از شاگردان فضل الله حروفی * بنیانگذار حروفیه . در نوشته های حروفی ، مردی را به همین نام از نزدیکترین یاران و رازداران فضل الله می شناسیم ، اما نمی دانیم که او همین محمود پسیخانی بوده است یا محمود دیگری (کیا، ۱۳۳۰ ش ، ص ۲۶). شاید او خواجه محمد راشانی (دشنانی ) باشد که در علم و حکمت صاحب تألیف و تصنیف بوده است (همان ، ص ۲۸۹). تاریخ تولد و آغاز زندگی محمود روشن نیست و به طور کلی دانسته های ما از زندگی او کم است ؛ تنها می دانیم که او در پسیخان رشت متولد شد و در سال ۸۰۰ طریقت خود را بنا نهاد (کیخسرو اسفندیار، ج ۱، ص ۲۷۳؛ اورنگ آبادی ، ج ۳، ص ۲۹۰).
محمود، دیر زمانی ، در کنار رود ارس می زیست (کیخسرو اسفندیار، ج ۱، ص ۲۷۷). به ظنّ قوی ، دوری گزیدن او از محل زندگی بومی اش به این دلیل بوده که پیشوای وی ، فضل الله ، در ناحیه شیروان / شروان ، در سواحل شمال غربی خزر که از سواحل ارس زیاد دور نیست ، اقامت داشته است (امانت ، ۱۹۹۶، ص ۲۸۴). محل زندگی محمود، همچنین در نزدیکی خانقاه شیخ صفی الدین اردبیلی بود. در دوره او تبریز یکی از شهرهای مهم دنیای اسلام شد و با امیرنشینهای آناطولی و مراکز ارمنستان و گرجستان در قفقاز، و دولتْ شهرهای مدیترانه ای ، مانند ونیز، ارتباط تجاری داشت . میل به پیوند با چنین مراکز مهم نیز، ممکن است یکی دیگر از عوامل دوری گزیدن محمود از دیار خود بوده باشد (همانجا).
گفته اند که محمود پسیخانی ، به سبب خودستایی ، مردود استاد خود گشت و در مقابل حروفیه ، نقطویه را پی افکند. ازینرو به او القاب محمودِ «مردود» و محمودِ «مطرود» (اوحدی بلیانی ، ذیل «فضل الله استرآبادی حروفی »؛ کیا، ۱۳۳۱ش ، ص ۵) و محمودِ «تبعیدی » داده شده است . این القاب که نشانه انکار فضیلتها و قابلیتهای اوست ، ممکن است بیشتر از آن که حاکی از جاه طلبیهای شخصی او باشد، از نزدیکی او به فضل الله ریشه گرفته باشد، زیرا وی را یکی از چهار نفر نزدیکان فضل الله استرابادی شمرده اند. جدا شدن محمود از حروفیه در جهان بینی و تفسیرهای او تأثیر گذارده است (امانت ، ۱۹۹۶، ص ۲۸۳).
روشن نیست که جنبش محمود تا چه حد کوشش آگاهانه برای جدا شدن از فضل الله بوده است ، چنانکه خود گوید: «عترت او محمود است که نقطه است که از عترت حرف آمده است »، یعنی او شاخه نقطوی را از تنه حروفی جدا ساخته است (پسیخانی ، میزان ، ص ۸۰؛ ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۷۷ش ب ، ص ۶۹). به نظر می رسد که محمود بسیاری از اندیشه ها و آرای خود را مدیون فضل الله باشد. امکان دارد که پس از کشته شدن فضل الله در ۸۰۴ به فرمان میرانشاه تیموری ، محمود در معرض درگیریهایی با دیگر مدعیان رهبری حروفیه قرار گرفته باشد. او، مانند فضل الله ، خود را مهدی موعود اسلام می خواند ( رجوع کنید به پسیخانی ، میزان ، ص ۱۲۸؛ کیخسرو اسفندیار، ج ۱، ص ۲۷۵؛ اورنگ آبادی ، همانجا).
