1 – فصل طلوع
سـيـد حـسـيـن در گـوشـه اى بـه انتظار نشسته بود و دعا مى كرد. همسرش درد مى كشيد و آرزويش اين بود كه بار امانتى را كه با خود داشت ، سالم بر زمين بگذارد. سرانجام پس از مـاه هـا انـتـظـار، از صـلب مـردى دانـشـمـنـد و رحـم مـادرى مؤ من و نيكوسرشت ، ستاره اى فـروزان كـه سـلسـله جـليـل القـدر سـادات طباطبايى آن را از نسلى به نسلى به وديعه سـپـرده بود در آسمان عرفان و اخلاق طلوع كرد. نوزاد را كه پاكش كرده بودند، در ميان پـارچه اى سپيد گذاشته ، نزد پدر آوردند. سيد حسين در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و كودك را على نام نهاد.
فرزندى از خاندان طباطبايى
خـانـدان طـبـاطـبـايى همگى از نوادگان ابراهيم طباطبا مى باشند. ابراهيم طباطبا، فرزند اسـمـاعـيل ديباج و او نيز فرزند ابراهيم غمر و وى فرزند حسن مثنى مى باشد و حسن مثنى نـيـز فـرزنـد بـى واسـطـه امـام حـسـن مـجـتـبـى عـليـه السـلام بـوده اسـت كـه بـه دليـل تـشـابـه اسـمـى بـا پـدر بزرگوارش ، لقب مثنى به خود گرفته است . ابراهيم طـبـاطـبـا از اصـحـاب امـام صـادق عـليـه السـلام بـود و در قيام معروف فخ كه به وسيله گـروهـى از سـادات و عـلويـان عـليـه خـانـدان بـنـى عـبـاس شـكـل گـرفـت ، شـركـت داشـت و خـوشـبـخـتـانـه جـان سـالم بـه در بـرد. وى انـسـانـى فـاضـل و جـليـل القدر بود و در ميان خاندان خويش بر ديگران برترى داشت و پيوسته مـردم را بـه ايـجـاد حـكـومـت مـورد رضـايـت اهـل بيت عصمت و طهارت عليه السلام دعوت مى كرد.(3)
در توجيه لقب طباطبا اقوال مختلفى وجود دارد كه در اينجا به يكى از آنها اشاره مى كنيم . محقق معاصر، مرحوم استاد سيد محمد محيط طباطبايى كه خود از سلسله سادات طباطبا بوده است ، كلمه طباطبا را لفظى نبطى مى داند كه معنى آن سيدالسادات است . وى مى نويسد:
بـه اعـتبار وجود ريشه هاى طوبى و طوبيا و طوب و نظير آنها در لهـجـه هـاى عـبـرى و آرامـى و عربى به معناى خوش و خوب ، اشتقاق و اتخاذ طباطبا از ريـشـه نـبـطـى بـعيد به نظر نمى رسد؛ زيرا صورت ظاهر كلمه ، عربى نيست و براى قـبـول صـورتـهاى ديگر نيز مجوز قوى نداريم ، پس بهتر است كه طباطبا را از طباطباى نبطى به معنى سيدالسادات بدانيم .(4)
يـكـى از مـشـهـورتـريـن نـوادگـان ابـراهـيـم طـبـاطـبـا، سـيـد كـمـال الديـن حـسـن مـى بـاشـد كـه در حـدود قـرن شـشـم و اوايـل قـرن هـفـتـم هـجـرى مـى زيست ، وى فردى وارسته و نيكوكار بود. بسيارى از علماى بـرجـسـتـه جـهان تشيع ، همچون آيت الله العظمى سيد حسين بروجردى ، آيت الله العظمى حاج آقا حسين قمى ، آيت الله شهيد سيد حسن مدرس ، آيت الله سيد على قاضى طباطبايى و آيـت الله عـلامـه طـبـاطـبـايـى (ره ) مـنـسـوب بـه ايـن سـيـد جليل القدر هستند.
سـيـد كـمال الدين حسن همراه بسيارى از نوادگان پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در شهر زواره مـى زيـسـت و بـه هـمـيـن دليـل ، ايـن شـهر به مدينه السادات شهرت داشت .(5) ايـن عـالم ربانى در زواره داراى حوزه درسى اى بود كه بسيارى از مشتاقان علوم اسـلامـى را بـه سـوى خـود جـذب مـى كـرد و نـيز ملجا عوام در امور شرعى و فقهى بود و سرانجام در مكتب خانه خويش به سوى معبود پر كشيد و همان جا دفن گرديد.
يـكـى از نوادگان سيد كمال الدين كه جد گروهى از سادات طباطبايى تبريز مى باشد، مـيـر عـبـدالغـفـار طـبـاطـبـايـى اسـت . وى در زمـان فـتـنـه مـغـول و هـجوم آنان به شهر زواره كه موجب خسارتهاى معنوى و مادى بسيار بزرگى شد، هـمانند بسيارى از سادات خاندان طباطبايى ، زواره را ترك كرد و در تبريز مسكن گزيد، عـارف بـى بـديـل ، آيـت الله سـيـد عـلى قـاضـى طـبـاطـبـايى يكى از نوادگان اين ذريه رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) به شمار مى رود.
از ديـگـر اجـداد آيـت الله العظمى قاضى طباطبايى ، مرحوم حاج ميرزا يوسف تبريزى مى باشد كه از مجتهدان و نام آوران عصر خويش بود و مرجع قضايى و شرعى به شمار مى رفت . از آنجا كه نامبرده فردى مستجاب الدعوه بود، خاندان ايشان از ديرباز مورد توجه عـامـه مـردم بـوده انـد. لازم بـه ذكـر است كه مرحوم آيت الله حاج ميرزا يوسف تبريزى از اجداد آيت الله العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى نيز محسوب مى شوند و گفته شده اسـت كـه ايـشـان تـصـويـرى از حـاج مـيـرزا يـوسـف تـبـريـزى را در منزل داشته است .(6)
همچنين جد سوم آيت الله قاضى ، مرحوم ميرزا محمد تقى قاضى طباطبايى مى باشد كه از دانـشـوران بـنـام جهان تشيع به شمار مى رود. ايشان جد سوم مرحوم علامه طباطبايى نيز بـوده انـد، بـنـابـرايـن ، ايـن دو بـزرگـوار در نـسـب بـا يـكـديـگر اشتراك دارند. علامه طـبـاطـبـايـى در كـتـاب خـطـى انساب آل عبدالوهاب درباره مرحوم آيت الله ميرزا محمد تقى قاضى چنين نگاشته اند:
مـقـام شـامـخ عـملى و علمى و اعتبار دولتى و ملى حضرت ايشان ماوراى حد و وصف است . در اوايـل عـمـر بـه عـتـبـات مـقـدسـه انـتـقـال و خـدمـت اسـتـاد كـل ، آيـت الله وحـيد بهبهانى و مرحوم شيخ محمد مهدى فتونى و آيت الله بحرالعلوم تلمذ داشته و به خط آن مرحوم اجازه اى به تاريخ 1173 ق ، گرفته و به طورى كه معلوم مـى شـود، در مـنـقـول و مـعـقـول جامع بوده است . در حوالى 1175 به شهر تبريز مراجعت فـرمـوده ، مـصـدريـت تـام و مـقـبـوليـت عـامـى پـيدا مى كند و از ناحيه كريم خان زند منصب قـضـاوت داشـتـه اسـت . در زمان خودش اسناد شرعيه منحصر بوده به مهر شريف ايشان و مرحوم ميرزا عطاءالله شيخ الاسلام … معلوم مى شود كه وجاهت و مقبوليت و موثوقيت و حسن سـيـرت و سـريرت مرحوم قاضى چنانچه در اول ترجمه شان ذكر يافت ، فوق حد وصف بود… وفاتشان مقارن 1220 هجرى اتفاق افتاد.
بـديـن سـان ، خـانـدان طباطبايى همواره خاندان علم و حكمت و فقاهت و اخلاق بوده است . آيت الله سيد حسين طباطبايى ، پدر مرحوم قاضى طباطبايى نيز فقيهى ژرف انديش بود. وى در تـبـريـز مـتـولد شـد و در قم از محضر بزرگانى چون آيت الله سيد محمد حجت استفاده شـايـان نـمـود و از شـاگردان مبرز ايشان به شمار آمد(7) و پس از مهاجرت به عراق نيز از شاگردان برجسته آيت الله العظمى ميرزا محمد حسن شيرازى بود و از ايشان اجازه اجتهاد و روايت داشت .(8) گويند زمانى كه آيت الله سيد حسين قاضى قصد داشت سامرا را ترك كند و به سوى تبريز، زادگاه خويش حركت نمايد، استادش ميرزاى شيرازى به وى فـرمـود: در شـبـانـه روز يـك سـاعـت را بـراى خـودت بـگـذار! يـك سـال بـعـد، چـنـد نـفر از تجار تبريز به سامرا مشرف مى شوند و با آيت الله العظمى مـيـرزا مـحـمـد حـسـن شـيـرازى مـلاقـات مـى كـنـنـد و چـون مـيـرزا از آنـان احـوال شـاگـرد مـبرز خويش را جويا مى شود، چنين پاسخ مى دهند: يك ساعتى كه شما نـصـيـحـت فـرمـوده ايـد، تمام اوقات ايشان را گرفته و در شب و روز با خداى خود مراوده دارند.(9)
ايـن انـسان فرهيخته به راستى اهل تهذيب نفس و در سازندگى و تربيت استعدادها بسيار كوشا بود. آيت الله حسين قاضى همان طور كه به امور جامعه مى پرداخت ، در امر تربيت فـرزنـدان نـيـز بـسـيـار اهـتـمـام مـى نـمـود و بـا بـهـره گـيـرى از شـيـوه هـاى تـربيتى اهـل بـيت (عليهم السلام )، فرزندانى پاك نهاد و صالح به جامعه بشريت هديه كرد كه هـر يـك مـنشا خير و بركت فراوان بودند. از جمله ، بزرگترين فرزند ايشان ، مرحوم آقا سيد احمد قاضى طباطبايى داراى شخصيتى جامع بود و افزون بر احاطه بر علوم نقلى ، منبر وعظ و ارشاد را فراموش نمى كرد و شنوندگان را از درياى علوم اسلامى سيراب مى نمود.
شيخ محمد رازى نويسنده كتاب گنجينه دانشمندان در معرفى ايشان مى نويسد:
مـرحـوم سـيـدالاعـلام ، حـاج سـيـد احـمـد قـاضـى طـبـاطـبـايـى ، عـابـدى عـالم و زاهـدى كـامـل بـود كـه در تـبـريـز سـكـونـت داشـت و از اجـتـمـاع كـنـاره گـرفـتـه و در گـوشـه مـنـزل خـود به انزوا و تزكيه نفس و تهذيب روح و اخلاق خود پرداخته بود. قصه اى با ايـن نـويـسـنـده دارد كـه مـنـاسـب اسـت آن را بـنـگـارم . در مـاه شـعـبـان 1369 قـمـرى ، در فـصـل تـابـستان بنابر دعوت بعضى اهل علم تبريز مسافرت به آن سامان نموده و به يـكـى از دانـشمندان معروف تبريز وارد و مورد احترام روحانيون و علماى تبريز واقع و از چـنـد مـسـجـد تبريز دعوت براى تبليغ ماه رمضان شدم . دو روز به ماه رمضان مانده ، چند نفر از رفقاى روحانى قم كه به آنجا آمده بودند به ديدنم آمده و گفتند: از حاج سيد احـمـد قـاضـى مـلاقـات كـرده اى ؟گـفتم :ايشان نيامدند به ديدن من و گفتند: آقـاى قـاضـى مـنـزوى اسـت ، جايى نمى رود، پيرمرد است ، خوب است ديدنى از ايشان نـمـايـيـد. گـفـتـم : عـيـبـى نـدارد، مـى رويـم . بـه اتـفـاق آن چـنـد نـفـر بـه مـنزل آن مرحوم رفتيم . مرا معرفى كردند. به من بسيار توجه و محبت فرمود: نزديك ظهر بـرخـاسـتـيـم بـرويم ، به من فرمودند: بالام (يعنى جانم ) شما باشيد! آقايان خـداحـافـظـى كـرده ، رفـتـند، مرحوم قاضى به من خيلى التفات كرده و پس از پذيرايى فـرمـودنـد: بـالام براى چه به تبريز آمدى ؟ گفتم : هواى تهران و قم گرم بود؛ آمدم تبريز هواخورى . فرمود: ديگر بگو گفتم : ماه رمضان منبر هم بـروم . گـفـتـنـد: ايـن را بـگـو! امـا بـالام يـك سـؤ ال دارم . راسـت بـگـو!گـفـتـم ان شـاء الله راست مى گويم !گفتند: بگو بـبـيـنـم هـيـچ در عـمرت به خودت منبر رفته اى كه مى خواهى به مردم منبر بروى ؟ گفتم : نه گفت : بالام پس اول به خودت برو، بعد به ديگرى !گفتم : بـه چـشم ! و با اين جمله كلام ايشان ، هواى منبر رفتن از سر من پريد و نتوانستم ديـگـر در تـبـريـز بـمـانـم . هـمـان روز از تـبـريـز بـه تـهـران آمـده و آن سال را در منزلم مانده و به خودم منبر رفتم .(10)
مـرحـوم آيـت الله العـظـمى سيد على قاضى طباطبايى در تعليقه اى كه بر كتاب شريف ارشاد، تاءليف شيخ مفيد (ره ) نگاشته اند، نسب شريف خويش را چنين مرقوم فرموده اند:
اقـل الخـليـفـه ، السيد على بن المولى الحاج الميرزا حسين بن الميرزا احمد قاضى بن الميرزا رحـيم القاضى بن الميرزا تقى القاضى بن الميرزا محمد القاضى بن الميرزا محمد على القـاضـى بـن المـيـرزا صـدرالديـن مـحـمـد بـن المـيـرزا يـوسـف نـقيب الاشرف بن الميرزا صـدرالديـن محمد بن مجدالدين بن سيد اسماعيل بن الامير على اكبر بن الامير عبدالوهاب بن الامـيـر عـبـدالغـفـار بـن سـيـد عـمـادالديـن امـيـر حـاج بـن فـخـرالديـن حـسـن بـن كمال الدين محمد بن سيد حسن بن شهاب الدين على بن عمادالدين على بن سيد احمد بن سيد عـمـاد بـن ابـى الحـسـن عـلى بـن ابى الحسن محمد بن ابى عبدالله احمد بن محمد الاصغر و يـعـرف بـابـن الخـزاعـيـة بـن ابـى عـبـدالله احـمـد بـن ابـراهـيـم طـبـاطـبـا بـن اسماعيل الديباج بن ابراهيم الغمر بن الحسن المثنى بن الامام ابى محمد الحسن المجتبى بن الامـام الهمام ، على بن ابى طالب عليه و عليهم السلام و ام ابراهيم بن الحسن فاطمة بنت سيدالشهداء، الحسين بن على عليهم الصلوة والسلام .
آرى ، مـرحـوم آيـت الله سـيـد عـلى قـاضى طباطبايى فرزند رادمردان و ميراث گران مايه بـزرگـانـى بـود كه شرح خدمات و مقامات علمى و عملى آنان هرگز در اين خلاصه نمى گـنـجـد و آن بـزرگـوار، خـود، چـكـيـده فـضـايـل و حـامـل امـانـتـى بـود كـه نسل به نسل منتقل شده و سرانجام دست تقدير به وى سپرده بود.
2 – رشد و شكوفايى علمى
نخستين گام
سـيـد عـلى قـاضـى در حـال طـى كردن دوران كودكى است ، اما زمان به سرعت مى گذرد و هنگام آموختن فرا مى رسد. كودكى را به مكتب خانه مى سپارند تا قرآن بياموزد و نخستين گامهاى كسب دانش را بردارد. تيزهوشى سيد على چنان است كه در اين راه گوى سبقت را از همسالان خود مى ربايد و تعجب همگان را برمى انگيزد. پدر نيز هم زمان با آموزش در مكتب خـانـه ، او را بـا تـكـاليـف الهـى آشـنا مى كند و روح مستعد او را آماده فراگيرى تعاليم اخـلاقـى مـى سـازد و بـدين سان ، اين نونهال بوستان طباطبايى از كودكى مى آموزد كه حـركـت در مـسـيـر كـمـال ، جـز بـا دو بـال دانـش و تقوى ميسر نمى باشد و او نيز با همين سرمايه به سير و بالندگى ادامه مى دهد.
مـرحـوم سيد على قاضى پس از گذراندن مراحل اوليه در مكتب خانه ، به درسهاى حوزوى روى مـى آورد و در حـوزه عـلمـيـه تـبـريـز بـه خـوشـه چـيـنى مى پردازد و در محضر پدر بـزرگـوارش آقـا سـيـد حسين قاضى طباطبايى گامهاى نخست را برمى دارد. پس از آن در مـجـلس درس مـرحـوم مـيـرزا مـوسـى تـبـريـزى ، صـاحـب كـتـاب اوثـق الوسـائل كـه يـكـى از مـعـروف تـريـن حـواشـى كـتـاب رسائل شيخ انصارى (ره ) مى باشد و مرحوم ميرزا محمد على قراجه داغى حاضر مى شود؛ امـا فـراگـيـرى ايـن علوم ، درياى متلاطم روح او را آرام نمى كند و اين جوان مستعد، دوباره بـه پدر روى مى آورد تا عرفان نظرى و عملى را از او فرا گيرد. اين كام تشنه با اين جـرعـه هـاى آب نيز سيراب نمى شود و سرانجام براى مهاجرت به نجف اشرف از محضر پـدر كـسـب اجـازه مـى كـند. پدر نيز خشنود از اينكه نونهالش را در ادامه راه استوارتر از پيش مى بيند، او را به همراه گروهى از اهالى تبريز كه براى زيارت عتبات عاليات و پـرداخـت وجوه شرعى و پرسشهاى دينى راهى عراق بودند روانه مى كند. با اين هجرت ، سيد على قاضى طباطبايى پاى در مسيرى مى نهد كه نقطه عطف بزرگى در زندگانى او محسوب مى شود.
