ولادت
ابو محمد، مفضل بن عمر جعفی کوفی، در اواخر قرن اول هجری در شهر کوفه به دنیا آمد.
شرح حال کوتاهى از مفضل بن عمر
نامش «مفضل»، نام پدرش «عمر» و کنیه اش «ابو محمد» یا «ابو عبدالله» است.[۱] و در اواخر قرن اول یا آغاز قرن دوم هجرى در شهر کوفه به دنیا آمده است.[۲] وى از اصحاب جلیل القدر امام صادق و امام کاظم- علیهما السلام- بوده است.[۳] او در نزد ائمه- علیهم السلام- از جایگاه رفیع و منزلت عظیمى برخوردار بوده و از اصحاب خاص آنان به شمار مى رفته است[۴].
در عصر امام صادق- علیه السلام- و امام کاظم- علیه السلام- در میان مردم کوفه وکیل آنان بوده، نیز از جانب امام صادق- علیه السلام- وظیفه داشت با اموالى که از طرف او در اختیارش گذاشته شده بود و یا اجازه اخذ آنها را از مردم داشت، میان مردم را اصلاح کند و اختلافها را بردارد.[۵] در این باره در کتاب شریف «کافى» داستانى شیرین و واقعى بیان شده که مجال ذکر آن نیست اما خوب است که خوانندگان آن را بخوانند.[۶]
۲- جایگاه رفیع مفضل در روایات
مهمترین دلیل عظمت این شخصیت کم نظیر اسلامى، روایات بسیارى است که در فضیلت و برترى او از خود امامان- علیهم السلام- رسیده است، این روایات به قدرى زیاد است که ذکر همه آنها در این مقدمه نمى گنجد، اما چون مهمترین دلیل ما در اعتبار این مرد جلیل القدر به شمار مى رود،[۷] ناچاریم که به برخى از آنها اشاره کنیم:
۱- شیخ مفید، با سند صحیح از امام صادق- علیه السلام- نقل مى کند:اى مفضل! به خدا سوگند تو را و دوستدار تو را دوست دارم. اى مفضل! اگر همه اصحاب من آنچه را که تو مى دانى مى دانستند، هیچ گاه میان دو کس از آنان اختلافى رخ نمى داد.»[۸]
۲- «محمد بن سنان»[۹] مى گوید:«به خدمت امام کاظم- علیه السلام- شرفیاب شدم. در این هنگام، فرزند بزرگوارش، على بن موسى- علیهما السلام- در نزد او بود. امام کاظم- علیه السلام- به من فرمود: اى محمد! عرض کردم: بله بفرمایید، فرمود: اى محمد! مفضل انیس و همدم و راحتى بخش من بود و تو نیز همدم و باعث راحتى آن دو [امام رضا و جواد- علیهما السلام-] هستى.»[۱۰]
۳- «کلینى»- رضوان الله علیه- در کتاب گرانقدر «کافى» با چند واسطه، از ابن سنان و او از مفضل نقل مى کند:«امام صادق- علیه السلام- فرمود: هر گاه میان دو نفر از شیعیان مامنازعه اى رخ داد با مال من بین آنان آشتى برقرار کن.»[۱۱]
۴- «یونس بن یعقوب» مى گوید:«امام صادق- علیه السلام- فرمانم داد که به نزد مفضل بروم و مرگ اسماعیل- علیه السلام- را به او تسلیت بگویم. آنگاه امام- علیه السلام- فرمود: به مفضل سلام برسان و به او بگو: مصیبت مرگ اسماعیل بر ما وارد شد و صبر کردیم. تو نیز چون ما در این مصیبت صابر باش. ما چیزى خواستیم و خدا چیزى دیگر اراده کرد و ما تسلیم امر خداى جل و علا شدیم.»[۱۲] مرحوم خویى- رضوان الله علیه- در کتاب گرانقدر «معجم رجال الحدیث» در ذیل این حدیث مى گوید: «این روایت نشان از شدت علاقه امام صادق- علیه السلام- به مفضل بن عمر دارد و روایت، صحیح است.»[۱۳]
۵- «فیض بن مختار»[۱۴] مى گوید:«به امام صادق- علیه السلام- عرض کردم: جانم فداى شما باد. من هر گاه که در میان گروه هاى دانشمندان کوفه مى نشینم، از بس در میانشان اختلاف عقیده مى بینم، گاه در تردید مى افتم، ولى هنگامى که به «مفضل بن عمر» روى مى آورم، مرا چنان آگاه مى کند که راحت مى شوم و دلم آرام مى گیرد. امام صادق- علیه السلام- فرمود: بله اى فیض! حقیقت چنان است که مى گویى.»[۱۵]
۶- «هشام بن احمد» مى گوید:«در یک روز گرم و سوزان، در زمینى که امام صادق- علیه السلام- در آن مشغول کار بودند و عرق از سینه مبارکشان سرازیر بود، به خدمت آن حضرت رسیدم تا در باره «مفضل بن عمر» بپرسم. پیش از آنکه حرفى بزنم، امام- علیه السلام- فرمود: به خدایى که جز او خدایى نیست، مفضل بن عمر جعفى مرد خوبى بود. آن گونه که من شمردم، امام- علیه السلام- سى و چند بار این عبارت را همچنان تکرار کرد.»[۱۶] براستى که تنها یکى از این احادیث کافى است که نشان از عظمت و جایگاه والاى این مرد بزرگ باشد. امید که خواننده عزیز به شتاب از احادیث نگذرد و با تفکر و تدبر در آنها بخوبى از جایگاه مفضل آگاه گردد.[۱۷]
۳- جایگاه مفضل از نظر دانشمندان اسلامى
بسیارى از دانشمندان علم رجال و شرح حال نگار، فقهاى عالیقدر و محدثان بزرگوار به مرتبه «شامخ» این مرد بزرگ اشاره کرده اند. در اینجا تنها به بخش اندکى از این دیدگاه ها مى پردازیم:
«شیخ صدوق (ره)» در جایى جاى کتابهاى گرانقدر خود احادیث و روایاتى آورده که «مفضل» در طریق آنها قرار گرفته است. از آنجا که بناى شیخ صدوق آن بوده که بویژه در «کتاب من لا یحضره الفقیه» تنها به احادیث معتبر و آنها که بین او و خدا حجت است بپردازد، از طرفى بارها به احادیث مفضل استناد جسته مىتوان نتیجه گرفت که مفضل در نزد شیخ صدوق از جایگاه و اعتبار بالایىبرخوردار بوده است.[۱۸] «محمد بن یعقوب کلینى» نیز در جاى جاى کتاب «کافى» به احادیثى پرداخته که «مفضل» راوى آنهاست. بویژه روایت یونس به یعقوب»[۱۹] که بوضوح دلیل بر جلالت شأن و منزلت عظیم مفضل است.
