اصحاب حضرت امیرالمومنین علی(ع)عرفا-الفعلمای قرن اول

زندگینامه عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب «ابن عباس» (پدرعلم تفسیر)

اسـلام هـدفش تامین سعادت دنیا و آخرت مردم است و قرآن راههاى نیل به آن را براى آنان بیان کـرده و رسـول خـدا(ص ) نیز آنها را در قول و عمل روشن ساخته است , و تفسیربه عنوان یکى از وسـایـل در ایـن راه مطرح بوده است که معلم اول اسلام یعنى رسول اکرم (ص ) به بهترین وجه از عهده آن برآمد, وچون مشیت خداوند این بود که پیامبر(ص )رسالت پروردگار را به پایان برساند و به رفیق اعلى بپیوندد, پس از رحلت رسول خدا(ص ) شاگردان حضرت از صحابه آیین او را ترویج و تعالیم عالیه اسلام را منتشرمى کردند, با این تفاوت که روش آنها در تفسیر روشى عملى بود.

و این بدان علت بود که مسائل اسلامى صحابه را در زمان فراگیر شدن پرتو اسلام سرگرم ساخته بـوده آنـان مـصـاحـب رسـول خـدا و شاهد حوادث بودند و در قول و عمل از آن حضرت متابعت مى کردند, و چون پیامبر(ص ) رحلت فرمود و برخى از صحابه ازشهرهاى اسلامى پراکنده شدند و برخى امور خلافت را بر عهده گرفتند, با راهنمایى آیات قرآن و سنت نبوى و در صورت فقدان هر یـک از آن دو بـا بـهـره گـیرى از راى خلیفه وشورا به اجراى عملى احکام اسلام مشغول شدند و فرصت زیادى براى این که قرآن را باروش غیر عمل تفسیر کنند, در اختیار نداشتند.

ولـى نـوجوانى بلند پرواز – هنگامى که به درجه اى از رشد عقلى دست یافت – نور اسلام و حوادث آن , قـرآن و حـدیـث , نـبـرد مـیان شرک و توحید, پیروزى یاران اندک رسول خدا(ص ) و شکست جـمـعـیـت انبوه جبهه شرک , او را شگفت زده کرد.

او زمانى به سن بلوغ رسید که اسلام در شبه جزیره عربستان گسترش مى یافت و حاکمیت نیرومنداسلامى از حالت ضعف و هرج و مرج خارج مـى شد تا [آنجا که توانست ] قدرت دوامپراتور بزرگ جهان , یعنى ایران و روم را زیر پا گذارد, در ایـن شـرایـط دلهاى تیره شده ازقساوت و خشونت جاهلیت تصفیه مى گشت و سپاه مسلمانان با شـتـاب , شـرق و غـرب عـالـم را در مـى نوردید, هر کجا را که فتح مى کرد پرتو اسلام را در آن جا مـى گستراند, البته نباید از یاد ببریم که این جوان یعنى ابن عباس با قهرمان این حوادث [یعنى پـیـامـبر(ص )]رابطه خویشاوندى داشت و میدان وقوع این رویدادهاى بزرگ زادگاه این جوان و محل نشوونهاى او بود.
هـنگامى که رسول خدا(ص ) رحلت فرمود, ابن عباس هفتده سال از عمرش مى گذشت .

او در آن زمـان به آموختن قرآن رو آورد و آن را در تمام ابعاد فرا گرفت وبحق در میان نسل معاصر خـود و نـسـلـهـاى بعدى تا به امروز تحفه روزگار به شمار مى رود,زیرا او پس از رسول اللّه (ص ) نمایانگر نیاز نسل به اسباب و وسایلى بود که با کمک آنهاقادر به فهم قرآن و متشابهات آن باشند, اگـر چـه از هـنـگـام ظـهور اسلام تا آن زمان قدرى فاصله شده بود.[لکن ] ابن عباس , نخستین جوینده این اسباب و وسایل به شمارمى رفت .
هـنـگـامـى کـه وفات رسول خدا(ص ) روى داد و مسلمانان را در ماتم و اندوه فرو برد,ابن عباس رهسپار مدینه , محل دلیران و قهرمانان اسلام شد.

عکرمه از ابن عباس نقل مى کند که گفت : چون رسـول خـدا(ص ) بـه جـوار حـق شـتافت , به مردى از انصار گفتم :اکنون باید سوالات خود را از اصحاب رسول اللّه که تعدادشان هم زیاد است بپرسیم .آن مرد گفت : شگفتا.

آیا تو مردم را نیازمند خود مى بینى ؟ این را گفت و از من جدا شد, ولى من خود مصمم بودم که از اصحاب سوال کنم , و هـرگـاه مى شنیدم کسى حدیثى را نقل کرده به خانه او مى رفتم …
ابن عباس در ادامه مى گوید: گـاهـى جـلـو خانه آن شخص انصارى رداى خود را زیر سر مى گذاشتم و دراز مى کشیدم و باد, گرد و خاک را روى من پراکنده مى ساخت , با این حال منتظر مى ماندم تا صاحب خانه بیرون آید و چـون چـشـمـش بـه من افتاد, مى پرسید: اى پسر عموى رسول خدا(ص )! چه چیز تو را به این جا کـشـانـده اسـت ؟ چـرا پیغام ندادى تا من نزد تو آیم ؟ در پاسخ مى گفتم که من باید نزد تو بیایم , وسـپـس حدیثى را که شنیده بودم از وى سوال مى کردم , آن مرد انصارى هنوز زنده بود تااین که یـک روز در حالى که مردم در اطراف من اجتماع کرده بودند و از من سوال مى کردند مرا ملاقات کرد, به آنها گفت : این جوان خردمندتر از من است ! 

ابن عباس در بیشتر موارد بیان مى کرد که عمده دانش اصحاب رسول اللّه (ص ) را نزد این طایفه از انصار یافته است , و چنان که دیدم او بر در خانه آنان مى خوابید و اگرمى خواست وارد خانه شود و بـه او اجـازه ورود مـى دادند, چرا که هدف ابن عباس از این کار جلب رضایت و میل رغبت صاحب خانه بود, و این فروتنى روش او در کسب دانش بود.

