عرفا-صعرفا-معرفای قرن دهمعلما-صعلما-معلمای قرن دهم

زندگینامه محمد بن ابراهیم شیرازى«صدرالمتالهین»«ملا صدرا»

زندگى ملاصدرا

محمد بن ابراهیم شیرازى ملقب به صدرالمتالهین و مشهور به ‏ملا صدرا در حدود سال ۹۷۹ یا ۹۸۰ هجرى در شیراز دیده به جهان‏ گشوده و بواسطه محیط خانوادگى خود که از اقوام با نفوذ و ثروتمند فارس بودند و استعداد فوق ‏العاده ‏اى که از همان اوان کودکى خود دارابوده از تحصیل و تعلیم شایسته‏ اى برخوردار شده و همانند دیگران‏ مراحل اولیه تحصیل را در مکتب خانه شروع کرده و پیش ملا احمدنامى به آموختن قرآن و صرف و نحو پرداخته و بعد از طى این ‏مراحل، براى تکمیل تحصیلات خود عازم اصفهان که در آن زمان‏ مرکزیت علمى و سیاسى ایران را داشته، گردید.

صدرالدین در اصفهان نخست نزد شیخ بهاءالدین عاملى(شیخ ‏بهائى)به تحصیل علوم نقلى پرداخته تا به حدى که به درجه اجتهادنائل گشته و از استاد خود به روش سنتى و معمول حوزه ‏هاى دینى  ‏نقل حدیث مى ‏کرده است.

وى در ذیل نقل و شرح حدیث اول از باب العقل و الجهل اصول‏کافى سلسله اسانید خود را از طریق شیخ بهائى و میرداماد اینگونه ‏مى‏ آورد:

«حدثنی شیخی و استاذی و من علیه فی العلوم النقلیه استنادی،عالم عصره و شیخ دهره بهاء الحق و الدین محمد العاملی الحارثی ‏الهمدانی – نور الله قلبه بالانوار القدسیه – عن والده الماجد المکرم،و شیخه الممجد المعظم، الشیخ الفاضل الکامل حسین بن‏ عبدالصمد – افاض الله على روحه الرحمه و الرضوان، و اسکنه‏دارالجنان – عن شیخه الجلیل و استاذه النبیل عماد الاسلام و فخرالمسلمین الشیخ زین المله و الدین العاملی – طاب ثراه و جعل‏الجنه مثواه – عن الشیخ المعظم المفخم و المطاع المؤید المکرم‏عالی النسب، سامی اللقب، المجدد للمذهب، علی بن عبدالعالی‏الکرکی – قدس الله روحه – عن الشیخ الورع الجلیل علی بن هلال‏الجزائری عن الشیخ العالم العابد احمد بن فهد الحلی، عن الشیخ ‏علی بن الخازن الحائری، عن الشیخ الفاضل و النحریر الکامل‏ السعید الشهید محمد بن مکی – اعلى الله رتبته – [حیلوله] و عن‏ الشیخ زین المله والدین، عن الشیخ الفاضل علی بن عبدالعالی ‏المیسی – روح ‏الله روحه بالفیض القدسی – عن الشیخ السعیدمحمدبن داود المؤذن البحرینی، عن الشیخ الکامل ضیاء الدین‏ علی عن والده الافضل الاکمل المحقق المدقق الجامع بین ‏الفضیلتین، الحاوی للمنقبتین، رتبه العلماء و درجه الشهداء، الشیخ ‏شمس‏ الدین محمد بن مکی – رفع الله قدره، و اکمل فی سماءالرضوان بدره -[حیلوله] واخبرنى وسیدی وسندی واستاذی‏واستنادی فی المعالم الدینیه، والعلوم الالهیه، والمعارف الحقیقیه،والاصول الیقینیه السید الاجل الانور، العالم المقدس الازهر،الحکیم الالهی والفقیه الربانی، سید عصره و صفوه دهره، الامیرالکبیر و البدر المنیر، علامه الزمان اعجوبه الدوران، المسمى‏ بمحمد، الملقب بباقر الداماد الحسینی – قدس الله عقله بالنورالربانی – عن استاذه و خاله المکرم المعظم الشیخ عبدالعالی -رحمه الله – عن والده السامی المطاع المشهور اسمه فی الافاق‏والاصقاع، الشیخ علی بن عبدالعالی مسندا بالسند المذکور و غیره‏الى الشیخ الشهید محمد بن مکی – قدس سره – عن جماعه من‏ مشایخه، منهم الشیخ عمیدالدین عبدالمطلب الحسینی، والشیخ‏الاجل الافضل فخر المحققین ابوطالب محمد الحلی و المولى‏العلامه مولانا قطب الدین الرازی، عن الشیخ الاجل العلامه آیه‏الله‏فی ارضه جمال المله و الدین ابی‏منصور الحسن بن مطهرالحلی – قدس الله روحه – عن شیخه المحقق رئیس الفقهاءوالاصولیین نجم المله والدین ابی القاسم جعفر بن الحسن بن سعیدالحلی، عن السید الجلیل النسابه فخار بن معد الموسوی، عن‏شاذان‏بن جبرئیل القمی، عن محمد بن ابی القاسم الطبری، عن ‏الشیخ الفقیه ابی علی الحسن، عن والده الاجل الاکمل شیخ الطائفه‏محمدبن الحسن الطوسى – نورالله مرقده – [ح]و عن العلامه جمال‏المله والدین عن استاذه افضل المحققین سلطان الحکماء والمتکلمین خواجه نصیر المله و الحکمه و الحقیقه و الدین محمدالطوسی – روح الله روحه بالنور القدوسی – عن والده محمد بن‏الحسن الطوسی، عن السید الجلیل فضل الله الراوندی، عن السیدالمجتبى بن الداعی الحسینی، عن الشیخ الطوسی، عن الشیخ‏ الاعظم الاکمل المفید محمد بن محمد بن النعمان الحارثی – سقى‏ الله ثراه – عن الشیخ الاجل ثقه الاسلام و قدوه الانام محمد بن‏علی بن بابویه القمی – اعلى الله مقامه – عن ابی القاسم جعفر بن ‏قولویه، عن الشیخ الجلیل ثقه الاسلام سند المحدثین ابی جعفرمحمد بن یعقوب الکلینی…» (۱) .

صدرالدین پس از طى مدارج عالى در علوم منقول به شاگردى‏ میرداماد درآمده و رموز حکمت و فلسفه را در طول سالیانى چند درمحضر وى آموخته و به مراحل بلندى در میان همگنان خود نائل ‏شده تا حدى که استاد زبان به ستایش شاگرد گشوده و در یکى ازرباعیات خود در منزلت علمى وى سرود:

صدرا بگرفت فضلت اوج از گردون
بر علم تو داده است‏خراج افلاطون

در مسند تحقیق نیامد مثلت
یک سر زگریبان طبیعت‏ بیرون

ترک اصفهان ودوران خلوت گزینى

ملا صدرا بعد از تکمیل تحصیلات در رشته‏ هاى متعارف آن‏ روزگار که در حقیقت مرحله اولیه از مراحل زندگانى وى را تشکیل‏ مى‏ دهد، به علت مخالفت عده ‏اى از علماى ظاهربین ناچار شده که ‏اصفهان را ترک گوید و براى تزکیه نفس و سیر و سلوک معنوى به قریه ‏کهک در نزدیکى قم پناه برد.

