زندگى ملاصدرا
محمد بن ابراهيم شيرازى ملقب به صدرالمتالهين و مشهور به ملا صدرا در حدود سال 979 يا 980 هجرى در شيراز ديده به جهان گشوده و بواسطه محيط خانوادگى خود كه از اقوام با نفوذ و ثروتمند فارس بودند و استعداد فوق العاده اى كه از همان اوان كودكى خود دارابوده از تحصيل و تعليم شايسته اى برخوردار شده و همانند ديگران مراحل اوليه تحصيل را در مكتب خانه شروع كرده و پيش ملا احمدنامى به آموختن قرآن و صرف و نحو پرداخته و بعد از طى اين مراحل، براى تكميل تحصيلات خود عازم اصفهان كه در آن زمان مركزيت علمى و سياسى ايران را داشته، گرديد.
صدرالدين در اصفهان نخست نزد شيخ بهاءالدين عاملى(شيخ بهائى)به تحصيل علوم نقلى پرداخته تا به حدى كه به درجه اجتهادنائل گشته و از استاد خود به روش سنتى و معمول حوزه هاى دينى نقل حديث مى كرده است.
وى در ذيل نقل و شرح حديث اول از باب العقل و الجهل اصولكافى سلسله اسانيد خود را از طريق شيخ بهائى و ميرداماد اينگونه مى آورد:
«حدثني شيخي و استاذي و من عليه في العلوم النقلية استنادي،عالم عصره و شيخ دهره بهاء الحق و الدين محمد العاملي الحارثي الهمداني – نور الله قلبه بالانوار القدسية – عن والده الماجد المكرم،و شيخه الممجد المعظم، الشيخ الفاضل الكامل حسين بن عبدالصمد – افاض الله على روحه الرحمة و الرضوان، و اسكنهدارالجنان – عن شيخه الجليل و استاذه النبيل عماد الاسلام و فخرالمسلمين الشيخ زين الملة و الدين العاملي – طاب ثراه و جعلالجنة مثواه – عن الشيخ المعظم المفخم و المطاع المؤيد المكرمعالي النسب، سامي اللقب، المجدد للمذهب، علي بن عبدالعاليالكركي – قدس الله روحه – عن الشيخ الورع الجليل علي بن هلالالجزائري عن الشيخ العالم العابد احمد بن فهد الحلي، عن الشيخ علي بن الخازن الحائري، عن الشيخ الفاضل و النحرير الكامل السعيد الشهيد محمد بن مكي – اعلى الله رتبته – [حيلولة] و عن الشيخ زين الملة والدين، عن الشيخ الفاضل علي بن عبدالعالي الميسي – روح الله روحه بالفيض القدسي – عن الشيخ السعيدمحمدبن داود المؤذن البحريني، عن الشيخ الكامل ضياء الدين علي عن والده الافضل الاكمل المحقق المدقق الجامع بين الفضيلتين، الحاوي للمنقبتين، رتبة العلماء و درجة الشهداء، الشيخ شمس الدين محمد بن مكي – رفع الله قدره، و اكمل في سماءالرضوان بدره -[حيلولة] واخبرنى وسيدي وسندي واستاذيواستنادي في المعالم الدينية، والعلوم الالهية، والمعارف الحقيقية،والاصول اليقينية السيد الاجل الانور، العالم المقدس الازهر،الحكيم الالهي والفقيه الرباني، سيد عصره و صفوة دهره، الاميرالكبير و البدر المنير، علامة الزمان اعجوبة الدوران، المسمى بمحمد، الملقب بباقر الداماد الحسيني – قدس الله عقله بالنورالرباني – عن استاذه و خاله المكرم المعظم الشيخ عبدالعالي -رحمه الله – عن والده السامي المطاع المشهور اسمه في الافاقوالاصقاع، الشيخ علي بن عبدالعالي مسندا بالسند المذكور و غيرهالى الشيخ الشهيد محمد بن مكي – قدس سره – عن جماعة من مشايخه، منهم الشيخ عميدالدين عبدالمطلب الحسيني، والشيخالاجل الافضل فخر المحققين ابوطالب محمد الحلي و المولىالعلامة مولانا قطب الدين الرازي، عن الشيخ الاجل العلامة آيةاللهفي ارضه جمال الملة و الدين ابيمنصور الحسن بن مطهرالحلي – قدس الله روحه – عن شيخه المحقق رئيس الفقهاءوالاصوليين نجم الملة والدين ابي القاسم جعفر بن الحسن بن سعيدالحلي، عن السيد الجليل النسابة فخار بن معد الموسوي، عنشاذانبن جبرئيل القمي، عن محمد بن ابي القاسم الطبري، عن الشيخ الفقيه ابي علي الحسن، عن والده الاجل الاكمل شيخ الطائفةمحمدبن الحسن الطوسى – نورالله مرقده – [ح]و عن العلامة جمالالملة والدين عن استاذه افضل المحققين سلطان الحكماء والمتكلمين خواجه نصير الملة و الحكمة و الحقيقة و الدين محمدالطوسي – روح الله روحه بالنور القدوسي – عن والده محمد بنالحسن الطوسي، عن السيد الجليل فضل الله الراوندي، عن السيدالمجتبى بن الداعي الحسيني، عن الشيخ الطوسي، عن الشيخ الاعظم الاكمل المفيد محمد بن محمد بن النعمان الحارثي – سقى الله ثراه – عن الشيخ الاجل ثقة الاسلام و قدوة الانام محمد بنعلي بن بابويه القمي – اعلى الله مقامه – عن ابي القاسم جعفر بن قولويه، عن الشيخ الجليل ثقة الاسلام سند المحدثين ابي جعفرمحمد بن يعقوب الكليني…» (1) .
صدرالدين پس از طى مدارج عالى در علوم منقول به شاگردى ميرداماد درآمده و رموز حكمت و فلسفه را در طول ساليانى چند درمحضر وى آموخته و به مراحل بلندى در ميان همگنان خود نائل شده تا حدى كه استاد زبان به ستايش شاگرد گشوده و در يكى ازرباعيات خود در منزلت علمى وى سرود:
صدرا بگرفت فضلت اوج از گردون
بر علم تو داده استخراج افلاطون
در مسند تحقيق نيامد مثلت
يك سر زگريبان طبيعت بيرون
ترک اصفهان ودوران خلوت گزينى
ملا صدرا بعد از تكميل تحصيلات در رشته هاى متعارف آن روزگار كه در حقيقت مرحله اوليه از مراحل زندگانى وى را تشكيل مى دهد، به علت مخالفت عده اى از علماى ظاهربين ناچار شده كه اصفهان را ترك گويد و براى تزكيه نفس و سير و سلوك معنوى به قريه كهك در نزديكى قم پناه برد.