از شواهد چنین پیداست که او تا پایان یافتن نگارش یکی از کتابهایش ، به نام جوازالسائرین ، در استراباد می زیسته است ( د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «نقطویه »). هیچ یک از یاران و پیروان همزمان او را نمی شناسیم و نمی دانیم که آرای محمود در سده نهم چگونه و به کوشش چه کسانی گسترش یافت (کیا، ۱۳۳۱ش ، ص ۶). برخی می گفتند که او خود را در تیزاب انداخت و نابود ساخت ، و پیروان وی این را دروغ دشمنانه می دانستند (کیخسرو اسفندیار، ج ۱، ص ۲۷۷). محمود تجرّد را برگزید و آن را به عنوان یکی ا ز بالاترین مرتبه ها و درجه های روحانی مذهب خود حفظ کرد (امانت ، ۱۹۹۶، ص ۲۸۴). او شانزده کتاب و ۱۰۰۱ رساله در توضیح اندیشه های خود نوشته و هر یک را نام جداگانه ای نهاده است (کیخسرو اسفندیار، ج ۱، ص ۲۷۴ـ ۲۷۵؛ تربیت ، ص ۳۱۶: ۱۷ کتاب ).
محمود، همانند فضل الله ، به تفسیر قرآن پرداخته و آن را سازگار با سخن و اندیشه خود وانمود کرده است ( رجوع کنید به کیخسرو اسفندیار، ج ۱، ص ۲۷۵). پیروان وی نیز درباره عقاید خود کتابها نوشته اند (اسکندر منشی ، ج ۲، ص ۷۴۹؛ منجم یزدی ، ص ۱۲۱؛ کیا، ۱۳۳۱ ش ، ص ۱۱). او، بر خلاف حروفیان که بر حروف رمزی تأکید داشتند، نظامی بر اساس نقطه بنا نهاد (امانت ، ۱۹۹۶، ص ۲۸۳) و اسامی و اصطلاحات را با چند نقطه که به وجوه گوناگون کنار یکدیگر می آیند، نشان داد. همین امر سبب شده است که از دیرباز نوشته های محمود و پیروانش نامفهوم باشد و مرموز تلقی شود (کیخسرو اسفندیار، ج ۲، تعلیقات رضازاده ملک ، ص ۲۳۲). در نوشته های نقطوی ، محمود به نامها و صفتها و القاب گوناگون از جمله مُبین ، مبین کل و کلیّات ، شمس مغربی ، و فاتح عرب و عجم خوانده می شود (کیا، ۱۳۳۱ش ، ص ۷۴ـ ۷۵، ۷۷).
عنوان مهمترین کتاب آیینی محمود، میزان است که آن را در ۸۲۱ نوشته است (پسیخانی ، میزان ، ص ۲). این کتاب اثرپذیری نویسنده را از دیدگاههای حروفیه و اسماعیلیه ، بلکه از عقاید زیدیه و امامیه نیز، نشان می دهد (ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۷۷ش ب ، همانجا). کتاب میزان ، همانند بیشتر متنهای نقطوی ( رجوع کنید به پسیخانی ، رسخ البیان ، ص ۱ به بعد؛ کیا، ۱۳۳۱ ش ، ص ۷۳ـ ۱۲۵)، به صورت سؤال و جواب تدوین یافته است (کیخسرو اسفندیار، ج ۲، تعلیقات رضازاده ملک ، ص ۲۳۳). آنچه کیخسرو اسفندیار (ج ۱، ص ۲۷۵) از کتاب میزان نقل کرده با صفحه های ۱۲۷ـ ۱۲۸ نسخه کتابخانه ملی ملک مطابقت دارد. او در این کتاب می گوید که «حساب و کتاب و گفتن و شنودن و خوردن و بردن و ستاندن و هر چه لوازم حیات و ممات و حشر و نشر و قطع و فصل و ثواب و عقاب و حل و عقد و بیع و شِری ‘ و ظهور و بطون و قضا و قدر است جمله بمیزان الله باید بود» (پسیخانی ، میزان ، ص ۲).