«شیخ مفید»- رحمه الله علیه- در باره مفضل مى گوید:«او از کسانى است که نص امامت امام موسى کاظم- علیه السلام- را از پدر بزرگوارش، امام صادق- علیه السلام- نقل نموده. وى از یاران خاص و جلیل القدر امام صادق- علیه السلام- و از فقیهان صالح و مورد وثوق- رحمه الله علیهم- بوده است.»[۲۰] «شیخ طوسى»- رضوان الله علیه- هم مفضل بن عمر جعفى را از اصحاب امام صادق و امام کاظم- علیهما السلام- شمرده است.[۲۱] نیز در کتاب «الغیبه» مى گوید:
«وى از اصحاب و یاران واقعى ائمه- علیهم السلام- و در نزد آنان مورد وثوق و اعتماد بوده و همواره پوینده طریق آنان بوده است.»[۲۲] یکى از دانشمندان بزرگ اسلامى، در توضیح یکى از احادیث شیخ طوسى- رضوان الله علیه- که از مفضل بن عمر نقل کرده، مى گوید:
«این سخن شیخ طوسى، دلیل قاطع و صریحى است که شیخ بر مفضلاعتماد داشته و نزد او ضعیف و مطعون نیست.»[۲۳] «ابن شهر آشوب»- رضوان الله علیه- او را از خواص اصحاب امام صادق- علیه السلام- شمرده است.[۲۴] «سید بن طاوس»- رحمه الله علیه- در باره کتاب مفضل مى فرماید:
«از جمله آداب مسافر آن است که کتاب» توحید مفضل» را که در باره شناخت حکمتها، تدابیر و اسرار نهفته در آفرینش این جهان است و وى آن را از امام صادق- علیه السلام- نقل کرده، به همراه داشته باشد.»[۲۵] همچنین خطاب به فرزندش مى گوید:
«در نهج البلاغه و اسرار آن و در کتاب مفضل بن عمر که امام صادق- علیه السلام- در باره آفرینش خداى جل و علا بر او املا فرموده، بنگر و اندیشه کن.»[۲۶] «علامه مجلسى»- رضوان الله علیه- نیز به خاطر ارزشى که براى این دو حدیث[۲۷] قائل بوده، هر دو را به طور کامل در جلد سوم «بحار الانوار»[۲۸] آورده است و جاى جاى آنها را شرح و توضیح داده است.
وى در آغاز ذکر آنها مى گوید:«مرسل[۲۹] بودن توحید مفضل و رساله هلیله که از امام صادق- علیه السلام-روایت شده اند، زیانى ندارد؛ زیرا انتساب آنها به مفضل در میان دانشمندان اشتهار دارد. از جمله «سید بن طاوس» و دیگران آنها را تأیید کردهاند. نیز ضعیف شمردن «محمد بن سنان» و «مفضل بن عمر» هم زیانى ندارد؛ زیرا ما این ضعفها را نمى پذیریم؛ چون در روایات فراوانى به جلالت قدر و منزلت آن دو اشاره شده است. وانگهى متن دو خبر، شاهد صدقى بر صحت آنهاست و علاوه بر این نوع متون نیازى به صحیح بودن خبر ندارد»[۳۰] نیز در اول ترجمه توحید مفضل، این دو کتاب و راوى آنها را این گونه ستایش مى کند:
«چون حدیث شریفى در اثبات صانع قدیر و توحید و سایر صفات کمالیه او- جل شأنه و تعالى سلطانه و عظم برهانه- [از] شیخ جلیل، مفضل بن عمر جعفى که از خواص اخیار، سلاله اطهار، امام المغارب و المشارق، ابو عبد الله، جعفر بن محمد صادق- علیهما السلام- بود … و رشاقت مضامین و وثاقت براهینش شهادت مىداد و مىدهد که از منبع وحى و الهام جارى گردیده … و کافه شیعیان در تقویت بیقین ایقان و ایمان به آن محتاج بودند و … آن را به فارسى ترجمه کردم.»[۳۲] «علامه سید صدر الدین عاملى»[۳۱]- رحمه الله علیه- مىگوید:
«کسى که بدقت در حدیث مشهور مفضل از امام صادق- علیه السلام- بنگرد، در مىیابد که امام- علیه السلام- این سخنان بلیغ و معانى شگفت و الفاظ غریب[۳۳] را جز با مردى بزرگ، جلیل القدر، دانشمند، با ذکاوت، هوشمند و شایسته حمل اسرار دقیق و ظریف و بدیع با کس دیگر در میان نمىنهد. این مرد در نزد من بسیار رفیع المقام و جلیل القدر است، رضوان الله علیه.»[۳۴] محدث بزرگ اسلامى، «حاج شیخ عباس قمى (ره)» نیز اگر چه در کتاب گرانقدر «سفینه البحار» با اینکه آراء مختلف را بیان نموده اما گویى عقیده خویش را ذکر ننموده و لیکن در کتاب شریف «منتهى الآمال» هنگام بحث در اصحاب امام موسى کاظم- علیه السلام- به طور مفصل در باره مفضل بحث نموده و از جمله در ستایش از این مرد بزرگ مى گوید:
«از کتاب شیخ معلوم مىشود که او از «قوام ائمه» و پسندیده نزد ایشان بوده و بر منهاج ایشان از دنیا گذشته و هم دلالت دارد بر جلالت و وثاقت او بودن او از وکلاى حضرت صادق و کاظم- علیهما السلام- و «کفعمى»[۳۵] او را از بوابینائمه شمرده است.»[۳۶] آنگاه به چند حدیث[۳۷] که در فضیلت «مفضل» آمده اشاره مىنماید و در پایان در باره احادیثى که در رد مفضل است و نیز ضعیف بودن وى در نزد برخى از علما، سخنانى دارد که ما این سخنان را- ان شاء الله- در پایان این بخش مى آوریم.