مورخان و تراجم نگاران از اساتيدى كه راهبر ملا صدرا به علوم باطنى و تعليمات صوفيانه باشد، گزارشى نداده اند و معلوم نيست كه وى از چه كسانى اصول عرفانى را آموخته است، اما قدر مسلم اين است كه ورود به درياى بيكران عرفان و تصوف و ارائه معضلاتى ازاين علوم كه در جاى جاى نوشته جات ملا صدرا به چشم مى خورد،بدون تعليم و تعلم از اساتيد فن ميسور وى نبوده و اگر چه صدرالمتالهين جزو هيچ كدام از سلسله هاى صوفيه وارد نشده، ولى در آشنايى با عرفان و بالخصوص عرفان نظرى محيى الدين بن عربى كه در آثار وى همانند كتابهاى سيدر حيدر آملى رنگ تشيع به خودگرفته است، دست در دست استاد كار آزمودهاى داشته است.
دوران خلوت گزينى و سلوك معنوى صدرالمتالهين كه دوره دوماز دوران زندگى وى را شامل مى شود، فتسال و بنابه قولى پانزده سال به طول كشيد تا اينكه ملا صدرا در اثر رياضات شرعى و عبادات عارفانه به شهود و كشف حقايق و علم حضورى نائل آمد، همچنانكه خود مى نويسد:
«فلما بقيت على هذا الحال من الاستتار والانزواء والخمولوالاعتزال زمانا مديدا، و امدا بعيدا، اشتعلت نفسي لطول المجاهدات اشتعالا نوريا، و التهب قلبي لكثرة الرياضات التهاباقويا، ففاضت عليها انوار الملكوت، و حلتبها خبايا الجبروت،ولحقتها الاضواء الاحدية، وتداركتها الالطاف الالهية، فاطلعت علىاسرار لم اكن اطلع عليها الى الآن، وانكشف لي رموز لم تكنمنكشفة هذا الانكشاف من البرهان، بل كلما علمته من قبل البرهانعاينته مع زوائد بالشهود والعيان من الاسرار الالهية والحقائقالربانية، والوداع اللاهوتية والخبايا الصمدانية…» (2) .
بازگشت به شیراز
همزمان با دوران خلوت گزينى، آوازه آخوند كم كم عالم گيرشده و به دنبال تاسيس مدرسه خان در شيراز و درخواست والى شيراز، ملاصدرا به وطن خود بازگشته و در مرحله سوم زندگيش تاپايان عمر به تعليم و تدريس افكار و يافته هاى متعاليه خود اشتغال واهتمام ورزيد.
فرزندان و شاگردان
تاريخ ازدواج ملاصدرا روشن نيست و باحتمال قوي در حدود نزديك به چهل سالگي وي اتفاق افتاده و نخستين فرزند او متولد سال 1019 هـ (1609 ميلادي) است. وي پنج فرزند داشته، سه دختر و دو پسر، باين ترتيب:
1. ام كلثوم متولد سال 1019 هـ (1609م);
2. ابراهيم متولد سال 1021 (1611م);
3. زبيده متولد سال 1024 (1614م);
4. نظام الدين احمد متولد سال 1031 (1621م);
5. معصومه متولد سال 1033 (1623م).
الف: پسران
ميرزا ابراهيم كه نام رسمي او «شرف الدين ابوعلي ابراهيم بن محمد» است در سال 1021 (1611م) ـ و گفته ميشود در شيراز ـ متولد شده است. وي يكي از دانشمندان زمان خود بوده و فيلسوف و فقيه و متكلم و مفسر شمرده ميشده و از علوم ديگر مانند رياضيات نيز بهره داشته است.
وي كتابي بنام عروة الوثقي در تفسير قرآن و شرحي بر كتاب روضه فقيه مشهور لبناني «شهيد» نوشته و چند كتاب ديگر در فلسفه نيز به وي نسبت داده اند.
پسر ديگر او بنام احمد در سال 1031 هـ (1621م) در كاشان متولد و در سال 1074 (1664م) در شيراز دار فاني را وداع كرده است. وي نيز فيلسوف و اديب و شاعر بوده و چند كتاب به وي نسبت داده شده است.
ب: دختران
بزرگترين فرزند ملاصدرا دختر او بنام ام كلثوم است كه دانشمند و شاعر و زني اهل عبادت و زهد بوده و بهمسري ملا عبدالرزاق لاهيجي (شاگرد معروف ملاصدرا) درآمده است.
دختر دوم ملاصدرا زبيده نام داشته و همسر فيض كاشاني (شاگرد ديگر ملاصدرا) شده و فرزندان برومندي را بدنيا آورده است و او نيز معروف به دانش و شعر و ادبيات است. دختر سوم ملاصدرا بنام معصومه در سال 1033 هـ (1623م) در شيراز بدنيا آمده و او نيز معروف به داشتن معلومات و تسلط بر شعر و ادب است. اين دختر ملاصدرا نيز نصيب يكي ديگر از شاگردان ملاصدرا بنام قوام الدين محمد نيريزي شد. برخي شخص ديگري را بنام ملاعبدالمحسن كاشاني را شوهر او دانسته اند كه او نيز شاگرد ملاصدرا بوده است.
شاگردان
با وجود زمان طولاني كه ملاصدرا فلسفه، تفسير، حديث و درس مي گفته، از جمله پنج (يا ده) سال آخر زندگيش در شيراز (1040 تا 1045 يا 1050) و بيش از بيست سال در اواسط عمر خود در قم (از حدود 1020 تا 1040) و شايد چند سال پيش از آن در شيراز يا اصفهان، اما تاريخ از شاگردان او جز از چند نفر نام نبرده است.
مسلماً در ميان شاگردان حوزه هاي درس او فلاسفه و دانشمنداني بزرگ برخاسته اند، اما بسيار شگفت است كه شايد بسبب پيوند ضعيف زندگي آنها با زندگي ملاصدرا، نامي از آنها مشهور نشده يا اگر در زمان خود مشهور بوده اند به ما نرسيده است.
براي ملاصدرا تا ده نفر شاگرد معروف شناخته و ذكر شده است كه مشهورترين آنها دو نفر ـ يعني فيض كاشاني و فيّاض لاهيجي ـ ميباشند.
فيض كاشاني
نام وي محمدبن المرتضي و ملقّب به محسن ولي مشهور به فيض است. وي بيشتر به فقه و حديث و اخلاق و عرفان معروف شده است. پدر او يكي از علماي كاشان بود. فيض در بيست سالگي به اصفهان (پايتخت آن زمان ايران) و سپس شيراز رفت و علوم آن زمان را فرا گرفت و سپس به شهر قم آمد كه ملاصدرا در آنجا حوزه درس گسترده اي داشت، و با آشنايي با ملاصدرا حدود ده سال (تا زمان بازگشت ملاصدرا به شيراز) نزد وي درس خواند و به دامادي او مفتخر شد و حتي همراه او به شيراز رفت و دو سال ديگر هم در آنجا ماند ولي چون در آن زمان (نزديك به چهل سالگي خود) دانشمندي توانا و جامع علوم شده بود به شهر خود كاشان بازگشت و در آنجا حوزه درس برپا كرد.