از ابن عباس روایت شده که گفت : همواره مشتاق بودم که در مورد دو نفر از همسران پیامبر(ص ) کـه خـداونـد مـتـعال درباره آن دو فرموده است : ان تتوبا الى اللّه فقد صغت قلوبکها, اگر از کار خودتان توبه کنید (به نفع شماست ) زیرا دلهایتان از حق منحرف گشته است (تحریم / ۴) از عمر سوال کنم , آنها چه کسانى بودند؟ تا این که او آهنگ سفر حج کرد و من نیز همراهش به حج رفتم .
ابـن عـبـاس پـیـوسـته نسبت به به عمر ابرازمحبت و فروتنى مى کرد براى وضو ساختن آب روى دستهاى او مى ریخت تا این که فهمید آن دو زن حفصه و عایشه بوده اند.

و بـه این ترتیب در مى یابیم که ابن عباس [تا چه حد] براى کشف علت نزول آیات وشناخت کسانى کـه آیات درباره آنان نازل شده به تفحص مى پردازد و در تعقیب این هدف به درجه اى مى رسد که چـون بـه سـیره ابن اسحاق , قدیمى ترین ماخذى که در زمینه شان نزول آیات در دسترس ماست , مـراجـعـه مـى کـنـیـم مـى بینیم نام ابن عباس بیش ازدیگران به چشم مى خورد, به عنوان مثال ابـن عـبـاس مـى گـویـد: هـشت آیه از آیات قرآن درباره نضر بن حارث نازل شده است .

یا مـناسبتها و علل نزول آیاتى از سوره کهف را نقل مى کند , و مى بینیم هنگامى که او آیات را شـرح و تفسیر مى کند, با بیان شان نزول , معناى آنها را روشن مى سازد.
از ابن عباس نقل شده که : چون خداوند این دو مثال را یعنى آیه : مثلهم کمثل الذى استوقد نارا…
, آنها (منافقان ) مانند کسى هـستند که آتشى افروخته (بقره /۱۷) او کصیب من السماء…, یا همچون بارانى از آسمان …(بقره / ۱۹)در سـه آیه پشت سر هم براى منافقان بیان فرمود آنان گفتند: خداوند برتر و با شکوهتر ازاین اسـت کـه ایـن گونه مثال بزند, آن گاه خداوند آیه : ان اللّه لایستحیى ان یضرب مثلا مابعوضه …, خداوند از این که مثال (به موجودات ظاهرا کوچکى مانند) پشه و…بزند شرم نمى کند (بقره / ۲۶) تا اولئک هم الخاسرون (بقره / ۲۷) نازل فرمود.

مروان بن حکم آیه : لا تحسبن الذین یفرحون بما اتوا ویحبون ان یحبدوا بمالم یفعلوا فلاتحسبنهم بمفازه من العذاب ولهم عذاب الیم , گمان مبر آنها که از اعمال (زشت ) خودخوشحال مى شوند و دوسـت دارنـد در بـرابـر کار نیکى که انجام نداده اند مورد ستایش قرار گیرند از عذاب (الهى ) بـرکـنـارنـد (بـلکه ) براى آنها عذاب دردناکى است (آل عمران /۱۸۸).

قرائت کرد, سپس به رافع گـفـت : اى رافـع نزد ابن عباس برد و به او بگو: چنانچه هرکس از ما که از عمل خویش خوشحال بـوده و دوسـت داشـتـه در برابر کار نیکى که انجام نداده مورد ستایش قرار گیرد, معذب باشد, خداوند باید همه ما را عذاب کند.
ابـن عـبـاس گـفت : چه شده است شما را که این گونه مى اندیشید؟ پیامبر(ص ) به هنگام دعوت یـهود, از موضوعى از آنان سوال کرد و آنها آن را کتمان کردند و از موضوع دیگرى به حضرت خبر دادنـد, و بـه پـیـامـبـر(ص ) وانمود کردند که با کتمان خود دعوت خدا را اجابت کرده اند.
سپس ابـن عـباس این آیه را خواند: واذ اخذ اللّه میثاق الذین اوتواالکتاب …, و (به خاطر بیاورید) هنگامى که خداوند از اهل کتاب پیمان گرفت که …(آل عمران / ۱۸۷).

ابـن عـبـاس در بـعـد ابـزار تـفـسـیـر قـرآن تا آنجا مهارت یافته بود که آیات مکى و مدنى قرآن رامى شناخت و تشخیص مى داد.((۱۴))

ترتیب نزول همه سوره ها قرآن از او نقل شده که مى گوید: اولـیـن سـوره اى کـه نـازل شـد, اقرا باسم ربک الذى خلق …وپس از آن یا ایهاالزمل , سپس یا ایها الـمـدثر, سپس تبت یدا ابى لهب …, تا آخر, شان نزول آیات رابخوبى موشکافى کرده بود, به طورى که مى دانست کدام آیات در سفر و یا در حضرنازل شده است , به عنوان مثال مى گوید: آیه : فـمـن کـان منکم مریضا اوبه اذى من راسه …
, واگر کسى بیمار بود و یا ناراحتى در سر داشت , (بـقره / ۱۹۶) در حدیبیه نازل شده است و آیه : یا ایها الناس اتقوا ربکم ان زلزله الساعه شیی ء عـظیم …ولکن عذاب اللّه شدید, اى مردم از پروردگارتان بترسید که زلزله رستاخیز امر عظیمى اسـت …ولـى عـذاب خـدا شـدید است ! (حج / ۱ و ۲), در بین راه که رسول خدا(ص ) براى شرکت درغزوه بنى مصطلق مى رفت نازل شد.

ابـن عـبـاس آیـاتى را که در روز یا شب نازل شده بود مى شناخت , از این رو مى گوید: سوره انعام هـنـگـام شب در مکه نازل شده است , او بر اولین و آخرین آیه و سوره اى که نازل شده بود, احاطه داشـت و مى گفت : اولین آیه اى که درباره جنگ نازل شد, آیه : اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا…, به آنان که جنگ بر آنها تحمیل شده اجازه جهاد داده شده است …, (حج / ۳۹).او مى گوید: آخـرین آیه اى که بر رسول خدا(ص ) نازل شده ,آیه ربا , و اولین آیاتى که از قرآن نازل شده , آیـات اقـرا بـاسـم ربک .., وآخرین سوره اى که نازل شده , سوره اذا جاء نصراللّه والفتح بوده است .