«شیخ آقا بزرگ تهرانى» در فضیلت مفضل و کتابش چنین مى نگارد:«این کتاب از آن ابو عبد الله یا ابو محمد، مفضل بن عمر جعفى کوفى است.
«نجاشى» در رجالش آن را کتاب «فکر» نامیده و یکى از دانشمندان بر آن، نام «کنز الحقائق و المعارف» (گنجینه حقایق و معارف) نهاده است. «سید بن طاوس» در کتاب «کشف المحجه» و «امان الاخطار» امر نموده که این کتاب همراه باشد و در آن اندیشه شود … نیز به خاطر جلیل و شریف بودن این دو کتاب[۳۸]، مرحوم مجلسى عینا هر دو را در «بحار الانوار»[۳۹] آورده است.»[۴۰] صاحب مستدرک- رضوان الله علیه- نیز از جمله عالمانى است که از جایگاه رفیع او دفاع کرده و به شبهات برخى از روایات پاسخ داده است.[۴۱] «آیت الله خویى»- رضوان الله علیه- مفسر، فقیه و رجالى بزرگ در باره مفضل مى گوید:
«در جلالت و عظمت مفضل همین قدر بس که امام صادق- علیه السلام- او را مورد چنین لطف و عنایتى قرار داد و کتاب مشهور به «توحید مفضل» را به اواملا نمود.[۴۲] این کتاب همان است که «نجاشى» آن را کتاب «فکر» (اندیشه کن) نامیده. این امر خود دلیل واضحى است که مفضل از خواص اصحاب و مورد عنایت امام صادق- علیه السلام- بوده است. گذشته از این، «ابن قولویه» و «شیخ مفید» به وثاقت او تصریح کردهاند و شیخ مفید او را از سفراء ممدوح شمرده است.»[۴۳]
۴- پاسخ به یک شبهه
پس از ذکر این دیدگاهها باید مسأله اى را روشن کنیم و آن این است که:
اگر مفضل از اصحاب خاص، بواب ائمه، از قوام آنان، حامل و محرم اسرار آنان و خلاصه از چنین مرتبت و جلالت قدرى برخوردار است، چرا روایاتى در ذم و رد او رسیده[۴۴] و شمارى او را ضعیف الایمان، فاسد و … دانسته اند؟
هنگامى مى توان به پاسخى قطعى و درست رسید که انسان از اوضاع عصر امام صادق- علیه السلام- و فشارهاى عباسیان آگاه باشد.به خاطر فشارهاى دستگاه بنى العباس بر امام- علیه السلام- و یارانش، «تقیه» یکى از کارهاى رایج آنان بوده است. گاه امام- علیه السلام- نزدیکترینافرادش را متهم مىکرد تا آنان را از مرگ و نابودى به دست دشمنان برهاند. این است راز احادیثى که در ذم اصحابى رسیده که عدالت و وثوق آنها جاى هیچ شکى ندارد. «مفضل» نیز از همین گروه است که باید احادیث در رد او را حمل بر «تقیه» نمود.
امام صادق- علیه السلام- به «عبد الله بن زراره بن اعین» مى گوید:«به پدرت سلام برسان و به او بگو: اگر سخنى علیه تو مىگویم بدان که براى دفاع از توست. مردم و دشمنان همواره تلاش مىکنند افرادى را که در نزد ما جایگاه دارند و به ما نزدیکند، بیازارند. آنان این افراد را به خاطر دوستى ما به آنان، نکوهش مى کنند و مى کشند. در عوض، هر که را که ما نکوهش مى کنیم و رد مى نماییم ستایش مىکنند. [بگو به پدرت:] اگر در ظاهر تو را نکوهش و رد مى کنم به خاطر آن است که تو به ولایت ما شناخته شده اى و همه مى دانند که طالب مایى؛ از این رو در نزد مردم مذموم و ناپسندى چون که ما را دوست دارى و به جانب ما مایلى پس خواستم تو را در ظاهر رد و نکوهش کنم تا در نزد مردم محبوب باشى و بدین ترتیب به دینت آسیب نرسد و شر آنان از تو برداشته شود.»[۴۵] در این باره شیخ عباس قمى- ره- مى گوید:
«و اما روایات قدح در مفضل قابل معارضه با اخبار مدح او نیستند. شیخ ما در خاتمه مستدرک، کلام را در حال او بسط داده و از روایات قدح در او جواب داده و کسى که رجوع کند به توحید مفضل که امام صادق- علیه السلام- براى او فرموده، خواهد دانست که مفضل نزد آن حضرت، مرتبه و منزلتى عظیم داشته وقابل تحمل علوم ایشان بوده است.»[۴۶] صاحب «معجم الرجال» نیز پس از تحلیل و بررسى محققانه احادیث مدح و ذم مفضل و وارسى سخنان دانشمندان رجالى، در پایان بحث این گونه نتیجه مى گیرد (نقل به مضمون):
«روایات فراوانى در جلالت شأن و عظمت قدر مفضل رسیده که غالبا علم اجمالى به صدور آنها از معصوم- علیه السلام- پدید مىآید. اگر چند حدیث نیز در ذم و رد او رسیده باید گفت: در میان این احادیث تنها سه حدیث، سند تام دارند و این احادیث اندک در برابر آن همه حدیث معتبر تاب نمىآورد. همچنین در باره این احادیث باید همان حکمى را صادر کنیم که در باره احادیث رد «زراره بن اعین» بیان نمودیم[۴۷] و علم واقعى این احادیث را در اختیار اهل آن بدانیم.»[۴۸]
۵- کتاب توحید مفضل
پس از ذکر نمى از دریاى بیکران فضیلت مفضل، اینک نکاتى را در باره کتابش یادآور مى شویم.
