آیت الله آقا سید علی قاضیعرفا-قعرفای برجسته معاصرعرفای قرن چهاردهم(معاصرشمسی)علما-قعلمای قرن چهاردهم(معاصر شمسی)

زندگینامه آیت الحق الله آقاسید علی قاضی

۱ – فصل طلوع
سـیـد حـسـیـن در گـوشـه اى بـه انتظار نشسته بود و دعا مى کرد. همسرش درد مى کشید و آرزویش این بود که بار امانتى را که با خود داشت ، سالم بر زمین بگذارد. سرانجام پس از مـاه هـا انـتـظـار، از صـلب مـردى دانـشـمـنـد و رحـم مـادرى مؤ من و نیکوسرشت ، ستاره اى فـروزان کـه سـلسـله جـلیـل القـدر سـادات طباطبایى آن را از نسلى به نسلى به ودیعه سـپـرده بود در آسمان عرفان و اخلاق طلوع کرد. نوزاد را که پاکش کرده بودند، در میان پـارچه اى سپید گذاشته ، نزد پدر آوردند. سید حسین در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و کودک را على نام نهاد.

 

فرزندى از خاندان طباطبایى
خـانـدان طـبـاطـبـایى همگى از نوادگان ابراهیم طباطبا مى باشند. ابراهیم طباطبا، فرزند اسـمـاعـیل دیباج و او نیز فرزند ابراهیم غمر و وى فرزند حسن مثنى مى باشد و حسن مثنى نـیـز فـرزنـد بـى واسـطـه امـام حـسـن مـجـتـبـى عـلیـه السـلام بـوده اسـت کـه بـه دلیـل تـشـابـه اسـمـى بـا پـدر بزرگوارش ، لقب مثنى به خود گرفته است . ابراهیم طـبـاطـبـا از اصـحـاب امـام صـادق عـلیـه السـلام بـود و در قیام معروف فخ که به وسیله گـروهـى از سـادات و عـلویـان عـلیـه خـانـدان بـنـى عـبـاس شـکـل گـرفـت ، شـرکـت داشـت و خـوشـبـخـتـانـه جـان سـالم بـه در بـرد. وى انـسـانـى فـاضـل و جـلیـل القدر بود و در میان خاندان خویش بر دیگران برترى داشت و پیوسته مـردم را بـه ایـجـاد حـکـومـت مـورد رضـایـت اهـل بیت عصمت و طهارت علیه السلام دعوت مى کرد.(۳)

در توجیه لقب طباطبا اقوال مختلفى وجود دارد که در اینجا به یکى از آنها اشاره مى کنیم . محقق معاصر، مرحوم استاد سید محمد محیط طباطبایى که خود از سلسله سادات طباطبا بوده است ، کلمه طباطبا را لفظى نبطى مى داند که معنى آن سیدالسادات است . وى مى نویسد:
بـه اعـتبار وجود ریشه هاى طوبى و طوبیا و طوب و نظیر آنها در لهـجـه هـاى عـبـرى و آرامـى و عربى به معناى خوش و خوب ، اشتقاق و اتخاذ طباطبا از ریـشـه نـبـطـى بـعید به نظر نمى رسد؛ زیرا صورت ظاهر کلمه ، عربى نیست و براى قـبـول صـورتـهاى دیگر نیز مجوز قوى نداریم ، پس بهتر است که طباطبا را از طباطباى نبطى به معنى سیدالسادات بدانیم .(۴)

یـکـى از مـشـهـورتـریـن نـوادگـان ابـراهـیـم طـبـاطـبـا، سـیـد کـمـال الدیـن حـسـن مـى بـاشـد کـه در حـدود قـرن شـشـم و اوایـل قـرن هـفـتـم هـجـرى مـى زیست ، وى فردى وارسته و نیکوکار بود. بسیارى از علماى بـرجـسـتـه جـهان تشیع ، همچون آیت الله العظمى سید حسین بروجردى ، آیت الله العظمى حاج آقا حسین قمى ، آیت الله شهید سید حسن مدرس ، آیت الله سید على قاضى طباطبایى و آیـت الله عـلامـه طـبـاطـبـایـى (ره ) مـنـسـوب بـه ایـن سـیـد جلیل القدر هستند.
سـیـد کـمال الدین حسن همراه بسیارى از نوادگان پیامبر (صلى الله علیه و آله ) در شهر زواره مـى زیـسـت و بـه هـمـیـن دلیـل ، ایـن شـهر به مدینه السادات شهرت داشت .(۵) ایـن عـالم ربانى در زواره داراى حوزه درسى اى بود که بسیارى از مشتاقان علوم اسـلامـى را بـه سـوى خـود جـذب مـى کـرد و نـیز ملجا عوام در امور شرعى و فقهى بود و سرانجام در مکتب خانه خویش به سوى معبود پر کشید و همان جا دفن گردید.
یـکـى از نوادگان سید کمال الدین که جد گروهى از سادات طباطبایى تبریز مى باشد، مـیـر عـبـدالغـفـار طـبـاطـبـایـى اسـت . وى در زمـان فـتـنـه مـغـول و هـجوم آنان به شهر زواره که موجب خسارتهاى معنوى و مادى بسیار بزرگى شد، هـمانند بسیارى از سادات خاندان طباطبایى ، زواره را ترک کرد و در تبریز مسکن گزید، عـارف بـى بـدیـل ، آیـت الله سـیـد عـلى قـاضـى طـبـاطـبـایى یکى از نوادگان این ذریه رسول خدا(صلى الله علیه و آله ) به شمار مى رود.

از دیـگـر اجـداد آیـت الله العظمى قاضى طباطبایى ، مرحوم حاج میرزا یوسف تبریزى مى باشد که از مجتهدان و نام آوران عصر خویش بود و مرجع قضایى و شرعى به شمار مى رفت . از آنجا که نامبرده فردى مستجاب الدعوه بود، خاندان ایشان از دیرباز مورد توجه عـامـه مـردم بـوده انـد. لازم بـه ذکـر است که مرحوم آیت الله حاج میرزا یوسف تبریزى از اجداد آیت الله العظمى سید شهاب الدین مرعشى نجفى نیز محسوب مى شوند و گفته شده اسـت کـه ایـشـان تـصـویـرى از حـاج مـیـرزا یـوسـف تـبـریـزى را در منزل داشته است .(۶)

همچنین جد سوم آیت الله قاضى ، مرحوم میرزا محمد تقى قاضى طباطبایى مى باشد که از دانـشـوران بـنـام جهان تشیع به شمار مى رود. ایشان جد سوم مرحوم علامه طباطبایى نیز بـوده انـد، بـنـابـرایـن ، ایـن دو بـزرگـوار در نـسـب بـا یـکـدیـگر اشتراک دارند. علامه طـبـاطـبـایـى در کـتـاب خـطـى انساب آل عبدالوهاب درباره مرحوم آیت الله میرزا محمد تقى قاضى چنین نگاشته اند:
مـقـام شـامـخ عـملى و علمى و اعتبار دولتى و ملى حضرت ایشان ماوراى حد و وصف است . در اوایـل عـمـر بـه عـتـبـات مـقـدسـه انـتـقـال و خـدمـت اسـتـاد کـل ، آیـت الله وحـید بهبهانى و مرحوم شیخ محمد مهدى فتونى و آیت الله بحرالعلوم تلمذ داشته و به خط آن مرحوم اجازه اى به تاریخ ۱۱۷۳ ق ، گرفته و به طورى که معلوم مـى شـود، در مـنـقـول و مـعـقـول جامع بوده است . در حوالى ۱۱۷۵ به شهر تبریز مراجعت فـرمـوده ، مـصـدریـت تـام و مـقـبـولیـت عـامـى پـیدا مى کند و از ناحیه کریم خان زند منصب قـضـاوت داشـتـه اسـت . در زمان خودش اسناد شرعیه منحصر بوده به مهر شریف ایشان و مرحوم میرزا عطاءالله شیخ الاسلام … معلوم مى شود که وجاهت و مقبولیت و موثوقیت و حسن سـیـرت و سـریرت مرحوم قاضى چنانچه در اول ترجمه شان ذکر یافت ، فوق حد وصف بود… وفاتشان مقارن ۱۲۲۰ هجرى اتفاق افتاد.

بـدیـن سـان ، خـانـدان طباطبایى همواره خاندان علم و حکمت و فقاهت و اخلاق بوده است . آیت الله سید حسین طباطبایى ، پدر مرحوم قاضى طباطبایى نیز فقیهى ژرف اندیش بود. وى در تـبـریـز مـتـولد شـد و در قم از محضر بزرگانى چون آیت الله سید محمد حجت استفاده شـایـان نـمـود و از شـاگردان مبرز ایشان به شمار آمد(۷) و پس از مهاجرت به عراق نیز از شاگردان برجسته آیت الله العظمى میرزا محمد حسن شیرازى بود و از ایشان اجازه اجتهاد و روایت داشت .(۸) گویند زمانى که آیت الله سید حسین قاضى قصد داشت سامرا را ترک کند و به سوى تبریز، زادگاه خویش ‍ حرکت نماید، استادش میرزاى شیرازى به وى فـرمـود: در شـبـانـه روز یـک سـاعـت را بـراى خـودت بـگـذار! یـک سـال بـعـد، چـنـد نـفر از تجار تبریز به سامرا مشرف مى شوند و با آیت الله العظمى مـیـرزا مـحـمـد حـسـن شـیـرازى مـلاقـات مـى کـنـنـد و چـون مـیـرزا از آنـان احـوال شـاگـرد مـبرز خویش را جویا مى شود، چنین پاسخ مى دهند: یک ساعتى که شما نـصـیـحـت فـرمـوده ایـد، تمام اوقات ایشان را گرفته و در شب و روز با خداى خود مراوده دارند.(۹)

ایـن انـسان فرهیخته به راستى اهل تهذیب نفس و در سازندگى و تربیت استعدادها بسیار کوشا بود. آیت الله حسین قاضى همان طور که به امور جامعه مى پرداخت ، در امر تربیت فـرزنـدان نـیـز بـسـیـار اهـتـمـام مـى نـمـود و بـا بـهـره گـیـرى از شـیـوه هـاى تـربیتى اهـل بـیت (علیهم السلام )، فرزندانى پاک نهاد و صالح به جامعه بشریت هدیه کرد که هـر یـک مـنشا خیر و برکت فراوان بودند. از جمله ، بزرگترین فرزند ایشان ، مرحوم آقا سید احمد قاضى طباطبایى داراى شخصیتى جامع بود و افزون بر احاطه بر علوم نقلى ، منبر وعظ و ارشاد را فراموش نمى کرد و شنوندگان را از دریاى علوم اسلامى سیراب مى نمود.

شیخ محمد رازى نویسنده کتاب گنجینه دانشمندان در معرفى ایشان مى نویسد:
مـرحـوم سـیـدالاعـلام ، حـاج سـیـد احـمـد قـاضـى طـبـاطـبـایـى ، عـابـدى عـالم و زاهـدى کـامـل بـود کـه در تـبـریـز سـکـونـت داشـت و از اجـتـمـاع کـنـاره گـرفـتـه و در گـوشـه مـنـزل خـود به انزوا و تزکیه نفس و تهذیب روح و اخلاق خود پرداخته بود. قصه اى با ایـن نـویـسـنـده دارد کـه مـنـاسـب اسـت آن را بـنـگـارم . در مـاه شـعـبـان ۱۳۶۹ قـمـرى ، در فـصـل تـابـستان بنابر دعوت بعضى اهل علم تبریز مسافرت به آن سامان نموده و به یـکـى از دانـشمندان معروف تبریز وارد و مورد احترام روحانیون و علماى تبریز واقع و از چـنـد مـسـجـد تبریز دعوت براى تبلیغ ماه رمضان شدم . دو روز به ماه رمضان مانده ، چند نفر از رفقاى روحانى قم که به آنجا آمده بودند به دیدنم آمده و گفتند: از حاج سید احـمـد قـاضـى مـلاقـات کـرده اى ؟گـفتم :ایشان نیامدند به دیدن من و گفتند: آقـاى قـاضـى مـنـزوى اسـت ، جایى نمى رود، پیرمرد است ، خوب است دیدنى از ایشان نـمـایـیـد. گـفـتـم : عـیـبـى نـدارد، مـى رویـم . بـه اتـفـاق آن چـنـد نـفـر بـه مـنزل آن مرحوم رفتیم . مرا معرفى کردند. به من بسیار توجه و محبت فرمود: نزدیک ظهر بـرخـاسـتـیـم بـرویم ، به من فرمودند: بالام (یعنى جانم ) شما باشید! آقایان خـداحـافـظـى کـرده ، رفـتـند، مرحوم قاضى به من خیلى التفات کرده و پس از پذیرایى فـرمـودنـد: بـالام براى چه به تبریز آمدى ؟ گفتم : هواى تهران و قم گرم بود؛ آمدم تبریز هواخورى . فرمود: دیگر بگو گفتم : ماه رمضان منبر هم بـروم . گـفـتـنـد: ایـن را بـگـو! امـا بـالام یـک سـؤ ال دارم . راسـت بـگـو!گـفـتـم ان شـاء الله راست مى گویم !گفتند: بگو بـبـیـنـم هـیـچ در عـمرت به خودت منبر رفته اى که مى خواهى به مردم منبر بروى ؟ گفتم : نه گفت : بالام پس اول به خودت برو، بعد به دیگرى !گفتم : بـه چـشم ! و با این جمله کلام ایشان ، هواى منبر رفتن از سر من پرید و نتوانستم دیـگـر در تـبـریـز بـمـانـم . هـمـان روز از تـبـریـز بـه تـهـران آمـده و آن سال را در منزلم مانده و به خودم منبر رفتم .(۱۰)

مـرحـوم آیـت الله العـظـمى سید على قاضى طباطبایى در تعلیقه اى که بر کتاب شریف ارشاد، تاءلیف شیخ مفید (ره ) نگاشته اند، نسب شریف خویش ‍ را چنین مرقوم فرموده اند:
اقـل الخـلیـفـه ، السید على بن المولى الحاج المیرزا حسین بن المیرزا احمد قاضى بن المیرزا رحـیم القاضى بن المیرزا تقى القاضى بن المیرزا محمد القاضى بن المیرزا محمد على القـاضـى بـن المـیـرزا صـدرالدیـن مـحـمـد بـن المـیـرزا یـوسـف نـقیب الاشرف بن المیرزا صـدرالدیـن محمد بن مجدالدین بن سید اسماعیل بن الامیر على اکبر بن الامیر عبدالوهاب بن الامـیـر عـبـدالغـفـار بـن سـیـد عـمـادالدیـن امـیـر حـاج بـن فـخـرالدیـن حـسـن بـن کمال الدین محمد بن سید حسن بن شهاب الدین على بن عمادالدین على بن سید احمد بن سید عـمـاد بـن ابـى الحـسـن عـلى بـن ابى الحسن محمد بن ابى عبدالله احمد بن محمد الاصغر و یـعـرف بـابـن الخـزاعـیـه بـن ابـى عـبـدالله احـمـد بـن ابـراهـیـم طـبـاطـبـا بـن اسماعیل الدیباج بن ابراهیم الغمر بن الحسن المثنى بن الامام ابى محمد الحسن المجتبى بن الامـام الهمام ، على بن ابى طالب علیه و علیهم السلام و ام ابراهیم بن الحسن فاطمه بنت سیدالشهداء، الحسین بن على علیهم الصلوه والسلام .
آرى ، مـرحـوم آیـت الله سـیـد عـلى قـاضى طباطبایى فرزند رادمردان و میراث گران مایه بـزرگـانـى بـود که شرح خدمات و مقامات علمى و عملى آنان هرگز در این خلاصه نمى گـنـجـد و آن بـزرگـوار، خـود، چـکـیـده فـضـایـل و حـامـل امـانـتـى بـود کـه نسل به نسل منتقل شده و سرانجام دست تقدیر به وى سپرده بود.

۲ – رشد و شکوفایى علمى
نخستین گام
سـیـد عـلى قـاضـى در حـال طـى کردن دوران کودکى است ، اما زمان به سرعت مى گذرد و هنگام آموختن فرا مى رسد. کودکى را به مکتب خانه مى سپارند تا قرآن بیاموزد و نخستین گامهاى کسب دانش را بردارد. تیزهوشى سید على چنان است که در این راه گوى سبقت را از همسالان خود مى رباید و تعجب همگان را برمى انگیزد. پدر نیز هم زمان با آموزش در مکتب خـانـه ، او را بـا تـکـالیـف الهـى آشـنا مى کند و روح مستعد او را آماده فراگیرى تعالیم اخـلاقـى مـى سـازد و بـدین سان ، این نونهال بوستان طباطبایى از کودکى مى آموزد که حـرکـت در مـسـیـر کـمـال ، جـز بـا دو بـال دانـش و تقوى میسر نمى باشد و او نیز با همین سرمایه به سیر و بالندگى ادامه مى دهد.

مـرحـوم سید على قاضى پس از گذراندن مراحل اولیه در مکتب خانه ، به درسهاى حوزوى روى مـى آورد و در حـوزه عـلمـیـه تـبـریـز بـه خـوشـه چـیـنى مى پردازد و در محضر پدر بـزرگـوارش آقـا سـیـد حسین قاضى طباطبایى گامهاى نخست را برمى دارد. پس از آن در مـجـلس درس مـرحـوم مـیـرزا مـوسـى تـبـریـزى ، صـاحـب کـتـاب اوثـق الوسـائل کـه یـکـى از مـعـروف تـریـن حـواشـى کـتـاب رسائل شیخ انصارى (ره ) مى باشد و مرحوم میرزا محمد على قراجه داغى حاضر مى شود؛ امـا فـراگـیـرى ایـن علوم ، دریاى متلاطم روح او را آرام نمى کند و این جوان مستعد، دوباره بـه پدر روى مى آورد تا عرفان نظرى و عملى را از او فرا گیرد. این کام تشنه با این جـرعـه هـاى آب نیز سیراب نمى شود و سرانجام براى مهاجرت به نجف اشرف از محضر پـدر کـسـب اجـازه مـى کـند. پدر نیز خشنود از اینکه نونهالش را در ادامه راه استوارتر از پیش مى بیند، او را به همراه گروهى از اهالى تبریز که براى زیارت عتبات عالیات و پـرداخـت وجوه شرعى و پرسشهاى دینى راهى عراق بودند روانه مى کند. با این هجرت ، سید على قاضى طباطبایى پاى در مسیرى مى نهد که نقطه عطف بزرگى در زندگانى او محسوب مى شود.

