آقا سید هاشم حداد(نعل بند)حکایات عرفای برجسته

کیفیّت فناء فى الله و تحیّر فى ذات اللهِ آقاى حدّاد

میفرمودند: بعضى از اوقات چنان سبک و بى اثر مى ‏شوم عیناً مانند یک پر کاهى که روى هوا مى ‏چرخد؛ و بعضى اوقات چنان از خودم بیرون مى ‏آیم عیناً به مثابِهِ مارى که پوست عوض میکند، من چیز دیگرى هستم و آن بدن من و اعمالش همچون پوست مار که کاملًا به شکل مار است و اگر کسى نداند و از دور ببیند مى ‏پندارد یک مار است، ولى جز پوست مار چیزى نیست.
می فرمودند: بسیار شده است که به حمّام میرفتم و وقت بیرون آمدن‏دِشْداشه (پیراهن عربى بلند) را وارونه مى ‏پوشیدم.
می فرمودند: هر وقت به حمّام میرفتم، حمّامى در پشت صندوق، اشیاء و پولهاى واردین را میگرفت و در موقع بیرون آمدن به آنها پس میداد. یک روز من به حمّام رفتم و موقع ورود، خود حمّامى پشت صندوق بود و من پولهاى خود را به او دادم. چون بیرون آمدم و میخواستم امانت را پس بگیرم، شاگرد حمّامى پشت صندوق نشسته بود. گفت: سیّد امانتى تو چقدر است؟!
گفتم: دو دینار. گفت: نه! اینجا فقط سه دینار است! گفتم: چرا مرا معطّل میکنى؟! یک دینارش را براى خودت بردار و دو دینار مرا بده که بروم؟! چون جریان را صاحب حمّام شنید، از شاگردش پرسید: چه خبر است؟!
گفت: این سیّد میگوید: من دو دینار دادم و اینجا سه دینار است. گفت: من خودم سه دینار را از او گرفتم؛ سه دینار را بده، سه دینار مال اوست. به حرفهاى این سیّد هیچوقت گوش نکن که غالباً گیج است و حالش خراب است!
آقاى حدّاد میفرمودند: در آن لحظه من حالى داشتم که نمى ‏توانستم یک لحظه در آنجا درنگ کرده و با آنها گفتگو کنم، و اگر یکقدرى معطّل می کردند، می گذاشتم و مى‏ آمدم.
می فرمودند: در هر لحظه علومى از من می گذرد بسیار عمیق و بسیط و کلّى، و چون در لحظه ثانى بخواهم به یکى از آنها توجّه کنم مى ‏بینم عجبا! فرسنگها دور شده است.

روح مجرد//علامه محمد حسین طهرانی

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=