حکایت آقای نخودکی در بیانات آیت الله العظمی بهجت

مى گويند: مرحوم شيخ حسنعلى نخودكى اصفهانى دوايى يا دعايى براى همسر استاندار مشهد كه مريض بود مى دهد و خوب مى شود. او نزد آقا شيخ مى آيد و در ضمن از ايشان مى خواهد كه اگر فرمايش داريد بفرماييد؟

اتفاقا استاندار خيابانى را احداث مى كرده كه قبر معروف به گنبد سبز در مشهد در مسير آن بوده است و وى دستور داده بود كه فرداى آن روز آن را خراب كنند، آقا شيخ حسن – رحمه الله – به ايشان مى گويد: صلاح نيست اين محل را خراب كنيد، چون بعضى از بزرگان در آن جا مدفون هستند .

استاندار مى گويد: كارش گذشته ، اگر جنابعالى براى كار شخصى خود فرمايشى داريد بفرماييد. باز ايشان مى گويد: قبر را كه بعضى از بزرگان در آن جا هستند احترام كنيد و نگذاريد خراب كنند .

خود ايشان هم مى آمده و سر قبر فاتحه مى خوانده و مى گفته است : آدم هاى بزرگى در اين جا مدفونند.

باز استاندار مى گويد: كارش گذشته ، اصرار نفرماييد، ولى باز براى تشكر از ايشان به خاطر دعا و كارى كه كرده بود، مى گويد: اگر كارى براى خودتان بخواهيد، در خدمت حاضريم .

سرانجام مرحوم آقا شيخ حسنعلى به او مى فرمايد: به شما بگويم شما نمى توانيد قبر را خراب كنيد و نخواهيد كرد.

با اين كه استاندار دستور داده بود آن جا را خراب كنند و كار تمام شده بود، و فرداى آن روز بايد خراب مى شد، استاندار پيش از شروع كار توسط كارگران مجبور مى شود با چادر از شهر بيرون برود و نتوانسته بود حتى به صورت معمولى و عادى از شهر خارج شود، و خراب شدن آن جا هم تعطيل شده بود.

سؤ ال : آيا يك اصفهانى ديگر هم آن جا مدفون است ؟
جواب : بله ، ميرزا مهدى اصفهانى .

در محضر آیت الله العظمی بهجت//محمد حسین رخشاد

مدفن و مزار حضرت زينب – سلام الله عليها بیانات آیت الله بهجت

حاجى تاج ، واعظ معروف كه منبرهاى عجيبى در ايران مى رفت ، در زمان خود او از او نقل كردند: در زينبيه اقامت نموده و منزل كرده بودم ، گفتم : خوب است در حرم بمانيم ، كليددار حرم را ديدم و كليد را از او گرفتم و شب را در حرم ماندم …

تا اين كه مى گويد: شنيدم سه بار گفته شد:هذا قبر زينب بنت اءميرالمؤ منين المكناة باءم كلثوم .
اين جا قبر زينب دختر اميرالمؤ منين است كه كنيه اش ام كلثوم مى باشد.

البته حضرت زينب كه كنيه اش ام كلثوم است ، غير از ام كلثومى است كه در مدينه با پسرش در يك قبر مدفون است ؛ زيرا به فرمان يزيد بين ايشان و شوهرش جدايى انداختند، چون عامل يزيد مى ترسيد كه اهل مدينه با بودن حضرت زينب در آن جا شورش كنند،

لذا حضرت زينب – عليها السلام – به اجبار يا با اختيار خود مصر را اختيار كردند. به مصر رفتند و مدفن ايشان در مصر است .

سؤ ال : چرا حضرت زينب به جاى مصر، كربلا را اختيار نكردند؟

جواب : زيرا كربلا در آن زمان هنوز آباد و مسكونى نبود، هر چند در روايت امام سجاد – عليه السلام – آمده است كه فرمود . گويا مى بينم كه در زمين كربلا قصر، دكان و بازار برقرار شده است و زوار از نواحى مختلف براى زيارت سيدالشهدا عليه السلام – مى آيند!(بحارالانوار، ج 98، ص 114؛ صحيفه الرضا، ص 77 )

در محضر آیت الله العظمی بهجت//محمد حسین رخشاد

آیت اللَّه بهجت در بیانات وخاطرات آیت الله کشمیری

آیه اللَّه بهجت

 آقاى بهجت را خیلى دوست داشتند. ایشان را مرد پاکى مى ‏دانستند و تقدیسشان مى‏ کردند. از زهد و تقواى ایشان هم خیلى یاد مى ‏کردند. (میناگردل: ص ۲۵)
مرحوم کشمیرى، خود نیز سالکان را به حضرت بهجت رهنمون شده و ایشان را استاد کامل مى ‏دانستند. (میناگردل: ص ۱۲۱)

سفارش مراجعین به بنده

آقاى کشمیرى فرمودند: من که نجف بودم آقاى بهجت طلبه ‏هایى را که مى ‏آمدند، سفارش مى ‏کرد که نزد من بیایند. (میناگردل: ص ۱۰۷)

 همه رفتند!!

جناب استاد روزى در قم منزل آیت اللّه بهجت رفتند. در ضمن صحبت، آیت اللّه بهجت فرمود: فلان عالم صاحب کرامت فوت کرد و بعد چند نفر از عالمان عامل صاحب کرامت را نام بردند که وفات کردند. حضرت استاد گفتند: آقا! همه (علماى عارف) مردند (به فوت ظاهرى) آیت اللّه بهجت فرمودند: (بله! به حسب باطن) همه زنده ‏اند. (صحبت جانان:  ص ۲۰۹ و ۲۱۰)

 پسرت صوفى شده

 آقاى کشمیرى مى‏ فرمودند: آقاى بهجت درس آقاى قاضى مى‏ رفتند و آقایى که الان (آن زمان) در قم هست، نامه‏ اى براى پدر آقاى بهجت مى ‏نویسد که پسرت صوفى شده است. پدرش براى او نامه مى ‏نویسد که اگر درس آقاى قاضى بروید عاقت مى‏ کنم. او نامه را به نزد استادش شیخ محمد حسین اصفهانى معروف به کمپانى) مى‏ برد، و دیگر به درس آقاى قاضى نرفت. (میناگردل: ص ۱۰۵)

نادرست

در کتابى نوشته شده است که: آیت اللّه کشمیرى مى‏ گوید: روزى در نجف اشرف در حرم امیرالمؤمنین به علت خستگى از درس و بحث، با دوستان گرد هم آمده و مشغول گفتگو بودیم که آیت اللّه بهجت وارد شد و منتظر شد تا من از آنها فاصله بگیرم.

چون از آنها کمى فاصله گرفتم، نزدیک من شد و در گوش من چنین زمزمه کرد ما للعب خلقنا: ما براى بازى و سرگرمى خلق نشده ‏ایم.
این کلام آتش بر دل زد و انقلابى درونى در وجودم پدید آورد و به گونه‏اى که متحیر و سرگردان شدم و به دنبال حقیقت گشتم؛ پس از آن توفیق راه‏یابى به محضر پرفیض مرحوم آقاى قاضى نصیبم شد.
این قضیه به دلایلى چند نادرست است.

 ۱- تحول و انقلاب درونى استاد به دست پرفیض مرحوم شیخ مرتضى طالقانى در سنین هفت یا هشت سالگى (۱۳۵۰-۱۳۵۱ ه. ق) اتفاق افتاده و آن وقت مرحوم طالقانى در مدرسه جد استاد ساکن بودند و عمرشان حدود ۷۰ سال بود.
۲- چطور استاد مشغول درس و بحث بودند و به ایشان گفته شد ما براى بازى و سرگرمى خلق نشده‏ایم، با این که از هشت سالگى با مرحوم طالقانى مرتبط بودند.
۳- به امر مرحوم طالقانى استاد نزد جناب سید على آقا قاضى رفتند.
 ۴- آیت اللّه بهجت متولد سال ۱۳۳۴ ه. ق در سال ۱۳۵۲ به نجف رفتند و سن ایشان حدود ۱۸ سال بود. (صحبت جانان: ص ۱۹۶و۱۹۷)

زیبا فرمودند!

یک نفر از طلاب عرب کویتى (یا بحرینى) که جوان بود و گاه‏گاهى محضر شریف استاد حضور پیدا مى‏کرد؛ یک روز عرض کرد: خدمت آیهاللَّه بهجت که رسیدم، از من پرسید: درس چه مى‏خوانى گفتم: مقدمات (اولین کتابى است که طلاب مى‏ خوانند).
فرمود: بر شما باد بر مؤخّرات (یعنى توجه شما به مقصود و محبوب و ذى مقدمه باشد).
جناب استاد فرمود: ایشان زیبا فرمودند!! (صحبت جانان: ص ۱۶۷)

ملاقات آقاى بهجت با بزرگى

  آقاى کشمیرى فرمودند: آقاى بهجت در ایران هم با بزرگى (پیرى) ملاقات داشت که آقاى بهجت فرموده بودند: راه مى‏ رفت، انگار روى هوا راه مى ‏رفت. به او گفتم: مرا دوست دارید؟ پیر فرمود: عزیزتر از اولادم. گفتم: قسمت مى‏ دهم به آقا امیرالمؤمنین‏ علیه السلام چیزى به من بفرمایید. فرمود: یک شب مهلتم بده. بعد از یک هفته، سه چیز به من گفت.
بنده به آقاى کشمیرى گفتم آن سه چیز چه بود؟ فرمودند: آن موقع نفرمودند، ولى بعداً فرمودند: من اینها را بلد بودم ولى در دستورات من نبود.
اول هزارویک مرتبه سوره توحید (قل هو اللَّه احد)، دوم هزار یا هزارویک مرتبه «لااله‏ الّااللَّه»، سومى را بنده فراموش کردم. (میناگردل: ص ۱۰۴)

جلسه ملکوتیه

آقاى کشمیرى گفتند: اوایل آشنایى ما با آقاى بهجت در نجف یک ربع و یک ساعت دیدار ما به طول مى ‏کشید.
یک‏بار در حجره نشسته و دست به کمر و سرش پایین بود و حرف نمى ‏زد که این را جلسه ملکوتیه مى ‏گویند ما با آقاى بهجت شبهاى جمعه به مسجد سهله مى‏ رفتیم. من ده، چهارده سال از ایشان کوچکتر بودم. بعضى اوقات شبها مى‏ خوابیدم ولى آقاى بهجت شب را به عبادت و سجده مشغول بود و سحر مرا بیدار مى ‏کرد، مى‏ دیدم رنگش زرد بود.ایشان حدود دو سال صمت مطلق داشت و هیچ حرفى نمى ‏زد. (میناگردل: ص ۱۰۳)

الان چه کسى را به عنوان استاد کامل معرفى مى‏ کنید؟
ج: آقاى بهجت آقاى بهجت. (صحبت جانان ص ۱۹۱)

 آشنایى شما با آیه اللَّه بهجت از کجا شروع شد؟
ج: من در مدرسه جدّ ما سید کاظم یزدى حجره داشتم و آیه اللَّه بهجت نیز آنجا بودند. گاهى در یک حجره با حالت سکوت دو طرف مى ‏نشستیم و گاهى به ذکر یونسیه مشغول بودیم. (روح وریحان: ص ۱۰۴)

با آقاى بهجت  از چه زمانى آشنا شدید؟
ج: آقاى بهجت توى مدرسه ما بود. من آنجا با ایشان آشنا شدم.

 ایشان را از ابتدا چه‏طور مى‏ دیدید؟
ج: خیلى خوب.

در دوران طلبگى‏شان هم ایشان مهذّب بودند؟
ج: بله، از طلبه‏ هاى مهذّب نجف، آقاى بهجت بودند. پیشش اصاله البرائه (از کتاب رسائل شیخ انصارى) را خواندم. ( مژده دلدار: ص ۹۵)

با آیه اللَّه بهجت کى آشنا شدید؟
 ج: ایشان در مدرسه جد ما سید محمد کاظم یزدى بود با او آنجا آشنا شدم. دوران طلبگى ایشان مهذّب بودند و کتاب رسائل قسمت اصاله البرائه را نزد ایشان خواندم. (صحبت جانان: ص ۲۰۵)

گه دارى حال
 
یک وقت آیت‏ اللَّه بهجت پاکتى (که درونش مبلغى پول بود) به من (یکى از تلامذه ایشان) داد و فرمود: مى‏روى خیابان آبشار و این را به آقاى کشمیرى مى‏ دهى.
من آن زمان ذکر «اللَّه ‏اللَّه» مى‏ گفتم و حال خوشى داشتم. رفتم منزل ایشان و پاکت را دادم و گوشه‏ اى نشستم. آقاى کشمیرى عمامه مولوى سبزى به سر داشت. نیم ساعتى گذشت و آقا مطالعه مى‏ کردند. گفتم: آقا نصیحتى بکنید!
فرمودند: همین حالى که دارید را نگهدارید و از دست ندهید. شما رفیق لازم ندارید و فرمود: این ذکر «اللَّه‏ اللَّه» را از آقاى بهجت گرفتید؟ گفتم: نه از علّامه طباطبائى گرفتم. (میناگردل: ص ۱۰۲)

منبع: 

http://erfanekeshmiri.ir/pages/adie

 

 

زیارت واقعى(آیت الله بهجت فومنی)

همچنین وى مى گوید: ((روزى آقا فرمودند: در منطقه جاسب قم گروهى از کشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زیارت حضرت ثامن الحجج علیه السّلام مشرف مى شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پیرمردى از اهل محلّ را مى بینند که در گرماى روز کوله بارى از علف به دوش کشیده و با مشقّت بسیار به خانه مى رود، مسافرین مشهد مقدّس که او را مى بینند زبان به شماتت و سرزنش ‍ مى گشایند که : پیرمرد، زحمت دنیا را ول کن نیستى ، آخر بیا تو هم لااقل یک بار به مشهد مقدّس سفر کن . و این سخن را تکرار و او را بسیار توبیخ مى کنند.

پیرمرد خسته و پاک دل زبان مى گشاید و مى گوید: شما که به زیارت آقا رفتید و به آقا سلام دادید، جواب گرفتید یا نه ؟ مى گویند: پیرمرد، این چه حرفى است که مى زنى مگر آقا زنده است سلام ما را جواب بدهد؟!

پیرمرد مى گوید: عزیزان ، امام که زنده و مرده ندارد، ما را مى بیند و سخنان ما را مى شنود، زیارت که یک طرفه نمى شود.

آنان مى گویند: آیا تو این عُرضه را دارى ؟ وى مى گوید: آرى ، و از همان جا رو به سمت مشهد مقدّس مى کند و مى گوید: ((أَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا امام هشتم )) و همه با کمال صراحت مى شنوند که به آن پیرمرد به نام خطاب مى شود که : عَلَیْکُمُ السَّلام آقاى فلانى ))
و بدین ترتیب زائرین همگى خجالت کشیده و پشیمان مى شوند که چرا سبب دلشکستگى این مرد نورانى شدند.))

برگی از دفتر آفتاب//رضا باقی زاده پُلامی

پیشرفت در حسیات نه حدسیات(آیت الله بهجت فومنی)

 

آقاى خمینى مى فرمود : زنى مریض مى شود به یکى از اطباى قدیم تهران یا شیراز رجوع مى کند.گویا آن طبیب یهودى بوده ، نبض خانم را مى گیرد و مى گوید: خانم شما تب دارید، ولى باردار هستید، لذا نمى توانم دواى مسهل براى شما تجویز کنم .

خانم جواب مى دهد: من از دیگر خانم ها در این قضیه بیشتر مهارت دارم و از همه زودتر مى فهمم که باردار هستم و مى دانم که الآن حمل ندارم . طبیب شک مى کند و بار دیگر نبض خانم را آن هم از روى چادر مى گیرد و دوباره مى گوید: خانم شما حمل دارید نمى توانم به شما دارو بدهم ولى خانم با استخفاف و ناراحتى مى گوید: این دیگر کیست ؟ و چه مى فهمد؟ سرانجام بعد از دو سه روز مى فهمد که طبیب درست فهمیده و حامله است .

دکترهاى امروزه و طب امروز در حسیات و جراحى و تشریح خوب پیشرفت کرده اند، نه در حدسیات ؛ بر خلاف طب قدیم .

درمحضر ایت الله بهجت //محمدحسین رخشاد

قناعت شیخ انصارى قدّس سرّه(آیت الله بهجت فومنی)

و نیز ایت الله بهجت مى گویند: ((روزى آقا در رابطه با قناعت شیخ انصارى – اعلى الله مقامه – فرمود: مادر ماجده و والده مکرّمه شیخ و نوه دخترى اش ‍ با ایشان زندگى مى کردند، روزى شیخ بچه دخترش را تعقیب مى کند.

که با عصا تاءدیب کند، بچّه خود را به دامن مادربزرگ مى اندازد، مادر شیخ مى پرسد: بچه چه کار کرده ؟ شیخ مى فرماید: نان تازه به او داده ایم و گریه و لجاجت مى کند که خورش لازم دارد، مگر نان تازه هم خورش مى خواهد؟))

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

توجه امام زمان (عج ) به شیعیان واقعى(آیت الله بهجت فومنی)

و نیز مى گوید: ((روزى آقا فرمودند: دکترى متدیّن اهل ولایت و شیعه مدتى در صدد پیدا کردن یاران حضرت حجت علیه السّلام مى گشت حتى مى خواست اسامى آنها را بداند. روزى در مطب خود که در خانه اش قرار داشت تنها نشسته بود، شخصى وارد شد و سلام کرد و نشست و فرمود: حضرت آقا، یاران حضرت حجت علیه السّلام بارتند از… و شروع کرد به شمردن نامهاى آنان و تند تند همه را نام برد و نام یکى نیز ((بهرام )) بود. به هر حال در طول چند دقیقه همه سیصد و سیزده نفر را شمرد و گفت : اینها یاران مهدى عج مى باشند و بلند شد و خدا حافظى کرد و رفت .

دکتر مى گوید: او که رفت من تازه به خود آمدم که این چه کسى بود؟ و آیا من خواب بودم یا بیدار؟ از همسرم که در اتاق مجاور بود پرسیدم : آیا کسى با من کارى داشت و پیش من کسى آمد؟ گفت : آقایى آمد و تند تند حرف مى زد. دکتر مى گوید: تازه فهمیدم که من خواب نبودم و او از افراد معمولى نبود.))

برگی ازدفترافتاب//رضاباقی زاده

دیدن پشت سرکرامات آیت الله بهجت

آیت الله شیخ جواد کربلایى نیز مى گوید: ((مرحوم آقاى حاج عباس قوچانى که از شاگردان مرحوم آیت الله آقاى حاج میرزا على قاضى قدّس سرّه بودند در یک جلسه خصوصى بعد از تعریف و تمجید بسیار از آیت الله بهجت ، به بنده فرمودند: من در سفر خود به ایران براى تشرّف به زیارت امام رضاعلیه السّلام خدمت آقاى بهجت رسیدم و در جلسه خصوصى بعد از اصرار زیاد از ایشان خواستم که درباره حالات شخصى و الطاف حقّ تعالى نسبت به خودشان و برخى از مکاشفاتشان سخن بگویند. ایشان حدود بیست امر مهمّ الهى و لطف خاصّ الهى را که حق تعالى به ایشان عطا فرموده بود براى بنده نقل کردند و از من پیمان گرفتند که به کسى نگویم ، ولى بنده یک مورد را به برخى از رفقا گفتم .

من (کربلایى ) از آقاى قوچانى با اصرار خواستم آن یکى را به بنده بفرمایند. فرمودند: ایشان فرمودند: بنده اگر بخواهم پشت سر خودم را ببینم ، مى بینم .

سپس مى فرمودند: بعد از چند سال دیگر بنده به ایران مسافرت کردم و خدمت آیت الله بهجت رسیدم باز در جلسه خصوصى عرض ‍ کردم : آنچه را که چند سال پیش به بنده فرمودید آیا در قوّه خودش ‍ باقى است ؟ فرمودند: بله .))

 

برگی از دفتر افتاب//رضاباقی زاده

سوالات از آیت الله بهجت

سئوال :برادر بنده دچار بیمارى سختى شده است بطورى که همه دکترها جوابش کرده اند؟

جواب : براى شفاى مریض آب زمزم و تربت حضرت سید الشهداء به مرّات عدیده ، صدقه به مرات عدیده به افراد زیاد اگر چه مبلغش زیاد هم نباشد داده شود، سوره حمد هم از یک مرتبه تا صد مرتبه افراد متعهد بخوانند خیلى تاءثیر دارد، علاوه بر این به رفقا بگوئید دعا کنند، در روایت است که اءسرع الدعا اجاب ء دعاء الغائب للغائب (

سئوال : چگونه در نماز حضور قلب داشته باشیم ؟

جواب : آسانترین روش ، براى حضور قلب بطورى که کسى نگوید نمى توانم این است که البته بین نماز و غیر نمار فرقى نیست ، حضور قلب همیشه باید باشد ولى در نماز اهمیتش بیشتر است اگر متوجه خدا و نماز شد اختیارا خود را از این توجهش منصرف نکند البته غفلتا اشکالى ندارد و مثل دیگر موارد غفلت است . اگر انسان یک لحظه یاد خدا افتاد و قلب خودش را منصرف نکرد، کافى است . هر چه هست و نیست این اختیار کارگر است .

این را یا باید به عمل بفهمد یا به برهان (انسان در شبانه روز چقدر متوجه خدا مى شود)
توجه به خدا هم از طریق برهان ممکن است و هم از راه تجربه و عمل ممکن است این را بفهمد.

سئوال : چه کنیم تمرکز فکر پیدا کنیم ؟

جواب : اءذکارى که براى جمع کردن فکر مؤ ثر است مثل لا اله الاّ اللّه را زیاد بگویید.

سئوال : آیا خروج سفیانى نزدیک است ؟

جواب : بله چیزیکه باعث شرمندگى و خجالت زدگى ما مى شود این است که حضرت همه چیز را مى داند همه چیز را مى شنود.
آنها عین اللّه الناظره ، اءذن اللّه السامعه (الواعیه )
 مى باشند. ما چه کار کردیم براى قرب و نزدیک شدن به آنها؟ شما پکه طالب حضور و ظهورید چرا کارى نمى کنید که همیشه خودتان را پیش آن حضرت ببینید؟ او ما را مى بیند ما او را نمى بینیم ، پس چرا اینقدر دوریم ؟

سئوال : در این جنگ آمریکا در افغانستان چه باید کرد؟

جواب : در این فتنه هاى اخیر، مخصوصا فتنه جنگ آمریکا و افغانستان باید دعاى اللهم اشغل الظالمین بالظالمین … را زیاد خواند، ظالمین به بهانه هاى بیهوده ، و دروغ ، به هر بهانه اى مى خواهند مسلمین را از بین ببرند، باید به حضرت ولى عصر (عج ) توسل کرد، و درخواست نمود که این فتنه ها بر خود ظالمین بازگردد.

سئوال : چرا ما در جا مى زنیم ؟

جواب : براى اینکه انسان همیشه استغفار بکند.

سئوال : ما چه کنیم که گناه نکنیم ؟

جواب : حتما باید شما را کوک بکنند، فضیلت در این است که انسان از روى اختیارش گناه نکند.

