حضرت علامه طباطبائى قدّس سرّه به نقل حضرت آیه الله حاج سید محمد حسین حسینى طهرانى رضوان الله علیه در رسالۀ شریف «لبّ اللّباب» چنین فرمودهاند. «. . . طریق توجه به نفس طریقۀ مرحوم آخوند ملاحسین قلى بوده است و شاگردان ایشان همه طریق معرفت نفس را مىپیمودهاند که ملازم معرفت ربّ خواهد بود» .
حقیقت عرفان از امیر المؤمنین على بن ابى طالب (علیه السلام) مأثور است، و طرقى که یدا بید این حقیقت را نشر دادهاند از یکصد متجاوز است ولى اصول دستههاى تصوّف از بیست و پنج دسته تجاوز نمىکند و تمام این سلسلهها منتهى به حضرت على بن ابى طالب (علیه السلام) مىگردد، و فقط در میان این بیست و پنج فرقه، دو سه فرقۀ از خاصّه مىباشند و بقیه همگى از عامّهاند، و بعضى از آنها سلسلهشان به «معروف کرخى» و از او به امام رضا (علیه السلام) منتهى مىگردد. ولى طریقۀ ما که همان طریقۀ مرحوم آخوند است به هیچیک از این سلسلهها منتهى نیست.
اجمال مطلب آنکه: در حدود متجاوز از یکصد سال پیش در شوشتر، عالمى جلیل القدر مصدر قضا و مراجعات عامّه بوده است به نام آقا سید على شوشترى. ایشان مانند سایر علماى اعلام به تصدّى امور عامه از تدریس و قضا و مرجعیّت اشتغال داشتهاند.
یک روز ناگهان کسى در منزل را مىزند، وقتى که از او سؤال مىشود، مىگوید: در را باز کن کسى با شما کار دارد. مرحوم آقا سید على در را باز مىکند مىبیند شخص جولائى (بافندهاى) است. مىگوید: چهکار دارید؟ مرد جولا در پاسخ مىگوید: فلان حکمى را که نمودهاید طبق دعوى شهود به ملکیّت فلان ملک براى فلانکس صحیح نیست. آن ملک متعلق به طفل صغیر یتیمى است و قبالۀ آن در فلان محلّ، دفن است.
این راهى را که شما در پیش گرفتهاید صحیح نیست و راه شما این نیست، آیه الله شوشترى در پاسخ مىگوید: مگر من خطا رفتهام؟ جولا مىگوید: سخن همان است که گفتم. این را مىگوید و مىرود. آیه الله در فکر فرومىرود این مرد که بود؟ و چه سخنى گفت؟ درصدد تحقیق برمىآید. معلوم مىشود که در همان محلّ قباله طفل یتیم مدفون است و شهود بر ملکیّت فلان، شاهد زور بودهاند.
بسیار بر خود مىترسد و با خود مىگوید: مبادا بسیارى از حکمهایى را که ما دادهایم از این قبیل بوده باشد، و وحشت و هراس او را مىگیرد. در شب بعد همان موقع جولا در مىزند و مىگوید: آقا سید على شوشترى راه این نیست که شما مىروید. و در شب سوم نیز عین واقعه به همین کیفیت تکرار مىشود و جولا مىگوید: معطّل نشوید، فورا تمام اثاث البیت را جمع نموده، خانه را بفروشید و به نجف اشرف مشرّف شوید و وظایفى را که گفتهام انجام دهید، و پس از شش ماه در وادى السلام نجف اشرف به انتظار من باشید.
مرحوم شوشترى بىدرنگ مشغول انجام دستورات مىگردد، خانه را مىفروشد و اثاث البیت را جمعآورى نموده و تجهیز حرکت خود را به نجف اشرف مىکند. در اوّلین وهلهاى که وارد نجف مىشود در وادى السّلام هنگام طلوع آفتاب، مرد جولا را مىبیند که گوئى از زمین جوشیده و در برابرش حاضر گردید و دستوراتى داده و پنهان مىشود.
