زندگینامه حکیم ابو علی سینا(۴۲۸-۳۷۰ه.ق)

 نام آنکه گنج جسم و جان ساخت یا من لا یرجى الشّفاء إلاّ من جوده و لا یطلب النّجاه إلاّ من فیض وجوده، فی کتابه إشارات إلى حقائق الملک و الملکوت و فی خطابه تنبیهات على کیفیه الوصول إلى قدس الجبروت.

ابو على حسین بن عبد اللّه بن سینا که در اروپا به اویسنّا Avicenna مشهور است در سال ٣٧٠ ه‍/٩٨٠ م متولّد شد و در ۴٢٨ ه‍/١٠٣٧ م رخت از این جهان بربست.

حاصل زندگى نسبه کوتاه این نابغۀ دوران، تربیت شاگردان دانشمند و مبرّز و تألیف کتابهاى علمى و مفید بود. شاگردان او همچون بهمنیار بن مرزبان و ابو عبید جوزجانى و ابو عبد اللّه معصومى و ابو الحسن على نسائى و ابن زیله و مانند اینها هر یک به سهم خود اندیشه‌ها و افکار استاد را، به شرق و غرب عالم اسلامى، گسترش دادند. آثار ارجمند شیخ بسیار زود از دروازه‌هاى حوزه‌هاى علمى کشورهاى اسلامى بیرون رفت و تا قلب اروپا مراکز علمى و معاهد فلسفى را منوّر و درخشان ساخت.

پیش از ابن سینا، حنین بن اسحاق با ترجمۀ متجاوز از صد اثر از جالینوس دانشمند فرغامسى، آن پزشک نامدار را به عنوان سیّد الطّبّ به عالم اسلام معرّفى کرد و همچنین ابو نصر فارابى با نقل و تحلیل آثار ارسطو، آن فیلسوف عهد باستان را به عنوان حکیم على الاطلاق بر جهان علمى اسلام عرضه داشت، ولى ظهور ابن سینا و احاطۀ او به طبّ و فلسفه و گسترش و نوآورى‌هاى او در هر دو فن، ارسطو و جالینوسى تازه نفس را وارد میدان علم و تمدّن اسلامى کرد و الحق که او نمونه‌اى کامل از طبیب فاضل و فیلسوف کاملى بود که جالینوس توصیف آن را در رسالۀ: فى أنّ الطّبیب الفاضل یجب أن یکون فیلسوفا بیان داشته بود، چنانکه اثر اندیشۀ ابن سینا در همۀ پزشکان و فیلسوفان پس از او در جهان اسلام نمودار و نمایان است.

در این مقدّمۀ کوتاه مجال آن نیست که به شرح احوال و برشمردن آثار این حکیم بزرگ بپردازیم. چه آنکه صدها کتاب و مقاله به زبانهاى مختلف در شرح احوال و افکار او نوشته شده و براى آگاهى از آثار فراوان او در زمینه‌هاى مختلف علوم اسلامى کافى است که خوانندگان به دو کتاب: مؤلّفات ابن سینا از جورج قنواتى (قاهره ١٩۵٠ م.) و فهرست نسخه‌هاى مصنّفات ابن سینا از دکتر یحیى مهدوى (تهران ١٣٣٣ ه‍ ش.) مراجعه بفرمایند و مناسب حال و مقام در این گفتار، آن است که کلماتى چند دربارۀ دو اثر مهمّ او یعنى شفا و قانون آورده شود.

ابن سینا کتابهاى متعدّدى در فلسفه از جمله کتاب النّجاه، و الإشارات و التّنبیهات، و عیون الحکمه، و دانشنامه علائى به رشتۀ تحریر درآورده، ولى از همه مهمتر و مبسوطتر کتاب شفاى اوست که در واقع نخستین دائره المعارف علوم و فلسفه در عالم اسلام به شمار مى‌آید، چنانکه مهمترین و مفصّل ترین کتابهاى پزشکى او، کتاب قانون است که ظهور آن کتابهاى پیشین را متروک و منسوخ کرد .

برخى از دانشمندان بر تسمیۀ این دو کتاب خرده گرفته که شفا مناسب با پزشکى است و قانون با فلسفه تناسب دارد و برخى دیگر در توجیه این نامگذارى گفته‌اند که ابن سینا با این عمل خواسته بفهماند که اهمّیّت طبّ نفوس نزد او کمتر از طبّ اجساد نیست و نیز فلسفۀ او متأثّر از طبّ و طبّ او متأثّر از فلسفه بوده است و این تعبیر پیشینیان که فلسفه طبّ روح و طبّ فلسفۀ بدن است، ناظر به همین حقیقت مى‌باشد .

ابن سینا در کتاب شفا از هیچ بحث و مطلبى در فلسفه و علوم فروگذارى نکرده و آن را به گونه‌اى تدوین کرده که خوانندگان آن از کتابهاى دیگر بى‌نیاز باشند، چنانکه خود مى‌گوید:

«و قد قضیت الحاجه فى ذلک فیما صنّفته من کتاب الشّفاء العظیم المشتمل على جمیع علوم الاوائل حتّى الموسیقى بالشّرح و التّفصیل» و در جایى دیگر گوید: «و من أراد الحقّ على طریق فیه ترضّ ما إلى الشّرکاء و بسط کثیر، و تلویح بما لو فطن له استغنى عن الکتاب الآخر، فعلیه بهذا الکتاب» .

نظر به اهمّیّت این کتاب بوده است که او خود در زمان حیاتش با وجود مشاغل ادارى و گرفتاریهاى دنیوى به تدریس آن مى‌پرداخته است. چنانکه بیهقى مى‌گوید:

«طالبان علم هر شب در خانۀ استاد جمع مى‌شدند. ابو عبید پاره‌اى از کتاب شفاء، و معصومى پاره‌اى از قانون، و ابن زیله پاره‌اى از اشارات، و بهمنیار پاره‌اى از حاصل و محصول را بر او قرائت مى‌کردند» .  دربارۀ کیفیّت تدوین شفا بهترین مأخذ همان سرگذشت ابن سینا است که به وسیلۀ شاگردش ابو عبید جوزجانى تدوین و تکمیل شده و ارباب تراجم احوال حکما، همچون قفطى و ابن ابى اصیبعه و بیهقى و شهرزورى از آن استفاده و در کتابهاى خود نقل کرده‌اند. این ابو عبید که از نزدیک‌ترین شاگردان و ملازمان استاد بوده، کیفیّت پیوستن به استاد و ملازمت او را که حاوى بسیارى از نکات مهم در روش علمى ابن سینا و چگونگى تدوین آثار اوست، به تفصیل شرح داده که در نسخه‌هاى کتاب شفا پیش از مقدّمۀ ابن سینا نقل شده است و چون سخنان ابو عبید از اهمّیّت فراوانى برخوردار است، مناسب دانسته شد که ترجمۀ فارسى آن در این گفتار آورده شود:

«دوستى و رغبت من در علوم حکمى و اقتباس از معارف حقیقى مرا به ترک خانه و دیار و مهاجرت به بلاد اقامتگاه شیخ الرّئیس-خداوند روزگار او را پایدار بداراد-فرا خواند؛ زیرا اخبارى که از او به من رسید و سخنانى که از او بر من عرضه شد، موجب گردید که از میان کسانى که مذکور به این صناعت و منسوب به این علم‌اند؛ فقط به او روى آورم. از اخبارى که از او به من رسیده بود این که او در عنفوان جوانى که هنوز دو دهه از عمر او نگذشته بود، ماهر در این علوم شده و کتابهاى بسیارى تألیف کرده است؛ جز آنکه او به آثارش کم توجّه و به ضبط نسخه‌هاى آنها بى‌اعتنا بوده است. ازین روى رغبت من راست آمد که قصد او کنم و به ملازمتش بپیوندم و از او خواهش و التماس کنم که بر تألیف اهتمام ورزد و من به ضبط تألیفات او همّت گمارم.

سپس من به سوى او شتافتم هنگامى که در گرگان اقامت داشت و سنّ او قریب به سى و دو سال بود و در آن هنگام او گرفتار خدمت سلطان و تصرّف در اعمال او شده بود و این امر همۀ اوقات او را اشغال مى‌کرد و فقط در فرصت‌هاى کم بود که در آن قسمتى از منطق و طبیعیّات را بر من املاء کرد و هرگاه از او مى‌خواستم که کتابهاى بزرگ و شروح را تألیف کند، مرا به متون و شروحى که در دیار خود تألیف کرده بود، حواله مى‌داد و شنیده بودم که آن تألیفات متفرّق و متشتّت گشته و مالکان نسخه‌هاى آنها بر خواهندگان بسیار بخل مى‌ورزند. امّا او عادت نداشت که براى خود نسخه‌اى نگه دارد. همچنانکه از عادتش نبود که کتاب را از روى دستور (-پیش نویس) بنویسد و یا از سواد به بیاض درآورد، بلکه نسخه‌اى را مى‌نوشت و یا املاء مى‌کرد و آن را به خواهندگان آنها مى‌بخشید و با وجود این خود گرفتار محنت‌هاى پى در پى شده و کتابهایش در معرض دستبرد حوادث قرار گرفته بود.

من چند سالى با او ماندم و از گرگان به رى و از رى به همدان نقل مکان کردیم و او به وزارت ملک شمس الدّوله مشغول گردید و این اشتغال او مایۀ اندوه و تباهى روزگار ما شد و امید ما از به دست آوردن تألیفات نایاب او سست گردید و از او خواستیم که آنها را دوباره بنویسد و او در پاسخ گفت: «وقت من به اشتغال به الفاظ و شرح آنها نمى‌رسد و نشاطى هم براى آن ندارم. اگر مى‌خواهید با آنچه که براى من میسّر است کتابى جامع بر ترتیبى که مرا پیش آید، براى شما تألیف مى‌کنم» . ما بدان رضایت دادیم و خواستیم که از طبیعیّات آغاز کند و او چنین کرد و نزدیک بیست ورقه نوشت. سپس مشاغل سلطانى سبب انقطاع این کار گردید.

روزگار ضربات خود را وارد ساخت و آن سلطنت منقطع گردید و او مصمّم شد که در قلمرو آن دولت نماند و به آن خدمت برنگردد و اندیشه‌اش بر این استوار گشت که راه احتیاط و سبیل مطلوب او اینست که پنهان بماند و فرصتى طلبد تا از آن دیار دور گردد و من این خلوت و فراغت او را مغتنم‌شمرده و او را وادار به تمام کردن کتاب شفا کردم و او خود با جدّى وافر به تصنیف آن روى آورد و طبیعیّات و الهیّات را-به جز کتاب الحیوان و کتاب النّبات-در مدّت بیست روز به پایان رساند بدون اینکه به کتابى حاضر مراجعه کند و فقط بر طبع خود اعتماد کرده بود. او از منطق آغاز کرد و خطبه و آنچه را که به آن مربوط بود، نوشت.

سپس اعیان آن دولت بر پنهانى او خشم گرفتند و عزلت و جدائى او را ناخوش داشتند و گمان بردند که آهنگ مکیدت دارد و یا میل بر دشمنى را در سر مى‌پروراند.

برخى از خادمان خالص او کوشیدند او را در مهلکه‌اى بیفکنند تا از اموال او بر متاع دنیا دست یابند و جماعتى از شاگردان او-که سابقۀ احسان او به آنان اگر به یاد مى‌آوردند باید مانع از آزردن او مى‌شد-بدخواهان را بر محلّ اختفاى او آگاه ساختند و سپس او گرفتار شد و به قلعۀ فردجان محبوس گردید و به مدّت چهار ماه در آنجا ماند تا آنکه اسباب آن ناحیه بر فصیله امر تقرّر یافت و منازعان آنجا را رها کردند و او آزاد گشت و در بازگشت به وزارت نامزد شد و او اعتذار جست و مهلت خواست، سپس او را معذور داشتند. او در آنجا به منطق مشغول گشت و کتابهائى در اختیار او قرار گرفت و پا به پاى آن کتب و بر روشى که قوم در آنها اتّخاذ کرده بودند آن را عرضه داشت و بر روشى سخن گفت که اقوال آنان را مورد انکار قرار دهد، از این روى منطق به طول انجامید و در اصفهان پایان یافت.

و امّا ریاضیّات را بر روش اختصار در زمان گذشته نوشته بود و سپس آن را به کتاب شفا افزود و کتاب الحیوان و النّبات را نیز تألیف کرد و از این کتاب‌ها فارغ گشت و در بیشتر کتاب الحیوان از کتاب ارسطوطالیس فیلسوف پیروى کرد و اضافاتى را بر آن افزود و در این هنگام سنّ او به چهل رسیده بود» .

ابن سینا خود در آغاز منطق شفا مقدمه‌اى دارد که در آن ترتیب تألیف کتاب و روشى را که در آن بکار برده با مقایسه با روشى که در کتابهاى دیگر خود منظور نموده بیان مى‌دارد و چون این مقدمۀ خود داراى فوائد علمى است و نیز مکمّل مقدّمۀ ابو عبید است؛ ترجمۀ فارسى آن نیز در این گفتار یاد مى‌گردد:

«غرض ما در این کتاب، که امیدواریم روزگار مهلت ختم آن و توفیق خداوند نظم آن را براى ما میسّر گرداند؛ اینست که نتیجۀ اصولى را که در علوم فلسفى منسوب به قدما مورد تحقیق قرار داده‌ایم در آن بیاوریم. همان اصول که بر نظم مرتّب و محقّق پایه نهاده شده و با نیروى فهم بر ادراک حق استنباط گردیده و در رسیدن به آن زمانى دراز کوشش شده است، تا آنکه پایان آن بر جمله‌اى استوار گردیده که اکثر آراء بر آن متّفق و پرده‌هاى اهواء از آنها مهجور است.

تطویل و بسیار گویى اجتناب کردم و در کتابهاى پیشینیان مطلب مهمّى یافت نمى‌شود که من آن را در این کتاب یاد نکرده باشم و اگر در جائى که عادت اثبات مطلبى در آنجا باید باشد آن مطلب یاد نگردیده در جائى دیگر که من آن را مناسب‌تر دانسته‌ام یافت مى‌شود و آنچه را هم که فکر من آن را دریافته و نظر من آن را بدست آورده، خاصّه در علم طبیعت و ما بعد طبیعت و منطق، به کتاب افزودم. عادت بر این جارى شده است که دانشمندان مطالبى را که ارتباط با منطق ندارد، بلکه جزء صناعت حکمت یعنى فلسفۀ اولى است، همراه با مبادى منطق ذکر کنند و من از این عمل خوددارى جستم و زمان را بدان تباه نساختم و ذکر آن مطالب را براى جاى خود به تأخیر انداختم.

سپس اندیشیدم که کتابى دیگر پس از این کتاب تألیف کنم و آن را کتاب اللّواحق بنامم که آن به آخر عمرم پایان پذیرد و به اندازه‌اى که هر سال تمام مى‌شود مورّخ گردد و آن کتاب همچون شرحى براى این کتاب و تفریعى براى اصول آن و بسطى براى معانى موجز آن خواهد بود.

غیر از این دو کتاب، مرا کتابى دیگر است که من در آن فلسفه را بنا بر آنچه که در طبع است و رأى صریح آن را ایجاب مى‌کند آوردم و در آن جانب شریکان این صناعت رعایت نشده و از مخالفت با آنان پرهیز نگردیده، آن گونه که در غیر آن کتاب پرهیز شده است و این کتاب همان کتاب است که من آن را فى الفلسفه المشرقیّه موسوم ساخته‌ام.

امّا این کتاب (-الشّفاء) مطالب آن بیشتر بسط داده شده و جانب شریکان مشّائى بیشتر رعایت گردیده است و آنکه طالب حقّى است که در آن شائبه‌اى نباشد، بدان کتاب (-فى الفلسفه المشرقیّه) روى آورد و آنکه طالب حقّى است که در آن رضایت مندى شریکان و بسط فراوان در آن باشد و نیز روشنگر چیزى باشد که اگر فهمیده گردد از کتاب دیگر بى‌نیاز مى‌شود، باید به این کتاب (-کتاب الشّفاء) بپردازد.

 در افتتاح این کتاب از منطق آغاز کردم و کوشیدم که در آن ترتیب کتابهاى صاحب منطق (-ارسطو) را رعایت کنم و اسرار و لطائفى در آن وارد ساختم که در کتابهاى موجود یافت نمى‌شد، پس از آن به علم طبیعى پرداختم و در این صناعت نتوانستم در یشتر اشیاء به محاذات و پیروى تصانیف و تذاکیر پیشوا (-ارسطو) گام بردارم، سپس به علم هندسه روى آوردم و کتاب اسطقسّات اقلیدس را با لطافتى خاص مختصر کردم و شبهه‌هاى آن را گشودم و بر همین اکتفا کردم، و همزمان با آن به همان کیفیّت کتاب مجسطى در هیئت را مختصر کردم که با وجود اختصار بیان و تفهیمى را در برداشت و بعد از فراغت از آن اضافاتى را که دانشجو واجب است براى تکمیل آن صناعت بداند و در آن احکام رصدیّه را با قوانین طبیعى مطابقت دهد به آن افزودم، پس از آن کتاب المدخل فى الحساب را به اختصار آوردم و سپس صناعت ریاضیّون را با علم موسیقى بر وجهى که براى خود آشکار بود با بحثى طویل و نظرى دقیق به پایان رساندم و پس از آن کتاب را با علمى که به ما بعد الطّبیعه منسوب است با اقسام و وجوه آن ختم و در آن به گونۀ اجمال در علم اخلاق و سیاسات اشاره کردم تا اینکه در آن کتابى مفرد که جامع باشد، تألیف کنم.

و این کتاب با وجود خردى حجم داراى علم بسیار است و از متامّل و متدبّر آن.

تقریبا چیزى از این صناعت فوت نمى‌گردد و داراى زیاداتى است که عاده در کتابهاى دیگر یافت نمى‌شود.»  از کتاب اللّواحق که ابن سینا در مقدّمۀ خود یاد کرده اثرى در دست نیست، او در جاهاى دیگر نیز اشاره به این کتاب کرده است؛ از جمله در پایان موسیقى شفا مى‌گوید:

«و لنقتصر على هذا المبلغ من علم الموسیقىّ و ستجد فى کتاب اللّواحق تفریعات و زیادات کثیره آن شاء اللّه تعالى» و در آغاز کتابى که با نام منطق المشرقیین چاپ شده، پس از ذکر کتاب شفا چنین گوید: «و سنعطیهم فى اللّواحق ما یصلح لهم زیاده على ما أخذوه و على کلّ حال فالاستعانه باللّه وحده» .

از کتاب الفلسفه المشرقیّه او هم فقط قسمتى که دربارۀ منطق است به نام منطق المشرقیین به دست ما رسیده و برخى از دانشمندان معتقدند که مراد ابن سینا از مشرقیین علماى مشّائى بغداد هستند در برابر مغربیّین که به شارحان ارسطوئى همچون اسکندر افرودیسى و ثامسطیوس و یحیى النّحوى اطلاق مى‌شود و ابن سینا در کتاب الانصاف خود میان این دو گروه یعنى مشرقیّین و مغربیّین به انصاف و حکمیّت برخاسته و صد و بیست و هشت هزار مسأله را در آن کتاب ذکر کرده است.  افکار فلسفى ابن سینا در شفا به وسیلۀ شاگردان و شاگردان شاگردان او بسیار سریع منتشر شد. بهمنیار بن مرزبان شاگرد ابن سینا در تدوین کتاب التحصیل تحت تأثیر مستقیم استاد خود بود و شاگرد برجستۀ بهمنیار، ابو العباس لوکرى، کتاب بیان الحقّ بضمان الصّدق را تألیف کرد و به وسیلۀ او فلسفۀ مشّائى که مبتنى بر عقاید و آراءفارابى و ابن سینا بود در خراسان منتشر شد .

با وجود اینکه غزّالى کتاب تهافت الفلاسفه را در ردّ بر عقاید و افکار فیلسوفان مشّائى نوشت و لبۀ تیز تیغ آن متوجه دو شخصیّت بزرگ فلسفى، فارابى و ابن سینا بود، کمتر فیلسوف و متکلّمى را در حوزۀ علوم و تمدّن اسلامى مى‌توان یافت که تحت تأثیر ابن سینا قرار نگرفته باشد، از شهرستانى و فخر رازى و نصیر الدّین طوسى گرفته تا نسفى و ایجى و تفتازانى. در آثار همۀ اینها ردّ پاى ابن سینا و فلسفۀ سینوى به نحو آشکار مشاهده مى‌شود. شهرت شفاى ابن سینا بسیار زود از دامنۀ حوزه‌هاى علمى شرق تجاوز کرد و در مدارس مغرب زمین گسترش یافت. هنوز یک قرن از وفات ابن سینا نگذشته بود که ترجمه‌هاى پاره‌اى از شفاى او آغاز شد و به سرعت در عاصمه‌هاى بزرگ اروپایى راه یافت و این نفوذ چنان بود که در اوائل قرن سیزدهم، مکتب «سینوى لاتینى» در برابر «ابن رشد لاتینى» کاملا چهرۀ خود را نمایان ساخت و بزرگانى همچون روجر بیکن و البرت کبیر به آثار علمى ابن سینا توجّه خاصّى مبذول داشتند و بزرگانى دیگر همچون گیوم دورونى و توماس اکویناس از ترس نفوذ او در صدد معارضه و ردّ و نقض او بر آمدند و این نشان‌دهندۀ اثر عمیق ابن سینا در حرکت فکرى گستردۀ دانشمندان دین و فلسفه در زمانى است که فلسفۀ مدرسه‌اى (-اسکولاستیک) در اوج ترقّى و تعالى خود بوده است.

مسائلى که ابن سینا در الهیّات شفا دربارۀ ذات و صفات واجب الوجود و کیفیت صدور عالم از او و رابطۀ خالق با مخلوق و همچنین نحوۀ توفیق میان عقل و نقل بیان داشته از مهمترین موضوعاتى بوده است که استادان دانشکدۀ الهیّات پاریس را مدّتها به خود مشغول داشته است . على رغم توجّه شدید اروپائیان به آثار فلسفى ابن سینا و بحث و فحص در مطالب آن، در عالم اسلام خاصّه در حوزه‌هاى علمى اهل تسنّن موج شدیدى بر علیه او برخاست، تا به جایى که سنّت فلسفى او را شومى روزگار محسوب داشتند و شفاى او را شقا و خوانندگان آن را بیمار خواندند و کذب ابن سینا را حتّى در دم واپسین یاد کردند و کتاب شفا را در ملأ عام سوزاندند و وقاحت را تا جایى رساندند که ابن سینا را از جمله مخانیث دهریّه خواندند و این در حالى است که در حوزه‌هاى علمى تشیّع از او با جلالت و بزرگى یاد مى‌کردند. میر داماد استرآبادى او را رئیس فلاسفه الإسلام و رئیس المشّائیّه من فلاسفه الاسلام مى‌خواند و به شریک بودن با او در ریاست افتخار مى‌کند و صدر الدّین شیرازى او را شیخ الفلاسفه مى‌خواند و از شفاى او و تحصیل شاگرد او، بهمنیار بن مرزبان، به عنوان کتب اهل فن استناد مى‌جوید .

مهمترین بخش کتاب الشّفاء بخش الهیّات است. در کتب فلسفۀ اسلامى از الهیّات تعبیر به علم ما بعد الطبیعه و فلسفۀ اولى و علم الهى شده است. وجه تسمیه به الهیّات آن است که ثمره و نتیجۀ این علم شناخت خداوند و فرشتگان اوست و ما بعد الطّبیعه از آن جهت است که در معرفت، پس از شناخت طبیعیّات محسوسه قرار مى‌گیرد و هر چند که در وجود قبل از طبیعت است و این علم فلسفۀ اولى است، براى آنکه معرفت مبادى اولیّه و صفات عامّه و کلیّه‌اى که وسایل شناخت آن مبادى هستند از این علم به دست مى‌آید . علم الهى نیز تعبیر دیگرى از الهیّات است. در هر حال به هر اسمى که خوانده شود این قسم از شریف ترین اجزاء فلسفه به شمار مى‌آید و فیلسوفان اسلامى از یعقوب بن اسحاق کندى گرفته تا صدر الدین شیرازى و بالاخره حاج ملا هادى سبزوارى دربارۀ فضیلت و شرافت این علم سخن گفته‌اند.

کندى مى‌گوید که شریف ترین و عالى ترین قسم فلسفه همان فلسفۀ اولى است که به وسیلۀ آن شناخت خدا که علّت هر حقّى است حاصل مى‌شود؛ از همین جهت فیلسوف اتمّ و اشرف آن کسى است که احاطه به این علم اشرف داشته باشد، زیرا علم به علّت اشرف از علم به معلول است. صدر الدین شیرازى دربارۀ الهیّات گوید که آن برترین علم به برترین معلوم است، برترى این علم بدان جهت است که یقینى است و تقلید را در آن-همچون سایر علوم- راه نیست و برترى معلوم آن از این روى است که معلوم آن حق تعالى و صفات فرشتگان مقرّب و بندگان مرسل و قضا و قدر و کتب و لوح و قلم اوست در حالى که معلوم در سایر علوم اعراض و کمیّات و کیفیّات و استحالات و مانند آن است و در جائى دیگر مى‌گوید که این علم آزاد است و نیازمند و متعلّق به غیر خود نیست و سایر علوم به منزلۀ بندگان و خادمان این علم‌اند، زیرا موضوعات علوم دیگر در این علم به اثبات مى‌رسد و همۀ دانشمندان از آن جهت که دانشمنداند خانواده و خادم علم الهى‌اند زیرا که در اخذ مبادى علوم و کسب ارزاق معنوى خود بدو نیازمند هستند. حاج ملا هادى سبزوارى دربارۀ آن مى‌گوید: «سیّما العلم الالهى الّذی له الرئاسه الکبرى على جمیع العلوم و مثله کمثل القمر البازغ فى النّجوم»  اهمیت علم الالهى یا الهیّات و استوارى و اتقان این قسمت از کتاب شفاى ابن سینا موجب شد که این کتاب مورد توجّه دانشمندان قرار گیرد و شروح و حواشى و تعلیقات فراوانى بر آن نوشته شود که از میان مهمترین آنها مى‌توان از آثار زیر نام برد:

 ١-ابن رشد کتابى به نام فى الفحص عن مسائل وقعت فى العلم الالهى فى کتاب الشّفاء لابن سینا نوشته است.

