشیدالدین فضل‌اللّه، المجموعه الرشیدیه، گ ۴۲۹؛ همو، التوضیحات الرشیدیه ب، گ ۴۲۵). وى در اصول، اشعرى و در فروع، شافعى بود (رجوع کنید به حاج بله، ۱۳۸۱ش الف، ص۶۰؛ همو، ۱۳۸۱ش ب، ص ۵۸).

نزارى قهستانى* در سفرنامه خود از شیخى به نام امین‌الدین یاد کرده که او را در تبریز دیده است (رجوع کنید به بایبوردى، ص ۱۹۵ـ۱۹۶؛ نزارى قهستانى، مقدمه پورجوادى، ص ۲۶). به نظر پورجوادى (نزارى قهستانى، مقدمه، ص ۲۷)، این شیخ احتمالا حاج بله است. به گفته اسیرى لاهیجى (ص ۳۴)، آن مرد «کاردیده» و «عزیز کارفرما» که در ابتداى گلشن راز* شبسترى (مجموعه آثار، ص ۶۸ـ۶۹) از او یاد شده، فردى با نام امین‌الدین، شیخ و مرشد محمود شبسترى* است.

علاوه بر این، در ابتداى سعادت‌نامه منسوب به شبسترى (همان، ص ۱۶۸) از شخصى به نام امین‌الدین یاد شده که استادِ صاحب سعادت‌نامه بوده و مشکلات او را در فهم فصوص و فتوحات ابن‌عربى برطرف کرده است. بر همین اساس برخى (رجوع کنید به همان، مقدمه موحد، ص ۵؛ سفینه تبریز، مقدمه حائرى، ص هفت) این امین‌الدین را با امین‌الدین حاج بله یکى می‌دانند (قس لوئیزن، ص ۲۱، که احتمال داده او یا امین‌الدین تبریزى یا حاجى امین‌الدین عبدالسلام‌بن سهلان خُنجى است).

حاج بله در ۶۷۶ به خانقاه فخرالدین عراقى* در دوقات قونیه رفت و سه روز با عراقى به گفتگو پرداخت (عراقى، همان مقدمه، ص ۱۴ـ۱۵). عراقى از پیروان مکتب ابن‌عربى* بوده است و بنابراین به نظر می‌رسد که حاج بله با اندیشه‌هاى ابن‌عربى آشنایى داشته است، اما از تأثیر اندیشه‌هاى ابن‌عربى و پیروان او هیچ نشانه‌اى در آثار حاج بله دیده نمی‌شود.

او بیشتر متأثر از تصوف خراسان، به‌ویژه اندیشه‌هاى محمد و احمد غزالى، سنایى غزنوى*، عطار نیشابورى* و سیف‌الدین باخرزى* بوده و حتى احتمالا نخستین شیخى بوده که در تبریز با تصوف عاشقانه احمد غزالى آشنا شده و آرا و عقاید او را در مجالس خود مطرح کرده است (سفینه تبریز، مقدمه نصراللّه پورجوادى، ص بیست‌وپنج ـ بیست‌وشش؛ پورجوادى، ۱۳۸۰ش، ص ۱۲۳).

از گزارش تحقیرآمیز ابن‌بزاز (ص ۱۶۸ـ۱۶۹) درباره حاج بله پیداست که بُلَه با زاهد گیلانى* و صفی‌الدین اردبیلى* هم آشنایى داشته است. حاج بله پسرى به نام شرف‌الدین عثمان داشته که به مناسبت درگذشت پدرش رساله‌اى راجع به بی‌وفایى دنیا با عنوان کتابٌ فى طریق الاخره نوشته و در مقدمه آن سال درگذشت پدرش را ۷۲۰ در دمشق ذکر کرده است (رجوع کنید به سفینه تبریز، ص ۶۷۸).

آثار

حاج بله، به‌جز یکى، در سفینه تبریز مندرج است.

برخى از آنها عبارت‌اند از :

۱) انتخاب احیاء علوم الدین غزالى، به عربى. این منتخب، مانند اصل احیاء، داراى چهار قسم و هر قسم داراى ده فصل است (رجوع کنید به همان، ص ۳۷ـ۵۴).

۲) الهدایه فى اصول الفقه، به عربى، که شامل سه قسم بوده، اما فقط قسم اول آن باقى است (همان، ص ۵۸ـ۵۹).

۳) التذکره فى الاصولین و الفقه، به عربى، در سه قسم : فوائد اصول علم کلام مطابق اشعریه، فوائد اصول فقه، و مسائل فقهى. در قسم اول، حاج بله براى گریز از محذور جبر و چگونگى نسبت قدرت بارى با افعال آدمى اصل «منزله بین المنزلتین» را با تعبیر قول «محققون» مطرح کرده، ولى بهره‌گیرى او از این اصل با عقیده شیعى کاملا متفاوت است؛ زیرا تفسیر او از این اصل نزدیک به نظریه کسب اشعرى است. همچنین وى درباره وجوب نصب امام، نظر شیعه را مرجح شمرده است (همان، ص۶۰ـ۷۰).

۴) المنهاج فى علوم الادب، به عربى، که بنابر دیباچه مؤلف، دایرهالمعارف علوم ادبى است. این کتاب هفت قسم داشته، اما فقط بخشى از قسم اول آن باقى است. این بخش ترجمه الفاظ برخى سوره‌هاى قرآن کریم و اشاره‌اى به تفسیر آنهاست (همان، ص ۱۳۱ـ۱۴۴).

۵) کتاب فى علم العروض الفارسى، به فارسى (همان، ص ۱۶۹ـ۱۷۲).

۶) الزبده فى المنطق، به عربى، در علوم حقیقیه. زبده در سه قسم تألیف شده بوده (همان، ص ۲۴۸ـ۲۵۳)، اما فقط قسم اول آن باقى است. احتمالا دو قسم دیگر، در الهیات و طبیعیات بوده است.

۷) اللطائف اللئالى، به فارسى و عربى. این کتاب، منابر حاج بله است که ابوالمجد تبریزى از آنها یادداشت برداشته است. از این کتاب وسعت اطلاعات حاج بله معلوم می‌شود. لطائف حاوى نکات و اطلاعات بسیار نابى است، از جمله اشعارى به زبان فهلوى/ پهلوى، تفسیر نمطِ نهمِ اشارات ابن‌سینا و سوانح احمد غزالى، گزارش ملاقات خواجه نصیرالدین طوسى با عطار و اعتقاد وافر او به شعر عطار، سخنان خواجه نصیر پیش از مرگ با کریم‌الدین کیشى، ماجراى سماع ابن‌سینا پیش از مرگ، و اطلاعات تازه‌اى درباره فخررازى در تبریز (همان، ص ۵۱۹ـ۵۳۸).

۸) انتخاب رباعیات اوحدالدین کرمانى، در ده باب (همان، ص ۵۸۱ـ۵۹۲).

۹) رساله علم و عقل، به فارسى، که آن را به دستور اولجایتو، سلطان ایلخانى، و به اشاره خواجه رشیدالدین فضل‌اللّه همدانى نوشته است (همان، ص ۷۱۳).

۱۰) پاسخ امین‌الدین تبریزى، به عربى. عضدالدین ایجى*، یکى از دانشمندان معاصر حاج بله، بر نظر زمخشرى (ج ۱، ص ۹۸) درباره تفسیر آیه تحدى (بقره: ۲۳) اعتراض کرده است. این رساله پاسخ حاج بله به اشکال ایجى است (رجوع کنید به حائرى، ج ۲۳، بخش ۲، ص۸۳۰ـ۸۳۲).

در سفینه تبریز (ص ۲۴۱) رساله کوتاهى با عنوان مناظره النار و التراب هست که حائرى (سفینه تبریز، مقدمه، ص هشت) آن را به حاج بله نسبت داده است؛ اما این رساله احتمالا از او نیست، بلکه با توجه به شباهت سبک و سیاق آن با منابر جلال‌الدین عتیقى، که در سفینه تبریز (ص ۶۶۱ـ۶۷۶) مندرج است، ظاهرآ از عتیقى است (نیز رجوع کنید به پورجوادى، ۱۳۸۵ش، ص ۴۳۶).



منابع :

(۱) ابن‌بزاز، صفوهالصفا، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تبریز ۱۳۷۳ش؛
(۲) ابن‌کربلائى، روضات‌الجنان و جنات‌الجنان، چاپ جعفر سلطان‌القرائى، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۹ش؛
(۳) محمدبن یحیى اسیرى لاهیجى، مفاتیح‌الاعجاز فى شرح گلشن‌راز، چاپ محمدرضا برزگر خالقى و عفت کرباسى، تهران ۱۳۷۴ش؛
(۴) چنگیز بایبوردى (بارادین)، «حکیم نزارى قهستانى»، فرهنگ ایران زمین، ج ۶ (۱۳۳۷ش)؛
(۵) نصراللّه پورجوادى، زبان حال در عرفان و ادبیات پارسى، تهران ۱۳۸۵ش؛
(۶) همو، «سخنان احمد غزّالى از زبان حاجى بُلَه تبریزى»، معارف، دوره ۱۸، ش ۳ (آذر ـ اسفند۱۳۸۰)؛
(۷) امین‌الدین ابوالقاسم حاج بُلَه، التذکره فی‌الاصولین و الفقه، در سفینه تبریز، گردآورى و به خط ابوالمجد محمدبن مسعود تبریزى، تاریخ کتابت: ۳ـ ۷۲۱ قمرى، چاپ عکسى از روى نسخه خطى کتابخانه مجلس شوراى اسلامى، تهران: مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۸۱ش الف؛
(۸) همو، الهدایه فى اصول‌الفقه، در همان، ۱۳۸۱ش ب؛
(۹) عبدالحسین حائرى، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه مجلس شوراى اسلامى، ج ۲۳، بخش ۲، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۱۰) رشیدالدین فضل‌اللّه، التوضیحات‌الرشیدیه الف، نسخه عکسى کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران، ش ۷۴؛
(۱۱) همو، التوضیحات الرشیدیه ب، نسخه عکسى کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران، ش ۱۰۲۹؛
(۱۲) همو، المجموعهالرشیدیه، نسخه عکسى کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران، ش ۷۳؛
(۱۳) زمخشرى؛
(۱۴) سفینه تبریز، گردآورى و به خط ابوالمجد محمدبن مسعود تبریزى، تاریخ کتابت: ۳ـ ۷۲۱ قمرى، چاپ عکسى از روى نسخه خطى کتابخانه مجلس شوراى اسلامى، تهران: مرکز نشر دانشگاهى، ۱۳۸۱ش؛
(۱۵) محمودبن عبدالکریم شبسترى، مجموعه آثار شیخ محمود شبسترى، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۷۱ش؛
(۱۶) علی‌اشرف صادقى، «درباره نام امین‌الدین حاج بُلَه»، نامه بهارستان، سال ۴، ش ۱ـ۲ (بهار ـ زمستان ۱۳۸۲)؛
(۱۷) ابراهیم‌بن بزرگمهر عراقى، کلیات شیخ فخرالدین ابراهیم همدانى متخلص بعراقى، چاپ سعید نفیسى، تهران ۱۳۳۵ش؛
(۱۸) لئونارد لوئیزن، فراسوى ایمان و کفر: شیخ محمود شبسترى، ترجمه مجدالدین کیوانى، تهران ۱۳۷۹ش؛
(۱۹) سعدالدین‌بن شمس‌الدین نزارى قهستانى، مثنوى روز و شب، چاپ نصراللّه پورجوادى، تهران ۱۳۸۵ش.

دانشنامه جهان اسلام نویسنده : موسسه دائره المعارف الفقه الاسلامی    جلد : ۱۲

زندگینامه آیت الله محمد حاجى اشرفى «حجت اشرفى»«حجه الاسلام»(۱۳۱۵-۱۲۲۰)

حاجى اشرفى ، محمدبن محمدمهدى مازندرانى بارفروشى، مشهور به حجت اشرفى و ملقب به حجه الاسلام، فقیه شیعى قرن سیزدهم و چهاردهم. وى در ۱۲۲۰ در قصبه اشرف (بهشهر) مازندران به دنیا آمد (حبیب‌آبادى، ج ۳، ص۶۷۸ـ ۶۷۹؛ مهجورى، ص ۸۰؛ قس مشار، ج ۵، ستون ۸۴۹، که تولد او را در حدود ۱۲۳۲ ذکر کرده است).

اساتید

حاجی‌اشرفى بیشتر عمر خود را در بارفروش (بابُل کنونى) گذراند (قزوینى، ص ۳۵) و در همانجا به تحصیل مقدّمات پرداخت (مهجورى، همانجا). او عمدتآ نزد سعیدالعلماء مازندرانى دانش آموخت و از وى اجازه اجتهاد نیز گرفت (رجوع کنید به موسوى اصفهانى، ج ۱، ص ۱۲۵؛ مهجورى، همانجا).

در حوزه علمیه نجف از محمدحسن نجفى* معروف به صاحب جواهر و شیخ مرتضى انصارى* بهره علمى برد و بعد از اتمام تحصیلات به بابل بازگشت و همانجا ساکن شد (حرزالدین، ج ۲، ص ۲۲۷؛ حبیب‌آبادى، ج ۳، ص ۶۷۸؛ مهجورى، همانجا).

حاجى اشرفى در علوم حدیث، تفسیر، حکمت، کلام، فقه و اصول متبحر بود (مهجورى، همانجا) و عده‌اى از مردم ایران از او تقلید می‌کردند (اعتمادالسلطنه، ج ۱، ص ۱۹۴؛ قمى، ج ۲، ص ۶۲۸). او را صاحب کرامات، زاهد، عابد و خوش سخن وصف کرده و برخى او را متمایل به تصوف دانسته‌اند (رجوع کنید به معصوم علیشاه، ج ۳، ص ۶۵۲؛ اعتمادالسلطنه، همانجا؛ شریف رازى، ج ۳، ص ۱۶۱ـ۱۶۲؛ موسوى اصفهانى، ج ۱، ص ۱۲۴؛ مهجورى، همانجا).

رحلت

او در ۱۳۱۵ در بابل درگذشت و همانجا دفن شد. بقعه وى هم اکنون زیارتگاه است (آقابزرگ طهرانى، ج ۲، ص ۴۶؛ شریف‌رازى، ج ۳، ص ۱۶۱؛ قس شریف کاشانى (ص ۱۰۸) که عمر او را بیش از صد سال ذکر کرده است).

آثار

تألیفات حاجى اشرفى عبارت‌اند از:

اسرارالشهاده، به فارسى، که در ۱۳۱۵ و ۱۳۲۲ (? ۱۳۱۲) به چاپ رسیده است؛

ذریعه النجاه، رساله عملیه او به فارسى، در عبادات و بعضى ابواب معاملات، که در ۱۳۱۲ (یا ۱۳۱۶) چاپ شد؛

شعائر الاسلام فى مسائل الحلال و الحرام، معروف به «سؤال و جواب»، که شرح شرایع الاسلام محقق حلّى است و در ۱۳۱۲

در تهران چاپ شد (مدرس تبریزى، ج ۱، ص ۱۲۹؛ آقابزرگ طهرانى، ج ۲، ص ۴۶، ج۱۰، ص ۳۲، ج ۱۱، ص ۲۱۸، ج ۱۲، ص ۲۴۹، ج ۱۳، ص ۳۲۸، ج ۱۴، ص ۱۹۱؛ مشار، ج ۲، ستون۸۵۰؛ موسوى اصفهانى، ج ۱، ص ۱۲۵).



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) محمدحسن‌بن على اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، در چهل سال تاریخ ایران، چاپ ایرج افشار، ج ۱، تهران : اساطیر، ۱۳۶۳ش؛
(۳) محمدعلى حبیب‌آبادى، مکارم الآثار در احوال رجال دو قرن ۱۳ و ۱۴ هجرى، ج ۳، اصفهان ۱۳۵۱ش؛
(۴) محمد حرزالدین، معارف‌الرجال فى تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵؛
(۵) محمدشریف رازى، گنجینه دانشمندان، تهران ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش؛
(۶) حبیب‌اللّه‌بن على مدد شریف کاشانى، لباب‌الالقاب فى القاب الاطیاب: فیه معرفه احوال الرجال من علماءالشیعه، کاشان ۱۳۷۲ش؛
(۷) محمد قزوینى، «وفیات معاصرین»، یادگار، سال ۳، ش ۳ (آبان ۱۳۲۵)؛
(۸) عباس قمى، فوائدالرضویه: زندگى علماى مذهب شیعه، تهران [?۱۳۲۷ش[؛
(۹) محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانهالادب، تهران ۱۳۷۴ش؛
(۱۰) خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپى فارسى و عربى، تهران ۱۳۴۰ـ ۱۳۴۴ش؛
(۱۱) محمدمعصوم‌بن زین‌العابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران [? ۱۳۱۸[؛
(۱۲) محمدمهدى موسوى اصفهانى، احسن‌الودیعه فى تراجم اشهر مشاهیر مجتهدى الشیعه، او، تتمیم روضات‌الجنات، بغداد [? ۱۳۴۸[؛
(۱۳) اسماعیل مهجورى، دانشمندان و رجال مازندران، به کوشش هدایت‌اللّه مهجورى، (تهران ۱۳۵۳ش).

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲ 

زندگینامه حکیم محمدصالح حائرى مازندرانى (متوفی۱۳۵۰ش)

متبحر در فلسفه مشاء، فقه و اصول، کلام و تفسیر و شعر و ادب در قرن چهاردهم. او در ۱۲۹۷ (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۳، ص ۹۳۶؛ شریف رازى، ج ۵، ص ۳۳۶)، و به قولى در ۱۲۹۸، در کربلا متولد شد (فضائلى، ص ۸۴؛ باقرزاده بابلى، ص ۲۵۶). اصل وى از بابل مازندران بود، اما به سبب اقامت طولانی‌اش در سمنان، سمنانى نیز خوانده شده است (رجوع کنید به شریف رازى، همانجا؛ مهجورى، ص ۵۶).

جد اعلایش، شیخ‌معین‌الدین قاسمى، از شاگردان علامه مجلسى و از مجتهدان طراز اول عصر خود بود (فضائلى؛ باقرزاده بابلى، همانجاها). مادرش دختر ملامحمدیوسف گرگانى (استرآبادى)، مؤلف کتابهاى صِیغ‌العقود و کتاب الرضاع (تبریزى خیابانى، ص ۲۲۱؛ مهجورى، همانجا) و پدرش، میرزافضل‌اللّه مجتهد حائرى مازندرانى (متوفى ح ۱۳۰۵ش)، از فقهاى امامیه متولد بابل بود که پس از اتمام تحصیلات مقدماتى نزد سعیدالعلماى مازندرانى، به نجف رفت و نزد شیخ‌زین‌العابدین مازندرانى، سیدحسین طباطبایى نجفى آل‌بحرالعلوم، فاضل اردکانى، شیخ راضى نجفى و سیدحسین کوه‌کمرى درس خواند و از برخى از ایشان اجازه اجتهاد گرفت (مرعشى نجفى، ص ۱۲۶؛ باقرزاده بابلى، ص ۱۴۴ـ۱۴۵).

سیدمیرزاهادی‌خراسانى و سیدشهاب‌الدین مرعشى نجفى از وى اجازه روایت داشته‌اند (رجوع کنید به موسوى اصفهانى، ج ۲، ص ۹۵؛ مرعشى نجفى، همانجا).

از میرزافضل‌اللّه آثارى به‌جا مانده، از جمله کتاب الطهاره،رساله عملیه فضیله العباد لذخیره المعاد،شرح کبیر بر شرایع‌الاسلام در نُه جلد،الوجیزه فى مناسک الحج، یک دوره اصول در شش جلد،شرح بر ریاض و حاشیه بر رساله‌هاى متعدد (موسوى اصفهانى، ج ۲، ص ۹۴؛ باقرزاده بابلى، ص ۱۴۷).

اساتید

محمدصالح حائرى مازندرانى در کربلا ادبیات عرب را نزدملاعلى معروف به سیبویه و ملاعباس معروف به اخفش و فقه و اصول را نزد پدر و برادربزرگش، شیخ على علامه، فراگرفت (فضائلى، ص ۸۳؛ باقرزاده بابلى، ص ۲۵۷). او، به تصدیق برادرش، در شانزده سالگى مجتهد بود (فضائلى، همانجا). در ۱۳۱۲، آخوند خراسانى در سفرى به کربلا، در پى آشنایى با حائرى به استعدادش پى برد و او را با خود به نجف برد (حائرى مازندرانى، ۱۳۶۲ش، ج ۱، مقدمه عمادزاده، ص ۴). حائرى در نجف، در فقه و اصول از شاگردان خاص آخوند خراسانى شد تا جایى که وى در تدوین نهایى کفایهالاصول خود به یادداشتهاى درسى این شاگرد خود توجه داشت (حکیمى، ص ۲۰۹). حائرى همچنین در مجلس درس فقه و اصول میرزاحسین‌بن حاج‌میرزا خلیل تهرانى، تنها شاگرد صاحب جواهر که در آن زمان در قید حیات بود، شرکت می‌کرد (فضائلى، همانجا). حائرى در علوم عقلى شاگرد حاج‌ملااسماعیل بروجردى حائرى، از استادان حکمت و ریاضى، بود (صدوقی‌سها، ص ۴۵۲).

حائرى دوازده سال در نجف به تحصیل و تدریس و تألیف پرداخت و اجازات متعددى در اجتهاد و روایت دریافت نمود (باقرزاده بابلى، ص۲۶۰). در ۱۳۲۴، به ایران آمد و به بابل رفت (حائرى مازندرانى، ۱۳۳۷ش، مقدمه عمادزاده، ص ۴ـ۵) و به تدریس، وعظ و اقامه جماعت و شعائر دینى پرداخت و از مراجع تقلید گردید (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۳، ص ۹۳۶؛ شریف رازى، ج ۵، ص ۳۳۶). وى در پى سخنرانى بر ضد حکومت رضاشاه پهلوى نُه ماه زندانى و سپس به سمنان تبعید شد (باقرزاده بابلى، ص ۲۶۵) و در آنجا به تدریس و تألیف و اقامه جماعت پرداخت (شریف رازى، همانجا؛ حقیقت، ص ۴۰۶).

منزل وى در بابل و سمنان محل تجمع اهل علم و ادب با گرایشها و عقاید مختلف بود (باقرزاده بابلى، ص۲۶۰، ۲۶۶). جلال‌الدین همایى، بدیع‌الزمان فروزانفر، نیما یوشیج و محمدتقى جعفرى، از جمله کسانى بودند که با او مراوده داشتند و از او تجلیل کرده‌اند (فضائلى، ص ۸۲، ۸۵؛ باقرزاده بابلى، ص ۲۶۱ـ۲۶۲).

حائرى در فلسفه، برخلاف اندیشه غالب حکماى معاصر خود، قائل به اصالت ماهیت بود. وى (۱۳۶۲ش، ج ۳، رساله ودایع الحکم، ص ۲۶) قول به اصالت وجود را مقدمه نظریه وحدت حقیقت وجود و سنخیت حقیقى بین واجب تعالى و ممکنات، و این را خلاف دعوت انبیا و مسلّمات قرآن کریم مبنى بر تنزیه واجب تعالى از سنخیت و شباهت با مخلوقات دانسته است. او تلاش خود را در اثبات اصالت ماهیت و تباین حقایق موجودات، جهاد اکبر فی‌سبیل‌اللّه می‌دانست.

همچنین، منکر وجود ذهنى، اتحاد عاقل و معقول به معناى مشهور و سنخیت علت و معلول بود. از دیگر آراى او، جواز اعاده معدوم و حدوث عالم، شایان ذکر است(رجوع کنید به حائرى مازندرانى، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص ۱۱۹، ۲۳۷ـ۲۳۸، ۳۵۷، ۳۹۵، ج ۳، ص۴۴ـ ۴۵، ج ۴، ص ۱۹۱، ۲۱۱، ج ۵، ص ۲ـ۴). وى ضمن بیان اینکه در آثار ابن‌سینا سخنى دالّ بر اصالت وجود نیافته و همین کافى است که او را قائل به اصالت ماهیت بدانیم، کوشیده از سخنان ابن‌سینا آنچه را که ظاهرآ عبارات آن موافق اصالت ماهیت است، به عنوان شاهد صدق ادعاى خود بیاورد (۱۳۶۲ش، ج۲، ص۳۹۵، ج۳، ص۴۴ـ۴۵؛ قس ابن‌سینا، ج ۱، ص ۳۱).

رحلت

وى در ۱۳۵۰ش در سمنان درگذشت و پیکرش در حرم امام علی‌بن موسی‌الرضا به خاک سپرده شد (فضائلى، ص ۸۵ـ۸۶). کتابهاى او نیز به کتابخانه آستان قدس رضوى اهدا شد (باقرزاده بابلى، ص ۲۷۵).

آثار

بسیارى از آثار وى به‌چاپ رسیده است.برخى از آنها عبارت‌اند از :

در فلسفه:

حکمت بوعلى سینا، در پنج مجلد به فارسى؛ که به‌منظور مبرهن ساختن مبدأ و معاد، که منبع صحیح آن کتاب‌اللّه و عترت است، با استفاده از گفتار حکماى متقدم و متأخر به‌ویژه ابن‌سینا و در مخالفت با تقلید از فیلسوفانى چون صدرالدین محمد شیرازى (ملاصدرا) و سبزوارى تألیف شده است. او در این کتاب، ابن‌سینا، میرداماد، شیخ‌اشراق، خیام و محقق طوسى را قائل به اصالت ماهیت دانسته است (حائرى مازندرانى، ۱۳۶۲ش، همان مقدمه، ص ۷، ۹).

رساله ودایع الحِکَم فى کشف خدایع بدایع الحِکَم، به فارسى، در رد و نقد بدایع‌الحکم آقاعلى مدرس طهرانى* که از قائلان به اصالت وجود بوده است. این رساله در مجلد سوم کتاب حکمت بوعلى سینا (ص۲۵ـ۱۲۶) و مستقل از مطالب آن به‌چاپ رسیده است.

الدین القویم، درباره ربط حادث به قدیم؛

الیدالبیضاء، درباره وجود ذهنى؛

و رساله فى حل نظم منطق السبزوارى (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۸، ص ۲۹۲، ج ۲۵، ص ۲۷۶؛ صدوقی‌سها، ص ۱۷۸، ۴۵۲) نیز از دیگر آثار فلسفى او هستند. همچنین وى در استقبال از قصیده عینیه ابن‌سینا، قصیده‌اى سروده، که در مقدمه جلد سوم حکمت بوعلى سینا آمده است (نیز رجوع کنید به حکیمى، ص۳۰۹ـ۳۱۲).

در فقه و اصول:

سبیکه الذهب، در اصول فقه به عربى، که در آن کفایهالاصول* آخوند خراسانى را به نظم درآورده است؛

کتاب سبائک‌الذهب در شرح کفایه (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۱۲۵، ۱۳۵)؛

الاسکناسیه، در بیان احکام اسکناس (همان، ج۲، ص۶۱)؛

العمل الصالح، در فقه استدلالى مشتمل بر طهارت تا دیات، به فارسى (همان، ج ۱۵، ص ۳۴۶)؛

تعلیقه بر مکاسب؛

حواشى بر ریاض؛

و رساله المِشْقَصُ المُصیب فى العول و التَعْصیب (حائرى مازندرانى، ۱۳۳۷ش، همان مقدمه، ص ۶).

دیگر آثار او عبارت‌اند از:

تفسیر سوره حمد و حدید و آیه الکرسى (همانجا)؛

الوحى العریض فى نفی‌الجبر و التفویض (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۵، ص ۵۹)؛

دیوان الادب، شامل برخى اشعار فارسى او با مضامین دینى و اخلاقى (حائرى مازندرانى، ۱۳۳۷ش، همان مقدمه، ص ۷) و منظومه نونیه العجم، در مدح پیامبر اکرم و عترت او (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۴، ص ۳۹۱).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علی‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه : نقباءالبشر فى القرن الرابع عشر، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) ابن‌سینا، الشفاء، الالهیات، ج ۱، چاپ ابراهیم مدکور، جورج شحاته قنواتى، و سعید زاید، قاهره ۱۳۸۰/۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۴۰۴؛
(۴) عبدالرحمان باقرزاده بابلى، آشنایى با فرزانگان بابل در سه قرن اخیر، (بابل) ۱۳۷۷ش؛
(۵) على تبریزى خیابانى، کتاب علماء معاصرین، چاپ سنگى تهران ۱۳۶۶؛
(۶) محمدصالح حائرى مازندرانى، حکمت بوعلى سینا، ج ۱ـ۲، چاپ حسن فضائلى، ج ۳ـ۵، چاپ حسین عمادزاده، (تهران) ۱۳۶۲ش؛
(۷) همو، دیوان الأدب، تهران ۱۳۳۷ش؛
(۸) همو، رساله ودایع الحکم فى کشف خدایع بدایع الحکم، در محمد صالح حائرى مازندرانى، حکمت بوعلى سینا، همان؛
(۹) عبدالرفیع حقیقت، تاریخ قومس، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۱۰) محمدرضا حکیمى، ادبیات و تعهد در اسلام، (تهران) ۱۳۵۶ش؛
(۱۱) محمد شریف‌رازى، گنجینه دانشمندان، تهران ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش؛
(۱۲) منوچهر صدوقی‌سها، تاریخ حکماء و عرفاى متأخر، تهران ۱۳۸۱ش؛
(۱۳) حسن فضائلى، «مرحوم آیهاللّه علامه حائرى مازندرانى و آثار علمى درخشان او»، وحید، دوره ۱۰، ش ۱ (فروردین ۱۳۵۱)؛
(۱۴) شهاب‌الدین مرعشى نجفى، الاجازه الکبیره، او، الطریق و المَحَجَّه لثمره المُهجَه، اعداد و تنظیم محمد سمامى حائرى، قم ۱۴۱۴؛
(۱۵) محمدمهدى موسوى اصفهانى، احسن الودیعه فى تراجم اشهر مشاهیر مجتهدى الشیعه، او، تتمیم روضات‌الجنات، بغداد [? ۱۳۴۸[؛
(۱۶) اسماعیل مهجورى، دانشمندان و رجال مازندران، به‌کوشش هدایت‌اللّه مهجورى، (تهران ۱۳۵۳ش).

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲ 

زندگینامه ابوعلى محمدحائرى(۱۲۱۶-۱۱۵۹ه ق)

 ابوعلى محمدبن اسماعیل، عالم رجالى و فقیه امامى سده دوازدهم و سیزدهم. منبع اصلى شرح‌حال او، نوشته مختصر خودش در کتاب منتهی‌المقال (ج ۷، ص ۲۱۳ـ۲۱۴، ذیل «ابوعلى») است. وى در ۱۱۵۹ در کربلا زاده شد. پدرش مازندرانى بود (رجوع کنید به خوانسارى، ج ۴، ص ۴۰۴؛ نورى، ج ۲، ص ۱۳۷)، ولى ابوعلى، به نقل از پدرش، نسب خود را به ابن‌سینا رسانده است (حائرى، همانجا)، اما چون ابن‌سینا فرزندى نداشته است، در صحت این انتساب تردید وجود دارد (حبیب‌آبادى، ج ۲، ص ۵۹۳؛ نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۳۳۷ش، ستون ۳۹۴).

اساتید

حائرى از محضر آقامحمدباقر بهبهانى* مشهور به وحید بهبهانى و

سیدعلى طباطبائى* بهره‌برد (حائرى؛ خوانسارى، همانجاها ؛ امین، ج ۹، ص ۱۲۴) و

محضر درس سیدمحسن اعرجى کاظمى و

علامه سیدمحمدمهدى بحرالعلوم* را نیز درک  کرد.(خوانسارى، همانجا؛ قمى، ج ۱، ص ۱۱۹).

شاگردان

از شاگردان او عبدالعلى رشتى (نورى، همانجا) و

مولا درویش على بغدادى حائرى* (آقابزرگ طهرانى، ۱۳۳۷ش، ستون ۳۹۵) بودند.

رحلت

به نوشته خوانسارى (ج ۴، ص ۴۰۵) و خراسانى (ص ۳۱۴)، او در ۱۲۱۵ در کربلا درگذشت، اما فرزند حائرى در حاشیه منتهی‌ المقال نوشته است که پدرش در ۱۲۱۶ در نجف وفات یافت و در صحن حرم امیرمؤمنان على علیه‌السلام به خاک سپرده شد (حائرى، ج ۱، مقدمه، ص ۳۹؛ نیز رجوع کنید به کنتورى، ص ۵۶۱).

آثار

از حائرى آثارى برجای‌مانده که مهم‌ترین و مشهورترین آنها منتهی‌المقال فى احوال‌الرجال، درباره رجال و راویان شیعه، است و بدین سبب، او را صاحب منتهی‌المقال نیز خوانده‌اند. او در این کتاب بیشتر به منهج‌المقال میرزامحمد استرآبادى و تعلیقه وحید بهبهانى نظر داشته (حائرى، ج ۱، ص ۴ـ۵) و مطالب محمدامین کاظمى در مشترکات را نیز آورده است (همان، ج ۱، ص ۶). وى در مواردى نیز به اظهارنظر پرداخته و در کتابش برخى از رجال و راویان را آورده که در منهج‌المقال و تعلیقه وحید بهبهانى ذکر نشده است (همان، مقدمه، ص ۴۷).

حائرى در این کتاب از افراد مجهول ذکرى به میان نیاورده، چرا که فایده‌اى در آن ندیده (ج ۱، ص ۵ـ۶) و همین امر باعث شده است برخى از اثر او انتقاد کنند (براى نمونه رجوع کنید به نورى، ج ۲، ص ۱۳۸؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۳۳۷ش، ستون ۳۹۴ـ۳۹۵)؛ البته کسانى همچون مولا درویش‌على حائرى و محمدعلى آل‌کشکول، که بر منتهی‌المقال استدراک نوشته‌اند، این نقیصه را بر طرف کرده‌اند (آقابزرگ طهرانى، ۱۳۳۷ش، همانجا).

منتهی‌المقال در ۱۲۶۷ در تهران چاپ سنگى شد (مشار، ج ۵، ستون ۳۲۰). این کتاب به تحقیق مؤسسه آل‌البیت لاحیاءالتراث، به مناسبت دویستمین سالگرد وفات ابوعلى حائرى، در ۱۳۷۴ش/ ۱۴۱۶ در هفت مجلد در قم به چاپ حروفى رسید. بر منتهی‌المقال چندین تعلیقه و حاشیه نوشته شده که مهم‌ترین آنها تکمله رجال أبى على از مولا درویش‌على حائرى است (براى فهرستى از آنها رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۶، ص ۲۲۲ـ۲۲۳).

اثر دیگر حائرى،

العذاب الواصب علی‌الجاحد الناصب است که ردیه‌اى است بر کتاب نواقض‌الروافض میر مخدوم شریفى* (همان، ج ۱۵، ص ۲۴۰). نورى (همانجا) این کتاب را ستوده است.

کتاب دیگر او عقداللالى البَهیه فى الرّدّعلى الطائفه الغَبیه است که آن را بیست سال پیش از تألیف منتهی‌المقال نگاشته است (حائرى، ج ۷، ص ۲۱۳) و در آن به نقد دیدگاههاى اخباریان، که در آن روزگار کشمکشهاى سختى با اصولیان داشتند، پرداخته است (خوانسارى، همانجا).

چند اثر فقهى نیز از حائرى به جامانده است،

از جمله:

زهرالریاض به فارسى، که رساله‌اى است در طهارت، صلوه و صوم که منتخبى است از ریاض‌المسائل استادش سیدعلى طباطبائى (حائرى، ج ۷، ص ۲۱۴). این کتاب نسخه‌هاى خطى متعددى دارد (رجوع کنید به دانش‌پژوه، ص ۹۰؛ دانش‌پژوه و منزوى، بخش ۵، ص ۸۹؛ شیروانى، ج ۳، ص ۹۶۳ـ۹۶۴، ج ۵، ص ۱۵۶۳). زهرالریاض را مولوى مهدى حسین به زبان اردو ترجمه کرده است (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۲، ص ۷۱).

حائرى دو رساله در مناسک حج، تألیف استادش وحید بهبهانى و فرزند او، آقامحمدعلى بهبهانى، را از عربى به فارسى ترجمه کرده است. همچنین رساله‌اى را در احکام حج، که خلاصه‌اى از ابواب کتاب حج ریاض‌المسائل است، تدوین کرده است (حائرى، ج ۷، ص ۲۱۳ـ۲۱۴). آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۳، ج ۲۴، ص ۱۰۱) نام این رساله را النخبهالوجیزه ذکر کرده است. یوسف الیان سرکیس (ج ۲، ستون ۱۶۲۸) توضیح‌المقال حاج ملاعلى کنى* را به اشتباه به ابوعلى حائرى نسبت داده است.