از کتاب میزان دو نسخه موجود است : نسخه ای به شماره ۱۵۱۲ در کتابخانه امیرالمؤمنین در نجف ، به خط نستعلیق در ۴۶۶ صفحه که در ۱۰۴۷ کتابت شده است ؛ دیگری دستنوشتی به شماره ۶۲۲۶ کتابخانه ملک در تهران با ۳۵۳ صفحه ، بدون تاریخ ( رجوع کنید به افشار و دانش پژوه ، ج ۴، ص ۸۰۵؛ منزوی ،ج ۲، بخش ۱، ص ۱۴۳۳؛ کیخسرو اسفندیار، ج ۲، تعلیقات رضازاده ملک ، ص ۲۳۳). افزون بر کتاب میزان ، آثار دیگری نیز از او در دست است : سؤال و جواب ؛ رسخ البیان و فتح التبیان و مفاتیح غیوب که حاوی کلیه اصول و عقاید نقطویان است ( رجوع کنید به پسیخانی ، رسخ البیان ، یادداشت مقدماتی سهیلی خوانساری ؛ منزوی ، ج ۲، بخش ۱، ص ۱۰۷۰، ۱۱۷۵، ۱۴۰۱، ۱۴۳۳؛ کیخسرو اسفندیار، ج ۲، تعلیقات رضازاده ملک ، ص ۲۳۲ـ۲۳۳).
در زمان حکومت شاه اسماعیل اول (۹۰۷ـ۹۳۰) پیروان محمود (نقطویان )، جنبشی در روستای اَنْجُدان کاشان ، مرکز اصلی اسماعیلیان نزاری ، پدید آوردند. شاه طاهر حسینی دکنی ، سی و یکمین امام نزاری محمد شاهی ، با گردآوری نقطویان و دیگر مخالفان در انجدان ، سبب خشم شاه اسماعیل گردید ( د. اسلام ، همانجا؛ دفتری ، ص ۴۸۷). شاه طاهر را متهم می داشتند به این که ملحدان و محمودیان و زندیقان بر او گرد آمده اند (معصوم علیشاه ، ج ۳، ص ۱۳۶؛ برای مذهب شاه طاهر و سهم او در گسترش شیعه اثنا عشری در دکن رجوع کنید به طاهر دکنی * ).
پس از او مراد، سی و ششمین امام نزاری قاسم شاهی ، نقطویان و اسماعیلیان را دیگر بار در انجدان گرد آورد و جنبشی نو آغاز کرد، اما این جنبش را، در ۹۸۱، شاه طهماسب سرکوب کرد ( د.اسلام ، همانجا). سپاهیان شاه طهماسب ، به رهبری امیرخان موصلو، حاکم قزلباش ِ همدان ، و نیز سپاهیان بدیع الزمان ، در خلال سه روز جنبش را سرکوب کردند و بسیاری از نقطویان را به قتل رساندند و خود مراد را نیز زندانی کردند. مراد با نقشه پنهان برخی مقامات دربار طهماسب از بند رهایی یافت ، اما اندکی بعد دستگیر شد و به قتل رسید (منشی قمی ، ج ۱، ص ۵۸۲ ـ۵۸۳؛ تتوی ، ذیل رویداد ۹۸۳؛ هدایت ، ج ۸، ص ۱۴۵ـ۱۴۶؛ نیز رجوع کنید به فلسفی ، ج ۳، ص ۹۰۷).
در این میان ، باید از شاعرانی مانند وقوعی نیشابوری ، ابوالقاسم محمد کوهپایی و امری شیرازی یاد کرد. امری را در همین دوره به اتهام الحاد دستگیر کردند و در چشمانش میل کشیدند و در شورش دیگری که در شیراز رخ نمود، او را به قتل رسانیدند (میراحمدی ، ص ۹۵). در ۹۸۴ هنوز بسیاری از نقطویان در کاشان دستگیر و زندانی می شدند، از جمله آنان مولاناحیاتی شاعر بود که در کاشان دستگیر شد و مدت دو سال زندانی بود (آزاد بلگرامی ، ص ۱۱۲؛ کیا، ۱۳۳۱ش ، ص ۵۲).
فعالیت نقطویان ، در اواخر دوره سلطنت شاه طهماسب (حک : ۹۳۰ـ۹۸۴) در شهرهای ساوه ، نائین ، اصفهان و بویژه قزوین شدت بیشتری یافت ( د.اسلام ، همانجا). در قزوین ، رهبری نقطویان را درویش خسرو به عهده داشت ( رجوع کنید به آمورتی ، ص ۶۴۵). او برای فراگیری اندیشه های نقطویان به کاشان رفت و پس از بازگشت مسجدی را مرکز آموزشهای خود قرار داد و به گسترش آیین نقطوی در قزوین پرداخت و بزودی شهرت و عقاید دینی او به اطلاع دربار صفوی رسید. فعالیت درویش خسرو در عهد محمد خدابنده کاسته شد و او در این دوران به آموختن فقه و دیگر مسائل دینی پرداخت ، تا آن که پس از مرگ شاه و به خواسته درویش خسرو مسجدی بنا نهاده شد که بتدریج محل تجمع دراویش گردید.