وي در طول زندگي علاوه بر پرورش شاگردان بسيار، كتابهايي را در فقه و حديث و اخلاق و عرفان تأليف نموده است. روش او در علم اخلاق بگونه اي بود كه او را غزالي ثاني مي گفتند; اگرچه وي در ذوق عرفاني و عمق علمي خود بمراتب از ابوحامد غزالي طوسي برتر است.
وي شاعر بوده و ديوان شعري بفارسي از او باقي مانده كه داراي اشعار ـ و بيشتر غزليات ـ عرفاني و اخلاقي لطيفي است و نام او را در فهرست شعرا قرار داده است.
شاه صفوي (بنام شاه صفي) او را در اواخر عمرش براي امامت جمعه به اصفهان دعوت كرد ولي وي آن مقام را نپذيرفت و به شهر خود بازگشت. ولي اصرار پادشاه ديگر صفوي (شاه عباس دوم) او را به اصفهان كشانيد كه احتمالا سالهاي پس از 1052 هـ ميباشد.
فيض بيش از صد جلد كتاب تأليف كرده است. كتب معروف او عبارتند از: مفاتيح در فقه، الوافي در حديث، الصافي و نيز الاصفي در تفسير قرآن مجيد، عين اليقين و نيز اصول المعارف در فلسفه و عرفان، المحجة البيضاء در اخلاق، كه تماماً بزبان عربي است و هر يك در جاي خود اهميت بسزايي دارد.
وي داراي شش فرزند بوده كه فرزند او بنام محمد علم الهدي دانشمندي مشهور و داراي تأليفات است. وفات فيض در سال 1091 هـ (گويا در سن 84 سالگي) بوده است و همين بر سنگ قبر او نوشته شده است.
فيّاض لاهيجي
نام وي عبدالرزاق فرزند علي لاهيجي ملقب به فيّاض است. فياض بيشتر به فلسفه و كلام مشهور است و يكي از شاعران تواناي زمان خود بوده است.
وي بخشي از زندگي خود را در شهر مشهد (مركز استان خراسان) بتحصيل گذراند و سپس در حدود سال 1030 (يا كمي بعد از آن) به قم آمد و در آنجا با درس ملاصدرا آشنا و يكي از شاگردان وفادار او شده و پيش از بازگشت ملاصدرا به شيراز، به دامادي او مفتخر گرديد (احتمالا حدود سال 1035).
فياض برخلاف دوست خود فيض كاشاني همراه ملاصدرا به شيراز نرفت. احتمالا ملاصدرا او را بجانشيني در منصب استادي در قم باقي گذاشته و از وي خواسته كه كار او را در قم دنبال كند.
فياض فيلسوف تواناست كه گاهي در قالب متكلمي از پيروان خواجه نصيرالدين طوسي (مؤلف تجريد الكلام) فرو مي رود. داراي ذوق شاعرانه و ادبي و يكي از شعراي تواناي آن دوره است و ديواني دارد كه داراي دوازده هزار بيت متنوع است شامل قصيده و غزل و رباعي.
وي يكي از شخصيتهاي مشهور و گرامي نزد شاه و رجال دوران صفوي بوده و با مردم نيز معاشرت و الفت بسيار داشته است ولي در واقع مردي زاهد و گوشه گير و پاك و بي اعتنا به دنيا مي زيسته است و معاصران او درباره اش اينگونه قضاوت كرده اند.
لاهيجي تأليفاتي در فلسفه و كلام دارد كه معروفترين آنها: شوارق الالهام در شرح تجريد الكلام ـ گوهر مراد در علم كلام بزبان ساده ـ شرح كتاب هياكل النور سهروردي ـ حاشيه بر شرح اشارات و چند كتاب و رساله ديگر است و ديوان شعر او نيز در دست است.
وي حداقل داراي سه پسر بوده كه هر سه از دانشمندان زمان خود شده اند. نام پسر ارشد او ملاحسن لاهيجي است كه در قم جانشين پدر خود شده و بر مسند استادي نشسته است. عمر او را هفتاد سال نوشته اند و درگذشت او را سال 1072 ه… ذكر كرده اند. وي در شهر قم درگذشته و در همانجا مدفون شده است.
ملاحسين تنكابني
يكي ديگر از شاگردان مشهور ملاصدرا ملاحسين تنكابني يا گيلاني است. تنكابن يكي از شهرهاي استان مازندران در شمال ايران و در ساحل درياست[3]، از اين شهر فلاسفه و دانشمندان مشهوري برخاسته است.
در زندگي او ابهام فراوان وجود دارد ولي آنچه كه مسلم است مهارت او در مكتب ملاصدرا بوده و بتدريس فلسفه و عرفان اشتغال داشته است. مرگ يا شهادت او بصورت غم انگيزي واقع شده است. او در سفر حج و زيارت كعبه (در شهر مكه در حجاز عربستان)، در حالتي عرفاني، خانه كعبه را بطور عاشقانه اي در آغوش گرفته و رخ بر آن مي سائيده ولي مردم عوام گمان مي كنند كه به حريم كعبه توهين مي كند، از اينرو او را بشدت مي زنند. وي بر اثر ناراحتي آن حادثه در شهر مكه از دنيا مي رود.
از وي چند كتاب در فلسفه باقي مانده است. و مرگ او در سال 1105 هـ (1695م) واقع شده است.
حكيم آقاجاني
حكيم ملامحمد آقاجاني، را نيز يكي از شاگردان ملاصدرا نام برده اند. زندگي او نيز بسيار مبهم است، شهرت او بيشتر با شرحي است كه در سال (1071 هـ / 1661م) به كتاب دشوار و مهم ميرداماد (استاد ملاصدرا) نوشته است.
رحلت
ملا صدرا على رغم مشاغل تدريسى و تاليفى ازعالمان زاهد و عابد روزگار خود بشمار مى رفته و بر حسب گزارش تذكره نويسان در طول عمر خويش، هفتبار پياده به زيارت حج رفته تا اينكه در سال 1050 قمرى(1640ميلادى) در بازگشت از هفتمين سفر خانه خدا در بصره به جوار حق تعالى شتافت .
وفات ملاصدرا در شهر بصره واقع شد ولی پیکر وی به شهر نجف منتقل و بنابر گفته نوه وی، علمالهدی، او را در سمت چپ صحن حرم علی بن ابیطالب دفن نمودند.(3)
آثار و تاليفات ملا صدرا
ملا صدرا همانند فيلسوفان ديگر از كثرت تاليف برخوردار بوده و منظومه فلسفى خود را در شكلهاى موجز و مفصل در مكتوبات مختلفى به يادگار گذاشته است. تمامى نوشته هاى صدرا درباره الهيات فلسفى و امور عامه وعلم النفس بوده كه با نثرى بسيار فصيح وروشن تحرير شده و نسبت به آثار فلسفى كسانى چون ميرداماد، براى خواننده سهلتر مى نمايد.
نوشته هاى ملا صدرا با توجه به محتواى آنها بدين شرح قابل بخش بندى است:
الف – نوشته هاى دينى (4) :
1 – [رسالة في] اثبات البارئ..
