رفتن به محتوا

زندگینامه علامه محمدحسین‏ طباطبایى‏ خود نوشت

علامه محمدحسین‏ طباطبایى‏

سید محمد حسین طباطبایى معروف به علامه طباطبایى مفسر بزرگ و مشهور دوران معاصر است. شرح حال خودنوشت ایشان چنین است: در سال ۱۲۸۱ شمسى در تبریز در میان یک خانواده عالِم متولد شدم.

در پنج سالگى مادر و نُه سالگى پدر را از دست دادم. پس از درگذشت پدر به مکتب و پس از چندى به مدرسه فرستاده شدم و تقریباً مدت شش سال مشغول فراگرفتن فارسى و تعلیمات ابتدایى بودم.

اساتید

سال ۱۲۹۷ وارد علوم دینى و عربى شدم و به سال ۱۳۰۴ براى تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمى نجف گردیدم و به مجلس درس مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین اصفهانى( ره)، مرحوم آیت الله نایینى، مرحوم آیت الله آقاى سید ابوالحسن اصفهانى رفتم.

کلّیات علم رجال را نیز پیش مرحوم آیت الله حجّت کوه کمرى، فلسفه را نزد حکیم و فیلسوف معروف وقت مرحوم آقا سید حسین بادکوبى موفق شدم. منظومه سبزوارى و اسفار و مشاعر ملا صدرا و دوره شفاى بوعلى و کتاب اثولوجیا و تمهید ابن تُرکه و اخلاق ابن مسکویه را خوانده ام. مرحوم بادکوبى امر فرمود که به تعلیم ریاضیات بپردازم و لذا به درس مرحوم آقا سید ابوالقاسم خوانسارى که ریاضیدان زبردستى بود، حاضر شدم.

سال ۱۳۱۴ بر اثر اختلال وضع معاش ناگزیر به مراجعت شده، به زادگاه اصلى خویش( تبریز) برگشتم و ده سال و خُرده اى در آن سامان به سر بردم که حقّاً باید این دوره را در زندگى خود دوره خسارت روحى بشمارم، زیرا بر اثر گرفتارى ضرورى به معاشرت عمومى وسیله تأمین معاش( که از مجراى فلاحت بود) از تدریس و تفکّر علمى( جز مقدارى بسیار ناچیز) بازمانده بودم و پیوسته با یک شکنجه درونى به سر بردم.

در سال ۱۳۲۵ از سرو سامان خود چشم پوشیده، زادگاه اصلى را ترک گفتم و متوجّه حوزه قم گردیده، بساط زندگى را در این شهر گستردم و دوباره اشتغالات علمى را از سر گرفتم و تا کنون که اوایل ۱۳۴۱ مى باشد، روزگار خود را در این سامان مى گذرانم.

در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادى به ادامه تحصیل نداشتم و از این روى هر چه مى خواندم، نمى فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم. پس از آن، یک باره عنایت خدایى دامنگیرم شده، عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگى و بى تابى نسبت به تحصیل کمال حسن نمودم. 

علامه طباطبایى این زندگى نامه را در سال ۱۳۴۱ نوشت و حدود بیست سال بعد، در قید حیات بود.

وفات‏

در آبان ۱۳۶۰ مطابق محرم الحرام ۱۴۰۲ به لقاءالله پیوست و در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه( س) به خاک سپرده شد.

آثار

از علامه طباطبایى علاوه بر تفسیر مشهور المیزان آثار زیر بر جاى مانده است:

  • سنن النبى، اصول فلسفه یا روش رئالیسم،
  • کتاب توحید( شامل سه رساله)،
  • نهایه الحکمه، بدایه الحکمه، شیعه در اسلام، قرآن در اسلام،
  • وحى یا شعور مرموز،
  • حکومت در اسلام، اعجاز،
  • على و الفلسفه الالهیه، حواشى بر کتاب کفایه الاصول،
  • حواشى بر کتاب الانصار الاربعه ملاصدرا،
  • تعلیقاتى بر شش جلد اول تا ششم بحارالانوار
  • و رساله‏ هایى که منتشر نشده است.

بازدیدها: ۷۰

زندگی نامه علامه طباطبایی(ره) به قلم علامه حسن زاده آملی

 
زندگی نامه علامه طباطبایی(ره) به قلم علامه حسن زاده آملی
این کلمه پاسخ نامه ایست که بیوگرافی حضرت استاد علامه طباطبائی را، در زمان حیاتش، از من خواسته اند. بسم اللّه الرحمن الرحیم اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَ رَبُّک الْأَکرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یعْلَمْ. و آتیناه الحکمه و فصل الخطاب با اهدای تحیت و سلام از این کمترین خوشه چین خرمن اقبال بزرگان حسن حسن زاده آملی، شرح زندگی سراسر سعادت بقیه الماضین و ثمال الباقین، آیت علم و دین، مفسر کبیر و فیلسوف الهی، عارف ربّانی، فقیه صمدانی فخر الاسلام استاد اکبر حضرت علّامه حاج میرزا محمد حسین طباطبائی متّع اللّه الاسلام و المسلمین بطول بقائه الشریف را خواسته اید.
 

تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۸/۱۸

 
با اینکه انجام دادن چنین امر خطیر به شایستگی، از عهده این حقیر خارج است که نه بپارسی نغز یارا است و نه بعربی مبین توانا، باقل با قلم شکسته در فصاحت سحبان چه تواند بنگارد؟! مع الوصف عدم امتثال را مروّت ندیدم و با بضاعت مزجات شمّه ای از آنچه که به سالیانی دراز در روضه رضوان محضر انس و قدس آن قدّیس قدّوسی، و محفل درس و بحث آن معلّم ربّانی، در دفتر خاطرات ضبط کرده ایم و گفتنی است تقدیم می داریم، و بدون تصنّع و تکلّف در إنشاء، کلک را به رفتار ساده اش واگذار، و به اختیارش رهسپار می کنیم بسم اللّه مجریها و مرسیها.

یک دهان خواهم به پهنای فلک تابگویم وصف آن رشک ملک
ور دهان یابم چنین و صد چنین تنگ آید در بیان آن امین
 این قدر هم گر نگویم ای سَنَد شیشه دل از ضعیفی بشکند

در پیرامون این گونه مردان بزرگ که فوق زمان و مکان و از نوابغ دهرند، از چندین بعد باید سخن به میان آورد که کوتاه ترین آن أبعاد بعد زمان و مکان و شرح نحوه تعیش و معاش آنان است و در این بعد مادّی سخن گفتن دور از شأن آن ارواح عرشی است، در این قسمت بهمین گفتار حافظ شیرین سخن اکتفا می کنیم:

فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بسوقتی به دأب و اقتضای أوان تحصیل، به بؤس بأسایی دچار شدم که ترا طاقت نباشد از شنیدن، دوست دانشمندی که با وی افتخار هم حجرگی داشتم به دیدارم آمد- خدایش ببخشاید- که به تشفی ام آمد و شفا بخشید و نویدم داد که یارا این سختی گوارا بادت که به شهادت تذکره ها، نفوس مستعدّه از تحمل ساعاتی چنین در محنت زمانه، مردان نامدار و اماثل روزگار شدند.
نه در غنچه کامل شود پیکر گل نه در بوته ظاهر شود صورت زر
ز احداث چرخ است تهذیب مردم چو از زخم خایسک تیزی خنجر
آثار هر کس نمودار دارائی اوست:بهترین معرّف آن جناب سیر و سلوک انسانی، و آثار علمی از تدریس و تألیف او است، افاضل حوزه علمیه قم که شاغل کرسی تدریس اصول معارف حقه جعفریه اند از تلامذه اویند، و تفسیر عظیم الشأن المیزان که عالم علم را مایه فخر و مباهات است یکی از آثار نفیس قلمی و أمّ الکتاب مؤلفات او است.
 

تفسیر قرآن با قرآن

 

امام الکلّ فی الکلّ امیر المؤمنین علی- علیه السلام- در وصف قرآن فرمود:کتاب اللّه ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض [۱] بلکه خود قرآن کریم در وصف خود می فرماید:وَ نَزَّلْنا عَلَیک الْکتابَ تِبْیاناً لِکلِّ شَی ءٍ[۲]، اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کتاباً مُتَشابِهاً مَثانِی [۳]، وَ لَقَدْ آتَیناک سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ [۴].

 

بیان مثانی و تفسیر قرآن بقرآن

 

معنی مثانی همانست که امیر- علیه السلام- فرمود: کتاب اللّه ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض، چه مثانی جمع مثنیه اسم مفعول از ثنی بمعنی عطف ولوی یعنی پیچیدن و برگشتن است. مثلا رودخانه که در بعضی از جاهای مسیرش پیچ می خورد و دور می زند و بر می گردد، آن جاها مثانی او است که بسبب این انعطاف قسمت قبل از پیچ رودخانه و قسمت بعد از پیچ آن ناظر یکدیگرند، آیات قرآنی هم با هم این چنین اند که ناظر یکدیگرند یعنی بیان و زبان یکدیگرند. در منتهی الارب گوید: ثنی بالکسر: گشت وادی و گشت کوه.

 
این خلاصه مضمونی از تحقیق رشیق جناب استاد روحی فداه در تفسیر کبیر المیزان در بیان مثانی است. به همین مبنی متین، قرآن کریم را بزبان قرآن کریم تفسیر فرموده است و در آغاز تفسیر به این نکته علیا اشارتی فرمود که خلاصه مفادش این است: حاشا که قرآن نور و تبیان کلّ شی ء باشد و تبیان نفس خود نباشد.
 
این تفسیر شهر حکمت و مدینه فاضله ایست که در آن از بهترین و بلندترین مباحث انسانی و شعب دینی از عقلی و نقلی و عرفانی و فلسفی و حکمت متعالیه و اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و غیرها بحث شده است. مپنداری که این سخنم با نصّ خود آن جناب در دیباچه تفسیر تناقض دارد که فرمود:قد اجتنبنا فیها عن أن نرکن الی حجه نظریه فلسفیه أو إلی فرضیه علمیه، او إلی مکاشفه عرفانیه.که هر دو به حق سخن گفتیم چنانکه باز خود معظم له در آخر دیباچه فرمود:ثم وضعنا ابحاثا مختلفه فلسفیه و علمیه و تاریخیه و اجتماعیه و اخلاقیه الخ، فتبصّر.

 

از زبان مبارک خود استاد

 

در صبح روز سه شنبه بیست و پنجم شعبان المعظم ۱۳۸۷ ه ق- ۷ آذر ۱۳۴۶ ه ش در محضر مبارک جناب استاد علامه طباطبایی مدّ ظله العالی تشرف حاصل کردم، سخن از زمان تحصیل و کارهای علمی معظّم له به میان آمد فرمودند:من انتظار آمدن بهار و تابستان را می بردم چه در آن دو فصل چون شبها کوتاه بود شب را به مطالعه و نوشتن به روز می آوردم و در روز می خوابیدم.

 
سپس درباره تفسیرش فرمودند:من اوّل در روایات بحار بسیار فحص و تتّبع کردم که از این راه کاری کرده باشیم و درباره روایات، تألیفی در موضوعی خاص داشته باشیم، بعد در تلفیق آیات و روایات زحمت بسیار کشیدیم تا اینکه به فکر افتادیم بر قرآن تفسیری نویسیم ولی چنین می پنداشتم که چون قرآن بحر بی پایان است اگر به همه آن بپردازیم مبادا توفیق نیابیم لذا آنچه از قرآن در اسماء و صفات الهی و آیات معاد و از این گونه امور بود جدا کردیم که هفت رساله مستقل در هفت موضوع تألیف کردم، تا اینکه به تفسیر قرآن اشتغال ورزیدیم که اکنون چهارده جلد آن طبع و منتشر شده است.
 
این سخن استاد در آن روز بود و امروز بحمد اللّه تعالی توفیق یافت که تفسیر المیزان را در بیست مجلّد در مدّت بیست سال به اتمام رسانید و در آخر تفسیر تاریخ اتمام را مرقوم فرمود به این عبارت:

 

تاریخ اتمام المیزان و توصیه به طلاب علوم

 

تم الکتاب و الحمد للّه و اتفق الفراغ من تألیفه فی لیله القدر المبارکه الثالثه و العشرین من لیالی شهر رمضان من شهور سنه اثنتین و تسعین و ثلاثمائه بعد الألف من الهجره و الحمد للّه علی الدوام و الصلاه علی سیدنا محمد و آله و السلام.

 
طلّاب عزیز ما سرمشق بگیرند که حضرت علامه طباطبائی شب قدر را به بحث و تحقیق آیات قرآنی احیا می کرد و تفسیرش در این شب فرخنده به پایان رسید، آری این چنین باید بکار بود و به شعر رسا و شیوای شمس الدین محمد بن محمود آملی صاحب نفائس الفنون:به هوس راست نیاید به تمنّی نشود
کاندر این راه بسی خون جگر باید خوردشیخ المشایخ صاحب جواهر قدس سرّه العزیز در آخر کتاب دیات آن فرماید:تمّ کتاب جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام فی لیله الثلاثاء ثلاثه و عشرین من شهر رمضان المبارک لیله القدر التی کان من تقدیر اللّه تعالی فیها ان یتفضّل علینا باتمام الکتاب المزبور من سنه الف و المائتین و الاربع و الخمسین من الهجره النبویه الخ.
 
از جناب صدوق ابن بابویه رضوان اللّه تعالی علیه در احیای شبهای بیست و یکم و بیست و سوم ماه مبارک رمضان که لیالی قدرند در مفاتیح محدث قمی چنین نقل شده است:قال شیخنا الصدوق فیما أملی علی المشایخ فی مجلس واحد من مذهب الإمامیه و من أحیا هاتین اللیلتین بمذاکره العلم فهو أفضل. یعنی افضل اعمال در احیای این دو شب قدر، مذاکره علم است.

 

جناب بادکوبه ای یکی از اساتید بزرگ علامه

 

روزی در محضر مبارکش در ولایت و امامت سؤالاتی عنوان کرده ام تا اینکه سخن از آیه کریمه وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُک لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیتِی قالَ لا ینالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ [۵] به میان آمد به حضورش عرض کردم جناب عالی در تفسیر در وجه استفاده آیه بر عصمت امام بیانی از بعض اساتیدتان نام برده اید «و قد سئل بعض أساتیدنا رحمه اللّه علیه عن تقریب دلاله الآیه علی عصمه الامام، فأجاب- الخ»[۶] این استاد کدام بزرگوار است؟ فرمود مرحوم آقا سید حسین بادکوبه ای.

 
راقم گوید که دیگر اساتید ما هم: آیات عظام حاج شیخ محمد تقی آملی و آقا سید محمد حسن قاضی الهی طباطبائی قدّس سرهما از استادشان جناب آقا سید حسین بادکوبه ای بتجلیل و تعظیم نام می بردند. آن جناب آقا سید حسین بن سید رضا بن سید موسی حسینی بادکوبی لاهجی (نه لاهیجی) است در ۱۲۹۳ ه ق در قریه خوددلان بادکوبه متولد شده است وی یکی از اعاظم تلامذه جناب آقا میرزا هاشم اشکوری و آقا میرزا ابو الحسن جلوه و آقا علی مدرس صاحب بدائع الحکم و آخوند خراسانی صاحب الکفایه و شیخ محمد حسن مامقانی- رضوان اللّه تعالی علیهم- و از مفاخر علمای متأخرین و متحلّی بملکات فاضله انسانی بود.
 
در ۲۸ شوّال ۱۳۵۸ ه ق در نجف اشرف به جوار رحمت الهی پیوست و او را تألیفاتی در معقول و منقول است و در طبقات اعلام الشیعه علامه شیخ آقا بزرگ طهرانی- رضوان اللّه علیه-[۷] مذکور است.

 

شرح حکمه الاشراق قطب شیرازی تقریرات درس خواجه است

 

در شب جمعه ۱۳ ذی الحجه ۱۳۸۹ ه ق- ۱/ ۱۲/ ۱۳۴۸ ه ش که با تنی چند از افاضل حوزه از محضر پرفیض استاد علامه طباطبائی استفاضه می کردیم، پس از اتمام جلسه در معیت آن جناب در اثنای راه بودم اظهار داشتند که مرحوم استاد ما آقا سید حسین بادکوبه ای بطور منجّز و قطع می فرمودند که شرح حکمههزار و یک کلمه، ج ۱، ص: ۲۹۹الاشراق قطب (شرح علامه قطب شیرازی بر حکمه الاشراق شیخ سهروردی) تقریرات درس خواجه نصیر الدین طوسی قدّس سرّه است. و خواجه مشرب اشراق داشت، در حکمت اشراقی بود چنانکه در مبحث علم اشارات، به خلاف شرطش در اول کتاب با مبنای مشاء مخالفت کرد، و علم را به طریق اشراق که فاعل بالرضا باشد تقریر کرد.

 

تحصیلات ریاضی جناب استاد طباطبائی مدّ ظلّه العالی

 

و نیز در شب پنجشنبه بیستم ذی القعده ۱۳۹۷ ه ق- ۱۲/ ۸/ ۱۳۵۶ ه ش، بعد از انقضای جلسه در اثنای راه بمناسبتی سخن از ریاضیات به میان آمد فرمودند: استاد ما آسید حسین بادکوبه ای در نجف بما امر فرمود که تحریر اقلیدس را بخوانیم، مدّت دو سال و خورده ای در محضر آقا سید ابو القاسم خوانساری تحریر مذکور و ریاضیات می خواندیم. فرمودند مرحوم آقا سید ابو القاسم خوانساری در ریاضیات بسیار متبحّر بود حتی از دانشگاه سؤالاتی برای او می فرستادند، در معادلات جبر و مقابله یکی از متبحرین بود، تثلیث زاویه کرد ولی به ما یاد نداد، و اخیرا در هند مرحوم شد.

 

مسئله ریاضی در تثلیث زاویه

 

راقم گوید: آنکه فرمود: تثلیث زاویه کرد، یک مسئله ریاضی قابل توجّه است. در اصول اقلیدس و دیگر کتب ریاضی چه در ابتدائیات و چه در متوسطات و نهائیات، مسئله تثلیث زاویه اعمّ از مستوی و مستدیر بطور استقلال که یکی از أشکال مقاله ای باشد عنوان نشده است نه در اصول اقلیدس و نه در اکر مانالائوس و دیگر متوسّطات و نه در مجسطی بطلیموس خواه بتحریر خواجه و خواجه بتحریر مغربی اندلسی (محیی الدین یحیی بن محمد بن ابی الشکر المغربی الاندلسی) هر چند اصول اقلیدس متکفل فروع ریاضیات می باشد و اگر مسئله ای ریاضی در آن عنوانی خاص ندارد و به اصطلاح یکی از اشکال مقاله ای نیست، باید به استبانه أشکال دیگر مربوط به آن مسئله استنباط شود چنانکه در هر فن حکم هر اصل و فروع آن همین است و استاد در ریاضیات کسی است که مثلا بتواند تثلیث زاویه را از آن اصول استخراج کند.

 
پوشیده نماند که سخن در این است که زاویه ای به برهان هندسی تثلیث شود نه اینکه به وسیله آلت نقّاله یا دیگر آلات اندازه گیری زوایا، تثلیث زاویه ای صورت گیرد چه این کار آسان است، مثلا همان طور که به شکل نهم مقاله اولی اصول اقلیدس برهان هندسی بر تنصیف زاویه اقامه شده است، برای تثلیث زاویه نیز برهان هندسی اقامه و ترسیم گردد.
 
تدریس علم هیئت در قم وقتی جناب استاد علامه طباطبائی به اینجانب فرمودند در اوائل که از تبریز به قم آمدم شرح چغمینی را تدریس می کردم.راقم گوید: شرح چغمینی از کتب هیئت است. ماتن آن محمود بن محمد بن عمر چغمینی مؤلف قانونچه در طبّ است، و شارح آن قاضی زاده رومی است.شارح از راصدین رصدخانه سمرقند است و در عمل زیج الغ بیکی سهمی بسزا دارد.این کتاب در ترتیب تدریسی و کلاسیکی فن هیئت از متوسطات است.

 

نصب دائره هندیه در مدرسه حجّتیه قم بعمل علامه طباطبائی

 

اینجانب در دوشنبه ۲۵ ج ۱/ سنه ۱۳۸۳ ه ق برابر با ۲۲ مهر ۱۳۴۲ ه ش بقصد اقامت در قم، از تهران مهاجرت کرده است در همان اوان محصّلین مدرسه حجّتیه قم برایم حکایت کردند که در یک گوشه حوض مدرسه نامبرده جناب علامه طباطبائی، دائره هندیه برای تعیین سمت قبله و تشخیص خط نصف النهار که زوال ظهر از آن در هر روز معلوم می گردد به افق قم، کار گذاشته اند که متأسفانه در حفظ آن کوتاهی شد و چنان اثر علمی عملی ضایع گشت.