مرحوم شوشترى وارد نجف اشرف مىشوند و طبق دستورات جولا عمل مىکنند تا مىرسند به درجه و مقامى که قابل بیان و ذکر نیست-رضوان الله علیه و سلام الله علیه- مرحوم آقا سیّد على شوشترى براى رعایت احترام مرحوم شیخ مرتضى انصارى به درس فقه و اصول او حاضر مىشوند و مرحوم شیخ هم در هفته یکبار به درس مرحوم آقا سیّد على که در اخلاق بوده است حاضر مىشدند، و پس از فوت مرحوم شیخ (ره) مرحوم شوشترى (ره) بر مسند تدریس شیخ مىنشینند و درس را از همانجا که مانده بود شروع مىکنند ولى عمر ایشان کفاف ننموده و پس از شش ماه به رحمت ابدى حضرت ایزدى پیوستند.
در خلال این شش ماه مرحوم شوشترى به یکى از شاگردان مبرّز حوزۀ مرحوم شیخ انصارى به نام آخوند ملاّ حسینقلى درجزینى همدانى-که از مدّتها قبل در زمان مرحوم شیخ با ایشان رابطه داشته و استفادۀ اخلاقى و عرفانى مىنموده است و اینک پس از مرحوم شیخ عازم بر تدریس بوده و حتّى تتمّۀ مباحث شیخ را که خود نیز تقریرات آن مباحث را نوشته بود مىخواست دنبال کند-کاغذى نوشته و در آن متذکّر مىگردد که این روش شما تامّ و تمام نیست و شما مقامات عالیۀ دیگرى را باید حائز گردید، تا اینکه او را منقلب نموده و به وادى حقّ و حقیقت ارشاد مىنماید.
آرى مرحوم آخوند که از سالیانى چند قبل از فوت مرحوم شیخ از محضر مرحوم آقا سیّد على در معارف الهیّه استفاده مىنمود، در اخلاق و مجاهدۀ نفس و نیل به معارف الهیّه سرآمد اقران و از عجائب روزگار شد. مرحوم آخوند نیز شاگردانى بس ارجمند تربیت نمود که هریک اسطوانهاى از معرفت و توحید و آیتى عظیم به شمار مىآمدند. از مبرّزترین شاگردان مکتب آخوند مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى و مرحوم آقا سیّد احمد کربلائى طهرانى و مرحوم آقا سیّد محمّد سعید حبّوبى و مرحوم حاج شیخ محمّد بهارى را باید نام برد.
استاد بزرگوار عارف بىبدیل مرحوم حاج میرزا على آقا قاضى تبریزى-رضوان الله علیه- از شاگردان مکتب مرحوم آقا سیّد احمد کربلائى هستند. این است سلسلۀ اساتید ما که به مرحوم شوشترى و بالاخره به آن شخص جولا منتهى مىشود، ولى آن مرد جولا چه کسى بوده و به کجا ارتباط داشته و این معارف را از کجا و به چه وسیله به دست آورده هیچ معلوم نیست.
بارى رویّۀ مرحوم استاد، آقاى قاضى نیز طبق رویّۀ استاد بزرگ آخوند ملاّ حسینقلى همان طریق معرفت نفس بوده است.
سلسلۀ دیگر اساتید عرفانى مرحوم قاضى (قدّس سرّه)
«حضرت آیه الله حاج شیخ عباس قوچانى (ره) ایضا مىفرمودند: داستان اساتید عرفانى مرحوم قاضى (قده) از قرار نقل خودشان بدینطریق بوده است که: استاد اوّل ایشان، پدرشان، آقا سید حسین قاضى، و او شاگرد امامقلى نخجوانى، و او شاگرد آقا سید قریش قزوینى بوده است. ازاینقرار که: امام قلى نخجوانى، در نخجوان در زمان شباب خود عاشق یک پسر ارمنى مىشود، و بهطورى عشق او بر وى غالب مىشود که خواب و خوراک را از او مىگیرد؛ و روزى که در معبر و خیابان در اندیشۀ خود با او مشغول و سراسیمه و حیارى مىرفته است، کسى از پشت سر دست بر شانۀ او مىگذارد و مىگوید:
«این راه عشق نیست، و این عشق درست نیست، عشق، عشق خداست و باید بر او عاشق شد.» به مجرّد این کلام، عشقش تبدیل به عشق خدا مىشود، آن عشق بهگونهاى از بین مىرود که اثرى از آن بهجاى نمىماند و عشق خداوند تمام وجودش را فرا مىگیرد.
