آیت الله سید محمد حسین طهرانیحکایات عرفای برجستهعلاّمه سیدمحمد حسین طباطبایی

نماز جماعت علامه طباطبایی به قلم علامه سید محمد حسین طهرانی

 

از همان زمان طلبگى ما در قم که من زیاد به منزلشان مى‏رفتم؛ هیچ‏گاه نشد که بگذارند ما با ایشان به جماعت نماز بخوانیم؛ و این غصّه در دل ما مانده بود که ما جماعت ایشان را ادراک نکرده‏ایم؛ و از آن زمان تا بحال، مطلب ازاین‏قرار بوده است؛ تا در ماه شعبان‏[۱] امسال که بمشهد مشرّف شدند و در منزل ما وارد شدند ما اطاق ایشان را در کتابخانه قرار دادیم تا با مطالعه هر کتابى که بخواهند روبرو باشند؛ تا موقع نماز مغرب شد؛ من سجّاده براى ایشان و یکى از همراهان که پرستار و مراقب ایشان بود پهن کردم؛ و از اطاق خارج شدم که خودشان به نماز مشغول شوند؛ و سپس من داخل اطاق شوم؛ و به جماعت اقامه شده اقتدا کنم؛ چون مى‏دانستم که اگر در اطاق باشم، ایشان حاضر براى امامت نخواهند شد.

قریب یک ربع ساعت از مغرب گذشت؛ صدائى آمد؛ و آن رفیق همراه مرا صدا زد چون آمدم گفت: ایشان همین‏طور نشسته و منتظر شما هستند که نماز بخوانید.

عرض کردم: من اقتدا مى‏کنم! گفتند: ما مقتدى هستیم! عرض کردم: استدعا مى‏کنم بفرمائید نماز خودتان را بخوانید! فرمودند: ما این استدعا را داریم.

عرض کردم: چهل سال است از شما تقاضا نموده‏ام که یک نماز با شما بخوانم تا بحال نشده است؛ قبول بفرمائید؛ با تبسّم ملیحى فرمودند: یک سال هم روى آن چهل سال.

و حقّا من در خود توان آن نمى‏دیدم که بر ایشان مقدّم شده؛ و نماز بخوانم؛ و ایشان بمن اقتدا کنند؛ و حال شرم و خجالت شدیدى بمن رخ داده بود.

بالأخره دیدم ایشان بر جاى خود محکم نشسته و به هیچ‏وجه من الوجوه تنازل نمى‏کنند؛ من هم بعد از احضار ایشان صحیح نیست خلاف کنم، و به اطاق دیگر بروم؛ و فرادى نماز بخوانم.

عرض کردم: من بنده و مطیع شما هستم؛ اگر امر بفرمائید اطاعت مى‏کنم! فرمودند: امر که چه عرض کنم! امّا استدعاى ما این است! من برخاستم و نماز مغرب را بجاى آوردم؛ و ایشان اقتدا کردند؛ و بعد از چهل سال علاوه بر آنکه نتوانستیم یک نماز با ایشان اقتدا کنیم امشب نیز در چنین دامى افتادیم.

خدا مى‏داند آن وضع چهره و آن حال حیا و خجلتى که در سیماى ایشان توأم با تقاضا مشهود بود، نسیم لطیف را شرمنده مى‏ساخت و شدّت و قدرتش جماد و سنگ را ذوب مى‏کرد.

خلق یخجل النّسیم من اللّطف‏ و بأس یذوب منه الجماد

 

جلّ معناک أن یحیط به الشّعر و یحصى صفاته النّقّاد[۲]

 

 

[۱] ( ۱) یعنى آخرین ماه شعبانى که گذشته است و آن در یک‏هزار و چهارصد و یک هجریّه قمریّه مى‏باشد.

[۲] ( ۱) سفینه البحار ج ۱ ص ۴۳۷ از صفىّ الدّین حلّى شاگرد محقّق حلّى در ضمن قصیده‏ایست که درباره امیر المؤمنین سروده است و معناى آن اینست: اخلاق‏هائى دارى که از شدّت لطافت، نسیم را شرمنده نماید؛ و بأس و شدّتى که از آن جماد ذوب گردد معناى تو بزرگتر است از آنکه بتواند شعر او را در بر گیرد؛ و حسابگران نمى‏توانند صفات و مزایاى معناى تو را به شمارش آورند.

مهرتابان//محمد حسین طهرانی

 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=