 
ترک تبریز و اقامت در قم و استخاره با قرآن
استاد علامه طباطبائی پس از تحصیل مقدماتی و سطوح در تبریز در ۱۳۴۴ ه ق- ۱۳۰۴ ه ش بنجف اشرف مهاجرت کردند و در محضر اساتید بزرگ چون
 
آیات عظام:
 
حاج سید علی آقای قاضی طباطبائی و آقا سید حسین بادکوبی،
و آقا سید ابو الحسن اصفهانی،
و آقا محمد حسین کمپانی
و آقا میرزا حسین نائینی
و آقا سید ابو القاسم خوانساری، بمقامات بلند فنون علمی و عملی نائل آمد و پس از ده سال اقامت در نجف در ۱۳۵۴ ه ق- ۱۳۱۴ ه ش به تبریز مراجعت فرمودند و چند سال در تبریز بتدریس و تألیف و تحقیق اشتغال داشتند تا در سنه ۱۳۶۵ ه ق قصد عزیمت قم فرمودند و تبریز را ترک گفتند و در قم اقامت فرمودند و تفسیر قرآن کریم و تدریس علوم عقلی و اصول معارف حقّه الهیه را در قم تأسیس فرمودند و تاکنون که یکشنبه ۲۵ شعبان المعظم ۱۴۰۱ ه ق- ۷ تیرماه ۱۳۶۰ ه ش است، محفل مبارکش معقل ارباب عقول، و مجلس مقدسش مدرس اصحاب علوم است ادام اللّه تعالی اعوام افاضاته.
 
هر چند بسیاری از افراد حوزه علمیه قم محضر انورش را ادراک کرده اند ولی جمعی را حظّ توفیق حضور بود، و فریقی را نصیب اطّلاع به صورت اصطلاحات، و بعضی را نیل عروج بمعارج علمی، و طایفه ای را میل بسیر و سلوک عملی، و قلیلی را وصول به منقبتین علم و عمل، و در حقیقت بهمان مثابت است که حکیم الهی جناب میرزا ابو الحسن جلوه- قدّس سرّه- در شرح حال خویشتن در نامه دانشوران ناصری ترقیم فرموده است که:بالفعل اکثر طلّاب از شهرهای مختلف که میل به معقول دارند، گرد من جمع اند هر جمعی به خیالی: برخی محض آموختن اصطلاح و طائفه ای به جهت آراستن مجالس، و شرذمه ای به جهت صداقت و ساده لوحی و اعتقاد به عالم تجرد، شرح این طائفه است: ثلّه من الاولین و قلیل من الآخرین، باری:
هر کسی از ظن خود شد یار من وز درون من نجُست اسرار من
وقتی جناب استاد علامه طباطبائی برای این داعی حکایت فرمود که چون از تبریز عزم مهاجرت به قم کردم با قرآن مجید استخاره نمودم این آیه کریمه آمد:هُنالِک الْوَلایهُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیرٌ ثَواباً وَ خَیرٌ عُقْباً. [۸]جناب حاج میرزا سید علی قاضی طباطبائی یکی از اساتید بزرگ علامه طباطبائییکی از اساتید بزرگ جناب استاد علامه طباطبائی مد ظلّه العالی، آیه اللّه العظمی عارف عظیم الشأن فقیه عالیمقام صاحب مکاشفات و کرامات مرحوم حاج سید میرزا علی آقای قاضی تبریزی در نجف بود.
 
علّامه شیخ آقا بزرگ طهرانی- رضوان اللّه علیه- در طبقات اعلام الشیعه[۹] شرح حالش را ذکر کرده است و تنی چند از اساتیدش را نام برده و گفته است:هو السید المیرزا علی آغا بن المیرزا حسین بن المیرزا أحمد بن المیرزا رحیم الطباطبائی التبریزی القاضی عالم مجتهد تقی ورع اخلاقی فاضل و قد دامت المودّه و الصحبه بیننا عشرات السنین فرأیته مستقیما فی سیرته کریما فی خلقه شریفا فی ذاته الخ له تفسیر القرآن من أوّله إلی قوله تعالی: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یلْعَبُونَ [۱۰] الخ و لوالده تفسیر ایضا، و بیتهم بیت فضل و تقی قدیم (انتهی ملخصا).
 
قاضی مذکور از اعجوبه های دهر بود (نجل جلیل او مصداق الولد سر أبیه آقا سید مهدی قاضی طباطبائی- رحمه اللّه علیه- و مرحوم آیه اللّه شیخ محمد تقی آملی- رضوان اللّه علیه- و جناب علامه طباطبائی مد ظلّه العالی، و برادر ماجد آن جناب آیه اللّه آقا سید محمد حسن الهی قاضی طباطبائی- قدس سرّه- هر یک را بر این بنده حقی عظیم است) از آن جناب وقایعی شگفت یادداشت داریم که نقل آنها را به زمان فرصت موکول می کنیم.یکی از کلمات دل نشین مرحوم حاج سید علی قاضی این است که: اگر انسان نصف عمر خود را در پیدا کردن کامل صرف کند جا دارد.
 
آنکه مرحوم شیخ آقا بزرگ در حق مغفور له قاضی فرمود: «فرأیته مستقیما فی سیرته» نکته ای بسیار ارزشمند است چه عمل عمده در سلوک الی اللّه استقامت است، نزولبرکات و فیضهای الهی بر اثر استقامت است، إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلائِکهُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کنْتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِیاؤُکمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَهِ وَ لَکمْ فِیها ما تَشْتَهِی أَنْفُسُکمْ وَ لَکمْ فِیها ما تَدَّعُونَ نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ [۱۱].میرزای شیرازی و میرزا حسین قاضی، قدّس سرّهمادر شب پنجشنبه ۲۱ رجب المرجّب ۱۳۸۷ ه ق- ۳/ ۸/ ۱۳۴۶ ه ش، از محضر مبارک استاد علامه طباطبائی با تنی چند از افاضل دوستان استفاده می کردیم، در حاشیه جلسه درس، سخن از استادش مرحوم آقای قاضی و اساتید و شاگردانش به میان آمد از آن جمله فرمودند: آن مرحوم اساتید بسیار دیده است- و چند نفر را نام بردند- تا اینکه فرمودند:
 
پدر او مرحوم حاج میرزا حسین قاضی تفسیر سوره فاتحه و سوره انعام نوشته است و من دیدم ولی اکنون نمی دانم کی دارد و در دست کیست. و فرمودند حاج میرزا حسین قاضی از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی بود و چون از نزد میرزا خواست خداحافظی کند و به تبریز برود، مرحوم میرزا به او گفت حالا که می روی شب و روزی یک ساعت به خود بپرداز. بعد از چندی که مرحوم میرزا از دیگران درباره مرحوم حاج میرزا حسین قاضی حال پرسید در جواب گفتند: آقا آن یک ساعت تبدیل به ۲۴ ساعت شد که همواره در مراقبت و حضور و عزلت بود. اما عزلتی که: هرگز میان حاضر و غائب شنیده ای/ من در میان جمع و دلم جای دیگر است.
 
راقم گوید که در صبح روز پنجشنبه ۲۰ شعبان المعظم ۱۳۸۷ ه ق- ۲ آذر ۱۳۴۶ ه ش در قم بحضور شریف مرحوم آیه اللّه حاج سید حسین قاضی طباطبائی پسر عموی آیه اللّه حاج سید علی قاضی- قدّس سرّه- تشرف حاصل کردم، مطالبی از آن جناب یادداشت کردم از آن جمله موضوع مراقبت و حضور دائمی مرحوم سید حسین قاضی و گفتار میرزای شیرازی با ایشان بود چنانکه از استاد علامه طباطبائی نقل کرده ایم.
 
در این واقعه شیرین دل نشین هم باید از تأثیر نفسانی مرحوم میرزای شیرازی سخن گفت و هم از قابلیت مرحوم میرزا حسین قاضی که هم فاعل در فاعلیت تامّ بود و هم قابل در قابلیت. تأثیر نفوس کامله در نفوس مستعدّه این چنین است.محاسبه حروف مشدّده در دوائر أباجدو از جمله مطالبی که افاده فرمودند- چون خود اهل دعا بود و حشر با کتب ادعیه داشت- اینکه همه حروف مشدّده در دوائر اباجد یکی حساب می شود مگر کلمه جلاله که لام مکرر محسوب می گردد و عدد آن ۶۶ است.
 
 
درجات بهشت و آیات قرآن
 
و از جمله آن مطالب اینکه فرمودند در ماده ج م ع مجمع البحرین طریحی از رسول اللّه (ص) روایت شده است که ما من حرف من حروف القرآن الا و له سبعون الف معنی. عرض کردم آقا وقتی از یک شکل هندسی قطاع ۴۹۷۶۶۴ حکم هندسی استفاده و استنباط گردد، چه جای استبعاد که یک حرف قرآن را هفتاد هزار معنی باشد، و این عدد هم شاید به فراخور استعداد مخاطب باشد که بتعبیر امیر المؤمنین علی- علیه السلام- به فرزندش محمد بن حنفیه: اعلم ان درجات الجنّه علی عدد آیات القرآن فاذا کان یوم القیمه یقال لقارئ القرآن اقرأ و ارق [۱۲] بلکه بتعبیر خود قرآن کریم: 
 
قُلْ لَوْ کانَ الْبَحْرُ مِداداً لِکلِماتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ کلِماتُ رَبِّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً[۱۳] وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَهُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکیمٌ [۱۴].شکل قطاع سطحی
 
علامه نظام الدین نیشابوری در شرح مجسطی بطلیموس، در بیان قطاع سطحی گوید:و الدعاوی الواقعه فی هذا الشکل هی ۴۹۷۶۶۴، فانظر فی هذا الشکل الصغیر کیف استلزم جمیع تلک المسائل و لا تعجب من قوله عز من قائل: وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَهٍ أَقْلامٌ، الآیه.
 
در شب چهارشنبه ۲۷ ذی الحجه ۱۳۴۷ ه ق، بحضور شریف آیه اللّه استاد علامه طباطبائی تشرّف یافتم تا سخن بدینجا رسید که فرمودند: آقا از این گونه امور حقیقی هر چه داریم از مرحوم آقای قاضی داریم چه آنچه را که در حیاتش از ایشان تعلیم گرفتیم و از محضرش استفاده کردیم، و چه آن طریقی که خودمان داریم از مرحوم قاضی گرفتیم. فتبصّر.
 
 
نقل رؤیا و کلام مرحوم آیه اللّه آملی قدس سرّه درباره علامه طباطبائی مدّ ظلّه العالی
 
در فردای همان شب (چهارشنبه ۲۷ ذی الحجه ۱۳۴۷ ه ق) از قم به تهران رفتم و به محضر مبارک جناب آیه اللّه حاج شیخ محمّد تقی آملی- رضوان اللّه تعالی- علیه مشرّف شدم و خوابی که ایشان را دیده بودم که در عالم رؤیا به من فرمود: «التوحید أن تنسی غیر اللّه» به ایشان عرض کردم، این جمله توحیدیه را که از من شنید این بیت گلشن راز عارف شبستری را در بیان آن برایم قرائت فرمود:
 
نشانی داده اندت از خرابات که التوحید اسقاط الاضافات
اما مرحوم آملی مصراع اول را چنین قرائت فرمود: خبر در داده اندت از خرابات الخ.بعد سخن از مرحوم آقای قاضی و استاد علامه طباطبائی و اخوی محترم ایشان آیه اللّه مرحوم آقا سید محمد حسن الهی به میان آوردم، مرحوم آقای آملی به من فرمودند:آقا اگر کسی باید در تحت تصرف و تعلیم کاملی به جایی برسد و قدمی بردارد، من برای شما بهتر از جناب آقای طباطبائی (یعنی علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان) کسی را نمی شناسم و بیشتر با ایشان مراوده داشته باشید که ایشان و مرحوم سید احمد کربلائی کشمیری در میان شاگردان مرحوم آقای قاضی (آیه اللّه حاج سید علی آقای قاضی طباطبائی تبریزی قدّس سرّه) از همه بهتر بودند و آقای طباطبائی در همان وقت کشفیات بسیار داشتند.
 
 
رساله محاکمات استاد علامه طباطبائی
 
روز جمعه اول ماه ذی القعده ۱۳۹۲ ه ق بحضور شریف جناب استاد علامه طباطبائی مشرف شدم از رساله تذییلات ایشان که محاکمات معظم له بین مکاتبات عارف بزرگوار مرحوم سید احمد کربلائی و حکیم نامدار مرحوم کمپانی قدّس سرّهما، می باشد سخن به میان آمد. این مکاتبات بین علمین نامبرده در معنی یک بیت عارف بزرگوار شیخ عطّار قدّس سره است:
او بسر ناید ز خود آنجا که اوست کی رسد عقل وجود آنجا که اوست
عبارت دیباچه محاکمات جناب ایشان را تبرکا نقل می کنم که روشنگر قلم شیوا و توانای فارسی معظم له و متضمن فوائد چندی است:«بسم اللّه الرحمن الرحیم له الحمد فی الأولی و الآخره و له الحکم و السلام علی عباده الذین اصطفی.
 
 تصدیر: یک سلسله مکاتباتی در میان دو استاد بزرگوارمان:السّید الأجل ابو الحسبین و المکرمتین ذو المنقبتین العارف الفقیه علم المعرفه و طود الفقه و منار العلم و سناد العمل المرحوم الحاج السید احمد الکربلائی- أفاض اللّه علینا من برکاته- و الشیخ الأجل الحکیم المتأله و الفقیه البارع الذی هو من فلک التحقیق دائرها و فی بسیطه التدقیق سائرها و ناظرها الشیخ محمد حسین الاصفهانی الغروی- رفع اللّه درجته السامیه- در معنای بیتی از ابیات شیخ عطار جریان یافته و به مقتضای الکلام یجرّ الکلام دو مبنای معروف حکما و عرفا که هر یک از این دو بزرگوار به تقویت یکی از آنها پرداختند و در روشن ساختن مطلوباستفراغ وسع کامل فرموده اند، نظر به نفاست مطلب و دقّت بحث خالی از اغلاق و غموض نبود بغرض حفظ آثار بزرگان و قضای حق اخذ و تربیت این بنده ناچیز محمد حسین طباطبائی در اوراقی چند بنام تذییلات و محاکمات آورده و در روشن ساختن حق مطلب کوتاهی نکردم.
 
مگر صاحب دلی روزی به رحمت کند در حق درویشان دعائی
 مرحوم سید اصلا اصفهانی بوده ولی نشو و نمای وی در کربلای معلّی بوده و بعد از ادراک و رشد بتحصیل ادبیات پرداخته و چنانچه از انواع مراسلاتی که به شاگردان و ارادت کیشان خویش نگاشته پیدا است قلمی شیوا و بیانی معجزآسا داشته پس از تکمیل ادبیات وارد علوم دینیه گردیده و سرانجام به حوزه درس مرحوم آخوند ملّا کاظم خراسانی- رضوان اللّه علیه- ملحق شده و دوره تعلّم علوم ظاهری را در تحت تربیت ایشان انجام داده و اخیرا در بوته تربیت و تهذیب مرحوم آیه الحق و استاد وقت شیخ بزرگوار آخوند ملا حسین قلی همدانی- قدّس سرّه العزیز- قرار گرفته و سالیان دراز در ملازمت مرحوم آخوند بوده و از همگنان گوی سبقت ربوده و بالاخره در صف اول و طبقه نخستین تلامذه و تربیت یافتگان ایشان مستقر گردید و در علوم ظاهری و باطنی مکانی مکین و مقامی امین اشغال نمود و بعد از درگذشت مرحوم آخوند در عتبه مقدّس نجف اشرف اقامت گزیده و بدرس فقه اشتغال ورزیده و در معارف الهیه و تربیت و تکمیل مردم ید بیضا نشان می داد.
 
جمعی کثیر از بزرگان و وارستگان به یمن تربیت و تکمیل آن بزرگوار قدم در دائره کمال گذاشته پشت پای به بساط طبیعت زده و از سکان دار خلد و محرمان حریم قرب شدند که از آن جمله است سید اجل آیت حق و نادره دهر عالم عابد فقیه محدث شاعر مفلق سید العلماء الربّانیین مرحوم حاج میرزا علی قاضی طباطبائی تبریزی متولد سال هزار و دویست و هشتاد و پنج هجری قمری و متوفای سال هزار و سیصد و شصت و شش هجری قمری که در معارف الهیه و فقه حدیث و اخلاق استاد این ناچیز می باشد- رفع اللّه درجاته السامیه و أفاض علینا من برکاته-.
 
سید بزرگوار صاحب ترجمه در سال هزار و سیصد و سی هجری قمری در عتبه مقدس نجف زندگی مستعار را بدرود گفت و روان پاکش بعالم بالا پرواز کرد- رحمه اللّه علیه-مرحوم شیخ اصلا اصفهانی بوده ولی دفتر عمر را در عتبات عالیه ورق زده پس از تمهید مقدمات علوم در حکمت بدرس حکیم متأله مرحوم شیخ محمّد باقر اصطهباناتی (ره) حضور یافته و در اصول و فقه به حوزه درس مرحوم آخوند ملا کاظم خراسانی- قدّس سرّه- ملحق شده و سیزده سال به استفاده از آن جناب پرداخته و تکمیل یافت و در مرحله تهذیب نفس و تصفیه باطن با مرحوم خلد آشیان عالم نحریر فخر المجتهدین و سند العارفین حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی نزیل قم که از اکابر تلامذه و تربیت یافتگان مرحوم آخوند ملا حسین قلی همدانی بود رابطه و مکاتبه داشته.
 
مرحوم شیخ مردی بود جامع میان علم و عمل و رابط میان تقوی و ذوق، دارای طبعی سیال و لهجه ای شیرین، دیوان اشعار وی معروف است و در فنون مختلفه شعر از قصیده و مدیحه و غزل و رباعی و علمی اشعاری زیاد سروده و در فقه و اصول و حکمت و عرفان مؤلفات زیاد دارد که غالب آنها مثل ضروریات یومی و حیاتی دست بدست می گردد. سیمائی داشت متواضع و زبانی خاموش و صورتی وارفته و غالبا غرق فکر و به خود مشغول بود. زندگانی ساده داشت تا در سال هزار و سیصد و شصت و یک هجری قمری فجأه در خواب در گذشت و بجهان جاودانی شتافت.بسم اللّه الرحمن الرحیم سؤال شیخ عطار در منطق الطیر فرماید:
دائما او پادشاه مطلق است در کمــال عــز خود مستغـرق است
او به سر ناید ز خود آنجا که اوست    کی رسد عقل وجود آنجا که اوست
 معنی بیت دوم را بیان فرمایید الخ.این بود تصدیر جناب استاد علامه طباطبائی بر رساله محاکماتش بین مکاتبات دو آیت علم و عمل جناب سید احمد کربلائی و جناب شیخ محمد حسین اصفهانی کمپانی- رفع اللّه تعالی درجاتهما- بقلم خود معظم له. در محاکمات دقیقه های لطیف عرفانی و نظرهای بلند فلسفی دارد که اقتحام در آن را مجالی و وقتی وسیع تر باید.

سید احمد کربلائی استاد قاضی و سید احمد کشمیری تلمیذ قاضی

 

سؤالی از گفتار استاد در صدر تصدیرش که فرمود: «یک سلسله مکاتباتی در میان دو استاد بزرگوارمان الخ» پیش می آید، و آن اینکه تاریخ وفات سید احمد کربلائی- رضوان اللّه علیه- چنانکه خود استاد علامه تنصیص فرمودند در ۱۳۳۰ ه ق بود، و ولادت حاجی آقا (استاد علامه طباطبائی مد ظله العالی) در آخر ذی الحجه ۱۳۲۱ ه ق است و برای ادامه تحصیل در ۱۳۴۴ ه ق به نجف اشرف مشرف شد، پس زمان ارتحال مرحوم سید، جناب استاد در حدود نه سال داشت و هنوز به نجف نرفته بود که مرحوم سید در جوار رحمت الهی آرمید، و معظم له در همین تصدیر تصریح فرمود که استادش مرحوم آقای قاضی محضر مبارکش را ادراک کرد و بکمالات صوری و معنوی نائل آمد،

 
بنابراین مقصود آن جناب از اینکه فرمود: «دو استاد بزرگوارمان سید احمد کربلائی و شیخ محمد حسین اصفهانی» چیست؟ظاهرا باید جوابش این باشد که چون مرحوم سید استاد استاد بود، جناب علامه طباطبائی تشرّفا از مرحوم سید تعبیر به استاد فرموده است. و اکنون که بتحریر این مبارک نامه (سه شنبه ۲۷ شعبان ۱۴۰۱- ۹ تیرماه ۱۳۶۰ ه ش) اشتغال دارم حضرت استاد طباطبائی در قم تشریف ندارند تا به مشافهه حضوری بپرسم.
 