٢-علامه حلّى کتابى به نام کشف الخفاء فى شرح الشفاء تألیف کرده است.

٣-غیاث الدین منصور دشتکى شیرازى کتابى بنام مغلقات الهیّات الشفاء به رشتۀ تحریر در آورده است.

۴-سیّد احمد علوى عاملى، شاگرد و داماد میر داماد، کتابى تحت عنوان مفتاح الشفاء و العروه الوثقى فى شرح الهیات کتاب الشفاء نگاشته است.

۵-صدر الدین شیرازى چنانکه یاد شد تعلیقاتى بر الهیّات شفا دارد که همراه با شفا به صورت چاپ سنگى طبع شده است.

۶-ملاّ مهدى نراقى نیز شرح الالهیّات من کتاب الشفاء را به رشتۀ تحریر در آورده است.  این قسمت یعنى بخش الهیّات شفا مورد توجّه اروپائیان قرار گرفته است که آنان به صورت‌هاى گوناگون از آن بهره‌بردارى کرده‌اند.

متن عربى و ترجمۀ فرانسوى بخش روانشناسى (کتاب النفس) شفا را، یان‌باکوش در دو جلد، در ١٩۵۶ م در پراگ و متن عربى آن را فضل الرحمن در آکسفورد (انگلستان) منتشر کرده است. ترجمۀ قدیمى لاتینى آن نیز براى نخستین بار در ١۵٠٨ م در ونیز ایتالیا و چاپ انتقادى جدید آن ترجمه به کوشش سیمون فانریت در دو جلد زیر عنوان «ابن سیناى لاتینى، کتاب دربارۀ روان» در لوون سویس در سال‌هاى ١٩۶٨ و ١٩٧٢ م همراه مقدمه‌اى دربارۀ نظریات روانشناسى ابن سینا از ج. وربکه منتشر شده است.

چاپ انتقادى جدید ترجمۀ لاتینى «الهیات» شفا نیز به کوشش سیمون فانریت، با مقدمه‌اى از وربکه در دو جلد (ج ١، مقاله ۴-١ و ج ٢، مقاله ١٠-۵ را در بر مى‌گیرد) در سال‌هاى ١٩٧٧ و ١٩٨٠ م در لوون سویس انتشار یافته است. امّا کتاب قانون در علم پزشکى که مى‌توان گفت که آن از مهمترین آثار ابن سینا و بزرگترین هدیۀ او به علم و تمدّن بشرى به شمار مى‌آید. این کتاب که از نظر اشتمال آن بر بیمارى‌هاى گوناگون و کیفیّت درمان آنها یک دائره المعارف بزرگ علم پزشکى محسوب مى‌شود بیش از هر کتاب دیگر مورد توجّه اهل علم به ویژه پزشکان قرار گرفته و شروح و تعلیقات متعدّد بر آن نوشته شده و ترجمه‌هاى گوناگون از آن صورت گرفته است. پیش از ابن سینا در یونان مى‌توانیم از بقراط و جالینوس و در جهان اسلام از على بن ربّن طبرى صاحب کتاب فردوس الحکمه و محمّد بن زکریاى رازى صاحب الحاوى و المنصورى و على بن عباس اهوازى صاحب کامل الصّناعه الطبیّه به عنوان بزرگترین پزشکان نام ببریم؛ ولى ابن سینا در قانون همۀ ممیّزات علمى آنان را مورد توجّه داشته و پس از او شاید بتوان فقط از کتاب فارسى ذخیرۀ خوارزمشاهى نام برد که جنبۀ دائره المعارفى داشته و بیمارى‌هاى انسانى را از فرق تا قدم بیان کرده و براى درمان آنها انواع روش معالجه را از خوردنى و نوشیدنى و وارد کردنى و مالیدنى معرفى کرده است.

در مقایسه ابن سینا با حکیمان پیش از خود جمله‌اى نزد پزشکان معروف است که در پشت جلد یکى از نسخه‌هاى ارجوزۀ طبیّۀ ابن سینا دیده مى‌شود:

«پزشکى معدوم بود. بقراط آن را از عدم به وجود آورد و سپس مرده بود، جالینوس آن را زنده کرد و بعد از آن کور شد و حنین بن اسحاق آن را بینا کرد و بعد از آن در شهرها متفرق گردید و محمد بن زکریاى رازى آن را جمع‌آورى نمود.» علاّمه قطب الدین شیرازى گفته است: و باید گفته شود که: «پزشکى ناقص بود و ابن سینا آن را کامل ساخت» .

دوستان گرامى ما که خود پزشک بودند و به تاریخ پزشکى مى‌پرداختند، از جمله مرحوم دکتر محمود نجم‌آبادى در تاریخ طبّ ایران و دکتر حسن تاج بخش در تاریخ دامپزشکى و پزشکى ایران هر یک به سهم خود به تحلیل محتوایى کتاب قانون پرداخته و ممیّزات و نوآورى آن را به تفصیل بیان داشته‌اند که کوشش آنان مأجور باد. دانشمندان غربى همچون ادوارد براون و الگودواولمان و دیتریش نیز فصلى از کتابهاى خود را که در تاریخ طبّ اسلامى نگاشته‌اند؛ اختصاص به ابن سینا و بیان برجستگى‌هاى علمى کتاب قانون داده‌اند.

کتاب قانون در قرن دوازدهم میلادى به وسیلۀ جرارد کرمونانى به فرمان اسقف اعظم تولدو (-طلیطله) به زبان لاتین ترجمه شد و در سال ١۴٨۶ در ونیز ایتالیا براى نخستین بار و سپس در رم در سال ١٩۵٣ چاپ شد و در دست دانشمندان اروپایى قرار گرفت و به زودى جزو کتابهاى درسى در دانشگاه‌هاى سن لوى و مونپولیه فرانسه و لایپزیک و توبینگن آلمان و لوون بلژیک براى چند قرن در دست استادان و دانشجویان پزشکى مى‌گشت.

ترجمۀ روسى کتاب در طى سال‌هاى ١٩۵۴-١٩۶٠ م در تاشکند چاپ و منتشر گشت و ترجمۀ فارسى آن که به وسیلۀ مرحوم عبد الرحمن شرفکندى صورت گرفت، به وسیلۀ انتشارات سروش در هفت مجلّد در سال ١٣۶٣ چاپ شد و در دسترس اهل علم قرار گرفت.

متن عربى کتاب قانون در سال ١٣٩۵ ه‍ ق در تهران و در سال ١٣٩۴ ه‍ ق در مطبعۀ بولاق مصر و در سال ١٣٢۴ ه‍ ق در چاپخانۀ نامى در لکنهو هند چاپ شد. مرحوم حکیم عبد الحمید مؤسّس و رئیس دانشگاه همدرد و رئیس مؤسّسۀ تاریخ طبّ و پژوهشهاى طبّى در سال ١٩٨١ قانون را در پنج مجلّد منتشر ساخت و در آن نسخه‌اى را که در کتابخانۀ ایاصوفیه موجود است و در سال ۶١٨ هجرى از روى نسخه‌اى به خط مؤلّف نوشته شده، اصل قرار داد و با چهار نسخۀ چاپى موجود مقابله کرد و این بهترین چاپ قانون به شمار مى‌آید، هر چند که پس از آن در سال ١۴٠٨/١٩٨٧ چاپى در چهار مجلد به وسیلۀ مؤسّسۀ عزّ الدین در بیروت منتشر شد که مزیّت آن به این است که جلد چهارم اختصاص به فهرست‌هاى گوناگون نام داروهاى مفرد و مرکب و نام پزشکان و اوزان و مکاییل و نباتات و حیوانات و واژه‌هاى یونانى و فارسى دارد.

نظامى عروضى در مقالۀ طبّ از چهار مقاله پس از آنکه پزشک را به خواندن کتاب‌هایى همچون فصول بقراط و مسائل حنین بن اسحاق و مرشد محمد بن زکریاى رازى و هدایه المتعلمین اخوینى بخارى و اغراض الطّیبۀ سید اسماعیل جرجانى توصیه مى‌کند در پایان از قانون یاد مى‌کند و دربارۀ آن چنین گوید:

«و اگر خواهد که ازین همه مستغنى باشد به قانون کفایت کند. سیّد کونین و پیشواى ثقلین مى‌فرماید: «کلّ الصید فى جوف الفرا» همۀ شکارها در شکم گور خر است این همه که گفتم در قانون یافته شود با بسیارى از زوائد و هر که را مجلّد اوّل از قانون معلوم باشد از اصول علم طبّ و کلّیّات او هیچ بر او پوشیده نماند؛ زیرا که اگر بقراط و جالینوس زنده شوند روا بود که پیش این کتاب سجده کنند و عجبى شنیدم که یکى درین کتاب بر بو على اعتراض کرد و از آن معترضات کتابى ساخت و اصلاح قانون نام کرد.

گوئى در هر دو مى‌نگرم که مصنّف چه معتوۀ مردى باشد و مصنّف چه مکروۀ کتابى.

چرا کسى را بر بزرگى اعتراض باید کرد که تصنیفى از آن او به دست گیرد، مسألۀ نخستین بر او مشکل باشد.» [١] بخش داروهاى مفرده از کتاب قانون بیش از بخش‌هاى دیگر مورد توجّه و عنایت دانشمندان بوده است و به صورت‌هاى مختلف نام آن داروها استخراج و با تعاریف هر یک از آنها به صورت مستقل چاپ شده است. از جمله:

١-قاموس القانون فى الطّبّ لابن سینا در این کتاب نام داروهاى مفرده به صورت الفبائى همراه با معادل انگلیسى آنها آورده شده است. این کوشش که به وسیلۀ ادارۀ تاریخ طبّ و تحقیق طبّى در دهلى نو صورت گرفته، در سال ١٣٨٧/١٩۶٧ م به وسیلۀ دائره المعارف العثمانیّه در حیدرآباد دکن چاپ شده است.

٢-کتاب الادویه المفرده و النباتات در این کتاب داروهاى گیاهى از روى چاپ قانون که در رم در سال ١۵٩٣ میلادى صورت گرفته استخراج شده و مورد شرح و تفصیل قرار گرفته و در بیروت در سال ١۴٠٣/١٩٨٣ م به وسیلۀ مکتبه دار المعارف چاپ شده است.

٣-الادویه المفرده فى کتاب القانون فى الطّبّ این کتاب که به وسیلۀ دانشمندى گمنام به نام سلیمان بن أحمد تدوین شده و نسخه‌اى خطّى از آن به شمارۀ ١٩٢ در دانشگاه بغداد موجود بوده به وسیلۀ مهنّد عبد الامیر الاعسم با اصل کتاب القانون تطبیق داده شده و در سال ١۴٠۴/١٩٨۴ م به وسیلۀ دار الاندلس در بیروت چاپ شده است.

اهمّیّت و ارزش قانون بدان پایه بوده که دانشمندان بسیار آن را مورد شرح و تفسیر قرار دادند و مدرّسان آن کتاب به شروح و تفاسیر آن مراجعه مى‌کردند و براى نشان دادن اهمیّت قانون کافى است به آنچه که قطب الدّین شیرازى در کتاب شرح کلیّات قانون خود (-التحفه السّعدیه) آورده، مراجعه نمائیم تا ببینیم تا چه اندازه در قرن هفتم این کتاب از نظر علما و دانشمندان و اطبّا مهم بوده است. قطب الدّین در آغاز کتاب آشنایى خود را با طبّ و کتاب قانون چنین بیان مى‌کند:

«من از خاندانى بودم که به صناعت پزشکى مشهور بودند و آنان با دم عیسایى و دست موسایى خود به علاج مردم و اصلاح مزاج آنان مى‌پرداختند. در آغاز جوانى، به تحصیل این فن و فراگیرى مجمل و مفصّل آن شایق شدم؛ شب بیدارى را بر خود واجب و راحتى و خواب را بر خود حرام ساختم تا آنکه کتابهاى مختصر در پزشکى را فرا گرفتم و درمان‌هاى متداول را مشاهده کردم و در همۀ مطالبى که به پزشکى وابسته است، ممارست نمودم و همۀ این کوشش‌ها تحت ارشاد و راهنمایى پدرم، امام همام ضیاء الدّین مسعود بن مصلح کازرونى بود که در این فن به اجماع اقران، بقراط زمان و جالینوس اوان خود بود. وقتى من در پزشکى به حدس صائب و نظر ثاقب در درمان بیماران مشهور شدم،

پس از وفات پدرم-خدایش رحمت کناد-در مقام پزشک و چشم پزشک، در بیمارستان مظفرى شیراز به خدمت پذیرفته شدم؛ در حالى که بیش از چهارده سال از عمر من نمى‌گذشت و مدت بیست سال به همان سمت باقى ماندم و براى آنکه به غایت قصوى و درجۀ علیا در این فن برسم به خواندن کتاب کلیات قانون ابن سینا نزد عم خود، سلطان حکیمان و پیشواى فاضلان کمال الدین ابو الخیر بن مصلح کازرونى، پرداختم و سپس، آن را نزد شمس الدین محمد بن احمد حکیم کیشى و شیخ شرف الدین زکى بوشکانى که هر دو مشهور به مهارت در تدریس این کتاب بودند، ادامه دادم. از آن جا که این کتاب از دشوارترین کتاب‌هایى است که در این فن نگاشته شده است و مشتمل بر لطایف حکمى و دقایق علمى و نکته‌هاى غریب و اسرار عجیب است، هیچ یک از مدرسان آن گونه که باید از عهدۀ تدریس و تفهیم کتاب بر نمى‌آمدند و شرح‌هایى هم که بر کتاب نوشته شده بودند، وافى و کافى براى رسیدن به مقصود نبودند؛ زیرا شرح امام علامه فخر الدین محمد بن عمر رازى فقط جرح بعض بود، نه شرح کل و کسانى هم که از او پیروى کرده و بر کتاب شرح نوشته بودند، همچون امام قطب الدین ابراهیم مصرى و افضل الدین محمّد بن نامور خونجى و ربیع الدین عبد العزیز بن عبد الواحد جیلى و نجم الدین ابو بکر بن محمد نخجوانى، بر آنچه فخر الدین گفته بود، چیزى نیفزوده بودند تا اینکه به جانب شهر دانش و کعبۀ حکمت و حضرت علیّۀ بهیّۀ قدسیّه و درگاه سنیّۀ زکیّۀ فیلسوف استادى نصیرى (-خواجه نصیر الدین طوسى) روى آوردم که او برخى از دشواریها را گشود و برخى دیگر، باز بر جاى ماند؛ زیرا، احاطه به قواعد حکمت در شناخت این کتاب کافى نیست، بلکه شخص باید ممارست در قانون علاج در تعدیل مزاج داشته باشد. سپس، براى هدف خود، به خراسان و از آنجا به عراق عجم و عراق عرب و سپس به بلاد روم مسافرت کردم و با حکیمان این شهرها و پزشکان این بلاد بحثها و گفتگوها دربارۀ دشوارى‌هاى کتاب داشتم و آنچه را آنان مى‌دانستند فرا گرفتم؛ هر چند که در بلاد روم نادانسته‌هاى کتاب بیش از دانسته‌ها بود.

ناچار، دست کمک به سلطان مصر؛ ملک منصور قلاوون دراز کردم و در سال ۶٨١ نامه‌اى به او نوشتم که در این باره مرا مدد رساند. در نتیجه، به سه شرح کامل از کلّیّات قانون دست یافتم که نخستین، از فیلسوف محقّق علاء الدین ابو الحسن على بن ابى الحزم قرشى معروف به ابن نفیس و دومین، از طبیب کامل یعقوب بن اسحاق سامرى متطبّب و سومى، از طبیب حاذق ابو الفرج یعقوب بن اسحاق متطبّب مسیحى، معروف به ابن قف بود و نیز، به کتاب‌هایى دیگر مربوط به قانون برخوردم، از جمله: پاسخ‌هاى سامرى به ایرادهاى طبیب فاضل نجم الدین ابن المفتاح بر برخى از مواضع کتاب و نیز، تنقیح القانون هبه اللّه ابن جمیع یهودى مصرى که ردّ بر شیخ است و برخى از حواشى عراقیّه که امین الدوله ابن تلمیذ بر حواشى کتاب قانون نوشته است و نیز، کتاب امام عبد اللطیف بن یوسف بغدادى که گرفتار ابن جمیع را در تنقیح القانون رد کرده است.

هنگامى که این شروح را بررسى و مطالعه کردم، حلّ بقیۀ کتاب بر من آسان شد، چنان که موضع اشکال و محلّ قیل و قال باقى نماند و اطمینان یافتم که منابعى را که گرد آورده‌ام، نزد کسى دیگر در عالم یافت نمى‌شود. لذا تصمیم گرفتم که شرحى بر کتاب بنویسم که دشوارى‌هاى کتاب را حل کند و نقاب از چهرۀ معانى آن بگشاید و اعتراضات شارحان را پاسخ گوید و در این شرح، لفظ متن را با شرح ممزوج ساختم تا آنکه اصل کتاب از زواید و اضافات ممتاز باشد و گذشته از خلاصۀ شروحى که یاد شد، از اختیارات حاوى رازى که ابن تلمیذ گردآورده است و بستان الاطباء ابن مطران و فصول طبیّه که از مجلس شیخ استفاده شده است و ثمار المسائل الطبیّۀ ابو الفرج عبد اللّه بن طیّب و اجوبه للمسائل که ابن بطلان در دعوه الاطباء آورده است .

و همچنین، از قراضۀ طبیعیّات و نوادر المسائل و کتب جالینوس در تشریح و شرح ابن ابى صادق نیشابورى بر منافع الاعضاء جالینوس و خلق الانسان ابو سهل مسیحى استفاده کردم و این کتاب را نزهه الحکماء و روضه الاطباء نامیدم، که موسوم به التّحفه السّعدیه است تا با این اسم، تیمّن و با این رسم تفأل جسته باشم.» چنانکه مى‌دانیم ابن سینا تحریر کتاب قانون را در جرجان آغاز کرده و پاره‌اى از آن را در رى و پایان آن را در همدان انجام داده و تا مدتى مورد شناسایى و ارزیابى قرار نگرفته و بعد از نیم قرن از تألیف، به بغداد رسیده و نیم قرن دیگر بر آن گذشته تا به قرطبه در دسترس اهل علم قرار گرفته است. ابن سینا خود در اندیشۀ این بوده که شرحى بر کتاب بنویسد ولى اشتغالات فراوان و مرگ زود هنگام او مانع از تحقّق این خواست او شد و یکى از شاگردان او محمد بن یوسف ایلاقى بخشى از کلیّات قانون را مختصر کرده و آن را به نام الفصول الایلاقیه موسوم ساخته است. پس از آنکه برخى از دانشمندان همچون ابن تلمیذ متوفّى ۵۶٠ کتاب قانون را کتاب درسى قرار دادند توجّه دانشمندان به آن جلب شد و شروح و حواشى و تلاخیصى بر کتاب نگاشته گردید که گذشته از آنچه که قطب الدّین شیرازى در آغاز شرح کلّیّات قانون یاد کرده، مى‌توانیم از کتابهاى زیر نام ببریم:

١-حواشى بر کتاب قانون از ابو جعفر عمر بن على بن البذوخ مغربى متوفى ۵٧۵ ق.

٢-مختصر کتاب القانون از ابو نصر سعید بن ابى الخیر مسیحى متوفى ۵٨٩ که آن را الاقتضاب نامیده است.

٣-تعالیق کتاب القانون، کمال الدین مظفر بن ناصر الحمصى متوفى ۶١۵ ق.

۴-شرح الکلّیّات من کتاب القانون، قطب الدین مصرى ابراهیم بن محمد سلمى متوفى ۶١٨ ق.

۵-اختصار الکلّیّات من کتاب القانون، رفیع الدین ابو حامد عبد العزیز الجیلى متوفى ۶۴١ ق.

۶-شرح الکلّیّات من کتاب القانون، ابن القف کرکى متوفى ۶٨۵ ق. [١] مهمترین شرح‌هاى قانون همان بوده که قطب الدّین شیرازى در دسترس داشته و آن عبارت بود از شرح ابن جمیع متوفى ۵٩۴ و فخر رازى متوفى ۶٠۶ و سامرى متوفى ۶٨١ و ابن نفیس متوفى ۶٨٧.

در شبه قارۀ هند و پاکستان کتاب قانون مورد پذیرش پزشکان و داروشناسان قرار گرفت و شروح و حواشى و تعلیقاتى بر آن نگاشته گردید که پروفسور ظلّ الرّحمن همۀ آنها را در طى کتابى که ترجمۀ فارسى آن در کنگرۀ همدان به وسیلۀ انجمن آثار و مفاخر فرهنگى عرضه مى‌گردد، یاد کرده است.

از مهمترین شرح‌هایى که در شبه قارۀ هندوستان مورد توجه و عنایت قرار گرفته، شرح کلّیّات قانون محمد بن محمود آملى است که همراه با شرح حکیم على گیلانى که جزء اول آن به صورت سنگى به وسیلۀ چاپخانۀ کاشى رام در لاهور چاپ شده است.

مؤلّف کتاب در آغاز اشاره به اهمّیّت کتاب قانون مى‌کند و پس از یاد کردن از شرح‌هاى امام فخر رازى و افضل الدین خونجى و ابن نفیس قرشى، شرح قطب الدّین شیرازى را بدین گونه توصیف مى‌نماید: «اجتمع عنده ممّا یتعلّق بکلّ الکتاب ما لم یجتمع عند أحد من الأصحاب، و اشتغل ببسطه و حلّه و سعى فى استخراج لبّه من قشره. و الحقّ أنّه- رحمه اللّه-قیّد ما کان مرسلا و فصّل ما کان مجملا و حلّ ما وجده ملغزا و بسط ما ظنّه موجزا و بالغ فى ردّ الاعتراضات و سدّ أبواب المعارضات» از ابن سینا کتابهاى فراوانى در پزشکى باقى مانده که براى آشنایى و دسترسى به آنها ٢٣چنانکه پیش از این یاد شد مى‌توان از فهرست قنواتى و یحیى مهدوى استمداد جست؛ ولى مناسب است که از ارجوزۀ ابن سینا در طبّ یاد کرد که او در آن از ذوق شعرى خود کمک گرفته و مسائل پزشکى را براى سهولت یادگیرى متعلّمان و دانشجویان به سلک نظم در آورده است.

ابن سینا براى آنکه نشاطى براى دانشجویان پزشکى به وجود آورد و حفظ مطالب آن را بر آنان آسان گرداند، همۀ ابواب پزشکى را به نظم درآورد. این منظومه که مشتمل بر ١٣٢۶ بیت است در بحر رجز سروده شده و از همین جهت به نام الارجوزه فى الطّبّ خوانده شده است. این کتاب که ابن رشد اندلسى آن را با عبارت: «المیسّر للحفظ و المنشّط للنّفس» توصیف مى‌کند مورد توجّه دانشمندان شرق و غرب قرار گرفت؛ چنانکه ترجمۀ لاتینى آن شش بار طى سال‌هاى ١۵٢٢ تا ١۶۴٩ در شهرهاى مهم اروپا و متن عربى در سال ١٨٢٩ در کلکته و در سال ١٨۴۵ در لکنهو چاپ و منتشر گردید. بهترین چاپ ارجوزه چاپى است که در آن متن عربى همراه با ترجمۀ لاتین قرن سیزدهم و ترجمۀ فرانسه در سال ١٩۵۶ در پاریس چاپ شده است. این چاپ به کوشش مرکز ملّى تحقیقات عالى فرانسه C. N. R. S و حکومت الجزایر منتشر گردیده است. ابن سینا در تعریف و تقسیم طبّ، کتاب خود را چنین آغاز مى‌کند:

الطّبّ حفظ صحّه برء مرضمن سبب فى بدن عنه عرض
قسمته الأولى لعلم و عملو العلم فى ثلاثه قد اکتمل
(پزشکى عبارتست از نگه‌دارى تندرستى و بهبود بخشیدن بیمارى که از سبب و عرضى بر بدن وارد آمده. تقسیم آغازین آن به علمى و عملى بر مى‌گردد و علم آن در سه بخش کامل مى‌شود.) او در این ارجوزه مانند سایر کتابهاى پزشکى اسلامى پس از تقسیم پزشکى به نظرى و عملى به ذکر طبیعیّات، یعنى ارکان و مزاج‌ها و اخلاط و اعضا و قوى و ارواح و افعال مى‌پردازد و از عناصر ضرورى براى حفظ تندرستى یعنى هوا و خوردنى‌ها و نوشیدنى‌ها

٢۴و حرکت و سکون و خواب و بیدارى و استفراغ و احتقان بحث مى‌کند و انواع بیمارى‌ها و داروها و درمان آنها را بیان مى‌نماید.

