قضیه آن بازارى که زندگیش با نظر آقاى قاضى برگشت را بفرمایید؟
ج: یک بازارى که چندى قبل در تهران بود خودش مىگفت: وقتى در نجف پول به من دادند که به علماء مستحق بدهم، اسم آقاى قاضى را هم بردند.
من به دیگران دادم و به ایشان (به خاطر اتهام به تصوف) پرهیز کردم. یک وقت دیگر آقاى قاضى را دیدم که یک نگاه به آسمان کرد و یک نگاه به من، از آن به بعد زندگیم برگشت و وضع مادّیم خراب شد.
روح وریحان//سیدعلی اکبر صداقت