پس از چند روز آن مرد به او مىرسد، و این از او راه وصول و چاره مىطلبد. او مىگوید: باید بروى به مکّه مکرّمه و در آنجا اقامت کنى تا کارت درست شود. امامقلى از او دستور مىگیرد و به مکّه رهسپار مىشود و چهار سال درنگ مىکند و به مقصودش نمىرسد.
پس از گذشت این زمان به او گفته مىشود: باید به مشهد مقدّس خدمت حضرت علىّ بن موسى الرضا (علیهما السلام) بروى و در آنجا به چارهات مىرسى. خلاصه، امامقلى از مکه عازم ارض مقدس رضوى مىشود و در آن آستان مقدس مقیم شده و به انجام عبادات و وظایف اشتغال مىورزد معذلک فرجى حاصل نمىشود و به او گفته مىشود که باید به قزوین نزد آقا سید قریش بروى.
امامقلى بلافاصله به قزوین مىرود و با پرسوجو منزل آقا سید قریش را مىیابد و اول صبح به منزل ایشان مىرود و مىبیند که ایشان همچون سایر علماى ظاهر، به رسیدگى امور عامه مردم از رفع خصومات و مشکلات مشغول است، و به کارها و حوائج مردم رسیدگى مىنمود، شک مىکند که آیا درست آمده است یا نه و از طرفى آقا سید قریش در قزوین یک نفر بیشتر نیست.
و حال آنکه او به نظر نمىرسد که بتواند درد مرا دوا کند، طبعا او باید یک مرد منعزل و گوشهگیر از مردم و داراى حالات خاص خود باشد و نه یک فرد مشغول به امور ظاهرى. خلاصه همینطور در باطن خود به این افکار مشغول و ساکت در گوشهاى نشسته بودم و هیچ نمىگفتم تا نزدیک ظهر که مردم کمکم رفتند و اطاق نسبتا خلوت شد آقا سید قریش از بالاى اطاق به من اشاره کرد که بیا. من جلو رفتم و خدمت ایشان نشستم.
در آنجا بدون آنکه من چیزى بگویم او از حال من خبر داد و دستوراتى به من داد و فرمود: باید به اینها عمل کنى. و انشاءالله بعد از چند روز به سمت تبریز حرکت کنى و در آنجا گروهى مردم و نیز عدهاى از صوفیان هستند که در گمراهى به سر مىبرند و وظیفه شماست که آنها را ارشاد و هدایت کنى.
من به سمت تبریز حرکت کردم و در آنجا به گروهى برخوردم که آنها پس از نماز هر کدامشان یک دوره تسبیح صاحب جواهر را لعن مىکردند. من جلوى این امر را گرفتم و ایشان را به راه شرع قویم و صراط مستقیم هدایت نمودم. همۀ آنها از صوفیان صافى ضمیر و رندان صاحب شریعت، و أهل تقلید و عبادت شدند. و الحمد لله در آنجا به مقصد و مقصود خود رسیدم و آنچه در وعده بود صورت خارج و تحقق یافت. و نیز فهمیدم علّت اعزام من به تبریز این امر بوده است.
امامقلى در تبریز طبق فرمودۀ آقا سید قریش به کسب مشغول مىشود و در بازار دکانى مىگیرد و به کسب مشغول مىشود. و آقا سید حسین قاضى به او متّصل مىشود و به مقامات و درجات مىرسد. و او از فرزندش سید على دستگیرى مىکند، و فتح باب مرحوم قاضى به دست پدرش آقا سید حسین بوده است.
آقا سید حسین قاضى، تحصیلاتش را در سامرّا نزد میرزاى بزرگ (مرحوم حجه الاسلام حاج میرزا حسن شیرازى) فرا مىگیرد، و چون فارغ التحصیل مىشود و داراى مقامات علمى و فقهى مىگردد، با اجازۀ مرحوم میرزا به تبریز مراجعت مىکند و در تبریز در امور عرفانیه و راه خدا و سیر و سلوک و معرفت از مرحوم امامقلى دستور مىگیرد.