در اهمّیّت ارجوزۀ ابن سینا همین بس که ابن رشد فیلسوف و پزشک اندلسى متوفى ۵٩۵ هجرى آن را شرح کرده و این شرح در سال ١٢٨۴ میلادى به وسیلۀ یکى از استادان دانشکدۀ پزشکى مونپولیه فرانسه به زبان لاتین ترجمه شده است. متن عربى شرح ابن رشد در سال ١۴١٧ ه‍. ق/١٩٩۶ م. به وسیلۀ دانشگاه قطر چاپ و منتشر شده است. پس از ابن رشد حدود نه شرح دیگر بر ارجوزۀ ابن سینا نگاشته گردید که در مقدمۀ شرح ابن رشد نام نویسندگان آنها یاد شده است.

گذشته از این ارجوزۀ معروف، ارجوزه‌هاى دیگرى نیز به ابن سینا نسبت داده شده؛ از جمله: ارجوزه در تشریح، ارجوزه در مجریّات طبّى، ارجوزه در فصول چهارگانه، ارجوزه در وصیّتهاى پزشکى که تفصیل این ارجوزه‌ها در کتاب مؤلّفات ابن سینا به وسیلۀ جورج قنواتى یاد گردیده است.

ابن سینا هر چند کتابهاى مهم خود همچون شفا و نجات و اشارات را در فلسفه و قانون و ارجوزه را در طبّ به زبان عربى یعنى زبان علمى حوزه‌هاى اسلامى نوشت و همین موجب گردید که آثار او در شرق و غرب عالم سیر کند «و سار مسیر الشمس فى کلّ بلده» ، در عین حال او زبان مادرى خود را مغفول ننهاد و آثارى از او به این زبان باقى مانده است که مهمترین آنها دانشنامۀ علائى است که مشتمل بر جمیع اجزاى فلسفه یعنى منطق و الهیّات و طبیعیّات و ریاضیّات مى‌شود. او این کتاب را هنگام اقامت خود در اصفهان نگاشته و به نام علاء الدّوله ابن کاکویه موسوم و به او تقدیم داشته است.

ارزش این کتاب در این است که شیخ مصطلحات فارسى را در برابر اصطلاحات عربى به کار برده و ثابت کرده است که بر خلاف عقیده برخى که مى‌گفتند زبان فارسى زبان علم نیست، با زبان فارسى هر گونه علمى را مى‌توان بیان و بررسى کرد. در سال ١٣٣١ شمسى٢۵مطابق با ١٣٧١ قمرى که مقدّمات کنگرۀ بین المللى ابن سینا در ایران فراهم مى‌شد، مجموعۀ آثار فارسى ابن سینا از جمله دانش نامۀ علائى به وسیلۀ انجمن آثار ملى چاپ و منتشر گردید که اکنون همۀ آنها نایاب است.

اکنون که کنگرۀ بین المللى دیگرى دربارۀ ابن سینا در همدان یعنى جایى که چراغ زندگى مادّى او خاموش گشت تحت اشراف و نظارت دانشگاه بو على سیناى همدان و انجمن آثار و مفاخر فرهنگى با مساعدت و حمایت:

١-وزارت علوم، تحقیقات و فناورى،

٢-وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکى،

٣-وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى،

۴-استاندارى همدان،

۵-فرهنگستان علوم پزشکى،

۶-دانشگاه پیام نور منطقه ۶ کشور،

٧-ادارۀ کل فرهنگ و ارشاد اسلامى همدان

٨-فرماندارى همدان برگزار مى‌شود، مناسب دانسته شد که این مجموعۀ فارسى هر چند در انتساب برخى از آنها به شیخ مورد تردید است، همزمان با چاپ کتابهاى دیگر و مجموعۀ مقالات کنگرۀ چاپ و منتشر شود و در اختیار اهل علم قرار گیرد. این مجموعه عبارتند از:

١-الهیّات دانشنامۀ علائى

٢-طبیعیّات دانشنامۀ علائى

٣-منطق دانشنامۀ علائى

۴-ترجمۀ فارسى اشارات و تنبیهات

۵-رسالۀ نفس

۶-رسالۀ جودیّه

٧-پنج رساله در لغت و تفسیر برخى از سور قرآن

٨-رساله در حقیقت و کیفیت سلسلۀ موجودات

٩-ظفرنامه

١٠- رگ‌شناسى

١١-کنوز المعزّمین

١٢-قراضۀ طبیعیّات

١٣-جشن نامۀ ابن سینا و علاوه بر اینها دو کتاب عربى هم به این مجموعه اضافه گردیده است.

١۴-الأسئله و الاجوبه (پرسش و پاسخ میان ابو ریحان و ابن سینا و دفاع فقیه معصومى از ابن سینا)

١۵-شرح الهیّات کتاب شفا از ملاّ مهدى نراقى از روى نسخه به خط مؤلّف. گذشته از کتابهاى یاد شده قرار است که شرح کلیّات قانون ابن سینا از قطب الدّین شیرازى بر پایۀ نسخه‌هاى خطّى کتابخانۀ بو على همدانى و کتابخانۀ بادلیان اکسفورد در همین مجموعه چاپ و منتشر گردد.

در پایان بر خود لازم مى‌داند این ابتکار دانشگاه بو على همدان را در زنده گردانیدن نام و آثار این حکیم و طبیب بزرگ ایرانى در این برهۀ از زمان که دیگران مى‌کوشند او را به خود منسوب دارند، تبریک بگوید و توفیق اولیاى این کنگره را که اکنون دست اندرکار مقدّمات آن هستند تا در آغاز شهریور ١٣٨٣ یعنى روز بزرگداشت ابو على سینا، روز پزشک برگزار گردد از خداوند بزرگ خواهان است. بمنّه تعالى و کرمه.



منابع و مآخذ

١. الاسفار العقلیه، صدر الدین شیرازى، بیروت،١٩٨١م.

٢. بغیه الوعاه، سیوطى، قاهره،١٣٢۶ه‍ ق

٣. ترجمه تاریخ حکماء قفطى، تهران،١٣۴٧ه‍ ش.

۴. ترجمه تاریخ حکماء الاسلام، بیهقى، دمشق،١٣۶۵ه‍ ق. /١٩۶۴م.

۵. ترجمه رشف النصائح الایمانیه فى کشف الفضائح الیونانیه، به اهتمام نجیب مایل هروى، تهران،١٣۶۵.

۶. جوامع علم الموسیقى، ابن سینا.

٧. چهار مقاله، نظامى عروضى، لیدن،١٣٢٧ه‍ ش. /١٩٠٩م.

٨. دائره المعارف بزرگ اسلامى، زیر نظر سید کاظم بجنوردى، ح ٢، تهران ١٣۶٨.

٩. السبع الشداد، میر داماد چاپ سنگى،١٣١٧ه ق.

١٠. شرح غرر الفرائد یا شرح منظومه حکمت سبزوارى، تهران،١٣۴٨ه‍ ش.

١١. شرح کلیات القانون، قطب الدین شیرازى، بادلیان، شماره ٢۶٣.

 Hant ۱۲٫ صون المنطق و الکلام عن المنطق و الکلام، تحقیق على سامى النشار، قاهره.

١٣. قبسات، میر داماد، تهران،١٣۶۵ه‍ ش.

١۴. الکامل فى التاریخ، ابن الاثیر.

١۵. کتاب الکندى فى الفلسفیه الاولى، رسائل الکندى الفلسفیه،١٣۶٩ه‍ ق. /١٩۵٠م.

١۶. المباحثات، ابن سینا، در کتاب ارسطو عند العرب، عبد الرحمن بدوى قاهره،١٩٧۴م.

١٧. المباحثات، ابن سینا، قم،١۴١٣ق. /١٣٧١ش.

١٨. مختصر تاریخ الطب العربى، کمال السامرائى، بغداد،١٩٨۴م.

١٩. مطالعاتى درباره طب اسکندرانى در دوره متأخر، تمکین Temkin Owsei ، مجله تاریخ

زندگینامه فضل بن حسن طبرسى(متوفی۵۴۸ه.ق)

زندگى و خصوصیات طبرسى:

فضل بن حسن امین اسلام طبرسى یکى از مفاخر شیعه است و در باره او هر چه گفته شود کم است، طبرسى یکى از محققین بى‏نظیر است که با گذشت چند قرن هنوز زنده و جاودان است، او در کلیه علوم و فنون عقلى و نقلى و معارف اسلامى دست داشته و در هر رشته از فرهنگ و فضیلت متبحر بوده است.

طبرسى فقیهى ارجمند. ادیبى چیره دست، مفسرى بى ‏نظیر، مورخى بیمانند محدثى عالیقدر، متکلمى توانا و نویسنده بزرگ میباشد، تألیفات این مرد بزرگ و شخصیت عظیم الشأن و جلیل القدر در هر موضوعى از مباحث دینى مورد توجه علماء و محققین گرفته و در تمام اعصار و امصار و در همه شهرها و ولایات محل استفاده و استناد قرار دارد.

با همه شهرتى که طبرسى دارد و در همه کتب رجال و تذکره‏ها از نام وى ذکرى هست، با کمال تأسف از خصوصیات زندگى و حتى محل تولد او نیز اطلاعى در دست‏ نیست، و هنوز روشن نشده که وى در طبرستان و یا تفرش متولد شده و یا در مشهد مقدس چشم به جهان گشوده است، آنچه مسلم است طبرسى در مشهد مقدس طوس زندگى میکرده و از آنجا به سبزوار مهاجرت کرده است، طبرسى در سبزوار به تدریس و تألیف مشغول بوده تا سرانجام در همین شهر دیده از جهان بسته و جنازه‏اش را به مشهد مقدس انتقال داده و در آن جا در مقبره قتلگاه به خاک سپرده ‏اند.

نخستین کسى که در باره طبرسى سخن گفته است ابن فندق بیهقى در تاریخ بیهق است، وى گوید: طبرس منزلى است میان قاشان و اصفهان و اصل ایشان از آن بقعت است و ایشان در مشهد سناباد طوس متوطن بوده‏اند، و مرقد او آنجا است بقرب مسجد قتلگاه و از اقارب نقباى آل زباره بودند رحمهم الله. و این امام در نحو فرید عصر بود و بتاج القراء کرمانى اختلاف داشته بود و در علوم دیگر بدرجه افادت رسیده و با قصبه انتقال کرد در سنه ثلاث و عشرین و خمسمائه و این جا (سبزوار) متوطن گشت و مدرسه دروازه عراق برسم او بود و او را اشعار بسیار است که در عهد صبى انشاء کرده است، در کتاب وشاح بعضى از آن بیاورده‏ام، و از آن جمله این ابیات است:

الهى بحق المصطفى و وصیه‏ و سبطیه و السجاد ذى الثفنات‏
و باقر علم الأنبیاء و جعفر و موسى نجى الله فی الخلوات‏
و بالطهر مولانا الرضا و محمد تلاه على خیره الخیرات‏
و بالحسن الهادى و بالقائم الذی‏ یقوم على اسم الله بالبرکات‏
أنلنى الهى ما رجوت بحبهم‏ و بدل خطیئاتى بهم حسنات‏

و تصانیف بسیار است او را، و غالب بر تصانیف او اختیارات است، و اختیار از کتب رتبه بلند دارد، فان اختیار الرجل یدل على عقله، مثلا از کتاب مقتصد در نحو اختیارى نیکو کرده است بغایت کمال و از شرح حماسه مرزوقى اختیارى کرده است فی غایه الجوده، و او را تفسیرى است مصنف ده مجلد و کتب دیگر بسیار، و در علوم حساب و جبر و مقابله مشار الیه بود، توفى بقصبه سبزوار لیله الاضحى العاشر من ذى الحجه سنه ثمان و اربعین و خمسمائه، و تابوت او را به مشهد رضوى على ساکنها التحیه و السلام نقل کردند.

در «نامه دانشوران» گوید: اسمش فضل است پسر على بن فضل و لقبش امین الدین وى در علم تفسیر از أئمه و در فقه از مجتهدین و در حدیث از ثقات معدود میگردد و از مشاهیر مائه ششم هجرى محسوب مى‏شود، تصانیف او در فن شریف تفسیر اشتهار کامل و اعتبار تمام دارد، ترجمه حال این بزرگوار را صاحب ریاض العلماء که از تلامذه مجلسى دوم رضوان الله علیهما بوده است از همه علماء رجال و تواریخ بهتر نوشته است.

افندى پس از عنوان کردن نام وى گفته: الشیخ الشهیر السعید و الحبر الفقیه الفرید امین الدین، ابو على، الفضل بن الحسن بن الفضل الطبرسى المشهدى الفاضل العالم المفسر الفقیه المحدث الجلیل الثقه الکامل النبیل، صاحب کتاب تفسیر مجمع البیان لعلوم- القرآن و جوامع الجامع و غیرهما، این بزرگوار و پسرش رضى الدین ابو نصر حسن بن فضل صاحب مکارم الاخلاق و پسر پسرش ابو الفضل على بن حسن صاحب مشکاه الانوار و سایر سلسله و خویشاوندانش همه از اکابر علماء بوده‏اند، از وى جمعى از افاضل روایت حدیث نموده و کسب علم فرموده‏اند، از جمله است رضى الدین ابو نصر حسن ابن فضل علماء رجال در احوال طبرسى رضوان الله علیه مینویسند که از جمله روایات شیخ طبرسی صحیفه الرضا علیه السلام است، و این صحیفه مبارکه قرب هفتصد بیت کتابت دارد فعلا در نزد نگارنده موجود است، احادیث منطویه و اخبار مرویه آن اختصاص دارد به حضرت امام ابو الحسن على بن موسى علیهما السلام، شیخ طبرسى آن را به سند خود که متصل مى‏شود به حضرت مقدس رضوى روایت فرموده، و اخذ روایت آن را در زمانى که مجاور تربت شریف حضرت رضا علیه السلام بوده نموده، سیاقت روایت و اسامى روات آن بر وجهى که در بدایت این نسخه لطیفه ضبط شده چنین است:

أخبرنا الشیخ الامام العالم الراشد، امین الدین، ثقه الاسلام، امین الرؤساء، ابو على الفضل بن حسن طبرسى اطال الله بقاه فی یوم الخمیس غره شهر الله الأصم رجب سنه تسع‏ و عشرین و خمسمائه، حدیث را به شش واسطه از معصوم روایت میکند، و هکذا سایر احادیثى را که در صحیفه مقدسه رضویه درج شده نیز به همین سند نقل فرموده است و براى صحیفه الرضا سند دیگرى نیز غیر از سند طبرسى وجود دارد که تفصیل آن را باید در ریاض العلماء مشاهده کرد.

در «مجالس المؤمنین» گوید: امین الدین، ثقه الاسلام، ابو على فضل بن حسن طبرسى از بزرگان مفسرین و ارکان علماى تفسیر است، و تفسیر بزرگ وى مجمع- البیان خود دلیل بارزى است که این بزرگوار در علوم و معارف قرآن در چه پایه بلندى بوده و او را در میان علماى امت مقامى بسیار ارجمند است.

سید محسن امین صاحب اعیان الشیعه گوید: فضیلت و مقام طبرسى و بزرگوارى و عظمت وى در میان علماى امامیه روشن‏تر از این است که بیان گردد، وفور علم و دانش و کمالات عالیه وى بر همگان واضح و مبرهن است و کسى را در این مورد سخنى نیست، وثاقت و عدالت او نیز نزد علماى رجال محرز و مسلم میباشد، کتاب مجمع البیان بزرگترین شاهد بر وسعت اطلاعات و کمال او است.

در «نقد الرجال» گوید: طبرسى از ثقات و اجلاء مذهب امامیه بشمار است عدالت و فضیلت و شایستگى وى بر هیچ کس پوشیده نیست، تصانیف و تألیفات او هر کدام در موضوع خود کم نظیر و قابل استناد میباشد، آثار طبرسى در میان آثار علماى شیعه مانند ستارگان فروزان میدرخشند.

در «روضات الجنات» گفته: شیخ شهید سعید، و محقق فقیه فرید، امین الدین ابو علی فضل بن حسن طبرسى از فضلاى عالیقدر و محققین ارجمند است، طبرسى در فقه، حدیث، تفسیر، ادبیات، سر آمد علماى زمان خود بود و در هر دانشى تبحر داشت جلالت قدر و عظمت مقام وى در نزد همگان روشن و واضح است، تفسیر مجمع البیان و جوامع الجامع وى از مهمترین آثار علمى هستند که وفور دانش و کثرت اطلاعات او را بیان میکنند محدث نورى در خاتمه مستدرک چنین گوید: افتخار علماى اعلام و امین ملت اسلام، مفسر بزرگوار، فقیه ارجمند، ابو على فضل بن حسن طبرسى از بزرگان علماء و رجال کامل و با جلالت بشمار است، تفسیر مجمع البیان که از هنگام تألیف تا کنون مورد استفاده مفسرین بوده و تمام جویندگان علوم قرآن از وى استفاده میبرند از آثار این عالم جلیل القدر است، این عالم بزرگوار تألیفات دیگرى نیز دارد که هر کدام در موضوع خود جالب و قابل استفاده میباشند.

محدث قمى در «الکنى و الالقاب» میفرماید: فضل بن حسن طبرسى که دوست و دشمن به وفور علم و دانش و فضل و کمال وى گواهى میدهند یکى از ثقات فقهاء و محدثین عالیقدر است، مجمع البیان یکى از تألیفات این محقق عظیم الشأن است که شیخ شهید در باره آن گوید: مانند این تفسیر نوشته نشده و مؤلف آن از بزرگوارترین افراد علماى امامیه است.

چاپلقى در «الروضه البهیه» گوید: طبرسى از فضلاى امامیه و ثقات جلیل القدر است، وى در میان علماى شیعه به عدالت و وثاقت و جلالت شأن مشهور است، طبرسى داراى تألیفات متعددى است که از همه مشهورتر مجمع البیان است این تفسیر از بهترین تفاسیر محسوب است و در آن تمام علوم و معارف قرآن تشریح شده است، بطور کلى تمام علماى رجال و تذکره نویسان از طبرسى بعظمت و بزرگوارى یاد کرده‏اند و او را بسیار تجلیل و تکریم میکنند، و این مقدمه جاى ذکر همه آنها نیست.

فرزندان و احفاد طبرسى:

از فضل بن حسن طبرسى- رضوان الله علیه- فرزندانى به جاى ماندند که هر کدام در زمان خود مشعل فروزانى بودند، و محیط زندگى خود را روشن ساختند، شیخ طبرسى با سادات آل زباره بستگى و قرابت پیدا کرد و با آنان وصلت نمود، رضى الدین ابو نصر مؤلف مکارم الأخلاق یکى از فرزندان اوست که بعلم و کمال و دانش و فضیلت و بزرگوارى و شرافت معروف بود، کتاب مکارم الأخلاق که در موضوع خود بسیار جالب و بى‏نظیر است از تألیفات این عالم جلیل القدر میباشد، مکارم الأخلاق مکرر در مصر و ایران چاپ شده و در چاپ مصر تحریفاتى نیز بعمل آمده است.

علی بن حسن بن فضل حفید مرحوم طبرسى نیز از اجله علماء امامیه است،

کتاب مشکاه الانوار که در میان محدثین امامیه معروف میباشد از تألیفات منیفه این عالم جلیل و فاضل نبیل است، کتاب مشکاه الانوار نیز در آداب و اخلاق تألیف گردیده و در واقع ذیلى است که بر مکارم الأخلاق نوشته شده است، غیر از این دو نفر گروهى دیگر نیز از خویشاوندانش از اکابر علماء بوده ‏اند که هر کدام در موقعیت خود منشأ اثر گشته ‏اند.

تألیفات طبرسى:

۱- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، این کتاب یکى از مهمترین آثار اسلامى و مذهب تشیع است، جویندگان علوم و معارف قرآن از قدیم و جدید بر این تفسیر روى آورده و از این دریاى معرفت استفاده میکنند، این تفسیر مکرر در مصر، لبنان و ایران چاپ شده و اخیرا هم با تصحیح و تنقیح کامل از طرف کتابفروشى اسلامیه چاپ و منتشر شده است.

۲- جوامع الجامع، این تفسیر مختصریست از تفسیر مجمع البیان، طبرسی پس از اینکه مجمع البیان را تألیف کرد متوجه شد که زمخشرى تفسیر کشاف را تألیف کرده است، هنگامى که کشاف را مطالعه کرد تصمیم گرفت تفسیرى بنویسد که جامع هر دو باشد، از این رو بنوشتن جوامع الجامع پرداخت، علامه بزرگوار شیخ آقا بزرگ طهرانى دامت برکاته گوید: طبرسى جوامع الجامع را به درخواست فرزندش حسن بن فضل نوشت و آن را در دوازده ماه به پایان رسانید، تفسیر مزبور با مقدمه محققانه حضرت حجه الاسلام و المسلمین قاضى طباطبائى سید محمد علی در تبریز چاپ شده است.

۳- تفسیر دیگرى که شاید «الکاف الشاف» باشد، این کتاب کوچکتر از مجمع البیان و جوامع الجامع بوده است، خصوصیات این تفسیر روشن نیست و در حال طبرسى از این کتاب نام برده شده است.

۴- إعلام الورى بأعلام الهدى- طبرسى این کتاب را در سیره نبى اکرم و اهل بیت اطهار علیهم السلام تألیف کرده و در آن از تاریخ موالید و وفیات، دلائل نبوت و امامت‏ خوارق عادات، فضائل، مناقب مکارم اخلاق و محامد آداب آن بزرگواران ذکر نموده است.

۵- الوجیز، این کتاب نیز در تفسیر قرآن است و خصوصیات آن چندان روشن نیست.

۶- النور المبین.

۷- رساله فی حقائق الامور.

۸- العمده فی اصول الدین، این کتاب بزبان فارسى نوشته شده و در آن اصول و فروع مذهب و فرائض مورد بحث قرار گرفته و شاید رساله عملیه مؤلف باشد.

۹- شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، طبرسى در مجمع البیان در ذیل آیه «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیک من ربک‏»، از این کتاب نام برده و بطورى که از نام کتاب معلوم است باید در موضوع امامت باشد.

۱۰- عده السفر و عده الحضر، گروهى این کتاب را بفرزندش حسن بن فضل نسبت داده‏اند.

۱۱- نثر اللئالى، طبرسی در این کتاب کلمات امیر المؤمنین علیه السلام را به ترتیب حروف معجم مرتب ساخته و بروش «غرر و درر» آمدى آن را مبوب نموده است.

۱۲- کنوز النجاح ۱۳- معارج السؤول‏

مشایخ طبرسى:

فضل بن حسن طبرسى از جماعتى حدیث روایت میکند که اینک نام چند نفر از مشاهیر رجال حدیث و روایت که در طرق وى آمده ‏اند ذکر میشوند:

۱- حسن ابن شیخ الطائفه ابو على ملقب به مفید ثانى.

۲- عبد الجبار بن على مقرى ابو الوفاء لؤلؤى.

۳- حسین بن ابى الفتح موفق الدین واعظ بکرابادى.

۴- حسن بن حسین بن حسن بابویه قمى.

۵- عبید الله بن محمد ابو الحسن بیهقى.

۶- محمد بن حسین حسینى جرجانى.

۷- عبد الله بن عبد الکریم بن هوازن قشیرى نیشابورى.

تلامیذ و راویان او:

گروهى از بزرگان و علماى شیعه از طبرسى اخذ حدیث کرده و از او روایت میکنند و اینک نام آنها:

۱- حسن بن فضل ابو نصر طبرسى فرزندش.

۲- محمد بن على بن شهر آشوب مازندرانى مؤلف مناقب.

۳- على بن عبید الله منتجب الدین بن بابویه رازى از احفاد شیخ صدوق.

۴- سعید بن هبه الله ابو الحسین قطب راوندى.

۵- عبد الله بن جعفر طرشتى از مشاهیر محدثین که اینک مزار آن در طرشت تهران موجود است.

۶- شاذان بن جبرئیل قمى.

۷- مهدى بن نزار ابو الحمد حسینى قائنى.

۸- شرفشاه بن محمد بن زیاد افطسى.

۹- فضل الله بن على بن عبید الله ضیاء الدین رازى.

طبرس کجاست؟

در اینکه فضل بن حسن طبرسى از طبرستان و یا تفرش بوده و یا بقول بعضى از طبس اختلاف است، ابن فندق بیهقى در تاریخ بیهق او را از تفرش میداند، البته قول وى که معاصر طبرسى و از شاگردان او بوده قابل توجه است، و لیکن از طرف دیگر تمام علماء اجماع دارند که وى از طبرستان بوده است، نگارنده نیز پس از تفحص در حالات طبرسى عقیده دارد که وى از طبرستان میباشد و یا لا اقل با آن جا ارتباط و نسبتى داشته است.

طبرسى در آغاز کتاب اعلام الورى پس از حمد و ثناى پروردگار و درود به‏ حضرت رسول و اهل بیت علیهم السلام از پادشاه مازندران تجلیل و تعظیم میکند و او را یکى از دوستان اهل بیت معرفى میکند، این تعریف از پادشاه مازندران و تقدیم کتاب اعلام الورى به آن سلطان، خود بزرگترین دلیل است که وى از طبرستان بوده و با آن ناحیه ارتباط داشته است. و الا چه مناسبت دارد کسى در تفرش متولد شده و در مشهد یا سبزوار زندگى کند و بعد از پادشاه مازندران تجلیل کرده و کتاب خود را به آن اهداء کند.