عـلم به ناسخ و منسوخ آگاهى داشتن از شان نزول آیات مربوط مى شود, زیرا بیشتر آیات منسوخ نزولشان مقدم بر آیات ناسخ است و ابن عباس در تفسیر قرآن از این وسیله کمک جسته است .
على (ع ) از ابن عباس نقل فرموده که گفت : اولین آیه اى که از قرآن نسخ شده آیه قبله بوده است , و ایـن بدان خاطر بود که چون رسول خدا(ص ) به مدینه مهاجرت کرد و بیشترساکنان آن یهودى بـودنـد, خـداونـد به پیامبر(ص ) دستور داد به جانب بیت المقدس نمازبگزارد, یهود از صدور این فـرمـان خـوشـحـال شـدنـد, و در پـى آن رسول خدا(ص ) ده ماه واندى رو به بیت المقدس نماز مـى گـزارد, ولـى حضرت قبله ابراهیم (ع ) را دوست مى داشت , از این رو همواره دعا مى کرد و به آسمان مى نگریست تا این که خداوند تبارک و تعالى آیه : قد نرى تقلب وجهک فى السماء فلنو لیک قـبـلـه تـرضیها فول وجهک شطر المسجدالحرام وحیث ماکنتم فولوا وجوهکم شطره , نگاههاى انتظارآمیز تو را به سوى آسمان (براى تعیین قبله نهایى ) مى بینیم , اکنون تو را به سوى قبله اى که از آن خـشنود باشى , بازمى گردانیم , روى خود را به جانب مسجد الحرام کن , و هر جا باشید روى خـود را بـه جـانـب آن بـگـردانـید (بقره / ۱۴۴).

یهود از تغییر دوباره قبله دچار تردید شدند و با خـودگـفـتـنـد: چـه خـبـر مـوجـب شـد کـه مسلمانان از قبله آنان روى بر گردانند.
آن گاه خـداونـدعزوجل این آیه را نازل فرمود: قل للّه المشرق والمقرب فاینما تولوا فثم وجه اللّه , مشرق ومـغرب از آن خداست و به هر سو رو کنید, خدا آن جاست ((۲۲))(بقره / ۱۱۵).

على بن ابى طلحه از ابن عباس نقل کرده است که آیه : فاعفوا واصفحوا حتى یاتى اللّه بامره ان اللّه على کل شی ء قدیر, شـما آنها را عفو کنید و گذشت کنید تا خداوند فرمان خودش (فرمان جهاد) را بفرستد, خداوند بر هر چیزى تواناست (بقره / ۱۰۹) به وسیله آیه : فاقتلواالمشرکین حیث وجد تموهم , مشرکان را هر کجا یافتید به قتل برسانید (توبه / ۵).نسخ ‌شده است .

وسـیـلـه دیـگرى که ابن عباس در تفسیر از آن مدد جسته , اشعار عربى است .

او در موقع تفسیر با مـهارت این وسیله را به کار مى گرفت و هوش و ذکاوت فوق العاده و حافظه قوى و سرشارش در این امر به او کمک مى کرد.
او خود مى گوید: آنچه مى شنیدم هرگز از یادنمى بردم و آن را باز گو مـى کـردم , گـاهـى کـه صـداى زنـى نـوحه گر را مى شنیدم , از آنجا که دوست نداشتم آنچه را مى گوید حفظ کنم گوشهایم را مى بستم .

عمر بن ابو ربیعه قصیده خود را:

امن آل نعم انت غاد فمبکر
غداه غد ام رائح فمهجر آیا تو از قبیله نعم

صبح زور فردا مى آیى , یا در گرماى شدید میانه روز تـا آخـر بر ابن عباس مى خواند, او بلافاصله دو باره قصیده وى را بازگو مى کرد, با این که تنها یک بار آن را شنیده بود.
آنچه در این روایت گفته شده اشاره به ماهیت حافظه ابن عباس و نیرومندى آن دارد.
استشهاد ابن عباس به شعر از دانش ادبى او ناشى مى شد تا آنجا که او را در زمان خویش از آگاهان و صاحب نظران در جهان ادب مى شناسیم .
آنچه نشانه تتبع ابن عباس در ادب معاصر خود مى باشد سـخـنـى اسـت کـه عـمر این ابى ربیعه از وى نقل مى کند که گفته است :آیا این شخص مغیرى [منسوب به قبیله مغیره ] پس از ما چیزى پدید آورده است ؟ 

عمر به ابن عباس مى گوید: آیا از شاعر برتر عرب هم شعر نقل مى کنى ؟ ابن عباس پرسید او کیست ؟ عمر گفت : کسى که مى گوید:

ولو ان حمدا یخلد الناس اخلدوا
ولکن حمد الناس لیس بمخلد

ابن عباس بلافاصله گفت : او زهیر است .

حطیئه [شاعر بزرگ عرب ] رو به ابن عباس مى کند و درباره هجو کردن مردم از او فتوامى خواهد.
ابن عباس فتوا مى دهد که این کار حرام است .
سپس ابن عباس از بزرگترین شاعران گذشته از او سـوال مـى کـند …و از قرار معلوم گرایش ادبى ابن عباس نزدیاران و شاگردانش معروف بـوده , چـنـان که ابوالفرج اصفهانى نقل مى کند: مردى رو کرد به ابن عباس و پرسید: بزرگترین شاعر کیست ؟ ابن عباس گفت : اى ابو اسود دئلى به او اطلاع ده .
ابو اسود گفت : او کسى است که مى گوید:

فانک کاللیل الذى هو مدرکى
وان خلت ان المنتاى عنک واسع

همانا تو مانند شب هستى که مرا در بر مى گیرد هر چند گمان مى کنم فاصله میان من و توزیاد است .
ابـن عباس ذوق شعرى سرشارى است و شعر خوب را مى پسندید و این سخن اوست که مى گوید: این کلمات شبیه سخن و کلام پیامبران است :

ستبدى لک الا یام ما کنت جاهلا
ویاتیک بالاخبار من لم تزود

روزگار بزودى آنچه را نمى دانستى آشکار مى کند و کسى که توشه اى نطلبیده خبرها رابراى تو مى آورد.