سئوال : زن و شوهرى که بینشان خیلى اختلاف است چه باید بکنند؟ (براى رفع اختلاف زن و شوهر چه باید کرد؟)

جواب : هر کدامشان که مى خواهد رفع اختلاف شود یا فرد دیگر، صدقه متعدد به افراد متعدد، به دفعات زیاد بدهند و براى اصلاح ذات البین ، زیاد هم دعا بکنند.

سئوال : ما زیاد غصّه رزق و روزى را مى خوریم .

جواب : خداوند تعالى در قرآن به همان طریقى که معاد، قیامت ، بهشت و جهنم را بیان نموده اند، به همان طریق مى فرمایند:رزق و روزى همه بندگان را من مى دهم
یکى از علماء در نجف مى فرمود: فشار رزق و روزى بر من بسیار شد، یکدفعه از دهانم خارج شد ما الحیله چه کار و حیله اى را بخرج دهم ، در همان حال صدائى را شنیدم که فرمود: ترک الحیله حیله ها را ترک کن .
وفقنا اللّه بالعلم النافع والعمل الصالح بحق محمد وآله الطاهرین .

فیضی از ورای سکوت//مسعود دلاور تهرانی

علاج ریا و ارزش دانش؟(آیت الله بهجت فومنی)

 

یکى از فضلاى حوزه علمیّه قم چنین مى نگارد:

از محضر ایشان سؤ ال شد: گاهى انسان تصمیم مى گیرد کار خیرى را براى خدا انجام دهد و اخلاص کامل را رعایت نماید، اما وسوسه هاى شیطانى دیگر همچون شهرت طلبى ، ریا کارى در نزد مردم ، خوشنام شدن ، و… در ذهن انسان خطور مى کند آیا این خطورات هم ریا محسوب مى شود و عمل را بى ارزش مى کند؟

در پاسخ فرمودند: ریا در عبادات است و عبادتى که ریا دارد حرام است و بعضى گفته اند: ریا در عبادات مبطل هم هست ، در غیر عبادات ریا اشکال ندارد.

ولى خود ریا مى تواند راه چاره و علاج ریا باشد. به این صورت که با تاءمّلات صحیح ریا را بالا ببرد! مثلاً گاهى انسان مى خواهد پیش ‍ رئیس شهربانى احترامى پیدا کند و توجّه او را به خودش جلب کند، پیش پاسبانى مى رود و سعى مى کند نظر او را جلب کند وسپس او را بین خود و رئیس شهربانى واسطه قرار دهد.

در اینجا انسان خوب است با خود بگوید: این پاسبان که تنها واسطه است و اگر هم کاغذى بنویسد و وساطتى کند باز دست آخر خود رئیس شهربانى باید پاى ورقه را امضا کند. پس خوب است مستقیماً نظر خود رئیس شهربانى را جلب کنم که مقام بالاترى است و اصلاً کار خوب و عمل نیک را مثلاً به خود رئیس شهربانى نشان دهم . یعنى براى مقام بالاتر ریا کنم !

همچنین اگر انسان عاقل باشد و توجه پیدا کند که مقامى بالاتر از رئیس شهربانى (مثل وزیر، نخست وزیر و رئیس جمهور) وجود دارد، مى گوید: خوب است کار خیر و عمل نیک خود را به وزیر یا به نخست وزیر و بالاخره به مقام بالاتر نشان دهم ! یعنى همیشه انسان باید ریا را براى مرتبه اقوى انجام دهد. اگر چنین باشد، در واقع مى توان گفت ریا علاج ریا مى شود.

بنابراین ، اگر در عبادات نیز نسبت به اقوى و بالاترین موجود یعنى خداوندریا کنیم اشکال ندارد و علاج ریا مى شود.

در زمینه ریا در روایت آمده است : ((کسانى که در هنگام نماز به این سو و آن سو نگاه مى کنند تا مردم آنها را تماشا کنند، به صورت حمار محشور مى شوند.)) واقعاً هم همینطور است ، آیا این حماریّت نیست که آدم جلو وزیر و رئیس شهربانى به پاسبان نگاه کند؟ حماریّت است آقا. ولى خوشمان مى آید، با این حماریّت ساخته ایم ! از طرفى اگر به ما حمار بگویند ناراحت مى شویم و بدمان مى آید! ولى باید گفت : کار شبانه روزى تو همین است چرا بدت مى آید؟!

لکن امان از بى سوادى و بى علمى ، این بى سوادى آدم را به جاى مکّه به ترکستان مى برد، از روز اوّل همین بى سوادى ابلیسِ دشمن ، آدم را بیچاره کرد. خود او هم گفت : اى خدا، همه بندگانت را گمراه مى کنم (اِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ). او نیز جاهل بود و با اینکه پیش از آن عابد بود، ولى علم نداشت و ناقص بود، در مورد سجده در برابر آدم علیه السّلام به خدا گفت : سجده نمى کنم ، چون (خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ)

خوب این صغراى قضیّه بود. کبراى برهانش را ببین که هر کس از آتش است بالاتر و هر کس از خاک است پایین تر است ؟! خوب باید پرسید: به چه دلیل و به چه برهانى چنین است ؟ این لباس ظاهرى که ملاک نیست ، شما ببینید تناسب و زیبایى حیوانى مثل طاووس و دیگر حیوانات چه قدر است . روحانیت جنّ و ملک هم با روحانیت انسان مقایسه نمى شود، روح انسان هر چند لباسِ گِلى به تن دارد ولى بسیار مى تواند اوج بگیرد و بالاتر برود.

اصلاً لباس که ملاک نیست ، آیا اینکه یکى عباى نائینى داشته باشد و دیگرى عباى افغانى ، نشانه کمال و نقص است ؟ ما هم اگر بى سواد شدیم مثل ابلیس مى شویم و به ضلالت مى افتیم ، لازمه ضلالت هم این است که تعدّى مى کند، یعنى انسان گمراه و ضالّ، مضلّ و گمراه کننده نیز مى گردد و مى خواهد دیگران را هم مانند خود کند، پس بترسید از بى سوادى .

این از بى سوادى است که آن آقا مى گوید: قرآن فرموده ( وَ الاَْرْضَ وَضَعَها لِلاَْن امِ) پس معنایش این است که هیچ مِیزى (تفاوت و اختلاف ) نیست و همه در مالکیّت و در بهره ورى از زمین یکسانند، او نمى داند که این ((لام )) لام عاقبت و انتفاع است ، و نمى داند باید روایاتى را نیز که مفسّر آیه است ملاحظه کرد. این آدمهاى بى سواد، مردم مثل خود را هم گمراه مى کنند، اوّل با قرآن جلو مى آیند ولى هدف این است که همین قرآن را از دست مردم بگیرند، کار به جایى مى رسد که مى گوید: قرآن را بسوزانید.

البته ما به این امر مى خندیم ، ولى واقع همین است که اگر در استدلال قوى نباشیم دشمنان بر ما غالب مى شوند، آنها پول خرج مى کنند همین بى سوادها را با پول مى خرند. و در نتیجه این بى سوادى ، دین درست مى کند. آن بهائى گفته است که : اصلاً در قرآنِ شما نیز به ((سید على محمد باب )) اشاره شده است و همین (حم عسق ) یعنى ((قائم سید على محمد)) البته باید از چپ بخوانید!

آقا، پس ما براى تمام مطالب محتاج علم و استدلالیم و بیشتر از هر چیز به اینها محتاجیم ؛ زیرا مسئله ، مسئله دین است ، باید در مقابل این بى سوادى و جُهّال وارداتى بایستیم . اینها روى افرادشان کار مى کنند، لازم نیست رسوا هم بشوند زیرا این افراد بطور مخفیانه پول مى گیرند.

پس ما باید علم کلام را خوب یاد بگیریم و در برابر اینها پاسخگو باشیم ، و گرنه گرگها ما را مى خورند آنچنانکه به هضم رابع برسد!!

آقا، پس ما براى تمام مطالب محتاج علم و استدلالیم و بیشتر از هر چیز به اینها محتاجیم ؛ زیرا مسئله ، مسئله دین است ، باید در مقابل این بى سوادى و جُهّال وارداتى بایستیم . اینها روى افرادشان کار مى کنند، لازم نیست رسوا هم بشوند زیرا این افراد بطور مخفیانه پول مى گیرند.

پس ما باید علم کلام را خوب یاد بگیریم و در برابر اینها پاسخگو باشیم ، و گرنه گرگها ما را مى خورند آنچنانکه به هضم رابع برسد!!

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

شرایط حضور قلب و لذّت از عبادت و نماز؟

 

آقاى غرویان باز مى نگارد:

از محضر ایشان سؤ ال شد: حاج آقا، عمرمان گذشت و دارد مى گذرد امّا هنوز لذتى از عبادت و به خصوص نمازمان احساس ‍ نکرده ایم ، به نظر شما چه باید بکنیم که ما نیز اقلاًّ اندکى از آنچه را که ائمه و پیشوایان معصوم علیهم السّلام فرموده اند، بچشیم ؟

معظّم له در حالى که سر را تکان مى داد فرمود: آقا، عامّالبلوى است ! این دردى است که همه گرفتاریم !

عرض شد: آقا، به هر حال مراتب دارد و مساءله نسبى است ، بعضى همچون شما مراتب عالى دارید و ماها هیچى نداریم ، ماها چه باید بکنیم ؟باز در جواب فرمود: شاید من مرتبه شما را تمنّا کنم .

عرض شد: حاج آقا مساءله تعارف در کار نیست و یک واقعیتى است .

باز ایشان در جواب با فروتنى و تواضع خاصّى فرمودند که : عَمَّتُک مِثْلُک ! و مرادشان از این ضرب المثل این بود که من هم مثل شما هستم .

به هر حال ، پس از چند بار اصرار فرمودند: این احساس لذّت در نماز یک سرى مقدمات خارج از نماز دارد، و یک سرى مقدمات در خود نماز.

آنچه پیش از نماز و در خارج از نماز باید مورد ملاحظه باشد و عمل شود این است که : انسان گناه نکند و قلب را سیاه و دل را تیره نکند، و معصیت ، روح را مکدّر مى کند و نورانیت دل را مى برد.

و در هنگام خود نماز نیز انسان باید زنجیر و سیمى دور خود بکشد تا غیر خدا داخل نشود، یعنى فکرش را از غیر خدا منصرف کند و توجّهش به غیر خدا مشغول نشود. و اگر به طور غیر اختیارى توجّهش به جایى منصرف شد، به محض التفات پیدا کردن باید قلبش را از غیر خدا منصرف کند.))

آقاى قدس یکى از شاگردان آیت الله بهجت نیز مى گوید: ((روزى از آقا پرسیدم : آقا، چه کار بکنم در نمازم حضور قلب بیشتر داشته باشم ؟.

آقا ابتدا سر به پایین افکند سپس سرش را بلند کرد و فرمود: روغن چراغ کم است .
من به نظر خودم از این جمله این معنى را فهمیدم که یعنى معرفت کم است و ایمان قلبى و باطنى ضعیف است ، و گرنه ممکن نیست با شناخت کافى ، قلب حاضر نباشد.))

آیت الله محمّد حسن احمدى فقیه یزدى نیز مى گوید: ((گاهى از آقا سؤ ال مى کردند: چه کنیم در نماز، حضور قلب داشته باشیم ؟ و ایشان دستورالعملهایى مى فرمودند، یکى از آنها این بود که مى فرمود: ((وقتى وارد نماز مى شوید هنگام خواندن حمد و سوره به معناى آن توجه کنید تا ارتباط حفظ شود.))

آقا ابتدا سر به پایین افکند سپس سرش را بلند کرد و فرمود: روغن چراغ کم است .
من به نظر خودم از این جمله این معنى را فهمیدم که یعنى معرفت کم است و ایمان قلبى و باطنى ضعیف است ، و گرنه ممکن نیست با شناخت کافى ، قلب حاضر نباشد.))

آیت الله محمّد حسن احمدى فقیه یزدى نیز مى گوید: ((گاهى از آقا سؤ ال مى کردند: چه کنیم در نماز، حضور قلب داشته باشیم ؟ و ایشان دستورالعملهایى مى فرمودند، یکى از آنها این بود که مى فرمود: ((وقتى وارد نماز مى شوید هنگام خواندن حمد و سوره به معناى آن توجه کنید تا ارتباط حفظ شود.))

برگی از دفتر افتاب //رضا باقی زاده

حضور قلب در نماز؟(آیت الله بهجت فومنی)

استاد خسروشاهى نیز مى گوید: ((روزى از آیت الله بهجت سؤ ال شد: در هنگام نماز چگونه مى توانیم حضور قلب را در خودمان به وجود بیاوریم ؟ فرمودند: یکى از عوامل حضور قلب این است که در تمام بیست و چهار ساعت باید حواسّ (باصره ، سامعه و …) خود را کنترل کنیم ؛ زیرا براى تحصیل حضور قلب باید مقدماتى را فراهم کرد، باید در طول روز گوش ، چشم و همچنین سایر اعضا و جوارح خود را کنترل کنیم . و این یکى از عوامل تحصیل حضور قلب مى باشد)).

در جاى دیگر شخص دیگرى از محضرشان مى پرسد: براى اینکه در انجام فرمان الهى مخصوصاً نماز با خشوع باشیم چه کنیم ؟

و ایشان در جواب مى فرماید: ((در اوّل نماز، توسل حقیقى به امام زمان – عجل الله تعالى – فرجه کنید، و عمل را با تمامیّت مطلقه انجام بدهید.))

همچنین شخص دیگر مى پرسد: ((براى حضور قلب در نماز و تمرکز فکر چه باید کرد))؟

و ایشان مرقوم مى فرماید: ((بسمه تعالى ، در آنى که متوجّه شدید، اختیاراً منصرف نشوید.))

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

چگونگی نیّت خالص و هماهنگى علم و عمل؟

از محضر ایشان سؤ ال شد: آقا، چه کنیم که قصد و نیّتمان براى تعمّم (عمامه گذاشتن ) خالص باشد؟

در پاسخ فرمودند: ((ملاک شما شرع باشد، ببینید آیا این کار شرعى است یا خلاف شرع ؟ ما اگر بخواهیم این چنین وسواس داشته باشیم پس در این عبادتها و نمازهایمان هم باید تشکیک کنیم ، ما چه مى دانیم آیا در اینها نیّتمان خالص است یا نه ؟ حال چون نمى دانیم خالص است یا نه آیا مى توانیم آنها را ترک کنیم ؟))

و در ادامه فرمودند: ((نیّتتان این باشد که علمتان با عملتان هماهنگ باشد و علم و عمل از همدیگر جلو و یا عقب نیفتند. اکثر بدبختى ما همین است که علممان با عملمان هماهنگ نیست ، بعضى علمشان از عملشان عقب تر است و بعضى جلوتر، و به هر حال علم و عمل آنها با هم نمى خواند، بعضى هم مثل من هستند که علمشان گاهى از عملشان جلو مى افتد و گاهى عقب ، پس شما نیّت کنید که به علم خود عمل کنید و علم و عملتان یکى باشد.))آقاى خسرو شاهى نیز در این باره مى گوید: ((آیت الله بهجت خیلى تاءکید مى کردند که علم باید همراه عمل باشد. روزى فرمودند: عالم بى عمل مثل چراغى مى ماند که به دیگران نورافشانى مى کند اما خودش مى سوزد. یعنى عالم بى عمل را مثل کسى مى دانستند که خود را آتش مى زند و مى سوزاند.))

 برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

فرمایش آیت الله شیخ عباس قوچانى در مورد ایت الله بهجت

آقاى مصباح مى گوید:

((از جمله کسانى که درباره حضرت آقاى بهجت اعتقاد به کمالات فوق العاده داشت آقا شیخ عباس قوچانى ، جانشین مرحوم آقاى قاضى در مسائل اخلاقى و عرفانى بودند که در نجف متوطّن بود (و فرزندش نماینده ولى فقیه در ستاد مشترک است ).

ایشان مى فرمود: وقتى که آقاى بهجت خیلى جوان بودند و هنوز سنّشان به بیست سال نرسیده بود (تعبیرشان این بود که هنوز محاسنشان درست در نیامده بود) به مقاماتى رسیده بودند که ما به واسطه ارتباط نزدیک و رفاقت صمیمانه اى که داشتیم اطّلاع پیدا کردیم ، و ایشان از من عهد شرعى گرفتند تا زنده هستم آنها را جایى نقل نکنم . و به نظرم همین موت اختیارى را مطرح مى کردند.

کسى که در آن سنّ به این مقامات رسیده باشد باید حدس زد که در سن هشتاد سالگى و بعد از یک عمر طولانى سیر و سلوک و استقامت در راه بندگى خدا و انجام وظایف ، به چه پایه اى از قرب خدا رسیده باشد. و همین باعث مى شود که هر مؤ من پاک سرشتى که ایشان را مى ببیند مجذوب شود، مخصوصاً آن حالات عبادى ایشان را، و اگر کسى مؤ فقّ بشود در نمازهاى ایشان شرکت کند، مایه برکات بسیار زیادى است .))

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

-فرمایش علاّمه محمد تقى جعفرى درباره آیت الله بهجت

((اینکه در روایات آمده است که ((هرکس عالمى را در چهل روز زیارت نکند، ماتَ قَلْبُهُ:(قلبش مى میرد.) و همچنین ((زِیارَهُ الْعُلَماَّءِ أَحَبُّ إِلَى اللّهِ تَعالى مِنْ سَبْعینَ طَوافاً حَوْلَ الْبَیْتِ)): (زیارت علماء در نزد خدا محبوبتر از هفتاد بار طواف نمودن در گرد خانه [خدا] مى باشد.)

مصداق بارز ((علما)) آیت الله بهجت هستند. صرف دیدن و ملاقات کردن ایشان خود سر تا پا موعظه است . من هر وقت ایشان را مى بینم تا چند روز اثر این ملاقات در من باقى است ، و در واقع هشدار دهنده براى ما مى باشد.))

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

فرمایش آیت الله مسعودى خمینى درباره آیت الله بهجت

آیت الله مسعودى خمینى :

((امثال آقاى بهجت همیشه در هر دوران کم بوده اند، باید از ایشان استفاده کرد. و بخصوص از نظر اخلاقى و معنوى سطح بالایى دارد، همه و بویژه جوانان و کسانى که دنبال اخلاقیات مى باشند خدمت ایشان بروند و درس اخلاق بگیرند، حتى چهره اخلاقى و معنوى آقا خیلى کارساز است .))

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

حکایت مرد شیعه(آیت الله بهجت فومنی)

آقائى و بزرگوارى ائمه علیهم السّلام
باز آقاى قدس مى گوید: روزى آقا دررابطه با بزرگوارى و اغماض ‍ ائمه اطهار – صلوات اللّه علیهم -فرمودند:
در نزدیکى نجف اشرف ، در محلّ تلاقى دو رودخانه فرات و دجله آبادیى است به نام ((مصیّب ))، که مردى شیعه براى زیارت مولاى متقیان امیرالمؤ منین علیه السّلام از آنجا عبور مى کرد و مردى از اهل سنّت که در سر راه مرد شیعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون مى دانست وى به زیارت حضرت على علیه السّلام مى رود او را مسخره مى کرد.
حتى یک بار به ساحت مقدس آقا جسارت کرد، و مرد شیعه خیلى نارحت شد. چون خدمت آقا مشرّف شد خیلى بى تابى کرد و ناله زد که : تو مى دانى این مخالف چه مى کند.
آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد آقا فرمود: او بر ما حقّى دارد که هر چه بکند در دنیا نمى توانیم او را کیفر دهیم . شیعه مى گوید عرض کردم : آرى ، لابّد به خاطر آن جسارتهایى که او مى کند بر شما حق پیدا کرده است ؟! حضرت فرمودند: بلکه او روزى در محلّ تلاقى آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه مى کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سیّد الشهداعلیه السّلام به خاطرش افتاد و پیش خود گفت : عمر بن سعد کار خوبى نکرد که اینها را تشنه کشت ، خوب بود به آنها آب مى داد بعد همه را مى کشت ، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت ، از این جهت بر ما حقّى پیدا کرد که نمى توانیم او را جزا بدهیم .
آن مرد شیعه مى گوید: از خواب بیدار شدم ، چون به محلّ برگشتم ، سر راه آن سنّى با من برخورد کرد و با تمسخر گفت : آقا را دیدى و از طرف ما پیام رساندى ؟! مرد شیعه گفت : آرى پیام رساندم و پیامى دارم . او خندید و گفت : بگو چیست ؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد. وقتى رسید به فرمایش امام علیه السّلام که وى به آب نگاهى کرد و به یاد کربلا افتاد و…، مرد سنّى تا شنید سر به زیر افکند و کمى به فکر فرو رفت و گفت : خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این را به کسى نگفته بودم ، آقا از کجا فهمید. بلافاصله گفت : أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلا اللّهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُاللّهِ، وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمیرَالْمُؤْمِنینَ وَلِىُّ اللّهِ وَ وَصِىُّ رَسُولِ اللّهِ و شیعه شد.))
۴ – ارزش وضو و طهارت
باز آقاى قدس مى گوید: ((روزى چند دقیقه زودتر براى درس به خانه آقا رفتم ، دیدم پیرمردى نشسته و آقا به او توجّهى خاص دارد، بعد از دقایقى آقا فرمود: ایشان (آن پیرمرد) هرگز بى وضو نمى خوابد، اگر شبها چندین بار هم بیدار شود باید حتماً وضو بسازد))
.برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

راضى به رضاى الهى(آیت الله بهجت فومنی)

حجه الاسلام والمسلمین قدس از شاگردان آقا مى گوید: ((یک روز از روزهاى درسى کمى زودتر به خانه آیت الله العظمى بهجت رفتم زیرا ایشان گاهى از اوقات وقتى شاگردان به درس حاضر مى شدند هر چند یک نفر هم بود به اتاق درس مى آمد و تا هنگام آمدن دیگران احیاناً جریان و یا حدیث و یا نکته اخلاقى را گوشزد مى کردند  بنده نیز به طمع مطالب یاد شده قدرى زودتر رفتم . خوشبختانه آقا که صداى ((یا اللّه )) حقیر را شنید زودتر تشریف آورد، بعد از احوالپرسى فرمود:
در نجف یکى از آقازاده هاى ایرانى که از اهالى همدان و بسیار جوان زیبا و شیک پوش بود و از هر جهت به جمال و خوش اندامى شهرت داشت ، به بیمارى سختى گرفتار و از دو پا فلج شد به گونه اى که با عصا بیرون مى آمد.

من سعى داشتم که با او روبرو نشوم ، زیرا فکر مى کردم با وصف حالى که او داشت ، از دیدن من خجالت مى کشد، لذا نمى خواستم غمى بر غمش بیفزایم . یک روز از کوچه بیرون آمدم و دیدم او سر کوچه ایستاده است و ناخواسته با او رو به رو شدم و با عجله و بدون تاءمل گفتم : حال شما چطور است ؟ تا این حرف از دهانم بیرون آمد ناراحت شدم و با خود گفتم که چه حرفى ناسنجیده اى مگر حال او را نمى بینى ! چه نیازى بود از او بپرسى ؟ به هر حال خیلى از خودم بدم آمد.