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علی‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، مصفى المقال فى مصنفى علم‌الرجال، چاپ احمد منزوى، تهران ۱۳۳۷ش؛
(۳) امین؛
(۴) محمدبن اسماعیل حائرى، منتهی‌المقال فى احوال‌الرجال، قم ۱۴۱۶؛
(۵) محمدعلى حبیب‌آبادى، مکارم‌الآثار در احوال رجال دوره قاجار، ج ۲، اصفهان ۱۳۶۲ش؛
(۶) محمدهاشم خراسانى، منتخب التواریخ، تهران: انتشارات علمیه اسلامى، (بی‌تا.)؛
(۷) خوانسارى؛
(۸) محمدتقى دانش‌پژوه، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه دانشکده ادبیات : مجموعه امام جمعه کرمان، تهران ۱۳۴۴ش؛
(۹) محمدتقى دانش‌پژوه و علینقى منزوى، فهرست کتابخانه سپهسالار، بخش ۵، تهران ۱۳۵۶ش؛
(۱۰) یوسف الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیه و المعرّبه، قاهره ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰؛
(۱۱) محمد شیروانى، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه وزیرى یزد، (تهران) ۱۳۵۰ـ۱۳۵۸ش؛
(۱۲) عباس قمى، کتاب الکنى و الالقاب، صیدا ۱۳۵۷ـ۱۳۵۸، چاپ افست قم (بی‌تا.)؛
(۱۳) اعجاز حسین‌بن محمدقلى کنتورى، کشف الحجب و الأستارعن اسماء الکتب و الأسفار، قم ۱۴۰۹؛
(۱۴) خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپى فارسى و عربى، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ش؛
(۱۵) حسین‌بن محمدتقى نورى، خاتمه مستدرک الوسائل، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰٫

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲ 

زندگینامه آیت الله حسن‌ حائرى قزوینى (متوفی۱۳۸۰/۱۳۳۹ش)

 حسن‌بن محمدباقر، فقیه و متکلم امامى قرن چهاردهم. وى در ۱۲۹۶ در کربلا به دنیا آمد (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۱، ص ۳۸۹). جد پدرش، سیدمحمدباقر موسوى قزوینى، ملقب به معلم‌السلطان، وطن خود، قزوین، را به قصد کربلا ترک کرد. سیدابراهیم موسوى قزوینى*، صاحب ضوابط‌الاصول، از فرزندان اوست (همو، ۱۴۰۳، ج۲، ص۲۰۴؛ فتلاوى، ص ۱۰۹). جد مادرى او نیز سیدعلى طباطبایى*، صاحب ریاض‌المسائل، است (رجوع کنید به حائرى قزوینى، مقدمه مرتضى قزوینى، ص ۴).

اساتید

حائرى در کربلا مقدمات علوم دینى را فراگرفت و در ۲۳ سالگى براى ادامه تحصیل به نجف رفت و نزد استادانى چون آخوند محمدکاظم خراسانى* (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، همانجا) و سیدمحمد کاظم طباطبایى یزدى* درس خوانده (حائرى قزوینى، همان مقدمه، ص ۵). در ۱۳۳۰، یک سال پس از درگذشت آخوند خراسانى، به سامرا نقل مکان کرد (فتلاوى، همانجا) و از شاگردان میرزا محمدتقى شیرازى* شد (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، همانجا؛ امینى، ج ۳، ص ۹۹۵). حائرى پس از سه سال اقامت در سامرا، با آغاز جنگ جهانى اول و آشفتگى اوضاع سیاسى عراق و اشغال بخشهایى از آن به دست انگلیسیها (رجوع کنید به رهیمى، ص ۱۶۳؛ عزاوى، ج ۸، ص ۲۶۰؛ جعفرى، ص ۱۵)، به کربلا بازگشت و تا پایان عمر در آنجا به تدریس و تألیف و تحقیق پرداخت (فتلاوى، همانجا).

رحلت

حائرى قزوینى را فقیهى بلندمرتبه، صریح‌الرأى و مؤلفى توانا دانسته‌اند. او در ۱۳۸۰/۱۳۳۹ش در کربلا درگذشت (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۱۴، ص ۴۸؛ همو، ۱۴۰۴، همانجا؛ حائرى قزوینى، همان مقدمه، ص ۸).

آثار او عبارت‌اند از:

الامامهالکبرى و الخلافهالعظمى، در هشت مجلد، که جلد اول آن در ۱۳۷۷/۱۳۳۶ش در نجف به چاپ رسید؛

البراهین‌الجَلیه فى دفع تشکیکاتِالوهابیه، در پاسخ به چند شبهه و مدعاى ابن‌تیمیه و به تبع او، وهابیان، در مقولاتى مانند شفاعت و توسل و زیارت، که در ۱۳۸۲/ ۱۳۴۱ش در نجف چاپ شد (کتاب با عنوان نقدى بر اندیشه‌ى وهابیان، به فارسى برگردانده شده است)؛

المَناهِجُ السَّویه و التُّحفهُ الامامیهُالحائریه، یا المناهج الحائریه، در رد کتاب الهدیه السُّنیه و التُحفهُ الوهابیهُ النَجدیه (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۲، ص ۳۴۵؛ حائرى قزوینى، همان مقدمه، ص ۴؛ طعمه، ص ۴۷)؛

التُحفهُ الاثنا عشریه فى نَقض کلماتِ الوهابیه؛ هُدی‌المِله الى انّ فدک من‌النِّحله، درباره غصب فدک، که در ۱۳۵۲/۱۳۱۲ش تألیف و در نجف منتشر شد (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲۵، ص ۲۰۳، ج ۲۶، ص ۱۶۰)؛

شرح اللُّمعَهُ الدمشقیه، که بخشى از آن به چاپ رسیده است (همان، ۱۴۰۳، ج ۱۴، ص ۴۸)؛

رساله اکمال‌الدین در شرح تکمله تبصره المتعلمین آخوند خراسانى، که در واقع تقریرات درسهاى فقهى خراسانى است (همان، ج ۴، ص ۴۱۲، ج ۱۱، ص ۱۰۴ـ۱۰۵؛ فتلاوى، همانجا)؛ و اصول الفقه، که تقریرات درس اصول آخوند خراسانى است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۲۰۴، ج ۴، ص ۳۷۵؛ حائرى قزوینى، همانجا).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ‌طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علی‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) محمدهادى امینى، معجم رجال الفکر والادب فی‌النجف خلال الف عام، (نجف) ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛
(۴) محمد حمدى جعفرى، بریطانیا و العراق حقبه من الصراع: ۱۹۱۴ـ ۱۹۵۸، بغداد ۲۰۰۰؛
(۵) حسن حائرى قزوینى، الامامه الکبرى و الخلافه العظمى، چاپ مرتضى قزوینى، ج ۱، نجف ۱۳۷۷/۱۹۵۸؛
(۶) عبدالحلیم رهیمى، تاریخ الحرکه الاسلامیه فى العراق : الجذور الفکریه و الواقع التاریخى (۱۹۰۰ـ ۱۹۲۴)، بیروت ۱۹۸۵؛
(۷) سلمان هادى طعمه، معجم رجال الفکر و الادب فى کربلاء، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛
(۸) عباس عزاوى، تاریخ العراق بین احتلالین، بغداد ۱۳۵۳ـ۱۳۷۶/ ۱۹۳۵ـ۱۹۵۶، چاپ افست قم ۱۳۶۹ش؛
(۹) کاظم عبود فتلاوى، المنتخب من اعلام الفکر و الادب، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲

زندگینامه مرتضى حائرى یزدى(۱۳۶۴-۱۲۹۵ش)

او در ۱۲۹۵ش/ ۱۳۳۴ در اراک به دنیا آمد. نخستین پسر آیت‌اللّه حاج شیخ‌عبدالکریم حائرى یزدى*، مؤسس حوزه علمیه قم، بود. در شش سالگى همراه پدر به قم رفت (مرتضى حائرى یزدى، ۱۳۷۷ش، مقدمه استادى، ص ۱۲؛ درسهایى از مکتب اسلام، ص ۱۱).

اساتید

ادبیات را نزد محمدعلى ادیب تهرانى و شیخ ابوالقاسم نحوى فراگرفت. پس از گذراندن مراحل اولیه سطح فقه و اصول، سطوح عالى را نزد سیدمحمدتقى خوانسارى و سید محمدرضا گلپایگانى و سیدمحمد محقق یزدى، معروف به داماد، فراگرفت. سپس مدتى در محضر پدر خود شاگردى نمود و پس از وفات او، حدود پانزده سال در درسهاى فقه و اصولِ پدر همسر خود (سیدمحمد حجت کوه کمرى*) و سیداحمد خوانسارى* شرکت کرد. وى از کسانى بود که براى اقامت آیت‌اللّه حاج آقاحسین بروجردى* در قم تلاش کرد و مدتى در حلقه درس وى حضور یافت.

بخش الهیاتِ اسفار صدرالمتألهین را خصوصى درس گرفت و بر سایر مباحث آن کتاب نیز با مطالعه و رجوع به امام خمینى (ره) وقوف یافت (شریف رازى، ج ۲، ص ۱۲۴ـ۱۲۵؛ مرتضى حائری‌یزدى، ۱۳۷۷ش، ص ۷۶، ۸۸، ۲۰۴؛ مهدى حائری‌یزدى، ص ۶۱؛ آفاق‌نور، مقدمه محمدحسن صدیقى، ص ۱۷). حائرى از دو مرجع تقلید مبرِّز نجف، سیدابوالحسن اصفهانى و آقا ضیاءالدین عراقى، گواهى اجتهاد داشت (مرتضى حائرى یزدى، ۱۳۷۷ش، ص ۲۴۲) و پس از سالها تدریس مقدمات و سطح، از حدود سى سالگى به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت که نزدیک سی‌سال طول کشید.

وى از استادان بارز حوزه و به دقت و ژرف‌اندیشى معروف بود و شاگردان بسیارى تربیت کرد که برخى از آنان از مدرّسان بزرگ حوزه شدند. حائرى، علاوه بر تدریس فقه و اصول، جلسات تفسیر قرآن و عقاید نیز داشت (مرتضى حائرى یزدى، ۱۴۰۹، مقدمه، ص ۴ـ۵؛ آفاق‌نور، همان مقدمه، ص ۱۷ـ۱۹).

خدمات

حائرى عالِمى پرهیزکار و ساده زیست، متواضع و خوش‌خلق، و در رفع نیازها و مشکلات مردم بسیار کوشا بود و نماز جماعت او در مسجد اعظم قم، باشکوه و معنویت خاصى برگزار می‌شد. تأسیس صندوق ذخیره علوى، مؤسسه مبارزه با فقر و مؤسسه سرپرستى ایتام، از خدمات اجتماعى و عام‌المنفعه او در شهر قم است (رجوع کنید به مرتضى حائرى یزدى، ۱۳۷۷ش، همان مقدمه، ص ۲۵ـ۲۸؛ درسهایى از مکتب اسلام، ص ۱۴؛ حسینى یزدى، ص ۷۳ـ۷۴، ۷۹ـ۸۰، ۸۴، ۱۴۵، ۱۵۹). وى به تعظیم شعائر دینى، از جمله زیارت مشاهد مشرّفه و برگزارى مجالس ذکر اهل‌بیت پیامبر علیهم‌السلام، تقید خاصى داشت (مرتضى حائرى یزدى، ۱۳۷۷ش، همان مقدمه، ص ۱۵ـ۱۶، ۲۰ـ۲۱؛ نیز رجوع کنید به حسینى یزدى، ص ۷۵، ۸۲، ۱۱۰، ۱۱۹). او پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، از سوى مردم استان مرکزى براى عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسى انتخاب شد (رجوع کنید به اطلاعات، ش ۱۵۹۲۲، ۱۵ مرداد ۱۳۵۸، ص ۲؛ براى سخنرانیهاى وى در این مجلس رجوع کنید به ایران. مجلس بررسى نهائى قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، ج ۱، ص ۴۵۷ـ۴۵۹، ۶۰۹ـ۶۱۲).

رحلت

حائرى در ۱۳۶۴ش درگذشت و پس از تشییع باشکوهى، در مسجد بالا سر حرم حضرت معصومه علیهاالسلام، نزدیک مدفن پدرش به خاک سپرده شد (مرتضى حائرى یزدى، ۱۳۷۷ش، همان مقدمه، ص ۲۸ـ۲۹؛ درسهایى از مکتب اسلام، همانجا).

آثار

آثار فقهى حائرى عبارت‌اند از :

۱) ابتغاءُ الفضیله فى شرح الوسیله، که شرحى موجز و استدلالى بر وسیلهالنجاهِ سیدابوالحسن اصفهانى است. بخشى از آن در یک مجلد در ۱۳۸۳ در قم چاپ شد و دیگر مجلدات خطى کتاب، پس از وفات مؤلف، به کتابخانه آیت‌اللّه مرعشى نجفى اهداگردید (مرتضى حائری‌یزدى، ۱۳۷۷ش،همان‌مقدمه، ص۱۴؛ مدرسى طباطبائى، ص ۳۷۵؛ آفاق‌نور، همان مقدمه، ص۲۰).

۲) صلاهالجمعه، حاوى مباحثات حائرى در مبحث نماز جمعه که از ۱۳۴۹ش آن را تدریس می‌کرد و با افزودن بعضى مطالب تکمیلى به آنها، صلاهالجمعه را نگاشت که در ۱۴۰۹ در قم به چاپ رسید. متن کتاب بر اساس قواعد الاحکام علامه حلّى است و مؤلف در بعضى فروع، از آثار دیگر نیز استفاده کرده است (رجوع کنید به مرتضى حائرى یزدى، ۱۴۰۹، مقدمه، ص۸).

۳) خلل‌الصلاه و احکامه، که با تحقیق شاگرد او محمدحسین امراللهى در ۱۴۲۰ در قم چاپ شد.

۴) کتاب‌الخمس، کتابى نسبتآ مفصّل‌که به‌صورت فتوایى نگاشته شده و از فروع فقهىِ مندرج در کتابهاى قدما (قواعدالاحکام، شرایع‌الاسلام، اللمعه الدمشقیه، العروهالوثقى، وسیلهالنجاه و منابع دیگر) بهره گرفته و مؤلف شرحى مفصّل، استدلالى وتحلیلى بر این متن فتوایى نوشته است. این کتاب، همراه با شرح آن، در ۱۴۱۸ با تحقیق محمدحسین امراللهى در قم چاپ شد.

۵) کتاب‌الطهاره که شرح عروهالوثقى تا مبحث «احکام اموات» است. همچنین رساله‌هایى درباره نماز مسافر، حدیث رفع و موضوع «تَعاقُبِ ایادى» در غصب، حاشیه‌اى بر مکاسب شیخ انصارى و حاشیه‌اى بر کتاب‌الصلوه آیت‌اللّه عبدالکریم حائرى یزدى نوشته است. ظاهرآ هیچ یک از این نوشته‌ها تاکنون به چاپ نرسیده است (رجوع کنید به شریف رازى، ج ۲، ص ۱۲۵؛
آفاق‌نور، همان مقدمه، ص ۲۰ـ۲۱).

مهم‌ترین اثر حائرى در اصول فقه، کتابِ مبانی‌الاحکام فى اصول شرایع الاسلام، یک دوره کامل اصول فقه به ترتیب مباحث کفایهالاصول است و در واقع چکیده بحثهاى دوره اول درس خارج اصول فقه او در طول دوازده سال تدریس است. جلد اول این کتاب، با تعلیقاتى در پایین صفحات و مقدمه سید مصطفى محقق‌داماد، در ۱۳۸۲ش/ ۱۴۲۴ از سوى محمدحسین امراللهى در قم چاپ شد.

دیگر آثار اصولى او عبارت‌اند از:

حاشیه بر کفایه الاصول و حاشیه بر بخش «اجتهاد و تقلید» کتاب العروهالوثقى (آفاق نور، همان مقدمه، ص ۲۱).

حائرى درباره برخى مباحث قرآنى و تفسیرى آثارى دارد. «پرتوى از انوار آسمانى» عنوان مجموعه‌اى از مقالات اوست که در نخستین شماره‌هاى مجله مکتب تشیع در موضوع اعجاز قرآن چاپ شد و صورت کامل‌تر آن را برادرش، مهدى حائرى یزدى*، با نام علوم قرآن به چاپ رساند (مرتضى حائرى یزدى، ۱۳۷۷ش، همان مقدمه، ص ۱۴؛آفاق‌نور، ص ۱۶۸).

مقالاتى از او باعنوان «مباحثى در تفسیر سوره حمد» نیز، در دوازده شماره نشریه‌ى کتابخانه‌ى عمومى مسجد اعظم قم، از ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۵ش منتشر شد (رجوع کنید به قاسم‌زاده، ص ۱۱۴، ۱۱۹). مقالات «استدلال در قرآن»، «تفسیر سوره کوثر»، «تفسیر سوره مَسَد» و تفسیر چند آیه از قرآن کریم، از جمله آیه مودت و آیه بلاغ، از دیگر آثار قرآنى اوست که برخى از آنها چاپ شده است (براى نمونه رجوع کنید به بینات، سال ۱، ش ۳، پاییز ۱۳۷۳، ص ۱۳ـ ۲۵، سال ۲، ش ۱، بهار ۱۳۷۴، ص ۱۹ـ۳۱، سال ۳، ش ۱، بهار ۱۳۷۵، ص ۱۷ـ۲۴). مجموعه تألیفات قرآنى و تفسیرى حائرى همراه با چکیده عربى و انگلیسى آنها در آفاق نور (ویژه‌نامه آثار قرآنى آیت‌اللّه شیخ‌مرتضى حائرى(ره)) در ۱۳۸۱ش در قم چاپ شد. وى درباره برهانهاى عقلى و قرآنىِ اصول اعتقادات نیز تألیفى دارد که در آفاق نور (ص۲۱۷ـ۳۷۲) به چاپ رسیده است.

برخى دیگر از آثار حائرى عبارت‌اند از:

مجموعه یادداشتها درباره‌خاطرات شخصى او در مورد خود و پدرش و نیز ماجراهایى معنوى و عرفانى که با نام سِرّ دلبران در ۱۳۷۷ش، با مقدمه رضا استادى، در قم چاپ شد؛

و مجموعه چند سخنرانی‌اش در ایام فاطمیه به تحریر خود او که در نسخه‌هاى محدودى تکثیر شده است (مرتضى حائرى یزدى، ۱۳۷۷ش، همان مقدمه، ص ۱۵).

اشعارى هم از او برجای‌مانده است (براى نمونه رجوع کنید به همان، ص۲۴ـ ۲۵، ۶۵، ۱۶۷ـ۱۶۸؛درسهایى از مکتب اسلام، ص ۱۶ـ۱۷).



منابع :

(۱) آفاق نور، سال ۱، ش ۱ (زمستان ۱۳۸۱)؛
(۲) ایران. مجلس بررسى نهائى قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهائى قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، تهران ۱۳۶۴ـ۱۳۶۸ش؛
(۳) مرتضى حائری‌یزدى، سرّ دلبران: عرفان و توحید ناب در ضمن داستان‌ها، به‌کوشش رضا استادى، قم ۱۳۷۷ش؛
(۴) همو، صلاهالجمعه، قم ۱۴۰۹؛
(۵) مهدى حائری‌یزدى، خاطرات دکتر مهدى حائری‌یزدى، به‌کوشش حبیب لاجوردى، تهران ۱۳۸۱ش؛
(۶) صادق حسینى یزدى، شرح زندگانى حضرت آیت‌اللّه مؤسس و فرزند برومندشان آیت‌اللّه حاج‌شیخ‌مرتضى حائرى (ره)، قم ۱۳۸۱ش؛
(۷) درسهایى از مکتب اسلام، سال ۲۶، ش ۲ (اردیبهشت ۱۳۶۵)؛
(۸) محمد شریف‌رازى، گنجینه دانشمندان، تهران ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش؛
(۹) مرتضى قاسم‌زاده، «گذرى بر نشریه‌ى کتابخانه‌ى عمومى مسجد اعظم»، پیام حوزه، سال ۸، ش ۳ (پاییز ۱۳۸۰)؛
(۱۰) حسین مدرسى طباطبائى، مقدمه‌اى بر فقه شیعه: کلیات و کتابشناسى، ترجمه محمدآصف فکرت، مشهد ۱۳۶۸ش.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲ 

زندگینامه دکتر حجت الاسلام مهدى حائرى یزدى(۱۳۷۸-۱۳۰۲ش)

 حکیم و اصولى معاصر. پدرش، شیخ‌عبدالکریم حائرى یزدى*، مؤسس حوزه علمیه قم بود. مهدى حائرى در ۱۳۰۲ش در قم متولد شد. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در زادگاهش گذراند و در ۱۳۱۵ش تحصیلات علوم دینى را آغاز کرد (حائرى یزدى، ۱۳۸۱ش، ص ۱۶، ۲۲ـ۲۳).

اساتید

وى به موازات تحصیل فقه و اصول، با جدیت به تحصیل فلسفه پرداخت. مهم‌ترین استادان وى در فقه و اصول،

سیدمحمد حجتِ کوه‌کمرى*،

سیدمحمدتقى خوانسارى* و

حاج‌آقا حسین طباطبایى بروجردى*

و در فلسفه

سیداحمد خوانسارى،

امام خمینى*

و میرزامهدى آشتیانى* بودند (همو، ۱۳۷۹ش،ص۲۱ـ۲۶).

وى در حدود سال ۱۳۳۰ش به نجف رفت و سپس به تهران بازگشت. پس از فوت میرزامهدى آشتیانى، سرپرستى مدرسه سپهسالار قدیم، که بنابر وقف‌نامه می‌بایست به فردى ماهر در معقول و منقول واگذار می‌شد، به حائرى یزدى واگذار شد. وى در این زمان (حدود ۱۳۳۲ش) تدریس در مدرسه سپهسالار و دانشگاه تهران را نیز آغاز کرد.

علاوه بر این، از جانب آیت‌اللّه بروجردى به دکتر مصدق، نخست‌وزیر وقت، معرفى شد و مصدق او را به عنوان مجتهد جامع‌الشرایط شوراى عالى فرهنگ منصوب کرد (همو، ۱۳۸۱ش، ص ۲۳ـ۲۶). در حدود ۱۳۳۸ش، وى از طرف آیت‌اللّه بروجردى، براى تبلیغ اسلام و خصوصآ معرفى مذهب شیعه، عازم امریکا شد اما خیلى زود دریافت که بدین‌منظور باید با زبان و تفکر غربى آشنا شود، لذا تحصیل در رشته فلسفه را در دانشگاههاى امریکا آغاز کرد.

دوره لیسانس را در دانشگاه جورج تاون و فوق‌لیسانس را در میشیگان گذراند و براى تحصیل در دوره دکترى به تورنتو (کانادا) رفت و در این مدت، علاوه بر تحصیل، به تدریس نیز اشتغال داشت. پس از پایان دوره دکترى، به امریکا برگشت و به عنوان عضو انجمن اخلاقِ زیستى کِنِدى در دانشگاه جورج واشنگتن استخدام شد و تا ۱۳۵۹ش در این سمت بود و در این دانشگاه و نیز دانشگاه ییل تدریس می‌کرد (همان، ص ۲۷ـ۳۱، ۳۹ـ۴۰). حائرى در نخستین روزهاى پس از پیروزى انقلاب اسلامى، از طرف امام خمینى، سفیر ایران در واشنگتن شد، اما خیلى زود از این مقام استعفا کرد و در ۱۳۵۹ش به ایران بازگشت. در ۱۳۶۳ش براى تدریس به دانشگاه آکسفورد رفت و مدتى هم در لندن بود (همان، ص ۳۲، ۱۰۱ـ۱۰۳).

رحلت

وى در ۱۳۷۸ش در تهران درگذشت (صدوقى سها، ص۳۹۳؛ حائری‌یزدى،۱۳۸۱ش، مقدمه لاجوردى، ص۱۳).

مهدى حائرى، در مقام متخصص در فلسفه اسلامى و غرب، به مقایسه این دو نظام فلسفى پرداخته (براى نمونه رجوع کنید به حائرى یزدى، ۱۳۷۹ش، ص۴۹، ۵۵ـ۵۷؛ همو، ۱۳۸۴شالف، ص۳۸ـ ۵۰) و در آثار خوداز برخى نکات‌دقیق فلسفه‌اسلامى براى تحلیل مسائل و پاسخِ مشکلات فلسفه‌غرب استفاده کرده‌است، از جمله تفاوت میان استى (وجود رابط) و هستى (وجود محمولى)، و وجودِ مطلق و مطلقِ وجود (رجوع کنید به ۱۹۹۵، ص۲ـ ۱۰، ۱۳ـ ۱۴؛ همو، ۱۳۷۹ش، ص۷۹؛ همو، ۱۳۸۴شالف، ص۴۰۰ـ ۴۰۹).

حائرى (۱۳۸۴ش الف، ص ۵۹ـ۸۵) با نقد برهان صدیقین ابن‌سینا و براساس برهان ملاصدرا، در تقریر این برهان روشى جدید عرضه کرده و کوشیده است اشکالات آن را از طریق تحلیل منطقى برطرف کند. نظریه «هرم هستى»، که بخشى از رساله دکترى حائرى است (رجوع کنید به ۱۹۸۲، ص ۲۲۱ـ۲۲۸)، طرحى جدید براى تبیین رابطه واحد و کثیر است. وى مدعى است که وحدت وجودى که او براساس نظریه هرم هستى بیان کرده، با وحدت وجود عرفانى متفاوت است و می‌توان آن را «وحدت وجود منطقى» نامید و از آن طریق می‌توان ارتباط کثرت حقیقى را با واحد حقیقى بیان کرد (۱۳۶۰ش، ص ۱۵۲ـ۱۵۳، ۱۶۷).

معرفت‌شناسى و مسئله علم نیز یکى از دغدغه‌هاى فکرى مهم حائرى بوده، چنان‌که رساله دکترى خود را درباره علم حضورى نگاشته است. حائرى (۱۳۴۷ش، ص۱۶۰ـ۱۶۱؛ همو، ۱۳۸۴شالف، ص ۱۳۶ـ۱۵۴) از مسئله اتحاد عاقل و معقول نزد ملاصدرا، سه تفسیر نموده و اقوالى را که این قاعده را براساس اضافه توضیح داده‌اند، از جمله قول سیدابوالحسن رفیعىِ قزوینى* را، نقد کرده است (براى نقدنظر حائرى رجوع کنید به ابراهیمى دینانى، ج ۱، ص ۳۱۸ـ۳۲۱ و پاسخ آن رجوع کنید به حائرى یزدى ۱۳۸۴ش الف، ص ۱۵۴ـ۱۵۸). وى براى توجیه این مسئله، از تفاوت حیثیت فی‌نفسه و فی‌غیره معقول استفاده کرده است (رجوع کنید به ۱۳۴۷ش، ص ۱۶۴). او در تفسیر معناى امکان خاص و موجبه سالبهالمحمول و برخى مباحث به هم پیوسته در این باب در فلسفه اسلامى، با علامه سیدمحمدحسین طباطبائى اختلافاتى داشته که به صورت سلسله انتقادات و پاسخها منتشر شده است (رجوع کنید به ۱۳۸۴ش الف، ص ۲۰۳ـ۲۷۸).

حائرى در آثار خود به فلسفه عملى نیز توجه ویژه داشته است. به عقیده او (۱۹۹۵، ص ۱۲، ۵۴ـ۵۵)، فلسفه عملى، که به «هستیهاى مقدور» (برخاسته از اراده و شعور انسانى) می‌پردازد، نوعى عقل‌ورزى است و سیاست مدن، که یکى از شاخه‌هاى آن است، همان فن کشوردارى و حکومت است و به این ترتیب می‌توان گفت که حکومت از حکمت اشتقاق یافته و به معناى تدبیر اندیشمندانه و عادلانه در امور داخلى و خارجى شهروندان است نه به معناى فرمانروایى و تحکم بر زیردستان. وى در این باره به رأى افلاطون در رساله جمهور استناد کرده است (رجوع کنید به همان، ص ۵۹ـ۶۰). به نظر حائرى (۱۳۸۴ش ب، ص ۲۱۶ـ۲۱۸)، احتیاجات فردى و نوعىِ انسانها شکل‌دهنده علوم و قوانینى است که آنها را اعتباریات می‌نامند. وى (۱۹۹۵، ص۶۴ـ۶۵، ۷۰ـ۷۱) حکومت و آیین کشوردارى را نیز از این قسم امور دانسته است.

او (۱۹۹۵، ص ۷۲ـ۷۶)، با استناد به ارسطو، حکومت را نماد هر جامعه دانسته و معتقد است که حکومت متناسب با جامعه شکل می‌گیرد. در این دیدگاه، نحوه ارتباط افراد با جامعه همانند مالکیت شخصى در ملکى مشاع است که همه به نحو مساوى و مشترک در آن سهیم‌اند. سپردن حاکمیت به شخص یا گروه خاص نیز توسط مردم انجام می‌شود. به این ترتیب، در نظر حائرى حکومت از مقوله وکالت است نه ولایت (همان، ص ۱۰۱ـ۱۰۲، ۱۰۷، ۱۷۷ـ۱۷۸). از این دیدگاهِ وى انتقاد شده و سلسله مقالاتى نیز در پاسخ به انتقادات نوشته شده است (براى نمونه نقد آیت‌اللّه جوادى آملى و پاسخها رجوع کنید به حائرى یزدى، ۱۳۸۴ش الف، ص ۲۸۱ـ۳۵۰).

سیدحسین نصر در مقدمه‌اى که بر کتاب >علم حضورى< او نگاشته، حائرى را فیلسوف اسلامی‌اى که متعلق به سنّت زنده فلسفه اسلامى است معرفى کرده و به ارزشمندى آثار وى در حوزه مطالعات تطبیقى اشاره کرده است (رجوع کنید به حائرى یزدى، ۱۳۷۹ش، ص ۱۸۹).

آثار

 حائرى عبارت‌اند از:

علم کلى (قم ۱۳۳۵ش)؛

کاوشهاى عقل نظرى (تهران ۱۳۴۷ش)؛

هرم هستى: تحلیلى از مبادى هستی‌شناسى تطبیقى (تهران ۱۳۵۹ش)؛

روش راستین یکتاشناسى: انتولوجى توحیدى (تهران ۱۳۵۹ش)؛

متافیزیک :

مجموعه مقالات فلسفى ـ منطقى که به‌کوشش عبداللّه نصرى در ۱۳۶۰ش چاپ شد (نصرى این مجموعه را به همراه مقالاتى دیگر از حائرى در اثرى با عنوان جستارهاى فلسفى در ۱۳۸۴ش چاپ کرده است)؛

آگاهى و گواهى (تهران ۱۳۶۰ش)، که ترجمه و شرح انتقادى رساله التصور و التصدیق صدرالدین شیرازى است؛

کاوشهاى عقل عملى: فلسفه اخلاق (تهران ۱۳۶۱ش)؛

رساله دکترى حائرى با عنوان علم حضورى، در ۱۳۶۱ش/ ۱۹۸۲ در تهران و در ۱۳۷۱ش/ ۱۹۹۲ در نیویورک چاپ شد؛

حکمت و حکومت (لندن ۱۹۹۵)؛

الحجه فى الفقه (تهران ۱۳۷۹ش)، که تقریرات دروس اصول فقه آیت‌اللّه بروجردى است؛

التعلیقات لجامع الحکمتین على تحفه الحکیم آیه اللّه الحاج شیخ‌محمدحسین الاصفهانى، به عربى (تهران ۱۳۸۰ش). همچنین عبداللّه نصرى تقریرات درسى حائرى را با عنوان سفر نفس (تهران ۱۳۸۰ش) و فلسفه تحلیلى و نظریه شناخت در فلسفه اسلامى (تهران ۱۳۸۵ش) منتشر کرده است.



منابع :

(۱) غلامحسین ابراهیمى دینانى، قواعد کلى فلسفى در فلسفه اسلامى، تهران ۱۳۸۰ش؛
(۲) مهدى حائرى یزدى، آفاق فلسفه: از عقل ناب تا حکمت احکام، به کوشش مسعود رضوى، تهران ۱۳۷۹ش؛
(۳) همو، جستارهاى فلسفى: مجموعه مقالات، به اهتمام عبداللّه نصرى، تهران ۱۳۸۴ش الف؛
(۴) همو، حکمت و حکومت، (لندن ۱۹۹۵)؛
(۵) همو، خاطرات دکتر مهدى حائرى یزدى، به کوشش حبیب لاجوردى، تهران ۱۳۸۱ش؛
(۶) همو، کاوش‌هاى عقل عملى: فلسفه اخلاق، تهران ۱۳۸۴ش ب؛
(۷) همو، کاوشهاى عقل نظرى، تهران ۱۳۴۷ش؛
(۸) همو، هرم هستى: تحلیلى از مبادى هستی‌شناسى تطبیقى، تهران ۱۳۶۰ش؛
(۹) منوچهر صدوقی‌سها، تاریخ حکماء و عرفاى متأخر، تهران ۱۳۸۱ش؛

(۱۰) Mehdi Ha’iri Yazdi, Knowledge by presence, Tehran 1982.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲

زندگینامه آیت الله العظمی عبدالکریم حائرى یزدى(بنیان‌گذار حوزه علمیه قم)(۱۳۵۵-۱۲۷۶ه ق)(کتاب دانشنامه جهان اسلام )

Alzydy

 او در خانواده‌اى غیرروحانى در مِهرجِرد میبد به دنیا آمد. پدرش، محمدجعفر، را فردى متدین و پرهیزکار توصیف کرده‌اند که به خریدوفروش کرباس و گوسفند و احتمالاً گاهى به کشاورزى اشتغال داشته است (رجوع کنید به مرتضى حائرى یزدى، ص ۴۷؛ شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۲۲؛ کریمى جهرمى، ص ۱۳ـ۱۴؛ درباره تولد عبدالکریم، که یگانه فرزند او بوده است رجوع کنید به مرتضى حائرى یزدى، ص ۴۴ـ۴۵؛ اراکى، ۱۳۸۲ش، ص ۷۱ـ۷۲).

در بیشتر منابع، سال تولد عبدالکریم ۱۲۷۶ ذکر شده (از جمله رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۳، ص ۱۱۵۸؛شریف رازى، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۲۸۳؛بامداد، ج ۲، ص ۲۷۵)؛ولى فرزندش، مرتضى (ص ۴۷؛نیز رجوع کنید به کریمى جهرمى، ص ۱۸؛استادى، ص ۴۹)، احتمال داده است که وى در حدود ۱۲۸۰ به دنیا آمده باشد.

 

شوهرخاله عبدالکریم، میرابوجعفر، او را داراى استعداد فراوان یافت و در خردسالى وى را به محل زندگى خود، اردکان، برد و به مکتب سپرد؛ازاین‌رو، حائرى همیشه خود را مدیون او می‌دانست. طولى نکشید که عبدالکریم پدرش را از دست داد و مدتى در مهرجرد نزد مادرش ماند (رجوع کنید به مرتضى حائرى یزدى، ص ۴۸، ۵۵ـ۵۷؛کریمى جهرمى، ص۲۰ـ۲۱)، اما پس از چندى به یزد رفت و با سکونت در مدرسه محمدتقی‌خان، معروف به مدرسه خان، ادبیات عرب و برخى دیگر از درسهاى مقدماتى حوزه را نزد عالمانى چون سیدحسین وامق و سیدیحیى بزرگ، معروف به مجتهد یزدى، فراگرفت (شریف رازى، ۱۳۵۲ـ ۱۳۵۴ش، همانجا؛
مرسلوند، ج ۳، ص ۵۹).

او در ۱۲۹۸ (قس آیتى، ص ۴۲۸؛حسینى زنجانى، ج ۱، ص ۱۰۵؛دانشنامه مشاهیر یزد، ذیل مادّه) براى ادامه تحصیل، به همراه مادرش، راهى عراق شد. نخست به کربلا رفت (قس د. ایرانیکا، ذیل «حائرى، شیخ عبدالکریم یزدى») و حدود دو سال زیرنظر فاضل اردکانى (عالم بزرگ و رئیس حوزه علمیه کربلا) به تحصیل پرداخت و درسهاى سطوح میانى فقه و اصول را در آنجا آموخت (مرتضى حائرى یزدى، ص ۴۶ـ۴۷، ۷۴؛کریمى جهرمى، ص ۲۳ـ۲۴). از على بفروئى یزدى (متوفى ۱۳۲۴) به عنوان یکى از استادان او در کربلا یاد شده است (ریحان یزدى، ص ۳۱؛حسینى زنجانى، همانجا). سپس حائرى، به توصیه فاضل اردکانى که استعداد او را فراتر از ظرفیت آن زمان حوزه علمیه کربلا یافته بود (رجوع کنید به على محقق داماد، ص ۵۳) و با معرفی‌نامه‌اى از جانب او براى میرزاى بزرگ، محمدحسن شیرازى، به سامرا رفت. میرزا او را به‌گرمى پذیرفت و از او خواست که با فرزندش، سیدعلی‌آقا، مباحثه کند (مرتضى حائرى یزدى، ص۸۰ـ۸۲، ۸۸؛نیز رجوع کنید به على محقق داماد، ص ۵۳ـ۵۴).