بـلـکـه خود او شعر مى گفت , عمر بن ابى ربیعه یک مصراع بیت : تشط غدا دارجبیراننافردا خانه هـمـسایگان ما, دور مى شود را خواند و ابن عباس بلافاصله مصراع دیگر آن راآورد: وللدار بعد غد ابعد وپس فردا دورتر مى شود.
عـمـر بـه ابن عباس گفت : همین طور است که گفتى , خدا تو را رستگار کند, آیا این بیت شعر را شنیده بودى ؟ ابن عباس گفت : خیر, ولى شایسته است مصراع دیگرش چنین باشد.
محمد بن مصعب شعرى براى ابن عباس سرود و گفت :

ما اکثر العلم وما اوسعه
من ذا الذى یقدر ان یجمعه علوم

چه بسیار و گسترده اند چه کسى قادر به جمع آورى آنهاست …

 ان کنت لا بد له طالبا؟
محاولا فالتمس انفسعسه

اگر ناگزیرى که در طلب دانش بکوشى پس سودمندترین آن را طلب کن پـس از بـیـان ایـن مطالب جاى تعجب نیست هرگاه مى بینیم ابن عباس تفسیر را در قالبى ادبى شـکـل مـى دهد, از قبیل این که مى گوید: خداى معبود است و آن گاه آیه : افرایت من اتخذ الهه هـواه , آیـا دیـدى کـسـى کـه مـعـبـود خود را هواى نفس خویش قرار داد(جاثیه /۲۳) را قرائت مى کند.

و در تفسیر آیه : احل لکم لیله الصیام الرفث الى نسائکم , مى گوید: منظور از رفث آمـیزش جنسى است ولى خداوند آن را با کنایه بیان فرموده است .
و در مورد آیه : الشیطان یعدکم الفقر ویامرکم بالفحشاء واللّه یعدکم مغفره منه وفضلا, مى گوید: در این آیه دو وعده از جانب خداوند وجود دارد و دو وسوسه از جانب شیطان .
شیطان تهدید به فقر مـى کـنـد و مـى گوید: مال خود را انفاق نکن و براى خویش باقى گذار,زیراخودت بدان احتیاج دارى , و بـه فـحشاء و زشتیها دعوت مى کند.
ولى خداوند به شماوعده آمرزش گناهان و فزونى یافتن روزى را مى هد.
جنبه ادبى تفسیر ابن عباس بود که افکار واحساسات مردم را تحت تاثیر قرار مى داد.
شخصى به نام شـقـیـق مى گوید: ابن عباس را در زمانى که از مراسم حج باز گشته بود, دیدم او سوره نور را بر فـراز مـنـبـر خـوانـد و تـفـسـیر کرد به گونه اى که اگر رومیان تفسیر او را شنیده بودند اسلام مى آوردند.

مردى که تفسیر سوره نور را از ابن عباس شنیده است , مى گوید: دوست داشتم به خاطرشیرینى کلامش لبهاى او را ببوسم .
و سعد بن جبیر نیز مى گوید: هنگامى که از ابن عباس حدیث مى شنیدم , اگر به من اجازه مى داد لبهاى او را مى بوسیدم .

ابن عباس از این رو به شعر روى آورده بود که عادات مردم جاهلیت را در آنـهـا مورد مطالعه و بررسى قرار دهد, چه عاداتى را که اسلام ممنوع و مردود دانسته بود یا آنهایى را که اصلاح کرده بود.

ابن عباس در پاسخ مردى که از مساله طلاق در میان عرب سوال کرده بود.
گفت : رسم عرب این بـود کـه اگر مردى همسرش را طلاق مى داد تا دوبار حق رجوع به او را داشت ولى چنانچه براى سـومـین بار او را طلاق مى داد, حق بازگشت و زندگى دوباره با او رانداشت و با توجه به همین عادت جاهلى بود که اعشى شاعر عرب گفته است :

ایا جارتا بینى فانک طالقه
کذاک امور الناس غاد وطارقه

اى همسرم از من جدا شو, همانا تو رها شده اى کارهاى مردم این چنین مى آید ومى رود

وبینى فقد فارقت غیر ذمیمه
وموموقه منا کما انت وامقه

و مـفارقت کن که در این صورت بدون نکوهش جدا شده اى و نزد ما محبوب میمانى چنان که تو دوست دارى

فبینى فان البین خیر من العصا
وان لا ترى لى فوق راسک بارقه

مفاوقت کن , زیرا مفارفت بهتر از این است که با من مخالفت کنى و پیوسته زننده اى بالاى سرت باشد.
ابـن عـبـاس در تـفـسـیـر قـرآن از ایـن شـنـاخـت و آگـاهـى نـسـبت به عادات و رسوم عرب , کمک مى گرفت , از عطاء خراسانى نقل شده که ابن عباس درباره آیه : یا ایها الذین امنوا لا یحل لکم ان ترثو النساء کرها…, اى کسانى که ایمان آورده اید, براى شما حلال نیست که اززنان از روى اکراه (و ایجاد ناراحتى براى آنها) ارث ببرند…(انبیاء/ ۱۹) گفته است : درجاهلیت معمول بود که هرگاه مـردى پـدر و یـا خـویـشاوند نزدیکش از دنیا مى رفت ,سزاوارتر که همسر او (نامادرى خود) را به ازدواج خود در آورد, و چنانچه مهر او سبک بود او را نگه مى داشت و در غیر این صورت او را حبس مى کرد تا مهر خود را ببخشد تابمیرد و اموالش به او برسد.

ابـن عـبـاس بـه مـنـظـور پـژوهـش در مـعـناى الفاظ قرآن به شعر روى مى آورد, او مىگفت:اگرخواستید از الفاظ نا مایوس قرآن از من بپرسید, آن را در شعر طلب کنید, زیرا شعر سندعرب است .