او در آغاز، در آن محل و آنگاه در تکیه نزدیک آن به تبلیغات خود ادامه داد و از حمایت مردم بهره مند شد. حدود دویست نفر در آن تکیه حاضر می شدند (فلسفی ، ج ۲، ص ۷۳۵ـ۷۳۶؛ د.اسلام ، همانجا؛ امیرارجمند، ص ۱۹۸). بسیاری از بزرگان و شاعران ، از جمله میرسیّد احمد کاشی ، معروف به پیراحمد، مولانا سلیمان طبیب ساوجی ، کمال اقلیدی ، بریانی ، شریف آملی و محمد ایازمنجم ، به او پیوستند. به رَغم کشتارها و پیگردهای متعدد پیروان نقطوی در کاشان در ۹۴۴، درویش خسرو در سراسر طول سلطنت اسماعیل دوم و خدابنده و تا اولین سالهای حکومت شاه عباس صحیح و سالم باقی ماند ( د.اسلام ، همانجا).
تاریخنگاران صفوی و بسیاری دیگر از مورخان بعدی ، بر این اندیشه بودند که شاه عباس باعث رشد و گسترش نقطویان شد تا از آنان به عنوان وسیله ای برای زیر نظر گرفتن خود آنان استفاده کند. حقیقت این است که نقطویان در ۹۹۶ بشارت ظهور موعود نقطوی را می دادند و حتی شاه طهماسب را مهدی می خواندند (همانجا). چنین به نظر می رسد که نقطویان پس از سرکوب شدن در ۹۸۲ و ۹۹۴، چشم امید به شاه عباس دوختند تا او را در سلک خود درآورند.
شاه عباس مدتی با درویش خسرو در قزوین معاشرت می کرد (برای گزارش دیگر رجوع کنید به هدایت ، ج ۸، ص ۲۷۵). جنبش نقطویان برای شاه ، خالی از خطر نبود. در ۹۹۹ مرکز شورش نقطویان در اصطهبانات تشکیل شد و شاه عباس آن را سرکوب کرد. مناسبات شاه و درویش خسرو دو سال بعد رو به تیرگی نهاد. با آنکه بزرگترین کشتار نقطویان در زمان شاه عباس صورت گرفت ، باز هم نقطویان او را از خود می شمردند. گرایش شاه عباس به نقطویان ، چه از روی کنجکاوی چه از روی مصلحت اندیشی ، بر گسترش جنبش نقطوی در میان جمعیتهای شهری تأثیر گذاشت (امانت ، ۱۹۹۶، ص ۲۹۱).
دستگیری سران نقطوی در ۱۰۰۲ رخ داد. جلال الدین منجم یزدی (ص ۱۲۲؛ افوشته یی ، ص ۵۱۷ ـ ۵۱۸، ۵۲۱ ـ۵۲۳) وقوع قرانی به مدت سه روز را پیش بینی کرد و گفت که نحوست آن شامل شخص پادشاه می شود. برای رهایی شاه از این قران تدبیری اندیشیده شد که شاه به مدت سه روز، یعنی از تاریخ ۷ تا ۱۰ ذیقعده ۱۰۰۲، از سلطنت کناره گیری کند و شخص مجرم و محکوم به مرگی را به جای وی بر تخت بنشانند. قرعه فال به نام یوسف ترکش دوز نقطوی افتاد. ازینرو شاه عباس از سلطنت کناره گیری کرد (قس فلسفی ، ج ۲، ص ۷۳۸ـ ۷۳۹).