 

در نجف اشرف
حـوزه عـلمـیـه نـجـف اشـرف کـه در حـدود هـزار سـال قـدمـت دارد، در سال ۴۸۸ ق . به وسیله شیخ الطائفه ، ابو جعفر، محمد بن حسن طوسى تاسیس ‍ گردید. وى پـس از مـهـاجرت از بغداد به نجف اشرف ، با تاسیس این پایگاه علمى در جوار مرقد امـیـر مـؤ منان على بن ابى طالب علیه السلام ، نجف اشرف را به صورت مرکزى براى گـسـتـرش و تـعـمـیـق فـرهـنـگ شـیـعـه در آورد و خـود بـه مـدت ۱۳ سـال در ایـن شـهـر بـه تـدریس و تاءلیف اشتغال داشت . از آن زمان تا کنون ، حوزه نجف پـذیـراى صـدهـا هـزار دانـش پـژوه بوده و هزاران مجتهد و فقیه به جامعه اسلامى تقدیم کـرده اسـت ، فـقهایى همچون محقق اردبیلى ، علامه بحرالعلوم ، شیخ انصارى ، شیخ محمد حـسـن مـعـروف بـه صـاحـب جواهر و آخوند خراسانى و بى شمار فقیهانى که نام بـردن آنـان فـرصـتـى بـسـیار مى طلبد. آرى ، خاک این شهر، عالم پرور است و هواى آن شامه نواز عارفان و آب آن حیات بخش دل مردگان !
سـیـد عـلى قـاضـى بـه نـجـف آمـد، رو بـه قـبـله عـاشـقـان کـرد و گـرد کـعـبـه آمـال عـارفـان طـواف نـمـود و از مـحـضـر مـقـدس مـولا و مـقـتـدایـش ، وصـى رسـول خـدا (ص )، على مرتضى علیه السلام توفیق طلبید و همت بلند خواست و راه آغاز کرده را سرعتى افزون بخشید، این جوان جویاى علم و حکمت ، چنان که به او سفارش شده بـود، سـراغ آشـنایان پدر را گرفت و سرانجام حجره اى اختیار کرد، سپس دروس ناتمام سطح را ادامه داد و خود را آماده ورود به درس خارج نمود.

 

استادان آیت الله قاضى و سلسله مشایخ ایشان در عرفان و اخلاق
بـى گـمان شخصیت ظاهرى و معنوى هر استادى مى تواند در روح لطیف شاگرد تاءثیرى شگرف داشته باشد و بهتر از هر پند و یا کلام حکمت آموزى نونهالان باغ حکمت و دانش را رشـد دهـد و شـکـوفـا سـازد. روح لطـیـف سـیـد عـلى قـاضى طباطبایى نیز از این جذبه ها بـرخـوردار شـد و بـا یـافـتـن الگـوهـاى عملى در حوزه نجف اشرف ، به سرعت بالید و شناور شد.
در ایـنـجـا نـگـاهى به شخصیت استادان این عارف فرزانه افکنده ، زندگانى آنان را به شکل گذرا مرور کنیم .

 

۱ – آیت الله شیخ محمد على اونسارى قراجه داغى :
آیت الله محمد قراجه داغى از بزرگان مجتهدان و مروجان شریعت محمدى (صلى الله علیه و آله ) بـه شـمـار مـى رفـت . زادگـاه وى بـخـش اهـر و ارسـبـاران از سـرزمین عالم پرور آذربـایـجـان اسـت . ایـشـان افـزون بـر تـبـحـر در فـقـه و اصول ، در علم تفسیر قرآن کریم نیز داراى تاءلیفاتى مى باشد.

 

۲ – آیت الله شیخ موسى تبریزى :
آیـت الله شیخ موسى تبریزى نیز یکى از بزرگان برخاسته از خطه آذربایجان بود. وى از شـاگـردان مـرحـوم شیخ انصارى و آیت الله سید حسین کوه کمرى مى باشد و کتاب اوثـق الوسـائل از مـهـمـتـریـن تـاءلیـفـات ایـشـان اسـت کـه آن را در شـرح فـرائد الاصول شیخ انصارى نوشته است . وى در سال ۱۳۰۷ ق . دیده از جهان فرو بست . همان طـور کـه پـیـش از ایـن گـذشـت ، آیـت الله سـید على قاضى طباطبایى در شهر تبریز از محضر این دو حکیم فرزانه استفاده مى نمود.

۳ – آیت الله محمد کاظم خراسانى :
آیـت الله مـحـمـد کـاظـم خـراسـانـى ، مـعـروف بـه آخـونـد خـراسـانـى ، در سـال ۱۲۵۵ ق . در مـشـهـد دیـده بـه جـهـان گـشـود. پـدرش تاجر ابریشم بود؛ ولى در سـفـرهاى تبلیغى مردم را با احکام اسلامى آشنا مى کرد. آخوند خراسانى در ۱۲ سالگى تـحـصـیـل در حـوزه عـلمـیـه مـشـهـد را آغـاز کـرد و ادبـیـات ، مـنـطـق و مـقـدارى از فـقـه و اصول را در آنجا فرا گرفت و مدتى نیز در سبزوار ماند و در درس فلسفه حکیم متاءله ، حـاج مـلا هـادى سـبـزوارى شـرکـت کـرد و در تـهـران نـیز از محضر ملا حسین خویى و میرزا ابوالحسن جلوه استفاده نمود. وى سپس به نجف مهاجرت کرد و سالها در درس شیخ انصارى (ره ) و مـیرزاى شیرازى شرکت کرد و پس از مدتى ، محضر درس او پذیراى صدها نفر از دانـش پژوهان گردید. در درس خارج او تعداد بسیار زیادى مجتهد مسلم شرکت مى کردند و گروه فراوانى نیز به مدد نفس رحمانى او به درجه اجتهاد رسیدند. از جمله شاگردان او مى توان به آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانى ، شیخ عبدالکریم حائرى یزدى ، موسس حـوزه عـلمـیـه قـم و نـیـز حـاج آقا حسین بروجردى ، سید محمود شاهرودى ، میرزا محمد حسین نـائیـنـى ، مـحـقـق عـراقـى و محقق اصفهانى اشاره کرد. وى با تاءلیف کتاب پرارج کفایه الاصـول کـه هـم اکـنـون در هـمه حوزه هاى علمیه تدریس مى شود خدمت بزرگى به فقاهت نـمـود و سـرانـجـام در ۲۱ ذى حـجـه سال ۱۳۲۹ ق . زمانى که تصمیم داشت براى تایید مشروطه به ایران سفر کند، به شکل مرموزى درگذشت .

۴ – آیت الله میرزا حسین تهرانى :
در مورد زندگانى این عالم بزرگ ، در کتاب زندگانى و شخصیت شیخ انصارى چنین آمده است :
حـاج مـیـرزا حـسـیـن ، فـرزنـد حـاج مـیـرزا خـلیـل بـن عـلى بـن خـلیـل تـهـرانـى نـجـفـى از بـزرگـان عـلمـا و اکـابـر فـقـهاى زمان خود بود. تولدش در سال ۱۳۲۰ ق . در نجف اشرف اتفاق افتاد و بر پدر صالح و برادر خویش ، مولى على خلیل که علم و زهد و تقوایش زبانزد بود نشو و نما نمود. نامبرده پس از فراغت از مرحله سـطـح حـوزه ، نـزد صـاحـب جـواهـر حـاضـر شـد و پـس از فـوت او بـه سال ۱۲۶۶ از محضر شیخ انصارى استفاده برد و بعد از رحلت شیخ در هیچ حوزه درسى اى حـاضـر نـگردید؛ بلکه خود مجلس درسى تشکیل داد و شاگردان و علماى نامورى از آن مـجـلس بـرخـاسـتـه انـد… وى در بـیـن الطـلوعـیـن روز جـمـعـه ، دهـم شـوال ۱۳۲۶، هـنـگـامـى که در مسجد سهله مشغول عبادت پروردگار بود به رحمت ایزدى پیوست .(۱۱)

۵ – آیت الله میرزا فتح الله شریعت اصفهانى :
اسـتـاد فـقـهـا و مـرجـع تـقـلید زمان خویش ، میرزا فتح الله ، معروف به شیخ الشریعه اصـفـهـانـى نـجـفـى ، در دوازدهم ماه ربیع الاول سال ۱۲۶۶ ق . در اصفهان متولد شد. وى تحصیلات ابتدایى را در همان شهر آغاز کرد و پس ‍ از مدتى اقامت در مشهد مقدس ، دوباره بـه اصـفهان بازگشت و شروع به تدریس نمود. با آنکه تدریس وى در اصفهان اعجاب انـگیز بود، اما حوزه آن شهر نتوانست نیازهاى روحى او را تاءمین کند؛ از این رو بار سفر بربست و به نجف اشرف نقل مکان نمود و از محضر بزرگانى چون میرزا حبیب الله رشتى و شـیـخ مـحـمـد حـسـیـن کـاظـمـى کسب فیض کرد. کسانى که به شرح زندگانى این مجتهد بـزرگ پـرداخـتـه انـد، هـمـگـى بـر ایـن عـقـیـده انـد کـه وى از جـهـت پـرورش رجال نامى ، کم نظیر بوده است . به دنبال رحلت مرحوم آیت الله میرزا محمد تقى شیرازى ، رهـبـر نـهـضـت اسـتـقـلال عـراق از اسـتـعـمـار انـگـلسـتـان ، رهـبـرى ایـن نـهـضـت بـه وى منتقل گردید و ایشان با مبارزه اى خستگى ناپذیر این راه را ادامه داد تا آنکه در ماه ربیع الثـانـى سـال ۱۳۲۹ ق . بـه لقـاء پـروردگـارش نایل آمد.(۱۲)

۶ – آیت الله شیخ محمد حسن مامقانى :
عالم ربانى و فقیه صمدانى ، ادیب ، لغوى و زاهد متقى ، آیت الله شیخ محمد حسن مامقانى روز یـکشنبه ، ۲۳ شعبان سال ۱۳۲۸ ق . برابر با ۱۲۰۲ ق . در مامقان در ۵ فرسنگى شهر تبریز و در بیت علم و تقوا دیده به جهان گشود. ایشان پس از ورود به نجف اشرف بـه ادامـه تـحـصـیـلات خـویـش ‍ پـرداخـت و در رشـتـه هـاى فـقـه ، اصول ، رجال ، درایه ، تاریخ ، نسب و تراجم و ادبیات و منطق استاد شد. از جمله استادان و وى مـى تـوان بـه شـیـخ مـرتـضـى انصارى ، شیخ مهدى کاشف الغطاء و سید حسین کوه کـمـرى اشـاره نـمود. وى شاگردان فراوانى تربیت نمود که تنى چند از آنان عبارت اند از: آقـا سـیـد ابوالحسن اصفهانى ، سید محسن امین عاملى ، شیخ عبدالله مامقانى ، محمد جواد بلاغى و شیخ حسنعلى نخودکى اصفهانى .(۱۳)
۷ – آیت الله سید محمد کاظم یزدى :
عـالم مـدقـق و فـقـیـه مـتـبـحـر، مـرحـوم آیـت الله سـیـد مـحـمـد کـاظـم یـزدى در سال ۱۲۴۷ ق . در یکى از روستاهاى یزد به نام کسنویه متولد شد و در زادگاه خـویـش آغـاز بـه تـحصیل کرد. وى سپس به اصفهان رفت و تحصیلات خود را در آن شهر ادامـه داد. آیـت الله یـزدى پس از رسیدن به مرحله اجتهاد، به نجف اشرف هجرت کرد و در حـوزه درس مـرحـوم مـیـرزا مـحـمـد حـسـن شیرازى شرکت نمود و پس از درگذشت استادش در سـال ۱۳۱۲ ق . حـلقـه درس مـسـتقلى تشکیل داد. مهمترین تاءلیف علمى او کتاب وزین عروه الوثقى مى باشد که هم اکنون یکى از متون درسى مرحله خارج فقه در حوزه هاى علمیه مى بـاشـد و تـمـم مـجتهدان بر آن حاشیه مى زنند. آیت الله سید محمد کاظم یزدى در ۲۸ رجب سال ۱۳۷۷ ق . در سن نود سالگى در نجف اشرف به رحمت ایزدى پیوست .(۱۴)

۸ – آیت الله فاضل شربیانى :
عـلامـه ، آیـت الله شـیـخ مـحـمـد شـربـیـانـى ، فـرزنـد فـضـل عـلى در سـال ۱۲۴۸ ق . در روسـتـاى شربیان ، از توابع شهرستان مهربان به دنـیـا آمـد و پـس از کـسـب مـعـلومـات ابـتـدایـى در زادگـاه خـویـش ، در سال ۱۳۷۲ ق . به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر بزرگانى همچون شیخ مرتضى انصارى ، سید حسین کوه کمرى و دیگران بهره مند گردید.
وى افـزون بـر احـاطـه عـلمـى ، در مـکـارم اخـلاق و صـفـات پسندیده و دلسوزى نسبت به بـیـنـوایـان و اکـرام سادات و علویان نجف و کربلا زبانزد بود و با وجود دسترسى به بـیـت المـال ، در فـقر مى زیست و با قرض فراوان از دنیا رفت . ایشان پس از وفات آیت الله مـیـرزا مـحـمـد حـسـن شـیـرازى ، پـنـاهـگـاه شـیـعـیـان در مسائل دینى و پرداخت وجوهات شرعى شد و سرانجام در بین الطلوعین روز جمعه ، هفدهم ماه مبارک رمضان سال ۱۳۲۲ ق . در سن ۷۷ سالگى دار فانى را وداع کرد.(۱۵)

۹ – آیت الله شیخ محمد بهارى :
عـارف سـالک و عـالم عـامـل ، حـاج شـیـخ مـحـمـد بـهـارى ، فـرزنـد حـاج مـیـرزا مـحـمـد، در سـال ۱۲۶۵ ق . در شـهر بهار از نواحى همدان دیده به جهان گشود و پس از رسیدن به دوران رشـد، بـه مـکـتـب رفـت و سپس در حلقه درس ‍ آیت الله حاج میرزا محمود بروجردى ، پـدر آیـت الله العـظـمـى حـاج آقـا حـسـیـن بـروجـردى حـاضر گردید. آیت الله بهارى در سـال ۱۲۹۷ ق . در سـن ۳۲ سالگى با اخذ درجه اجتهاد عازم نجف شد و از شاگردان مکتب عـرفـانـى و اخـلاقـى آخـونـد ملا حسینقلى همدانى گردید. ایشان پیوسته ملازم استاد و از بـرجـسته ترین شاگردان وى بود. به طورى که مرحوم همدانى در حق این شاگرد زبده خود فرمود: حاج شیخ محمد بهارى حکیم اصحاب من است .
حـکـیـم عـارف ، آیـت الله سید احمد کربلایى در مورد رابطه مرحوم بهارى با ملا حسینقلى همدانى فرموده است :
ما پیوسته در خدمت مرحوم آیت الحق ، آخوند ملا حسینقلى همدانى بودیم و آخوند صد در صد براى ما بود؛ ولى همین که آقاى حاج شیخ محمد بهارى با آخوند روابط آشنایى و ارادت پیدا نمود، دائما در خدمت او تردد داشت و آخوند را از ما دزدید.(۱۶)
به دلیل رابطه پانزده ساله اى که بین این استاد و شاگرد پدید آمده بود، آخوند پیش از وفـاتـش در سـال ۱۳۱۱ ق . ایشان را وصى خود قرار داد و حاج شیخ محمد بهارى نیز طـریـق تربیتى استاد را ادامه داد و افراد بسیارى از محضر او کسب دستور مى کردند. آیت الله شیخ محمد بهارى از جاذبه اى قوى برخوردار بود، به طورى که گفته شده است : فى المثل اگر شتربانى ده قدم با او راه مى رفت ، فدایش مى شد.(۱۷)
آیـت الله بـهـارى پـس از آنـکـه در نجف اشرف بیمار مى شود، به سفارش ‍ پزشکان به مـشـهـد و از آنجا به زادگاهش بهار نقل مکان مى نماید و در آنجا وفات مى کند. اکنون مزار آن عارف فرزانه ، در میان بیش از ۸۰ شهید گلگون کفن انقلاب و جنگ تحمیلى عراق علیه ایـران قـرار دارد و زیـارتگاه عارف و عامى است .(۱۸) مرحوم آیت الله میرزا محمد حسین نائینى (ره ) در بیان جلالت قدر این عارف یگانه مى فرماید: شهر آنجاست که شیخ محمد بهارى خفته است .(۱۹) از مرحوم آیت الله بهارى کتابى ارزشمند به نام تذکره المتقین پیرامون آداب سیر و سلوک معنوى به یادگار مانده است که در بر دارنده نامه هاى آن عالم بزرگ نیز مى باشد.