2 – اسرار الآيات و انوار البينات.
3 – تفسير القرآن الكريم.
4 – حاشيه بر رواشح السماوية (ميرداماد)..
5 – الحكمة العرشية.
6 – خلق الاعمال.
7 – ديباچه عرش التقديس (ميرداماد)..
8 – شرح الاصول من الكافي.
9 – القضاء و القدر.
10 – [رسالة] الكفر و الايمان..
11 – المبدا و المعاد.
12 – متشابهات القرآن.
13 – المظاهر الالهية في اسرار العلوم الكمالية.
14 – مفاتيح الغيب.
15 – الواردات القلبية في معرفة الربوبية.
ب – نوشته هاى فلسفى:
1 – اتحاد عاقل و معقول..
2 – اتصاف الماهية بالوجود.
3 – اجوبة المسائل الجيلاني.
4 – اجوبة المسائل النصيرية.
5 – اجوبة المسائل بعض الخلان.
6 – اكسير العارفين فى معرفة الحق و اليقين.
7 – ايقاظ النائمين.
8 – التشخص.
9 – تعليقات شرح حكمة الاشراق.
10 – تعليقات على الالهيات من الشفاء.
11 – حدوث العالم.
12 – الحشر.
13 – الحكمة المتعالية في الاسفار العقلية الاربعة.
14 – سريان نور وجود الحق في الموجودات.
15 – سه اصل.
16 – شرح الهداية الاثيرية.
17 – الشواهد الربوبية في المناهج السلوكية.
18 – الرسالة القدسية في اسرار النقطة الحسية.
19 – كسر اصنام الجاهلية.
20 – لميه اختصاص المنطقة بموضع معين من الفلك..
21 – المزاج..
22 – المسائل القدسية.
23 – المشاعر.
24 – المعاد الجسماني (زاد المسافر).
25 – الوجود..
ج – نوشته هاى منطقى:
1 – التصور و التصديق.
2 – اللمعات المشرقية في المباحث المنطقية.
د – نوشته هاى منحول و مشكوك:
گذشته از نوشتههاى بالا، در تحقيقات جديد صدرا شناختى عده اى از رسالات و مكتوبات قبلى را كه تصور مى شد از صدرا باشد،منحول و مشكوك تشخيص داده و فهرست ذيل را اكثر محققان دررابطه با آثار ملا صدرا، منحول دانسته اند:
1 – اثبات شوق الهيولى للصورة.
2 – آداب البحث و المناظرة.
3 – [رسالة في] اثبات واجب الوجود.
4 – [رسالة في] اجوبة الاسئلة.
5 – الامامة.
6 – [رسالة في] بحث المغالطات.
7 – [رسالة في] بدء وجود الانسان.
8 – [رسالة في] تجريد مقالات ارسطو.
9 – حاشية انوار التنزيل.
10 – حاشية رواشح السماوية.
11 – حاشية الروضة البهية.
12 – رساله فارسى.
13 – حاشية شرح التجريد.
14 – [رسالة في] رموز القرآن.
15 – شبهة الجذر الاصم.
16 – شرح حديث نبوى (ص): خلق الله الارواح..
17 – طرح الكونين.
18 – [رسالة في] الفوائد.
19 – القواعد الملكوتية.
20 – [رسالة في] المباحث الاعتقادية.
21 – [رسالة] المسائل القدسية.
غير از آثار و تاليفاتى كه فهرستشدند، از ملا صدرا تعدادىمثنوى و رباعى باقى مانده كه بخشى از آنها به پيوست رساله سه اصلو بمناسبت چهار صدمين سالگرد تولد آخوند، به اهتمام سيد حسين نصر منتشر شده اند.
همچنين سه نامه از ملا صدرا خطاب به استاد خود ميردامادبدست آمده كه يكى از آنها را استاد آشتيانى در شرح حال و آراءفلسفى ملاصدرا درج كرده اند.
منابع نظريات ملاصدرا
در قرن دهم حكمت الهى به وسيله صدر المتالهين دگرگونيى يافت كه مى توان آن را يك «جهش» در فلسفه اسلامى ناميد. (5) .ملاصدرا بر پايه افكار فلاسفه و عرفاى پيش از خويش و براساس تعاليم دينى كه در آيات الهى و روايات پيغمبر اكرم(ص) و ائمه اطهارعليهم السلام آمده بود، موفق به پىريزى مكتب فلسفى خود شده و آن را درمقابل نحله هاى فلسفى پيشين «حكمت متعاليه» (6) ناميد. استاد سيدجلال الدين آشتيانى درباره فلسفه ملاصدرا مىنويسد:
«قبل از ملاصدرا بين متصديان معرفت حقايق و محققان از اهلافكار و انظار و آرا و متخصصان در علوم حقيقيه از عرفا و مشايخ صوفيه، و فلاسفه مشاء و اشراق اختلاف نظر عميق وجود داشت وهر يك از اين فرق به اثبات طريقه خود و نفى ممشاى ديگران مى پرداخت… ملاصدرا به واسطه غور در كتب فلسفى اعم ازاشراقى و مشائى و تدرب در علوم اهل كشف واحاطه بر ماثوراتواراده در شريعت حقه محمديه و سير كامل در افكار افلاطونيانجديد و قديم و بالجمله اطلاع كافى از جميع مشارب و افكار، خودمؤسس طريقهاى شد كه بر جمع مشارب و مآرب فلسفى ترجيحدارد. افكار عميق شيخ رئيس وساير اتباع مشاء و آراى افلاطونيانجديد و تحقيقات عميق و ژرف متصوفه، آرا و افكار حكماىاشراقى و رواقى در كتب تحقيقى او هضم شده است و سعه افكار وتحقيقات او همه را فرا گرفته…». (7) .
بنابراين، منابع و مآخذ افكار آخوند را مى توان در چهار مبدااساسى جستجو كرد كه عبارتند از:
1 – فلسفه مشاء و به خصوص افكار ابن سينا (370 – 428 ه) كه به صورت تركيبى از فلسفه يونان و آراى نو افلاطونى در ميانانديشمندان مسلمان منشا فلسفه مشائى اسلامى را تشكيل مىداد.
2 – حكمت اشراق كه در قرن ششم به دست شيخ شهاب الدين سهروردى (549 – 587 ه) با انتقاد از فلسفه مشاء و بر پايه انديشه هاى فلسفى حكماى ايران باستان به وجود آمده بود.
3 – مكتب عرفانى محيىالدين عربى (560 – 638 ه) كه دربردارنده جنبههاى نظرى يافته هاى شهودى بوده و شكل تكامل يافته اى از تصوف را عرضه داشته بود.
4 – تعاليم اسلام كه در منابع دينى به آنها اشاره شده و در حقيقت اساس حكمت را در ميان مسلمانان تشكيل مىدادند.