در پایان سه روز، شاه دوباره بر تخت خود دست یافت و یوسف به قتل رسید (اورنگ آبادی ، ج ۳، ص ۲۸۷ـ ۲۸۸). سه روز سلطنت نمادی یوسف ، الهام بخش درونمایه چند اثر ادبی در سده های بعد، بویژه نمایشنامه «ستارگان فریب خورده : حکایت یوسف شاه » از میرزا فتحعلی آخوندزاده * شد ( رجوع کنید به «آلدْانمیش کواکب »، در اثرلری ، باکو، ۱۹۸۷، ج ۱، ص ۲۰۹ـ۲۳۴، و نیز ترجمه روسی آن ، مسکو، ۱۹۵۷، ص ۲۹ـ۵۷؛ د. اسلام ، همانجا). جلال آل احمد نیز در کتاب نون و القلم به گونه ای داستان یوسف را مطرح کرده است . شهرت او چندان است که متأخران ، نقطویه را به نام شاه یوسفی می شناختند (آیتی ، ج ۲، ص ۴؛ ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۷۵ ش ، ص ۳۴). تعقیب نقطویان بتدریج شدت بیشتری گرفت و هر کس که متهم به نقطوی بودن می شد به قتل می رسید؛ حتی حکم قتل میرسیّداحمد کاشی در کاشان به دست خود شاه اجرا شد (اسکندر منشی ، ج ۲، ص ۷۴۹؛ فخرالزمانی ، ص ۶۱۶؛ اورنگ آبادی ، ج ۳، ص ۲۸۸).
پس از کشته شدن سیداحمد، در میان نوشته های وی پیمان نامه های نقطویان ، از جمله نامه شیخ ابوالفضل بن مبارک علاّ می که در دربار جلال الدین اکبر می زیست ( رجوع کنید به اسکندر منشی ، همانجا)، به دست آمد که اسامی بسیاری از نقطویان را فاش می کرد و بدین طریق عده دیگری از آنان به قتل رسیدند. بر پایه نوشته مآثر رحیمی ، مولانا محمدباقر خرده از مهلکه جان سالم به در برد (نهاوندی ، ج ۳، ص ۷۹۲ـ ۷۹۴؛ فخرالزمانی ، ص ۶۱۶ـ۶۱۷؛ افوشته یی ، ص ۵۲۶ ـ ۵۲۷؛ کیا، ۱۳۳۱ش ، ص ۱۴).
دیگر از نقطویان ، بوداق بیک و مولانا سلیمان ساوجی بودند که در اصطهبانات و ساوه به قتل رسیدند. در ۱۰۱۰، که شاه عباس عازم مشهد بود، دو تن از رهبران نقطوی به نامهای درویش تراب و درویش کمال اقلیدی و تنی چند از پیروان آنان به دستور شاه در کاروانسرایی در راه خراسان به قتل رسیدند. ملاایاز منجم آخرین فرد نقطوی است که به دستور شاه در ۱۰۲۰ کشته شد (کیخسرو اسفندیار، ج ۱، ص ۲۷۶ـ ۲۷۷؛ فلسفی ، ج ۳، ص ۹۱۰ـ۹۱۱). در ۱۰۴۱، در دوران شاه صفی (حک : ۱۰۳۸-۱۰۵۲)، نقطویان به پاخاستند و در قزوین گرد درویش رضا جمع شدند و در محالّ قزوین فتنه برانگیختند (گلریز، ج ۱، ص ۴۹۹ ـ۵۰۳، به نقل از واله اصفهانی ، خلد برین ؛ اسکندر منشی و واله اصفهانی ، ص ۸۳ ـ ۸۵).
درویش رضا گاه خود را مهدی می نامید و نزد علمای اسلام جواب سؤالات شرعی را مطابق قاعده می داد. کثرت مریدان او به حدی رسید که قصد تسخیر قزوین کرد. در نبردی که روی داد او را دستگیر کردند و در ۱۰۴۱ گردن زدند. یک سال بعد، بقایای پیروان او که انتظار بازگشتش را داشتند، گرد شاطر گمنامی که شباهتی به درویش رضا داشت فراهم آمدند. او را نیز در ۱۰۴۲ به دستور شاه صفی به دار آویختند. بدین گونه ، نقطویان به عنوان یک نیرو از میان رفتند (ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۶۸ ش ، ص ۶۱ـ۶۲). بیشتر پیروان آنان ، بویژه مریدان درویش خسرو، بینوایان شهری و به نوشته هدایت «جمعی هرزه گردان و بی دولتان لاابالی از ترک و تاجیک » بودند (همانجا) که به امید تغییر و تحول مثبتی در زندگانی خود، به دنبال هر مدعی و مخالفی می افتادند (ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۶۸ ش ، ص ۶۲).