 

۱۰ – آیت الله سید احمد تهرانى کربلایى :
وى در شـهـر رى بـه دنـیـا آمـد و در سال ۱۳۳۲ ق ، در نجف اشرف به جوار حق پیوست ، ایـشان در فقه و اصول از محضر بزرگانى چون آیت الله العظمى میرزاى شیرازى ، آیت الله مـیـرزا حبیب الله رشتى و علامه بزرگوار، میرزا حسین خلیلى تهرانى استفاده کرد و در ایـن دو رشـته تبحرى تام و کامل یافت ، به طورى که حکیم مدقق و اصولى مبرز، محقق اصـفـهـانـى در مورد ایشان فرمود: من احدى را مانند آقا سید احمد حائرى در فقه ندیدم !
آیـت الله سـیـد احـمـد کـربـلایـى بـا وجـد رسیدن به عالى ترین مقامات علمى ، به علوم ظاهرى اکتفا نکرد و براى شناخت نفس خویش و رسیدن به اوج عبودیت و بندگى حق تعالى ، لبـاس شـاگـردى پـوشید و به خدمت آخوند، ملا حسینقلى همدانى شتافت و از مبرزترین شـاگـردان وى بـه شـمار آمد. علامه ، شیخ آقا بزرگ تهرانى درباره کمالات معنوى این سـلاله پـاک رسـول خـدا (ص ) مـى نـویـسـد: او یـگـانـه دوران خـود در عـلم و عمل ، ورع و تقوى و خوف از خدا بود.(۲۰) و در مورد حالات معنوى این عارف در نماز مى فرماید: به هنگام نماز، بر وجود خود تسلطى نداشته و اشکهاى او همانند ابر بهاران فـرو مـى بـاریـد.(۲۱)و نـیـز مـى فـرمـایـد: او کـثـیر البکاء بود… من چندین سال همسایه او بودم و در این مدت کارهاى شگفتى از او دیدم .(۲۲)

مرحوم آیت الله سید على قاضى نیز در بیان استاد خویش چنین فرموده است :
شـبـى از شـبـهـا را بـه مـسجد سهله مى گذرانیدم – زادها الله شرفا! – به تنهایى . به نـیـمـه شب یکى درآمد و به مقام ابراهیم علیه السلام مقام کرد و از پى فریضه صبح در سـجده شد تا طلوع خورشید؛ آنگاه برفت و دیدم انسان العین و عین الانسان ، آقا سید احمد بـکـاء – قـدس سـره القـدسـى – اسـت و از شـدت گـریـه ، خـاک سـجـده گـاه گـل کرده است و صبح برفت و در حجره نشست و چنان مى خندید که صداى او بیرون مسجد مى رسید.(۲۳)
سـلسـله مشایخ دو شخصیت اخیر از استادان آیت الله سید على قاضى طباطبایى ، یعنى آیت الله سـیـد احـمـد کربلایى و شیخ محمد بهارى (ره ) به شخصى به نام ملاقلى جولا مى رسـد. نـسـب مـلاقلى جولا به درستى بر ما معلوم نیست و همین قدر مى دانیم که وى یکى از اولیـاى خـدا بـود و بـه تـربـیت بنده صالح خداوند، مرحوم حاج سید على شوشترى همت گـمـاشـت . اسـتـاد عـلامـه ، آیـت الله حـسـن زاده آمـلى در شـرح حال علامه طباطبایى ضمن اشاره به سلسله مشایخ مرحوم قاضى ، به معرفى این سلسله از عـلمـاى عـارف و فـقـهـاى مـتـخـلق پـرداخـتـه اسـت کـه عـیـنـا نقل مى کنیم :
مـرحوم حاج سید على شوشترى عالم مبسوط الید شوشتر بود. زمانى در مورد ملکى وقفى دعوایى مطرح شد. عده اى مدعى بودند که این ملک ، وقف نیست و وقف نامه را در صندوقچه اى نـهـاده ، در مـکـانـى دفـن کـرده بـودند و مدعیان وقف نیز مدرکى در دست نداشتند. مرحوم شـوشـتـرى حـیـران بود و دو طرف هر روز نزد او آمده ، تقاضاى حکم مى کردند تا اینکه کـسـى در خانه سید را مى زند و مى گوید: به آقا بگویید مردى به نام ملاقلى جولا مى خواهد شما را ببیند. ملاقلى وارد خانه شد و به مرحوم شوشترى گفت : آقا! من آمده ام به شما بگویم که باید از اینجا سفر کنى و به نجف بروى و همانجا اقامت کنى و وقف نـامـه این ملک نیز در فلان مکان دفن شده است و ملک ، وقفى است .

مرحوم شوشترى ملاقلى را نـمى شناخت و دستور داد محل را حفر کردند و وقف نامه را بیرون آوردند و پس از آن به نـجف رفت . در آنجا در درس شیخ انصارى حاضر شد و شیخ نیز به درس اخلاق او مى آمد تـا ایـنـکـه مـرحوم آخوند حسینقلى همدانى دنبال حقیقت را گرفت و هادى مى طلبید. آخوند از هـمـدان خـارج شـد و مـدتـى نـزد عالمى به سر برد؛ ولى نزد او چیزى نیافت . سپس به سـوى نـجـف حرکت کرد و در محضر شیخ انصارى و مرحوم شوشترى حاضر شد و از هر دو اسـتـفـاده شـایانى کرد. پس از رحلت شیخ انصارى ، آخوند تصمیم گرفت مباحث فقهى و اصولى او را بنویسد؛ ولى مرحوم شوشترى او را نهى کرد و گفت : این کار تو نیست ، دیـگران مى توانند این کار را بکنند: شما باید مستعدین را دریابید! مرحوم همدانى نـیز شروع به تربیت مستعدین کرد، به طورى که بعضى را از صبح تا طلوع آفتاب و عـده اى را از طـلوع آفـتـاب تـا مـقـدارى از بـرآمـدن روز تربیت مى کرد و به همین ترتیب بـعـضى را سر شب و بعضى دیگر را در آخر شب به راه سعادت رهنمون مى شد تا اینکه تـوانـسـت سـیصد نفر را تربیت کند که هر یک از آنها از اولیاى خداوند شدند؛ مانند شیخ مـحـمـد بـهـارى ، مرحوم سید احمد کربلایى ، مرحوم میرزا جواد آقا ملکى تبریزى ، مرحوم شیخ على زاهدى قمى .(۲۴)

بـدیـن تـرتـیـب مـعـلوم مـى شـود کـه سـلسـله مـشـایـخ مـرحـوم آیـت الله کـامـل ، سـید على قاضى طباطبایى (ره ) به فرد گمنامى مى رسد که با حضور خویش و تـشـویق مرحوم سید على شوشترى به ترک شوشتر، راه نوینى را پایه گذارى کرد و هم اکنون نامدارانى همچون علامه طباطبایى و شاگردان ایشان ، از ادامه دهندگان همان مسیر پـرخـیـر و بـرکت به شمار مى روند. مرحوم قاضى نزد آیت الله شیخ محمد بهارى و آیت الله سـیـد احـمـد کـربـلایـى بـه کـسـب مـکـارم اخلاقى و عرفانى پرداخت و این دو نیز از مبرزترین شاگردان ملا حسینقلى همدانى بودند. در کمالات مرحوم آخوند همدانى حکایتهاى بـس شـگـفـت آورى نـقـل شـده اسـت که گویاى روح بلند، قدرت بیان و نفوذ معنوى آن مرد بـزرگ مـى بـاشـد. ایـشـان بـا سحر بیان خویش تحولى عمیق در جانها پدید مى آورد و حـقـایـق الهـى و مـعـارف راسـتـیـن تـشـیع را بر صفحه جان نقش مى زد. در این مورد، علامه طـبـاطـبـایـى (ره ) از اسـتـاد خـویـش مـرحـوم آیـت الله قـاضـى چـنـیـن نقل مى فرمایند:
من که به نجف اشرف تشرف حاصل کردم ، روزى در معبرى آخوندى را دیدم شبیه آدمى که اخـتـلال حـواس دارد و مـشـاعـر او درسـت کار نمى کند راه مى رود. از یکى پرسیدم : این آقا اخـتـلال فـکـر و حـواس دارد؟ گفت : نه الان از جلسه درس اخلاق آخوند ملا حسینقلى همدانى به در آمده و هر وقت آخوند صحبت مى فرماید، در حضار اثر مى گذارد که بدین صورت از کثرت تاءثیر کلام و تصرف روحى آن جناب از محضر او به در مى آیند.(۲۵)

مـرحـوم آیـت الله قـاضـى بـه دلیل حضور در جلسات درس اساتید بارز حوزه علمیه نجف اشـرف ، هـمـدرسـهـاى بـسـیـارى داشـتـنـد کـه بـرخـى از آنـان از مـشـعـل داران علم و عمل به حساب مى آیند؛ مانند آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانى ، شیخ آقـا بـزرگ تـهرانى ، سید جمال الدین گلپایگانى ، میرزا مهدى حجت حائرى ، شیخ محمد حـسـیـن نائینى غروى ، شیخ هادى تهرانى ، میرزا محمد تقى شیرازى ، معروف به میرزاى کـوچـک و رهـبـر نـهضت استقلال طلبانه مسلمانان عراق علیه استعمار انگلستان ، شیخ محمد حسین غروى اصفهانى ، میرزا عبدالهادى شیرازى ، سید حسین قمى ، شیخ على اکبر نهاوندى ، شـیخ احمد آل کاشف الغطاء، شیخ ابوالقاسم ممقانى ، شیخ ابوالمهدى کلباسى و سید مرتضى کشمیرى .

مظهر جامعیت
کـوشـش هـاى خـسـتـگـى نـاپـذیـر مـرحـوم آیـت الله قـاضـى در راه کـسـب کـمـال و دانـش در سـن ۲۷ سالگى به ثمر نشست و این جوان کوشا در عنفوان جوانى به درجه اجتهاد رسید.
مـرحـوم آیـت الله سـیـد مـحـمـد حـسـین همدانى که خود مدت کوتاهى از محضر مرحوم قاضى طباطبایى کسب فیض نموده است در مورد همت بلند ایشان در کسب علم مى فرماید:
مـرحـوم حـاج مـیـرزا عـلى آقـا قـاضـى طـبـاطـبـایـى عـلاوه بـر ایـنـکـه بـسـیـار مـرد جـلیـل ، نـورانـى و زاهـدى بود، از نظر مقام علمى هم بسیار برجسته بود. یک وقت در میان صحبت ، ایشان فرمودند: من هفت دوره درس خارج کتاب طهارت را دیدم .(۲۶)
گـر چـه تـا کـنون افراد بسیارى از خانواده هاى روحانى و سرشناس پاى در طریق کسب دانـش نـهـاده انـد، امـا هـمـه آنـان نـتـوانسته اند چنان که شایسته است به اوج رسند؛ زیرا افـزون بـر فـراهـم بـودن شـرایط محیطى و تربیت خانوادگى ، همت بالا و جدیت و اراده قـوى نـیـز لازم اسـت تـا پـویـنـده راه را از خـسـتگى و درماندگى برهاند و عشق و توانش بـخـشد. تلاش وافر، علاقه به درس و بحث و مطالعه ، انس با فرزانگان و دانشمندان ، شـور رسـیـدن به حق ، شجاعت اخلاقى و دهها ویژگى بارز دیگر در وجود مرحوم قاضى جـمـع شـده بود و اینها دست به دست یکدیگر داده ، به مدد مراقبتهاى خانوادگى در دوران کـودکـى و نـوجـوانـى ، از او عالمى مجتهد، مجتهدى جامع الشرایط، حکیمى عارف ، عارفى عـامـل ، ادیـبـى بـاذوق ، مـحـدثـى مـوثـق و در نـهـایـت مـربـى و اسـتـادى جـامـع و کامل ساختند که نمونه اى کم نظیر در حوزه هاى علمیه به شمار مى رود.
عـلامه بزرگوار، آیت الله سید محمد حسین طباطبایى ، شاگرد آیت الله قاضى طباطبایى در بیان مقام علمى و عملى استاد خویش مى فرماید:
مـن در نـجـف اشـرف پـس از اتـمـام تـحـصـیـلاتـم در مـسـائل عـقـلى و بـررسـى کـامل حکمت متعالیه ، فکر کردم که اگر مرحوم ملاصدرا حضور داشتند، بیش از اینکه من استفاده کردم افاده نخواهند کرد؛ تا اینکه با شخص بزرگوارى مـانـنـد مرحوم میرزا على آقاى قاضى ، استاد اخلاق آشنا شدم . پس از مدتى که با ایشان مانوس شدم ، فهمیدم که حتى یک کلمه از معقول و حقایق حکمت متعالیه نفهمیده ام .(۲۷)

آیـت الله قـاضـى طباطبایى ، از میان عرفا و اصلان کوى حقیقت ، محى الدین بن عربى را بـسـیـار مى ستودند و او را در معرفت نفس و شهود باطنى فردى بى نظیر مى دانستند. از آنـجـا کـه ایـشان احاطه اى کامل به مبانى این مرد بزرگ داشتند، معتقد بودند که شواهد و دلایل فراوانى در کتاب فتوحات مکیه ابن عربى وجود دارد که تشیع وى را ثابت مى کند؛ زیـرا سـخـنـان وى در ایـن کتاب ، با مبانى اهل سنت منافات دارد. آیت الله حسن زاده آملى مى نویسند:
تـنى چند از اساتید بزرگوار ما – رضوان الله تعالى علیهم – که در نجف از شاگردان نامدار اعجوبه دهر، آیت الله العظمى ، عارف عظیم الشان ، فقیه مجتهد عالى مقام ، شاعر مـفـلق و صـاحب مکاشفات و کرامات ، جناب حاج سید میرزا على آقاى قاضى طباطبایى بوده انـد از وى حـکـایـت مـى کردند که آن جناب مى فرمود: بعد از مقام عصمت و امامت ، در میان رعیت احدى در معارف عرفانى و حقایق نفسانى در حد محى الدین عربى نیست و کسى به او نـمـى رسـد. و نـیـز مـى فرمود که ملاصدرا هر چه دارد، از محى الدین دارد و در کنار سفره او نشسته است .(۲۸)

مـرحـوم آیـت الله قـاضـى در هنر شعر نیز از جایگاه والایى برخوردار بود. ایشان براى بـیـان انـدیشه هاى والاى عرفانى خود، به قالب شعر پناه مى برد و در این مورد و نیز در شان اهل بیت عصمت و طهارت (ره ) اشعار نغز و شیوایى از ایشان به یادگار مانده که در پاره اى موارد، تخلص مسکین را براى خود برگزیده است . آیت الله حاج شیخ عبدالله مـامـقـانـى ، فـقیه بزرگ و یکى از ادباى هم عصر آیت الله قاضى به ایشان مى گوید: مـن آنـقـدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم که اگر شخصى غیر عرب ، شعر عربى اى بسراید، من مى فهمم که سراینده ، عجم است ، گر چه آن شعر در اعلا درجه از فصاحت و بـلاغـت بـاشـد. در ایـن هـنـگام ، مرحوم قاضى قصیده اى از یکى از شاعران عرب مى خـوانـد و در بـیـن آن ، بـالبـداهـه ابـیـاتـى از خود مى افزاید و سپس از ایشان مى خواهد ابـیـاتى را که سراینده آن عجم است نشان دهد و آیت الله مامقانى از انجام این کار ناتوان مى ماند.(۲۹)
آیـت الله سـید على قاضى طباطبایى مفسر ماهرى بودند و بر اساس آنچه مرحوم آیت الله شـیخ آقا بزرگ تهرانى نوشته است ، از ابتداى قرآن تا آیه ۹۱ سوره انعام را تفسیر و تاءلیف نموده اند.(۳۰)
مـفـسـر شـهـیـر، علامه بزرگوار آیت الله سید محمد حسین طباطبایى که با نگارش تفسیر وزیـن المـیزان فى تفسیر القرآن تحولى بس شگرف در علم تفسیر قرآن مجید به وجود آورده اند، خود را مدیون استاد خویش مى دانند و مى فرمایند:
ایـن سبک تفسیر آیه به آیه را مرحوم قاضى به ما تعلیم دادند و ما در تفسیر از مسیر و مـمـشـاى ایـشـان پـیـروى مـى کـنـیم و در فهم معانى روایات وارده از ائمه معصومین (علیهم السـلام ) ذهـن بـسـیار باز و روشنى داشتند و ما طریقه فهم احادیث را که فقه الحدیث گویند، از ایشان آموخته ایم .(۳۱)
در ایـن مـورد، از دیـگـر پیرو مسلک عرفانى مرحوم قاضى و شاگرد مورد علاقه ایشان ، مرحوم سید هاشم حداد نیز چنین نقل شده است :
مـرحـوم آقـا یک عالمى بود که از جهت فقاهت بى نظیر بود؛ از جهت فهم روایت و حدیث بى نـظـیـر بـود؛ از جـهـت تـفـسـیـر و عـلوم قـرآن بى نظیر بود؛ از جهت ادبیات عرب و لغت و فـصـاحـت بـى نـظـیر بود؛ حتى از جهت تجوید و قرائت قرآن و در مجالس فاتحه اى که احـیـانا حضور پیدا مى نمود، کمتر قارى قرآن بود که جرات خواندن در حضور وى داشته باشد؛ چرا که اشکالهاى تجویدى و نحوه قرائتشان را مى گفت .(۳۲)
آیت الله قاضى (ره ) علاوه بر تسلط در علوم رایج حوزوى ، در علوم غریبه مانند علم اعداد و حروف نیز تبحر داشتند و استاد این علوم به شمار مى رفتند. مرحوم آیت الله سید محمد حسین حسینى تهرانى در این مورد چنین مى فرماید:
در بـاب اسرار حروف ، بسیارى از علماى راستین ، مطالب شگفت آورى بیان فرموده اند و از آن به استخراجات بدیعه و اخبار از غیب و اطلاع بر ضمایر مى نمایند. مرحوم قاضى در ایـن فـن سرآمد روزگار بوده اند و آقازاده اکبرشان ، مرحوم میرزا مهدى قاضى – رحمه الله عـلیـه – کـه اخـیـرا در بـلده قـم رحـل اقـامـت افـکـنـدنـد و در آنـجـا هم به رحمت ایزدى پیوستند، در این علم استاد منحصر به فرد بود. ایشان در خط نسخ نیز استاد منحصر بود و کـتـیـبـه هـاى اطـراف کـفـشـدارى حـضـرت امـیـرالمـؤ مـنین علیه السلام و مدرسه آیت الله بـروجـردى و غـیـرهـمـا به خط ایشان است . پس از تبعید و اخراج از عراق و توطن در قم ، کـرارا و مـرارا حـقیر خدمتشان رسیده ام و مراتب صفا برقرار بود و خودشان از اکتشافات حـروف و اسـرار اعـداد داسـتـانـهـایـى شـنـیدند؛ حتى مى فرمودند: خود من هم در این فن ابـتکاراتى دارم و از من بالاتر و عالمتر، پدرم مرحوم قاضى بود؛ چرا که در بعضى از اسـتـخـراجات بسیار مشکل که فرو مى ماندم و بالاخره با توسلات به امیرالمؤ منین علیه السـلام و ختومات موفق به حل آن مى شدم ، چون به محضر پدرم شرفیاب مى شدم و وى را از ایـن اکـتـشـافـات و رمـز حـل آن مـى خـواسـتـم آگـاه بـنـمـایم ، معلوم مى شد که پدرم قـبـل از مـن بـه ایـن مـشـکـله رسـیـده اسـت و قـبـل از مـن آن را حل کرده است .(۳۳)

شاگردان مرحوم قاضى
مـرحـوم آیـت الله قـاضـى طـى سـه دوره ، اخـلاق و عـرفـان اسـلامـى را بـا بـیـان و عـمـل خـویـش تـدریـس فـرمـودند و در هر دوره ، شاگردانى پرورش یافتند که هر یک از وزنـه هـاى سـنگین علم و اخلاق و عرفان به شمار مى آیند. در اینجا به اسامى برخى از شاگردان ایشان اشاره مى کنیم :