و در همان روز مذکور (۴ شنبه ۲۷ ذی الحجه ۱۳۴۷ ه ق) که بمحضر مبارک آیه اللّه حاج شیخ محمد تقی آملی در تهران مشرف شدم و ایشان که فرمودند: «در میان شاگردان مرحوم آقای قاضی، ایشان- یعنی استاد طباطبائی- و مرحوم سید احمد کربلائی کشمیری از همه بهتر بودند» این بنده بحضور استاد آملی عرض کرده است: آقا آیا این سید احمد کربلائی کشمیری همان سید احمد کربلائی معروف است؟ فرمود ایشان غیر از آن آقا بود.
 
آن آقای سید احمد کربلائی را اصلا ما ندیده ایم، که از شاگردان مرحوم ملا حسین قلی همدانی، و از اساتید حاج سید علی قاضی بود، امّا این آقا سید احمد کربلائی کشمیری است و از شاگردان مرحوم قاضی بود و جوان مرگ شده است، و آن آقا سید احمد کربلائی استاد قاضی اصلا اصفهانی بود. آنگاه مرحوم آقای آملی کرامتی از مرحوم آقای کشمیری در گشودن قفل بسته ای حکایت فرمود که در ص ۶۴ دفتر خاطراتم مسطور است. [۱۵]یکی از مؤلفات علامه طباطبائی و سخنی چند از اعاظم علماء در پیرامون ولی اللّه اعظم امیر المؤمنین علی علیه السلامیکی از مؤلّفات صاحب ترجمه (استاد علامه طباطبائی) رساله وجیز بسیار عزیز علی و الفلسفه الإلهیه است.
 
در مقاله ای که جناب استاد بمناسبت تأسیس کنگره هزاره نهج البلاغه در تهران، ترقیم و ارسال بدان کنگره فرمود تکمیل رساله مذکور را تمنّی کرد.در آن مقاله نکته ای بسیار بلند قریب به این مضمون افاده فرمود که در میان جمیع صحابه رسول اللّه (ص) از کسی جز امیر المؤمنین علی- علیه السلام- در بیان معارف حقه الهیه صاحب این همه گفتار بدین صورت که نهج البلاغه نمونه بارز آنست نقل نشده است واحدی نشان نداده است.
 
راقم این سطور متمسّک بذیل عنایت اهل ولایت حسن حسن زاده آملی چند جمله ای دیگر نیز از بعضی از اعاظم دیگر علمای اسلام درباره برهان الحکماء الالهیین امیر المؤمنین حضرت وصی علی- علیه السلام- تقدیم می دارد:
 
۱- خلیل بن احمد بصری استاد سیبویه و واضع علم عروض، متوفی ۱۷۵ ه ق درباره حضرتش گفت: «احتیاج الکل الیه و استغناؤه عن الکل دلیل علی انه إمام الکل».و سئل ایضا: ما هو الدلیل علی انّ علیا امام الکل فی الکل؟ فقال: «احتیاج الکل الیه و غناه عن الکل». (روضات الجنات للخوانساری ره).
 
۲- شیخ رئیس ابن سینا متوفی ۴۲۸ ه ق گوید:عزیزترین انبیا و خاتم رسولان- صلّی اللّه علیه و آله و سلم- چنین گفت با مرکز حکمت و فلک حقیقت و خزینه عقل امیر المؤمنین- علیه السلام- که یا علی: إذا رأیت الناس یتقربون الی خالقهم بانواع البرّ تقرّب الیه بانواع العقل تسبقهم، و این چنین خطاب جز با چنو بزرگی راست نیامدی که او در میان خلق آن چنان بود که معقول در میان محسوس. [۱۶]
 
۳- فخر رازی متوفی ۶۰۶ ه ق در تفسیر کبیر مفاتیح الغیب در ضمن سوره فاتحه در جهر و اخفات بسم اللّه الرحمن الرحیم، جهر را اختیار کرده است و چند وجه دلیل بر جهر آن اقامه کرده است از آن جمله گوید:السابع أن الدلائل العقلیه موافقه لنا و عمل علی بن ابی طالب- علیه السلام- معنا و من اتخذ علیا إماما لدینه فقد استمسک بالعروه الوثقی فی دینه و نفسه. [۱۷]من عبارت تفسیرش را بدون یک حرف تصرف از طبع ترکیه نقل کرده ام.
 
۴- شیخ اکبر محیی الدین عربی متوفی ۶۳۸ در باب ششم فتوحات مکیه در بحث هباء فرماید:فلم یکن اقرب الیه قبولا فی ذلک الهباء إلّا حقیقه محمد (ص) المسماه بالعقل و اقرب الناس الیه علی بن ابی طالب رضی اللّه عنه إمام العالم و سرّ الانبیاء اجمعین.من این عبارت شیخ اکبر را از فتوحات چاپ بولاق نقل کرده ام [۱۸].
 
۵- ابن ابی الحدید شارح نهج البلاغه متوفی ۶۵۵ ه ق در شرح خطبه ۸۵ نهج آنجا که امام علیه السلام فرماید: بل کیف تعمهون و بینکم عتره نبیکم و هم أزمّه الحق و اعلام الدین و السنه الصدق فأنزلوهم بأحسن منازل القرآن وردوهم ورود الهیم العطاش الخ.گوید:فانزلوهم باحسن منازل القرآن تحته سرّ عظیم و ذلک انه أمر المکلفین بان یجروا العتره فی اجلالها و اعظامها و الانقیاد لها و الطاعه لأوامرها مجری القرآن.قال: فان قلت فهذا القول منه یشعر بأنّ العتره معصومه فما قول اصحابکم فی ذلک؟قلت: نصّ ابو محمد بن متویه (ره) فی کتاب الکفایه علی أن علیا معصوم و أدلّه النصوص قد دلّت علی عصمته و ان ذلک امر اختص هو به دون غیره من الصحابه. [۱۹]آن خلیل گوید: «نیاز همه به علی و بی نیازی علی از همه، دلیل است که علی امام همه است».
 
شیخ رئیس گوید: «علی در میان خلق آن چنان بود که معقول در میان محسوس».فخر رازی گوید: «هر کس علی را امام خود بگیرد به دست آویز استوار چنگ در زده است».شیخ اکبر گوید: «علی امام عالم و سرّ جمیع انبیا است».ابن متویه گوید: «ادله نصوص دالّ است که در میان صحابه فقط علی معصوم بود».این چند کلمه قصار به پیشگاه مقام والای ولایت علوی، شرحی است از هزاران کاندر عبارت آمد.

 

فلسفه الهیه همان دین الهی است

 

جناب استاد علامه طباطبائی مد ظلّه العالی، در صدر آن رساله وجیز عزیز علی و الدین والفلسفه والهیه اصلی به غایت قویم، و مطلبی به نهایت عظیم بعنوان الدین والفلسفه  اهدا فرموده است که: «حقا انّه لظلم عظیم ان یفرق بین الدین الالهی، و بین الفلسفه الالهیه».این کلامی صادر از بطنان عرش تحقیق است که هر کس شنید گفتا للّه درّ قائل. آری دین الهی و فلسفه الهی را جدای از هم داشتن و پنداشتن به راستی ستمی بزرگ است.معلّم ثانی ابو نصر فارابی در آخر کتاب قیم خود بنام تحصیل السعاده بیانی شریف در پیرامون فلسفه دارد که منتهی به این نتیجه ارزشمند می گردد: فیلسوف کامل إمام است.و صدر المتالهین فرمود: «تبا لفلسفه تکون قوانینها غیر مطابقه للکتاب و السنه. »[۲۰]

 
 

سلسله مشایخ سیر و سلوک عرفان عملی حضرت استاد علامه طباطبائی

 

در سنه هزار و سیصد و چهل و پنج هجری شمسی، آیه اللّه جناب آقا سید محمد حسن الهی قاضی طباطبائی، برادر مکرّم استاد علامه طباطبائی- رفع اللّه تعالی درجاته المتعالیه- که در حوزه علمیه قم برای افاده و افاضه رحل اقامت افکنده بودند، این کمترین از محضر انورش بهره مند بود. در روز پنجشنبه چهارم ذی الحجه ۱۳۸۶ ه ق- ۲۵/ ۱۲/ ۱۳۴۵ ه ش) در معیت آن جناب در شیخان قم سخن از سلسله مشایخ سیر و سلوک عرفان عملی معظّم له و حضرت استاد علامه طباطبائی به میان آمد، فرمودند:
 
استاد ما مرحوم قاضی رضوان اللّه علیه (آیه اللّه حاج سید علی قاضی طباطبائی قدس سرّه العزیز) بود، و استاد قاضی مرحوم حاج سید احمد کربلائی، و استاد ایشان مرحوم آخوند مولی حسین قلی همدانی، و استاد ایشان مرحوم حاج سید علی شوشتری، و استاد ایشان ملّا قلی جولا.و بعد از ملّا قلی جولا را نمی شناسیم و نمی دانیم که خود ملا قلی جولا چه کسی بود، و خود حاج سید علی شوشتری هم او را نمی شناخت، زیرا که:
 
مرحوم حاج سید علی شوشتری در شوشتر بود و عالم مبسوط الید آنجا بود. وقتی مرافعه ای درباره ملکی وقفی به میان آمد، عدّه ای مدّعی بودند که این ملک وقف نیست، و وقف نامچه را در صندوقچه ای نهادند و در جای مخصوصی دفن کردند، و آنهایی که مدّعی وقف بودند هیچ مدرکی در دست نداشتند،
 
خلاصه چند روز مرحوم شوشتری در حکم این واقعه حیران بود و طرفین دعوی هم مصرّ بودند و هر روز آمد و رفت می کردند و از مرحوم شوشتری حکم می خواستند، مرحوم شوشتری در همین گیرودار بود که روزی مردی به سویش رفته، در زد کسی دم در آمد و پرسید کیستی آن مرد گفت: به آقا بگو مردی به نام ملّا قلی جولا می خواهد شما را ببیند، وارد خانه شد و در نزد مرحوم شوشتری رفت و گفت آقا من آمدم به شما بگویم که باید از اینجا سفر کنی و به نجف بروی و در همان جا اقامت کنی.بدانکه وقف نامچه این ملک در فلان مکان دفن است و ملک وقف است.
 
مرحوم شوشتری هم ملّا قلی جولا را نمی شناخت، خلاصه دستور داد آن موضع را کندند و وقف نامچه را بدر آوردند، و پس از این واقعه از قضا و مرافعه دست کشید و شوشتر را ترک گفت و در نجف اقامت نمود و در آنجا به درس فقه مرحوم شیخ مرتضی انصاری- رضوان اللّه علیه- می رفت و مرحوم شیخ هم به درس اخلاق او حاضر می شد، تا اینکه مرحوم آخوند ملا حسین قلی همدانی دنبال حقیقت را گرفت و هادی می طلبید، از همدان در آمد چندی در نزد عالمی بسر برده از او چیزی نیافت، به سوی نجف رخت بربست، در محضر مرحوم شوشتری و انصاری حاضر شد و از هر دو کمال استفاضه نمود.
 
چون شیخ انصاری از دنیا رحلت کرد آخوند همدانی در پی نوشتن مطالب اصولیه و فقهیه مرحوم شیخ انصاری شد، مرحوم شوشتری او را منع کرد و گفت این کار تو نیست، دیگران هستند این کار را بکنند، شما باید مستعدّین را دریابید، پس مرحوم آخوند ملّا حسین قلی- أعلی اللّه مقامه- در پی تربیت قابلین شد به طوری که بعضی را از صبح تا طلوع آفتاب و عده ای را از طلوع آفتاب تا مقداری از برآمدن روز و هکذا حتی بعضی را در سر شب و بعضی را در آخر شب تا اینکه توانست سیصد نفر را به طوری تربیت کند که هر یک از اولیاء اللّه شدند، از آن جمله است:
 
مرحوم شیخ محمد بهاری، مرحوم سید احمد کربلائی، مرحوم میرزا جواد ملکی تبریزی، مرحوم شیخ علی زاهد قمی، مرحوم سید عبد الغفار مازندرانی.این بود قسمتی از افادات استاد الهی طباطبائی در آن روز شیخان قم درباره سلسله مشایخ سیر و سلوکشان.
 
هدف سفرای الهی تعلیم و تأدیب بشر استاین بنده ناچیز حضرت استاد علامه طباطبائی- افاض اللّه تعالی علینا برکات انفاسه الشریفه- را در تعلیم و تأدیب چنان یافته است که معلم ثانی ابو نصر فارابی در کتاب تحصیل السعاده در این دو رکن رکین و دو اصل اصیل أعنی تعلیم و تأدیب افاده فرموده است:
 
و التعلیم هو ایجاد الفضائل النظریه فی الأمم و المدن، و التأدیب هو طریق ایجاد الفضائل الخلقیه و الصناعات العلمیه فی الأمم. و التعلیم هو بقول فقط، و التأدیب هو أن یعود الأمم و المدنیون الافعال الکائنه عن الملکات العلمیه بان تنهض عزائمهم نحو فعلها و أن تصیر تلک و افعالها مستولیه علی نفوسهم و یجعلوا کالعاشقین لها. [۲۱]
 
هر یک از تألیفات جناب استاد علامه طباطبائی در این دو اصل مذکور حائز اهمیت بسزا و حاوی نقّادیهای دقیق و عمیق است. به حقیقت آن جناب در تعلیم و تأدیب نفوس مستعدّه در دانشگاه معارف عالیه حقه الهیه أعنی حوزه علمیه قم، در زمانی که علائق به امور طبیعی و لذائذ مادّی دامنگیر اکثر شده است، لطفی است از جانب خداوند متعال که ارزانی داشته شد تا حجت بر همگان تمام باشد، ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه ذو الفضل العظیم.
 
معظم له از شجره علم و تقوی است و چندین پشت از اسلاف آن جناب همه از اماثل و افاضل عصر خود در منقبتین علم و تقوی بودند رضوان اللّه علیهم اجمعین.
 
 
آثار عمده قلمی جناب علامه طباطبائی از نظم و نثر:
 
 
همه آثار آن جناب علم است و فکر، همه حقیقت است و معرفت، همه بحث است و فحص، همه عشق است و عقل، همه قرآن است و حدیث، و و و.هر که سخن با سخنی ضم کند
قطره ای از خون جگر کم کند
  • ۱- تفسیر عظیم الشأن المیزان در بیست مجلّد که أمّ الکتاب در مؤلفات او است.
  • ۲- اصول فلسفه و روش رئالیسم.
  • ۳- حاشیه بر اسفار صدر المتألهین که با اسفار چاپ دوم بطبع رسیده است.
  • ۴- مصاحبات با استاد کربن.
  • ۵- رساله در حکومت اسلام.
  • ۶- حاشیه کفایه که در دست طبع و نشر است.
  • ۷- رساله در قوه و فعل.
  • ۸- رساله در اثبات ذات.
  • ۹- رساله در صفات.
  • ۱۰- رساله در افعال.
  • ۱۱- رساله در وسائط.
  • ۱۲- الانسان قبل الدنیا.
  • ۱۳- الانسان فی الدنیا.
 
الانسان قبل الدنیا و فی الدنیا و بعد الدنیا
 
 
از جمله مؤلفات جناب استاد علامه طباطبائی سه رساله شریف گرانقدر به نامهای: الانسان قبل الدنیا، و الانسان فی الدنیا، و الانسان بعد الدنیا است.همان طور که در صدر این رساله گفته ایم امّ الکتاب آن جناب تفسیر عظیم الشأن المیزان است که بسیاری از امّهات مسائل رسائل او را حائز است، مثل رساله ولایت که تفسیر آیه یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیکمْ أَنْفُسَکمْ [۲۲] حائز آنست. و یا رساله الانسان بعد الدنیا که تفسیر آیه کانَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً[۲۳] حائز آنست مع ذلک رسائل مفرده را اهمیتی است که همّ واحد در تصنیف و تدوین آن اعمال شده است لذا به رسائل علماء اقبال و اعتنایی دیگر است.
 
مناسب است در این مقام از دانشمند نامور فلکی کامیل فلاماریون فرانسوی یادی شود. فلاماریون را در موضوعات مختلفه مصنّفات سودمند و ارزشمند است از آن جمله کتابی به نام مرگ و راز آن(La mort ET son Mystere) که در سه جلد، اوّلی پیش از مرگ(Avant Lamort) و دومی گرداگرد مرگ Lamort) (Autourde و سوّمی پس از مرگ(Apres Lamort) است.این کتاب فلاماریون را عالم مصری محمد فرید وجدی به عربی ترجمه کرده است و آن را علی أطلال المذهب المادّی نام نهاده است که مانند اصل آن بسیار مفید است.ظاهرا جناب استاد در تسمیه رسائل یاد شده باید ناظر به کار فلاماریون باشد و باید از خود آن جناب پرسید.
 
  • ۱۴- انسان بعد الدنیا.
  • ۱۵- رساله در نبوت.
  • ۱۶- رساله در ولایت.
  • ۱۷- رساله در مشتقات.
  • ۱۸- رساله در برهان.
  • ۱۹- رساله در مغالطه.
  • ۲۰- رساله در تحلیل.
  • ۲۱- رساله در ترکیب.
  • ۲۲- رساله در اعتبارات.
  • ۲۳- رساله در نبوت و منامات.
  • ۲۴- منظومه در رسم خط نستعلیق.
  • ۲۵- علی و الفلسفه الالهیه.
  • ۲۶- قرآن در اسلام.
  • ۲۷- شیعه در اسلام.
  • ۲۸- محاکمات بین دو مکاتبات.
  • ۲۹- بسیار از مقالات علمی که در مجلات علمی منتشر شده است.
  • ۳۰- بدایه الحکمه.
  • ۳۱- نهایه الحکمه.
 
این دو کتاب اخیر (بدایه و نهایه) از متون فلسفی بسیار مهم است، که عالی ترین سیر تکاملی فلسفی الهی از قلم وزین و سنگین چون صاحب المیزان تدوین شد که بحمد اللّه تعالی اکنون در حوزه علمیه قم از کتب درسی طالبان حکمت است.آن کس که ز کوی آشنایی استداند که متاع ما کجائی است
 

خاتمه:

 

این چند سطر را بطور عجاله به اندازه درایت خودم از معظم له تحریر و بحضور ارباب فضل تقدیم داشتم و مقرّم که حق ترجمه را در حق صاحب ترجمه ایفا نکرده ام. هر چند:مرد را صد سال عمّ و خال اویک سر موئی نداند حال اوولی باز امید است که در فرصت بیشتر وظیفه قدرشناسی ام را نسبت به ساحت مقدّس آن جناب و برادر مکرم او حضرت آیه اللّه جامع المعقول و المنقول آقا سید محمد حسن الهی قاضی طباطبائی قدّس سرّه العزیز و روحی له الفداء که آن هر دو سرور و مولایم بر این بنده کمترین ناچیز، حقوق تعلیم و تأدیب بسیار دارند، به پیشگاه مردم صاحبدل عرضه بدارم.

 
امیر المؤمنین (ع) فرمود: لقد علّمنی رسول اللّه (ص) ألف باب یفتح کل باب ألف باب [۲۴].و عن زراره و أبی بصیر عن الباقر و الصادق علیهما السلام قالا علینا أن نلقی إلیکم الأصول و علیکم أن تفرّعوا[۲۵].من از مدح و ثنای، مجد و سنای آن جلسه های صبح سعادت که سالیانی دراز در حضور باهر النور استاد تعلیم و تأدیب علّامه طباطبائی، ابواب رحمت از القای اصول معارف الهیه به روی ما گشوده می شد، ناتوانم.
 
جزاه اللّه عن الاسلام و المسلمین خیر جزاء العاملین، قوله سبحانه: إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا.دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام و آخر دعواهم أن الحمد للّه رب العالمین.
 