از نافع بن ابى نعیم روایت شده که از عبداللّه بن عباس راجع به معناى قول خداوند: وفومها, سوال شد, گفت : منظور گندم است , آیا سخن احیحه بن جلاح را نشنیده اى که مى گوید: قد کنت اغنى الناس شخصا واحدا—– ورد المدینه عن زراعه فوم غنى ترین فرد مردم تنها من بوده ام که زراعت گندم را به شهر آوردم نـافـع بـن ازرق از ابن عباس پرسید مقصود از سنه در قول خداى عزوجل : لا تاخذه سنه ولا نوم , (بقره / ۲۵۵) چیست ؟ گفت : منظور چرت زدن است , چنان که زهیر بن ابى سلمى گوید: 

لا سنه فى طول اللیل تاخذه
ولا ینام ولا فى امره فند

در طول شب نه چرت به سراغ او مى آید و نه مى خوابد و نه در کارش سستى و ناتوانى است شـاید بیشترین مطالبى که در این باب از ابن عباس روایت شده , سوالات نافع بن ازرق است که در خـلال آنـها از ابن عباس خواسته است آیاتى از قرآن را برایش تفسیر کند ومصادیقى از کلام عرب بـراى آیـات بیاورد که صاحب اتقان (سیوطى ) آنها را در کتابش ذکر کرده است , هر چند مـطـالب دیگرى بر آنها افزوده ولى در هر حال مشخص کرده که ابن عباس در تفسیر قرآن به شعر عرب توجه داشته و آنها را مورد استشهاد قرارمى داده است .

دانـش ادبى ابن عباس بزرگترین وسیله اى بود که مى توانست مشکلات لغات قرآن را به کمک آن حـل کـند و با هوشیارى معناى مورد نظر را از لفظ متضاد با آن دریافت دارد,مانند لفظ بلاء در آیـه : وفى ذلکم بلاء من ربکم عظیم , و در این , آزمایش سختى از طرف پروردگار براى شما بود (بقره / ۴۹).
عـلـى بـن ابـى طـلحه مى گوید که ابن عباس گفته است : منظور از بلاء در آیه شریفه نعمت است , او معناى یک لفظ را در تمام قرآن جستجو مى کند.

ضحاک ازابن عباس روایت کرده کـه وى در باره آیه : فانزلنا على الذین ظلموا رجزا من السماء,(بقره /۵۹) گفته است : کلمه رجز در همه قرآن به معناى عذاب است .

و در آیه :فذبحوها وما کاروا یفعلون , گاو را سر بریدند امـا نـمى خواستند این کار را انجام دهند.
(بقره / ۷۱) مى گوید: یعنى مى خواستند انجام ندهند و آنـچـه درباره نکشتن گاو اراده کرده بودند, تحقق نیافت , و هر جا در قرآن کاد یا کادوا یا لو بـاشـد, بـدیـن مـعناست که آن کار انجام نمى شود, مانند آیه : اکاد اخفیها, مى خواهم آن را پنهان سازم (طه /۱۵).

ابـن عـباس با استفاده از همین دانش لغوى بود که توانست الفاظ غریب و نامانوس را درتمام قرآن شـرح و تـفـسیر کند.
سیوطى درباره ابن عباس مى گوید: از او روایاتى با سندقطعى و صحیح در تفسیر همه لغات مشکل قرآن وارد شده است .و اگر نتوان گفت همه را لااقل بخش قابل توجهى از آنها را شامل مى شود.

ابـن عـباس مى گوید: من تمام قرآن بجز لغات حنانا, اواه و رقیم مى دانم روشن است که این سخن مربوط به زمانى است که او معناى آنها را نمى دانسته ولى بعدا آنها راآموخته است .
به هـر حـال ایـن مطالب و آمار و ارقام , حاکى از اقتدار ابن عباس به شناخت کلمات دور از فهم قرآن است : و بیانگر این است که وى الفاظى را که از معناى آنها آگاهى نداشت مد نظر قرار مى داد, آن گاه به سخنان اعراب گوش فرا مى داد تا از معناى آنهااطلاع حاصل کند.
از ابن عباس نقل شده که گفته است : من معناى کلمه یحور را نمى دانستم تا این که شنیدم زن عـربـى به دختر خردسالش گفت : حورى یعنى برگرد.

او در مورد قول خداى سبحان : انا فتحنا لک فتحا مبینا: (فتح /۱) گوید: من این آیه را قرائت مى کردم ونمى دانستم معنایش چیست , تـا ایـن کـه بـا دختر مشرح ازدواج کردم و از او شنیدم که گفت :فتح اللّه بینى وبینک , یعنى خدا میان من و تو داورى کرد.
ابـن عباس به کمک همین دانش لغوى (ادبى )اش توانست در هنگام تفسیر, لغت اصیل قریش را از لـغـات دیگر قبایل عرب متمایز سازد.

به عنوان مثال وى در مورد آیه : وکنتم قوما بورا, مى گوید: بـور دو لـغـت قبیله ازد عمان به معناى فاسد و در کلام عرب به معناى نابودى است , چـنـان که گفته مى شود: اصبحت اعمالهم بورا, یعنى اعمالشان نابود شد, واصبحت دیارهم بورا, یعنى خانه هایشان ویران و نابود شد.
از ابن عباس نقل شده است : وانتم سامدون , (نجم /۶۱) در زبان یمنى به معناى این است که شما از عـذاب الـهى غافلید.

و نیز در مورد قول خداى متعال : اتدعون بعلا,(صافات / ۱۲۵) گفته است : بعلا در زبان مردم یمن به معناى بتى بود که پرستش مى شد.ابن عباس مى گوید: کلمه وزر به لغت قبیله هذیل به معناى نوه است .