۱. آیت الله شیخ محمد تقى آملى :
مـرحـوم شیخ محمد تقى آملى یکى از علماى بزرگ حوزه علمیه تهران بودند. ایشان در ۱۱ ذى قـعـده سـال ۱۳۰۴ ق . در تـهـران مـتـولد شـد و در سـال ۱۳۳۰ ق . بـه نـجـف اشـرف مـهـاجـرت نـمـود و مـدت ۱۴ سـال از مـحـضـر بـزرگـانى چون محقق عراقى ، میرزاى نائینى و دیگران استفاده کرد؛ اما عـلوم ظـاهرى را کافى ندید و سرانجام گمشده خویش را در وجود عارف ربانى ، آیت الله سید على قاضى طباطبایى یافت و سر تسلیم به وى سپرد، خود آن مرحوم مى گوید:
سـنـیـن ۱۳۴۸ و ۱۳۴۹ و ۱۳۵۰، نـه آنـکـه خـود را مـسـتـغـنـى دیـدم ، بـلکـه ملول شدم ، چه آنکه طول ممارست از تدرس و تدریس و مجالس تقدیر که در شبها تا جار حـرم در صـحـن مـطـهـر مـنـعـقـد مـى داشـتـم خـسـتـه شـدم ، بـه عـلاوه کـمـال نـفـسـانـى در خـود نـیـافـتـم ، بـلکـه جـز دانـسـتـن چـنـد مـلفـقـاتـى کـه قـابـل هـزاران نـوع اعـتـراض بـود چـیـزى نـداشـتـم و هـمـواره از خـسـتـگـى ، مـلول و در فـکـر بـرخـورد بـا کاملى وقت مى گذراندم و به هر کس مى رسیدم ، با ادب و خـضـوع تـجـسـسـى مـى کـردم کـه مـگـر از مـقـصـود حـقـیـقـى اطـلاع بـگـیـرم و در خلال این احوال به سالکى ژنده پوش برخوردم و شبها را در حرم مطهر مولى الموالى ، – ارواحـنـا فـداه !-، تـا جـار حـرم بـا ایـشـان بـه سـر مـى بـردم . او اگـر چـه کـامل نبود، لکن من از صحبتش استفاداتى مى بردم تا آنکه موفق به ادراک خدمت کاملى شدم و بـه آفـتـابـى در میان سایه ها برخوردم و از انفاس قدسیه او بهره ها بردم و در مسجد کـوفـه و سـهله ، شبهایى تنها، مشاهداتى کردم و کم کم باب مراوده با مردم را به روى خـود بـسـتم و به مجالس مباحثات حاضر نمى شدم و دروسى را که خود داشتم ترک کردم .(۶۲)
مـرحـوم قـاضى تصریح مى فرمایند که این شاگرد وارسته ، از کسانى است که شرف دیدار امام عصر، حضرت حجه بن الحسن المهدى ،- ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء – را داشته است . ایشان مى فرماید:
بـعـضـى از افـراد زمـان مـا، مـسـلمـا ادراک مـحضر مبارک آن حضرت را کرده اند و به خدمتش شـرفـیـاب شـده انـد، یـکـى از آنـها، در مسجد سهله ، در مقام آن حضرت که به مقام صاحب الزمان معروف است مشغول دعا و ذکر بود که ناگهان مى بیند آن حضرت را در میان نورى بسیار قوى که به او نزدیک مى شوند و چنان ابهت و عظمت آن نور ایشان را مى گیرد که نـزدیـک بـود قبض روح شود و نفسهاى او قطع و به شماره افتاده بود و تقریبا یکى دو نـفـس بـه آخـر مانده بود که جان دهد، آن حضرت را به اسماء جلالیه خدا قسم مى دهد که دیـگـر بـه او نـزدیـک نـگـردنـد. بـعـد از دو هـفـتـه کـه ایـن شـخـص در مـسـجـد کـوفـه مشغول ذکر بود، حضرت بر او ظاهر شدند و مراد خود را مى یابد و به شرف ملاقات مى رسد… این شخص ، شیخ محمد تقى آملى بوده است .(۶۳)
آن بـزرگـوار در سـال ۱۳۵۳ ق . بـه تـهـران مـراجـعـت فـرمـود و در سال ۱۳۹۱ ق . دیده از جهان خاکى فرو بست .

۲. علامه سید محمد حسین طباطبایى :
آیت الله سید محمد حسین طباطبایى در سال ۱۳۲۱ ق . برابر با ۱۲۸۱ ش . در خانواده اى روحانى در شهر تبریز دیده به جهان گشودند. ایشان در پنج سالگى پدر خویش را از دست دادند و سرپرستى ایشان و برادر کوچکترشان ، سید محمد حسن طباطبایى را یکى از آشـنـایـان پـدرى بـر عـهـده گـرفـت . عـلامـه طـبـاطـبـایـى پـس از طـى مـراحـل مـقـدمـاتـى و سـطـوح عـالى دروس ‍ حـوزوى ، در سـال ۱۳۰۴ ش . بـه نـجـف اشـرف مـهـاجـرت نـمـودنـد و در طـى ۱۱ سـال اقـامـت در این شهر، دروس خارج فقه و اصول را از محضر میرزاى نائینى ، حاج سید ابوالحسن اصفهانى و محقق اصفهانى فرا گرفتند و در دروس فلسفه حکیم الهى ، مرحوم سـیـد حـسـیـن بـادکـوبه اى و درس رجال مرحوم سید محمد حجت کوه کمرى و ریاضیات سید ابـوالقـاسـم خـوانـسـارى شـرکـت فـرمـودنـد. شـخصیت این عالم ربانى بیش از همه تحت تـاءثیر استاد بزرگ ایشان ، آیت الله قاضى طباطبایى قرار گرفت و سالها از محضر ایشان استفاده هاى علمى و عملى نمودند. ایشان در این مورد فرموده اند:
مـا هـر چـه در ایـن مـورد داریـم ، از مـرحـوم قـاضى داریم ، چه آنچه را که در حیاتش از او تـعـلیـم گـرفـتیم و از محضرش استفاده کردیم و چه طریقى که خودمان داریم ، از مرحوم قاضى گرفته ایم .(۶۴)
عـلامـه طـبـاطـبـایـى پـس از بـازگـشـت از نـجـف اشـرف در سـال ۱۳۱۴ ش . و اقـامـت ده سـاله در تـبـریـز، سـرانـجـام در سـال ۱۳۲۴ ش ، در زمان تسلط حزب دموکرات آذربایجان بر تبریز، به قم هجرت مى کـنـنـد و بـا تـدریـس فـلسفه و تفسیر قرآن کریم ، خدمات شایان توجهى به حوزه هاى علمیه کرده ، شاگردان نامدارى تربیت مى نمایند. سرانجام آن عالم ربانى روز یکشنبه ، ۱۸ مـحـرم الحـرام سـال ۱۴۰۲ ق . بـرابـر بـا ۲۴ آبـان ۱۳۶۰ ش . دیـده از جهان فرو بستند.

۳. آیت الله سید محمد حسن طباطبایى :
فـقـیـه و عارف بزرگ ، حاج سید محمد حسن طباطبایى ، برادر کوچک علامه طباطبایى ، در سـال ۱۳۲۶ ق . در تـبـریـز بـه دنیا آمد و پس از فرا گرفتن دروس ‍ مقدماتى و سطوح عـالى فـقـه ، اصـول ، فـلسـفـه و کـلام ، در سـال ۱۳۰۴ ق . به همراه برادر، عازم نجف اشـرف گردید و در فقه و اصول از محضر آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانى ، میرزاى نـائیـنـى و شـیـخ محمد حسین اصفهانى استفاده نمود و عرفان و فلسفه را از محضر مرحوم سید على قاضى طباطبایى و سید حسین بادکوبه اى فرا گرفت و به مقامات عالى معنوى و عرفانى دست یافت . علامه طباطبایى در مورد حالات برادر خویش مى فرماید:
وقتى همراه برادر در نجف اشرف تحت تربیت اخلاقى مرحوم حاج میرزا على آقا قاضى (ره ) بودیم ، سحرگاهى بر بالاى بام ، بر سجاده عبادت نشسته بودم . در این موقع خواب سـبکى به من دست داد و مشاهده کردم دو نفر مقابل من نشسته اند. یکى از آنها حضرت ادریس عـلیـه السـلام و دیـگـرى بـرادر عـزیـز و ارجـمـنـد خـودم ، آقـاى حاج سید محمد حسن الهى طـبـاطـبـایـى بـود. حـضـرت ادریـس عـلیـه السـلام بـا مـن بـه مـذاکـره و سـخـن مـشـغـول شدند؛ ولى طورى بود که ایشان القاى کلام مى نمودند و تکلم مى کردند، ولى سخنان ایشان به واسطه کلام آقاى اخوى استماع مى شد.(۶۵)
آیـت الله سـیـد مـحـمـد حـسـن الهـى طـبـاطـبـایـى در سـال ۱۳۱۴ ش . بـه دلیـل وضـعـیـت نـامـناسب ، به همراه برادر از نجف اشرف به تبریز بازگشت و در حوزه عـلمـیـه آن شـهـر بـه تـدریـس فـلسـفـه عـالى پرداخت و سرانجام روز دوشنبه ۱۳ ربیع الاول سال ۱۳۸۸ ق . در سن ۶۳ سالگى رحلت فرمود و در مقبره ابو حسین در شهر مقدس قم دفن گردید.

۴. آیت الله العظمى محمد تقى بهجت فومنى :
حضرت آیت الله العظمى بهجت ، در سال ۱۳۳۴ ق . در شهر فومن دیده به جهان گشودند و تـحـصیلات ابتدایى و آغاز دروس حوزوى را در زادگاه خویش گذراندند. ایشان از همان دوران کـودکـى نـبوغ سرشار خود را نشان دادند و هیچ گاه به بازى هاى مرسوم کودکان هـم سـن و سـال خـویـش ‍ نـپـرداخـتند که این ، حاکى از عظمت روحى این انسان وارسته بود. ایشان در سال ۱۳۴۸ ق . عازم کربلا شدند و تحصیلات خود را در این شهر ادامه دادند و در سال ۱۳۵۲ ق . عازم نجف اشرف شدند و دروس سطح را نزد استادانى نامدار مانند آیت الله العظمى سید هادى میلانى ، آیت الله العظمى سید محمود شاهرودى و آیت الله العظمى خـویـى (قـدس سـره ) بـه پـایان رساندند و در حلقه درس آیت الله حاج شیخ محمد حسین اصـفهانى و آیت الله میرزاى نائینى شرکت فرمودند. آیت الله بهجت پس از ورود به نجف اشرف ، به دلیل اهتمام فراوانى که به تهذیب نفس داشتند، به محضر درس عارف عابد، مرحوم سید على قاضى راه یافتند و از شاگردان مورد توجه ایشان گردیدند. ایشان پس از مـراجـعـت به ایران در سال ۱۳۶۸ ق . و اقامتى چند ماهه در زادگاهشان ، فومن ، به قم عـزیـمـت نمودند و در حوزه درسى آیت الله العظمى سید محمد حجت و آیت الله العظمى سید حـسـیـن بـروجـردى شـرکـت فـرمـودنـد. هـم اکـنـون ایـشـان در حـوزه عـلمـیـه قـم ضـمـن اشـتـغـال بـه تـدریـس ، مـحـل مـراجـعـه مـؤ مـنـیـن نـسـبـت بـه مسائل دینى مى باشند و در مسجد فاطمیه این شهر اقامت جماعت مى نمایند.

۵. حاج سید هاشم حداد:
مـرحـوم حـاج سید هاشم موسوى حداد یکى از قدیمى ترین و قدرتمندترین شاگردان آیت الله قـاضـى در سـلوک عـرفـانـى مـى بـاشـنـد. گـر چـه آن مـرحـوم بـه شـغـل آهـنـگـرى اشـتـغـال داشـت و در مـسائل فرعى تقلید مى نمود، ولى از شاگردان مورد عـلاقـه مـرحـوم قـاضى به شمار مى رفت . حرص در عبادت ، کمى خواب و خوراک ، اهتمام شـدیـد بـه امـر تـفـکـر، دعـا، عبادت و راز و نیاز با خداوند از صفات بسیار بارز آن مرد بـزرگ بـود. مـرحـوم آیـت الله حجت انصارى لاهیجى ، یکى از شاگردان مرحوم قاضى در مورد توجه استاد خویش به مرحوم حداد مى فرماید:
مـرحـوم قاضى خیلى به ایشان عنایت داشت و او را به رفقاى سلوکى معرفى نمى کرد و بـه حـال او ضـنـت داشـت کـه مبادا رفقا مزاحم او شوند. او تنها شاگردى است که در زمان حـیات مرحوم قاضى موت اختیارى داشته است . بعضى اوقات ، ساعات موت او پنج و شش ساعت طول مى کشید و مرحوم قاضى مى فرمود: سید هاشم در توحید، مانند سنى ها که در سـنـى گرى تعصب دارند، او در توحید ذات حق متعصب است و چنان توحید را ذوق کرده و مـس نـمـوده اسـت کـه مـحـال اسـت چـیـزى بـتـوانـد در آن خلل وارد سازد.(۶۶)
آقـا سـیـد هـاشـم حـداد در سـن ۸۶ سـالگـى ، در مـاه مـبـارک رمـضـان سال ۱۴۰۴ ق . در شهر کربلا از دنیا رحلت فرمودند.

۶. آیت الله حاج سید یوسف حکیم :
آیـت الله سـیـد یـوسـف حـکـیـم ، فـرزنـد ارشـد آیت الله العظمى مرحوم سید محسن حکیم در سـال ۱۳۲۷ ق . در نـجـف اشـرف دیـده بـه جـهـان گـشـود و پـس ‍ از گـذرانـدن مـراحـل مـقـدماتى و سطوح عالى ، به درس آیات عظام سید هادى میلانى ، سید ابوالقاسم خـویـى ، شیخ حسین حلى و آقا ضیاءالدین عراقى راه یافت . آن بزرگوار در درس مرحوم سـیـد عـلى قـاضـى نـیز حاضر شد و مراحل سیر و سلوک را آموخت . این مرد بزرگ پس از رحـلت پـدر گـرامـى اش ، آیـت الله العظمى سید محسن حکیم ، با وجود پافشارى فراوان مـردم بـر قـبـول مـرجعیت ، به دلیل شدت زهد و نیز وجود مرجعى همچون آیت الله العظمى خویى همواره از این کار خوددارى مى کرد.
خـانـدان حـکـیـم همواره مورد نفرت و کینه حزب بعث عراق بودند و پس از آغاز جنگ تحمیلى علیه ایران ، بسیارى از فرزندان و نواده هاى مرحوم آیت الله العظمى حکیم دستگیر و در زنـدانهاى رژیم بعث تحت شکنجه قرار گرفتند و یا به درجه شهادت رسیدند. آیت الله سـید یوسف حکیم نیز از جمله این افراد بود و در یورشى وحشیانه ، به همراه بسیارى از افـراد ایـن خـانـدان در سـال ۱۳۰۴ ق . بـازداشـت شد، سپس ایشان به همراه گروهى آزاد شدند؛ ولى در خانه خود تحت نظر بودند و سرانجام در ۲۷ رجب ۱۴۱۱ ق . در حالى که مـردم عـراق زیـر بـمـبـاران وحـشیانه نیروهاى ضد ملیتى علیه عراق قرار داشتند، در نجف اشرف دیده از جهان فرو بست .(۶۷)

 

۷. آیت الله سید محمد حسینى همدانى :
فـقـیـه ، مـحـدث و مـفـسـر قـرآن ، آیـت الله سـیـد مـحـمـد حـسـیـنـى هـمـدانـى در ربـیـع الاول سـال ۱۳۲۲ ق . دیده به جهان گشود. وى تحصیلات حوزوى را در همدان آغاز کرد و در سال ۱۳۴۳ ق . رهسپار حوزه علمیه نجف اشرف شد و نزد بزرگانى چون آیت الله سید مـحـمـد هادى میلانى و آقا عماد رشتى فرزند میرزا حبیب الله رشتى ، تحصیلات حوزوى را ادامـه داد. ایـشـان در آخرین دوره درس اصول آیت الله میرزا محمد حسین نائینى حاضر شد و مـورد تـوجـه قـرار گـرفـت و بـه شـرف دامـادى ایـشـان نـایـل شـد. آیـت الله هـمـدانـى هـمـزمـان در دروس فـلسـفـه سـیـد حـسـیـن بـادکـوبـه اى و اصـول مـیـرزا مـحـمـد حـسین اصفهانى شرکت نمود و درسهاى خود را با آیات عظام خویى ، علامه طباطبایى ، میلانى و گروهى دیگر مباحثه مى کرد و مدتى اندک نیز در دروس مرحوم قـاضـى و سـپـس آیـت الله آقـا سـیـد عـبـدالغـفـار مـازنـدرانـى شـرکـت نـمـود. نـامـبـرده در سـال ۱۳۶۷ ق . بـه هـمـدان بـازگـشـت و تـا زمـان وفـاتـش ، یـعـنـى ۱۵ جـمـادى الاول ۱۴۱۷ ق . بـرابـر بـا ۸ مهرماه ۱۳۵۷، همواره به تاءلیف و ارشاد و نیز حمایت از انـقـلاب اسـلامـى و شـخـصـیـت امـام خـمـیـنـى رضـوان الله عـلیـه مشغول بود. وى در رویایى صادق ، از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله دستور نگارش تـفـسـیـر قـرآن مـجـیـد را دریافت نمود و در انجام آن نیز توفیق یافت . این تفسیر با نام انـوار درخـشـان در تفسیر قرآن در ۱۸ جلد به چاپ رسیده است . مرقد این عالم ربانى در دارالزهد آستان رضوى در جوار مزار شیخ بهایى (ره ) قرار دارد.(۶۸)

۸. آیت الله سید عبدالحسین دستغیب شیرازى :
شـهـیـد آیـت الله دسـتـغـیـب شـیرازى در عاشوراى سال ۱۳۳۲ ق . در شیراز متولد شدند و تـحـصـیـلات مقدماتى و سطوح را در همان شهر گذراند؛ سپس ‍ عازم نجف اشرف شده ، در دروس عـالى اسـتـادان بـزرگـى چـون آقـا ضیاءالدین عراقى ، محمد کاظم شیرازى ، سید ابوالحسن اصفهانى و میرزا آقا اصطهباناتى شرکت فرمودند و به درجه اجتهاد رسیدند. شـهـیـد دسـتـغیب از مریدان مرحوم آیت الله سید على قاضى بودند و این استاد بزرگ نیز اجـتـهاد آیت الله دستغیب را تایید فرموده بودند. آیت الله شهید دستغیب پس از بازگشت از نـجـف اشرف به شیراز، به تبلیغ و ارشاد و تاءلیف پرداختند و سرانجام در روز جمعه ۲۰ آذر مـاه سـال ۱۳۶۰، بـرابـر بـا ۱۴ صـفـر ۱۴۰۲ ق . هنگام حرکت به سوى جایگاه نـمـاز جـمـعـه ، بـه هـمـراه نـوه خـود، سـید محمد تقى دستغیب و هشت نفر از یاران و همراهان باوفایش به شهادت رسیدند.