مبادى افكار ملاصدرا
ملاصدرا بعد از كاوش در افكار فلسفى پيشينيان، اساس«حكمت متعاليه» را در چند اصل محورى و مبنايى بنيان كرد كه اهم آنها عبارتند از:
1 – اصالت وجود: هر چيز واقعيت دارى به تحليل ذهنى داراى دوحيثيتبوده كه از آنها به وجود و ماهيت تعبير شده است، حيثيتوجودى وجه مشترك اشيا را تشكيل داده و حيثيت ماهوى سببتمايز شىء از شىء ديگر بوده و غير از حيثيت وجودى است. در ميانفلاسفه توجه به دوران امر بين اصالتيكى از دو حيثيتبه معنىتحقق خارجى آن و اعتباريت ديگرى كه نسبت واقعيتخارجى به آنعرضى باشد، براى اولين بار توسط ميرداماد مطرح شد و به واسطهانگارههاى اشراقى، وى قائل به اصالت ماهيت و اعتباريت وجود شدكه ملاصدرا در ابتداى تحصيل خود پيرو استاد بوده، ولى در سيرتكامل علمى خويش قائل به اصالت وجود شده و آن را بر پايه دلايلمحكمى به اثبات رسانيد. (8) .
قبل از ملاصدرا مساله به شكل ابتدايى ذيل زيادتى وجود برماهيت در خارج مطرح بود كه مختار عدهاى از مشائيان بوده وايرادات شيخ اشراق بر اصالت وجود – به آن معنى كه از زيادتى درخارج مورد نظر بود – ناظر به توالى فاسده قائل به زيادتى بوده واصالتيكى از دو حيثيت (وجود، ماهيت) كه از زمان صدر المتالهينمورد بحث واقع شده، در آن زمان مطرح نبوده است. صدر المتالهيندر بيان نظريه خود گويد:
«وجود سزاوارترين چيزى است كه به تحقق در خارج; زيراماسواى وجود به سبب وجود متحقق و موجود در اعيان و در اذهاناست. پس اوست كه به وسيله او هر صاحب حقيقتى به حقيقتخويش مىرسد، پس چگونه وجود امرى اعتبارى است چنان كهآنان كه از مشاهده وجود محجوب ماندهاند چنين تصور كردهاند. ونيز به اين علت كه وجود، مجعول بالذات است نه آن چه كه به نامماهيت ناميده مىشود.» (9) .وى سپس براهينى را در اصالت وجود و اعتباريت ماهيت تقريرمىكند كه بعضى از آنها تاسيسى بوده و برخى ديگر حلى. (10) .
با اثبات اصالت وجود كه سنگ بناى افكار ملاصدرا به شمارمىرود و به همين خاطر در ميان بعضى از انديشمندان، حكمتمتعاليه به فلسفه وجودى ناميده مىشود، مساله تشكيك دروجودات (11) به صورت جديدى طرح و حل شده و بحث از تقسيموجود به رابط و محمولى (12) ، واجب و ممكن (13) ، قوه و فعل، اثباتحركت جوهرى (14) و مبحث علت و معلول و سنخيت آنها (15) در امورعامه و انيت صرفه حق تعالى (16) و وحدت حقيقيه و تجرد خيال به نحوه ابتكارى (17) در علم النفس فلسفى چهره تازهاى به خود گرفته اند.
2 – حركت جوهرى: فلاسفه قبل از ملاصدرا حركت را در چهارمقوله عرضى كم، كيف، وضع واين قائل بودند و به واسطه اشكالى كهاز ناحيه موضوع حركت متوجه آراى آنان بوده، حركت در مقولهجوهر را منكر شده بودند. صدرالمتالهين بر اساس تقسيم موجود ازحيث اين كه موجود استبه وجود ثابت و وجود سيال، حركت را ازخواص موجودات جسمانى دانسته و حركت مقولات عرضى را نيز ازحركت در جوهر ناشى دانست، همان طور كه عرض از لحاظ وجودى همه وابسته به جوهر است. (18) .ابن سينا تغيير و تحول در جوهر را به معنى كون و فساد مى دانسته و بر حسب اين كه با تغيير ذات شىء (جوهر) تبدل درشىء لازم مىآيد، منكر حركت در جوهر مىشود. (19) .
مراد شيخ الرئيس اين است كه: به حكم عقل موضوع حركت درتمام زمان حركت هم موجود بايد باشد و هم در ذات و حقيقت خودثابت و محفوظ، تا گفته شود اين موجودى ثابت الذات در صفتى ازصفات رو به كمال حركت مى كند، نظير حركت در اعراض چهارگانه كه موضوع آنها جسم است كه در همه حال ثابت مى باشد. و با اينفرض حركت در جوهر معقول نمى باشد; زيرا كه موضوع حركت جوهرى ذات و حقيقت نوعيه هر جسمى است كه در نزد قائلان درهر آنى تغيير و تبدل مى پذيرد.
صدرا از اين اشكال جواب گفته كه با فرض قبول اين كه هرجسمى مركب از هيولى و صورت نوعيه و جسميه است، و هيولى درفعليت خود محتاج به دو صورت نوعيه و جسميه به نحو لا تعيناست، نمىتوان در بقاء هيولى وجود فرد معينى از هر دو صورت رامعتبر دانست، چه اين كه جايز است كه هيولى در هر آنى بر فردى ازصورت جسميه و نوعيه متلبس گردد، بدون اين كه در تمام مدتحركتخالى از نوعى صورت باشد و فعليت خود را به تعاقب افرادصور متبادله از دستبدهد و در اين حال به واسطه تبديل افراد صوردر ذات و جوهر جسم، تجرد و سيلان واقع مىشود كه مراد از حركت جوهرى همين است.
به تقرير ديگر، معنى حركت جوهرى اين است كه هيولاى جسمرا از بدو پيدايش تا آخرين مراحل كمال در هر لحظه و آنى يك فرد ازجنس صورت نوعيه به او افاضه مىگردد، به نحوى كه فرد لاحق دروجود اكمل از فرد سابق بوده و در عين حال واجد كمالات و مزاياىفرد سابق باشد، اين را لبس بعد لبس گويند كه مراد همان حركتجوهرى در فلسفه صدرايى است و همچنين اگر در آمدن فرد لاحق،سابق از بين برود، خلع و لبس يا تجدد امثال گويند. (20) .
ملاصدرا در اثبات حركت جوهرى براهين نقضى و تاسيسىمتعددى در كتابهاى خود اقامه كرده است كه از جمله آنها تبعيتاعراض در حركتخود از جوهر مىباشد. (21) كه حكيم سبزوارى هم درمنظومه مى گويد:
وجوهرية لدينا واقعه.
اذ كانت الاعراض كلا تابعه (22) .
بنابراين، روشن مىشود كه حركت از نظر ملاصدرا امرى بنيادىاست; زيرا كه ذاتى موجودات مادى و حتى اثيرى است و زمان تابعآن است، بر خلاف نظر فلاسفه قبل كه حركت را تابع زمانمىدانستند. (23) .