او در موردآیه : فى الـکـتـاب مسطورا, (اسراء/۵۸) گوید: مسطوراء به معناى مکتوبا (نوشته شده ) ولغتى حمیرى اسـت , زیـرا آنـان کـتاب را اسطور مى نامیدند بلکه مى توان گفت ابن عباس در جستجوى کلماتى بود که از زبان دیگرى وارد زبان عربى شده بود و اومعناى آنها را مى دانست .
سـعـید بن جبیر از ابن عباس نقل کرده است که وى در مورد آیه : ان ناشئه اللیل (مزمل /۶)گفته است : در زبان حبشى هرگاه کسى در شب بپاخیزد گویند: نشا.

از ابـن عـباس راجع به قسوره در آیه : فرت من قسوره , (مدثر/ ۵۱) سوال شد گفت منظوراز آن اسـد اسـت کـه در فـا شـیـر و در زبـان قـبـطى اریـا و در زبـان حـبـشى به آن قسوره گویند.

و نـیز از ابن عباس راجع به آیه : یود احدهم لویعمر الف سنه , هر یک از آنان دوست داردهزار سال عـمـر کند (بقره / ۹۶), گفته است این همان سخن ایرانیان است که مى گفتند:سال زه نوروز, مهرگان جر عـلاوه بـر ایـن , ابن عباس قرآن را با قرآن تفسیر مى کرد, او در مورد آیه : ربنا امتنا اثنتین واحییتنا اثـنـتین , پروردگارا! ما را دوبار میراندى و دوبار زنده کردى (مؤمن / ۱۱)مى گوید: منظور این اسـت کـه شـما کافران پیش از این که خداوند شما را بیافریند خاک بودید و این حالت مرده است , سپس شما را خلق و زنده مى کند, این یک بار زنده کردن است آن گاه شما را مى میراند و به گور بـاز گـردانده مى شوید و این میراندن دوباره است ,و سپس شما را در قیامت بر مى انگیزاند و این زنـده ساختن دوباره است , پس دوبار زنده مى کند و مى میراند و همین معنا مقصود خداوند است آنجا که مى فرماید: کیف تکفرون باللّه وکنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون , چـگـونـه به خداوند کافرمى شوید در حالى که شما اجسام بى روحى بودید و او شما را زنده کرد, سـپـس شـمـا رامـى مـیـرانـد, و بـار دیـگـر شـمـا را زنـده مـى کـنـد, سـپـس بـه سوى او باز مى گردید(بقره /۲۸).

ابن عباس به منظور واضح ساختن معنا و آشکار کردن آن از شیوه اضافات تفسیرى پیروى مى کرد.او در مورد آیه : هم درجات عنداللّه واللّه بصیر بما یعملون , هر یک از آنهابراى خود درجه و مقامى در پـیـشگاه خداوند دارند و خداوند به آنچه انجام مى دهندبیناست (آل عمران / ۱۶۳), مى گوید: آنها به خاطر اعمالشان براى خود درجه و مقامى در نزد خدا دارند….

ابن عباس با دقت نظر خویش در فهم متن قرآن به تدبر در روح کلام مى پرداخت , او درتفسیر آیه : قـالـوا ادع لـنا ربک یبین لنا ماهى ان البقر تشابه علینا وانا ان شاءاللّه لمهتدون , گفتنداز خدایت بخواه براى ما روشن سازد بالاخره چگونه گاوى باشد, زیرا این گاو برا مامشتبه شده ! و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد (بقره /۷۰), مى گوید: اگر بنى اسرائیل پست ترین گاو را ذبح کرده بـودنـد بـدان اکـتـفـا مى شد ولى آنان در انتخاب آن سختگیرى کردند, خداوند هم بر آنها سخت گـرفت .به خاطر همین ویژگى ابن عباس بود که على (ع ) درباره وى فرموده است : او از پس پرده نازکى عالم غیب رامى دید.

ابـن عباس هنگامى که با ابزار دانش خود به تفسیر قرآن مى پرداخت , در چهارچوب روایات منقول تفسیر مى کرد.
او هرگاه مورد سوال واقع مى شد, پاسخ آن را از قرآن مى گفت و چنانچه در قرآن نبود و از رسول خدا(ص ) چیزى در باره آن شنیده بود, ازقول آن حضرت نقل مى کرد,و از تفسیر به راى بیم داشت .

او مى گوید: این همان کتاب خدا و سنت رسول اللّه (ص ) است و کسى که چیزى را از خود بدان بیفزاید,نمى دانم آن را از کارهاى نیکش خواهد یافت یا از گناهانش ؟

از ایـن رو اسـت کـه تـفـسیر او را از آیات مربوط به صفات خداوند یا آیاتى که به ظاهرشان دلالت برجسمانیت او دارند.تفسیرى خالص و شیوا و هماهنگ با طبیعت لغت نویسان مى یابیم .
ابن عباس در تفسیر آیه : اللّه یستهزى ء بهم , (بقره / ۱۵), مى گوید, یعنى خداوند آنان رااستهزا مى کند, زیرا از آنها انتقام مى گیرد.و آیه : واللّه غنى حلیم , (بقره / ۲۶۳), رااین گونه تفسیر مى کند: غنى کسى است که در کمال بى نیازى و حلیم کسى است که در کمال بردبارى به سر مى برد.

ابـن عـباس در برخى از آیات قرآن درنگ مى کرد و چیزى در مورد آن نمى گفت .ازابوملیکه نقل شـده کـه گـفـت : مـردى راجـع به روزى که به اندازه هزار سال و نیز روزى که در آیه : یوم کان مقداره خمسین الف سنه , (معارج / ۴) به اندازه پنجاه هزار سال است , ازابن عباس سوال کرد, او در پـاسـخ گفت : اینها دو روز هستند و خداوند متعال که در کتاب خود از آنها سخن به میان آورده , دانـاتـر بـه آن دو اسـت .