 

۹. آیت الله شیخ حسنعلى نجابت شیرازى :
آیـت الله شیخ حسنعلى نجابت شیرازى در سال ۱۲۹۶ ش . در شیراز به دنیا آمدند و پس از اتـمـام دروس مـقـدمـات ، در سـن ۱۵ سالگى عازم نجف اشرف شدند و پس از گذراندن دروس سطح ، از محضر آیات عظام ، سید ابوالحسن اصفهانى ، عبدالهادى شیرازى ، و سید ابـوالقـاسـم خـویـى اسـتـفـاده کـرده ، در ۲۸ سـالگـى بـه درجـه اجـتـهـاد نـایـل آمـدنـد. ایشان از اوان ورود به نجف اشرف ، بنا به سفارش آیت الله قاضى بناى دوستى استوارى را با شهید آیت الله دستغیب گذاشتند و این دو دوست پس از رحلت استاد، از مـحضر عرفانى آیت الله حاج شیخ محمد جواد انصارى همدانى استفاده نمودند، آیت الله نجابت در بهمن ماه سال ۱۳۶۸، در شب شهادت امام على النقى علیه السلام به لقاءالله پیوست و در کنار مزار یار دیرین خویش ، آیت الله شهید دستغیب مدفون گردید.(۶۹)

۱۰. آیت الله العظمى سید محمد هادى میلانى :
فـقـیـه بـزرگ و حـکـیـم الهـى ، حـاج سـیـد مـحـمـد هـادى مـیـلانـى در شـب هـفتم محرم الحرام سـال ۱۳۱۳ ق . در نـجـف اشـرف دیـده بـه جـهـان گـشـود و در مـدت کـوتـاهـى مـراحـل مـقـدمـاتـى عـلوم اسـلامـى را سـپـرى کـرد و تـحـصـیـل دروس خـارج فـقـه و اصـول را در حـوزه درسـى فـقـه و اصـول آیـات عـظـام مـیـرزا محمد حسین نائینى ، شیخ الشریعه اصفهانى ، آقا ضیاءالدین عـراقـى و آقا شیخ محمد حسین اصفهانى ادامه داد و زیر نظر عارف اوحدى ، مرحوم آقا سید عـلى قـاضـى طـبـاطـبـایـى بـه تـزکـیـه نـفـس پـرداخـت ایـن عـالم وارسـتـه در سـال ۱۳۷۳ ق . عـازم مشهد مقدس شد و در پاسخ به خواهش و پافشارى گروههاى مختلف مردم ، در آنجا اقامت کرد و ۲۲ سال به تدریس و ارشاد و تاءلیف پرداخت و سرانجام روز جـمـعـه ، ۳۰ رجـب سـال ۱۳۹۵ ق . بـرابـر بـا ۱۷ مـرداد سال ۱۳۵۴ ش . در سن ۸۳ سالگى چشم از دنیا پوشید.(۷۰)

۱۱. آیت الله محمدرضا مظفر:
آیـت الله شـیـخ مـحـمـدرضـا مظفر در سال ۱۳۲۲ ق . در نجف اشرف دیده به جهان گشود. خـانـدان عـلمـى و ادبـى ایـشـان کـه بـه آل مظفر معروف هستند، از خاندانهاى بنام و بسیار مشهور شیعه مى باشند.(۷۱)
مرحوم مظفر پس از طى مراحل مقدماتى و حضور در درس بزرگان حوزه ، همچون شیخ محمد حـسـن مـظـفـر، میرزاى نائینى ، محقق عراقى ، عبدالهادى شیرازى و محقق اصفهانى به درجه والاى اجـتـهاد رسید و نیز دروس عالى حکمت و فلسفه اسلامى را طى نمود و از محضر حکیم مـتـاله و عـارف نـامـى سـیـد عـلى قـاضى بهره مند شد. آن بزرگوار در کنار آموختن ، به تدریس نیز اشتغال داشت و فقه و اصول و حکمت اسلامى را به طالبان مى آموخت و نیز از قـلمـى روان و طـبـع شـعـرى نـیـکـو بـرخـوردار بـود. کـتـاب اصـول الفـقه ایشان هم اکنون یکى از کتابهاى رایج درسى در حوزه هاى علمیه به شمار مـى رود. آیـت الله مـظـفـر در ۱۶ مـاه مـبـارک رمـضـان سال ۱۳۸۳ ق . در سن ۶۲ سالگى دیده از جهان فرو بست .(۷۲)

۱۲. آیت الله حاج سید عبدالاعلى سبزوارى :
عـالم عـابـد و حـکـیـم زاهـد، آیـت الله سـبـزوارى در روز عـیـد سعید غدیر خم ، ۱۸ ذى حجه سـال ۱۳۲۸ یـا ۱۳۲۹ ق . در سـبـزوار دیـده بـه جـهـان گـشود. وى در سن ۱۴ سالگى بـراى کـسـب مـعـارف الهـى بـه مـشـهـد مـقـدس رفـت و ادبـیـات و سـطـوح عـالى فـقـه و اصـول و حـکـمـت و فلسفه را فرا گرفت و در محضر آیت الله حاج شیخ حسنعلى نخودکى اصـفـهـانـى بـه فـراگیرى تفسیر پرداخت ، سپس به نجف اشرف هجرت کرد و از محضر آیـات عـظـام ، سـیـد ابـوالحـسـن اصفهانى ، میرزاى نائینى ، محقق عراقى و محقق اصفهانى اسـتـفاده شایانى کرد و به تکمیل دانش خود در رشته تفسیر و فلسفه پرداخت و اخلاق را از مـحـضـر مـرحـوم قاضى فرا گرفت . از ویژگى هاى آیت الله سبزوارى ، فروتنى ، بـردبـارى ، خـامـوشـى و سکوت و ذکر بسیار خداوند بود و از آنجا که حافظ قرآن نیز بـود، هـر هـفـتـه یـک بـار قـرآن را خـتـم مـى نـمـود. بـه دنـبـال نـهـضـت اسـلامـى مـردم ایران به رهبرى امام خمینى رضوان الله علیه ایشان حمایت قـاطـع خـود را از انـقـلاب اسلامى اعلام نمود و چند بار درس خود را براى حمایت از نهضت تـعـطـیـل کـرد و هـنـگـام هـمـه پـرسـى نـظـام جـمـهـورى اسـلامـى ایـران در سال ۱۳۵۸، پیامى صادر نمود. از تاءلیفات آن فقیه بزرگوار، کتاب مهذب الاحکام فى بیان الحلال و الحرام است که دوره کاملى از فقه استدلالى در ۳۰ جلد مى باشد. آیت الله سـبـزوارى در تـاریـخ ۲۷ صـفـر سـال ۱۴۱۴ ق . بـرابـر بـا ۲۵ مـرداد سال ۱۳۷۲ ق . در سن ۸۳ سالگى رحلت نمود.(۷۳)

۱۳. آیت الله حاج میرزا على غروى علیارى :
عالم ربانى و فقیه صمدانى ، آیت الله حاج میرزا على علیارى تبریزى در صبحگاه روز جـمـعـه ، ۱۲ مـاه مبارک رمضان سال ۱۳۱۹ ق . دیده به جهان گشود. آن مرحوم مقدمات علوم حوزوى و مرحله سطح را در تبریز، نزد جدش آیت الله شیخ محمد حسن علیارى فرا گرفت و در ۲۲ سالگى عازم نجف اشرف شد و از محضر بزرگان روزگار خود کسب فیض نمود و در دوران جوانى به دریافت اجازه اجتهاد و روایت از استادان بزرگى همچون آیات عظام ، میرزاى نائینى ، محقق عراقى و سید ابوالحسن اصفهانى شد. مرحوم آیت الله غروى فردى بـسـیـار بـاتـقـوا، فـروتـن ، زاهـد، خـوش برخورد و خوش سخن بود و از رسیدگى به درماندگان و تهیدستان فروگذار نمى کرد. حافظه آن مرد الهى بسیار شگفت آور بود و بـر مـسـایـل جـزئى فـقـه احـاطـه کـامـل داشـت . آیـت الله غـروى در سـال ۱۳۵۰ ق . از تـمـامـى سمتها و عنوانهایى که مى توانست در حوزه نجف کسب کند چشم پـوشـیـد و بـه درخـواسـت جـدش بـه تبریز بازگشت و به تحقیق ، تدریس ، تاءلیف و اقـامـه جـمـاعـت پـرداخـت . سـرانـجـام آن فـقـیـه زاهـد، روز دوشـنـبـه ، اول اردیـبـهـشـت سـال ۱۳۷۶ ش . بـرابـر بـا ۱۳ ذیـحـجـه سال ۱۴۱۷ ق . در سن ۹۸ سالگى دیده از جهان فرو بست و پس از تشییع دوباره پیکر مـطـهـرش در قـم و اقـامـه نـماز به وسیله آیت الله العظمى بهجت ، در صحن مطهر حضرت معصومه علیه السلام به خاک سپرده شد. از آن مرحوم تاءلیفات متعددى در زمینه هاى فقه ، اصول ، رجال ، تفسیر، اخلاق و تاریخ به یادگار مانده است .(۷۴)

۱۴. آیت الله العظمى سید شهاب الدین مرعشى نجفى :
ایـشـان در صـبـح روز پـنجشنبه ، ۲۰ صفر سال ۱۳۱۵ ق . در نجف اشرف دیده به جهان گـشـود و در هـمـان شـهـر ادبـیـات عـرب ، علم تجوید و قرائت قرآن ، علم انساب و فقه و اصـول را از استادان نجف اشرف فرا گرفت و مدت زیادى نیز از محضر آیت الله قاضى طـبـاطـبـایى استفاده کرد؛ سپس عازم تهران شد و در حلقه درس مرحوم آیت الله میرزا مهدى آشـتـیـانـى و مـیـرزا طـاهـر تـنـکـابـنـى حـاضـر شـد و حـکـمت اسلامى را فرا گرفت . به دنـبـال تـاسـیـس ‍ حـوزه عـلمیه قم به دست مرحوم آیت الله حائرى یزدى ، آیت الله مرعشى نـجـفـى رهـسـپـار آن شهر گردید و به درخواست مرحوم حائرى در آن شهر اقامت کرد و تا زمـان وفـات خـویـش ، بـه تـدریس ، تاءلیف و تحقیق پرداخت . از مهمترین خدمات علمى آن مـرجـع وارسـتـه ، گـردآورى هـزاران جلد کتاب و تاسیس کتابخانه ارزشمندى است که در نـوع خـود بـى نظیر است . در این کتابخانه صدها کتاب خطى و بسیار نفیس نگهدارى مى شـود کـه آن مـرحـوم در مـدت ۵۰ سـال آنـهـا را گـردآورى فـرمـود و بـدیـن تـرتیب بخش بـزرگـى از مـیراث فرهنگى شیعه را از دستبرد سوداگران نجات داد. سرانجام آیت الله العـظـمـى مـرعـشـى نـجفى پس از اقامه نماز مغرب و عشا در صحن مطهر حضرت معصومه ، یعنى مکانى که سالیان سال هنگام گشوده شدن دربهاى آن در بامدادان پیش از همه شاهد حضور آن مرجع وارسته بود، در منزل دچار بیمارى قلبى شد و در سن ۹۵ سالگى دیده از جـهـان فـرو بـسـت و جـهـان علم و دانش را سوگوار کرد. آیت الله مرعشى نجفى بنا به وصیت خویش ‍ در کتابخانه اى که خود بنیاد گذارى کرده بود دفن گردید.(۷۵)

۱۵. آیت الله العظمى سید ابوالقاسم خویى :
در شـب ۱۵ رجـب سـال ۱۳۱۷ ق . در شـهـر خـوى بـه دنـیـا آمـدنـد و در سال ۱۳۳۰ ق . به نجف اشرف مهاجرت نمودند و پس از گذراندن مرحله مقدمات و سطح ، در دروس آیـات عـظـام شـیخ الشریعه اصفهانى ، شیخ مهدى مازندرانى ، شیخ محمد حسین غـروى اصـفـهـانـى ، شـیخ محمد حسین نائینى و آقا ضیاءالدین عراقى حاضر شدند و به زودى بـه کـرسـى تـدریـس ‍ نـشـسـتـنـد. آن عـالم بـزرگ در زمره عالمانى است که از جهت تـدریـس بـسـیـار نـمـونه هستند و تقریرات فراوانى از دروس ایشان به رشته تحریر درآمـده اسـت کـه بـرخـى از آنـهـا چـاپ رسـیـده اسـت . کـتـاب هـاى مـعـجـم رجـال الحـدیـث ، البـیان فى تفسیر القرآن ، منهاج الصالحین و اجود التقریرات از جمله تـاءلیـفـات ایـشـان است و کتابهاى تنقیح العروه الوثقى ، مستند العروه الوثقى ، مبانى العروه الوثقى و مصباح الفقاهه نیز بعضى از تقریراتى است که به وسیله شاگردان ایشان چاپ شده است .
مرحوم آیت الله العظمى خویى همواره از طرف حزب بعث تحت فشار قرار داشت و بعثیان ، فـرزنـد آن عـالم ربـانـى ، یـعـنـى سـید ابراهیم خویى را ربودند که هنوز از سرنوشت ایـشـان اطـلاعـى در دسـت نـیـسـت . سـرانـجـام آن مـرجـع بـزرگ ، عـصـر روز ۸ صـفـر سال ۱۴۱۳ ق . رحلت نمود و خبر درگذشت ایشان پس از ساعتها تاخیر در عراق اعلام شد و پـیـکـر ایـشـان بـدون آنـکـه تـشـییع شود، تنها با حضور تعداد اندکى از شاگردان و فـرزنـدش سـیـد مـحـمـد تـقـى خـویـى در مـسـجـد الخـضـراء محل تدریس ایشان دفن گردید.(۷۶)
مـرحـوم آیـت الله خـویـى در ایـام جوانى به محضر مرحوم قاضى مشرف مى شود و از آیت الله قـاضى دستوراتى دریافت مى کند و پس از انجام آنها، نزد ایشان بازمى گردد. در ایـن هـنگام آن عارف وارسته ، آینده این جوان مستعد را به وى نشان مى دهند، به گونه اى که آیت الله خویى مشاهده مى نماید که از بالاى مناره اى خبر رحلت خود ایشان به گوش ‍ مى رسد.(۷۷)

۱۶. آیت الله حاج شیخ ابوالفضل خوانسارى :
آیـت الله حـاج شـیـخ ابـوالفـضل خوانسارى در سال ۱۲۹۶ ش . در محله بید آباد اصفهان مـتـولد شـدنـد و تـحـصـیـلات مـقدماتى را در همان شهر سپرى کردند و پس از آن به نجف اشرف مهاجرت فرمودند. ایشان در آن حوزه بابرکت ، از محضر استادان روزگار خویش ، آیـات عـظـام سـیـد ابـوالحـسـن اصـفـهـانى ، محقق اصفهانى ، آقا ضیاءالدین عراقى ، سید ابـوالقـاسم خویى ، شیخ صدر بادکوبه اى و نیز آیت الله سید على قاضى طباطبایى بـهـره هـاى فـراوانـى بردند و سپس به ایران بازگشتند. آیت الله خوانسارى همواره در تـایـید نظام جمهورى اسلامى ایران و بنیان گذار آن ، آیت الله العظمى امام خمینى (قدس سره ) مى کوشیدند و به عضویت مجلس خبرگان قانون اساسى و خبرگان رهبرى نیز در آمـدنـد. آن عـالم ربـانـى در شـهر اراک حوزه علمیه اى تاسیس فرمودند و به ترویج دین پـرداخـتـنـد و نیز از طرف امام خمینى به امامت جمعه آن شهر برگزیده شدند. حضرت آیت الله خـوانـسـارى اکـنـون سـاکـن قـم مـى بـاشـنـد. از خـداونـد طول عمر و دوام توفیقات ایشان را خواهانیم .(۷۸)

۱۷. آیت الله حاج شیخ عبدالحسین حجت انصارى :
مـرحـوم حـاج عـبـدالحـسـیـن حـجـت انـصـارى لاهـیـجـى در سـال ۱۲۹۰ در شـهـرسـتـان لاهیجان متولد شد و تحصیلات مقدماتى را نزد پدرش ، آقاى شـیـخ عـبـدالرسول مجتهد لاهیجى آغاز نمود. پس از آن عازم شهرستان قم شد و تحصیلات خـود را ادامـه داد و سـال ۱۳۰۶ ق . بـه نـجف اشرف مهاجرت فرمود و از محضر بزرگان حـوزه نـجـف اسـتـفـاده کـرد و خـیـلى زود بـه درجـات عـالى فـقـه نایل آمد. آن عالم ربانى یکى از شاگردان خصوصى مرحوم قاضى طباطبایى بود و پس از بـازگـشـت بـه ایـران نـیـز در مـحـضـر شـیخ على اکبر الهیان تنکابنى به کسب فیض پـرداخـت . از ویژگى هاى مرحوم آیت الله حجت انصارى پرهیز از شهرت طلبى بود، به گونه اى که کسى کلمه من را از ایشان نشنید.(۷۹)

۱۸. آیت الله شیخ ابراهیم زابلى :
آیـت الله شـیـخ ابـراهـیـم زابـلى در شـهـرسـتـان زابـل دیـده بـه جـهـان گـشـود و پس از تـکـمیل دروس مقدماتى و سطح در شهرستان زابل و مشهد مقدس ، به نجف اشرف رفت و از علماى آن حوزه بزرگ استفاده کرد و از دروس اخلاقى و عرفانى مرحوم آیت الله سید على قـاضـى طـبـاطـبـایـى بـهـره مـنـد شـد و بـه افـتـخـار دامـادى ایـشـان نـیـز نـایـل آمـد. آیـت الله زابـلى پـس از مـراجـعـت بـه ایـران ، در سال ۱۳۹۲ ق . دیده از جهان فرو بست .(۸۰)

۱۹. آیت الله حاج شیخ عباس قوچانى :
مـرحـوم حـاج شـیـخ عباس قوچانى از دانشمندان برخاسته از استان خراسان مى باشند که پـس از گذراندن مراحل مقدماتى و دوره سطح در قوچان ، زادگاه خویش و نیز مشهد مقدس ، عـازم نـجف اشرف شدند و در آنجا تحصیلات خود را ادامه دادند و مدارج عالى علمى و عملى را سـپـرى کـردند. آن مرحوم از محضر عالم ربانى ، آیت الله قاضى نیز بهره فراوانى برد و مرحوم قاضى نیز ایشان را به عنوان وصى خویش معرفى نمود.
فـرزنـد آن عـالم فـرزانـه ، حـجت الاسلام و المسلمین آقا شیخ محمود قوچانى نماینده ولى فقیه در نیروهاى مسلح در بیان ویژگى هاى ایشان مى فرمایند:
آنـچـه کـه از سـخـنـان پـراکـنـده ایـشـان بـه خـاطـر دارم آن اسـت کـه ایـشـان دو سال در قوچان تحصیل کرده و سپس به مشهد آمده بودند و دوره سطح را در مشهد گذرانده بـودنـد. فـلسـفـه را در خـدمـت مـرحـوم آقـاى بـزرگ (شـهـیـدى ) تـکـمـیـل کـرده بودند و بعدا که به نجف رفته بودند، در درس مرحوم آیت الله حاج شیخ مـحـمـد حـسـیـن اصـفهانى ، معروف به کمپانى شرکت مى کردند. که البته مرحوم کـمـپـانى در حدود یک سال پس از میرزاى نائینى مرحوم شدند و اولین دوره درس خارج آیت الله العظمى خویى را هم دیده بودند. از مراجع و آقایان اجازاتى داشتند و پس از وفات مـرحـوم قاضى وقتى که وصیت نامه ایشان را ملاحظه کرده و متوجه شده بودند که ایشان را وصـى کـرده انـد و در هـمـان جـا تـصـریـح بـه اجـتـهـاد ایـشـان کـرده انـد، خـوشـحـال بـودنـد کـه شخصیتى مثل مرحوم قاضى هم به ایشان اجازه اجتهاد دادند. عبارت مـرحـوم قـاضـى ایـن طور است : اما وصى این جانب در امر طریقت ، آقاى حاج شیخ عباس مجتهد قوچانى .
یـکـى از خـصـوصـیـات ایـشان بود که تا آخر عمر مى فرمودند: من هیچى نیستم ! کـوچـکـتـریـن ادعایى نداشتند؛ درست مثل مرحوم قاضى . در اواخر عمر مرحوم قاضى ، خدمت ایشان رسیده و عرض کرده بودند که : پس از شما چه باید کنیم ؟ مرحوم قاضى وصـیـت نـامه خود را به ایشان داده بودند و مشاهده کرده بودند که آقاى قاضى او را به عـنـوان وصـى مـعرفى کرده اند. عرض کرده بودند که : این چطور ممکن است ! با دست خـالى کـه نـمـى شـود این مسوولیت را بر عهده گرفت ! همیشه نسبت به اقدام مرحوم قـاضـى اظـهـار تـعـجـب مـى کـردنـد. بـه یـکـى از آقـایـان اظـهار تعجب مرحوم والد را که نـقل کرده بودند، ایشان فرموده بودند که اینکه مرحوم قاضى ایشان را وصى خود کرده انـد نکته اش همین است که ایشان ادعا ندارد. در عین تربیت افراد و شاگردان ، هیچ ادعایى نداشتند.(۸۱)
مرحوم حاج شیخ عباس قوچانى در سال ۱۳۶۸ ش . در نجف اشرف دیده از جهان فرو بست .