دوره تحصیل حائرى در سامرا از ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۲ یا ۱۳۱۳ (قس حسینى زنجانى، همانجا)، تأثیر ژرفى در شکل‌گیرى شخصیت علمى او داشت تا جایى که می‌توان او را از اصحاب مکتب سامرا (رجوع کنید به ادامه مقاله) دانست. در سامرا، او نخست دو تا سه سال درسهاى سطوح عالى فقه و اصول را نزد استادانى چون شیخ فضل‌اللّه نورى، میرزا ابراهیم محلاتى شیرازى و میرزامهدى شیرازى (متوفى ۱۳۰۸، خواهرزاده میرزامحمدتقى شیرازى) به اتمام رساند و سپس در درسهاى خارج فقه و اصول سیدمحمد فشارکى اصفهانى و میرزامحمدتقى شیرازى، و مدتى در مجلس درس میرزا محمدحسن شیرازى شرکت کرد (مرتضى حائرى یزدى، ص ۸۷ـ۸۸، ۹۳ـ۹۴؛آقابزرگ طهرانى، ۱۳۶۲ش، ص ۱۵۶؛همو، ۱۴۰۴، قسم ۳، ص ۱۱۵۸؛حسینى زنجانى، همانجا؛کریمى جهرمى، ص ۳۶ـ۳۷؛نیز رجوع کنید به على محقق داماد، ص ۴۹ـ۵۱) و از میرزاحسین نورى (مشهور به محدّث نورى، صاحب مستدرک الوسائل) اجازه روایت دریافت کرد (مدرس تبریزى، ج ۱، ص ۶۸؛حبیب‌آبادى، ج ۶، ص ۲۱۱۸).

در میان استادان حائرى، نقش فشارکى بسیار جدّی‌تر و پررنگ‌تر و مدت فراگیرى حائرى از او طولانی‌تر از دیگران بوده (قس موسوى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۸)، تا جایى که از بهترین و نزدیک‌ترین شاگردان او به شمار می‌رفته است؛بنابراین حائرى، به تعبیرى، دست‌پرورده فشارکى بوده است. این استاد و شاگرد چند ماه پس از درگذشت میرزاى بزرگ (۱۳۱۲) از سامرا به نجف نقل مکان کردند (قس شریف‌رازى، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۲۸۳ـ۲۸۴). حائرى در نجف نیز همواره در درس استادش شرکت می‌کرد و در ماههاى آخر عمر فشارکى، از او مراقبت هم می‌کرد (رجوع کنید به مرتضى حائرى یزدى، ص ۳۹، ۸۷ـ ۸۸، ۹۳ـ۹۴؛کریمی‌ جهرمى، ص ۳۷ـ۳۹). حائرى در ۱۳۱۳ حج گزارد (حسینى زنجانى، همانجا؛استادى، ص ۴۴، ۵۱).

به گزارش شمارى از منابع، حائرى در نجف در زمان حیات فشارکى، در درس آخوند خراسانى هم شرکت می‌کرده است (مثلا رجوع کنید به حسینى زنجانى، همانجا؛مرتضى حائرى یزدى، ص ۱۱۶ـ۱۱۷؛استادى، ص ۵۱)؛اما به گزارش شمارى دیگر، او پس از درگذشت فشارکى (۱۳۱۶) به حلقه درس آخوند پیوست (مثلا رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، همانجا؛شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۲۳؛موسوعه طبقات‌الفقهاء، ج ۱۴، قسم ۱، ص ۳۶۵).

گزارشهاى اخیر، نادرست به نظر می‌رسند، زیرا مستلزم آن‌اند که حائرى در مجموع، قبل و بعد از دوره اول اقامتش در اراک (رجوع کنید به ادامه مقاله)، فقط حدود یک یا دو سال در درس آخوند خراسانى حاضر شده باشد و این با گزارشهاى دیگر، که جایگاه مؤثر حائرى و حضور طولانی‌تر او را در این درس نشان می‌دهد، سازگارى ندارد، از جمله اینکه او درس آخوند را براى برخى شرکت‌کنندگان، تقریر می‌کرده (رجوع کنید به ریحان یزدى، ص ۳۱؛استادى، ص ۴۴)؛اشکالات خود را بر درسهاى طول هفته، چهارشنبه‌ها مطرح می‌کرده و گاهى نظر استاد را تغییر می‌داده؛او مجموعه سؤال و جوابهاى مبحث علم اجمالى در کفایه الاصول خراسانى را به اشکالات خود در آن درس مربوط دانسته است (رجوع کنید به طبسى، ص ۶۳ـ۶۴)؛آخوند درس عمومى خود را براى چند نفر، از جمله حائرى و نائینى، مفید ندانسته و براى آنها درس خصوصى دایر کرده است (رجوع کنید به مصطفى محقق داماد، ص ۳۶) و از همه مهم‌تر اینکه حائرى خود اذعان داشته که در تألیف جلد دوم دُررالفوائد از آموزه‌هاى آخوند استفاده کرده است (رجوع کنید به طبسى، ص ۶۳).

حائرى و آقاضیاء عراقى و محمدرضا مسجدشاهى اصفهانى، هم‌بحث بوده‌اند که احتمالا به سالهاى اقامت حائرى در نجف مربوط است (مصطفى محقق داماد، ص ۳۵).

حائرى پس از درگذشت فشارکى با اصرار و همراهى دوست خود، محمود عراقى (فرزند آقامحسن عراقى، روحانى متمکّن و متنفذ اراک)، به ایران بازگشت و در سلطان‌آباد (اراک کنونى) حوزه درس پررونقى دایر کرد. شمارى از منابع، سال بازگشت او را ۱۳۱۶ (مثلا رجوع کنید به عبدالکریم حائرى یزدى، ۱۴۰۸، ج ۱، مقدمه، ص۲۰، به نقل از آیت‌اللّه اراکى؛ستوده، ۲۷؛عبدالحسین حائرى، ص ۱۵۲ـ۱۵۳؛استادى، ص ۴۴ـ۴۵،۵۱) و شمارى دیگر، ۱۳۱۸ گزارش کرده‌اند (مثلاً رجوع کنید به حسینى زنجانى، همانجا؛عبدالهادى حائرى، ص ۱۷۹؛د. اسلام، چاپ دوم، تکمله ۵ـ۶، ذیل «حائرى، شیخ عبدالکریم یزدى»؛صادقى فدکى، ص ۱۹۷). بسیارى از منابع نیز از این دوره اقامت شش یا هشت ساله او در اراک، یادى نکرده و به گونه‌اى گزارش داده‌اند که گویا او تمام این مدت را در نجف یا کربلا به سر می‌برده است (از جمله رجوع کنید به مدرس تبریزى، ج ۱، ص ۶۶ـ۶۷؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، همانجا؛ناصرالشریعه، ص ۳۴۱؛شریف رازى، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۲۸۳ـ۲۸۴؛موسوعه طبقات الفقهاء، همانجا).

حائرى در ۱۳۲۴، هم‌زمان با آغاز نهضت مشروطه، به نجف بازگشت (قس بامداد، ج ۲، ص ۲۷۵). درباره علت این بازگشت دو گزارش متفاوت وجود دارد: یکى، احساس استقلال نداشتن در اداره کردن حوزه اراک و دیگرى، بر هم خوردن آرامش آنجا به‌سبب نهضت مشروطه (رجوع کنید به عبدالهادى حائرى؛عبدالحسین حائرى، همانجاها؛مصطفى محقق‌داماد، ص ۴۳ـ۴۴؛صدرایى خویى، ص۱۷؛نیکوبرش، ص۴۶ـ۴۷). او در این نوبت، دوباره به حلقه درس آخوند خراسانى پیوست و در درس سید محمدکاظم طباطبایی‌یزدى نیز شرکت کرد؛ولى به منظور دور ماندن از نزاع شدید میان موافقان و مخالفان مشروطه ــکه در حوزه نجف و در میان عالمان طراز اول، از جمله این دو استاد او، جریان داشت ــ پس‌از چندماه (قس مدرس‌تبریزى، ج۱،ص۶۷؛موسوی‌اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۸؛على محقق داماد، ص۳۸)، به اتفاق دوست صمیمى خود، محمدرضا مسجدشاهى اصفهانى، به کربلا رفت (رجوع کنید به کریمی‌جهرمى، ص۵۵؛مصطفى محقق‌داماد، ص۴۱ـ۴۲).

وى این‌بار قصد توطن کرد و حدود هشت سال (قس محمدى اشتهاردى، ص۴۰) در کربلا ماند و از آن زمان به حائرى ملقب شد. او در کربلا به تدریس پرداخت و، به منظور حفظ بی‌طرفى خود در صف‌آراییهاى مشروطه، کتابى از آخوند خراسانى و کتابى از طباطبائی‌یزدى را درس می‌داد. شاگردان برجسته او در این دوره، علی‌اکبر کاشانى، مصطفى کشمیرى، احمد مازندرانى و سیدصدرالدین صدر (از معاونان و مشاوران حائرى در اداره حوزه علمیه قم و سپس مرجع تقلید) بودند (رجوع کنید به کریمى جهرمى، ص ۵۵ـ۵۶؛استادى، ص ۵۱؛حسینى یزدى، ص ۲۴؛نیکوبرش، ص ۲۶؛مصطفى محقق داماد، ص ۴۳).

در اثناى اقامت حائرى در کربلا، از او براى بازگشت به اراک درخواستهاى زیادى شد. سرانجام، او در ۱۳۳۲ یا اوایل ۱۳۳۳ (قس صفوت تبریزى، ص ۷۳؛عبدالهادى حائرى، ص ۱۷۹)، با این شرط که در اداره حوزه علمیه مستقل باشد، به اراک رفت و در مدت اقامت هشت ساله‌اش در آنجا، علاوه بر اداره حوزه، به تدریس فقه و اصول پرداخت. حائرى که دهه ششم زندگى خود را می‌گذراند و نام و نشان بیشترى یافته بود توانست طلابى را از سایر مناطق به اراک جذب کند و حوزه‌اى با حدود سیصد علم‌آموز (قس استادى، ص ۴۵) شکل دهد. او در پاسخ به نامه استادش، میرزامحمدتقى شیرازى، پس از فوت سیدمحمدکاظم یزدى (۱۳۳۷) که از او خواسته بود به عتبات برگردد و خود را براى مرجعیت شیعه مهیا سازد، اقامت در ایران را وظیفه خود خواند و از قرارگرفتن ایران و ایرانیان در مسیر تباهى و انحطاط فکرى اظهار نگرانى کرد (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۳، ص ۱۱۶۴؛شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۱۵، ۲۳؛کریمى جهرمى، ص ۵۶؛عبدالحسین حائرى، ص ۱۵۳ـ۱۵۷؛مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص ۳۱۹؛صدرایى خویى، ص ۱۷ـ۱۸).

تأسیس حوزه علمیه قم

حائرى در ۱۳۳۷ به قصد زیارت مرقد امام رضا علیه‌السلام عازم مشهد شد و در مسیر خود چند روز در قم ماند و با اوضاع این شهر و حوزه علمى آن آشنا شد و از مهجورى و غربت مدارس علمى آنجا افسوس خورد (رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۵۲ـ ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۲۸۶؛مرسلوند، ج ۳، ص ۵۹ـ۶۰). در ماه رجب ۱۳۴۰ (در آستانه نوروز ۱۳۰۱ش؛قس فیض‌قمى، ج ۱، ص ۳۳۲؛
کریمی‌جهرمى، ص ۵۹) بار دیگر، در پى دعوت تنى چند از عالمان قم از او (از جمله دعوت کتبى میرزامحمد فیض) و نیز براى زیارت مرقد حضرت معصومه، با همراهى چند تن، از جمله فرزند خردسالش مرتضى، به قم رفت و با استقبال بسیارى از علما و مردم قم و درخواست آنان براى اقامت او در این شهر مواجه شد. نخست تردید داشت، ولى پس از پافشارى شمارى از عالمان، به‌ویژه محمدتقى بافقى*، حائرى استخاره کرد و سپس تصمیم گرفت در قم بماند؛تصمیمى که در پى آن حوزه‌اى بزرگ در آن شهر تأسیس شد و حائرى، «آیت‌اللّه مؤسس» لقب گرفت (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۳، ص ۱۱۵۹؛شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۱۵ـ۱۶، ۲۱ـ ۲۲؛فیض‌قمى، ج ۱، ص ۳۳۱ـ۳۳۴؛سپهرى اردکانى، ج ۱، ص ۲۱۲؛نیز رجوع کنید به عبدالحسین حائرى، ص ۱۵۴ـ۱۵۵؛براى استخاره مذکور رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۲۸۷ـ ۲۸۸؛کریمی‌جهرمى، ص ۵۸ـ۵۹).

حائرى تصمیم خود را به شاگردانش اعلام کرد (رجوع کنید به حسینى زنجانى، ج ۱، ص ۱۰۶). علاوه بر سیدمحمدتقى خوانسارى، که همراه حائرى به قم رفته بود، بسیارى از شاگردان او، از جمله شاگردان برجسته‌اى چون سیداحمد خوانسارى، سید روح‌اللّه خمینى (امام خمینى)، سیدمحمدرضا گلپایگانى و محمدعلى اراکى (براى برخى افراد دیگر رجوع کنید به استادى، ص ۵۴ـ۶۴)، به قم منتقل شدند. با این هجرت و آغاز شدن درس حائرى در قم و همراهى و همکارى عالمان قم (رجوع کنید به على محقق داماد، ص ۳۵ـ۳۷)، حال و هواى مدارس دینى آنجا دگرگون و حوزه علمى قم پرتحرک شد (رجوع کنید به ریحان یزدى، ص ۳۳). گر چه قم در گذشته هم در دوره‌هایى، حوزه‌هاى علمى پررونقى داشت، اما هیچگاه بدین درجه از شکوفایى و اعتبار نرسیده بود و در ردیف حوزه‌هاى درجه اول جهان اسلام به‌شمار نمی‌رفت (رجوع کنید به حوزه علمیه*).

سیدابوالحسن اصفهانى و محمدحسین نائینى که پس از تبعید شدن از عراق (درباره این تبعید رجوع کنید به طبسى، ص ۶۶) در ۱۳۰۲ش، حدود هشت ماه در قم ماندندنیز در تثبیت این حوزه نقش مهمى داشتند. به گزارش بسیارى از منابع، حائرى با استقبال از حضور آن دو در قم و فراهم کردن مقدمات تدریسشان، شاگردان خود را به حضور در درس آنان تشویق کرد. بنابر برخى گزارشها، حائرى حتى درس خود را به احترام آنها تعطیل کرد (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۳، ص ۱۱۶۰ـ ۱۱۶۱؛شریف رازى، ۱۳۳۲ـ ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۲۴ـ ۲۵؛صفوت تبریزى، ص ۷۷؛ذاکرى، ص ۲۱۱؛براى آگاهى از گزارشهاى گوناگون درباره نحوه مواجهه حائرى با آنان رجوع کنید به عبدالهادى حائرى، ص ۱۸۱ـ۱۸۲).

با پرآوازه شدن حوزه علمیه قم و ورود شمارى از عالمان و مدرسان و بسیارى از محصلان سایر حوزه‌ها یا محصلان جدید، تعداد طلاب از هزار تن گذشت (رجوع کنید به آیتى، ص ۴۲۹؛شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۲۳ـ۲۴؛استادى، ص ۷۷ـ ۷۸؛براى آمارهاى دیگر رجوع کنید به مدرس تبریزى، ج ۱، ص ۶۷؛موسوى اصفهانى، ج ۲، ص ۱۱۸؛امین، ج ۸، ص ۴۲؛براى آگاهى از اسامى بیش از ۳۵۰ تن از آنان رجوع کنید به فیاضى، ص ۱۵۲ـ ۱۵۹).

از آن پس، نام شیخ عبدالکریم که دوستان و شاگردانش بیشتر از او با عنوان «حاج شیخ» یاد می‌کردند (رجوع کنید به مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص ۳۱۵) با نام حوزه قم پیوند خورد. او از سه جایگاه در تثبیت و توسعه حوزه علمى قم مؤثر بود: مرجعیت؛تدریس و زعامت علمى؛و اداره امور حوزه. هرچند حائرى هیچگاه خود را در معرض مقام مرجعیت قرار نداده و بلکه با ترک حوزه علمى عراق، از آن فاصله گرفته بود، پس از درگذشت سیدمحمدکاظم یزدى و شیخ‌الشریعه اصفهانى و میرزامحمدتقى شیرازى، در فاصله سالهاى ۱۳۳۷ تا ۱۳۳۹ که حائرى هنوز در اراک به سر می‌برد، شمارى از کسانى که در تکاپوى انتخاب مرجع تقلید بودند، به او رجوع کردند.

پس از هجرت او به قم و افزایش شهرتش، رفته‌رفته بر مقلدان او افزوده شد تا اینکه بسیارى از ایرانیان و برخى شیعیان سایر کشورها، از جمله عراق و لبنان، از مقلدان او شدند. از جمله عوامل مهم و مؤثر در مرجعیت حائرى را توجه ویژه میرزامحمدتقى شیرازى به او، از جمله ارجاع مقلدان خود به حائرى در مسائل مورد احتیاط، دانسته‌اند (رجوع کنید به مستوفى، ج ۳، ص ۶۰۱؛آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۳، ص ۱۱۵۸ـ ۱۱۵۹، ۱۱۶۴؛مرتضى حائرى یزدى، ص ۵۶؛مهدى حائرى یزدى، ص ۱۸، ۷۶؛عبدالهادى حائرى، ص ۸۴؛کریمى جهرمى، ص ۱۰۷ـ۱۰۸).

حائرى در قم با جدیت به تدریس فقه و اصول پرداخت. او به روش مکتب سامرا و با الهام از میرزاى بزرگ شیرازى درس می‌داد. در این شیوه، پس از طرح مسئله، بدون هیچ اظهارنظرى، نخست دیدگاههاى گوناگون و دلایل هریک بیان می‌شد، سپس استاد ضمن نظرخواهى از شاگردان و تبادل‌نظر با آنها به جمع‌بندى آرا می‌پرداخت، آنگاه نظر خود را می‌گفت و در پایان اجازه می‌داد شاگردانش با او درباره این نظر بحث کنند و به نقد آن بپردازند. همچنین حائرى هر روز موضوع درس بعدى را مشخص می‌کرد تا شاگردانش پیشاپیش آن را مطالعه کنند. او بر آن بود که مباحث اصول فقه باید مختصر و کاربردى مطرح شود؛ازاین‌رو، در تألیف دررالاصول (رجوع کنید به ادامه مقاله) به این نظر عمل کرد و نیز دوره کامل درس اصول فقه را در مدت تقریبآ چهار سال تدریس می‌کرد (رجوع کنید به کریمى جهرمى، ص۷۴ـ ۷۵؛على محقق‌داماد، ص ۵۰، ۵۵؛عیسی‌نژاد، ص ۱۰۸).

از حوزه درس حائرى، عالمان بزرگى سر برآوردند که تنى چند از آنان در عصر خود به مقام مرجعیت رسیدند. میرزاهاشم آملى، محمدعلى اراکى، سیداحمد حسینى زنجانى، امام خمینى، سیداحمد خوانسارى، سیدمحمدتقى خوانسارى، سیدمحمد داماد، سیدابوالحسن رفیعى قزوینى، سیدکاظم شریعتمدارى، سیدصدرالدین صدر، سیدکاظم گلپایگانى، سیدمحمدرضا گلپایگانى، آخوند ملاعلى معصومى همدانى، سیدشهاب‌الدین نجفى مرعشى و میرسیدعلى یثربى همدانى از جمله شاگردان او بودند (رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۵۹، ۸۷ـ۸۸؛براى فهرست اسامى دهها تن از دیگر شاگردان نامدار او رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۸۷ـ۸۸، ۲۳۵).

مهم‌ترین جایگاه و اصلی‌ترین مسئولیت حائرى، مدیریت حوزه نوپاى قم بود. او وظیفه اصلى خود را ایفاى درست این نقش می‌دانست و از هرچه با آن تعارض داشت پرهیز می‌کرد. این نگرش در مشى سیاسى ـ اجتماعى او بی‌تأثیر نبود (رجوع کنید به ادامه مقاله). او باتوجه به آشنایى با حوزه‌هاى بزرگ شیعى سامرا و نجف و کربلا، و اطلاع از شیوه مدیریت و ضعفها و قوّتهاى پیشینیان خود و نیز تجارب خویش در حوزه اراک، بیش از هر چیز به برنامه‌ریزى براى تثبیت حوزه و پیشرفت و بالندگى آن می‌اندیشید. تحول در روشهاى آموزش در حوزه، تخصصى شدن ابواب فقه، توسعه دامنه معلومات دانش‌پژوهان حوزه، حتى آموزش زبانهاى خارجى، و به‌طور خلاصه تربیت محقق و مجتهد، از برنامه‌ها یا آرزوهاى او بود (رجوع کنید به حسینى زنجانى، ج ۱، ص ۱۲۴؛اراکى، ۱۳۸۲ش، ص ۸۲ـ۸۳؛کریمی‌جهرمى، ص ۴۷؛سیدکبارى، ص ۳۸۴؛مصطفى محقق داماد، ص ۶۷ـ ۶۸، ۸۷ـ۸۸، ۹۲؛>دایرهالمعارف جهان اسلام آکسفورد<، ج ۴، ص ۶۴).

برخى اهتمام او را به حفظ حوزه قم مهم‌ترین دلیل اجتنابش از ورود در بسیارى از رویدادهاى سیاسى و رویارویى با حکومت دانسته‌اند. به نظر اینان، حائرى آگاهانه و هوشمندانه به مسائل مرتبط با حکومت وارد نمی‌شد، زیرا بر این باور بود که موضع‌گیرى در برابر رضاشاه پهلوى در آن اوضاع و احوال، نتیجه‌اى جز برچیده شدن حوزه نخواهد داشت؛بنابراین، با دوراندیشى و درایت و بردبارى، حیات حوزه و بلکه حیات دین و مذهب را در ایران استمرار بخشید (مثلا رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۲۹ـ۳۰، ۵۳ـ۵۴؛امینى، ۱۳۸۳ش، ص ۱۹۸).

با اینکه این نظر را نمی‌توان یکسره نادیده گرفت، شواهد زیادى وجود دارد که به استناد آنها می‌توان شخصیت حائرى را اساسآ غیرسیاسى قلمداد کرد. به نظر می‌رسد که کناره گیرى شدید او از دخالت در مسائل سیاسى، به حدى که حیرت و بلکه اعتراض برخى را برانگیخت (رجوع کنید به کریمى جهرمى، ص ۶۱ـ۶۲؛فلسفى، ص ۸۲؛عبدالحسین حائرى، ص ۱۶۱ـ۱۶۲)، بیش از آنکه بنا به مصلحت‌جویى بوده باشد از روحیه او ناشى می‌شده است. رویه حائرى پیش از ورود به قم، درباره مسائل سیاسى نامرتبط با حکومت ایران، نیز همین‌گونه بود. منابعى که حوادث دهه سوم و چهارم قرن چهاردهم را ثبت کرده‌اند مملو از اسامى عالمانى هستند که در اعتراض به حضور بیگانگان و اشغال بخشى از سرزمینهاى اسلامى (به‌ویژه عراق) در جنگ جهانى اول، یا در اعتراض به برخى سیاستهاى حاکمان این سرزمینها، اعلامیه داده، حکم صادر کرده و حتى به پا خاسته‌اند.

در میان آنان با آنکه نام تنى چند از استادان حائرى و بسیارى از همدرسان او زیاد دیده می‌شود، از حائرى نامى نیست. مثلا در میان عالمانى که در محرّم ۱۳۳۰، هم‌زمان با حضور حائرى در کربلا، در اعتراض به نیروهاى اشغالگر خارجى از نجف و کربلا به کاظمین رفتند و حدود سه ماه در آنجا ماندند، نام کسانى چون میرزامحمدتقى شیرازى، شیخ‌الشریعه اصفهانى، نائینى، سیدابوالحسن اصفهانى و آقاضیاء عراقى در منابع تاریخى ثبت شده است (براى نمونه رجوع کنید به نظام‌الدین زاده، ص ۱۵۴ـ۱۵۵)، ولى نشانى از حائرى نیست.

برخى برگشت او را از اراک (در سفر اول) به نجف و در پى آن، هجرت از نجف به کربلا را به منظور دورماندن از حوادث انقلاب مشروطه و منازعات دو طیف مشروطه‌خواه و مشروعه‌خواه دانسته‌اند؛بنابراین می‌توان حائرى را، همچون استادش فشارکى، از عالمانى دانست که نه تنها هیچگاه در مسائل سیاسى فعال نبوده، بلکه از حوادث سیاسى و جنجالى گریزان بوده‌اند (رجوع کنید به عبدالهادى حائرى، ص ۱۷۹ـ۱۸۰، ۱۹۰؛حسینیان، کتاب ۱، ص۴۵۰ـ ۴۵۱؛قس شکورى، ص ۱۱۶ به بعد؛امینى، ۱۳۸۳ش، ص ۱۹۱، به نقل از عبدالحسین حائرى). با این همه، جایگاه اجتماعى او، به‌ویژه در دهه آخر عمرش، مانع از آن بود که به کلى از هر آنچه رنگ و بوى سیاسى داشت، کناره‌گیرى کند (رجوع کنید به حسینیان، کتاب ۱، ص ۴۵۳).

مهم‌ترین چالش آیت‌اللّه حائرى

مهم‌ترین چالش آیت‌اللّه حائرى در این سالها نحوه تعامل و مناسباتش با رضاخان (بعدآ رضاشاه) بود. این مناسبات را می‌توان به سه دوره متمایز تقسیم کرد:

در دوره نخست، دوره سردار سپهى، رئیس‌الوزرایى و نیز اوایل سلطنت رضاخان، روابط نسبتآ خوبى با یکدیگر داشتند (رجوع کنید به دولت‌آبادى، ج ۴، ص ۲۸۹). از یک‌سو، رضاخان که می‌کوشید به حوزه علمیه و عالمان دینى نزدیک شود، بسیار به حائرى توجه داشت و با او محترمانه رفتار می‌کرد (رجوع کنید به مهدى حائرى یزدى، ص ۱۷، ۶۵)، تا جایى که خود را مقلد او معرفى کرد (اراکى، ۱۳۶۵ش، ص ۲۷ و اظهارنظر خود او در این باره ).

از سوى دیگر، حائرى در تأیید و تا حدى تثبیت رضاخان بی‌تأثیر نبود؛مثلا اعلامیه مشترک او و نائینى و اصفهانى در نفى جمهوریت، پس از ملاقات رضاخان با آن سه، در مجموع به سود رضاخان تمام شد (رجوع کنید به مستوفى، ج ۳، ص ۶۰۱ـ۶۰۲؛مکى، ج ۳، ص ۱۵؛عبدالهادى حائرى، ص ۱۸۸ـ۱۹۰؛درباره جمهوری‌خواهى در آن دوره رجوع کنید به بهار، ج ۲، ص ۲۷ به بعد). سه مسئله را می‌توان در این رویکرد حائرى مؤثر دانست: تمایلات دینى و مذهبى رضاخان یا دست‌کم تظاهر به آن تا آن زمان (براى نمونه رجوع کنید به اعظام قدسى، ج ۲، ص ۵۱ـ۵۲)، وعده‌هاى او مبنى بر تقویت اسلام و جلوگیرى از افکار ضددینى (رجوع کنید به هدایت، ص ۳۶۸)، و اقتدار او و درنتیجه ایجاد امنیت و ثبات نسبى در کشور (رجوع کنید به پهلوى*، سلسله: بخش ۱ و ۳؛نیز رجوع کنید به مصطفى محقق داماد، ص۷۰ـ۷۳).

در دوره دوم، از زمان تثبیت سلطنت رضاشاه تا پیش از طرح مسئله کشف حجاب، مناسبات میان آنها نه حسنه نه تیره بود (رجوع کنید به مهدى حائری‌یزدى، ص ۶۴). در این دوره، حائرى در پاره‌اى مسائل، مشى بی‌طرفانه اتخاذ کرد و درنتیجه، گاهى توانست با میانجیگرى از به وجود آمدن بحران جلوگیرى کند؛مانند نقش او در ماجراى مخالفت با نظام وظیفه اجبارى به رهبرى حاج‌آقا نوراللّه اصفهانى (رجوع کنید به فیض قمى، ج ۱، ص۳۲۰؛امینى، ۱۳۸۳ش، ص ۱۹۹ـ۲۰۱، اسناد۱ـ۳، ص ۲۰۴ـ۲۰۸، اسناد ۱۰ـ۱۴) و نیز در موضوع اجبارى کردن پوشش متحدالشکل مردان، که از سویى مجبور کردن مردم را به یکسان لباس پوشیدن، ناپسند می‌دانست و از سوى دیگر، سرپیچى مردم از این دستور دولت را تأیید نکرد (رجوع کنید به مصطفى محقق داماد، ص ۷۸ـ۸۱؛على محقق داماد، ص ۳۴ـ۳۵).

حائرى حتى گاهى با تصمیم کلى حکومت، همراهى نشان داد ولى کوشید با تغییراتى، آن را در جهت اهداف و برنامه‌هاى خود مدیریت کند، مانند تصمیم دولت درباره امتحان گرفتن از طلاب به منظور اعطاى جواز استفاده از لباس روحانیت (رجوع کنید به امینى، ۱۳۷۴ش، ص ۱۶ـ۱۸، اسناد ۱ـ۵). اما او در بسیارى از مسائل، با اینکه موافق عملکرد دولت نبود، بردبارانه سکوت کرد و رو در روى حکومت قرار نگرفت؛مانند برخورد حکومت با بافقى و سیدحسن مدرس. در تحلیل رفتار کژدارومریز حائرى با رضاشاه در این دوره، علاوه بر روحیه غیرسیاسى او و نیز اهمیتى که به ماندگارى حوزه می‌داد، می‌توان این نگرش او را نیز مؤثر دانست که دربار پهلوى را تحت نفوذ انگلیس و جنگ با آن را بی‌ثمر می‌دانست. روى هم رفته، حائرى در این دوره هرچند بر ضد حکومت و در حمایت از مخالفان موضع نمی‌گرفت، اما حکومت هیچگاه نمی‌توانست از سلوک وى به نفع خود بهره‌بردارى کند (رجوع کنید به کریمی‌جهرمى، ص۶۰، ۶۴؛عبدالحسین حائرى، ص ۱۶۹ـ۱۷۰، ۱۷۵؛مصطفى محقق داماد، ص ۵۷، ۷۲).

در دوره سوم، از واقعه کشف حجاب (۱۳۱۴ش) تا درگذشت حائرى (۱۳۱۵ش)، مناسبات میان آن‌دو تیره بود. در پى این ماجرا، حائرى با اصرار و نیز فشار دیگران (رجوع کنید به فلسفى، ص ۸۱ـ۸۲)، در ۱۱ تیر ۱۳۱۴ در تلگرامى به رضاشاه، اوضاع را برخلاف قوانین شرع اعلام کرد و جلوگیرى از آن را خواستار شد (رجوع کنید به همان، ص ۸۳، پانویس، ص ۴۵۶؛براى پاسخ نسبتآ غیر محترمانه احتمالا نخست‌وزیر یا وزیر دربار به این تلگرام رجوع کنید به همان، ص ۸۴، پانویس، ص ۴۵۷). از آن پس، مناسبات آنها به کلى قطع شد و حتى آمد و شدهاى نزد حائرى به شدت تحت نظر بود (مهدى حائرى یزدى، ص ۶۵). به نقل برخى منابع، موضوع کشف حجاب چنان بر حائرى گران آمد که پس از آن خانه‌نشین شد و حتى به باور شمارى از شاگردان و نزدیکانش، از غصه مرد (رجوع کنید به اراکى، ۱۳۸۲ش، ص ۸۱؛مرتضى حائرى یزدى، ص ۲۰۵؛غروى تبریزى، ص ۴۳).

رحلت

حائرى در ذیقعده ۱۳۵۵ (بهمن ۱۳۱۵)، پس از حدود پانزده سال اقامت در قم، درگذشت. با وجود محدودیتهاى حکومتى، پیکر او تشییع باشکوهى شد و سپس در مسجد بالاسر، کنار مرقد حضرت معصومه، به خاک سپرده شد (رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۶۶ـ۶۷؛حسینى زنجانى، ج۱، ص۱۰۷؛عاقلى، ج۱، ص۳۰۰؛براى محدودیتهاى ایجاد شده در برگزارى مجالس ترحیم او رجوع کنید به امینى، ۱۳۷۴ش، ص۲۰، ۳۶ـ۳۷، اسناد ۱۸ـ۱۹؛مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص۱۱۰).

ویژگیهاى آیت‌اللّه حائرى

برخى ویژگیهاى آیت‌اللّه حائرى را چنین برشمرده‌اند : خوش‌اخلاقى، شوخ‌طبعى، اعتدال و پرهیز از ریاکارى. نیز گفته‌اند که او در مصرف وجوهات شرعى، بسیار محتاط بود و بر زندگی‌اش زهد و ساده‌زیستى حاکم بود و حتى می‌کوشید از برخى لوازم عرفى ریاست هم پرهیز کند (رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۵۴ـ۵۵؛کریمى جهرمى، ص ۵۲ـ ۵۴؛على محقق‌داماد، ص ۴۷ـ۴۸)؛مثلا وجوه شرعى را معمولا نزد خود نگاه نمی‌داشت، بلکه آنها را به‌امانت به اشخاص معتمد خود می‌سپرد و نیازمندان و مصرف‌کنندگان وجوه را به آنان ارجاع می‌داد (براى نمونه رجوع کنید به امین، ج ۸، ص ۴۲).

حائرى به آسایش و رفاه مردم و کاستن از مشکلات گوناگون آنان توجه بسیار داشت؛از جمله کارهاى عام‌المنفعه او تأسیس بیمارستان سهامیه قم و تشویق به ساختن بیمارستان فاطمى قم بود (رجوع کنید به اطلاعات، سال ۵، ش ۱۳۰۱، ۳۰ فروردین ۱۳۱۰، ش ۱۳۰۲، ۳۱ فروردین ۱۳۱۰).

وى در حادثه سیل قم در ۱۳۱۳ش با جدیت به یارى و اسکان سیل‌زدگان مبادرت کرد (براى فهرستى از این کارها رجوع کنید به ریحان یزدى، ص ۳۳ـ۴۲؛شریف رازى، ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش، ج ۱، ص ۲۸۸ـ۲۸۹)؛به تأمین معاش طلاب و برطرف کردن مشکلاتشان توجه ویژه داشت، گاهى شخصاً به حجره‌هاى آنان می‌رفت، از میزان توجه آنان به درس و مطالعه آگاه می‌شد و افراد پرکار و کوشا را تشویق می‌کرد (رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج ۱، ص ۵۶ـ۵۷؛على محقق‌داماد، ص ۴۱ـ۴۲)؛به اهل‌بیت علیهم‌السلام سخت علاقه‌مند بود؛در جوانى در سامرا ــکه به توصیه میرزاى شیرازى اهل علم دسته عزادارى ویژه داشتندــ وى نوحه‌خوان این مراسم بود و برپایى سوکوارى در ایام فاطمیه دوم (اول تا سوم جمادی‌ الآخره) را در ایران مرسوم کرد، به جاى مراسم تعزیه و شبیه‌خوانى، مجالس روضه‌خوانى را رواج داد و براى جلوگیرى از نقل مطالب بی‌مأخذ در این مجالس و تحریف‌زدایى از مراسم عزادارى کوشید (رجوع کنید به شریف رازى، ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ش، ج۱، ص۶۰ـ۶۱؛کریمی‌جهرمى، ص ۴۸ـ۵۰؛رضوى، ص ۱۵۱ـ ۱۵۴).

فرزندان

حائرى پنج فرزند داشت: دو پسر به نامهاى مرتضى (رجوع کنید به حائرى یزدى*، مرتضى) و مهدى (رجوع کنید به حائرى یزدى*، مهدى)، و سه دختر که به ترتیب سن، با شیخ محمد تویسرکانى، شیخ‌احمد همدانى (پدر عبدالحسین و عبدالهادى حائرى) و سیدمحمد محقق داماد، ازدواج کردند (رجوع کنید به فیاضى، ص ۱۱۴ـ ۱۱۵).

آثار

حائرى مانند استادانش، فشارکى و شیرازى، و به‌ویژه به سبب اشتغالات فراوان در دوره اقامتش در قم، کمتر به تألیف پرداخت. با این حال، آثار ارزشمندى از او برجاى مانده است که می‌توان آنها را چهار نوع دانست:

نخست، تألیفِ تقریرات درس استادانش که از این نمونه، فقط از تقریرات درس اصول فقه فشارکى یاد شده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۳۷۸).

