نام وى محمّد بن حسین بن محمّد بن موسى السّلمى است. صاحب تفسیر حقایق و طبقات مشایخ است، و غیر آن مصنّفات بسیار دارد. مرید شیخ ابو القاسم نصرآبادى است و خرقه از دست وى دارد، و نصرآبادى مرید شبلى است. و شیخ ابو سعید ابو الخیر بعد از وفات پیر ابو الفضل به صحبت وى رسیده و از دست وى خرقه پوشیده.
شیخ ابو سعید گفته که: «نزدیک شیخ ابو عبد الرحمن سلمى در شدیم. اول کرّت که او را دیدیم، مرا گفت: ترا تذکرهاى نویسم به خط خویش. گفتیم: بنویس! بنوشت به خطّ خویش: سمعت جدّى ابا عمرو بن نجید السّلمى یقول: سمعت ابا القاسم الجنید بن محمّد البغدادى یقول: التّصوّف هو الخلق، من زاد علیک بالخلق زاد علیک بالتّصوّف. و احسن ما قیل فی تفسیر الخلق ما قال الشّیخ الامام ابو سهل الصّعلوکى: الخلق هو الاعراض عن الاعتراض.»
صاحب کتاب فتوحات مکیّه- قدّس اللّه تعالى سرّه- فى الباب الحادى و السّتین و مائه، فی المقام الّذى بین الصّدّیقیه و النّبوّه، مىگوید که: «در محرّم سنه سبع و تسعین و خمسمائه، به این مقام درآمدم. و من در سفر بودم در بلاد مغرب، حیرت بر من غالب شد و به جهت تنهایى و انفراد وحشتى عظیم روى نمود، و نمىدانستم که نام آن مقام چیست با وجود آن که مرا حاصل بود.
پس با آن حیرت و وحشت از آن منزلى که بودم رحلت کردم، و بعد از نماز دیگر به خانه شخصى که میان من و وى مؤانست تمام بود فرود آمدم و از آن حیرت و وحشت با وى سخن مىگفتم. ناگاه دیدم که سایه شخصى ظاهر شد. از جاى خود برجستم، گفتم: شاید که کسى باشد
که نزدیک وى مرا فرجى حاصل آید. مرا معانقه کرد. چون تأمّل کردم، دیدم که شیخابو عبد الرّحمن سلمى است که روح وى در صورت جسدانى متمثّل شده است، و حقّ- سبحانه- به جهت رحمت بر من وى را به من فرستاده. با وى گفتم که: ترا در این مقام مىبینم! گفت که: در این مقام قبض روح من کردهاند، و در این مقام از دنیا به عقبى رفتهام و همیشه در این مقامم. پس ذکر وحشت و عدم مؤانست خود در آن مقام کردم. گفت: الغریب مستوحش. پس گفت: بعد ان سبقت لک العنایه الإلهیه بالحصول فی هذا المقام، فاحمد اللّه یا أخی! و راضى باش به آن که با خضر- علیه السّلام- در این مقام مشارک باشى! وى را گفتم: یا ابا عبد الرّحمن! این مقام را هیچ نامى نمىدانم که به آن نامش خوانم. گفت: هذا یسمّى مقام القربه، فتحقّق به!»
شیخ ابو عبد الرّحمن گفته است: «الّذی لا بدّ للصّوفی منه شیئان: الصّدق فى الأحوال، و الأدب فی المعاملات.»
و فى تاریخ الیافعى انّه توفّى السّلمى- رحمه اللّه تعالى- سنه اثنتى عشره و اربعمائه.[۱]
[۱] عبد الرحمن جامى، نفحات الأنس، ۱جلد، مطبعه لیسى – کلکته، ۱۸۵۸٫
خطا: فرم تماس پیدا نشد.