امام صادق- علیه السلام- این حدیث بلند را در چهار روز و چهار نشست، بر مفضل املا فرموده است. شاید بتوان براى هر مجلس عنوانى کلى را برشمرد.
مجلس اول: در باره شگفتیهاى آفرینش انسان
مجلس دوم: در باره شگفتیهاى آفرینش حیوان
مجلس سوم: در باره شگفتیهاى آفرینش طبیعت
مجلس چهارم: در باره ناملایمات و مصائب
۶- مشابهت توحید مفضل با قرآن کریم
این یک شیوه قرآنى است که مردم دعوت شوند به تأمل و تدبر در باره اشیا و موجودات پیرامون خود. با یک نظر اجمالى در مىیابیم که قرآن کریم بارها و بارها مردم را به تدبر و نگریستن در چیزهایى فراخوانده که مردم در طول روز و بلکه هر لحظه و هر ساعت با آن در تماس هستند.
قرآن کریم مردم را تشویق مىکند که به «شتر»، «آسمان»، «کوهها» و «زمین» بنگرند. راستى مگر مردم آنها را ندیدهاند؟ در پاسخ باید گفت: آرى دیدهاند، اما در آنها درنگ و اندیشه نکردهاند. اگر مردم در همین امور «به ظاهر بدیهى» بنگرند و براستى در آنها اندیشه و تدبر نمایند، به شگفتیهاى تمام اجزاى آفرینش پى مىبرند. امام صادق- علیه السلام- نیز که قرآن ناطق است مردم را به تأمل در کوه، دشت، دریا، آسمان، زمین، حیوان، انسان، پرنده، درنده و … فرا مى خواند.
نظم، تدبیر، حکمت، اندازهگیرى و هماهنگى در اشیا محیر العقول است.
در این جهان هستى همه اجزا، از ستاره تا ذره با حکمت شگفتى همراه است. اما چون انسان تدریجا با این جهان هستى آشنا مىشود براى او همه چیز عادى و طبیعى جلوه مى کند. هنگامى که انسان به دنیا مى آید هیچ چیز نمى فهمد.[۴۹] اندک اندک رشد مىکند و با پیرامون خود آشنا مىشود. این شناخت چنان آرام وتدریجى است که ملموس نیست. اگر انسان در آغاز تولد از درک بالایى برخوردار بود و ناگاه وارد این عالم هستى مىشد، حیرت و شگفتى مانع حیات طبیعى او مى شدند.
خواننده عزیز، سخنان امام- علیه السلام- را دست کم و آسان مگیر. راه نجات همین است که با اندیشه در همین نظم و حکمت حاکم بر همه عالم، به مبدأ متعال پى ببرى و نیکفرجام شوى.
امام- علیه السلام- مفضل و همه مردم را به اندیشه در آفاق و انفس فرا مىخواند؛ زیرا آیات الهى را در آنها مىتوان مشاهده کرد. قرآن کریم مىفرماید:
«بزودى آیات قدرت خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهیم داد تا بر ایشان آشکار شود که او حق است.»[۵۰] پس اندیشه در سخنان امام صادق- علیه السلام- انسان را به سوى حقیقت رهنمون مى سازد و انسان وجود خدا را در همه جا مىیابد. خداوند در ادامه آیه مذکور مى فرماید:«آیا اینکه پروردگار تو در همه جا حاضر است، کافى نیست» گویى اگر انسان در آفاق و انفس بیندیشد بر اثر حکمتهاى شگفت، خداى را نیز در همه جا جلوه گر مى بیند.
باید انسان عادت کند که در همه چیز بیندیشد. اگر کسى دیده عبرتبین داشته باشد، به قول حضرت على- علیه السلام- همه چیز آفرینش عبرت آور است.
پس بى جهت نیست که در روایات ساعتى تفکر برتر از هفتاد سال عبادت شمرده شده است[۵۱]؛ زیرا تفکر و اندیشه، انسان را به خدا مىرساند. گاه انسان چیزى را مىداند ولى دانستن کافى نیست باید در دانستهها اندیشید. امام صادق- علیه السلام- در همین کتاب، بارها مفضل را چنین خطاب مىکند: «انک ترى …»؛ یعنى: «تو مىبینى که …» براستى اگر مفضل «مىداند» و بالاتر اینکه «مىبیند» امام از او چه مىخواهد؟ امام از او اندیشه و عبرت مىخواهد؛ از این رو همواره مىفرماید: «اى مفضل در … اندیشه کن و از … درس عبرت بگیر».
