تذكره الأولياء ونفحات الانسشعرا-بعرفای قرن سوم

۴۲- بایزید بسطامى، قدس اللّه تعالى سرّه‏(نفحات الانس)

از طبقه اولى است. نام وى طیفور بن عیسى بن آدم بن سروشان است. جدّ او گبرى بوده، مسلمان شده. از اقران احمد خضرویه و ابو حفص و یحیى معاذ است، و شقیق بلخى را دیده بود. وفات او در سنه احدى و ستین و مأتین بوده، و در سنه اربع و ثلاثین نیز گفته‏اند، و اول درست‏تر است.

و استاد وى کردى بوده، وصیت کرده که: «قبر من فروتر از استاد من نهید، حرمت استاد را.»

و وى از اصحاب رأى بوده،لکن وى را ولایتى گشاد که مذهب در آن پدید نیامد.

شیخ الاسلام گفت که: «بر بایزید فراوان دروغها بسته‏اند. یکى آن است که وى گفته: شدم خیمه زدم برابر عرش!»

شیخ الاسلام گفت: «این سخن در شریعت کفر است و در حقیقت بعد. حقیقت درست مى‏کنى به فرا دید آوردن خویش؟ حقیقت چیست؟ برستن از خویش. حقیقت به نابود خود درست کن! برابر گفتن خود کفر است. توحید به دوگانگى درست مى‏کنى؟ و ابرسیدن مى‏باید نه فرا رسیدن.»

حصرى گفت: «اگر عرش بینم کافر باشم.»

جنید متمکن بوده. او را بوح نبوده. امر و نهى را بزرگ داشته و کار از اصل گرفته، لاجرم همه فرقه‏ها وى را پذیرفته‏اند. او را گفتند: «وطن تو کجاست؟» گفت: «زیر عرش. یعنى غایت همت من، و منتهاى نظر من، و آرام جان من، و سرانجام کار من آن است، که اللّه- تعالى- گفت موسى را که: تو غریبى و من وطن تو.»

مى‏ گویند که چون بایزید نماز مى‏ کردى، قعقعه از استخوان سینه وى بیرون مى‏آمدى، و مى‏شنیدندى، از هیبت حق و تعظیم شریعت.

بایزید به در مرگ گفت: «إلهی! ما ذکرتک إلّا عن غفله، و ما خدمت إلا عن فتره. هرگز یاد نکردم ترا مگر از سر غفلت، و هرگز ترا نپرستیدم مگر از سر فترت.» این بگفت و برفت.

ابو موسى گوید- شاگرد وى- که بایزید گفت: «اللّه- تعالى- را به خواب دیدم. گفتم: راه به تو چون است؟ گفت: از خود گذشتى رسیدى.»

شیخ الاسلام گفت: «راه به شناخت اللّه- تعالى- آسان است، راه به یافت او عزیز است.»

بایزید را- قدس اللّه سرّه- پس از مرگ به خواب دیدند، گفتند: «حال تو؟» گفت: «مرا گفتند: اى پیر! چه آوردى؟ گفتم: درویشى به درگاه ملک شود وى را نگویند چه آوردى، گویند چه خواهى.»

و گویند در نیسابور عجوزه‏اى بود عراقیّه‏ نام، از درها سؤال کردى. از دنیا برفت. به خوابش دیدند، گفتند: «حال تو؟» گفت: «گفتند: چه آوردى؟ گفتم: آه! همه عمر مرا به این در حوالت مى‏ کردند که: خداى دهاد! و اکنون مى‏ گویند چه آوردى! گفت: راست مى‏ گوید. از او باز شوید!»

نفحات الأنس //عبدالرحمن جامی

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=