وى را از علوم ظاهرى و مصطلحات رسمى بهره تمام بوده است، اما از همه دست بازداشته بوده است و روى در حضرت حق- سبحانه و تعالى- آورده، چنانکه مىگوید:
هرچه هست از دقیقه هاى نجوم//با یکایک نهفته هاى علوم
خواندم و سرّ هر ورق جستم//چون ترا یافتم ورق شستم
همه را روى در خدا دیدم//همه را روى در خدا دیدم
عمر گرانمایه را از اول تا آخر به قناعت و تقوى و عزلت و انزوا گذرانیده است، هرگز چون سایر شعرا از غلبه حرص و هوا ملازمت ارباب دنیا نکرده، بلکه سلاطین روزگار به وى تبرّک مى جسته اند، چنانکه مى گوید:
چون به عهد جوانى از بر تو //به در کس نرفتم از در تو
«طالبان وصال و مشتاقان جمال حضرت حق را دلیل وجود او هم وجود اوست، و برهان شهود او هم شهود او» مىگوید:
همه را بر درم فرستادى//من نمى خواستم تو مى دادى
چون که بر درگه تو گشتم پیر//زانچه ترسیدنى است دستم گیر
مثنویهاى پنجگانه وى که به پنج گنج اشتهار یافته است، اکثر آنها به استدعاى سلاطین روزگار واقع شده، امیدوارى آن را که نام ایشان به واسطه نظم وى بر صفحه روزگار بماند استدعا مى نموده اند. و اکثر آنها، اگر چه به حسب صورت افسانه است، امّا از روى حقیقت کشف حقایق و بیان معارف را بهانه است. یک جا در بیان آن معنى که صوفیّه گفتهاند که:
پژوهنده را یاوهزان شد کلید//کز اندازه خویشتن در تو دید
کسى کز تو در تو نظاره کند//ورقهاى بیهوده پاره کند
نشاید ترا جز به تو یافتن//عنان باید از هر درى تافتن
و جاى دیگر در همین معنى مى گوید:
عقل آبله پاى و کوى تاریک//و آنگاه رهى چو موى باریک
توفیق تو گرنه ره نماید//این عقده به عقل کى گشاید
عقل از در تو بصر فروزد//گر پاى درون نهد بسوزد
و یک جا در ترغیب و تحریص بر اعراض از ما سواى حق- سبحانه- و اقبال بر توجّه به جناب کبریاى وى مى گوید:
بر پر از این دام که خونخوارهاى است//زیرکى از بهر چنین چارهاى است
گرگ ز روباه به دندانتر است//روبه از آن رست که پردان تر است
جهد در آن کن که وفا را شوى//خود نپرستى و خدا را شوى
تاریخ اتمام اسکندرنامه که آخرین کتابهاى وى است، سنه اثنتین و تسعین و خمسمائه بوده است، و عمر وى در آن وقت از شصت گذشته بوده، رحمه اللّه سبحانه][۱]
[۱] عبد الرحمن جامى، نفحات الأنس، ۱جلد، مطبعه لیسى – کلکته، ۱۸۵۸٫