همه مردم مىدانند که چوب بر روى آب مى ماند و این در نظر آنان امرى عادى است و مسأله خاصى در آن نیست اما امام- علیه السلام- مىفرماید: در همین امر اندیشه کنید عادى بودن یک امر نباید مانع اندیشیدن شود، انسان از اندیشه در همین امور به ظاهر ساده به مسائل بزرگى مى رسد.
همه مردم بارها سقوط سبیب را از درخت دیده اند و اى بسا گاه بر سر عده اى خورده باشد و آخى! هم گفته باشند اما چرا در این میان تنها «نیوتن» از سقوط سیب بر زمین و طرح پرسشهاى فراوان به یک قانون بزرگ علمى (جاذبه عمومى) پى مى برد؟؛ زیرا بدیهى بودن و ساده بودن امور مانع اندیشیدن او نشده است. باید همه اجزاى این عالم را به چشم اندیشه بنگریم.
غالب مردم از شگفتیهایى چون، کهکشانها، آسمان، موشک، هواپیما، سفر انسان به کرات دیگر، شکافتن اتم و دیگر امور خارق العاده عبارت «جل الخالق» را بر زبان جارى مىسازند، در حالى که «جلیل» و «حکیم» بودن خدا درهمه چیز، جارى و سارى است و این همان چیزى است که امام از مفضل و همه انسانها مىطلبد.
به مضمون آیه برگردیم، در جهان طبیعت و آفاق و در جهان درون و انفس اندیشه کنید تا پى به وجود «حق» ببرید.
۷- معجزات کلام امام صادق (ع)
«معجزه» عملى است که دیگران از آوردن آن عاجز باشند، همیشه وقتى که مردم بخواهند از معجزههاى ائمه- علیهم السلام- نام ببرند، فکرشان به سوى، زنده کردن مرده، برگرداندن خورشید، رام کردن حیوان درنده، شفا دادن بیمار لا علاج و دیگر امور مى رود.در حالى که «نهج البلاغه» معجزه است، «صحیفه سجادیه» معجزه است، و «توحید مفضل» نیز معجزه است و ضرورتى ندارد که آنها را بکاویم تا یک سخن از آینده و یک پیشگویى ببینیم.
این کتاب یک معجزه است، امام صادق- علیه السلام- به فلسفه و اسرار آفرینش کاملا احاطه داشته و در القاى این درسها به صورت فیلسوفى الهى، دانشمندى کلامى، پزشکى حاذق، تحلیلگرى شیمیدان، تشریحکنندهاى متخصص، کارشناس کشاورزى و درختکارى و به یک کلام، «عالم و آگاه از همه پدیدههاى میان آسمان و زمین» جلوهگر شده است.[۵۲] براستى چه اعجازى از این بالاتر؟! ناگفته نماند، از همان نوع معجزهاى «جلى» که درک اعجاز در آن به تدبرو اندیشه زیاد نیاز ندارد در این کتاب وجود دارد؛ از جمله:
۱- هنگامى که امام- علیه السلام- در باره عجایب آفرینش ماهى سخن مىگویند، مىفرمایند: «ماهى، آب را از دهان مىگیرد و از دو گوش بیرون مىکند تا چون دیگر حیوانات از فواید هوا بهره ببرد».این سخن بروشنى بیانگر استفاده ماهى از «اکسیژن» هواست که قرنها پس از سخن امام کشف شده است.
۲- هنگامى که امام- علیه السلام- در باره ستارگان و حرکت آنها سخن مىگوید، براى هر ستاره دو حرکت را ذکر کرده اند، آنگاه این دو حرکت را به حرکت کردن مورچه بر روى سنگ آسیاب به سمت چپ و حرکت سنگ به سمت راست تشبیه کرده اند. در چنین صورتى سنگ به جانب راست مى گردد و مورچه با اینکه با سنگ مى گردد اما خود نیز به جانب مخالف و از راست به چپ مى گردد.
از سخن و مثال امام- علیه السلام- مىتوان به حرکت «وضعى» و «انتقالى» و جهت حرکت ستارگان پى برد. البته امام- علیه السلام- در این بخش و بسیارى از قسمتهاى دیگر مفصلا بحث کردهاند و اگر دانشمندان متخصص هر رشته به گرد هم آیند و به بحث بنشینند بىشک دهها و صدها قانون حتى کشف نشده را در مى یابند. اما افسوس که بشر با بىاعتنایى به سخنان معصومین- علیهم السلام- بزرگترین ستم را بر خود روا مى دارد.
۳- امام- علیه السلام- در بحث «هوا»، آن را عامل حرکت امواج صدا دانسته اند، امروز نیز به اثبات رسیده که در مکان بى هوایى (خلأ) امواج به حرکت در نمىآیند. نیز مرکب بودن هوا و جسم بودن آن بدرستى از سخن امام- ع- فهمیده مىشود در صورتى که در آن اعصار مردم به مرکب بودن هوا و جسم بودن آنپى نبرده بودند.
۴- مى توان «حرکت زمین» و «کروى» بودن آنها را از عبارات امام در این بخشها فهمید. امام- علیه السلام- فرموده است:«فجعلت تطلع اول النهار من المشرق فتشرق على ما قابلها من وجه المغرب»؛ یعنى: خورشید چنین آفریده شد که از جانب مشرق طلوع کند و بر آنچه که از جانب مغرب با آن رو به رو مى شود بتابد.
بویژه تکیه ما بر روى «ما قابلها من وجه المغرب» است. و اینکه امام- علیه السلام- نفرمود: «قابلته» که ضمیر به خورشید برگردد و این نشان از آن است که بر اثر گردش زمین نور خورشید به همه جاى آن مى رسد.نیز در جاى دیگر هنگام ذکر فواید غروب کردن خورشید از جمله مىفرماید: «و غروب مىکند تا بر آنچه که در آغاز صبح نتابیده بتابد» براستى چه عبارت شگفتى است! شما اگر درست دقت کنید مىیابید که در این جمله کروى بودن زمین و حرکت آن نهفته است.