۲۰. آیت الله شیخ على اکبر مرندى :
فـقـیـه و عـارف بـزرگ ، حـاج شـیـخ عـلى اکـبـر مـرنـدى در سال ۱۳۱۴ ق . در یک خانواده علمى در شهرستان مرند به دنیا آمد. ایشان پس از آغاز به تحصیل و گذراندن دروس مقدماتى در زادگاه خویش ، عازم تبریز و سپس نجف اشرف شد و مـراحـل عـالى را سـپـرى کـرد. مـرحـوم مـرنـدى بـه مـدت ۱۰ سـال به همراه دوست صمیمى و هم حجره خویش ، علامه طباطبایى ، از محضر آیت الله سید حسین کوه کمرى ، آیت الله بادکوبه اى و مرحوم آیت الله سید على قاضى طباطبایى بهره مـنـد شـد. آیـت الله مـرنـدى عـلاوه بـر تـسـلط کـامـل بـر فـقـه و اصـول ، در تفسیر و عرفان و احادیث اهل بیت علیه السلام نیز چیره دست بود و بزرگان حـوزه عـلمـیه قم و نجف مقام علمى ایشان را مى ستودند. آن عالم ربانى پس از یک قرن عمر بـابـرکـت ، سـحـرگـاه روز سـه شـنـبـه ۱۹ فـروردیـن سال ۱۳۷۳ ش ، برابر با سال ۱۴۱۴ ق . در حالى که ذکر لا اله الا الله بر لب داشت دیده از جهان فرو بست .(۸۲)

۲۱. آیت الله سید حسن مسقطى :
عـارف الهـى ، آقـا سـیـد حـسن مسقطى یکى از شاگردان ویژه مرحوم قاضى به شمار مى رفـت . ایـشان در بحث و تدریس حکمت و عرفان بسیار چیره دست بود و در صحن حرم مطهر امیرالمؤ منین ، على علیه السلام ، به طالبان عرفان مى آموخت و آشکارا مخالفان عرفان را بـه عـدم درک حـقـایـق متهم مى کرد. از آنجا که جو عمومى حوزه نجف اشرف با عرفان و فـلسـفـه مـوافـق نـبـود، روش ‍ ایشان مورد اعتراض قرار گرفت و سرانجام آیت الله سید ابـوالحـسـن اصـفـهانى به وى امر کردند از نجف خارج شده ، به مسقط برود؛ اما دورى از اسـتـاد و مـرادش ، مرحوم قاضى بر او ناگوار بود؛ از این رو از آن حکیم اجازه خواست تا به تدریس خویش ادامه دهد؛ اما مرحوم قاضى از وى خواستند به فرمان سید گردن نهد و او را بـه عـنـایـات الهـى دلشـاد کـردند. آیت الله سید حسن مسقطى نجف را به سوى مسقط تـرک کـرد و در راه تـنـهـا در مـسـاجـد سـکـنـى مـى گـزیـد. ایـن عـالم عـامـل در شـهـر مـسـقـط بـه تـرویـج و تـبـلیـغ پـرداخـت ؛ بـه گـونـه اى کـه اهـل آن شـهـر مـؤ مـن و مـوحـد شدند و عالم و جاهل در برابر او سر تعظیم فرود آوردند. آن مـرحـوم در اواخـر عـمـر هـمـواره بـا لبـاس احـرام مـى زیـسـت و پـس از آنکه اهالى هند از او تـقـاضـاى مسافرت به آن دیار را نمودند، با همان دو لباس به راه افتاد و در راه تنها وارد مساجد مى شد و از سکونت در مسافرخانه ها خوددارى مى کرد و سرانجام با همان احرام ، در حـال سـجـده جـان بـه دوسـت سـپـرد. رحـلت آن عـارف فـرزانـه در سال ۱۳۵۰ ش . اتفاق افتاد.(۸۳)

۲۲. آیت الله سید عبدالکریم کشمیرى :
عـالم ربـانـى و عـارف صـمـدانـى ، آیـت الله سـیـد عـبـدالکـریـم کـشـمـیـرى در سـال ۱۳۴۵ ق . در بیت علم و فضیلت در نجف اشرف دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم آیـت الله سید محمد على رضوى کشمیرى حائرى (۱۳۶۵ ق .) داماد مرحوم آیت العظمى سید مـحـمـد کـاظـم طـبـاطـبـایـى یـزدى ، صـاحـب عـروه الوثـقـى بـود. آیت الله کشمیرى پس از تـکـمـیـل مـقـدمات و ادبیات نزد پدر بزرگوارش ، به فراگیرى سطوح عالیه نزد آیت الله بـهـجـت ، شـیـخ راضـى تـبریزى ، شیخ محمد حسین تهرانى و شیخ مجتبى لنکرانى پـرداخـت و در فـلسفه و حکمت اسلامى از محضر شیخ صدر بادکوبه اى و شیخ عبدالحسین غـروى رشـتـى بـهـره جـسـت و در درس خـارج فـقـه و اصـول بـزرگـانـى چـون آیـات عـظام خویى و سید عبدالاعلى سبزوارى شرکت کرد و به درجـه اجـتـهـاد نـایـل آمـد. ایـشـان بـه تـدریس دروس سطوح عالیه و فلسفه پرداخت و از اساتید مبرز این دروس در نجف اشرف به شمار آمد. آیت الله کشمیرى مراتب سیر و سلوک و عـرفـان و اخـلاق را از مـحـضر مرحوم آیت الله قاضى و شیخ مرتضى طالقانى و شیخ عـبـاس قـوچـانـى و آقـا سـیـد هـاشـم حـداد آمـوخـت و سـپـس در سـال ۱۴۰۰ ق . (۱۳۵۹ ش .)بـه قـم آمـد. آن عـالم ربـانـى پـس از ۷۴ سـال طـى طـریـق بـه سـوى دوسـت ، روز چـهـارشـنـبـه بـیـسـتـم ذى حـجـه سال ۱۴۱۹ ق . برابر با ۱۸ فروردین ۱۳۷۸ ش . وفات کرد و پس از اقامه نماز به وسیله آیت العظمى بهجت ، در حرم مطهر حضرت معصومه (س ) به خاک سپرده شد.(۸۴)

آنـچـه گـذشـت ، اسـامى برخى از دست پروردگان مکتب عرفانى مرحوم آیت الله العظمى سـیـد عـلى قـاضـى طـبـاطـبـایـى بـود. خـوشه چینان خرمن دانش آن حکیم الهى در این تعداد خلاصه نمى شود و گروه دیگرى نیز از محضر آن بزرگوار استفاده کرده اند که اسامى برخى از آنان چنین است :
آیت الله شیخ محمد امین افشار، مرحوم آیت الله شیخ على اکبر برهان ،  آیت الله سید على خلخالى ، حجت الاسلام و المسلمین شیخ على همدانى ، آیت الله سید رضا زابلى ، آیت الله شیخ محمد سرابى یکى دیـگـر از دامـادهـاى مـرحـوم قـاضـى ، حـجت الاسلام و المسلمین حاج سید مرتضى شبسترى ، ابراهیم سیستانى ، آیت الله سید محمد علوى از علماى شهرستان مشهد و از امامان جماعت مسجد گـوهـرشـاد، آیـت الله سید محمد جواد عینکى طباطبایى تبریزى ، آیت الله سید على عینکى طـبـاطـبـایـى تـبـریـزى ، آیت الله سید احمد فهرى زنجانى که هم اکنون نیز در دمشق به بـرپایى امور دینى مشغول مى باشند، آیت الله میرزا کاظم قاروبى تبریزى ، آیت الله سـیـد مـحـمـدرضـا قـاضـى طـبـاطبایى ، آیت الله حاج سید مهدى قاضى طباطبایى فرزند بـزرگ آیـت الله سـیـد على قاضى که در علم و حروف و اعداد و اوفاق مهارت داشت و نیز اهـل مـکـاشـفـه بـود، آیـت الله شـیـخ عـلى قـسـام ، سـیـد احـمد کشمیرى ، آیت الله سید محمد فـیـروزآبادى (صاحب کتاب فضائل الخمسه )، آیت الله سید ابراهیم مرتضوى ، آیت الله شـیـخ مـرتضى گیلانى ، آیت الله سید مرتضى مرعشى نجفى برادر مرجع فقید معاصر آیـت الله سـید شهاب الدین مرعشى نجفى ، آیت الله سید احمد مستنبط غروى ، آیت الله سید مـرتـضـى مـسـتنبط غروى ، آیت الله حاج سید نصرالله مستنبط غروى ، آیت الله شهید سید اسـدالله مـدنـى ، آیت الله شیخ محمد حسین نجفى عاملى از علماى مقیم تهران و نیز آیت الله شیخ على نجفى بروجردى یکى از علماى بروجرد.

 

۵ – غروب آفتاب
مـاه ربیع الاول سال ۱۳۶۶ ق . شاهد واپسین روزهاى زندگى خاکى عارف پرهیزکار نجف اشـرف بـود. جـسـم رنـجـور ایـن حـکـیـم ذوب شـده در ولایـت ، دیـگـر تـوان تـحـمل روح مشتاق او را نداشت . یک سده پژوهش ، تدریس ، عبادت و پارسایى و خدمت به سـالکـان و دیـن بـاوران ، جـسـم آقـا سـیـد عـلى را بـه پـیـکـرى نـحـیـف بـدل سـاخـتـه بـود. او دیگر به چیزى جز پرواز نمى اندیشید. از بام تا شام در بستر بـیـمـارى بـه گنبد و گلدسته هاى حرم مولایش ، امیرالمؤ منین ، على علیه السلام چشم مى دوخـت تـا کـى اشـارتـى کـنـد و اجـازه حـضـور دهـد. روان آسـمـانـى سـیـد کـهـنـسـال نـجـف ، بـى قـرارتـر از پیش به لحظه موعود نزدیک مى شد و لحظه ها براى چـشـمـان بـیدار و سرشک آلوده انبوه شیفتگان استاد بزرگ حوزه علمیه بسیار شتابان مى گذشت . سرانجام همه چیز براى وقوع آن حادثه بزرگ آماده شد:
هـوا طـوفـانـى بود و بنده سید محمد حسن قاضى چون در مدرسه حجره داشتم ، مى بایست زودتـر بـروم به منزل و به عنوان شام چیزى بخورم و بروم به حجره ، ایامى که پدر بزرگوارم مریض بودند، چون صداى مرا در منزل شنیدند، صدا زدند و از من خواستند که دسـتـشـان را بـگـیـرم و از اتاق ایشان را بیرون بیاورم که قدرى هواى تازه به مشامشان بـرسـد. البـتـه ایـن کـار را اغـلب روزهـا مـى کـردنـد تـوسـط بـنـده یـا دیـگـران که در مـنـزل بـودنـد؛ ولى آن روز بـه خـصـوص مـرا صـدا زدنـد و قـبـول نـکـردنـد کـه دیگرى بیاید. وقتى که آمدم ، دستهاى خود را بلند کرد و اشاره به اینکه : کمک کن تا بلند شوم ! بلند شدند. اشاره کردند که : مرا ببر بیرون ! آرام آرام ایـشـان را آوردم بـیـرون اتـاق . وسـط منزل نظرى به اطراف انداختند و نظر دیگرى به آسمان آن روز و فورا اشاره کردند که : مـرا بـرگـردان ! آسـمـان آن روز خـیلى آشفته و طوفانى بود و در اثر جریان بادها از اطـراف و بـرخـورد بـا ابـنـیه و ساختمانهاى مجاور، صداهاى عجیبى در فضا مى پیچید و هراسى به دلها، معمولا انسان در حوادث آسمانى ، نگرانى فوق العاده اى در خود احساس مـى کـند و چون هیچ راهى و کوششى نمى یابد براى نجات و خلاصى از آن وضع عجیب ، لذا یـک سـر، دل به جاى دیگر رو مى آورد. در برابر حوادث دیگر انسان این طور نیست ؛ بـلکـه مـتـوجـه وسـایـل و اسـبـاب مـى شـود کـه خـود بـحـث مستقل لازم است که مشروحا باید به آن پرداخت .
خـلاصـه پـدر نـشـسـت روى فـرش و سـر را نـهـاد روى زانـوى مـن کـه از هـر جـا غـافـل بـودم . شـروع کـردنـد بـه ذکـر شـهـادتـین و آیاتى از قرآن خواندن و سفارشات بـخـصـوص بـه مـیـان آوردن … بـرادرهـاى بـزرگتر از خود هم داشتم ، ولى در آن ساعت حـاضـر نبودند و قرعه فال به نام من بیچاره و افسرده زدند. بلى ؛ من هم با تمام وجود گـوش مـى دادم و وصـایاى ایشان را در اعماق درونى خود جاى مى دادم . انگشت بر لبهاى خـود نهادند که : این حرفها را به کسى نگو! حالا که نصیب تو بود، نزد تو باشد. زنـدگـى در گـذر اسـت و آنـچه براى انسان مى ماند، تقوا و پرهیزکارى و خدمت به خلق اسـت … بـعـد فـرمـودنـد کـه : صـبـح زود بـیـا بـه مـنـزل ، زودتـر از هـر روز! مـن هـم اذان صـبـح ، خـلاف معمول آمدم به منزل و صداى شیون و گریه از خانه بلند بود…(۱۳۱)
پـیـکـر مـطهر مرحوم آیت الله العظمى قاضى طباطبایى به وسیله عالم پرهیزکار، مرحوم آقا سید محمد تقى طالقانى (۱۳۲) غسل داده شد و پس از طواف بر گرد مزار مولایش ، امیرالمؤ منین على علیه السلام ، در میان حزن و اندوه دوستان و ارادتمندانش در کنار اجدادش در وادى السلام نجف اشرف به خاک سپرده شد. حشره الله مع الانبیاء و الصدیقین .

وصیت نامه مرحوم آیت الله قاضى
وصـیـت کـردن ، سـنـت دیـریـن و روشـى اسـت کـه اکـثـر مـردم و هـمـه عـالمـان بـه آن عمل مى نمایند.
بر طبق روایتى ، رسول خدا حضرت محمد مصطفى صلى الله علیه و آله مى فرمایند:
مـا یـنـبـغـى لاءمـرى مـسـلم ان یـبیت لیله الا و وصیته تحت راسه ؛ براى هیچ مسلمانى سـزاوار نـیـسـت شبى را بگذراند، مگر اینکه وصیت خود را نوشته و زیر سرش گذاشته باشد.(۱۳۳)
یـکـى از جـنـبه هاى مثبت این سنت نیکو، افزون بر سفارش به پرداخت حقوق مردم و تدارک تکالیف و بازمانده الهى ، وصیت بازماندگان به تقوا و رعایت حریم خداوند و دعوت به ترک دنیا و عبرت آموزى از تحولات آن مى باشد. در این راستا، برخى از وصیت نامه هاى عـلمـا و دانـشـمـنـدان ، زبانزد عام و خاص شده است که از آن جمله مى توان به وصیت نامه سید بن طاووس و علامه حلى اشاره کرد که در آنها به بهترین وجهى به آنچه یک مسلمان بـه آن احـتـیـاج دارد پـرداخـتـه و تـوجـه خـوانـنـده بـه مسائل مبدا و معاد جلب شده است .
وصیت نامه آیت الله العظمى قاضى نیز از جمله وصیت نامه هاى بسیار مفید و آموزنده است که متن آن از این قرار است :
بسم الله الرحمن الرحیم
الحـمـد لله الذى لا یـبقى الا وجهه و لا یدوم الا ملکه و الصلوه و السلام على خاتم النبیین الذى هـو البـحـر و الائمه الاطهار من عترته جواریه و فلکه ، صلى الله علیه و علیهم ما سلک سلکه و نسک نسکه .
و بـعـد، وصـیـت از جـمـله سـنـن لازمـه است و بنده عاصى ، على بن حسین الطباطبایى چندین مـرتـبه وصیت نامه نوشته ام و اینکه در این تاریخ که روز چهارشنبه ، دوازدهم ماه صفر سـنـه هـزار و سـیـصـد و شـسـت و پـنـج (۱۳۶۵) اسـت و ایـن وصـیـت نـامـه دو فـصـل اسـت : یـک فـصل در امور دنیا، فصل دیگر در امور آخرت است . مقدم دارم ذکر دنیا را چنان که حق – تبارک و تعالى – در خلقت و ذکر آخرت مقدم داشته است .
دیـگـر آنـکـه از جـمـله قـروض ، پـنـجـاه تـومـان اسـت کـه مال الوصیه علیین رتبت ، حاج سید قریش قزوینى است و بعد از ایشان به حاجى امام قلى رسیده است و از حاجى قلى به والد حقیر رسیده است – رضوان الله علیهم اجمعین . این وجه باید در دست کسى که اهلیت آن را داشته باشد برسد که در دهه محرم از فایده شرعیه آن عـزادارى بـکـنـد، چـیـزى از آن بـه روضـه خـوان بـرسـد، بـه چـاى و قـهـوه و امثال این صرف نشود- ان شاء الله تعالى .
واگر شخص دیگرى را معرفى کردم ، در حاشیه همین وصیت نامه مى نویسم و بعد از این اگر تغییر و تبدیل به نظر رسید، در ذیل ورقه نوشته مى شود.