دوم، تقریرات درسهاى خود او که شاگردانش آنها را تدوین کرده‌اند، مانند رساله الاجتهاد و التقلید (رجوع کنید به ادامه مقاله)، کتاب البیع (قم ۱۴۱۵) و کتاب التجاره، هر سه به قلم محمدعلى اراکى (براى آگاهى از حذف بخشى از کتاب التجاره به هنگام چاپ رجوع کنید به على محقق‌داماد، ص ۵۹ـ۶۰)، و تقریرات درسهاى او به قلم سیدمحمدرضا گلپایگانى و میرزامحمود آشتیانى (رجوع کنید به کریمی‌جهرمى، ص ۱۰۵ـ۱۰۶؛مدرسى طباطبائى، ص ۳۷۰).

سومین و مهم‌ترین نوع، پنج اثرى (قس ناصرالشریعه، ص ۳۴۲) است که خود او تألیف کرده است؛یکى در اصول فقه به نام دُرَرُالفوائد (رجوع کنید به ادامه مقاله)، و چهار اثر دیگر در فقه: کتاب النکاح، کتاب الرضاع، کتاب المواریث و کتاب الصلوه (رجوع کنید به کریمی‌جهرمى، ص ۹۹ـ۱۰۱). در میان کتابهاى فقهى او، کتاب الصلوه که در کربلا تألیف شده (حسینى زنجانى، ج ۱، ص ۱۰۵)، مهم دانسته شده (رجوع کنید به کریمی‌جهرمى، ص ۱۰۰ـ ۱۰۱، به نقل از آخوند خراسانى و بروجردى) و برخى عالمان در آثار خود به آن ارجاع داده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به امام خمینى، ۱۳۷۳ش، ج ۱، ص ۲۹۱). این اثر با نظارت اراکى و گلپایگانى در ۱۳۵۳، و چند بار دیگر پس از آن (از جمله قم ۱۳۶۲ش)، به‌چاپ رسیده است (رجوع کنید به مشار، ج ۳، ستون ۹۱۷؛کریمی‌جهرمى، ص۱۰۰).

چهارمین نوع از آثار او، رساله‌هاى عملیه و فتاواى او با نامهاى گوناگون هستند که یا مستقلا منتشر شده‌اند (مانند ذخیره المعاد، مَجمع‌الاحکام، مَجمع المسائل، مُنتخب‌الرسائل، وسیلهالنجاه و مناسک حج) یا به صورت حاشیه بر آراى دیگران نوشته شده‌اند (مانند حاشیه بر عروه الوثقى اثر سیدمحمدکاظم یزدى و حاشیه بر اَنیسُالتجّار اثر ملامهدى نراقى؛رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۲، ص ۴۵۳، ج۲۰، ص ۱۵، ج ۲۲، ص ۴۰۵ـ ۴۰۶، ج ۲۵، ص ۸۷؛مشار، ج ۳، ستون ۹۱۶ـ۹۱۷). همچنین رساله‌هایى در پاسخ به استفتائات گوناگون از او، با عنوان سؤال و جواب، تدوین شده است (رجوع کنید به حسینى اشکورى، ج۱، ص۳۲۶؛عبدالکریم حائری‌یزدى، ۱۳۸۳ش، ص۱۵۳؛براى گزیده یکى از آنها رجوع کنید به همان، ص ۱۵۳ـ۱۷۴). حائرى کتابى نیز با عنوان اربعین حدیث دارد (رجوع کنید به حسینى اشکورى، ج ۱، ص ۳۶۵).

مهم‌ترین تألیف حائرى، دررالفوائد است که دُرَرُالاصول هم نامیده شده است. این اثر از یک سو، ریشه در مبانى اصولى فشارکى دارد و نشان‌دهنده تأثیرپذیرى فراوان حائرى از نظریات استاد خویش است تا جایى که برخى این اثر را برآمده از تقریرات او از درس فشارکى معرفى کرده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۴، ص ۳۷۸، ج ۸، ص ۱۱۸)؛اما دست‌کم می‌توان گفت که مواد اصلى این کتاب از دل این تقریرات فراهم شده (کریمی‌جهرمى، ص ۴۳) و بسط یافته است و ازاین‌رو می‌توان حائرى را از مهم‌ترین شارحان مبانى اصولى فشارکى به شمار آورد. از سوى دیگر، این کتاب از آراى مهم آخوند خراسانى در قلمرو اصول فقه برآمده است. حائرى، بنابر اظهار خود، در تألیف جلد اول کتاب (چاپ ۱۳۳۷) از فشارکى و در جلد دوم آن (چاپ ۱۳۳۸) از آخوند خراسانى استفاده کرده است (رجوع کنید به طبسى، ص ۶۳). بهترین چاپ این کتاب با اعمال تغییراتى که در نظر مؤلف رخ داده بود (رجوع کنید به عبدالکریم حائرى یزدى، ۱۴۰۸، ج ۱، مقدمه، ص ۵ـ۶) و با حاشیه‌هاى اراکى و تحقیق مؤسسه نشر اسلامى قم، هر دو جلد در یک مجلد، انتشار یافته است. چون درر فاقد مبحث اجتهاد و تقلید است، در این چاپ (ج ۲، ص ۶۸۷ به بعد)، رساله الاجتهاد و التقلید اراکى، که تقریرات درس حائرى است، ضمیمه شده است (براى چاپهاى دیگر دررالفوائد رجوع کنید به مشار، همانجا).

محمدکاظم شیرازى (متوفى ۱۳۲۶ش) و نیز تنى چند از شاگردان حائرى، از جمله میرزامحمود آشتیانى، میرزامحمد ثقفى، محمدعلى اراکى و سیدمحمدرضا گلپایگانى، بر دررالفوائد حاشیه نوشته‌اند که شمارى از آنها به‌چاپ رسیده است؛از جمله حاشیه گلپایگانى به نام اِفاضه العوائد تعلیقٌ على دررالفوائد، در دو جلد، که شامل آخرین نظرات حائرى است و بیشتر آن در زمان حیات حائرى نوشته شده و حدود یک سال پس از درگذشت او به اتمام رسیده است (رجوع کنید به حسینی‌اشکورى، ج ۱، ص ۳۲۴؛کریمی‌جهرمى، ص ۱۰۳ـ۱۰۵). زین‌العابدین گلپایگانى نیز حواشى نقادانه‌اى بر درر نوشته است (رجوع کنید به مرتضى حائرى یزدى، ص ۹۶). عالمان بزرگى به آراى حائرى در دررالفوائد توجه داشته یا به آن ارجاع داده‌اند، مانند محمدحسین اصفهانى در نِهایهُ الدرایه فى شرح الکفایه (براى نمونه رجوع کنید به ج ۲، ص۲۰۰ـ۲۰۱، ج ۳، ص ۳۶، ۱۱۰)، محمدرضا نجفى اصفهانى در وِقایهُ الاذهان (براى نمونه رجوع کنید به ص ۱۵۵، ۴۵۶، ۶۰۷) و حاج‌آقا حسین بروجردى در درسهاى خود (براى نمونه رجوع کنید به امام خمینى، ۱۳۷۹ش، ص ۲۶، ۲۱۹؛اشتهاردى، ص ۵۲).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علی‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) همو، میرزاى شیرازى: ترجمه هدیه الرازى الى الامام المجدد الشیرازى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۴) عبدالحسین آیتى، کتاب تاریخ یزد، یزد ۱۳۱۷ش؛
(۵) محمدعلى اراکى، «تأسیس حوزه علمیه قم بروایت خاطره : مصاحبه با آیت‌اللّه اراکى»، یاد، سال ۱، ش ۴ (پاییز ۱۳۶۵)؛
(۶) همو، «مصاحبه با استاد بزرگوار آیت‌اللّه العظمى اراکى»، در آیینه‌داران حقیقت: مصاحبه‌هاى مجله حوزه با عالمان و دانشوران حوزوى، تهیه و تدوین: مجله حوزه، ج ۱، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۸۲ش؛
(۷) رضا استادى، یادنامه حضرت آیهاللّه العظمى اراکى (ره)، (اراک) ۱۳۷۵ش؛
(۸) علی‌پناه اشتهاردى، تقریرات فى اصول الفقه، تقریرات درس آیهاللّه بروجردى، قم ۱۴۱۷؛
(۹) محمدحسین اصفهانى، نهایهالدرایه فى شرح الکفایه، ج ۲، چاپ رمضان قلی‌زاده مازندرانى، قم ۱۳۷۵ش، ج ۳، چاپ مهدى احد امیرکلائى، قم ۱۳۷۴ش؛
(۱۰) حسن اعظام قدسى، خاطرات من، یا، روشن شدن تاریخ صد ساله، تهران ۱۳۴۹ش؛
(۱۱) امام خمینى، لمحات الاصول، تقریرات درس آیهاللّه بروجردى، قم ۱۳۷۹ش؛
(۱۲) همو، منهاج الوصول الى علم الاصول، قم ۱۳۷۳ش؛
(۱۳) امین؛
(۱۴) داود امینى، «اهتمام آیهاللّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى در تأسیس و حراست از حوزه علمیه قم»، در مؤسّس حوزه: یادنامه حضرت آیهاللّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى قدّس‌سرُّه، به کوشش محمدکاظم شمس، عبدالهادى اشرفى، و جواد آهنگر، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۸۳ش؛
(۱۵) همو، «مرورى بر زندگى آیت‌اللّه حاج‌شیخ عبدالکریم حائرى یزدى: بنیانگذار حوزه علمیه قم به روایت اسناد»، گنجینه اسناد، سال ۵، دفتر ۳ و ۴ (پاییز و زمستان ۱۳۷۴)؛
(۱۶) مهدى بامداد، شرح‌حال رجال ایران در قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجرى، تهران ۱۳۴۷ـ۱۳۵۱ش؛
(۱۷) محمدتقى بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسى ایران، تهران ۱۳۲۳ـ۱۳۶۳ش؛
(۱۸) عبدالحسین حائرى، «مصاحبه با استاد عبدالحسین حائرى»، حوزه، سال ۲۱، ش ۵ (آذر و دى ۱۳۸۳)؛
(۱۹) عبدالهادى حائرى، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۲۰) عبدالکریم حائرى یزدى، دررالفوائد، مع تعلیقات محمدعلى اراکى، قم ۱۴۰۸؛
(۲۱) همو، «گزیده استفتائات حضرت آیهاللّه شیخ عبدالکریم حائرى یزدى»، به‌کوشش حسن فاطمى، در مؤسس حوزه، همان، ۱۳۸۳ش؛
(۲۲) مرتضى حائرى یزدى، سرّدلبران: عرفان و توحید ناب در ضمن داستان‌ها، به کوشش رضا استادى، قم ۱۳۷۷ش؛
(۲۳) مهدى حائرى یزدى، خاطرات دکتر مهدى حائرى یزدى، به‌کوشش حبیب لاجوردى، تهران ۱۳۸۱ش؛
(۲۴) محمدعلى حبیب‌آبادى، مکارم الآثار در احوال رجال در قرن ۱۳ و ۱۴ هجرى، ج ۶، اصفهان ۱۳۶۴ش؛
(۲۵) احمد حسینی‌اشکورى، فهرست نسخه‌هاى خطى کتابخانه عمومى حضرت آیهاللّه العظمى گلپایگانى، ج ۱، قم ۱۳۵۷ش؛
(۲۶) روح‌اللّه حسینیان، تاریخ سیاسى تشیع تا تشکیل حوزه علمیه قم : مقدمه‌اى بر انقلاب اسلامى ایران، کتاب ۱، تهران ۱۳۸۰ش؛
(۲۷) احمد حسینی‌زنجانى، الکلام یجرّ الکلام، قم ۱۳۶۸ش؛
(۲۸) صادق حسینی‌یزدى، شرح زندگانى حضرت آیت‌اللّه مؤسس و فرزند برومندشان آیت‌اللّه حاج‌شیخ مرتضى حائرى (ره)، قم ۱۳۸۱ش؛
(۲۹) دانشنامه مشاهیر یزد، به اهتمام میرزامحمد کاظمینى، یزد: بنیاد فرهنگى، پژوهشى ریحانهالرسول، ۱۳۸۲ش؛
(۳۰) یحیى دولت‌آبادى، حیات یحیى، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۳۱) علی‌اکبر ذاکرى، «رفتارشناسى سیاسى آیت‌اللّه حائرى»، حوزه، سال ۲۱، ش ۶ (بهمن و اسفند ۱۳۸۳)؛
(۳۲) عباس رضوى، «حاج شیخ عبدالکریم حائرى و سامان دادن به تبلیغات دینى»، حوزه، همان؛
(۳۳) علیرضا ریحان یزدى، آینه دانشوران، با مقدمه و تعلیقات و اضافات ناصر باقرى بیدهندى، قم ۱۳۷۲ش؛
(۳۴) على سپهرى اردکانى، نگاهى به تاریخ اردکان، ج ۱، اردکان ۱۳۶۴ش؛
(۳۵) محمدتقى ستوده، «مصاحبه با استاد ستوده»، در آیینه‌داران حقیقت، همان؛
(۳۶) علیرضا سیدکبارى، حوزه‌هاى علمیه شیعه در گستره جهان، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۳۷) محمد شریف رازى، آثارالحجه، یا، تاریخ و دائرهالمعارف حوزه علمیه قم، قم ۱۳۳۲ـ(۱۳۳۳ش)؛
(۳۸) همو، گنجینه دانشمندان، تهران ۱۳۵۲ـ۱۳۵۴ش؛
(۳۹) ابوالفضل شکورى، «مرجع دوراندیش و صبور: آیت‌اللّه حائرى، مؤسس حوزه علمیه قم»، یاد، ش ۱۷ (زمستان ۱۳۶۸)؛
(۴۰) عباس صادقى فدکى، «اندیشه‌ها و عملکرد آیت‌اللّه حائرى در احیاى حوزه علمیه قم»، حوزه، سال ۲۱، ش ۵ (آذر و دى ۱۳۸۳)؛
(۴۱) على صدرایی‌خویى، آیت‌اللّه اراکى : یک قرن وارستگى، تهران ۱۳۸۲ش؛
(۴۲) محمدعلى صفوت تبریزى، «زندگی‌نامه آیهاللّه حاج شیخ‌عبدالکریم حائرى»، به کوشش على صدرایی‌خویى، در مؤسّس حوزه، همان؛
(۴۳) محمدرضا طبسى، «مصاحبه با آیت‌اللّه حاج شیخ محمدرضا طبسى»، حوزه، سال ۶، ش ۴ (مهر و آبان ۱۳۶۸)؛
(۴۴) باقر عاقلى، روزشمار تاریخ ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامى، تهران ۱۳۷۶ش؛
(۴۵) محمد عیسی‌نژاد، «شیخ عبدالکریم حائرى، حوزه علمیه قم و تولید علم در سده معاصر ایران»، حوزه، سال ۲۱، ش ۶ (بهمن و اسفند ۱۳۸۳)؛
(۴۶) عبدالحسین غروى تبریزى، «مصاحبه با آیهاللّه عبدالحسین غروى تبریزى»، حوزه، سال ۱۱، ش ۲ (خرداد و تیر ۱۳۷۳)؛
(۴۷) محمدتقى فلسفى، خاطرات و مبارزات حجهالاسلام فلسفى، تهران ۱۳۷۶ش؛
(۴۸) عمادالدین فیاضى، زندگینامه و شخصیت اجتماعى ـ سیاسى آیت‌اللّه العظمى حاج شیخ‌عبدالکریم حائرى (مؤسس حوزه علمیه قم)، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۴۹) عباس فیض قمى، کتاب گنجینه آثار قم، قم ۱۳۴۹ـ۱۳۵۰ش؛
(۵۰) على کریمی‌جهرمى، آیهاللّه مؤسّس مرحوم آقاى حاج‌شیخ عبدالکریم حائرى (قدّس سرُّه‌الشّریف)، قم ۱۳۷۲ش؛
(۵۱) على محقق داماد، «مصاحبه با حضرت آیت‌اللّه حاج سیدعلى آقا محقق داماد»، حوزه، سال ۲۱، ش ۶ (بهمن و اسفند ۱۳۸۳)؛
(۵۲) مصطفى محقق داماد، «مصاحبه با حجهالاسلام و المسلمین دکتر سیدمصطفى محقق داماد»، حوزه، سال ۲۱، ش ۵ (آذر و دى ۱۳۸۳)؛
(۵۳) محمد محمدى اشتهاردى، «نگاهى به زندگى آیهاللّه العظمى شیخ عبدالکریم حائرى، مؤسس حوزه علمیه قم»، در مؤسس حوزه، همان؛
(۵۴) محمدعلى مدرس تبریزى، ریحانهالادب، تهران ۱۳۷۴ش؛
(۵۵) حسین مدرسى طباطبائى، مقدمه‌اى بر فقه شیعه: کلیات و کتابشناسى، ترجمه محمد آصف‌فکرت، مشهد ۱۳۶۸ش؛
(۵۶) مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست: اسناد و گزارش‌هایى از آیات عظام نائینى، اصفهانى، قمى، حائرى و بروجردى، ۱۲۹۲ تا ۱۳۳۹ شمسى، به‌کوشش محمدحسین منظورالاجداد، تهران: شیرازه، ۱۳۷۹ش؛
(۵۷) حسن مرسلوند، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج ۳، تهران ۱۳۷۳ش؛
(۵۸) عبداللّه مستوفى، شرح زندگانى من، یا، تاریخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاریه، تهران ۱۳۶۰ش؛
(۵۹) خانبابا مشار، مؤلفین کتب چاپى فارسى و عربى، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ش؛
(۶۰) حسین مکى، تاریخ بیست ساله ایران، ج ۳، تهران ۱۳۶۲ش؛
(۶۱) موسوعه طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم: مؤسسه الامام الصادق، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴؛
(۶۲) محمدمهدى موسوى اصفهانى، احسن الودیعه فى تراجم اشهر مشاهیر مجتهدى الشیعه، او، تتمیم روضات‌الجنات، بغداد [? ۱۳۴۸[؛
(۶۳) محمدحسین ناصرالشریعه، تاریخ قم، چاپ على دوانى، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۶۴) محمدرضا نجفى اصفهانى، وقایه الاذهان، قم ۱۴۱۳؛
(۶۵) حسن نظام‌الدین‌زاده، هجوم روس و اقدامات رؤساى دین براى حفظ ایران، به‌کوشش نصراللّه صالحى، تهران ۱۳۷۷ش؛
(۶۶) فرزانه نیکوبرش، بررسى عملکرد سیاسى آیت‌اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى از سال ۱۳۰۱ تا سال ۱۳۱۵ه .ش، تهران ۱۳۸۱ش؛
(۶۷) مهدیقلى هدایت، خاطرات و خطرات، تهران ۱۳۶۳ش؛

(۶۸) EIr., s.v. “Haeri, Shaikh Abol-al-Karim Yazdi”, (by Hamid Algar);
(۶۹) EI2, suppl. fascs. 5-6, Leiden 1982, s.v. “Hairi,Shaykh Abd al-Karim Yazdi” (by Abdul-Hadi Hairi);
(۷۰) The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world, ed. John L. Esposito, New York 1995, s.v. “Shii Islam: modern Shii thought” (by Hamid Dabashi).

دانشنامه جهان اسلام    جلد ۱۲ 

زندگینامه حَبَّه بن جُوَین عُرَنى«عُرَنى و بَجَلى»(متوفی۷۶ه ق)(اصحاب حضرت على علیه‌السلام)

حَبَّه بن جُوَین عُرَنى ، کنیه‌اش ابوقُدامه، از اصحاب حضرت على علیه‌السلام. وى به عُرَینه (تیره‌اى از قبیله بَجیله) منسوب، و ازاین‌رو به عُرَنى و بَجَلى مشهور است (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج ۶، ص ۱۷۷؛ ابن‌ابی‌حاتم، ج ۳، ص ۲۵۳؛ سمعانى، ج ۴، ص ۱۸۲؛ براى نسب کامل او رجوع کنید به مِزّى، ج ۵، ص ۳۵۱). نام پدرش را، به اختلاف، جویه (رامهرمزى، ص ۲۷۷)، حویه (طوسى، ۱۴۱۵، ص۶۰) و جویر (همان، ص ۹۴، پانویس ۱) ذکر کرده‌اند که احتمالا همگى تصحیف جوین است. وى اهل کوفه بوده و کوفى نیز لقب گرفته است (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۹۷). گفته شده حبّه پیامبر را دیده (طبرانى، ۱۴۰۴، ج ۴، ص ۸) و به همین سبب در زمره صحابه یاد شده (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج ۱، ص ۳۶۷)؛ اما بنابر مشهور او تابعى بوده است (رجوع کنید به عجلى، ج ۱، ص ۲۸۱؛ خطیب بغدادى، همانجا؛ ذهبى، ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، ج ۱، ص ۴۵۰).

حبّه عرنى از شیعیان و یاران خاص على علیه‌السلام بوده است (رجوع کنید به برقى، ص ۶؛ طوسى، ۱۴۱۵، ص۶۰؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۲، ص ۸۰۷). یعقوبى (ج ۲، ص ۲۱۴) نام او را در زمره اصحاب دانشمند آن حضرت آورده است. طوسى (۱۴۱۵، ص ۹۴) نام وى را در شمار اصحاب امام حسن علیه‌السلام نیز درج کرده است. حبّه عرنى در ماجراى قتل عثمان از کسانى بود که در مدینه حضور داشت و از نخستین بیعت‌کنندگان با امام على بود (مفید، ص ۱۰۹). وى که در جنگ جمل در کنار امام بوده، ماجراى این جنگ را روایت کرده است (رجوع کنید به همان، ص ۳۸۲؛ نیز رجوع کنید به نصربن مزاحم، ص ۱۴۳). حبّه در دوران حیات حذیفهبن یمان* (متوفى ۳۶) به مدائن رفت و از او روایتِ راجع به شهادت عمار یاسر را شنید (طبرى، ج ۵، ص ۳۸ـ۳۹). حبه در جنگ صفّین نیز همراه حضرت على (رجوع کنید به کوفى، ج ۱، ص۱۴۴) و خود شاهد شهادت عمار در صفّین بود و صدق گفتار حذیفه را تأیید کرد (طبرى، ج ۵، ص ۳۹). پس از آن همراه با على علیه‌السلام در جنگ نهروان شرکت کرد (خطیب بغدادى؛ ذهبى، ۱۴۲۴، همانجاها).

برخى روایات منقول از حبّه عرنى، محل بحث و مناقشه شیعیان و اهل سنّت بوده، از جمله از حبّه نقل شده است که در جنگ صفّین هشتاد نفر از اهل بدر در کنار على علیه‌السلام می‌جنگیدند (ذهبى، ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، همانجا؛ براى نقل این روایت از کسان دیگر رجوع کنید به ابن‌اعثم کوفى، ج ۲، ص ۵۴۴؛ حاکم نیشابورى، ج ۳، ص ۱۰۴)، که ذهبى (۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، همانجا) آن را محال دانسته و ابن‌حجر عسقلانى (ج ۲، ص ۱۴۱) همین روایت را عامل ضعف وى شمرده است. حبّه همچنین از راویان حدیث غدیر است (رجوع کنید به دارقطنى، ج ۳، ص ۲۲۵ـ۲۲۶؛ ابن‌اثیر، همانجا؛ امینى، ج ۱، ص ۶۴)؛ اما برخى در صحت این روایت تردید کرده‌اند، زیرا در بخش پایانى روایت به نقل از حبّه آمده که او در روز غدیر مشرک بوده است، در حالى که پیامبر یک سال قبل از حجه الوداع، حج گزاردن مشرکان به همراه مسلمانان را ممنوع کرده بود (رجوع کنید به ابن‌اثیر، ج ۱، ص ۳۶۷ـ۳۶۸؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص۱۴۰). شوشترى (ج ۳، ص ۷۶) این احتمال را مطرح کرده که او نه در موسم حج، بلکه در میانه راه به کاروان ملحق شده و در غدیر حضور یافته است. از معروف‌ترین روایات حبّه از حضرت على علیه‌السلام، روایتى است که حضرت خود را اولین مسلمان و نمازگزار به همراه رسول خدا برشمرده است (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج ۳، ص ۲۱؛ ابن‌ابی‌شیبه، ج ۸، ص ۴۳؛ بلاذرى، ج ۲، ص ۸۶؛ کوفى، ج ۱، ص ۲۶۹، ۲۸۱؛ نسائى، ج ۵، ص ۱۰۵؛ ابن‌شهر آشوب، ج ۱، ص ۲۹۱، ۲۹۷ـ ۲۹۹؛ براى فهرستى از روایات وى از على علیه‌السلام در منابع اهل سنّت رجوع کنید به یوسف ازبک، ج ۲، ص ۴۹۳ـ۵۱۰؛و در منابع شیعى رجوع کنید به کلینى، ج ۲، ص ۴۴۳، ج ۳، ص ۲۴۳؛ابن‌بابویه، ج ۱، ص ۸۳؛طوسى، ۱۳۶۴ش، ج ۳، ص ۲۵۳ـ۲۵۴، ج ۶، ص ۱۷۵، ج ۱۰، ص ۹۵).

حبّه عرنى از امام على علیه‌السلام، عبداللّه‌بن مسعود، حذیفه بن یمان و عمار یاسر روایت کرده است. از او نیز سلمه بن کهیل، ابوالمقدام ثابت‌بن هرمز، مسلم مُلائى و دیگران روایت کرده‌اند (رجوع کنید به ابن‌سعد، ج ۶، ص ۱۷۷؛بخارى، ج ۲، قسم ۱، ص ۹۳؛ابن‌ابی‌حاتم، همانجا؛ابن‌حِبّان، ج ۴، ص ۱۸۲؛خطیب بغدادى، همانجا).

اغلب رجالیان اهل‌سنّت او را تضعیف کرده‌اند (رجوع کنید به ابن‌سعد؛بخارى؛ابن‌ابی‌حاتم، همانجاها؛عقیلى، سفر۱، ص ۲۹۵ـ ۲۹۶؛ابن‌عدى، ج ۲، ص ۴۲۹). ذهبى (۱۹۶۳ـ ۱۹۶۴، همانجا) او را به جهت برتر دانستن على علیه‌السلام بر دو خلیفه نخست، شیعه غالى دانسته است (درباره مراد او از این اصطلاح رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۶). ابن‌حِبّان هم، با اینکه نام حبّه را در کتاب الثقات خود (همانجا) آورده، او را ضعیف دانسته است. برخى نیز او را وسط دانسته یا توثیق کرده‌اند (رجوع کنید به عجلى، همانجا؛طبرانى، ۱۴۰۳، ص۷۸؛نیز رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج۹، ص۱۹۹ـ ۲۰۰؛ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۱۴۱). ابن‌عدى (ج ۲، ص۴۳۰) گفته که در روایت حبّه به‌ندرت حدیث منکرى دیده و با اینکه در ضعف او اجماع شده ولى روایاتش کتابت می‌شده است. از رجالیان شیعه، ابن‌داوود حلّى (ص ۶۹) به نقل از رجال شیخ طوسى و کشى، او را ممدوح دانسته است، هر چند در رجال کشی‌از وى ذکری‌نیست (رجوع کنید به خوئى، ج۴، ص۲۱۴).

رحلت

حبّه عرنى در سال ۷۶، در دوره خلافت عبدالملک‌بن مروان و هم‌زمان با ورود حجّاج به عراق، درگذشت (رجوع کنید به ابن‌سعد، همانجا؛خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۹۹، ۲۰۱، قس، ج ۹، ص :۲۰۱ ۷۵). مسجدى به‌نام وى معروف بوده است (رجوع کنید به ابن‌عساکر، ج۴۲، ص۳۵۹؛ذهبى، ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، ج۱، ص۴۸۴).



منابع :

(۱) ابن‌ابی‌حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۲) ابن ابی‌شیبه، المصنَّف فى الاحادیث و الآثار، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹؛
(۳) ابن‌اثیر، اسدالغابه فى معرفه الصحابه، قاهره ۱۲۸۰ـ۱۲۸۶، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۴) ابن‌اعثم کوفى، کتاب الفتوح، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۵) ابن‌بابویه، علل‌الشرایع، نجف ۱۳۸۶/ ۱۹۶۶؛
(۶) چاپ افست قم (بی‌تا.)؛
(۷) ابن‌حِبّان، کتاب الثقات، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۳ـ۱۴۰۳/ ۱۹۷۳ـ۱۹۸۳، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۸) ابن‌حجر عسقلانى، الاصابه فى تمییز الصحابه، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی‌محمد معوض، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۹) ابن‌داوود حلّى، کتاب الرجال، چاپ محمدصادق آل‌بحرالعلوم، نجف ۱۳۹۲/۱۹۷۲، چاپ افست قم (بی‌تا.)؛
(۱۰) ابن‌سعد (بیروت)؛
(۱۱) ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، نجف ۱۹۵۶؛
(۱۲) ابن‌عدى، الکامل فى ضعفاءالرجال، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۱۳) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۰؛
(۱۴) عبدالحسین امینى، الغدیر فى الکتاب و السنه و الادب، قم ۱۴۱۶ـ۱۴۲۲/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۲؛
(۱۵) محمدبن اسماعیل بخارى، کتاب التاریخ‌الکبیر، دیار بکر: المکتبه الاسلامیه، (بی‌تا.)؛
(۱۶) احمدبن محمد برقى، کتاب الرجال، تهران ۱۳۸۳؛
(۱۷) احمدبن یحیى بلاذرى، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس‌العظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰؛
(۱۸) محمدبن عبداللّه حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلى، بیروت ۱۴۰۶؛
(۱۹) خطیب بغدادى؛
(۲۰) ابوالقاسم خوئى، معجم رجال الحدیث، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم (بی‌تا.)؛
(۲۱) علی‌بن عمر دارقطنى، العلل الوارده فى الاحادیث النبویه، ریاض ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۲۲) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/ ۲۰۰۳؛
(۲۳) همو، میزان الاعتدال فى نقدالرجال، چاپ علی‌محمد بجاوى، قاهره ۱۹۶۳ـ۱۹۶۴، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۲۴) حسن‌بن عبدالرحمان رامهرمزى، المحدث الفاصل بین الراوى و الواعى، چاپ محمد عجاج خطیب، بیروت ۱۴۲۰/۲۰۰۰؛
(۲۵) سمعانى؛
(۲۶) شوشترى؛
(۲۷) سلیمان‌بن احمد طبرانى، کتاب الاوائل، چاپ محمد شکور حاجى امریر، عمان ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲۸) همو، المعجم الکبیر، چاپ حمدى عبدالمجید سلفى، چاپ افست بیروت ۱۴۰۴ـ?ـ۱۴۰؛
(۲۹) طبرى، تاریخ (بیروت)؛
(۳۰) محمدبن حسن طوسى، تهذیب‌الاحکام، چاپ حسن موسوى خرسان، تهران ۱۳۶۴ش؛
(۳۱) همو، رجال‌الطوسى، چاپ جواد قیومى اصفهانى، قم ۱۴۱۵؛
(۳۲) احمدبن عبداللّه عجلى، معرفهالثقات، چاپ عبدالعلیم عبدالعظیم بستوى، مدینه ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛
(۳۳) محمدبن عمرو عقیلى، کتاب الضعفاء الکبیر، چاپ عبدالمعطى امین قلعجى، بیروت ۱۴۱۸/ ۱۹۹۸؛
(۳۴) کلینى؛
(۳۵) محمدبن سلیمان کوفى، مناقب الامام امیرالمؤمنین علی‌بن ابی‌طالب علیه‌السلام، چاپ محمدباقر محمودى، قم ۱۴۱۲؛
(۳۶) یوسف‌بن عبدالرحمان مِزّى، تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۳۷) محمدبن محمدمفید، الجمل و النُصره لسید العتره فى حرب البصره، چاپ على میرشریفى، قم ۱۳۷۴ش؛
(۳۸) احمدبن على نسائى، کتاب السنن الکبرى، چاپ عبدالغفار سلیمان بندارى و سیدکسروى حسن، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱؛
(۳۹) نصربن مزاحم، وقعه صفّین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۲، چاپ افست قم ۱۴۰۴؛
(۴۰) یعقوبى، تاریخ؛
(۴۱) یوسف ازبک، مسند علی‌بن ابی‌طالب رضی‌اللّه‌عنه، خَرَّجَ احادیثهُ علی‌رضابن عبداللّه‌بن علی‌رضا، دمشق ۱۴۱۶/۱۹۹۵٫

 دانشنامه جهان اسلام   جلد ۱۲ 

زندگینامه آیت الله محمدسعید حَبّوبى «حَبّوبى کبیر»(۱۳۳۳-۱۲۶۶ه ق)

حَبّوبى ، محمدسعید، مشهور به حَبّوبى کبیر، فقیه و شاعر امامى و یکى از رهبران جهاد عراق با انگلیسیها. وى در ۱۲۶۶ در نجف به‌دنیا آمد. نسب پدرش، سیدمحمود، به امام حسن مجتبى علیه‌السلام می‌رسید، اما برخى (براى نمونه رجوع کنید به حبوبى، مقدمه جواهرى، ص ۸) به اشتباه وى را از نسل امام حسین علیه‌السلام دانسته‌اند (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۲، ص۸۲۰). خاندان حبوبى در نجف معروف بودند.

آنان در اصل، اهل حجاز و بیشترشان تاجر بودند. محمدسعید علوم مقدماتى را در نجف خواند (همان، قسم ۲، ص ۸۱۴ـ ۸۱۵). ادبیات را نزد شیخ‌جعفر شرقى/ شروقى و دایى خود شیخ عباس اَعسم فراگرفت. حبوبى پس از آنکه مدتى در حجاز به تجارت پرداخت، به نجف بازگشت. وى با شرکت فعال در انجمنهاى ادبى، که با حضور شاعران بزرگ نجف، مانند سیدموسى طالقانى و سیدجعفر حلّى، برگزار می‌شد، استعداد ادبى خود را نشان داد (رجوع کنید به حرزالدین، ج ۲، ص ۲۹۲؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۲، ص ۸۱۵ـ۸۱۶؛ خاقانى، ج ۲، ص ۵۶، ج ۹، ص ۱۴۷ـ۱۴۸).

فصاحت، رسایى و روانى تعابیر، ظرافت معانى و سبک اشعارش، او را از جوانى در زمره ادیبان بزرگ عراق قرار داد (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۲، ص ۸۱۶؛ خاقانى، ج ۹، ص ۱۴۸). وى در زمینه شعر و ادبیات، بیش از همه با محمدحسن کبّه (فقیه، ادیب و شاعر) مراوده داشت (آقابزرگ طهرانى،۱۴۰۴،قسم ۲، ص ۸۱۵ـ ۸۱۶) و گاه به اتفاق او شعر می‌سرود (رجوع کنید به خاقانى، ج ۹، ص ۱۹۳ـ۱۹۸).

حبوبى از ۱۳۰۵ به بعد دیگر شعر نسرود و حتى از گردآورى اشعارش خوددارى کرد (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۲، ص ۸۱۷). به گفته محسن امین (ج ۹، ص ۱۸۱)، وى پس از آنکه در رثاى محمدباقر ایروانى شعر گفت، از سوى کسانى که گمان می‌کردند در شعرش به آنان تعریض دارد، آزار دید و شعر گفتن را کنار گذاشت، ولى این مطلب با آنچه آقابزرگ طهرانى (۱۴۰۴، همانجا) از حبوبى نقل کرده است، سازگارى ندارد. محمدرضا شبیبى*، که از نزدیکان حبوبى بود، اشعار وى را جمع‌آورى کرد (همانجا؛ خاقانى، ج ۹، ص ۱۵۴).

اساتید

از آن پس حبوبى به فراگیرى و مطالعه علوم دینى، به‌ویژه فقه و اصول، پرداخت (رجوع کنید به محسن امین، ج ۹، ص ۳۴۴). استادان وى در این دروس،

میرزاحبیب‌اللّه رشتى*،

محمدحسین کاظمى،

شیخ‌محمد شرابیانى* و

حاج‌آقا رضا همدانى* بودند.

او اخلاق و عرفان را نزد ملاحسینقلى همدانى آموخت و از او بسیار تأثیر پذیرفت، ولى بیشتر تحصیلات فقهى خود را نزد شیخ محمد طه نجف گذراند و پس از فوت این استادش در ۱۳۲۳، در درس دیگرى شرکت نکرد و به تألیف و تدریس فقه و اصول پرداخت. گفته‌اند که شیوه تدریس او مشابه آخوند خراسانى* بود و عالمان بسیارى در درس وى شرکت می‌کردند (رجوع کنید به حرزالدین، همانجا؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۲، ص ۸۱۶ـ۸۱۸؛ خاقانى، ج ۹، ص ۱۴۸؛ حبوبى، همان مقدمه، ص۱۰). وى از محمد طه نجف،ملاحسینقلى همدانى و سیدمرتضى رضوى کشمیرى اجازه روایت گرفت و سیدشهاب‌الدین مرعشى نجفى* از او اجازه روایت داشت (مرعشی‌نجفى، ص ۱۸۹ـ۱۹۰).