در جاى دیگر مىفرماید «و خورشید بر زمین مى تابد تا هر بخشى از زمین نصیب خود را از نور آن بگیرد.» این جمله نیز هم بیانگر کروى بودن زمین و هم حرکت آن است؛ زیرا در عبارت امام- علیه السلام- «قسط» است که ما آن را «نصیب»، ترجمه کردیم. و «قسط» بیانگر نوعى همانندى نسبى است و این در حالت کروى بودن زمین درست است.در هر حال سرتاسر کتاب اعجاز است و شگفتى و تنها باید در آن اندیشید و به مبدأ اعلى یقین پیدا کرد.
۸- رفع یک شبهه
ممکن است کسى عبارتى را بخواند و خیال کند که با علم جدید نمى سازد.
چنین فردى باید به چند نکته توجه کند:
۱- دانش انسان عادى محدود و اندک است و خداوند مى فرماید: و ما أوتیتم من العلم إلا قلیلا[۵۳]؛ یعنى: جز اندکى، به شما دانشى نداده ایم. پس انسان نباید بر منبع نور و دانش الهى یعنى سخن امام معصوم خرده بگیرد؛ زیرا ما دانش اندک داریم و هنوز به جایى نرسیدهایم، به عبارت دیگر معیار علم، علم امام- علیه السلام- است نه علم ما. اگر نکتهاى را در نیافتیم بدانیم که هنوز به حکمت دانش امام نرسیده ایم.
۲- بسیارى از سخنان امام صادق- علیه السلام- در گذشتهها غریب مىنمود ولى امروزه با کشفهاى تازه حقیقت آنها روشن شده. اى بسا این سخنان نیز امروزه معلوم نگردد و بشرهاى آینده با پیشرفت دانش به آنها دست یابند، مگر همه دانش را در اختیار این نسل گذاشتهاند تا قضاوت نهایى با ما باشد؟
۳- هر جا که شبه هاى پیش آمد باید از دانشمندان اسلامى و متخصصان لغت شناس پرسش نمود؛ زیرا بسیارى از رازها با «الفاظى» بیان شده که قابل تدبر و اندیشه است و چه بسا در مرحله اول معنى خاصى ندهد ولى وقتى در آن لغت و معناى آن در آن اعصار و … تدبر شود به کشف عظیمى دست یابیم.
در جایى امام- علیه السلام- سردى زمین را یکى از شگفتیها شمرده اند. اى بسا کسى به محض دیدن این عبارت- العیاذ بالله- بر منبع علم الهى خرده بگیرد که درون زمین داغ و سوزان است، این شخص غافل، به عمق سخن امام و اینکه با قرینههاى فراوان مقصود امام همین پوسته زمین بوده است، بدرستى پى نبرده وتوجه نکرده است. براستى شگفت نیست که کرهاى بیرون و درونش آتش باشد اما مردم از پوسته سرد و مناسب آن بهره ببرند؟
در جاى دیگر، امام- علیه السلام- فرموده اند: «درس عبرت بگیر که اگر زمین ثابت و آرام نبود، مردم …» باید دانست که ثابت بودن دو معنى دارد، یکى در برابر لرزش و حرکتهاى نامتعادل و دیگرى در برابر مطلق حرکت. امام- علیه السلام- در این قسمت تصریح نمودهاند که اگر زمین همواره در لرزه و اضطراب بود …» پس این ثبات و آرامش با حرکت دورانى و متعادل زمین تضادى ندارد.
هرجا که عبارتى از امام را در نیافتیم باید این گونه در معانى کلمات و قرائن آن اندیشه کنیم و به حقیقت برسیم و اگر نرسیدیم دانش خود را اندک بشماریم نه خاندان وحى و علم مطلق را متهم نماییم.[۵۴]
مقام علمی:مفضل
او از چهره های سرشناس و از شاگردان ممتاز امام جعفر صادق و امام موسی کاظم و امام رضا علیهم السلام به شمار می آید.بنابر بعضی روایات وی امام محمد باقر علیه السلام را نیز درک کرده است. وی روایات فراوانی را از امام جعفر صادق و امام موسی کاظم علیهماالسلام نقل کرده و از راویان بزرگ حدیث به شمار می رود.
مفضل از مقام و منزلت بزرگی نزد آن دو امام برخوردار بوده و از طرف آن دو امام متولی در گرفتن اموال و مصرف آنها بوده است و این خود دلیل بر اعتماد و اطمینان ائمه بزرگوار به وی است. در روایتی آمده که امام جعفر صادق علیه السلام به مفضل فرمود:و در . « هر گاه دیدی میان دو تن از شیعیان ما اختلاف و نزاعی بر سر مالی بوجود آمده تو خود از اموال من آن را بپرداز »مفضل انیس و همدم من است و درکنار او احساس راحتی می » : روایتی از امام رضا علیه السلام آمده که آن حضرت فرمودندروایت است که روزی مفضل خدمت امام جعفر صادق علیه السلام رسید.
آن حضرت با دیدن وی خوشحال شد و لبخند بر . « آنمای مفضل! به پروردگارم قسم که من تو را دوست دارم و هر کس را که تو را » : لب های مبارک آن حضرت نقش بست و فرموددوست بدارد هم دوست دارم.