بـنـابـر این ابن عباس ترسیم کننده فرهنگ قرآنى و روش رسول خدا(ص ), در آنچه خداوند که برخى از علوم را به خود اختصاص داده است , مى باشد.مـطـلب دیگرى که در روشن تفسیرى ابن عباس وجود دارد, موضع او در برابر اهل کتاب و کمک گـرفتن از آنها در تفسیر داستانهاى قرآن است , او مى گوید: چگونه شما مسلمانان چیزى از اهل کـتـاب سـوال مـى کنید و حال آن که کتاب شما قرآنى است که خداوند آن رابر پیامبر(ص ) نازل کـرده و در دسـتـرس شما قرار داده و تازه ترین کتابى است که کهنه شدنى نیست ! آیا خداوند دو کـتـاب خـود به شما خبر نداده است که آنها تورات و انجیل راتحریف کردند و با دست خود کتاب دیـگـرى نـوشـتند و گفتند این همان کتابى است که ازجانب خدا نازل شده است تا بدین وسیله بـهـاى نـاچیزى به دست آورند؟! آیا خداوندشما را از علمى که با پرسش از آنان به دست مى آورید نـهـى نـمى کند؟ به خدا سوگندهرگز کسى از آنان را ندیدم که از آنچه خداوند در قرآن بر شما نازل کرده است از شماسوال کند.

ولى با وجود این , برخى از روایاتى که ما در اختیار داریم موید این است که ابن عباس به اهل کتاب مراجعه مى کرده است .
مردى از بنى تمیم روایت مى کند که ابن عباس به ابوالخلد نامه نوشت و راجع به [میوه ]درختى که آدم از آن خـورد و نـیـز درختى که در کنار آن توبه کرد, از او پرسید.
ابوالخلد درپاسخ وى نوشت : درخـتـى که آدم از نزدیک شدن به آن نهى شده بود سنبله و درختى که نزد آن توبه کرد, درخت زیـتـونـه بـود.

ابوالخلد مورد ستایش مردم بود, زیرا اوکتابهاى آسمانى را قرائت مى کرد و دخـتـرش مـیمونه مى گوید: پدرم قرآن را در ظرف یک هفته و تورات را در مدت شش روز ختم مـى کرد.
او تورات را با نگاه خود مى خواند, وچون روز ختم آن فرا مى رسید, گروهى از مردم نزد وى جـمع مى شدند و او مى گفت :گویى هنگام ختم تورات رحمت خداوند نازل مى شود.

اسـحـاق بن عبداللّه حارث ازقول پدرش نقل مى کند که ابن عباس از کعب [الاخبار] راجع به قول خداى متعال :یسبحون اللیل والنهار لا یفترون , شب و روز تسبیح مى گویند و ضعف و سستى به خودراه نمى دهند (انبیاء/ ۲۰) و آیه یسبحون له باللیل والنهار وهم لا یسلمون , شب و روزبراى او تـسـبیح مى گویند و خسته نمى شوند (فصلت / ۳۸) سوال کرد, او گفت : آیاچشمت براى دیدن اشیا و نفست تو را به رنج و زحمت مى اندازد؟ ابن عباس گفت : خیر.
کعب گفت : تسبیح خداوند نیز به آنان الهام شده , چنان که دیدن و نفس کشیدن به تو الهام شده است .

آرى , جـلساتى تشکیل مى شد که کعب الاحبار و ابن عباس در آنها به بحث و مذاکره درباره تورات مـى پـرداختند, عکرمه گوید: ما نزد عبداللّه بن عمر و ابن عباس نشسته بودیم که پرنده اى با سر و صـدا از بـالاى سـرمان عبور کرد.

مردى از میان ما گفت : خیر باشد,خیر باشد, ابن عباس گفت : خـیـر و شـتـرى در کـار نـیـسـت , کـعب به ابن عباس گفت : تو درباره طیره (فال بد زدن ) چه مى گویى ؟ ابن عباس : دوست دارى چه در مورد آن بگویم ؟ لا طیر الا طیر اللّه ولا خیر الا خیر اللّه ولاحول ولا قـوه الا بـاللّه , هیچ خیر و شرى جز آنچه خدا بخواهد وجود ندارد و هیچ قدرت وحرکت و نیرویى نیست جز به یارى خداوند.کعب گفت : این کلمات در کتاب تورات وجود دارد.

درباره آغاز آفرینش و داستانهاى قرآن روایات بسیارى از ابن عباس نقل شده که ممکن نیست وى به اهل کتاب مراجعه نکرده باشد بخصوص آنجا که این داستانها را به تفصیل بیان مى کند.
اکـنـون رجـوع ابن عباس به اهل کتاب و درخواست او از مسلمانان مبنى بر عدم مراجعه به آنها را چـگـونـه سـازگار بدانیم ؟ حقیقت این است که میان آنچه ابن عباس مى گوید و آنچه انجام داده اخـتـلافى وجود ندارد, زیرا هنگامى که او به منظور توضیح خواستن به اهل کتاب رجوع مى کند, مانند مراجعه دانشمندى است که گوش خود را براى آنچه گفته مى شود عاریه مى دهد, آن گاه خرد و اندیشه خویش را در آنچه شنیده به کار مى گیرد وپس از کنار زدن مطالب ساختگى و دور از واقـعیت آن را بر مى گزیند.

او با این سخن خودکه : علوم بیش از آنند که بتوانید بر آنها احاطه پـیـدا کـنید, پس بکوشید بهترین آنها را فرارگیرید پایه و اساس گزینش علم را گذارده است .
محمد بن مصعب براى ابن عباس چنین سروده است :

ما اکثر العلم وما اوسعه
من ذا الذى یقدر ان یجمعه

علوم چه بسیار و گسترده اند چه کسى قادر به جمع آورى آنهاست .

ان کنت لابد له طالبا
محاولا فالتمس انفعه

بـلکه مى توان گفت , موضع ابن عباس در برابر اهل کتاب , او را عزت دینى مى دهد و وى را داراى کـرامت نفس و سخاوتمند در دانش خویش , معرفى مى کند, روایت شده که مردى براى ابن عباس خبر آورده که کعب الاحبار گمان کرده که خورشید و ماه را در روزقیامت مانند دو گاو پى شده مى آورند و در آتش مى افکنند, ابن عباس خشمگین شد وگفت : کعب الاحبار دروغ گفته است , و ایـن جـمـلـه را سـه بـار تـکرار کرد, علاوه بر این افزود: این عقیده مربوط به دین یهود است و او مى خواهد آن را در اعتقادات اسلام واردسازد.