طبرسى پس از چند سطر در تعریف پادشاه مازندران گوید: الاصفهبد الاجل الملک العادل، المؤید المنصور، شرف الدنیا و الدین، رکن الاسلام و المسلمین، ملک مازندران، علاء الدوله شاه فرشواذکر، ابی الحسن على بن شهریار بن قارن اعلى الله شانه و نصر سلطانه، واحد الدهر، و ثمال اهل العصر، غره الافلاک الدائره، و عمده العتره الطاهره، شد به ازر الاسلام، و مهد له اسباب المعدله فی الانام، و جعل ایامه للزمان اعیادا و مواسم، و للاقبال مباهج و مباسم.

مزار شیخ طبرسى (ره)

وفات طبرسى:

امین الاسلام طبرسى- رضوان الله علیه- در شب عید اضحى سال ۵۴۸ در شهر سبزوار دیده از جهان بست و جنازه ‏اش را به مشهد مقدس انتقال دادند و در مقبره قتلگاه به خاک سپردند، مزار طبرسى اکنون در مشهد مقدس در حاشیه غربى خیابان طبرسى (خیابانى که بنام وى نام‏گذارى شده) موجود است و در این اواخر یکى از مردان نیکوکار ساختمان مجللى بر روى آن ساخته، و در حال حاضر مزار او یکى از مزارات مشهور مشهد مقدس میباشد که روزى هزاران نفر از زوار و مجاورین آن را زیارت میکنند.

موضوع نبش قبر طبرسى:

در نامه دانشوران به نقل از عبد الله افندى مؤلف ریاض العلماء گوید: از عجیب امر این شیخ جلیل بلکه از غریب کرامات وى تفصیلى است که در میان خواص و عوام از نبش قبر وى اشتهار دارد که میگوید: طبرسى را سکته‏ اى عارض شد، پس چنان دانستند که درگذشته است، به تغسیل و تکفین و تجهیز وى پرداختند و به خاک سپرده و بازگشتند.

طبرسى در قبر بهوش آمد و با خود عهد کرد که اگر از این ورطه خلاصى یابد تفسیرى بر قرآن کریم بنویسد، در این هنگام نباشى رسید و طبق معمول خود گور جدید را شکافت و طبرسى را زنده یافت، طبرسى جریان را بوى گفت و او نیز طبرسى را به منزل وى رسانید، و نباش در اثر موعظه طبرسى از این کار دست کشید.

موضوع نبش قبر او را فقط ملا عبد الله افندى نوشته و او نیز این قضیه را از السنه و افواه گرفته است و به هیچ یک از کتب رجال نسبت نداده است، و لذا صحت آن مورد تردید بلکه واضحتر بگوئیم اصلى براى آن نیست، در روضات الجنات این موضوع را به ملا فتح الله کاشانى نسبت داده و گوید این قضیه براى وى اتفاق افتاده است مرحوم سید محسن امین گوید: موضوع نبش قبر طبرسى داستانى است بى ‏اساس و اگراین موضوع به این بزرگى اصل داشت مرحوم طبرسى در مقدمه مجمع البیان اظهار میداشت و یا لا اقل در یکى از تألیفات خود به آن اشاره میکرد.

سید محسن امین رضوان الله علیه فرموده: این داستان از نظر عقل نیز روا نیست زیرا محال است شخصى بدون تنفس بتواند مدتى در زیر خاک زندگى کند، و این داستان را جز عبد الله افندى کسى قبل از وى ذکر نکرده است.

اهمیت اعلام الورى:

اعلام الورى یکى از مشهورترین کتب شرح حال و سیره مرضیه رسول اکرم و اهل بیت اطهار علیهم السلام است، در این کتاب مطالبى ذکر شده که در کتب مشابه آن دیده نمیشود، مرحوم طبرسى که در هر موضوعى از مباحث دین محقق و صاحب نظر است در این باب نیز بسیار باذوق و سلیقه عمل کرده است، در شرح مطالب نه طریق افراط را پیموده که خوانندگان را خسته کند، و نه طریق تفریط را در پیش گرفته که موضوعات را ناقص بگذارد و خواننده چیزى درک نکند.

طبرسى قدس سره اعلام الورى را در چهار رکن تألیف کرده، رکن اول را اختصاص داده به حضرت رسول، دوم را به امیر المؤمنین و حضرت زهرا، سوم را به امام حسن تا امام حسن عسکرى و چهارم را به حضرت مهدى علیهم السلام، طبرسى در تنظیم مطالب بسیار دقت کرده و هر موضوعى را در فصل جداگانه‏اى ترتیب داده است، وى نخست تاریخ تولد، خصوصیات زندگى هر یک از چهارده معصوم را با اولاد و احفاد آن بزرگواران بیان میکند، و در شرح حالات حضرت صاحب الزمان بسیار تحقیق کرده و شبهات مخالفین را پاسخ گفته است.



مقدمه کتاب زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام ، فضل بن حسن، طبرسى / ترجمه إعلام الورى – تهران، چاپ: اول، ۱۳۹۰ ق.

زندگینامه علامه طبرسى(متوفاى ۵۴۸ ق)(پیشواى مفسران)

علامه بزرگوارامین الاسلام ، ابوعلى فضل بن حسن طبرسى از جمله اندیشمندان نادرى است که هر چند در دانشهاى رایج عصر خویش خبره بود، منزلت او در تفسیر، تمام ابعاد و جوانب علمى اش را تحت شعاع قرار داده ، وى را به مثابه مفسرى سترگ در دنیاى دانش و معرفت کرد. در این نوشتار بر آنیم که به گوشه هایى از زندگى هفتاد و نه (یا هشتاد) ساله گوشه هایى از زندگى هفتاد و نه (یا هشتاد) ساله این مفسر قرآن و پیشواى مفسران بپردازیم .

ولادت

او به سال ۴۶۸ ق ( یا ۴۶۸ ق .) دیده به جهان گشود و حسن بن فضل طبرسى پدر طبرسى پدر آن عزیز، او را (فضل ) نامید. اصل و منشاء (فضل بن حسن ) طبرسى (تفرشى ) بوده و به همین سبب به (طبرسى ) به معروف و مشهور گشته است ؛ هر چند دلیلى بر ولادت یا اقامت او در آن دیار علم خیز در دست نیست .

در مقابل ، گروهى از شرح حال نویسان ، طبرسى را اهل طبرستان (مازندران امروز) دانسته اند لیکن وجود دلایلى روشن بر یکى بودن طبرس و تفرش آن ادعاها را مخدوش مى سازد ؛ که مى توان به برخى از آنها اشاره کرد: بیهقى ( معروف به ابن فندق ) که از معاصران طبرسى است در بیان شرح حال او مى گوید (طبرس منزلى است میان قاشان (کاشان ) به اصفهان . اصل ایشان از آن بقعت بوده است .) همچنین یعقوبىو علامه مجلسى طبرسى را معرب تفرشى و منسوب به تفرش از توابع قم مى دانستند.

این ناحیه نخست از توابع قم بوده و امروز از شهرهاى استان مرکزى به شمار مى آید این شهر به دلیل نزدیکى به قم ، در آغاز ورود اسلام ، مذهب تشیع را پذیرفت .

تحصیل

فضل بن حسن دوران کودکى و تحصیل خود را در جوار بارگاه ملکوتى امام هشتم علیه السلام گذراند و پس از چند سال حضور در مکتب ، و فراگیرى و خواندن و نوشتن و یادگیرى قرائت قرآن ، خود را به منظور تحصیل علوم اسلامى و شرکت در جلسه درس بزرگان دین آماده ساخت . او در فراگیرى علومى چون ادبیات عرب قرائت ، تفسیر، حدیث ، فقه ، اصول و کلام فوق العاده تلاش کرد، بدان حد که در هر یک از رشته ها صاحب نظر گردید. با وجودى که در مدارس آن عصر علوم چون حساب ، جبر و مقابله رایج نبود و کسى براى فراگیرى آن رغبت نمى ورزید، او به سوى آن علوم شتافت و از صاحب نظران آن فن به شمار مى آمد.
اساتید امین الدین طبرسى که نقش مهمى در بارورکردن شخصیت علمى و معنوى او داشتند از این قرارند: ابوعلى طوسى ( فرزند شیخ طوسى )، جعفر بن محمد دوریستى ، عبدالجبار مقرى نیشابورى امام موفق الدین حسین واعظ بکرآبادى جرجانى ، سید محمد غصبى جرجانى ، عبد الله قشیرى ، ابوالحسن عبد الله محمد بیهقى ، سید مهدى حسینى قاینى ، شمس اسلام حسن بن بابویه قمى رازى ، موقف عارف نوقانى و تاج القراء کرمانى .

در عرصه شعر

طبرسى در ایام جوانى اشعار بسیارى سروده است که عموم آنها حاوى مضامین عالى و دلیل صادقى بر آشنایى و خبرگى وى در سرودن شعر است . اثر ذیل در بیان ارادت وى به اهل بیت علیه السلام یکى از آن آثار جاودان مى باشد.

اطیب یومى بذکراکم و اسعد نومى برویاکم
فان فوادى مغناکم لئن غبتم عن مغانیکم
فلا باءس ریب دهرى اتى بما لا یسر رعایاکم
و فضل من الله یغشاکم فنصر من الله یاءتیکم
و عقد و لائى لکم شاهد بانى فتاکم و مولاکم
لکم فى جدودکم اسوه اذا ساء کم عیش دنیاکم
و کم مثلها افرجت عنکم و خط بها من خطایاکم
کما صفى التبر فى کوره کذلکم الله صفاکم

ترجمه :

– روز را یاد شما عطر آگین مى سازم و خوابم را با دیدن شما شیرین و دلچسب مى کنم .
– اگر چه از منازل خود غایت شده اید، ولى دل من منزگاه شماست .
– باکى نیست اگر حوادث روزگار بر من عارض شود و امت شما را خوشایند نباشد.
– زیرا پیروزیى از ناحیه خدا نصیب شما خواهد شد و فضیلتى از جانب او شما را بر خواهد گرفت .
– آنچه از محبت شما در وجدانى جاى گرفته شاهد است که من غلام و دوستدار شما هستم .
– پیشینیان شمابرایتان اسوه اند، هرگاه زندگى دنیا بر شما بد معامله کند.
– چه بسیار از این سختیها که از شما دور مى شود و به وسیله آن گرفتاریهاى شما محو مى گردد.
– همان طور که طلا در کوره تصفیه مى شود خدا نیز شما را تصفیه نموده است .

هجرتى پر بار

امین الاسلام طبرسى حدود ۵۴ سال در مشهد مقدس سکونت داشت وسپس بنا بر دعوت بزرگان سبزوار، و با توجه به امکانات بسیارى که در آن شهر موجود بود و زمینه تدریس ، تاءلیف وترویج دین را براى او فراهم مى ساخت ، در سال ۵۲۳ ق . راهى را براى آن دیار گردید. سادات آل زیاره – که طبرسى با آنان نسبت فامیلى داشت – میزبان او بودند و از کمک و همکارى با آن عالم وارسته دریغ ننمودند.

نخستین اقدام شیخ ، پذیرش مسؤ ولیت (مدرسه دروازه عراق ) بود که با سرپرستى و راهنمایى او، مدرسه به حوزه علمیه وسیع و با اهمیتى مبدل گشت غناى فرهنگى و علمى این مکان ، سبب جذب محصلان بسیارى از دور افتاده ترین نقاط ایران گردید و طلبه هاى جوان به عشق رسیدن به کمال و خدمت به مکتب در آن مدرسه مشغول تحصیل شدند و علوم مختلفى چون فقه و تفسیر را از محضر طبرسى فرا گرفتند. شاگردان دانشمند و بلند آوازه ذیل ثمره تلاش علمى شیخ است : رضى الدین حسن طبرسى (فرزند طبرسى )، قطب الدین راوندى ، محمد بن على بن شهر آشوب ، ضیاء الدین فضل الله حسنى راوندیت شیخ منتخب الدین قمى ، شاذان بن جبرئیل قمى ، عبد الله بن جعفر دوریستى ، سید شرف شاه حسینى افطسى نیشابورى و برهان الدین قزوینى همدانى .

آثار سبز

مصنفات وآثار متعددى از امین الاسلام از امین الاسلام طبرسى به یادگار مانه است که جملگى از فضل ودانش آن عالم کوشا و اندیشمند، توانا حکایت مى کند. گنجینه آثار او بدین شرح است :

الاداب الدینه للخزانه المعینه ، اسرار الامامه ، اعلام الورى با علام الهدى ، تاج الوالید، جوامع الجامع ، الجواهر (جواهر الجمل )، حقائق الامور، عده السفر و عمده الحضر، العمده فى اصول الدین و الفرائض النوافل غنیه العابد و منیه الزاهد، الفائق ، الکافى الشافى کنوز النجاج ، مجمع البیان ، مشکوه الانوار فى الاخبار، معارج السؤ ال ، المؤ تلف من المختلف بین ائمه السلف ، نثر اللالى ، النور المبین و روایت صحیفه الرضا علیه السلام

پیشواى مفسران

اندیشه خدمت به قرآن از اون جوانى در ذهن علامه جاى داشت . زندگى اش آمیخته با آن کتاب الهى بود احیاى معارف آن معجزه بى بدیل و یگانه و نوشتن تفسیر از آروزهاى اصلى او به شمار مى رفت . خالق هستى ، آن بر آورنده آرزوها، توفیق عرصه آثار جاودان و میراث ماندگار را به او ارزانى داشت و در حالى که سن علامه از شصت تجاوز کرده و موهاى سرش به سپیدى گراییده بود سه کتاب تفسیر قرآن را به سبک هاى مختلف به رشته تحریر درآورد. او چنان ابتکارى را در تفسیر قرآن به کار بست که تا قرن حاضر، مفسران دیگر به کار بست که تا قرن حاضر، مفسران دیگر بر آستان تفسیر او اعتکاف کرده ، از خرمن بى پایانش – که الهام گرفته از مکتب اهل بیت عصمت وطهارت علیه السلام بود – استفاده کردند. مناسب است به اختصار به سبک و محتویات هر یک از تفاسیر آن دانشمند فرزانه اشاره نماییم .

الف – (مجمع البیان ) سرآمد تفاسیر

آستین همت بالا زدم و نهایت جد و جهد را به کار بستم و دیدار بیدار داشتم و اندیشه کردم و تفاسیر گوناگون را در پیش رو نهادم و از خداوند سبحان توفیق و تیسیر طلبیدم و نگارش کتابى را آغاز کردم که در نهایت فشردگى و پیراستگى و حسن نظم و تربیت است و حاوى انواع و اقسام دانش تفسیر است و در و گوهرهایى اعم از علم قرائت ، اعراب و لغنت ، و پیچدگى و مشکلات ، معانى و جوانب ، نزول و اخبار، قصص و آثار، حدود و احکام در بردارد و از خدشه هایى که مبطلان آن مطرح کرده اند سخن را آورده ام که تنها اصحاب ما – رضى الله عنهم – متعرض آن شده اند و استدلالات بسیارى را در صحت اعتقادات خود اعم از اصول و فروع و معقول و منقول به گونه اى معتدل و مختصر و بالاتر از ایجاز و پایین تر از تفصیل در بر دارد؛ زیرا اندیشه هاى عصر حاضر تاب تحمل سنگینى بزرگ ناتوان است زیرا از علما تنها نامى مانده و از علوم تنها رمقى ) .

گرایش روحى بر نوشتن تفسیر با ابتکار و سبکى منحصر به فرد که از روزگار جوانى در او جولان داشت و همچنین تشویق یار و دوست نزدیکش ، محمد بن یحیى (از سادات آل زباره و از شخصیتهاى بر جسته سبزوار) دو عامل و انگیزه اى است که مؤ لف محترم خود در مقدمه بدان اشاره کرده است . برخى از مورخان با بیان داستانى از طبرسى ، انگیزه دیگرى را در باب علت نوشتن تفسیر دخیل مى دانند .آن حکایت از این قرار است : زمانى سکته اى بر علامه عارض مى شود و خاندانش به این گمان که او به رحمت ایزدى پیوسته است وى را به خاک مى سپارند. او پس از مدتى به هوش ‍ آمده ، خود را درون قبر مى بیند و هیچ راهى را براى خارج شدن و رهایى از آن نمى یابد.

در حال نذر مى کند که اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد کتابى را در تفسیر قرآن بنویسد. در همان شب قبرش به دست فردى کفن نبش مى شود وآن گور کن پس از شکافتن قبر شروع به باز کردن کفنهاى او مى کند. در آن هنگام علامه دست او را مى گیرد! کفن دزد از ترس ، تمام بدنش به لرزه مى افتد، علامه با او سخن مى گوید، لیکن ترس و وحشت آن مرد بیشتر مى شود. علامه طبرسى به منظور آرام ساختن او، ماجراى خود را شرح مى دهد و پس از آن مى ایستد. کفن دزد نیز آرام شده ، با درخواست علامه که قادر به حرکت نبود، او را بر پشت خود مى نهد و به منزلش ‍ مى رساند. طبرسى نیز به پاس زحمات آن گورکن ، کفنهاى خود را همراه مقدارى بسیارى پول به او هدیه مى کند آن مرد نیز با مشاهده این صحنه و با یارى و کمک علاقه توبه کرده ، از کردار گذشته اش از درگاه خداوند طلب آمرزش مى کند. طبرسى نیز پس از آن به نذر خود وفا کرده ، کتاب مجمع البیان را مى نویسد.

شیخ طوسى تفسیر خود را در مدت هفت سال و با اقتباس (التبیان ) اثر شیخ طوسى ، تدوین کرده و هر یک از فنون مختلف قرآنى را به صورت جدا از هم درقالبى منظم ومرتب بیان نمود. این نظم خاص سبب گردید که دانشمندان شیعه وسنى ، آن تفسیر را بر بسیارى از تفاسیر دیگر برترى داده ، آن را مورد ستایش قرار دهند.

مجمع البیان در ده جلد تدوین و در پنج مجلد چاپ شده است . این کتاب با مقدمه اى مفید آغاز شده و موضوعاتى در هفت فن به قرار ذیل در آن مطرح شده است : تعداد آیات قرآن و ثمره آشنایى با آن ، ذکر اسامى قراء مشهور قرآن و نظرات آنان ، تعریف تفسیر، تاءویل و معنى ، نامهاى قرآن و معانى آن ، یادى از علوم قرآن و مسائل مربوط به آن و کتابهایى که در مورد آن تاءلیف شده است ، احادیث مشهور پیرامون فضیلت قرآن واهل آن و بیان آنچه که براى قارى قرآن نیکوست (چون زیبا خواندن الفاظ قرآن ).

او در پاره اى از موارد به دنبال معنى آیات و به منظور توضیح بیشتر، به مطلبى اشاره و آن موضوع را با عنوان (فصل ) مشخص مى کند. عناویتى چون تقوا، خصوصیت هدایت و هدى ، توبه وشرایط آن ، نام محمد صلى الله علیه و آله و بالاخره چکیده اى از پندها و حکمتهاى لقمان حکیم نمونه هایى از این فصلها مى باشد. همچنین احادیث و روایات بسیارى در این تفسیر وجود دارد که تعداد آن بیش از هزار و سیصد حدیث است .

ب – (الکافى الشافى ) گزیده اى از الکشاف

علامه طبرسى پس از تاءلیفات مجمع البیان – که به تفسیر کبیر شهرت یافت – به تفسیر کشاف ، اثر جار الله زمخشرى برخورد و به دلیل جذابیت و هنر نمایى موجود در آن ، به تلخیص آن کتاب اهتمام ورزید. او معانى نو و بدیع و الفاظ نیکویى را که در نوع خود بى همتا بود از این تفسیر گلچین کرد و آن را در یک جلد تاءلیف نمود و نام این تفسیر گزدیده و مختصر را (الکافى الشافى ) نهاد (۲۲۹).این کتاب در آثار برخى از شرح حال نویسان به (الوجیز) تعبیر شده است .چون نسبت به مجمع البیان و تفسیر دیگر علامه ، موسوم به جوامع داراى حجم کوچکى بوده است .

ج – جوامع الجامع ، تفسیر وسیط

این کتاب پس از مجمع البیان از معروف ترین آثار طبرسى است که در مدت یک سال (از ماه صفر ۵۴۲ تا محرم ۵۴۳ ق .) و پس از اتمام دو تفسیر گذشته تاءلیف شده است (۲۳۱). در این تفسیر گزیده گویى شیوه مفسر است و او کوشیده تا مطالب مهم و برجسته و لطایف آن دو کتاب را گرد آورى کرده ، از برخى مطالب آن دو تفسیر کبیر وجیز صرف نظر نماید. همچنین حسن ابتکار و لطف تعبیرى که در بیان دقایق آیات و کیفیت توجیه آن به کار رفته و استفاده اى که از کشاف زمخشرى شده ، باعث شد که این تفسیر از مجمع البیان ممتاز گردد علامه ، جوامع الجامع را به دلیل کمى حجم وفزونى فوایدش ، وسیط نیز نامیده است .
بیشتر مطالب تفسیر جوامع الجامع از کشاف زمحشرى اقتباس شده است . در پاره اى از موارد نیز مطالبى از تفسیر در مقایسه با کشاف امتیازاتى دارد؛ همچون اختصار و حذف زواید و مطالب غیر ضرورى نقل روایاتى از طریق شیعه که گاهى غیر ضرورى ، نقل روایاتى از طریق شیعه که گاهى با تفسیر صاحب کشاف موافق و در بسیارى از مواضع با آن مخالف است و بیان آراء کلامى شیعه امامیه در مواردى که با دیدگاه معتزله موافق نیست یا نظر شخصى طبرسى در تفسیر آیه با نظر زمخشرى مخالف است که در این صورت طبرسى از نظر صاحب کشاف عدول نموده و آنچه مى دانسته ذکر کرده است .

بر قله فقاهت

علم فقه که فن استخراج و استنباط احکام از مدارک آن چون کتاب ، سنت ، اجماع و عقل مى باشد از جمله دانشهاى دقیقى است که شیخ در آن صاحبنظر بود. علماى بزرگ و شرح حال نگاران ، از وى به عنوان مجتهد و فقهى بزرگوار یاد کرده اند. طبرسى با عنایت به وجود بیش از پانصد آیه قرآن که بر احکام عبادات و معاملات اشاره دارد به طرح موضوعاتى فقهى در دو تفسیر کبیر و وسیط خود پرداخته است . او نخست اقوال فرق مختلف اسلامى را بیان کرده ، پس از شرح دیدگاه شیعه نظر خود را به گونه فتوا اظهار مى کند. بسیارى از فقهاى بزرگ شیعه نظرات او را مورد اشاره قرار داده اند که مى توان به برخى از عناوین دیدگاههاى فقهى او اشاره کرد:

کبیره بودن تمام گناهان ، معناى شرعى تیمم ، مستحب بودن استعاذه در نماز و غیره آن ، ارکان و واجبات حج و عمره ، حکم صورتى که بین دوبینه در موردى تعارض واقع مى شود ، خمس ، قبص در رهن ، دین مفلس ، حکم دیون در صورت فوت بدهکار ، شفعه ، حکم ربا ، جزیه نگرفتن از صائبین ، حکم وقف بر کافر ، جواز وصیت بر شخص ذمى ، صید و ذباحه ، رضاع ، خلع و مبارات، مراد از خوف شقایق .

آیینه وحدت

اختلاف وتنش هاى مذهبى ، یکى از معضلات و گرفتارهاى عصر شیخ طبرسى بود. حاکمیت ترکان سلجوقى در مشرق زمین هر چند تحولى بزرگ در تمدن اسلامى ایجاد کرد لیکن به موجب جانبدارى آنان از مذهبى خاص ‍ و تحت فشار قرار دادن مذاهب دیگر – بخصوص شیعه امامیه – سبب شد که فرق اسلامى به جاى تکیه بر اصولو بها دادن به اتحاد و ائتلاف ، درگیر مناقشات مذهبى شده بر اختلافت موجود بیفزایند.

شیعه به هنگام حکومت علویان و آل بویه قدرت و عظمتى یافته بود لیکن در عهد غزنویان و در آغاز دولت سلجوقیان زندگى سیاسى شان مدتى در پس ابرهاى تیره تعصب پوشیده ماند و افق حیات براى آنان تاریک گشت و بنا به گفته برخى از زمامداران آن عصر، آنان در ردیف گبران و ترسایان ، یاراى تظاهر به دین و ورود به خدمات عمومى را نداشتند.

با تمام این دشواریها، علماى مذهب تشیع در ایران از مسیر توسعه و کسب تدریجى نیرو باز نایستاده ، از کیان و فرهنگ خویش پاسدارى کردند. در سالهاى پایانى سلطنت ملک شاه ، گروهى از شخصیتهاى بانفوذ شیعه در دستگاه حکومتى سلجوقیان راه یافتند و پس از بر کنارى خواجه نظام الملک و واگذارى کرسى وزارت به یک فرد شیعى به نام تاج الملک ابوالفضل قمى ، پاى گروهى از شیعیان چون مجد الملک ابوالفضل قمى به دربار باز گردید.
بحثها و مشاجرات مذهبى فراگیر بین علماى مذاهب فراگیر بین علماى مذاهب در آن دوره در برخى مواقع به ستیز و خونریزى دسته هاى مختلف دسته هاى مختلف منتهیمى گشت .
در میان سنیان درباره مذهب حنفى و شافعى ، جبر و اختیار یابرترى مذهب اشعرى ، معتزلى و؟ و غیره ، و بین سنیان و شیعیان در مسائل گوناگون مورداختلاف ، و بین همه آنالن با باطنیان ، بحثهاى شدید و دامنه دارى انجام مى شد که غالبا با تشکیل مجالس و تالیف کتابها یا گرفتن اقرار کتبى به ترک عقیده اى و قبول عقیده دیگر منجر مى گردید و گاه با تبعید یا کشتن و نظایر آن پایان مى یافت .