در حدود سی سال بعد، رافائل دومان (ص ۸۷ ـ ۸۸) به گروهی از درویشان ژنده پوش در اصفهان اشاره می کند که به نام دراویش محمودی نامیده می شدند. اما وجود آنان ، آن اندازه بی اهمیت بود که به دستگیری و توقیف منجر نشد ( د.اسلام ، همانجا؛ امیرارجمند، ص ۱۹۹). نقطویان در سده های دهم و یازدهم سرکوب شدند و بقایای آنان در لباس درویشان می زیستند ( رجوع کنید به شیروانی ، ص ۱۸۲). کسانی هم بودند که بروشنی نقطوی نبودند، اما متأثر از آن به نظر می آیند ( رجوع کنید به شوشتری ، ص ۱۸۱؛ ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۷۱ ش ، ص ۵۳).
اندیشه های فرهنگی ـ اجتماعی سده های نهم تا یازدهم بر شاعران بسیاری اثر نهاده ، به طوری که پس از سرکوب پیروان محمود، مصطلحات آنان میان اهل ادب جاذبه داشته و خاطره انگیز بوده است ؛ تشبیهی کاشی * منظومه ای در قالب مثنوی به نام «خورشید و ذره » داشته و در همان ایام زلالی خوانساری * مثنوی «ذره و خورشید» را سروده بود که هر دو عنوان نقطویانه است . سالک قزوینی ، متولد ۱۰۲۱، با وجود این که تعقیب بقایای نقطویان را در دهه چهارم سده یازدهم به چشم دیده است ، آشکارا نشانه های نقطوی بروز می دهد (ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۷۷ش الف ، ص ۱۸۷، ۱۸۹).
گواهی بر وجود بقایای نقطویان بعد از زوال صفویه ، و این که آنان به بابیه پیوستند (برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به امانت ، ۱۹۸۹، ص ۱۳ـ۱۴، ۱۴۴ـ ۱۴۵) و آنان را در بر ساختن آیین باب یاری دادند، فقراتی است که محمد علی ناظم الشریعه همدانی در کتاب حدیده مُحْماه آورده است . بر اساس نوشته وی ، تنی چند از کارپردازان باب ، هنگامی که او در جبل ماکو زندانی بود، آرای محمود پسیخانی را انتخاب کردند و با نظریات باب در کتاب بیان تلفیق کردند (ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۶۶ش ، ص ۳۸).
پیروان محمود در هند . پس از کشتار نقطویان در دوره شاه عباس ، بقایای آنان ــ که نتوانستند حکومتی دلخواه بر سر کار آورند ــ روی به هند نهادند. تأثیر نقطویان در اندیشه ایرانی وسیع بود، به گونه ای که شمار زیادی شاعر و نویسنده به آن دیار مهاجرت کردند. از جمله این مهاجران ، می توان از اینان نام برد: حیاتی کاشانی ، علی اکبر تشبیهی ، دخلی اصفهانی ، زمانی یزدی ، کوثری اردبیلی ، علی اکبرخان ثانی هروی ، حکیم عبادالله کاشانی ، فهمی کاشانی ، محمد مؤمن ادائی ، ملاصبوحی مازندرانی و عبدالله یزدی ( رجوع کنید به آزادبلگرامی ، ص ۱۹۲؛ امین احمد رازی ، ج ۲، ص ۴۷۸؛ نصرآبادی ، ص ۲۹۱ـ۲۹۲؛ گلچین معانی ، ج ۱، ص ۲۲۱ـ۲۲۳؛ ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۷۵ش ، ص ۳۸ـ۴۱؛ امانت ، ۱۹۹۶، ص ۲۸۹ـ۲۹۳). اینان ، پس از آن که جنبش پیروان محمود در ایران عهد شاه طهماسب و شاه عباس سرکوب شد، به حیات فرقه ای خود در هند ادامه دادند (ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۷۷ش ب ، ص ۶۹).