در نجف اشرف
حـوزه عـلمـيـه نـجـف اشـرف كـه در حـدود هـزار سـال قـدمـت دارد، در سال 488 ق . به وسيله شيخ الطائفه ، ابو جعفر، محمد بن حسن طوسى تاسيس گرديد. وى پـس از مـهـاجرت از بغداد به نجف اشرف ، با تاسيس اين پايگاه علمى در جوار مرقد امـيـر مـؤ منان على بن ابى طالب عليه السلام ، نجف اشرف را به صورت مركزى براى گـسـتـرش و تـعـمـيـق فـرهـنـگ شـيـعـه در آورد و خـود بـه مـدت 13 سـال در ايـن شـهـر بـه تـدريس و تاءليف اشتغال داشت . از آن زمان تا كنون ، حوزه نجف پـذيـراى صـدهـا هـزار دانـش پـژوه بوده و هزاران مجتهد و فقيه به جامعه اسلامى تقديم كـرده اسـت ، فـقهايى همچون محقق اردبيلى ، علامه بحرالعلوم ، شيخ انصارى ، شيخ محمد حـسـن مـعـروف بـه صـاحـب جواهر و آخوند خراسانى و بى شمار فقيهانى كه نام بـردن آنـان فـرصـتـى بـسـيار مى طلبد. آرى ، خاك اين شهر، عالم پرور است و هواى آن شامه نواز عارفان و آب آن حيات بخش دل مردگان !
سـيـد عـلى قـاضـى بـه نـجـف آمـد، رو بـه قـبـله عـاشـقـان كـرد و گـرد كـعـبـه آمـال عـارفـان طـواف نـمـود و از مـحـضـر مـقـدس مـولا و مـقـتـدايـش ، وصـى رسـول خـدا (ص )، على مرتضى عليه السلام توفيق طلبيد و همت بلند خواست و راه آغاز كرده را سرعتى افزون بخشيد، اين جوان جوياى علم و حكمت ، چنان كه به او سفارش شده بـود، سـراغ آشـنايان پدر را گرفت و سرانجام حجره اى اختيار كرد، سپس دروس ناتمام سطح را ادامه داد و خود را آماده ورود به درس خارج نمود.
استادان آيت الله قاضى و سلسله مشايخ ايشان در عرفان و اخلاق
بـى گـمان شخصيت ظاهرى و معنوى هر استادى مى تواند در روح لطيف شاگرد تاءثيرى شگرف داشته باشد و بهتر از هر پند و يا كلام حكمت آموزى نونهالان باغ حكمت و دانش را رشـد دهـد و شـكـوفـا سـازد. روح لطـيـف سـيـد عـلى قـاضى طباطبايى نيز از اين جذبه ها بـرخـوردار شـد و بـا يـافـتـن الگـوهـاى عملى در حوزه نجف اشرف ، به سرعت باليد و شناور شد.
در ايـنـجـا نـگـاهى به شخصيت استادان اين عارف فرزانه افكنده ، زندگانى آنان را به شكل گذرا مرور كنيم .
1 – آيت الله شيخ محمد على اونسارى قراجه داغى :
آيت الله محمد قراجه داغى از بزرگان مجتهدان و مروجان شريعت محمدى (صلى الله عليه و آله ) بـه شـمـار مـى رفـت . زادگـاه وى بـخـش اهـر و ارسـبـاران از سـرزمين عالم پرور آذربـايـجـان اسـت . ايـشـان افـزون بـر تـبـحـر در فـقـه و اصول ، در علم تفسير قرآن كريم نيز داراى تاءليفاتى مى باشد.
2 – آيت الله شيخ موسى تبريزى :
آيـت الله شيخ موسى تبريزى نيز يكى از بزرگان برخاسته از خطه آذربايجان بود. وى از شـاگـردان مـرحـوم شيخ انصارى و آيت الله سيد حسين كوه كمرى مى باشد و كتاب اوثـق الوسـائل از مـهـمـتـريـن تـاءليـفـات ايـشـان اسـت كـه آن را در شـرح فـرائد الاصول شيخ انصارى نوشته است . وى در سال 1307 ق . ديده از جهان فرو بست . همان طـور كـه پـيـش از ايـن گـذشـت ، آيـت الله سـيد على قاضى طباطبايى در شهر تبريز از محضر اين دو حكيم فرزانه استفاده مى نمود.
3 – آيت الله محمد كاظم خراسانى :
آيـت الله مـحـمـد كـاظـم خـراسـانـى ، مـعـروف بـه آخـونـد خـراسـانـى ، در سـال 1255 ق . در مـشـهـد ديـده بـه جـهـان گـشـود. پـدرش تاجر ابريشم بود؛ ولى در سـفـرهاى تبليغى مردم را با احكام اسلامى آشنا مى كرد. آخوند خراسانى در 12 سالگى تـحـصـيـل در حـوزه عـلمـيـه مـشـهـد را آغـاز كـرد و ادبـيـات ، مـنـطـق و مـقـدارى از فـقـه و اصول را در آنجا فرا گرفت و مدتى نيز در سبزوار ماند و در درس فلسفه حكيم متاءله ، حـاج مـلا هـادى سـبـزوارى شـركـت كـرد و در تـهـران نـيز از محضر ملا حسين خويى و ميرزا ابوالحسن جلوه استفاده نمود. وى سپس به نجف مهاجرت كرد و سالها در درس شيخ انصارى (ره ) و مـيرزاى شيرازى شركت كرد و پس از مدتى ، محضر درس او پذيراى صدها نفر از دانـش پژوهان گرديد. در درس خارج او تعداد بسيار زيادى مجتهد مسلم شركت مى كردند و گروه فراوانى نيز به مدد نفس رحمانى او به درجه اجتهاد رسيدند. از جمله شاگردان او مى توان به آيات عظام سيد ابوالحسن اصفهانى ، شيخ عبدالكريم حائرى يزدى ، موسس حـوزه عـلمـيـه قـم و نـيـز حـاج آقا حسين بروجردى ، سيد محمود شاهرودى ، ميرزا محمد حسين نـائيـنـى ، مـحـقـق عـراقـى و محقق اصفهانى اشاره كرد. وى با تاءليف كتاب پرارج كفاية الاصـول كـه هـم اكـنـون در هـمه حوزه هاى علميه تدريس مى شود خدمت بزرگى به فقاهت نـمـود و سـرانـجـام در 21 ذى حـجـه سال 1329 ق . زمانى كه تصميم داشت براى تاييد مشروطه به ايران سفر كند، به شكل مرموزى درگذشت .
4 – آيت الله ميرزا حسين تهرانى :
در مورد زندگانى اين عالم بزرگ ، در كتاب زندگانى و شخصيت شيخ انصارى چنين آمده است :
حـاج مـيـرزا حـسـيـن ، فـرزنـد حـاج مـيـرزا خـليـل بـن عـلى بـن خـليـل تـهـرانـى نـجـفـى از بـزرگـان عـلمـا و اكـابـر فـقـهاى زمان خود بود. تولدش در سال 1320 ق . در نجف اشرف اتفاق افتاد و بر پدر صالح و برادر خويش ، مولى على خليل كه علم و زهد و تقوايش زبانزد بود نشو و نما نمود. نامبرده پس از فراغت از مرحله سـطـح حـوزه ، نـزد صـاحـب جـواهـر حـاضـر شـد و پـس از فـوت او بـه سال 1266 از محضر شيخ انصارى استفاده برد و بعد از رحلت شيخ در هيچ حوزه درسى اى حـاضـر نـگرديد؛ بلكه خود مجلس درسى تشكيل داد و شاگردان و علماى نامورى از آن مـجـلس بـرخـاسـتـه انـد… وى در بـيـن الطـلوعـيـن روز جـمـعـه ، دهـم شـوال 1326، هـنـگـامـى كه در مسجد سهله مشغول عبادت پروردگار بود به رحمت ايزدى پيوست .(11)
5 – آيت الله ميرزا فتح الله شريعت اصفهانى :
اسـتـاد فـقـهـا و مـرجـع تـقـليد زمان خويش ، ميرزا فتح الله ، معروف به شيخ الشريعه اصـفـهـانـى نـجـفـى ، در دوازدهم ماه ربيع الاول سال 1266 ق . در اصفهان متولد شد. وى تحصيلات ابتدايى را در همان شهر آغاز كرد و پس از مدتى اقامت در مشهد مقدس ، دوباره بـه اصـفهان بازگشت و شروع به تدريس نمود. با آنكه تدريس وى در اصفهان اعجاب انـگيز بود، اما حوزه آن شهر نتوانست نيازهاى روحى او را تاءمين كند؛ از اين رو بار سفر بربست و به نجف اشرف نقل مكان نمود و از محضر بزرگانى چون ميرزا حبيب الله رشتى و شـيـخ مـحـمـد حـسـيـن كـاظـمـى كسب فيض كرد. كسانى كه به شرح زندگانى اين مجتهد بـزرگ پـرداخـتـه انـد، هـمـگـى بـر ايـن عـقـيـده انـد كـه وى از جـهـت پـرورش رجال نامى ، كم نظير بوده است . به دنبال رحلت مرحوم آيت الله ميرزا محمد تقى شيرازى ، رهـبـر نـهـضـت اسـتـقـلال عـراق از اسـتـعـمـار انـگـلسـتـان ، رهـبـرى ايـن نـهـضـت بـه وى منتقل گرديد و ايشان با مبارزه اى خستگى ناپذير اين راه را ادامه داد تا آنكه در ماه ربيع الثـانـى سـال 1329 ق . بـه لقـاء پـروردگـارش نايل آمد.(12)
6 – آيت الله شيخ محمد حسن مامقانى :
عالم ربانى و فقيه صمدانى ، اديب ، لغوى و زاهد متقى ، آيت الله شيخ محمد حسن مامقانى روز يـكشنبه ، 23 شعبان سال 1328 ق . برابر با 1202 ق . در مامقان در 5 فرسنگى شهر تبريز و در بيت علم و تقوا ديده به جهان گشود. ايشان پس از ورود به نجف اشرف بـه ادامـه تـحـصـيـلات خـويـش پـرداخـت و در رشـتـه هـاى فـقـه ، اصول ، رجال ، درايه ، تاريخ ، نسب و تراجم و ادبيات و منطق استاد شد. از جمله استادان و وى مـى تـوان بـه شـيـخ مـرتـضـى انصارى ، شيخ مهدى كاشف الغطاء و سيد حسين كوه كـمـرى اشـاره نـمود. وى شاگردان فراوانى تربيت نمود كه تنى چند از آنان عبارت اند از: آقـا سـيـد ابوالحسن اصفهانى ، سيد محسن امين عاملى ، شيخ عبدالله مامقانى ، محمد جواد بلاغى و شيخ حسنعلى نخودكى اصفهانى .(13)
7 – آيت الله سيد محمد كاظم يزدى :
عـالم مـدقـق و فـقـيـه مـتـبـحـر، مـرحـوم آيـت الله سـيـد مـحـمـد كـاظـم يـزدى در سال 1247 ق . در يكى از روستاهاى يزد به نام كسنويه متولد شد و در زادگاه خـويـش آغـاز بـه تـحصيل كرد. وى سپس به اصفهان رفت و تحصيلات خود را در آن شهر ادامـه داد. آيـت الله يـزدى پس از رسيدن به مرحله اجتهاد، به نجف اشرف هجرت كرد و در حـوزه درس مـرحـوم مـيـرزا مـحـمـد حـسـن شيرازى شركت نمود و پس از درگذشت استادش در سـال 1312 ق . حـلقـه درس مـسـتقلى تشكيل داد. مهمترين تاءليف علمى او كتاب وزين عروة الوثقى مى باشد كه هم اكنون يكى از متون درسى مرحله خارج فقه در حوزه هاى علميه مى بـاشـد و تـمـم مـجتهدان بر آن حاشيه مى زنند. آيت الله سيد محمد كاظم يزدى در 28 رجب سال 1377 ق . در سن نود سالگى در نجف اشرف به رحمت ايزدى پيوست .(14)
8 – آيت الله فاضل شربيانى :
عـلامـه ، آيـت الله شـيـخ مـحـمـد شـربـيـانـى ، فـرزنـد فـضـل عـلى در سـال 1248 ق . در روسـتـاى شربيان ، از توابع شهرستان مهربان به دنـيـا آمـد و پـس از كـسـب مـعـلومـات ابـتـدايـى در زادگـاه خـويـش ، در سال 1372 ق . به نجف اشرف مهاجرت كرد و از محضر بزرگانى همچون شيخ مرتضى انصارى ، سيد حسين كوه كمرى و ديگران بهره مند گرديد.
وى افـزون بـر احـاطـه عـلمـى ، در مـكـارم اخـلاق و صـفـات پسنديده و دلسوزى نسبت به بـيـنـوايـان و اكـرام سادات و علويان نجف و كربلا زبانزد بود و با وجود دسترسى به بـيـت المـال ، در فـقر مى زيست و با قرض فراوان از دنيا رفت . ايشان پس از وفات آيت الله مـيـرزا مـحـمـد حـسـن شـيـرازى ، پـنـاهـگـاه شـيـعـيـان در مسائل دينى و پرداخت وجوهات شرعى شد و سرانجام در بين الطلوعين روز جمعه ، هفدهم ماه مبارك رمضان سال 1322 ق . در سن 77 سالگى دار فانى را وداع كرد.(15)
9 – آيت الله شيخ محمد بهارى :
عـارف سـالك و عـالم عـامـل ، حـاج شـيـخ مـحـمـد بـهـارى ، فـرزنـد حـاج مـيـرزا مـحـمـد، در سـال 1265 ق . در شـهر بهار از نواحى همدان ديده به جهان گشود و پس از رسيدن به دوران رشـد، بـه مـكـتـب رفـت و سپس در حلقه درس آيت الله حاج ميرزا محمود بروجردى ، پـدر آيـت الله العـظـمـى حـاج آقـا حـسـيـن بـروجـردى حـاضر گرديد. آيت الله بهارى در سـال 1297 ق . در سـن 32 سالگى با اخذ درجه اجتهاد عازم نجف شد و از شاگردان مكتب عـرفـانـى و اخـلاقـى آخـونـد ملا حسينقلى همدانى گرديد. ايشان پيوسته ملازم استاد و از بـرجـسته ترين شاگردان وى بود. به طورى كه مرحوم همدانى در حق اين شاگرد زبده خود فرمود: حاج شيخ محمد بهارى حكيم اصحاب من است .
حـكـيـم عـارف ، آيـت الله سيد احمد كربلايى در مورد رابطه مرحوم بهارى با ملا حسينقلى همدانى فرموده است :
ما پيوسته در خدمت مرحوم آيت الحق ، آخوند ملا حسينقلى همدانى بوديم و آخوند صد در صد براى ما بود؛ ولى همين كه آقاى حاج شيخ محمد بهارى با آخوند روابط آشنايى و ارادت پيدا نمود، دائما در خدمت او تردد داشت و آخوند را از ما دزديد.(16)
به دليل رابطه پانزده ساله اى كه بين اين استاد و شاگرد پديد آمده بود، آخوند پيش از وفـاتـش در سـال 1311 ق . ايشان را وصى خود قرار داد و حاج شيخ محمد بهارى نيز طـريـق تربيتى استاد را ادامه داد و افراد بسيارى از محضر او كسب دستور مى كردند. آيت الله شيخ محمد بهارى از جاذبه اى قوى برخوردار بود، به طورى كه گفته شده است : فى المثل اگر شتربانى ده قدم با او راه مى رفت ، فدايش مى شد.(17)
آيـت الله بـهـارى پـس از آنـكـه در نجف اشرف بيمار مى شود، به سفارش پزشكان به مـشـهـد و از آنجا به زادگاهش بهار نقل مكان مى نمايد و در آنجا وفات مى كند. اكنون مزار آن عارف فرزانه ، در ميان بيش از 80 شهيد گلگون كفن انقلاب و جنگ تحميلى عراق عليه ايـران قـرار دارد و زيـارتگاه عارف و عامى است .(18) مرحوم آيت الله ميرزا محمد حسين نائينى (ره ) در بيان جلالت قدر اين عارف يگانه مى فرمايد: شهر آنجاست كه شيخ محمد بهارى خفته است .(19) از مرحوم آيت الله بهارى كتابى ارزشمند به نام تذكرة المتقين پيرامون آداب سير و سلوك معنوى به يادگار مانده است كه در بر دارنده نامه هاى آن عالم بزرگ نيز مى باشد.
10 – آيت الله سيد احمد تهرانى كربلايى :
وى در شـهـر رى بـه دنـيـا آمـد و در سال 1332 ق ، در نجف اشرف به جوار حق پيوست ، ايـشان در فقه و اصول از محضر بزرگانى چون آيت الله العظمى ميرزاى شيرازى ، آيت الله مـيـرزا حبيب الله رشتى و علامه بزرگوار، ميرزا حسين خليلى تهرانى استفاده كرد و در ايـن دو رشـته تبحرى تام و كامل يافت ، به طورى كه حكيم مدقق و اصولى مبرز، محقق اصـفـهـانـى در مورد ايشان فرمود: من احدى را مانند آقا سيد احمد حائرى در فقه نديدم !