مورخان و تراجم نگاران از اساتیدى که راهبر ملا صدرا به علوم‏ باطنى و تعلیمات صوفیانه باشد، گزارشى نداده‏ اند و معلوم نیست که ‏وى از چه کسانى اصول عرفانى را آموخته است، اما قدر مسلم این ‏است که ورود به دریاى بیکران عرفان و تصوف و ارائه معضلاتى ازاین علوم که در جاى جاى نوشته جات ملا صدرا به چشم مى‏ خورد،بدون تعلیم و تعلم از اساتید فن میسور وى نبوده و اگر چه‏ صدرالمتالهین جزو هیچ کدام از سلسله‏ هاى صوفیه وارد نشده، ولى‏ در آشنایى با عرفان و بالخصوص عرفان نظرى محیى الدین بن عربى‏ که در آثار وى همانند کتابهاى سیدر حیدر آملى رنگ تشیع به خودگرفته است، دست در دست استاد کار آزموده‏اى داشته است.

دوران خلوت گزینى و سلوک معنوى صدرالمتالهین که دوره دوم‏از دوران زندگى وى را شامل مى‏ شود، فت‏سال و بنابه قولى پانزده‏ سال به طول کشید تا اینکه ملا صدرا در اثر ریاضات شرعى و عبادات‏ عارفانه به شهود و کشف حقایق و علم حضورى نائل آمد، همچنانکه ‏خود مى ‏نویسد:

«فلما بقیت على هذا الحال من الاستتار والانزواء والخمول‏والاعتزال زمانا مدیدا، و امدا بعیدا، اشتعلت نفسی لطول ‏المجاهدات اشتعالا نوریا، و التهب قلبی لکثره الریاضات التهاباقویا، ففاضت علیها انوار الملکوت، و حلت‏بها خبایا الجبروت،ولحقتها الاضواء الاحدیه، وتدارکتها الالطاف الالهیه، فاطلعت على‏اسرار لم اکن اطلع علیها الى الآن، وانکشف لی رموز لم تکن‏منکشفه هذا الانکشاف من البرهان، بل کلما علمته من قبل البرهان‏عاینته مع زوائد بالشهود والعیان من الاسرار الالهیه والحقائق‏الربانیه، والوداع اللاهوتیه والخبایا الصمدانیه…» (۲)

بازگشت به شیراز

همزمان با دوران خلوت گزینى، آوازه آخوند کم کم عالم گیرشده و به دنبال تاسیس مدرسه خان در شیراز و درخواست والى ‏شیراز، ملاصدرا به وطن خود بازگشته و در مرحله سوم زندگیش تاپایان عمر به تعلیم و تدریس افکار و یافته‏ هاى متعالیه خود اشتغال واهتمام ورزید.

فرزندان و شاگردان

 تاریخ ازدواج ملاصدرا روشن نیست و باحتمال قوی در حدود نزدیک به چهل سالگی وی اتفاق افتاده و نخستین فرزند او متولد سال ۱۰۱۹ هـ (۱۶۰۹ میلادی) است. وی پنج فرزند داشته، سه دختر و دو پسر، باین ترتیب:

۱. ام کلثوم متولد سال ۱۰۱۹ هـ (۱۶۰۹م);

۲. ابراهیم متولد سال ۱۰۲۱ (۱۶۱۱م);

۳. زبیده متولد سال ۱۰۲۴ (۱۶۱۴م);

۴. نظام الدین احمد متولد سال ۱۰۳۱ (۱۶۲۱م);

۵. معصومه متولد سال  ۱۰۳۳ (۱۶۲۳م).

الف: پسران

میرزا ابراهیم که نام رسمی او «شرف الدین ابوعلی ابراهیم بن محمد» است در سال ۱۰۲۱ (۱۶۱۱م) ـ و گفته میشود در شیراز ـ متولد شده است. وی یکی از دانشمندان زمان خود بوده و فیلسوف و فقیه و متکلم و مفسر شمرده میشده و از علوم دیگر مانند ریاضیات نیز بهره داشته است.

وی کتابی بنام عروه الوثقی در تفسیر قرآن و شرحی بر کتاب روضه فقیه مشهور لبنانی «شهید» نوشته و چند کتاب دیگر در فلسفه نیز به وی نسبت داده اند.

پسر دیگر او بنام احمد در سال ۱۰۳۱ هـ (۱۶۲۱م) در کاشان متولد و در سال ۱۰۷۴ (۱۶۶۴م) در شیراز دار فانی را وداع کرده است. وی نیز فیلسوف و ادیب و شاعر بوده و چند کتاب به وی نسبت داده شده است.

ب: دختران

بزرگترین فرزند ملاصدرا دختر او بنام ام کلثوم است که دانشمند و شاعر و زنی اهل عبادت و زهد بوده و بهمسری ملا عبدالرزاق لاهیجی (شاگرد معروف ملاصدرا) درآمده است.

دختر دوم ملاصدرا زبیده نام داشته و همسر فیض کاشانی (شاگرد دیگر ملاصدرا) شده و فرزندان برومندی را بدنیا آورده است و او نیز معروف به دانش و شعر و ادبیات است. دختر سوم ملاصدرا بنام معصومه در سال ۱۰۳۳ هـ (۱۶۲۳م) در شیراز بدنیا آمده و او نیز معروف به داشتن معلومات و تسلط بر شعر و ادب است. این دختر ملاصدرا نیز نصیب یکی دیگر از شاگردان ملاصدرا بنام قوام الدین محمد نیریزی شد. برخی شخص دیگری را بنام ملاعبدالمحسن کاشانی را شوهر او دانسته اند که او نیز شاگرد ملاصدرا بوده است.

 شاگردان

با وجود زمان طولانی که ملاصدرا فلسفه، تفسیر، حدیث و درس می گفته، از جمله پنج (یا ده) سال آخر زندگیش در شیراز (۱۰۴۰ تا ۱۰۴۵ یا ۱۰۵۰) و بیش از بیست سال در اواسط عمر خود در قم (از حدود ۱۰۲۰ تا ۱۰۴۰) و شاید چند سال پیش از آن در شیراز یا اصفهان، اما تاریخ از شاگردان او جز از چند نفر نام نبرده است.

مسلماً در میان شاگردان حوزه های درس او فلاسفه و دانشمندانی بزرگ برخاسته اند، اما بسیار شگفت است که شاید بسبب پیوند ضعیف زندگی آنها با زندگی ملاصدرا، نامی از آنها مشهور نشده یا اگر در زمان خود مشهور بوده اند به ما نرسیده است.

برای ملاصدرا تا ده نفر شاگرد معروف شناخته و ذکر شده است که مشهورترین آنها دو نفر ـ یعنی فیض کاشانی و فیّاض لاهیجی ـ میباشند.

 فیض کاشانی

نام وی محمدبن المرتضی و ملقّب به محسن ولی مشهور به فیض است. وی بیشتر به فقه و حدیث و اخلاق و عرفان معروف شده است. پدر او یکی از علمای کاشان بود. فیض در بیست سالگی به اصفهان (پایتخت آن زمان ایران) و سپس شیراز رفت و علوم آن زمان را فرا گرفت و سپس به شهر قم آمد که ملاصدرا در آنجا حوزه درس گسترده ای داشت، و با آشنایی با ملاصدرا حدود ده سال (تا زمان بازگشت ملاصدرا به شیراز) نزد وی درس خواند و به دامادی او مفتخر شد و حتی همراه او به شیراز رفت و دو سال دیگر هم در آنجا ماند ولی چون در آن زمان (نزدیک به چهل سالگی خود) دانشمندی توانا و جامع علوم شده بود به شهر خود کاشان بازگشت و در آنجا حوزه درس برپا کرد.