نتايجى كه اثبات حركت جوهرى در فلسفه اسلامى به ارمغان آورده عبارتند از:
الف: تحقيق برهانى معاد جسمانى;
ب : اثبات حدود جسمانى نفس;
ج : اثبات ربط حادث به قديم;
د : اثبات بعد چهارم (زمان)براى ماده;
ه : تحقق حركت در حركت; (24)
و : بحث از حركت درمباحث الهيات; و ديگر مسائلى كه هر كدام از آنها محتاج بررسىجداگانهاى بوده تا حقايقى تازه را در ذيل حركت در مقوله جوهرنمايان سازند.
3 – اتحاد عاقل و معقول: اين اصطلاح را اولين بار فرفرويوس درمورد نحوه علم خداوند به كار برده و در ميان فلاسفه اسلامى، شيخالرئيس (25) و اكثر مشائيان با آن مخالفت كردهاند. در حكمت متعاليه،ملاصدرا با توسعه آن به اقسام علم حتى ادراك حسى، اتحاد عاقل ومعقول را تاييد نموده و براهين محكمى را بر آن اقامه كرده است. (26) صدرا در حل معضل عاقل و معقول كه باعث انكار آن از سوىفلاسفه بوده، مىگويد: به سبب توجه به مسبب الاسباب و تضرع بهدرگاه الهى توفيق حل آن را از پروردگار دريافت داشته و به اثبات آننائل آمده است. (27) و روشن كرده كه هر ادراكى فقط به طريق اتحاد بين مدرك و مدرك است وعقلى كه كليه اشيا را تعقل مىكند خود عين كليه اشياست و اين است آن چه كه ما در صدد اثبات آن بوديم وهركس كه با ديده انصاف بنگرد، خواهد فهميد كه نفس عالم آگاههمان نفس جاهل نا آگاه نيست. (28) .
ملاصدرا بر اساس تقسيم علم به علم حضورى و حصولى و باپيروى از شيخ اشراق در شمول علم حضورى به علم مجرد به ذاتخود و علم علتبه معلول و معلول به علتبر خلاف فلاسفه مشاء،علم خداوند به موجودات را همان علم حضورى به ذات اشيا دانستهاست، نه آن كه ارتسام صور موجودات باشد. و از آن جا كه علم حقتعالى مانند علم نفس به ذات خود است و از طرفى وجود حق كامل وبدون نقص است، اين علم هم از هر جهت كامل بوده، بنابر اينخداوند بالذات عالم است و علم او به ذات خود در واقع علم او برجميع موجودات است… بنابراين نفس هم چون چيزى را تعقل كند،عين صورت عقلى آن مىگردد و در مقام وجودى عاقل عين صورتمعقوله مىشود و اتحاد عاقل و معقول را بايد همانند اتحاد هيولىوصورت دانست.
مقدماتى را كه آخوند براى اثبات اتحاد عاقل و معقول ذكر كرده،عبارتند از: اصالت وجود، حدوث جسمانى نفس، نفس ناطقه كلقواست، تركيب اتحاد ماده و صورت و ..از جمله ديگر ابتكارات صدرالمتالهين مىتوان از مسائل زيرنامبرد:
الف – اثبات تجرد برزخى قوه خيال، وى در بيان آن گويد:
«خداوند متعال به فضل و كرم خويش برهانى مشرقى و دليلى اشراقى براى اثبات تجرد نفس حيوانى در مقام و مرتبه تخيل برقلب من الهام فرمود و بر من معلوم و مكشوف گرديد كه نفسحيوانى در مقام و مرتبه تخيل مجرد از ماده و عوارض ماده است وخلاصه آن برهان الهامى اين است كه: نفس حيوانى داراى قوهاىاستبه نام قوه خيال كه به وسيله آن اشباه و صور مثاليه را ادراك ومشاهده مىكند; زيرا اين صور خياليه و مثاليه از نوع موجوداتى كهداراى اوضاع و قابل اشاره حسيهاند نيستند و بنابراين، در اين عالممادى و جهان محسوس نخواهند بود، بلكه در عالمى ماوراى اينعالماند و بنابراين موضوع و محلى كه اين صور قائم به وى وموجود در اويند نيز موجودى مجرد و عارى از ماده و وضعاست.» (29) .
ب – اقامه برهان بر معاد جسمانى، ملاصدرا بعد از بيان مقدمات دهگانه اى مى گويد:
«… لم يبق له شك وريب في مسالة المعاد وحشر النفوسوالاجساد، ويعلم يقينا ويحكم بان هذا البدن بعينه سيحشر يومالقيامة بصورة الاجساد، وينكشف له ان المعاد في المعاد مجموعالنفس والبدن بعينهما وشخصهما، وان المبعوث في القيامة هذاالبدن بعينه لا بدن آخر مبائن له». (30) .
ج – بيان قاعدة بسيط الحقيقة كل الاشياء، وى در بيان اين قاعدهمى گويد:
«هذا من الغوامض الالهية التي يستصعب ادراكه الا على من آتاهاللهمن لدنه علما وحكمة، لكن البرهان قائم على ان كل بسيط الحقيقةكل الاشياء الوجودية، الا ما يتعلق بالنقائص والاعدام، والواجب(تعالى) بسيط الحقيقة واحد من جميع الوجوه فهو كل الوجود، كماان كله الوجود». (31) .
د – وى در مورد ثبوت جسمانية الحدوث و روحانية البقاء بودن نفس،مى گويد:
«فالحق ان النفس الانسانية جسمانية الحدوث والتصرف، روحانيةالبقاء والتعقل، فتصرفها في الاجسام جسماني، وتعقلها لذاتها وذاتجاعلها روحاني…». (32) .
بررسى تفصيلى هر كدام از آنها خارج از هدف نوشتار حاضراست، ولى همان طور كه اشاره شد، امهات انديشههاى ابتكارىملاصدرا در حكمت الهية، اثبات اصالت وجود و حركت جوهرىاست كه به لحاظ آنها حكمت متعاليه از ديگر مكتبهاى فلسفى متمايز مىگردد.
تاثير فلسفى ملاصدرا
بعد از ملاصدرا اكثر فلاسفه اسلامى پيرو افكار و آراى متعاليه اوبوده و به اعتبارى با ظهور و گسترش مكتب صدرايى «بسيارى ازمسائل مورد اختلاف مشاء و اشراق يا مورد اختلاف فلسفه و عرفان ويا مورد اختلاف فلسفه و كلام براى هميشه حل شده است». (33) وپيروان او در تلفيق و امتزاج شرع و استدلال و عرفان كوشيده وموجبات بالندگى و شكوفايى حكمت متعاليه را تا به امروز فراهم آورده اند.
به طور اجمالى مىتوان طبقات شارحان و مدرسان حكمتمتعاليه را در ده طبقه كه رابطه استاد و شاگردى در بين آنان رعايتشده و افكار فلسفى صدرالمتالهين را تا زمان معاصر محفوظ داشته اند، از فيض كاشانى تا علامه طباطبائى ترسيم كرد.