قم، حسن حسن زاده آملی۲۸ شعبان المعظم ۱۴۰۱ ه ق۱۰ خرداد ۱۳۶۰ ه ش [۲۶]
____________________
پی نوشت ها
  • [۱] « نهج البلاغه»، خطبه ۱۳۱.
  • [۲] سوره نحل( ۱۶): ۹۰.
  • [۳] سوره زمر( ۳۹): ۲۶.
  • [۴]  سوره حجر( ۱۵): ۸۸.
  • [۵] سوره بقره( ۲): ۱۲۵.
  • [۶] « المیزان» ج ۱، ص ۲۷۷.
  • [۷] « نقباء البشر» ص ۵۸۴.
  • [۸] « سوره کهف( ۱۸): ۴۴.
  • [۹] « نقباء البشر»، ص ۱۵۶۵.
  • [۱۰] سوره انعام( ۶): ۹۲.
  • [۱۱] ؛سوره فصلت( ۴۱): ۳۱- ۳۴.
  • [۱۲] « وافى»، ج ۱۴، ص ۶۵، رحلى.
  • [۱۳] سوره کهف( ۱۸): ۱۱۰.
  • [۱۴] سوره لقمان( ۳۱): ۲۸.
  • [۱۵] ؛بالاخره در همین روز( سه‏شنبه ۹ تیر ۶۰) به وسیله دوست فاضل صاحب‏دلى که در تهران تشریف داشتند از استاد علّامه طباطبائى تلفنى در این موضوع سؤال شد، در جواب فرمودند:« حق با فلانى( یعنى اینجانب) است، و تعبیر به استاد از جهت همان استاد استاد بودن مرحوم سیّد است».
  • [۱۶] « رساله معراجیه» ص ۱۵.
  • [۱۷] « مفاتیح الغیب» ج ۱، ص ۱۶۱، رحلى.
  • [۱۸] « فتوحات مکیه» ج ۱، ص ۱۳۲، باب ششم، چاپ بولاق.
  • [۱۹] « شرح نهج البلاغه» ج ۱، ص ۳۴۱، چاپ سنگى.
  • [۲۰] « اسفار» ج ۴، ص ۷۵، رحلى، چاپ سنگى.
  • [۲۱] « تحصیل السعاده» ص ۲۹، چاپ حیدرآباد دکن.
  • [۲۲] ؛سوره مائده( ۵): ۱۰۵.
  • [۲۳] سوره بقره( ۲): ۲۱۳.
  • [۲۴] « بحار» ج ۷، ص ۲۸۱، چاپ کمپانى.
  • [۲۵] « مجمع البحرین»، ماده« فرع».
  • [۲۶] حسن‏ زاده آملى، حسن، هزار و یک کلمه، ۷جلد، بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم) – قم، چاپ: دوم، ۱۳۸۱ ه.ش.
  •  
  •  
  • منبع : پایگاه اطلاع رسانی حوزه

بازدیدها: ۱۰۷

دیدارها و ملاقاتهای آیت الله سید عبدالکریم کشمیری(امام خمینی-علامه طباطبایی-شیخ جعفر آقای مجتهدی-آقااسماعیل دولابی…)

امام خمینی
آشنایى با امام راحل

استاد با آیت اللّه سید مصطفى خمینى در نجف دوست و رفیق بودند و ایشان را شخصى فاضل و دور از تعینات ظاهرى مى ‏دانست. استاد فرمودند: یک وقت آقا مصطفى به ابوى ‏شان آیت اللّه خمینى‏ قدس سره عرض کرد: آقا سید عبدالکریم کشمیرى از چیزهایى پنهانى خبر مى‏ دهد. ایشان به آقا مصطفى فرمودند: بگوئید من در ایران خوابى دیده‏ ام و به کسى هم نگفتم، بگوید آن خواب چه بود؟
آقا مصطفى مطلب را به من رسانید من با اورادى چند، آن خواب برایم واضح شد و گفتم: به والد بگوئید در ایران خواب دیده، در نجف از دنیا رفته و دفنش کردند. لکن سنگى، پهلوى او را آزار مى‏ دهد. امیرالمؤمنین‏ علیه السلام آمدند و فرمودند: حالت چه طور است؟ ایشان عرض کردند: حالم خوب است، لکن این سنگ مرا اذیت مى‏ کند. و امیرالمؤمنین‏ علیه السلام آن سنگ را از کنارش دور کردند.
چون جواب را رساندند، تصدیق کردند. آقا مصطفى از من پرسید: آیا پدرم در نجف وفات مى‏ کند؟ گفتم: نه، در ایران از دنیا مى ‏رود.
وقتى امام راحل به ایران آمدند، یک بار پیغام دادند که ایشان به نزدش بیاید و استاد رفتند (و آن هم داستانى دارد).
یک بار هم مسئولى از اهل علم را در قم فرستادند تا از احوال استاد بپرسند. مدتى قبل از کودتاى نوژه همدان، استاد صبحى در مکاشفه دیدند که ایران را دارد آتش فرا مى‏ گیرد و دودش نزدیک است به خانه‏ اش بیاید. به وسیله مرحوم حجه الاسلام سید کمال موسوى شیرازى براى امام راحل پیغام فرستادند تا اقدامات لازم را انجام دهند. امام هم اقدام کردند و آن کودتا در نطفه خاموش شد؛ بعد هم به وسیله پیغامى از استاد تشکر کردند.
مرحوم حجه الاسلام سید احمد خمینى چند ماه قبل از وفات به منزل استاد آمدند و بعضى تلامذه هم بودند، دستورالعملى خواستند و استاد تفضّل نمودند و چیزى فرمودند. بعدها منتشر شد که حضرت آقاى کشمیرى وفات ایشان را متذکر شدند. حقیر این مطلب را از استاد پرسیدم، فرمودند: به او گفتم، اجل نزدیک است، این فهمى بود که به دلم آمد و به او گفتم». (آفتاب خوبان: ص ۴۵)
 

 ایشان امام را دوست داشتند و مى‏ گفتند: امام عظیم است و این لفظ را در موردش به کار مى ‏بردند انسان عظیم او را ثابت و مستقیم مى‏ دانست و مى‏ فرمود: نظیر ندارد. (میناگردل: ص ۲۵)

جناب استاد در نجف اشرف با آیت اللّه سید مصطفى خمینى «ره» دوست و رفیق بودند، و ایشان را شخصى فاضل و دور از تعیّنات ظاهرى مى ‏دانستند. گاهى با ایشان به مهمانى‏ ها و گاهى به مسجد کوفه  و… مى ‏رفتند.
رابطه ایشان با استاد به گونه‏ اى بود که روزى استاد بر اثر کثرت جوع و ذکر توحیدى که به تعداد هفتاد هزار است مشغول بودند، از حال مى ‏روند. حاج آقا مصطفى ایشان را به منزل مى ‏برد و غذائى تدارک مى ‏بیند و قدرى ایشان را تقویت مى ‏کند تا به حال عادى باز مى‏ گردند.

کثرت ارتباط، سبب شد تا حاج آقا مصطفى نزد پدر از مرحوم آقاى کشمیرى تعریف مى‏ کنند و جمله ‏اى مى ‏گوید که ایشان از چیزهاى پنهانى خبر مى ‏دهد.
امام مى ‏فرماید: من خوابى دیده ‏ام و به کسى هم نگفته‏ ام، بگوید خوابم چه بوده است، استاد در جواب حاج آقا مصطفى فرمودند:
پدر شما در قم خواب دیده که در نجف وفات یافته و دفن گردیده، لکن سنگى پهلوى او را آزار مى‏ دهد، آقا امیرالمؤمنین‏ علیه السلام مى‏ آیند و از ایشان سؤال مى ‏کنند حالت چطور است؟ ایشان عرض مى ‏کند: حالم خوب است لکن این سنگ پهلوى مرا اذیت مى‏ کند. امیرالمؤمنین ‏علیه السلام آن سنگ را از کنارش دور مى‏ کنند.
چون حاج آقا مصطفى جواب را به والدشان مى‏ رسانند، ایشان تصدیق مى ‏کنند. و آشنایى و ارتباط از آن به بعد شروع شد. بعداً حاج آقا مصطفى از استاد سؤال مى ‏کند: آیا پدرم در نجف وفات مى ‏کند؟ مى‏ فرماید: نه در ایران وفات مى‏ کند. ولى شما بهره ‏اى از ایران ندارید.

استاد مى ‏فرمود: آیت اللّه خمینى ‏قدس سره مردى مستقیم و بى ‏نظیر بود و در مجالسى مانند مجلس فواتح که بعضى بزرگان حزب بعث مى ‏آمدند، هیچ اعتنایى نمى ‏کرد.

وقتى در حرم سیدالشهدا از آیت‏ اللّه خمینى سؤال کردم: «فما أحلى اسماءکم؛ چقدر شیرین است نامهاى شما» که در زیارت جامعه کبیره آمده به چه اعتبار و معنى است؟ فرمود: به خاطر این که آنان فانى در خدایند اسماء آنان شیرین است.
ایشان را در کربلا ملاقات کردم و به او گفتم: من به این امام حسین‏ بن‏ على ‏علیه السلام به شما علاقه ‏مند هستم.
وقتى به ایران آمدم آیت‏ اللّه خمینى مرا به ملاقات دعوت کردند و من هم روزى خدمتشان رسیدم.
صحبتهایى داشتیم و به من فرمودند: اگر خواسته‏اى دارید بگوئید، استاد در جواب مطلبى را به عرض رساندند که آن هم داستانى دارد.

 امام وقتى دیگر کسى را به قم فرستادند تا از حال ایشان تفقّد کنند. امام براى خرید خانه استاد در خیابان دور شهر قم، مبلغى را مرحمت کردند. استاد قبل از توطئه کودتاى نوژه، پیغامى به امام دادند و ایشان هم به وسیله شخصى از استاد تشکر کردند. (ر: ص ۱۲۱ و ۱۲۰)

 بعد از اینکه فرردین سال ۱۳۵۹ به ایرن آمدید، امام خمینى‏ قدس سره چه سؤالى از شما کردند؟
گفتند: ایران را چطور دیدید؟گفتم: تاریک است.

درباره منزل مسکونى چه فرمودند؟
گفتند: از خرید خانه مضایقه نکن، برایمان همین خانه (خیابان دورشهر خیابان صدوق قم) را خریدند.
امام خمینى را چطور دیدید؟ شخص بزرگى بود، نظیر نداشت. اراده عجیبى  داشت. مستقیم درکار بود. ثبات داشت، کأنّه  مى‏ دید، از آرامش برخوردار بود.در کربلا شما ایشان را دیدید و گفتید: شما را دوست دارم؛ ایشان هم چیزى به شما گفتند، آیا یادتان هست؟ نه.
با امام خمینى رفیق بودید؟ بله، ارادت داشتم.
ایشان در نجف به شما گفتند: در نجف دفن مى‏ شود؟ بله، من در جواب گفتم: به ایران مى‏ روى و در آنجا دفن مى‏ شوى. (صحبت جانان: ص ۲۰۷) با مرحوم امام (خمینى) هم که آشنایى داشتید در نجف؟
ج: بله. به من عقیده داشت. خیلى، علاقه داشت. یک روز دنبالم فرستاد. رفتم پیشش. مى ‏پرسید: اوضاع چه‏طور مى‏شود؟ اوضاع ما چطور مى ‏شود؟ خواب دیده بود که در نجف مُرده و دفنش کردند. گفتم: نه! شما در ایران فوت مى‏ کنید و در ایران دفن مى ‏شوید.

 این جریان مربوط به نجف است؟
ج: بله مربوط به نجف است. (مژده دلدار: ص ۹۶)

جناب استاد در نجف اشرف به حکومت بعثى‏ ها بى ‏اعتنا بود و سبب هجرت ایشان از عراق به ایران بخاطر بدگوئى درباره صدام شد.
روزى صحبت از امام خمینى قدس سره شد فرمودند: در بعضى مجالس مانند مجالس فواتح، روساى بعث که مى ‏آمدند همه به یک نوعى به ایشان نگاه مى ‏کردند، اما ایشان با اراده مستحکم هیچ توجهى به آنان نمى ‏کردند. (صحبت جانان: ص ۱۶۳ و ۱۶۴)

× رابطه شما با امام خمینى چطور بود؟
ج: فرمودند: علاقه زیادى به من داشت. (صحبت جانان: ص ۱۹۱)

 آقا مصطفى خمینى شاگرد شما بود؟
ج: آقا مصطفى رفیق من بود. (صحبت جانان: ص ۱۹۱)

آقا مصطفى خمینى ‏قدس سره به شما درباره رفتن به ایران چه گفت؟
ایشان از من سؤال کرد: آیا در آینده حکومت ایران هستم؟ گفتم: نه، آنجا نیستى. (صحبت جانان: ص ۲۰۷)

 اگر نظرتان باشد یک‏بار فرمودید: کربلا ایشان را در صحن دیدم. دست گذاشتم روى شانه ایشان، گفتم به این حسین‏ علیه السلام من دوستتان دارم؟
ج: گفتم، به این حسین! دوستت دارم. (مژده دلدار: ص ۱۰۳)

  علامه طباطبایى

  آقاى کشمیرى فرمودند: روزى علّامه طباطبایى براى دیدنم به منزل ما آمد و فلانى گفت نیست، و علامه برگشت. براى مرتبه دوم آمد و خودش را معرفى کرد. بنده از آقاى کشمیرى پرسیدم علّامه را چطور دیدید؟ فرمودند: علّامه حاضر است. (میناگردل: ص ۱۰۵)
 
 چشم علامه طباطبایى

در مورد علّامه مى ‏فرمودند: «چشم علّامه طباطبایى همه‏اش توحید است (توحیدى مى‏بیند)». (میناگردل: ص ۸۱)
 
 خواب وفات امام رضا علیه السلام

مرحوم آیه اللَّه کشمیرى فرمودند: شب وفات علّامه طباطبایى در خواب دیدم که امام رضاعلیه السلام در گذشته‏اند و ایشان را تشییع جنازه مى‏کنند. صبح خواب خود را چنین تعبیر کردم که یکى از بزرگان (و عالمان) از دنیا خواهد رفت، و در پى آن، خبر آوردند که علّامه طباطبایى درگذشت. (میناگردل: ص ۱۲۲)

ریاضت آصف برخیا

علامه طباطبایى ریاضت آصف برخیا را به مرحوم آیه اللّه کشمیرى هدیه کردند و گفتند: برادرم آیه الله سید محمد حسن طباطبایى، مى‏ توانست با روح آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان‏ علیه السلام تماس بگیرد و پرسش‏هایش را از او مى ‏پرسید.
دستور ارتباط با وى و یادگیرى اسم اعظم از او نیز خواندن آیه «قال الّذى عنده علم من الکتاب انا اتیک به قبل ان یرتد الیک طرفک فلمّا راه مستقرّا عنده قال هذا من فضل ربّى لیبلونى اشکر ام اکفر و من شکر فانّما یشکر لنفسه و من کفر فانّ ربّى غنىّ کریم» (نمل: ۴۰) در یک اربعین و با عددى خاص است. (میناگردل: ص ۱۲۲)

آصف برخیا

 فرمودند: این آیه «قالَ الَّذى عندَهُ علم منَ الکتاب أَنَا آتیکَ به قَبلَ أَن یَرتَدَّ الیکَ طَرفُکَ فَلَمّا رَآهُ مُستَقرّاً عندَهُ قالَ هذا من فَضل رَبّى لیَبلُوَنى أَأَشکُرُ أَم أَکفُرُ وَ مَن شَکَرَ فَانَّما یَشکُرُ لنَفسه وَ مَن کَفَرَ فَانَّ رَبّى غَنىّ کَریم» (نمل: ۴۰).
به عدد کثیر یک اربعین، نتیجه ‏اش اسم اعظم است که نزد آصف برخیا (وزیر و برادرزاده حضرت سلیمان) بود که به حضرت سلیمان گفت: پیش از چشم بر هم زدنى تخت بلقیس )ملکه سباء( را نزد تو خواهم آورد؛ و به چشم بر هم زدنى آن تخت را نزد سلیمان‏ علیه السلام حاضر کرد.
امام صادق فرمود: آصف برخیا از طریق طى الارض تخت بلقیس را نزد سلیمان‏ علیه السلام حاضر کرد.
سرزمین سبا در کشور یمن واقع بود و جناب سلیمان ‏علیه السلام در بیت المقدس حکومت مى ‏کرد و این تخت را از یمن به فلسطین، به یک چشم بر هم زدن آورد. (صحبت جانان: ص ۱۷۴)

 در کتاب مهج الدعوات سید بن طاووس چند صفحه در باب اسم اعظم نوشته، به نظر شما کدام یک از آنها مهم‏تر است؟
ج: «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم» که خیلى چیزها در آن است. (آفتاب خوبان: ص ۷۴)

 اسم اعظم به نظر شما در کدامین اسماء اللّه مى‏ تواند باشد؟
ج: در «حىّ و قیوم». (آفتاب خوبان: ص ۷۶)

اسم اعظم لفظ است یا حال؟
ج: اسم اعظم داراى مراتب مختلف است، لکن حالى است که در آن مقام، شخص توجه مى ‏کند و اثر مى ‏نماید. (آفتاب خوبان: ص ۷۲)

 ملاقات آقاى مجتهدى با استاد

 ملاقات جعفر آقا مجتهدى و آقاى کشمیرى به این صورت بود که یک روز حاج تقى براتى شاعر، به من گفتند: سیدى جلیل‏القدر از نجف به قم آمدند و مرد خارق‏ العاده‏ اى است و مستأجر ماست از من جویاى جعفر آقاى مجتهدى شده است گفتم باشد، و خدمت جعفر آقا مجتهدى رسیدم و عرض کردم سیدى به نام آقاى کشمیرى از نجف آمده و مى‏خواهد شما را ببیند.
اشک در چشمان او حلقه زد و گفت شما حرف ایشان را مى‏زنید، عطر امیرالمؤمنین‏علیه السلام را استشمام مى ‏کنم. دو روز بعد ملاقات انجام گرفت و تا یکسال قبل از فوت ایشان با هم رفت و آمد داشتند. (میناگردل: ص ۸۶)

 حرف توحیدى

 از آقاى کشمیرى پرسیدم؛ جعفر آقا مجتهدى از توحید هم صحبت مى‏ کرد؟ فرمودند: یک بار هم حرف توحیدى به میان آمد. (مى: ص ۱۰۷)

دورى نجف

فرمودند: غربت دورى نجف را با دیدن جعفر آقا پر مى‏کنم یک همدم و مونسى دارم که زبان همدیگر را مى‏ فهمیم. (مى: ص ۸۶)

خیلى ملاحظه کرده

استاد فرمود: «روزى منزل جعفر آقا مجتهدى بودم که شخصى روحانى آمد و به من گفت: به این آقا (مجتهدى) بگو این کارهایى که مى‏ کند، نزد خدا مسئول است.
گفتم: مگر چه کرده؟ گفت: او فوتى به ماشین کسى کرد و ماشین آتش گرفت!!
من از جعفر آقا پرسیدم قصه چیست؟ گفت صاحب ماشین سه روز حرم امام رضاعلیه السلام بود و غذا نخورده بود. امام رضاعلیه السلام به من فرمود به او بگویم صلاح نیست حاجتش برآورده شود. چون به او گفتم و سپس با هم تا نزدیک ماشینش رفتیم. او به امام رضاعلیه السلام جسارت کرد و من هم ماشینش را به آتش کشیدم.»
آقاى کشمیرى فرمود: «من به آن شخص روحانى گفتم: ایشان خیلى ملاحظه آن شخص را کرده است». ( مژده دلدار: ص ۴۸)

مجتهدى، حرم اهل بیت است

آقاى کشمیرى به جعفر آقاى مجتهدى خیلى معتقد بود و مى‏گفت حرمِ اهل بیت‏علیه السلام است. (میناگردل : ص ۱۰۵)

عارف بالله حاج اسماعیل دولابى (۱۲۹۱-۱۳۸۱)

  در هنگام تدوین این کتاب، باخبر شدیم که صبح روز چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۱ مطابق با ۲۵ ذیقعده ۱۴۲۳ عارف صمدانى جناب حاج اسماعیل دولابى از دنیاى فانى لباس تن را خلع و به سفر باقى شتافت. لذا در این جا لازم دیدم که از ملاقات ایشان با حضرت استاد اشاره‏اى کنم.

مرحوم آقاى دولابى مى ‏فرمودند: ما که به نجف اشرف براى زیارت مى ‏رفتیم در صحن حضرت امیر مى‏ دیدیم سیدى به ذکر الهى مشغول است. از آشنایان پرسیدیم ایشان کیست؟ گفتند: آقا سید عبدالکریم کشمیرى. ما از زمانهاى دور ایشان را در نجف دیدیم و به روحیات ایشان آشنا شدیم.

وقتى حضرت استاد در قم مریض بودند و از خانه نوعاً بیرون نمى ‏رفتند، مرحوم حاج اسماعیل دولابى چند بار براى احوال پرسى و عیادت به منزل استاد آمدند، و در آن مجلس دوستانى هم حضور داشتند. بسیار با محبت دلجویى از استاد کردند که واقعاً درسى براى همه سالکان بود!