وی در طول زندگی علاوه بر پرورش شاگردان بسیار، کتابهایی را در فقه و حدیث و اخلاق و عرفان تألیف نموده است. روش او در علم اخلاق بگونه ای بود که او را غزالی ثانی می گفتند; اگرچه وی در ذوق عرفانی و عمق علمی خود بمراتب از ابوحامد غزالی طوسی برتر است.

وی شاعر بوده و دیوان شعری بفارسی از او باقی مانده که دارای اشعار ـ و بیشتر غزلیات ـ عرفانی و اخلاقی لطیفی است و نام او را در فهرست شعرا قرار داده است.

شاه صفوی (بنام شاه صفی) او را در اواخر عمرش برای امامت جمعه به اصفهان دعوت کرد ولی وی آن مقام را نپذیرفت و به شهر خود بازگشت. ولی اصرار پادشاه دیگر صفوی (شاه عباس دوم) او را به اصفهان کشانید که احتمالا سالهای پس از ۱۰۵۲ هـ میباشد.

فیض بیش از صد جلد کتاب تألیف کرده است. کتب معروف او عبارتند از: مفاتیح در فقه، الوافی در حدیث، الصافی و نیز الاصفی در تفسیر قرآن مجید، عین الیقین و نیز اصول المعارف در فلسفه و عرفان، المحجه البیضاء در اخلاق، که تماماً بزبان عربی است و هر یک در جای خود اهمیت بسزایی دارد.

وی دارای شش فرزند بوده که فرزند او بنام محمد علم الهدی دانشمندی مشهور و دارای تألیفات است. وفات فیض در سال ۱۰۹۱ هـ (گویا در سن ۸۴ سالگی) بوده است و همین بر سنگ قبر او نوشته شده است.

 فیّاض لاهیجی

نام وی عبدالرزاق فرزند علی لاهیجی ملقب به فیّاض است. فیاض بیشتر به فلسفه و کلام مشهور است و یکی از شاعران توانای زمان خود بوده است.

وی بخشی از زندگی خود را در شهر مشهد (مرکز استان خراسان) بتحصیل گذراند و سپس در حدود سال ۱۰۳۰ (یا کمی بعد از آن) به قم آمد و در آنجا با درس ملاصدرا آشنا و یکی از شاگردان وفادار او شده و پیش از بازگشت ملاصدرا به شیراز، به دامادی او مفتخر گردید (احتمالا حدود سال ۱۰۳۵).

فیاض برخلاف دوست خود فیض کاشانی همراه ملاصدرا به شیراز نرفت. احتمالا ملاصدرا او را بجانشینی در منصب استادی در قم باقی گذاشته و از وی خواسته که کار او را در قم دنبال کند.

فیاض فیلسوف تواناست که گاهی در قالب متکلمی از پیروان خواجه نصیرالدین طوسی (مؤلف تجرید الکلام) فرو می رود. دارای ذوق شاعرانه و ادبی و یکی از شعرای توانای آن دوره است و دیوانی دارد که دارای دوازده هزار بیت متنوع است شامل قصیده و غزل و رباعی.

وی یکی از شخصیتهای مشهور و گرامی نزد شاه و رجال دوران صفوی بوده و با مردم نیز معاشرت و الفت بسیار داشته است ولی در واقع مردی زاهد و گوشه گیر و پاک و بی اعتنا به دنیا می زیسته است و معاصران او درباره اش اینگونه قضاوت کرده اند.

لاهیجی تألیفاتی در فلسفه و کلام دارد که معروفترین آنها: شوارق الالهام در شرح تجرید الکلام ـ گوهر مراد در علم کلام بزبان ساده ـ شرح کتاب هیاکل النور سهروردی ـ حاشیه بر شرح اشارات و چند کتاب و رساله دیگر است و دیوان شعر او نیز در دست است.

وی حداقل دارای سه پسر بوده که هر سه از دانشمندان زمان خود شده اند. نام پسر ارشد او ملاحسن لاهیجی است که در قم جانشین پدر خود شده و بر مسند استادی نشسته است. عمر او را هفتاد سال نوشته اند و درگذشت او را سال ۱۰۷۲ ه… ذکر کرده اند. وی در شهر قم درگذشته و در همانجا مدفون شده است.

 ملاحسین تنکابنی

یکی دیگر از شاگردان مشهور ملاصدرا ملاحسین تنکابنی یا گیلانی است. تنکابن یکی از شهرهای استان مازندران در شمال ایران و در ساحل دریاست[۳]، از این شهر فلاسفه و دانشمندان مشهوری برخاسته است.

در زندگی او ابهام فراوان وجود دارد ولی آنچه که مسلم است مهارت او در مکتب ملاصدرا بوده و بتدریس فلسفه و عرفان اشتغال داشته است. مرگ یا شهادت او بصورت غم انگیزی واقع شده است. او در سفر حج و زیارت کعبه (در شهر مکه در حجاز عربستان)، در حالتی عرفانی، خانه کعبه را بطور عاشقانه ای در آغوش گرفته و رخ بر آن می سائیده ولی مردم عوام گمان می کنند که به حریم کعبه توهین می کند، از اینرو او را بشدت می زنند. وی بر اثر ناراحتی آن حادثه در شهر مکه از دنیا می رود.

از وی چند کتاب در فلسفه باقی مانده است. و مرگ او در سال ۱۱۰۵ هـ (۱۶۹۵م) واقع شده است.

 حکیم آقاجانی

حکیم ملامحمد آقاجانی، را نیز یکی از شاگردان ملاصدرا نام برده اند. زندگی او نیز بسیار مبهم است، شهرت او بیشتر با شرحی است که در سال (۱۰۷۱ هـ / ۱۶۶۱م) به کتاب دشوار و مهم میرداماد (استاد ملاصدرا) نوشته است.

رحلت

ملا صدرا على رغم مشاغل تدریسى و تالیفى ازعالمان زاهد و عابد روزگار خود بشمار مى ‏رفته و بر حسب گزارش‏ تذکره نویسان در طول عمر خویش، هفت‏بار پیاده به زیارت حج رفته ‏تا اینکه در سال ۱۰۵۰ قمرى(۱۶۴۰میلادى) در بازگشت از هفتمین ‏سفر خانه خدا در بصره به جوار حق تعالى شتافت .

وفات ملاصدرا در شهر بصره واقع شد ولی پیکر وی به شهر نجف منتقل و بنابر گفته نوه وی، علم‌الهدی، او را در سمت چپ صحن حرم علی بن ابی‌طالب دفن نمودند.(۳)

آثار و تالیفات ملا صدرا

ملا صدرا همانند فیلسوفان دیگر از کثرت تالیف برخوردار بوده ‏و منظومه فلسفى خود را در شکل‏هاى موجز و مفصل در مکتوبات ‏مختلفى به یادگار گذاشته است. تمامى نوشته‏ هاى صدرا درباره ‏الهیات فلسفى و امور عامه وعلم النفس بوده که با نثرى بسیار فصیح وروشن تحریر شده و نسبت‏ به آثار فلسفى کسانى چون میرداماد، براى ‏خواننده سهل‏تر مى ‏نماید.

نوشته‏ هاى ملا صدرا با توجه به محتواى آنها بدین شرح قابل ‏بخش بندى است:

الف – نوشته ‏هاى دینى (۴) :

۱ – [رساله فی] اثبات البارئ..

۲ – اسرار الآیات و انوار البینات.

۳ – تفسیر القرآن الکریم.

۴ – حاشیه بر رواشح السماویه (میرداماد)..

۵ – الحکمه العرشیه.

۶ – خلق الاعمال.

۷ – دیباچه عرش التقدیس (میرداماد)..

۸ – شرح الاصول من الکافی.