ای مفضل! اگر تمام یاران من آنچه را که تو می دانی می دانستند دیگر هیچگاه دو نفر از آنها هم باای فرزند رسول خدا! گمان می کنم شما من را در جایگاهی بالاتر از » : مفضل در پاسخ عرض کرد . « هم اختلاف پیدا نمی کردندبلکه من تو را در جایگاهی قرار دادم که خداوند متعال قرار داده » : امام علیه السلام فرمودند . « جایگاه خودم قرار داده اید. « است
تألیفات وی:
۱ -کتاب توحید مفضل، که املای امام جعفر صادق علیه السلام است و در آن به مباحث خداشناسی پرداخته شده و شهرت مفضل بیشتر به واسطه همین کتاب است.
۲ – کتاب الوصیه، که در آن امام جعفر صادق علیه السلام مفضل را از امور مسلمانان و زندگی و خواسته های آنان و حوادث حال و آینده و اسرار جهان سفلی و علیا آگاه فرموده است.
۳ – کتاب الیوم و اللیله که شامل مستحبات و دعاهایی است که مفضل آنها را روایت آرده است.
۴ – کتاب علل الشرایع، در بیان فلسفه احکام شرعی و فواید و منافع آن است.
۵ – کتاب الاهلیلجه، این کتاب املای امام جعفر صادق علیه السلام و در ردّ ملحدان و منکران خداوند متعال بیان شده است.
رحلت:
سرانجام مفضل، پس از هشتاد سال عمر با برکت و خدمت در راه محمد و آل محمد صلوات الله علیهم در شهر کوفه دار فانی را او به آسایش و راحتی وداع نمود و به بهشت برین سفر کرد. امام رضا علیه السلام وقتی خبر وفات مفضل را شنید فرمود. « رسید»
_____________________________________________________________________________
[۱] ( ۱)« الذریعه الى تصانیف الشیعه»، ج ۴، ص ۴۸۲.
[۲] ( ۲)« توحید المفضل» با مقدمه و تعلیقههاى آقاى« کاظم مظفر»، ص ۴.
[۳] ( ۳)« رجال شیخ طوسى»، در اصحاب امام صادق( ع)، ص ۳۱۴ و اصحاب امام کاظم( ع)، ص ۳۶۰.
[۴] ( ۴)« الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد»، ص ۲۰۸.
[۵] ( ۵)« اصول کافى»، ج ۲، ص ۲۰۹.
[۶] ( ۶)« اصول کافى»، ج ۲، کتاب الایمان و الکفر، باب اصلاح بین مردم، ص ۲۰۹.
[۷] ( ۱) اعتبار کتاب را منوط به اعتبار او ندانستیم؛ زیرا به تعبیر مرحوم مجلسى که در آینده مىآید، متن کتاب بخوبى گویاست که سخنان معصوم است و حتى ضعف راوى و ..
زیانى به حدیث نمىرساند، بویژه آنکه حدیث در باره احکام نیست و عقل در آن نقش بیشترى دارد.
[۸] ( ۲)« الإختصاص»، ص ۲۱۶، حدیث مفضل و آفرینش ارواح شیعیان از ائمه( ع).
[۹] ( ۳)« محمد بن سنان» در سند روایت مفضل هست و این روایت دلیل اعتبار و منزلت او در نزد امام- علیه السلام- است.
[۱۰] ( ۴)« عیون اخبار الرضا( ع)» ج ۱، باب ۴، حدیث ۲۹.
[۱۱] ( ۱)« اصول کافى»، ج ۲، ص ۲۰۹.
[۱۲] ( ۲)« اصول کافى»، ج ۲، کتاب الایمان و الکفر، باب صبر، حدیث ۱۶.
[۱۳] ( ۳)« معجم رجال الحدیث»، ج ۱۸، ص ۳۰۲.
[۱۴] ( ۴) از اصحاب ثقه و جلیل القدر امام صادق- ع- بوده است. نگاه کن به: منتهى الآمال، ج ۲، اصحاب امام صادق- علیه السلام- ص ۳۲۰.
[۱۵] ( ۵)« معجم رجال الحدیث»، ج ۱۸، ص ۳۰۳، به نقل از رجال کشى.
[۱۶] ( ۱)« رجال کشى»، شرح حال مفضل بن عمر جعفى.
[۱۷] مفضل بن عمر، شگفتیهاى آفرینش (ترجمه توحید مفضل) – ایران ؛ قم، چاپ: پنجم، ۱۳۷۷ش.
[۱۸] ( ۱)« کتاب من لا یحضره الفقیه»، ج ۱، ص ۳.
[۱۹] ( ۲)« اصول کافى»، ج ۲، کتاب الایمان و الکفر، باب صبر، حدیث ۱۶.
[۲۰] ( ۳)« الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد»، ص ۲۰۸.
[۲۱] ( ۴)« رجال شیخ طوسى»، اصحاب امام صادق و امام کاظم- علیهما السلام- بترتیب، صفحات ۳۱۴ و ۳۶۰.
[۲۲] ( ۵)« الغیبه»، ص ۲۱۰.
[۲۳] ( ۱)« معجم رجال الحدیث»، ج ۱۸، ص ۲۹۴.
[۲۴] ( ۲)« المناقب»، ج ۴، باب امامت امام صادق- علیه السلام-.
[۲۵] ( ۳)« الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان»، ص ۷۸. نیز نگاه کن:« سفینه البحار»، ج ۲، ص ۳۷۲.
[۲۶] ( ۴)« کشف المحجه لثمره الحجه»، ص ۵۰.
[۲۷] ( ۵) مقصود،« حدیث توحید مفضل» و« اهل حدیث اهلیجیه( هلیله)» است.
[۲۸] ( ۶)« بحار الانوار»، ج ۳، ص ۵۷ و ۱۵۲.
[۲۹] ( ۷)« حدیث مرسل» آن است که اسناد آن متصل نباشد، در مقابل، حدیث مسند است و آن حدیثى است که« محدث» با ذکر همه اسناد، آن را به معصوم- علیه السلام- نسبت دهد. براى توضیح بیشتر ر. ک: سبحانى، جعفر،« اصول الحدیث و احکامه»، ص ۹۵.