شاگردان

برخى شاگردان حبوبى در ادبیات و علوم دیگر،

سیدمحسن حکیم،

سیدمحمود حکیم،

سیدهاشم حکیم،

عدنان غَریفى،

جواد شبیبى و

صالح حریرى بودند (محسن امین، ج ۴، ص ۲۸۳، ج ۹، ص ۵۶؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۹، قسم ۳، ص ۷۰۸ـ۷۰۹؛ همو، ۱۴۰۴، قسم ۲، ص ۸۸۱؛ امینى، ج ۱، ص ۴۰۸، ۴۲۲ـ۴۲۳، ج ۲، ص ۷۱۷).

حبوبى پس از اشغال لیبى از سوى ایتالیا در ۱۳۲۹، به‌همراه آخوند خراسانى و جمعى دیگر از فقها، با صدور فتوا، مسلمانان را به دفاع از اسلام و جنگ با دشمنان فراخواند (رجوع کنید به جهادیه، ص ۴۵ـ۴۶؛ رسایل و فتاواى جهادى، ص ۲۳۸ـ۲۳۹). وى همچنین نقش مهمى در قیام جهادى مردم عراق در برابر نیروهاى اشغالگر انگلستان در ۱۳۳۲/۱۹۱۴ داشت و در اجتماع بزرگ مردم نجف در مسجدجامع هندى، آنان را به جهاد دعوت نمود و بر وجوب دفع کفار از سرزمینهاى اسلامى تأکید کرد (وردى، ج ۴، ص ۱۲۷ـ۱۲۸؛ رهیمى، ص ۱۶۵، ۱۷۳؛ جبورى، ص ۹).

با صدور فتواهاى متعددِ مراجع دینى، مبنى بر وجوب جهاد (براى نمونه رجوع کنید به جبورى، ص۶۰ـ۶۴) و آغاز حرکت جهادى در شهرهاى مهم عراق، بسیارى از مجتهدان بزرگ به جبهه‌ها رفتند (براى تفصیل بیشتر رجوع کنید به اسدى، ص۹۰ـ۹۲؛ جبورى، ص ۱۴ـ۴۶). حبوبى نیز، علاوه بر صدور فتوایى (به همراه سیدمصطفى کاشانى*) مبنى بر وجوب حفظ تمامیت ارضى عراق (رجوع کنید به جهادیه، ص ۶۶؛ رسایل و فتاواى جهادى، ص ۲۸۵)، اولین کسى بود که با پذیرش رهبرى مجاهدان، آنان را به جبهه گسیل داشت (رهیمى، ص ۱۶۵؛ جبورى، ص ۱۴) و سپس همراه با چند تن از علما در ذیحجه ۱۳۳۲ به سوى ناصریه حرکت کرد و براى تشویق عشایر به جهاد، تا محرّم ۱۳۳۳ در میان آنان ماند. شمارى از طلاب، را نیز نزد عشایر دوردست فرستاد تا آنان را به شرکت در جهاد تشویق کنند (وردى، ج ۴، ص ۱۲۹ـ۱۳۰؛ جبورى، همانجا).

حبوبى در ربیع‌الآخر ۱۳۳۳، همراه با هزاران تن از عشایرى که در ناصریه به او پیوسته بودند، به طرف جبهه شعیبه (ناحیه‌اى در حدود پانزده کیلومترى جنوب‌شرقى بصره) حرکت کرد (وردى، ج ۴، ص۱۳۰؛ جبورى، ص ۱۴ـ۱۶). وى کمکهاى مالى حکومت عثمانى را نپذیرفت و عواید حاصل از رهن املاکش را صرف جهاد نمود (رجوع کنید به وردى، ج ۴، ص ۱۳۴؛ خاقانى، ج ۹، ص۱۵۰؛ جبورى، ص ۵۲). در نبرد شدیدى که در شعیبه میان مجاهدان عراقى و ارتش عثمانى از یک‌سو و نیروهاى انگلیسى از سوى دیگر روى داد، بسیارى از مجاهدان شهید شدند و سپاه آنان به ناصریه عقب‌نشینى کرد (رهیمى، ص۱۷۰ـ۱۷۱؛ جبورى، ص ۲۰۲ـ۲۰۳).

رحلت

حبوبى به سبب فشارهاى روحى ناشى از این شکست، در ناصریه بیمار شد و در ۱۳۳۳ درگذشت. جنازه او، پس از تشییع باشکوهى تا نجف، در صحن حرم امام على علیه‌السلام دفن شد. شاعران در رثاى او اشعار بسیارى سرودند (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم۲، ص۸۱۸ـ۸۱۹؛ خاقانى، ج ۹، ص۱۴۹ـ ۱۵۱). حکومت عثمانى هم در مراسمى از او تجلیل کرد (رجوع کنید به جبورى، ص ۲۱۶).

حبوبى را به تقوا، حسن خلق، خوشرویى، تواضع، هوشمندى و بردبارى ستوده‌اند (سماوى، ج ۲، ص ۲۴۲؛ آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۲، ص ۸۱۶ـ۸۱۷؛ امینى، ج ۱، ص ۳۸۷ـ۳۸۸). او در صحن حرم امام على علیه‌السلام نماز جماعت اقامه می‌کرد (حرزالدین، ج ۲، ص ۲۹۲ـ۲۹۳) و اولین کسى بود که به جواز تأسیس مدارس جدید در بغداد، براى آموزش زبانهاى خارجى، فتوا داد (رهیمى، ص ۱۶۵، پانویس ۷). وى در زمان اقامت سیدجمال‌الدین اسدآبادى* در نجف، با او همفکرى و ارتباط نزدیک داشت (رجوع کنید به وردى، ج ۳، ص ۲۹۷ـ ۲۹۸؛ رهیمى، ص ۱۳۱).

دیوان اشعار حبوبى به اهتمام فرزندش سیدعلى (رجوع کنید به ادامه مقاله)، با تصحیح عبدالعزیز جواهرى، در ۱۳۳۱ در بیروت به‌چاپ رسید. این چاپ، علاوه بر اشتباهات فراوان، بسیارى از اشعار حبوبى را دربرنداشت. کتاب بار دوم در ۱۳۳۴ش/ ۱۹۵۵ در لبنان، باز هم با اشتباهات گوناگون، به چاپ رسید (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۲، ص ۸۱۹ـ۸۲۲؛ عواد، ج ۳، ص ۱۷۶). خاقانى (ج ۹، ص ۱۶۸ـ ۱۷۵) نمونه‌هایى از اشعار حبوبى را که در دیوانش نیامده، ذکر کرده است. محمدحسین کاشف‌الغطاء، مجتهد نامور نجف، نخست دیوان را تصحیح کرد و بر آن حاشیه نوشت (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۲، ص ۸۲۲).

دیوان حبوبى در ۱۴۰۰، با شرح و تصحیح عبدالغفار حبوبى، در بغداد چاپ شد. گزیده‌اى از اشعار حبوبى و نُه تن از مهم‌ترین شعراى شیعه عراق، از جمله سیدحیدر حلّى، همراه با زندگینامه کوتاهى از آنان، به‌کوشش محمدرضا شبیبى و دو شاعر لبنانى، سلیمان طاهر و شیخ‌احمد زین، در کتابى با عنوان العراقیات در ۱۳۳۱ در صیدا چاپ شده است. مضامین این اشعار، عمدتآ نکوهش استعمار غرب است و سرایندگان، مبارزه جدّى با آن را توصیه کرده‌اند (همو، ۱۴۰۳، ج ۱۵، ص ۲۴۱؛ رهیمى، ص ۱۵۸ـ۱۵۹).

شعر حبوبى بیشتر در وصف طبیعت، بیان مضامین اجتماعى، رثاى عالمان و ادیبان (رجوع کنید به محسن امین، ج ۲، ص۱۳۰، ۶۲۴، ج ۶، ص ۲۶۹) و نیز در مدح امامان شیعه علیهم‌السلام است (رجوع کنید به سماوى، ج۲، ص۲۴۳). حبوبى تألیفاتى نیز در فقه و اصول دارد که به‌چاپ نرسیده‌اند (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۴، قسم ۲، ص ۸۱۹).

سیدعلى، فرزند حبوبى، نیز خطیب و شاعرى معروف بود. او در ۱۲۹۶ در نجف به‌دنیا آمد. مقدمات را نزد پدر و شیخ‌شکر بغدادى* فرا گرفت. در جهاد با انگلستان، همراه پدرش بود و شجاعت بسیارى از خود نشان داد. وى پس از وفات پدر، تمام تلاش خود را صرف تحقق بخشیدن به آرمانهاى او و مبارزه با استعمار کرد. وى در ۱۳۴۱ در نجف وفات یافت و در جوار قبر پدرش دفن شد. دیوان شعرى از او برجا مانده است (خاقانى، ج ۶، ص ۳۱۵؛ امینى، ج ۱، ص ۳۸۸؛ براى تفصیل بیشتر رجوع کنید به جبورى، ص ۴۸ـ۵۲).

سیدمحمودبن سیدحسین، برادرزاده حبوبى، معروف به حبوبى صغیر، نیز شاعرى بزرگ و وطن‌دوست بود. او در ۱۳۲۳ در نجف به دنیا آمد. مدتى فقه و اصول خواند، اما از ۱۳۴۸ تمام توجه خود را به علوم ادبى معطوف کرد و با شرکت فعال در انجمنهاى ادبى، در تحکیم و بالندگى جنبش ادبى نجف نقش مهمى داشت. محمود حبوبى مدتى در بغداد اقامت گزید و در ۱۳۴۸ش (۱۳۸۹) درگذشت (خاقانى، ج ۱۱، ص۲۰۰؛ امینى، همانجا؛ حسن امین، ج ۱، ص ۲۱۵). تألیفات وى عبارت‌اند از : آراء فی‌الشعر و القصه؛ دُمُوع الشُموع؛ شاعر الحیاه، که در ۱۳۲۶ش/۱۹۴۷ در نجف چاپ شد؛ و عالَمٌ جدید (عواد، ج ۳، ص۲۷۰؛ امینى، ج ۱، ص ۳۸۸ـ۳۸۹). قدرت او در شاعرى از رباعیات حبوبى که در ۱۳۳۰ش/۱۹۵۱ در نجف به‌چاپ رسید و دیوان حبوبى که در ۱۳۲۷ ش/۱۹۴۸ در نجف چاپ شد، آشکار است (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج۱۰، ص ۶۹؛ عواد، همانجا؛ خاقانى، ج ۱۱، ص ۲۰۵). از جمله اشعار دیوان او، قصیده‌اى طولانى به‌نام «الرائیه الایوانیه» است (آقابزرگ طهرانى، ۱۴۰۳، ج ۹، قسم ۱، ص ۲۲۹، ج۱۰، ص ۵۴؛ عواد، همانجا). وى همچنین بعضى اشعار شیخ‌جواد شبیبى* (متوفى ۱۳۶۳) را، که در دیوانش نیامده بود، در یک مجلد تدوین کرد (خاقانى، ج ۹، ص ۵۰۷).

عبدالغنى، برادر سیدمحمود، حقوقدان و شاعر بود. وى در ۱۳۴۲ در نجف به‌دنیا آمد. پس از تحصیل در نجف و بغداد، در ۱۳۷۱ به مصر رفت و مدیر گمرک آنجا شد. کتاب دیمقراطیه و سلام (بغداد ۱۳۳۸ش/۱۹۵۹) و دیوان شعر از او به‌جا مانده است (عواد، ج۲، ص۲۹۴؛ خاقانى، ج ۵، ص ۴۸۱؛ امینى، ج۱، ص۳۸۹؛ براى نمونه اشعار او رجوع کنید به خاقانى، ج ۵، ص ۴۸۱ـ۴۸۸).



منابع :

(۱) محمدمحسن آقابزرگ طهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، چاپ علی‌نقى منزوى و احمد منزوى، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۲) همو، طبقات اعلام الشیعه: نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، مشهد ۱۴۰۴؛
(۳) حسن اسدى، ثوره النجف على الانگلیز، او، الشراره الاولى لثوره العشرین، بغداد ۱۹۷۵؛
(۴) حسن امین، مستدرکات اعیان الشیعه، بیروت ۱۴۰۸ـ۱۴۱۶/ ۱۹۸۷ـ۱۹۹۶؛
(۵) محسن امین؛
(۶) محمدهادى امینى، معجم رجال الفکر و الادب فى النجف خلال الف عام، (نجف) ۱۴۱۳/۱۹۹۲؛
(۷) کامل سلمان جبورى، النجف الاشرف و حرکه الجهاد : عام ۱۳۳۲ـ۱۳۳۳ه / ۱۹۱۴م، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۸) جهادیه: فتاوى جهادیه علما و مراجع عظام در جنگ جهانى اول، به کوشش محمدحسن کاووسى عراقى و نصراللّه صالحى، تهران: وزارت امورخارجه، مؤسسه چاپ و انتشارات، ۱۳۷۵ش؛
(۹) محمدسعید حبوبى، دیوان، چاپ عبدالعزیز جواهرى، بیروت ۱۳۳۱، چاپ افست (قم) ۱۳۶۹ش؛
(۱۰) محمد حرزالدین، معارف الرجال فى تراجم العلماء و الادباء، قم ۱۴۰۵؛
(۱۱) على خاقانى، شعراء الغرى، نجف ۱۳۷۳/۱۹۵۴، چاپ افست قم ۱۴۰۸؛
(۱۲) رسایل و فتاواى جهادى، تدوین، تحقیق و تحشیه از محمدحسن رجبى، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، معاونت پژوهشى و آموزشى، ۱۳۷۸ش؛
(۱۳) عبدالحلیم رهیمى، تاریخ الحرکه الاسلامیه فى العراق: الجذور الفکریه و الواقع التاریخى (۱۹۰۰ـ ۱۹۲۴)، بیروت ۱۹۸۵؛
(۱۴) محمد سماوى، الطَّلیعه من شعراء الشیعه، چاپ کامل سلمان جبورى، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۱؛
(۱۵) کورکیس عواد، معجم المؤلفین العراقیین فى القرنین التاسع عشر و العشرین، بغداد ۱۹۶۹؛
(۱۶) شهاب‌الدین مرعشى نجفى، الاجازه الکبیره، او، الطریق و المَحَجَّه لثمره المُهجَه، اعداد و تنظیم محمد سمامى حائرى، قم ۱۴۱۴؛
(۱۷) علی‌وردى، لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، بغداد ۱۹۶۹ـ۱۹۷۹، چاپ افست (قم) ۱۳۷۱ش.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲ 

زندگینامه حسن‌ حرّانى«ابن‌شعبه»(مؤلف کتاب مشهور تُحَف ُالعقول)

 ابن‌شعبه (حسن‌بن علی‌بن حسین‌بن شعبه)، محدّث امامى و مؤلف کتاب مشهور تُحَف ُالعقول. در منابع کهن رجالى شیعه درباره وى اطلاعى وجود ندارد. براساس نوشته حسین‌بن علی‌بن صادق بحرانى در رساله‌اى که درباره اخلاق و سلوک تألیف کرده، ابن‌شعبه از قدماى اصحاب امامیه محسوب شده و شیخ مفید از تُحف‌العقولِ وى، مطالبى نقل کرده است (رجوع کنید به قمى، ج ۱، ص ۳۲۹ـ۳۳۰).

آقابزرگ طهرانى (ج ۳، ص ۴۰۰) از نوشته بحرانى استنباط کرده که حرّانى از مشایخ شیخ مفید و معاصر شیخ صدوق بوده، ولى بنابر منابع رجالى، مفید شیخى بدین نام نداشته است (اسکافى، مقدمه محمدباقر موحدى ابطحى، ص ۱۳ـ ۱۴). حرّانى منسوب به خاندان شعبه است که در اصل اهل حلب بودند و محدّثان بزرگى در میان آنان ظهور کرده‌اند (رجوع کنید به حلبى، مقدمه جعفر سبحانى، ص ۹).

قدیم‌ترین اظهارنظر درباره شخصیت علمى و دینى حرّانى، از ابراهیم‌بن سلیمان قطیفى*، از علماى سده دهم، است که بنا به نقل شوشترى (ج ۱، ص ۳۸۳)، او در کتاب الوافیه خود از حرّانى با عنوان «شیخِ عالم فاضلِ عاملِ فقیه» نام‌برده است. اظهارنظر علماى بعدى، همه از بحرانى و قطیفى گرفته شده است (براى نمونه رجوع کنید به حرّعاملى، قسم ۲، ص ۷۴؛افندى اصفهانى، ج ۱، ص ۲۴۴).

آثار

به حرّانى دو کتاب منسوب است:

التمحیص، که درباره سبب و شیوه‌هاى آزمایشهاى الهى مؤمنان (شیعه) و همراه روایاتى درباره صبر و زهد و رضاست؛

و تحف العقول فیما جاء من الحِکَم ‌و المواعظ من آل‌الرسول.

درباره انتساب التمحیص میان صاحب‌نظران اختلاف وجود دارد: قطیفى (رجوع کنید به شوشترى، همانجا)، حرّ عاملى (همانجا) و افندى اصفهانى (همانجا) آن را تألیف حرّانى دانسته و مجلسى (ج ۱، ص ۱۷) و نورى (ج ۱، ص۱۸۶ـ۱۸۷) در انتساب آن به حرّانى یا ابن‌همام اسکافى تشکیک کرده‌اند.

موحدى ابطحى در مقدمه التمحیص (ص ۱۰ـ ۱۴) به نقد و بررسى ادله کسانى که کتاب را به حرّانى یا ابن‌همام اسکافى نسبت داده‌اند پرداخته و یادآور شده است که بحث در این نیست که روایات التمحیص از آنِ ابن‌شعبه است یا ابن‌همام تا گفته شود هر دو ثقه‌اند، بلکه در این است که این کتاب تألیف یا املاى ابن‌همام اسکافى است یا تألیف شخصِ دیگرى نظیر ابن‌شعبه به روایت ابن‌همام. موحدى ابطحى نتیجه می‌گیرد که اصل کتاب از محمدبن همام است و شک در این است که التمحیص را شخصِ دیگرى از او روایت کرده، که در این صورت روایات آن با واسطه است، یا کتاب به املاى ابن‌همام است که در این صورت این کتاب نظیر امالىِ مشایخ حدیثى چون مفید و مرتضى و طوسى خواهد بود.

تحف‌العقول

اما کتابى که سبب شهرت حرّانى شده و در انتساب آن به او هیچ‌اختلافى وجود ندارد، تحف‌العقول است. به نوشته ابن‌شعبه (ص ۲ـ۳)، هدف وى از تألیف این کتاب در دسترس قراردادن دانشهاى پیامبر اکرم و امامان است که دربردارنده کار دین و دنیا و صلاح امروز و فرداست و چون دانشمندان شیعه درباره حلال و حرام و فرائض و سنن از گفتار ائمه کتاب فراهم کرده‌اند ولى درباره حکمتها و اندرزهاى پیامبر و ائمه، خاصه کلمات قصار آنها، کتابى تألیف نکرده‌اند، وى دست به این کارزده است.

این کتاب مشتمل‌بر احادیثى در اصول و فروع‌دین و کلیات و دسته‌اى از سنّتها و آداب دین و پند و اندرزهاى امامان و سخنان حکیمانه آنان است (همان، ص ۳). در این کتاب گزیده‌اى از سخنان پیامبر و امامان شیعه، به جز امام دوازدهم علیهم‌السلام آمده است.

بخشى از مهم‌ترین مطالب کتاب عبارت‌اند از:

وصایاى پیامبر اکرم به امام على علیه‌السلام (ص ۶ـ۱۴)، پاسخهاى پیامبر به شمعون‌بن لاوى مسیحى (ص ۱۵ـ ۲۴)، سفارش پیامبر به معاذبن جبل هنگام اعزام وى به یمن (ص ۲۵ـ۲۶)، سخنان پیامبر در حجه الوداع (ص۳۰ـ۳۴)، خطبه امام على در اخلاص توحید (ص۶۱ـ۶۷)، اندرزهاى آن حضرت به امام‌حسن (ص ۶۸ـ ۸۸)، خطبهالوسیله (ص ۹۲ـ ۱۰۰)، نامه امام على به مالک‌اشتر (ص۱۲۶ـ ۱۴۹)، سخنان امام‌على با کمیل (ص۱۶۹ـ۱۷۶)، جواب امام حسن به حسن بصرى (ص ۲۳۱ـ۲۳۲)، خطبه امام حسن بعد از صلح با معاویه (ص ۲۳۲ـ ۲۳۳)، سخنان امام حسین در امر به معروف و نهى از منکر (ص ۲۳۷ـ۲۳۹)، نامه امام حسین به اهل کوفه (ص ۲۴۰ـ ۲۴۲)، رساله حقوق امام زین‌العابدین (ص ۲۵۵ـ ۲۷۲)، سفارش امام باقر به جابربن یزید جعفى (ص ۲۸۴ـ۲۸۶)، سفارش امام صادق به مؤمن طاق (ص ۳۰۷ـ ۳۱۳)، سخنانى از امام صادق علیه‌السلام که برخى از شیعیان آن را نثرالدرر نامیده‌اند (ص ۳۱۵ـ۳۲۴)، سفارش امام کاظم به هشام (ص ۳۸۳ـ ۴۰۲)، پاسخ امام رضا به مأمون درباره احکام شریعت (ص ۴۱۵ـ ۴۲۳)، توصیف امام رضا از امامت و منزلت آن در مسجدجامع مرو (ص ۴۳۶ـ۴۴۲)، پاسخ امام جواد به پرسشهاى یحیی‌بن اکثم (ص ۴۵۴)، رساله امام هادى در رد بر اهل جبر و تفویض (ص ۴۵۸ـ۴۷۵)، پاسخهاى امام هادى به پرسشهاى یحیی‌بن اکثم (ص ۴۷۶ـ۴۸۱) و نامه امام عسکرى به اسحاق‌بن اسماعیل نیشابورى (ص ۴۸۴ـ۴۸۶). در پایان هر یک از این قسمتها، گزیده‌اى از کلمات قصار آنها نیز آورده شده است. در پایان کتاب، سخنان خدا با حضرت موسى (ص ۴۹۰ـ۴۹۶) و حضرت عیسى (ص ۴۹۶ـ۵۰۱)، اندرزهاى مسیح در انجیل و جز آن (ص ۵۰۱ـ۵۱۳) و سرانجام سفارش مفضّل‌بن عمر به شیعیان (ص ۵۱۳ـ۵۱۵) آمده است.

تحف‌العقول در قرون اخیر همواره مورد توجه علماى شیعه بوده تا آنجا که قطیفى آن را بی‌نظیر خوانده است (رجوع کنید به شوشترى، همانجا). در کتابهاى حدیثى و فقهى از آن نقل قول کرده‌اند (رجوع کنید به مجلسى، ج ۱، ص ۲۹؛بحرانى، ج ۲۵، ص ۱۸۰؛نورى، ج ۱، ص ۱۸۷). در عین حال، آنچه مایه خرده‌گیرى و در برخى موارد نامعتبر دانستن مندرجات تحف‌العقول از سوى علماى شیعه شده، ارسال اسنادِ احادیث آن است. اگر چه خودِ ابن‌شعبه به این موضوع توجه داشته و در مقدمه (ص ۳) نوشته که سلسله سندِ بیشتر احادیث کتاب را سماع کرده، ولى در تألیف کتاب براى رعایت ایجاز و نیز به این سبب که بیشتر این کلمات و سخنان از زمره آموزشها و حکمتهایى است که خود گواه درستى خود هستند و به این دلیل که آنها را براى شیعیان فراهم کرده است که تسلیم امامان‌اند، از ذکر اسناد احادیث کتاب اجتناب کرده است. خویى ضمن اعتراف به فضل و ورع و ممدوح بودن حرّانى (رجوع کنید به توحیدى، ج ۱، ص ۵)، کتاب وى را به دلیل مُرسل بودن احادیث آن، فاقد اعتبار دانسته و در هیچ یک از احکام شرعى، استناد به روایات تحف‌العقول را جایز نشمرده است (ج ۱، ص ۹؛نیز رجوع کنید به معلم، ص ۲۷۴ـ۲۷۷). گفتنى است که تحف‌العقول در میان نُصَیریه* حرمتى خاص داشته و بسیارى از پیروان این مذهب آن را از بردارند (ضیائى، ج ۱، ص ۸۱).

تحف‌العقول بارها در ایران و عراق و لبنان به چاپ رسیده است. نخستین‌بار در ۱۲۹۷، با روضه کافى، در یک مجلد چاپ سنگى شد. بهترین چاپ آن، با تصحیح و تعلیق علی‌اکبر غفارى، در ۱۳۷۶ در تهران صورت گرفته است. این کتاب بارها به فارسى ترجمه شده که بهترین آنها ترجمه پرویز اتابکى با عنوان رهاوردِ خِرد (تهران ۱۳۷۶ش) است. این کتاب را بدر شاهین به انگلیسى ترجمه و در ۱۳۸۳ش در قم به چاپ رسانده است.



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) ابن‌شعبه، تحف‌العقول عن آل‌الرسول صلی‌اللّه علیهم، چاپ علی‌اکبر غفارى، قم ۱۳۶۳ش؛
(۳) محمدبن همام اسکافى، التمحیص، قم ( ۱۳۸۰)؛
(۴) عبداللّه‌بن عیسى افندی‌اصفهانى، ریاض العلماء و حیاض‌الفضلاء، چاپ احمد حسینى، قم ۱۴۰۱ـ؛
(۵) یوسف‌بن احمد بحرانى، الحدائق النّاضره فى احکام العتره الطاهره، قم ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ش؛
(۶) محمدعلى توحیدى، مصباح الفقاهه، تقریرات درس آیهاللّه خوئى، قم ۱۳۷۷ش؛
(۷) محمدبن حسن حرّعاملى، امل‌الآمل، چاپ احمد حسینى، بغداد ( ۱۹۶۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛
(۸) علی‌بن حسن حلبى، اشارهالسبق، چاپ ابراهیم بهادرى، قم ۱۴۱۴؛
(۹) نوراللّه‌بن شریف‌الدین شوشترى، مجالس المؤمنین، تهران ۱۳۵۴ش؛
(۱۰) علی‌اکبر ضیائى، فهرس مصادرالفرق الاسلامیه، ج ۱، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۱۱) عباس قمى، کتاب الکنى و الالقاب، صیدا ۱۳۵۷ـ۱۳۵۸، چاپ افست قم (بی‌تا.)؛
(۱۲) مجلسى؛
(۱۳) محمدعلى معلم، اصول علم‌الرجال بین النظریه و التطبیق، تقریرات درس آیه اللّه داورى، (قم) ۱۴۱۶؛
(۱۴) حسین‌بن محمدتقى نورى، خاتمه مستدرک الوسائل، قم ۱۴۱۵ـ۱۴۲۰٫

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۲ 

زندگینامه عبدالرحمان‌ حُرفى«ابن‌حربى»(متوفی۴۲۳ه ق)

 عبدالرحمان‌بن عبیداللّه، مشهور به ابن‌حربى و ملقب به سمسار، کنیه‌اش ابوالقاسم، محدّث قرن چهارم و پنجم. حرفى در ۱۴ جمادی‌الآخره ۳۳۶ زاده شد و در محله حربیه بغداد سکونت داشت (خطیب بغدادى، ج ۱۱، ص ۶۱۲). درباره زندگى وى اطلاع چندانى در دست نیست.

شهرت وى به حرفى از آنجاست که در بغداد بقالان، حُرفى خوانده می‌شدند (سمعانى، ج ۲، ص ۲۰۳ـ۲۰۴). خطیب بغدادى (همانجا) اصل خاندان حرفى را از ابیورد (از شهرهاى خراسان بزرگ) دانسته است.

از جمله مشایخ حدیث وى،

احمدبن سلمان نجاد،

حمزهبن محمد دهقان،

محمدبن حسن‌بن زیاد نقاش،

و ابوبکر شافعى بودند (رجوع کنید به همانجا؛ سمعانى، ج ۲، ص ۲۰۴؛ ذهبى، ج ۱۷، ص ۲۱۱). خطیب بغدادى (همانجا) از او احادیثى اخذ کرده است. ابوبکر بیهقى، ابوالمعالى ثابت‌بن بندار بقال، احمدبن مظفربن سوس تمّار و برخى دیگر نیز از او حدیث نقل کرده‌اند (سمعانى، همانجا).

خطیب بغدادى (همانجا) و سمعانى (همانجا)، ضمن تأیید وثاقتِ حرفى، نوشته‌اند که سماع وى از احمدبن سلمان نجاد در برخى موارد مضطرب است.

رحلت

حرفى در ۷ شوال ۴۲۳ درگذشت و در گورستان باب حرب در بغداد دفن شد (خطیب بغدادى؛ سمعانى، همانجاها).

آثار

براى او دو اثر ذکر شده است:

اَمالى، که احتمالاً همان مجالس حدیثى است که ذهبى (ج ۱۷، ص ۴۱۱) به آن اشاره کرده است؛

و فوائد، به گزینش ابوالقاسم هبه اللّه‌بن حسن طبرى (سزگین، ج ۱، ص ۲۲۹).



منابع :

(۱) خطیب بغدادى؛
(۲) ذهبى؛
(۳) سمعانى؛

(۴) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- .

 دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۳ 

زندگینامه عبداللّه حریرى(متوفی۶۴۵ه ق)( محدّث، نسب‌شناس و شرح‌حال‌نویس)

 عبداللّه بن قاسم ‌بن عبداللّه ‌بن محمدبن خلف لخمى، کنیه‌اش ابومحمد، محدّث، نسب‌شناس و شرح‌حال‌نویس اندلسى سده ششم. به گفته ابن‌ابّار (ج ۲، ص ۹۰۲)، وى به حرّار نیز معروف بود. حریرى در ۱۲ شعبان یا رجب ۵۹۱ در جزیره شَقْر، در اشبیلیه اندلس، به ‌دنیا آمد (همان، ج ۲، ص ۹۰۳؛ قس ذهبى، حوادث و وفیات ۶۴۱ـ۶۵۰ه ، ص ۲۷۳، که سال تولد او را ۵۷۱ ذکر کرده است).

اساتید

وى از علماى بسیارى حدیث شنید و روایت نقل کرد،

از جمله:

از عبدالرحمان‌بن على زُهرى،

ابوالحسین (ابوالحسن)بن عظیمه،

أبى عمربن عات،

ابی‌محمد زهرى،

ابی‌الولیدبن عفیر،

و ابی‌العباس نباتى (ابن‌ابّار، ج ۲، ص ۹۰۲؛ ابن‌زبیر، قسم ۳، ص ۱۴۶؛ ذهبى، همانجا). وى نام شیوخ خویش را، که بیش از دویست تن بوده‌اند، در کتاب الدرر و الفرائد فى نُخَب الأحادیث و تُحف الفوائد فهرست کرده است (ابن‌ابّار، همانجا).

حریرى به علم روایت و نقل و ضبط احادیث توجه بسیار داشت (همان، ج ۲، ص ۹۰۳؛ ابن‌زبیر؛ ذهبى، همانجاها). وى، به گفته خودش، سه بار کتاب مُوَطَّأ مالک‌بن انس را که در آن روزگار در سرزمینهاى مغرب اسلامى رواج بسیار داشته، از ابن‌بقى شنیده و کتاب صحیح بخارى را از عبدالرحمان‌بن على زُهْرى فراگرفته است (ابن‌ابّار، ج ۲، ص ۹۰۲؛ ذهبى، همانجا).

آثار

از جمله آثار اوست:

حدیقه الانوار فى معرفه الانساب که ذیلى بر کتاب اقتباس الانوار و التماس الأَزهار رُشاطى، در انساب، است؛

و المنهج الرّضى فى الجمع بین کتابَىْ ابن‌بَشکوال و ابن‌الفَرَضى، در شرح احوال بزرگان اندلس (ابن‌ابّار، ج ۲، ص ۹۰۲ـ۹۰۳؛ ذهبى، همانجا؛ صفدى، ج ۱۷، ص ۴۰۶).

حریرى حافظه‌اى قوى، بهره‌اى در شاعرى، و خط بسیار خوشى داشت که در آن از ابن خَیر اشبیلى* پیروى می‌کرد (ابن‌ابّار، ج ۲، ص ۹۰۳؛ ابن‌زبیر؛ ذهبى).

حریرى در شوال یا ذیقعده ۶۴۵ و به روایتى در آغاز ۶۴۶ در اشبیلیه، که در آن زمان در محاصره سپاهیان مسیحى بود، وفات یافت (ابن‌ابّار؛ ابن‌زبیر، همانجاها؛ ذهبى، حوادث و وفیات ۶۴۱ـ۶۵۰ه ، ص ۲۷۳ـ۲۷۴؛ صفدى، همانجا).



منابع :

(۱) ابن‌ابّار، التکمله لکتاب الصله، چاپ عزت عطار حسینى، بیروت ۱۳۷۵/۱۹۵۵؛
(۲) ابن‌زبیر، کتاب صله الصله، قسم ۳، چاپ عبدالسلام هراس و سعید اعراب، (مراکش) ۱۴۱۳/ ۱۹۹۳؛
(۳) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفیات ۶۴۱ـ۶۵۰ه ، بیروت ۱۴۱۹/ ۱۹۹۸؛
(۴) صفدى.

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۳ 

زندگینامه حَریز مشرقى(محدّث و راوى حدیث در قرن دوم)

 حَریزبن عثمان‌بن جبر رَحَبىِ مشرقى ، محدّث و راوى حدیث در قرن دوم. کنیه او ابوعون یا ابوعثمان بود (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۸۲؛ ذهبى، ۱۴۲۴، ج ۴، ص ۳۲۸). او به سبب انتساب به بنى رَحَبه، از قبیله حِمْیر، به رَحَبى شهرت یافت و به حِمصى نیز مشهور بود (سمعانى، ج ۳، ص ۴۹ـ۵۰؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۲۱۹).

حریز، که از تابعین متأخر محسوب می‌شود (رجوع کنید به خطیب بغدادى، همانجا؛ ذهبى، ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹، ج ۷، ص ۸۰)، در سال ۸۰ در شهر حِمصْ، در سوریه فعلى، زاده شد (ابن‌جبّان، ج ۱، ص ۲۶۸؛ خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۸۹). از جزئیات زندگى او اطلاع دقیقى موجود نیست.

احمدبن حنبل (متوفى ۲۴۱) تأیید کرده که حریز به قَدَریان و معتزله گرایش نداشته است (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۸۸). حریزالمشرقى به مصر و مکه و بغداد سفر کرد و محدّثان عراقى در بغداد از وى حدیث شنیدند. احتمالا وى در سفرى به بغداد، با مهدى عباسى (حک : ۱۵۸ـ۱۶۹) ملاقات کرده بود (رجوع کنید به همان، ج ۹، ص ۱۸۳).

حریز از افرادى مانند عبداللّه‌بن بُسر مازنى (آخرین صحابى درگذشته در شام، متوفى ۸۸) و راشدبن سعد (متوفى ۱۱۳) حدیث شنید (ابن ابی‌حاتم، ج ۳، ص ۲۸۹؛ خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۸۲؛ براى فهرست کسانى که حریز از آنها حدیث شنیده رجوع کنید به مزّى، ج ۵، ص ۵۶۹ـ۵۷۰).

کسانى نیز از حریز حدیث نقل کرده‌اند،

از جمله:

اسماعیل‌بن عیاش،

مُعاذبن مُعاذ،

بَقیهبن الولید

و علی‌بن عیاش (ابن ابی‌حاتم، همانجا؛ براى فهرست راویان از حریز رجوع کنید به خطیب بغدادى، همانجا؛ مزّى، ج ۵، ص ۵۷۰ـ۵۷۱).

درباره وثاقت یا ضعف وى،

با توجه به نظر حریز درباره على علیه‌السلام، آراى مختلفى بیان شده است. احمدبن حنبل و یحیی‌بن مَعین (متوفى ۲۳۳) او را توثیق کرده‌اند (رجوع کنید به ابن‌شاهین، ص ۱۱۲؛ خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۸۳، ۱۸۷ـ ۱۸۸؛ ابن‌عساکر، ج ۱۲، ص ۳۴۵). گزارشهایى نیز درباره ثقه نبودن وى وجود دارد (رجوع کنید به عُقیلى، سفر۱، ص ۳۲۲؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۲۲۱). برخى نیز، به‌رغم عقیده حریز به نصب (اظهار دشمنى با على علیه‌السلام)، از ثقه بودن او سخن گفته‌اند (رجوع کنید به مزّى، ج ۵، ص ۵۷۲، ۵۷۴).

در روایاتى گفته شده که حریز از ناصبیان و دشمنان حضرت على علیه‌السلام بوده و بر منبر، آن حضرت را طعن می‌کرده است (ابوزرعه دمشقى، ج ۱، ص ۱۵۴؛ خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۸۵).

برخى براى توجیه ناصبى بودن حریز، چنین گفته‌اند که وى حضرت على را طعن نمی‌کرده ولى چون اجدادش در صفّین به دست على علیه‌السلام کشته شده بودند، محبت او را در دل نداشته و از خود حریز نقل شده که هرگز على را سبّ نکرده است (رجوع کنید به یحیی‌بن معین، ج ۲، ص ۳۶۵؛ عجلى، ص ۱۱۲؛ خطیب بغدادى، همانجا).