آيـت الله سـيـد احـمـد كـربـلايـى بـا وجـد رسيدن به عالى ترين مقامات علمى ، به علوم ظاهرى اكتفا نكرد و براى شناخت نفس خويش و رسيدن به اوج عبوديت و بندگى حق تعالى ، لبـاس شـاگـردى پـوشيد و به خدمت آخوند، ملا حسينقلى همدانى شتافت و از مبرزترين شـاگـردان وى بـه شـمار آمد. علامه ، شيخ آقا بزرگ تهرانى درباره كمالات معنوى اين سـلاله پـاك رسـول خـدا (ص ) مـى نـويـسـد: او يـگـانـه دوران خـود در عـلم و عمل ، ورع و تقوى و خوف از خدا بود.(20) و در مورد حالات معنوى اين عارف در نماز مى فرمايد: به هنگام نماز، بر وجود خود تسلطى نداشته و اشكهاى او همانند ابر بهاران فـرو مـى بـاريـد.(21)و نـيـز مـى فـرمـايـد: او كـثـير البكاء بود… من چندين سال همسايه او بودم و در اين مدت كارهاى شگفتى از او ديدم .(22)
مرحوم آيت الله سيد على قاضى نيز در بيان استاد خويش چنين فرموده است :
شـبـى از شـبـهـا را بـه مـسجد سهله مى گذرانيدم – زادها الله شرفا! – به تنهايى . به نـيـمـه شب يكى درآمد و به مقام ابراهيم عليه السلام مقام كرد و از پى فريضه صبح در سـجده شد تا طلوع خورشيد؛ آنگاه برفت و ديدم انسان العين و عين الانسان ، آقا سيد احمد بـكـاء – قـدس سـره القـدسـى – اسـت و از شـدت گـريـه ، خـاك سـجـده گـاه گـل كرده است و صبح برفت و در حجره نشست و چنان مى خنديد كه صداى او بيرون مسجد مى رسيد.(23)
سـلسـله مشايخ دو شخصيت اخير از استادان آيت الله سيد على قاضى طباطبايى ، يعنى آيت الله سـيـد احـمـد كربلايى و شيخ محمد بهارى (ره ) به شخصى به نام ملاقلى جولا مى رسـد. نـسـب مـلاقلى جولا به درستى بر ما معلوم نيست و همين قدر مى دانيم كه وى يكى از اوليـاى خـدا بـود و بـه تـربـيت بنده صالح خداوند، مرحوم حاج سيد على شوشترى همت گـمـاشـت . اسـتـاد عـلامـه ، آيـت الله حـسـن زاده آمـلى در شـرح حال علامه طباطبايى ضمن اشاره به سلسله مشايخ مرحوم قاضى ، به معرفى اين سلسله از عـلمـاى عـارف و فـقـهـاى مـتـخـلق پـرداخـتـه اسـت كـه عـيـنـا نقل مى كنيم :
مـرحوم حاج سيد على شوشترى عالم مبسوط اليد شوشتر بود. زمانى در مورد ملكى وقفى دعوايى مطرح شد. عده اى مدعى بودند كه اين ملك ، وقف نيست و وقف نامه را در صندوقچه اى نـهـاده ، در مـكـانـى دفـن كـرده بـودند و مدعيان وقف نيز مدركى در دست نداشتند. مرحوم شـوشـتـرى حـيـران بود و دو طرف هر روز نزد او آمده ، تقاضاى حكم مى كردند تا اينكه كـسـى در خانه سيد را مى زند و مى گويد: به آقا بگوييد مردى به نام ملاقلى جولا مى خواهد شما را ببيند. ملاقلى وارد خانه شد و به مرحوم شوشترى گفت : آقا! من آمده ام به شما بگويم كه بايد از اينجا سفر كنى و به نجف بروى و همانجا اقامت كنى و وقف نـامـه اين ملك نيز در فلان مكان دفن شده است و ملك ، وقفى است .
مرحوم شوشترى ملاقلى را نـمى شناخت و دستور داد محل را حفر كردند و وقف نامه را بيرون آوردند و پس از آن به نـجف رفت . در آنجا در درس شيخ انصارى حاضر شد و شيخ نيز به درس اخلاق او مى آمد تـا ايـنـكـه مـرحوم آخوند حسينقلى همدانى دنبال حقيقت را گرفت و هادى مى طلبيد. آخوند از هـمـدان خـارج شـد و مـدتـى نـزد عالمى به سر برد؛ ولى نزد او چيزى نيافت . سپس به سـوى نـجـف حركت كرد و در محضر شيخ انصارى و مرحوم شوشترى حاضر شد و از هر دو اسـتـفـاده شـايانى كرد. پس از رحلت شيخ انصارى ، آخوند تصميم گرفت مباحث فقهى و اصولى او را بنويسد؛ ولى مرحوم شوشترى او را نهى كرد و گفت : اين كار تو نيست ، ديـگران مى توانند اين كار را بكنند: شما بايد مستعدين را دريابيد! مرحوم همدانى نـيز شروع به تربيت مستعدين كرد، به طورى كه بعضى را از صبح تا طلوع آفتاب و عـده اى را از طـلوع آفـتـاب تـا مـقـدارى از بـرآمـدن روز تربيت مى كرد و به همين ترتيب بـعـضى را سر شب و بعضى ديگر را در آخر شب به راه سعادت رهنمون مى شد تا اينكه تـوانـسـت سـيصد نفر را تربيت كند كه هر يك از آنها از اولياى خداوند شدند؛ مانند شيخ مـحـمـد بـهـارى ، مرحوم سيد احمد كربلايى ، مرحوم ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى ، مرحوم شيخ على زاهدى قمى .(24)
بـديـن تـرتـيـب مـعـلوم مـى شـود كـه سـلسـله مـشـايـخ مـرحـوم آيـت الله كـامـل ، سـيد على قاضى طباطبايى (ره ) به فرد گمنامى مى رسد كه با حضور خويش و تـشـويق مرحوم سيد على شوشترى به ترك شوشتر، راه نوينى را پايه گذارى كرد و هم اكنون نامدارانى همچون علامه طباطبايى و شاگردان ايشان ، از ادامه دهندگان همان مسير پـرخـيـر و بـركت به شمار مى روند. مرحوم قاضى نزد آيت الله شيخ محمد بهارى و آيت الله سـيـد احـمـد كـربـلايـى بـه كـسـب مـكـارم اخلاقى و عرفانى پرداخت و اين دو نيز از مبرزترين شاگردان ملا حسينقلى همدانى بودند. در كمالات مرحوم آخوند همدانى حكايتهاى بـس شـگـفـت آورى نـقـل شـده اسـت كه گوياى روح بلند، قدرت بيان و نفوذ معنوى آن مرد بـزرگ مـى بـاشـد. ايـشـان بـا سحر بيان خويش تحولى عميق در جانها پديد مى آورد و حـقـايـق الهـى و مـعـارف راسـتـيـن تـشـيع را بر صفحه جان نقش مى زد. در اين مورد، علامه طـبـاطـبـايـى (ره ) از اسـتـاد خـويـش مـرحـوم آيـت الله قـاضـى چـنـيـن نقل مى فرمايند:
من كه به نجف اشرف تشرف حاصل كردم ، روزى در معبرى آخوندى را ديدم شبيه آدمى كه اخـتـلال حـواس دارد و مـشـاعـر او درسـت كار نمى كند راه مى رود. از يكى پرسيدم : اين آقا اخـتـلال فـكـر و حـواس دارد؟ گفت : نه الان از جلسه درس اخلاق آخوند ملا حسينقلى همدانى به در آمده و هر وقت آخوند صحبت مى فرمايد، در حضار اثر مى گذارد كه بدين صورت از كثرت تاءثير كلام و تصرف روحى آن جناب از محضر او به در مى آيند.(25)
مـرحـوم آيـت الله قـاضـى بـه دليل حضور در جلسات درس اساتيد بارز حوزه علميه نجف اشـرف ، هـمـدرسـهـاى بـسـيـارى داشـتـنـد كـه بـرخـى از آنـان از مـشـعـل داران علم و عمل به حساب مى آيند؛ مانند آيات عظام سيد ابوالحسن اصفهانى ، شيخ آقـا بـزرگ تـهرانى ، سيد جمال الدين گلپايگانى ، ميرزا مهدى حجت حائرى ، شيخ محمد حـسـيـن نائينى غروى ، شيخ هادى تهرانى ، ميرزا محمد تقى شيرازى ، معروف به ميرزاى كـوچـك و رهـبـر نـهضت استقلال طلبانه مسلمانان عراق عليه استعمار انگلستان ، شيخ محمد حسين غروى اصفهانى ، ميرزا عبدالهادى شيرازى ، سيد حسين قمى ، شيخ على اكبر نهاوندى ، شـيخ احمد آل كاشف الغطاء، شيخ ابوالقاسم ممقانى ، شيخ ابوالمهدى كلباسى و سيد مرتضى كشميرى .
مظهر جامعيت
كـوشـش هـاى خـسـتـگـى نـاپـذيـر مـرحـوم آيـت الله قـاضـى در راه كـسـب كـمـال و دانـش در سـن 27 سالگى به ثمر نشست و اين جوان كوشا در عنفوان جوانى به درجه اجتهاد رسيد.
مـرحـوم آيـت الله سـيـد مـحـمـد حـسـين همدانى كه خود مدت كوتاهى از محضر مرحوم قاضى طباطبايى كسب فيض نموده است در مورد همت بلند ايشان در كسب علم مى فرمايد:
مـرحـوم حـاج مـيـرزا عـلى آقـا قـاضـى طـبـاطـبـايـى عـلاوه بـر ايـنـكـه بـسـيـار مـرد جـليـل ، نـورانـى و زاهـدى بود، از نظر مقام علمى هم بسيار برجسته بود. يك وقت در ميان صحبت ، ايشان فرمودند: من هفت دوره درس خارج كتاب طهارت را ديدم .(26)
گـر چـه تـا كـنون افراد بسيارى از خانواده هاى روحانى و سرشناس پاى در طريق كسب دانـش نـهـاده انـد، امـا هـمـه آنـان نـتـوانسته اند چنان كه شايسته است به اوج رسند؛ زيرا افـزون بـر فـراهـم بـودن شـرايط محيطى و تربيت خانوادگى ، همت بالا و جديت و اراده قـوى نـيـز لازم اسـت تـا پـويـنـده راه را از خـسـتگى و درماندگى برهاند و عشق و توانش بـخـشد. تلاش وافر، علاقه به درس و بحث و مطالعه ، انس با فرزانگان و دانشمندان ، شـور رسـيـدن به حق ، شجاعت اخلاقى و دهها ويژگى بارز ديگر در وجود مرحوم قاضى جـمـع شـده بود و اينها دست به دست يكديگر داده ، به مدد مراقبتهاى خانوادگى در دوران كـودكـى و نـوجـوانـى ، از او عالمى مجتهد، مجتهدى جامع الشرايط، حكيمى عارف ، عارفى عـامـل ، اديـبـى بـاذوق ، مـحـدثـى مـوثـق و در نـهـايـت مـربـى و اسـتـادى جـامـع و كامل ساختند كه نمونه اى كم نظير در حوزه هاى علميه به شمار مى رود.
عـلامه بزرگوار، آيت الله سيد محمد حسين طباطبايى ، شاگرد آيت الله قاضى طباطبايى در بيان مقام علمى و عملى استاد خويش مى فرمايد:
مـن در نـجـف اشـرف پـس از اتـمـام تـحـصـيـلاتـم در مـسـائل عـقـلى و بـررسـى كـامل حكمت متعاليه ، فكر كردم كه اگر مرحوم ملاصدرا حضور داشتند، بيش از اينكه من استفاده كردم افاده نخواهند كرد؛ تا اينكه با شخص بزرگوارى مـانـنـد مرحوم ميرزا على آقاى قاضى ، استاد اخلاق آشنا شدم . پس از مدتى كه با ايشان مانوس شدم ، فهميدم كه حتى يك كلمه از معقول و حقايق حكمت متعاليه نفهميده ام .(27)
آيـت الله قـاضـى طباطبايى ، از ميان عرفا و اصلان كوى حقيقت ، محى الدين بن عربى را بـسـيـار مى ستودند و او را در معرفت نفس و شهود باطنى فردى بى نظير مى دانستند. از آنـجـا كـه ايـشان احاطه اى كامل به مبانى اين مرد بزرگ داشتند، معتقد بودند كه شواهد و دلايل فراوانى در كتاب فتوحات مكيه ابن عربى وجود دارد كه تشيع وى را ثابت مى كند؛ زيـرا سـخـنـان وى در ايـن كتاب ، با مبانى اهل سنت منافات دارد. آيت الله حسن زاده آملى مى نويسند:
تـنى چند از اساتيد بزرگوار ما – رضوان الله تعالى عليهم – كه در نجف از شاگردان نامدار اعجوبه دهر، آيت الله العظمى ، عارف عظيم الشان ، فقيه مجتهد عالى مقام ، شاعر مـفـلق و صـاحب مكاشفات و كرامات ، جناب حاج سيد ميرزا على آقاى قاضى طباطبايى بوده انـد از وى حـكـايـت مـى كردند كه آن جناب مى فرمود: بعد از مقام عصمت و امامت ، در ميان رعيت احدى در معارف عرفانى و حقايق نفسانى در حد محى الدين عربى نيست و كسى به او نـمـى رسـد. و نـيـز مـى فرمود كه ملاصدرا هر چه دارد، از محى الدين دارد و در كنار سفره او نشسته است .(28)
مـرحـوم آيـت الله قـاضـى در هنر شعر نيز از جايگاه والايى برخوردار بود. ايشان براى بـيـان انـديشه هاى والاى عرفانى خود، به قالب شعر پناه مى برد و در اين مورد و نيز در شان اهل بيت عصمت و طهارت (ره ) اشعار نغز و شيوايى از ايشان به يادگار مانده كه در پاره اى موارد، تخلص مسكين را براى خود برگزيده است . آيت الله حاج شيخ عبدالله مـامـقـانـى ، فـقيه بزرگ و يكى از ادباى هم عصر آيت الله قاضى به ايشان مى گويد: مـن آنـقـدر در لغت و شعر عرب تسلط دارم كه اگر شخصى غير عرب ، شعر عربى اى بسرايد، من مى فهمم كه سراينده ، عجم است ، گر چه آن شعر در اعلا درجه از فصاحت و بـلاغـت بـاشـد. در ايـن هـنـگام ، مرحوم قاضى قصيده اى از يكى از شاعران عرب مى خـوانـد و در بـيـن آن ، بـالبـداهـه ابـيـاتـى از خود مى افزايد و سپس از ايشان مى خواهد ابـيـاتى را كه سراينده آن عجم است نشان دهد و آيت الله مامقانى از انجام اين كار ناتوان مى ماند.(29)
آيـت الله سـيد على قاضى طباطبايى مفسر ماهرى بودند و بر اساس آنچه مرحوم آيت الله شـيخ آقا بزرگ تهرانى نوشته است ، از ابتداى قرآن تا آيه 91 سوره انعام را تفسير و تاءليف نموده اند.(30)
مـفـسـر شـهـيـر، علامه بزرگوار آيت الله سيد محمد حسين طباطبايى كه با نگارش تفسير وزيـن المـيزان فى تفسير القرآن تحولى بس شگرف در علم تفسير قرآن مجيد به وجود آورده اند، خود را مديون استاد خويش مى دانند و مى فرمايند:
ايـن سبك تفسير آيه به آيه را مرحوم قاضى به ما تعليم دادند و ما در تفسير از مسير و مـمـشـاى ايـشـان پـيـروى مـى كـنـيم و در فهم معانى روايات وارده از ائمه معصومين (عليهم السـلام ) ذهـن بـسـيار باز و روشنى داشتند و ما طريقه فهم احاديث را كه فقه الحديث گويند، از ايشان آموخته ايم .(31)
در ايـن مـورد، از ديـگـر پيرو مسلك عرفانى مرحوم قاضى و شاگرد مورد علاقه ايشان ، مرحوم سيد هاشم حداد نيز چنين نقل شده است :
مـرحـوم آقـا يك عالمى بود كه از جهت فقاهت بى نظير بود؛ از جهت فهم روايت و حديث بى نـظـيـر بـود؛ از جـهـت تـفـسـيـر و عـلوم قـرآن بى نظير بود؛ از جهت ادبيات عرب و لغت و فـصـاحـت بـى نـظـير بود؛ حتى از جهت تجويد و قرائت قرآن و در مجالس فاتحه اى كه احـيـانا حضور پيدا مى نمود، كمتر قارى قرآن بود كه جرات خواندن در حضور وى داشته باشد؛ چرا كه اشكالهاى تجويدى و نحوه قرائتشان را مى گفت .(32)
آيت الله قاضى (ره ) علاوه بر تسلط در علوم رايج حوزوى ، در علوم غريبه مانند علم اعداد و حروف نيز تبحر داشتند و استاد اين علوم به شمار مى رفتند. مرحوم آيت الله سيد محمد حسين حسينى تهرانى در اين مورد چنين مى فرمايد:
در بـاب اسرار حروف ، بسيارى از علماى راستين ، مطالب شگفت آورى بيان فرموده اند و از آن به استخراجات بديعه و اخبار از غيب و اطلاع بر ضماير مى نمايند. مرحوم قاضى در ايـن فـن سرآمد روزگار بوده اند و آقازاده اكبرشان ، مرحوم ميرزا مهدى قاضى – رحمة الله عـليـه – كـه اخـيـرا در بـلده قـم رحـل اقـامـت افـكـنـدنـد و در آنـجـا هم به رحمت ايزدى پيوستند، در اين علم استاد منحصر به فرد بود. ايشان در خط نسخ نيز استاد منحصر بود و كـتـيـبـه هـاى اطـراف كـفـشـدارى حـضـرت امـيـرالمـؤ مـنين عليه السلام و مدرسه آيت الله بـروجـردى و غـيـرهـمـا به خط ايشان است . پس از تبعيد و اخراج از عراق و توطن در قم ، كـرارا و مـرارا حـقير خدمتشان رسيده ام و مراتب صفا برقرار بود و خودشان از اكتشافات حـروف و اسـرار اعـداد داسـتـانـهـايـى شـنـيدند؛ حتى مى فرمودند: خود من هم در اين فن ابـتكاراتى دارم و از من بالاتر و عالمتر، پدرم مرحوم قاضى بود؛ چرا كه در بعضى از اسـتـخـراجات بسيار مشكل كه فرو مى ماندم و بالاخره با توسلات به اميرالمؤ منين عليه السـلام و ختومات موفق به حل آن مى شدم ، چون به محضر پدرم شرفياب مى شدم و وى را از ايـن اكـتـشـافـات و رمـز حـل آن مـى خـواسـتـم آگـاه بـنـمـايم ، معلوم مى شد كه پدرم قـبـل از مـن بـه ايـن مـشـكـله رسـيـده اسـت و قـبـل از مـن آن را حل كرده است .(33)
شاگردان مرحوم قاضى
مـرحـوم آيـت الله قـاضـى طـى سـه دوره ، اخـلاق و عـرفـان اسـلامـى را بـا بـيـان و عـمـل خـويـش تـدريـس فـرمـودند و در هر دوره ، شاگردانى پرورش يافتند كه هر يك از وزنـه هـاى سـنگين علم و اخلاق و عرفان به شمار مى آيند. در اينجا به اسامى برخى از شاگردان ايشان اشاره مى كنيم :
1. آيت الله شيخ محمد تقى آملى :
مـرحـوم شيخ محمد تقى آملى يكى از علماى بزرگ حوزه علميه تهران بودند. ايشان در 11 ذى قـعـده سـال 1304 ق . در تـهـران مـتـولد شـد و در سـال 1330 ق . بـه نـجـف اشـرف مـهـاجـرت نـمـود و مـدت 14 سـال از مـحـضـر بـزرگـانى چون محقق عراقى ، ميرزاى نائينى و ديگران استفاده كرد؛ اما عـلوم ظـاهرى را كافى نديد و سرانجام گمشده خويش را در وجود عارف ربانى ، آيت الله سيد على قاضى طباطبايى يافت و سر تسليم به وى سپرد، خود آن مرحوم مى گويد:
سـنـيـن 1348 و 1349 و 1350، نـه آنـكـه خـود را مـسـتـغـنـى ديـدم ، بـلكـه ملول شدم ، چه آنكه طول ممارست از تدرس و تدريس و مجالس تقدير كه در شبها تا جار حـرم در صـحـن مـطـهـر مـنـعـقـد مـى داشـتـم خـسـتـه شـدم ، بـه عـلاوه كـمـال نـفـسـانـى در خـود نـيـافـتـم ، بـلكـه جـز دانـسـتـن چـنـد مـلفـقـاتـى كـه قـابـل هـزاران نـوع اعـتـراض بـود چـيـزى نـداشـتـم و هـمـواره از خـسـتـگـى ، مـلول و در فـكـر بـرخـورد بـا كاملى وقت مى گذراندم و به هر كس مى رسيدم ، با ادب و خـضـوع تـجـسـسـى مـى كـردم كـه مـگـر از مـقـصـود حـقـيـقـى اطـلاع بـگـيـرم و در خلال اين احوال به سالكى ژنده پوش برخوردم و شبها را در حرم مطهر مولى الموالى ، – ارواحـنـا فـداه !-، تـا جـار حـرم بـا ايـشـان بـه سـر مـى بـردم . او اگـر چـه كـامل نبود، لكن من از صحبتش استفاداتى مى بردم تا آنكه موفق به ادراك خدمت كاملى شدم و بـه آفـتـابـى در ميان سايه ها برخوردم و از انفاس قدسيه او بهره ها بردم و در مسجد كـوفـه و سـهله ، شبهايى تنها، مشاهداتى كردم و كم كم باب مراوده با مردم را به روى خـود بـسـتم و به مجالس مباحثات حاضر نمى شدم و دروسى را كه خود داشتم ترك كردم .(62)
مـرحـوم قـاضى تصريح مى فرمايند كه اين شاگرد وارسته ، از كسانى است كه شرف ديدار امام عصر، حضرت حجة بن الحسن المهدى ،- ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء – را داشته است . ايشان مى فرمايد:
بـعـضـى از افـراد زمـان مـا، مـسـلمـا ادراك مـحضر مبارك آن حضرت را كرده اند و به خدمتش شـرفـيـاب شـده انـد، يـكـى از آنـها، در مسجد سهله ، در مقام آن حضرت كه به مقام صاحب الزمان معروف است مشغول دعا و ذكر بود كه ناگهان مى بيند آن حضرت را در ميان نورى بسيار قوى كه به او نزديك مى شوند و چنان ابهت و عظمت آن نور ايشان را مى گيرد كه نـزديـك بـود قبض روح شود و نفسهاى او قطع و به شماره افتاده بود و تقريبا يكى دو نـفـس بـه آخـر مانده بود كه جان دهد، آن حضرت را به اسماء جلاليه خدا قسم مى دهد كه ديـگـر بـه او نـزديـك نـگـردنـد. بـعـد از دو هـفـتـه كـه ايـن شـخـص در مـسـجـد كـوفـه مشغول ذكر بود، حضرت بر او ظاهر شدند و مراد خود را مى يابد و به شرف ملاقات مى رسد… اين شخص ، شيخ محمد تقى آملى بوده است .(63)
آن بـزرگـوار در سـال 1353 ق . بـه تـهـران مـراجـعـت فـرمـود و در سال 1391 ق . ديده از جهان خاكى فرو بست .