یک بار در تهران که جناب استاد در منزل فرزندشان بودند، حضرت آقاى دولابى براى ابراز دوستى و احوال پرسى آمدند؛ و بعضى تلامذه استاد هم حضور داشتند.
ایشان به قدرى ابراز صمیمیت و صفا را بارز مى‏نمود که هر بیننده جذب اخلاق نیک او مى ‏شد. البته حقیر آشنایى به سبک ایشان در ظهور محبت و بروز حلم و اخلاق پسندیده داشتم، رحمت و درود بیکران خداوند، بر روان آن زنده یاد باد. (صحبت جانان: ص ۱۵۲)

دیدار با آیه اللَّه کوهستانى

از مشهد با عده‏ اى به طرف تهران حرکت کردیم. دوستان قصد زیارت مرحم آیهاللَّه کوهستانى ساکن روستاى کوهستان بهشهر را داشتند، ولى آقاى کشمیرى موافقت نکردند و به آنها گفتند: من نمى ‏آیم درون ماشین مى‏ مانم شما بروید و ایشان را ملاقات کنید و برگردید.
 با اصرار یکى از دوستان قبول کردند و نزد آیهاللَّه کوهستانى آمدند. آقاى کشمیرى فرمودند: همین‏که آقاى کوهستانى مرا دیدند، بى ‏آنکه کسى چیزى به او گفته باشد بدون مقدمه فرمود: چرا مایل به آمدن نبودید، در حالى‏که ما به شما و جدّ شما ارادت داریم. (صحبت جانان: ص ۱۸۶)
 
درباره آیهاللَّه کوهستانى فرمودند: در سفرى که به ایران آمده بودم، با دوستى عازم مشهد بودیم. او مرا به روستاى کوهستان شهرستان بهشهر برد. ایشان به من فرمودند: من شاگرد جدّ شما آیهاللَّه سید محمد کاظم یزدى در نجف و جدّ پدرى‏تان آیهاللَّه سید حسن کشمیرى در کربلا بودم، و بسیار از آقا سید حسن تعریف و تمجید کرد و با او مأنوس بوده است.
 آقاى کوهستانى انسانى تحفه بودند، با اینکه معمولاً براى همه نان و آش مى‏آوردند آن روز برایمان برنج و مرغ آوردند و پذیرائى کردند! (روح وریحان: ص ۴۴)

 آیا مرحوم آیه اللَّه کوهستانى را دیده ‏اید؟
 ج: در سفرى که از نجف به ایران آمدم به طرف مشهد مقدس مى‏رفتم، به خدمتش رسیدم. انسان تحفه‏اى بود؛ با اینکه براى همه نان و آش مى‏آورد برایم برنج و مرغ درست کرد، و خیلى از دو جدّم سید حسن کشمیرى در کربلا و سید محمد کاظم یزدى در نجف تعریف مى‏کرد، مخصوصاً از سید حسن کشمیرى و با او مأنوس بوده است و درس سید کاظم یزدى را هم درک کرده بود. (آفتاب خوبان: ص ۹۲ و ۹۳)

نفس زکیه و نماز مقبول

روزى به محضر مبارک حضرت آیت الله سید عبد الکریم کشمیرى آن عارف فرزانه شرف‏یاب شدیم وقتى که از ایشان سؤال شد آقاى کوهستانى را چگونه یافتید؟ فرمود او صاحب نفس زکیه بود.
در ایوان حضرت امیرالمؤمنین آقاى کشمیرى را ملاقات نمودم و از ایشان پرسیدم: در این سفر که به ایران تشریف بردید آیا با آقاى کوهستانى دیدار داشتید؟
فرمود: بله، با ایشان ملاقات کردم و یک نماز نیز به ایشان اقتداء کردم، خیلى براى من جالب توجه بود و لذت بردم و از نمازهایى بود که مطمئن هستم مورد قبول واقع شده است. (صحبت جانان: ص ۱۹۶)

آقا شیخ على اکبر اراکى

استاد فرمود: او گمنام بود، و اکثر علماء به درجه عرفان و مقامات او واقف بودند، اما اهل معرفت فقط او را مى ‏شناختند. من هم به وسیله شیخ محمد حسین تهرانى با او آشنا شدم. او مردى قوى و صاحب تزکیه و دائم الذکر بود و برایش اسم اعظم احتمال مى‏ دادم اما کتوم بود.من او را از خیلى بزرگان عرفان پائین‏تر نمى ‏دانستم. برنامه ریاضتى استخاره را از او گرفتم. (آفتاب خوبان: ص ۲۶)

حضرت استاد مى ‏فرمودند: استادى داشتم به نام شیخ محمد حسین تهرانى که نزدش کفایه الاصول مى‏ خواندم و او شاگرد آخوند خراسانى بود، مرا به آقاى شیخ على اکبر اراکى معرفى کرد.
او عالمى عارف و فاضل بود و فقط اهل معرفت او را مى ‏شناختند. از نظر مقام او را از عرفا دیگر کمتر نمى ‏دانستم.
اکثر علماء به درجه عرفان و مقاماتش واقف نبودند. سبک پذیرش ایشان این طور بود که نوعاً وقت زیادى به کسى نمى ‏داد. هر وقت نزدش مى‏ رفتیم و مى ‏نشستیم تا استفاده ببریم، بعد از استفاده این آیه را مى‏ خواند: «فَاذا طَعمتُم فَانتَشرُوا» یعنى هر گاه غذا خوردید برخیزید و بروید، بعد مى ‏فرمود: قُم فَانصَرف، بلند شوید و بروید وقت تمام است.
زمانى خدمتش رسیدم و عرض کردم: دستورالعملى براى استخاره بدهید. ایشان یک اربعین صوم به اضافه سوره نور با عدد و شرایط مخصوصى به من دادند، من هم انجام دادم و به من عنایاتى شد. (روح وریحان: ص ۴۰و۴۱)

با شیخ على اکبر اراکى زیاد بودم. (مژده دلدار: ص ۱۰۰)

با شخص بزرگى از این قبیل برخوردى داشتید؟
ج: بله آقا شیخ على اکبر اراکى، شخص خیلى بزرگى بود.

در عرفان هم؟
ج: در عرفان هم بله؛ در فقه و اصول هم ایضاً، از شاگردان آخوند ملا کاظم (خراسانى) بود.

آیا فوق العادگى از ایشان یادتان مانده؟
ج: باید فکر کنم. (مژده دلدار: ص ۹۴)

 از اساتید دیگر شما آقاى اراکى بودند؟
ج: شیخ على اکبر اراکى شخص بزرگى بودند و از شاگردان آخوند خراسانى بود. در عرفان بزرگ بودند. (صحبت جانان: ص ۲۰۴)

شهید اندرزگو

شیخ شهید اندرزگو در زمان شاه به نجف مشرّف می‌شود و سپس خدمت رهبر فقید ایران می‌رود و دربارهٔ قیام با اسلحه علیه شاه را می‌پرسد. ایشان فرمود: نزد آقای کشمیری برو و به دستورالعمل او عمل نما.

اندرزگو محضر استاد می‌رسد و پیغام امام راحل را می‌رساند. ایشان می‌فرماید: فردا بیا تا جوابت را بدهم؛ فردا که به محضر ایشان می‌رسد، می‌فرمایند: به قیام مسلحانه احتیاجی نیست، می‌گوید: علّت چیست؟ می‌فرماید: عمرتان کوتاه است و شمارا رژیم شاه می‌کشد. به نقلی دیگر فرمود: شمارا با دهان روزه می‌کشند.

منبع

http://erfanekeshmiri.ir

بازدیدها: ۱۵۸۳

اولین برخورد علامه طهرانی با علامه طباطبایی(علامه سیدمحمدحسین حسینى طهرانى)

در سنه یک‏هزار و سیصد و شصت و چهار هجریه قمریه، این حقیر براى طلبگى وتحصیل علوم دینیّه به بلده طیّبه قم مشرّف شدم. و در مدرسه مرحوم آیت اللّه حجّت‏[۱] که بعدا به مدرسه حجّتیه معروف شد حجره‏اى گرفته، و بدرس و بحث و مطالعه ادامه مى‏ دادم.

بناى این مدرسه کوچک بود؛ و آیت اللّه حجّت چندین هزار متر از زمین مجاور را تهیّه و در نظر داشتند مدرسه را توسعه دهند و بناى عظیمى که بسبک همان مدارس اسلامى مى‏باشد، و حاوى حجرات بسیار و مدرس و مسجد و کتابخانه و سرداب و آب‏انبار و سایر ما یحتاج طلّاب باشد بطرز صحیح و بهداشتى و با فضاى بزرگ و روح‏افزا براى طلّاب بسازند.

هر چه مهندسین از طهران و غیر طهران آمدند و نقشه‏هاى متنوّع و مختلفى کشیدند، مورد نظر آیت اللّه واقع نشد، تا بالاخره شنیدیم: سیّدى از تبریز آمده و نقشه‏اى کشیده است که مورد نظر و تصویب ایشان قرار گرفته است.ما بسیار شائق و مترصّد بودیم که این سیّد را ببینیم.

و از طرفى نیز بسیار شائق بودیم که درس فلسفه بخوانیم، و در آن اوان، عالم جلیل فخر الحکماء و الفلاسفه آیت اللّه حاج میرزا مهدى آشتیانى قدس اللّه نفسه بقم مشرف شده، و قصد تدریس داشتند و چند ماهى هم توقّف کردند؛ و به یکى از دوستان عزیز ما قول داده بودند که درس خصوصى فلسفه را از منظومه سبزوارى براى ما بگویند؛ و ما در آستانه شروع بودیم که ایشان بغتته از اقامت در قم انصراف حاصل نموده؛ و بطهران بازگشتند.

در همین احوال شنیدیم: آن سیّدى که از تبریز آمده و نقشه ساختمان را کشیده است بنام قاضى معروف و در ریاضیّات و فلسفه زبر دست؛ و نیز درس فلسفه‏اى در حوزه شروع کرده است.

اشتیاق ما براى دیدار و ملاقات با او زیاد شد؛ و مترصّد بودیم به منزلش برویم و به بهانه‏اى از او دیدار کنیم؛ تا آنکه یکى از دوستان ما که در مدرسه رفت و آمد داشت و فعلا از علماى رشت مى‏باشد یک‏روزه بحجره آمد و گفتند: آقاى قاضى‏[۲] از زیارت مشهد بر گشته؛ بیا بدیدنش برویم!

[برخورد و اوّلین ملاقات با علّامه طباطبائى قدس الله نفسه‏]

چون بمنزل ایشان وارد شدیم؛ دیدیم که این رجل معروف و مشهور همان سیّدى است که ما همه‏روزه در کوچه‏ها در بین راه او را مى‏دیدیم، و ابدا احتمال نمى‏دادیم که او از اهل علم باشد، فضلا از تبحّر در علوم.

با عمامه بسیار کوچک از کرباس آبى رنگ، و تکمه‏هاى باز قبا، و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه‏هاى قم تردّد داشت؛ خانه نیز بسیار محقّر و ساده ما معانقه کردیم و نشستیم و گفتگو و سخن از اطراف و جوانب پیش آمد؛ دیدیم:

نه، واقعا این مرد جهانى است که از علم و درایت و ادراک و فهم؛ و براى ما خوب مشهود شد که:

هر آنکو ز دانش برد توشه‏اى‏

جهانیست بنشسته در گوشه‏اى‏

در همان مجلس، شیفتگى و ارادت به ایشان یکباره اوج گرفت؛ و تقاضا نمودیم یک درس خصوصى فلسفه، براى ما بیان کنند، که آزادانه بتوانیم در بین درس به بحث و گفتگو پرداخته، و اشکالى در مطلب باقى نماند.

ایشان با کمال بزرگوارى پذیرفتند؛ و چون از حضور ایشان بیرون آمدیم؛ و به سایر دوستانى که بنا بود با آنها فلسفه بخوانیم رسیدیم، گفتند: آقاى قاضى چطور بود؟

گفتم: در پاسخ شما باید همان رباعى را بخوانم که أبو العلاء معرّى نابینا درباره سید مرتضى گفت؛ در آن وقتى که از ملاقات سیّد، بوطن بازگشته؛ و از او درباره سیّد پرسیده بودند که او را چگونه یافتى؟

یا سائلى عنا لمّا جئت أسأله‏

ألا هو الرّجل العاری من العار

لو جئته لرأیت النّاس فى رجل‏

والدّهر فى ساعه و الأرض فى دار[۳]

[۴]بارى ایشان درس فلسفه را براى ما در مدرس مدرسه شروع کردند؛ و با آنکه بنا بود خصوصى باشد، طلّاب مطّلع شدند؛ و در روز اوّل قریب یک‏صد نفر مدرس را پر کردند؛ و ایشان درس را شروع کردند.[۵]

______________________________________

[۱] * آیت اللّه حجّت در نظر داشتند یک درمانگاه و آزمایشگاه متّصل به مدرسه نیز براى طلّاب بسازند ولى به عللى موفّق نشدند.

[۲] ( ۱) حضرت علامه طباطبائى در ابتداء ورودشان به قم به قاضى معروف بودند، چون از سلسله سادات قاضى مشهور در آذربایجان هستند؛ لیکن از نقطه نظر آنکه ایشان از سادات طباطبائى هستند، خود ایشان ترجیح دادند که به طباطبائى معروف شوند.

[۳] ( ۱) الکنى و الالقاب طبع صیدا ج ۳ ص ۱۶۱ و معناى شعر اینست: اى پرسش‏کننده از احوالات و کیفیّات سیّد مرتضى آگاه باش که من چون بخدمتش رسیدم که از او سؤالهائى بنمایم؛ او را یافتم مردى که از انواع عار و ننگ و قذارت مبرّى و پاکیزه بود.

اگر تو به نزد او بروى؛ هرآینه خواهى دید که تمام افراد بشر در یک مرد گرد آمده؛ و تمام روزگار در یک ساعت، و تمام بساط زمین در یک خانه جمع شده است.

[۴] علامه سید محمد حسین تهرانى، مهر تابان، ۱جلد، انتشارات ملکوت نور قرآن – مشهد، چاپ: هشتم، ۱۴۲۶ ق.

[۵] علامه سید محمد حسین تهرانى، مهر تابان، ۱جلد، انتشارات ملکوت نور قرآن – مشهد، چاپ: هشتم، ۱۴۲۶ ق.

بازدیدها: ۱۵۱

تاءثیر خواندن سوره ((ص )) در نماز(مکاشفه علامه طباطبایی)

شب جمعه هفتم ماه شعبان ۱۳۷۸ ه‍ ق . در محضر مبارک جناب استاد علامه طباطبایى صابح المیزان تشرف حاصل کرده ام ، عرض نمودم حضرت آقا امشب شب جمعه و شب عید است لطفى بفرمایید، فرمودند: سوره مبارکه ص و القرآن ذى الذکر را در نمازهاى و تیره بعد از حمد بخوانید که در حدیث است سوره ص ‍ از ساق عرض نازل شده است .

سپس فرمود: من در مسجد سهله در مقام ادریس نماز مى خواندم در نماز و تیره سوره مبارکه ص را قرائت مى کردم که ناگهان دیدم از جاى خود حرکت کردم ولى بدنم در زمین است بقدرى با بدنم فاصله گرفتم که او را از دورترین نقطه مشاهده مى کردم تا پس از چند به حال اول خود برگشتم . و وقت دیگر نهر آب دیدم که در روایت آمده است ص نهر فى الجنه .

حقیر گوید که چون در مقام ادریس نبى علیه السلام نماز مى خواند و خداى متعال در شاءن وى فرمود و رفعناه مکانا علیا، آن رفعت و صعود روى آورده است . و مناسبات زمانى و مکانى براى حالات و واردات انسان عجیب است .

داستانهای عارفانه(در آثار استاد علامه آیه الله حسن زاده آملى ) جلد ۱//عباس عزیزی

بازدیدها: ۱۱۰۳

جوان لامذهبى متدین و صاحب مقام شد(علامه سید محمد حسین طباطبایی)

(علامه طباطبایى ) رحمه الله علیه مى گوید: یکى از دوستان چنین نقل کرد که در ماشین نشسته بودیم از ایران به سفر کربلاى معلا حرکت مى کردیم در نزدیکى صندلى من جوانى ریش تراشیده و فرنگى مآب نشسته بود به این جهت سخنى بین من و او رد و بدل نمى شد.
ناگهان صداى این جوان یک دفعه به زارى و گریه بلند شد. بسیار تعجب کردم پرسیدم ؛ سبب گریه چیست ؟
گفت : (اگر به شما نگویم به چه کسى بگویم من مهندس راه و ساختمان هستم از دوران کودکى تربیت من طورى بود که لامذهب بار آمده و طبیعى بودم و مبداء و معاد را قبول نداشتم فقط در دل خود محبتى به مردم دیندار احساس مى کردم خواه مسلمان باشند یا مسیحى یا یهودى ، شبى در محفل دوستان که بسیارى از آنها بهایى بودند حاضر شدم و تا ساعتى چند به لهو و لعب و رقص و مانند آنها اشتغال داشتم پس از گذشت زمانى در خود احساس شرمندگى نمودم و از کارهاى خودم خیلى نادم بودم و بدم آمد. ناچار از اطاق خارج شده به طبقه بالا رفتم و در آنجا مدتى گریه کردم ناچار از اطاق خارج شده به طبقه بالا رفتم و در آنجا مدتى گریه کردم و چنین گفتم :
اى آن که اگر خدایى هست آن تو هستى ، مرا دریاب !
پس از لحظه اى پایین آمدم شب به پایان رسید و ما از هم جدا شدیم فرداى آن شب اتفاقاً رئیس قطار و چند نفر از بزرگان براى ماءموریت فنى خود عازم مسافرت به مقصدى بودیم ، ناگهان دیدم از دور سیدى نورانى نزدیک من آمده به من سلام کرد و فرمود: با شما کارى دارم ، وعده کردم فردا بعد از ظهر با او دیدار کنم .
اتفاقاً پس از رفتن او بعضى گفتند: این بزرگوار است چرا با بى اعتنایى جواب سلام او را دادى ؟ چون وقتى آن سید به من سلام کرد گمان کردم او احتیاجى دارد و براى این منظور این جا پیش من آمده است . از روى تصادف رئیس قطار فرمان داد که فردا بعد از ظهر که کاملا تطبیق با همان وقت معهود مى کرد باید فلان مکان بوده و دستوراتى داد که باید عمل کنم .
من با خود گفتم بنابراین نمى توانم به دیدن این سید بروم فردا وقتى که زمان کار محوله رئیس قطار نزدیک مى شد در خود احساس کسالت کردم کم کم دچار تب شدیدى شدم به طورى که بسترى شدم پزشک براى من آوردند و طبعاً از رفتن به ماءموریت معذور گردیدم پس از آن که فرستاده رئیس قطار بیرون رفت دیدم تب فرو نشست و حالم عادى شد خود را کاملاً خوب و سرحال دیدم ، دانستم باید در این میان سرى باشد ازاین رو برخاسته به منزل آن سید رفتم به مجرد آن که نزد او نشستم فوراً یک دوره اصول اعتقادى با دلیل و برهان برایم گفت ، به طورى که من ایمان آوردم ، سپس دستوراتى به من داده فرمود: فردا نیز بیا؛ چند روزى همچنان نزد او رفتم .
 هنگامى که پیش روى او مى نشستم هر حادثه اى که براى من رخ داده بود بدون ذره اى کم و بیش حکایت مى کرد. و از افکار و نیت شخصى من که احدى جز من بر آنها اطلاع نداشت بیان مى نمود. مدتى گذشت تا آن که شبى از روى ناچارى در مجلس ‍ دوستان شرکت کردم و مجبور شدم قمار بازى کنم ، فردا هنگامى که خدمت او رسیدم فوراً فرمود: آیا حیا نکردى که این گناه کبیره را مرتکب شدى ؟
اشک ندامت از دیدگان من سرازیر شده گفتم : غلط کردم ، توبه کردم ، فرمود: غسل کن و توبه کن دیگر چنین عملى را انجام مده . سپس دستوراتى دیگر فرمود خلاصه ، به طور کلى رشته کارم را عوض کرد و برنامه زندگى مرا تغییر داد؛ چون این قضیه در زنجان اتفاق افتاد وبعداً خواستم به تهران حرکت کنم . امر فرمود که بعضى از علما را در تهران زیارت کنم و بالاخره ماءمور شدم که براى زیارت اعتاب عالیات مسافرت کنم این سفر سفرى است که به امر آن سید بزرگوار انجام مى دهم .
دوست ما گفت : در نزدیکیهاى عراق دوباره دیدم ناگهان صداى او به گریه بلند شد، سبب را پرسیدم ، گفت : الان وارد خاک عراق شدیم ، چون حضرت ابا عبداللّه علیه السلام به من خیر مقدم فرمودند).
منظور آن که اگر کسى واقعاً از روى صدق و صفا قدم در راه نهد واز صمیم دل هدایت خود را از خداوند طلب نماید موفق به هدایت خواهد شد اگر چه در امر توحید نیز شک داشته باشد.
رساله لب اللباب ، ص ۹۲٫//علامه محمد حسین طهرانی

 

بازدیدها: ۲۵

نامه یک جوان به علامه طباطبایی و پاسخ

بسم الله الرحمن الرحیم

محضرمبارک نخبه الفلاسفه آیه الله العظمی جناب آقای طباطبائی ادام الله عمرکم ماشاءالله سلام علیکم و رحمه الله و برکاته.کوتاه سخن آنکه جوانی هستم ۲۲ ساله، …چنین تشخیص می دهم که تنها ممکن است شما باشید که به این سؤال من پاسخ دهید.