راستى ، در این حال براى ائتلاف و نزدیک ساختن قلوب مسلمانان – که از آرزوهاى مصلحان و درد آشنایالن به شمار مى رفت – چه اقدامى بایسته و شایسته مى بد؟ آیا تسلیم فضاس مسموم جامعه شدن و ترویج و تشویق صف بندیها، خدمت تلقى مى شد یاسکوت و کنازه گکیرى از اوضاع ومسائل حاد جامعه بهترین راه به شمار مى رفت ؟ بى شک این دو شیوه فوق ، آتش اختلاف راشعله ور ساخته بود و براى رهایى از ین بحران اقدامى شایسته و شجاعانه – برخلاف راههاى گذشته – لازم بود اء علامه طبرسى درد را بخوبى احساس کرده بد و در پى رشد واحیاى اندیشه وحدت فکرى و تفهاهم مذهبى و باعنایت به مقیضیات زمان و به منظور کاستن احتلافهاى موجود، به میدان ائتلاف وارد شد و قرآن مجید را که مورداحترام و قبول همه مذاهب اسلامى بود اساس کار خود قرار داد.

آزاد اندیشى ، بلندنگرى ، سعه صدر، عفت قلم وانصاف درپژوهش از خصایص ‍ بارزى است که در کتاب (مجمع البیان ) وى به چشم مى خورد. او خودرادر منبع یا منابع محدودى محصور نساخت ت بلکه اندیشه هالى مخالف و موافق را نظاره کرده ،؟ دامن پژوهش و تحقیق از مرزهاى اندیشه خود گذراند و به کاوش دیگاه دیگران ره سپرد و با نظر یکسان به مهم اصنالف و فرقه ها، انجه را صحیح و معقول به بود مى پذیرفت و در تقدیم و تاحیر آن غرض خاصى نداشت . علامه همچنین در نقل عقیده دیدگاه محالفان تا آنجا که از نظزاصولى عقیده و مبانى مکتبش خدشه وارد نمى نمود دریغ نمى ورزید .

در میان مولفان و مصنفان کمتر کسى را چون او مى توان یافت که کلامش از طعن و اعتراف نسبت به مخالفان طریقه خود خالى باشد او همچون سلف صالح وبه دنبال سیره پیشوایان شیعه ت امامیه ت دفاع از اصول ومبانى شیعه را با حفظ اعتدال ت نداشتن تعصب و افراط و پرهیز از غرور در آمیخته بودو خدمتى پر ارج را در نزدیک ساختن افکار و اندیشه هاى مذاهب اسلامى به انجام رسادن و نام خودرادر میان شیعیان و دانشمندان منصف اهل سنت جاودانه ساخت .

علامه سید محسن امین عاملى در این باره چنین نمى نگارد: (بزرگى ، عظمت ، تبحر در علوم و وثاقت او امرى است که نیاز به بیان ندارد و مجمع البیان بهترین شاهد بر این مدعاست ؛ کتابى که انواع را در آن جمع ساخته ، نظرات پراکنده در تفسیر را بیان نموده ، و در هر مقام به احادیث اهل بیت – علیه السلام – در تفسیر آیات قرآن اشاره کرده است .

او دلایل روشن و مورد قبول را با حفظ اعتدال ، گزینش نیکو در اقوال ، رعایت ادب و حفظ نگهدارى گفتار در مقابل مخالفان فکرى جمع کرده است ، به نحوى که در کلامش جمله اى که نفرت از خضم را حکایت کرده یا مشتمل بر تقبیح آنها باشد یافت نمى شود و این خصیصه و امتیاز در آثار کمتر مؤ لف و مصنفى یافت مى شود. به گفتار او در مقدمه جوامع الجامع بنگرید که چگونه به تعظیم و ثناى علم و دانش صاحب الکشاف بر خاسته است ؛ تا بدانید که آن امر، از بزرگى ، انصاف و پاکى نفس او مى باشد.)

شیخ محمود شلتوت ، رئیس سابق دانشگاه الازهر، طبرسى و آثارش را چنین معرفى مى کند: (طبرسى اگر چه به بیان نظرات اختصاصى شیعه در احکام و آراء مورد اختلاف طریق افراط در پیش نمى گیرد و مخالفان خود و مذهب خود را مورد حمله نمى دهد. واقعیت آن است که باید به این شیوه تا آنجا که به اصول مذاهب و مسائل ریشه اى آن مربوط مى شود نگاهى آرام و با اغماض داشته باشیم ….

وى به آنچه داشت و به آنچه از دانش شیخ امت و مرجع بزرگ آن در تفسیر یعنى (امام طوسى ) صاحب کتاب (تبیان ) گرد آورد، بسنده نکرد؛ تا آنکه به دانش جدید که بدان آگاهى یافت روى آورد وآن دانش صاحب کشاف بود که شیخ طبرسى این اطلاعات قدیم خود پیوند داد و اختلاف میان او و این کار مانع نشد، چنانکه امورى که از تعصب بر مى خاست نیز مانع چنین امرى نشد و حجاب هم عصرى میان آنها حایل نشد وحال آنکه هم عصرى نیز خود نوعى مانع است …. )

غروب در شامگاه عرفه

امام مفسران ، امین الاسلام طبرسى پس از هفتاد و نه ( هشتاد) سال زندگى با برکت و سراسر خدمت به اسلام و مردم ، شبانگاه روز نهم ذیحجه سال ۵۴۸ ق . در شب عید قربان در شهر سبزوار به دیار حق شتافت و جهان اسلام را در عزایش سیه پوش ساخته ، در سوگ نشاند. برخى از نویسندگان اسلامى شیخ طبرسى رابه عنوان (شهید) یاد کرده اند. وسیله سم به شهادت رسیده است . در مقابل ، گروهى نیز با توجه به همزمان بودن رحلت شیخ بافتنه طائفه وغز ، به شهر ایشان به دست این گروه شورشى اشاره کرده اند.

پیکر پاک علامه از سبزوار به مشهد مقدس انتقال یافت و در نزدیکى حرم مطهر امام رضا علیه السلام در محلى به نام قبرستان قتلگاه به خاک سپرده شد. آرامگاه او که در ابتداى خیابان طبرسى واقع شده ، از آغاز، محل زیارت مؤ منان بوده است و در سال ۱۳۷۰ به موجب طرح توسعه حرم ، به داخل باغ رضوان انتقال داده شد .

یادگاران

این مقدمه را با یاد آورى از دو فرزند علامه ، پایان مى دهیم .
۱ – ابونصر، حسن بن فضل بن حسن طبرسى : او در فضایل و کمالات معنوى مرتبه اى بلند داشت ومحدث قمى از او به عنوان فاضل کامل فقیه و محدث بزرگ یاد مى کند . به در خواست او بود که پدر، تفسیر جوامع الجامع را تاءلیف نمود مهمترین اثر به یادگار مانده ابونصر، کتاب (مکارم الاخلاق ) مى باشد.
۲ – على بن فضل طبرسى : از او هیچ گونه اطلاعى به دست نیامده

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه شیخ طوسى( متوفاى ۴۶۰ ق)

 .ولادت :

محمد بن حسن طوسى در ماه رمضان سال ۳۸۵ ق . در خانه اى محقر اما سرشار از نور ایمان پا به عرصه وجود گذاشت . زادگاه وى شهر طوس بود محمد تا سال ۴۰۸ ق . در این شهر اقامت کرد و در طول این مدت مقدمات علوم متداول در آن عصر را فرا گرفت و در بهار جوانى از محصلین فاضل و درس خوانده گردید.

به سوى بغداد

طوسى در ۲۳ سالگى چون محیط کوچک طوس را براى پیشرفت شایان شایان و سیر کمالات معنوى تنگ دید، به منظور استفاده کامل و درک محضر اساتید بزرگ و نامى آن دوره بخصوص شیخ مفید و سید مرتضى در سال ۴۰۸ ق رهسپار بغداد گردید(۱۸۵) در آن زمان بغداد شهر علم بود و آوازه بلندى داشت و حوزه درسى شیخ مفید دانشوران بسیارى را از اطراف به این شهر فرا خوانده بود. در چنین محیطى وى هیچگونه غربتى در خود احساس نکرد و سالها چون خورشید در این حوزه درخشید و در پاى درس ‍ نابغه دهر، شیخ مفید نشست و مدت پنج سالى افتخار شاگردى وى را داشت . حضور جوانى ۲۳ ساله در درس رهبر و پیشواى دینى شیعیان ، در کنار شاگردان برازنده اى چون سید مرتضى و برادر نابغه اش سید رضى ، نجاشى ، ابوالفتح کراجکى و محمد بن حسن حمزه که همه در شمار بزرگان و دانشمندان شیعه به شمار مى رفتند، خود گواه صادقى بر عظمت علمى و جایگاه ویژه ایشان است .

شیخ طوسى در دوران جوانى به درجه اجتهاد رسید و کتاب تهذیب الاحکام را که از کتب معروف و مورد توجه شیعه است ، در این دوره  و با پیشنهاد استاد نابغه خود، شیخ مفید تاءلیف نموده است .
این کتاب شاهد صادقى است بر اجتهاد و تبحر دانشور نامور طوس در زمینه هاى مختلف ؛ فقه ، اصول و رجال ، در حالى که هنوز از سن او سى سال نگذشته بود.

تصویرى از منزلت (مفید رحمه الله )

ابن ندیم که از معاصران شیخ مفید بوده و مانند او در بغداد مى زیسته در کتاب (فهرست ) نوشته است : ( ابن معلم ابوعبدالله (شیخ مفید) ریاست متکلمین شیعه در عصر ما به وى رسیده است . او در علم کلام (عقاید و مذاهب ) به روش مذهب شیعه بر همه کس پیشى دارد. دانشمندى باهوش ‍ و بافراست است من او را دیده ام دانشمندى علیقدر است .)

ابن عماد حنبلى مورخ مشهور اسلامى در کتاب شذرات الذهب ، ضمن وقایع سال ۴۱۳ ق مى نویسد (مفید در این سالها وفات یافت . او از عالمان شیعه و پیشواى آنان بوده و داراى کتابها و نوشته هاى فراوانى است ).

این ابى طى در تاریخ امامیه (شیعه ) مى گوید: مفید، بزرگ بزرگان شیه و زبان گویاى آن است . وى در کلام ، فقه و جدل استادى فرزانه بود و در دولت (آل بویه ) با طرفداران هر مسلک و عقیده با متانت و عظمت خاصى بحث و مناظره و از مستمندان دستگیرى بسیار مى کرد. فروتنى و خشوع وى زیاد، نماز و روزه اش فراوان ، لباس تمیز و نیکو بر تن داشت و دیگران گفته اند عضدالدوله دیلمى حاکم مقتدر آل بویه بسیارى از اوقات به ملاقات شیخ مفید مى رفته است . ۷۶ سال زندگى کرد و بیش از دویست کتاب و رساله نوشت . در ماه رمضان سال ۴۱۳ ق . دار فانى را وداع گفت و هشتاد هزار نفر در تشییع جنازه وى شرکت کردند.

علامه حلى که خود از محققان نامى دنیاى تشیع است در مقام توصیف شیخ مفید مى نویسد: کلیه دانشمندان ما که بعد از وى آمده اند از دانش او استفاده نموده اند .فضل و دانش او در فقه ، کلام و حدیث مشهورتر از آن است که به وصف آید.او موثق ترین و داناترین عالمان عصر خود بود. ریاست علمى و دینى طایفه شیعه در عصر او به وى منتهى گشت )

پس از رحلت مرجع و رهبر بزرگ شیعیان (شیخ مفید) هدایت کشتى طوفان زده شیعه که در اقیانوس بیکران و ظلمانى تحت سیطره حکام عباسى و تلاطم بود، به عهده مردى از تبار بزرگان و سادات علوى به نام سید مرتضى معروف به علم الهدى گذارده شد و سید مرتضى در بسیارى از علوم کلام ، فقه و اصول و ادب و شعر، شهره محافل علمى در دور نقاط عراق بود.(۱۹۱) شیخ طوسى با اینکه خود در این زمان از صاحبنظران علم فقه و حدیث بوده است ، بعد از شیخ مفید مدت ۲۳ سال (۴۱۳ – ۴۳۶ ق ) در محضر این سید بزرگوار و دانشمند ژرف اندیش ، شاگردى نمود و از فضل و ادب این رادمرد تاریخ شیعه ، پیمانه دانش و اندیشه خود را لبریز ساخت . در درس سید مرتضى دانشمندان بزرگى حاضر مى شدند و سید بنا به مرتبه علمى و تلاش آنان در مسیر تحقیق و دقت نظر در مباحث ، کمک تحصیلى ماهانه اى را قرار داده بود. نظر به استعداد سرشار و آمادگى ذهنى شیخ طوسى در فراگیرى مباحث علمى و قدرت استنباط و نقد و بررسى آراء و عقاید، وى خیلى زود مورد عنایت خاص استاد قرار گرفت و بیشترین شهریه ماهیانه را که ۱۲ دینار بود، از براى شیخ مقرر داشت

هر چند شیخ از نظر علمى در بعضى از علوم مانند فقه و حدیث و رجال متبحر بوده و نیازى به فراگیرى دانشى در این زمینه ها نداشته است در علم کلام ، تفسیر، لغت و به طور کلى علوم ادبى از محضر سید مرتضى حداکثر استفاده را نموده است . شیخ طوسى در طى این مدت ضمن بالا بردن و توسعه اطلاعات گوناگون علمى شروع به تاءلیف کتابهاى متنوع در علوم اسلامى نیز کرد. تعدادى از کتابهاى مهمى که شیخ در حیات سید مرتضى نوشته بدین قرار است : تهذیب ، استبصار، نهایه ، المفصح فى الامامه ، رجال ، آغاز فهرست و از همه مهمتر تلخیص الشافى که مهمترین کتاب اوست . و آن تنظیم و خلاصه کتاب شافى سید مرتضى است . تا آن هنگام کتاب با آن اهمیت در مساءله امامت تاءلیف نگردیده بود و شیخ در سال ۴۳۳ ق (چهار سال قبل از درگذشت سید) آن را به پایان رسانیده است . ناگفته نماند که شیخ بیشتر این کتابهاى را به تقاضاى فقیهان و دانشوران بزرگى همچون قاضى ابن براج یا دیگران نوشته است .

از دیدگاه بسیارى از محققان ، شیخ طوسى تدوین کننده اساسنامه مکتب تشیع در فرهنگ و تمدن اسلامى محسوب مى شود. علامه حلى مى گوید: (شیخ طوسى پیشواى دانشمندان شیعه و رئیس طایفه امامیه … صاحبنظر در علوم اخبار، رجال ، فقه ، اصول ، کلام و ادب بوده است . همه فضیلتها منسوب به اوست و در تمامى فنون اسلام کتاب نوشته است اوست که عقاید شیعه را در اصول و فروع آن دسته بندى و اصلاح نموده )

شیخ طوسى همچنین در این مدت از محضر اساتیدى چون : ابن غضائرى ، ابن شاذان متکلم ، ابن حسکه قمى ، حسین بن ابى محمد تلعکبرى ، ابن بشران معدل ، ابومنصور شکرى ، احمد بن ابراهیم قزوینى ، ابن فهام سامرى ، ابوحسین صفار، ابن ابى جید، ابن حاشر و دهها فرزانه دیگر فیض ‍ کرد.

خورشید عرش

در ۲۵ ربیع الاول ۴۳۶ ق روح ملکوتى سید مرتضى بعد از ۸۰ سال عمر گرانبار، تعلق زمینى را رها کرد و به سوى معبود شتافت (۱۹۵) و پس از آن شیخ طوسى رهبر و پیشواى مذهب تشیع گردید و دوازده سال بعد از سید مرتضى در بغداد بر دنیاى شیعه زمامت داشت . او با دور اندیشى وصف نشدنى ، صفحات طلایى ناگشوده تاریخ اسلام و شیعه را، به معناى واقع جلوه اى بدیع بخشید.

در آن ایام از دورترین نقاط مملکت اسلامى دانش پژوهان و فقیهان براى حل مشکلات علمى خود به منزل و محل درس شیخ مى آمدند تا از افکار و اندیشه هاى این فرزانه دوران به اندازه ظرفیت وجودى خود پیمانه هاى علم و معرفت برگیرند. در تاریخ آمده است : سیصد تن از مجتهدان شیعه شاگرد وى بودند و از عالمان اهل تسنن آن قدر از این منبع فیض استفاده کرده اند که به شمارش درنیاید.

دانشمند فرهیخته اى همچون اسحاق بن بابویه قمى ، ابوالصلاح حلبى ، ابوعلى طوسى (فرزند شیخ ) سعدالدین بن البراج ، شهر آشوب سروى مازندرانى ، عبدالجبار بن عبدالله المقرى رازى ، محمد بن حسن فتال ، کراجکى ، حسین بن فتح جرجانى ، جعفر بن على حسینى ، ابوالصلت محمد بن عبدالقادر، ناصر بن رضا علوى ، غازى بن احمد سامانى و دهها اندیشمند دیگر از شاگردان برجسته شیخ مى باشند.

در سال ۴۴۷ ق طغرل بیک سلجوقى با سپاهى لجام گسیخته وارد بغداد شد و محله شیعه نشین شهر را مورد تاخت و تاز قرار داد و افزون بر به خاک و خون کشیدن مردم بى پناه ، کتابخانه عظیم ابونصر شاپور بن اردشیر را به آتش کشید و حتى دهها قرآن نفیس کتابخانه نیز از خشم دنیاطلبان سلجوقى در امان نماند.

در این توطئه که تا سال ۴۵۱ ق . ادامه داشت چندین بار کتابخانه شخصى و دست نوشته هاى شیخ طوسى در میان کوچه و خیابان بغداد به آتش کشیده شد. در ماه صفر ۴۴۹ ق . به خانه شیخ هجوم بردند و هر آنچه از لوازم ، کتابها و دفاتر در منزل او گذارده بودند به میدان اصلى شهر آورده ، آتش ‍ زدند. (۱۹۹)بروز این حوادث ناگوار شیخ طوسى را بر آن داشت تا در پى حفظ میراث فرهنگى و نجات دانشمندان شیعه ، هجرتى دگر آغاز کند و راهى نجف شود

هجرت به شهر عشق

نجف در زمان سلاطین دیلمى مانند معزالدوله ، عضدالدوله و وزا و شخصیتهاى شیعه این خاندان ، تغییرات زیادى پیدا کرد. آنان اشیاى نفیسى را وقف بارگاه آن حضرت کردند. سلاطین مزبور خود به زیارت مرقد منور ایشان بعد از مرگ نیز در سرداب صحن نجف کنار آن تربت پاک به خاک سپرده شدند. ولى در زمان ورود شیخ به نجف (۴۴۸ ق .) این شهر دیگر رونق زمان آل بویه را نداشت ، از آن آمد و شدها خبرى نبود، تعصبهاى جاهلانه و مرگبار بر همه جا سایه افکنده و حالت رعب و وحشت سراسر عراق را فراگرفته بود.

اما از سویى اطراف نجف عشایر غیور و شجاعى از عربهاى شیعه زندگى مى کردند و بسان دژ محکمى مرقد مطهر و نورانى مولاى خود را از هر گونه گزند و تعرضى محافظت مى کردند.  بر همین اساس نجف براى شیعیان منطقه امنى محسوب مى شد و حسن انتخاب شیخ هم تاءییدى بر وجود امنیت نسبى در آن منطقه از عراق است .

با ورد شیخ طوسى ، نجف شاهد جنب و جوش وصف ناپذیرى شد. چرا که مردى آسمانى با روحى لطیف به لطافت شبنم ، داراى اندیشه اى به خروش ‍ اقیانوس و ارادى خلل ناپذیر چون پولاد، همراه گلستانى از شقایق سرخ ، در پى خدمت به مولاى خویش و رونق مکتب وى ، به بهشت خدا در زمین هجرت کرده است تا نجف را بزودى قبله آمال و آروزى عاشقان علم و معرفت سازد. وى تشنگان معرفت و عرفان مولاى متقیان را که در بوستان دانش علوى دعوت مى کند و تحفه اى از اندیشه هاى علوى را به ایشان تقدیم مى دارد.

اولین دانشگاه شیعه

شیخ که خانه ، کتابها و دست نوشته هاى خود را در بغداد از دست داده بود، در نجف مدت ۱۲ سال آخر عمر را با پشتکارى بیشتر گذراند و به دانشوران بدین سامان پرداخت . نجف در آن زمان شهر نبود حتى عنوان قریه هم نداشت به جهت وجود بارگاه امیر مؤ منان تنها زایرین بودند که در آن رفت و آمد داشتند. شیخ طوسى حوزه علمى جدیدى را در آنجا به وجود آورد و پایه هاى استوار این مرکز بزرگ را بنا گذاشت ؛ به طورى که پس از گذشت هزار سال از آن تاریخ ، هنوز اصالت علمى خود را حفظ کرده و دیگر مراکز اسلامى را تغذیه فرهنگى مى کند.
بحق وى را باید مؤ سس اولین دانشگاه تشیع دانست و با انفجار از هنر این رادمرد صحنه هاى پیکار علم و اندیشه ، که در هر زمینه مطلبى بدیع و منحصر به فرد به یادگار گذاشته ، یاد کرد.

میراث گرانبها

شمار آثار شیخ – اعم از کتاب و رساله – به ۵۱ مجلد مى رسد که گاه بعضى از این مجلدات ده جلد کتاب قطور را در بر مى گیرد. موضوعات این کتابها تحت عناوینى چون تفسیر، حدیث ، فقه ، اصول فقه ، کلام رجال و فهرست ، تاریخ و مقتل ، جواب مسائل شرعى و اعتقادى و دعا مندرج است .

التبیان فى تفسیر القرآن (در ده جلد)، المسائل الدمشقیه فى تفسیر القرآن و المسائل الرجیه فى تفسیر آیات من القرآن ، از آثار تفسیرى اوست .
تهذیب و استبصار دو اثر او در علم حدیث است که در کنار کافى (اثر شیخ کلینى ) و من لا یحضره الفقیه (اثر شیخ صدوق )، کتب اربعه را تشکیل مى دهند.

مهترین آثار شیخ در فقه عبارت اند از:

۱-النهایه ،

۲-المبوط،

۳-الخلاف ،

۴-الجعل و العقود فى العبادات

۵- الا یجاز فى الفروض

۶- مناسک الحج فى مجرد العمل ،

۷-المسائل الحلبیه فى الفقه ،

۸-المسائل الجنبلائیه فى الفقه

۹- المسائل الحائریه فى الفقه ،

۱۰-مساءله فى وجوب الجزیه على الیهود،

۱۱-مساءله فى تحریم الفقاع ،

۱۲-مساءله فى موافقیت الصلاه .

۱۳-عده الاصول و مساءله فى العمل بخبر الواحد و بیان حجه الاخبار از آثار او در اصول مى باشد.

تاءلیفات شیخ در علم کلام عبارت اند از:

۱-تلخیص الشافى (فى الامامه )،

۲-تمهید الاصول (شرح کتاب جمل العلم و العمل سید مرتضى )،

۳-الاقتصاد (الهادى الى طریق الرشاد)،

۴-المفصح فى الا مامه ،

۵-مقدمه فى المدخل الى علم الکلام ،

۶-ریاضه العقول ، مایعلل ،

۷-ما لا یسع المکلف الاخلال به ،

۸-شرح الشرح فى الاصول

۹- اصول العقائد الغیه ،

۱۰-الفراق بین النبى و الامام ،

۱۱-مساءله فى الا حول ،

۱۲-المسائل الرازیه ،

۱۳-النقض على بن شاذان فى مساءله الغار،

۱۴-مسائل اصول الدین و الکافى .

شیخ طوسى در دو علم رجال و فهرست چند کتاب ارزشمند به یادگار گذاشته است :

کتاب الابوا؛ رجال شیخ طوسى )، اختیار معرفه الرجال (معروف به رجال کشى . شیخ به حذف اشتباهات ، مرتب کردن و اصلاح اصل کتاب کشى اقدام کرد) و الفهرست ( معرفى مصنفان نامدار شیعه و آثار آنان ).

در زمینه تاریخ نیز شیخ طوسى رحمه الله علیه دو اثر نگاشته است .

مقتل الحسى و مختصر اخبار مختار بن ابى عبیده الثقفى .
مسائل الالیاسیه ، المسائل القیه ، مسائل ابن براج و تعلیق ما لا یسع ( که مجموعه پاسخ ‌هاى شیخ به سئوال هاى پرسشگران است ).
در زمینه دعا و اعمال عبادى آثار ذیل از شیخ به یادگار مانده است :
مصباح المتهجد و سلا ح المتعبد، مختصر المصباح ، محتصر فى عمل بوم و لیله ، انس الوحید و هدایه المسترشد و بصیره المتعبد )

شاگردان

گذشته از آثار گرانبها و ارزشمند علمى ، دانشوران بزرگى در حوزه درسى وى پرورش یافتند. طبق نوشته گروهى از دانشمندان شیعه شاگردان شیخ الطائفه افزون از سیصد دانشمند مجتهد بوده اند در منابع مختلف شیخ مختص فرزانگان تشیع نبوده اند بلکه بسیارى از دانشمندان اهل تسنن نیز از محضر ایشان به مقام علمى دست یافتند.