2. علامه سيد محمد حسين طباطبايى :
آيت الله سيد محمد حسين طباطبايى در سال 1321 ق . برابر با 1281 ش . در خانواده اى روحانى در شهر تبريز ديده به جهان گشودند. ايشان در پنج سالگى پدر خويش را از دست دادند و سرپرستى ايشان و برادر كوچكترشان ، سيد محمد حسن طباطبايى را يكى از آشـنـايـان پـدرى بـر عـهـده گـرفـت . عـلامـه طـبـاطـبـايـى پـس از طـى مـراحـل مـقـدمـاتـى و سـطـوح عـالى دروس حـوزوى ، در سـال 1304 ش . بـه نـجـف اشـرف مـهـاجـرت نـمـودنـد و در طـى 11 سـال اقـامـت در اين شهر، دروس خارج فقه و اصول را از محضر ميرزاى نائينى ، حاج سيد ابوالحسن اصفهانى و محقق اصفهانى فرا گرفتند و در دروس فلسفه حكيم الهى ، مرحوم سـيـد حـسـيـن بـادكـوبه اى و درس رجال مرحوم سيد محمد حجت كوه كمرى و رياضيات سيد ابـوالقـاسـم خـوانـسـارى شـركـت فـرمـودنـد. شـخصيت اين عالم ربانى بيش از همه تحت تـاءثير استاد بزرگ ايشان ، آيت الله قاضى طباطبايى قرار گرفت و سالها از محضر ايشان استفاده هاى علمى و عملى نمودند. ايشان در اين مورد فرموده اند:
مـا هـر چـه در ايـن مـورد داريـم ، از مـرحـوم قـاضى داريم ، چه آنچه را كه در حياتش از او تـعـليـم گـرفـتيم و از محضرش استفاده كرديم و چه طريقى كه خودمان داريم ، از مرحوم قاضى گرفته ايم .(64)
عـلامـه طـبـاطـبـايـى پـس از بـازگـشـت از نـجـف اشـرف در سـال 1314 ش . و اقـامـت ده سـاله در تـبـريـز، سـرانـجـام در سـال 1324 ش ، در زمان تسلط حزب دموكرات آذربايجان بر تبريز، به قم هجرت مى كـنـنـد و بـا تـدريـس فـلسفه و تفسير قرآن كريم ، خدمات شايان توجهى به حوزه هاى علميه كرده ، شاگردان نامدارى تربيت مى نمايند. سرانجام آن عالم ربانى روز يكشنبه ، 18 مـحـرم الحـرام سـال 1402 ق . بـرابـر بـا 24 آبـان 1360 ش . ديـده از جهان فرو بستند.
3. آيت الله سيد محمد حسن طباطبايى :
فـقـيـه و عارف بزرگ ، حاج سيد محمد حسن طباطبايى ، برادر كوچك علامه طباطبايى ، در سـال 1326 ق . در تـبـريـز بـه دنيا آمد و پس از فرا گرفتن دروس مقدماتى و سطوح عـالى فـقـه ، اصـول ، فـلسـفـه و كـلام ، در سـال 1304 ق . به همراه برادر، عازم نجف اشـرف گرديد و در فقه و اصول از محضر آيات عظام سيد ابوالحسن اصفهانى ، ميرزاى نـائيـنـى و شـيـخ محمد حسين اصفهانى استفاده نمود و عرفان و فلسفه را از محضر مرحوم سيد على قاضى طباطبايى و سيد حسين بادكوبه اى فرا گرفت و به مقامات عالى معنوى و عرفانى دست يافت . علامه طباطبايى در مورد حالات برادر خويش مى فرمايد:
وقتى همراه برادر در نجف اشرف تحت تربيت اخلاقى مرحوم حاج ميرزا على آقا قاضى (ره ) بوديم ، سحرگاهى بر بالاى بام ، بر سجاده عبادت نشسته بودم . در اين موقع خواب سـبكى به من دست داد و مشاهده كردم دو نفر مقابل من نشسته اند. يكى از آنها حضرت ادريس عـليـه السـلام و ديـگـرى بـرادر عـزيـز و ارجـمـنـد خـودم ، آقـاى حاج سيد محمد حسن الهى طـبـاطـبـايـى بـود. حـضـرت ادريـس عـليـه السـلام بـا مـن بـه مـذاكـره و سـخـن مـشـغـول شدند؛ ولى طورى بود كه ايشان القاى كلام مى نمودند و تكلم مى كردند، ولى سخنان ايشان به واسطه كلام آقاى اخوى استماع مى شد.(65)
آيـت الله سـيـد مـحـمـد حـسـن الهـى طـبـاطـبـايـى در سـال 1314 ش . بـه دليـل وضـعـيـت نـامـناسب ، به همراه برادر از نجف اشرف به تبريز بازگشت و در حوزه عـلمـيـه آن شـهـر بـه تـدريـس فـلسـفـه عـالى پرداخت و سرانجام روز دوشنبه 13 ربيع الاول سال 1388 ق . در سن 63 سالگى رحلت فرمود و در مقبره ابو حسين در شهر مقدس قم دفن گرديد.
4. آيت الله العظمى محمد تقى بهجت فومنى :
حضرت آيت الله العظمى بهجت ، در سال 1334 ق . در شهر فومن ديده به جهان گشودند و تـحـصيلات ابتدايى و آغاز دروس حوزوى را در زادگاه خويش گذراندند. ايشان از همان دوران كـودكـى نـبوغ سرشار خود را نشان دادند و هيچ گاه به بازى هاى مرسوم كودكان هـم سـن و سـال خـويـش نـپـرداخـتند كه اين ، حاكى از عظمت روحى اين انسان وارسته بود. ايشان در سال 1348 ق . عازم كربلا شدند و تحصيلات خود را در اين شهر ادامه دادند و در سال 1352 ق . عازم نجف اشرف شدند و دروس سطح را نزد استادانى نامدار مانند آيت الله العظمى سيد هادى ميلانى ، آيت الله العظمى سيد محمود شاهرودى و آيت الله العظمى خـويـى (قـدس سـره ) بـه پـايان رساندند و در حلقه درس آيت الله حاج شيخ محمد حسين اصـفهانى و آيت الله ميرزاى نائينى شركت فرمودند. آيت الله بهجت پس از ورود به نجف اشرف ، به دليل اهتمام فراوانى كه به تهذيب نفس داشتند، به محضر درس عارف عابد، مرحوم سيد على قاضى راه يافتند و از شاگردان مورد توجه ايشان گرديدند. ايشان پس از مـراجـعـت به ايران در سال 1368 ق . و اقامتى چند ماهه در زادگاهشان ، فومن ، به قم عـزيـمـت نمودند و در حوزه درسى آيت الله العظمى سيد محمد حجت و آيت الله العظمى سيد حـسـيـن بـروجـردى شـركـت فـرمـودنـد. هـم اكـنـون ايـشـان در حـوزه عـلمـيـه قـم ضـمـن اشـتـغـال بـه تـدريـس ، مـحـل مـراجـعـه مـؤ مـنـيـن نـسـبـت بـه مسائل دينى مى باشند و در مسجد فاطميه اين شهر اقامت جماعت مى نمايند.
5. حاج سيد هاشم حداد:
مـرحـوم حـاج سيد هاشم موسوى حداد يكى از قديمى ترين و قدرتمندترين شاگردان آيت الله قـاضـى در سـلوك عـرفـانـى مـى بـاشـنـد. گـر چـه آن مـرحـوم بـه شـغـل آهـنـگـرى اشـتـغـال داشـت و در مـسائل فرعى تقليد مى نمود، ولى از شاگردان مورد عـلاقـه مـرحـوم قـاضى به شمار مى رفت . حرص در عبادت ، كمى خواب و خوراك ، اهتمام شـديـد بـه امـر تـفـكـر، دعـا، عبادت و راز و نياز با خداوند از صفات بسيار بارز آن مرد بـزرگ بـود. مـرحـوم آيـت الله حجت انصارى لاهيجى ، يكى از شاگردان مرحوم قاضى در مورد توجه استاد خويش به مرحوم حداد مى فرمايد:
مـرحـوم قاضى خيلى به ايشان عنايت داشت و او را به رفقاى سلوكى معرفى نمى كرد و بـه حـال او ضـنـت داشـت كـه مبادا رفقا مزاحم او شوند. او تنها شاگردى است كه در زمان حـيات مرحوم قاضى موت اختيارى داشته است . بعضى اوقات ، ساعات موت او پنج و شش ساعت طول مى كشيد و مرحوم قاضى مى فرمود: سيد هاشم در توحيد، مانند سنى ها كه در سـنـى گرى تعصب دارند، او در توحيد ذات حق متعصب است و چنان توحيد را ذوق كرده و مـس نـمـوده اسـت كـه مـحـال اسـت چـيـزى بـتـوانـد در آن خلل وارد سازد.(66)
آقـا سـيـد هـاشـم حـداد در سـن 86 سـالگـى ، در مـاه مـبـارك رمـضـان سال 1404 ق . در شهر كربلا از دنيا رحلت فرمودند.
6. آيت الله حاج سيد يوسف حكيم :
آيـت الله سـيـد يـوسـف حـكـيـم ، فـرزنـد ارشـد آيت الله العظمى مرحوم سيد محسن حكيم در سـال 1327 ق . در نـجـف اشـرف ديـده بـه جـهـان گـشـود و پـس از گـذرانـدن مـراحـل مـقـدماتى و سطوح عالى ، به درس آيات عظام سيد هادى ميلانى ، سيد ابوالقاسم خـويـى ، شيخ حسين حلى و آقا ضياءالدين عراقى راه يافت . آن بزرگوار در درس مرحوم سـيـد عـلى قـاضـى نـيز حاضر شد و مراحل سير و سلوك را آموخت . اين مرد بزرگ پس از رحـلت پـدر گـرامـى اش ، آيـت الله العظمى سيد محسن حكيم ، با وجود پافشارى فراوان مـردم بـر قـبـول مـرجعيت ، به دليل شدت زهد و نيز وجود مرجعى همچون آيت الله العظمى خويى همواره از اين كار خوددارى مى كرد.
خـانـدان حـكـيـم همواره مورد نفرت و كينه حزب بعث عراق بودند و پس از آغاز جنگ تحميلى عليه ايران ، بسيارى از فرزندان و نواده هاى مرحوم آيت الله العظمى حكيم دستگير و در زنـدانهاى رژيم بعث تحت شكنجه قرار گرفتند و يا به درجه شهادت رسيدند. آيت الله سـيد يوسف حكيم نيز از جمله اين افراد بود و در يورشى وحشيانه ، به همراه بسيارى از افـراد ايـن خـانـدان در سـال 1304 ق . بـازداشـت شد، سپس ايشان به همراه گروهى آزاد شدند؛ ولى در خانه خود تحت نظر بودند و سرانجام در 27 رجب 1411 ق . در حالى كه مـردم عـراق زيـر بـمـبـاران وحـشيانه نيروهاى ضد مليتى عليه عراق قرار داشتند، در نجف اشرف ديده از جهان فرو بست .(67)
7. آيت الله سيد محمد حسينى همدانى :
فـقـيـه ، مـحـدث و مـفـسـر قـرآن ، آيـت الله سـيـد مـحـمـد حـسـيـنـى هـمـدانـى در ربـيـع الاول سـال 1322 ق . ديده به جهان گشود. وى تحصيلات حوزوى را در همدان آغاز كرد و در سال 1343 ق . رهسپار حوزه علميه نجف اشرف شد و نزد بزرگانى چون آيت الله سيد مـحـمـد هادى ميلانى و آقا عماد رشتى فرزند ميرزا حبيب الله رشتى ، تحصيلات حوزوى را ادامـه داد. ايـشـان در آخرين دوره درس اصول آيت الله ميرزا محمد حسين نائينى حاضر شد و مـورد تـوجـه قـرار گـرفـت و بـه شـرف دامـادى ايـشـان نـايـل شـد. آيـت الله هـمـدانـى هـمـزمـان در دروس فـلسـفـه سـيـد حـسـيـن بـادكـوبـه اى و اصـول مـيـرزا مـحـمـد حـسين اصفهانى شركت نمود و درسهاى خود را با آيات عظام خويى ، علامه طباطبايى ، ميلانى و گروهى ديگر مباحثه مى كرد و مدتى اندك نيز در دروس مرحوم قـاضـى و سـپـس آيـت الله آقـا سـيـد عـبـدالغـفـار مـازنـدرانـى شـركـت نـمـود. نـامـبـرده در سـال 1367 ق . بـه هـمـدان بـازگـشـت و تـا زمـان وفـاتـش ، يـعـنـى 15 جـمـادى الاول 1417 ق . بـرابـر بـا 8 مهرماه 1357، همواره به تاءليف و ارشاد و نيز حمايت از انـقـلاب اسـلامـى و شـخـصـيـت امـام خـمـيـنـى رضـوان الله عـليـه مشغول بود. وى در رويايى صادق ، از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دستور نگارش تـفـسـيـر قـرآن مـجـيـد را دريافت نمود و در انجام آن نيز توفيق يافت . اين تفسير با نام انـوار درخـشـان در تفسير قرآن در 18 جلد به چاپ رسيده است . مرقد اين عالم ربانى در دارالزهد آستان رضوى در جوار مزار شيخ بهايى (ره ) قرار دارد.(68)
8. آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب شيرازى :
شـهـيـد آيـت الله دسـتـغـيـب شـيرازى در عاشوراى سال 1332 ق . در شيراز متولد شدند و تـحـصـيـلات مقدماتى و سطوح را در همان شهر گذراند؛ سپس عازم نجف اشرف شده ، در دروس عـالى اسـتـادان بـزرگـى چـون آقـا ضياءالدين عراقى ، محمد كاظم شيرازى ، سيد ابوالحسن اصفهانى و ميرزا آقا اصطهباناتى شركت فرمودند و به درجه اجتهاد رسيدند. شـهـيـد دسـتـغيب از مريدان مرحوم آيت الله سيد على قاضى بودند و اين استاد بزرگ نيز اجـتـهاد آيت الله دستغيب را تاييد فرموده بودند. آيت الله شهيد دستغيب پس از بازگشت از نـجـف اشرف به شيراز، به تبليغ و ارشاد و تاءليف پرداختند و سرانجام در روز جمعه 20 آذر مـاه سـال 1360، بـرابـر بـا 14 صـفـر 1402 ق . هنگام حركت به سوى جايگاه نـمـاز جـمـعـه ، بـه هـمـراه نـوه خـود، سـيد محمد تقى دستغيب و هشت نفر از ياران و همراهان باوفايش به شهادت رسيدند.