در محیط و شرایطی که زندگی می کنم هوای نفس و آمال و آرزوها بر من تسلط فراوانی دارند و مرا اسیر خود ساخته‌اند و سبب آن شده‌اند که مرا از حرکت به سوی الله، و حرکت در مسیر استعداد خود بازداشته و می‌دارند.

درخواستی که از شما دارم برای من بفرمایید بدانم به چه اعمالی دست بزنم تا بر نفس مسلط شوم و این طلسم شوم راکه همگان گرفتار آنند بشکنم و سعادت بر من حکومت کند؟ یادآور می شوم نصیحت نمی خواهم و الا دیگرانادعای ناصحیت فراوان دارند.دستورات عملی برای پیروزی لازم دارم. باز هم خاطرنشان می سازم که نویسنده باخود فکر می کند که شفاها موفق به پاسخ این سؤال نمی شود.

وانگهی شرم دارم که بیهوده وقت گرانمایه شما رابگیرم. لذا تقاضا دارم پدرانه چنانچه صلاح می دانید و بر این موضوع می وانید اصالتی قائل شوید مرا کمک کنید. در صورت منفی بودن، به فکر ناقص من لبخند نزنید و مخفیانه نامه را پاره کنید و مرا نیز به حال خودوا گذارید.
متشکرم.

امضا ۲۳/۱۰/۱۳۵۵

جواب علامه طباطبایی به نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیکم
برای موفق شدن و رسیدن به منظوری که در پشت ورقه مرقوم داشته اید لازم است همتی برآورده، توبه ای نموده، به مراقبه و محاسبه پردازید. به این نحو که هر روز که طرف صبح از خواب بیدار می شوید قصد جدی کنید که در هر عملی که پیش آید رضای خدا – عز اسمه – را مراعات خواهم کرد.

آن وقت در سر هر کاری که میخواهید انجام دهید نفع آخرت را منظور خواهید داشت، به طوری که اگر نفع اخروی نداشته باشد انجام نخواهید داد، هر چه باشد. همین حال را تا شب، وقت خواب ادامه خواهید داد و وقت خواب، چهار پنج دقیقه ای در کارهایی که روز انجام داده اید فکر کرده، یکی یکی از نظر خواهید گذرانید.

هر کدام مطابق رضای خدا انجام یافته شکری بکنید. و هر کدام تخلف شده استغفاری بکنید. این رویه را هر روز ادامه دهید. این روش اگر چه در بادی حال سخت و در ذائقه نفس تلخ می باشد ولی کلید نجات و رستگاری است. و هر شب پیش از خواب اگر توانستید سور مسبحات یعنی سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن را بخوانید و اگر نتوانستید تنها سوره حشر را بخوانید و پس از بیست روز از حال اشتغال، حالات خود را برای بنده در نامه بنویسید. ان شاء الله موفق خواهید بود. والسلام علیکم.

محمد حسین طباطبایی

بازدیدها: ۱۲۹

درسى آموزنده(علامه سید محمد حسین طباطبایی)

علامه محمد تقى جعفرى نقل کرده اند:
در یکى از سالهاى اخیر به قم مشرف شده بودم به قصد دیدار ایشان علامه طباطبایى به منزلشان رفتم در خانه را زدم ، پیرمردى در را باز کرد. گفتم : آقا تشریف دارند؟ گفتند: بله گفتم به ایشان عرض کنید اگر حالشان مساعد باشد به خدمتشان برسم ، آن شخص رفت و برگشت و در یک اتاق را باز کرد، من وارد شدم ،

اتاق فرش نداشت ، همانجا نشستم مرحوم علامه آمدند و پس از سلام و احوالپرسى گفتند: چون در حال تشرف به آستان قدس ‍ رضوى هستم لذا فرشهاى اتاق را جمع کرده ایم این مطلب را گفتند و سپس ‍ فرمودند: بروم یک قالیچه بیاورم و بیندازم کف اتاق تا بنشینیم و خواستند بروند که من با نرمى دستشان را گرفتم و گفتم : هیچ احتیاجى به قالیچه نیست و عبا را از دوش برداشتم و پهن کردم و گفتم : بفرمایید روى عبا هم مى توانیم بنشینیم .

این انسان وارسته با یک قیافه ملکوتى که هرگز از یاد نمى برم فرمود: در این موقع عمرم درس آموزنده اى به من تعلیم دادى . من عرض کردم این جمله هشدار دهنده جنابعالى بسیار آموزنده تر و سازنده تر از آن بود که عرض ‍ کردم و سپس نشستیم و لحظاتى به گفتگو پرداختیم که هرگز عظمت آن لحظات را فراموش نخواهم کرد. پس از آن ملاقات دیگر به دیدار ایشان نائل نشدم . رحمه الله علیه .

درس زندگی//سید رضا حسینی

بازدیدها: ۷۰

ترحم به حیوانات (علامه سید محمد حسین طباطبایی)

 یکى از همسایگان علامه نقل مى کنند یک روز صبح حضرت علامه طباطبایى شخصى را به دنبال ما فرستادند با اینکه علامه براى کار شخصى به کسى مراجعه نمى کرد رفتیم دیدیم که بسیار ناراحت است و نمى توانست مطالعه کند…
معلوم شد که گربه اى در چاه حیاط خلوت خانه ایشان افتاده است و با آنکه مرتب براى آن غذا مى ریخت ولى بسیار ناراحت بود که چرا باید غفلت شود و سر چاه باز مانده باشد و حیوانک در آن بیفتد.
سپس دستور داد تا مقنى بیاورند. و در چاه را باز کند و گربه را بیرون بیاورند به نقل از فرزند ایشان این کار حدود۱۵۰۰ تومان در آن زمان براى ایشان خرج برداشته بود ولى بسیار خوشحال بود که حیوانى را نجات داده است .
درس زندگی//سید رضا حسینی

بازدیدها: ۳۶

ما همه بندگان خدائیم!(علامه سید محمد حسین طباطبایی)

من هر وقت به خدمتشان مى ‏رسیدم، بدون استثناء براى بوسیدن دست ایشان خم مى ‏شدم؛ و ایشان دست خود را لاى عبا پنهان مى‏ کردند؛ و چنان حال حیا و خجلت در ایشان پیدا مى ‏شد که مرا منفعل مى ‏نمود.

یک روز عرض کردم: ما براى فیض و برکت و نیاز، دست شما را مى ‏بوسیم چرا مضایقه مى ‏فرمائید!؟ سپس عرض کردم: آقا شما این روایت را که از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام وارد است که من علّمنى حرفا فقد صیّرنى عبداآیا قبول دارید!؟

فرمودند: بلى روایت مشهورى است؛ و متنش نیز با موازین مطابقت دارد.

عرض کردم: شما این همه کلمات به ما آموخته‏اید؛ و بکرّات و مرّات ما را بنده خود ساخته‏ اید! از ادب بنده این نیست که دست مولاى خود را ببوسد!؟ و بدان تبرّک جوید؟

با تبسم ملیحى فرمودند: ما همه بندگان خدائیم!

مهر تابان//علامه محمد حسین طباطبایی

 

بازدیدها: ۸

مصاحبه‏ هاى علّامه طباطبائى با هانرى کربن کرسىّ ‏دار شیعه ‏شناسى

اشنائى و مصاحبه‏ هاى کربن با علّامه طباطبائى از سال یک‏هزار و سیصد و هفتاد و هشت هجریّه قمریّه شروع شد؛ و متجاوز از بیست سال ادامه پیدا کرد.

این حقیر در روز جمعه ۱۸ شعبان المعظّم یک‏هزار و سیصد و نود و نه هجریّه قمریّه که به خدمت استاد علّامه درمشهد مقدّس رسیدم و در آن‏روز راجع به کربن نیز مذاکراتى شد؛ اینجانب فرمایشات ایشان را ضبط و فعلابراىخوانندگان گرامى در اینجا مى‏ آورم:

علّامه فرمودند:مسیوهانرى کربن استاد شیعه‏ شناس دانشگاه سور بن(‏henrycorbinprofe sseur lecoledeshoutes- etudes sorbonne )قریب یکى دو ماه است که فوت کرده است؛ و مجالس عدیده ‏اى راجع به تحقیق مذهب شیعه با ما داشت.

مرد سلیم النّفس و منصفى بود؛ او معتقد بود که در میان تمام مذاهب عالم، فقط مذهب شیعه است که مذهبى پویا و متحرّک و زنده است؛ و بقیّه مذاهب بدون استثناء عمر خود را سپرى کرده ‏اند؛ و حالت ترقّب و تکامل را ندارند.

کلیمیان قائل به امام و ولّى زنده ‏اى نیستند؛ و همچنین مسیحیان و زردشتیان؛ و اتّکاء به مبدأ حیاتى ندارند و بواسطه عمل به تورات و انجیل و زند و اوستا اکتفا نموده؛ و تکامل خود را فقط در این محدوده جستجو مى‏ کنند.و همچنین تمام فرق اهل تسنّن که فقط تکامل خود را در سایه قرآن و سنّت نبوى میدانند.

أمّا شیعه، دین حرکت و زندگى است؛ چون معتقد است که حتما باید امام و رهبر امّت زنده باشد؛ و تکامل انسان فقط به وصول بمقام مقدّس او حاصل مى ‏شود؛ و لذا براى این منظور از هیچ حرکت و پویائى و عشق دریغ نمى ‏کند.

مى ‏فرمودند: روزى به کربن گفتم: در دین مقدّس اسلام تمام زمین‏ها و مکان‏ها، بدون استثناء محل عبادت است؛ اگر فردى بخواهد نماز بخواند؛ یا قرآن بخواند؛ یا سجده کند؛ یا دعا کند در هرجا که هست مى‏ تواند این اعمال را انجام دهد؛ و رسول الله فرموده است: جعلت لى الأرض مسجدا و طهورا؛ ولى در دین مسیح چنین نیست؛ عبادت فقط باید در کلیسا انجام گیرد؛ و در موقع معیّن؛ عبادت در غیر کلیسا باطل است.

بنابراین اگر فردى از مسیحیان در وقتى از اوقات حالى پیدا کرد؛ مثلا در نیمه ‏شب در خوابگاه منزل خود؛ و خواست خدا را بخواند؛ چه کند؟

او باید صبر کند؛ تا روز یکشنبه، کلیسا را چون باز کنند؛ بیاید در آنجا؛ و براى دعا در آنجا حضور بهم رساند؟ این معنى قطع رابطه بنده است با خدا.

کربن در پاسخ گفت: بلى این اشکال در مذهب مسیح هست؛ و الحمد لله دین اسلام در تمام ازمنه و امکنه و حالات؛ رابطه مخلوق را با خالق خود محفوظ داشته است.

و فرمودند: اگر در دین مقدّس اسلام انسان حاجتمند، حالى پیدا کند؛ طبق همان حال و حاجت، خدا را مى‏ خواند؛ چون خدا اسماء حسناتى دارد چون غفور و رحیم و رازق و منتقم و غیرها؛ و انسان طبق خواست و حاجت خود، هریک از این اسماء را مناسب دیده؛ خدا را بدان اسم و صفت یاد مى ‏کند.

مثلا اگر بخواهد خدا او را بیامرزد؛ و از گناهش در گذرد؛ باید از اسم غفور و غفّار و غافر الذّنب استفاده کند.
أمّا در دین مسیح خدا اسماء حسنا ندارد؛ فقط لفظ خدا و اله و اب براى اوست بنابراین اگر شما مثلا حالى پیدا کردید! و خواستید خدا را بخوانید؛ و مناجات کنید؛ و او را با أسماء و صفاتش یاد کنید! و با اسم خاصّى از او حاجت خود را بطلبید! چه خواهید کرد؟
در پاسخ گفت: من در مناجات‏هاى خود، صحیفه مهدویّه علیه السّلام را مى ‏خوانم.

علّامه مى ‏فرمودند: کربن کرارا صحیفه سجّادیّه علیه السّلام را مى‏ خواند؛ و گریه مى ‏کرد.مصاحبات علّامه طباطبائىّ با کربن به چهار زبان فارسىّ و عربىّ و فرانسه و انگلیسىّ منتشر شد؛ و اوّلین دوره آن در فارسى بنام مکتب تشیّع سالانه دوّم نیز منتشر و تجدید چاپ شد.

مهرتابان//علامه محمد حسین طهرانی

بازدیدها: ۸۲

همسر علامه به بیان علامه طباطبایی

ایشان مى ‏فرمودند: عیال ما زن بسیار مؤمن و بزرگوار بود؛ ما در معیّت ایشان براى تحصیل بنجف اشرف مشرّف شدیم، و ایام عاشورا براى زیارت بکربلا مى‏آمدیم؛ پس از پایان این مدّت چون به تبریز مراجعت کردیم؛وزعاشورائى ایشان در منزل نشسته و مشغول خواندن زیارت عاشورا بود؛ مى ‏گوید:

دلم ناگهان شکست؛ و با خود گفتم ده سال در کنار مرقد مطهّر حضرت ابا عبد الله الحسین در روز عاشوراء بودیم؛ و امروز از این فیض محروم شده ‏ایم.

یک‏مرتبه دیدم که در حرم مطهّر در زاویه حرم بین بالا سر و روبرو ایستاده‏ام؛ و رو بقبر مطهّر مشغول خواندن زیارت هستم؛ و حرم مطهّر و خصوصیّات آن بطور سابق بود؛ ولى چون روز عاشورا بود، و مردم غالبا براى تماشاى دسته و سینه زنان مى ‏روند، فقط در پائین پاى مبارک، مقابل قبر سایر شهداء چند نفرى ایستاده؛ و بعضى از خدّام براى آنها مشغول زیارت خواندن هستند.

و چون به خود آمدم دیدم در خانه خود نشسته؛ و در همان محلّ مشغول خواندن بقیّه زیارت هستم.بارى این بانوى بزرگوار نیز در جوار حضرت معصومه سلام الله علیها در قبرستان مرحوم آیت الله حائرى یزدى در قسمت الحاقى، دست چپ در یکى از بقعه‏ هاى خانوادگى مدفون شده ‏اند.

و استاد ما پیوسته در عصرهاى پنجشنبه اوّل به زیارت این مخدّره و سپس به زیارت اخوى خود در ضمن زیارت اهل قبور مى ‏رفتند

مهرتابان//علامه محمد حسین طهرانی

 

بازدیدها: ۷

خاطره یکی از شاگردان علامه طباطبایی قبل از رحلت

 

یکى از شاگردان مى گوید: روزى به عیادت رفتم؛ درحالى ‏که حالشان سنگین بود، دیدم تمام چراغ‏هاى اطاق‏ها را روشن نموده؛ و لباس خود را بر تن کرده با عمامه و عبا و با حالت ابتهاج و سرورى زائد الوصف در اطاق‏ها گردش مى ‏کنند؛ و گویا انتظار آمدن کسى را داشتند.

از یکى از فضلاء قم که از اساتید بنده‏زاده هستند نقل شد که مى‏ گفت: من در روزهاى آخر عمر علّامه عصرها بمنزل ایشان مى ‏رفتم تا أوّلا اگر چیزى در منزل نیاز داشته باشند تهیّه کنم؛ و ثانیا قدرى ایشان را در صحن منزل راه ببرم.

روزى بمنزل ایشان رفتم و پس از سلام عرض کردم: آقا به چیزى احتیاج دارید؟

ایشان چند مرتبه فرمودند: احتیاج دارم! احتیاج دارم! احتیاج دارم! من متوجّه شدم که گویا منظور علّامه مطلب دیگرى است؛ و ایشان در افق دیگرى سیر مى‏ کنند؛ و سپس بدرون اطاقى راهنمائى شدم علّامه هم وارد همان اطاق شدند و درحالى‏که دائما چشمشان بسته بود و باز نمى‏کردند به اذکارى مشغول بودند که من نتوانستم بفهمم به چه ذکرى اشتغال دارند؛ تا اینکه موقع نماز مغرب رسید؛ من دیدم علّامه در همان حالى که چشمانشان بسته بود بدون اینکه به آسمان نظر کنند مشغول اذان گفتن شدند؛ و سپس شروع کردند بخواندن نماز مغرب.

من از کنار اطاق دستمال کاغذى برداشته و در مقابل ایشان روى دست قرار دادم تا بر آن سجده کنند. ایشان بر روى آن سجده نکردند؛ با خود گفتم شاید ازاینجهت که دستمال کاغذى در دست من است و به جائى اتکاء و اعتماد ندارد سجده نمى‏ کنند؛ به اندورن رفتم و چیز مرتفعى براى سجده آوردم؛ و مهر را بر روى آن قرار دادم؛ ایشان بر آن سجده کردند؛ تا اینکه نمازشان خاتمه یافت.

مهرتابان//علامه محمد حسین طهرانی

بازدیدها: ۲۷

تواضع علّامه طباطبائىّ نسبت به معصومین علیهم السّلام

حضرت استاد، علاقه و شیفتگى خاصّى نسبت به ائمّه طاهرین صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین داشتند وقتى نام یکى از آنها برده مى‏شد، اظهار تواضع و ادب در سیمایشان مشهود مى ‏شد؛ و نسبت بامام زمان ارواحنا فداه تجلیل خاصّى داشتند؛ و مقام و منزلت آنها و حضرت رسول الله و حضرت صدیقه کبرى را فوق تصوّر مى ‏دانستند؛ و یک نحو خضوع و خشوع واقعىّ و وجدانىّ نسبت به آنها داشتند؛ و مقام و منزلت آنان را ملکوتى مى ‏دانستند؛ و به سیره و تاریخ آنها کاملا واقف بودند.

 در بسیارى از مطالب که درباره آنان سؤال مى ‏شد چنان بیان و تشریح داشتند که گویا آن سیره را امروز مطالعه کرده ‏اند؛ و یا در مصدر وحى و تشریع نشسته ‏اند؛ و از آنان مى ‏گیرند؛ و بدین عالم مى ‏دهند.

در تابستانها از قدیم الایام رسمشان این بود که به زیارت حضرت ثامن الأئمّه علیه السّلام مشرّف مى ‏شدند.و دوران تابستان را در آنجا مى‏ ماندند؛ و ارض اقدس را بر سایر جاها مقدّم مى ‏داشتند؛ مگر در صورت محذور.در ارض اقدس هر شب بحرم مطهّر مشرّف مى ‏شدند؛ و حالت التماس و تضرّع داشتند.

 و هر چه از ایشان تقاضا مى‏ شد که در خارج از مشهد چون طرقبه و جاغرق سکونت خود را بعلّت مناسب بودن آب‏وهوا قرار دهند؛ و گه گاهى براى زیارت مشرّف گردند؛ ابدا قبول نمى ‏کردند؛ و مى ‏فرمودند: ما از پناه امام هشتم جاى دیگر نمى ‏رویم

  مهرتابان//علامه محمد حسین طهرانی

بازدیدها: ۲۴

آداب و اخلاق و طرز تواضع و خشوع علّامه طباطبائىّ

این مرد جهانى از عظمت بود؛ عینا مانند یک بچّه طلبه در کنار صحن مدرسه‏ روى زمین مى ‏نشست و نزدیک بغروب در مدرسه فیضیّه مى ‏آمد؛ و چون نماز برپا مى شد، مانند سایر طلّاب نماز را به جماعت مرحوم آیت الله آقاى حاج سیّد محمد تقى خونسارى مى‏ خواندآن‏قدر متواضع و مؤدّب و در حفظ آداب سعى بلیغ داشت. که من کرارا خدمتشان عرض کردم: آخر این درجه از ادب شما و ملاحظات شما ما را بى‏ ادب مى ‏کند!

شما را به خدا فکرى بحال ما کنید! از قریب چهل سال پیش تا بحال دیده نشد که ایشان در مجلس به متّکا و بالش تکیه زنند؛ بلکه پیوسته در مقابل واردین، مؤدّب، قدرى جلوتر از دیوار مى ‏نشستند؛ و زیردست میهمان وارد.