ولى برخلاف انتظار من ، وقتى وى دهان باز کرد مثل اینکه آب یخ روى آتش ناراحتى درونم ریخت ، چنان اظهار حمد و ستایش کرد و چنان با نشاط و روحیه ابراز سرور کرد که گویا از هر جهت غرق در نعمت است من با شنیدن صحبت هاى او آرام گرفتم و ناراحتى ام بر طرف گردید))
.برگی از دفتر افتاب//رضاباقی زاده

برکت و عظمت ولایت(آیت الله بهجت فومنی)

 

هم او مى گوید: ((روزى آقا در ارتباط با ولایت و عظمت آن فرمودند: در نجف یا در کاظمین یکى از آقایان قریب ۱۰ یا ۱۵ نفر از اهل علم را براى ناهار دعوت کرده بود ولى فرستاده آقا اشتباهاً طلاّب یک مدرسه را که قریب ۶۰ – ۷۰ نفر بودند دعوت کرده بود. وقتى میهمانان آمده بودند وى دیده بود گذشته از این که جا براى نشستن آنها کم است غذا نیز خیلى اندک است ، بى درنگ به ذهنش ‍ خطور کرد که آیت الله حاج شیخ فتحعلى کاظمینى را از جریان با خبر سازد.

وقتى خبر به آقا رسیده بود فرموده بود: دست به کار نشوند تا من بیایم . تا اینکه ایشان تشریف مى آورد و مى فرماید: یک پارچه سفیدِ آب ندیده برایم بیاورید. و ظرف برنج را وارسى کرد و سرپوش را برداشته و آن پارچه را به جاى سرپوش مى گذارد و مى فرماید: حال ظرفها را به من بدهید، من غذا مى ریزم و شما تقسیم کنید، و مکرّر مى فرموده است :

((ها عَلىُّ علیه السّلام خَیْرُ الْبَشَرِ، وَ مَنْ أَبى فَقَدْ کَفَرَ)):

– هشدار، که على علیه السّلام بهترین انسانهاست ، و هر کس [ولایت او] را نپذیرد [به خدا] کفر ورزیده است .

تا اینکه به شرافت مقام شامخ على علیه السّلام تمام میهمانان را از آن دیگ غذا داده بود و هنوز طعام دیک به آخر نرسیده بود.))

یکى دیگر از شاگردان آقا (آقاى تهرانى ) این قضیه را به صورت ذیل براى نگارنده نوشته است : ((آن گونه که به یاد دارم حضرت استاد این قضیّه را مکرّر به این صورت نقل مى فرمودند که مرحوم حاج میرزا حسین نورى (ره )، صاحب کتاب ((مستدرک الوسائل )) در سامرّاء به شخصى فرموده بودند که براى شب پنجشنبه و جمعه صد نفر را دعوت کن ، ولى شخص قاصد صد نفر را براى شب پنجشنبه دعوت کرده بود (در حالى که منظور حاجى نورى رحمه اللّه این بود که پنجاه نفر براى شب پنجشنبه ، و پنجاه نفر براى شب جمعه دعوت کند، و براى شب پنجشنبه غذاى پنجاه نفر را تدارک دیده بود).

وقتى حاجى از جریان باخبر مى شود مى فرماید: سریعاً آخوند ملاّفتحعلى سلطان آبادى قدّس سرّه را که در سامراء اقامت داشته است ، خبر کنید. مرحوم آخوند به محض اطّلاع از قضیّه مى فرماید: غذا را نکشید تا من بیایم . وقتى تشریف مى آورند مى فرماید: یک پارچه آب ندیده بیاورید، پارچه را مى آورند و ایشان آن را روى ظرف غذا قرار مى دهد و سه بار دست خود را روى پارچه مى کشند و در هر بار مى فرمایند: ((عَلِىُّعلیه السّلام خَیْرُ الْبَشَرِ، مَنْ أَبى فَقَدْ کَفَرَ.)) و بعد مى فرمایند: حالا غذا را بکشید، غذا را مى کشند و تمام مهیمانها را غذا مى دهند.))

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

توجه حضرت زهراعلیهاالسّلام به فرزندان

همچنین آقاى قدس مى گوید: ((روزى آقا فرمودند یکى از ثروتمندان رشت که در نجف اشرف ساکن بود دختر خود را به ازدواج یک روحانى سیّد که خیلى فقیر بود درآورد، از آنجایى که خانم در خانواده ثروتمند بزرگ شده بود به هیچ وجه حوصله غذا درست کردن براى آقا را نداشت .

شبى حضرت فاطمه زهراعلیهاالسّلام را در خواب دید، حضرت به او فرمود: دخترم ، چرا با پسرم خوشرفتارى ندارى و براى او غذا درست نمى کنى ؟ وى در خواب جواب داد که من حال غذا درست کردن براى این آقا را ندارم . حضرت اصرار کردند و او همان جمله را تکرار کرد.

تا اینکه حضرت زهراعلیهاالسّلام فرمودند: شما فقط مواد لازم خورشت را آماده بکن و داخل قابلمه بریز و روى چراغ بگذار، لازم نیست که دستکارى کنى .

در این هنگام از خواب بیدار شد و تعجّب کرد، بعد به عنوان امتحان همان کار را انجام داد، وقت ظهر یا شام وقتى سرپوش را از قابلمه برداشت دید غذا آماده است و عطر خورشت خانه را معطّر کرد. وى همواره به این صورت غذا مى پخت و حتى روزى مهمان داشتند مهمان گفت من در طول عمرم اینطور غذا نخورده ام .

تعجّب اینکه آن خانم با اینکه این کرامت را بارها مى دید، باز حوصله درست کردن غذا را نداشت .))

برگی از دفتر آفتاب//رضا باقی زاده

ارزش کار خالصانه(آیت الله بهجت فومنی)

باز آقاى قدس مى گوید: ((روزى آقا در رابطه با پاداش عمل صالح اگرچه اندک باشد، فرمود: یکى از علماى نجف روزى در مسیر راهش ‍ به فقیرى یک درهم صدقه داد (البته بیشتر از آن نداشت ) شب در خواب دید او را به باغى مجلّل و داراى قصرى بسیار عالى و زیبا دعوت کرده اند که نظیر آن را کسى ندیده بود.

پرسید این باغ و قصر از آن کیست ؟ گفتند: از آن شماست تعجب کرد که من در برابر این همه تشریفات ، عملى انجام نداده ام . به او گفتند: تعجّب کردى ؟ گفت : آرى . گفتند: تعجّب نکن . این پاداش آن یک درهم شماست . که خالصانه و با حسن عمل انجام گرفته است .))

۹ – ثبات قدم در دیانتهم او مى گوید: ((روزى آقا در ارتباط با ثبات قدم در دیانت و استمرار پرهیزکارى و تقوا فرمودند: یکى از علماى بزرگ و اهل معنى شخصى را در صحن مبارک حضرت امیرعلیه السّلام دید که از نهایت تواضع و ادب و ذلّت در برابر مقام شامخ ولایت مولى الموحدین ایستاده و چنان سر به زیر و افتاده و خاضع بود که گویى با سر راه مى رود.

آن عالم عابد ربّانى پیش آن مرد شریف و بزرگوار که عمرش ‍ از هفتاد به بالا بود رفت و از وضع حال و کیفیت زندگى او جویا شد. آن مرد شریف فرمود: از زمانى که پا به تکلیف گذاشتم تاکنون از روى عمد و دانسته گناه نکرده ام . البته آن طور مواظبت و دقت و مراقبت این گونه نتیجه را دارد.))

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

دستورالعمل نهم آیت الله بهجت

باسمه تعالى

کوچک و بزرگ باید بدانیم : راه یگانه براى سعادت دنیا و آخرت ، بندگى خداى بزرگ است ؛ و بندگى ، در ترک معصیت است در اعتقادیّات و عملیّات .

[اگر] آنچه را که دانستیم عمل نماییم ، و آنچه را که ندانستیم توقّف و احتیاط نماییم تا معلوم شود، هرگز پشیمانى و خسارت در ما راه نخواهد داشت .

این عزم اگر در بنده ثابت و راسخ باشد، خداى بزرگ اولى به توفیق و یارى خواهد بود.

والسلام علیکم و رحمه اللّه و برکاته ، والصلاه على محمّدٍ و آله الطّاهرین ، و اللّعن على اعدائهم اجمعین .

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

 

دستور العمل هشتم آیت الله بهجت

باسمه تعالى

اَلْحَمْدُ لِلّهِ وَحْدَه ، وَ الصَّلاهُ عَلى سیِّد اَنْبیائِهِ وَ عَلى آلِهِ الطَّیِّبین وَ اللَّعْنُ عَلى أَعْدائِهِمْ أَجْمَعینَ.

جماعتى از مؤ منین و مؤ منات ، طالب نصیحت هستند، بر این مطالبه ، اشکالاتى وارد است ، از آن جمله :

۱ – نصیحت در جزئیّات است ، و موعظه اعمّ است از کلیّات و جزئیّات ، ناشناسها همدیگر را نصیحت نمى کنند.

۲ – ((مَنْ عَمِلَ بما عَلِمَ، وَرَّثَهُ اللّهُ عِلْمَ ما لَمْ یَعْلَمْ)) [و] [مَنْ عَمِلَ بِما عَلِم ] کُفِىَ مالَمْ یَعْلَمْ)) [و] (وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا، لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا).

[به ] آنچه مى دانید عمل کنید، و در آنچه نمى دانید احتیاط کنید تا روشن شود. و اگر روشن نشد بدانید که بعضِمعلومات را زیرپا گذاشته اید، طلب موعظه از غیرِ عامل ، محلّ اعتراض است ، و قطعاً مواعظى را شنیده اید و مى دانید، عمل نکردید وگرنه روشن بودید.

۳ – همه مى دانند که ((رساله عملیّه )) را باید بنگرند و بخوانند و بفهمند، و تطبیق عمل بر آن نمایند، و حلال و حرام را با آن تشخیص ‍ بدهند؛ پس نمى توانند بگویند: ((ما نمى دانیم چه بکنیم و چه نکنیم .))

۴ – کسانى که به آنها عقیده دارید نظر به اعمال آنها نمایید، آنچه مى کنند از روى اختیار بکنید، و آنچه نمى کنند از روى اختیار نکنید؛ و این از بهترین راه هاى وصول به مقاصد عالیه است ((کُونُوا دُعاهً إِلَى اللّهِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ))(۱۳۹)مواعظ عملیّه بالاتر و مؤ ثّرتر از مواعظ قولیّه است .

۵ – از واضحات است که خواندن قرآن در هر روز، و ادعیه مناسبه اوقات و امکنه در تعقیبات و غیر آنها، و کثرت تردّد در مساجد و مشاهد مشرّقه ، و زیارت علما و صُلَحا و همنشینى با آنها، از مرضیّات خدا و رسول صلّى اللّه علیه و آله است و باید روز به روز مراقب زیادتى بصیرت و اُنس به عبادت و تلاوت و زیارت باشد.

و بر عکس ، کثرت مجالست با اهل غفلت ، مزید قساوت و تاریکى قلب و استیحاش از عبادت و زیارات است ؛ از این جهت است که احوال حسنه حاصله از عبادات و زیارات و تلاوتها، به سبب مجالست با ضعفاء در ایمان ، به سوء حال و نقصان مبدّل مى شوند؛ پس مجالست با ضعیف الایمان – در غیر اضطرار و براى غیر هدایت آنها – سبب مى شود که ملکاتِ حسنه خود را از دست بدهد، بلکه اخلاق فاسده آنها را یاد بگیرد:

((جالِسُوا مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ، وَ یَزیدُ فى عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ، وَ یُرَغِّبُکُمْ فِى الاَّْخِرَهِ عَمَلُهُ.))۶ – از واضحات است که ترک معصیت در اعتقاد و عمل بى نیاز مى کند از غیر آن ؛ یعنى غیر محتاج است به آن ، و او محتاجِ غیر نیست ، بلکه مولِّد حسنات و دافع سیّئات است : (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ.) [یعنى ] عبودیّتِ ترکِ معصیت در عقیده و عمل .

بعضى گمان مى کنند که ما از ترک معصیت عبور کرده ایم !! غافلند از اینکه معصیت ، اختصاص به کبائر معروفه ندارد، بلکه اصرار بر صغائر هم کبیره است ؛ مثلاً نگاه تند به مطیع براى تخویف ، إ یذاءِ مُحرَّم است ؛ [و] تبسّم به عاصى براى تشویق ، اعانت بر معصیت است .

محاسن اخلاقِ شرعیّه و مفاسد اخلاق شرعیّه در کتب و رسائل عملیّه متبیّن شده اند.
دورى از علماء و صلحا سبب مى شود که سارقینِ دین فرصت را غنیمت بشمارند و ایمان و اهلش را بخرند به ثمنهاى بَخْس و غیرمبارک ، همه اینها مجرّب و دیده شده است .

از خدا مى خواهیم که عیدى ما را در اعیاد شریفه اسلام و ایمان ، موفقیّتِ به ((عزم راسخِ ثابتِ دائم بر ترک معصیت )) قرار بدهد که مفتاح سعادت دنیویّه و اُخرویّه است ، تا اینکه ملکه بشود ترک معصیت ؛ و معصیت براى صاحب ملکه ، به منزله زهر خوردن براى تشنه است یا میته خوردن براى گرسنه است .

البتّه اگر این راه تا آخر مشکل بود و به سهولت و رغبت منتهى نمى شد، مورد تکلیف و ترغیب و تشویق از خالق قادر مهربان نمى شد.

وَ ما تَوْفیقى إِلاّ بِاللَّهِ، عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ، وَ إِلَیْهِ أُنیبُ)). وَ الْحَمْدُ لِلّهِ أَوّلاً وَ آخِراً، وَ الصَّلاهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ، وَ اللَّعْنُ الدّائِمُ عَلى أَعْدائِهِمْ أَجْمَعینَ.

۱۷ ربیع المولود ۱۴۱۹
مطابق با ۲۱/۴/۱۳۷۷

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

دستور العمل هفتم آیت الله بهجت

باسمه تعالى

جماعتى هستند که وعظ و خطابه و سخنرانى را که مقدّمه عملیّاتِ مناسبه مى باشند، با آنها معامله ذِى المقدّمه مى کنند، کاءنّه دستور این است که ((بگویند و بشنوند براى اینکه بگویند و بشنوند)) و این اشتباه است . تعلیم و تعلم براى عمل مناسب است و استقلال ندارد، براى تفهیم این مطلب و ترغیب به آن فرموده اند: ((کُونُوا دُعاهً اِلَى اللّهِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ))

با عمل بگویید و از عمل یاد بگیرید و عملاً شنوایى داشته باشید، بعضى مى خواهند معلّم را تعلیم نمایند حتى کیفیّت تعلیم را از متعلّمین یاد بگیرند.

بعضى التماس دعا دارند و مى گوییم براى چه ؟ درد را بیان مى کنند دوا را معرفى مى کنیم به جاى تشکر و به کار انداختن باز مى گویند: دعا کنید! دور است آنچه مى گوییم و آنچه مى خواهند. شرطیّت دعا را با نفسیّت آن مخلوط مى کنند.

ما از عهده تکلیف خارج نمى شویم بلکه باید از عمل نتیجه بگیریم ، و محال است عمل بى نتیجه باشد و نتیجه از غیر عمل حاصل بشود، اینطور نباشد:


پى مصلحت مجلس آراستند    
نشستند و گفتند و برخاستند

خدا کند قوّال نباشیم ، فعّال باشیم ، حرکت عملیّه بدون علم نکنیم ، توقف با علم بکنیم . آنچه مى دانیم بکنیم در آنچه نمى دانیم ، توقف و احتیاط کنیم تا بدانیم . قطعاً این راه پشیمانى ندارد.

به همدیگر نگاه نکنیم ، بلکه نگاه به ((دفترِ شرع )) نماییم و عمل و ترک را مطابق با آن نماییم .
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته .

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

دستورالعمل ششم آیت الله بهجت

باسمه تعالى

کسى که به خالق و مخلوق متیقّن و معتقد باشد، و با انبیاء و اوصیاء – صلوات الله علیهم – جمیعاً مرتبط و معتقد باشد، و توسّل اعتقادى و عملى به آنها داشته باشد، و مطابق دستور آنها حرکت و سکون نماید، و در عبادات قلب را از غیر خدا خالى نماید، و فارغ القلب نماز را که همه چیز تابع آن است انجام دهد، و با مشکوکها تابعِ امام عصر – عجّل الله الفرج – باشد، یعنى هر که را امام مخالف خود مى داند با او مخالف باشد، و هر که را موافق مى داند با او موافق [و]، لعن نماید ملعون او را، و ترحّم نماید بر مرحوم او ولو على سبیل الاجمالى ، هیچ کمالى را فاقد نخواهد بود و هیچ وزر و وبالى را واجد نخواهد بود.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته .
العبد محمد تقى البهجه

برگی از دفتر افتاب//رضاباقی زاده

دستورالعمل پنجم آیت الله بهجت

باسمه تعالى

 

هیچ ذکرى بالاتر از ذکر عملى نیست . هیچ ذکر عملى بالاتر از ترک معصیت در اعتقادات و عملیّات نیست . و ظاهر این است که : ترک معصیت به قولِ مطلق بدون مراقبه دائمیّه صورت نمى گیرد.

واللّه الموفّق

العبد محمّد تقى البهجه

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

دستور العمل چهارم آیت الله بهجت

باسمه تعالى


گفتم که الف ، گفت دگر، گفتم هیچ
در خانه اگر کس است یک حرف بس است

بارها گفته ام و بار دیگر مى گویم : کسى که بداند هر که خدا را یاد کند خدا همنشین اوست احتیاج به هیچ وَعْظى ندارد. مى داند چه باید بکند و چه باید نکند، مى داند که آنچه را که مى داند باید انجام دهد و آنچه که نمى داند باید احتیاط کند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته .

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

دستورالعمل سوّم آیت الله بهجت

باسمه تعالى

همه مى دانیم که رضاى خداوندِ اجلّ – با آنکه غنّى بالذّات و احتیاج به ایمان بندگان و لوازم ایمان آنها ندارد – در این است [که ]: بندگان همیشه در مقام تقرب به او باشند.

پس مى دانیم که براى [ به جهت ] حاجت بندگان به تقرّب به مبدء الطاف و به ادامهتقرّب [خداوند]، محبت به یاد او ادامه یاد او دارد.

پس مى دانیم به درجه اشتغال به یاد او، انتفاع ما از تقرّبِ به او خواهد بود. و در طاعت و خدمت او هر قدر کوشا باشیم به همان درجه مقرِّب و منتفع و به قرب خواهیم بود، و فرق بین ما و سلمان -سلام الله علیه – در درجه طاعت و یاد او که مؤ ثر در درجه قرب ما است خواهد بود.

و آنچه مى دانیم که اعمالى در دنیا محلّ ابتلاء ما خواهد شد، باید بدانیم ؛ که آنها هر کدام مورد رضاى خداست ، ایضاً خدمت و عبادت و طاعتِ او محسوب است .

پس باید بدانیم که هدف باید این باشد که تمام عمر، صرف در یاد خدا و طاعت او و عبادت ، باید باشد تا به آخرین درجه قربِ مستعدِّ خودمان برسیم ، و گرنه بعد از آنکه دیدیم بعضى ، به مقامات عالیه رسیدند و ما بى جهت عقب ماندیم پشیمان خواهیم شد.

وَفَّقَنَا اللّهُ لِتَرْکِ الاِْشْتِغالِ بِغَیْرِ رِضاهُ، بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعیَن .
مشهد مقدس
چهارشنبه ۲۴/۵/۱۳۷۵ ه‍ .ش .
مطابق با ربیع الاول ۱۴۱۷ ه‍ .ق .
برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

دستورالعمل دوّم آیت الله بهجت

باسمه تعالى

آقایانى که طالب مواعظ هستند از ایشان سؤ ال مى شود: آیا به مواعظى که تا حال شنیده اید عمل کرده اید یا نه ؟

آیا مى دانید که هر کس به معلوماتِ خود عمل کرد خداوند مجهولات او را معلوم مى فرماید؟
آیا اگر عمل به معلومات -اختیاراً- ننماید شایسته است توقّعِ زیادتى معلومات ؟
آیا باید دعوت به حقّ از طریق لسان باشد؟
آیا نفرموده با اعمال خودتان دعوت به حق بنمایید؟
آیا طریق تعلیم را باید یاد بدهیم یا آنکه یاد بگیریم ؟
آیا جواب این سؤ ال ها از قرآن کریم (وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا، لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا)

[ -و کسانى که در راه ما بکوشند، مسلّماً آنان را به راههاى خود هدایت مى کنیم .]
و از کلام معصوم علیه السّلام ((مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ، وَرَّثَهُ اللّهُ عِلْمَ ما لَمْ یَعْلَمْ))

و ((مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ، کُفِىَ ما لَمْ یَعْلَمْ))
[روشن نمى شود؟]
خداوند توفیق مرحمت فرماید که آنچه را مى دانیم زیر پا نگذاریم ، و در آنچه نمى دانیم توقّف و احتیاط نماییم تا معلوم شود.
نباشیم از آنها که گفته اند:

پى مصلحت مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند

وَ ما تَوْفیقى إِلاّ بِاللّهِ، [عَلَیْهِ] تَوَکَّلْتُ، وَ إِلَیْهِ أُنیبُ، وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ
مشهد مقدس
یکشنبه ۲۱ / ۵ / ۱۳۷۵ ه‍ .ش .
مطابق با ربیع الاول ۱۴۱۷ ه‍ .ق

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

دستورالعمل نخست آیت الله بهجت

بسم اللّه الرّحمن الرحیم

اَلْحَمْدُ لِلّهِ وَحْدَهُ وَ الصَّلاهُ عَلى سَیِّدِ الاَْنْبیاءِ، مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ سادَهِ الاُْوْصِیاءِ الطّاهِرین ، وَ اللَّعْنُ الدّائِمُ عَلى أَعْدائِهِمْ مِنَ اْلاَوَّلینَ وَ الاَّْخِرینَ.

و بعد، مخفى نیست بر اُولِى الاَلباب که اساسنامه حرکت در مخلوقات شناختن محرّک است که حرکت احتیاج به او دارد، و شناختن ما مِنْهُ الْحَرَکه ، وَ ما إِلَیْهِ الْحَرَکَهِ، وَ ما لَهُ الْحَرَکَه ، یعنى بدایت و نهایت و غرض ، که آنْ به آنْ ممکنات متحرّک به سوى مقصد مى باشند.

فرق بین عالم و جاهل معرفتِ علاجِ حوادث و عدم معرفت است ، و تفاوت منازل آنها در عاقبت به تفاوتِ مراتبِ علم آنها است در ابتداء؛ پس اگر محرِّک را شناختیم و از نظم حرکات ، حسن تدبیر و حکمت محرّک را دانستیم ، تمام توجه ما به اراده تکوینیه و تشریعیّه او است .

خوشا به حال شناسنده اگر چه بالاترین شهید باشد! و واى به حال ناشناس اگر چه فرعون زمان باشد! در عواقب این حرکات جاهل مى گوید: اى کاش خلق نمى شدم ! عالم مى گوید: کاش هفتاد مرتبه حرکت به مقصد نمایم و باز گردم و حرکت نمایم و شهید حقّ بشوم !

مبادا از زندگى خودمان پشیمان شده برگردیم .

صریحاً مى گویم : به طور مثال اگر نصف عمر هر شخصى در یاد مُنْعمِ حقیقى است و نصف دیگر در غفلت ، نصف زندگى حیات او محسوب است ، و نصف دیگر مَمات او محسوب است ، با اختلاف موت ، در اضرارِ به خویش و عدم نفع .