[۳۰] ( ۱)« بحار الانوار»، ج ۳، ص ۵۵ و ۵۶. دلیل سخن آخر مرحوم مجلسى آن است که:
احادیثى باید صحیح السند باشند که بیانگر حکمى عبادى و یا غیر عبادى باشند اما چنین حدیث روشنى که عقل تمام مضامین آن را تأیید مىکند چه نیازى دارد که سند آن صحیح باشد.
[۳۱] ( ۲)« ترجمه توحید مفضل»، ترجمه مرحوم مجلسى( ره)، ص ۳ و ۴.
[۳۲] ( ۳) براى شناخت این عالم بزرگ اسلامى نگاه کن: منتهى الآمال، ج ۲، ص ۴۱۰.
[۳۳] ( ۱) توحید مفضل در دو بخش است، یک بخش همین مقدار که در عالم سفلى است و در میان دانشمندان به« توحید مفضل» مشهور است و در چهار مجلس تدوین یافته و بخش دیگر همان معارف ملکوتى و ما وراء الطبیعى است که« صادق الوعد- علیه السلام-» به مفضل وعده کرد. این بخش بمراتب مهمتر و شگفتتر از توحید مفضل مشهور است.
چنان که از سخنان مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى بر مىآید، شخصى به نام« سید میرزا ابو القاسم ذهبى» اخیرا به آن دست یافته و همه آن را در کتابى به نام« تباشیر الحکمه» گرد آورده است. هنگامى بیشتر به عمق و درستى سخن مرحوم صدر پى مىبریم که به این نکته نیز توجه کنیم.( ر. ک: الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج ۴، ص ۴۸۸).
[۳۴] ( ۲)« اعیان الشیعه»، ج ۱۰، ص ۱۳۲ و ۱۳۳ و« سفینه البحار»، ج ۲، ص ۳۷۲.
[۳۵] ( ۳) مرحوم کفعمى آنگاه مىگوید:« گویا مقصود از باب امام، باب اسرار و دانشهاى اوست.»« ر. ک: المصباح، ص ۲۷۷) نیز مرحوم نورى در« مستدرک الوسایل»، ج ۳، ص ۵۷۰ و ابو على در ص ۳۱۹ رجالش و صاحب« اعیان الشیعه» در ج ۴، ص ۵۴۴، این سخن را نقل کردهاند.
[۳۶] ( ۱)« منتهى الآمال»، ج ۲، باب نهم، فصل هفتم، ص ۴۴۲ و ۴۴۳.
[۳۷] ( ۲) این احادیث را در بخش مفضل از دیدگاه روایات آوردیم.
[۳۸] ( ۳) کتاب« توحید مفضل» و« توحید هلیله».
[۳۹] ( ۴)« بحار الانوار»، ج ۳، ص ۵۷ و ۱۵۲.
[۴۰] ( ۵)« الذریعه الى تصانیف الشیعه»، ج ۴، ص ۴۸۲ و ۴۸۳.
[۴۱] ( ۶) در صفحات بعد، سخن مرحوم حاج شیخ عباس قمى در این باره مىآید.
[۴۲] ( ۱) باید دانست که لطف و عنایت امام- علیه السلام- به مفضل از این هم بالاتر است؛ زیرا در پایان مجلس چهارم این کتاب، امام- علیه السلام- به مفضل وعده مىدهد که در مجالسى دیگر، معارف و حقایق ملکوت را برایش بگوید، بىشک امام، صادق الوعد است و باید به دنبال آن کتاب نیز گشت. البته سخن مرحوم آقا بزرگ تهرانى را در باره یافتن آن کتاب نیز ذکر کردیم. در هر حال این وعده و عمل به آن خود بیانگر جایگاه و گنجایش مفضل در نزد امام صادق- علیه السلام- است.
[۴۳] ( ۲) نگاه کن:« معجم رجال الحدیث»، ج ۱۸، ص ۳۰۳ و ۳۰۴.
[۴۴] ( ۳) نگاه کن:« معجم رجال الحدیث»، ج ۱۸، ص ۳۰۰ و« رجال نجاشى» و« رجال ابن غضائرى».
[۴۵] ( ۱)« وسائل الشیعه»، ج ۳، ص ۵۸۴ و« رجال کشى»، ص ۹۱.
[۴۶] ( ۱)« منتهى الآمال»، ج ۲، ص ۴۴۳ و ۴۴۴.
[۴۷] ( ۲) علت این امر در سطرهاى گذشته ذکر شد. نیز نگاه کن:« معجم رجال الحدیث»، ج ۷، ص ۲۴۵.
[۴۸] ( ۳)« معجم رجال الحدیث»، ج ۱۸، ص ۳۰۳.
[۴۹] ( ۱) حکمتهاى فراوان این امر نیز در سخنان امام- علیه السلام- آمده است.
[۵۰] ( ۱) سوره فصلت، آیه ۵۲
[۵۱] ( ۱) در باره فضیلت« تفکر»،« تدبر» و« تأمل» رجوع کن به:« المحجه البیضاء»، ج ۸، کتاب التفکر، ص ۱۹۲ و بعد از آن.
[۵۲] ( ۱) محمد حسین المظفر،« حیاه الامام الصادق»، ص ۲۴۸.
[۵۳] ( ۱) سوره اسراء، آیه ۸۵.
[۵۴] مفضل بن عمر، شگفتیهاى آفرینش (ترجمه توحید مفضل) – ایران ؛ قم، چاپ: پنجم، ۱۳۷۷ش.
شگفتیهاى آفرینش (ترجمه توحید مفضل) ؛ ص۱۳