9. آيت الله شيخ حسنعلى نجابت شيرازى :
آيـت الله شيخ حسنعلى نجابت شيرازى در سال 1296 ش . در شيراز به دنيا آمدند و پس از اتـمـام دروس مـقـدمـات ، در سـن 15 سالگى عازم نجف اشرف شدند و پس از گذراندن دروس سطح ، از محضر آيات عظام ، سيد ابوالحسن اصفهانى ، عبدالهادى شيرازى ، و سيد ابـوالقـاسـم خـويـى اسـتـفـاده كـرده ، در 28 سـالگـى بـه درجـه اجـتـهـاد نـايـل آمـدنـد. ايشان از اوان ورود به نجف اشرف ، بنا به سفارش آيت الله قاضى بناى دوستى استوارى را با شهيد آيت الله دستغيب گذاشتند و اين دو دوست پس از رحلت استاد، از مـحضر عرفانى آيت الله حاج شيخ محمد جواد انصارى همدانى استفاده نمودند، آيت الله نجابت در بهمن ماه سال 1368، در شب شهادت امام على النقى عليه السلام به لقاءالله پيوست و در كنار مزار يار ديرين خويش ، آيت الله شهيد دستغيب مدفون گرديد.(69)
10. آيت الله العظمى سيد محمد هادى ميلانى :
فـقـيـه بـزرگ و حـكـيـم الهـى ، حـاج سـيـد مـحـمـد هـادى مـيـلانـى در شـب هـفتم محرم الحرام سـال 1313 ق . در نـجـف اشـرف ديـده بـه جـهـان گـشـود و در مـدت كـوتـاهـى مـراحـل مـقـدمـاتـى عـلوم اسـلامـى را سـپـرى كـرد و تـحـصـيـل دروس خـارج فـقـه و اصـول را در حـوزه درسـى فـقـه و اصـول آيـات عـظـام مـيـرزا محمد حسين نائينى ، شيخ الشريعه اصفهانى ، آقا ضياءالدين عـراقـى و آقا شيخ محمد حسين اصفهانى ادامه داد و زير نظر عارف اوحدى ، مرحوم آقا سيد عـلى قـاضـى طـبـاطـبـايـى بـه تـزكـيـه نـفـس پـرداخـت ايـن عـالم وارسـتـه در سـال 1373 ق . عـازم مشهد مقدس شد و در پاسخ به خواهش و پافشارى گروههاى مختلف مردم ، در آنجا اقامت كرد و 22 سال به تدريس و ارشاد و تاءليف پرداخت و سرانجام روز جـمـعـه ، 30 رجـب سـال 1395 ق . بـرابـر بـا 17 مـرداد سال 1354 ش . در سن 83 سالگى چشم از دنيا پوشيد.(70)
11. آيت الله محمدرضا مظفر:
آيـت الله شـيـخ مـحـمـدرضـا مظفر در سال 1322 ق . در نجف اشرف ديده به جهان گشود. خـانـدان عـلمـى و ادبـى ايـشـان كـه بـه آل مظفر معروف هستند، از خاندانهاى بنام و بسيار مشهور شيعه مى باشند.(71)
مرحوم مظفر پس از طى مراحل مقدماتى و حضور در درس بزرگان حوزه ، همچون شيخ محمد حـسـن مـظـفـر، ميرزاى نائينى ، محقق عراقى ، عبدالهادى شيرازى و محقق اصفهانى به درجه والاى اجـتـهاد رسيد و نيز دروس عالى حكمت و فلسفه اسلامى را طى نمود و از محضر حكيم مـتـاله و عـارف نـامـى سـيـد عـلى قـاضى بهره مند شد. آن بزرگوار در كنار آموختن ، به تدريس نيز اشتغال داشت و فقه و اصول و حكمت اسلامى را به طالبان مى آموخت و نيز از قـلمـى روان و طـبـع شـعـرى نـيـكـو بـرخـوردار بـود. كـتـاب اصـول الفـقه ايشان هم اكنون يكى از كتابهاى رايج درسى در حوزه هاى علميه به شمار مـى رود. آيـت الله مـظـفـر در 16 مـاه مـبـارك رمـضـان سال 1383 ق . در سن 62 سالگى ديده از جهان فرو بست .(72)
12. آيت الله حاج سيد عبدالاعلى سبزوارى :
عـالم عـابـد و حـكـيـم زاهـد، آيـت الله سـبـزوارى در روز عـيـد سعيد غدير خم ، 18 ذى حجه سـال 1328 يـا 1329 ق . در سـبـزوار ديـده بـه جـهـان گـشود. وى در سن 14 سالگى بـراى كـسـب مـعـارف الهـى بـه مـشـهـد مـقـدس رفـت و ادبـيـات و سـطـوح عـالى فـقـه و اصـول و حـكـمـت و فلسفه را فرا گرفت و در محضر آيت الله حاج شيخ حسنعلى نخودكى اصـفـهـانـى بـه فـراگيرى تفسير پرداخت ، سپس به نجف اشرف هجرت كرد و از محضر آيـات عـظـام ، سـيـد ابـوالحـسـن اصفهانى ، ميرزاى نائينى ، محقق عراقى و محقق اصفهانى اسـتـفاده شايانى كرد و به تكميل دانش خود در رشته تفسير و فلسفه پرداخت و اخلاق را از مـحـضـر مـرحـوم قاضى فرا گرفت . از ويژگى هاى آيت الله سبزوارى ، فروتنى ، بـردبـارى ، خـامـوشـى و سكوت و ذكر بسيار خداوند بود و از آنجا كه حافظ قرآن نيز بـود، هـر هـفـتـه يـك بـار قـرآن را خـتـم مـى نـمـود. بـه دنـبـال نـهـضـت اسـلامـى مـردم ايران به رهبرى امام خمينى رضوان الله عليه ايشان حمايت قـاطـع خـود را از انـقـلاب اسلامى اعلام نمود و چند بار درس خود را براى حمايت از نهضت تـعـطـيـل كـرد و هـنـگـام هـمـه پـرسـى نـظـام جـمـهـورى اسـلامـى ايـران در سال 1358، پيامى صادر نمود. از تاءليفات آن فقيه بزرگوار، كتاب مهذب الاحكام فى بيان الحلال و الحرام است كه دوره كاملى از فقه استدلالى در 30 جلد مى باشد. آيت الله سـبـزوارى در تـاريـخ 27 صـفـر سـال 1414 ق . بـرابـر بـا 25 مـرداد سال 1372 ق . در سن 83 سالگى رحلت نمود.(73)
13. آيت الله حاج ميرزا على غروى عليارى :
عالم ربانى و فقيه صمدانى ، آيت الله حاج ميرزا على عليارى تبريزى در صبحگاه روز جـمـعـه ، 12 مـاه مبارك رمضان سال 1319 ق . ديده به جهان گشود. آن مرحوم مقدمات علوم حوزوى و مرحله سطح را در تبريز، نزد جدش آيت الله شيخ محمد حسن عليارى فرا گرفت و در 22 سالگى عازم نجف اشرف شد و از محضر بزرگان روزگار خود كسب فيض نمود و در دوران جوانى به دريافت اجازه اجتهاد و روايت از استادان بزرگى همچون آيات عظام ، ميرزاى نائينى ، محقق عراقى و سيد ابوالحسن اصفهانى شد. مرحوم آيت الله غروى فردى بـسـيـار بـاتـقـوا، فـروتـن ، زاهـد، خـوش برخورد و خوش سخن بود و از رسيدگى به درماندگان و تهيدستان فروگذار نمى كرد. حافظه آن مرد الهى بسيار شگفت آور بود و بـر مـسـايـل جـزئى فـقـه احـاطـه كـامـل داشـت . آيـت الله غـروى در سـال 1350 ق . از تـمـامـى سمتها و عنوانهايى كه مى توانست در حوزه نجف كسب كند چشم پـوشـيـد و بـه درخـواسـت جـدش بـه تبريز بازگشت و به تحقيق ، تدريس ، تاءليف و اقـامـه جـمـاعـت پـرداخـت . سـرانـجـام آن فـقـيـه زاهـد، روز دوشـنـبـه ، اول ارديـبـهـشـت سـال 1376 ش . بـرابـر بـا 13 ذيـحـجـه سال 1417 ق . در سن 98 سالگى ديده از جهان فرو بست و پس از تشييع دوباره پيكر مـطـهـرش در قـم و اقـامـه نـماز به وسيله آيت الله العظمى بهجت ، در صحن مطهر حضرت معصومه عليه السلام به خاك سپرده شد. از آن مرحوم تاءليفات متعددى در زمينه هاى فقه ، اصول ، رجال ، تفسير، اخلاق و تاريخ به يادگار مانده است .(74)
14. آيت الله العظمى سيد شهاب الدين مرعشى نجفى :
ايـشـان در صـبـح روز پـنجشنبه ، 20 صفر سال 1315 ق . در نجف اشرف ديده به جهان گـشـود و در هـمـان شـهـر ادبـيـات عـرب ، علم تجويد و قرائت قرآن ، علم انساب و فقه و اصـول را از استادان نجف اشرف فرا گرفت و مدت زيادى نيز از محضر آيت الله قاضى طـبـاطـبـايى استفاده كرد؛ سپس عازم تهران شد و در حلقه درس مرحوم آيت الله ميرزا مهدى آشـتـيـانـى و مـيـرزا طـاهـر تـنـكـابـنـى حـاضـر شـد و حـكـمت اسلامى را فرا گرفت . به دنـبـال تـاسـيـس حـوزه عـلميه قم به دست مرحوم آيت الله حائرى يزدى ، آيت الله مرعشى نـجـفـى رهـسـپـار آن شهر گرديد و به درخواست مرحوم حائرى در آن شهر اقامت كرد و تا زمـان وفـات خـويـش ، بـه تـدريس ، تاءليف و تحقيق پرداخت . از مهمترين خدمات علمى آن مـرجـع وارسـتـه ، گـردآورى هـزاران جلد كتاب و تاسيس كتابخانه ارزشمندى است كه در نـوع خـود بـى نظير است . در اين كتابخانه صدها كتاب خطى و بسيار نفيس نگهدارى مى شـود كـه آن مـرحـوم در مـدت 50 سـال آنـهـا را گـردآورى فـرمـود و بـديـن تـرتيب بخش بـزرگـى از مـيراث فرهنگى شيعه را از دستبرد سوداگران نجات داد. سرانجام آيت الله العـظـمـى مـرعـشـى نـجفى پس از اقامه نماز مغرب و عشا در صحن مطهر حضرت معصومه ، يعنى مكانى كه ساليان سال هنگام گشوده شدن دربهاى آن در بامدادان پيش از همه شاهد حضور آن مرجع وارسته بود، در منزل دچار بيمارى قلبى شد و در سن 95 سالگى ديده از جـهـان فـرو بـسـت و جـهـان علم و دانش را سوگوار كرد. آيت الله مرعشى نجفى بنا به وصيت خويش در كتابخانه اى كه خود بنياد گذارى كرده بود دفن گرديد.(75)
15. آيت الله العظمى سيد ابوالقاسم خويى :
در شـب 15 رجـب سـال 1317 ق . در شـهـر خـوى بـه دنـيـا آمـدنـد و در سال 1330 ق . به نجف اشرف مهاجرت نمودند و پس از گذراندن مرحله مقدمات و سطح ، در دروس آيـات عـظـام شـيخ الشريعه اصفهانى ، شيخ مهدى مازندرانى ، شيخ محمد حسين غـروى اصـفـهـانـى ، شـيخ محمد حسين نائينى و آقا ضياءالدين عراقى حاضر شدند و به زودى بـه كـرسـى تـدريـس نـشـسـتـنـد. آن عـالم بـزرگ در زمره عالمانى است كه از جهت تـدريـس بـسـيـار نـمـونه هستند و تقريرات فراوانى از دروس ايشان به رشته تحرير درآمـده اسـت كـه بـرخـى از آنـهـا چـاپ رسـيـده اسـت . كـتـاب هـاى مـعـجـم رجـال الحـديـث ، البـيان فى تفسير القرآن ، منهاج الصالحين و اجود التقريرات از جمله تـاءليـفـات ايـشـان است و كتابهاى تنقيح العروة الوثقى ، مستند العروة الوثقى ، مبانى العروة الوثقى و مصباح الفقاهة نيز بعضى از تقريراتى است كه به وسيله شاگردان ايشان چاپ شده است .
مرحوم آيت الله العظمى خويى همواره از طرف حزب بعث تحت فشار قرار داشت و بعثيان ، فـرزنـد آن عـالم ربـانـى ، يـعـنـى سـيد ابراهيم خويى را ربودند كه هنوز از سرنوشت ايـشـان اطـلاعـى در دسـت نـيـسـت . سـرانـجـام آن مـرجـع بـزرگ ، عـصـر روز 8 صـفـر سال 1413 ق . رحلت نمود و خبر درگذشت ايشان پس از ساعتها تاخير در عراق اعلام شد و پـيـكـر ايـشـان بـدون آنـكـه تـشـييع شود، تنها با حضور تعداد اندكى از شاگردان و فـرزنـدش سـيـد مـحـمـد تـقـى خـويـى در مـسـجـد الخـضـراء محل تدريس ايشان دفن گرديد.(76)
مـرحـوم آيـت الله خـويـى در ايـام جوانى به محضر مرحوم قاضى مشرف مى شود و از آيت الله قـاضى دستوراتى دريافت مى كند و پس از انجام آنها، نزد ايشان بازمى گردد. در ايـن هـنگام آن عارف وارسته ، آينده اين جوان مستعد را به وى نشان مى دهند، به گونه اى كه آيت الله خويى مشاهده مى نمايد كه از بالاى مناره اى خبر رحلت خود ايشان به گوش مى رسد.(77)
16. آيت الله حاج شيخ ابوالفضل خوانسارى :
آيـت الله حـاج شـيـخ ابـوالفـضل خوانسارى در سال 1296 ش . در محله بيد آباد اصفهان مـتـولد شـدنـد و تـحـصـيـلات مـقدماتى را در همان شهر سپرى كردند و پس از آن به نجف اشرف مهاجرت فرمودند. ايشان در آن حوزه بابركت ، از محضر استادان روزگار خويش ، آيـات عـظـام سـيـد ابـوالحـسـن اصـفـهـانى ، محقق اصفهانى ، آقا ضياءالدين عراقى ، سيد ابـوالقـاسم خويى ، شيخ صدر بادكوبه اى و نيز آيت الله سيد على قاضى طباطبايى بـهـره هـاى فـراوانـى بردند و سپس به ايران بازگشتند. آيت الله خوانسارى همواره در تـايـيد نظام جمهورى اسلامى ايران و بنيان گذار آن ، آيت الله العظمى امام خمينى (قدس سره ) مى كوشيدند و به عضويت مجلس خبرگان قانون اساسى و خبرگان رهبرى نيز در آمـدنـد. آن عـالم ربـانـى در شـهر اراك حوزه علميه اى تاسيس فرمودند و به ترويج دين پـرداخـتـنـد و نيز از طرف امام خمينى به امامت جمعه آن شهر برگزيده شدند. حضرت آيت الله خـوانـسـارى اكـنـون سـاكـن قـم مـى بـاشـنـد. از خـداونـد طول عمر و دوام توفيقات ايشان را خواهانيم .(78)
17. آيت الله حاج شيخ عبدالحسين حجت انصارى :
مـرحـوم حـاج عـبـدالحـسـيـن حـجـت انـصـارى لاهـيـجـى در سـال 1290 در شـهـرسـتـان لاهيجان متولد شد و تحصيلات مقدماتى را نزد پدرش ، آقاى شـيـخ عـبـدالرسول مجتهد لاهيجى آغاز نمود. پس از آن عازم شهرستان قم شد و تحصيلات خـود را ادامـه داد و سـال 1306 ق . بـه نـجف اشرف مهاجرت فرمود و از محضر بزرگان حـوزه نـجـف اسـتـفـاده كـرد و خـيـلى زود بـه درجـات عـالى فـقـه نايل آمد. آن عالم ربانى يكى از شاگردان خصوصى مرحوم قاضى طباطبايى بود و پس از بـازگـشـت بـه ايـران نـيـز در مـحـضـر شـيخ على اكبر الهيان تنكابنى به كسب فيض پـرداخـت . از ويژگى هاى مرحوم آيت الله حجت انصارى پرهيز از شهرت طلبى بود، به گونه اى كه كسى كلمه من را از ايشان نشنيد.(79)
18. آيت الله شيخ ابراهيم زابلى :
آيـت الله شـيـخ ابـراهـيـم زابـلى در شـهـرسـتـان زابـل ديـده بـه جـهـان گـشـود و پس از تـكـميل دروس مقدماتى و سطح در شهرستان زابل و مشهد مقدس ، به نجف اشرف رفت و از علماى آن حوزه بزرگ استفاده كرد و از دروس اخلاقى و عرفانى مرحوم آيت الله سيد على قـاضـى طـبـاطـبـايـى بـهـره مـنـد شـد و بـه افـتـخـار دامـادى ايـشـان نـيـز نـايـل آمـد. آيـت الله زابـلى پـس از مـراجـعـت بـه ايـران ، در سال 1392 ق . ديده از جهان فرو بست .(80)
19. آيت الله حاج شيخ عباس قوچانى :
مـرحـوم حـاج شـيـخ عباس قوچانى از دانشمندان برخاسته از استان خراسان مى باشند كه پـس از گذراندن مراحل مقدماتى و دوره سطح در قوچان ، زادگاه خويش و نيز مشهد مقدس ، عـازم نـجف اشرف شدند و در آنجا تحصيلات خود را ادامه دادند و مدارج عالى علمى و عملى را سـپـرى كـردند. آن مرحوم از محضر عالم ربانى ، آيت الله قاضى نيز بهره فراوانى برد و مرحوم قاضى نيز ايشان را به عنوان وصى خويش معرفى نمود.