خداشناس مطیع خدا مى شود و سرکار با او دارد و آنچه مى داند موافق رضاى اوست عمل مى نماید، و در آنچه نمى داند توقّف مى نماید تا بداند و آنْ به آنْ استعلام مى نماید و عمل مى نماید یا توقّف مى نماید. عملش از روى دلیل و توقّفش از روى عدم دلیل .

آیا ممکن است بدون اینکه با سلاح [باشیم بر] اطاعت خداى قادر باشیم و قافله ما به سلامت از این رهگذر پر خطر به مقصد برسد؟

آیا ممکن است وجود ما از خالق باشد و قوّت ما از غیر او باشد؟

پس قوت نافعه باقیه نیست مگر براى خدائیان و ضعفى نیست مگر براى غیر آنها.

حال اگر در این مرحله صاحب یقین شدیم باید براى عملى نمودن صفات و احوال بدانیم که این حرکت محققه از اول تا به آخر مخالفت با محرّک دواعى باطله است که اگر اِغناء به آنها نکنیم کافى است در سعادت اتصال به رضاى مبدء اعلى : ((أَفْضَلُ زادِ الرّاحِلِ اِلَیْکَ عَزْمُ اِرادَهٍ.

[-ارزشمندترین وبهترین توشه سالکِ به سوى تو، محکمى و استوارى اراده و طلب اوست .]
وَ الْحَمْدُ لِلّهِ أَوّلاً وَ آخِراً، وَ الصَّلوهُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ، وَ اللَّعْنُ الدّائِمُ عَلى أَعْدائِهِمْ أَجْمَعینَ.
مشهد مقدس
چهارشنبه مرداد ماه ۱۳۷۵ ه‍ .ش .
مطابق با ربیع الاول ۱۴۱۷ ه‍ .ق .
برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

توفیق مصونیّت از گناه پیش از بلوغ(آیت الله بهجت فومنی)

نیز مى گوید: ((روزى آیت الله بهجت در رابطه با اینکه نیکان و بزرگان حتى پیش از بلوغشان هم مرتکب کارهاى ناشایست نمى شدند، فرمود: یکى از اعاظم نجف مى فرمود: من در دوران بچگى هرگاه مى خواستم کارى را که براى افراد مکلّف حرام است ، انجام بدهم بى درنگ مانعى پیش مى آمد و مرا از انجام دادن آن کار جلوگیرى مى کرد. من در زمان کوچکىِ خودم کاملاً مصون و محفوظ بودم ، به طور قهرى نه اختیارى .

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

مشاهده انوار آیات قرآن(آیت الله بهجت فومنی)

آیت الله تهرانى مى نویسد: ((حضرت آیت اللّه العظمى بهجت فرمودند: در زمان جوانى ما مرد نابینایى بود که قرآن را باز مى کرد و هر آیه اى را که مى خواستند نشان مى داد و انگشت خود را کنار آیه مورد نظر قرار مى داد،

من نیز در زمان جوانى روزى خواستم با او شوخى کرده و سر به سر او گذارده باشم گفتم : فلان آیه کجاست ؟ قرآن را باز کرد و انگشت خود را روى آیه گذاشت . من گفتم : نه اینطور نیست ، اینجا آیه دیگرى است . به من گفت : مگر کورى نمى بینى ؟!))

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

اندیشه اى که بهتر از عبادت یک سال است(آیت الله بهجت فومنی)

آقاى قدس مى گوید: ((روزى آقا مى فرمود: یکى از علماى بزرگ نجف اشرف هنگام سحر و وقت نماز شب پسر نوجوانش را که در اطاق آقا خوابیده بود صدا زد و گفت : برخیز و چند رکعت نماز شب بخوان .

پسر پاسخ داد: چشم . آقا مشغول نماز شد و چند رکعت نماز خواند.

ولى آقازاده برنخاست . مجدداً آقا او را صدا زد که : پسرم ، پا شو چند رکعت نماز بخوان . باز پسر گفت : چشم . آقا مشغول نماز شد ولى دید فرزندش از رختخواب برنمى خیزد، براى بار سوّم او را صدا زد. پسر گفت : حاج آقا، من دارم فکر مى کنم ، همان فکرى که درباره آن در روایت آمده است که : امام صادق علیه السّلام ى فرماید: ((تَفَکُّر ساعَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبادَهِ سَنَهٍ)).- یک ساعت تفکر بهتر از یک سال عبادت است .

آیت الله العظمى بهجت فرمودند: آقا پرخاش کرد و فرمود: … و خود آیت الله بهجت کلمه را بر زبان جارى نکرد، ولى ما همه فهمیدیم که آن بزرگ مرد فرموده بود: پدر سوخته ، آن فکرى از عبادت یک یا شصت سال بهتر است که انسان را به خواندن نماز شب وادارد، نه اینکه انسان وقت نماز شب دراز بکشد و فکر بکند و به این بهانه از خواندن آن شانه خالى کند.

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

قناعت شیخ انصارى قدّس سرّه(آیت الله بهجت فومنی)

و نیز مى گوید: ((روزى آقا در رابطه با قناعت شیخ انصارى – اعلى الله مقامه – فرمود: مادر ماجده و والده مکرّمه شیخ و نوه دخترى اش ‍ با ایشان زندگى مى کردند،

روزى شیخ بچه دخترش را تعقیب مى کند. که با عصا تاءدیب کند، بچّه خود را به دامن مادربزرگ مى اندازد، مادر شیخ مى پرسد: بچه چه کار کرده ؟ شیخ مى فرماید: نان تازه به او داده ایم و گریه و لجاجت مى کند که خورش لازم دارد، مگر نان تازه هم خورش مى خواهد؟))

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

 

زیارت واقعى(آیت الله بهجت فومنی)

همچنین وى مى گوید: ((روزى آقا فرمودند: در منطقه جاسب قم گروهى از کشاورزان در زمان گذشته با شتر و قاطر به زیارت حضرت ثامن الحجج علیه السّلام مشرف مى شوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پیرمردى از اهل محلّ را مى بینند که در گرماى روز کوله بارى از علف به دوش کشیده و با مشقّت بسیار به خانه مى رود، مسافرین مشهد مقدّس که او را مى بینند زبان به شماتت و سرزنش ‍ مى گشایند که : پیرمرد، زحمت دنیا را ول کن نیستى ، آخر بیا تو هم لااقل یک بار به مشهد مقدّس سفر کن . و این سخن را تکرار و او را بسیار توبیخ مى کنند.

پیرمرد خسته و پاک دل زبان مى گشاید و مى گوید: شما که به زیارت آقا رفتید و به آقا سلام دادید، جواب گرفتید یا نه ؟ مى گویند: پیرمرد، این چه حرفى است که مى زنى مگر آقا زنده است سلام ما را جواب بدهد؟!

پیرمرد مى گوید: عزیزان ، امام که زنده و مرده ندارد، ما را مى بیند و سخنان ما را مى شنود، زیارت که یک طرفه نمى شود.

آنان مى گویند: آیا تو این عُرضه را دارى ؟ وى مى گوید: آرى ، و از همان جا رو به سمت مشهد مقدّس مى کند و مى گوید: ((أَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا امام هشتم )) و همه با کمال صراحت مى شنوند که به آن پیرمرد به نام خطاب مى شود که : عَلَیْکُمُ السَّلام آقاى فلانى ))

و بدین ترتیب زائرین همگى خجالت کشیده و پشیمان مى شوند که چرا سبب دلشکستگى این مرد نورانى شدند.))

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

 

نتیجه توسل به امام رضاعلیه السّلام(آیت الله بهجت فومنی)

۱ (۱)

باز آقاى قدس مى گوید: ((روزى آقا فرمودند: یکى از علماى نجف اشرف به جهت بیمارى به تهران مى آید و بعد از مراجعه به پزشک و تشکیل کمیسیون پزشکى بنابر آن مى شود که آقا از ناحیه مغز عمل جرّاحى شود، آقا خیلى وحشت زده شده و سخت ناراحت مى شود و اجازه مى گیرد به مشهد مقدّس مسافرت نماید. پس از تشرّف و توسّل شبى در خواب مى بیند آقاى بزرگوارى نزد ایشان مى آید و مى فرماید: چرا اینقدر ناراحت هستید صلاح دیده شد که عمل نشوید و با دارو معالجه شوید.

از خواب بیدار مى شود و مى گوید: نتیجه گرفتم ، به تهران برویم . به تهران مى آیند، پس از مراجعه مجدّد به پزشک ، رئیس کمیسیون طبّى آقا به او مى گوید: ناراحت نباشید صلاح دیده شد که عمل جرّاحى انجام نشود، با دارو معالجه مى کنیم . با تطبیق این گفتار در خواب و بیدارى بر یقین او مى افزاید و با توسّل به ثامن الحجج علیه السّلام معالجه نموده و شفا مى یابد.))

برگی از دفتر افتاب//رضاباقی زاده

تهذیب نفس ، شرط درک خدمت امام زمان (عج )(آیت الله بهجت فومنی)

حجه الاسلام قدس مى گوید: ((روزى آقا فرمودند: در تهران استاد روحانیى بود که لُمْعَتَیْن را تدریس مى کرد، مطّلع شد که گاهى از یکى از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلى عالى نبود، کارهایى نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده مى شود. روزى چاقوى استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نى بود، و نویسندگان چاقوى کوچک ظریفى براى درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلى به آن علاقه داشت ، گم مى شود و وى هر چه مى گردد آن را پیدا نمى کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانى مى شود، مدتى بدین منوال مى گذرد و چاقو پیدا نمى شود. و عصبانیت آقا نیز تمام نمى شود.

روزى آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد مى گوید: ((آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته اید و فراموش کرده اید، بچه ها چه گناهى دارند.)) آقا یادش مى آید و تعجّب مى کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است . از اینجا دیگر یقین مى کند که او با (اولیاى خدا) سر و کار دارد،

روزى به او مى گوید: بعد از درس با شما کارى دارم . چون خلوت مى شود مى گوید: آقاى عزیز، مسلّم است که شما با جایى ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (عج ) مشرف مى شوید؟ استاد اصرار مى کند و شاگرد ناچار مى شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد مى گوید: عزیزم ، این بار وقتى مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح مى دانند چند دقیقه اى اجازه تشرّف به حقیر بدهند. مدتى مى گذرد و آقاى طلبه چیزى نمى گوید و آقاى استاد هم از ترس اینکه نکند جواب ، منفى باشد جراءت نمى کند از او سؤ ال کند ولى به جهت طولانى شدن مدّت ، صبر آقا تمام مى شود و روزى به وى مى گوید: آقاى عزیز، از عرض پیام من خبرى نشد؟ مى بیند که وى (به اصطلاح ) این پا و آن پا مى کند. آقا مى گوید: عزیزم ، خجالت نکش آنچه فرموده اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودى (وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ)آن طلبه با نهایت ناراحتى مى گوید آقا فرمود: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم ، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما مى آیم .))

برگی از دفتر افتاب//رضاباقی زاده

حیات اولیاى خدا(آیت الله بهجت فومنی)

هم او مى گوید: ((روزى آقا فرمود: جنازه یکى از مردان پاک را (به نظرم فرمودند: گیلانى بود.) به نجف مى بردند، یک نفر قرآن خوان هم اجاره کرده بودند که تا مقصد همراه جنازه برود و قرآن بخواند،

شبى از شبها همه از خستگى به خواب مى روند و قارى مشغول خواندن سوره مبارکه ((یس )) مى شود و هنگام قرائت آیه کریمه (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنى آدَمَ…) لفظ ((اَعْهَدْ)) را آنطور که باید ادا نمى کند و چند بار آن را تکرار مى کند، ناگهان از داخل تابوت مى شنود که آن مرد خدا دو یا سه بار با بیانى شیرین و با تجوید درست و قرائت این کلمه را ادا مى کند. رعشه بر بدن مرد قارى مى افتد که آدم مرده آن هم چند روز از فوتش گذشته چگونه شنید که من در اداء آیه کریمه مانده ام و با بهترین طریق قرائت و تجوید آن را به من یاد مى دهد. روحش شاد!))

حجه الاسلام والمسلمین آقاى تهرانى یکى از شاگردان آقا جریان فوق را به صورت ذیل براى نویسنده نگاشته است : آن گونه که یاد دارم حضرت استاد این قضیه را مکرّر به این صورت نقل مى کردند، که جنازه یکى از بزرگان را به نجف مى بردند، یکى از همراهان مى گوید: در بین راه به منزل رسیدیم ، و جنازه را در کاروانسراى کثیفى گذاشتند، من دیدم که آنجا مناسب جنازه آن آقا نیست و شاید بى احترامى به او محسوب شود، لذا جنازه را از آنجا به جاى دیگر انتقال دادم ، و بالاى سر جنازه نشستم و مشغول شدم به قرائت قرآن و سوره ((یس ))، به آیه ((أَلَمْ أَعْهَدْ)) که رسیدم ، چون عرب نیستم و بین ((همزه )) و ((عین )) خوب تمییز نمى دهم آن کلمه را تند خواندم ، ناگهان شنیدم که جنازه دوبار با صداى بلند آن کلمه را با عربیّت و تمیز بین ((همزه )) و ((عین )) ادا نمود.

و نیز آقاى قدس مى گوید: ((روزى آقا فرمودند: ((در زمان قاجار آقایى در یکى از مدارس علمیّه تهران حجره داشت و معروف بود به کرامت داشتن ، ولى مقیّد بود چیزى از او ظهور و بروز نکند، در میان طلاّب زمزمه مى افتد که آقا موتِ ارادى دارد (یعنى هر وقت بخواهد، مى تواند اختیاراً قالب تهى کند)، روزى عدّه اى جمع شدند و خدمت آقا رسیدند و گفتند: آقا، ما امروز آمده ایم تا از شما کرامتى ببینیم و هر چه عذر آورد قبول نکردند، ناچار راضى شد (خوب یادم نیست که تعهّد گرفت که تا من زنده ام به کسى اظهار نکنید، یا نگرفت ) و فرمود: من مى خوابم ، شما مرا صدا نزنید و کارى به من نداشته باشید.


رو به قبله خوابید و شهادَتَیْن را گفت و آنها دیدند که آقا مُرد. وى را این رو آن رو کردند و دیدند که واقعاً مرده است ، براى اطمینان چند جاى زیر پاى آقا را با کبریت سوزاندند و دیدند که واقعاً جان داده است .
پس از مدتى آقا نَفَسى کشید و نشست . همین که نشست فرمود: به شما نگفتم با من کارى نداشته باشید، چرا مرا از راه رفتن باز داشتید؟))

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

 

توجه تامّ به حضرت حق(آیت الله بهجت فومنی)

باز مى گوید: ((روزى آقا فرمود: در نجف رسم بود که طلاّب در ایام زیارتى ، دسته دسته و بسیارى از اوقات با پاى پیاده براى زیارت عتبات عالیات مى رفتند و شب را در بین راه به جهت خواندن نماز شب توقف و هر یک در گوشه اى مشغول نماز شب مى شدند. در یکى از این سفرها آقاى روحانى پیر مردى که همراه آنها بود بیشتر فاصله گرفت و مشغول نماز شب شد، ناگهان آقایان غرّش و نعره شیرى را از نزدیک شنیدند و در صدد برآمدند که چه بکنند.

دیدند شیر به سوى آن پیر مرد مى رود، گفتند: ((إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ)) هیچ کارى نمى توانستند انجام بدهند، شیر رفت و رفت و رفت تا چند قدمى آن آقا ایستاد، آقا هم ظاهراً در رکعت وتر بود، شیر چند دقیقه کنار آقا ایستاد و آقا را نگاه مى کرد، آقا هم مانند مجسّمه ایستاده بود و هیچ تکان نمى خورد، بعد از دقایقى شیر حرکت کرد و رفت . چون قدرى دور شد آقایان دوان دوان به خدمت آقا رفتند و بعد از تمام شدن نماز وتر به او گفتند: آقا! از شیر نترسیدى ؟ شگفت اینکه پا به فرار نگذاشتى ، أَحْسَنْتَ! عجب دل قوى و با جرئتى دارى ؟ آقا فرمود: بله من ترسیدم ، خیلى هم ترسیدم اما دیدم با فرار کردن از چنگال او نجات نمى یابم ، لذا به خود گفتم که پس چه بهتر حال که باید طعمه شیر شوم ، در حال مناجات و راز و نیاز با قاضى الحاجات باشم . و با این حال خوب از دنیا بروم .))

 برگی از دفترافتاب//رضاباقی زاده

آقائى و بزرگوارى ائمه علیهم السّلام(آیت الله بهجت فومنی)

باز آقاى قدس مى گوید: روزى آقا دررابطه با بزرگوارى و اغماض ‍ ائمه اطهار – صلوات اللّه علیهم -فرمودند:

در نزدیکى نجف اشرف ، در محلّ تلاقى دو رودخانه فرات و دجله آبادیى است به نام ((مصیّب ))، که مردى شیعه براى زیارت مولاى متقیان امیرالمؤ منین علیه السّلام از آنجا عبور مى کرد و مردى از اهل سنّت که در سر راه مرد شیعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمد او چون مى دانست وى به زیارت حضرت على علیه السّلام مى رود او را مسخره مى کرد.

حتى یک بار به ساحت مقدس آقا جسارت کرد، و مرد شیعه خیلى نارحت شد. چون خدمت آقا مشرّف شد خیلى بى تابى کرد و ناله زد که : تو مى دانى این مخالف چه مى کند.

آن شب آقا را در خواب دید و شکایت کرد آقا فرمود: او بر ما حقّى دارد که هر چه بکند در دنیا نمى توانیم او را کیفر دهیم . شیعه مى گوید عرض کردم : آرى ، لابّد به خاطر آن جسارتهایى که او مى کند بر شما حق پیدا کرده است ؟! حضرت فرمودند: بلکه او روزى در محلّ تلاقى آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه مى کرد، ناگهان جریان کربلا و منع آب از حضرت سیّد الشهداعلیه السّلام به خاطرش افتاد و پیش خود گفت : عمر بن سعد کار خوبى نکرد که اینها را تشنه کشت ، خوب بود به آنها آب مى داد بعد همه را مى کشت ، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت ، از این جهت بر ما حقّى پیدا کرد که نمى توانیم او را جزا بدهیم .

آن مرد شیعه مى گوید: از خواب بیدار شدم ، چون به محلّ برگشتم ، سر راه آن سنّى با من برخورد کرد و با تمسخر گفت : آقا را دیدى و از طرف ما پیام رساندى ؟! مرد شیعه گفت : آرى پیام رساندم و پیامى دارم . او خندید و گفت : بگو چیست ؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف کرد. وقتى رسید به فرمایش امام علیه السّلام که وى به آب نگاهى کرد و به یاد کربلا افتاد و…، مرد سنّى تا شنید سر به زیر افکند و کمى به فکر فرو رفت و گفت : خدایا، در آن زمان هیچ کس در آنجا نبود و من این را به کسى نگفته بودم ، آقا از کجا فهمید. بلافاصله گفت : أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلا اللّهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُاللّهِ، وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمیرَالْمُؤْمِنینَ وَلِىُّ اللّهِ وَ وَصِىُّ رَسُولِ اللّهِ و شیعه شد.))

۴ – ارزش وضو و طهارت

باز آقاى قدس مى گوید: ((روزى چند دقیقه زودتر براى درس به خانه آقا رفتم ، دیدم پیرمردى نشسته و آقا به او توجّهى خاص دارد، بعد از دقایقى آقا فرمود: ایشان (آن پیرمرد) هرگز بى وضو نمى خوابد، اگر شبها چندین بار هم بیدار شود باید حتماً وضو بسازد)).

برگی ازدفترافتاب//رضاباقی زاده

 

زیارت

IMG09484188زیارت

حضرت آیت اللّه بهجت در ملاقات حضورى جمعى از ارادتمندان در آستان قدس رضوى علیه السّلام با ایشان ، بیاناتى را پیرامون زیارت امام رضاعلیه السّلام و کرامات آن حضرت ایراد فرمودند. این رهنمودها توسّط حضرت حجه الاسلام والمسلمین حاج آقا سید محمد صدرالا دبایى ، نماینده مؤ سسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوى در استان قم در اختیار نگارنده قرار گرفت ، و با تصحیح یکى از نزدیکان آیت الله بهجت به خدمت خوانندگان عرضه مى گردد:

((زیارت شما قلبى باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید. هنگامى که از حضرت رضاعلیه السّلام اذن دخول مى طلبید و مى گویید:((أَأَدْخُلُ یا حُجَّهَ اللّهِ))

– اى حجّت خدا، آیا وارد شوم ؟

به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحوّلى در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه ؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه السّلام ه شما اجازه داده است . اذن دخول حضرت سید الشهداءعلیه السّلام رویه است ، اگر اشک آمد امام حسین علیه السّلام اذن دخول داده اند و وارد شوید.

اگر حال داشتید به حرم وارد شوید. اگر هیچ تغییرى در دل شما بوجود نیامد و دیدید حالتان مساعد نیست ، بهتر است به کار مستحبّى دیگرى بپردازید. سه روز روزه بگیرید و غسل کنید و بعد به حرم بروید و دوباره از حضرت اجازه ورود بخواهید.

زیارت امام رضاعلیه السّلام از زیارت امام حسین علیه السّلام بالاتر است ، چرا که بسیارى از مسلمانان به زیارت امام حسین علیه السّلام مى روند. ولى فقط شیعیانِ اثنى عشرى به زیارت حضرت رضاعلیه السّلام ى آیند.

بسیارى از حضرت رضاعلیه السّلام سئوال کردند و خواستند و جواب شنیدند، در نجف ، در کربلا، در مشهد مقدس ، کسى مادرش را به کول مى گرفت و به حرم مى برد. چیزهاى عجیبى را مى دید.

ملتفت باشید! معتقد باشید! شفا دادن الى ماشاء اللّه ! به تحقّق پیوسته . یکى از معاودین عراقى غدّه اى داشت و مى بایستى مورد عمل جراحى قرار مى گرفت . خطرناک بود، از آقا امام رضا خواست او را شفا بدهد، شب حضرت معصومه علیهاالسّلام را در خواب دید که به وى فرمود: ((غدّه خوب مى شود. احتیاج به عمل ندارد))! ارتباط خواهر و برادر را ببینید که از برادر خواسته خواهر جوابش را داده است .

همه زیارتنامه ها مورد تاءیید هستند. زیارت جامعه کبیره را بخوانید. زیارت امین اللّه مهمّ است . قلب شما بخواند. با زبان قلب خود بخوانید. لازم نیست حوائج خود را در محضر امام علیه السّلام بشمرید. حضرت علیه السّلام مى دانند! مبالغه در دعاها نکنید! زیارت قلبى باشد. امام رضاعلیه السّلام به کسى فرمودند ((از بعضى گریه ها ناراحت هستم ))!

یکى از بزرگان مى گفت : من به دو چیز امیدوارم :

اوّلاً – قرآن را با کسالت نخوانده ام . برخلاف بعضى که قرآن را آنچنان مى خوانند که گویى شاهنامه مى خوانند. قرآن کریم موجودى است شبیه عترت .

ثانیاً – در مجلس عزادارى حضرت سیدالشهداءعلیه السّلام گریه کرده ام .

حضرت آیت اللّه العظمى بروجردى رحمه اللّه مبتلا به درد چشم شدند، فرمودند: ((در روز عاشورا مقدارى از گِلِ پیشانى عزادارى امام حسین علیه السّلام ا بر چشمان خود مالیدم ، دیگر در عمرم مبتلا به درد چشم نشدم و از عینک هم استفاده نکردم !)).

