مرحوم مطهّرى با حقیر سوابق دوستى و آشنائى دیرین داشت، و ذکر مبارک حضرت آقا با وى کم و بیش- نه کاملًا- به میان آمده بود. و اینک که آقا از کربلا به طهران آمدهاند ایجاب مىنمود که این دوست دیرینه نیز از محضرشان متمتّع گردد. روى این اصل، بنده جناب مطهّرى را خبر کردم و ایشان در بنده منزل احمدیّه دولاب تشریف آوردند و در مجلس عمومى ملاقات انجام شد. و سؤالاتى نیز از ناحیه مرحوم مطهّرى شد که ایشان پاسخ دادند. مرحوم مطهّرى شیفته ایشان شد، و کأنّه گمشده خود را اینجا یافت. و سپس مرتبه دیگر آمد و باز ساعتى در این اطاق عمومى بیرونى با هم سخن و گفتگو داشتند.
آنگاه صدیق ارجمند مرحوم مطهّرى به بنده گفت: آیا ممکن است حضرت آقا به من یک ساعتى وقت بدهند تا در خلوت و تنها با ایشان ملاقات داشته باشم؟! عرض کردم: اشکال ندارد. ایشان وقت میدهند، و مکان خلوت هم داریم!
به حضرت آقا عرض کردم، فرمودند: مانعى ندارد؛ بیاید و هر سؤالى که دلش میخواهد بکند.
در بالاى بام منزل اطاق کوچکى براى اثاثیّه و لوازم بام معمولًا بنا مىکنند، حقیر مکان خلوت را آن اطاق قرار داده و ساعتى را آقا معیّن فرمودند براى فردا که بیاید و ملاقات خصوصى داشته باشیم.
در موعد مقرّر مرحوم شهید مطهّرى آمدند، و ما با حضرت آقا آنها را به بام بردیم و براى آنکه احیاناً کسى به بام نرود حتّى از اطفال و افراد بى خبر از رفقا و دوستان، در وقت پائین آمدن درِ بام را از پشت قفل نمودم.
در اینجا مرحوم مطهّرى آنچه میخواهد از ایشان مىپرسد. سؤالهاى انباشته و کهنه و جواب داده نشدهاى را که چون ساعت به سر رسید و آقا پائین آمدند و مرحوم مطهّرى پشت سرشان بود، من دیدم مطهّرى بقدرى شاد و شاداب است که آثار مسرّت از وجناتش پیداست.
آنچه میان ایشان و حضرت آقا به میان رفته بود، من نه از حضرت آقا پرسیدم و نه از آقاى مطهّرى، و تا این ساعت هم نمیدانم. ولى مرحوم مطهّرى هنگام خروج آهسته به حقیر گفتند: این سیّد حیات بخش است.
ناگفته نماند که روزى مرحوم مطهّرى به حقیر مى گفتند: من و آقا سیّد محمّد حسینى بهشتى در قم در ورطه هلاکت بودیم، برخورد و دستگیرى علّامه طباطبائى ما را از این ورطه نجات داد.
حالا این کلام مرحوم مطهّرى درباره حضرت حاج سیّد هاشم که: این سیّد حیات بخش است، هنگامى است که حضرت علّامه هم حیات دارند، و از آن وقت تا ارتحالشان که در روز هجدهم محرّم الحرام ۱۴۰۲ هجریّه قمریّه واقع شد، شانزده سال فاصله است. تازه علّامه پس از مرحوم مطهّرى، لباس بدن را خَلْع و به جامه بقا مخلّع گشتند.
دستور العمل خواستن آیه الله حاج شیخ مرتضى مطهّرى از حضرت حدّاد
مرحوم مطهّرى باز پس از مراجعت حضرت آقا از مشهد مقدّس که شرحش خواهد آمد، ساعتى دیگر ملاقات خصوصى و خلوت خواستند که آنهم به همین نحوه و کیفیّت برگزار شد. باز هم حقیر از ردّ و بدلهاى آنان اطّلاعى ندارم، ولى همین قدر میدانم که در این جلسه مرحوم مطهّرى از حضرت ایشان دستور العمل خواسته بود و ایشان هم دستوراتى به او داده بودند.
مرحوم مطهّرى از بنده عکس و تصویر آقاى حدّاد را خواست تا در اطاقش بگذارد و نصب کند. من به او گفتم: تصویر ایشان را به شما میدهم ولى نزد خود نگهدارید و در اطاق نصب نکنید، و بجاى آن تصویر مرحوم قاضى را نصب نمائید؛ چرا که آقا حاج سیّد هاشم مرد ناشناختهاى است و شما مرد سرشناس، و رفت و آمد با همه طبقات دارید؛ چنانچه تصویر ایشان را ببینند براى آنها مورد سؤال واقع میشود که این مرد کیست؟ و به چه علّت در اینجا آمده است؟ در آن وقت هم براى شما ضرر دارد و هم ایشان نمىپسندند که نامشان مشهور گردد. امّا تصویر مرحوم قاضى چنین نیست. حقیر یک روز که منزل آن مرحوم رفته بودم، دیدم سه عکس در اطاق خود نصب کردهاند: تصویر مرحوم پدرشان آقا شیخ محمّد حسین مطهّرى، و تصویر مرحوم حاج شیخ میرزا على آقا شیرازى، و تصویر مرحوم آیه الله حاج میرزا سیّد على آقا قاضى طباطبائى قَدَّسَ اللهُ أسرارَهُم و أعلَى اللهُ دَرجَتَهُم و مَقامَهُم جَمیعًا.
مسافرت مرحوم شهید مطهّرى به کربلا و ملاقات با آقاى حدّاد دو باردر سفرى هم که مرحوم مطهّرى به أعتاب عالیات مشرّف شدند، نشانى منزل آقا حاج سیّد هاشم را بنده به ایشان دادم، و در کربلا دو بار به محضرشان مشرّف شدهاند، یکبار ساعتى خدمتشان میرسند، و بار دوّم روز دیگر صبحانه را در آنجا صرف مى نمایند.
عبارت مرحوم حدّاد به مطهّرى: پس کِىْ نماز مى خوانى؟!
مرحوم مطهّرى در مراجعت از این ملاقاتها بسیار مشعوف بودند، و میفرمودند: در یکبار که خدمتشان بودم از من پرسیدند: نماز را چگونهمیخوانى؟ عرض کردم: کاملًا توجّه به معانىِ کلمات و جملات آن دارم!
فرمودند: پس کِىْ نماز میخوانى؟! در نماز توجّهات به خدا باشد و بس! توجّه به معانى مکن
روح مجرد//علامه محمدحسین طهرانی