تذكره الأولياء ونفحات الانسعرفا-حعرفای قرن هفتم

۴۶۹- شیخ سعد الدّین حمّویى، قدّس اللّه تعالى روحه‏(نفحات الأنس)

 

نام وى محمّد بن المؤیّد بن ابى بکر بن ابى الحسن بن محمّد بن حمّویه است. از اصحاب شیخ نجم الدّین کبرى است، قدّس اللّه تعالى روحه.

و فى تاریخ الیافعى: کان صاحب احوال و ریاضات، و له اصحاب و مریدون و کلام.سکن سفح قاسیون مدّه ثمّ رجع الى خراسان، فتوفّى هناک.

در علوم ظاهرى و باطنى یگانه است. مصنّفات بسیار دارد چون کتاب محبوب و سجنجل الأرواح و غیر آن. و در مصنّفات وى سخنان مرموز و کلمات‏ مشکل و ارقام و اشکال و دوایر، که نظر عقل و فکر از کشف و حلّ آن عاجز است، بسیار است. و همانا که تا دیده بصیرت به نور کشف منفتح نشود، ادراک آن متعذّر است.

وى گفته است: «بشّرنى اللّه- سبحانه- و قال: من أصغى کلامک بحسن القبول و الاعتقاد فى ذکرى و تعریفى، فقد اندرجت فیه نطفه العلم و المعرفه، و ان التبس علیه فی الحال فقد ثبت له النّصیب فی طور من أطواره.»

شیخ صدر الدّین قونیوى- قدّس اللّه تعالى سرّه- به صحبت وى مى‏رسیده است، مى‏گوید که: «از وى شنیدم که مى‏گفت: مواثیق هفت است و در میثاق‏ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ‏ (۱۷۲/ اعراف) منحصر نیست. آن را با شیخ خود، شیخ محیى الدّین- قدّس اللّه تعالى سرّه- باز گفتم، گفت: کلیّات را مى‏گوید و اگر نه جزئیّات از آن بیش است.»

شیخ مؤیّد الدّین الجندى در شرح فصوص الحکم مى‏گوید که: «شیخ صدر الدّین روزى در مجلس سماع با شیخ سعد الدّین حاضر بود. شیخ سعد الدّین در اثناى سماع روى به صفّه‏اى که در آن منزل بود کرد و به ادب تمام مدّتى بر پاى ایستاد، و بعد از آن چشم خود را پوشید و آواز داد که: أین صدر الدّین؟ چون شیخ صدر الدّین پیش آمد، چشم بر روى وى بگشاد و گفت:

حضرت رسالت- صلّى اللّه علیه و سلّم- در آن صفّه حاضر بودند، خواستم که چشمى که به مشاهده جمال آن حضرت مشرّف شده است، اوّل به روى تو بگشایم.»

وى گفته است که: «وقتى روح مرا عروجى واقع شد و از قالب منسلخ گشت. سیزده روز چنان بماند آنگاه به قالب آمد، و قالب در این سیزده روز چون مرده افتاده بود و هیچ حرکت نمى‏کرد. و روح چون به قالب آمد، و قالب برخاست خبر نداشت که چند روز افتاده است. دیگران که حاضر بودند گفتند: سیزده روز است تا قالب تو چنین افتاده است.»

و ازاشعار وى است- که در کتاب محبوب درج کرده است- این رباعى عربى:

یا راحه مهجتی و نور البصر استیقظ قلبی بک وقت السّحر
ناجیت ضمیر خاطری یا قمری‏ إنّی أنا فیک و أنت لی فی نظری‏

و این رباعیّات فارسى نیز از آن قبیل است:

کافر شوى ار زلف نگارم بینى‏ مؤمن شوى ار عارض یارم بینى‏
در کفر میاویز و در ایمان منگر تا عزّت یار و افتقارم بینى‏
بى‏تو نظرى نیست مرا در کارى‏ بى‏روى تو خوش نیایدم گلزارى‏
در باغ رضاى چون تو زیبا یارى‏ پیدا و نهان روى تو دیدم بارى‏
بى‏تو نه بهشت بایدم نى رضوان‏ نى کوثر و زنجبیل و بحر حیوان‏
با قهر تو دوزخ است دار رضوان‏ با لطف تو دوزخ همه روح و ریحان‏

و این شعر نیز از آن قبیل است:

أنت قلبی و أنت فیه حبیب‏ و لسقم القلوب أنت طبیب‏
لیس فی قلب من یحبّک صدقا غیر ذکراک حاله یستطیب‏
أنت سقمی و صحّتی و شفائى‏ و بک الموت و الحیاه یطیب‏
و إذا ما نظرت فیّ بلطف‏ عن فؤادی و أعینی لا تغیب‏
لک سرّی و مهجتی و ضمیری‏ ساجد شاهد و مالى نصیب‏

عمر وى شصت و سه سال بوده است، و در روز عید أضحى، سنه خمسین و ستّمائه از دنیا رفته است، و قبر وى در بحرآباد است، رحمه اللّه تعالى.

نفحات الأنس، ۱جلد //عبد الرحمن جامى

خطا: فرم تماس پیدا نشد.

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=