پس از حادثه بمب گذارى در حرم مطهّر حضرت رضاعلیه السّلام حضرت به خواب کسى آمدند، سؤ ال شد ((در آن زمان شما کجا بودید؟)) فرمودند: ((کربلا بودم )) این جمله دو معنى دارد:

معنى اول اینکه حضرت رضاعلیه السّلام آن روز به کربلا رفته بودند.

معنى دوم یعنى این حادثه در کربلا هم تکرار شده است . دشمنان به صحن امام حسین علیه السّلام ریختند و ضریح را خراب کردند و در آن جا آتش روشن کردند!

کسى وارد حرم حضرت رضاعلیه السّلام شد، متوجّه شد سیدى نورانى در جلوى او مشغول خواندن زیارتنامه مى باشد، نزدیک او شد و متوجه شد که ایشان اسامى معصومین – سلام اللّه علیهم – را یک یک با سلام ذکر مى فرمایند. هنگامى که به نام مبارک امام زمان – عجل اللّه تعالى فرجه الشریف – رسیدند سکوت کردند! آن کس ‍ متوجه شد که آن سید بزرگوار خود مولایمان امام زمان – سلام اللّه علیه و ارواحنا له الفداء – مى باشد.

در همین حرم حضرت رضاعلیه السّلام چه کراماتى مشاهده شده است . کسى در رؤ یا دید که به حرم حضرت رضاعلیه السّلام مشرف شده و متوجه شد که گنبد حرم شکافته شد و حضرت عیسى و حضرت مریم علیهماالسّلام از آنجا وارد حرم شدند. تختى گذاشتند و آن دو بر آن نشستند و حضرت رضاعلیه السّلام را زیارت کردند.

روز بعد آن کس در بیدارى به حرم مشرف گردید. ناگهان متوجه شد حرم کاملاً خلوت مى باشد! حضرت عیسى و حضرت مریم علیهماالسّلام ز گنبد وارد حرم شدند و و بر تختى نشستند و حضرت رضاعلیه السّلام ا زیارت کردند. زیارت نامه مى خواندند. همین زیارت نامه معمولى را مى خواندند! پس از خواندن زیارتنامه از همان بالاى گنبد برگشتند. دوباره وضع عادى شد و قیل و قال شروع گردید. حال آیا حضرت رضاعلیه السّلام وفات کرده است ؟

حرف آخر اینکه : عمل کنیم به هر چه مى دانیم . احتیاط کنیم در آنچه خوب نمى دانیم . با عصاى احتیاط حرکت کنیم .))

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

 

نوری در ظلمت(آیت اللّه بهجت)

آیت اللّه حاج شیخ عبّاس قوچانی ، وصی مرحوم آیه اللّه حاج میرزا علی آقای قاضی (ره ) می گوید: آیت اللّه العظمی حاج شیخ محمّد تقی بهجت فومنی (دامت برکاته ) در دورانی که در عتبات حضور داشتند بسیار به مسجد مقدّس سهله می رفتند و شبها تا به صبح بیتوته می نمودند و در حال تهجّد وعبادت بسر می بردند.

یک شب که بسیار تاریک بود و چراغی هم در مسجد روشن نبود در میانه شب احتیاج به تجدید وضو پیدا کردند و به این جهت به ناچار از مسجد خارج شده و به سمت محلّ وضوخانه که در قسمت شرقی بیرون مسجد قرار داشت حرکت کردند. در بین راه مختصر خوفی به جهت ظلمت محض و تنهایی در ایشان پیدا می شود. به مجرّد این خوف ، یک مرتبه نوری همچون چراغ در پیشاپیش ایشان پدیدار شد که با ایشان حرکت می کرد.

آقا با این نور به محلّ وضوخانه رفتند. تطهیر کرده و وضو گرفتند و سپس به جای خود یعنی مسجد سهله حرکت کردند و در همه این احوال آن نور در برابرشان قرار داشت . همین که وارد مسجد شدند آن نور نیز از بین رفت .

((فَضلُ العالِمِ عَلَی العابدِ کَفَضْلی عَلی اُمَّتی ))

فضیلت عالم بر عابد همانند فضیلت من است بر امّتم

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نهج الفصاحه

داستانهای از علما//علی رضا خاتمی

ماهى یک نماز بخوانید کافى است !(آیت الله بهجت فومنی)

آقایى به بمبئى رفته بود و دیده بود در یک محله همه شیعه هستند ولى نماز نمى خوانند، به آن ها گفته بود: طورى نیست اگر ماهى یک نماز بخوانید کافى است !البته چنین فتوى و دستورى نیاز به جراءت و یقین دارد .

لذا همه گفتند: این که چیزى نیست ، و ماهى یک نماز خواندند. مدت ها بدین منوال ماهى یک نماز مى خواندند تا این که آن آقا به آن ها گفت : هفته اى یک نماز. مدت ها گذشت تا این که فرمود: شبانه روزى یک نماز.کم کم صبح و شام ،تا این که نمازهاى یومیه را با کمال سهولت و بدون هیچ صعوبتى به آن ها تعلیم نمود و آنان را را نمازخوان کرد و نتیجه ى مطلوب و نهایى را گرفت .

به ایشان گفته بودند: چگونه آن ها را در این مدت بى نماز گذاشتى ؟ گفته بود: آن ها خود بى نماز بودند، من بى نماز نکردم ، من با این روش آن ها را تدریجا نمازخوان کردم .

در محضر ایت الله العظمی بهجت //محمد حسین رخشاد

توجه حضرت زهراعلیهاالسّلام به فرزندان خودحکایت آیت الله بهجت

همچنین آقاى قدس مى گوید: ((روزى آقا فرمودند یکى از ثروتمندان رشت که در نجف اشرف ساکن بود دختر خود را به ازدواج یک روحانى سیّد که خیلى فقیر بود درآورد، از آنجایى که خانم در خانواده ثروتمند بزرگ شده بود به هیچ وجه حوصله غذا درست کردن براى آقا را نداشت .

 شبى حضرت فاطمه زهراعلیهاالسّلام را در خواب دید، حضرت به او فرمود: دخترم ، چرا با پسرم خوشرفتارى ندارى و براى او غذا درست نمى کنى ؟ وى در خواب جواب داد که من حال غذا درست کردن براى این آقا را ندارم . حضرت اصرار کردند و او همان جمله را تکرار کرد.

تا اینکه حضرت زهراعلیهاالسّلام فرمودند: شما فقط مواد لازم خورشت را آماده بکن و داخل قابلمه بریز و روى چراغ بگذار، لازم نیست که دستکارى کنى .

در این هنگام از خواب بیدار شد و تعجّب کرد، بعد به عنوان امتحان همان کار را انجام داد، وقت ظهر یا شام وقتى سرپوش را از قابلمه برداشت دید غذا آماده است و عطر خورشت خانه را معطّر کرد. وى همواره به این صورت غذا مى پخت و حتى روزى مهمان داشتند مهمان گفت من در طول عمرم اینطور غذا نخورده ام .

تعجّب اینکه آن خانم با اینکه این کرامت را بارها مى دید، باز حوصله درست کردن غذا را نداشت .))

برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاده

زندگینامه آیت الله العظمی بهجت فومنی

 

ایت الله محمد تقی بهجت فومنی

بخش اوّل تولد

آیه الله العظمى محمد تقى بهجت فومنى در اواخر سال ۱۳۳۴ه‍ .ق . در خانواده اى دیندار و تقوا پیشه ، در شهر مذهبى فومن واقع در استان گیلان ، چشم به جهان گشود. هنوز ۱۶ ماه از عمرش نگذشته بود که مادرش را از دست داد و از اوان کودکى طعم تلخ یتیمى را چشید.درباره نام آیت الله بهجت خاطره اى شیرین از یکى از نزدیکان آقا نقل شده است که ذکر آن در اینجا جالب مى نماید، و آن اینکه :

پدر آیت الله بهجت در سن ۱۶ – ۱۷ سالگى بر اثر بیمارى وبا در بستر بیمارى مى افتد و حالش بد مى شود به گونه اى که امید زنده ماندن او از بین مى رود وى مى گفت : در آن حال ناگهان صدایى شنیدم که گفت :((با ایشان کارى نداشته باشید، زیرا ایشان پدر محمّد تقى است )).

تا اینکه با آن حالت خوابش مى برد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان مى کند وى از دنیا رفته ، اما بعد از مدتى پدر آقاى بهجت از خواب بیدار مى شود و حالش رو به بهبودى مى رود و بالاخره کاملاً شفا مى یابد.چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج مى گیرد و سخنى را که در حال بیمارى به او گفته شده بود کاملاً از یاد مى برد.

بعد از ازدواج نام اوّلین فرزند خود را به نام پدرش مهدى مى گذارد، فرزند دوّمى دختر بوده ، وقتى فرزند سوّمین را خدا به او مى دهد، اسمش را ((محمّد حسین )) مى گذارد، و هنگامى که خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت مى کند به یاد آن سخن که در دوران بیمارى اش شنیده بود مى افتد، و وى را ((محمّد تقى )) نام مى نهد، ولى وى در کودکى در حوض آب مى افتد و از دنیا مى رود، تا اینکه سرانجام پنجمین فرزند را دوباره ((محمّد تقى )) نام مى گذارد، و بدینسان نام آیت الله بهجت مشخّص مى گردد.

کربلایى محمود بهجت ، پدر آیت اللّه بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم مى پرداخت و اسناد مهم و قباله ها به گواهى ایشان مى رسید. وى اهل ادب و از ذوق سرشارى برخوردار بوده و مشتاقانه در مراثى اهل بیت علیهم السّلام به ویژه حضرت اباعبد الله الحسین علیه السّلام عر مى سرود، مرثیه هاى جانگدازى که اکنون پس از نیم قرن هنوز زبانزد مدّاحان آن سامان است بارى ، آیت اللّه بهجت در کودکى تحت تربیت پدرى چنین که دلسوخته اهل بیت علیهماالسّلام به ویژه سیّد الشهداءعلیه السّلام بود، و نیز با شرکت در مجالس حسینى و بهره مندى از انوار آن بار آمد. از همان کودکى از بازیهاى کودکانه پرهیز مى کرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهره اش نمایان بود، و عشق فوق العاده به کسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.

تا اینکه تحصیلات ابتدایى را در مکتب خانه فومن به پایان برد، و پس از آن در همان شهر به تحصیل علوم دینى پرداخت .

به هر حال ، روح کمال جو و جان تشنه او تاب نیآورد و پس از طىّ دوران مقدماتى تحصیلات دینى در شهر فومن ، به سال ۱۳۴۸ ه‍ .ق . هنگامى که تقریباً ۱۴ سال از عمر شریفش مى گذشت به عراق مشرّف شد و در کربلاى معلّى اقامت گزید.بنا به گفته یکى از شاگردان نزدیک ایشان ، معظّم له خود به مناسبتى فرمودند: ((بیش از یک سال از اقامتم در کربلا گذشته بود که مکلّف شدم .))

آرى ، دست تربیت حضرت ربّ سبحانه هماره بندگان شایسته را از اوان کودکى و نوجوانى تحت نظر جهان بین خود گرفته و فیوضاتش ‍ را شامل حال آنان گردانیده و پیوسته مى پاید، تا در بزرگى مشعل راهبرى راه پویان طریق الى اللّه را به دستشان بسپارد.

بدین سان ، آیت اللّه بهجت حدود چهار سال در کربلاى معلّى مى ماند و از فیوضات سید الشهداءعلیه السّلام استفاده نموده و به تهذیب نفس مى پردازد و در طىّ این مدّت بخش معظمى از کتابهاى فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار مطهّر مى خواند.در سال ۱۳۵۲ ه‍ .ق . براى ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرّف مى گردد و قسمتهاى پایانى سطح را در محضر آیات عظام از آن جمله مرحوم آیت الله آقا شیخ مرتضى طالقانى به پایان مى رساند.

با این همه ، همّت او تنها مصروف علوم دینى نبوده ، بلکه عشق به کمالات والاى انسانى هماره جان ناآرام او را به جستجوى مردان الهى و اولیاء برجسته وا مى داشته است .یکى از شاگردان آیت الله بهجت مى گوید: در سالهاى متمادى که در درس ایشان شرکت مى جویم هرگز نشنیده ام که جز در موارد نادر درباره خود مطلبى فرموده باشد. از جمله سخنانى که از زبان مبارکش ‍ درباره خود فرمود، این است که در ضمن سخنى به مناسبت تجلیل از مقام معنوى استاد خود حضرت آیت اللّه نائینى قدّس سرّه فرمود:

((من در ایّام نوجوانى در نماز جماعت ایشان شرکت مى نمودم ، و از حالات ایشان چیزهایى را درک مى کردم .))

در محضر استادان برجسته فقه و اصول

آیت اللّه بهجت پس از اتمام دوره سطح ، و درک محضر استادان بزرگى چون آیات عظام : آقا سید ابوالحسن اصفهانى قدّس سرّه ، آقا ضیاء عراقى رحمه اللّه ، و میرزاى نائینى رحمه اللّه ، به حوزه گرانقدر و پر محتواى آیتِ حقّ حاج شیخ محمّد حسین غروى اصفهانى رحمه اللّه معروف به کمپانى وارد شد و در محضر آن علاّمه کبیر به تکمیل نظریّات فقهى و اصولى خویش پرداخت ، و به یارى استعداد درخشان و تاءییدات الهى از تفکّرات عمیق و ظریف و دقیق مرحوم علاّمه کمپانى ، که داراى فکرى سریع و جوّال و متحرک و همراه با تیز بینى بوده ، بهره ها برد.

آیت اللّه محمّد تقى مصباح در باره استفاده آیت اللّه بهجت از استادان خود مى گوید: ((در فقه بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمّد کاظم شیرازى – که شاگرد مرحوم میرزا محمّد تقى شیرازى و از استادان بسیار برجسته نجف اشرف بود – استفاده کرده ، و در اصول از مرحوم آقاى نائینى ، و سپس بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد حسین کمپانى اصفهانى فایده برده بودند، هم مدّت استفاده شان از مرحوم اصفهانى بیشتر بود و هم استفاده هاى جنبى دیگر.))

سیر و سلوک و عرفان

آیت الله بهجت ، در ضمن تحصیل و پیش از دوران بلوغ ، به تهذیب نفس و استکمال معنوى همّت گمارده ، و در کربلا در تفحّص ‍ استاد و مربّى اخلاقى بر آمده و به وجود آقاى قاضى که در نجف بوده پى مى برد. و پس از مشرّف شدن به نجف اشرف از استاد برجسته خویش حضرت حاج شیخ محمّد حسین اصفهانى کمپانى استفاده هاى اخلاقى مى نماید.

آیت الله مصباح در این باره مى گوید:((پیدا بود که از نظر رفتار هم خیلى تحت تاءثیر مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى بودند، چون گاهى مطالبى را از ایشان با اعجابى خاصّى نقل مى کردند، و بعد نمونه هایش را ما در رفتار خود ایشان مى دیدیم . پیدا بود که این استاد در شکل گرفتن شخصیّت معنوى ایشان تاءثیر بسزایى داشته است )).

همچنین در درسهاى اخلاقى آقا سیّد عبدالغفّار در نجف اشرف شرکت جسته و از آن استفاده مى نموده ، تا اینکه در سلک شاگردان آیت حقّ، عالم ربّانى ، عارف نامى ، نادره روزگار، مربّى نفوس ‍ مستعدّه ، حضرت آیت الله ، سید على قاضى – رضوان اللّه تعالى علیه – در آمده و در صدد کسب معرفت از ایشان بر مى آید، و در سن ۱۸ سالگى به محضر پر فیض عارف کامل حضرت آیت الله سیّد على آقاى قاضى قدّس سرّه بار مى یابد، و مورد ملاطفت و عنایات ویژه آن استاد معظّم قرار مى گیرد و در عنفوان جوانى چندان مراحل عرفان را سپرى مى کند که غبطه دیگران را برمى انگیزد.

آیه الله مصباح مى گوید:((ایشان از مرحوم حاج میرزا على آقاى قاضى مستقیماً در جهت اخلاقى و معنوى بهره برده و سالها شاگردى ایشان را کرده بودند. آیت اللّه قاضى از کسانى بودند که مُمَحَّضِ در تربیت افراد از جهات معنوى و عرفانى بودند، مرحوم علامه طباطبایى قدّس سرّه و مرحوم آیت الله آقا شیخ محمّد تقى آملى و مرحوم آیت الله آقا شیخ على محمّد بروجردى و عدّه زیادى از بزرگان و حتى مراجع در جنبه هاى اخلاقى و عرفانى از وجود آقاى قاضى بهره برده بودند. آیت الله بهجت از اشخاص دیگرى نیز گهگاه نکاتى نقل مى کردند مثل مرحوم آیت اللّه آقا شیخ مرتضى طالقانى و دیگران …

علت بازگشت ایت الله بهجت از نجف به ایران     

حضرت ایت الله سید محمد حسین حسینی تهرانی می گوید ان کس که اورا با مرحوم قاضی اشنا کرد علامه طباطبا یی بودواغاز ورود ایت الله بهجت به نجف برای تحصیل با همین اشنایی بوده است . اقای بهجت ازایام جوانی شخصی صالح ومتقی وملتزم به انجام مستحبات ونوافل ودعاهای ماثور از ائمه بود وزیاد به زیارت مرقد علی (ع)مشرف می شد .ان زمان کتاب معالم الاصول را شروع کرده بود وشاید علامه طباطبایی ان را تدریس می کرد به مناسبت این مصاحبت ومجالست بود که که علامه اورا با مجلس قاضی اشنا کرد وبه اقتضای میل روحی وخلق عمومی اوبود که به قداست وزهد وریاضت والتزام به زیارت مشاهد مقدس ومساجد معظم وکم معاشرتی با دیگرطلبه ها وخودداری از ورود در بحث وگفتگو ی خارج از محدود وظایف طلبه در حوزه ..

.میل داشت به مجلس قاضی کشیده شد اری به این مناسبت وشاید دلایل دیگری باشد که شیخ را به مجلس قاضی جذب کرد واورا از اعضای پایبند وملتزم مجلس دراورده است که اگر غیبت می کرد اصحاب از حال او جویا می شدند وهر گاه که حاضر می شد از از رفت وامدها ودرس او وچگونگی معاش ومسکن او پرسش می کردند او اتاقی در مدرسه سید کاظم یزدی در طبقه بالا در ضلع شمالی داشت که بسیار کوچک بود ایشان را دران حجره چه بسیار زیارت کردم واز نظم ونظافت وپاکیزه گی ظروف وسایل پخت وپز وچای وی شگفت زده شده ام شاگردانی داشت که در ان حجره به حضورش می امدند رفتار این شاگرد ان با یکدیگر در مجلس استاد مانند رفتار یاران صمیمی وبا صفا ودوستان گرم وبا وفا بود اقای تهرانی می گوید گروهی از طلبه ها که به تبعیت از هوای نفس اتهام زدن پیش انها کار اسانی بوده خود را مجاز به فضولی ودخالت در امور دیگران می دانند به پدر شیخ نوشتند که پسر تو تحصیل را رها  کرده وبه بعضی مجالس دراویش وصوفیه پیوسته است وماندن او در نجف صلاح نیست …

این بود که پدر نوشت سریعا برگردد ودر غیر این صورت…ایشان نامه را خدمت اقای قاضی می برد ومی گوید پدرم چنین نوشته است در این حال تکلیف من چیست؟ اقای قاضی می گوید مقلد چه کسی هستی می گوید ایت الله سید ابوالحسن اصفهانی مرحوم قاضی به ایشان می گوید بروید از مرجع تقلیدتان سوال کنید ایشان نیز به محضر اقاسید ابوالحسن اصفهانی می رود وکسب تکلیف می کند سید می گوید اطاعت پدر واجب است از ان پس ایت الله بهجت سکوت اختیار می کند ودیگر هیچ نمی گوید واین می شود علت برگشت اقا از نجف اشرف به ایران

 فلسفه

آیت اللّه بهجت ، اشارات ابن سینا و اسفار ملا صدرا را نزد مرحوم آیت الله سید حسین باد کوبه اى فرا گرفته است .

هجرت به قم

ایشان بعد از تکمیل دروس ، در سال ۱۳۶۳ ه‍ .ق . موافق با ۱۳۲۴ ه‍ .ش .، به ایران مراجعت کرده و چند ماهى در موطن خود فومن اقامت گزید و بعداً در حالى که آماده بازگشت به حوزه علمیه نجف اشرف بود، قصد زیارت حرم مطّهر حضرت معصومه علیهاالسّلام و اطّلاع یافتن از وضعیّت حوزه قم را کرد، ولى در طول چند ماهى که در قم توقّف کرده بود، خبر رحلت استادان بزرگ نجف ، یکى پس از دیگرى شنیده مى شد، لذا ایشان تصمیم گرفت که در شهر مقدس قم اقامت کند.

در قم از محضر آیت الله العظمى حجت کوه کمره اى استفاده کرده و در بین شاگردان آن فقید سعید درخشید. چند ماهى از اقامت حضرت آیه الله العظمى بروجردى در قم نگذشته بود که آیت اللّه بهجت وارد قم شد، و همچون حضرات آیات عظام امام خمینى ، گلپایگانى و… به درس فقید سعید مرحوم بروجردى حاضر شد.

آیت الله مصباح در این باره مى گوید: ((آیت الله بهجت از همان زمانى که مرحوم آیت الله بروجردى قدّس سرّه در قم درس شروع کرده بودند از شاگردان برجسته و از مُسْتَشْکِلین معروف و مبرّز درس ایشان بودند. معمولا استادانى که درس خارج مى گویند، در میان شاگردانشان یکى دو سه نفر هستند که ضمن اینکه بیش از همه مطالب را ضبط مى کنند احیاناً اشکالاتى به نظرشان مى رسد که مطرح و پى گیرى مى کنند تا مسائل کاملاً حل شود، اینان از دیگران دقیق ترند، و اشکالاتشان علمى تر و نیاز به غور و بررسى بیشترى دارد، و ایشان در آن زمان چنین موقعیّتى را در درس مرحوم آیت الله بروجردى داشتند.))

تدریس و مکتب دارى

آیت اللّه بهجت در همان ایّام که در درس آیات عظام اصفهانى ، کمپانى و شیرازى حضور مى یافت ، ضمن تهذیب نفس و تعلّم ، به تعلیم هم مى پرداخت و سطوح عالیه را در نجف اشرف تدریس ‍ مى کرد. پس از هجرت به قم نیز پیوسته این روال را ادامه مى دادند. در رابطه با تدریس خارج توسّط ایشان نیز در مجموع مى توان گفت که ایشان بیش از چهل سال است که به تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به واسطه شهرت گریزى غالباً در منزل تدریس کرده است ، و فضلاى گرانقدرى سالیان دراز از محضر پرفیض ایشان بهره برده اند.

بخش دوّم :

در این قسمت اشاره اى کوتاه مى کنیم به زندگى برخى از اساتید بزرگوار آیت الله بهجت ، آنانى که نقش مهمّى در ساختار زندگى علمى ، اخلاقى و عرفانى ایشان داشته اند، و بر اساس گفتار آیت الله مشکینى :

((اساتیدى که آیت الله بهجت از آنان استفاده نموده است ، در مقام خیلى بالایى قرار دارند و ما باید مانند ستاره ها به آنها بنگریم .))