من شاگرد ایشان بودم؛و بسیار بمنزل ایشان مى ‏رفتم؛ و به مراعات ادب مى ‏خواستم پائین ‏تر از ایشان بنشینم؛ ابدا ممکن نبودایشان برمى‏ خاستند؛ و مى ‏فرمودند: بنابراین ما باید در درگاه بنشینیم یا خارج از اطاق بنشینیم! در چندین سال قبل در مشهد مقدّس که وارد شده بودم؛ براى دیدنشان بمنزل ایشان رفتم؛ دیدم در اطاق روى تشکى نشسته ‏اند (بعلّت کسالت قلب طبیب دستور داده روى زمین سخت ننشینند) ایشان از روى تشک برخاستند و مرا به نشستن روى آن تعارف کردند؛ من از نشستن خوددارى کردم؛ من و ایشان مدّتى هر دو ایستاده بودیم؛ تا بالأخره فرمودند:
بنشینید، تا من باید جمله ‏اى را عرض کنم! من ادب نموده و اطاعت کرده نشستم؛ و ایشان نیز روى زمین نشستند؛ و بعد فرمودند: جمله‏ اى را که مى ‏خواستم عرض کنم، اینست که: آنجا نرم‏تر است.

مهرتابان//محمد حسین طهرانی

بازدیدها: ۱۴۱

نماز جماعت علامه طباطبایی(بسیار خواندنی)

۲۰۱۴ - ۱ (۲)

 از همان زمان طلبگى ما در قم که من زیاد به منزلشان مى ‏رفتم؛ هیچ‏گاه نشد که بگذارند ما با ایشان به جماعت نماز بخوانیم؛ و این غصّه در دل ما مانده بود که ما جماعت ایشان را ادراک نکرده ‏ایم؛ و از آن زمان تا بحال، مطلب ازاین‏قرار بوده است؛ تا در ماه شعبان‏ امسال که بمشهد مشرّف شدند و در منزل ما وارد شدند ما اطاق ایشان را در کتابخانه قرار دادیم تا با مطالعه هر کتابى که بخواهند روبرو باشند؛ تا موقع نمازمغرب شد؛ من سجّاده براى ایشان و یکى از همراهان که پرستار و مراقب ایشان بود پهن کردم؛ و از اطاق خارج شدم که خودشان به نماز مشغول شوند؛ و سپس من داخل اطاق شوم؛ و به جماعت اقامه شده اقتدا کنم؛ چون مى ‏دانستم که اگر در اطاق باشم، ایشان حاضر براى امامت نخواهند شد.

قریب یک ربع ساعت از مغرب گذشت؛ صدائى آمد؛ و آن رفیق همراه مرا صدا زد چون آمدم گفت: ایشان همین‏طور نشسته و منتظر شما هستند که نماز بخوانید.

عرض کردم: من اقتدا مى‏ کنم! گفتند: ما مقتدى هستیم! عرض کردم: استدعا مى‏کنم بفرمائید نماز خودتان را بخوانید! فرمودند: ما این استدعا را داریم.

عرض کردم: چهل سال است از شما تقاضا نموده ‏ام که یک نماز با شما بخوانم تا بحال نشده است؛ قبول بفرمائید؛ با تبسّم ملیحى فرمودند: یک سال هم روى آن چهل سال.

و حقّا من در خود توان آن نمى ‏دیدم که بر ایشان مقدّم شده؛ و نماز بخوانم؛ و ایشان بمن اقتدا کنند؛ و حال شرم و خجالت شدیدى بمن رخ داده بود.

بالأخره دیدم ایشان بر جاى خود محکم نشسته و به هیچ ‏وجه من الوجوه تنازل نمى ‏کنند؛ من هم بعد از احضار ایشان صحیح نیست خلاف کنم، و به اطاق دیگر بروم؛ و فرادى نماز بخوانم.

عرض کردم: من بنده و مطیع شما هستم؛ اگر امر بفرمائید اطاعت مى ‏کنم! فرمودند: امر که چه عرض کنم! امّا استدعاى ما این است! من برخاستم و نماز مغرب را بجاى آوردم؛ و ایشان اقتدا کردند؛ و بعد از چهل سال علاوه بر آنکه نتوانستیم یک نماز با ایشان اقتدا کنیم امشب نیز در چنین دامى افتادیم.

خدا مى ‏داند آن وضع چهره و آن حال حیا و خجلتى که در سیماى ایشان توأم با تقاضا مشهود بود، نسیم لطیف را شرمنده مى‏ ساخت و شدّت و قدرتش جماد و سنگ را ذوب مى ‏کرد.

مهرتابان//علامه محد حسین طهرانی

بازدیدها: ۹۸

حالات علامه طباطبایی از بیان علامه طهرانی

تلمیذ: شما سابقا عشقتان به فلسفه زیاد بود بیشتر از حالا؛ و حالا توجّهتان به قرآن کریم بسیار است و نسبت به ابراز بعضى از حالات شخصى از مکاشفات و واردات قلبیّه، خیلى امساک نمى ‏کردید! ولى حالا دیگر خیلى عجیب و غریب، درها را محکم بسته ‏اید! چه خبر است؟!

علّامه: آرى آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت، حالا حالت مزاجى و مخصوصا نسیانى که غلبه کرده است مرا از انجام کارهایم بازداشته؛ دیگر نمى ‏توانم کار کنم.
توجّه به قرآن مجید الحمد لله داریم؛ اگر خداوند بحساب بگذارد؛ امّا مسئله نسیان کلّى عجیبى که پیدا کرده ‏ام بنده را خیلى سخت در فشار مى‏ گذارد؛ از حیث مطالعه و از حیث نوشتن تقریبا شب و روز بنده مشغول بود، الّا ما شذّ؛ خیلى خیلى کم؛ وگرنه خوب نوعا مشغول بودیم؛ و آدم چیز مى ‏نوشت و فکر مى‏ کرد و مطالعه مى‏ کرد و اینها همه ‏شان فعلا سلب شده است؛ حالت مطالعه و نوشتن را ندارم! تلمیذ: خوب این کمال است دیگر! توغّل در امور کلّى موجب انصراف از جزئیات مى‏ شود. مثل عوالم خلسه و جذب همان روح کلّى.

علّامه: بله این کماله؟ قربان کمالى که خدا بدهد؛ ما حرف نداریم؛ امّااین‏جور کمال؟ این نسیان است؛ و کلام شما همه ‏اش حقّ است؛ ولى آنچه من مى ‏فهمم مسئله نسیان است؛ و غالبا حالت خواب در چشم‏هایم پیداست؛ مثل اینکه چشم‏هایم پر از خواب و پر از خاک است؛ و در عین حال بخواهم بخوابم خوابم نمى‏ آید؛ و پیوسته یک ‏جورى هستم دیگر؛ الخیر فیما وقع.

مقطوع من اینست که این حال مانند احوال خلسه نیست؛ یک گرفتگى مخصوص است در حالم؛ و مخصوصا حال خواب در چشم.ان‏شاءالله دعا باید کرد؛ خداوند خودش عنایت فرماید؛ آنچه مائیم از دست ما هیچ ‏چیز برنمى ‏آید

مهرتابان//علامه محمد حسین طهرانی

بازدیدها: ۱۶۲

دیدار با امام زمان علیه السلام(علامه سید محمد حسین طباطبایی)

علامه طباطبایى رحمه الله علیه فرمودند: مرحوم قاضى مى فرمود: بعضى از افراد زمان ما مسلما ادراک محضر مبارک آن حضرت را کرده اند و به خدمتش شرفیاب شده اند. یکى از آنها در مسجد سهله در مقام آن حضرت که به مقام صاحب الزمان معروف است ، مشغول دعا و ذکر بود که ناگهان مى بیند آن حضرت در میانه نورى بسیار قوى ، که به او نزدیک مى شدند؛ و چنان ابهت و عظمت آن نور او را مى گیرد که نزدیک بود قبض روح شود؛ و نفس هاى او قطع و به شمارش افتاده بود و تقریبا یکى دو نفس به آخر مانده بود که جان دهد، آن حضرت را به اسماء جلالیه خدا قسم مى دهد که دیگر به او نزدیک نگردند.

بعد از دو هفته که این شخص در مسجد کوفه مشغول ذکر بود حضرت بر او ظاهر شدند و مراد خود را مى یابد و به شرف ملاقات مى رسد. مرحوم قاضى مى فرمود: این شخص آقا شیخ محمد تقى آملى بوده است !

  درجستجوی استاد//صادق حسن زاده

بازدیدها: ۱۶۶۶

ملاقات حضرت آیه الله علّامه طباطبائى و حضرت حاج سیّد هاشم حدّاد

چون فصل تابستان بود و حوزه تعطیل بود، لهذا بسیارى از أعاظم و فضلاء در حوزه نبودند؛ ولى بعضاً اطّلاع پیدا نموده به دیدنشان مى ‏آمدند. حضرت استاذنا العلّامه حاج سیّد محمّد حسین طباطبائى نَوّر اللهُ مرقدَه مسافرت ننموده و در قم بودند. بنده خدمت آقا عرض کردم: میل دارید ایشان را اطّلاع دهم تا به دیدار شما بیایند؟!

فرمودند: میل به حدّ کمال است، ولى ما خدمتشان میرسیم نه اینکه ایشان تشریف بیاورند. فلهذا حقیر از حضرت استاد وقت گرفتم. در حدود دو ساعت به ظهر مانده خدمتشان شرفیاب شدیم. پس از سلام و معانقه و احوالپرسى و پذیرائى، در حدود یک ساعت مجلس به طول انجامید، که سخنى و گفتارى ردّ و بدل نشد و هر دو بزرگوار ساکت و صامت بودند. البتّه این به حسب ظاهر امر بود؛ امّا آنچه از گفتار در باطنشان ردّ و بدل مى ‏شد، و آنچه از تماشاى سیما و چهره همدیگر برداشت مى ‏نمودند، حقائقى است که از سطح افکار و علوم ما خارج، و جز خداوند متعال و رسول او و اولیاى به حقّ او کسى از آن مطّلع نمى ‏باشد.

 روح مجرد//علامه محمد حسین طهرانی

بازدیدها: ۷۳

زندگینامه علامه سیدمحمد حسین طباطبایی

علامه طباطبایی در آخرین روز ماه ذیحجه سال ۱۳۲۱ هـ.ق در شاد آباد تبریز متولد شد، و ۸۱ سال عمر پربرکت کرد، و در صبح یکشنبه ۱۸ محرم الحرام سال ۱۴۰۲ هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده رحلت کردند.

اجداد علامه طباطبایی از طرف پدر از اولاد حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و از اولاد ابراهیم بن اسماعیل دیباج هستند، و از طرف مادر اولاد حضرت امام حسین علیه السلام می باشند. در سن پنج سالگی مادرشان، و در سن نه سالگی پدرشان بدرود حیات می گویند و از آنها اولادی جز ایشان و برادر کوچکتر از ایشان بنام سید محمد حسن کسی دیگر باقی نمانده بود.
جدّ علامه طباطبائی(ره) از شاگردان و معاشران نزدیک شیخ محمد حسن نجفی (صاحب جواهرالکلام) بود و نامه ها و نوشته های ایشان را می نگاشت. مجتهد بود و به علوم غریب (رمل و جفر و …) نیز احاطه داشت اما از نعمت داشتن فرزند محروم بود. روزی هنگام تلاوت قرآن به این آیه رسید « و ایوب إذ نادی ربه: انیّ مسنی الضر و انت ارحم الرّاحمین ». با خواندن این آیه، دلش می شکند و از نداشتن فرزند غمگین می شود. همان هنگام چنین ادراک می کند که اگر حاجت خود را از خداوند بخواهد، روا خواهد شد. دعا می کند و خداوند هم ـ پس از عمری دراز ـ فرزند صالحی به او عنایت می فرماید. آن پسر، پدر مرحوم علامه طباطبائی می شود. پدر علامه نیز پس از تولد او، نام پدر خود ( یعنی جدّ علامه) را بر وی می نهد.

تحصیلات و اساتید

سید محمد حسین به مدت شش سال (۱۲۹۰ تا ۱۲۹۶هـ.ش) پس از آموزش قرآن که در روش درسی آن روزها قبل از هر چیز تدریس می شد، آثاری چون گلستان، بوستان و … را فراگرفت. علاوه بر آموختن ادبیات، زیر نظر میرزا علینقی خطاط به یادگیری فنون خوشنویسی پرداخت.
چون تحصیلات ابتدایی نتوانست به ذوق سرشار و علاقه وافر ایشان پاسخ گوید، از این جهت به مدرسه طالبیه تبریز وارد شد و به فراگیری ادبیات عرب و علوم نقلی و فقه و اصول پرداخت و از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۴ هـ.ش مشغول فراگیری دانشهای مختلف اسلامی گردید.

علامه طباطبایی بعد از تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز همراه برادرشان به نجف اشرف مشرف می شوند، و ده سال تمام در نجف اشرف به تحصیل علوم دینی و کمالات اخلاقی و معنوی مشغول می شوند. علامه طباطبایی علوم ریاضی را در نجف اشرف نزد آقا سید ابوالقاسم خوانساری که از ریاضی دانان مشهور آن زمان بود فراگرفت.

ایشان دروس فقه و اصول را نزد استادان برجسته ای چون مرحوم آیت الله نائینی(ره) و مرحوم آیت الله اصفهانی(ره) خواندند، و مدت درسهای فقه و اصول ایشان مجموعاً ده سال بود.
استاد ایشان در فلسفه، حکیم متأله، مرحوم آقا سید حسین باد کوبه ای بود، که سالیان دراز در نجف اشرف در معیت برادرش مرحوم آیت الله حاج سید محمد حسن طباطبایی الهی نزد او به درس و بحث مشغول بودند.
و اما معارف الهیه و اخلاق و فقه الحدیث را نزد عارف عالیقدر و کم نظیر مرحوم آیت الله سید علی آقا قاضی طباطبائی(ره) آموختند و در سیر و سلوک و مجاهدات نفسانیه و ریاضات شرعیه تحت نظر و تعلیم و تربیت آن استاد کامل بودند.

استاد امجد نقل می کند که « حال مرحوم علامه، با شنیدن نام آیت الله قاضی دگرگون می شد. »
حجت الاسلام سید احمد قاضی از قول علامه نقل می کند که: « پس از ورودم به نجف اشرف، به بارگاه امیرالمؤمنین علیه السلام رو کرده و از ایشان استمداد کردم. در پی آن، آقای قاضی نزدم آمد و فرمود:
« شما به حضرت علی علیه السلام عرض حال کردید و ایشان مرا فرستاده اند. از این پس، هفته ای دو جلسه با هم خواهیم داشت. »
و در همان جلسه فرمود:
« اخلاصت را بیشتر کن و برای خدا درس بخوان. زبانت را هم بیشتر مراقبت نما.»

شاگردان

شاگردان علامه، دهها نفر از بزرگان و فرهیختگان کنونی در حوزه‎های علمیه می‎باشند که به تنی چند از آنان اشاره می‎شود: حضرات آیات و حجج الاسلام

(۱) استاد شهید مرتضی مطهری،

(۲) سید محمد حسینی بهشتی،

(۳) امام موسی صدر،

(۴) ناصر مکارم شیرازی،

(۵) شهید محمد مفتح،

(۶) شیخ عباس ایزدی،

(۷) سید عبدالکریم موسوی اردبیلی،

(۸)عز الدین زنجانی،

(۹) محمد تقی مصباح یزدی ،

(۱۰) ابراهیم امینی

،(۱۱) یحیی انصاری ،

(۱۲) سید جلال الدین آشتیانی،

(۱۳) سید محمد باقر ابطحی،

(۱۴) سید محمد علی ابطحی،

(۱۵) سید محمد حسین کاله زاری ،

(۱۶) حسین نوری همدانی ،

(۱۷) حسن حسن زاده آملی،

(۱۸) سید مهدی روحانی،

(۱۹) علی احمدی میانجی ،

(۲۰) عبدالله جوادی آملی،

(۲۱) احمد احمدی،

(۲۲)دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی،

(۲۳) دکتر سید یحیی یثربی و … .

مهارتهای علامه

فرزند علامه می افزاید:
« پدرم از نظر فردی، هم تیرانداز بسیار ماهری بود و هم اسب سواری تیزتک و به راستی در شهر خودمان- تبریز- بی رقیب بود، هم خطاطی برجسته بود، هم نقاش و طراحی ورزیده، هم دستی به قلم داشت و هم طبعی روان در سرایش اشعار ناب عارفانه و ….، اما از نظر شخصیت علمی و اجتماعی، هم استاد صرف و نحو عربی بود، هم معانی و بیان، هم در اصول و کلام کم نظیر بود و هم در فقه و فلسفه، هم از ریاضی( حساب و هندسه و جبر) حظی وافر داشت و هم از اخلاق اسلامی، هم در ستاره شناسی (نجوم) تبحر داشت، هم در حدیث و روایت و خبر و …،

شاید باور نکنید که پدربزرگوار من، حتی در مسائل کشاورزی و معماری هم صاحب نظر و بصیر بود و سالها شخصاً در املاک پدری در تبریز به زراعت اشتغال داشت و در ساختمان مسجد حجت در قم عملاً طراح و معماری اصلی را عهده دار بود و تازه اینها گوشه ای از فضایل آن شاد روان بود وگرنه شما می دانید که بی جهت به هر کس لقب علامه نمی دهند و همگان بخصوص بزرگان و افراد خبیر و بصیر هیچکس را علامه نمی خوانند مگر به عمق اطلاعات یک شخص در تمام علوم و فنون عصر ایمان آورده باشند… »

آثار علامه طباطبایی (به استثنای تفسیر المیزان ) را می توان به دو بخش تقسیم کرد:

الف- کتاب هایی که به زبان عربی نگاشته شده اند.
این کتاب ها عبارتند از:

۱- کتاب توحید که شامل ۳ رساله است:

•رساله در توحید
•رساله در اسماء الله
•رساله در افعال الله

۲- کتاب انسان که شامل ۳ رساله است:

•الانسان قبل الدنیا
•الانسان فی الدنیا
•الانسان بعد الدنیا

۳- رساله وسائط که البته همگی این رساله ها در یک مجلد جمع آوری شده و به نام هفت رساله معروف است.
۴- رساله الولایه (طریق عرفان: ترجمه و شرح رساله الولایه )
۵- رساله النبوه و الامامه

ب- کتاب هایی که به زبان فارسی نگاشته شده اند:

۶- شیعه در اسلام
۷- قرآن در اسلام (به بحث درباره مباحث قرآنی از جمله نزول قرآن، آیات محکم و متشابه ناسخ و منسوخ و … پرداخته است.)
۸- وحی یا شعور مرموز
۹- اسلام و انسان معاصر
۱۰- حکومت در اسلام
۱۱- سنن النبی (درباره سیره و خلق و خوی پیامبر اسلام در بخش های مختلف زندگی فردی و اجتماعی ایشان است.)
۱۲- اصول فلسفه و روش رئالیسم (در مورد مبانی فلسفی اسلامی و نیز نقد اصول مکتب ماتریالیسم دیالکتیک است.
۱۳- بدایه الحکمه
۱۴- نهایه الحکمه (فروغ حکمت: ترجمه و شرح نهایه الحکمه )
(این دو کتاب از متون درسی فلسفی بسیار مهم حوزه و دانشگاه محسوب می شود.)
۱۵- علی و فلسفه الهی
۱۶- خلاصه تعالیم اسلام
۱۷- رساله در حکومت اسلامی

سیرى در قرآن (سید مهدى آیت اللهى)
در محضر علامه طباطبایى (محمد حسین رخشاد)
۶۶۵ پرسش و پاسخ (محمد حسین رخشاد)

فعالیت و کسب درآمد

مرحوم علامه در مدتی که در نجف مشغول تحصیل بودند بعلت تنگی معیشت و نرسیدن مقرری که از ملک زراعیشان در تبریز بدست می آمد مجبور به مراجعت به ایران می شود و مدت ده سال در قریه شادآباد تبریز به زراعت و کشاورزی مشغول می شوند.
فرزند ایشان مهندس سید عبدالباقی طباطبائی می گوید:

« خوب به یاد دارم که، مرحوم پدرم دائماً و در تمام طول سال مشغول فعالیت بود و کارکردن ایشان در فصل سرما در حین ریزش باران و برفهای موسمی در حالی که، چتر به دست گرفته یا پوستین بدوش داشتند امری عادی تلقی می گردید، در مدت ده سال بعد از مراجعت علامه از نجف به روستای شادآباد و بدنبال فعالیتهای مستمر ایشان قناتها لایروبی و باغهای مخروبه تجدید خاک و اصلاح درخت شده و در عین حال چند باغ جدید، احداث گردید و یک ساختمان ییلاقی هم در داخل روستا جهت سکونت تابستانی خانواده ساخته شد و در محل زیرزمین خانه حمامی به سبک امروزی بنا نمود. »

هجرت

به هر حال علامه طباطبایی بعد از مدتی اقامت در تبریز تصمیم می گیرد تا به قم عزیمت نماید و بالاخره این تصمیم خود را در سال ۱۳۲۵هـ.ش عملی می کند.