۹ – القضاء و القدر.

۱۰ – [رساله] الکفر و الایمان..

۱۱ – المبدا و المعاد.

۱۲ – متشابهات القرآن.

۱۳ – المظاهر الالهیه فی اسرار العلوم الکمالیه.

۱۴ – مفاتیح الغیب.

۱۵ – الواردات القلبیه فی معرفه الربوبیه.

ب – نوشته ‏هاى فلسفى:

۱ – اتحاد عاقل و معقول..

۲ – اتصاف الماهیه بالوجود.

۳ – اجوبه المسائل الجیلانی.

۴ – اجوبه المسائل النصیریه.

۵ – اجوبه المسائل بعض الخلان.

۶ – اکسیر العارفین فى معرفه الحق و الیقین.

۷ – ایقاظ النائمین.

۸ – التشخص.

۹ – تعلیقات شرح حکمه الاشراق.

۱۰ – تعلیقات على الالهیات من الشفاء.

۱۱ – حدوث العالم.

۱۲ – الحشر.

۱۳ – الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه.

۱۴ – سریان نور وجود الحق فی الموجودات.

۱۵ – سه اصل.

۱۶ – شرح الهدایه الاثیریه.

۱۷ – الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه.

۱۸ – الرساله القدسیه فی اسرار النقطه الحسیه.

۱۹ – کسر اصنام الجاهلیه.

۲۰ – لمیه اختصاص المنطقه بموضع معین من الفلک..

۲۱ – المزاج..

۲۲ – المسائل القدسیه.

۲۳ – المشاعر.

۲۴ – المعاد الجسمانی (زاد المسافر).

۲۵ – الوجود..

ج – نوشته‏ هاى منطقى:

۱ – التصور و التصدیق.

۲ – اللمعات المشرقیه فی المباحث المنطقیه.

د – نوشته ‏هاى منحول و مشکوک:

گذشته از نوشته‏هاى بالا، در تحقیقات جدید صدرا شناختى ‏عده ‏اى از رسالات و مکتوبات قبلى را که تصور مى‏ شد از صدرا باشد،منحول و مشکوک تشخیص داده و فهرست ذیل را اکثر محققان دررابطه با آثار ملا صدرا، منحول دانسته ‏اند:

۱ – اثبات شوق الهیولى للصوره.

۲ – آداب البحث و المناظره.

۳ – [رساله فی] اثبات واجب الوجود.

۴ – [رساله فی] اجوبه الاسئله.

۵ – الامامه.

۶ – [رساله فی] بحث المغالطات.

۷ – [رساله فی] بدء وجود الانسان.

۸ – [رساله فی] تجرید مقالات ارسطو.

۹ – حاشیه انوار التنزیل.

۱۰ – حاشیه رواشح السماویه.

۱۱ – حاشیه الروضه البهیه.

۱۲ – رساله فارسى.

۱۳ – حاشیه شرح التجرید.

۱۴ – [رساله فی] رموز القرآن.

۱۵ – شبهه الجذر الاصم.

۱۶ – شرح حدیث نبوى (ص): خلق الله الارواح..

۱۷ – طرح الکونین.

۱۸ – [رساله فی] الفوائد.

۱۹ – القواعد الملکوتیه.

۲۰ – [رساله فی] المباحث الاعتقادیه.

۲۱ – [رساله] المسائل القدسیه.

غیر از آثار و تالیفاتى که فهرست‏شدند، از ملا صدرا تعدادى‏مثنوى و رباعى باقى مانده که بخشى از آنها به پیوست رساله سه اصل‏و بمناسبت چهار صدمین سالگرد تولد آخوند، به اهتمام سید حسین ‏نصر منتشر شده ‏اند.

همچنین سه نامه از ملا صدرا خطاب به استاد خود میردامادبدست آمده که یکى از آنها را استاد آشتیانى در شرح حال و آراءفلسفى ملاصدرا درج کرده‏ اند.

منابع نظریات ملاصدرا

در قرن دهم حکمت الهى به وسیله صدر المتالهین دگرگونیى‏ یافت که مى ‏توان آن را یک «جهش‏» در فلسفه اسلامى نامید. (۵) .ملاصدرا بر پایه افکار فلاسفه و عرفاى پیش از خویش و براساس تعالیم دینى که در آیات الهى و روایات پیغمبر اکرم(ص) و ائمه اطهارعلیهم ‏السلام آمده بود، موفق به پى‏ریزى مکتب فلسفى خود شده و آن را درمقابل نحله‏ هاى فلسفى پیشین «حکمت متعالیه‏» (۶) نامید. استاد سیدجلال الدین آشتیانى درباره فلسفه ملاصدرا مى‏نویسد:

«قبل از ملاصدرا بین متصدیان معرفت‏ حقایق و محققان از اهل‏افکار و انظار و آرا و متخصصان در علوم حقیقیه از عرفا و مشایخ ‏صوفیه، و فلاسفه مشاء و اشراق اختلاف نظر عمیق وجود داشت وهر یک از این فرق به اثبات طریقه خود و نفى ممشاى دیگران ‏مى ‏پرداخت… ملاصدرا به واسطه غور در کتب فلسفى اعم ازاشراقى و مشائى و تدرب در علوم اهل کشف واحاطه بر ماثورات‏واراده در شریعت‏ حقه محمدیه و سیر کامل در افکار افلاطونیان‏جدید و قدیم و بالجمله اطلاع کافى از جمیع مشارب و افکار، خودمؤسس طریقه‏اى شد که بر جمع مشارب و مآرب فلسفى ترجیح‏دارد. افکار عمیق شیخ رئیس وسایر اتباع مشاء و آراى افلاطونیان‏جدید و تحقیقات عمیق و ژرف متصوفه، آرا و افکار حکماى‏اشراقى و رواقى در کتب تحقیقى او هضم شده است و سعه افکار وتحقیقات او همه را فرا گرفته…». (۷) .

بنابراین، منابع و مآخذ افکار آخوند را مى ‏توان در چهار مبدااساسى جستجو کرد که عبارتند از:

۱ – فلسفه مشاء و به خصوص افکار ابن سینا (۳۷۰ – ۴۲۸ ه) که ‏به صورت ترکیبى از فلسفه یونان و آراى نو افلاطونى در میان‏اندیشمندان مسلمان منشا فلسفه مشائى اسلامى را تشکیل مى‏داد.

۲ – حکمت اشراق که در قرن ششم به دست‏ شیخ شهاب‏ الدین‏ سهروردى (۵۴۹ – ۵۸۷ ه) با انتقاد از فلسفه مشاء و بر پایه‏ اندیشه ‏هاى فلسفى حکماى ایران باستان به وجود آمده بود.

۳ – مکتب عرفانى محیى‏الدین عربى (۵۶۰ – ۶۳۸ ه) که ‏دربردارنده جنبه‏هاى نظرى یافته‏ هاى شهودى بوده و شکل تکامل ‏یافته ‏اى از تصوف را عرضه داشته بود.

۴ – تعالیم اسلام که در منابع دینى به آنها اشاره شده و در حقیقت ‏اساس حکمت را در میان مسلمانان تشکیل مى‏دادند.

