سکوت پیامبر در واقعه غدیر
چنین گویند که شبلى در روز غدیر نزدیک یکى از معروفان شد از علویان و او را تهنیت کرد آنگه گفت : یا سیدى تو دانى تا اشارات در آن چه بود که جدت دست پدرت گرفت و برداشت و سخن نگفت . گفت : ندانم . گفت : اشارت...
چنین گویند که شبلى در روز غدیر نزدیک یکى از معروفان شد از علویان و او را تهنیت کرد آنگه گفت : یا سیدى تو دانى تا اشارات در آن چه بود که جدت دست پدرت گرفت و برداشت و سخن نگفت . گفت : ندانم . گفت : اشارت...
شبلى به حج رفته بود و پس از انجام اعمال حج به حضور امام سیدالساجدین علیه السلام مشرف شد، امام علیه السلام از وى پرسید: اى شبلى حج گزاردى ؟ شبلى : آرى یا ابن رسول الله . امام علیه السلام : زمانى که به میقات فرود آمدى آیا...
عطار نیشابورى روایت مى کند که : روزى حسن بصرى به جایى مى رفت ، در حال رفتن به رود دجله رسید و به انتظار ایستاد ، ناگهان حبیب اعجمى که از زمره زاهدان و عابدان بود ، در رسید ، گفت : اى پیشوا چرا ایستاده اى ؟ گفت...
جنید مى گوید : وارد مسجدى شدم ، فردى را دیدم که به مردم مى گفت : اگر امکان حل مشکل من براى شما فراهم است مشکلم را حل کنید . در دلم گذشت که این بدبخت مفت خور و سربار مردم چهارچوب بدنش سالم است چرا از پى کارى...
شاه شجاع کرمانى از بزرگان اهل معرفت در قرن سوم بود . علت شهرت او به ((شاه )) آن بود که پدرش از امیران کرمان بود . درگذشت وى به سال ۷۰۲ه.ق اتفاق افتاد . نقل است که چهل سال نخفت . شبى بعد از چهل سال بخفت . خداى...
دزدى به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزى نیافت که قابل دزدى باشد . خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت:اى جوان!سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزى از...
شیخ ابوسعید ابوالخیر، با مریدان از جایى مى گذشت . چاه خانهاى را تخلیه مى کردند . کارگران با مشک و خیک، نجاسات را از اعماق چاه بیرون مى کشیدند و در گوشه اى مى ریختند . شاگردان شیخ، خود را کنار مى کشیدند و لباس خود را جمع مى...
شیخ ابوسعید، یکبار به طوس رسید، مردمان از شیخ خواستند که بر منبر رود و وعظ گوید . شیخ پذیرفت . مجلس را آراستند و منبرى بزرگ ساختند. از هر سو مردم مى آمدند و در جایى مىنشستند .چون شیخ بر منبر شد، کسى قرآن خواند. جمعیت، همچنان ازدحام مىکردند...
ابوسعید ابو الخیر، از پر آوازهترین عارفان اسلامى در قرن چهارم و پنجم است . به سال ۳۵۷ (ه.ق) در میهنه به دنیا آمد و در سال ۴۴۰ (ه.ق) در همان جا وفات یافت . گویا او نخستین کسى است که بر اندیشههاى عرفانى، جامه شعر پوشاند . نوه او...
خواجه عبدالکریم که خادم خاص شیخ ابوسعید ابوالخیر بود، گفت: روزى، کسى از من خواست تا از حکایتهاى شیخ چیزى براى او بنویسم . مشغول نوشتن بودم که کسى آمد و گفت: تو را شیخ مىخواند . رفتم. چون نزد شیخ رسیدم، گفت: عبدالکریم!در چه کارى؟ گفتم: درویشى، چند حکایت...