نزديك به نيم قرن است كه فلسفه اسلامى وارد مرحله جديدىشده است و نمايندگان آن در دوران معاصر بر پايه افكار اصلىصدرالمتالهين در مصاف با مسائل عصرى، افق تازهاى را در عرصه فلسفه اسلامى و اوج معرفتى آن يعنى حكمت متعاليه گشوده و باگسترش مباحث فلسفى و نگاه تازهاى به مكتب صدرا، نظير بحث ازتوابع مسائلى چون معرفتشناسى و علم حضورى، حركت جوهرىو … «فلسفه نو صدرايى» را با اوصاف متمايزى از افكار سنتى فلسفه عرضه داشتهاند. بيشترين حجم ابتكارات فلسفى اين دوران از آن علامه طباطبائى و شاگردان ايشان است كه با اظهارات برهانى خويش بهترين سند زنده بودن فلسفه اسلامى به شمار مىروند و آن را چونان هر جريان صحيح تعقلى ديگر در يافتن افقهاى فكرى بديع به پيش مى برند.
مبدا معرفتى دوران جديد از حكمت متعاليه با نگارش كتاب«اصول فلسفه و روش رئاليسم» توسط علامه طباطبائى به وجود آمدكه به دنبال تحولات فكرى حوالى دهه 1320 ه ش. و آشناييهاى ابتدايى متفكران ايرانى نسبتبه فلسفه غرب و ظهور فلسفه دانشگاهى از طرفى و گسترش افكار ماترياليستى و لزوم مقابله فكرىبا اين افكار از طرف ديگر، طرح اين گونه مسائل جديد را در فلسفهاسلامى به عنوان يك مكتب پويا و زنده ضرورت بخشيده بود.
علامه طباطبائى با طرح مرتب مباحث فلسفى بر پايه رابطهمنطقى بين آنها و طرح مسائل معرفت شناختى نوعى از رئاليسم انتقادى را كه ديدى تازه به كشف حقايق و امور واقع داشت، به منصه ظهور رسانيد و با اين كار خويش هم دوران جديدى را در فلسفه اسلامى گشود و هم آن را وارد ديالوگ سازنده و گفتگوى روشمند باديگر مكاتب فلسفى معاصر كرد.
به واسطه ارائه تازهاى از مسائل فلسفى، نزديك به نيم قرن استكه طرح مباحث عقلانى در نوشتجات فلاسفه نو صدرايى با تمهيدىدر تاريخ فلسفه، معرفتشناسى و امور عامه ( هستى شناسى) باتغيير شكل محسوسى والهيات به معنى اخص را در خود جاى دادهاست و خبر گرفتن از پيشينه تاريخى مسائل فلسفى و توجه به سيرتاريخى آنها در كنار ارائه اصول موضوعه تازهاى از علوم جديد نشسته است.
از طرف ديگر علم شناسى كه در دوران متاخر فلسفه اسلامى بهواسطه غلبه و رشد ناموزون بحثهاى مربوط به الهيات، مغفولفلاسفه قرار گرفته بود، به دنبال وجود يافتن هستى شناسى كثرتگرا وبا ديدى هستى شناختى به تبيين عقلانى مسائل و موضوعات علومجزئى چه در حيطه علوم تجربى و اجتماعى و چه در علوم اسلامىمىپردازد و به اين لحاظ است كه مسائل درون معرفتى فلسفه با زبانامروزى تكميل و تنظيم تازهاى به خود گرفته است.
از ديگر مختصه هاى فلسفه نو صدرايى مىتوان به پيرايش نكاتكلامى و عرفانى در بيان مسائل ناب فلسفى و عنايتخاص به شيوهبرهانى در طرح مباحث آن اشاره كرد كه فلسفه را در مقام فلسفه وعرفان را در مقام عرفان و علم را در مقام علم قرار داده است و اين امربا ارائه سبك نوينى در ادبيات فلسفى و ورود اصطلاحات تازه در آنكه حاكى از وجود مباحث جديدى در ميان فلاسفه مسلمان استبهنحو بارز در كتب فلاسفه نو صدرايى به چشم مى خورد.
كاوشى در زندگى علمى ملا صدرا بر پايه منابعرجالى و گزارشى از اوضاع اجتماعى شيراز در دوران حيات وىبخشهاى اول رساله را به خود اختصاص داده است. از جمله مسائلى كه در رابطه با درج زندگينامه ملا صدرا در رساله قابل ذكراست، تاريخ ولادت وى مىباشد كه بعد از نگارش اين رساله و باتحقيقات صدراشناسان مشخص شده است و مؤلف به واسطه عدمدسترسى به آن، تاريخ ولادت را ذكر نكرده است.
تاريخ تولد صدرالمتالهين را تا زمان حاضر هيچ كدام از آثاررجالى و منابع تاريخى درج نكرده اند، تا اينكه اخيرا استاد سيدجلالالدين آشتيانى در تتبع از آثار و تاليفات ملا صدرا در حاشيه مشاعر چاپ تهران (ص77) عبارتى از مصنف در رابطه با بحث اتحادعاقل و معقول مشاهده مىكنند كه در خاتمه آن آمده بود: «تاريخ هذاالافاضة كان ضحوة يوم الجمعة سابع جمادى الاولى لعام سبع وثلاثين بعد الالف من الهجرة النبوية وقد مضى من عمر المولف ثمان وخمسون سنة».
از آن جا كه از عمر صدر المتالهين موقع نگارش حاشيه مذكور 58سال مىگذشته، پس تاريخ تولدش در سال 979هجرى بوده است ودر موقع رحلت از دنيا 71 سال داشته است. (34) .
تك نگارى هاى تازه درباره ملاصدرا
امروزه در ميان اهل علم و انديشمندان اسلامى توجه بهملاصدرا گسترش يافته و گذشته از نگارشهاى فنى و تخصصى، شرححال ملا صدرا به شكل رمان و داستان نيز عرضه مىشود و اين همهحاكى از بذل عنايت اهل علم اين ديار به ميراث فكرى و فلسفى خودمىباشد. در خاتمه اين مقدمه فهرستى از تك نگارىهايى كه درباره زندگى و افكار ملا صدرا بعد از نگارش رساله ابوعبدالله در طى بيست سال گذشته به رشته تحرير در آمده اند، ارائه مى شود:
1 – آشتيانى، جلال الدين ، شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا ،انتشارات زوار ، مشهد ، 1340 ش ، (چاپ دوم: انتشارات نهضتزنان مسلمان ، تهران ، 1360 ش) .
2 – آشتيانى ، جلال الدين ، هستى از نظر فلسفه و عرفان ،انتشارات زوار ، مشهد ، 1380 ق ، (چاپ دوم: انتشارات نهضت زنانمسلمان ، تهران ، 1360 ش) .
3 – آل ياسين ، جعفر ، صدرالدين شيرازى مجدد الفلسفةالاسلامية ، مطبعة المعارف ، بغداد ، 1375 ق .
4 – ابراهيمى ، نادر ، مردى در تبعيد ابدى ( بر اساس داستانزندگى ملاصدراى شيرازى)، انتشارات فكر روز، تهران، 1375ش.