بنابراین مرحوم آقا سید حسین قاضى جامع کمالات علمى و فقهى و عرفانى است.روزها به دکان مرحوم امامقلى مىرفته و ساعتى مىنشسته و کسب فیض مىنموده است.امامقلى مردى بلندقامت بوده است و پیوسته حتى در موقع کار و خریدوفروش ساکت بوده است. در عین وقار و سکوت مشتریان را راه مىانداخته و به حوائجشان رسیدگى مىنموده است.مرحوم آقا میرزا على قاضى در تبریز تا سنۀ ۱۳۱۳ که به نجف اشرف مشرّف مىشود یعنى تا بیست و هشت سالگى در تحت تربیت علمى و فقهى و عرفانى این پدر بزرگوار بوده است. و فتح باب عرفانى و کشف امور غیبیّه به امر و تحت نظر پدرش بوده است. چون به نجف مشرف شد، پس از یک سال پدرش رحلت مىکند، و او را در وادى السلام دفن مىکنند.»
ایضا حضرت آیتالله مغفور له [یعنى آیتالله حاج شیخ عباس قوچانى وصىّ مرحوم قاضى]مىفرمودند: «پس از ارتحال والد معظّمشان، مرحوم قاضى، صحبت دو نفر از أعلام نجف اشرف را ادراک نمودند: اوّل آیه الله حاج سید احمد کربلائى طهرانى، و دوم آیه الله حاج سید مرتضى کشمیرى. أعلى الله تعالى مقامهما الشریف.
اما این دو بزرگوار، بهعنوان استاد، برایشان نبودهاند، بلکه بهعنوان همصحبت و رفیق طریق و پیشرو و ملازم؛ دو آیت عظیم الهى که در سفر و حضر غالبا با آنها ملازم، و از اطوار و سکنات و حرکات و مشاهدۀ احوال و تعبّد و تهجّد و توکّل و صبر و ارادۀ متین و علوم آنها بهره مىیافته است. و چون تفاوت سنّ میان مرحوم قاضى و آن دو بزرگوار بسیار بوده است و ملازمت و پیوستگى آنهم در سالیان متمادى برقرار و بر دوام بوده است، در میان اذهان بعضى گمان مىرفت که این ارادت به عنوان تلمذ و شاگردى است. امّا چنین نبوده است.
امّا آیۀ حقّ آیه الله حاج سید احمد کربلائى طهرانى قدّس الله تربته پس از مرحوم آقا سید حسین قاضى، هجده سال عمر کرد و بنابه کلام آقا حاج شیخ بزرگ طهرانى در نقباء البشر (ج ۱ ص ۷۸ و ۷۷) وفاتشان ۲۷ شهر شوال المکرم سنه ۱۳۳۲ روز جمعه در تشهد آخر نماز عصر بوده است.
«مرحوم قاضى رضوان الله علیه طریقه عرفان و توحید مرحوم حاج سید احمد را قبول داشتهاند و دستورات آن مرحوم را که طبق رویه استاد بزرگ آخوند ملا حسینقلى همدانى بوده است به شاگردان خود مىداده است. و راه و روش مستقیم را معرفت نفس در راه و طریق تعبّد تامّ و تمام به شرع انور مىدانسته است، و بدین جهت بعضا هم از ایشان تعبیر به استاد مىکرده است. امّا آیه الله حاج سید مرتضى کشمیرى قدّس سرّه، مرحوم قاضى با ایشان ده سال مراوده داشته است.(۱)
آیه الله کشمیرى در فنون عدیده از تفسیر و حدیث و فقه و اصول و غیرها متضلّع بودند و اما غالب بر امر ایشان زهد و کرامت و صبر و استقامت و بىاعتنایى به دنیا و فتح ابواب مکاشفات برزخیه و ریاضات شاقّه بوده است. مرحوم قاضى از ادب او و مراعات نمودن مستحبّات و آداب شرعیه و توسّلات به ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین داستانهائى را نقل مىنمود.» (۲)
ایضا حضرت آیتالله طهرانى قدّس سره نقل مىفرمایند: «حضرت عارف عالیقدر حاج سید هاشم حدّاد که از مبرّزترین و قدیمىترین و محبوبترین شاگردان مرحوم قاضى است، مىفرمود: شاید بیست سال و یا متجاوز از آن از رحلت مرحوم حاج سید مرتضى کشمیرى رضوان الله علیه مىگذشت که یک روز مرحوم قاضى دستمالى ابریشمى را از جیب خود بیرون آوردند و بوئیدند، و به من نشان دادند و دو مرتبه آن را تا کرده و در جیبشان نهادند و فرمودند: این دستمال را مرحوم حاج سید مرتضى کشمیرى به من هدیه داده است.