مبادى افکار ملاصدرا

ملاصدرا بعد از کاوش در افکار فلسفى پیشینیان، اساس‏«حکمت متعالیه‏» را در چند اصل محورى و مبنایى بنیان کرد که اهم‏ آنها عبارتند از:

۱ – اصالت وجود: هر چیز واقعیت دارى به تحلیل ذهنى داراى دوحیثیت‏بوده که از آنها به وجود و ماهیت تعبیر شده است، حیثیت‏وجودى وجه مشترک اشیا را تشکیل داده و حیثیت ماهوى سبب‏تمایز شى‏ء از شى‏ء دیگر بوده و غیر از حیثیت وجودى است. در میان‏فلاسفه توجه به دوران امر بین اصالت‏یکى از دو حیثیت‏به معنى‏تحقق خارجى آن و اعتباریت دیگرى که نسبت واقعیت‏خارجى به آن‏عرضى باشد، براى اولین بار توسط میرداماد مطرح شد و به واسطه‏انگاره‏هاى اشراقى، وى قائل به اصالت ماهیت و اعتباریت وجود شدکه ملاصدرا در ابتداى تحصیل خود پیرو استاد بوده، ولى در سیرتکامل علمى خویش قائل به اصالت وجود شده و آن را بر پایه دلایل‏محکمى به اثبات رسانید. (۸) .

قبل از ملاصدرا مساله به شکل ابتدایى ذیل زیادتى وجود برماهیت در خارج مطرح بود که مختار عده‏اى از مشائیان بوده وایرادات شیخ اشراق بر اصالت وجود – به آن معنى که از زیادتى درخارج مورد نظر بود – ناظر به توالى فاسده قائل به زیادتى بوده واصالت‏یکى از دو حیثیت (وجود، ماهیت) که از زمان صدر المتالهین‏مورد بحث واقع شده، در آن زمان مطرح نبوده است. صدر المتالهین‏در بیان نظریه خود گوید:

«وجود سزاوارترین چیزى است که به تحقق در خارج; زیراماسواى وجود به سبب وجود متحقق و موجود در اعیان و در اذهان‏است. پس اوست که به وسیله او هر صاحب حقیقتى به حقیقت‏خویش مى‏رسد، پس چگونه وجود امرى اعتبارى است چنان که‏آنان که از مشاهده وجود محجوب مانده‏اند چنین تصور کرده‏اند. ونیز به این علت که وجود، مجعول بالذات است نه آن چه که به نام‏ماهیت نامیده مى‏شود.» (۹) .وى سپس براهینى را در اصالت وجود و اعتباریت ماهیت تقریرمى‏کند که بعضى از آنها تاسیسى بوده و برخى دیگر حلى. (۱۰) .

با اثبات اصالت وجود که سنگ بناى افکار ملاصدرا به شمارمى‏رود و به همین خاطر در میان بعضى از اندیشمندان، حکمت‏متعالیه به فلسفه وجودى نامیده مى‏شود، مساله تشکیک دروجودات (۱۱) به صورت جدیدى طرح و حل شده و بحث از تقسیم‏وجود به رابط و محمولى (۱۲) ، واجب و ممکن (۱۳) ، قوه و فعل، اثبات‏حرکت جوهرى (۱۴) و مبحث علت و معلول و سنخیت آنها (۱۵) در امورعامه و انیت صرفه حق تعالى (۱۶) و وحدت حقیقیه و تجرد خیال به نحوه ابتکارى (۱۷) در علم النفس فلسفى چهره تازه‏اى به خود گرفته‏ اند.

۲ – حرکت جوهرى: فلاسفه قبل از ملاصدرا حرکت را در چهارمقوله عرضى کم، کیف، وضع واین قائل بودند و به واسطه اشکالى که‏از ناحیه موضوع حرکت متوجه آراى آنان بوده، حرکت در مقوله‏جوهر را منکر شده بودند. صدرالمتالهین بر اساس تقسیم موجود ازحیث این که موجود است‏به وجود ثابت و وجود سیال، حرکت را ازخواص موجودات جسمانى دانسته و حرکت مقولات عرضى را نیز ازحرکت در جوهر ناشى دانست، همان طور که عرض از لحاظ وجودى ‏همه وابسته به جوهر است. (۱۸) .ابن سینا تغییر و تحول در جوهر را به معنى کون و فساد مى‏ دانسته و بر حسب این که با تغییر ذات شى‏ء (جوهر) تبدل درشى‏ء لازم مى‏آید، منکر حرکت در جوهر مى‏شود. (۱۹) .

مراد شیخ الرئیس این است که: به حکم عقل موضوع حرکت درتمام زمان حرکت هم موجود باید باشد و هم در ذات و حقیقت‏ خودثابت و محفوظ، تا گفته شود این موجودى ثابت الذات در صفتى ازصفات رو به کمال حرکت مى ‏کند، نظیر حرکت در اعراض چهارگانه ‏که موضوع آنها جسم است که در همه حال ثابت مى ‏باشد. و با این‏فرض حرکت در جوهر معقول نمى ‏باشد; زیرا که موضوع حرکت‏ جوهرى ذات و حقیقت نوعیه هر جسمى است که در نزد قائلان درهر آنى تغییر و تبدل مى ‏پذیرد.

صدرا از این اشکال جواب گفته که با فرض قبول این که هرجسمى مرکب از هیولى و صورت نوعیه و جسمیه است، و هیولى درفعلیت ‏خود محتاج به دو صورت نوعیه و جسمیه به نحو لا تعین‏است، نمى‏توان در بقاء هیولى وجود فرد معینى از هر دو صورت رامعتبر دانست، چه این که جایز است که هیولى در هر آنى بر فردى ازصورت جسمیه و نوعیه متلبس گردد، بدون این که در تمام مدت‏حرکت‏خالى از نوعى صورت باشد و فعلیت ‏خود را به تعاقب افرادصور متبادله از دست‏بدهد و در این حال به واسطه تبدیل افراد صوردر ذات و جوهر جسم، تجرد و سیلان واقع مى‏شود که مراد از حرکت‏ جوهرى همین است.

به تقریر دیگر، معنى حرکت جوهرى این است که هیولاى جسم‏را از بدو پیدایش تا آخرین مراحل کمال در هر لحظه و آنى یک فرد ازجنس صورت نوعیه به او افاضه مى‏گردد، به نحوى که فرد لاحق دروجود اکمل از فرد سابق بوده و در عین حال واجد کمالات و مزایاى‏فرد سابق باشد، این را لبس بعد لبس گویند که مراد همان حرکت‏جوهرى در فلسفه صدرایى است و همچنین اگر در آمدن فرد لاحق،سابق از بین برود، خلع و لبس یا تجدد امثال گویند. (۲۰) .

ملاصدرا در اثبات حرکت جوهرى براهین نقضى و تاسیسى‏متعددى در کتابهاى خود اقامه کرده است که از جمله آنها تبعیت‏اعراض در حرکت‏خود از جوهر مى‏باشد. (۲۱) که حکیم سبزوارى هم درمنظومه مى‏ گوید:

وجوهریه لدینا واقعه.

اذ کانت الاعراض کلا تابعه (۲۲) .

بنابراین، روشن مى‏شود که حرکت از نظر ملاصدرا امرى بنیادى‏است; زیرا که ذاتى موجودات مادى و حتى اثیرى است و زمان تابع‏آن است، بر خلاف نظر فلاسفه قبل که حرکت را تابع زمان‏مى‏دانستند. (۲۳) .

نتایجى که اثبات حرکت جوهرى در فلسفه اسلامى به ارمغان ‏آورده عبارتند از:

الف: تحقیق برهانى معاد جسمانى;

ب : اثبات حدود جسمانى‏ نفس;

ج : اثبات ربط حادث به‏ قدیم;

د : اثبات بعد چهارم (زمان)براى ماده;

ه : تحقق حرکت در حرکت; (۲۴)

و : بحث از حرکت درمباحث الهیات; و دیگر مسائلى که هر کدام از آنها محتاج بررسى‏جداگانه‏اى بوده تا حقایقى تازه را در ذیل حرکت در مقوله جوهرنمایان سازند.