فـرزنـد آن عـالم فـرزانـه ، حـجت الاسلام و المسلمين آقا شيخ محمود قوچانى نماينده ولى فقيه در نيروهاى مسلح در بيان ويژگى هاى ايشان مى فرمايند:
آنـچـه كـه از سـخـنـان پـراكـنـده ايـشـان بـه خـاطـر دارم آن اسـت كـه ايـشـان دو سال در قوچان تحصيل كرده و سپس به مشهد آمده بودند و دوره سطح را در مشهد گذرانده بـودنـد. فـلسـفـه را در خـدمـت مـرحـوم آقـاى بـزرگ (شـهـيـدى ) تـكـمـيـل كـرده بودند و بعدا كه به نجف رفته بودند، در درس مرحوم آيت الله حاج شيخ مـحـمـد حـسـيـن اصـفهانى ، معروف به كمپانى شركت مى كردند. كه البته مرحوم كـمـپـانى در حدود يك سال پس از ميرزاى نائينى مرحوم شدند و اولين دوره درس خارج آيت الله العظمى خويى را هم ديده بودند. از مراجع و آقايان اجازاتى داشتند و پس از وفات مـرحـوم قاضى وقتى كه وصيت نامه ايشان را ملاحظه كرده و متوجه شده بودند كه ايشان را وصـى كـرده انـد و در هـمـان جـا تـصـريـح بـه اجـتـهـاد ايـشـان كـرده انـد، خـوشـحـال بـودنـد كـه شخصيتى مثل مرحوم قاضى هم به ايشان اجازه اجتهاد دادند. عبارت مـرحـوم قـاضـى ايـن طور است : اما وصى اين جانب در امر طريقت ، آقاى حاج شيخ عباس مجتهد قوچانى .
يـكـى از خـصـوصـيـات ايـشان بود كه تا آخر عمر مى فرمودند: من هيچى نيستم ! كـوچـكـتـريـن ادعايى نداشتند؛ درست مثل مرحوم قاضى . در اواخر عمر مرحوم قاضى ، خدمت ايشان رسيده و عرض كرده بودند كه : پس از شما چه بايد كنيم ؟ مرحوم قاضى وصـيـت نـامه خود را به ايشان داده بودند و مشاهده كرده بودند كه آقاى قاضى او را به عـنـوان وصـى مـعرفى كرده اند. عرض كرده بودند كه : اين چطور ممكن است ! با دست خـالى كـه نـمـى شـود اين مسووليت را بر عهده گرفت ! هميشه نسبت به اقدام مرحوم قـاضـى اظـهـار تـعـجـب مـى كـردنـد. بـه يـكـى از آقـايـان اظـهار تعجب مرحوم والد را كه نـقل كرده بودند، ايشان فرموده بودند كه اينكه مرحوم قاضى ايشان را وصى خود كرده انـد نكته اش همين است كه ايشان ادعا ندارد. در عين تربيت افراد و شاگردان ، هيچ ادعايى نداشتند.(81)
مرحوم حاج شيخ عباس قوچانى در سال 1368 ش . در نجف اشرف ديده از جهان فرو بست .
20. آيت الله شيخ على اكبر مرندى :
فـقـيـه و عـارف بـزرگ ، حـاج شـيـخ عـلى اكـبـر مـرنـدى در سال 1314 ق . در يك خانواده علمى در شهرستان مرند به دنيا آمد. ايشان پس از آغاز به تحصيل و گذراندن دروس مقدماتى در زادگاه خويش ، عازم تبريز و سپس نجف اشرف شد و مـراحـل عـالى را سـپـرى كـرد. مـرحـوم مـرنـدى بـه مـدت 10 سـال به همراه دوست صميمى و هم حجره خويش ، علامه طباطبايى ، از محضر آيت الله سيد حسين كوه كمرى ، آيت الله بادكوبه اى و مرحوم آيت الله سيد على قاضى طباطبايى بهره مـنـد شـد. آيـت الله مـرنـدى عـلاوه بـر تـسـلط كـامـل بـر فـقـه و اصـول ، در تفسير و عرفان و احاديث اهل بيت عليه السلام نيز چيره دست بود و بزرگان حـوزه عـلمـيه قم و نجف مقام علمى ايشان را مى ستودند. آن عالم ربانى پس از يك قرن عمر بـابـركـت ، سـحـرگـاه روز سـه شـنـبـه 19 فـرورديـن سال 1373 ش ، برابر با سال 1414 ق . در حالى كه ذكر لا اله الا الله بر لب داشت ديده از جهان فرو بست .(82)
21. آيت الله سيد حسن مسقطى :
عـارف الهـى ، آقـا سـيـد حـسن مسقطى يكى از شاگردان ويژه مرحوم قاضى به شمار مى رفـت . ايـشان در بحث و تدريس حكمت و عرفان بسيار چيره دست بود و در صحن حرم مطهر اميرالمؤ منين ، على عليه السلام ، به طالبان عرفان مى آموخت و آشكارا مخالفان عرفان را بـه عـدم درك حـقـايـق متهم مى كرد. از آنجا كه جو عمومى حوزه نجف اشرف با عرفان و فـلسـفـه مـوافـق نـبـود، روش ايشان مورد اعتراض قرار گرفت و سرانجام آيت الله سيد ابـوالحـسـن اصـفـهانى به وى امر كردند از نجف خارج شده ، به مسقط برود؛ اما دورى از اسـتـاد و مـرادش ، مرحوم قاضى بر او ناگوار بود؛ از اين رو از آن حكيم اجازه خواست تا به تدريس خويش ادامه دهد؛ اما مرحوم قاضى از وى خواستند به فرمان سيد گردن نهد و او را بـه عـنـايـات الهـى دلشـاد كـردند. آيت الله سيد حسن مسقطى نجف را به سوى مسقط تـرك كـرد و در راه تـنـهـا در مـسـاجـد سـكـنـى مـى گـزيـد. ايـن عـالم عـامـل در شـهـر مـسـقـط بـه تـرويـج و تـبـليـغ پـرداخـت ؛ بـه گـونـه اى كـه اهـل آن شـهـر مـؤ مـن و مـوحـد شدند و عالم و جاهل در برابر او سر تعظيم فرود آوردند. آن مـرحـوم در اواخـر عـمـر هـمـواره بـا لبـاس احـرام مـى زيـسـت و پـس از آنكه اهالى هند از او تـقـاضـاى مسافرت به آن ديار را نمودند، با همان دو لباس به راه افتاد و در راه تنها وارد مساجد مى شد و از سكونت در مسافرخانه ها خوددارى مى كرد و سرانجام با همان احرام ، در حـال سـجـده جـان بـه دوسـت سـپـرد. رحـلت آن عـارف فـرزانـه در سال 1350 ش . اتفاق افتاد.(83)
22. آيت الله سيد عبدالكريم كشميرى :
عـالم ربـانـى و عـارف صـمـدانـى ، آيـت الله سـيـد عـبـدالكـريـم كـشـمـيـرى در سـال 1345 ق . در بيت علم و فضيلت در نجف اشرف ديده به جهان گشود. پدرش مرحوم آيـت الله سيد محمد على رضوى كشميرى حائرى (1365 ق .) داماد مرحوم آيت العظمى سيد مـحـمـد كـاظـم طـبـاطـبـايـى يـزدى ، صـاحـب عـروة الوثـقـى بـود. آيت الله كشميرى پس از تـكـمـيـل مـقـدمات و ادبيات نزد پدر بزرگوارش ، به فراگيرى سطوح عاليه نزد آيت الله بـهـجـت ، شـيـخ راضـى تـبريزى ، شيخ محمد حسين تهرانى و شيخ مجتبى لنكرانى پـرداخـت و در فـلسفه و حكمت اسلامى از محضر شيخ صدر بادكوبه اى و شيخ عبدالحسين غـروى رشـتـى بـهـره جـسـت و در درس خـارج فـقـه و اصـول بـزرگـانـى چـون آيـات عـظام خويى و سيد عبدالاعلى سبزوارى شركت كرد و به درجـه اجـتـهـاد نـايـل آمـد. ايـشـان بـه تـدريس دروس سطوح عاليه و فلسفه پرداخت و از اساتيد مبرز اين دروس در نجف اشرف به شمار آمد. آيت الله كشميرى مراتب سير و سلوك و عـرفـان و اخـلاق را از مـحـضر مرحوم آيت الله قاضى و شيخ مرتضى طالقانى و شيخ عـبـاس قـوچـانـى و آقـا سـيـد هـاشـم حـداد آمـوخـت و سـپـس در سـال 1400 ق . (1359 ش .)بـه قـم آمـد. آن عـالم ربـانـى پـس از 74 سـال طـى طـريـق بـه سـوى دوسـت ، روز چـهـارشـنـبـه بـيـسـتـم ذى حـجـه سال 1419 ق . برابر با 18 فروردين 1378 ش . وفات كرد و پس از اقامه نماز به وسيله آيت العظمى بهجت ، در حرم مطهر حضرت معصومه (س ) به خاك سپرده شد.(84)
آنـچـه گـذشـت ، اسـامى برخى از دست پروردگان مكتب عرفانى مرحوم آيت الله العظمى سـيـد عـلى قـاضـى طـبـاطـبـايـى بـود. خـوشه چينان خرمن دانش آن حكيم الهى در اين تعداد خلاصه نمى شود و گروه ديگرى نيز از محضر آن بزرگوار استفاده كرده اند كه اسامى برخى از آنان چنين است :
آيت الله شيخ محمد امين افشار، مرحوم آيت الله شيخ على اكبر برهان ، آيت الله سيد على خلخالى ، حجت الاسلام و المسلمين شيخ على همدانى ، آيت الله سيد رضا زابلى ، آيت الله شيخ محمد سرابى يكى ديـگـر از دامـادهـاى مـرحـوم قـاضـى ، حـجت الاسلام و المسلمين حاج سيد مرتضى شبسترى ، ابراهيم سيستانى ، آيت الله سيد محمد علوى از علماى شهرستان مشهد و از امامان جماعت مسجد گـوهـرشـاد، آيـت الله سيد محمد جواد عينكى طباطبايى تبريزى ، آيت الله سيد على عينكى طـبـاطـبـايـى تـبـريـزى ، آيت الله سيد احمد فهرى زنجانى كه هم اكنون نيز در دمشق به بـرپايى امور دينى مشغول مى باشند، آيت الله ميرزا كاظم قاروبى تبريزى ، آيت الله سـيـد مـحـمـدرضـا قـاضـى طـبـاطبايى ، آيت الله حاج سيد مهدى قاضى طباطبايى فرزند بـزرگ آيـت الله سـيـد على قاضى كه در علم و حروف و اعداد و اوفاق مهارت داشت و نيز اهـل مـكـاشـفـه بـود، آيـت الله شـيـخ عـلى قـسـام ، سـيـد احـمد كشميرى ، آيت الله سيد محمد فـيـروزآبادى (صاحب كتاب فضائل الخمسه )، آيت الله سيد ابراهيم مرتضوى ، آيت الله شـيـخ مـرتضى گيلانى ، آيت الله سيد مرتضى مرعشى نجفى برادر مرجع فقيد معاصر آيـت الله سـيد شهاب الدين مرعشى نجفى ، آيت الله سيد احمد مستنبط غروى ، آيت الله سيد مـرتـضـى مـسـتنبط غروى ، آيت الله حاج سيد نصرالله مستنبط غروى ، آيت الله شهيد سيد اسـدالله مـدنـى ، آيت الله شيخ محمد حسين نجفى عاملى از علماى مقيم تهران و نيز آيت الله شيخ على نجفى بروجردى يكى از علماى بروجرد.
5 – غروب آفتاب
مـاه ربيع الاول سال 1366 ق . شاهد واپسين روزهاى زندگى خاكى عارف پرهيزكار نجف اشـرف بـود. جـسـم رنـجـور ايـن حـكـيـم ذوب شـده در ولايـت ، ديـگـر تـوان تـحـمل روح مشتاق او را نداشت . يك سده پژوهش ، تدريس ، عبادت و پارسايى و خدمت به سـالكـان و ديـن بـاوران ، جـسـم آقـا سـيـد عـلى را بـه پـيـكـرى نـحـيـف بـدل سـاخـتـه بـود. او ديگر به چيزى جز پرواز نمى انديشيد. از بام تا شام در بستر بـيـمـارى بـه گنبد و گلدسته هاى حرم مولايش ، اميرالمؤ منين ، على عليه السلام چشم مى دوخـت تـا كـى اشـارتـى كـنـد و اجـازه حـضـور دهـد. روان آسـمـانـى سـيـد كـهـنـسـال نـجـف ، بـى قـرارتـر از پيش به لحظه موعود نزديك مى شد و لحظه ها براى چـشـمـان بـيدار و سرشك آلوده انبوه شيفتگان استاد بزرگ حوزه علميه بسيار شتابان مى گذشت . سرانجام همه چيز براى وقوع آن حادثه بزرگ آماده شد:
هـوا طـوفـانـى بود و بنده سيد محمد حسن قاضى چون در مدرسه حجره داشتم ، مى بايست زودتـر بـروم به منزل و به عنوان شام چيزى بخورم و بروم به حجره ، ايامى كه پدر بزرگوارم مريض بودند، چون صداى مرا در منزل شنيدند، صدا زدند و از من خواستند كه دسـتـشـان را بـگـيـرم و از اتاق ايشان را بيرون بياورم كه قدرى هواى تازه به مشامشان بـرسـد. البـتـه ايـن كـار را اغـلب روزهـا مـى كـردنـد تـوسـط بـنـده يـا ديـگـران كه در مـنـزل بـودنـد؛ ولى آن روز بـه خـصـوص مـرا صـدا زدنـد و قـبـول نـكـردنـد كـه ديگرى بيايد. وقتى كه آمدم ، دستهاى خود را بلند كرد و اشاره به اينكه : كمك كن تا بلند شوم ! بلند شدند. اشاره كردند كه : مرا ببر بيرون ! آرام آرام ايـشـان را آوردم بـيـرون اتـاق . وسـط منزل نظرى به اطراف انداختند و نظر ديگرى به آسمان آن روز و فورا اشاره كردند كه : مـرا بـرگـردان ! آسـمـان آن روز خـيلى آشفته و طوفانى بود و در اثر جريان بادها از اطـراف و بـرخـورد بـا ابـنـيه و ساختمانهاى مجاور، صداهاى عجيبى در فضا مى پيچيد و هراسى به دلها، معمولا انسان در حوادث آسمانى ، نگرانى فوق العاده اى در خود احساس مـى كـند و چون هيچ راهى و كوششى نمى يابد براى نجات و خلاصى از آن وضع عجيب ، لذا يـك سـر، دل به جاى ديگر رو مى آورد. در برابر حوادث ديگر انسان اين طور نيست ؛ بـلكـه مـتـوجـه وسـايـل و اسـبـاب مـى شـود كـه خـود بـحـث مستقل لازم است كه مشروحا بايد به آن پرداخت .
خـلاصـه پـدر نـشـسـت روى فـرش و سـر را نـهـاد روى زانـوى مـن كـه از هـر جـا غـافـل بـودم . شـروع كـردنـد بـه ذكـر شـهـادتـين و آياتى از قرآن خواندن و سفارشات بـخـصـوص بـه مـيـان آوردن … بـرادرهـاى بـزرگتر از خود هم داشتم ، ولى در آن ساعت حـاضـر نبودند و قرعه فال به نام من بيچاره و افسرده زدند. بلى ؛ من هم با تمام وجود گـوش مـى دادم و وصـاياى ايشان را در اعماق درونى خود جاى مى دادم . انگشت بر لبهاى خـود نهادند كه : اين حرفها را به كسى نگو! حالا كه نصيب تو بود، نزد تو باشد. زنـدگـى در گـذر اسـت و آنـچه براى انسان مى ماند، تقوا و پرهيزكارى و خدمت به خلق اسـت … بـعـد فـرمـودنـد كـه : صـبـح زود بـيـا بـه مـنـزل ، زودتـر از هـر روز! مـن هـم اذان صـبـح ، خـلاف معمول آمدم به منزل و صداى شيون و گريه از خانه بلند بود…(131)
پـيـكـر مـطهر مرحوم آيت الله العظمى قاضى طباطبايى به وسيله عالم پرهيزكار، مرحوم آقا سيد محمد تقى طالقانى (132) غسل داده شد و پس از طواف بر گرد مزار مولايش ، اميرالمؤ منين على عليه السلام ، در ميان حزن و اندوه دوستان و ارادتمندانش در كنار اجدادش در وادى السلام نجف اشرف به خاك سپرده شد. حشره الله مع الانبياء و الصديقين .
وصيت نامه مرحوم آيت الله قاضى
وصـيـت كـردن ، سـنـت ديـريـن و روشـى اسـت كـه اكـثـر مـردم و هـمـه عـالمـان بـه آن عمل مى نمايند.
بر طبق روايتى ، رسول خدا حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه و آله مى فرمايند:
مـا يـنـبـغـى لاءمـرى مـسـلم ان يـبيت ليلة الا و وصيته تحت راسه ؛ براى هيچ مسلمانى سـزاوار نـيـسـت شبى را بگذراند، مگر اينكه وصيت خود را نوشته و زير سرش گذاشته باشد.(133)
يـكـى از جـنـبه هاى مثبت اين سنت نيكو، افزون بر سفارش به پرداخت حقوق مردم و تدارك تكاليف و بازمانده الهى ، وصيت بازماندگان به تقوا و رعايت حريم خداوند و دعوت به ترك دنيا و عبرت آموزى از تحولات آن مى باشد. در اين راستا، برخى از وصيت نامه هاى عـلمـا و دانـشـمـنـدان ، زبانزد عام و خاص شده است كه از آن جمله مى توان به وصيت نامه سيد بن طاووس و علامه حلى اشاره كرد كه در آنها به بهترين وجهى به آنچه يك مسلمان بـه آن احـتـيـاج دارد پـرداخـتـه و تـوجـه خـوانـنـده بـه مسائل مبدا و معاد جلب شده است .