عرض کردم: عجبا گویا ابدا شما این دستمال را استعمال ننمودهاید و پس از این سالیان متمادى نو و تازه است. فرمودند: این هدیه، هدیۀ آقا حاج سید مرتضى است. من از آن تبرّک مىجویم. این دستمال خیلى محترم است» و ایضا فرمودند «مرحوم قاضى مىفرمود: حاج سید مرتضى کشمیرى، به مقام توحید حقتعالى، عرفان محض ذات احدیّت نرسیده بود. تمام کمالاتشان در اطوار عوالم و کرامات و مجاهدۀ نفس و امثالها دور مىزد و ما با ایشان با دست به عصا راه مىرفتیم که از طرفى آزردهخاطر نشود؛ و از طرفى مصاحبت و صحبت و آداب ایشان براى ما بسیار نافع بود. و مىفرمود: آقاى حاج سید مرتضى با سخنان اهل توحید، مثل شخاطه (کبریت) بود که فورا آتش مىگرفت و تاب تحمّل نمىآورد.» (۳)
نگارنده گوید: فلمثل هذا فلیعمل العاملون.
بارى سخن در دو سلسلۀ اساتید عرفانى حضرت آقاى قاضى بود. مرحوم علامه طباطبائى رضوان الله تعالى علیه مىفرمایند: «[آقاى آقا سید احمد کربلائى]، اخیرا در بوتۀ تربیت و تهذیب مرحوم آیه الحق و استاد وقت، شیخ بزرگوار آخوند ملاّ حسینقلى همدانى قدّس الله سرّه العزیز قرار گرفته و سالیان دراز در ملازمت مرحوم آخوند بوده و از همگان گوى سبقت ربوده و بالاخره در صفّ اول و طبقۀ نخستین تلامذه و تربیتیافتگان ایشان مستقرّ گردیده و در علوم ظاهرى و باطنى مکانى مکین و مقامى امین اشغال نمود» .
و بعد از درگذشت مرحوم آخوند، در عتبۀ مقدسۀ نجف اشرف اقامت گزیده و به درس فقه اشتغال ورزیده و در معارف الهیّه و تربیت و تکمیل مردم، ید بیضا نشان مىداد. جمعى کثیر از بزرگان و وارستگان، به یمن تربیت و تکمیل آن بزرگوار قدم در دایرۀ کمال گذاشته و پشت پاى به بساط طبیعت زده و از سکّان دار خلد و محرمان حریم قرب شدند. که از آن جمله است سیّد أجل، آیۀ حق و نادرۀ دهر، عالم عابد فقیه محدّث و شاعر مفلق، سیّد العلماء الربانیین مرحوم حاج میرزا على آقا قاضى طباطبائى تبریزى، متولد سال هزار و دویست و هشتاد و پنج هجرى قمرى و متوفّاى سال هزار و سیصد و شصت و شش هجرى قمرى، که در معارف الهیه و فقه و حدیث و اخلاق، استاد این ناچیز مىباشند. «رفع الله درجته السامیه و أفاض علینا من برکاته» . تمام شد کلام استاد ما علامه طباطبائى قدس الله سرّه .