۳ – اتحاد عاقل و معقول: این اصطلاح را اولین بار فرفرویوس درمورد نحوه علم خداوند به کار برده و در میان فلاسفه اسلامى، شیخ‏الرئیس (۲۵) و اکثر مشائیان با آن مخالفت کرده‏اند. در حکمت متعالیه،ملاصدرا با توسعه آن به اقسام علم حتى ادراک حسى، اتحاد عاقل ومعقول را تایید نموده و براهین محکمى را بر آن اقامه کرده است. (۲۶) صدرا در حل معضل عاقل و معقول که باعث انکار آن از سوى‏فلاسفه بوده، مى‏گوید: به سبب توجه به مسبب الاسباب و تضرع به‏درگاه الهى توفیق حل آن را از پروردگار دریافت داشته و به اثبات آن‏نائل آمده است. (۲۷) و روشن کرده که هر ادراکى فقط به طریق اتحاد بین ‏مدرک و مدرک است وعقلى که کلیه اشیا را تعقل مى‏کند خود عین‏ کلیه اشیاست و این است آن چه که ما در صدد اثبات آن بودیم وهرکس که با دیده انصاف بنگرد، خواهد فهمید که نفس عالم آگاه‏همان نفس جاهل نا آگاه نیست. (۲۸) .

ملاصدرا بر اساس تقسیم علم به علم حضورى و حصولى و باپیروى از شیخ اشراق در شمول علم حضورى به علم مجرد به ذات‏خود و علم علت‏به معلول و معلول به علت‏بر خلاف فلاسفه مشاء،علم خداوند به موجودات را همان علم حضورى به ذات اشیا دانسته‏است، نه آن که ارتسام صور موجودات باشد. و از آن جا که علم حق‏تعالى مانند علم نفس به ذات خود است و از طرفى وجود حق کامل وبدون نقص است، این علم هم از هر جهت کامل بوده، بنابر این‏خداوند بالذات عالم است و علم او به ذات خود در واقع علم او برجمیع موجودات است… بنابراین نفس هم چون چیزى را تعقل کند،عین صورت عقلى آن مى‏گردد و در مقام وجودى عاقل عین صورت‏معقوله مى‏شود و اتحاد عاقل و معقول را باید همانند اتحاد هیولى‏وصورت دانست.

مقدماتى را که آخوند براى اثبات اتحاد عاقل و معقول ذکر کرده،عبارتند از: اصالت وجود، حدوث جسمانى نفس، نفس ناطقه کل‏قواست، ترکیب اتحاد ماده و صورت و ..از جمله دیگر ابتکارات صدرالمتالهین مى‏توان از مسائل زیرنام‏برد:

الف – اثبات تجرد برزخى قوه خیال، وى در بیان آن گوید:

«خداوند متعال به فضل و کرم خویش برهانى مشرقى و دلیلى ‏اشراقى براى اثبات تجرد نفس حیوانى در مقام و مرتبه تخیل برقلب من الهام فرمود و بر من معلوم و مکشوف گردید که نفس‏حیوانى در مقام و مرتبه تخیل مجرد از ماده و عوارض ماده است وخلاصه آن برهان الهامى این است که: نفس حیوانى داراى قوه‏اى‏است‏به نام قوه خیال که به وسیله آن اشباه و صور مثالیه را ادراک ومشاهده مى‏کند; زیرا این صور خیالیه و مثالیه از نوع موجوداتى که‏داراى اوضاع و قابل اشاره حسیه‏اند نیستند و بنابراین، در این عالم‏مادى و جهان محسوس نخواهند بود، بلکه در عالمى ماوراى این‏عالم‏اند و بنابراین موضوع و محلى که این صور قائم به وى وموجود در اویند نیز موجودى مجرد و عارى از ماده و وضع‏است.» (۲۹) .

ب – اقامه برهان بر معاد جسمانى، ملاصدرا بعد از بیان مقدمات ‏دهگانه‏ اى مى ‏گوید:

«… لم یبق له شک وریب فی مساله المعاد وحشر النفوس‏والاجساد، ویعلم یقینا ویحکم بان هذا البدن بعینه سیحشر یوم‏القیامه بصوره الاجساد، وینکشف له ان المعاد فی المعاد مجموع‏النفس والبدن بعینهما وشخصهما، وان المبعوث فی القیامه هذاالبدن بعینه لا بدن آخر مبائن له‏». (۳۰) .

ج – بیان قاعده بسیط الحقیقه کل الاشیاء، وى در بیان این قاعده‏مى‏ گوید:

«هذا من الغوامض الالهیه التی یستصعب ادراکه الا على من آتاه‏الله‏من لدنه علما وحکمه، لکن البرهان قائم على ان کل بسیط الحقیقه‏کل الاشیاء الوجودیه، الا ما یتعلق بالنقائص والاعدام، والواجب(تعالى) بسیط الحقیقه واحد من جمیع الوجوه فهو کل الوجود، کماان کله الوجود». (۳۱) .

د – وى در مورد ثبوت جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء بودن نفس،مى‏ گوید:

«فالحق ان النفس الانسانیه جسمانیه الحدوث والتصرف، روحانیه‏البقاء والتعقل، فتصرفها فی الاجسام جسمانی، وتعقلها لذاتها وذات‏جاعلها روحانی…». (۳۲) .

بررسى تفصیلى هر کدام از آنها خارج از هدف نوشتار حاضراست، ولى همان طور که اشاره شد، امهات اندیشه‏هاى ابتکارى‏ملاصدرا در حکمت الهیه، اثبات اصالت وجود و حرکت جوهرى‏است که به لحاظ آنها حکمت متعالیه از دیگر مکتب‏هاى فلسفى ‏متمایز مى‏گردد.

تاثیر فلسفى ملاصدرا

بعد از ملاصدرا اکثر فلاسفه اسلامى پیرو افکار و آراى متعالیه اوبوده و به اعتبارى با ظهور و گسترش مکتب صدرایى «بسیارى ازمسائل مورد اختلاف مشاء و اشراق یا مورد اختلاف فلسفه و عرفان ویا مورد اختلاف فلسفه و کلام براى همیشه حل شده است‏». (۳۳) وپیروان او در تلفیق و امتزاج شرع و استدلال و عرفان کوشیده وموجبات بالندگى و شکوفایى حکمت متعالیه را تا به امروز فراهم ‏آورده ‏اند.

به طور اجمالى مى‏توان طبقات شارحان و مدرسان حکمت‏متعالیه را در ده طبقه که رابطه استاد و شاگردى در بین آنان رعایت‏شده و افکار فلسفى صدرالمتالهین را تا زمان معاصر محفوظ داشته‏ اند، از فیض کاشانى تا علامه طباطبائى ترسیم کرد.

نزدیک به نیم قرن است که فلسفه اسلامى وارد مرحله جدیدى‏شده است و نمایندگان آن در دوران معاصر بر پایه افکار اصلى‏صدرالمتالهین در مصاف با مسائل عصرى، افق تازه‏اى را در عرصه ‏فلسفه اسلامى و اوج معرفتى آن یعنى حکمت متعالیه گشوده و باگسترش مباحث فلسفى و نگاه تازه‏اى به مکتب صدرا، نظیر بحث ازتوابع مسائلى چون معرفت‏شناسى و علم حضورى، حرکت جوهرى‏و … «فلسفه نو صدرایى‏» را با اوصاف متمایزى از افکار سنتى فلسفه ‏عرضه داشته‏اند. بیشترین حجم ابتکارات فلسفى این دوران از آن‏ علامه طباطبائى و شاگردان ایشان است که با اظهارات برهانى خویش‏ بهترین سند زنده بودن فلسفه اسلامى به شمار مى‏روند و آن را چونان ‏هر جریان صحیح تعقلى دیگر در یافتن افق‏هاى فکرى بدیع به پیش‏ مى ‏برند.