5 – حسن زاده آملى، حسن ، عرفان و حكمت متعاليه، انتشاراتقيام ، قم، 1374 ش;(چاپ اول: مؤسسه مطالعات و تحقيقاتفرهنگى، دومين يادنامه علامه طباطبائى، تهران، 1363 ش.)
6 – حسن زاده آملى، حسن، قرآن و عرفان و برهان از هم جدايىندارند، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، تهران، 1370 ش.
7 – خواجوى ، محمد ، لوامع العارفين في احوال صدرالمتالهين ،انتشارات مولى ، تهران ، 1366 ش .
8 – راشد ، حسنعلى ، دو فيلسوف شرق و غرب (صدرالمتالهين واينشتين) ، بىتا ، تهران ، 1318 ش . (چاپ دوم:1346 ش ، چاپسوم: مؤسسه انتشاراتى فراهانى ، تهران ، 1355 ش) .
9 – سبحانى ، جعفر ، هستى شناسى در مكتب صدرالمتالهين ،بىنا ، قم ، 1398 ق ، (چاپ دوم: نشر قيام ، قم ، 1400 ق) .
10 – سجادى ، جعفر ، مصطلحات فلسفى صدرالدين شيرازى ،انتشارات نهضت زنان مسلمان ، تهران ، 1360 ش ، (چاپ دوم) .
11 – سروش ، عبدالكريم ، نهاد ناآرام جهان ، مؤسسه فرهنگىصراط ، تهران ، بىتا ، (چاپ دوم) .
12- Fazlurrahman: The philosophy of Mulla sadra.stare university of new York press, Aibany 1975.
13 – Corbin, H: Mollasadra Shirazi: Le Lievre desPenetrations Metaphusiques, texte Introd. et trad.Fransaise, paris, Maisontleuve, 1964.
14 – كربن، هانرى، ملاصدرا، ترجمه و اقتباس ذبيح الله منصورى،سازمان انتشارات جاويدان ، تهران ، 1372 ش ، (چاپ پنجم).
15 – ميرى ، محسن و محمد جعفر علمى، فهرست موضوعىكتاب «الحكمة المتعالية فى الاسفار الاربعة»، انتشارات حكمت،تهران، 1374 ش.
16 – Nasr, Hossein, Sadral-Din Shirazi andhisTranscendent Theosophy. Imperial Iranian Academyof Philosophy, 1978. .
17 – Nasr, Hossein, Sadral-Din Shirazi den hikmatMutaaliyah. Tras. Baharudin .Ahmad. kuala lumpur:Dewan Bahasa den pustaka, 1992.(M)
18 – نصر ، حسين (به اهتمام و مقدمه) ، يادنامه ملاصدرا ،انتشارات دانشگاه ، تهران ، 1340 ش .مجموعه مقالاتى به مناسبت بزرگداشت چهارصدمين سال تولدملاصدرا.
19 – Horton, max, Die Philophischey SystemVonschirazi. strass. bury 1913.
پى نوشتها:
1) شرح اصول كافى، ج 1، ص 213، به تصحيح محمد خواجوى.
2) الاسفار الاربعة، صدرالدين شيرازى، ج1، ص8.
4) آثار و تاليفاتى كه در دو بخش دينى وفلسفى با علامت ( ) مشخص شدهاند،حاكى از نوشتجات خطى ملا صدرا هستند كه تاكنون به چاپ مصحح نرسيدهاند; ر . ك:كتابشناسى توصيفى ملا صدرا، على اصغر حقدار، ص117، قم، 1375ش.
5) مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، جلد13، ص249، انتشارات صدرا.
6) مراد از حكمتآميزهاى از عرفانو فلسفه بر پايه آموزههاىشيعى بوده كه معادلTheosophy است و در معناى عامترى از فلسفه متعارف به كار برده مىشود.اساس اين گونه از معرفت را مىتوان در عقايد باطنى دينى و آراى عرفا يافت كهنشات گرفته از تعاليم هرمسى (حكمتيمانيه) است. در ميان فيلسوفان مسلمان قبلى،چه مشائى و چه اشراقى تاثير نوشتههاى هرمسى از منابع فكرى اوليه به شمار مىرفتهاست، (براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به: سه نمط آخر اشارات ابن سينا و اوائل حكمةالاشراق سهروردى); ملاصدرا نيز ذيل بحثى در گزارشى به حقيقت تعليمات هرمساشاره كرده و منشا آنها را اشراقات نورانى از عالم معقول مىخواند (ر، ك: اسفار اربعه:2/60) با اين حال توجه و ارائه اوليه تئوسوفى و تمايز حكيم الهى و شرافت وجودىآن از فيلسوف باحث، صوفى سالك و عالم دانا، را نخستين بار شيخ اشراق مورد تاملقرار داد (ر. ك: حكمة الاشراق، ص23 همراه با شرح علامه شيرازى).
7) مقدمه استاد آشتيانى بر «الشواهد الربوبية» ملاصدرا، ص17 و 1، مركز نشردانشگاهى.
8) رسالة المشاعر (با شرح لاهيجى)، ص146، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم.
9) ملا صدرا، الشواهدالربوبية، ص6.
10) ر. ك: الاسفار الاربعة: ج1; رسالة المشاعر، ص48 و ديگر كتب ملاصدرا.
11) سيد جلال الدين آشتيانى، هستى از نظر فلسفه و عرفان، ص134، نشر نهضت زنان مسلمان.
12) الاسفار الاربعة: 1/327.
13) همان ماخذ، ص83.
14) همان ماخذ: 3/2 و 61.
15) همان ماخذ: 2/27.
16) الاسفار الاربعة: 6/48.
17) هستى از نظر فلسفه و عرفان، ص227.
18) شرح بر زاد المسافر، سيد جلال الدين آشتيانى.
19) الشواهد الربوبية، ص197.
20) الاسفار الاربعة: 3/61.
21) ابن سينا، دانشنامه علائى، ص3.
22) على اصغر حقدار، رساله در حركت جوهرى، ص8.
23) ر. ك: الاسفار الاربعة: 3/101 و 103; الشواهد الربوبية، ص84 و 95.
24) حاج ملا هادى سبزوارى، شرح المنظومه، ص249، نشر دارالعلم.
25) مقاله سيد حسن نصر در تاريخ فلسفه در اسلام: 2/501، پاورقى 46.
26) الاسفار الاربعة: 3/78 (حاشيه علامه طباطبائى) و رساله قوه و فعل، علامه طباطبائى.
27) ابن سينا، الاشارات والتنبيهات (با شرح خواجه طوسى): 3/295، دفتر نشر كتاب.
28) الاسفار الاربعة: 3/321.
29) الاسفار الاربعة: 3/313.
30) الشواهد الربوبية: ص244.
31) الشواهد الربوبية: ص197.
32) الاسفار الاربعة: 9/197.
33) همان ماخذ: 6/110.
34) همان ماخذ: 8/347.