وصيت نامه آيت الله العظمى قاضى نيز از جمله وصيت نامه هاى بسيار مفيد و آموزنده است كه متن آن از اين قرار است :
بسم الله الرحمن الرحيم
الحـمـد لله الذى لا يـبقى الا وجهه و لا يدوم الا ملكه و الصلوة و السلام على خاتم النبيين الذى هـو البـحـر و الائمة الاطهار من عترته جواريه و فلكه ، صلى الله عليه و عليهم ما سلك سلكه و نسك نسكه .
و بـعـد، وصـيـت از جـمـله سـنـن لازمـه است و بنده عاصى ، على بن حسين الطباطبايى چندين مـرتـبه وصيت نامه نوشته ام و اينكه در اين تاريخ كه روز چهارشنبه ، دوازدهم ماه صفر سـنـه هـزار و سـيـصـد و شـسـت و پـنـج (1365) اسـت و ايـن وصـيـت نـامـه دو فـصـل اسـت : يـك فـصل در امور دنيا، فصل ديگر در امور آخرت است . مقدم دارم ذكر دنيا را چنان كه حق – تبارك و تعالى – در خلقت و ذكر آخرت مقدم داشته است .
ديـگـر آنـكـه از جـمـله قـروض ، پـنـجـاه تـومـان اسـت كـه مال الوصية عليين رتبت ، حاج سيد قريش قزوينى است و بعد از ايشان به حاجى امام قلى رسيده است و از حاجى قلى به والد حقير رسيده است – رضوان الله عليهم اجمعين . اين وجه بايد در دست كسى كه اهليت آن را داشته باشد برسد كه در دهه محرم از فايده شرعيه آن عـزادارى بـكـنـد، چـيـزى از آن بـه روضـه خـوان بـرسـد، بـه چـاى و قـهـوه و امثال اين صرف نشود- ان شاء الله تعالى .
واگر شخص ديگرى را معرفى كردم ، در حاشيه همين وصيت نامه مى نويسم و بعد از اين اگر تغيير و تبديل به نظر رسيد، در ذيل ورقه نوشته مى شود.
و فـصـل دوم در امـور آخرت و عمده آنها توحيد است . خداى تعالى مى فرمايد: ان الله لا يـغـفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء (نساء 48) همانا خداوند شرك به خود را نمى بخشد و جز آن را براى هر كه بخواهد مى بخشد. و اين مطلب حقيقتش به سـهـولت بـه دسـت نـمـى آيـد و از اولادهـاى بـنـده كـسـى تـا حال مستعد تعليم آن نديده ام و از رفقا هنوز وصى آخرتى معين نكرده است كه شما را به پـيـروى او امـر كـنـم . عـجـالتـا ايـن شـهـادت را از بـنـده تحمل نماييد:
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له كما شهد الله لنفسه و ملائكته و اولوا العلم من خلقه لا اله الا هو العزيز الحكيم الها واحدا احدا صمدا لم يتخذ صاحبة و لا ولدا و لا شريك له فـى الوجـود و لا فـى الالوهـيـة و لا فـى العـبـوديـة و اشـهد الله سبحانه و ملائكته و انـبـيـاءه و سـمـاءه و ارضـه و مـن حضرنى من خلقه و ما يرى و لا يرى و اشهدكم يا اهلى و اخوانى على هذه الشهادة بل كل من قرا هذا الكتاب و بلغه شهادتى و اتخذكم جميعا شاهدا و اشـهـد ان محمدا عبده و رسوله جاء بالحق من عنده و صدق المرسلين و ان اوصياءه من عترته اثنا عشر رجلا اولهم اميرالمؤ منين على بن ابى طالب و آخرهم الامام منتظر لدولة الحق و انه يـَظـهـر و يُظهر دين الحق – صلى الله عليه و عليهم – و اشهد ان البعث حق و النشور حق و كـلمـا جـاء بـه رسول الله او قاله اوصياؤ ه – صلى الله عليه و عليهم – حق لا ريب فيه . اسـال الله المـوت عـلى هـذه الشـهـادة و هـو حـسـبـنـا جـمـيـعـا و نـعـم الوكيل . الحمد لله رب العالمين .
امـا وصـيـتـهـاى ديـگـر، عـمـده آنـهـا نـمـاز اسـت . نـمـاز را بـازارى نـكـنـيـد، اول وقـت بـه جـا بـيـاوريـد بـا خضوع و خشوع ! اگر نماز را تحفظ كرديد، همه چيزتان مـحـفـوظ مـى مـاند و تسبيحه صديقه كبرى سلام الله عليها و آية الكرسى در تعقيب نماز تـرك نـشـود؛… واجـبـات اسـت و در مـسـتـحبات تعزيه دارى و زيارت حضرت سيدالشهداء مسامحه ننماييد و روضه هفتگى ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشايش امور است و اگر از اول عـمـر تـا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزيت و زيارت و غيرهما به جا بياوريد، هـرگـز حـق آن بـزرگـوار ادا نـمـى شـود و اگـر هـفـتـگـى مـمـكـن نـشـد، دهـه اول محرم ترك نشود.
ديـگـر آنـكـه ، اگـر چـه ايـن حرفها آهن سرد كوبيدن است ، ولى بنده لازم است بگويم ، اطـاعـت والدين ، حسن خلق ، ملازمت صدق ، موافقت ظاهر با باطن و ترك خدعه و حيله و تقدم در سلام و نيكويى كردن با هر بر و فاجر، مگر در جايى كه خدا نهى كرده . اينها را كه عـرض كـردم و امـثـال ايـنـهـا را مـواظـبـت نـمـايـيـد! الله الله الله كـه دل هيچ كس را نرنجانيد!
تا توانى دلى به دست آور
دل شكستن هنر نمى باشد
و عن تقرير الاحقر،
على بن الحسين الطباطبايى
(محل مهر)
در زيـر وصـيت نامه ، مرحوم سيد هاشم حداد، آيت الله شيخ عباس هاتف قوچانى ، آيت الله سـيـد جـمـال مـوسـوى گـلپـايـگانى و آيت الله عبدالنبى عراقى آن را تاييد نموده و به درستى آن گواهى داده اند.
فرزندان آيت الله سيد على قاضى طباطبايى
فرزندان ذكور آن مرحوم عبارتند از:
1. سـيـد تـقـى ؛ 2. سـيـد مـهدى ؛ 3. سيد محمد حسن ؛ 4. سيد كاظم ؛ 5. سيد جواد؛ 6. سيد باقر، 7. سيد محمد على ؛ 8. سيد صادق 9. سيد جعفر؛ 10. سيد آقا.
و دامادهاى ايشان عبارتند از:
1.آيـت الله سـيـد عـلى عـيـنكى طباطبايى ؛ 2. آيت الله ميرزا ابراهيم شريفى ؛ 3. آيت الله شيخ محمد سرابى ؛ 4. سيد كاظم رفيقى ؛ 5. ميرزا محمد حسين تبريزى .
6 – تاءليفات ، اشعار، نامه ها
مقدمه
هـمـان طـور كـه پـيش از اين بيان شد، آيت الله العظمى قاضى بخشى از قرآن را تفسير نـمـوده بودند و نيز تاءليفاتى در فقه و اصول داشتند كه متاسفانه بيشتر آنها از بين رفـتـه اسـت . يـكـى از نـوشـتـه هـاى به جا مانده از ايشان ، تعليقه اى بر كتاب ارشاد، تـاءليـف شـيـخ مـفـيـد – اعـلى الله مـقـامـه الشـريـف – و نـيـز شـرح حـال مـؤ لف آن كـتـاب وزيـن است كه در دوران جوانى به زبان عربى نگاشته شده و در ابـتـداى هـمـان كـتـاب بـه چـاپ رسـيـده اسـت . در ايـنـجـا مـتـن شـرح حال شيخ مفيد به قلم مرحوم آيت الله قاضى طباطبايى قدس سره را مرور مى كنيم .
شرح حال شيخ مفيد (قدس سره )
هـو الشـيـخ الامـام ابـو عبدالله محمد بن النعمان بن عبدالسلم بن جابر بن النعمان بن سـعـيـد بـن جبير بن وهيب بن بلال بن اوس بن سعيد بن سنان بن عبدالدار بن الرباب بن فطر بن زياد بن الحرث بن مالك بن ربيعة بن كعب بن الحرث بن كعب بن علة بن جلد بن مـالك بـن ازد بـن زيـد بـن كـهلان بن سبا بن يشجب بن يعرب بن قحطان . ذكر هذا النسب تـلمـيـذه ابـوالعـبـاس ، احـمـد بـن عـلى بـن احـمـد بـن العـبـاس النـجـاشـى صـاحـب كـتـاب الرجـال – رحـمـة الله تـعـالى – و نـقـله عـنـه فـى مـجـالس المـؤ مـنـيـن و الشـيـخ الجـليـل يوسف بن احمد بن ابراهيم البحرانى صاحب الحدائق فى كتاب المسمى بلؤ لؤ ة البحرين و قال العلامه – قدس الله تعالى سره العزيز – فى الخلاصة فى ترجمته : مـحـمد بن محمد بن النعمان ، يكنى ابا عبدالله و يلقب بالمفيد و له حكاية فى تسميته بـالمـفـيـد ذكـرنـاهـا فـى كـتـابـنـا الكـبـيـر و يـعـرف بـابـن المـعـلم ، مـن اجـل مـشـايـخ الشـيـعة و رئيسهم و استاذهم و كل من تاخر عنه استفاد منه و فضله اشهر من ان يـوصـف فى الفقه و الكلام و الرواية ؛ اوثق اهل زمانه و اعلمهم . انتهت رئاسة الامامية فى وقته اليه و كان حسن الخاطر دقيق الفطنة حاضر الجواب ؛ له قريب من مائتى مصنف صغار و كـبـار. مات قدس الله روحه ليلة الجمعة لثلاث خلون من شهر رمضان سنة ثلث عشرة و اربـع مـائة و كـان مـولده يـوم الحـادى عـشر من ذى القعده سنة ست و ثلاثين و ثلث مائة و قـيـل سـنـة ثـمان و ثلاثين و ثلاثمائة و صلى عليه الشريف المرتضى ، ابوالقاسم ، عـلى بـن الحـسـيـن بـمـيـدان الاشـنـان و ضـاق عـلى النـاس مع كبره و دفن فى داره سنين و نـقـل الى مـقـابـر قريش بالقرب من السيد الامام ابى جعفر عليه السلام عند الرجلين الى جانب قبر شيخه الصدوق ، ابى القاسم جعفر بن محمد بن قولويه . قلت : و قد ذكر ابـن ادريـس – رحـمـه الله تـعـالى – فـى آخـر السـرائر الحـكاية التى اشار اليها فى الخـلاصـة و مـلخـصـهـا انـه كـان فـى ايـام اشـتـغـاله عـلى ابـى عـبـدالله المـعـروف بالجعل فى مجلس على بن عيسى الرمانى فسال رجـل بـصـرى عـلى بـن عـيـسـى عـن يـوم الغـديـر و الغـار فـقـال : امـا خـبـر الغـار فدراية و اما خبر الغدير فرواية و الرواية ما توجب ما يوجبه الدرايـة . ثـم انـصـرف البـصـرى ؛ فـقـال المـفـيـد: مـا تـقـول فـى مـن قـاتـل الامـام العـادل ؟ قـال : كـافـر. ثـم اسـتـدرك و قـال : فـاسـق . قـال : مـا تـقـول فـى امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـلى ؟ فـقـال : امـام . قـال : مـا تـقـول فـى طـلحـة و الزبـيـر و يـوم الجـمـل ؟ قـال : تـابـا. قـال : امـا خـبـر الجـمـل فـدرايـة و امـا خـبـر التـوبـة فـروايـة . فـقـال له : اءكـنـت حـاضـرا حـيـن سـاءلنـى البـصـرى ؟ قـال : نـعـم . فـدخـل مـنـزله و اخـرج مـعـه ورقـة قـد الصـقـهـا و قـال : اوصـلهـا الى شـيـخك ابى عبدالله فجاء بها اليه فقراها و هو يضحك ثم قـال : قـد اخـبرنى بما جرى بينك و بينه و لقبك بالمفيد. و يروى له قريب من هذا مع القاضى عبدالجبار المعتزلى و قال اليافعى فى تاريخه عند ذكر سنة ثلاث عشرة و اربـعـمـائة : و فـيـهـا تـوفى عالم الشيعة و امام الرافضة صاحب النصانيف الكثيرة ، شـيـخـهـم المـعـروف بـالمـفـيـد و بـابـن المـعـلم ايـضـا، البـارع فـى الكـلام و الجـدل و الفـقـه و كـان يـنـاظـر اهـل كـل عقيدة مع الجلالة و العظمة فى الدولة البويهية . قـال ابـن ابـى طـى : و كـان كـثـيـر الصـدقات عظيم الخشوع كثير الصلوة و الصوم خشن اللبـاس و قـال غـيره : و كان عضدالدوله ربما زار الشيخ المفيد و كان شيخا ربعة نحيفا اسـمـره . عاش ستا و سبعين سنة . و له اكثر من ماءتى مصنف و كانت جنازته مشهودة و شيعته ثـمـانـون الفـا مـن الرافـضـة و الشـيـعـة و اراح الله مـنـه . انـتـهى كلام اليافعى . اقـول : و هـذا الرجـل مـن اكـابـر العـامـة و مـتـعـصـبـهـم و قـد رايـت مـن آخـر كـلامـه مـا يـدل عـلى عـنـاده و شـدة بـغـضـه لمـثـل هذا الشيخ و مع ذلك لم يمكنه جحد مناقبه الدينية و الدنيوية و العلمية و العملية : فالان حق ان يقال كمال قال :
و مليحة شهدت لها ضراتها
و الفضل ما شهدت به الاعداء
و عـن الشـيـخ يـحيى بن البطرين الحلى – رحمة الله تعالى – فى كتاب نهج العلوم الى نـفـى المعدوم انه ذكر فى تزكية المفيد طريقين : احدهما صحة نقله عن الائمة الطاهرين بما هـو مـذكـور فـى تـضـاعـيـفـه مـن المـقـنـعـة و غـيـرهـا مـن كـتـبـه الى ان قـال : و امـا طـريـق الثـانـى فـى تـزكـيـتـه فـهـو مـا يـرويـه كافة الشيعة و يتلقاه بـالقـبـول من ان صاحب الامر – صلوات الله عليه و على آبائه – كتب اليه ثلاث كتب فى كل سنة كتابا و كان نسخة عنوان الكتاب : للاءخ السديد و المولى الرشيد الشيخ المفيد، ابـى عـبـدالله محمد بن محمد بن النعمان ، ادام الله اعزازه ! ثم ذكر بعض ما اشتملت عـليـه الكـتـب مـمـا يـدل عـلى عـلو شـانـه و ارتـفـاع مـقـامـه ؛ ثـم قـال : و هـذا اوفـى مـدح و تـزكـيـة و ازكـى ثـنـاء و نـظـريـة بقول امام الامة و خلف الائمة . انتهى .
و قال فى مجالس المؤ منين : هذه الابيات منسوبة الى صاحب الامر صلوات الله عليه و على آبائه – و وجدت مكتوبة على قبر الشيخ قدس سره
لا صـوت النـاعـى بـفـقـدك انـه
يـوم عـلى آل الرسول عظيم
ان كنت قد غيبت فى جدث الثرى
فالعدل و التوحيد فيك مقيم
و القائم المهدى يفرح كلما
تليت عليك من الدروس علوم
قـال صـاحـب الحدائق بعد نقل هذه الابيات عنه : و ليس هذا ببعيد بعد خروج ما خرج عنه عـليـه السـلام فـى التـوقـيـقـات للشـيـخ المـذكـور المـشـتـمـلة عـلى مـزيـد التـعـظـيم و الاجـلال . ثـم ذكـر نـسـخ التـوقـيـقـات عـن الشـيخ ابى منصور، احمد بن ابى طالب الطبرسى فى كتاب الاحتجاج .
هـذا؛ و ان مناقب الشيخ – روح الله روحه – كثيره و فضائله جمة لا يتسع المقام ذكرها و انها مشهورة و فى القليل منها كفاية و الله ولى التوفيق .