آنان اکبرشاه را موعود خود خواندند و دربار او را مکان مناسبی برای مناظره و مباحثات ادیان مختلف و نمایندگان آنان یافتند. شریف آملی مهمترین شخصیتی است که به دربار اکبرشاه راه یافت . او برای برانگیختن اکبرشاه به پذیرش آیین نو، از نوشته های محمود پسیخانی گواه می آورد و می گفت که وی پیشگویی کرده است که در ۹۹۰ مردی می آید که براندازنده باطل و برافروزنده دین حق است (بدائونی ، ج ۲، ص ۲۸۷؛ کیا، ۱۳۳۱ش ، ص ۱۰). اکبر انجمنی نوزده نفری گرد آورد، و اینان «آیین الهی » را که ترکیبی از اسلام و هندوئیسم و ادیان ایرانی بود ایجاد کردند (ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۶۸ش ، ص ۶۱) و اکبرشاه را در یک دین گذاری جدید یاری نمودند و به او القا کردند که موعود رأس هزاره هجری ، خود اوست (کیا، ۱۳۳۱ش ، ص ۴۸؛ ذکاوتی قراگزلو، ۱۳۶۶ش ، ص ۳۳ـ۳۴).
بعد از مرگ اکبرشاه در ۱۰۱۴ و سختگیری دوران جهانگیر، حمایت دربار هند از نقطویان بتدریج رو به کاهش نهاد تا اینکه سرانجام به خصومت آشکار اورنگ زیب در نیمه سده یازدهم انجامید. سرمد کاشانی ، شاعر و صوفی مشهور، یکی از مهمترین طرفداران نقطویان بود. او طرف توجه شاهزاده مغول هند، داراشکوه ، بود اما پس از چندی ، به سبب عقاید خود، کشته شد (امانت ، ۱۹۹۶، ص ۲۹۴؛ درباره آرای محمود و پیروانش رجوع کنید به نقطویه ).
منابع :
(۱) میرغلامعلی بن نوح آزاد بلگرامی ، خزانه عامره ، چاپ سنگی کانپور ۱۹۰۰؛
(۲) عبدالحسین آیتی ، کتاب کشف الحیل ، تهران ۱۳۲۶ش ؛
(۳) اسکندر منشی ، تاریخ عالم آرای عباسی ، چاپ محمداسماعیل رضوانی ، تهران ۱۳۷۷ش ؛
(۴) اسکندر منشی و محمدیوسف واله اصفهانی ، ذیل تاریخ عالم آرای عباسی ، چاپ سهیلی خوانساری ، تهران ۱۳۱۷ش ؛
(۵) ایرج افشار و محمدتقی دانش پژوه ، فهرست نسخه های خطی کتابخانه ملی ملک ، ج ۴، تهران ۱۳۶۴ش ؛
(۶) محمودبن هدایت الله افوشته یی ، نقاوه الا´ثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه ، چاپ احسان اشراقی ، تهران ۱۳۷۳ش ؛
(۷) امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ۱۳۴۰ش ؛
(۸) تقی الدین محمدبن محمد اوحدی بلیانی ، عرفات العاشقین ، نسخه خطی کتابخانه ملک ، ش ۵۳۲۴؛
(۹) میرعبدالرزاق اورنگ آبادی ، مآثرالامراء ، چاپ میرزا اشرف علی ، کلکته ۱۳۰۹؛
(۱۰) عبدالقادربن ملوک شاه بدائونی ، منتخب التواریخ ، کلکته ۱۸۶۵ـ ۱۸۶۹؛
(۱۱) محمود پسیخانی ، رسخ البیان و فتح التبیان ، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۲۹۳۰؛
(۱۲) همو، میزان ، نسخه خطی کتابخانه ملک ، ش ۶۲۲۶؛
(۱۳) احمدبن نصرالله تتوی ، تاریخ الفی ، نسخه خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران ، ش ۱۲۳۳؛
(۱۴) محمدعلی تربیت ، دانشمندان آذربایجان ، تهران ۱۳۱۴ش ؛
(۱۵) علیرضا ذکاوتی قراگزلو، «آیین نقطویان از نظرگاه فلسفی »، معارف ، دوره ۹، ش ۳ (آذر ـ اسفند ۱۳۷۱)؛
(۱۶) همو، «تأویل و تناسخ و بقایای آیین نقطوی »، معارف ، دوره ۱۵، ش ۱ و ۲ (فروردین ـ آبان ۱۳۷۷ الف )؛
(۱۷) همو، «گذری بر نسخه میزان »، آینه میراث ، سال ۱، ش ۲ (پاییز ۱۳۷۷ ب )؛