برخى نیز گفته‌اند که او در اواخر عمر از این کار توبه کرد (رجوع کنید به صفدى، ج ۱۱، ص ۳۴۷؛ ابن‌حجر عسقلانى، ج ۲، ص ۲۲۲). علی‌بن عیاش حمصى، احادیث منقول از حریز را بر خود او عرضه کرد و حریز از کثرت آنها، که بالغ بر دویست حدیث بود، شگفت‌زده شد (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۸۳؛ مزّى، ج ۵، ص ۵۷۲)، اما به نظر احمدبن حنبل، احادیث مروى از حریز در حدود سیصد حدیثِ صحیح بوده است (رجوع کنید به ابن‌عدى، ج ۲، ص ۴۵۱؛ مزّى، همانجا). حریز در سال ۱۶۳ درگذشت (ابن‌عدى، همانجا؛ خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۸۸ـ۱۸۹).



منابع :

(۱) ابن‌ابی‌حاتم، کتاب الجرح و التعدیل، حیدرآباد، دکن ۱۳۷۱ـ۱۳۷۳/ ۱۹۵۲ـ۱۹۵۳، چاپ افست بیروت (بی‌تا.)؛
(۲) ابن‌حِبّان، کتاب المجروحین من المحدثین و الضعفاء و المتروکین، چاپ محمود ابراهیم زاید، حلب ۱۳۹۵ـ۱۳۹۶/ ۱۹۷۵ـ۱۹۷۶؛
(۳) ابن‌حجر عسقلانى، کتاب تهذیب التهذیب، چاپ صدقى جمیل عطار، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵؛
(۴) ابن‌شاهین، تاریخ أسماءالثقات، چاپ عبدالمعطى امین قلعجى، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶؛
(۵) ابن‌عدى، الکامل فى ضعفاءالرجال، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۶) ابن‌عساکر، تاریخ مدینه دمشق، چاپ على شیرى، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱؛
(۷) ابوزرعه دمشقى، تاریخ أبى زرعهالدمشقى، چاپ شکراللّه قوجانى، (دمشق، بی‌تا.)؛
(۸) خطیب بغدادى؛
(۹) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۲۴/۲۰۰۳؛
(۱۰) همو، سیراعلام النبلاء، چاپ شعیب أرنؤوط و دیگران، بیروت ۱۴۰۱ـ۱۴۰۹/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۸؛
(۱۱) سمعانى؛
(۱۲) صفدى؛
(۱۳) احمدبن عبداللّه عجلى، تاریخ الثّقات، بترتیب علی‌بن أبى بکر هیثمى و تضمینات ابن‌حجر عسقلانى، چاپ عبدالمعطى قلعجى، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۴؛
(۱۴) محمدبن عمرو عُقیلى، کتاب الضعفاء الکبیر، چاپ عبدالمعطى امین قلعجى، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴؛
(۱۵) یوسف‌بن عبدالرحمان مزّى، تهذیب الکمال فى اسماء الرجال، چاپ بشار عواد معروف، بیروت۱۴۲۲/۲۰۰۲؛
(۱۶) یحیی‌بن‌معین، تاریخ یحیی‌بن‌معین، روایه عباس‌بن محمدبن حاتم دورى، چاپ عبداللّه احمد حسن، بیروت (بی‌تا.).

دانشنامه جهان اسلام  جلد  ۱۳ 

زندگینامه جمال‌الدین حصیرى(۶۳۶-۵۴۶ه ق)

 فقیه و محدّث حنفى قرن ششم و هفتم. ابوالمحامد محمودبن احمد بخارى، در ۵۴۶ در بخارا متولد شد. سبب شهرت او و پدرش به حصیرى، سکونت آنان در محله حصیربافان بخارا بود (رجوع کنید به ابن صابونى، ص ۱۲۹؛ ابن‌ابی‌الوفا، ج ۳، ص ۴۳۲).

اساتید

حصیرى در بخارا از ابوالفتح منصوربن عبدالمنعم حدیث شنید و نزد حسن‌بن منصور قاضی‌خان اوزجندى فقه خواند و از شاگردان خاص او شد.

در نیشابور،

از قاضى ابراهیم‌بن على مُغیثى،

عبداللّه‌بن عمربن صفّار،

منصوربن عبدالمنعم فُراوى و

مؤیدبن محمد طوسى،

و در حلب، از شریف عبدالمطلب‌بن فضل هاشمى حدیث آموخت (رجوع کنید به مُنذِرى، ج ۳، ص ۴۹۹؛ ابن‌صابونى، ص ۱۲۸ـ ۱۲۹؛ ذهبى، ج ۲۳، ص ۵۳ـ۵۴؛ ابن‌قطلوبغا، ص ۲۴۴). بعد از اتمام تحصیلات، در دمشق به تدریس و افتا پرداخت و به ریاست دینى حنفیان رسید (ابن‌کثیر، ج ۱۳، ص ۱۵۲؛ ابن‌تغرى بردى، ج ۶، ص ۳۱۳).

شاگردان

وى از ۶۱۱ تا پایان عمر به تدریس در مدرسه نوریه (مدرسه حنفیان در شام؛ رجوع کنید به نعیمی‌دمشقى، ج ۱، ص ۶۰۶ـ۶۰۷) اشتغال داشت.

از جمله شاگردان

او پسرش احمد،

عیسی‌بن ایوب معظم (حاکم دمشق؛ رجوع کنید به ابن‌دقماق، ص ۱۱۲)،

سلیمان‌بن وُهَیب،

عبدالدائم‌بن محمود موصلى،

محمدبن عَبّاد خِلاطى،

سبط ابن‌جوزى،

محمودبن عابد صَرْخَدى

و بدرالدین یوسف‌بن عبداللّه بودند (سبط ابن‌جوزى، ج ۸، قسم ۲، ص ۷۲۱؛ ابن‌ابی‌الوفا، ج ۱، ص ۳۲۵، ج ۲، ص ۲۳۷، ۳۷۲، ج ۳، ص ۱۸۰، ۴۴۱، ۶۲۹). عبدالعظیم‌بن عبدالقوى مُنذِرى، فاطمه دختر ابراهیم‌بن جوهر بطائحیه، و جمال‌الدین محمد معروف به ابن‌صابونى از او اجازه نقل حدیث گرفته یا حدیث روایت کرده‌اند (منذرى، همانجا؛ ابن‌صابونى، ص ۱۲۹).

شرح‌حال‌نویسان، حصیرى را به تواضع، حسن معاشرت، تعبد، تقوا و دیگر محاسن اخلاقى ستوده‌اند (براى نمونه رجوع کنید به سبط ابن‌جوزى،ج ۸، قسم ۲، ص ۷۲۰؛ ابن‌صابونى؛ ابن‌تغرى بردى، همانجاها). او نزد عیسی‌بن ایوب، حاکم دمشق، و پسرش ناصر محترم بود (ابن‌دقماق، ص ۱۱۲).

رحلت

وى در ۶۳۶ (ابن‌تغرى بردى، همانجا؛ ابن‌عماد، ج ۵، ص ۱۸۲) یا ۶۳۷ (لکنوى، ص ۲۰۵) در دمشق از دنیا رفت و در مقابر صوفیه دفن شد (رجوع کنید به ابن‌کثیر؛ ابن‌دقماق، همانجاها).

آثار

مهم‌ترین تألیفات حصیرى، که عمدتاً فقهی‌اند، عبارت‌اند از :

شرح مفصّلِ الجامع‌الکبیر فی‌الفروع محمدبن حسن شیبانى*، به نام التحریر و شرحى موجز بر همان کتاب؛

شرح السِیرالکبیر و السیرالصغیر شیبانى؛

خَیرُالمطلوب فى العلمِ المرغوب، در فقه، که آن را براى ملک ناصر نوشته است؛

الطریقهالحصیریه، در بیان موارد اختلاف شافعیان و حنفیان؛

مناسک‌الحج؛

کتاب فتوایىِ الوجیز، در فقه حنفى؛ النجم‌الهادى السارى الى حل ّالفاظ صحیح‌البخارى (رجوع کنید به ابن‌ابی‌الوفا، ج ۳، ص ۴۳۳؛ حاجی‌خلیفه، ج ۱، ستون ۵۶۸، ۷۲۷، ج ۲، ستون ۱۰۱۴، ۱۸۳۱؛ بغدادى، ج ۲، ستون ۴۰۵؛ زرکلى، ج ۷، ص ۱۶۱).

فرزندان

پس از حصیرى، فرزندش قوام‌الدین محمد به جاى او تدریس در مدرسه نوریه را برعهده گرفت که تا زمان فوت او در ۶۶۵ ادامه داشت (نعیمی‌دمشقى، ج ۱، ص ۶۱۹). فرزند دیگر حصیرى، نظام‌الدین احمد، فقه را از پدرش و کسانى دیگر آموخت و پس از برادرش به تدریس در مدرسه نوریه و افتا پرداخت. ابن‌کثیر دمشقى از جمله شاگردان نظام‌الدین احمد بود. نظام‌الدین، که نایبِ قاضى حُسام‌الدین حسن‌بن احمد نیز بود، در ۶۹۸ درگذشت و در جوار پدرش دفن شد (رجوع کنید به ابن‌ابی‌الوفا، ج ۱، ص ۳۲۵ـ۳۲۶؛ نعیمی‌دمشقى، ج ۱، ص ۶۱۹، ۶۲۱؛ تمیمى، ج ۲، ص ۱۰۲).



منابع :

(۱) ابن‌ابی‌الوفا، الجواهرالمضیه فى طبقات‌الحنفیه، چاپ عبدالفتاح محمدحلو، ریاض ۱۴۱۳/۱۹۹۳؛
(۲) ابن‌تغرى بردى، النجوم الزاهره فى ملوک مصر و القاهره، قاهره [? ۱۳۸۳[ـ ۱۳۹۲/ [? ۱۹۶۳[ـ۱۹۷۲؛
(۳) ابن‌دقماق، نزههالانام فى تاریخ السلام: ۸۲۶ ه ـ ۹۵۶ ه ، چاپ سمیر طبَّاره، صیدا ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛
(۴) ابن‌صابونى، کتاب تکمله اکمال الاکمال فى الانساب و الاسماء و الالقاب، بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶؛
(۵) ابن‌عماد؛
(۶) ابن‌قطلوبغا، تاج‌التراجم فى من صنّف من الحنفیه، چاپ ابراهیم صالح، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۷) ابن‌کثیر، البدایه و النهایه، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰؛
(۸) اسماعیل بغدادى، هدیهالعارفین، ج ۲، در حاجی‌خلیفه، ج ۶؛
(۹) تقی‌الدین‌بن عبدالقادر تمیمى، الطبقات السنیه فى تراجم الحنفیه، ج ۲، چاپ عبدالفتاح محمدحلو، ریاض ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۱۰) حاجی‌خلیفه؛
(۱۱) ذهبى؛
(۱۲) خیرالدین زرکلى، الاعلام، بیروت ۱۹۸۰؛
(۱۳) سبط ابن‌جوزى، مرآهالزمان فى تاریخ الاعیان، ج ۸، حیدرآباد، دکن ۱۹۵۱ـ۱۹۵۲؛
(۱۴) عبدالحی‌بن عبدالحلیم لکنوى، الفوائد البهیه فى تراجم الحنفیه، کراچى ۱۳۹۳؛
(۱۵) عبدالعظیم‌بن عبدالقوى مُنذِرى، التکمله لوفیات النقله، چاپ بشار عواد معروف، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸؛
(۱۶) عبدالقادربن محمد نعیمی‌دمشقى، الدارس فى تاریخ المدارس، چاپ جعفر حسنى، (قاهره) ۱۹۸۸٫

 دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۳ 

زندگینامه محمد حرّعاملى(۱۰۷۸-۱۰۳۳ه ق)

 محمدبن حسن، محدّث و فقیه نامور امامى قرن یازدهم و از عالمان مهاجر جبل‌عامل به ایران. وى به «صاحب وسائل» نیز مشهور است. بیشتر اطلاعات درباره زندگى او، براساس شرح‌حالى است که خود در کتابش، امل‌الآمل (قسم ۱، ص ۱۴۱ـ۱۵۴)، آورده و نیز مطالبى که در شرح‌حال اقوام خود ذکر کرده (رجوع کنید به همان، قسم ۱، ص ۳۲، ۶۶ـ ۶۷، ۷۸ و جاهاى دیگر) و در دیگر منابع، با تفاوتهاى اندکى، تکرار شده است (براى نمونه رجوع کنید به محبى، خلاصهالاثر، ج ۳، ص ۴۳۲ـ ۴۳۵؛افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۶۲ـ۷۵؛بحرانى، لؤلؤه البحرین، ص ۷۶ـ ۸۰؛خوانسارى، ج ۷، ص ۹۶ـ ۱۰۴). در سلافه العصر، که بعد از امل‌الآمل کهن‌ترین منبع در شرح‌حال حرّعاملى است، بیشتر به جنبه‌هاى ادبى زندگى او توجه شده است (رجوع کنید به مدنى، ص ۳۵۹ـ ۳۶۰).

وى در ۸ رجب ۱۰۳۳ در روستاى مَشْغَرى/ مشغره از مناطق مشهور و کهن در جبل‌عامل*، به دنیا آمد (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۱؛افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۶۳؛درباره روستاى مذکور رجوع کنید به سمعانى، ج ۵، ص ۳۰۵؛یاقوت حموى، ذیل «مشغر»). به‌نوشته قمى (۱۳۸۴ش، ص ۲۴۲، به نقل از برادر شیخ‌حرّ عاملى، احمدبن الحسن در الدُّرالمَسْلوک) نسب خاندان حرّعاملى به حرّبن یزید ریاحى* می‌رسد. امین (ج ۲، ص ۴۹۴) گرچه دلیلى بر صحت این نسبت نیافته، به نقل از یکى از افراد خاندان حرّ، که معاصر امین بوده، نسب‌نامه‌اى را آورده، ولى در هیچ‌یک از آثار شیخ‌حرّ عاملى به چنین مطلبى اشاره نشده است (رجوع کنید به قمى، ۱۳۸۵ش، ج ۲، ص ۷۵۶؛امین، ج ۲، ص ۴۹۴؛مروّه، ص ۹۰). تعبیر محقق کرکى در اجازه به نیاى اعلاى شیخ‌حرّ عاملى، حسین‌بن شمس‌الدین محمد (رجوع کنید به سطور بعد) حاکى از آن است که این شمس‌الدین ملقب به حرّ بوده است (الحرّ لقباً).

حرّعاملى در خانواده‌اى اهل علم و ادب و فقاهت بالید (خوانسارى، ج ۷، ص ۱۰۴؛صدر، ج ۱، ص ۲۲۲). نخستین فرد شناخته شده خاندان او، حسین‌بن شمس‌الدین محمد حرّبن شمس‌الدین محمدبن مکى است که محقق کرکى در ۹۰۳ در دمشق به او اجازه روایت داد (براى متن اجازه رجوع کنید به مجلسى، ج ۱۰۵، ص ۵۴ـ۵۷). مهاجر (۲۰۰۵، ص ۲۳۲) بر این اساس، از سکونت حسین‌بن شمس‌الدین و اجداد او در دمشق سخن گفته است. حرّ عاملى از این نیاى اعلاى خود نامى نبرده و تنها از فرزند او، محمدبن حسین مشغرى، یاد کرده است (۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۵۴). احتمالا محمدبن حسین نخستین فرد از خاندان شیخ حرّ بوده، که به دلیل تغییر اوضاع سیاسى دمشق و منضم شدن شام به قلمرو عثمانى، پس از نبرد مَرْج دابِق در ۹۲۲، در مَشغَره سکونت گزیده است (مهاجر، ۲۰۰۵، ص ۲۳۲ـ۲۳۴). به نوشته مهاجر (۲۰۰۵، ص ۲۳۳)، محمدبن حسین نزد فقیهان جبل عامل تحصیل نکرد و تنها استاد وى پدرش بود. فرزندان او، محمدبن محمد و عبدالسلام و على، در مشغره و جُبَع اقامت داشتند (همان، ص ۲۳۵).

جد پدرى شیخ حرّ، علی‌بن شمس‌الدین محمد حرّعاملى، عالم و ادیب فاضلى بود که شیخ‌حرّ او را در امل‌الآمل (قسم ۱، ص ۱۲۹) ستوده و گفته است که وى در نجف اشرف مسموم و شهید شد. جد مادرى شیخ‌حرّ، عبدالسلام‌بن شمس‌الدین محمد حرّعاملى (۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۰۷) در احکام فقهى بسیار متبحر بود. پدر شیخ‌حرّ، حسن‌بن على، عالم و فقیه و ادیب فاضلى بود که در ۱۰۶۲ در مسیر زیارت مشهد رضوى، در بسطام از دنیا رفت و فرزندش، زین‌العابدین، جنازه او را به مشهد برد و در پایین پاى امام رضا علیه‌السلام دفن کرد. شیخ‌حرّعاملى خبر درگذشت او را در سفر حج دوم خود شنید و در رثاى او قصیده‌اى طولانى سرود (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۶۵ـ۶۶؛امین، ج ۵، ص ۲۱۲). عموى او، محمدبن علی‌بن محمد، سفرنامه‌اى به نام الرحله و دیوان شعر بزرگى داشته و شیخ‌حرّ آثار برخى عالمان عاملى را از طریق او روایت کرده است (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص۱۷۰؛افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۱۳۶؛براى توضیح درباره خاندان حرّ عاملى رجوع کنید به مهاجر، ۱۴۱۰، ص ۲۹ـ۴۳؛همو، ۲۰۰۵، ص ۲۲۹ـ۲۴۱). محمدبن علی‌بن محمد در جبل‌عامل سکونت گزید و امروزه خاندان حرّ عاملى ساکن در لبنان از نسل اویند (رجوع کنید به مهاجر، ۲۰۰۵، ص ۲۳۷ـ۲۳۸).

اساتید

شیخ‌حرّ مقدمات علوم را در مشغره و نزد خویشان خود، که از عالمان مشهور جبل‌عامل بودند، آموخت. در این مرحله وى نزد پدر، عمو (محمدبن على حرّ)، جد مادری‌اش شیخ‌عبدالسلام، دایى پدرش علی‌بن محمود عاملى مشغرى که خود آثار فقهى چندى نگاشته بود، و کسان دیگر از عالمان شیعى ساکن در مشغره، به تحصیل علوم دینى پرداخت (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۰۷، ۱۲۵، ۱۳۴، ۱۴۱؛افندى اصفهانى، ج ۴، ص ۲۵۵). پس از آن به جبع رفت و در آنجا نزد زین‌الدین‌بن محمدبن حسن‌بن زین‌الدین، نواده شهیدثانى و شیخ‌حسین‌بن حسن ظهیرى و عالمان دیگر به فراگیرى فقه و دیگر علوم و متون متداول پرداخت. همچنین برخى کتابهاى نحو و فقه و سایر علوم را نزد ظهیرى خواند (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۵۸ـ۵۹، ۹۲، ۱۴۱ـ۱۴۲). ظهیرى نخستین شیخِ اجازه حرّعاملى بود که در ۱۰۵۱ به او اجازه روایت داد (همان، قسم ۱، ص۷۰؛
مجلسى، ج ۱۰۷، ص ۱۰۴، ۱۰۹). وى تا چهل سالگى، که در جبل عامل سکونت داشت، دو بار به سفر حج رفت (حرّعاملى، قسم ۱، ص ۱۴۲).

حرّ عاملى، علاوه بر ظهیرى، از کسان بسیارى اجازه روایت داشته است، از جمله از علی‌بن محمود عاملى، که طریق اتصال روایى حرّعاملى به‌برخى عالمان جبل‌عامل بوده‌است (رجوع کنید به همان، قسم ۱، ص ۱۳۴)؛و محمدباقر مجلسى، که به یکدیگر اجازه روایت داده‌اند (همو، ۱۴۰۹ـ۱۴۱۲، ج:۳۰ خاتمه، ص :۱۷۳ هر آخِرُ مَنْ اَجازَلى و أَجزتُ له؛براى متن اجازه شیخ‌حرّ به مجلسى رجوع کنید به مجلسى، ج۱۰۷، ص۱۰۳ـ۱۰۶). حرّعاملى در وسائل‌الشیعه (ج۳۰، ص ۱۶۷ـ۱۹۰) فهرست کاملى از استادان و طرق خود در روایت آثار امامیه را ذکر کرده است (نیز رجوع کنید به همو، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۱۶، ۱۳۹؛
مجلسى، ج ۱۰۷، ص ۱۰۴ـ ۱۰۵، ۱۰۹ـ۱۱۱). وى در میان فقها، محدّثان و ادیبان عصر خود کاملا شناخته شده بود و کسانى چون محمدبن على اردبیلى (ج ۲، ص۹۰)، سیدعلی‌خان مدنى (ص ۳۵۹)، ضیاءالدین یوسف‌بن یحیى حسنى صنعانى (ج ۳، ص ۹۲ـ۹۳) و شیخ‌عبداللّه‌بن صالح سماهیجى (ص ۱۰۳) وى را ستوده‌اند.

حرّعاملى در ۱۰۷۳ از جبل‌عامل به عراق رفت و سپس براى زیارت امام رضا علیه‌السلام راهى ایران شد و چون مشهد را براى اقامت مناسب دید، تا آخر عمر در آنجا ماند و به تدریس و تألیف پرداخت (رجوع کنید به همانجا). او در ۱۰۸۷ (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۴۰۳، ص ۳۶۲ـ۳۶۳، که رؤیایى از سفر سوم حج خود نقل کرده است) و ۱۰۸۸ به حج رفت و در حادثه‌اى که به متهم شدن شیعیان و قتل شمارى از حجاج ایرانى انجامید، احتمالاً او نیز با مشکلاتى روبه‌رو شد. محبى (خلاصهالاثر، ج ۳، ص ۴۳۲ـ ۴۳۳) به این که واقعه اشاره کرده، اما به اشتباه، مطالب راجع به نذر محمدبن على حرّ عاملى را به شیخ حرّ عاملى نسبت داده هر چند در اینکه چنین حادثه‌اى براى شیخ حرّ رخ داده باشد، تردید است. حسنى صنعانى (ج ۳، ص۹۰) ــ که منبع محبى در قل شرح حال حرّعاملى بوده ــ ماجراى نذر را در شرح حال محمدبن على حرّعاملى آورده است. حرّعاملى در مدت اقامتش در ایران، دوبار براى زیارت عتبات به عراق سفر کرد (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۲).

یک بار نیز به اصفهان رفت و در همان سفر علامه مجلسى را ملاقات کرد و از او اجازه روایت گرفت (رجوع کنید به همانجا). در همین سفر، منصب قاضی‌القضاتى و شیخ‌الاسلامى خراسان، از سوى شاه سلیمان صفوى به او رسید، گرچه از پذیرش آن خوددارى می‌کرد (سماهیجى، ص ۱۰۳؛قمى، ۱۳۸۵ش، ج ۲، ص ۷۵۶). او به اقامه نماز جماعت نیز می‌پرداخت، اما توان برگزارى نماز جمعه را که قائل به وجوب آن بود نداشت، چرا که امام جمعه منصوب را نامناسب و موظف از سوى جائر می‌دانست و، از سوى دیگر به دلیل کهولت سن برایش امکان‌پذیر نبود که خود نماز را در مکانى دیگر با فاصله یک فرسخ، به جاآورد (رجوع کنید به سماهیجى، همانجا). او در ۲۱ رمضان ۱۱۰۴ (قس همان، ص:۱۰۵ ۱۱۰۱) در مشهد درگذشت و در محدوده حرم رضوى (واقع در شمال‌شرقى صحن عتیق) به خاک سپرده شد (رجوع کنید به سماهیجى، همانجا؛قمى، ۱۳۸۵ش، همانجا، به نقل از الدُّرالمَسْلوک). در سالهاى اخیر مقبره‌اى براى او ساخته‌اند و یکى از بستهاى پیرامون حرم رضوى که در جهت قبر او قرار دارد، «بست شیخ حرّ» نامیده شده است. شیخ‌حرّ چهار پسر به نامهاى محمدرضا، حسن، احمد، محمود و دخترى داشت که به امّ سید صالح مشهور بود و همسر شاگرد حرّعاملى، سیدمحمدبن ابراهیم شرف‌الدین (نیاى مادرى سیدحسن صدر)، بود (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۵۷؛همو، اثبات‌الهداه، ج ۱، مقدمه شهاب‌الدین مرعشى نجفى، ص ه ؛مرعشى نجفى، ص ۸۳؛صدر، ج ۱، ص ۳۰۲ـ۳۰۳). از محمدرضا، همچون پدرش، به عنوان فقیه و محدّثى اخبارى یاد شده است. از جمله آثار او تدوین مجموعه‌اى از اشعار شیخ‌بهایى بوده است (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، همانجا؛افندى اصفهانى، ج ۵، ص۹۰). وى در ۱۱۱۰ درگذشت و در کنار پدرش به خاک سپرده شد (صدر، ج ۱، ص ۳۴۶ـ۳۴۷).

برادر کوچک‌تر حرّ، احمدبن حسن، نیز از عالمان امامى بود و به تاریخ‌نگارى علاقه خاص داشت. وى کتابى در تفسیر قرآن، دو اثر تاریخى، حاشیه‌اى بر المختصر النافع و چند اثر دیگر تألیف کرده است (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۳۱ـ۳۲). کتاب الدُّرالمَسْلوک فى أخبار الأنبیاء و الأوصیاء و الخلفاء و الملوک او تاریخ عمومى است که در آن به ذکر حوادث تا سال ۱۸۰۶ پرداخته (براى نسخه‌هاى کتاب رجوع کنید به حسینى اشکورى، ج ۳، ص ۹ـ۱۰؛فکرت، ص ۲۴۴) و در پایان، اطلاعاتى درباره خود، مانند سفر به عتبات در ۱۰۷۰، سفر حج در ۱۰۷۱ و مجاورت در مشهد در ۱۰۸۴ ذکر کرده است. وى در این بخش از کتاب خود اشاره کرده که در ۱۰۸۴ که وى در مشهد سکونت گزیده بود، زلزله‌اى رخ داد که به ویرانى گنبد حرم و دو مناره مسجدجامع انجامید و به فرمان شاه‌سلیمان صفوى، بار دیگر بناهاى ویران شده، بازسازى شد. وى بعد از درگذشت برادرش، شیخ حرّ، شیخ‌الاسلام مشهد شد. در ۱۱۱۵ شاه‌سلطان حسین او را به اصفهان فراخواند. در ۱۱۲۰ فرزندش صالح به دنیا آمد. پس از این تاریخ اطلاع دیگرى از او در دست نیست (رجوع کنید به آقابزرگ ‌طهرانى، ج ۸، ص ۷۰ـ۷۱، به نقل از الدرالمسلوک). دیگر برادر حرّعاملى، شیخ زین‌العابدین، نیز از عالمان امامى بوده و شعر نیز می‌سروده است. شرحى با عنوان المناسک المَرویه فى شرح الإثنَىْ عشریه الحَجّیه بر رساله حج شیخ‌بهایى و اثرى در تاریخ به زبان فارسى نوشته است.

رحلت

وى در هنگام بازگشت از سفر حج، در ۱۰۷۸ در صنعا درگذشت (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۹۸ـ۱۰۰). دیگر برادر حرّ، شیخ‌على، نیز عالمى فاضل بود که نزد پدرش و شیخ‌حرّ تحصیل کرد. وى در ۱۰۷۸ درگذشت (همان، قسم ۱، ص ۱۱۸؛افندى اصفهانى، ج ۳، ص۴۱۰).

شاگردان

مجلس درس حرّعاملى بسیار پررونق بود. او شاگردان بسیارى، خاصه در دوران اقامت در مشهد، پرورش داد (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۷۹؛بحرانى، لؤلؤهالبحرین، ص ۵۱).

از جمله شاگردان و کسانى که از حرّ اجازه روایت داشتند، این اشخاص بودند:

دو فرزندش، محمدرضا و حسن؛

سیدمحمدصالح‌بن محمدباقر رضوى (براى متن اجازه رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۴۲۷، ص ۲۰۴ـ۲۴۵)؛

محمدفاضل‌بن محمدمهدى مشهدى (براى متن اجازه رجوع کنید به مجلسى، ج ۱۰۷، ص ۱۰۷ـ ۱۲۱)؛

نورالدین جزایرى* (رجوع کنید به جزایرى، ص ۶۷)؛

محمودبن عبدالسلام بحرانى؛

محمدصالح قزوینى؛

و محدّث پرکار، مهذب‌الدین احمدبن عبدالرضا بصرى (بصرى، ص ۳۵۳؛براى دیگر شاگردان او رجوع کنید به جزایرى، ص۹۰ـ۹۱، ۹۴؛
مروّه، ص ۹۸ـ۱۰۰؛موسوعه طبقات‌الفقهاء، ج ۱۲، ص ۲۶۸ـ۲۶۹؛حرّعاملى، ۱۴۲۷، مقدمه حسینى جلالى، ص ۱۷۱ـ۱۷۵).

حرّعاملى در تبویب کتابهاى خود شیوه‌اى خاص داشته و بیشتر آثارش را در دوازده باب سامان داده است (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۴؛ولائى، ج ۵، ص ۳۵۸ـ۳۵۹). وى در بسط آراى اخباریان سهم مهمى داشته و آثار متعددى در دفاع از این جریان فقهى تألیف کرده است (براى فهرست آثار وى رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۲ـ۱۴۵؛
مدرسى طباطبائى، ص ۲۵۷ـ۲۶۰؛حرّ، ص ۳۲۱ـ۳۲۹). مهم‌ترین و مشهورترین اثر حرّ، یعنى تفصیل وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، که از مهم‌ترین کتابهاى حدیثى متأخر شیعه و پرمراجعه‌ترین منبع حدیثى فقهى نزد عالمان امامیه است، متأثر از چنین رویکردى گاشته شده است (رجوع کنید به مهاجر،۱۴۱۰، ص ۱۸۴ـ۱۸۵؛نیز رجوع کنید به وسائل‌الشیعه*). وى بعدها، با حذف اسانید و مکررات وسائل‌الشیعه، کتاب هدایه الأمه الى أحکام الأئمه را تألیف کرد (حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۲؛
براى اطلاع بیشتر درباره این کتاب رجوع کنید به مدنى بجستانى، ج ۲، ص ۹۹۲ـ۹۹۵).

آثار

از جمله آثار شیخ‌حرّ در تبیین آراى اخباریان،

تحریر وسائل‌الشیعه و تحبیر مسائل‌الشریعه (تألیف در ۱۰۹۸) است که شرحى ناتمام بر وسائل‌الشیعه و از آثار متأخر دوران حیات اوست؛جواب رساله فى الاجتهاد، که در ضمن کتاب الفوائد الطوسیه (ص ۴۱۷ـ ۴۵۸) چاپ شده است و نیز بخشهاى پایانى وسائل‌الشیعه از همین مقوله است. وى در تحریر، از استدلالهاى استرآبادى در فوائدالمدنیه نیز بهره برده است (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۴۲۲، ص ۱۰۸، ۱۱۰، ۱۱۳). بحرانى (الحدائق‌الناضره، ج ۲۳، ص ۱۰۹) اشاره کرده که بحث از عدم جواز همسرى هم‌زمان با دو سیده از نسل حضرت فاطمه سلام‌اللّه علیها، از زمان شیخ‌حرّ که روایتهاى دالّ بر این موضوع را در یک باب گرد آورده، رواج یافته است (نیز رجوع کنید به همان، ج ۲۳، ص ۵۴۲ـ۵۴۸)؛موضوعى که بعدها یکى از شاخصهاى اخباریگرى و از مسائل مورد منازعه میان اخباریان و اصولیان شد (رجوع کنید به ولائى، ج ۵، ص ۵۰۲ـ۵۰۳؛مدرسى طباطبائى، ص ۲۹۹، ۳۱۴؛گلیو، ص ۳۸ـ ۶۸).

کتاب الجواهر السَنیه فى الاحادیث القدسیه ــ که به تصریح خود وى نخستین کتاب شیعى در گردآورى احادیث قدسى و اولین کتاب خود او بوده است ــ دیگر اثر حدیثى اوست که نسخه‌هاى خطى متعدد آن حکایت از تداول آن دارد (رجوع کنید به ولائى، ج ۵، ص ۱۱۸ـ ۱۲۰؛فکرت، ص ۱۷۶؛در این باره رجوع کنید به حدیث قدسى*).

حرّ عاملى به مسائل زمانه خود توجه فراوانى داشته و بسیارى از نگاشته‌هاى او پاسخ به مشکلات فکرى و مباحث فقهى متداول عصر وى بوده است. جدّى شدن برخورد با صوفیان در روزگار شاه سلیمان اول صفوى و لزوم نوشتن رساله‌هایى در نقد آنان، سبب نگارش رساله‌هاى متعدد شد (مهاجر، ۱۴۱۰، ص ۲۰۷ـ۲۱۳؛طارمی‌راد، ص ۲۱۸ـ۲۴۲؛جعفریان، ج ۲، ص ۵۵۷ـ۵۸۴؛
قرقلو، ص ۱۰۳ـ۱۵۳)، از جمله حرّعاملى الرساله الاثنا عشریه فى الرد على الصوفیه را تألیف کرد (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۴؛مهاجر، ۱۴۱۰، ص ۲۱۱؛ابی‌صعب، ص ۱۳۴ـ۱۳۷؛درباره این کتاب رجوع کنید به تصوف*، بخش :۱۴ نقد تصوف). مطرح شدن بحث غنا توسط محمدباقر سبزوارى* (متوفى ۱۰۹۰)، به نگارش رساله‌هاى متعددى در رد یا تأیید نظر سبزوارى انجامید (جعفریان، ج ۲، ص ۶۹۸ـ۷۱۲، ۷۱۵ـ۷۲۲) و حرّعاملى نیز در این‌باره رساله فی‌الغناء را نگاشت (رجوع کنید به سماهیجى، ص ۱۰۴) و در آثار دیگر خود نیز به بحث درباره این مسئله پرداخت، از جمله در فایده بیست‌وهفتم کتاب الفوائدالطوسیه (ص ۸۳ـ۹۴) و باب دهم الرساله الاثنا عشریه (رجوع کنید به جعفریان، ج ۲، ص ۷۱۲ـ۷۱۵). وى در رساله فی‌الغناء، بدون اشاره به نام محقق سبزوارى و فیض کاشانى، به رد آراى آن دو پرداخته است. این رساله براساس تنها نسخه خطى شناخته شده آن در کتاب غناء، موسیقى (ج ۱، ص ۱۰۱ـ۱۸۴) منتشر شده است.

پس از آنکه تاجران پرتغالى توتون را به ایران وارد کردند، بحث از استعمال آن، به عنوان مسئله فقهى مستحدَثه، مطرح شد و فقها در این‌باره رساله‌هایى نوشتند (رجوع کنید به جزایرى، ص ۸۵؛جعفریان، ج ۳، ص ۱۱۴۱ـ۱۱۴۶). حرّعاملى نیز براساس مبناى اخباریان در شبهات تحریمى، رساله فى حرمه شرب‌التتن را در جایز نبودن استعمال توتون نگاشت (ابی‌صعب، ص ۱۳۳ـ ۱۳۴). رساله او در حقیقت تلخیص نگاشته‌اى از شیخ‌علی‌نقى کمره‌اى است (متوفى ۱۰۶۰) که شیخ حرّ مطالبى بر آن افزوده است (رجوع کنید به افندی‌اصفهانى، ج ۴، ص ۲۷۳ـ۲۷۶). مهدى لاجوردى حسینى و محمد درودى (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۴۰۳، ص ۲۲۴ـ۲۳۰) و جعفریان (ج ۳، ص ۱۱۴۸ـ۱۱۵۳) متن این رساله را منتشر کرده‌اند.

حرّعاملى رساله‌اى نیز درباره نام امام عصر تألیف کرده است با عنوان کشف التعمیه فى حکم التسمیه، در نقد کتاب شرعیه التسمیه از میرداماد، که کسان دیگرى نیز بر آن ایراد گرفته‌اند (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۴؛ابی‌صعب، ص ۱۳۲ـ ۱۳۳). در مسئله نماز جمعه، حرّعاملى از قائلان به وجوب تعیینى بوده (سماهیجى، ص ۱۰۴؛بحرانى، الحدائق الناضره، ج ۹، ص ۳۹۶) و در رساله الجمعه، ضمن دفاع از وجوب تعیینى، احتمالاً به ایرادات تند میرحسین کرکى (متوفى ۱۰۰۱) بر فتواى شهید ثانى مبنى بر وجوب تعیینى نماز جمعه، سخن گفته است (رجوع کنید به حرّعاملى، همانجا). متن این رساله در ضمن الفوائد الطوسیه ــ که شیخ‌حرّ در آن بیشتر به حل مشکلات حدیثى و دشواریهاى فهم برخى احادیث پرداخته ــ آمده اما در چاپ الفوائدالطوسیه، این رساله از قلم افتاده است (مدرسى طباطبائى، ص۲۶۰؛براى نسخه‌هاى الفوائدالطوسیه رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۱۶، ص ۳۴۷؛فکرت، ص ۴۳۶). همچنین حرّعاملى در کتاب الفوائد الطوسیه به مسائل دیگرى نیز پرداخته است، از جمله به مسئله تعیین قبله (رجوع کنید به ص ۵۲۲ـ۵۲۴)، که از زمان محقق کرکى (متوفى ۹۴۰) اختلافاتى پدید آورده بود (رجوع کنید به مدرسى طباطبائى، ص ۱۷۸، ۲۰۱، ۲۰۹، ۲۲۵).