آیت الله العظمى سیّد على آقا قاضى رحمه اللّه

حاج میرزا سیّد على آقا قاضى قدّس سرّه در سیزدهم ماه ذى الحجّه الحرام سال ۱۲۸۲ ه‍ .ق . در تبریز متولّد شد، و بعد از طىّ مراحل مقدّماتى تحصیل مدّتى از محضر درس پدر بزرگوار خود، حاج سیّد حسین قاضى ، و نیز میرزا موسى تبریزى صاحب ((حاشیه رسائل ))، و همچنین میرزا محمّد على قراچه داغى استفاده نمود، و ادبیات عربى و فارسى را پیش شاعر نامى و دانشمند معروف میرزا محمّد تقى تبریزى معروف به ((حجّه الاسلام )) و متخلّص به ((نیّر)) خواند، و اشعار بسیارى به فارسى و عربى از وى نقل مى کرد.

تا اینکه در سال ۱۳۰۸ ه‍ .ق . در سنّ ۲۶ سالگى به نجف اشرف مشرّف گردید. و زمانى در خدمت آیات عظام : فاضل شرابیانى ، شیخ محمد حسن مامقانى ، آقاى شریعت ، آخوند خراسانى و حاجى میرزا حسین خلیلى درس خواند، و مخصوصاً از اجلّه تلامذه این استاد اخیر به شمار آمد و در خدمت وى تهذیب اخلاق را نیز تحصیل کرد.

آن بزرگوار، عارفى عظیم الشاءن ، فقیهى عالى مقام ، صاحب مکاشفات و کرامات بود. علاّمه شیخ آقا بزرگ طهرانى در کتاب ((طبقات اعلام شیعه )) درباره ایشان چنین مى نگارد:

((سیّد على آقاى طباطبائى تبریزى قاضى ، پسر میرزا حسین – که وى نیز پسر میرزا احمد، و وى پسر میرزا رحیم بوده -، دانشمند و مجتهدى است متّقى و اخلاقى ، و فاضلى است پرهیزکار. ده ها سال میان ما و آن جناب دوستى ومعاشرت بود. و در طول این مدّت وى را در روش خویش استوار، و در خوى و خصلت جوانمرد، و در ذات و فطرت بزرگوار یافتم … او را تفسیرى است که از اول قرآن کریم شروع و به آیه ۹۲ از سوره انعام آنجا که مى فرماید:(قُلِ اللّهُ، ثُمَّ ذَرْهُمْ فى خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ)

بگو: خدا، سپس آنها را رها کن تا در عین غوطه ورى در باطل ، یکسره مشغول بازى باشند.ختم مى گردد، و نیز پدر آن جناب تفسیرى بر قرآن نوشته است . خانه آنها از قدیم ، خانه علم و فضیلت و تقوا بوده است .

علاّمه حسن زاده آملى درباره ایشان مى گوید: ((ایشان از اعجوبه هاى دهر بود)) تا اینکه مى فرماید: ((یکى از کلمات دلنشین مرحوم حاج سیّد على قاضى این است که : اگر انسان نصف عمر خود را در پیدا کردن استاد کامل صرف کند، جا دارد.))

آقاى حسن زاده از قول علاّمه طباطبائى درباره سیّد على آقاى قاضى مى نویسد: ((ایشان عجیب مردى بودند و شاگردهاى بسیارى تربیت کردند، استادان بسیارى هم دیدند، او داراى مکاشفات خیلى قوى بود و علاوه بر این [آنچه در ایشان بیشتر تجلّى داشت ] کمالات شهودیش و عرفانیش و سیر و سلوکش بود.))

آیت الله العظمى غروى اصفهانى رحمه اللّه

علاّمه سیّد محمّد حسین اصفهانى ، معروف به کمپانى ، از مجتهدین طراز اول و از مراجع بسیار ارزشمند زمان خود، بلکه به نظر بعضى از جهات ، فقیهى بى نظیر بود. ایشان در سال ۱۲۹۶ ه‍ .ق . دوّم محرّم الحرام در خانواده اى شریف در کاظمین چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش ، مرحوم حاج محمّد حسن از تجّار خیّر و معروف کاظمین بود، و از آنجایى که اجداد پدرى او از اصفهان بوده اند به ((اصفهانى )) انتساب داشت . در کودکى پدرش را از دست داد و اموال قابل توجّهى را که از او بجا مانده بود در تحصیل علوم و معارف اسلامى و نیل به مکارم اخلاق صرف کرد.

بدینسان آیت اللّه اصفهانى کمپانى که از اوان کودکى ممتاز و با استعداد بود، پایه هاى علوم مقدّماتى را در کاظمین پى ریزى کرد و در حدود سنین بیست سالگى به مرکز بزرگ علمى شیعیان جهان ، نجف اشرف مشرّف گردید و اصول و فقه را نزد استادان برجسته چون : حاج آقا رضا همدانى ، سید محمّد فشارکى و آخوند ملا کاظم خراسانى ، فلسفه و عرفان را نزد حکیم غوّاص و فیلسوف شهیر، حاج میرزا محمّد باقر اصطهباناتى آموخت .

اوج علمى و نبوغ او به جایى رسید که پس از اندک زمانى در مرکز علمى نجف اشرف به کرسى تدریس تکیه زد، و شاگردان بزرگى را از زُلال چشمه سار علمى خویش بهره مند ساخت .تاءلیفات گرانبهایى از او به یادگار مانده است ، که به عنوان نمونه مى توان از: حاشیه بر کفایه الاصول در علم اصول ، و حاشیه مکاسب در علم فقه ، و منظومه ((تحفه الحکیم ))

بدینسان آیت اللّه اصفهانى کمپانى که از اوان کودکى ممتاز و با استعداد بود، پایه هاى علوم مقدّماتى را در کاظمین پى ریزى کرد و در حدود سنین بیست سالگى به مرکز بزرگ علمى شیعیان جهان ، نجف اشرف مشرّف گردید و اصول و فقه را نزد استادان برجسته چون : حاج آقا رضا همدانى ، سید محمّد فشارکى و آخوند ملا کاظم خراسانى ، فلسفه و عرفان را نزد حکیم غوّاص و فیلسوف شهیر، حاج میرزا محمّد باقر اصطهباناتى آموخت .

اوج علمى و نبوغ او به جایى رسید که پس از اندک زمانى در مرکز علمى نجف اشرف به کرسى تدریس تکیه زد، و شاگردان بزرگى را از زُلال چشمه سار علمى خویش بهره مند ساخت .

تاءلیفات گرانبهایى از او به یادگار مانده است ، که به عنوان نمونه مى توان از: حاشیه بر کفایه الاصول در علم اصول ، و حاشیه مکاسب در علم فقه ، و منظومه ((تحفه الحکیم )) در فلسفه ، و دیوان عربى و فارسى در شعر نام برد.علاّمه کمپانى در سال ۱۳۶۱ ه‍ .ق . پنجم ذیحجه در سنّ ۶۵ سالگى به جهان باقى شتافت ، و در نجف اشرف در کنار صاحب ولایت ، مولى علّى علیه السّلام به خاک سپرده شد.

آیت الله العظمى حاج شیخ محمّد کاظم شیرازى رحمه اللّه                                       

بزرگوار تقریباً در سال ۱۲۹۰ در شیراز متولّد شد، و در سال ۱۳۰۰ همراه با والدین خود به عتبات عالیات مشرّف ، و در کربلا ساکن و به علوم عربى مشغول شد، والدین او پس از دو سال توقّف در آن مکان شریف به شیراز برگشتند، و او در کربلا ماند و به علوم ابتدائى مشغول گشت ، پس از ۱۴ سال به شیراز برگشت و دو کتاب ((مطوّل )) و ((معالم )) را نزد عالم کامل ، حاج سید محمّد کازرونى – که در تدریس مطوّل ماهر بوده – خواند و پس از دو سال اقامت در شیراز باز به سوى کربلا حرکت کرد و در سال ۱۳۱۰ به سامراء مهاجرت کرد، و رسائل و مکاسب را نزد عالم کامل ، حاج شیخ حسنعلى تهرانى – که از عالمان جلیل و باتقوا بوده – خواند و در بحث مرحوم آیت الله میرزا محمّد تقى شیرازى حاضر شد و تا روز وفات آن مرحوم ملازم بحث او بود. بعد به کاظمین مشرّف گردید و در آنجا به تدریس مشغول شد و بالاخره پس از مدّتى به نجف اشرف مهاجرت کرد و حوزه درسى تشکیل داد نکته قابل توجّه دیگر آنکه غالب استفتائات مرحوم آیت الله اصفهانى زیر نظر آن مرحوم پاسخ داده مى شد.

 یک سال قبل از فوتشان ، در سال ۱۳۶۶ به قصد زیارت امام رضاعلیه السّلام از نجف حرکت کرد و در قم مورد تمجید و استقبال حوزه علمیه و زعماى حوزه چون آیات عظام : بروجردى ، حجت ، فیض ، خوانسارى و صدر قرار گرفت .سرانجام ،سرانجام ، در سال ۱۳۶۷ ه‍ .ق . وفات کرد، و در یکى از حجرات صحن علوىّ مدفون گردید.یک سال قبل از فوتشان ، در سال ۱۳۶۶ به قصد زیارت امام رضاعلیه السّلام از نجف حرکت کرد و در قم مورد تمجید و استقبال حوزه علمیه و زعماى حوزه چون آیات عظام : بروجردى ، حجت ، فیض ، خوانسارى و صدر قرار گرفت .

آیت الله العظمى میرزا محمد حسین نائینى رحمه اللّه

آیت الله علاّمه حاج میرزا محمد حسین نائینى ، از بزرگترین و نامورترین مراجع عصر خویش ، و از محققین ومدققین در اصول و فقه بود به حدّى که او را ((مجدّد علم اصول و نوآور آن )) نامیده اند.

 آن بزرگوار در ۱۷ ذیقعده سال ۱۳۷۶ ه‍ .ق . در نائین اصفهان در خانواده اى روحانى چشم به جهان گشود، و پس از طىّ تحصیلات ابتدایى در زادگاه خود، در پى فراگیرى سطوح عالیه و خارج به حوزه نجف رهسپار گردید و در ردیف شاگردان نامدار آیت الله حاج میرزا محمّد حسن شیرازىِ بزرگ قرار گرفت ، و از باب ادب و احترام در درس آیت الله آخوند ملا محمّد کاظم خراسانى نیز حضور مى یافت .

ایشان در اثر اطّلاعات وسیع در علوم ریاضى ، حکمت ، فلسفه ، عرفان و احاطه به کلیّات فقه ، امتیازات خاصّى میان علماى نجف اشرف داشت . آیت الله نائینى با دقّت تامّ و جدیّت خاصّ علم اصول را به گونه اى منظّم و از پیچیدگى مهذّب ساخت و ستایش مطّلعین این فنّ را برانگیخت .

از تاءلیفات آن مرحوم که تا کنون به طبع رسیده مى توان رساله ((لباس مشکوک ))، ((رساله لاضرر)) و کتاب ((وسیله النجاه )) را نام برد، و تقریرات اصول ایشان هم بارها مورد تجدید چاپ قرار گرفته است .

آیت الله نائینى توجّه خاصّى به تکمیل ، تهذیب نفس داشت . نماز شب ایشان هیچ گاه ترک نمى شد. در طول سالیان خدمتگذارى به جهان علم و مقام روحانیّت ، هیچ کس یک کلمه ناشایست از ایشان نشنید. او فردى نبود که حقّ کسى را ضایع کند یا به حقوق دیگران بى توجّه باشد، هرگز اوقات گرانبهایش را بیهوده صرف نمى کرد، یا به مباحثه مسائل علمى اشتغال داشت ، و یا با شرح صدر و گشاده رویى ، به گفت و شنود با مردم پرداخته و به نیازها و مشکلات آنان رسیدگى مى کرد. در مصرف ، اقتصاد را رعایت مى کرد، و در صرف بیت المال مسلمانان روش زهد و تقوا و صرفه جویى را پیشه خود ساخته بود و از سهم مبارک امام علیه السّلام و سایر حقوق شرعیّه استفاده خصوصى نمى کرد و هزینه زندگى شخصى را از درآمدهاى خویش تاءمین مى نمود.

درباره خدمات سیاسى و اجتماعى آن بزرگوار باید گفت که : در روزگار سیاه و خفقان در ایران ، کتاب ((تنبیه الامه و تنزیه الملّه )) را نوشت و انواع استبداد و خودسرى و حکومت خودکامه پادشاهان مستبد را با منطق و حکمت نشان داد و وظایف علما و فقهاء را نسبت به دین و اوضاع جارى بیان کرد و با تبیین فصول مختلف عهدنامه مالک اشتر، حدود و اختیارات حاکم و حکومت اسلامى را نشان داد، و مراجع مبارز و مجاهد آن روز آیت الله آخوند خراسانى و آیت الله شیخ عبداللّه مازندرانى بر آن کتاب تقریظ نوشتند و ماءخوذ بودن اصل مشروطیت را از متن محمّدى صلّى اللّه علیه و آله مورد تاءیید و امضاء قرار دادند.

آیت الله نائینى به سبب مبارزه علیه دولت عراق ، به همراه آیت الله اصفهانى ، آیت الله خالصى و جمعى دیگر از شاگردان مبرّز مرحوم نائینى به ایران تبعید شد و پس از اقامت کوتاه در کرمانشاه و همدان وارد قم گردید و در مدّت ده ماه اقامت خویش در آن شهر به تدریس و امامت جماعت اشتغال ورزید و پس از گذشت قریب یک سال دوباره به نجف برگشت .

سرانجام ، پس از آن همه خدمات به جهان دانش و تقوا و پس از عمرى زحمت و کوشش در راه تعلیم و تربیت شاگردان مکتب توحید و قرآن ، شمع وجود آن عالم ربّانى و فقیه نامدار اسلام در ۲۶ جمادى الاولى ه‍ .ق . مطابق با ۲۴ مرداد ۱۳۱۵ ه‍ .ش . به رحمت حق پیوست .

آیت الله العظمى آقا ضیاء عراقى رحمه اللّه

ایشان که از بزرگان علماى متاءخّر بود، در سال ۱۲۷۸ در سلطان آباد عراقِ عجم (اراک ) متولد شد. و مقدمات علوم را در آنجا به اتمام رساند، سپس به نجف اشرف مهاجرت کرد، و در درس مرحوم سیّد محمّد فشارکى ، آخوند خراسانى ، سیّد کاظم یزدى ، شیخ شریعت اصفهانى و … شرکت کرد.

وى از همان ابتدا به ذکاوت و نبوغ شناخته شد و تدریس را شروع کرد، و به سبب بیان شیوایى که در تدریس داشت شاگردان بسیارى در درس او حاضر شدند. بعد از وفات استادش ، آخوند خراسانى نیز از مدرسین بزرگ شمرده مى شد. و بالاخره حدود ۳۰ سال به تدریس ‍ پرداخت و خیلى از شاگردانش از مراجع گردیدند. کتاب ((مقالات الا صول )) در علم اصول در دو جزء نوشته اوست .

آیت الله العظمى سیدابوالحسن اصفهانى

آن بزرگوار در سال ۱۲۷۷ ه‍ .ق . در روستاى ((مدیسه )) از قراء لنجان اصفهان به دنیا آمد و تحصیلات اولیه را در اصفهان در مدرسه ((نیمارود)) به انجام رساند و از محضر میرزا ابوالمعالى کلباسى استفاده ها برد. سپس در سال ۱۳۰۷ ه‍ .ق . به قصد ادامه تحصیلات ، عازم حوزه علمیه نجف گردید و در محضر درس بزرگان و فضلاى حوزه نجف شرکت جست و در درس آیت الله آخوند خراسانى به درجه عالیه اجتهاد نایل آمد.

بعد از رحلت آخوند خراسانى و آیت الله میرزا محمد تقى شیرازى ، آیت الله نائینى و آیت الله اصفهانى هر دو به عنوان مرجع تقلید معروف گردیدند. و بعد از فوت میرزاى نائینى ، آیت الله اصفهانى به عنوان یگانه مرجع اغلب بلاد شیعه محرز و مسجّل گردید.((وسیله النجاه )) نام رساله عملیّه اوست که به علت جامعیت مورد تحشیه حضرت امام خمینى قدّس سرّه و برخى از فقهاى معاصر قرار گرفت .سرانجام آن عالم بزرگوار در روز دوشنبه نهم ذى الحجّه ۱۳۶۵ه‍ .ق . مطابق با سیزدهم آبان ۱۳۲۵ ه‍ .ش .درکاظمین دارفانى را وداع گفت .

آیت الله شیخ محمد حسین کاشف الغطاء خطاب به جنازه او این جمله را انشا فرمود:

((گوارا باد بر تو نزول بر معبود خویش . زندگى سعادتمندانه و مرگ و رحلت پسندیده اى داشتى ، زندگى تو آنچنان باشکوه و تواءم با تدبیر بود که بزرگان گذشته را به بوته فراموشى سپردى و آیندگان را به تعب افکندى . گویا تو دوبار به جهان آمده بودى . یک بار تجربه و درایت کسب نموده و بار دیگر آن را به کار بسته بودى .))

او داراى صفات کریمه و همّت بلند و صاحب روح بزرگ پایدارى و استقامت در راه خدا بود. و در کیاست و درایت و مدیّریت ، گوى سبقت را از دیگر هم ردیفان خود برده بود. او بیان رسا و طبع بلند داشت ، به حدّى که مجلس درس ایشان از پرجمعیّت ترین درسهاى حوزه نجف بود. او در جریان مبارزات مردم مسلمان عراق دخالت داشت و به همین دلیل به همراه عده اى از علما به ایران تبعید گردید. و در برابر حوادث مسجد گوهرشاد عکس العمل نشان داد.

آیت الله العظمى شیخ مرتضى طالقانى رحمه اللّه

آن بزرگوار در حدود ۱۲۸۰ ه‍ .ق . در طالقان به دنیا آمد و پس از خواندن قرآن و ادبیات فارسى در مکتب خانه آنجا به تهران ، و بعد از چندى به اصفهان عزیمت کرد، و از محضر علماى بزرگ آن سامان ، مانند: آیت الله ابوالمعالى کربلایى ، حکیم قشقائى ، آخوند ملا محمّد کاشى ، و دیگران استفاده برد، سپس به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر علماء و استادان بزرگوارى ، مثل : آخوند خراسانى ، حاج سید محمّد کاظم یزدى ، شریعت اصفهانى ، میرزا محمّد تقى شیرازى و دیگران استفاده برد و به تهذیب نفس و تکمیل روح پرداخت و به کمالات معنوى رسید.

آن بزرگوار جدّاً از دنیا اعراض مى کرد و به تدریس و پرورش ‍ محصّلین مهذّب و بارع مى پرداخت . به گونه اى که بسیارى از مراجع و دانشمندان بزرگ معاصر از محضر و تدریس او استفاده کرده ، و عدّه اى از پرورش یافتگان درس اخلاق و عرفان ایشانند.ایشان تا آخر عمر به تجرّد گذرانید و در حوزه علمیّه نجف اشرف ، در مدرسه سیّد یزدى ، صاحب عروه الوثقى اقامت گزید، و سرانجام به سال ۱۳۶۴ ه‍ .ق . در همانجا دار فانى را وداع گفت .

علامه حکیم آیت الله سید حسین باد کوبه اى قدّس سرّه

آن بزرگوار در سال ۱۲۹۳ در روستاى ((دلان )) از قراى بادکوبه متولّد شد و در نزد والد عالمش تربیت یافته و مقدّمات و ادبیّات را نزد او فرا گرفت ، پس از فوت والدش به تهران مهاجرت و در مدرسه صدر اقامت گزید، و ریاضیات و فلسفه را از فیلسوف بزرگ مرحوم آقا سید ابوالحسن جلوه و میرزا هاشم اشکورى ، و کلام را از استادان این علم در مدّت هفت سال با جدیّت تمام فرا گرفت ، آنگاه به نجف مسافرت نمود و در درس آیت الله العظمى آقاى آخوند خراسانى که مصادف با اوائل تاءلیف کفایه بود، حاضر شد، و فقه را از محضر آیت الله آقا شیخ محمّد حسن مامقانى استفاده کرد، سپس گروهى از فضلاء گرد او جمع شده و از تحقیقات و نظریاتش استفاده مى کردند، تا آنکه در شب ۲۸ شوال المکّرم ۱۳۵۸ ه‍ .ق در حمّام حضرتى نجف اشرف وفات کرد، و در جوار جدّ گرامى اش حضرت على علیه السّلام دفون گردید.

آیت الله العظمى حجت کوه کمره اى قدّس سرّه

 آن جناب ، جامع معقول و منقول ، و عالم عامل ، فقیه کامل ، محدّث فاضل ، حکیم ماهر، اصولى محقّق و رجالى مدقّق بود.درماه شعبان سال ۱۳۱۰ ه‍ .ق . در شهر تبریز متولّد، و در مهد تربیت پدر و دامن مادر عفیفه اش بزرگ شد. آن بزرگوار، از سادات و خانواده هاى اصیل و نجیب ((کوه کمر)) تبریز است . نسب عالى ایشان با بیست و پنج واسطه به سید اجل سید محمد مصرى ملقّب به حجازى ، از فرزندان على اصغر بن الامام زین العابدین على بن الحسین علیهماالسّلام مى رسد.

ایشان از نعمت استعداد سرشار و هوش بالا و سرعت انتقال و فهم فوق العاده برخوردار بود، لذا به سرعت زیاد و در مدت کوتاه تحصیلات مقدماتى لازمه و ادبیات معموله ، و پس از آن فقه و اصول و ریاضیات و معقول و طبّ قدیم و جدید و مقدار وافى از علوم جدید نظیر فیزیک و شیمى و سایر فنون متنوّعه را از اکابر و دانشمندان فاضل آن سامان ، و به خصوص مرحله سطح تحصیلات فقهى و اصولى را نزد والدش ، مرحوم سیّد على آقاى کوه کمره اى فراگرفت .

در سال ۱۳۳۰ پس ازگذشتن ۲۰ سال از عمر شریفش به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر استادان بزرگ از قبیل آیات عظام : علاّمه یزدى صاحب عروه الوثقى ، شریعت اصفهانى ، میرزاى نائینى ، آقا ضیاء الدین عراقى و رجال دیگر بهره مند شد، و در سال ۱۳۴۹ به قم آمد و به عنوان یکى از اعاظم علما و مدرّسین آن حوزه مقدس ‍ مورد توجّه آیت الله العظمى حایرى ، مؤ سس حوزه علمیه قمّ قرار گرفت ، و در اواخر عمر شریف آیت الله حایرى ، به امر آن بزرگوار به جاى او اقامه جماعت مى کرد، و بعد از رحلت ایشان نیز در جاى وى تدریس مى کرد، و سایر فقها و علماى حوزه نیز مقام وى را ارج مى نهادند.

ایشان با اینکه به چندین بیمارى مبتلا بود، امّا تا آخر ایّام زندگانى به تدریس و جواب استفتائات و رسیدگى به امور مسلمین مى پرداخت .

آن بزرگوار از هوا و هوس عارى ، و از تظاهر فرارى ، و جدّاً مصداق حقیقىِ این کلام منقول از معصوم علیه السّلام بود که :((مُخالِفاً لِهَواهُ، مُطیعاً لاَِمْرِ مَوْلاهُ، صاَّئِناً لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدینِهِ))

– مخالف هوا و هوس ، مطیع امر مولایش ، خویشتندار و حافظ دین .