(۱۸) همو، «نقطویه در تاریخ و ادب »، معارف ، دوره ۱۳، ش ۲ (مرداد ـ آبان ۱۳۷۵)؛
(۱۹) همو، «نگاه تازه ای به منابع نقطویه »، تحقیقات اسلامی ، سال ۲، ش ۲ (۱۳۶۶ش )؛
(۲۰) همو، «نگاهی دیگر به نقطویه »، تحقیقات اسلامی ، سال ۴، ش ۱ـ۲ (۱۳۶۸ش )؛
(۲۱) عبداللطیف بن ابیطالب شوشتری ، تحفه العالم ؛
(۲۲) و، ذیل التحفه ، چاپ صمد موحد، تهران ۱۳۶۳ش ؛
(۲۳) زین العابدین بن اسکندر شیروانی ، بستان السیاحه ، یا، سیاحت نامه ، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۵، چاپ افست ( بی تا. ) ؛
(۲۴) عبدالنبی بن خلف فخرالزمانی ، تذکره میخانه ، چاپ احمد گلچین معانی ، تهران ۱۳۶۲ش ؛
(۲۵) نصرالله فلسفی ، زندگانی شاه عباس اول ، تهران ۱۳۶۴ش ؛
(۲۶) محمدصادق کیا، نقطویان ، یا، پسیخانیان ، تهران ( ۱۳۳۱ش ) ؛
(۲۷) همو، واژه نامه گرگانی ، تهران ۱۳۳۰ش ؛
(۲۸) کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب ، چاپ رحیم رضازاده ملک ، تهران ۱۳۶۲ش ؛
(۲۹) احمد گلچین معانی ، کاروان هند ، مشهد ۱۳۶۹ش ؛
(۳۰) محمدعلی گلریز، مینودر، یا، باب الجنه قزوین ، ج ۱: تاریخ و جغرافیای تاریخی قزوین ، ( قزوین ) ۱۳۶۸ ش ؛
(۳۱) محمدمعصوم بن زین العابدین معصوم علیشاه ، طرائق الحقائق ، چاپ محمدجعفر محجوب ، تهران ۱۳۳۹ـ ۱۳۴۵ ش ؛
(۳۲) جلال الدین محمد منجم یزدی ، تاریخ عباسی ، یا، روزنامه ملاجلال ، چاپ سیف الله وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ش ؛
(۳۳) احمد منزوی ، فهرست نسخه های خطی فارسی ، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ش ؛
(۳۴) احمدبن حسین منشی قمی ، خلاصه التواریخ ، چاپ احسان اشراقی ، تهران ۱۳۵۹ـ۱۳۶۳ش ؛
(۳۵) مریم میراحمدی ، دین و دولت در عصر صفوی ، تهران ۱۳۶۹ش ؛
(۳۶) محمدطاهر نصرآبادی ، تذکره نصرآبادی ، چاپ وحید دستگردی ، تهران ۱۳۶۱ش ؛
(۳۷) عبدالباقی نهاوندی ، مآثر رحیمی ، ج ۳، کلکته ۱۹۳۱؛
(۳۸) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، ملحقات تاریخ روضه الصفای ناصری ، در میرخواند، تاریخ روضه الصفا ، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش ؛
(۳۹) Abbas Amanat, “The Nuqt ¤ aw ¦ â movement of Mah ¤ mu ¦ d Pis ¦ â kha ¦ n ¦ â and his Persian cycle of mystical- materialism”, in mediaeval Isma ¦ `ili history and thought , ed. Farhad Daftary, Cambridge 1996;
(۴۰) idem, Resurrection and renewal: the making of the Babi movement in Iran, 1844-1850 , Ithaca and London 1989;
(۴۱) Sai`d Amir Arjomand, The shadow of God and the hidden Imam , Chicago and London 1987;
(۴۲) B.S. Amoretti, “Religion in the Timurid and Safavid periods”, in The Cambridge history of Iran , vol. VI, Cambridge 1986;
(۴۳) Farhad Daftary, The Isma ¦ ` i ¦ l i ¦ s: their history and doctrines , Cambridge 1992;
(۴۴) Raphae « l Du Mans, Estat de la Perse en 1660 , ed. Ch. Schefer, Paris 1890;
(۴۵) EI 2 , s.v. “Nuk ¤ t ¤ awiyya” (by H. Algar).
دانشنامه جهان اسلام جلد ۵