کتاب دیگر او،

الفصول المهمه فى اصول الأئمه است. شیخ حرّ بعد از نگارش کتاب وسائل‌الشیعه که در آن احادیث فقهى را گردآورى کرده بود، در این کتاب به گردآورى احادیث در مسائل اعتقادى، اصول فقه و مسائل دیگر پرداخته است. وى در این اثر در پنج بخش، نخست بخش اصول اعتقادى در یکصد و بیست باب احادیث وارده در باب عقل، خدا، نبوت، امامت و مسائل دیگر اعتقادى را گردآورى کرده است. در بخش دوم که به بحث اصول فقه اختصاص یافته، در هشتاد و شش باب، روایات ناظر به مباحث اصول فقه چون حجیت خبر و شیوه نقل و اخذ آن، جمع بین روایات و دیگر مباحث اصول تنظیم کرده است. در سه بخش دیگر کتاب، وى فصلى را به ذکر کلیات ابواب فقه، احادیث طبى و آخرین فصل کتاب را با عنوان نوادر به روایات مربوط به مسائل مختلف دیگر اختصاص داده است. این کتاب چندین‌بار به چاپ رسیده است (رجوع کنید به مدنى بجستانى، ج ۲، ص ۱۰۰۶ـ ۱۰۰۹).

وى اثرى مفصّل با عنوان إثبات الهُداه بالنصوص و المعجزات تألیف کرده که در شرح حال و اثبات امامت و بیان معجزات معصومان علیهم‌السلام، و مشتمل بر بیست هزار حدیث با هفتاد هزار سند است. او در کتاب به منابع فراوانى که از آنها بهره گرفته، اشاره کرده و در مقدمه کتاب، از نبود اثرى جامع در بیان نصوص دالّ بر امامت امامان دوازده‌گانه و بیان معجزات آنها که خواننده را از مراجعه به کتابهاى مختلف و صرف وقت فراوان براى یافتن روایات چنین موضوعاتى بی‌نیاز کند، سخن گفته است؛
وى از همین‌رو، تصمیم به گردآورى تمام این اخبار در کتاب حاضر گرفته است. شیخ‌حرّ در ادامه خاطرنشان کرده که احادیث متواتر ناظر به موضوع مورد بحث را از کتابهاى اهل سنّت نیز نقل کرده است (رجوع کنید به اثبات الهداه، ج ۱، ص ۲ـ۱۱). پیش از آغاز بحث، شیخ‌حرّ، بحث نسبتآ مفصّلى درباره دلایل وجوب نبوت و امامت ارائه کرده (رجوع کنید به ج ۱، ص ۱۷ـ۵۳) و سپس فهرست کتابهایى را که در تألیف این اثر از آنها بهره جسته آورده است (رجوع کنید به ج ۱، ص ۵۳ـ۷۴)، سپس در بخشهاى دیگر کتاب، مطالب مربوط به هر بخش را با ذکر منبع خود از منابع تألیف کتاب، نقل کرده است (رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۱۴۳؛براى اطلاع بیشتر درباره کتاب رجوع کنید به مدنى بجستانى، ج ۲، ص ۹۹۶ـ ۹۹۸).

حرّعاملى، در الایقاظ من الهَجْعَه بالبرهان على الرِجعه، با آوردن بیش از ۶۴ آیه و ۶۰۰ حدیث براى اثبات رجعت، به این موضوع پرداخته است (رجوع کنید به مدنی‌بجستانى، ج ۲، ص ۱۰۱۵ـ ۱۰۱۸). شیخ حرّ این کتاب را در دوازده فصل تنظیم کرده و به تفصیل تمام روایات ناظر به بحث رجعت را از متون مختلف حدیثى امامیه گردآورى کرده است. این کتاب با تصحیح سیدهاشم رسولی‌ محلاتى و ترجمه احمد جنتى (تهران ۱۳۶۲ش) به چاپ رسیده است.

امل الآمل* فى علماء جبل عامل، کتابى است در شرح حال عالمان شیعه جبل‌عامل و دیگر سرزمینها. تعلیقات و تکمله‌هاى متعددى بر این کتاب نوشته شده است (رجوع کنید به جزایرى، ص ۱۱۷ـ ۱۱۸؛مروّه، ص ۱۲۸ـ۱۳۲).

وى در الصحیفه السجادیه الثانیه، دعاهاى دیگرى را که از امام سجاد در منابع امامیه نقل شده اما در صحیفه سجادیه ذکر نشده، گردآورى کرده است. این کتاب بارها به چاپ رسیده و نسخه‌هاى خطى متعددى از آن موجود است (رجوع کنید به جزایرى، ص ۱۴۶ـ۱۴۷؛حسینى اشکورى، ج ۳، ص ۴۶۸؛حکیم، ص ۱۷۴ـ ۱۷۷).

حرّعاملى شعر نیز می‌سروده که بیشتر آنها در دیوانش (مشتمل بر بیش از بیست هزار بیت و بیشتر در مدح پیامبر اکرم و امامان علیهم‌السلام) مضبوط است. نسخه‌اى از دیوان او به خط مؤلف در کتابخانه ملى ملک و نسخه‌اى در کتابخانه آیت‌اللّه حکیم در نجف باقى است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج ۹، قسم ۱، ص ۲۳۴) که احتمالا اثرى جز تاریخ الأئمه المعصومین علیهم‌السلام (یا ارجوزه فى تواریخ المعصومین علیهم‌السلام و النظام فى تواریخ المعصومین علیهم‌السلام) است که در چندین نسخه باقى مانده است (رجوع کنید به همان، ج ۱، ص ۴۶۵ـ ۴۶۶، ج ۹، قسم ۱، ص ۲۳۴؛فکرت، ص ۹۷).

باتوجه به اینکه حرّعاملى (۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۹۷) در شرح‌حال استادش، شیخ‌زین‌الدین‌بن محمدبن حسن، درباره از میان رفتن اشعار خود سخن گفته، احتمالاً دیوان وى تنها مشتمل بر اشعار او در هنگام اقامتش در ایران است و مجموعه اشعارى که در جبل‌عامل سروده، اثر دیگرى است. أسعد طیب بخشى از دیوان وى (با نام تخمیس لامیه العجم) را منتشر کرده است (رجوع کنید به تراثنا، ش ۲۸، رجب ـ رمضان ۱۴۱۲، ص ۱۷۱ـ۱۹۲). حرّعاملى چندین منظومه تعلیمى مانند منظومه در ارث، زکات، هندسه (رجوع کنید به حسینى اشکورى، ج ۱، ص ۱۷۹ـ۱۸۰؛درباره منظومه هندسه رجوع کنید به خفاف، ص ۱۹۳ـ۲۰۲) و تاریخ پیامبر و ائمه علیهم‌السلام (رجوع کنید به حسینى اشکورى، ج ۱، ص ۱۷۸ـ۱۷۹) و غدیریه (رجوع کنید به تراثنا، ش ۲۱، شوال ۱۴۱۰، ص ۳۶۹ـ ۳۸۸) و اشعار فراوانى در رثاى برخى معاصران خود سروده است (براى نمونه‌اى از اشعار وى رجوع کنید به حرّعاملى، ۱۳۶۲ش، قسم ۱، ص ۳۴ـ۳۵، ۹۷، ۱۰۸ـ۱۰۹، ۱۲۵ـ۱۲۶، ۱۳۳، ۱۴۶ـ۱۵۴، ۱۶۳؛محبى، نفحهالریحانه، ج ۲، ص ۳۳۷ـ۳۴۵؛افندى اصفهانى، ج ۵، ص ۱۲۹؛مروّه، ص ۱۱۱ـ۱۲۳). وى با برخى معاصران و همدرسان خود مکاتبات منظوم و منثور داشته و برخى از مکاتباتش با سید جمال‌الدین عاملى را در امل‌الآمل (قسم ۱، ص ۴۷ـ۴۹) نقل کرده است.

هیئت علماى جبل‌عامل در ۲۰ صفر ۱۴۱۹/ ۲۶ خرداد ۱۳۷۷ مراسمى، با حضور عده‌اى از محققان، در بزرگداشت شیخ‌حرّ برگزار کرد که مجموعه مقالات آن با عنوان الحر العاملى در ۱۴۲۰/ ۱۳۷۸ش در بیروت منتشر شد.



منابع :

(۱) آقابزرگ طهرانى؛
(۲) محمدبن على اردبیلى، جامع‌الرواه و ازاحه الاشتباهات عن‌الطرق و الاسناد، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳؛
(۳) عبداللّه‌بن عیسى افندى اصفهانى، ریاض‌العلماء و حیاض الفضلاء، چاپ احمدحسینى، قم ۱۴۰۱ـ؛
(۴) امین؛
(۵) یوسف‌بن احمد بحرانى، الحدائق‌الناضره فى احکام العترهالطاهره، قم ۱۳۶۳ـ۱۳۶۷ش؛
(۶) همو، لؤلؤهالبحرین، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، قم (بی‌تا.)؛
(۷) احمدبن عبدالرضا بصرى، فائق‌المقال فی‌الحدیث و الرجال، چاپ محمود نظرى، تهران ۱۳۸۱ش؛
(۸) عبداللّه‌بن نورالدین جزایرى، الاجازهالکبیره، چاپ محمد سمامی‌حائرى، قم ۱۴۰۹؛
(۹) رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، قم ۱۳۷۹ش؛عبدالمجید حرّ، معالم الادب العاملى: من بدایه القرن‌الرابع الهجرى/ العاشر المیلادى حتى نهایه القرن الثانى عشرالهجرى / الثامن عشر المیلادى، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛محمدبن حسن حرّعاملى، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، چاپ هاشم رسولى محلاتى، ج ۱، با شرح و ترجمه فارسى محمد نصرالهى، تهران (بی‌تا.)؛همو، اجازهالحرّ العاملى، چاپ قیس عطّار، علوم‌الحدیث، ش ۱۹ (محرّم ـ جمادی‌الآخره ۱۴۲۷)؛همو، امل‌الآمل، چاپ احمدحسینى، بغداد ( ۱۹۶۵)، چاپ افست قم ۱۳۶۲ش؛همو، تحریر وسائل الشیعه و تحبیر مسائل‌الشّریعه، (قم) ۱۴۲۲؛همو، تفصیل وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل‌الشریعه، قم ۱۴۰۹ـ۱۴۱۲؛همو، رساله فی‌الغناء، چاپ رضا مختارى، در غنا، موسیقى، به ‌کوشش رضا مختارى و محسن صادقى، ج ۱، قم ۱۳۷۶ش؛همو، الفوائد الطوسیه، چاپ مهدى لاجوردى حسینى و محمد درودى، قم ۱۴۰۳؛یوسف‌بن یحیى حسنى صنعانى، نَسمَه السَّحَر بذکر مَن تشیع و شَعر، چاپ کامل سلمان جبّورى، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛احمد حسینی‌اشکورى، التراث العربى فى خزانه مخطوطات مکتبه آیهاللّه العظمى المرعشى النجفى، قم ۱۴۱۴؛محمدحسین حکیم، نسخه‌هاى خطى شروح و ترجمه‌هاى صحیفه سجادیه، قم ۱۳۸۲ش؛حامد خفاف، «الشیخ محمدبن‌الحسن الحرّالعاملى: نظره على تراثهالهندسى»، در سلسله مؤتمرات هیئه علماء جبل عامل، مؤتمرالاول: الحرّالعاملى (۲۰ صفر ۱۴۱۹ه )، بیروت: دارالثقلین، ۱۴۲۰/۱۹۹۹؛خوانسارى؛عبداللّه‌بن صالح سماهیجى، الاجازهالکبیره الی‌الشیخ ناصرالجارودى القطیفى، چاپ مهدى عوازم قطیفى، (قم) ۱۴۱۹؛سمعانى؛حسن صدر، تکمله امل‌الآمل، چاپ حسین على محفوظ، عبدالکریم دباغ، و عدنان دباغ، بیروت ۱۴۲۹/۲۰۰۸؛حسن طارمی‌راد، علامه مجلسى، تهران ۱۳۷۵ش؛محمد آصف‌فکرت، فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، مشهد ۱۳۶۹ش؛کیومرث قرقلو، «برداشت‌هاى صوفیان از قدرت فقها در ایران اواخر سده ۱۱/:۱۷ تصویر ملامحمدطاهر قمى در دو رساله جدلى صوفیانه»، فصلنامه مطالعات تاریخى ضمیمه مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى مشهد، ش ۵ـ۶ (پاییز ـ زمستان ۱۳۸۳)؛عباس قمى، حماسه کربلا، ترجمه ابوالحسن شعرانى، چاپ حسن اردشیرى لاجیمى، قم ۱۳۸۴ش؛همو، الفوائد الرضویه فى احوال علماء المذهب الجعفریه، چاپ ناصر باقرى بیدهندى، ج ۲، قم ۱۳۸۵ش؛مجلسى؛محمدامین‌بن فضل‌اللّه محبى، خلاصه الاثر فى اعیان القرن الحادی‌عشر، بیروت: دارصادر، (بی‌تا.)؛همو، نفحهالریحانه و رشحه طلاءالحانه، چاپ عبدالفتاح محمدحلو، (قاهره) ۱۳۸۷ـ۱۳۹۱/ ۱۹۶۷ـ۱۹۷۱؛حسین مدرسى طباطبائى، مقدمه‌اى بر فقه شیعه: کلیات و کتابشناسى، ترجمه محمد آصف‌ فکرت، مشهد ۱۳۶۸ش؛علی‌خان‌بن احمد مدنى، سلافهالعصر فى محاسن الشعراء بکل مصر، مصر ۱۳۲۴، چاپ افست تهران (بی‌تا.)؛محمود مدنى بجستانى، فرهنگ کتب حدیثى شیعه، تهران ۱۳۸۵ش؛شهاب‌الدین مرعشى نجفى، الاجازهالکبیره، او، الطریق و المَحَجَّه لثمرهالمُهْجَه، اعداد و تنظیم محمد سمامی‌حائرى، قم ۱۴۱۴؛على مروّه، التشیع بین جبل عامل و ایران، لندن ۱۹۸۷؛موسوعه طبقات الفقهاء، اشراف جعفر سبحانى، قم : مؤسسه الامام‌الصادق، ۱۴۱۸ـ۱۴۲۴؛جعفر مهاجر، جبل عامل بین‌الشّهیدین: الحرکه الفکریه فى جبل عامل فى قرنین من اواسط‌القرن الثامن للهجره/ الرابع عشر للمیلاد حتى اواسط القرن‌العاشر/ السادس عشر، دمشق ۲۰۰۵؛همو، الهجرهالعاملیه الى ایران فی‌العصر الصفوى: اسبابهاالتاریخیه و نتائجها الثقافیه و السیاسیه، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۸۹؛مهدى ولائى، فهرست کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، تحقیق و بازنگارى از محمدرضا رضاپور، مشهد ۱۳۷۹ش؛یاقوت حموى؛

Rula Jurdi Abissab, Converting Persia: religion and power in the Safavid empire, London 2004;
Robert Gleave, “Marrying Fatimid women: legal theory and substantive law in Shiite Jurisprudence”, Islamic law and society, vol.6, no.1 (1999).

دانشنامه جهان اسلام  جلد ۱۳ 

زندگینامه شیخ ابوعبداللّه بصرى«حارث مُحاسِبى»

 ابوعبداللّه بصرى، زاهد، واعظ، محدّث، عارف، فقیه و متکلم قرن سوم. وى در بصره متولد شد و در همانجا پرورش یافت. تاریخ تولد وى را حوالى دهه هفتم از قرن دوم و حدودآ در ۱۶۵ هجرى ذکر کرده‌اند (رجوع کنید به بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۳۵۱؛ عبدالحلیم محمود، ص ۳۱). برخى او را عَنَزى، منسوب به عَنَزه، از قبایل عدنانى، دانسته‌اند (رجوع کنید به سبکى، ج ۲، ص۲۸۰؛ بروکلمان، همانجا). پدرش، اسد (متوفى ۲۴۳)، ثروتمند بود و به‌جاى پیروى از مذهب عامه اهل سنّت، از معتزله (قدریه به اصطلاح آن روزگار) پیروى می‌کرد (رجوع کنید به ابن‌ظفر ص ۱۹۷؛ ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۵۷)، اما اینکه سبکى (ج ۲، ص ۲۷۷) مدعى شده پدر حارث رافضى (شیعه) بوده، ظاهرآ ناشى از تمیز ندادن شیعه و معتزله، به دلیل برخى مشابهتها، بوده است، به‌ویژه آنکه در آن روزگار در زادگاه حارث (بصره) مذهب معتزله بسیار بیشتر از مذهب شیعه رواج داشته و ثروتمندى پدرش نیز با معتزلى بودن سازگارتر است تا شیعه بودن، زیرا در آن روزگار، معتزله در نهایت اقتدار و شیعه در معرض سرکوب بودند.

لقب محاسبى از آن‌رو به وى داده شده که به قولى سنگریزه‌هایى داشته که شمار ذکرها را با آن نگاه می‌داشته (سمعانى، ج ۵، ص ۲۰۷) و بنابر قول مشهورتر، عمل محاسبه نفس براى او بسیار مهم بوده و غالبآ به آن می‌پرداخته است (همانجا؛ سبکى، ج ۲، ص ۲۷۵)، چنان‌که علاوه بر تأکید فراوان بر این عمل در آثار خود، حتى در نام سه فقره از کتابهاى وى نیز واژه «محاسبه» آمده است (رجوع کنید به ادامه مقاله).

محاسبى در نوجوانى با خانواده خود از بصره به بغداد رفت. بیشتر عمر وى در بغداد سپرى شد و در همانجا درگذشت (عبدالحلیم  محمود، ص ۸). در روزهاى ورودش به بغداد، این شهر مرکز تلاقى فرهنگهاى یونانى، ایرانى، عربى و اسلامى بود. محاسبى پس از مواجهه با این فرهنگها و جاذبه‌هاى هر کدام و مشاهده اختلافات آنها با یکدیگر، با جد و جهد به کار برخاست و پس از اخذ مواد و عناصرى از آنها سرانجام راه و روش اهل سنّت را به گونه‌اى آمیخته با تصوف برگزید و همه کوشش خود را وقف ترویج این روش و مبارزه با مخالفان آن کرد. حارث محاسبى از یزیدبن هارون و محمدبن کثیر صوفى و کسانى که در طبقه آن دو بودند حدیث روایت کرد و از امام شافعى فقه فراگرفت. وى بیانى روان و شیرین و ممتاز داشت که حتى مخالفان را متأثر می‌ساخت، چنان‌که یک بار احمدبن حنبل*، از مخالفان سرسخت حارث، پنهانى در جایى نشست تا سخن وى را بشنود و با شنیدن سخنان وى سخت متأثر شد و گریه کرد (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۰۵؛ ذهبى، حوادث و وفیات ۲۴۱ـ۲۵۰ه ، ص ۲۰۵، ۲۰۸).

افراد زیادى از حارث روایت کرده‌اند (براى نامهاى آنها رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج۱۰، ص ۷۶ـ۹۳، ۹۷ـ۱۰۰، ۱۱۰؛ خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۷۵، ۱۰۵ـ۱۰۷؛ ذهبى، حوادث و وفیات ۲۴۱ـ۲۵۰ه ، ص ۲۰۵؛ سبکى، ج ۲، ص ۲۷۶،۲۸۰). همچنین حسن مسوحى از مصاحبان سالمند او و جنید بغدادى از مریدان او بودند. جنید پرسشهایى مطرح می‌کرد و پاسخ می‌گرفت (ذهبى، حوادث و وفیات ۲۴۱ـ۲۵۰ه ، ص ۲۰۶ـ ۲۰۹). بیشتر آنچه ابونعیم از محاسبى نقل کرده به روایت از جنید است (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج۱۰، ص ۷۴ـ۷۶، ۸۹ـ۹۰، ۹۳ـ۱۰۹). احمدبن عاصم انطاکى، از صوفیان مشهور، و ابوحمزه بزازِ بغدادى* هم از مریدان او بودند (هجویرى، ص ۱۹۴ـ۱۹۵، ۲۳۴).

حارث بیشتر وقت خود را به تدریس و عبادت و وعظ و تألیف می‌گذراند و به دلیل توجه به مباحث کلامى و مطالعه مقالات اهل کلام و نگارش کتابهایى در این زمینه، توانایى یافت که حتى در کتابهاى عرفانى و اخلاقی‌اش گونه‌اى تفکر و نظم و ترتیب منطقى را حاکم سازد (براى نمونه، درباره توصیه او به رعایت ترتیب در انجام دادن کارها رجوع کنید به محاسبى، الرعایه، چاپ عبدالحلیم محمود، ص ۱۰۳). چندى نگذشت که آوازه محاسبى در بغداد پیچید و سپس به همه مناطق جهان اسلام راه یافت. کراماتى نیز به او نسبت داده‌اند (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج۱۰، ص ۷۴ـ۷۵؛ ذهبى، حوادث و وفیات ۲۴۱ـ۲۵۰ه ، ص ۲۰۷؛ سبکى، ج ۲، ص ۲۷۶ـ۲۷۸، ۳۴۱). برخى از اهل سنّت، سیره او را مطابق سیره ابوذرِ غفارى* دانسته و علت اتخاذ چنین سیره‌اى را همانندیهاى موجود در محیط زندگى وى با محیط ابوذر شمرده‌اند (حارث محاسبى، ۱۴۰۷، مقدمه عبدالقادر احمد عطا، ص ۲۶).

آرا و اندیشه‌هاى محاسبى

۱) محاسبى و اقتباس از مسیحیت. برخى محققان غربى مدعى شده‌اند که محاسبى از گرایشهاى زاهدانه مسیحیت تأثیر پذیرفته در کتاب الرعایه لحقوق اللّه، از بسیارى منابع یهودى و مسیحى بهره برده است (رجوع کنید به عبدالحلیم محمود، ص ۵۶ـ۵۷). زکى مبارک مصرى (ج ۲، ص ۱۷۹) این را هم افزوده که محاسبى گرایش مسیحى داشته و در مواردى به کلام مسیح علیه‌السلام استناد کرده است، اما شواهد استوارى براى این مدعا وجود ندارد و می‌توان گفت که محاسبى اصل روحِ زهد و گرایشهاى زاهدانه را از منابع اسلامى، به ویژه قرآن، گرفته است.

در عین حال، او گاهى براى تبیین و تبلیغ و تأیید آن اصل، از امثال و حکم و تعبیراتى که سابقآ در میان مسیحیان رایج بوده استفاده کرده است. درباره استفاده محاسبى از کلمه «حکیم» و «حکما» نیز باید گفت که این واژه‌ها ریشه در واژه قرآنى حکمت دارند. تأمل در آثار محاسبى، نشان می‌دهد که مراد وى از واژه حکمت، همان معناى قرآنى و اسلامى آن است نه آنچه مسیحیان و فیلسوفان گفته‌اند. علاوه بر این، سرسختى محاسبى در طرفدارى از مذهب اهل سنّت و مخالفت با مذاهب دیگر و انتقادهاى شدید او از مسیحیان و گمراه خواندن ایشان (براى نمونه رجوع کنید به حارث محاسبى، الرعایه، چاپ عبدالقادر احمد عطا، ص۴۴۰)، هرگونه حسن ظن او را به ایشان نفى می‌کند، چه رسد به قبول آراى آنان (درباره اقتباس از فرهنگ یونانى و ایرانى، براى نمونه رجوع کنید به همو، ۱۴۰۶ب، ص ۲۵۲ـ۲۵۳؛درباره دو گونه عقل رجوع کنید به اشکورى، مقاله ۱، ص ۳۱۸، به نقل از ثاوفرسطس؛نیز رجوع کنید به ماوردى، ص ۳۱، به نقل از شاپوربن اردشیر، شهریار ساسانى، که مشابه آن از امام على علیه‌السلام هم نقل شده و در آثار دیگر عرفاى مسلمان هم انعکاس یافته است؛براى نمونه رجوع کنید به غزالى، ج ۳، ص ۱۲۹؛مولوى، دفتر۴، ص ۶۳۶، بیت ۶ـ۱۴).

۲) مذهب و برخى عقاید کلامى. در روزگار حارث محاسبى باب اجتهاد در میان اهل سنّت مسدود نبود و به تبعیت از یکى از چهار فقیه معروف و وابستگى به فرقه منسوب به آنها الزامى احساس نمی‌شد. با آنکه او در جرگه اهل سنّت جاى داشت، پیرو هیچ‌یک از چهار مذهب معروف نبود و در آراى فقهى خود به قرآن و سنّت و سیره صحابه تکیه می‌کرد. در میان امامان چهارگانه، مالک را می‌ستود و گاهى نیز در مجلس شافعى حضور می‌یافت و از او دانش فرامی‌گرفت. برخى او را بر مذهب شافعى دانسته‌اند که درست نیست. ابن‌صلاح (به نقل سبکى، ج ۲، ص ۲۷۵) گفته است که اگر در فقه، کلام، اصول، قیاس، زهد، ورع و معرفت، در میان اصحاب شافعى فقط محاسبى بود، براى مقابله با مخالفان شافعى بس بود. محاسبى از ابوحنیفه هیچ نامى نبرده و ظاهرآ به دلیل آنکه مذهب وى مبتنى بر رأى و قیاس بوده، نظر مساعدى به او نداشته است. همچنین گفته‌اند که چون ابوحنیفه از مدافعان شیعه بوده و به همین دلیل به زندان افتاده و در حبس درگذشته، محاسبى از پرداختن به آراى او پرهیز کرده است (عبدالحلیم محمود، ص ۱۳۲).

احمدبن حنبل نیز به دلایلى (رجوع کنید به ادامه مقاله) شدیدآ با او مخالف بوده است (ذهبى، حوادث و وفیات ۲۴۱ـ۲۵۰ه ، ص ۲۰۹ـ۲۱۰). محاسبى با عامه کسانى که پیرو مذهب اهل سنّت نبودند (خوارج، معتزله، شیعه)، به سختى مخالف بود و این مخالفت را نه تنها در گفته‌ها و نوشته‌ها، بلکه در عمل خود آشکار ساخت، چندان که با وجود نیاز شدید، حاضر نشد چیزى از میراث کلان پدر را که معتزلی‌مذهب بود بگیرد و در آن تصرف نماید، زیرا با تفسیرى که از اسلام داشت، آیین پدر را اسلامى نمی‌دانست و بنابر مذهب اهل سنّت، ارث بردن مسلمان از غیرمسلمان را جایز نمی‌شمرد (ابن‌ظفر، ص ۱۹۷ـ۱۹۸؛ابن‌خلّکان، ج ۲، ص ۵۷).

او همچنین به اصرار از پدرش می‌خواست که به دلیل پیروى از آیینى که به نظر او غیراسلامى بود همسر خود، یعنى مادر محاسبى، را که مسلمان بود طلاق دهد (ابونعیم اصفهانى، ج۱۰، ص ۷۵؛ذهبى، حوادث و وفیات ۲۴۱ـ۲۵۰ه ، ص ۲۰۶؛
سبکى، ج ۲، ص ۲۷۷). محاسبى در آثار خود، از جمله فهم‌القرآن، سرسختانه به معتزلیان می‌تاخت و روش ایشان را، که تفسیر دین به اتکاى عقل است، ابطال می‌نمود. در کتاب فهم‌القرآن، که ظاهرآ تنها اثرِ کلامىِ برجاى مانده اوست، وى در رد بر معتزله از قرآن کمک گرفته است (عبدالحلیم محمود، ص ۴، ۱۷). محاسبى نخستین کسى است که درباره اثبات صفات زائد بر ذات خدا سخن گفته است (رجوع کنید به مناوى، ج ۱، قسم ۲، ص ۵۸۶)؛ازاین‌رو، بیشتر متکلمان صفاتیه به او منسوب‌اند (سبکى، ج ۲، ص ۲۷۵). وى اگرچه، مانند احمدبن حنبل، کلام‌اللّه را غیرمخلوق می‌دانست، معتقد بود الفاظى که بر زبان ما به عنوان قرآن جارى می‌شود مخلوق است و احمد این قول را بدعت می‌شمرد و قویآ تخطئه می‌کرد (همان، ج ۲، ص ۱۱۸ـ۱۱۹).

محاسبى (الرعایه، چاپ عبدالقادر احمد عطا، ص ۳۸۹؛همو، ۱۹۸۴ب، ص ۸۱، ۸۳، ۸۶ـ۹۰؛همو، ۱۴۰۶الف، ص ۳۵؛نیز رجوع کنید به ابونعیم اصفهانى، ج۱۰، ص ۸۷) درباره رؤیت بارى تعالى همان عقیده عامه اهل سنّت را داشت و عقیده منکرانِ «رؤیت خدا با چشم سر در آخرت» را رد می‌کرد و باتوجه به مفهوم محبت و شوق معتقد بود که این شوق موجب می‌شود که همه همّ انسان بالمآل متوجه دیدار حق در آخرت باشد.

اگرچه محاسبى از مدافعان اهل سنّت بوده، اولین حدیثى که در مهم‌ترین کتاب خود، الرعایه (چاپ عبدالحلیم محمود، ص ۲۳)، نقل کرده از امام باقر علیه‌السلام است و در ذکر نَسَب امام نیز پس از نام جد او (امام حسین علیه‌السلام)، به‌جاى آنکه از پدرش على علیه‌السلام نام ببرد، نوشته است: «ابن‌فاطمه ابنه النبى» (براى دیگر احادیثى که محاسبى به روایت از امام على، امام حسن و امام باقر علیهم‌السلام و سلمان و ابوذر نقل کرده است رجوع کنید به همان، ص ۳۷، ۹۹، ۱۱۴، ۱۷۴، ۲۵۵، ۲۷۲، ۳۳۸، ۳۵۳، ۳۹۲، ۴۱۷ـ۴۱۸؛همو، ۱۴۰۷، ص ۸۱، ۹۴، ۹۷). همچنین از على علیه‌السلام، به شیوه شیعیان، همراه با «علیه‌السلام» یاد کرده (رجوع کنید به همو، الرعایه، چاپ عبدالحلیم محمود، ص ۴۱۷ـ۴۱۸) و در تخطئه خوارج، به کلام امام على علیه‌السلام استناد کرده است (رجوع کنید به ۱۴۰۷، ص ۱۰۸).

او ( ۱۴۰۶الف، ص ۲۳، ۳۲) احادیثى در تقدیس و فضیلت على، حسن و حسین علیهم‌السلام نقل کرده که چندان مقبول اهل سنّت نیست. محاسبى (الرعایه، چاپ عبدالحلیم محمود، ص ۳۱۳) در عین آنکه از شیعه، به دلیل تخطئه برخى از صحابه، انتقاد کرده اما این حدیث را پذیرفته که در روز رستاخیز، گروهى از اصحاب پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم از «اصحاب الشمال» هستند و نامه اعمالشان به دست چپشان داده می‌شود و به پیامبر اکرم گفته می‌شود نمی‌دانى که اینان پس از تو چه کارها کردند، چنان که به طلحه کبر و نخوت را نسبت داده است (همان، ص ۳۳۶ـ۳۳۷). وى همچنین، برخورد تند و خشمگینانه ابوذر را با کعب‌الاحبار*، که در نظر عثمان و عامه اهل سنّت بسى محترم بود، مقبول می‌شمرد (رجوع کنید به همو، ۱۴۰۶ب، ص ۷۸ـ۷۹) و ابوذر را، در نپذیرفتن صله از حکام، تحسین می‌نمود (همو، ۱۴۰۷، ص ۹۷؛درباره نقل حدیث از ابوذر در نکوهش دولتمندان متکبر، که حاکى از تأیید ابوذر است رجوع کنید به همو، الرعایه، چاپ عبدالقادر احمد عطا، ص۳۷۰؛درباره نقل روایتى حاکى از اوج از خودگذشتگى ابوذر در جبران خطایى که از او سر زد رجوع کنید به همان، چاپ عبدالحلیم محمود، ص ۳۳۸).

محاسبى شیوه بسیارى از فقیهان سنّى را، در استفاده از رأى و قیاس و استحسان در استنباط احکام دین، محکوم کرده و آن را گناه و خذلان و موجب هلاکت عامه بندگان و گمراهى و کفر و منجر به بدعت‌گذارى دانسته و سخنان و احادیثى نیز در نکوهش اصحاب رأى از پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله و یاران او نقل کرده است (رجوع کنید به همو، الرعایه، چاپ عبدالحلیم محمود، ص ۲۹۷ـ۲۹۸). وى از نقش علما در صلاح و فساد جامعه آگاه بوده و صلاح و فساد امت را بسته به صلاح و فساد آنها می‌دانسته است.

۳) آراى عرفانى و اخلاقى. محاسبى از نخستین کسانى است که براى ترویج اقوال و آراى اهل تصوف، آثار متعددى تألیف کرد و در گفته‌ها و نوشته‌هاى خود، به گستردگى و با نظم منطقى، به علاج نفس و مداواى بیماریهاى دل پرداخت.

محاسبى کوشید مکتب صوفیانه خود را بر آموزه‌هاى قرآن و سنّت و اقوال و اعمال صحابه مبتنى کند. در آثار او نشانه آشکارى از تصوف فلسفى و شطحیات و مانند اینها دیده نمی‌شود. وى در سراسر آثارش، به‌تصحیح علم و عمل و تزکیه نفس و پالودن آن از آلودگیها دعوت کرده است و خصوصآ در کتاب الرعایه لحقوق اللّه و کتاب التوهم: رحله الانسان الى عالم الآخره، قطعات و جملاتى دارد که در تصویرگرى و جزالت لفظ کم‌نظیر است.

همان‌طور که گفته شد، حارث محاسبى بر محاسبه نفس تأکید بسیار داشت. گفتنى است که قبل از وى هم کسانى، از جمله حسن بصرى* و میمون‌بن مهران*، به محاسبه توجه کرده بودند (رجوع کنید به حارث محاسبى، الرعایه، چاپ عبدالقادر احمد عطا، ص ۴۵ـ۵۲؛ابونعیم اصفهانى، ج ۲، ص ۱۴۶، ۱۵۷). محاسبى اصل تقوا را محاسبه نفس و اصل محاسبه نفس را خوف و رجا دانسته است (سبکى، ج ۲، ص ۲۸۲؛نیز رجوع کنید به حارث محاسبى، ۱۴۰۹، ص ۴۶، ۴۸، ۱۱۰). بنابر گزارش هجویرى (ص ۲۶۷)، فرقه محاسبیه منسوب به اوست.

محاسبى از کسانى نبود که استغراق در توحید و عوالم روحانى و معنوى، او را از توجه به ضرورت مقابله با ستمها و تباهیها و خدمت به مردم بازدارد (درباره توصیه او به خدمت به مردم، براى نمونه رجوع کنید به الرعایه، چاپ عبدالحلیم محمود، ص ۴۴۹ـ۴۵۰). شیوه او در آثار و گفتگوهایش، با تأسى به قرآن، مبتنى بر ترغیب و ترهیب (امیدوار ساختن و بیم دادن) بود (براى نمونه رجوع کنید به همو، ۱۹۸۴ب، ص ۴۵ـ۴۶).

محاسبى نخستین کسى است که، برخلاف مشایخ عراق، رضا* را از جمله احوال برشمرده است نه از مقامات. عارفان خراسان این قول را از او گرفتند. او رضا را از مواهب الهى و نتیجه محبت دانسته است نه از مکاسبِ بنده (رجوع کنید به هجویرى، ص ۲۷۲ـ۲۷۳). هجویرى (همانجا) درباره رضا، پاره‌اى از آراى محاسبى را پسندیده و بر صحت آنها دلیل آورده است.

حارث محاسبى بر تفویض* همه امور به خدا و توکل* بر او تأکید بسیار داشت ولى آن را مانع و منافىِ کوشش براى طلب روزى نمی‌دانست. او از کسانى که به عنوان زهد یا توکل و عبادت، کوشش در راه کسب مال را تخطئه می‌کردند انتقاد می‌کرد و برخلاف ایشان، به تکالیفى که لازمه اداى آنها کسب مال است عنایت فراوان داشت (رجوع کنید به ۱۴۰۷، ص ۴۴، ۴۷ـ۵۲، ۵۸ـ ۵۹، ۶۱ در رد نظر شقیق بلخى، ص ۶۳ـ۶۶؛همو، الرعایه، چاپ عبدالحلیم محمود، ص ۴۵۲ـ۴۵۳؛نیز رجوع کنید به عبدالحلیم محمود، ص ۲۸۸، به نقل از حارث محاسبى).