و فـصـل دوم در امـور آخرت و عمده آنها توحید است . خداى تعالى مى فرماید: ان الله لا یـغـفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء (نساء ۴۸) همانا خداوند شرک به خود را نمى بخشد و جز آن را براى هر که بخواهد مى بخشد. و این مطلب حقیقتش به سـهـولت بـه دسـت نـمـى آیـد و از اولادهـاى بـنـده کـسـى تـا حال مستعد تعلیم آن ندیده ام و از رفقا هنوز وصى آخرتى معین نکرده است که شما را به پـیـروى او امـر کـنـم . عـجـالتـا ایـن شـهـادت را از بـنـده تحمل نمایید:
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له کما شهد الله لنفسه و ملائکته و اولوا العلم من خلقه لا اله الا هو العزیز الحکیم الها واحدا احدا صمدا لم یتخذ صاحبه و لا ولدا و لا شریک له فـى الوجـود و لا فـى الالوهـیـه و لا فـى العـبـودیـه و اشـهد الله سبحانه و ملائکته و انـبـیـاءه و سـمـاءه و ارضـه و مـن حضرنى من خلقه و ما یرى و لا یرى و اشهدکم یا اهلى و اخوانى على هذه الشهاده بل کل من قرا هذا الکتاب و بلغه شهادتى و اتخذکم جمیعا شاهدا و اشـهـد ان محمدا عبده و رسوله جاء بالحق من عنده و صدق المرسلین و ان اوصیاءه من عترته اثنا عشر رجلا اولهم امیرالمؤ منین على بن ابى طالب و آخرهم الامام منتظر لدوله الحق و انه یـَظـهـر و یُظهر دین الحق – صلى الله علیه و علیهم – و اشهد ان البعث حق و النشور حق و کـلمـا جـاء بـه رسول الله او قاله اوصیاؤ ه – صلى الله علیه و علیهم – حق لا ریب فیه . اسـال الله المـوت عـلى هـذه الشـهـاده و هـو حـسـبـنـا جـمـیـعـا و نـعـم الوکیل . الحمد لله رب العالمین .
امـا وصـیـتـهـاى دیـگـر، عـمـده آنـهـا نـمـاز اسـت . نـمـاز را بـازارى نـکـنـیـد، اول وقـت بـه جـا بـیـاوریـد بـا خضوع و خشوع ! اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان مـحـفـوظ مـى مـاند و تسبیحه صدیقه کبرى سلام الله علیها و آیه الکرسى در تعقیب نماز تـرک نـشـود؛… واجـبـات اسـت و در مـسـتـحبات تعزیه دارى و زیارت حضرت سیدالشهداء مسامحه ننمایید و روضه هفتگى ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشایش امور است و اگر از اول عـمـر تـا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزیت و زیارت و غیرهما به جا بیاورید، هـرگـز حـق آن بـزرگـوار ادا نـمـى شـود و اگـر هـفـتـگـى مـمـکـن نـشـد، دهـه اول محرم ترک نشود.
دیـگـر آنـکـه ، اگـر چـه ایـن حرفها آهن سرد کوبیدن است ، ولى بنده لازم است بگویم ، اطـاعـت والدین ، حسن خلق ، ملازمت صدق ، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویى کردن با هر بر و فاجر، مگر در جایى که خدا نهى کرده . اینها را که عـرض کـردم و امـثـال ایـنـهـا را مـواظـبـت نـمـایـیـد! الله الله الله کـه دل هیچ کس را نرنجانید!

تا توانى دلى به دست آور
دل شکستن هنر نمى باشد

و عن تقریر الاحقر،
على بن الحسین الطباطبایى
(محل مهر)
در زیـر وصـیت نامه ، مرحوم سید هاشم حداد، آیت الله شیخ عباس هاتف قوچانى ، آیت الله سـیـد جـمـال مـوسـوى گـلپـایـگانى و آیت الله عبدالنبى عراقى آن را تایید نموده و به درستى آن گواهى داده اند.

فرزندان آیت الله سید على قاضى طباطبایى
فرزندان ذکور آن مرحوم عبارتند از:
۱. سـیـد تـقـى ؛ ۲. سـیـد مـهدى ؛ ۳. سید محمد حسن ؛ ۴. سید کاظم ؛ ۵. سید جواد؛ ۶. سید باقر، ۷. سید محمد على ؛ ۸. سید صادق ۹. سید جعفر؛ ۱۰. سید آقا.
و دامادهاى ایشان عبارتند از:
۱.آیـت الله سـیـد عـلى عـیـنکى طباطبایى ؛ ۲. آیت الله میرزا ابراهیم شریفى ؛ ۳. آیت الله شیخ محمد سرابى ؛ ۴. سید کاظم رفیقى ؛ ۵. میرزا محمد حسین تبریزى .

۶ – تاءلیفات ، اشعار، نامه ها
مقدمه
هـمـان طـور کـه پـیش از این بیان شد، آیت الله العظمى قاضى بخشى از قرآن را تفسیر نـمـوده بودند و نیز تاءلیفاتى در فقه و اصول داشتند که متاسفانه بیشتر آنها از بین رفـتـه اسـت . یـکـى از نـوشـتـه هـاى به جا مانده از ایشان ، تعلیقه اى بر کتاب ارشاد، تـاءلیـف شـیـخ مـفـیـد – اعـلى الله مـقـامـه الشـریـف – و نـیـز شـرح حـال مـؤ لف آن کـتـاب وزیـن است که در دوران جوانى به زبان عربى نگاشته شده و در ابـتـداى هـمـان کـتـاب بـه چـاپ رسـیـده اسـت . در ایـنـجـا مـتـن شـرح حال شیخ مفید به قلم مرحوم آیت الله قاضى طباطبایى قدس سره را مرور مى کنیم .

شرح حال شیخ مفید (قدس سره )
هـو الشـیـخ الامـام ابـو عبدالله محمد بن النعمان بن عبدالسلم بن جابر بن النعمان بن سـعـیـد بـن جبیر بن وهیب بن بلال بن اوس بن سعید بن سنان بن عبدالدار بن الرباب بن فطر بن زیاد بن الحرث بن مالک بن ربیعه بن کعب بن الحرث بن کعب بن عله بن جلد بن مـالک بـن ازد بـن زیـد بـن کـهلان بن سبا بن یشجب بن یعرب بن قحطان . ذکر هذا النسب تـلمـیـذه ابـوالعـبـاس ، احـمـد بـن عـلى بـن احـمـد بـن العـبـاس النـجـاشـى صـاحـب کـتـاب الرجـال – رحـمـه الله تـعـالى – و نـقـله عـنـه فـى مـجـالس المـؤ مـنـیـن و الشـیـخ الجـلیـل یوسف بن احمد بن ابراهیم البحرانى صاحب الحدائق فى کتاب المسمى بلؤ لؤ ه البحرین و قال العلامه – قدس الله تعالى سره العزیز – فى الخلاصه فى ترجمته : مـحـمد بن محمد بن النعمان ، یکنى ابا عبدالله و یلقب بالمفید و له حکایه فى تسمیته بـالمـفـیـد ذکـرنـاهـا فـى کـتـابـنـا الکـبـیـر و یـعـرف بـابـن المـعـلم ، مـن اجـل مـشـایـخ الشـیـعه و رئیسهم و استاذهم و کل من تاخر عنه استفاد منه و فضله اشهر من ان یـوصـف فى الفقه و الکلام و الروایه ؛ اوثق اهل زمانه و اعلمهم . انتهت رئاسه الامامیه فى وقته الیه و کان حسن الخاطر دقیق الفطنه حاضر الجواب ؛ له قریب من مائتى مصنف صغار و کـبـار. مات قدس الله روحه لیله الجمعه لثلاث خلون من شهر رمضان سنه ثلث عشره و اربـع مـائه و کـان مـولده یـوم الحـادى عـشر من ذى القعده سنه ست و ثلاثین و ثلث مائه و قـیـل سـنـه ثـمان و ثلاثین و ثلاثمائه و صلى علیه الشریف المرتضى ، ابوالقاسم ، عـلى بـن الحـسـیـن بـمـیـدان الاشـنـان و ضـاق عـلى النـاس مع کبره و دفن فى داره سنین و نـقـل الى مـقـابـر قریش بالقرب من السید الامام ابى جعفر علیه السلام عند الرجلین الى جانب قبر شیخه الصدوق ، ابى القاسم جعفر بن محمد بن قولویه . قلت : و قد ذکر ابـن ادریـس – رحـمـه الله تـعـالى – فـى آخـر السـرائر الحـکایه التى اشار الیها فى الخـلاصـه و مـلخـصـهـا انـه کـان فـى ایـام اشـتـغـاله عـلى ابـى عـبـدالله المـعـروف بالجعل فى مجلس على بن عیسى الرمانى فسال رجـل بـصـرى عـلى بـن عـیـسـى عـن یـوم الغـدیـر و الغـار فـقـال : امـا خـبـر الغـار فدرایه و اما خبر الغدیر فروایه و الروایه ما توجب ما یوجبه الدرایـه . ثـم انـصـرف البـصـرى ؛ فـقـال المـفـیـد: مـا تـقـول فـى مـن قـاتـل الامـام العـادل ؟ قـال : کـافـر. ثـم اسـتـدرک و قـال : فـاسـق . قـال : مـا تـقـول فـى امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلى ؟ فـقـال : امـام . قـال : مـا تـقـول فـى طـلحـه و الزبـیـر و یـوم الجـمـل ؟ قـال : تـابـا. قـال : امـا خـبـر الجـمـل فـدرایـه و امـا خـبـر التـوبـه فـروایـه . فـقـال له : اءکـنـت حـاضـرا حـیـن سـاءلنـى البـصـرى ؟ قـال : نـعـم . فـدخـل مـنـزله و اخـرج مـعـه ورقـه قـد الصـقـهـا و قـال : اوصـلهـا الى شـیـخک ابى عبدالله فجاء بها الیه فقراها و هو یضحک ثم قـال : قـد اخـبرنى بما جرى بینک و بینه و لقبک بالمفید. و یروى له قریب من هذا مع القاضى عبدالجبار المعتزلى و قال الیافعى فى تاریخه عند ذکر سنه ثلاث عشره و اربـعـمـائه : و فـیـهـا تـوفى عالم الشیعه و امام الرافضه صاحب النصانیف الکثیره ، شـیـخـهـم المـعـروف بـالمـفـیـد و بـابـن المـعـلم ایـضـا، البـارع فـى الکـلام و الجـدل و الفـقـه و کـان یـنـاظـر اهـل کـل عقیده مع الجلاله و العظمه فى الدوله البویهیه . قـال ابـن ابـى طـى : و کـان کـثـیـر الصـدقات عظیم الخشوع کثیر الصلوه و الصوم خشن اللبـاس و قـال غـیره : و کان عضدالدوله ربما زار الشیخ المفید و کان شیخا ربعه نحیفا اسـمـره . عاش ستا و سبعین سنه . و له اکثر من ماءتى مصنف و کانت جنازته مشهوده و شیعته ثـمـانـون الفـا مـن الرافـضـه و الشـیـعـه و اراح الله مـنـه . انـتـهى کلام الیافعى . اقـول : و هـذا الرجـل مـن اکـابـر العـامـه و مـتـعـصـبـهـم و قـد رایـت مـن آخـر کـلامـه مـا یـدل عـلى عـنـاده و شـده بـغـضـه لمـثـل هذا الشیخ و مع ذلک لم یمکنه جحد مناقبه الدینیه و الدنیویه و العلمیه و العملیه : فالان حق ان یقال کمال قال :

و ملیحه شهدت لها ضراتها
و الفضل ما شهدت به الاعداء

و عـن الشـیـخ یـحیى بن البطرین الحلى – رحمه الله تعالى – فى کتاب نهج العلوم الى نـفـى المعدوم انه ذکر فى تزکیه المفید طریقین : احدهما صحه نقله عن الائمه الطاهرین بما هـو مـذکـور فـى تـضـاعـیـفـه مـن المـقـنـعـه و غـیـرهـا مـن کـتـبـه الى ان قـال : و امـا طـریـق الثـانـى فـى تـزکـیـتـه فـهـو مـا یـرویـه کافه الشیعه و یتلقاه بـالقـبـول من ان صاحب الامر – صلوات الله علیه و على آبائه – کتب الیه ثلاث کتب فى کل سنه کتابا و کان نسخه عنوان الکتاب : للاءخ السدید و المولى الرشید الشیخ المفید، ابـى عـبـدالله محمد بن محمد بن النعمان ، ادام الله اعزازه ! ثم ذکر بعض ما اشتملت عـلیـه الکـتـب مـمـا یـدل عـلى عـلو شـانـه و ارتـفـاع مـقـامـه ؛ ثـم قـال : و هـذا اوفـى مـدح و تـزکـیـه و ازکـى ثـنـاء و نـظـریـه بقول امام الامه و خلف الائمه . انتهى .
و قال فى مجالس المؤ منین : هذه الابیات منسوبه الى صاحب الامر صلوات الله علیه و على آبائه – و وجدت مکتوبه على قبر الشیخ قدس ‍ سره

لا صـوت النـاعـى بـفـقـدک انـه
یـوم عـلى آل الرسول عظیم

ان کنت قد غیبت فى جدث الثرى
فالعدل و التوحید فیک مقیم

و القائم المهدى یفرح کلما
تلیت علیک من الدروس علوم

قـال صـاحـب الحدائق بعد نقل هذه الابیات عنه : و لیس هذا ببعید بعد خروج ما خرج عنه عـلیـه السـلام فـى التـوقـیـقـات للشـیـخ المـذکـور المـشـتـمـله عـلى مـزیـد التـعـظـیم و الاجـلال . ثـم ذکـر نـسـخ التـوقـیـقـات عـن الشـیخ ابى منصور، احمد بن ابى طالب الطبرسى فى کتاب الاحتجاج .
هـذا؛ و ان مناقب الشیخ – روح الله روحه – کثیره و فضائله جمه لا یتسع المقام ذکرها و انها مشهوره و فى القلیل منها کفایه و الله ولى التوفیق .
بـخـش دیـگرى از نوشته هاى به جا مانده از مرحوم آیت الله سید على قاضى طباطبایى ، اشعارى است که به مناسبتهاى مختلف سروده اند، در اینجا بعضى از سروده هاى ایشان را نقل مى کنیم :
غدیریه به زبان فارسى

شاد باش اى دل که شاد آمد غدیر
هم مخورانده که آید دیر دیر

روزهایت زوجه نوروز است عید
لیله القدر است شبها بى نظیر

کى توانى مدح این فرخنده گفت
یا که گردد لطف یزدان دستگیر

بس درود کردگار اول بگوى
تا شود مدح و ثنایت دلپذیر

گفتمش اینجا دویى از جادویى است
چشم خود سرمه نکردستى تو دیر

پس غدیر اى جان در او اسرارهاست
نقطه او، عالم به گردش ‍ مستدیر

مـدح مـداحـان عـالم آن اوسـت
کـه فـرو مـانـد در اوعقل دبیر

روز فـضـل و فـصـل و اصـل روزهـاسـت
شـادى عـشـاق جـان ودل اسیر

روز الطاف است از یزدان پاک
فرشى از سندس ، لباسى از حریر

روز جنات است و غلمان و قصور
سلسبیل جارى از عرش ‍ کبیر

باغها از قدرت حق ساخته
نه در او حَر و نه ضدش ‍ زمهریر

بازگو آخر چه بود اى جان دل
از چه از شادى نتانى گشت سیر

که پس از پیرى تو خندانى و خوش
اى عجب سور و سرور از کهنه پیر

 

رو تو خاک خویش آماده بکن
تا یکى وردى کنى موى چو شیر

گفت از آن شادم که اللهم خداست
پس پیمبر احمد و حیدر وزیر

از چه پژمان کردم و آشفته رنگ
مى رسد در سر بشارات بشیر

پیر بودم گشتم از یوسف جوان
کور بودم گشتم از نورش ‍ بصیر

پس به ملک فقر عین سلطنت
مى ز یم به از کیان و اردشیر

سر بنهفته همان ناگفته به
حوروش آن به که باشد در ستیر(۱۳۴)

بانگ ناى و جنگ گوش و گاو و خر
خوش نیاید صوتشان صوت الحمیر

 

هـمـچـو کـرکـس کـو بـه مـردارى خـوش اسـت
هـسـت از لوز و شـکـر بـىمیل و سیر

 

لوز و شکر طوطى خوش لهجه است
که شد از صوت حسن در دار و گیر

 

این چنین بدبخت و جیز و تنگ چشم
چون نیفتد از غدیر اندر زحیر

 

شرح نهج و آن حکایتها ببین
بشنوى تا شرشر شر شریر

 

با پیمبر یا که قرآن مجید
یا على کارى ندارند این نفیر(۱۳۵)

 

جمله عالمهاى جاوید خداى
پیش اینان خورده تر از یک نقیر(۱۳۶)

 