اشک ملائک

محرم سال ۴۶۰ هجرى با روزها و شبهاى غم آلود، نزدیک مى شود. روزها در پرده بسیارى عزاى حسینى با شبهاى خرابه نشینان آل رسول صلى الله علیه و آله همنوا شده اند. در گوشه اى از نجف اشرف دلى شکسته و قلبى آکنده از تاءسف و اندوه ، متعلق به پیرى وارسته و عارف ، آخرین آهنگهاى حیات را مى نوازد تا روح خسته و ملول این جسم مطهر و نجف را در سفرى آسمانى و روحانى آزاد کند. شب ۲۲ محرم سال ۴۶۰ ق فرا مى رسد. ملائک که در انتظار رؤ یت خورشید آسمان عشق و معرفت ، سالها چشم به راه بودند، عاقبت در این شب حزن انگیز روح ملکوتى آقا و مراد شیعیان ، شیخ طوسى را چون نورى آسمانى به میهمانى خدا بردند تا در پرتو عظمت آن نفس پاکیزه تقربى نصبیشان گردد. آرى ! مردى بزرگ پس از گذاردن ۷۶ سال ، زندگى پر برکت و سعادت با عشق وصال حق شتابان به سوى خدا رخت بر بست .
(شیخ را در خانه مسکونى اش در نجف دفن کردند. این خانه در سمت شمال بقعه علوى به نام مسجد طوسى معروف است ).

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

زندگینامه نجاشى «راوى شناس بزرگ» (۳۷۲ -۴۵۰ ق)

اشاره

مطالعه زندگى سراسر نور عالمان دین و ابرار، درسها و نکته هاى بسیارى به انسان مى آموزد؛ چرا که آنان در مسیر حیات بشر نشانه هاى هدایت و پرچمداران علم و تقوى و مشعلهاى روشنى بخش اند.

نوشته اى که فرا روى شماست نگاهى است گذرا به زندگى سراسر افتخار راوى شناس بزرگ نجاشى ، مرزبان سخت کوشى که در عصر خویش به مبارزه با مخالفان برخاست و پوچى گفتار دشمنانى را که سابقه درخشان شیعه را امرى واهى دانسته ، تشیع را به نداشتن آثار و نوشته هاى ماندگار و پیشینه هاى فرهنگى سرزنش مى کردند، بر همگان آشکار کرد پژوهشگرى که با قلم تواناى خود به معرفى فرزندان علمى امام باقر و امام صادق علیهم السلام پرداخت و در بازشناسى محدثان و دانشمندان شیعى و آثار گرانبهاى آنان بى وقفه شب و روز تلاش کرد و سرانجام ثمره این کوشش ‍ مدام و خستگى ناپذیر، درخت استوار و پربارى به نام (رجال نجاشى ) شد که در طول قرنها یکى از منابع اصلى فقها و دانشوران و راهنماى محققان در رشته شناخت راویان حدیث بوده است .

او اگر چه با عزت نفس ، از خود چیزى نگفت و ننوشت ولى نام مبارکش در کنارش میراث ماندگارش ، در ردیف نام دیگر راویان نور که خود احیاگر آنان بود، هنوز هم مى درخشد.

ابوالحسین احمد بن على نجاشى از اساتید و بنیان گذاران (علم رجال ) است که در اواخر قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم مى زیست . متاءسفانه از جزئیات زندگى اش همچون زادگاه ، معاصرانش باشد در دست نیست . از این رو با استفاده از شواهد و قراین و با توجه به آثارى که از او به یادگار مانده است ، سعى گردیده از میان اقوال و نظرات مختلف ، نظر و قولى که به حقیقت نزدیک تر است برگزیده و به پیشگاه دوستداران علم و عالمان راستین تقدیم گردد.

ستاره اى در افق بغداد

از سالى که ستارگان فرو ریختند و جهان خاکى فروغ گشت آخرین حجت حق امام زمان (عج ) در پس پرده غیبت طولانى پنهان شد ۴۳ سال مى گذشت . در طول این مدت علویان رنج و محنت فراوان از عباسیان کشیدند ولى با ایمان و عشق به خاندان عصمت طهارت علیهم السلام و امید به آینده روشن ، زندانها، دورى از وطن و شکنجه هاى طاقت فرسا را تحمل کردند و سرانجام با جنبشهاى مستقلى که با اندیشه و فکر مذهب شیعى در گوشه و کنار به وقوع پیوست آرام آرام زمینه رشد و بالندگى شیعیان فراهم گشت . بغداد پایتخت عباسیان ، مى رفت که بندهاى تزویر و ستم حاکم بر آن یکى پس از دیگرى پاره گردد و از خلفاى عباسى نامى نفرت انگیز بیش نماند. در این سال فقها و دانشوران شیعى به تربیت شاگردان و محکم کردن استوانه هاى فقه مشغول شدند و در محله کرخ بغداد – منطقه اى شیعه نشین – حوزه اى تشکیل دادند که آوازه آن در عرصه گاه فرهنگى و علمى سراسر جهان پیچید.

در گوشه اى از شهر بغداد منزل شیخ على نجاشى قرار داشت که یکى از دانشمندان آن زمان بود او که از فرصت به دست آمده براى دوستداران علم و خاندان رسول الله صلى الله علیه و آله بسیار مسرور بود در سال ۳۷۲ ق شادمانى اش فزون گشت ، چرا که در این سال خداوند به او فرزندى بخشید که امید مى رفت تا روز رستاخیز نامش جاودان ماند.

تولد نوزاد نو رسیده ، سرور مهربانى فراوانى را به کانون گرم خانواده شیخ على به ارمغان آورد و شیخ به سبب علاقه زیادى که به پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله داشت نام (احمد) را – که نام آسمانى پیامبر است و نیز براى زنده نگه داشتن نام و یاد پدرش – بر فرزند خویش نهاد.

احمد در دامن مادر بزرگوار و تحت سرپرستى و نظارت پدر ارجمندش ‍ دوران کودکى را سپرى و کم کم خود را براى تحصیل دانش و کسب معارف آماده مى کرد.

نجاشى

چون یکى از نیاکان احمد به نام (عبدالله ) بر اهواز حکومت مى کرد و به نجاشى به شهرت داشت بدین سبب او نیز به لقب (نجاشى ) مشهور گشت .
احمد نجاشى به دو کنیه (ابوالحسین ) و (ابوالعباس ) نیز معروف شد. شاید فرزندانى به نامهاى حسین و عباس داشته و در کوچکى از دنیا رفته باشند.

پدر و خاندان وى همه اهل کوفه بوده اند ولى از آنجا که پدرش پس از ورود شیخ صدوق در سال ۳۵۵ ق . به بغداد از محضر او استفاده کرده و جدش ‍ هم در بغداد منزل داشته و خود نیز دوران کودکى و کسب معارف و علوم را در آنجا گذرانده است صحیح تر آن است که بگوییم او در همان شهر بغداد به دنیا آمده است . چنانکه علامه محقق شوشترى مى نویسد: نجاشى بغدادى است نظیر شیخ مفید، سید مرتضى و سید رضى و شیخ طوسى در کتاب رجالش فرموده است : منزل جد نجاشى در کنار نهر است و نهر هم از شهر بغداد به شمار مى آید.

از تبار اسماعیل

از افتخارات نجاشى یکى آن است که او از تبار حضرت اسماعیل علیه اسلام همچون شاخه هاى شجره طیبه اسلام در حجاز و دیگر شهرهاى اسلامى شاخ و برگ زده و پراکنده بودند پیامبرى و سیادت از آنان بود و هر که با آنها دشمنى مى کرد زبون مى شد و زندگى اش را ننگ دورى از حق فرا مى گرفت . قبایل و خاندان بزرگ به آنها پیوند مى خورند و نجاشى نیز چون شمارى دیگر از دانشمندان و نویسندگان و راویان حدیث که در امتداد تاریخ حرکت کردند و از نسل پاک آنها بوده و از تبار اویند. در حقیقت نسب وى به نیاکان پاک نهاد پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله مى رسد که همه از نسل اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم اند. آن طور که نجاشى نام نیاکانش را یادآور مى شود، از خزیمه تا عدنان ، در هفت نفر پیامبرى نسب است .
نیاکان شریف نجاشى هر یک در عصر خویش امور مربوط به خانه خدا را در دست داشتند و در اطراف کعبه جاى گرفتند و پیوسته از آنان به عظمت و بزرگى یاد شده است .

نیاکان

ابوالسمال سمعان جد دهم نجاشى است که فرزندان و نسل او به خاندان ابوالسمال معروف اند. آنان خاندان بزرگى در کوفه بودند که از روزگاران کهن مذهب تشیع داشتند و از میان آنان دانشمندان و نویسندگان و راویان بزرگى برخاستند ابویزید داود بن فرقد، یکى از خدمتگزاران این خاندان است که خود از محدثان بزرگ شهر کوفه و مورد اطمینان است . ابراهیم بن محمد و برادرش اسماعیل نیز در شمار محدثان این خاندان اند. آن دو از اصحاب و راویان امام موسى علیه السلام بودند.

جد هفتم ابوالحسین نجاشى ، عبدالله نجاشى است . وى از نظر عقیده ابتدا زیدى بود ولى در پرتو راهنمایى امام صادق علیه السلام از این عقیده دست برداشت و از آن پس از یاران امام و راویان حدیث گشت و هرگز کارى را بدون اجازه و دستور امام انجام نمى داد تا جایى که افتخار صدور رساله معروف به (رساله اهوازیه ) از سوى صادق آل محمد صلى الله علیه و آله براى وى نصیب گشت .
عبدالله نجاشى از طرف منصور (خلیفه عباسى ) استاندار اهواز بود ولى تا زنده بود به دستور امام عمل مى کرد.
اولین جد نجاشى احمدبن عباس نجاشى نیز از علما و محدثان شیعى بود و در شمار اساتید اجازه حدیث قرار داد که گروهى از دانشوران از جمله پدر نجاشى و هارون بن موسى تلعکبرى ، از او روایت نقل مى کنند.

آشنایى با زبان وحى

وى با راهنمایى پدر دلسوز و اندیشمندش فراگیرى دانش و معارف دین را در مسجد محله آغاز کرد او در مدتى کوتاه با حضور پیوسته در مسجد (نفطویه نحوى ) (معروف به مسجد لؤ لؤ ى ) نزد امام جماعت مسجد روخوانى قرآن را فراگرفت .

در محیط فرهنگى بغداد مدارس زیادى جود داشت خانه هر دانشمند و فقیهى کلاس درس و آموزشگاهى بود که شیفتگان علم و ادب رابه خود جذب مى کرد. اما بیش از هر مدرسه اى کرخ بغداد آوازه جهانى داشت . وجود دانشمندان بزرگ و چهره هاى سرشناس در این پایگاه فرهنگى شیعى موجب گشته بود تا عیمق ترین و دقیق ترین مباحث علمى و دینى در آن مورد بحث و نظر قرار گیرد. آنان با نبوغ فکرى و ابتکارات خود شیوه هاى نوى را در تدریس و استدلال علمى گشوده بودند که همین ویژگیهاى برجسته باعث جذب طلاب به مدرسه اهل بیت علیهم السلام شد. محققان و دانش پژوهان دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت علیهم پروانه وار به گرد آن جمع شدند و از جویبار زلال اخبار و سخنان خاندان رسالت سیراب مى شدند.

نجاشى از کودکى به این محیط فرهنگى و مدرسه غنى و پرآوازه وارد شد و به دنبال گمشده خویش ، فضایل و کرامتهاى انسانى و علم حدیث مى گشت . او براى رسیدن به این هدف با مردان و فرزانگان آشنا شد که خویشتن را به علم ، تقوا و شب زنده دارى آراسته بودند و از ابرار و محدثان بزرگ به شمار مى آمدند.

وى در خردسالى با فرزندان علماى بنام دوست مى شد و همراه آنان به محضر برزگان مى رفت و از نزدیک مطالب زیادى مى شنید و گفتار آنها در ذهن پاک او نقش مى بست . او در پى ارتباط با خانواده هارون بن موسى تلعکبرى که از بنى شیعیان و از شخصیتهاى درخشان شیعى و محدثان بود، با فرزندان این استاد بزرگ رفاقت پیدا کرد.

هنوز سیزده بهار از طلوع زندگى اش نگذشته بود که هارون بن موسى در سال ۳۸۵ ق از دنیا رفت و غبار این حادثه غم انگیز را در ذهن نجاشى تا آخر عمر باقى گذارد.

با اساتید و راویان

از آنجا که شناخت راویان و به دست آوردن تخصص لازم در این رشته مبتنى بر شنیدنیهاى زیاد و مراجعه به اساتید بزرگ این فن است نجاشى براى کسب مهارت در این رشته ، از دریاى دانش اساتید بسیارى بهره برد و از دست مبارک آنان به دریافت اجازه نقل روایت مفتخر گشت و در دانش ‍ رجال تخصص افزون یافت . حال به اختصار از آن بزرگان نام مى بریم :

۱ – على بن احمد بن عباس نجاشى (پدر نجاشى ):
نجاشى بعضى از کتابهاى شیخ صدوق را نزد پدرش خواند و از دست او اجازه نقل روایت کتابهاى شیخ صدوق نایل آمد.
۲ – احمد بن محمد بن عمران معروف به (ابن جندى ) ( ۳۰۵ – ۳۹۶)
۳ – احمد بن محمد بن موسى معروف به (ابن وصلت اهوازى ) (۳۲۴ – ۴۰۹) ق .
۴ – احمد بن عبدالواحد بن احمد بزاز معروف به (ابن عبدون ) یا (ابن حاشر) (۳۳۰ – ۴۲۳)ق
۵ – احمد بن على بن عباس سیرافى معروف به ابن نوح سیرافى
۷ – ابواسحاق ابراهیم بن مخلد (۳۲۵ – ۴۱۰).
۸ – القاضى ابوعبدالله جعفى .
۹- ابوالحسین بن محمد بن ابى سعید
۱۰ – حسن بن احمد بن ابراهیم ( ۳۳۹ – ۴۲۶)ق .
۱۱ – حسن بن احمد بن محمد معروف به ( اثم هیثم عجلى )
۱۲ – حسن بن محمد بن یحیى فحام (متوفى ۴۰۸) ق .
۱۳ – ابوعبدالله حسین بن عبیدالله غضائرى (متوفى ۴۱۱) ق . نجاشى از این استادش که شنیدنیهاى زیاد داشت و آگاه به زندگى راویان حدیث بود، به دریافت اجازه نقل حدیث نایل آمد.
۱۴ – حسین بن احمد بن موسى .
۱۵ – حسین بن جعفر بن محمد مخزومى معروف به (ابن خمرى ).
۱۶ – سلامه بن ذکاء ابوالخیر موصلى
۱۷ – عباس بن عمر بن عباس معروف به ( ابن ابى مروان )
۱۸ – عبدالواحد بن مهرى (۳۱۸ – ۴۱۰)ق . نجاشى کتاب (مسند عمار بن یاسر) را نزد این استاد خوانده است .
۱۹ – عبدالسلام بن حسین ادیب (۳۲۹ – ۴۰۵ ق کتاب (مهدى (عج ) را نزد این استادش خوانده است .
۲۰ – عبدالله بن محمد بن عبدالله معروف به (ابومحمد حذاء دعلجى )
۲۱ – عثمان بن حاتم منتاب تغلبى
۲۲ – عثمان بن احمد واسطى
۲۳ – على بن احمد بن محمد قمى معروف به (ابن ابى جید) (متوفى ۴۰۸).
۲۴ – ابوالقاسم على بن شبل بن اسد(۱۶۴)
۲۵ – ابوالحسن محمد بن احمد قمى
۲۶ – محمدبن جعفر ادیب معروف به (ابوالحسن تمیمى ) (۳۰۳ – ۴۰۲)ق
۲۷ – محمد بن عثمان بن حسن معروف به (نصیبى معدل ). نجاشى کتاب (مارووا من الحدیث ) ابوشجاع ارجانى و نوشته اى از عبدالله بن على که تمام آن نوشته را از امام رضا ۷ روایت کرده است ، نزد این استاد خوانده است .
۲۸ – محمد بن على بن شاذان قزوینى
۲۹ – محمد بن على بن یعقوب معروف به (ابولفرح قنائى کاتب )

در محضر مفید رحمه الله و سید مرتضى رحمه الله

محمد بن محمد بن نعمان معروف به (شیخ مفید) یا (ابن معلم ) پیشوا و استاد علماى شیعه است که زمانى زعامت شیعیان به او منتهى گردید. تمام کسانى که بعد از او آمدند از محضرش و از آثار ماندگارش بهره ها بردند. حدود دویست کتاب و اثر فقیه و محقق ژرف نگر به جاى مانده است که به منزله دائره المعارف بزرگ اسلامى و شیعى محسوب مى شود.
نجاشى در محضر چنین اندیشمند و عالمى سالیان متمادى زانو زد و از اندوخته هاى علمى اش خوشه ها برچید. بیشتر کتابهاى جعفربن محمد قولویه – استاد شیخ مفید – و شمارى دیگر را نزد او خوانده است .

وى سرانجام در شب جمعه آخر ماه مبارک رمضان سال ۴۱۳ ق . استادش را از دست داد و ارتحال استاد بزرگى چون شیخ مفید براى او بسیار سنگین بود. پس از درگذشت شیخ مفید رحمه الله زعامت و پیشوایى شیعیان به سید مرتضى رحمه الله منتقل شد؛ شخصیتى که در دانشهاى مختلف یگانه عصر خود و در فضل و کرم زبانزد بود.

نجاشى سالیان دراز در درس سید مرتضى حاضر شد و از دانشها و روح بلند این استاد بزرگ که تجسم تقوا و پاک دامنى بود، بهره ها برد، او گرچه از سید مرتضى در کتاب ارزشمندش روایتى نقل نمى کند، ولى به فرموده محقق خوانسارى ، در نزد سید مرتضى بیشترین درس را خوانده است .

سید مرتضى پس از عمرى پربار و خدمات ارزنده علمى و اجتماعى در ربیع الاول سال ۴۳۶ ق در شهر بغداد ستاره عمرش افول کرد و به جوار حق شتافت . مصیبت فراق و از دست دادن استاد وارسته و مجتهد سخت کوش ‍ چون سید مرتضى نیز براى نجاشى که زمان طولانى با او ماءنوس بود بسیار سنگین آمد ولى بدن مطهر استادش را با کمک ابوالعلى محمد بن حسن جعفرى و سلاربن عبدالعزیز، غسل داد و پس از اینکه فرزند سید مرتضى بر بدن پدرش نماز گزارد او را دفن کردند.

تشیع در عصر نجاشى

عصر نجاشى را باید دوره گسترش و نیرومندى شیعه قلمداد کرد. چرا که از قرن چهارم هجرى عواملى به وجود آمد که به رشد و بالندگى شیعیان کمک بسزایى کرد، در این دوره فاطمیان که شیعه اسماعیلى بودند بر مصر دست یافتند و سلطنت دامنه دارى از سال ۲۹۶ تا ۵۵۷ ق تشکیل دادند. آنها از باطنى گرى به شدت تبلیغ مى کردند و این عقیده در خراسان و ماوراءالنهر و در بعضى از شهرهاى عراق حاکم شد و فرمانروایان بعضى از مناطق ، تحت تاءثیر قدرت آنان به دفاع از شیوه و عقاید آنها برمى خاستند رفته رفته قدرت آنها به اندازه اى گسترش یافت که در سال ۴۵۰ ق پس از درگذشت نجاشى ، به مدت یک سال در بغداد به نام آنان خطبه خوانده شد و خلیفه از شهر فرار کرد. در مناطق دیگر نیز همین وضع وجود داشت و امراى بسیارى تحت تاءثیر قدرت فاطمیان فرمانبردار آنها بودند.

از سوى دیگر ظهور پادشاهان آل بویه که شیعه بودند نهایت نفوذ را در بغداد (مرکز خلافت عباسیان ) و نیز در خود خلیفه برجاى نهاده بود و این قدرت به شیعیان اجازه مى داد تا در برابر مدعیان مذهبى خود که پیوسته با تکیه به قدرت خلافت آنان را تحقیر مى کردند قد علم کرده ؛ آزادانه به تبلیغ مذهب بپردازند.

طلوع ابوالعباس نجاشى احیاگر راویان نور چهره هاى درخشان شیعى در بغداد، مصادف با اوج قدرت حاکمان آل بویه در این شهر و غروب بغداد و سراسر مناطق زیر نفوذ آنها در آن روزگار گردید.

برجسته ترین و درخشان ترین دوره تمدن اسلامى همانا سده هاى چهار و پنج هجرى است که در میان انبوه پژوهشهاى تاریخى جایگاه ویژه اى را به خود اختصاص داده است .

حضور چشمگیر دانشمندانى همچون صاحب بن عباد، بوعلى سینا، ابوالفضل بن عمید ملقب به (جاحظ دوم ) و… در دستگاه حوزه فرمانروایى آل بویه نقش عظیمى در نهضت فرهنگى و ترویج دانش و نشر آثار در علوم مختلف اسلامى ، در این برهه داشت .

وجود چهره هاى دانشور و فقهاى بزرگ شیعى و نگهبانان دین مانند شیخ صدوق ، شیخ مفید، سید مرتضى ، شیخ طوسى ، و ابوالعباس نجاشى ، مهمترین عامل در ترقى و رشد فرهنگ اسلامى بویژه بالندگى تشیع در این دوره بود. این وضعیت تا نیمه اول قرن پنجم هجرى ادامه داشت ولى با به وجود آمدن جنگها و آشوبهاى داخلى در بغداد علیه شیعیان از یک سو و انتقال قدرت از آل بویه به سلجوقیان سنى مذهب از سوى دیگر سبب شد که حوزه علمیه بغداد از هم فروپاشد و فقها و عالمان دین ناگزیر دست به هجرت زنند.

در این میان شیخ طوسى که زعامت شیعیان را عهده دار بود در سال ۴۴۸ ق به نجف اشرف هجرت کرد و خانه وى در بغداد غارت گردید. در ماه صفر سال بعد کتابها و منبرى که شیخ بر فراز آن علم کلام تدریس مى کرد به محله کرخ برده شد و همراه سه پرچم سفیدى که زائران و شیعیان کرخ در راه زیارت نجف و کوفه با خود حمل مى کردند، آتش زده شد!

ابوالحسین نجاشى نیز در این سالهاى آشفته و نابسامان بغداد را ترک کرد اما اینکه به کجا کوچ کرد، روشن نیست شاید این چند سال آخر عمرش را در نجف ، کوفه و یا سامرا گذرانده باشد.

معاصران

در عصر نجاشى که عصر شکوفایى علم یاد مى شود فقها و دانشمندان ژرف اندیش و محققان زیادى در پایتخت علمى جهان اسلام و مرکز خلافت آن روز – بغداد – حضور داشتند و نیز در گوشه و کنار و شهرهاى دور و نزدیک عالمان و چهره هاى ادبى و شعراى بنام به چشم مى خورند که در زمان نجاشى مى زیستند و همه از ستارگان یک آسمان به شمار مى آمدند. شیخ طوسى (۳۸۵ – ۴۶۰ ق ) از جمله معاصران نجاشى است .

وى در ۲۳ سالگى (۴۰۸) ق به شهر بغداد هجرت کرد. آن مفسر، محدث ، فقیه ، و رجالى بنام شیعى پس از سید مرتضى رحمه الله عهده دار مسئولیت رهبرى و زماعت شیعیان گردید و به همراه نجاشى از اساتید بزرگ آن زمان مانند: ابن عبدون ، ابن صلت اهوازى ، حسین بن عبدالله غضائرى ، ابن ابى جیه ، شیخ مفید و سید مرتضى ، بهره برده است .آن دو در کنار یکدیگر در محضر این چهره هاى سرشناش زانو زده و از مقام علمى آنان دانش ‍ اندوخته اند. گرچه در کتابهاى رجالى شیخ طوسى ، شرح حال نجاشى نیامده است لیکن نجاشى در کتاب ارزشمند رجالش از هم دوره اش چنین یاد مى کند:

محمد بن حسن شیخ طوسى ، در بین اصحاب و دانشمندان شیعى بسیار بلند مرتبه است . از چهره هاى برجسته و بزرگان مورد اطمینان است و یکى از شاگردان استاد ما شیخ مفید به شمار مى آید.
… آنگاه آثار ماندنى او را نام مى برد و دو کتاب (الرجال ) و (فهرست شیخ طوسى ) را در شمار کتابهایش ذکر مى کند.

ابوالحسین احمد بن حسین معروف به ( ابن غضائرى ) فرزند حسین بن عبیدالله غضائرى ، از محدثان برزگ شیعه و معاصر با نجاشى است . نجاشى همراه با على بن محمد بن شیران (متوفى ۴۱۰ ق ) که او نیز یکى از دوستان و معاصرانش بوده است ، با احمد بن حسین گفتگو و مباحثات علمى داشته و از نظرات و دیدگاههاى هم استفاده مى کردند. علاوه بر این ارتباط دوستانه و بهره برى از تجربیات یکدیگر، نجاشى با ابن غضائرى همدرس بوده و نزد این عبدون و حسین بن عبیدالله (پدر احمدبن حسین ) شاگردى کرده اند و کتاب (النوادر) احمد بن عبیدالله خوانده اند. و نیز بعضى از کتابهاى ابوالحسن على فضال را که ابن غضائرى در نزد ابن عبدون خوانده است نجاشى در طول این مدت مطالب آنها را شنیده است .