مکتب محاسبى مبتنى بر گوشه‌نشینى نبود. وى می‌کوشید شاگردش جنید را، که دست‌کم در بخشى از زندگى تمایل به عزلت داشت، به ترک عزلت وادارد (ابونعیم اصفهانى، ج ۱۰، ص ۷۴). او (الرعایه، چاپ عبدالحلیم محمود، ص ۳۳۷) صوفیانى را که با پوشیدن لباس ویژه، خود را بزرگ‌تر از دیگران می‌دانستند نکوهش می‌کرد.

حارث محاسبى از صوفیان معروفى است که در آثارش نشانى از اعتقاد به وحدت وجود نمی‌بینیم، و حتى بسیارى از نوشته‌هاى او با این عقیده در تضاد است، هرچند که لامنس در کتاب الاسلام، به او و برخى دیگر از صوفیان، پیروى از اندیشه وحدت وجود را نسبت داده است (رجوع کنید به عبدالحلیم محمود، ص ۳۲۲). به نوشته ابوریان (ص ۳۴ و پانویس ۱) حارث نخستین کسى است که تصریح کرده چون تصفیه نفس موجب رهایى از وابستگیهاى دنیوى می‌شود، پس بر سالک است که به مرتبه اشراق نایل شود و از آنجا به حیات وحدت در خدا روى بیاورد.

حارث محاسبى (۱۴۰۹، ص ۱۲۱) غِنا را حرام می‌دانست، اما از پاره‌اى گزارشها برمی‌آید که او با همه تصلّبش در تشرع، اهل ذوق و تواجد هم بوده است (رجوع کنید به سبکى، ج ۲، ص ۲۷۷). خود او نیز گاهى سروده‌هایى درباره حب و شوق به زبان می‌راند (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۰۶). او براى عقل ارج بسیارى قائل بود و علاوه بر رساله مستقلى که به نام مائیه (ماهیه) العقل و معناه و اختلاف الناس فیه نوشته، در آثار دیگر خود بارها به آن پرداخته، از جمله در النصائح (رجوع کنید به ۱۴۰۶ب، ص ۱۲۹ـ۱۳۱) بابى را به شرافت عقل اختصاص داده است (نیز رجوع کنید به همو، ۱۴۰۹، ص ۹۷ـ۹۸؛سبکى، ج ۲، ص ۲۸۱ـ۲۸۲).

حارث لازمه سلوک معنوى را مبارزه با نیازهاى طبیعى بدن نمی‌دانست و ریاضت را فقط در محدوده‌اى جایز می‌شمرد که عقل و شرع روا دانسته است؛ازاین‌رو، تحمل هرگونه گرسنگى و تشنگى را جز در عبادت روزه تخطئه می‌کرد، زیرا این امر نه واجب است نه مستحب مگر آنکه کسى گرسنگى بکشد تا غذایش را به نیازمند دیگرى بدهد (الرعایه، چاپ عبدالحلیم محمود، ص ۲۹۶؛همو، ۱۴۰۷، ص ۱۰۴). وى از جمله مشایخى بود که غَنا را برتر از فقر می‌دانستند، زیرا غنا صفت حق تعالى است و فقر بر او روا نیست (هجویرى، ص ۳۲).

در عین حال، او جمع مال و ثروت به مقدار زیاد را درست نمی‌دانست، چنان‌که با همه احترام به صحابه و نخستین پیشوایان سنّى، از ثروت کلان عبدالرحمان‌بن عوف* با لحنى خشن و تهاجمى یاد کرده و به این وسیله فهمانده است که عذر علماى ثروت‌اندوز درباره تشبه آنان به عبدالرحمان‌بن عوف، در خور پذیرش نیست (حارث محاسبى، ۱۴۰۶ب، ص ۷۶ـ۸۰؛همو، ۱۴۰۷، ص ۷۱؛درباره جوازِ کسب مال از طریق مباح براى رفع نیازمندیها و حفظ دین و مقاصد اخروى رجوع کنید به همو، ۱۴۰۶ب، ص ۲۴۹؛همو، ۱۴۰۷، ص ۴۷ـ۵۳، ۵۵ـ۵۶، ۵۸ـ ۵۹، ۶۱ـ۶۷؛همو، الرعایه، چاپ عبدالحلیم محمود، ص ۴۵۲ـ ۴۵۳؛قس زکى مبارک، ج ۲، ص ۱۷۷ـ۱۷۹، که نکوهشهاى محاسبى از زراندوزان و بازرگانان را حاکى از مخالفت او با دنیا و ثروت، به‌طور مطلق، تلقى کرده است).

۴) تأثیر بر پیشوایان سنّت و تصوف. مکتب و آثار محاسبى پس از او پایدار ماند و در پیشوایان سنّت و تصوف مؤثر افتاد، چنان‌که عبدالقاهر بغدادى (ص ۳۰۸ـ۳۰۹) گفته است اتکاى متکلمان و فقیهان و صوفیان اصحاب ما بر کتابهایى است که حارث در کلام و فقه و حدیث نوشته است. از جمله صوفیان تحت تأثیر او، این اشخاص بوده‌اند: ابوسعید خراز*، به‌ویژه در کتاب الصدق؛
ابوعبداللّه محمدبن على ترمذى* در کتاب المسائل المکنونه؛مصطفی‌بن کمال‌الدین بکرى*، خصوصآ در کتاب العرائس القدسیه المفصحه عن الدسائس النفسیه؛شیخ‌عربی‌بن احمد درقاوى*، خاصه در رساله شور الهدایه؛ابوزید دبوسى* در کتاب الامد الاقصى؛و ابوطالب مکى در کتاب قوت القلوب.

اما بیش از همه، امام محمد غزالى تحت تأثیر محاسبى بوده که به تصریح خود، معارف صوفیه را با مطالعه آثار محاسبى و ابوطالبِ مکّى* فراگرفته و محتویات آثار محاسبى را در کتاب معروف خود، احیاء علوم‌الدین*، جاى داده است (حارث محاسبى، ۱۹۸۴ب، مقدمه محمد عثمان خشت، ص ۲۲؛نیکلسون ، ص ۷۷). المنقذ من الضلال غزالى، با نوشته حارث محاسبى در همین باب در مقدمه کتاب الوصایا (ص ۵۹ـ۶۴) مشابهتى چشمگیر دارد، حتى می‌توان گفت به احتمال بسیار، این دو شخصیت افزون بر مشترکات فرهنگى و تأثیرپذیریشان از یکدیگر، در زندگى و احوال روحیشان و همچنین از حیث چگونگى برخورد اهل سنّت با ایشان، مشابهتهاى شایان توجهى داشته‌اند، چنان‌که محاسبى در برابر عقل‌گرایانِ معتزلى به دفاع از سنّت قیام کرد ولى عمل او را سنّت‌گرایانى که عرضه معتقدات معتزله را، حتى با هدف رد آنها، جایز نمی‌دانستند، ناروا شناختند (همائى، ص ۱۸۷ـ۱۸۹، ۱۹۳، ۳۸۰ـ۳۸۱).

همچنین است حملات سنّت‌گرایان ضد تصوف در میان اهل سنّت به محاسبى و غزالى، به دلیل گرایشهاى صوفیانه آن دو. به هر حال بزرگ‌ترین شاگرد مکتب محاسبى، غزالى بوده که زندگینامه و احوال و آثار وى را مطالعه کرده و از مخالفت احمدبن حنبل با وى گزارش داده و در احیاءالعلوم بسیارى از آرا و نصوص مربوط به متصوفه را از کتاب او نقل کرده و تقریبآ تمامى مطالب کتاب الرعایه محاسبى را در احیاءالعلوم جاى داده است.

باتوجه به اینکه محتواى بسیارى از کتابهایى که پس از احیاءالعلوم در اخلاق نگارش یافته برگرفته از آن کتاب است، نفوذ غیرمستقیم آثار و افکار محاسبى را بر آن کتابها می‌توان دریافت. به نظر غزالى، محاسبى در علم معاملت بهترینِ امت اسلام است و او بر تمام کسانى که در عیوب نفس و آفات اعمال و اعماق عبادات به سخن پرداختند حق تقدم دارد (رجوع کنید به مناوى، ج ۱، قسم ۲، ص ۵۸۶).

آثار

به گزارش سبکى (ج ۲، ص ۲۷۶)، شمار آثار محاسبى به دویست عنوان می‌رسد. پاره‌اى از این آثار به درخواست دیگران نوشته شده است. بیشتر آنها درباره زهد و سلوک و تصوف، پاره‌اى در فقه و احکام و بقیه در اصول دین و رد بر فرقه‌هایى همچون معتزله وقدریه است و هماهنگ با حرکتى که در عصر وى، به‌ویژه برضد معتزله، جریان داشته تألیف شده است. آثار وى، خصوصآ آنهایى که درباره تزکیه نفس و مبانى تصوف‌اند، از منابعى به شمار می‌روند که بیشتر، بلکه همه کسانى که در آن باب به تصنیف پرداخته‌اند، از آنها بهره برده‌اند.

در آثار او، مباحث غالبآ به صورت پرسش و پاسخ مطرح شده است (ابونعیم اصفهانى، ج۱۰، ص ۷۴؛ذهبى، حوادث و وفیات ۲۴۱ـ۲۵۰ه ، ص ۲۰۶ـ۲۰۷).

آثار محاسبى، که نسخه‌ها یا نام آنها به جا مانده است، عبارت‌اند از:

۱) کتاب الرعایه لحقوق اللّه و القیام بها، مهم‌ترین و مفصّل‌ترین اثر محاسبى است. درباره آن گفته‌اند که اگر از محاسبى فقط همین کتاب برجا می‌ماند، براى دلالت بر عظمت وى بس بود، زیرا پاره‌اى دیگر از آثار وى، همچون التوهم، الزهد، المکاسب و بدءمن اناب الى اللّه، با آن پیوند استوارى دارد و محتویات دو کتاب دیگرش، المسائل فى اعمال القلوب و آداب النفوس، را نیز با تفصیلى منظم‌تر و بیانى کامل‌تر در آن می‌توان یافت. همچنین جوهره آرائى را که در کتاب دیگر او، الوصایا، آمده است، با تأکید بیشتر بر تحدید و ترتیب معانى، در الرعایه می‌توان ملاحظه کرد. به کوتاه سخن، جایگاهى را که محاسبى در دانشهاى دینى و علم اخلاق و شناخت دقایق روح انسانى و کشف اسرار آن و درمان آن داشته است، تنها با مطالعه الرعایه می‌توان دریافت. هدف محاسبى از تألیف این کتاب، روشن نمودن این نکته بوده است که انسان براى پیروى از اراده خدا و اجراى آن، چه باید بکند.

بیشترین اهتمام در کتاب الرعایه، شناخت نهفته‌ها و اسرار قلبهاست و با اینکه پس از محاسبى بزرگانى همچون غزالى در احیاءالعلوم و ابوطالب مکى در قوت‌القلوب نیز به این موضوع پرداخته‌اند اما ــچنان‌که ماسینیون تصریح کرده است ــ هیچ‌یک در شناخت تسلسل احوال نفس و تحلیلهاى نفسى و در شیوه علم‌النفس تجربى به محاسبى نرسیده‌اند (رجوع کنید به عبدالحلیم محمود، ص ۲۱). بروکلمان (>ذیل<، ج ۱، ص ۳۵۲) این کتاب را زیباترین اثرى دانسته است که مسلمانان درباره حیات باطنى انسان نوشته‌اند. الرعایه را نخستین بار مارگارت اسمیت در ۱۳۱۹ش/۱۹۴۰ در لندن منتشر کرد که در ۱۳۴۵ش/۱۹۶۶ نیز چاپ افست شد. در ۱۳۲۶ش/۱۹۴۷ چاپ دیگرى از آن انجام گرفت. بار دیگر نیز با مقدمه عبدالحلیم محمود در قاهره به چاپ رسید. در ۱۳۴۹ش/۱۹۷۰ هم، با تحقیق عبدالقادر احمد عطا و مقدمه عبدالحلیم محمود، دوباره در قاهره چاپ شد. چاپ دیگرى از آن با مقدمه عبدالقادر احمد عطا در بیروت انجام گرفته که مشتمل است بر حواشى و فهرستى از احادیث کتاب.

۲) کتاب التوهّم، درباره سفر آدمى به عالم دیگر و چگونگى آن. شاید در جهان اسلام، این نخستین اثر مستقلى باشد که در این باره نگارش یافته است. پس از آن، و شاید با تقلید از سبک آن، این موضوع را با اهداف و دیدگاههاى گوناگون، کسانى همچون ابوالعلاء معرّى*، غزالى* و ابن‌عربى*، در آثارشان مورد توجه قرار دادند. محاسبى در این کتاب، به نقل آیات و روایاتى راجع به آخرت بسنده نکرده، بلکه با استفاده از قوه خیال خود و بر پایه آن، آدمى را از مراحلى عبور داده است که از هنگام مرگ تا ورود به دوزخ یا بهشت باید آنها را طى کند. وى مراحل و حوادث مربوط به هریک را به‌روشنى تصویر کرده و در نهایت، این سیر و سفر روحانى را با وصول به مشهدالصفا (مشهد ذات الهى)، که تکامل و سعادت در آن است، خاتمه داده است. کتاب التوهّم، علاوه بر جنبه دینى، به‌لحاظ ادبى نیز در خور توجه است. چون در این کتاب بارها کلمه «تَوَهَّم…» (خیال کن که…) تکرار شده است، آن را کتاب التوهّم نامیده‌اند. این کتاب، نخست با تحقیق و اهتمام آربرى و با مقدمه انگلیسى از وى و مقدمه عربى از احمد امین، در ۱۳۱۶ش/ ۱۹۳۷ در قاهره چاپ شد. بار دیگر هم، با کیفیت مطلوب‌تر، با تصحیح و مقدمه محمد عثمان خُشت در ۱۳۲۱ش/۱۹۴۸ در قاهره منتشر گردید.

۳) کتاب المسائل فى الزهد و غیره. عبدالقادر احمد عطا آن را با مقدمه و تعلیقات خود در ۱۳۴۸ش/۱۹۶۹، همراه با کتاب مائیه (هاهیه) العقل و معناه و اختلاف‌الناس فیه، در قاهره چاپ کرده است.

۴) کتاب مائیه (ماهیه) العقل و معناه و اختلاف الناس فیه، درباره جوهر عقل و تشریح ماهیت و وظایف و فواید آن. این اثر را حسین قوتلى، به پیوست کتاب فهم‌القرآن محاسبى، در ۱۳۴۸ش/۱۹۶۹ در لیدن چاپ کرد و در ۱۳۵۰ش/۱۹۷۱ نیز در بیروت منتشر شد (حارث محاسبى، ۱۹۷۵، مقدمه مزالى، ص ۲۷ـ۲۸؛عبدالحلیم محمود، ص ۸۲).

۵) الصلاه، شاید همان باشد که در پاره‌اى منابع کتاب فهم الصلاه معرفى شده است. محمد عثمان خشت آن را با عنوان العباده من منظورٍ خارجى چاپ کرده است. همچنین در مجموعه‌اى از رسائل محاسبى، که عبدالقادر احمد عطا در ۱۳۶۵ش/۱۴۰۶ با عنوان الوصایا منتشر کرده، رساله‌اى با عنوان فهم الصلاه هست که ظاهرآ همین کتاب است.

۶) فهم القرآن مذکور در رقم ۴٫

۷) کتاب النصائح (او الوصایا) الدینیه و النفحات القدسیه لنفع جمیع البریه. این کتاب با تحقیق عبدالقادر احمد عطا یک بار در ۱۳۴۳ش/۱۳۸۴ در قاهره و بار دیگر در ضمن مجموعه‌اى به نام الوصایا، با تعلیقات و مقدمه همو در ۱۳۶۵ش/۱۴۰۶ در بیروت منتشر شده است.

۸) کتاب المسترشد یا رساله المسترشدین، مشتمل بر مجموعه‌اى از اندرزها، با استفاده از قرآن و احادیث نبوى و علوى و اقوال بزرگان. این اثر ظاهرآ همان است که از آن با نام رسالهالارشاد یاد کرده‌اند. کتاب المسترشد با تحقیق و تصحیح و تعلیقات عبدالفتاح ابوغدّه، در ۱۳۴۲ش/۱۹۶۴ در حلب و بار دیگر در ۱۳۵۰ش/۱۹۷۱ و براى پنجمین بار در ۱۳۶۸ش/۱۴۰۹ در قاهره به چاپ رسید. على ارسلان آن را به ترکى جدید ترجمه و در استانبول چاپ کرده است.

۹) رساله بدء من اناب الى اللّه تعالى. از این اثر، همانند کتاب الرعایه، شناخت دقیق محاسبى درباره نهفته‌هاى روح آدمى فهمیده می‌شود. هلموت ریتر در ۱۳۱۴ش/۱۹۳۵ آن را به مناسبت نوزدهمین همایش خاورشناسان، که در رم برگزار شد، منتشر کرد و عبدالفتاح ابوغدّه نیز آن را در ضمن مجموعه‌اى از آثار محاسبى در ۱۳۶۵ش/۱۴۰۶ منتشر ساخت.

۱۰) الخلوه و التنقل/ التبتل فى العباده و درجات العابدین. متن این اثر را پدر اغناطیوس عبده، خلیفه مسیحى، در ۱۳۳۳ـ۱۳۳۴ش/ ۱۹۵۴ـ۱۹۵۵ در ضمن مجلد ۴۸ (ص ۱۸۲ـ ۱۹۱) و ۴۹ (ص ۴۳ـ۵۴ و ۴۵۱ـ۴۹۰) مجله مشرق منتشر کرد.

۱۱) کتاب الصبر و الرضا، درباره مبادى زهد، شکیبایى در انجام دادن وظایف الهى و خضوع تام در برابر اراده خدا. از این اثر چیزى در دست نیست، جز سه برگ آخر آن که در سال ۶۱۲ رونویسى شده و به صورت نسخه خطى در بانکیپور هند موجود است و اوتو اسپیس آن را در مجلد ششمِ مجله آلمانى اسلامیکا (ص ۲۸۳ـ۲۸۹) در ۱۳۱۳ش/۱۹۳۴ منتشر کرده است. ظاهرآ، این همان است که در پاره‌اى منابع با نام کتاب‌الرضا معرفى شده است (حارث محاسبى، ۱۹۷۵، مقدمه مزالى، ص ۲۳؛
عبدالحلیم محمود، ص ۷۸؛بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۳۵۲).

۱۲) رساله فى الاخلاق، که نسخه خطى آن در مجموعه شهید علی‌پاشا در کتابخانه سلیمانیه استانبول موجود است (حارث محاسبى، ۱۹۷۵، مقدمه مزالى، ص ۳۵؛بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۳۵۳).

۱۳) اخلاق الحکیم، که گویا غیر از رساله فى الاخلاق است. در پاره‌اى دیگر از آثار محاسبى، همچون کتاب المسائل فى اعمال القلوب، ذکر آن آمده است و ظاهرآ نسخه‌اى از آن در دست نیست (حارث محاسبى، همانجا).

۱۴) القصد و الرجوع الی‌اللّه. محاسبى این اثر را در پاسخ به پرسشهاى یکى از اصحابش، ابوجعفر احمد/ محمدبن یعقوب فرجى، نگاشته است (رجوع کنید به حارث‌محاسبى، ۱۳۷۰ش، ص ۹۳ـ ۱۰۸). این اثر با تصحیح و مقدمه عبدالقادر احمد عطا یک بار در ۱۳۵۹ش/۱۹۸۰ در قاهره و بار دیگر در ۳۴ باب در ضمن الوصایا در ۱۳۶۵ش/۱۴۰۶ در بیروت توسط همو منتشر شده است. از مقدمه شوقیه اینالجق بر متن رساله، که در آنکارا چاپ و ترجمه آن در مجله معارف (دوره ۸، ش ۲، مرداد ـ آبان ۱۳۷۰، ص ۸۰ـ ۱۰۸) منتشر شده‌است، معلوم‌می‌شود که نسخه مأخذ آن چاپ، ناقص بوده چون نسخه اینالجق مشتمل بر ۵۴ باب است.

۱۵) مختصرالمعانى، که حسنى ایدن رساله دکترى خود، از دانشکده ادبیات دانشگاه آنکارا، را درباره آن نوشته است (حارث محاسبى، ۱۹۷۵، مقدمه مزالى، ص ۳۴ و پانویس).

۱۶) کتاب المسائل فى اعمال القلوب و الجوارح، که به شیوه علمى ـ تحلیلى نوشته شده است، ولى در میان مسائل آن، وحدت موضوعى نیست. این کتاب با مقدمه عبدالقادر احمد عطا، همراه با کتاب دیگر محاسبى (المسائل فى الزهد، المکاسب، العقل)، در ۱۳۴۸ش/۱۹۶۹ در قاهره منتشر شد.

۱۷) کتاب الدماء، که ظاهرآ همان کتاب الکف عما شجر بین الصحابه است، در منع از گفتگو درباره کشمکشهاى میان صحابه و خون‌ریزیهایى که در پى داشته است و در تبرئه صحابه از آنچه معتزله با استناد به آن کشمکشها درباره ایشان می‌گفتند. اهل سنّت براى توجیه آن کشمکشها از همین کتاب سود جسته‌اند (خطیب بغدادى، ج ۹، ص ۱۰۵؛حارث محاسبى، ۱۹۷۵، مقدمه مزالى، ص ۳۶؛عبدالحلیم محمود، ص ۷۴ـ۷۵، ۸۷ـ۸۸). به نوشته بروکلمان (>ذیل<، ج ۱، ص ۳۵۳)، در این کتاب اشارات فراوانى به انجیل و برخى انجیلهاى غیرمعتبر نزد مسیحیان وجود دارد.

۱۸) کتاب العلم. این کتاب با تصحیح و مقدمه محمد عابد مزالى در ۱۳۵۴ش/۱۹۷۵ در الجزایر منتشر شده است. کتاب‌العلم نه فقط مرحله مهمى از زندگى محاسبى را ارائه می‌کند، بلکه همچنین مرحله‌اى از مراحل تفکر اسلامى را در آغاز سده سوم ــبا نگاهى دقیق و تحلیلى عمیق و نظرى دوربین و حکمتى رسا که محاسبى همه آنها را از نفوس معاصرانش استنباط کرده است ــ نشان می‌دهد (حارث محاسبى، ۱۹۷۵، مقدمه مزالى، ص ۷۲). محاسبى در این کتاب کسانى راکه به علم ظاهرى بسنده کرده و از علم مکاشفه غافل‌اند، نکوهش کرده است. هدف این نکوهشها را احمدبن حنبل، فقیه ظاهرگراى اهل سنّت، دانسته‌اند (همان مقدمه، ص ۵۸ـ۵۹). به نظر عبدالحلیم محمود (ص ۸۶)، کتاب العلم همان کتاب المعرفه است. در عین حال، خود او تصریح کرده که کتاب المعرفه نام اثر دیگرى از محاسبى است.

۱۹) الخصال العشر التى جرّبها اهل المحاسبه (ده خصلتى که اهل محاسبه آزموده‌اند؛حارث محاسبى، ۱۹۷۵، مقدمه مزالى، ص۳۰؛همو، ۱۴۰۶ب، مقدمه عبدالقادر احمد عطا، ص ۳۸؛قس عبدالحلیم محمود، ص ۸۵ـ۸۶).

۲۰) المکاسب و الورع و الشبهه، که یک بار با مقدمه و تعلیقات عبدالقادر احمد عطا همراه کتاب المسائل فى اعمال القلوب، در ۱۳۴۸ش/۱۹۶۹ در قاهره و بار دیگر در ۱۳۶۶ش/۱۴۰۷ در بیروت منتشر شده است. این کتاب با تحقیق محمد عثمان خشت نیز به چاپ رسیده است.

۲۱) رساله المحبه، که گویا نخستین اثر مستقلى است که صوفیان مسلمان درباره محبت نوشته‌اند. ظاهرآ نسخه‌اى از آن موجود نیست، ولى شاید تمام یا بخشهایى از آن در حلیه الاولیاء ابونعیم اصفهانى (ج۱۰، ص ۷۶ـ۸۰) آمده باشد.

۲۲) البعث و النشور. این کتاب با تصحیح و حواشى محمد عیسى رضوان (از علماى الازهر) در ۱۳۶۵ش/۱۴۰۶ در بیروت منتشر شده است.

۲۳) معاتبه النفوس/ النفس، که به پیوست کتاب البعث و النشور از حارث محاسبى و به تصحیح و حواشى محمد عیسى رضوان، در ۱۳۶۵ش/۱۴۰۶ در بیروت به‌چاپ رسیده است.

۲۴) آداب النفوس/ النفس، که با توضیحات و مقدمه عبدالقادر احمد عطا در ۱۳۶۳ش/۱۹۸۴ در بیروت منتشر شده است.

۲۵) وحده النظام و وحدانیه اللّه، که عبدالقادر احمد عطا آن را فراهم آورده و در ضمن مجموعه ثلاث رسائل فى عقیده المسلم در ۱۳۷۶ش/۱۹۹۷ در قاهره منتشر کرده است و شاید یکى از همان سه اثرى باشد که در فهرست کتابهاى محاسبى از آنها با عنوان رساله فى التوحید، فصل من کتاب العظمه و الدلاله فى الوحدانیه نام برده‌اند.

اشپنگلر کتاب دواء داءالقلوب را، به اشتباه، به محاسبى نسبت داده است (حارث محاسبى، ۱۹۷۵، مقدمه مزالى، ص ۳۸). رساله فى التوحید نیز منسوب به محاسبى است. مزالى در مقدمه کتاب‌العلم حارث محاسبى (ص ۳۷ـ۳۸) گفته است که این رساله از آنِ محاسبى نیست و قطعه‌اى از آن در کتابخانه ملى تونس موجود است (درباره آثار دیگر محاسبى و نسخه‌هاى خطى آنها رجوع کنید به بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۳۵۲ـ ۳۵۳؛حارث محاسبى، ۱۹۷۵، مقدمه مزالى، ص ۱۹ـ۲۲، ۲۹ـ۳۶؛
همو، ۱۴۰۶ب، مقدمه عبدالقادر احمد عطا، ص ۳۸ـ ۳۹؛عبدالحلیم محمود، ص ۸۵ـ۸۷).

گفتنى است که عبدالجبار عبدالرحمان (ج ۲، ص ۸۱۴ـ ۸۱۶) چهارده اثر از آثار حارث را معرفى کرده است.

درباره محاسبى

۱) انتقادات.

معاصران محاسبى ــکه علم را فقط نقل سند و متن حدیث می‌دانستند، نه گفتگو درباره معانى آن ــ از او به‌سختى انتقاد، و علماى اهل سنّت نیز به وى اعتراضات شدید کردند، زیرا از یک سو، در عرضه دین شیوه‌اى غیر از روش آنان که مبتنى بر تقلید و پیروىِ صرف از ظواهر کلمات آیات و احادیث بود، داشت؛وى سخنانى می‌گفت که عین آنها در آیات و روایات نبود و از بصیرت باطنى و بینش درونی‌اش الهام می‌گرفت (ذهبى، حوادث و وفیات ۲۴۱ـ۲۵۰ه ، ص ۲۰۸ـ ۲۱۰). از سوى دیگر، اشتغال به اقوال و آراى متکلمان و استفاده از شیوه آنان (بحث و استدلال) را براى رد و نقد مخالفان سنّت نه فقط جایز، بلکه لازم می‌شمرد. بعدها اشعریان ــکه بیشترین پیروان را در میان اهل سنّت داشتندــ همین شیوه را پذیرفتند و از آن تبعیت کردند.

از جمله معترضان محاسبى، ابوزرعه رازى* (متوفى ۲۸۱)، محدّث معروف سنّى، بود که نوشته‌هاى محاسبى را در باب خطرها و وسوسه‌هاى نفس، «کتب بدعت و ضلالت» خواند و دیگران را از خواندن آنها برحذر داشت (رجوع کنید به خطیب بغدادى، ج ۹، ص۱۱۰؛ذهبى، حوادث و وفیات ۲۴۱ـ۲۵۰ه ، ص ۲۰۸ـ ۲۰۹). احمدبن حنبل به دلیل اشتغال محاسبى به مقالات اهل کلام، ولو با هدف رد آراى معتزله، و به این سبب که محاسبى گفته بود تکلم خدا با صوت نیست، از او دورى گزید و او را بدعت‌گذار شمرد و مردم را از وى برحذر داشت و حتى مدعى شد که توبه محاسبى پذیرفته نیست (رجوع کنید به ذهبى، حوادث و وفیات  ۲۴۱ـ ۲۵۰ه ، ص ۲۰۹ـ۲۱۰؛سبکى، ج ۲، ص ۲۷۶) و کار به آنجا رسید که محاسبى نه تنها ناگزیر به ترک تدریس شد، بلکه با تعصب پیروان احمدبن حنبل، به کوفه گریخت و تا اواخر عمر نتوانست به بغداد بازگردد و وقتى هم برگشت در خانه‌اى پنهان شد تا اینکه در همانجا درگذشت و جز چهار تن هیچ‌کس در نماز جنازه او حضور نیافت (خطیب بغدادى، همانجا؛ذهبى، حوادث و وفیات ۲۴۱ـ۲۵۰ه ، ص ۲۰۹؛بروکلمان، >ذیل<، ج ۱، ص ۳۵۱ـ۳۵۲) و ازاین‌رو، از بیشتر کتابهاى کلامى او جز نامى برجاى نماند.

اِشکال دیگرى که از محاسبى گرفته‌اند، نقل احادیث ضعیف، اعتماد به آنها و مبتنى کردن اصول بر آنهاست (ابن‌عربى مالکى، ج ۵، ص ۲۰۱ـ۲۰۲)، ولى حقیقت این است که اولا، معیار کاملا مشخصى براى تعیین احادیث ضعیف و ساختگى در میان اهل سنّت وجود نداشت. چه بسا برخى از آنان حدیثى را ضعیف و ساختگى و دیگران آن را معتبر و درخور استناد می‌پنداشتند. ثانیآ، استفاده محاسبى از احادیث ضعیف غالبآ در مقام موعظه و تأیید خصالى همچون ورع بوده است نه اثبات و استنباط احکام الهى و شناخت حلال و حرام. این مطلب را غالب علماى سنّى پذیرفته‌اند. گفتنى است که آسان‌گیرى محاسبى در نقل احادیث ضعیف، از او به دیگر کسانى که به نگارش متون عرفانى پرداختند، از جمله ابوطالب مکى و امام غزالى، سرایت کرد (حارث محاسبى، ۱۴۰۹، مقدمه عبدالفتاح ابوغدّه، ص ۲۵ـ۲۶).

۲) مطالعات اخیر.

در دوران اخیر، کسى که در میان عربها نماینده راستین مکتب محاسبى شناخته شد، شیخ عبدالواحد یحیى بود که در آغاز نیمه دوم قرن چهاردهم درگذشت (عبدالحلیم محمود، ص ۶). عبدالقادر احمد عطا نیز بیشترین تلاش را براى تصحیح و نشر آثار محاسبى کرد و دست‌کم ده اثر مهم او را تصحیح و منتشر نمود، اما آنچه وى درباره محاسبى نوشته، مشحون از خطاهاى فاحش است (مثلا درباره تاریخ، ولادت محاسبى رجوع کنید به حارث محاسبى، ۱۴۰۶ب، مقدمه، ص ۱۷؛براى موارد دیگر رجوع کنید به همو، ۱۹۸۴الف، مقدمه، ص ۵؛همو، الرعایه، مقدمه، ص ۲۱؛همو، ۱۴۰۷، مقدمه، ص ۷).

در میان مستشرقان، لویى ماسینیون* براى شناساندن حارث محاسبى کوشش بسیار کرده (عبدالحلیم محمود، ص۷۰) و در دو کتاب خود، مصایب حلاج و >تحقیق در مبادى اصطلاحات عرفان اسلامى<، به وى پرداخته است. مارگارت اسمیت* نیز کتابى درباره محاسبى تألیف و در ۱۳۱۴ش/۱۹۳۵ منتشر کرد. وى به منابع مهمى درباره محاسبى دست یافته که راه را براى پژوهش هاى دقیق هموار کرده است (رجوع کنید به همانجا). یوزف فان‌اس هم کتابى درباره محاسبى نوشته (بن ۱۹۶۱) و در آن چند فقره از آداب‌النفوس محاسبى را به آلمانى ترجمه کرده است (حارث محاسبى، ۱۹۷۵، مقدمه مزالى، ص ۱۸، ۴۸).



منابع :

(۱) ابن‌خلّکان؛
(۲) ابن‌ظفر، انباء نجباء الابناء، چاپ ابراهیم یونس، قاهره ( ۱۹۹۱)؛
(۳) ابن‌عربى مالکى، عارضه الاحوذى بشرح صحیح الترمذى، ج ۵، (بیروت): دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، (بی‌تا.)؛
(۴) محمدعلى ابوریان، اصول‌الفلسفه الاشراقیه عند شهاب‌الدین السهروردى، قاهره ۱۹۵۹؛
(۵) ابونعیم اصفهانى، حلیهالاولیاء و طبقات الاصفیاء، چاپ محمدامین خانجى، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷؛
(۶) محمدبن على اشکورى، محبوب‌القلوب، مقاله ۱، چاپ ابراهیم دیباجى و حامد صدقى، تهران ۱۳۷۸ش؛
(۷) عبدالقاهربن طاهر بغدادى، کتاب اصول‌الدین، استانبول ۱۳۴۶/۱۹۲۸، چاپ افست بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱؛
(۸) حارث محاسبى، آداب‌النفوس، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت ۱۹۸۴الف؛
(۹) همو، البعث و النشور، چاپ محمد عیسى رضوان، بیروت ۱۴۰۶الف؛
(۱۰) همو، التوهم: رحلهالانسان الى عالم‌الآخره، چاپ محمد عثمان خشت، قاهره ( ۱۹۸۴ب)؛
(۱۱) همو، رساله المسترشدین، چاپ عبدالفتاح ابوغدّه، قاهره ۱۴۰۹/۱۹۸۸؛
(۱۲) همو، الرعایه لحقوق‌اللّه، چاپ عبدالحلیم محمود و طه عبدالباقى سرور، قاهره (بی‌تا.)؛
(۱۳) همان، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت (بی‌تا.)؛
(۱۴) همو، کتاب العلم، چاپ محمد عابد مزالى، الجزایر ۱۹۷۵؛
(۱۵) همو، کتاب‌القصد، چاپ شوقیه اینالجیق، در معارف، دوره ۸، ش ۲ (مرداد ـ آبان ۱۳۷۰)؛
(۱۶) همو، المکاسب، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷؛
(۱۷) همو، الوصایا، چاپ عبدالقادر احمد عطا، بیروت ۱۴۰۶ب؛
(۱۸) خطیب بغدادى؛
(۱۹) محمدبن احمد ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفیات ۲۴۱ـ۲۵۰ه ، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴؛
(۲۰) محمد زکى مبارک، التصوف الاسلامى فى الادب و الاخلاق، مصر ۱۳۵۷/۱۹۳۸؛
(۲۱) عبدالوهاب‌بن على سبکى، طبقات الشافعیه الکبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره ۱۹۶۴ـ۱۹۷۶؛
(۲۲) سمعانى؛
(۲۳) عبدالجبار عبدالرحمان، ذخائر التراث العربى الاسلامى، بصره ۱۴۰۱ـ۱۴۰۳/ ۱۹۸۱ـ۱۹۸۳؛
(۲۴) عبدالحلیم محمود، استاذالسائرین: الحارث‌بن اسد المحاسبى، (قاهره ۱۹۷۳)؛
(۲۵) محمدبن محمد غزالى، احیاء علوم‌الدین، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲؛
(۲۶) علی‌بن محمد ماوردى، ادب الدنیا و الدین، چاپ مصطفى سقا، بیروت ۱۳۹۸/۱۹۷۸، چاپ افست قم ۱۴۰۴؛
(۲۷) محمد عبدالرووف‌بن تاج‌العارفین مناوى، طبقات الصوفیه: الکواکب الدریه فى تراجم الساده الصوفیه، چاپ محمد ادیب جادر، بیروت ۱۹۹۹؛
(۲۸) جلال‌الدین محمدبن محمد مولوى، مثنوى معنوى، چاپ رینولد الین‌نیکلسون، تهران ۱۳۸۲ش؛
(۲۹) رینولد الین نیکلسون، تصوف اسلامى و رابطه انسان و خدا، ترجمه محمدرضا شفیعى کدکنى، تهران ۱۳۷۴ش؛
(۳۰) علی‌بن عثمان هجویرى، کشف‌المحجوب، چاپ محمود عابدى، تهران ۱۳۸۳ش؛
(۳۱) جلال‌الدین همائى، غزالی‌نامه، تهران (۱۳۴۲ش)؛

(۳۲) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942.

دانشنامه جهان اسلام جلد ۱۲