حکایات عرفای برجستهعلاّمه سیدمحمد حسین طباطبایی

اولین برخورد علامه طهرانی با علامه طباطبایی(علامه سیدمحمدحسین حسینى طهرانى)

چون بمنزل ایشان وارد شدیم؛ دیدیم که این رجل معروف و مشهور همان سیّدى است که ما همه‏روزه در کوچه‏ها در بین راه او را مى‏دیدیم، و ابدا احتمال نمى‏دادیم که او از اهل علم باشد، فضلا از تبحّر در علوم.

با عمامه بسیار کوچک از کرباس آبى رنگ، و تکمه ‏هاى باز قبا، و بدون جوراب با لباس کمتر از معمول، در کوچه‏هاى قم تردّد داشت؛ خانه نیز بسیار محقّر و ساده ما معانقه کردیم و نشستیم و گفتگو و سخن از اطراف و جوانب پیش آمد؛ دیدیم:

نه، واقعا این مرد جهانى است که از علم و درایت و ادراک و فهم؛ و براى ما خوب مشهود شد که:

هر آنکو ز دانش برد توشه‏اى‏ جهانیست بنشسته در گوشه‏اى‏

در همان مجلس، شیفتگى و ارادت به ایشان یکباره اوج گرفت؛ و تقاضا نمودیم یک درس خصوصى فلسفه، براى ما بیان کنند، که آزادانه بتوانیم در بین درس به بحث و گفتگو پرداخته، و اشکالى در مطلب باقى نماند.

ایشان با کمال بزرگوارى پذیرفتند؛ و چون از حضور ایشان بیرون آمدیم؛ و به سایر دوستانى که بنا بود با آنها فلسفه بخوانیم رسیدیم، گفتند: آقاى قاضى چطور بود؟

گفتم: در پاسخ شما باید همان رباعى را بخوانم که أبو العلاء معرّى نابینا درباره سید مرتضى گفت؛ در آن وقتى که از ملاقات سیّد، بوطن بازگشته؛ و از او درباره سیّد پرسیده بودند که او را چگونه یافتى؟

یا سائلى عنا لمّا جئت أسأله‏ ألا هو الرّجل العاری من العار
لو جئته لرأیت النّاس فى رجل‏ و الدّهر فى ساعه و الأرض فى دار[۱]

بارى ایشان درس فلسفه را براى ما در مدرس مدرسه شروع کردند؛ و با آنکه بنا بود خصوصى باشد، طلّاب مطّلع شدند؛ و در روز اوّل قریب یک‏صد نفر مدرس را پر کردند؛ و ایشان درس را شروع کردند.

در عین حالى که در بین درس نیز بقدر کافى بحث و گفتگو بعمل مى‏آمد، و لیکن بعلّت تراکم جمعیّت صلاح نبود که اشکالات و ایرادات از سطح معمولى درس بالا رود؛ بنابراین براى روشن شدن بعضى از مطالب، پیوسته ما پس از خاتمه درس تا در منزل به همراه ایشان مى‏رفتیم؛ و در راه همواره گفتگو بود.

عشق و علاقه ما به ایشان زیاد شد؛ و چون مردى ساده و بزرگوار و خلیق و با حیا و بى‏ آلایش بودند؛ عینا مانند یک برادر مهربان و رفیق شفیق با ما رفتار مى ‏کردند؛ عصرها در حجره مى ‏آمدند؛ و هر روز یکى دو ساعت را علاوه بر درس رسمى، براى ما گفتگوهائى از قرآن مجید و معارف الهیّه داشتند.

علاوه بر درس فلسفه یک دوره از هیئت قدیم را براى ما درس دادند؛ و درس تفسیر را نیز براى ما شروع کردند.

بارى عظمت و ابّهت و سکینه و وقار در وجود ایشان استقرار یافته؛ و دریاى علم و دانش چون چشمه جوشان فوران مى‏کرد؛ و پاسخ سؤاالها را آرام آرام مى‏دادند؛ و اگر چه بحث و گستاخى ما در بعضى از احیان بحدّ اعلا مى‏رسید؛ ابدا ابدا ایشان از آن خطّه مشى خود خارج نمى‏شدند؛ و حتّى براى یک دفعه تن صدا از همان صداى معمولى بلندتر نمى‏شد؛ و آن ادب و متانت و وقار و عظمت پیوسته بجاى خود بود و جام صبر و تحمّل لبریز نمى ‏گشت.

و گهگاهى از حالات بزرگان و اولیاء خدا و مکتب‏هاى عرفانى براى ما بیاناتى داشتند؛ بالاخصّ از استاد نجف خود در معارف الهیّه و اخلاق: مرحوم سیّد العارفین و سند المتألهین آیه اللّه الوحید آقاى حاج میرزا على آقاى قاضى رضوان اللّه علیه، براى ما بیان مفصّلى داشتند، که بسیار براى ما دلنشین و دلپسند بود؛ و مجالس ما با ایشان علاوه بر اوقات دروس رسمى، در شبانه روز گاهى به دو و سه ساعت مى‏رسید.

شیفتگى و عشق و علاقه ما بحضرت ایشان به حدّى رسید که براى انس و ملاقات بیشتر، و استفاده و استفاضه افزون‏تر، حجره مدرسه را ترک نموده و در قرب منزل ایشان اطاقى اجاره کردیم و بدانجا منتقل شدیم؛ و بطور مدام و مستمر یکى دو ساعت بغروب مانده و بعضى از اوقات تا پاسى از شب گذشته، ایشان براى ما از مواعظ اخلاقىّ و عرفانىّ بیاناتى داشتند؛ و در فصل بهار در باغ قلعه که در قرب منزل بود مى ‏آمدند و براى ما و یکى دو نفر از رفقاى دیگر از سیره و روش فلاسفه الهیّه اسلامیّه و از مسلک علماى‏ اخلاق و سیر و سلوک عرفاى عالیقدر، بالاخصّ از احوال مرحوم آخوند ملّا حسینقلى همدانىّ و شاگردان مبرّزش چون آقا سیّد احمد کربلائى طهرانىّ؛ و آقاى حاج میرزا جواد آقاى ملکى تبریزىّ؛ و آقا حاج شیخ محمّد بهارى؛ و آقا سیّد محمّد سعید حبّوبى و از سیره و روش مرحوم سیّد بن طاوس و بحر العلوم و استاد خود مرحوم قاضى رضوان اللّه علیهم اجمعین بطور مشروح بیاناتى داشتند که راهگشاى ما در معارف الهیّه بود.

و حقّا اگر ما به چنین مردى برخورد نکرده بودیم، خسر الدّنیا و الآخره، دستمان از همه چیز خالى بود فلله الحمد و له المنّه.

______________________________________________________________________

 

[۱] ( ۱) الکنى و الالقاب طبع صیدا ج ۳ ص ۱۶۱ و معناى شعر اینست: اى پرسش‏کننده از احوالات و کیفیّات سیّد مرتضى آگاه باش که من چون بخدمتش رسیدم که از او سؤالهائى بنمایم؛ او را یافتم مردى که از انواع عار و ننگ و قذارت مبرّى و پاکیزه بود.

اگر تو به نزد او بروى؛ هرآینه خواهى دید که تمام افراد بشر در یک مرد گرد آمده؛ و تمام روزگار در یک ساعت، و تمام بساط زمین در یک خانه جمع شده است.

مهر تابان//علامه سیدمحمد حسین حسینی طهرانی

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=