ابن غضائرى که از اساتید بزرگ علم رجال بوده کتابهایى در این رشته نوشته است ولى متاءسفانه نوشته هاى این اندیشمند و محقق رجالى از بین رفته و در دسترس نیست . تنها کتاب (الضعفا) از وى موجود است که مولا عنایت الله قهپایى در اثر ارزشمند خویش (مجمع الرجال ) آن را همراه با چند کتاب رجالى دیگر جمع آورى نموده است و اکنون در دسترس ‍ است

ابویعلى محمد بن حسن جعفرى و سلاربن عبدالعزیز که دو فقیه و از برازندگان علم و ادب و از شاگردان شیخ مفید و سید مرتضى بودند در شمار معاصران نجاشى جاى دارند. آن دو با نجاشى در غسل دادن سید مرتضى همکارى داشتند؛ که سرانجام روح این دو چهره دانش و تقوا در سال ۴۶۳ ق ، با هم به ملکوت اعلى پرواز کرد.

ابوالحسن کاتب (متوفى ۴۱۳ ق ) و ابوالحسن جرجرایى از معاصران و دوستان صمیمى نجاشى بودند نوشته اند نجاشى بعضى از کتابهاى ابوالحسن کاتب از خریدارى کرده است . ابن سینا (متوفى ۴۲۸ ق ) که از فیلسوفان بزرگ عالم اسلام و مناصب مهمى در دولت آل بویه داشت از معاصران نجاشى است . تحول در علوم مختلف بویژه منطق و فلسفه ، علوم پزشکى و طب در این دوره مرهون خدمات و همت والاى اوست .

ادباى بزرگ و نابغه هاى درخشان شیعه چون سید مرتضى (متوفى ۴۰۶ ق ) و فردوسى (متوفى ۴۱۱ ق ) که آثار ادبى و شعرى ارزشندى از آن دو به یادگار مانده است در زمان نجاشى در آسمان بغداد و ایران درخشیدند.

آثار ماندگار

ابوالعباس نجاشى در شناخت راویان حدیث گوى سبقت را از دیگر دانشمندان این فن ربود و بر آنان برترى کامل یافت . گرچه پیش از عصر نجاشى و شیخ طوسى محققان و علماى زیادى در رشته رجال قلم بر صفحه کاغذ گذارده ، آثار ارزشمندى به یادگار گذاشتند ولى دانش شناسایى حدیث در زمان این دو ابرمرد که شایسته عنوان (پدر علم حدیث )اند، تحول چشمگیرى یافت و آثارى که این او خورشید فروزان شیعه در این زمینه از خویش به یادگار گذاردند به عنوان کتابهاى اصول علم رجال معروف گشت و از آن تاریخ تا کنون عالمانى که متخصص در این رشته اند مطابق دیدگاههاى آن دو تحقیق کرده و بر محور آثار آن دو بزرگوار، کتابها نوشته اند.

(رجال نجاشى ) از گرانبهاترین آثار شیعى در فن علم رجال است که در بین چهار کتاب اصلى علم رجال درخشندگى خاصى دارد؛ نظیر درخشش ‍ کتاب (کافى ) در بین چهار کتاب حدیثى .
نجاشى این گنجینه و اثر ماندگارش را در زمان حیات استادش سید مرتضى رحمه الله و پس از تاءلیف کتابهاى شیخ طوسى در این زمینه ، نوشته است . گویا سید مرتضى در این زمینه ، نوشته است . گویا سید مرتضى در یکى از جلسات درس ، از سخن آن دسته از مخالفان که شیعه را به نداشتن آثار و سابقه علمى سرزنش مى کردند و مورد استفاده قرار مى دادند، سرزنش ‍ مى کردند و مورد استفاده قرار مى دادند، اظهار ناراحتى مى کند و همین مساءله سبب مى شود که نجاشى با تصمیم و اراده جدى دست به تحقیق زند و دانشوران شیعى و آثار ارزشمند آنان را معرفى کند.

بنابراین کتاب وى حاوى نام ۱۲۷۰ فرزانه از محدثان و علماى شیعى است که در بیشتر موارد، سلسله سند از نجاشى تا راوى و شخصیتى که به معرفى و آثار او پرداخته ، ذکر شده است . آن طور که از سخن خود نجاشى بر مى آید نام این کتاب (فهرس اسماء مصنفى الشیعه ) است که در آن به شناساندن آثار، کنیه ، القاب ، نیاکان و محل سکونت و زندگى علماى بزرگ پرداخته است . از این رو نام این مجموعه گران سنگ (فهرست ) معروف به (رجال النجاشى ) است که بر روى جلدهاى چاپ شده آن مزین است .
نجاشى این کتاب را در دو جزء تهیه و تنظیم کرده و به همان ترتیبى که خود صورت داده است بارها منتشر شده است .

نجاشى غیر از اثر مشهورش کتابهاى دیگرى به رشته تحریر درآورد ولى متاءسفانه نشر نگردیده و در دسترس نیست حتى به نسخه هاى خطى آنها نیز تا به حال آگاهى نیافته اند. نجاشى آنجا که شرح حالش را یادآور شده آثار زیر را از نوشته هاى خویش شمرده است :

۱ – (الجمعه ): این کتاب درباره وظایف و اعمال عبادى در روز جمعه است .
۲ – (الکوفه ): در معرفى آثار و اماکن تاریخى شهر کوفه و نیز فضیلت آنها است .
۳ – ( انساب بنى نضر بن قعین ): در این کتاب خاندان بنى نضربن قعین را معرفى مى کند.
۴ – (مختصر الانوار و مواضع النجوم )

روایتگران

گرچه نجاشى شاگردان زیادى را تربیت نکرد، چند نفر از دانشمندان ، از روح بلند، تعهد، تقوا و اخلاص نجاشى بهره ها برده و به مقام نقل روایت از کتابهاى او نایل آمدند و از جمله :

۱ – ابوصمصام ذوالفقار بن معبد حسینى . وى از سادات بزرگوارى است که از سید مرتضى ، نجاشى و شیخ طوسى روایت مى کند. نیز فقها و دانشمندانى چون قطب راوندى (متوفى ۵۷۳ ق ) و ابن شهر آشوب (متوفى ۵۸۸ ق ) از ابوصمصام حدیث نقل مى کنند.

۲ – ابوالحسن سلیمان بن حسن صهرشتى . وى از فقها و شخصیتهاى برجسته شیعى و از شاگردان ممتاز سید مرتضى و شیخ طوسى است . او از این دو بزرگوار روایت نقل مى کند. از جمله کتابهاى او (قبس المصباح ) در زمینه دعاست .

۳ – ابوالحسن على بن احمد نجاشى . وى فرزند نجاشى است که در شمار اساتید بزرگ و دانشمند جاى دارد.

جلوه هایى از زندگى

عشق به اهل بیت و خاندان عصمت و طهارت – علیهم السلام – چنان در روح و روان نجاشى در آمیخته بود که آرامش را از وى گرفته و پیوسته در خروش و جوشش بود. گاهى غدیر او را به ساحل امن ولایت و حرم مولا على علیه السلام مى کشاند و زمانى نیز عاشورا او را به مکتب سرخ ولایت و مسلخ عاشقان به کربلا مى برد.

هر سال عید غدیر که از راه مى رسید شادمانى در چهره نجاشى ظاهر مى گشت و شوق زیارت مولایش وى را از بغداد به نجف مى کشاند و شتابان به وادى نور حرکت مى کرد. به سرزمین ولایت که مى رسید گویا در جوار بارگاه ملکوتى امیرالمؤ منین علیه السلام رحل اقامت مى افکند و با بهره جویى معنوى از روح بلند آن حضرت ، از فرصت به دست آمده سود جسته ، از اساتید بزرگ استفاده مى کرد و از دریاى دانش آنان سیراب مى گشت و از دست مبارک آنان به دریافت اجازه نقل روایت نایل مى آمد به طورى که با کوله بارى از معنویات و معارف ، از نجف اشرف به دیار خود مراجعت مى کرد.

از جلوه هاى حیات نجاشى روح توحید و عبودیتى بود که در جانش رسوخ کرده بود و ردپاى این سبز قامت الهى را همچون نیاکان پاکنهادش باید در مساجد و مکانهاى زیارتى دنبال کرد.
او هر گاه به قصد – شهر اجدادش – حرکت مى کرد با زاد و توشه تقوا و با روحى سرشار از اخلاص بار سفر مى بست و در جاى جاى شهر با قلبى آکنده از عشق به اهل بیت علیهم السلام و زبانى گویا به ذکر خدا قدم مى گذاشت و به زیارت مکان هاى مقدس این شهر مى رفت . وى به عظمت و فضیلت مساجد شهر کوفه آگاه بود و در همانجا که پیامبران و جانشینان آنها و دیگر زاهدان و با تقوایان نماز مى گذاردند، نماز مى خواند.

عشق و محبت به ستارگان آسمان فقاهت و دیدار با محدثان و راویان ، در سراسر وجود نجاشى موج مى زد و احترام فرزانگان شیعى را نیک نگه مى داشت و چه در شهر بغداد یا در مسافرتهایش به نجف و کوفه به دیدار صاحبان فضیلت و ابرار مى رفت و از دریاى دانش و اخلاص آنان بهره کافى مى برد.

حدیث فراق

دست تقدیر این گونه رقم خورد که حوزه علمیه بغداد که تا سال ۴۴۸ ق از رونق و شهرت جهانى برخوردار بود و عالمان و پژوهشگران را از گوشه و کنار مجذوب خود ساخته بود دیگر آن حرارت و جنب و جوش فرهنگى را نداشته باشد.

جنگ و گریزهایى که در بغداد به وجود آمد و آشوب هاى داخلى و خارجى براى انتقال قدرت ، محیط دانش و آرامش حوزه هاى درس را آشفته ساخت و در نهایت اوضاع نابسامان به جایى رسید که حکومت از آل بویه به سلجوقیان منتقل شد و شیخ طوسى ، پیشواى شیعیان ، به ناچار از بغداد به نجف هجرت کرد. از آن پس فقها، محدثان و علماى بزرگ یکى پس از دیگرى بغداد را رها کرده ، بعضى به نجف و عده اى به نقاط دیگر هجرت کردند.

نجاشى ، محدث و چهره سرشناس نیز با دگرگونى اوضاع سیاسى و اجتماعى شهر بغداد و از بین رفتن حوزه فرهنگ شیعى در سال ۴۴۸ ق به ناچار آنجا را رها کرد و احتمال دارد بر اثر کهولت و گرماى زیاد و نیز علاقه قلبى که نسبت به خاندان رسالت داشت به منطقه اى در شمال بغداد نزدیک سامراء هجرت کرده باشد. او در حالى که اواخر عمر را مى گذراند هر چند گاه به سامرا مى رفت و به زیارت امام هادى و امام حسن عسکرى علیهم السلام مى شتافت و در حالى که اشکهایش براى مظلومیت ائمه معصومین علیهم السلام جارى بود زیرلب براى تعجیل ظهور امام زمان (عج ) دعا مى کرد.

… او که عمرى را در خدمت معارف اهل بیت علیهم السلام سپرى کرد و در معرفى ابرار و ستاره هاى همیشه جاوید تشیع و شناساندن آثار ارزشمند آنان همت بلندى داشت ، همچنان در انتظار رؤ یت خورشید اهل بیت باقى ماند تا آنکه دست اجل مهلتش نداد و در جمادى الاول سال ۴۵۰ ق در مطیه آباد روح پاکش به ارواح مطهر ابرار و صالحان و اولیاى خاص ‍ الهى پیوند خورد و در جوار رحمت ربوبى جاى گرفت .
رضوان خدا بر او باد!

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

زندگینامه سید مرتضى علم الهدى (۳۵۵-۴۳۶ ه.ق)

مقدمه

(سید مرتضى ) یکى از چهره هاى امید آفرین و هدف بخش و سازنده جهان تشیع و بلکه افتخار اسلام به شمار آمده ، آثار علمى و زندگى اجتماعى و شخصیت معنوى او براى همه نسلها آموزنده و الهام بخش ‍ است .
گرچه بیش از هزار سال از روزگار او مى گذرد، شایستگى و برجستگى هاى وى سد زمان را شکسته و تا امروز امتداد یافته است و شناخت او در همه زمانها به زانوان انسانها توان بیشتر در پیمودن راه انسانیت مى بخشید.

ولادت

سید مرتضى در ماه رجب سال ۳۵۵ هجرى قمرى در شهر بغداد دیده به جهان گشود نامش على فرزند (ابو احمد حسین ) فرزند موسى بن محمد بن موسى بن ابراهیم فرزند امام موسى بن جعفر علیه السلام است که نسب او با پنج واسطه به امام هفتم علیه السلام مى رسد. کنیه اش ابوالقاسم است و پدر و مادرش نیز از افراد لایق آن روزگار بودند. پدرش حسین موسوى به (طاهر اوحد ذوالمناقب ) معروف بود که منصب نقابت و رسیدگى به کار و زندگى سادات دودمان ابوطالب و مسؤ ولیت نظارت بر دیوان مظالم و سرپرستى زائران خانه خدا را که از منصبهاى مهم آن روز بود به عهده داشت  مادرش نیز بانویى بزرگوار و دانشمند بود که شیخ مفید پیشواى شیعیان کتاب (احکام النساء) را به خاطر او تاءلیف و تدوین کرده است .

آغاز تحصیل

پیشواى شیعه ( شیخ مفید) شبى در خواب دید حضرت فاطمه زهرا دخت گرامى پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله دست دو فرزندش ‍ امام حسن و امام حسین علیه السلام را گرفته ، آنها را به نزد او آورد و پس از سلام گفت : (جناب استاد! این دو پسران من هستند، به آنها علم فقه و احکام دین بیاموز! استاد از خواب برخاست و پس از انجام کارهاى لازم و با اندیشه هاى مختلفى که گریبانگیر او بود به محفل درس خود که مسجد براثا واقع در محله شیعه نشین بغداد بود،آمد و پس از لحظاتى درس را شروع کرد. در کلاس درس مساءله خاصى پیش نیامد و موضوع خواب روشن نشد ولى چند لحظه پس از پایان درس دید زنى باوقار خاصى در حالى که دست دو فرزندش را گرفته و پیرامونش را زنانى که گویا از کنیزان او هستند همراهى مى کنند وارد مسجد شدند و پس از سلام نشستند. وقتى استاد فهمید که او فاطمه دختر ناصر کبیر است به احترام او از جا برخاست .

مادر دو فرزند ( على و محمد) خطاب به استاد گفت : جناب شیخ ! این دو پسر بچه ، پسران من هستند آنان را خدمت شما آوردم تا علم فقه بیاموزند! مرجع بزرگ شیعه فورى به یاد خواب شب گذشته افتاد و شروع به گریستن نمود. همه حاضران مبهوت شدند و سبب گریه او را سؤ ال کردند. استاد لب به سخن گشود و خواب شب گذشته خود را که تعبیر شده بود براى آنان نقل کرد، سپس با کمال اشتیاق تعلیم و تربیت آن دو برادر را به عهده گرفت و در پیشبرد آنان به درجات علمى و عملى همت گماشت و آنچنان درهاى علوم و معارف اسلامى را به روى آنان گشود که هر دو از نوابغ روزگار و عالمان نامدار به شمار آمدند

 

استادان

سید مرتضى (على ) تا آن زمان که خود بر فراز کرسى استادى تکیه زد در نزد شمارى از پاکان عصر خویش براى فراگیرى علوم آسمانى به ادب زانو زد و بهره ها برد. در ذیل یادى از آن خدا ترسان عرصه علم خواهیم کرد.

۱ – شیخ مفید (متوفى ۴۱۳ ق .): شخصیت ممتازى که به قول نجاشى فضل و برترى او در فقه ، کلام ، روایت ، علم و وثاقت مشهورتر از آن است که توصیف و تعریف شود(۱۱۴) او توانست شاگردانى بلند آوازه و نابغه و پرکار همانند شیخ طوسى و سید مرتضى را تقدیم جامعه اسلامى بدارد.

۲ – ابومحمد هارون فرزند موسى تلعکبرى (متوفى ۳۸۰ ق .): او دانشمند و فقیهى برجسته و کم نظیر بود و از جمله راویان مشهورى است که از مرحوم کلینى روایت نقل مى کند.(۱۱۵)

۳ – شیخ محمد صدوق (متوفى ۳۸۱ ق .): او از بزرگان و پیشتازان حدیث است که به قول شیخ طوسى وى دانشمندى بزرگ ، پاسدار احادیث ، آگاه به رجال و نقاد اخبار بود که در میان قمى ها کسى در پاسدارى از اعم حدیث و دانش زیاد همانند او دیده نشده است و حدود ۳۰۰ کتاب تاءلیف کرده است .

۴ – حسین بن على بابویه برادر شیخ صدوق : او فقیهى بزرگوار و محدثى شناخته شده است که از پدر و برادرش حدیث نقل کرده است .
در ردیف استادان سید مرتضى رحمه الله نام بزرگان دیگر هم به چشم مى خورد که ما به موجب اختصار فقط به ذکر نام آنان که در کتاب ارزشمند الغدیر آمده اکتفا مى کنیم : ۱ – احمد بن على بن سعیدکوفى ۲ – محمد بن عمران کاتب مرزبانى ۳ – ابویحیى ابن نباته ۴ – ابوالحسن على بن محمد کاتب ۵ – ابوالقاسم عبدالله بن عثمان بن یحیى ۶ – احمد بن سهل دیباجى . (۱۱۷)

شاگردان

۱ – شیخ طوسى : وى پنج سال پس از ورود به بغداد (که مرکز گسترش علوم اسلامى و حوزه علمیه شیعه به شمار مى رفت ) و استفاده از محضر استادان گرانقدر بویژه مفید – با کمال تواضع در مجلس درس سید مرتضى حاضر شد و بیست و سه سال تمام از محضر این استاد وارسته علم و ادب آموخت و به مقام والایى رسید و شاگردان بسیارى تربیت کرد که گفته شده شاگردان مجتهد او از عالمان شیعه بیش از سیصد نفر بود و شاگردانش از علماى اهل تسنن بیش از آن بود که بتوان آن را شمرد.

۲ – ابویعلى سلار دیلمى : او از فقهاى بزرگ شیعه و از شاگردان سید مرتضى و شیخ مفید بود و اصلش از دیلم (رشت امروز یا نواحى آن منطقه ) است . از آنجا به بغداد هجرت کرد و از محضر آن دو استاد بزرگ دانش و معرفت را فراگرفت و توانست فوق العاده مورد توجه استادش سید قرار گرفته ، جانشین او در منصب قضا در شهرهاى حلب گردد.

۳ – ابوالصلاح حلبى : او از عالمان و فقهاى مشهور است . این شهر آشوب درباره او مى گوید: ابوالصلاح حلبى از شاگردان سید مرتضى رحمه الله است و کتابى دارد به نام (بدایه ) در فقه و شرحى دارد بر کتاب ذخیره سید مرتضى .

۴ – قاضى ابن براج طرابلسى : او از فقها و دانشمندان و شاگردان مشهور سید مرتضى رحمه الله است که گفته شده سید مرتضى ماهانه هشت دینار – که در آن زمان مبلغ بالایى بوده است – به او شهریه مى داد و مدت بیست و سه سال تمام در طرابلس قضاوت مى کرد. از این رو به او قاضى طرابلسى گفته اند.

نام شمار دیگرى از شاگردان سید که در کتب معتبر آمده از این قرار است :

شریف ابویعلى محمد بن حسن بن حمزه جعفرى ،

ابو الصمصام مروزى ،

سید نجیب الدین کراجکى ،

شیخ ابوالحسن سلیمان صهرشى ،

جعفر بن محمد دوریستى ،

ثابت بن عبدالله نباتى ،

شیخ احمد خزاعى ،

شیخ مفید ثانى ،

شیخ ابوالمعالى احمد بن قدامه ،

شیخ ابوعبدالله محمد فرزند على صلواتى و

ابوزید فرزند کیابکى حسینى و…

حوزه درس سید

حوزه درس او ویژگیهایى داشت که به سختى مى توان نمونه آن را در درس ‍ دیگر عالمان یافت . از ویژگى مجلس درس او این بود که همه گونه افراد با هر عقیده اى مى توانستند در محضر او حضور یابند و از علوم مختلفى که وى تدریس مى کرد استفاده نمایند. نقل شده زمانى مردى یهودى که از قحطى و تنگدستى رنج مى برد به حضور استاد رسید و از وى تقاضاى یادگیرى علم نجوم کرد. سید مرتضى با گشاده رویى تقاضاى او را پذیرفت و دستور داد هر روز مبلغى به او بپردازند. آن مرد یهودى مدتى در درس ‍ استاد شرکت کرد و زندگى خود را از طریق همان مبلغ گذراند و پس از گذشت مدتى نه چندان زیاد، تحت تاءثیر عظمت و برخوردهاى مکتبى شریف مرتضى قرار گرفت و مسلمان شد.

مرحوم محدث نورى مى نویسد: (سید مرتضى – قدس سره – علوم زیادى را تدریس مى کرد)  خصوصیت دیگر حوزه درس او این بود که به هر شاگردى به فراخور حالش شهریه مى پرداخت . نقل شده که این استاد بزرگوار به شاگرد ممتازش شیخ طوسى ماهانه دوازده دینار مى پرداخت .

ویژگى دیگر درس او این بود که بزرگان بسیارى در آن شرکت مى کردند، حتى گاهى استاد عالى قدرش شیخ مفید رحمه الله نیز در درس او حضور مى یافت . در این باره چنین گفته شده است :

(تمام فاضلها و دانشمندان عرب و عجم از جملات او متحیر، توگویى سیبویه همه زمانهاست و سبحان  قرن چهارم ، تواءم با حکمت لقمان و زهد سلمان . وقتى در درس خواجه نصیر نام او برده شد مؤ دبانه گفت : صلوات الله علیه ! چون سید مرتضى به درس مفید حاضر گشتى ، مفید به احترام او از جا برمى خاستى و گاه کرسى درس خود به او دادى و از بیان و تقریر او نشاط کردى و در جلو او بر روى مبارکش لبخند شادى زدى ؛ که گویى سیماى معصومین بینى و گاه که به یاد خواب زهرا علیهاالسلام مى افتادى اشک شوق و محبت به گونه جارى ساختى .)

دارالعلم و کتابخانه سید

در زمان سید مرتضى رحمه الله شهر بغداد در مدتى کوتاه شاه گسترش علم و ادب بود. در آن روزگار شیفتگان دانش و معرفت از دورترین نقاط جهان به آنجا مى آمدند تا از محضر استادانى چون سید مرتضى توشه اى گرفته ، به دیار خود بازگردند و اقوام خود را ارشاد نمایند. در ظاهر هیچ مشکلى براى تحصیل علوم و معارف انسانى و اسلامى فرا روى آنان دیده نمى شد جز فقر و تنگدستى افراد – بویژه در سالهایى که قحطى شدید در شهر رخ نمود و مردم از جمله دانش پژوهان را در تنگنا و سختى قرار داد.

در آن سالها طلاب بیش از دیگران براى تاءمین زندگى و نیازمندیهاى تحصیلى خود در زحمت بودند و کتابخانه اى نیز در آن زمان در شهر وجود نداشت . از این رو سید مرتضى بر آن شد تا بخشى از خانه خود را به اهل علم اختصاص دهد تا شاگردان و دانش پژوهان با استفاده از آن و کتابخانه اش ، به تحقیق و مطالعه و مذاکرات علمى و تاءلیف بپردازند؛ که آن مرکز بعدها (دارالعلم ) نامیده شد. مرحوم علامه امینى مى نویسد: (ابن طى ) گفته : او اولین کسى است که خانه اش را دارالعلم قرار داد و براى مباحثه و مناظره آماده کرد.

ابولقاسم تنوخى ، قاضى مدائن و شاگرد سید مى گوید: (کتابخانه وى (سید مرتضى ) داراى هشتاد هزار جلد کتاب بود که او آنها را خوانده یا تاءلیف کرده بود یا مطالب آنها را به خاطر داشت .

کار ارزشمند دیگرى که سید مرتضى در این زمینه انجام داد این بود که یکى از روستاهاى متعلق به خود را براى تاءمین کاغذ دانشمندان و فقها وقف نمود و مخارج زندگى شاگردان را نیز از درآمد املاکش مى پرداخت .

البته معلوم نیست املاکى که سید در اختیار داشته از ملک شخصى خود وى بوده بلکه به احتمال زیاد این اموال متعلق به بیت المال بوده و سید مرتضى آنها را در جاهاى مناسب از جمله در راه پیشبرد اهداف اسلام و تربیت شاگردان و رسیدگى به نیازمندان جامعه هزینه مى نموده است .

تاءلیفات سید مرتضى

خداوند متعال به سید مرتضى ذوق و استعدادى سرشار داده بود و او نیز از این نعمت بزرگ الهى به خوبى بهره بردارى کرد و در نتیجه تلاش و کوشش ‍ در مدتى نه چندان طولانى هنرمندى صاحب قلم ، شاعرى متعهد مجتهدى عارف ، محققى توانا،اسلام شناسى ورزیده و آگاه و خدمتگزارى لایق و دلسوز براى اسلام و مسلمانان گردید. او علاوه بر داشتن مسؤ ولیتهاى مهم اجتماعى و تربیت شاگردان تاءلیفات مهمى در زمینه فقه و اصول ، تفسیر، علوم قرآن ، کلام ، حدیث و ادبیات به جامعه عرضه کرد که تعدادى از آنها در ایران و کشورهاى عربى چاپ و منتشر شده است و دانشمندان و ادبا از آنها استفاده مى کنند.

مرحوم علامه امینى در الغدیر نام ۸۶ اثر او را بیان کرده  و مرحوم سید محسن امین نیز نام ۸۹ کتاب وى را برشمرده و آنها را ستوده است .
یکى از کتابهاى وى دیوان معروف او با بیست هزار بیت است . او علاوه بر مقام علمى و اجتهاد داراى ذوق شعر و ادب بود و در زمان ایشان غیر از برادرش سید رضى شاعرى همانندش نبود. کتاب دیگر او (امالى ) است که در موضوع فقه و تفسیر و حدیث و شعر و فنون ادب است .