خویش را مسکین رها کن زین مقال
حیف مى دان یاد سگ در نزد شیر

___________________________________________________________________________________________________

۳- عمرى ، ابوالحسن ، المجدى ، ص ۷۲
۴- مـحـیـط طـبـاطـبـایـى ، سـیـد مـحـمـد، طـبـاطـبـا و مـعـنـى آن ، پـیـک ایـران ، سال ۱۶، ش ۱۶۱۰.
۵- محیط طباطبایى ، سید محمد، مرزهاى دانش ، ص ۲۴
۶- رفـیـعـى مـهـر آبـادى ، ابـوالقـاسـم ، تـاریـخ اردسـتـان ، بـخـش اول ، ص ۱۷۸
۷- رازى ، محمد، گنجینه دانشمندان ، ج ۲، ص ۲۲۸
۸- تهرانى ، آقابزرگ ، الذریعه الى تصانیف الشیعه ، ج ۸، ص ۱۸
۹- حسینى تهرانى ، سید محمد حسین ، مهر تابان ، ص ۱۸
۱۰- گنجینه دانشمندان ، ج ۲، ص ۲۲۸
۱۱- انصارى ، مرتضى ، زندگانى و شخصیت شیخ انصارى ، ص ۱۰۸
۱۲- رک .: امـیـن عـامـلى ، سـید محسن ، اعیان الشیعه ، ج ۴۲، ص ۲۰۷؛ حرزالدین ، محمد، معارف الرجال ، ج ۲، ص ۱۵۴؛ موسوى خوانسارى ، سید محمد مهدى ، احسن الودیعه فـى تراجم مشاهیر مجتهدى الشیعه ، ج ۱، ص ۱۷۱؛ علماء معاصرین ، ص ۱۲۲؛ تهرانى ، آقـا بـزرگ ، مـصـفـى المـقـال فـى عـلم الرجـال ،ص ۱۹۳؛ مدرس خیابانى ، محمد على ، ریحانه الادب فى تراجم المشهور بالکنیه و اللقب ، ج ۳، ص ۲۰۶؛ زرکلى ، خیرالدین ، الاعلام ، ج ۵، ص ۳۳۲.
۱۳- ر ک : ریـحـانـه الادب ، ج ۳، ص ۴۳۳، علماء معاصرین ، ص ۸۰ – ۸۳، اعیان الشـیعه ، ج ۳، ص ۱۵۰ – ۱۵۱، تهرانى ، آقا بزرگ ، الذریعه الى تصانیف الشیعه ، مـجـلدات مـخـتـلف ، مـامـقـانـى ، عـبـدالله تـنـقـیـح المـقـال فـى عـلم الرجـال ، ج ۳، ص ۱۵، جـعـفـر بـاقـر، آل مـحـبـوبـه نـجـفـى ، ماضى النجف و حاضرها و کتابهاى دیگر
۱۴- ریحانه الادب ، ج ۶، ص ۳۹۳
۱۵- ر ک : ریـحـانـه الادب ، ج ۳ ص ۱۸۵ و مـعـارف الرجال ، ج ۲، ص ۳۷۲ – ۳۷۵
۱۶- حـسـیـنـى تـهـرانـى ، سـید محمد حسین ، زیر نظر حاج سید جوادى و دیگران ، توحید علمى و عینى ، ص ۱۷
۱۷- دائره المعارف تشیع ، زیر نظر حاج سید جوادى و دیگران ، ج ۲ ص ۵۱۴
۱۸- در مـورد زنـدگـانـى ایشان علاوه بر دو منبع فوق ، ر ک : جمهورى اسلامى ، ۱۹/۹/۱۳۶۹، ص ۸ و ۲۷/۵/۱۳۷۳، ص ۱۴
۱۹- کیهان ، ش ۱۵۱۰۴، ص ۶
۲۰- تهرانى ، آقا بزرگ ، نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، ج ۱، ص ۸۸
۲۱- همان
۲۲- همان ، ج ۲، ص ۹۸
۲۳- صـدوقـى سـها، منوچهر، تاریخ حکما و عرفا و متاءخرین صدرالمتالهین . ص ۸۱
۲۴- یادنامه علامه طباطبایى : ص ۱۰۰، قم : شفق ، با اندکى تصرف
۲۵- حسینى تهرانى ، سید محمد حسین ، امام شناسى ، ج ۳ ص ۴۹
۲۶- مصاحبه با آیت الله سید محمد حسین همدانى ، حوزه ، ش ۶۹، ص ۴۵
۲۷- سـیـد ابـراهیم خسروشاهى ، آیینه عرفان ، ویژه دهمین سالگرد رحلت علامه طباطبایى ، جمهورى اسلامى ، آبان ۱۳۷۰، ص ۷
۲۸- دومین یادنامه علامه طباطبایى ، ص ۴۱
۲۹- یادنامه علامه طباطبایى ، ج ۲ ص ۴۱، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى ، ج ۱، ۱۳۶۳
۳۰- تهرانى ، آقا بزرگ ، طبقات اعلام الشیعه ، ج ۲، ص ۱۵۶
۳۱- حسینى تهرانى ، سید محمد حسین ،مهر تابان ، ص ۱۷
۳۲- حسینى تهرانى ، سید محمد حسین ، روح مجرد، ص ۴۳۷
۳۳- همان ، ص ۴۸۵
۳۴- مهر تابان ، ص ۵۸
۳۵- شمس الدین ، سید مهدى ، اخلاق اسلامى در برخوردهاى اجتماعى ، ص ۳۱
۳۶- بـه نـقـل از حـجـت الاسـلام و مـسـلمـیـن آقـاى طـاهـرى زاده ، یـکـى از شـاگردان فاضل مرحوم آیت الله قاروبى .
۳۷- از یادداشتهاى استاد سید محمد حسن قاضى طباطبایى
۳۸- سـخـنـرانـى حـجت الاسلام و المسلمین فاطمى نیا در حرم حضرت معصومه علیه السلام ، نامه آذربایجان ، ش ۲۳، سال ۱۳۷۶
۳۹- روح مجرد، ص ۴۶۲
۴۰- مصباح یزدى ، محمد تقى ، راهنماشناسى ، ص ۲۸۸
۴۱- به نقل از یادداشتهاى استاد سید محمد حسن قاضى طباطبایى
۴۲- درایتى ، مصطفى ، تصنیف غررالحکم و دررالکلم ، ص ۵۶
۴۳- همان
۴۴- همان
۴۵- حسینى تهرانى ، سید محمد حسین ، معاد شناسى ، ج ۲، ص ۲۴۵ – ۲۴۶
۴۶- بـه نـقـل از یادداشتهاى استاد سید محمد حسن قاضى طباطبایى ، اشعار مرحوم قاضى درباره عید سعید غدیر در بخشهاى بعدى کتاب خواهد آمد.
۴۷- همان
۴۸- همان
۴۹- همان
۵۰- مصاحبه مؤ لف با حضرت آیت الله غروى علیارى .
۵۱- یـادآورى ایـن نـکـتـه لازم اسـت کـه در آن زمـان ، بـه دلیل کمبود آب در نجف ، آب آشامیدنى را با اسب و حیوانات دیگر به این شهر مى آوردند
۵۲- از یادداشتهاى استاد سید محمد حسن قاضى طباطبایى
۵۳- به نقل از یادداشتهاى استاد سید محمد حسن طباطبایى
۵۴- روح مجرد، ص ۱۱۲
۵۵- همان ، ص ۲۷۳
۵۶- مهر تابان ، ص ۳۲۰
۵۷- هـمـان ، ص ۳۱۷ – ۳۱۸، نـاگـفـتـه پـیـداسـت کـه سـکوت و عدم واکنش مرحوم قـاضـى نـسـبـت به این ماجرا، به دلیل ناحق و ناروا بودن آن نزاع و عدم تاءثیر دخالت امـثـال ایشان در حل و فصل ماجرا بوده است ، و گرنه ، چنان که از سیره عملى ایشان پیدا است ، در انجام تکالیف اجتماعى هرگز کوتاهى نمى کردند.
۵۸- کلینى ، محمد بن یعقوب ، اصول کافى ، ج ۳، ص ۱۲۴
۵۹- مهر تابان ، ص ۱۷
۶۰- به نقل از حجت الاسلام والمسلمین شیخ محمود قوچانى ، فرزند مرحوم آیت الله قوچانى ، جمهورى اسلامى ، ۲۱/۱۲/۶۹
۶۱- مختارى ، رضا، سیماى فرزانگان ، ص ۸۲
۶۲- بـدیـعى ، محمد، در آسمان معرفت ، تذرکه اوحدى از عالمان ربانى ، به بنان و بیان آیت الله حسن زاده آملى ،ص ۲۱۲، ۲۱۳
۶۳- مـهـر تـابـان ، ص ۲۷۷، پـیـش از ایـن نـیـز حـکایتى از ایشان در رابطه با استادشان نقل شد.
۶۴- آیینه عرفان : ص ۵۶
۶۵- عـلامـه طـبـاطـبایى در منظر عرفان نظرى و عملى ، گفتگو با علامه حسن زاده آملى ، کیهان اندیشه ، ش ۲۶، ص ۶
۶۶- روح مـجـرد، ص ۲۳ بـه بـعـد، نویسنده این کتاب ، مرحوم آیت الله سید محمد حسین حسینى تهرانى یکى از شاگردان و مریدان آن بزرگوار بوده و کتاب روح مجرد را در شـرح حـالات مـرحـوم حـداد نـوشـتـه اسـت . خـوانـنـده گـرامـى بـراى کامل کردن اطلاعات خویش مى تواند به این کتاب مراجعه نماید.
۶۷- مکتب اسلام سال ۳۰، ش ۱۲، ۱۳۷۰
۶۸- حوزه ، ش ۲۹، ص ۱۸
۶۹- کاکایى ، قاسم ، خدا محورى ، ص ۴۴۳
۷۰- نور علم دوره سوم ، ش ۱
۷۱- ماصب النجف و حاضرها، ج ۳، ص ۳۶۰
۷۲- ر ک : نـقـبـاء البـشر، ج ۲، ص ۷۷۲، طریحى ، محمدجواد، مقدمه عقائد الامامیه مـحـمـد رضـا مـظـفـر، بـیـروت : دارالاضـواء، ص ۱۳۵، پـورامـیـنـى ، مـحـمد باقر، شرح حال علامه محمد رضا مظفر، مسجد سال ششم ، شماره ۳۲، مرداد و شهریور ۱۳۷۶، ص ۵۹ و مقدمه حاشیه مکاسب ، شیخ محمد حسین اصفهانى
۷۳- آیـیـنـه پـژوهـش ، ش ۲۲، ص ۵۶، سال ۱۳۷۲
۷۴- هـاشـمـیـان هـادى ، بـقـیـه السـلف ، شـرح حال آیت الله العظمى میرزا على غروى علیارى
۷۵- مـرعـشـى نجفى ، سید شهاب الدین ، الاجازه الکبیره الطریق و المحجه لثمره المهجه ، ص ۳۲

۷۶- ر.ک ، خـویـى ، سـیـد ابـوالقـاسـم ، مـعـجـم رجـال الحـدیث ، ج ۲۲، ص ۱۷، سیماى فرزانگان ، گنجینه دانشمندان ، ج ۲، رازى محمد، آثار الحجه ، ج ۱ و نور علم ، دروه سوم ، ش ۱۵
۷۷- نـامـه آذربـایـجـان ، ۲/۵/۱۳۷۵، بـه نقل از حجت الاسلام و المسلمین عبدالله فاطمى نیا
۷۸- شرح حال سید محمدرضا سعیدى ، تهران : چاپ مرکز اسناد، ص ۳۲۰
۷۹- اطلاعات ، مورخ ۱۲/۴/۱۳۷۶
۸۰- گنجینه دانشمندان ، ج ۵، ص ۲۱۹
۸۱- مـصـاحـبه با حجت الاسلام و المسلمین ، شیخ محمود قوچانى ،جمهورى اسلامى ، ۲۴/۴/۱۳۶۹
۸۲- مکتب اسلام ۳۴، ش ۲ و نیز احرار، ۲۴/۴/۱۳۷۴
۸۳- روح مجرد، ص ۱۰۵
۸۴- آیـیـنـه پـژوهـش ، سـال دهـم ، ش ۱ و ۲، ص ۱۸۹ – ۱۹۰، فـروردیـن – تـیر ۱۳۷۸
۸۵- یادنامه علامه طباطبایى ص ۱۲۰
۸۶- صبحى صالح ، نهج البلاغه ، خطبه ،۱۰۸
۸۷- سخنرانى استاد فاطمى نیا در حرم مطهر حضرت معصومه علیه السلام در قم ، به نقل از نامه آذربایجان ، ش ۲۹
۸۸- مـصـاحـبـه بـا حـجت الاسلام والمسلمین شیخ محمود قوچانى ، جمهورى اسلامى ، ۲۱/۱۲/۱۳۶۹ با اندک تصرف
۸۹- نورى ، حسین ، مستدرک الوسائل ، ج ۱۱، ص ۲۰۸
۹۰- صـدوقـى سـهـا، منوچهر، تاریخ حکما و عرفا و متاخرین صدرالمتالهین ، ص ۱۴۱
۹۱- مصاحبه با جمهورى اسلامى ، ۲۱/۱۲/۱۳۶۹
۹۲- عقیقى بخشایشى ، عبدالرحیم ، مفاخر آذربایجان ، ج ۲، ص ۵۲۶
۹۳- ر ک : شـیـخ حر عاملى ، وسائل الشیعه ابواب اعداد الفرائض ، باب ۲۵، ح ۵
۹۴- مهر تابان ، ص ۱۶
۹۵- بـراى اطـلاع بـیـشتر در مورد اعتکاف و آداب آن ، ر ک … درویش گفتار، احمد، باراهیان کوى دوست اعتکاف ، مرکز پژوهشهاى اسلامى صدا و سیما، قم : موسسه فرهنگى طه و نیز رساله هاى عملیه و کتب فقهاى عظام شیعه
۹۶- مراد، آیت الله سید محمد حسین طباطبایى هستند
۹۷- مهر تابان ، ص ۱۹
۹۸- حسینى تهرانى ، سید محمد حسین ، رساله لب اللباب در سیر و سلوک اولى الالباب ، ص ۱۳۴
۹۹- ر ک : اصول کافى ، ج ۴، کتاب الدعاء، باب ۲
۱۰۰- از یادداشتهاى استاد سید حسن قاضى طباطبایى
۱۰۱– مـالک بـن انـس یـکـى از امـامـان چـهـار گـانـه اهل سنت در فقه است
۱۰۲- روح مجرد، ص ۱۴۶
۱۰۳- سـعـى شـده اسـت که ترجمه هر بخش از روایات در زیر همان قسمت نوشته شود.
۱۰۴- مجلسى ، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۲۴
۱۰۵- تصنیف غرر الحکم و دررالکلم ، ص ۲۳۲
۱۰۶- یادنامه استاد شهید مرتضى مطهرى ، ج ۱، ص ۲۵۰.
۱۰۷- رساله لب اللباب ، ص ۱۵۸
۱۰۸- دومین یادنامه علامه طباطبایى ، ص ۲۹۶
۱۰۹- روح مجرد، ص ۳۲۰
۱۱۰- سـخـنـرانـى اسـتـاد فـاطـمـى نیا در حرم حضرت معصومه علیه السلام به نقل از نامه آذربایجان ، ش ‍ ۲۹
۱۱۱- توحید عینى و علمى ، ص ۴۰
۱۱۲- به پیروان شیخ احمد احسائى ، شیخیه گفته مى شود.
۱۱۳- رساله لب اللباب ، ص ۱۴۸
۱۱۴- همان
۱۱۵- یادنامه استاد شهید مرتضى مطهرى ، ج ۱، ص ۲۳۹
۱۱۶- روح مجرد، ص ۴۶۲
۱۱۷- از یادداشتهاى استاد سید حسن قاضى طباطبایى ، با اندکى تغییر.
۱۱۸- روح مجرد، ص ۱۷۲
۱۱۹- از یادداشتهاى استاد سید محمد حسن قاضى
۱۲۰- روح مـجـرد، ص ۵۱، آقـا سـیـد عبدالغفار مازندرانى از زاهدان ، معروف نجف بـود و احـیـانـا هـم مـکـاشـفـاتـى مـثـالى و صـورى داشـتـه ، ولى بـا اهـل تـوحـیـد بـه شـدت مـخـالفـت مـى نـمـود و در مـجـالس و محافل خود، عرفاى عالى قدر را با بیان و روش خویش محکوم مى کرد.
۱۲۱- یادنامه علامه طباطبایى ، ص ۶۱
۱۲۲- مصاحبه با جمهورى اسلامى ، ۲۱/۱۲/۱۳۶۹
۱۲۳- از یادداشتهاى استاد سید محمد حسن قاضى طباطبایى
۱۲۴- معاد شناسى ، ج ۱ ص ۲۳۰
۱۲۵- مهر تابان ، ص ۱۷۹
۱۲۶- نـخـسـتـین آیات این سوره عبارتند از: بسم الله الرحمن الرحیم . طه # ما انـزلنـا عـلیـک القـرآن لتـشـقـى # الا تـذکـره لمـن یـخـشـى # تـنزیلا ممن خلق الارض و السـماوات العلى # الرحمن على العرش ‍ استوى # له ما فى السماوات و ما فى الارض و مـا بـینهما و ما تحت الثرى # و ان تجهر بالقول فانه یعلم السر و اخفى # الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى
۱۲۷- مهر تابان ، ص ۱۳۵
۱۲۸- همان ، ص ۱۸۷
۱۲۹- همان ، ص ۲۷۷
۱۳۰- بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۲۲، ح ۲۱
۱۳۱- از یادداشتهاى استاد سید محمد حسن قاضى طباطبایى
۱۳۲- شـمـس آل احمد، برادر کوچکتر آقا سید محمد تقى طالقانى در کتاب از چشم برادر، ص ۱۹۴ در شرح حال ایشان مى نویسد: سید محمد تقى ،
مـلقـب بـه کـمـال الدیـن متولد سال ۱۲۸۰ آن طور که شنیده ام هشت ده ماهى پس از مرگ پدر بزرگمان متولد شد، به همین جهت اسم او را یافت که در زى پدر شد و پس از تحصیل مقدمات حوزه در مدرسه خان مروى و نزد سید هادى طالقانى ، به نجف اشرف رفت . از شـاگـردان نـخـبـه مـرحـوم اصـفـهانى مرجع تقلید زمان شد و نماینده ایشان در مدینه بـراى ارشـاد شـیـعـیـان نـخـاوله آن شـهـر و در سـال ۱۳۳۰ تـوسـط ایـادى مـلک فیصل مسموم و کشته شد.
۱۳۳- بحار الانوار، ج ۱۰۰، ص ۱۹۴
۱۳۴- ستیر: مخفى و پنهان
۱۳۵- نفیر: جماعت و گروه
۱۳۶- نـقـیـر: سـوراخ بـسـیـار ریـزى که در پشت هسته خرماست (کنایه از هر چیز بسیار اندک و بى ارزش ‍ )
۱۳۷- آل عـمران : ۱۰۱، ترجمه : و هرکس به ذات خداوند متمسک شود، به صراط مستقیم هدایت شده است .
۱۳۸- شورى : ۱۵، ترجمه : و همان گونه که امر شده اى پایدارى کن !
۱۳۹- فـصـلت : ۳۰، تـرجـمه : همانا آنان که گفتند پروردگار ما خداست و سپس پایدارى کردند، ملائکه بر آنها نازل مى شوند

دریـای عـرفـان//هادی هاشمیان

 
 
 
 
نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=