علما-معلمای قرن دهم

محقق کرکى یا محقق ثانى (متوفى ۹۴۰ ه.ق)

گفتار استاد:

«شیخ على بن عبد العالى کرکى،معروف به محقق کرکى یا محقق ثانى،از فقهاى‏جبل عامل و از اکابر فقهاء شیعه است.در شام و عراق تحصیلات خود را تکمیل‏کرده و سپس به ایران در زمان شاه طهماسب اول آمده و منصب شیخ الاسلامى‏براى نخستین بار در ایران به او تفویض شد.منصب شیخ الاسلامى بعد از محقق‏کرکى به شاگردش شیخ على منشار،پدر زن شیخ بهایى رسید و بعد از او،این‏منصب به شیخ بهایى واگذار شد.فرمانى که شاه طهماسب به نام او نوشته و به اواختیارات تام داده،در حقیقت او را صاحب اختیار واقعى و خود را نماینده اودانسته است،معروف است.

کتاب معروف او که در فقه زیاد از آن نام برده مى‏شود،«جامع المقاصد»است که‏شرح قواعد علامه حلى است.او علاوه بر این،«المختصر النافع‏»محقق،و شرایع‏محقق و چند کتاب دیگر از علامه و چند کتاب از شهید اول را حاشیه زده و یاشرح کرده است.

آمدن محقق ثانى به ایران و تشکیل حوزه درسى در قزوین و سپس در اصفهان،وپرورش شاگردانى مبرز در فقه،سبب شده که براى نخستین بار پس از دوره‏صدوقین،ایران مرکز فقه شیعه بشود.محقق کرکى میان سالهاى‏۹۳۷-۹۴۱درگذشته است.محقق کرکى شاگرد على بن هلال جزائرى و او شاگرد ابن فهدحلى بوده است.ابن فهد شاگرد شاگردان شهید اول از قبیل فاضل مقداد بوده.

على هذا او به دو واسطه شاگرد شهید اول است.پسر محقق کرکى به نام شیخ‏عبد العالى بن على بن عبد العالى نیز از فقهاء شیعه است که ارشاد علامه و الفیه شهید را شرح کرده است…» (۱)

محقق دوم،صاحب جامع المقاصد:

شیخ نور الدین،على بن الحسین بن عبد العالى کرکى عاملى،یکى از بزرگان‏فقهاى قرن دهم هجرى است و القاب:«مروج الذهب‏»،«شیخ الاسلام‏»،«محقق‏کرکى‏»،«محقق ثانى‏»و«المولى المروج‏»در مورد او شهرت دارد.او عالمى است عامل،و فقیهى است کامل،مجتهد اصولى و محقق یکتاى عصر خویش و علامه وقت.وثاقت‏و دقت نظر و جلالت علمى و عملى و کثرت تحقیق و تدقیق و جودت تالیف و متانت‏تصنیف او بى‏نیاز از توصیف و غنى از تعریف مى‏باشد.

او از علماء و فقهاى جبل عامل است که پس از تکمیل مراتب علمى و عملى،بنابه رخواست‏شاه طهماسب به ایران مسافرت کرده است و شیخ الاسلام رسمى ایران‏گردیده است و پذیرش این دعوت از سوى یک پادشاه،گاهى در زندگى این فقیه‏بزرگوار با توجه به حرکت اسلامى ایران امروز،ممکن است‏خواننده محترم را دچارحیرت و تردد گرداند که مبارزه با رژیم ستمشاهى در عصر اخیر و همکارى یک مجتهدعالیقدر در آن عصر را با پادشاه وقت،به چه معنى و مفهومى مى‏توان تعبیر و تفسیرنمود؟کدام یک از آنها حق و کدام یک از آنها باطل و ناروا شمرده مى‏شود؟

در رفع این تحیر و تردد،آنچه به نظر نگارنده مى‏رسد اینگونه است:

اولا:در رسیدگى به مسائل و قضایاى تاریخى نبایست‏شرایط زمان و مکان ومحیط اجتماعى را از نظر دور داشت،بلکه ضرورت دارد با توجه به شرائط و ظروف‏خاص زمانى و مکانى قضاوت و داورى نمود و این امر به سهولت و آسانى صورت‏نمى‏پذیرد،بلکه یک فرد بى‏نظر و بى‏غرض باید ریشه‏هاى قضایا را بررسى و پى‏جویى‏نماید تا به حق مطلب برسد.