از خصایص دیگر آن مرحوم این بود که با همه گرفتاریها، هیچگاه بى کار نبود و همواره به مطالعه کتب علمیّه و فقهیّه و غیره مشغول بود، حتى شنیده شده است که شب عروسى هم در نجف اشرف تا چندین ساعت چون شبهاى دیگر مطالعه را ترک نکرد، و آثار مهمّى از خود به یادگار گذاشت که ظاهراً هنوز به چاپ نرسیده است ، به چند نمونه اشاره مى کنیم : ۱- کتاب البیع . ۲- جامع الاحادیث و الاصول . ۳- حاشیه بر کفایه . ۴- لوامع الانوار الغرویه فى مرسلات آثار النبویه . ۵- مستدرک المستدرک و…

آیت الله حجّت خود پیش بینى فوتش را کرده بود، و دو ساعت پیش از مرگ جمعى از علماى حوزه را طلبیده و تربت پاک حسینى خواسته و بر زبان گذارده و گفته بود:

((آخِرُ زادى مِنَ الدُّنْیا تُرْبَهُ الْحُسَیْنِعلیه السّلام))- آخرین اندوخته من از دنیا، تربت امام حسین علیه السّلام است .

و نیز در این لحظه با قرآن استخاره کرده بود، چون اول سطر قرآن این آیه آمده بود:

(لَهُ دَعْوَهُ الْحَقِّ)- دعوتِ حقّ براى خداست .

با صداى بلند فرموده بود:

(إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ).- همانا ما از خداییم ، و به سوى او باز مى گردیم .و بلافاصله به ملکوت اعلى پیوسته بود.

آیت الله العظمى بروجردى با شنیدن خبر فوت ایشان فرموده بودند: ((کمرم شکست )).

مدرسه و مسجد حجتیّه به عنوان دو یادگار از آن مرحوم به جا مانده است ، و طبق وصیّت ، قبل از فوتش حجره اى را که در جنب مسجد است اختصاص به مقبره آن مرحوم و خانواده اش دادند، و این بر اساس دستور و الهام غیبى بود که در عالم خواب به ایشان گفته شده بود

آیت الله العظمى بروجردى قدّس سرّه

آن بزرگوار از خانواده هاى جلیل و شریف بروجرد، و نسبتش با سى واسطه به امام حسن مجتبى علیه السّلام مى رسد، و غالب نیاکان و اجداد وى از دانشمندان عظیم الشاءن و نوابغ اسلامى بوده اند.

ایشان در سال ۱۲۹۲ ه‍ .ق . در بروجرد متولّد، و در سنّ ۱۲ سالگى نزد علماى بروجرد و والد معظّم خود به تحصیل پرداخت ، و در سال ۱۳۱۰ در سنّ ۱۸ سالگى براى تکمیل تحصیلات به اصفهان عزیمت کرد و نزد علماى آن دیار از جمله آیات و حجج اسلام : ابوالمعالى کلباسى ، میر سید محمّد تقى مدرسى ، آخوند ملا محمّد کاشى و میرزا جهانگیرخان قشقائى تحصیل ، و نیز متون فقه و اصول را تدریس کرد، و پس از هشت سال توقّف در اصفهان در سال ۱۳۱۸ در حدود ۲۶ سالگى در حالى که به درجه اجتهاد رسیده بود وارد نجف شد و حدود سه سال از محضر آخوند خراسانى صاحب کفایه ، و علاّمه یزدى صاحب عروه الوثقى استفاده کرد و از شاگردان ممتاز مرحوم آخوند گردید و در همان زمان تعلیقاتى بر کفایه الاصول نوشت و بعد از ده سال یعنى در سال ۱۳۲۸ با تصدیق علماى آن زمان به بروجرد برگشت و طىّ مدت ۳۶ سال اقامت در بروجرد مرجع تقلید غالب اهالى غرب و جنوب ایران و قسمتى از خراسان و غیره بود و در آنجا حوزه تدریس خارج فقه و اصول داشت .

پس از چندى ، هنگام برگشت از زیارت امام رضاعلیه السّلام به بروجرد، به اصرار مرحوم آیت الله حایرى و فضلاى آن زمان چند ماهى در قم توقّف ، و حوزه درس و بحث دایر کرد و دوباره به بروجرد برگشتند.

تا اینکه در محرّم الحرام سال ۱۳۶۴ به قم وارد شد و در سن متجاوز از هفتاد سالگى پرچمدار جهان تشیع گردید و بیش از هزار و دویست نفر دانشمند مجتهد و فاضل از حوزه درسى او بهره مند شدند.

بخش سوّم : جایگاه علمى و ویژگیهاى تدریس حضرت آیت الله العظمى بهجت

در این بخش ، نخست اشاراتى کوتاه به مقام علمى و نبوغ و دقّت نظر حضرت آیت اللّه العظمى بهجت مى کنیم ، سپس از شیوه تدریس ‍ سخن به میان آورده ، بعد به ذکر تاءلیفات و آثار و شاگردان ایشان مى پردازیم

جایگاه علمى

گواهى استادان و هم دوره ایها و نیز شاگردان برجسته که بخشى از آن در ذیل مى آید نمایانگر دقّت نظر و نبوغ برجستگى علمى ایشان است :

از آن جمله گویند: روزى ایشان در درس کفایه یکى از شاگردانِ مرحوم آخوند خراسانى به نحوه تقریر مطالب آخوند خراسانى توسّط استاد اعتراض مى کند، ولى با توجه به اینکه از همه طلاب شرکت کننده در درس کم سنّ و سال تر بوده در جلسه بعدى پیش از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شدید شاگردان دیگر قرار مى گیرد، ولى در آن هنگام ناگهان استاد وارد مى شود و متوجّه اعتراض شاگردان به ایشان مى گردد. سپس خطاب به آنان مى فرماید: ((با آقاى بهجت کارى نداشته باشید.))، همه ساکت مى شوند آنگاه استاد ادامه مى دهد: ((دیشب که تقریرات درس مرحوم آخوند را مطالعه مى کردم متوجّه شدم که حقّ با ایشان است )) و پس از این سخن ، از جدیّت و نبوغ آیت الله بهجت تمجید مى نماید.

یکى از دانشمندان نجف مى گوید: ((ایشان در درس ، به مرحوم آیت الله کمپانى امان نمى داد، و پیوسته بحثها را مورد نقد قرار مى داد.))

مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضى حائرى نیز مى گوید: ((ایشان با اظهار نظرهاى دقیق و اشکالات مهمّ، چنان نظر استاد را جلب کرده بود که چند روزى مجلسِ درس از حالت درس خارج شده بود، آن ایرادها براى ما هم مفید بود؛ ولى آقاى بهجت براى گریز از شهرت دیگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه مى دادند معلوم مى شد اگر بالاتر از دیگران نباشند بى شک کمتر از آنان نیستند.))

مرحوم علامه محمّد تقى جعفرى مى گوید: ((آن هنگام که در خدمت آقا شیخ کاظم شیرازى مکاسب مى خواندیم ، آیت الله بهجت نیز که اینک در قم اقامت دارند، در درس ایشان شرکت مى نمودند، خوب یادم هست که وقتى ایشان اشکال مى کردند آقا شیخ کاظم با تمام قوا متوجّه مى شد، یعنى خیلى دقیق و عمیق به اشکالات آقاى بهجت توجّه مى کرد، و همان موقع ایشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود.))

آیت الله سید محمد حسین طهرانى در کتاب انوارالملکوت مى نویسد: ((آیت الله حاج شیخ عباس قوچانى ، وصىِّ سید على آقاى قاضى مى فرمودند: آیت الله العظمى حاج شیخ محمد تقى بهجت در فقه و اصول به درس مرحوم آیت الله العظمى حاج شیخ محمد حسین غروى اصفهانى معروف به کمپانى حاضر مى شدند و چون به حجره خود در مدرسه مرحوم سید باز مى گشتند بعضى از طلابى که در درس براى آنها اشکالاتى باقى مانده بود به حجره ایشان مى رفتند و اشکالشان را رفع مى نمودند. و چه بسا ایشان در حجره خواب بودند و در حال خواب از ایشان مى پرسیدند و ایشان هم مانند بیدارى جواب مى دادند جواب کافى و شافى ، و چون از خواب برمى خاستند و از قضایا و پرسشهاى در حال خواب با ایشان سخن به میان مى آمد ابداً اطلاّع نداشتند و مى گفتند: هیچ به نظرم نمى رسد و از آنچه مى گویید در خاطرم چیزى نیست .))

آیت الله مشکینى مى گوید: ((ایشان از جهت علمى (هم در فقه و هم در اصول ) در یک مرتبه خیلى بالایى در میان فقهاى شیعه قرار دارند.))

حجه الاسلام والمسلمین امجد مى گوید: ((ایشان در علمیت در افق اعلى است . فقیهى است بسیار بزرگ ، و معتقدم که باید مجتهدین پاى درسشان باشند تا نکته بگیرند و بفهمند، و حقّ این است که درس خارج را باید امثال آیت الله بهجت بگویند نه آنهایى که به نقل اقوال بسنده مى کنند.))

تشویق بزرگان به شرکت در درس ایشان

آیت الله مصباح مى گوید:

((اوّلین چیزى که ما را جذب کرد آن جاذبه معنوى و روحانى ایشان بود. ولى تدریجاً متوجّه شدیم که ایشان از لحاظ مقامات علمى و فقاهت هم در درجه بسیار عالى قرار دارد. این بود که سعى کردیم خدمت ایشان درسى داشته باشیم تا وسیله اى باشد هم از معلومات ایشان بهره اى ببریم ، و هم بهانه اى باشد که هر روز خدمت ایشان برسیم و از کمالات روحى و معنوى آقا بهره مند شویم . کتاب طهارت را در خدمت ایشان شروع کردیم ، ابتدا در یکى از حجرات مدرسه فیضیه چند نفر از دوستان شرکت مى کردند، و بعد از گذشت یک سال ، یکى دو سالى هم در حجره اى در مدرسه خان (مدرسه مرحوم آیت الله بروجردى ) خدمت ایشان درس داشتیم ، و بعدها که ضعف مزاج ایشان بیشتر شد از آن به بعد در منزل ، خدمتشان مى رفتیم که یک دوره طهارت را خدمت ایشان خواندیم ، و بعد یک دوره هم مکاسب و خیارات را که تقریباً حدود ۱۵ سال ادامه پیدا کرد. ما در درس ایشان استفاده هایى مى بردیم که در بسیارى از درسها کمتر یافت مى شد.))

شهید بزرگوار استاد مطهرى نیز به درس ایشان عنایت خاصّى داشتند. آیت الله محمد حسین احمدى یزدى در این رابطه مى گوید: ((آیت الله شهید مطهرى در باره درس آیت الله بهجت به ما خیلى سفارش مى کرد و مى فرمود: حتماً در درس ایشان شرکت کنید مخصوصاً در اصول ، چون آقاى بهجت درس آقا شیخ محمد حسین اصفهانى معروف به کمپانى را دیده حتماً در درس ایشان شرکت کنید.))

استاد خسرو شاهى مى گوید: ((بنده در درس فقه خارج خیارات آیت اللّه العظمى شیخ مرتضى حایرى شرکت مى کردم . ایشان در اواخر عمر مریض بودند و درسشان تعطیل شد. یک روز وقتى که آیت الله حایرى از حرم بیرون مى آمدند، به خدمتشان رفتم و پس از سلام عرض کردم : ان شاءالله درس را شروع مى فرمایید؟ فرمودند: نه . بعد فرمودند: ((شما که جوان هستید من یک ضابطه اى را در اختیار شما قرار بدهم ، و آن اینکه درس کسانى شرکت بکنید که فقط نقل اقوال نکنند، بلکه اقوال را بررسى کرده و نکاتى را در درس بیان کنند که در فعلیّت رساندن ملکه اجتهاد خیلى سودمند باشد. چون درسى براى شما مفید است که این ملکه اجتهاد را از قّوه به فعلیّت برساند، و تنها به نقل اقوال کفایت نکند.))

من همان جا به ایشان عرض کردم : جناب عالى کسى را با اسم براى ما معرّفى بفرمایید. فرمودند: ((من از اسم بردن معذورم .)) عرض ‍ کردم : من در درس آیت الله العظمى بهجت شرکت مى کنم . ایشان اظهار رضایت نمود و تبسّم کردند و فرمودند: ((درس ایشان از نظر دقت و محتوا همین قاعده و ضابطه اى را که به شما گفتم دارد، خوب است که در درس ایشان شرکت مى کنید. درس ایشان از هر جهت سازنده است هم از جهت علمى هم از جهت اخلاقى ، این درس را ادامه بدهید.))

شیوه تدریس

آیت الله مصباح در مورد روش تدریس ایشان مى گوید: ((ایشان در بیان مطالب سعى مى کردند ابتدا مساءله را از روى کتاب شیخ انصارى قدّس سرّه مطرح کنند، و بعد هر کجا مطلب قابل توجّهى از دیگران مخصوصاً از صاحب جواهر قدّس سرّه در طهارت ، و از مرحوم حاج آقا رضا همدانى و دیگران مطالب برجسته اى داشتند آن را نقل مى کردند، و بعد هر جا خود ایشان نظر خاصّى داشتند آن را بیان مى کردند. این شیوه از یک طرف باعث این مى شد که انسان از نظر استادان بزرگ در یک موضوع آگاه بشود و در عین حال صرفه جویى در وقت مى شد.

استادان دیگر هم براى تدریس شیوه هاى جالبى داشتند که شاید براى مبتدى مفیدتر بود که هر مطلب را از هر استاد جداگانه طرح مى کردند، ولى خوب این باعث مى شد که وقت بیشترى گرفته بشود و احیاناً مطالبى تکرار بشود.

در ضمن تدریس ، در میان نکته هایى که از خود ایشان ما استفاده مى کردیم و طبعاً بعضى از این نکته ها چیزهایى بود که ایشان از استادانشان شفاهاً دریافت کرده بودند، به مطالب بسیار ارزنده و عمیق و داراى دقتهاى کم نظیرى برمى خوردیم )).

آیت الله مسعودى که خود سالها از درس آیت الله العظمى بهجت بهره برده اند درباره ویژگى تدریس ایشان بهجت مى گوید:((سبک درس ایشان سبک خاصّى است . معمولاً آقایان مراجع و بزرگان در درس خارج یک مساءله اى را مطرح مى کنند و اقوال دیگران را یکى یکى ذکر مى کنند، سپس یکى را نقد مى کنند و دیگرى را تاءیید، و سرانجام یکى از آن نظرات را مى پذیرند، یا نظریّه دیگرى را انتخاب مى کنند. ولى ایشان برخلاف همه ، نقل اقوال نمى کنند بلکه ابتدا مساءله را مطرح مى کنند و بعد روند استدلالش را بیان مى کنند. اگر شاگرد آراء علماء را دیده و مطالعه کرده باشد، مى فهمد که دلیلى را که استاد ذکر مى کند چه کسى گفته است ، و اشکال یا تاءییدى را که مى کند مى فهمد به سخن چه کسى اشکال یا قول چه کسى را تاءیید مى کند. لذا هر کس بخواهد در درس ایشان شرکت کند باید مبانى و نظرات آقایان دیگر را دیده باشد.))

آیت الله محمّد حسین احمدى فقیه یزدى درباره شیوه درس ‍ ایشان مى گوید: ((نوعاً ایشان چند مساءله اى یا فرعى را که عنوان مى فرمودند بعد از توجّه به ظرافتهاى حدیث و روایت و یا آیه شریفه اى که دلالت بر موضوع بحث داشت ، مقایسه اى بین موضوع بحث و سایر بحثهاى مشابه مى نمودند و دقت عقلى و فکرى خاصّى در تعادل آن دو انجام مى دادند، آنگاه نتیجه مى گرفتند که انصافاً نتیجه علمى و جدید بود. و حقیقتاً مطلبى را که ذکر مى کردند ناشى از اوج و عظمت دید و فکرشان بود که از ائمه علیهم السّلام و اسلام گرفته بود. و اجتهاد صحیح نیز هم این گونه بحث و تجزیه و تحلیل کردن است .))

موعظه در درس

حجه الاسلام و المسلمین قدس امام جمعه کلاچاى که خود سالها در درس ایشان حضور داشته است

مى گوید:((روال آیت الله العظمى بهجت این بود که پیش از شروعِ درس ، حدود ده دقیقه موعظه مى کرد، ولى نه به عنوان موعظه بلکه به عنوان حکایت حال بزرگان گذشته . و معلوم بود که منظور اصلى آیت الله مصباح یزدى که سالها در درس خارج فقه ایشان شرکت مى کردند (۱۵ سال )، علاوه بر استفاده علمى ، استفاده از روحیّه ملکوتى آقا بوده است .))

آیت الله مصباح در این باره مى گوید: ((آیت الله بهجت گاهى داستانى را یا حدیثى را نقل مى کردند که براى ما تعجّب آور بود ایشان چه اصرارى دارند که بر مطالب معلوم و روشن تکیه مى کنند، از جمله مطلبى که ایشان در تذکّرات پیش از درس اصرار مى کردند امامت امیرالمؤ منین علیه السّلام بود، ما تعجب مى کردیم که ما مگر در آن حضرت شک داریم که ایشان این قدر اصرار دارند که دلائل امامت حضرت على علیه السّلام را براى ما بیان کنند. یک خورده ته دلمان گله مند بودیم که چرا به جاى این مطالب یک چیزهایى که بیشتر حاجت ماست (در امور اخلاقى و معنوى ) مطالبى را نمى گویند. اما بعد از این که به پنجاه – شصت سالگى رسیدیم ، در بسیارى از مباحث دیدیم که آن نکته هایى که ایشان چهل سال پیشتر در درسشان درباره امامت على علیه السّلام ى فرمودند به دردمان مى خورد. گویا ایشان آن روز مى دید که یک مسائلى بناست در آینده مورد غفلت و تشکیک قرار بگیرد.

شاید اگر توجّه هاى ایشان نبود ما انگیزه اى نداشتیم درباره این مسائل مطالعه اى داشته باشیم ، حتّى از نکته هایى که ایشان چهل سال پیش بیان مى کردند امروز بنده در نوشته هایم در مورد مسائل اعتقادى یا جاهاى دیگر استفاده کرده ام .))

تاءلیفات

حضرت آیت الله بهجت داراى تاءلیفات متعددى در فقه و اصول هستند که خود براى چاپ اکثر آنها اقدام نکرده اند، و گاه به کسانى که مى خواهند آنها را حتّى با غیر وجوه شرعیه چاپ کنند، اجازه نمى دهند و مى فرمایند: هنوز بسیارى از کتابهاى علماى بزرگ سالهاست که به گونه خطى مانده است ، آنها را چاپ کنید نوبت اینها دیر نشده است .

فهرست عمده تاءلیفات ایشان که برخى نیز با اصرار و پشتکارى برخى از شاگردانشان به چاپ رسیده ، عبارتند از:

 الف ) کتابهاى چاپ شده :

۱- رساله توضیح المسائل (فارسى و عربى ).

۲- مناسک حجّ.

دو کتاب فوق توسّط برخى از فضلا بر اساس فتاوى ایشان تاءلیف و پس از تاءیید آقا به چاپ رسیده است .

۳- وسیله النجاه .

این کتاب در بردارنده نظرات فقهى ایشان در اکثر ابواب فقه است که در متن وسیله النجاه آیت اللّه العظمى سیّد ابوالحسن اصفهانى قدّس سرّه گنجانده شده و نهایتاً جلد نخست آن با تاءیید ایشان به چاپ رسیده است .

۴- جامع المسائل .

 این کتاب مجموعه حواشى ایشان بر کتاب ((ذخیره العباد)) استادش ‍ آیت الله العظمى محمّد حسین غروى اصفهانى معروف به کمپانى ، و نیز تکمیل آن تا آخر فقه مى باشد، که قسمتهایى از آن ابتدا با نام ((ذخیره العباد)) با حروفچینى نه چندان زیبا و در تعداد نسخه اندک در اختیار برخى از شاگردان و خواصّ ایشان قرار گرفت ، و بعداً جلد اوّل از این مجموعه که قرار است در پنج مجلّد به چاپ برسد، به خاطر کثرت فروع فقهى که توسّط حضرت آیت اللّه بهجت بر اصل کتاب افزوده شده و جامعیّت آن ((جامعُ المسائل )) نام گرفته و به همّت برخى از شاگردان ایشان به چاپ رسید.

ب ) تاءلیفات آماده چاپ و نشر:

۱- جلد اوّل از کتاب صلوه .

آیت الله بهجت در این کتاب با سبکى ویژه و تلخیص مطالب به ترتیب مباحث ((جواهر الکلام )) به بیان نظریّات نو و ابتکارى خویش ‍ پرداخته اند.

۲- جلد اول از دوره اصول .

این کتاب تقریباً به ترتیب ((کفایه الاصول )) نگارش یافته است ، و بارها توسّط ایشان مورد مداقّه و تجدیدنظر قرار گرفته ، و نظریّاتى نو در بسیارى از مباحث اصول را در بردارد.

۳- تعلیقه بر مناسک شیخ انصارى .

این کتاب در بردارنده نظرات ایشان درباره مناسک حجّ مى باشد.

 ج ) تاءلیفاتى که هنوز اقدام به چاپ آنها نشده است :

 ۱- بقیّه مجلّدات دوره اصول .

۲- حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى .

که به ترتیب مکاسب شیخ انصارى قدّس سرّه از اوّل تا انجام ، و پس از اتمام آن ادامه مباحثى که در مکاسب مطرح نشده بر اساس متن ((شرائع الاسلام )) نگارش یافته است ، ایشان در این دوره از مباحث فقهى نظرات جدیدى را ارائه داده اند.

۳- دوره طهارت .

در این کتاب نیز آیت اللّه بهجت بسان دوره ((کتاب الصلوه )) به ترتیب مباحث ((جواهر الکلام )) با تلخیص و نوآورى نظرات خویش را مطرح نموده اند.

۴- بقیّه مجلّدات دوره کتاب الصلوه .

همچنین ایشان در تاءلیف سفینه البحار با مرحوم حاج شیخ عباس ‍ قمى علیهاالسّلام همکارى داشته اند، و قسمت زیادى از سفینه البحار خطى ، به خط ایشان نوشته شده است .

شاگردان

با توجّه به اینکه ایشان به خاطر شهرت گریزى عمدتاً در منزل خود تدریس مى کردند، با وجود این افراد بسیارى از محضر آن جناب استفاده کرده و مى کنند. که برخى از آنان خود صاحب رساله و فتوى مى باشند، اینک نام بعضى دیگر از آنان را با حذف القاب ذکر مى کنیم :

۱ – محمد تقى مصباح یزدى .
۲ – عبدالمجید رشید پور.
۳ – سید مهدى روحانى .
۴ – على پهلوانى تهرانى .
۵ – مختار امینیان .
۶ – محمّد هادى فقهى .
۷ – هادى قدس .
۸ – محمود امجد.
۹ – محمد ایمانى .
۱۰ – محمد حسن احمدى فقیه یزدى .
۱۱ – محمد حسین احمدى فقیه یزدى .
۱۲ – مسعودى خمینى .
۱۳ – سید رضا خسروشاهى .
۱۴ – اسماعیل عابدى .
۱۵ – حسن لاهوتى .
۱۶ – عزیز علیارى .
۱۷ – سید محمد مؤ منى .
۱۸ – حسین مفیدى .
۱۹ – محمدکریم پارسا.
۲۰ – جواد محمد زاده تهرانى .
۲۱ – سید صابر مازندرانى .
۲۲ – شهید نمازى شیرازى .
۲۳ – مهدى هادوى .