پس از آن کعب از ابن عباس معذرت خواهى کرد و پوزش طلبید.و نـیـز از هـمین قبیل است روایتى که مى گوید: در محضر ابن عباس سخن از ظلم به میان آمد, کعب گفت : من در تورات نیافته ام که ظلم و ستم خانه ها را خراب مى کند.

ابن عباس گفت : من آن را در قـرآن بـه تـو نـشـان مـى دهـم , آنـجـا که خداى عزوجل مى فرماید: فتلک بیوتهم خاویه بماظلموا,این خانه هاى آنهاست که به خاطر ظلم و ستم شان خالى مانده (نمل / ۵۲).

چـنان که ملاحظه مى کنید, این است حقیقت موضع ابن عباس در برابر اهل کتاب , و اوهرگاه به پرهیز از مراجعه به اهل کتاب دعوت مى کرد به خاطر فساد و تباهى بود که ازاین رهگذر بر عقل و اندیشه توده مردم وارد مى شد ولى دانشمندان امثال ابن عباس انگیزه هاى دارند که در سخنى که به آنان القا مى شود کاملا تامل و درنگ مى کنند پیش ازآن که آن را تصدیق کنند.

دانـش دیـگـرى که ابن عباس در تفسیر قرآن به کار برد, جغرافیا بود و آنچه در این امر به اوکمک کـرد ارتـبـاط وى بـا خـلـفا و شناخت او نسبت به مرزهاى دولت اسلامى بود, وچیزى که موجب شد او از این دانش نیز بهره فراوان ببرد, مسافرت او به شهرهاى میان مکه و مدینه و سپس حـاکـمیتش بر بصره و لشکرکشى او به افریقا همراه عبداللّه بن سعددر سال بیست و هفت هجرى بود , بلکه در خلال سفرهایى که به نواحى مختلف جزیره العرب به منظور کسب علم داشت به طور کامل از دانش جغرافیا برخوردارشد.

ابـن عـباس به اطلاع یافتن از سرگذشت هر اسم و مکان یا محلى که در قرآن تلویحا یا باصراحت ذکرى از آن به میان آمده بود, بسیار اهتمام مى ورزید.
او مى گوید: منظور ازاحقاف که در قرآن ذکـر شده , شنزارى است که بین عمان و حضرموت قرار دارد.

و بحق کم نظیر است تفسیر عـلـمى ابن عباس از این آیه : تولج اللیل فى النهار وتولج النهار فى اللیل , شب را به روز و روز را به شب در مى آورى (آل عمران / ۲۷) او در تفسیر آیه مى گوید: یعنى آنچه از روز کم شود, خداوند آن را در شب و آنچه از شب کاسته مى شوددر روز قرار مى دهد.و بـدیـن سان بود که ابن عباس با معلومات گسترده خویش اهتمام مى ورزید که به آنچه درقرآن هـسـت آگـاهى یابد تا آنجا که مى گوید: چون به آیه اى از کتاب خدا (قرآن )مى پرداختم دوست داشـتـم آنـچـه را مـن از آن مـى دانـستم , همه مسلمانان بدانند.

ابن عباس در بیان میزان تـواتـمـنـدى خـود در تـفـسـیـر مـى گوید: اگر افسار شترى از من مفقودشود, آن را در قرآن مـى یـابم .(اگر ابن عباس از علوم مختلف بهره مند نبود ونمى توانست همه آنها را در تفسیر قرآن به کار گیرد.این سخن را نمى گفت .

عبیداللّه بن عبداللّه بن عتبه این دانش و مهارت ابن عباس را که در تفسیر به او کمک مى کرد, این گـونـه براى ما توصیف مى کند: او از جهاتى بر مردم برترى داشت , از نظربهره مندى وى از علوم پـیـشـیـن و قـدرت فهم و ذکاوت او در مواردى که احتیاج بود وى اظهار نظر کند, و نیز از نظر, بـردبـارى , نـسـب و تـحـلیل مسائل , و من ندیدم کسى را که نسبت به احادیث رسول خدا(ص ) و داوریـهـاى ابوبکر و عمر و عثمان و در راى و نظر وشعر, زبان عرب , تفسیر قرآن , ریاضى و علم به واجبات , داناتر از ابن عباس باشد, و درمواردى که هر کس اظهار نظر مى کرد و لازم بود ابن عباس نـیـز نظر خود را ابراز دارد, هیچ رایى بهتر و استوارتر از راى او نبود.

ابن عباس روزها مى نشست و یـک روز فـقـط مـسـائل شـرعـیه مردم را بیان مى کرد, یک روز تفسیر مى گرفت , روزى درباره جنگهاى پیامبر, یک روز درباره شعر و روزى دیگر راجع به جنگهاى عرب صحبت مى کرد.

هرگز ندیدم دانشمندى در مجلس او بنشیند و در برابر وى خصوع نکند و یا سوال کننده اى از وى سوالى بپرسد و پاسخ آن را دریافت نکند.ابـن عـباس خود را وقف علم کرده بود, و بینایى خود را در این راه از دست داده بود ولى با این حال به کسب دانش ادامه مى داد و براى به دست آوردن آن مى کوشید.

عبیداللّه بن ابى از على بـن ابـى رافـع نـقل مى کند که گفت : ابن عباس با فردى که به همراه داشت نزدابو رافع (پدرم ) مى آمد و سوال مى کرد, پیامبر(ص ) در فلان روز چه کرد؟ و آنچه او درپاسخ ابن عباس مى گفت , همراهى او آن را مى نوشت .

از این رو ابن عباس همواره مورد ستایش و احترام صحابه پیامبر(ص ) و تابعین آن حضرت بود و نام او در کتابهاى مختلف تفسیر که با روشها و گرایشهاى سیاسى و مذهبى متفاوت نوشته شده , زیاد به چشم مى خورد وشاید کثرت مطالبى که جعل و به ابن عباس نسبت داده شده نشان دهنده این بـاشـد کـه او نـزد کسانى که اقدام به جعل آن مطالب مى کردند, عظمت داشته و آنان خواسته اند کالاى خود را به کسى نسبت دهند که ازشهرت علمى برخوردار بوده است .

روشهای تفسیر قرآن // سیدرضا مودب

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=