بارى از آنچه گذشت معلوم شد که مرحوم قاضى (قدس سرّه) در حقایق باطنى و سیر معنوى و عرفانى داراى دو سلسلۀ از اساتید مىباشند یکى سلسله مأخوذ از پدر بزرگوارشان آیه الله سید حسین قاضى و دیگرى طریقه مرحوم آخوند ملا حسینقلى مأخوذه به توسط حضرت آیه الحق و الیقین حاج سید احمد کربلائى طهرانى (قدس سرهما) . و معلوم است که این دو طریق منافاتى با یکدیگر نداشته و بلکه مکمّل یکدیگر بودهاند و از آنجا که مرحوم قاضى در تربیت شاگردان بر سبیل و طریق عرفاى بالله مقیم در کربلاى معلّى و نجف اشرف عمل مىنموده است روشن است که این طریق جنبۀ اکملیت داشته و سرّ توحید از این راه بر قلب مبارک مرحوم قاضى تابیدن گرفته است؛ و تمام مىکنیم کلام را در جمع میان این دو طریق به بیان درفشان حضرت آیه الله طهرانى قدس سرّه که خود از کمّلین شاگردان این سلسلۀ نورانى و فاقد عنوان و تظاهرات خارجیه بودهاند:
سلسلۀ اساتید مرحوم قاضى به بیان آیه الله طهرانى (قدّس سرّهما)
«. . . مرحوم قاضى رضوان الله علیه خود در امور معرفت شاگرد پدرشان مرحوم آیه الحق آقاى سید حسین قاضى که از معاریف شاگردان مرحوم مجدّد آیه الله حاج میرزا محمد حسن شیرازى رحمه الله علیه بودهاند، مىباشند. و ایشان شاگرد مرحوم آیه الحق امام قلى نخجوانى و ایشان شاگرد مرحوم آیه الحق آقا سیّد قریش قزوینى هستند. گویند: چون مرحوم آقا سید حسین قاضى از سامرّا از محضر مرحوم مجدّد عازم مراجعت به آذربایجان مسقط الرأس خود بودهاند، در ضمن خداحافظى مرحوم مجدّد به ایشان یک جمله نصیحت مىکند و آن اینکه: در شبانهروز یک ساعت را براى خود بگذار!
مرحوم آقا سید حسین در تبریز چنان متوغّل در امور الهیّه مىگردد که در سال بعد چون چند نفر از تجّار تبریز به سامرّا مشرّف شده و شرفیاب حضور مرحوم میرزا شدند، مرحوم میرزا از احوال آقا سید حسین قاضى استفسار مىکنند، آنان در جواب مىگویند:
یکساعتى که شما نصیحت فرمودهاید تمام اوقات ایشان را گرفته، و در شب و روز با خداى خود مراوده دارند. ولى چون مرحوم آقا سید على قاضى به نجف آمدند، در تحت تربیت مرحوم آیه الحق آقاى سید احمد کربلائى طهرانى قرار گرفتند و با مراقبت ایشان طىّ طریق مىنمودهاند.
مرحوم قاضى، همچنین سالیان متمادى ملازم و همصحبت مرحوم عابد زاهد ناسک، وحید عصره حاج سید مرتضى کشمیرى رضوان الله علیه بودهاند؛ البته نه بعنوان شاگردى، بلکه بعنوان ملازمت و استفادۀ از حالات و تماشاى احوال و واردات. و البته در مسلک عرفانیّه بین این دو بزرگوار تباینى بعید وجود داشته است.
امّا طریقۀ تربیت آیه الحق آقاى سید احمد کربلائى طبق رویۀ استادشان مرحوم آخوند ملا حسینقلى همدانى، معرفت نفس بوده و براى وصول به این مرام، مراقبه را از اهمّ امورى شمردهاند. و آخوند شاگرد آیه الحق و فقیه عالیقدر مرحوم «آقا سید على شوشترى» است که ایشان استاد شیخ مرتضى انصارى در اخلاق و شاگرد ایشان در فقه بودهاند. (۴)
بارى همانطور که ملاحظه شد و مورد تأکید شاگردان خاصّ سلوک معنوى حضرت آقاى قاضى مانند حضرت علامه طباطبائى، حضرت آقاى حاج سید هاشم حدّاد، جناب آیه الله حاج شیخ عباس قوچانى، و آیتالله حاج سید محمد حسین حسینى طهرانى، قرار گرفت رویّه تربیتى مرحوم قاضى همان رویه اساتید عظامشان مرحوم آقا سید احمد تامرحوم آخوند و مرحوم جولا، طریق معرفت نفس بوده است.
________________________________________________________________________________
۱) -به نقل مرحوم صاحب اعیان الشیعه، ج ۴۸، صص ۵۴-۵۳، چاپ دوم، شمارۀ ۱۰۹۴۷ مىگوید: او در ۱۳ شوال سنه ۱۳۲۳ در کاظمین رحلت کرد و جنازهاش را به کربلا آوردند و در حجره سوم سمت راست کسى که از در معروف به زینبیه خارج مىشود دفن کردند.
۲) -مخطوطات
۳) -مهر تابان، صص ۲۴-۲۳.
۴) -مهر تابان، صص ۳۰-۲۸.
آیت الحق//سید حسن قاضی