بخش چهارم : ویژگیهاى اخلاقى عرفانى حضرت آیت الله العظمى بهجت

۱ – تقوا و خود سازى

چنانکه گذشت ایشان در نوجوانى به میدان خودسازى گام نهاد، و در فراگیرى علوم و تزکیه نفس چنان جدّى بوده و هستند که گویا کارى غیر از آن ندارند، و همواره در آموزش هاى اخلاقى بر این نکته اصرار دارند که تلاشى پیگیر و ریاضتى فراگیر لازم است تا انسان در جبهه ستیز با رذیلتهاى اخلاقى و در جهاد اکبر با هواهاى نفسانى ، سربلند و پیروز گردیده و به سازندگى خویش بپردازد، و همواره معتقد به لزوم همپایى دانش و اخلاق بوده و مؤ کّداً به خطر جدایى علم و تزکیه هشدار مى دهند و زیان عالم غیر مهذّب و دانش بدون تزکیه را از هر ضرر و زیان دیگرى بیشتر مى دانند.

آن بزرگوار، انسان مخلص و مشتاقى است که در همه حال عقربه زندگى و حیات خویش را به سوى خدا چرخانده ، و کوشیده است تا پیوسته در حوزه جاذبه الهى قرار گرفته و به همه چیز و همه کس با دید خدا خواهى بنگرد.یکى از مجتهدان بزرگ در این باره گفته است :

((ایشان را نمى شود گفت آدم با تقوایى است ، بلکه ایشان عین تقوا و مجسّمه تقواست .))آیت الله شیخ جواد کربلایى مى گوید: ((یکى از آقایان که کم و بیش ‍ از حالات ایشان مطّلع و از هوادارن ایشان نیز بودند مى گفت : آقا هر شب یا غالب اوقات وقت خود را به خلوت و فکر در مجارى معارف الهى مى گذرانند، و هیچ گاه حاضر نبودند که وقت خود را به باطل بگذرانند و در محافل بیهوده شرکت کنند، و کاملاً در مقام احتراز از صحبتهاى بیهوده بوده و وقت رفتن به درس و یا تشرّف به زیارت حضرت امیر – روحى فداه – عبایش را بر سر کشیده و بدون التفات و توجه به کسى مى رفتند، که چند بار خودم نیز مشاهده کردم … ایشان کاملاً کتوم هستند مخصوصاً درباره حالات شخص خودشان ، و همچنین درباره بیان الطاف خاصّه اى که حقّ تعالى به ایشان مرحمت فرموده کتوم هستند.))

۲- زهد و ساده زیستى

اولیاى خدا برخلاف عموم مردم که به ظاهر دنیا چشم دوخته اند و سرگرم آن هستند، همواره به حقیقت دنیا مى نگرند، و به فرداى خویش مى پردازند و بدینسان هماره از قید مطامع گریخته و با صفاى قناعت و ساده زیستى ، روحى سرشار از معنویّت را به دست مى آورند، در حالى که مردم در انبوه ظلمت هاى غفلت و تشریفات زندگى و آزمندیهاى آن غرق و سرگردانند.

آیت الله بهجت نیز از این دسته اولیاى خدا مى باشد. ایشان زاهد عارفى است که پیوسته بى رغبت به دنیا و آزاده و بى تکلّف زیسته است ، آن بزرگوار از برجسته ترین چهره هاى زاهد و وارسته زمان ماست که چنان در جاذبه معنویّات قرار گرفته و به حقیقت و باطن دنیا توجّه داشته که ذرّه اى به تعلّقات و مادیات آلوده نگشته و از هر چه رنگ تعلّق پذیرفته آزاد بوده است . او نه تنها چنین اندیشیده و از دنیا و مظاهرش گریزان بوده بلکه در عمل و زندگى معیشتى نیز در همین راستا حرکت کرده است .

زندگى ساده او در خانه اى قدیمى و محقّر در قم ، و مقاومت ایشان در برابر خواسته هاى مکرّر علما و مردم براى تعویض خانه ، گواهى صادق بر روح بزرگ و زاهدانه این پیر فرزانه است .

آیت الله مصباح در مورد زهد و ساده زیستى ایشان مى گوید: ((آیت الله بهجت منزلى جنب مدرسه حجتیه اجاره کرده بودند، و بعد تغییر منزل دادند و در اوائل خیابان چهار مردان فعلى یک خانه اى اجاره کرده بودند که ظاهراً دو اتاق بیشتر نداشت ، و در وسط آن اتاقى که ما خدمت ایشان مى رسیدیم پرده اى کشیده شده بود که پشتش ‍ خانواده شان زندگى مى کردند و ما این طرف پرده مى نشستیم و از حضور ایشان بهره مند مى شدیم . زندگى بسیار ساده و دور از هر گونه تکلف و تواءم با یک عالم نورانیّت و معنویّت …

الا ن نیز خانه ایشان ظرفیت اینکه تعداد زیادى در آن اجتماع بکنند ندارد، و دو سه اتاق کوچک دارد با همان گلیمهایى که از چهل – پنجاه سال پیش داشتند. بعد از مرجعیت نیز منزلشان هیچ تغییرى نکرده ، لذا جاى پذیرایى و ملاقات از بازدید کنندگان کم است ، از این رو در اعیاد و ایّام سوگوارى در مسجد فاطمیه جلوس ‍ مى فرمایند، و کسانى که مى خواهند ایشان را زیارت کنند آنجا خدمتشان مى رسند.))

آیت الله مسعودى نیز مى گوید: ((بارها آمدند براى ایشان خانه بخرند قبول نکردند، من خودم چند مرتبه به ایشان گفتم : آقا! این منزل خراب است ، از نظر وضع شرعى هم معلوم نیست آدم بتواند اینجا زندگى کند. اصلاً توجهى نکردند))

الا ن نیز خانه ایشان ظرفیت اینکه تعداد زیادى در آن اجتماع بکنند ندارد، و دو سه اتاق کوچک دارد با همان گلیمهایى که از چهل – پنجاه سال پیش داشتند. بعد از مرجعیت نیز منزلشان هیچ تغییرى نکرده ، لذا جاى پذیرایى و ملاقات از بازدید کنندگان کم است ، از این رو در اعیاد و ایّام سوگوارى در مسجد فاطمیه جلوس ‍ مى فرمایند، و کسانى که مى خواهند ایشان را زیارت کنند آنجا خدمتشان مى رسند.))

۳ – عبادت

یکى از عوامل مهم موفّقیت انسان که مى تواند براى دیگران الگو و راهنما قرار گیرد، تقیّد ایشان به اعمال عبادى و تعبّد ایشان است .ارتباط استوار آیه الله العظمى بهجت با خداوند متعال ، ذکرهاى پى در پى ، به جاى آوردن نوافل ، شب زنده داریهاى کم نظیر ایشان بسیار عبرت انگیز است .

سالهاى سال نماز جماعت ایشان از شورانگیزترین ، با صفاترین و روح نوازترین نمازهاى جماعت ایران اسلامى بوده و هست . در این نماز عالمان وارسته و خداجوى ، بسیارى از طلاب تقوا پیشه ، بسیجیان رزمجو و دلداده خدا، و دیگر قشرهاى مردم شرکت مى کردند. این نماز چنان پر معنویت است که گاه به ویژه در شبهاى جمعه صداى گریه آیت الله بهجت با نوحه و ناله غم انگیز نماز گزاران همراه مى شود، و روحها به پرواز در مى آید و چشمها به اشک مى نشیند، و فضاى دلها نورانى مى گردد. چنین فضاى معنوى و روح نوازى در این زمان در هیچ نماز جماعتى وجود ندارد. بى جهت نیست که بسیارى از اوقات در مسجدى که ایشان نماز جماعت اقامه مى کنند جا براى نماز گزاران تنگ مى گردد و عدّه کثیرى حتى آنان که مشتاقانه و به امید کسب فیض از این نماز پر معنویت ، از راه هاى دور آمده اند مجبور به ترک مسجد مى شوند.

این نماز همواره مورد توجّه اولیاى خدا بوده و هست ، علاّمه طباطبائى قدّس سرّه در آن شرکت مى جسته ، و آیت الله بهاء الدینى قدّس سرّه نیز عنایت خاصّى به نماز جماعت ایشان داشته اند. در این ارتباط آیت الله محمّد حسن احمدى فقیه یزدى خاطره اى را نقل مى کنند که ذکرش در اینجا مناسب است . وى مى گوید:

((شبهاى ماه رمضان آیت الله بهاء الدینى زودتر از آیت الله بهجت نماز مى خواندند، ایشان خواست یکى از نزیکان را به جایى بفرستد، آن شخص گفت : اگر بروم از نماز شما محروم مى شوم . آقاى بهاء الدینى فرمودند: برو این کار را انجام بده و بعد از افطار برو پشت سر آقاى بهجت نماز بخوان .))

آقاى مصباح نیز درباره سابقه نماز جماعت دل انگیز ایشان مى گوید: ((آیت الله بهجت در حدود چهل سال قبل برنامه اى داشتند که پیش از غروب قدم زنان به سوى صفائیه (که آن وقتها هنوز در آنجا ساختمان احداث نشده بود و از نزدیکهاى پل صفائیه دیگر زمین مزروعى بود)، مى رفتند و مقدار زیادى از زمینهاى مزروعى را مى گذشتند و در آنجا مى نشستند و بعد نماز مغرب و عشا را در آن زمینها مى خواندند و بعضى دوستان که علاقه مند بودند خدمت ایشان مى رسیدند.

یکى از آن دوستان نقل مى کرد: آیت الله بهجت یک شب بعد از نماز فرمودند: ((اگر سلاطین عالم مى دانستند که انسان در حال عبادت چه لذّتهایى مى برد، هیچ گاه دنبال این مسائل مادى نمى رفتند…))

وقتى که این منزلى را که اینک در آن اقامت دارند خریدند، چون نزدیکتر بود بیشتر دوستان در همین منزل براى نماز خدمتشان مى رسیدند، بعد ایشان را به مسجد فاطمیّه دعوت کردند و آنجا محلّ اجتماع کسانى بود که علاقه مند بودند از نماز ایشان استفاده کنند، و تاکنون همچنان قریب به چهل سال است که در مسجد فاطمیه در سه وقت نماز جماعت اقامه مى کنند، و اخیراً درسشان را هم از منزل به همان مسجد منتقل کرده اند و دید و بازدیدهاى اعیاد و ایّام سوگوارى نیز در همان مسجد انجام مى گیرد.))

آیت الله شیخ جواد کربلایى درباره نماز شب و گریه هاى نیمه شب ایشان مى گوید:یکى از آن دوستان نقل مى کرد: آیت الله بهجت یک شب بعد از نماز فرمودند: ((اگر سلاطین عالم مى دانستند که انسان در حال عبادت چه لذّتهایى مى برد، هیچ گاه دنبال این مسائل مادى نمى رفتند…))

وقتى که این منزلى را که اینک در آن اقامت دارند خریدند، چون نزدیکتر بود بیشتر دوستان در همین منزل براى نماز خدمتشان مى رسیدند، بعد ایشان را به مسجد فاطمیّه دعوت کردند و آنجا محلّ اجتماع کسانى بود که علاقه مند بودند از نماز ایشان استفاده کنند، و تاکنون همچنان قریب به چهل سال است که در مسجد فاطمیه در سه وقت نماز جماعت اقامه مى کنند، و اخیراً درسشان را هم از منزل به همان مسجد منتقل کرده اند و دید و بازدیدهاى اعیاد و ایّام سوگوارى نیز در همان مسجد انجام مى گیرد.))

آیت الله شیخ جواد کربلایى درباره نماز شب و گریه هاى نیمه شب ایشان مى گوید: ((جناب آیت الله بهجت در جدّیت در نماز شب و گریه در نیمه هاى شب مخصوصاً شبهاى جمعه کوشا بودند. یکى از علما و مشاهیر به من فرمودند که : شب جمعه در مدرسه سید(ره ) در نجف اشرف در نیمه شب شنیدم که ایشان با صداى حزین و ناله و گریه در حالى که سر به سجده گذاشته بود مکرّرَاً به حقّ تعالى عرضه مى داشت :((إِلهى ! مَنْ لى غَیْرُکَ، أَسْاءَلُهُ کَشْفَ ضُرّى وَالنَّظَرَ فى أَمرى ؟!)).- معبودا! من جز تو چه کسى را دارم که از او بخواهم رنجورى مرا برطرف کرده و نظرى به امورم نماید.

۴ – زیارت و توسل

آیت اللّه بهجت حتّى با این سنّ و سال برنامه روزمره خویش را به این صورت آغاز مى کنند: هر روز با نهایت ادب به محضر مقدس ‍ حضرت معصومه علیهاالسّلام شرفیاب مى گردند. و با احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضریح مطهر مى ایستند و بعد زیارت عاشوراى حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السّلام را قرائت مى کنند.

مؤ لف کتاب انوار الملکوت از قول آیت الله شیخ عباس قوچانى ، وصّى مرحوم میرزا على آقاى قاضى نقل مى کند که : ((آیت الله العظمى بهجت بسیار به مسجد سهله مى رفتند و شبها تا صبح به تنهایى در آن جا بیتوته مى کردند. یک شب بسیار تاریک که چراغى هم در مسجد روشن نبود، در میانه شب احتیاج به تجدید وضو پیدا کرده و براى تطهیر و وضو به ناچار مى بایست از مسجد بیرون رفته و در محلّ وضو خانه که بیرون مسجد در سمت شرقى آن واقع است وضو بسازند، ناگهان مختصر خوفى در اثر عبور این مسافت و در ظلمت محض و تنهایى در ایشان پیدا مى شود، به مجرّد این خوف ناگهان نورى همچون چراغ در پیشاپیش ایشان پدیدار مى شود، ایشان با آن نور خارج مى شوند و تطهیر نموده و وضو مى گیرند و سپس به جاى خود برمى گردند و در همه این احوال ، آن نور در برابر ایشان حرکت مى کرده تا اینکه به محل خود مى رسند آن نور ناپدید مى شود.))

۵ – تواضع و فروتنى

شهرت گریزى ، هوى ستیزى و فروتنى از دیگر ابعاد برجسته شخصیت معنوى ایشان است ؛ با اینکه فقیهى شناخته شده و مجتهدى صاحب نام و از برجستگان حوزه علمیّه قم مى باشند، نه تنها تا کسانى که از ایشان مسّن تر بودند و یا جلوتر بودند، بلکه تا هم دوره ایهاى ایشان در قید حیات بودند هیچگاه اجازه انتشار توضیح المسائل خود را نمى دادند، تا اینکه با درخواستهاى مکرّر عالمان راضى شدند فتاوایشان به چاپ برسد، با این حال اکنون نیز به هیچ وجه اجازه نمى دهند رساله شان را از وجوهات شرعیّه چاپ کنند.

و نیز در مجالسى که از طرف ایشان برگزار مى شده است ، ایشان به خطباى مجالس توصیه مى فرمودند که : حتى از ذکر نام ایشان در مجلس خود دارى کنند. و این ، خود دلیل اوج هوى ستیزى و هوس پرهیزى این مرجع بزرگ است .حاج آقا قدس درباره تواضع و شکسته نفسى ایشان مى گوید: ((روزى با مهمان خودم ، مرحوم حجه الاسلام حاج شیخ نصر الله لاهوتى به خدمت آقا رفتیم . آقاى لاهوتى گفتند: آقا! من به مشهد مشرّف شده بودم ، کسى از شما انتقاد مى کرد و من عصبانى شدم . آقا فرمودند: در روایات آمده است عالمى را که رو به دنیا آورد متّهم سازید. من خیلى ناراحت شدم که خدایا! اگر زندگى این آقا رو به دنیا آوردن است ، پس تکلیف ما چیست ؟))

۶ – سیر و سلوک و مقام معنوى

آیت اللّه بهجت در سیر و سلوک سابقه دهها ساله دارد، ایشان از شاگردان عارف کامل حضرت آیت اللّه سیّد على آقاى قاضى قدّس سرّه و مورد توجه خاصّ آن استاد بزرگ بوده و در اوان جوانى ، مراحلى را در عرفان سپرى کرده اند.

بعضى از نزدیکان مرحوم قاضى مى گفتند:((از مقامات و مراحلى که ایشان طى کرده اند اطلاع داریم ، ولى عهدى داریم با ایشان که به احدى نگوییم .))و عارف بزرگى چون امام خمینى قدّس سرّه به ایشان عنایتى خاص ‍ داشته اند. 

امام بعد از بازگشت به قم در اوّل انقلاب ، در بیت ایشان حضور یافته و به دیدار یکدیگر نایل مى آیند.

مؤ لف کتاب انوارالملکوت نیز در این باره مى نویسد: ((آیت الله العظمى حاج شیخ محمد تقى بهجت فومنى از شاگردان معروف آیت الحق و سند عرفان ، عارف بى بدیل مرحوم آقاى حاج میرزا على آقاى قاضى تبریزى (رضوان الله علیه ) در نجف اشرف بوده اند، و در زمان آن مرحوم ، داراى حالات و مکاشفات غیبیه الهى بوده و در سکوت و مراقبه ، حدّ اعلایى از مراتب را حایز بوده اند.)) و بخاطر همین ویژگى بوده است که مرحوم آقاى قاضى عنایت خاصى نسبت به ایشان داشت آقا ضیاء الدین آملى فرزند آیت الله العظمى حاج شیخ محمد تقى آملى در جلسه درس آیت الله بهجت در حضور ایشان براى حضّار نقل کرده بود که من به چشم خود دیدم که مرحوم آقاى میرزا على آقاى قاضى در نماز به ایشان اقتدا نمودند.

 ۷- اطّلاع از غیب و ظهور کرامات

حضرت آیت اللّه بهجت از آن دسته اولیاى خداست که برخلاف غالب مردم که از عالم غیب اطلاعى ندارند، به قدرت خداوند متعال به مقاماتى رسیده که مى تواند عوالمى از غیب را مشاهده کند. و شاید کثرت تکرار ذکر ((یا ستّار)) توسّط ایشان در خلوت و جلوت ، و در حال نشستن و برخاستن از این حقیقت حکایت داشته باشد. آیت اللّه مصباح یزدى در این باره مى فرماید:((به نظر مى رسد ایشان از نظر مراتب عرفانى و کمالات معنوى در مقامى هستند که غالباً عوالمى از غیب را شاهدند. و چه بسا در آن ، حقایقى از جمله حقیقت بعضى افراد را آشکارا (با دیده دل ) مى بینند، امّا چون خود نمى خواهند افراد را این چنین ببینند، غالباً ذکر ((یا ستّار)) را تکرار مى کنند و از خداوند مى خواهند آنچه را که مى بینند بر ایشان پنهان سازد.))

در واقع امثال این امور از جمله کراماتى محسوب مى شود که از اولیاى خدا صادر مى گردد، و ظهور کرامات رهاوردِ مجاهدت و مخالفت ممتدّ با هوا و هوس مى باشد، و آیت اللّه بهجت شخصیّتى است که در طول عمر با قصد خالص و توجّه تامّ به حضرت حقّ سبحانه به خودسازى و تهذیب پرداخته است ، لذا ظهور کرامات و امور خارق العاده از ایشان امرى به دور از ذهن نیست ؛ بلکه افرادى که با ایشان مصاحبت دارند نمونه هاى آن را بالعیان از ایشان مشاهده مى کنند.

آیت اللّه مصباح با ذکر چند شاهد مثال در این باره مى گوید: ((کسانى که سالیان متمادى با آیت اللّه بهجت معاشرت داشتند، گاهى چیزهایى از ایشان مى دیدند که به اصطلاح ((کرامت )) و امر خارق العاده است ، هر چند طورى برخورد مى کردند که معلوم نشود امرى که از ایشان به ظهور پیوسته کاملاً یک امر خارق العاده اى است . که چند نمونه را بیان مى کنم :

زمانى که حضرت امام قدّس سرّه در تبعید به سر مى بردند (گویا در ترکیه بودند)، بسیارى از فضلا و بزرگان علاقمند به ایشان ، مورد آزار و اذیّت دستگاه قرار مى گرفتند. و به محض اینکه کلمه اى مى گفتند یا رفتارى از آنها ظاهر مى شد، از منبر بازشان مى داشتند و آنها را جلب مى کردند و مدّتها زندان بودند و به جاهایى مى بردند که دیگران خبر نداشتند. از جمله یادم مى آید زمانى آقاى جنّتى تحت تعقیب قرار گرفتند و ایشان را گرفتند و به واسطه قرائن همه ما نگران بودیم ایشان را خیلى اذیّت کنند. من آمدم خدمت آقاى بهجت (حفظه اللّه تعالى ) و جریان را حضورشان توضیح دادم ، ایشان تاءملى کردند و فرمودند: ((ان شاءاللّه خبر آزادى ایشان را براى من بیاورید)).

 این فرمایش اشاره اى بود به اینکه آقاى جنتى به زودى آزاد مى شوند و مشکلى نخواهد بود، البته این سخن را ممکن است هر کسى بگوید، امّا فرمایش آقاى بهجت در آن موقعیّت ، مژده اى براى ما بود و ما مطمئن بودیم که آقا مى دانند که این جریان ادامه پیدا نمى کند و مشکلى پیش نمى آید؛ ولى مواردى هم بود که مثلاً ما به ایشان عرض مى کردیم براى شخصى دعا بفرمایید، ولى آقا چنین چیزى نمى گفتند و شخص مورد نظر نیز به زودى آزاد نمى شد.

نمونه دیگر:براى خانواده اى حادثه ناگوارى پیش آمده بود، به این صورت که در شب عروسى دشمنان عروس آمده بودند و عروس را از خانه اش ‍ دزدیده بودند، و کسى اطّلاع نداشت که عروس را کجا برده اند، شب عروسى بود خانواده عروس و داماد جمع شده بودند مراسم عروسى را برگزار کنند و نزدیک غروب دیده بودند عروس نیست خیلى نگران شده بودند و جاهایى را که احتمال مى دادند جستجو کرده بودند.

 و به هر حال پدر و مادر عروس خیلى دستپاچه مى شوند، یکى از دوستان ما که همسایه آنان بود مى گوید: من هیچ چاره اى ندیدم ، گفتم : مى روم خدمت آقاى بهجت عرض مى کنم ببینم ایشان چه مى گویند. با شتاب فراوان و ناراحتى آمدم خدمت ایشان و داستان را گفتم . آقا تاءمّلى کردند و به طور خیلى عادى فرمودند: ((بروید حرم ، شاید آمده باشد حرم !))

ایشان بر مى گردد و مطمئن مى شود که باید همین کار را انجام بدهد، به خانواده عروس اطّلاع مى دهد و آنها مى آیند و در بالا سرِ حضرت معصومه علیهاالسّلام عروس را پیدا مى کنند. حالا جریان چه بوده دقیقاً یادم نیست ، ولى هیچ احتمال نمى دادند که بتوانند او را در چنین موقعیتى پیدا کنند.

 برگی از دفتر افتاب//رضا باقی زاد