بـخـش ديـگرى از نوشته هاى به جا مانده از مرحوم آيت الله سيد على قاضى طباطبايى ، اشعارى است كه به مناسبتهاى مختلف سروده اند، در اينجا بعضى از سروده هاى ايشان را نقل مى كنيم :
غديريه به زبان فارسى
شاد باش اى دل كه شاد آمد غدير
هم مخورانده كه آيد دير دير
روزهايت زوجه نوروز است عيد
ليلة القدر است شبها بى نظير
كى توانى مدح اين فرخنده گفت
يا كه گردد لطف يزدان دستگير
بس درود كردگار اول بگوى
تا شود مدح و ثنايت دلپذير
گفتمش اينجا دويى از جادويى است
چشم خود سرمه نكردستى تو دير
پس غدير اى جان در او اسرارهاست
نقطه او، عالم به گردش مستدير
مـدح مـداحـان عـالم آن اوسـت
كـه فـرو مـانـد در اوعقل دبير
روز فـضـل و فـصـل و اصـل روزهـاسـت
شـادى عـشـاق جـان ودل اسير
روز الطاف است از يزدان پاك
فرشى از سندس ، لباسى از حرير
روز جنات است و غلمان و قصور
سلسبيل جارى از عرش كبير
باغها از قدرت حق ساخته
نه در او حَر و نه ضدش زمهرير
بازگو آخر چه بود اى جان دل
از چه از شادى نتانى گشت سير
كه پس از پيرى تو خندانى و خوش
اى عجب سور و سرور از كهنه پير
رو تو خاك خويش آماده بكن
تا يكى وردى كنى موى چو شير
گفت از آن شادم كه اللهم خداست
پس پيمبر احمد و حيدر وزير
از چه پژمان كردم و آشفته رنگ
مى رسد در سر بشارات بشير
پير بودم گشتم از يوسف جوان
كور بودم گشتم از نورش بصير
پس به ملك فقر عين سلطنت
مى ز يم به از كيان و اردشير
سر بنهفته همان ناگفته به
حوروش آن به كه باشد در ستير(134)
بانگ ناى و جنگ گوش و گاو و خر
خوش نيايد صوتشان صوت الحمير
هـمـچـو كـركـس كـو بـه مـردارى خـوش اسـت
هـسـت از لوز و شـكـر بـىميل و سير
لوز و شكر طوطى خوش لهجه است
كه شد از صوت حسن در دار و گير
اين چنين بدبخت و جيز و تنگ چشم
چون نيفتد از غدير اندر زحير
شرح نهج و آن حكايتها ببين
بشنوى تا شرشر شر شرير
با پيمبر يا كه قرآن مجيد
يا على كارى ندارند اين نفير(135)
جمله عالمهاى جاويد خداى
پيش اينان خورده تر از يك نقير(136)
خويش را مسكين رها كن زين مقال
حيف مى دان ياد سگ در نزد شير
___________________________________________________________________________________________________
3- عمرى ، ابوالحسن ، المجدى ، ص 72
4- مـحـيـط طـبـاطـبـايـى ، سـيـد مـحـمـد، طـبـاطـبـا و مـعـنـى آن ، پـيـك ايـران ، سال 16، ش 1610.
5- محيط طباطبايى ، سيد محمد، مرزهاى دانش ، ص 24
6- رفـيـعـى مـهـر آبـادى ، ابـوالقـاسـم ، تـاريـخ اردسـتـان ، بـخـش اول ، ص 178
7- رازى ، محمد، گنجينه دانشمندان ، ج 2، ص 228
8- تهرانى ، آقابزرگ ، الذريعة الى تصانيف الشيعة ، ج 8، ص 18
9- حسينى تهرانى ، سيد محمد حسين ، مهر تابان ، ص 18
10- گنجينه دانشمندان ، ج 2، ص 228
11- انصارى ، مرتضى ، زندگانى و شخصيت شيخ انصارى ، ص 108
12- رك .: امـيـن عـامـلى ، سـيد محسن ، اعيان الشيعه ، ج 42، ص 207؛ حرزالدين ، محمد، معارف الرجال ، ج 2، ص 154؛ موسوى خوانسارى ، سيد محمد مهدى ، احسن الوديعه فـى تراجم مشاهير مجتهدى الشيعه ، ج 1، ص 171؛ علماء معاصرين ، ص 122؛ تهرانى ، آقـا بـزرگ ، مـصـفـى المـقـال فـى عـلم الرجـال ،ص 193؛ مدرس خيابانى ، محمد على ، ريحانه الادب فى تراجم المشهور بالكنيه و اللقب ، ج 3، ص 206؛ زركلى ، خيرالدين ، الاعلام ، ج 5، ص 332.
13- ر ك : ريـحـانـه الادب ، ج 3، ص 433، علماء معاصرين ، ص 80 – 83، اعيان الشـيعه ، ج 3، ص 150 – 151، تهرانى ، آقا بزرگ ، الذريعة الى تصانيف الشيعة ، مـجـلدات مـخـتـلف ، مـامـقـانـى ، عـبـدالله تـنـقـيـح المـقـال فـى عـلم الرجـال ، ج 3، ص 15، جـعـفـر بـاقـر، آل مـحـبـوبـه نـجـفـى ، ماضى النجف و حاضرها و كتابهاى ديگر
14- ريحانه الادب ، ج 6، ص 393
15- ر ك : ريـحـانـه الادب ، ج 3 ص 185 و مـعـارف الرجال ، ج 2، ص 372 – 375
16- حـسـيـنـى تـهـرانـى ، سـيد محمد حسين ، زير نظر حاج سيد جوادى و ديگران ، توحيد علمى و عينى ، ص 17
17- دائرة المعارف تشيع ، زير نظر حاج سيد جوادى و ديگران ، ج 2 ص 514
18- در مـورد زنـدگـانـى ايشان علاوه بر دو منبع فوق ، ر ك : جمهورى اسلامى ، 19/9/1369، ص 8 و 27/5/1373، ص 14
19- كيهان ، ش 15104، ص 6
20- تهرانى ، آقا بزرگ ، نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، ج 1، ص 88
21- همان
22- همان ، ج 2، ص 98
23- صـدوقـى سـها، منوچهر، تاريخ حكما و عرفا و متاءخرين صدرالمتالهين . ص 81
24- يادنامه علامه طباطبايى : ص 100، قم : شفق ، با اندكى تصرف
25- حسينى تهرانى ، سيد محمد حسين ، امام شناسى ، ج 3 ص 49
26- مصاحبه با آيت الله سيد محمد حسين همدانى ، حوزه ، ش 69، ص 45
27- سـيـد ابـراهيم خسروشاهى ، آيينه عرفان ، ويژه دهمين سالگرد رحلت علامه طباطبايى ، جمهورى اسلامى ، آبان 1370، ص 7
28- دومين يادنامه علامه طباطبايى ، ص 41
29- يادنامه علامه طباطبايى ، ج 2 ص 41، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى ، ج 1، 1363
30- تهرانى ، آقا بزرگ ، طبقات اعلام الشيعة ، ج 2، ص 156
31- حسينى تهرانى ، سيد محمد حسين ،مهر تابان ، ص 17
32- حسينى تهرانى ، سيد محمد حسين ، روح مجرد، ص 437
33- همان ، ص 485
34- مهر تابان ، ص 58
35- شمس الدين ، سيد مهدى ، اخلاق اسلامى در برخوردهاى اجتماعى ، ص 31
36- بـه نـقـل از حـجـت الاسـلام و مـسـلمـيـن آقـاى طـاهـرى زاده ، يـكـى از شـاگردان فاضل مرحوم آيت الله قاروبى .
37- از يادداشتهاى استاد سيد محمد حسن قاضى طباطبايى
38- سـخـنـرانـى حـجت الاسلام و المسلمين فاطمى نيا در حرم حضرت معصومه عليه السلام ، نامه آذربايجان ، ش 23، سال 1376
39- روح مجرد، ص 462
40- مصباح يزدى ، محمد تقى ، راهنماشناسى ، ص 288
41- به نقل از يادداشتهاى استاد سيد محمد حسن قاضى طباطبايى
42- درايتى ، مصطفى ، تصنيف غررالحكم و دررالكلم ، ص 56
43- همان
44- همان
45- حسينى تهرانى ، سيد محمد حسين ، معاد شناسى ، ج 2، ص 245 – 246
46- بـه نـقـل از يادداشتهاى استاد سيد محمد حسن قاضى طباطبايى ، اشعار مرحوم قاضى درباره عيد سعيد غدير در بخشهاى بعدى كتاب خواهد آمد.
47- همان
48- همان
49- همان
50- مصاحبه مؤ لف با حضرت آيت الله غروى عليارى .
51- يـادآورى ايـن نـكـتـه لازم اسـت كـه در آن زمـان ، بـه دليل كمبود آب در نجف ، آب آشاميدنى را با اسب و حيوانات ديگر به اين شهر مى آوردند
52- از يادداشتهاى استاد سيد محمد حسن قاضى طباطبايى
53- به نقل از يادداشتهاى استاد سيد محمد حسن طباطبايى
54- روح مجرد، ص 112
55- همان ، ص 273
56- مهر تابان ، ص 320
57- هـمـان ، ص 317 – 318، نـاگـفـتـه پـيـداسـت كـه سـكوت و عدم واكنش مرحوم قـاضـى نـسـبـت به اين ماجرا، به دليل ناحق و ناروا بودن آن نزاع و عدم تاءثير دخالت امـثـال ايشان در حل و فصل ماجرا بوده است ، و گرنه ، چنان كه از سيره عملى ايشان پيدا است ، در انجام تكاليف اجتماعى هرگز كوتاهى نمى كردند.
58- كلينى ، محمد بن يعقوب ، اصول كافى ، ج 3، ص 124
59- مهر تابان ، ص 17
60- به نقل از حجت الاسلام والمسلمين شيخ محمود قوچانى ، فرزند مرحوم آيت الله قوچانى ، جمهورى اسلامى ، 21/12/69
61- مختارى ، رضا، سيماى فرزانگان ، ص 82
62- بـديـعى ، محمد، در آسمان معرفت ، تذركه اوحدى از عالمان ربانى ، به بنان و بيان آيت الله حسن زاده آملى ،ص 212، 213
63- مـهـر تـابـان ، ص 277، پـيـش از ايـن نـيـز حـكايتى از ايشان در رابطه با استادشان نقل شد.
64- آيينه عرفان : ص 56
65- عـلامـه طـبـاطـبايى در منظر عرفان نظرى و عملى ، گفتگو با علامه حسن زاده آملى ، كيهان انديشه ، ش 26، ص 6
66- روح مـجـرد، ص 23 بـه بـعـد، نويسنده اين كتاب ، مرحوم آيت الله سيد محمد حسين حسينى تهرانى يكى از شاگردان و مريدان آن بزرگوار بوده و كتاب روح مجرد را در شـرح حـالات مـرحـوم حـداد نـوشـتـه اسـت . خـوانـنـده گـرامـى بـراى كامل كردن اطلاعات خويش مى تواند به اين كتاب مراجعه نمايد.
67- مكتب اسلام سال 30، ش 12، 1370
68- حوزه ، ش 29، ص 18
69- كاكايى ، قاسم ، خدا محورى ، ص 443
70- نور علم دوره سوم ، ش 1
71- ماصب النجف و حاضرها، ج 3، ص 360
72- ر ك : نـقـبـاء البـشر، ج 2، ص 772، طريحى ، محمدجواد، مقدمه عقائد الامامية مـحـمـد رضـا مـظـفـر، بـيـروت : دارالاضـواء، ص 135، پـورامـيـنـى ، مـحـمد باقر، شرح حال علامه محمد رضا مظفر، مسجد سال ششم ، شماره 32، مرداد و شهريور 1376، ص 59 و مقدمه حاشيه مكاسب ، شيخ محمد حسين اصفهانى
73- آيـيـنـه پـژوهـش ، ش 22، ص 56، سال 1372
74- هـاشـمـيـان هـادى ، بـقـيـة السـلف ، شـرح حال آيت الله العظمى ميرزا على غروى عليارى
75- مـرعـشـى نجفى ، سيد شهاب الدين ، الاجازه الكبيره الطريق و المحجه لثمره المهجه ، ص 32
76- ر.ك ، خـويـى ، سـيـد ابـوالقـاسـم ، مـعـجـم رجـال الحـديث ، ج 22، ص 17، سيماى فرزانگان ، گنجينه دانشمندان ، ج 2، رازى محمد، آثار الحجة ، ج 1 و نور علم ، دروه سوم ، ش 15
77- نـامـه آذربـايـجـان ، 2/5/1375، بـه نقل از حجت الاسلام و المسلمين عبدالله فاطمى نيا
78- شرح حال سيد محمدرضا سعيدى ، تهران : چاپ مركز اسناد، ص 320
79- اطلاعات ، مورخ 12/4/1376
80- گنجينه دانشمندان ، ج 5، ص 219
81- مـصـاحـبه با حجت الاسلام و المسلمين ، شيخ محمود قوچانى ،جمهورى اسلامى ، 24/4/1369
82- مكتب اسلام 34، ش 2 و نيز احرار، 24/4/1374
83- روح مجرد، ص 105
84- آيـيـنـه پـژوهـش ، سـال دهـم ، ش 1 و 2، ص 189 – 190، فـرورديـن – تـير 1378
85- يادنامه علامه طباطبايى ص 120
86- صبحى صالح ، نهج البلاغه ، خطبه ،108
87- سخنرانى استاد فاطمى نيا در حرم مطهر حضرت معصومه عليه السلام در قم ، به نقل از نامه آذربايجان ، ش 29
88- مـصـاحـبـه بـا حـجت الاسلام والمسلمين شيخ محمود قوچانى ، جمهورى اسلامى ، 21/12/1369 با اندك تصرف
89- نورى ، حسين ، مستدرك الوسائل ، ج 11، ص 208
90- صـدوقـى سـهـا، منوچهر، تاريخ حكما و عرفا و متاخرين صدرالمتالهين ، ص 141
91- مصاحبه با جمهورى اسلامى ، 21/12/1369
92- عقيقى بخشايشى ، عبدالرحيم ، مفاخر آذربايجان ، ج 2، ص 526
93- ر ك : شـيـخ حر عاملى ، وسائل الشيعة ابواب اعداد الفرائض ، باب 25، ح 5
94- مهر تابان ، ص 16
95- بـراى اطـلاع بـيـشتر در مورد اعتكاف و آداب آن ، ر ك … درويش گفتار، احمد، باراهيان كوى دوست اعتكاف ، مركز پژوهشهاى اسلامى صدا و سيما، قم : موسسه فرهنگى طه و نيز رساله هاى عمليه و كتب فقهاى عظام شيعه
96- مراد، آيت الله سيد محمد حسين طباطبايى هستند
97- مهر تابان ، ص 19
98- حسينى تهرانى ، سيد محمد حسين ، رساله لب اللباب در سير و سلوك اولى الالباب ، ص 134
99- ر ك : اصول كافى ، ج 4، كتاب الدعاء، باب 2
100- از يادداشتهاى استاد سيد حسن قاضى طباطبايى
101– مـالك بـن انـس يـكـى از امـامـان چـهـار گـانـه اهل سنت در فقه است
102- روح مجرد، ص 146
103- سـعـى شـده اسـت كه ترجمه هر بخش از روايات در زير همان قسمت نوشته شود.
104- مجلسى ، محمد باقر، بحارالانوار، ج 1، ص 224
105- تصنيف غرر الحكم و دررالكلم ، ص 232
106- يادنامه استاد شهيد مرتضى مطهرى ، ج 1، ص 250.
107- رساله لب اللباب ، ص 158
108- دومين يادنامه علامه طباطبايى ، ص 296
109- روح مجرد، ص 320
110- سـخـنـرانـى اسـتـاد فـاطـمـى نيا در حرم حضرت معصومه عليه السلام به نقل از نامه آذربايجان ، ش 29
111- توحيد عينى و علمى ، ص 40
112- به پيروان شيخ احمد احسائى ، شيخيه گفته مى شود.
113- رساله لب اللباب ، ص 148
114- همان
115- يادنامه استاد شهيد مرتضى مطهرى ، ج 1، ص 239
116- روح مجرد، ص 462
117- از يادداشتهاى استاد سيد حسن قاضى طباطبايى ، با اندكى تغيير.
118- روح مجرد، ص 172
119- از يادداشتهاى استاد سيد محمد حسن قاضى
120- روح مـجـرد، ص 51، آقـا سـيـد عبدالغفار مازندرانى از زاهدان ، معروف نجف بـود و احـيـانـا هـم مـكـاشـفـاتـى مـثـالى و صـورى داشـتـه ، ولى بـا اهـل تـوحـيـد بـه شـدت مـخـالفـت مـى نـمـود و در مـجـالس و محافل خود، عرفاى عالى قدر را با بيان و روش خويش محكوم مى كرد.
121- يادنامه علامه طباطبايى ، ص 61
122- مصاحبه با جمهورى اسلامى ، 21/12/1369
123- از يادداشتهاى استاد سيد محمد حسن قاضى طباطبايى
124- معاد شناسى ، ج 1 ص 230
125- مهر تابان ، ص 179
126- نـخـسـتـين آيات اين سوره عبارتند از: بسم الله الرحمن الرحيم . طه # ما انـزلنـا عـليـك القـرآن لتـشـقـى # الا تـذكـرة لمـن يـخـشـى # تـنزيلا ممن خلق الارض و السـماوات العلى # الرحمن على العرش استوى # له ما فى السماوات و ما فى الارض و مـا بـينهما و ما تحت الثرى # و ان تجهر بالقول فانه يعلم السر و اخفى # الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنى
127- مهر تابان ، ص 135
128- همان ، ص 187
129- همان ، ص 277
130- بحارالانوار، ج 70، ص 22، ح 21
131- از يادداشتهاى استاد سيد محمد حسن قاضى طباطبايى
132- شـمـس آل احمد، برادر كوچكتر آقا سيد محمد تقى طالقانى در كتاب از چشم برادر، ص 194 در شرح حال ايشان مى نويسد: سيد محمد تقى ،
مـلقـب بـه كـمـال الديـن متولد سال 1280 آن طور كه شنيده ام هشت ده ماهى پس از مرگ پدر بزرگمان متولد شد، به همين جهت اسم او را يافت كه در زى پدر شد و پس از تحصيل مقدمات حوزه در مدرسه خان مروى و نزد سيد هادى طالقانى ، به نجف اشرف رفت . از شـاگـردان نـخـبـه مـرحـوم اصـفـهانى مرجع تقليد زمان شد و نماينده ايشان در مدينه بـراى ارشـاد شـيـعـيـان نـخـاوله آن شـهـر و در سـال 1330 تـوسـط ايـادى مـلك فيصل مسموم و كشته شد.
133- بحار الانوار، ج 100، ص 194
134- ستير: مخفى و پنهان
135- نفير: جماعت و گروه
136- نـقـيـر: سـوراخ بـسـيـار ريـزى كه در پشت هسته خرماست (كنايه از هر چيز بسيار اندك و بى ارزش )
137- آل عـمران : 101، ترجمه : و هركس به ذات خداوند متمسك شود، به صراط مستقيم هدايت شده است .
138- شورى : 15، ترجمه : و همان گونه كه امر شده اى پايدارى كن !
139- فـصـلت : 30، تـرجـمه : همانا آنان كه گفتند پروردگار ما خداست و سپس پايدارى كردند، ملائكه بر آنها نازل مى شوند
دریـای عـرفـان//هادی هاشمیان