فرزند علامه طباطبایی در این مورد می گوید:
« همزمان با آغاز سال ۱۳۲۵هـ.ش وارد شهر قم شدیم… در ابتدا به منزل یکی از بستگان که ساکن قم و مشغول تحصیل علوم دینی بود وارد شدیم، ولی به زودی در کوچه یخچال قاضی در منزل یکی از روحانیان که هنوز هم در قید حیات است اتاق دو قسمتی، که با نصب پرده قابل تفکیک بود اجاره کردیم، این دو اتاق قریب بیست متر مربع بود.

طبقه زیر این اطاقها انبار آب شرب منزل بود که، در صورت لزوم بایستی از درب آن به داخل خم شده و ظرف آب شرب را پر کنیم. چون خانه فاقد آشپزخانه بود پخت و پز هم در داخل اطاق انجام می گرفت – در حالی که مادر ما به دو مطبخ (آشپزخانه) ۲۴ متر مربعی و ۳۵ متر مربعی عادت کرده بود که در میهمانیهای بزرگ از آنها به راحتی استفاده می کرد ـ پدر ما در شهر قم چند آشنای انگشت شمار داشت که یکی از آنها مرحوم آیت الله حجت بود. اولین رفت و آمد مرحوم علامه به منزل آقای حجت بود و کم کم با اطرافیان ایشان دوستی برقرار و رفت و آمد آغاز شد.

لازم به ذکر است که علامه طباطبایی در ابتدای ورودشان به قم به قاضی معروف بودند، چون از سلسه سادات طباطبایی هم بودند، خود ایشان ترجیح دادند، که به طباطبایی معروف شوند. ایشان عمامه ای بسیار کوچک از کرباس آبی رنگ و دگمه های باز قبا و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه های قم تردد داشت و در ضمن خانه بسیار محقر و ساده ای داشت. »

رحلت

مهندس عبدالباقی، نقل می کند :
« هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ایشان هیچ جوابی به هیچ کس نمی داد و سخن نمی گفت، فقط زیر لب زمزمه می کرد: « لا اله الا الله! »
حالات مرحوم علامه در اواخر عمر، دگرگون شده و مراقبه ایشان شدید شده بود و کمتر «تنازل» می کردند، و [ مانند استاد خود، مرحوم آیه الله قاضی] این بیت حافظ را می خواندند و یک ساعت می گریستند: « کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟! »

همان روزهای آخر، کسی از ایشان پرسید: « در چه مقامی هستید؟» فرموده بودند: « مقام تکلم ».
سائل ادامه داد: « با چه کسی؟ » فرموده بودند: « با حق. »
حجت الاسلام ابوالقاسم مرندی می گوید:
« یک ماه به رحلتشان مانده بود که برای عیادتشان به بیمارستان رفتم. گویا آن روز کسی به دیدارشان نیامده بود. مدتی در اتاق ایستادم که ناگهان پس از چند روز چشمانشان را گشودند و نظری به من انداختند.

به مزاح [ از آن جا که ایشان خیلی با دیوان حافظ دمخور بودند ] عرض کردم: آقا از اشعار حافظ چیزی در نظر دارید؟ فرمودند:
« صلاح کار کجا و، من خراب کجا؟ بقیه اش را بخوان! »
گفتم: ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا!
علامه تکرار کردند: « تا به کجا! » و باز چشم خود را بستند و دیگر سخنی به میان نیامد.
آخرین باری که حالشان بد شد و راهی بیمارستان شده بودند، به همسر خود گفتند:
« من دیگر بر نمی گردم. »

آیت الله کشمیری می فرمودند:
« شب وفات علامه طباطبائی در خواب دیدم که حضرت امام رضا علیه السلام در گذشته اند و ایشان را تشییع جنازه می کنند. صبح، خواب خود را چنین تعبیر کردم که یکی از بزرگان [ و عالمان] از دنیا خواهد رفت؛ و در پی آن، خبر آوردند که آیت الله طباطبائی درگذشت. »

ایشان در روز سوم ماه شعبان ۱۴۰۱ هـ.ق به محضر ثامن الحجج علیه السلام مشرف شدند و ۲۲ روز در آنجا اقامت نمودند، و بعد به جهت مناسب نبودن حالشان او را به تهران آورده و بستری کردند، ولی دیگر شدت کسالت طوری بود، که درمان بیمارستانی نیز نتیجه ای نداشت. تا بالاخره به شهر مقدس قم که، محل سکونت ایشان بود، برگشتند و در منزلشان بستری شدند، و غیر از خواص، از شاگردان کسی را به ملاقات نپذیرفتند، حال ایشان روز به روز سخت تر می شد، تا اینکه ایشان را در قم، به بیمارستان انتقال دادند.

قریب یک هفته در بیمارستان بستری می شوند، و دو روز آخر کاملاً بیهوش بودند، تا در صبح یکشنبه ۱۸ ماه محرم الحرام، ۱۴۰۲ هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده به سرای ابدی انتقال و لباس کهنه تن را خلع و به حیات جاودانی مخلع می گردند، و برای اطلاع و شرکت بزرگان، از سایر شهرستانها، مراسم تدفین به روز بعد موکول می شود، و جنازه ایشان را در ۱۹ محرم الحرام دو ساعت به ظهر مانده از مسجد حضرت امام حسن مجنبی علیه السلام تا صحن مطهر حضرت معصومه علیها السلام تشییع می کنند، و آیت الله حاج سید محمد رضا گلپایگانی(ره) بر ایشان نماز می گذارند و در بالا سر قبر حضرت معصومه علیها السلام دفن می کنند.
« و سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیا و درود [ی سترگ] بر او، روزی که زاده شده و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می شود. »

بازدیدها: ۳۴

توحید آقاسید علی قاضی فرمایش علامه طباطبایی

تلمیذ: آیا مرحوم قاضى رضوان الله علیه در مجالس خود با شاگردان و رفقاى خصوصى هیچ از این مقوله ‏هاى توحیدى تکلّم مى‏ کردند، و مذاکره ‏اى داشته اند؟! مرحوم قاضى بسیار مرد عجیبى بوده‏اند؛ چون یک کوه استوار؛ جان دار؛ و پرظرفیت و پراستعداد؛ بعضى از شاگردهایش مثلا پس از ده دوازده سال که نزد ایشان رفت و آمد مى ‏نموده ‏اند، از توحید سر در نیاورده ‏اند. و چیزى از توحید حقّ تعالى دستگیرشان نشده است؛ و نمى‏ دانم آیا ایشان با آنها مماشاه مى ‏کرده‏ اند؛ و پابه ‏پاى آنها قدم مى ‏نهادند؟ تا بالاخره آنها بهمین عوالم کثرات مشغول بوده، تا آن آیت حقّ رحلت کرده‏ اند.

ولی بعضى از شاگردها بعکس، خیلى زود از معارف الهیّه و از اسماء و صفات و توحید ذات حقّ علمو معرفت پیدا مى ‏کرده‏ اند

علّامه: آرى مرحوم قاضى با بعضى از شاگردهاى خود که نسبتا قابل اعتماد بودند از این رقم سخن‏هاى ‏گفته ‏اند؛ مرحوم

 قاضى راستى عجیب مردى بود؛ و با هریک از شاگردها به مقتضاى استعداد و حالات او رفتار مى ‏کرداشخاص هم مختلف بودند؛.

اشخاص هم مختلف بودند؛ بعضى ‏ها از حیث رشد زودتر رشد پیدا مى‏ کردند؛ و بعضى ‏ها این‏طور نبود و رشدشان بتأخیر مى‏ افتاد

معمولا ایشان در حال عادى یک ده بیست روزى در دسترس بودند؛ و مثلا رفقا مى‏آمدند و مى ‏رفتند؛ و مذاکراتى داشتند؛ و صحبت‏هایى مى ‏شد؛ و آن‏وقت دفعتا ایشان نیست مى ‏شدند؛ و یک ‏چند روزى اصلا نبودند؛ و پیدا نمى ‏شدند؛ نه در خانه، و نه در مدرسه؛ و نه در مسجد؛ و نه در کوفه؛ و نه در سهله؛ ابدا از ایشان خبرى نبود؛ و عیالاتشان هم نمى ‏دانستند: کجا مى‏ رفتند، چه مى ‏کردند، هیچ‏کس خبر نداشت.

رفقا در این روزها بهرجا که احتمال مى ‏دادند مرحوم قاضى را نمى ‏جستند و اصلاهیچ نبود بعد از چندروزى باز پیدا مى ‏شد؛

 و درس و جلسه‏ هاى خصوصى را در منزل و مدرسه دائر داشتند؛ و همین‏جوراز غرائب و عجائب بسیار داشتند؛ حالات غریب و عجیب داشتند

مهرتابان//علامه محمد حسین طهرانی

 

بازدیدها: ۷

تاکید آقا سید علی قاضی بر تاکید نماز شب(علامه سید محمد حسین طباطبایی)

استاد علّامه مى‏ فرمودند: چون بنجف اشرف براى تحصیل مشرف شدم؛ از نقطه نظر قرابت و خویشاوندى و رحمیّت گاهگاهى بمحضر مرحوم قاضى شرفیاب مى‏ شدم؛ تا یک روز در مدرسه‏ اى ایستاده بودم که مرحوم قاضى از آنجا عبور مى‏ کردند؛ چون بمن رسیدند دست خود را روى شانه من گذاردند و گفتند: اى فرزند! دنیا مى ‏خواهى نماز شب بخوان؛ و آخرت مى‏ خواهى نماز شب بخوان!

این سخن آن‏قدر در من اثر کرد که از آن ببعد تا زمانى که به ایران مراجعت کردم پنج سال تمام در محضر مرحوم قاضى روز و شب بسر مى ‏بردم؛ و آنى از ادراک فیض ایشان دریغ نمى‏ کردم؛ و از آن‏وقتى که بوطن مألوف بازگشتم تا وقت رحلت استاد پیوسته روابط ما بر قرار بود و مرحوم قاضى طبق روابط استاد و شاگردى دستوراتى مى ‏دادند و مکاتبات از طرفین بر قرار بود.ایشان مى ‏فرمودند: ما هر چه داریم از مرحوم قاضى داریم  

مهرتابان//علامه محمد حسین طهرانی

بازدیدها: ۷۲

دیدن حوریه بهشتی خاطره علامه طباطبایی

 استاد علّامه مى ‏فرمودند: روزى من در مسجد کوفه نشسته و مشغول ذکر بودم؛ در آن بین یک حوریّه بهشتى  طرف راست من آمد و یک جام شراب بهشتى در دست داشت؛ و براى من آورده بود؛ و خود را بمن ارائه مى ‏نمود؛ همین‏که خواستم به او توجّهى کنم ناگهان یاد حرف استاد افتادم؛ و لذا چشم پوشیده و توجّهى نکردم؛ آن حوریّه برخاست؛ و از طرف چپ من آمد؛ و آن جام را بمن تعارف کرد؛ من نیز توجّهى ننمودم و روى خود را برگرداندم؛ آن حوریّه رنجیده شد و رفت؛ و من تا بحال هر وقت آن منظره به یادم مى ‏افتد از رنجش آن حوریّه متأثّر مى ‏شوم

 مهر تابان//علامه محمد حسین طباطبایی

 

بازدیدها: ۱۷۲

داستان درویش بیدارعلىّ و میهمان وارد بر او(علامه سید محمد حسین طباطبایی)

علّامه: داستانى عجیب در تبریز در زمان طفولیّت ما صورت گرفت:

درویشى بود در تبریز که پیوسته با طبرزین حرکت مى ‏کرد؛ مرد لاغر اندام گندم‏گون و چهره جذّابى داشت؛ بنام بیدار علىّ؛ و عیالى داشت و از او یک پسر آورده بود که اسم او را نیز بیدار علىّ گذارده بود.

این درویش پیوسته در مجالس و محافل روضه و خطابه حاضر مى ‏شد و دم در رو به مردم مى ‏ایستاد و طبرزین خود را بلند نموده و مى‏گفت: بیدار علىّ باش؛ و من خودم کرارا و مرارا در مجالس او را دیده بودم.

یک شب چون پاسى از شب گذشته بود یکى از دوستان بیدار علىّ به منزل وى براى دیدار او آمد بیدارعلىّ در منزل نبود؛ زن از میهمان پذیرائى کرد و تا موقع خواب، بیدارعلىّ نیامد.بنا شد آن میهمان در آن شب در منزل بماند؛ تا بالاخره بیدارعلىّ خواهد آمد.

در همان اطاقى که این میهمان بود در گوشه اطاق پسر بیدارعلىّ که او نیز بیدارعلىّ و طفل بود در رختخواب خود خوابیده بود؛ لذا زن طفل را از آنجا برنداشت که با خود به اطاق دیگر ببرد؛ میهمان در همان اطاق در فراش خود خوابید؛ و زن در اطاق دیگر خوابید؛ و اتّفاقا در را از روى میهمان قفل کرد؛ اتّفاقا آن شب بیدارعلىّ هم بمنزل نیامد.

میهمان در نیمه ‏شب از خواب برخاست؛ و خود را بشدّت محصور در بول دید؛ از جاى خود حرکت کرد که بیاید بیرون و ادرار کند؛ دید در بسته است؛ هر چه در را از پشت کوفت خبرى نشد؛ و هر چه داد و فریاد کرد خبرى نشد؛ و از طرفى خود را بشدّت محصور مى‏ بیند؛ بیچاره شد.

با خود گفت: این پسر را در جاى خود مى ‏خوابانم؛ و خودم در رختخواب او مى‏ خوابم و ادرار مى ‏کنم، که تا چون صبح شود بگویند: این ادرار طفل بوده است.

آمد و طفل را برداشت و در جاى خودش گذاشت؛ و به مجرّد آنکه طفل را گذاشت طفل تغوّط کرد؛ و رختخواب او را بکلّى آلوده نمود.

میهمان در رختخواب طفل خوابید؛ و شب را تا بصبح نیارامید؛ از خجالت آنکه فردا که شود و رختخواب مرا آلوده ببینند؛ بمن چه خواهند گفت؟ و چه آبروئى براى من باقى خواهد ماند؟ و من با چه زبانى شرح این عمل خطا و خیانت بار خود را که منجرّ به خطاى بزرگ‏تر شد بازگو کنم؟

صبح که زن در اطاق را گشود تا میهمان براى قضاء حاجت و وضو بیرون آید؛ میهمان سر خود را پائین انداخته و یکسره از منزل خارج شد؛ بدون هیچ‏گونه خداحافظى.و پیوسته در شهر تبریز مواظب بود که به بیدارعلىّ برخورد نکند؛ و رویاروى او واقع نشود. و بنابراین هر وقت در کوچه و بازار از دور بیدارعلىّ را مى ‏دید؛ به گوش ه‏اى مى ‏خزید؛ و یا در کوچه‏ اى و دکّانى پنهان مى ‏شد؛ تا درویش بیدارعلىّ او را نبیند.

اتّفاقا. روزى در بازار مواجه با بیدارعلىّ شد؛ و همین‏که خواست مختفى شود بیدارعلىّ گفت: گدا گدا من حرفى دارم: (گدا باصطلاح ترک‏هاى آذربایجانى به افراد پست و در مقام ذلّت و فرومایگى مى ‏گویند) در آن شب که در رختخوابت تغوّط کردى، چرا مثل بچه ‏ها تغوّط کردى؟

میهمان شرمنده گفت: سوگند به خدا که من تغوّط نکردم؛ و شرح داستان خیانت خود را مفصّلا گفت.

تلمیذ: این حکایت بسیار آموزنده است و شاید مى ‏خواهد بفهماند که هرکس بخواهد گناه خود را بگردن دیگرى بیندازد؛ خداوند او را مبتلا به شرمندگى بیشترى مى‏ کند.

چون همان‏طورکه آبرو نزد انسان قیمت دارد؛ آبروى دیگران نیز محترم و ذى ‏قیمت است؛ و هیچ‏کس نباید آبروى انسان دیگرى را فداى آبروى خود کند؛ و الغاء گناه از گردن خود و القاء آن بگردن دیگرى در عالم تکوین و واقع و متن حقیقت عملى مذموم و غلط است؛ گرچه نسبت بطفل بوده باشد.

و انسان باید همیشه متوجّه باشد که نظام تکوین بیدار است و عمل خطاى‏انسان را بدون واکنش و عکس العمل نخواهد گذاشت؛ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ: حقا خداوند در کمینگاه است.

عمل این میهمان یک دروغ فعلى بود؛ و همان‏طورکه دروغ قولى غلط است دروغ فعلى هم غلط است. 

مهر تابان//علامه محمدحسین طهرانی

بازدیدها: ۳۳۳

طی الارض آقا سید علی قاضی(علامه سید محمد حسین طباطبایی)

علامه سیدمحمد حسین طباطبایی

حکایـت دیـگـری کـه عـلامـه طـبـاطـبـایـی در ایـن مـورد نـقل فرموده اند، این احتمال را تقویت می نماید. مرحوم آیت الله سید محمد حسین تهرانی از قول ایشان چنین نقل می کنند:
برادر ما، مرحوم آقا سید محمد حسن الهی قاضی یک روز به وسیله شاگردی که داشت و او احضار ارواح می نمود نه با آینه و نه با میز سه گوش ، بلکه دستی به چشم خود می کـشـیـد و فـورا احضار می کرد، از روح مرحوم حاجی میرزا علی آقای قاضی راجع به طی الارض سـو ال کـرده بـود. مـرحـوم قـاضـی جواب داده بودند که طی الارض ، شش آیه از اول سوره طه است .

مرحوم آیت الله تهرانی می افزایند:مـن از عـلامه طباطبایی پرسیدم : مراد از این آیات چیست ؟ آیا مرحوم قاضی خواسته اند بـه طـور رمـز صـحـبـت کـنـنـد و مـثـلا بـگـویـنـد طی الارض با اتصاف به صفات الهیه حاصل می شود؟علامه طباطبایی فرمودند: نه ؛ برادر ما مردی باهوش و چیزفهم بود و طوری مطلب را بـیـان مـی کرد مثل آنکه دستور العمل برای طی الارض را خودش از این آیات فهمیده است و ایـن آیـات بسیار عجیب است ، به خصوص آیه الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنی ؛ خـداونـد هـیچ معبودی جز او نیست ؛ تمام نامهای نیکو تنها برای او است ، چون این آیه تمام اسماء را در وجود مقدس حضرت مقدس حضرت حق جمع می کند و مانند جامعیت این آیه در قرآن کریم نداریم .

و نیز علامه طباطبایی می فرمودند:

مـعـمـولا ایـشـان (مرحوم قاضی ) در حال عادی یک ده ، بیست روزی در دسترس بودند و مثلا رفقا می آمدند و می رفتند و مذاکراتی داشتند و صحبتهایی می شد و آن وقت ، دفعه ایشان غیب می شدند و یک چند روزی از چشم مردم دور بودند، نه در خانه و نه در مدرسه و نه در مسجد و نه در کوفه و نه در سهله ، ابدا از ایشان خبری نبود و عیالاتشان هم نمی دانستند کـجـا مـی رفـتـنـد چـه مـی کـردنـد. هـیـچ کـس خبر نداشت . رفقا در این روزها به هر جا که احتمال می دادند، مرحوم قاضی را می جستند؛ ولی نمی یافتند. بعد از چند روزی باز پیدا می شد و درس و جلسه های خصوصی را در منزل و مدرسه دایر می کردند.

۶٫ علامه طباطبایی می فرمایند:

بـرادر مـا (مـرحـوم آیـت الله سـید حسن الهی ) به وسیله شاگردش از حضرت قاضی سو ال کـرده بـود کـه قالیچه حضرت سلیمان که آن حضرت روی آن می نشست و به مشرق و مـغـرب عـالم مـی رفـت ، آیـا روی اسباب ظاهریه ، چیز ساخته شده ای بود و یا از مبدعات الهـیـه بـود و هـیـچ گـونـه بـا اسباب ظاهریه ربطی نداشت ؟ آن شاگرد چون از مرحوم قـاضـی سـو ال مـی کند، ایشان فرموده بودند: فعلا چیزی در نظرم نمی آید، ولیکن یـکـی از مـوجـوداتی که در زمان حضرت سلیمان بودند و در این کار تصدی داشتند، الان زنـده انـد، مـی روم از او مـی پـرسـم . در ایـن حـال مـرحوم قاضی روانه شدند و مقداری راه رفتند تا آنکه منظره کوهی نمایان شد چون بـه دامنه کوه رسیدند، یک شبحی در وسط کوه که شباهت به انسان داشت دیده شد. مرحوم قـاضـی از آن شـبـح سـو ال و مـقداری با هم گفتگو کردند. آن شاگرد از مکالماتشان هیچ نـفـهمید؛ ولی چون مرحوم قاضی برگشتند، گفتند: می گوید از مبدعات الهیه بود و هیچ گونه اسباب ظاهریه در آن دخالتی نداشته است.

دریای عرفان//هادی هاشمیان

بازدیدها: ۱۰۵۷

بازگشت به بالا
-+=