لقب و نسبت وى نجم الدّین حسن بن علاء السّجزى است. وى کاتب و مرید شیخ نظام الدّین اولیا بوده، به اوصاف و اخلاق مرضیّه متّصف بوده است.
صاحب تاریخ هند گوید که: «در مکارم اخلاق و در لطافت و ظرافت مجالس و استقامت عقل و روش صوفیّه و لزوم قناعت و اعتقاد پاکیزه و در تجرّد و تفرّد از علایق دنیوى و خوش بودن و خوش گذرانیدن بىاسباب صورى، همچون اویى کمتر دیدهام. و چنان شیرین مجلس و مؤدّب و مهذّب بود که راحتى که از مجالست وى مىیافتم از مجالست هیچ کس نمىیافتم.»
و هم صاحب تاریخ گوید که: «سالها مرا با امیر خسرو و امیر حسن تودّد و یگانگى بود، نه ایشان بىصحبت من توانستندى بود و نه من بىصحبت ایشان. و به واسطه من میان هر دو استاد چنان رابطه محبّت و وداد استحکام یافته بود که به خانههاى یکدیگر آمد شد کردندى.»
و هم وى گوید که: «از کمال اعتقادى که امیر حسن را به شیخ نظام الدّین بود، أنفاس متبرّکه شیخ را که در مجالس صحبت شنیده بود در چند جلد جمع کرده است، و آن رافرائد الفوائد نام نهاده و در این روزگار در این دیار دستور ارباب ارادت شده.»
و وى را وراى آن، دواوین متعدّد و صحایف نثر و مثنویّات بسیار است.
فمن رباعیّاته:
دارم دلکى غمین بیامرز و مپرس | صد واقعه در کمین بیامرز و مپرس | |
شرمنده شوم اگر بپرسى عملم | اى أکرم اکرمین بیامرز و مپرس | |
و منها ایضا:
یک حرف تو چل صباح عالم را نور | یک حرف تو هشت خلد را مایه حور | |
حرف سیمین چهل ولى را دستور | زان چار چهار رکن عالم معمور | |
نفحات الأنس//عبد الرحمن جامی