نکته مهمى که در تاءلیفات وى وجود دارد این است که در هر زمینه که وارد تحقیق شد سنگ تمام را گذاشته و آنچه در آن قابل بحث و تحقیق بوده بیان کرده است . از این رو بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران حضرت امام خمینى در مورد کتاب (شافى ) که در بحث امامت نگاشته شده ، چنین فرموده است :

(کتاب شافى سید مرتضى علم الهدى (متوفى در سال ۴۳۶) که بهترین کتابها و مشهورترین مصنفات در این باب است در دسترس همه است ؛ که هر چه متاءخرین درباره امامت نوشتند، کمتر از آن است که در شافى سید مرتضى تحقیق کرده است .

نکته دیگر اینکه تعداد زیادى از کتابهاى او درباره مسائل آن روز جامعه و بعضى از آنها در پاسخ به سؤ الات افراد در شهرهاى مختلف آن ایام بوده است ؛ همانند کتاب مسائل ناصریه ، مسائل طرابلسیه ، مسائل موصلیه ، و… که نشان دهنده این است که آن بزرگوار با همه اشتغالات علمى و تربیت شاگردان ، با مردم جامعه خود نیز ارتباط تنگاتنگ داشته و عالمى مردمى بوده است که به مسائل و مشکلات فکرى و اعتقادى آنان اهمیت مى داد و به آنها رسیدگى مى کرده است .

سید مرتضى احیاگر قرن چهارم

در میان مسلمانان معروف است که خداى بزرگ در آغاز هر صد سال (یک قرن ) کسى را بر مى انگیزد تا دین را رونقى بخشد و در نشر احکام و نگهداشت آن بکوشد. استاد محمد رضا حکیمى در این مورد مى گوید: شاید مدرک این عقیده حدیثى باشد که ابوداود… از پیامبر صلى الله علیه و آله نقل کرده است که فرمود: (خداوند بزرگ براى این امت در سر هر صد سال ، کسى را بر مى انگیزد تا دین او را تازگى بخشد و رواج دهد.)(۱۳۱) این حدیث در کتابهاى مختلف با عبارات گوناگون نقل شده و بعضى از نویسندگان نام احیاگر هر قرن را هم مشخص کرده اند.

نویسنده کتاب (علماى بزرگ شیعه از کلینى تا خمینى ) مى نویسد:
شیعه مى گوید: (مجدد مکتب در قرن اول باقرالعلوم علیه السلام و فرزندش امام صادق علیه السلام بودند. در قرن دوم حضرت ثامن الحج على بن موسى علیه السلام در قرن سوم محمد بن یعقوب کلینى و در قرن چهارم سید مرتضى اعلى الله مقامه .)

و در این زمان هم باید گفت : احیاگر اسلام در آغاز قرن پانزدهم بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران حضرت آیت الله العظمى امام خمینى – رضوان الله تعالى علیه – است که اسلام را زنده و مسلمانان را سر بلند کرد.

داناى هنرور در سخن دانشمندان

علامه حلى مى گوید: ( علم الهدى در علوم بسیارى یگانه بود. دانشمندان ما بر وفور فضل و دانش او اتفاق نظر دارند. در دانشهایى مانند علم کلام و فقه و ادب از قبیل شعر و لغت و جز اینها بر همگان مقدم بود… شیعه از زمان وى تا عصر ما که در سال ۶۹۳ هجرى است از کتابهاى او استفاده کرده اند. او رکن طائفه (شیعه ) و معلم آنهاست . )

علامه بحر العلوم که خود سرآمد فقهاى شیعه بود، مى نویسد: (على بن حسین … ابوالقاسم مرتضى علم الهدى ، ذوالمجدین و صاحب الفخرین و الریاستین ، مروج دین جدش ، سرور ثقلین در قرن چهارم ، به روش پیشوایان برگزیده ، او سرور علماى اسلام و پس از ائمه اطهار علیه السلام از همه کس ‍ برتر است . او دانشهایى گرد آورد که نصیب هیچ کس نشد و از فضایلى برخوردار گردید، که او را از همه کس ممتاز گردانید، دانشمندان مخالف و موافق درباره فزونى فضلش اتفاق نظر دارند و به تقدمش بر تمامى دانشمندان پیشین و پسین معترف مى باشند.

ابوالعلا معرى در پاسخ افرادى که از او درباره سید پرسیدند، در ضمن دو بیت شعر عربى چنین گفت :(اى کسى که آمده اى تا درباره سید مرتضى از من بپرسى ، بدان که او از هر نقص و عیبى پیراسته است . اگر او را ببینى ، خواهى فهمید که وجود همه مردم در مردى جمع ، و روزگار در یک ساعت متمرکز گشته و جهان در یک خانه قرار گرفته است )

سید مرتضى و مسئولیتهاى اجتماعى

سید مرتضى علاوه بر فعالیتهاى علمى و فرهنگى و مسئولیتهاى اجتماعى و رهبرى جامعه اسلامى ، پس از وفات برادرش سید رضى در سال ۴۰۶ ق . مسئولیت نقابت و امارت حج و نظارت بر دیوان مظالم را به عهده گرفت .

از زمان خلفاى بنى امیه تا زمان معتضد عباسى ، فرزندان على بن ابیطالب علیه السلام همیشه تحت تعقیب و مراقبت خلفا و ماءموران بودند. چون با حکام ستمگر مبارزه مى کردند. از این رو آنان اغلب در شهرهاى مختلف متوارى بودند و معمولا در جنگ و گریزها به شهادت مى رسیدند. وجود امامزادگان متعدد در نقاط مختلف و دور افتاده حاکى از همین مبارزات است . هنگامى که حکومت و خلافت در سال ۲۷۹ ق . به معتضد عباسى واگذار شد موضوع احترام به علویان و تعیین سرپرست مطرح شد و در هر شهرى یکى از بزرگان سادات یا علماى علوى نقابت یعنى سرپرستى سادات آن شهر یا منطقه را به عهده گرفت .

او علاوه بر نظارت بر نسب و دفاع از حقوق و حفظ شرافت آنان موظف بود در میان آنان قضاوت کند، سرپرستى اموال و دارایى یتیمان را بر عهده گیرد، احکام الهى را در صورت ارتکاب گناه درباره آنان جارى کند، دختران و زنان بى سرپرست را شوهر دهد و از بى سرپرستان مراقبت کند. کسى که این مسئولیت ها را به عهده مى گرفت بایستى دانشمند و مجتهد باشد تا قضاوت او معتبر و نافذ باشد.

امارت حج هم مسئولیت بزرگى بود که ریاست و رهبرى زائران خانه خدا را به عهده داشت و معمولا شخص خلیفه آن را به عهده داشت . ولى گاهى خلیفه این مسئولیت بسیار مهم را به شخصى که شایستگى داشت واگذار مى کرد.

نظارت بر دیوان – که در آن به اعمال ظالمانه حکام و امرا و رجال بزرگ دولت زیر نظر شخص خلیفه رسیدگى مى شد. نیز یکى از مسئولیتهاى خطیر اجتماعى بود.
این سه مسئولیت مهم در سال ۴۰۶ ق . (پس از وفات سید رضى که بیش از بیست سال آنها را به عهده داشت ) به برادرش سید مرتضى واگذار شد و تا آخر عمر آنها را به عهده داشت و به خوبى از انجام امور مربوط به آنها برآمد.

شایسته ذکر است که موقعیت اجتماعى و مسائل سیاسى ، فرمانروایان ستمگر را وادار مى کرد تا آن مسئولیت هاى مهم و برادرش نیز به منظور خدمت به اسلام و مسلمانان آن مسئولیت ها را پذیرفتند تا در سایه آن بتوانند خدمات ارزنده براى جامعه انجام دهند وگرنه این مسئولیت ها چیزى نبود که بر عظمت و شخصیت آنان بیفزاید و به آنها افتخار کنند. از این رو است که مى بینیم او به پیروى از جد بزرگوارش به وضع بیچارگان و محرومان جامعه خود رسیدگى مى کرد؛ تا جائى که سید شریف تاج الدین حسینى حلبى مى نویسد:

(او پیوسته مراقب حال مستمندان و مواظب بسیارى از خانواده هاى نیازمند بود و براى افراد بى بضاعت ماهانه مقرر داشته بود که خود آنان از منبع آن خبر نداشتند و پس از رحلت سید که ماهانه قطع گردید متوجه شدند.)

وصیت تکان دهنده و عشق به نماز

سید مرتضى در وصیت خود چنین آورده است : (تمام نمازهاى واجب مرا که در طول عمرم خوانده ام به نیابت از من دوباره بخوانید)

وقتى این سخنان از ایشان نقل شد نزدیکان و اطرافیان شگفت زده شدند و پرسیدند چرا؟! شما که فردى وارسته بودید و اهمیت فوق العاده اى به نماز مى دادید، علاقه مند و عاشق نماز بودید و همیشه قبل از فرارسیدن وقت نماز وضو گرفته ، آماده مى شدید تا وقت نماز فرا رسد، حال چه شد که این گونه وصیت مى کنید؟!

سید در پاسخ فرمود: آرى من علاقه مند به نماز بلکه عاشق نماز و راز و نیاز با خالق خود بودم و از راز و نیاز هم لذت فراوان مى بردم ، از این رو همیشه قبل از فرا رسیدن وقت نماز لحظه شمارى مى کردم تا وقت نماز برسد و این تکلیف الهى را انجام دهم و به دلیل همین علاقه شدید و لذت از نماز، وصیت مى کنم که تمام نمازهاى مرا دوباره بخوانید زیرا تصور من این است که شاید نمازهاى من صد در صد خالص براى خدا انجام نگرفته باشد بلکه درصدى از آنها به خاطر لذت روحى و معنوى خودم به انجام رسیده باشد! پس همه را قضا کنید چون اگر یک درصد از نماز هم براى غیر خدا انجام گرفته باشد شایسته درگاه الهى نیست و مى ترسم به همین سبب اعمال و راز و نیازهاى من مورد پذیرش خداى منان قرار نگیرد!

آرى ! اشتغالات علمى و اجتماعى و سیاسى او نه تنها جلو جلوه هاى عبادى و معنوى او را نتوانست بگیرد، بلکه او در میدان هم گوى سبقت را از دیگران ربود و الگو قرار گرفت .
اینجاست که باید گفت : او به راستى – (مرتضى ) و بحق (شریف ) بود که با گذشت زمان و ارائه کوششهاى افزون و حوادثى که در زندگى او پیش ‍ آمد و سبب شد که به نامها و القابى همانند: شریف مرتضى ، علم الهدى ، ذوالمجدین و ابوالثمانین (۱۳۹) مشهور گردد.

وداع با سید

سید مرتضى سرانجام پس از عمرى پربار و انجام کارهایى بزرگ و ارزنده در حدود هشتاد سالگى در روز یکشنبه ۲۵ ربیع الاول ۴۳۶ ق . در شهر بغداد به جوار حق شتافت (۱۴۱) و به دست (ابوالحسین نجاشى ) و با کمک (محمد بن حسین جعفرى ) و (سلار بن عبدالعزیز) و دیگر شاگردانش ‍ غسل داده شد و سپس فرزندش سید محمد بر او نماز خواند و در خانه اش ‍ واقع در محله کرخ به خاک سپرده شد و با مرگ او یکى از چهره هاى درخشان قرن چهارم و با مرگ او یکى از چهره هاى درخشان قرن چهارم در بغداد افول کرد. پس از مدتى پیکر مطهر او به کربلا منتقل شد و جوار جد بزرگوارش حضرت سید الشهدا علیه السلام در کنار قبر برادرش سید رضى در مقبره ابراهیم حجاب (نیاى بزرگشان ) دفن گردید.

در کتاب (رجال بحرالعلوم ) آمده است : به من خبر رسید که بعضى از فرمانروایان روم – فکر مى کنم سال ۹۴۲ – قبر مرحوم سید مرتضى را کندند و دیدند که بدن او هنوز (بعد از پانصد سال و اندى ) تازه است و زمین و خاک ، آن را تغییر نداده و نقل شده که آثار حنا نیز هنوز در دستها و موهاى صورتش وجود داشته است .

گلشن ابرار//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

 

زندگینامه محمدبن محمد بن نعمان «شیخ مفید» (۳۳۶- ۴۱۳ه. ق)  

نام گرامیش «محمد» است فرزند محمد بن نعمان که به «شیخ مفید» ملقب گشته و به «ابن المعلم» معروف مى‏باشد. نجاشى نسب او را به تفصیل تا یعرب بن قحطان ضبط کرده است. گویند: یکى از دانشمندان اهل تسنن بنام على بن عیسى رمانى در اثر مباحثه‏اى که در یکى از موضوعات علمى با وى داشته او را به «مفید» ملقب ساخته است.

مدح و ثناى دانشمندان در باره وى‏

علماى علم رجال و تراجم از عامه و خاصه (شیعه و سنى) با عبارات گوناگون و تعبیرات مختلفى وى را ستوده و هر کدام بگوشه‏اى از حیات درخشان این بزرگمرد علم و عمل و دانش و تقوى اشارتى داشته‏اند. ابن حجر گوید:
«وى از حد بسیار نازلى از خوراک و پوشاک برخوردار بود، دلى خاشع و عشقى فراوان به علم و دانش داشت. وى نزد دانشمندان بسیارى درس خوانده، و در مکتب فرقه امامیه به اعلى درجه آن دست یافته و بآخرین قله‏هاى آن رسیده بحدى که در باره او گفته شده: او را بر هر پیشوائى در علم و دانش منتى عظیم است.

پدرش در واسط معلم بود و در همان جا متولد شد و در عکبرى به قتل رسید. گویند:
عضد الدوله بزیارتش مى‏رفت و بهنگام بیمارى از وى عیادت مى‏کرد. و شریف ابو یعلى جعفرى که داماد او است گفته: وى (مفید) اندکى در شب مى ‏خوابید سپس برخاسته بنماز و مطالعه و درس و تلاوت قرآن مشغول مى‏ گشت».
عماد حنبلى‏ از ابن ابى طى حلبى نقل کرده که وى گفت: «او یکى از بزرگان شیوخ امامیه، و در علم کلام و فقه و جدل پیشتاز است. وى با قدر و منزلت بزرگى که در دولت آل بویه داشت با این حال با هر صاحب نظرى به بحث و مناظره مى ‏نشست. او بسیار صدقه مى‏ داد، و کاملا فروتن بود، و نماز و روزه فراوان بجا مى ‏آورد، و لباسى زبر و خشن به تن مى ‏کرد، و عضد الدوله زیاد بزیارت وى مى‏ رفت. مردى میان بالا و لاغر اندام و گندم گون بود. هفتاد و شش سال عمر کرد و بیش از دویست تصنیف و تألیف از خود بیادگار گذارد.

تشییع جنازه

داستان تشییع جنازه او مشهور است که در آن روز هشتاد هزار نفر از شیعیان او را تشییع کردند، و در ماه مبارک رمضان در گذشت. خدایش رحمت کند-».
و ابن ندیم گوید : «ابن المعلم ابو عبد الله کسى است که ریاست متکلمان شیعه در عصر ما به او منتهى شده است، وى در صناعت کلام از تمامى همگنان خود پیشى گرفته و بسیار باریک بین و ژرف‏نگر و خوش حافظه مى‏باشد. من او را دیده‏ام و او را مردى بلند پایه در علم و فضیلت یافته‏ ام».
و نیز گوید : «ابن المعلم ابو عبد الله محمد بن محمد بن نعمان کسى است که ریاست همگنان او از شیعیان امامیه در علم فقه و کلام و آثار به وى منتهى شده است».

دانشمندانى دیگر نیز بنوبه خود سخنانى در جلالت شأن و علو مقام وى گفته‏اند که بجهت رعایت اختصار از ذکر آنها خوددارى مى‏شود، و آنچه گفته آمد مشتى از خروار، و جرعه‏اى از دریاى بیکران فضل و دانش اوست، و با این حال از همین مختصر که مذکور شد نمودار مى‏گردد که شیخ بزرگوار مفید- رضوان الله تعالى علیه- در هر فضیلتى از فضائل که براى انسان کامل امکان دسترسى بآنست از علم و عمل و زهد و تقوا و دیگر فضائل سر آمد معاصرین خویش است و از همه آنان در این گونه فضائل گوى سبقت را ربوده است.

راستى که او مصداق اتم و اکمل، و آیینه تمام نماى این سخن امام على علیه السلام است که فرموده:
«سعى کنید تا چشمه‏سارهاى دانش، و چراغهاى دیجور، و ژنده‏پوش، و فراخ دل باشید، که بدین صفات در آسمان معروف، و در زمین مذکور گردید».

جامعیت وى در علم و عمل‏

اما در باره دانش او همین گفتار ابن حجر بس که: «او را بر هر پیشوائى در علم و دانش منتى عظیم است» صرف نظر از اینکه گفته: «وى به اوج قله دانش‏ دست یافته و عشقى فراوان به علم و دانش دارد». و صرف نظر از گفتار ابن ابى طى که: «وى در علم کلام و فقه و جدل پیشتاز است».

و اما در باره عمل او، همین گفتار شریف ابى یعلى جعفرى در عبادت او کافى است که: «اندکى به شب مى‏خفت و سپس برخاسته به نماز و مطالعه و درس مى‏پرداخت»، و همین دلیل است که وى مردى شب زنده‏دار بوده چه که نماز شب بهترین شاهد اخلاص و صفاى قلب و دعوى صدق ایمان است. و نیز بیشتر روزها را روزه مى‏داشته که ابن ابى طى گفته: «بسیار نماز و روزه بجاى مى‏آورد».
و اما در زمینه زهد و سادگى و خشونت لباس و سطح پائین بودن زندگى و فروتنى قلبى وى به سخن ابن حجر گوش فرادار. و باید دانست که خشونت خوراک و پوشاک از ویژگیهاى حضرت مسیح (ع)، و فروتنى قلبى از ویژگیهاى حضرات زکریا و یحیى و مادر یحیى علیهم السلام بوده است.

و اما در زمینه انفاق، سخن ابن ابى طى را بخاطر بسپار، و در زمینه مجاهدت در راه خدا باین گفتار توجه نما که: «او را دویست تصنیف و تألیف است» صرف نظر از تدریس و تعلیم او حتى در ساعات نیمه شب چنان که ابن ابى طى گفته است.

تمامى این صفات و کمالات، از ایمان درست او به حق، و شدت و سختگیرى وى در امور الهى، و استواریش در دین، و عمل خالصانه‏اش براى حق، و فنایش در ولایت محمد (ص) و آل عصمت علیهم السلام خبر مى‏دهد، و گواهى صادق بر همه اینهاست.
شاگردانى که بدست وى تربیت یافته و در مکتب او پرورده گشته و از شاخسار دانش او خوشه چیده‏اند کسانیند که خود فخر بآنان افتخار مى‏ورزد، و روزگار از شرفى که بوجود آنان یافته بخود مى‏بالد، و هر کدام چون قمرى در فلک علم و دانش، و ستاره‏اى در آسمان فهم و کوشش مى ‏درخشند.

در هر رشته‏اى از علوم ادبى، فقهى، اصولى، کلامى، تاریخى که بنگرى شاگردان وى را در ردیف اول از صاحبان آن علوم مى‏یابى، بلکه پاره‏اى از آنان پایه‏گذار و یا مجدد آن علوم بوده‏اند، و نام گرامشان در طول تاریخ آن علوم پیوسته بر سر زبانهاست. البته مرحوم شیخ مفید که استاد همه آنهاست رأس و رئیس و اصل و ریشه تمامى ایشان بحساب مى ‏آید.

راستى که خداى سبحان‏– جل جلاله- تا چه اندازه نظر لطف و عنایت به وى داشته! نخستین بار بذر وجودش را در نژادى اصیل و با فضیلت بکاشت، سپس او را از ذهنى تیز، و حافظه‏اى نیرومند، و نبوغى سرشار، و عقلى کامل، و ژرف‏نگرى ویژه‏اى برخوردار ساخت، تا اینکه بدرجه‏اى از علم و دانش و فضیلت رسید که دانشمندان عامه و خاصه بر استادى و تفوق و برترى و پیشتازى وى گواهى داده‏اند، و کارش بجائى رسیده که تألیف گرانمایه‏اش تمامى پر بار و متناسب با نیازهاى عصر خویش، و خود در مباحثاتش پیروز، و نظریاتش همه صائب و درست مى‏ باشد.

راستى که مى‏توان موقعیت این بزرگ دانشمند را در میان اقران و امثالش همچون قمرى در وسط آسمان و خورشیدى در میان منظومه شمسى و شاه فرد ممتاز گردنبند مروارید تمثیل نمود.

راستى که وى از همه معاصرینش نیکوتر، و خوش فهم‏تر، و در خوراک و پوشاک خشن‏تر، و از لحاظ عقل وافرتر، و از نظر علم و دانش برتر، و از جهت جهاد در راه خدا کوشاتر بود. زمان بوجودش ارج یافت، و مشام تاریخ از بوى خوشش تازه گشت، و زنان از زائیدن چون اویى عقیم گشتند.

ما کجا مى‏ توانیم به کنه عظمت او پى ببریم، هرگز؟! اوصاف او در قله ‏اى بلند و دور از دسترس است که گامهاى وصف ما هر چند بلند باشد به فراز آن نرسد، و هر چند بکوشیم به عشرى از فضایل و کمالات او دست نیابیم. پس ناگزیر به عجز و ناتوانى خویش اعتراف مى‏کنیم و سخن را بهمین مقال بپایان مى‏بریم، و سلام و درود خداوندى را بر روان پاک وى نثار مى‏داریم.
گوهر پاک وى از مدحت ما مستغنى است فکر مشاطه چه با حسن خدا داد کند

اساتید وى‏

اساتید و دانشمندانى که مرحوم مفید از خرمن دانش آنان بهره برده و آثار و احادیث پیامبر (ص) و آل عصمت (ع) و دیگر مسائل علمى را از آنان روایت نموده بسیارند و تعداد آنان بالغ بر شصت نفر مى ‏باشد که در اینجا بنام ده تن از معروفین و مشهورین آنان ذیلا اشاره‏اى مى‏ رود :

۱- احمد بن محمد بن حسن بن ولید قمى

۲- جعفر بن محمد بن قولویه قمى

۳- على بن محمد بن زبیر کوفى

۴- محمد بن على بن حسین بن موسى بن بابویه قمى (شیخ صدوق)

۵- محمد بن عمر تمیمى بغدادى معروف به ابن الجعابى

۶- محمد بن عمران مرزبانى

۷- محمد بن احمد بن جنید کاتب اسکافى

۸- محمد بن حسین بزوفرى

۹- محمد بن على بن ریاح قرشى

۱۰- حسین بن على بن ابراهیم معروف به «جعل»

شاگردان وى‏

چنان که گذشت شاگردانى که در مکتب وى تربیت یافته‏اند جملگى از بزرگان علم و استوانه‏ هاى مذهب بوده‏اند که از جمله مى ‏توان:

مرحوم سید مرتضى،

و سید رضى (جامع نهج البلاغه)،

و شیخ طوسى،

و نجاشى،

و سلار،

و مظفر بن على حمدانى (از سفراء امام زمان)،

و کراجکى

را نام برد، و تعداد آنان به شانزده تن مى ‏رسد که اسامى شریف آنان در مقدمه بحار الانوار و غیره آمده است.

تألیف وى‏

همان طور که در ابتداى مقال اشاره شد مرحوم مفید بیش از دویست تصنیف و تألیف از خود بیادگار گذاشته که دست غدار روزگار اکثر آنها را از بین برده است و نام ۱۹۴ کتاب از آنها در کتب تراجم و فهرستها آمده که بجهت رعایت اختصار از برشمارى و تکرار آنها خوددارى مى‏شود ، و از معروفترین آنها مى‏توان از: الارشاد، و الجمل، و الفصول العشره، و امالى، و اوائل المقالات، و شرح عقاید صدوق، و مقنعه در فقه نام برد.

تاریخ ولادت و وفات و محل دفن وى‏

مرحوم شیخ مفید در ۱۱ ذى قعده سال ۳۳۳ یا ۳۳۸ در عکبرى که از نواحى دجیل عراق است دیده بجهان گشود، و در شب جمعه چهارم ماه مبارک رمضان سال ۴۱۳ در بغداد دیده از جهان بر بست. تشییع جنازه با شکوهى از وى بعمل آمد که هشتاد هزار نفر در آن شرکت داشتند، و مرحوم سید مرتضى در میدان اشنان همان شهر بر وى نماز گزارد. پیکر او را نخستین بار در خانه‏اش دفن کردند و پس از چند سال به مقابر قریش انتقال داده شد و پایین پاى حضرت جواد علیه السلام کنار آرامگاه استاد بزرگوارش ابن قولویه بخاک سپرده شد.

وى مدت هفتاد و پنج سال یا بیشتر در کمال عزت و شرافت و سعادت و فضیلت و طهارت در این دنیا زیست، و پس از عمرى تلاش و کوشش در راه تحقق آرمانهاى الهى‏اش و دفاع از حق و حقیقت و شناساندن و چهره پلید باطل دار فانى را بدرود گفت. سلام و درود خداوند بر او در آن روز که متولد شد و در آن روز که دیده از جهان بر بست و در آن روز که زنده از قبر بر انگیخته خواهد گشت‏ .

مقدمه ، الأمالی (للمفید) / ترجمه استاد حسین استاد ولى‏