شعرا-مشعرای قرن ششم

زندگینامه حمیدالدین محمودی«مقامات حمیدی»(قرن ششم)

 القاضی الامام حمیدالدین افتخار الافاضل علی بن عمرالمحمودی قدوهء افاضل عصر و والی و متصرف بر ولایت نظم و نثر، لطف طبع او بی اندازه و بستان فضایل از نسیم شمایل او طری و تازه، بدایع بیان او را لطافت شمول و روایع لسان او را طراوت شمال در دولت سلطان شهید قطب الدنیا والدین ایبک السلطانی تغمده الله برحمته آسایشها دیده و شمال افضال و قبول از آن مهب اقبال بر نهال احوال او وزیده و رسالات و منشآت او در این بلاد مشهور است.

و بر زبانهای فضلا مذکور و قصاید او قلائد نحور فضایل و تمایم بازوی افاضل را شاید این بیتی چند در جواب مکاتبت سعدالدین مجدالاسلام مسعود رئیس گفته است:

ا چند بارم ای ز لبت گشته زار لعل //آب از دو دیده در غم آن آبدار لعل

نی نی چویافت با لب و دندانت نسبتی //ناقص شدست لؤلؤ و گشتست خوار لعل

جانا لب و دهان تو چون لعل و خاتم است // آید ز بهر خاتم بیشک بکار لعل

وعده ٔ وفا رسان که شد از بهر وصل تو// لؤلوی آب چشم من از انتظار لعل

اندر ازای آن لب و دندان که مر تراست  // عزت گرفت لؤلؤ و شد نامدار لعل

زیر لب چو لعل تو دیدم قطار در // شد بر رخ چوزرم حالی قطار لعل

گرد عذار تو خط زمرد درآمده ست // دارم ز اشک خونی گرد عذار لعل

با روی همچو آبی بی روی تو مراست // در چشم جمع گشته بشکل انار لعل

یک ره کنار گیرم کز آرزوی آن // ریزم همی ز دیده ٔ خود بی کنار لعل

از اشک دیده دارم در آستین سرشک // وز خون سینه دارم اندر کنار لعل

چندانکه لعل و گوهر زاید دو چشم من // در بحر نیست لؤلؤ و در کوهسار لعل

من در و لعل میدهم ای دوست مر ترا // اندر وشاح درکش و اندر سوار لعل

چون زاد ابر چشمم پس بی قیاس در // چون داد دست صاحب بس بی شمار لعل

مسعود آنکه کلکش ریزد گهر چنانک // میریختی بهنجار از ذوالفقار لعل

و سعدالدین مسعود قطعه ای دیگر فرستاد بخدمت او که ردیف آن عقیق [ بود ] و در آن وقت چشم آن مردم دیدهء فضل از نامردمی سپهر بدرد آمده بود و زحمت دیده چراغ او را عقیق رنگ گردانیده این قطعه در جواب مفاوضهء او فرستاد:

فرزانه سعد دولت و دین صدر اهل فضل // دور از تو هست چشم من از درد چون عقیق

در جزع دیدگانم دری که داشتم // گشت از رمد بعینه آن در کنون عقیق

از کان عقیق زاید و از بحر چشم من  // بر ضد و عکس آید هر دم برون عقیق

زین پیش بحر رویم هرگز شبه نداد // و اکنون چه شد که دادم این دهر دون عقیق

از دیده درد دیده چو بهتر شود مرا // سازم ردیف مدح تو ای ذوفنون عقیق

(۱۷۳ ، (لباب الالباب ج ۱ ص ۱۷۲)

لغت نامه دهخدا

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=