مبدا معرفتى دوران جدید از حکمت متعالیه با نگارش کتاب‏«اصول فلسفه و روش رئالیسم‏» توسط علامه طباطبائى به وجود آمدکه به دنبال تحولات فکرى حوالى دهه ۱۳۲۰ ه ش. و آشناییهاى‏ ابتدایى متفکران ایرانى نسبت‏به فلسفه غرب و ظهور فلسفه‏ دانشگاهى از طرفى و گسترش افکار ماتریالیستى و لزوم مقابله فکرى‏با این افکار از طرف دیگر، طرح این گونه مسائل جدید را در فلسفه‏اسلامى به عنوان یک مکتب پویا و زنده ضرورت بخشیده بود.

علامه طباطبائى با طرح مرتب مباحث فلسفى بر پایه رابطه‏منطقى بین آنها و طرح مسائل معرفت ‏شناختى نوعى از رئالیسم ‏انتقادى را که دیدى تازه به کشف حقایق و امور واقع داشت، به منصه ‏ظهور رسانید و با این کار خویش هم دوران جدیدى را در فلسفه‏ اسلامى گشود و هم آن را وارد دیالوگ سازنده و گفتگوى روشمند بادیگر مکاتب فلسفى معاصر کرد.

به واسطه ارائه تازه‏اى از مسائل فلسفى، نزدیک به نیم قرن است‏که طرح مباحث عقلانى در نوشتجات فلاسفه نو صدرایى با تمهیدى‏در تاریخ فلسفه، معرفت‏شناسى و امور عامه ( هستى شناسى) باتغییر شکل محسوسى والهیات به معنى اخص را در خود جاى داده‏است و خبر گرفتن از پیشینه تاریخى مسائل فلسفى و توجه به سیرتاریخى آنها در کنار ارائه اصول موضوعه تازه‏اى از علوم جدید نشسته است.

از طرف دیگر علم شناسى که در دوران متاخر فلسفه اسلامى به‏واسطه غلبه و رشد ناموزون بحث‏هاى مربوط به الهیات، مغفول‏فلاسفه قرار گرفته بود، به دنبال وجود یافتن هستى شناسى کثرت‏گرا وبا دیدى هستى شناختى به تبیین عقلانى مسائل و موضوعات علوم‏جزئى چه در حیطه علوم تجربى و اجتماعى و چه در علوم اسلامى‏مى‏پردازد و به این لحاظ است که مسائل درون معرفتى فلسفه با زبان‏امروزى تکمیل و تنظیم تازه‏اى به خود گرفته است.

از دیگر مختصه‏ هاى فلسفه نو صدرایى مى‏توان به پیرایش نکات‏کلامى و عرفانى در بیان مسائل ناب فلسفى و عنایت‏خاص به شیوه‏برهانى در طرح مباحث آن اشاره کرد که فلسفه را در مقام فلسفه وعرفان را در مقام عرفان و علم را در مقام علم قرار داده است و این امربا ارائه سبک نوینى در ادبیات فلسفى و ورود اصطلاحات تازه در آن‏که حاکى از وجود مباحث جدیدى در میان فلاسفه مسلمان است‏به‏نحو بارز در کتب فلاسفه نو صدرایى به چشم مى ‏خورد.

کاوشى در زندگى علمى ملا صدرا بر پایه منابع‏رجالى و گزارشى از اوضاع اجتماعى شیراز در دوران حیات وى‏بخش‏هاى اول رساله را به خود اختصاص داده است. از جمله ‏مسائلى که در رابطه با درج زندگینامه ملا صدرا در رساله قابل ذکراست، تاریخ ولادت وى مى‏باشد که بعد از نگارش این رساله و باتحقیقات صدراشناسان مشخص شده است و مؤلف به واسطه عدم‏دسترسى به آن، تاریخ ولادت را ذکر نکرده است.

تاریخ تولد صدرالمتالهین را تا زمان حاضر هیچ کدام از آثاررجالى و منابع تاریخى درج نکرده‏ اند، تا اینکه اخیرا استاد سیدجلال‏الدین آشتیانى در تتبع از آثار و تالیفات ملا صدرا در حاشیه مشاعر چاپ تهران (ص‏۷۷) عبارتى از مصنف در رابطه با بحث اتحادعاقل و معقول مشاهده مى‏کنند که در خاتمه آن آمده بود: «تاریخ هذاالافاضه کان ضحوه یوم الجمعه سابع جمادى الاولى لعام سبع وثلاثین بعد الالف من الهجره النبویه وقد مضى من عمر المولف ثمان وخمسون سنه‏».

از آن جا که از عمر صدر المتالهین موقع نگارش حاشیه مذکور ۵۸سال مى‏گذشته، پس تاریخ تولدش در سال ۹۷۹هجرى بوده است ودر موقع رحلت از دنیا ۷۱ سال داشته است. (۳۴) .

تک نگارى ‏هاى تازه درباره ملاصدرا

امروزه در میان اهل علم و اندیشمندان اسلامى توجه به‏ملاصدرا گسترش یافته و گذشته از نگارش‏هاى فنى و تخصصى، شرح‏حال ملا صدرا به شکل رمان و داستان نیز عرضه مى‏شود و این همه‏حاکى از بذل عنایت اهل علم این دیار به میراث فکرى و فلسفى خودمى‏باشد. در خاتمه این مقدمه فهرستى از تک نگارى‏هایى که درباره ‏زندگى و افکار ملا صدرا بعد از نگارش رساله ابوعبدالله در طى بیست‏ سال گذشته به رشته تحریر در آمده ‏اند، ارائه مى ‏شود:

۱ – آشتیانى، جلال الدین ، شرح حال و آراء فلسفى ملاصدرا ،انتشارات زوار ، مشهد ، ۱۳۴۰ ش ، (چاپ دوم: انتشارات نهضت‏زنان مسلمان ، تهران ، ۱۳۶۰ ش) .

۲ – آشتیانى ، جلال الدین ، هستى از نظر فلسفه و عرفان ،انتشارات زوار ، مشهد ، ۱۳۸۰ ق ، (چاپ دوم: انتشارات نهضت زنان‏مسلمان ، تهران ، ۱۳۶۰ ش) .

۳ – آل یاسین ، جعفر ، صدرالدین شیرازى مجدد الفلسفه‏الاسلامیه ، مطبعه المعارف ، بغداد ، ۱۳۷۵ ق .

۴ – ابراهیمى ، نادر ، مردى در تبعید ابدى ( بر اساس داستان‏زندگى ملاصدراى شیرازى)، انتشارات فکر روز، تهران، ۱۳۷۵ش.

۵ – حسن زاده آملى، حسن ، عرفان و حکمت متعالیه، انتشارات‏قیام ، قم، ۱۳۷۴ ش;(چاپ اول: مؤسسه مطالعات و تحقیقات‏فرهنگى، دومین یادنامه علامه طباطبائى، تهران، ۱۳۶۳ ش.)

۶ – حسن زاده آملى، حسن، قرآن و عرفان و برهان از هم جدایى‏ندارند، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، تهران، ۱۳۷۰ ش.

۷ – خواجوى ، محمد ، لوامع العارفین فی احوال صدرالمتالهین ،انتشارات مولى ، تهران ، ۱۳۶۶ ش .

۸ – راشد ، حسنعلى ، دو فیلسوف شرق و غرب (صدرالمتالهین واینشتین) ، بى‏تا ، تهران ، ۱۳۱۸ ش . (چاپ دوم:۱۳۴۶ ش ، چاپ‏سوم: مؤسسه انتشاراتى فراهانى ، تهران ، ۱۳۵۵ ش) .

۹ – سبحانى ، جعفر ، هستى شناسى در مکتب صدرالمتالهین ،بى‏نا ، قم ، ۱۳۹۸ ق ، (چاپ دوم: نشر قیام ، قم ، ۱۴۰۰ ق) .

۱۰ – سجادى ، جعفر ، مصطلحات فلسفى صدرالدین شیرازى ،انتشارات نهضت زنان مسلمان ، تهران ، ۱۳۶۰ ش ، (چاپ دوم) .

۱۱ – سروش ، عبدالکریم ، نهاد ناآرام جهان ، مؤسسه فرهنگى‏صراط ، تهران ، بى‏تا ، (چاپ دوم) .

۱۲- Fazlurrahman: The philosophy of Mulla sadra.stare university of new York press, Aibany 1975.

۱۳ – Corbin, H: Mollasadra Shirazi: Le Lievre desPenetrations Metaphusiques, texte Introd. et trad.Fransaise, paris, Maisontleuve, 1964.

۱۴ – کربن، هانرى، ملاصدرا، ترجمه ‏و اقتباس ذبیح‏ الله منصورى،سازمان انتشارات جاویدان ، تهران ، ۱۳۷۲ ش ، (چاپ پنجم).

۱۵ – میرى ، محسن و محمد جعفر علمى، فهرست موضوعى‏کتاب «الحکمه المتعالیه فى الاسفار الاربعه‏»، انتشارات حکمت،تهران، ۱۳۷۴ ش.

۱۶ – Nasr, Hossein, Sadral-Din Shirazi andhisTranscendent Theosophy. Imperial Iranian Academyof Philosophy, 1978. .

۱۷ – Nasr, Hossein, Sadral-Din Shirazi den hikmatMutaaliyah. Tras. Baharudin .Ahmad. kuala lumpur:Dewan Bahasa den pustaka, 1992.(M)

۱۸ – نصر ، حسین (به اهتمام و مقدمه) ، یادنامه ملاصدرا ،انتشارات دانشگاه ، تهران ، ۱۳۴۰ ش .مجموعه مقالاتى به مناسبت ‏بزرگداشت چهارصدمین سال تولدملاصدرا.

۱۹ – Horton, max, Die Philophischey SystemVonschirazi. strass. bury 1913.

پى ‏نوشتها:

۱) شرح اصول کافى، ج ۱، ص ۲۱۳، به تصحیح محمد خواجوى.

۲) الاسفار الاربعه، صدرالدین شیرازى، ج‏۱، ص‏۸.

۳) بنیاد حکمت اسلامی صدرا

۴) آثار و تالیفاتى که در دو بخش دینى وفلسفى با علامت ( ) مشخص شده‏اند،حاکى ‏از نوشتجات خطى ملا صدرا هستند که تاکنون به چاپ مصحح نرسیده‏اند; ر . ک:کتابشناسى توصیفى ملا صدرا، على اصغر حقدار، ص‏۱۱۷، قم، ۱۳۷۵ش.

۵) مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، جلد۱۳، ص‏۲۴۹، انتشارات صدرا.

۶) مراد از حکمت‏آمیزه‏اى از عرفان‏و فلسفه بر پایه آموزه‏هاى‏شیعى بوده که‏ معادلTheosophy است و در معناى عامترى از فلسفه متعارف به کار برده مى‏شود.اساس این گونه از معرفت را مى‏توان در عقاید باطنى دینى و آراى عرفا یافت که‏نشات گرفته از تعالیم هرمسى (حکمت‏یمانیه) است. در میان فیلسوفان مسلمان قبلى،چه مشائى و چه اشراقى تاثیر نوشته‏هاى هرمسى از منابع فکرى اولیه به شمار مى‏رفته‏است، (براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به: سه نمط آخر اشارات ابن سینا و اوائل حکمه‏الاشراق سهروردى); ملاصدرا نیز ذیل بحثى در گزارشى به حقیقت تعلیمات هرمس‏اشاره کرده و منشا آنها را اشراقات نورانى از عالم معقول مى‏خواند (ر، ک: اسفار اربعه:۲/۶۰) با این حال توجه و ارائه اولیه تئوسوفى و تمایز حکیم الهى و شرافت وجودى‏آن از فیلسوف باحث، صوفى سالک و عالم دانا، را نخستین بار شیخ اشراق مورد تامل‏قرار داد (ر. ک: حکمه الاشراق، ص‏۲۳ همراه با شرح علامه شیرازى).

۷) مقدمه استاد آشتیانى بر «الشواهد الربوبیه‏» ملاصدرا، ص‏۱۷ و ۱، مرکز نشردانشگاهى.

۸) رساله المشاعر (با شرح لاهیجى)، ص‏۱۴۶، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم.

۹) ملا صدرا، الشواهدالربوبیه، ص‏۶.

۱۰) ر. ک: الاسفار الاربعه: ج‏۱; رساله المشاعر، ص‏۴۸ و دیگر کتب ملاصدرا.

۱۱) سید جلال الدین آشتیانى، هستى از نظر فلسفه و عرفان، ص‏۱۳۴، نشر نهضت زنان‏ مسلمان.

۱۲) الاسفار الاربعه: ۱/۳۲۷.

۱۳) همان ماخذ، ص‏۸۳.

۱۴) همان ماخذ: ۳/۲ و ۶۱.

۱۵) همان ماخذ: ۲/۲۷.

۱۶) الاسفار الاربعه: ۶/۴۸.

۱۷) هستى از نظر فلسفه و عرفان، ص‏۲۲۷.

۱۸) شرح بر زاد المسافر، سید جلال الدین آشتیانى.

۱۹) الشواهد الربوبیه، ص‏۱۹۷.

۲۰) الاسفار الاربعه: ۳/۶۱.

۲۱) ابن سینا، دانشنامه علائى، ص‏۳.

۲۲) على اصغر حقدار، رساله در حرکت جوهرى، ص‏۸.

۲۳) ر. ک: الاسفار الاربعه: ۳/۱۰۱ و ۱۰۳; الشواهد الربوبیه، ص‏۸۴ و ۹۵.

۲۴) حاج ملا هادى سبزوارى، شرح المنظومه، ص‏۲۴۹، نشر دارالعلم.

۲۵) مقاله سید حسن نصر در تاریخ فلسفه در اسلام: ۲/۵۰۱، پاورقى ۴۶.

۲۶) الاسفار الاربعه: ۳/۷۸ (حاشیه علامه طباطبائى) و رساله قوه و فعل، علامه طباطبائى.

۲۷) ابن سینا، الاشارات والتنبیهات (با شرح خواجه طوسى): ۳/۲۹۵، دفتر نشر کتاب.

۲۸) الاسفار الاربعه: ۳/۳۲۱.

۲۹) الاسفار الاربعه: ۳/۳۱۳.

۳۰) الشواهد الربوبیه: ص‏۲۴۴.

۳۱) الشواهد الربوبیه: ص‏۱۹۷.

۳۲) الاسفار الاربعه: ۹/۱۹۷.

۳۳) همان ماخذ: ۶/۱۱۰.

۳۴) همان ماخذ: ۸/۳۴۷.

 

فیلسوف//علی اصغر حقدار

بنیاد حکمت اسلامی صدرا

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=