ثانیا:تشکیل حکومت صفویه،پس از آن همه فشار و اختناق که اقلیت معدود ومحدود شیعه از اکثریت‏حاکم آن روز به جرم تنها اعتقاد و گرایش مذهبى‏اش کشیده‏بود،و آن همه تظلماتى که در دوره عثمانیها و بازماندگان خلفاى اموى و عباسى یااجراء کنندگان شیوه‏هاى حکومتى آنان متحمل گردیده بود،که تاریخ خود بهترین شاهدو صادق‏ترین گواه این جریانات مى‏باشد، به نهضت صفویه در آن مقطع خاص زمانى‏صبغه مذهبى و رنگ خالص نهضت دینى و اسلامى بخشیده بود که فقهاى و علماى‏رنج دیده و ستم کشیده و صدا در گلو خفه شده،همکارى و هم فکرى با این حرکت‏توفنده انقلابى و اسلامى را یک وظیفه صد در صد شرعى و اسلامى خویش بدانند و باجان و دل و با الهام از اعتقادات پاک مذهبى خویش،با آن حرکت همکارى داشته‏باشند،نه آنکه از روى نیل به مقاصد دنیوى یا اشغال مناصب دنیوى به چنین مقامات‏روى آورده باشند،واکنش و عکس العمل سر سلسله این حرکتها هم تا حدودى این نوع‏برخورد را نشان مى‏دهد که جنبه‏هاى اعتقادى و مذهبى او بر دیگر جنبه‏ها و ابعاد مساله‏غلبه و پیروزى داشته است و شرکت این نوع فقهاء و علماى اسلام در چنین حرکتهاى‏سیاسى و حکومتى بر این منوال و بر این اصل استوار بوده است،هر چند ناگفته نبایدگذاشت که دنیامداران و سیاست‏بازان از این گرایشهاى پاک و تمایلات بى‏آلایش به‏سادگى عبور نکرده‏اند،بلکه بهره‏برداریهاى ناپاک و ناخالص فراوانى نیز نموده‏اند که‏نهضت مشروطیت ایران و نهضت ثوره عشرین عراق و دهها نظیر آنها،گویاترین سندتاریخى اثبات این ادعاى ما مى‏تواند باشد و یقینا در مورد سلسله صفویه هم چنین‏اتفاقات ناروا رخ داده است،ولى در آغاز حرکت و در توجیه عامل اصلى شرکت فقهاءدر این حرکت‏سیاسى،دقیقا همان رهایى و فرار از ظلمها و ستمها در کار بوده است که‏در حق آنان به کار گرفته مى‏شد،به ویژه افرادى مانند محقق کرکى که در کوران حوادث‏و در متن تظلمات و تعدیات در لبنان و جبل عامل به سر مى‏برده است که بارزترین‏نمونه آن شهادت فقیه بزرگوار شهید اول،و شاگرد نامدار محقق کرکى،شهید ثانى ودهها شهید گمنام تاریخ فقه و فقاهت مى‏باشد که گرفتار آتش سوزنده جهل و نادانى وتعصب و عناد و لجاجت‏ستمگران گشته‏اند،بى‏آنکه صدایى از آنان به گوش احدى‏رسیده باشد.پس به این ترتیب مقایسه آن دوره با عصر انقلاب و شرایط روز،هرگزصحیح و روا نیست.

گفتار دیگران در حق او:

صاحب روضات الجنات فشرده‏اى از گفتار علماء و فقهاء را در مورد این فقیه‏بزرگوار آورده است که برگزیده‏اى از آنها را در ذیل مى‏آوریم:

۱- شهید ثانى:

او در اجازه‏اى که به فرزند این عالم ربانى صادر کرده است،درباره او مى‏گوید:

«پیشواى محقق،یکتاى عصر خویش،شیخ نور الدین على بن عبد العالى کرکى‏عاملى،از علماى دوره شاه طهماسب صفوى است که شاه امور مملکتى را در اختیار اونهاده بود و دستور العملى به تمام نقاط کشور صادر نموده بود که از او به عنوان فقیه‏بزرگوار امتثال و اطاعت نمایند و اعتقاد داشت که حکومت از آن او است،از آن جهت‏که او نایب امام زمان(عج)مى‏باشد و پادشاه نماینده و نایب او مى‏باشد،چون اساس‏حکومت از آن خدا و رسول(ع)و جانشینان بر حق اوست.این فقیه بزرگواردستور العملهایى به شهرها و مناطق در مورد امور مردم و مالیات مى‏نوشت و در پاره‏اى‏از مناطق کشور،قبله‏ها را که بر اساس نادرست تنظیم گردیده بود، تغییر مى‏داد.» (۲)

۲- سید نعمت الله جزائرى:

او در کتاب‏«غوالى اللئالى‏»مى‏گوید:

«شیخ على بن عبد العالى(قبرش معطر باد)هنگامى که بنا به درخواست‏شاه‏طهماسب به قزوین و سپس اصفهان قدم گذاشت،او دستور العملهاى متعددى به‏اطراف و اکناف نوشت و من برخى از این احکام و دستورها را دیده‏ام که متضمن نحوه‏رفتار با مردم و کمیت و مقدار خراج مالیات،امر به اقامه شعائر دین مانند نماز جماعت‏و تعیین امام جمعه و جماعت و… مى‏باشد.» (۳)

۳- صاحب ریاض العلماء:

ملا عبد الله افندى،متن دستور شاه طهماسب را در مورد او آورده است که‏جملاتى از آن به این ترتیب است:«از آن جمله در این زمان،کثیر الفضل عالى شان که‏به رتبه ائمه هدى علیهم السلام و الثناء اختصاص دارد،متعالى رتبت،خاتم المجتهدین،وارث علوم سید المرسلین، حارس دین امیر المؤمنین،قبله الاتقیاء المخلصین،حجه‏الاسلام و المسلمین،هادى الخلائق الى الطریق المبین،ناصب اعلام الشرع المتین،متبوع اعاظم الولاه فی الاوان،مقتدى کافه الزمان،مبین الحلال و الحرام،نائب الامام(ع)لازال کاسمه العالى علیا عالیا،که به قوه قدسیه ایضاح مشکلات قواعد ملت و شرایع‏حقه نموده،علماء رفیع المکان اقطار و امصار،روى عجز بر آستانه علومش نهاده به‏استفاده علوم از مقتبسات انوار مشکوه فیض آثارش سرافرازنده و اکابر و اشراف‏روزگار سر اطاعت و انقیاد از اوامر و نواهى آن هدایت پناه نپیچیده،پیروى احکامش راموجب نجات مى‏دانند،همگى همت‏بلند و نیت ارجمند مصروف اعتلاى شان وارتقاء مکان و ازدیاد مراتب آن عالى شان است،مقرر فرمودیم که سادات عظام و اکابر واشراف فخام و امراء و وزراء و…آنچه او نهى نماید بدان منتهى نموده،هر کس را ازمتصدیان امور شرعیه ممالک محروسه و عساکر منصوره عزل نماید،معزول،و هرکسى را نصب نماید، منصوب دانسته،در عزل و نصب مزبورین سند دیگرى محتاج‏ندانند…کتبه طهماسب بن شاه اسماعیل الصفوى الموسوى‏»

۴- گفتار صاحب امل الآمل:

او در کتاب خویش،ضمن تجلیل و توصیف در مورد او گوید:«امر او در وثاقت،علم،فضل، جلالت قدر،عظمت‏شان،فراوانى تحقیق و تدقیق،مشهورتر از آن است‏که ذکر کنم.»

سپس به ذکر اسامى کتابهاى تالیفى او مى‏پردازد که در بخش خود خواهدآمد. (۴)

۵- گفتار صاحب ریحانه الادب:

مرحوم مدرس او را در ذیل کلمه‏«محقق‏»در جلد پنجم کتاب خود آورده است‏و او را با وثاقت و دقت نظر و جلالت علمى و عملى مى‏ستاید و تفویض امور را ازناحیه حکومت وقت،به او ذکر مى‏کند،سپس به شرح تالیفات او مى‏پردازد.داستان‏سفیر روم را ذکر مى‏کند که گویند سفیرى از طرف سلطان روم به حضور حکومت واردشد و شیخ را شناخت،از راه تعرض و فتح باب جدل گفت:«شیخ!ماده تاریخ این‏مذهب(حکومت‏شما)،«مذهب ناحق‏»(۹۰۶)است،یعنى مذهب باطل که کلمه‏«نا»در زبان فارسى حرف نفى است(و این سخن اشاره به آغاز حکومت صفویه‏است.)شیخ بالبدیهه و بدون تامل گفت:«بلى،بر عکس همین جمله ماده تاریخ رواج‏مذهب ما است،ما عرب هستیم و این جمله هم عربى است:«مذهبنا حق‏»(مذهب ماحق است)و لفظ‏«نا»هم در زبان عرب ضمیر متکلم مع الغیر و به معناى‏«ما»مى‏باشد.

تالیفات او:

۱-اثبات الرجعه

۲-احکام الارضین یا اقسام الارضین

۳-اسرار اللاهوت فی وجوب لعن الجبت و الطاغوت

۴-ترجمه الجزیره الخضراء که در هند چاپ شده است.

۵-جامع المقاصد فی شرح القواعد شرح قواعد علامه حلى تا اواسط باب نکاح‏که در ایران چاپ شده است.

۶-الجعفریه فی الصلوه و مقدماتها.یک نسخه از آن در کتابخانه رضوى موجوداست.

۷-حاشیه ارشاد علامه حلى.دو نسخه از آن در کتابخانه رضوى موجود است.

۸-حاشیه الفیه شهید

۹-حاشیه قواعد علامه که غیر از جامع المقاصد است.

۱۰-حاشیه دروس و حاشیه ذکرى شهید اول

۱۱-حاشیه بر شرائع الاسلام

۱۲-حاشیه المختصر النافع محقق اول

۱۳-حاشیه مختلف علامه حلى،و از هر یک از این دو آخرى،یک نسخه درکتابخانه آستان قدس رضوى موجود است.

۱۴-شرح ارشاد علامه

۱۵-صیغ العقود و الایقاعات

۱۶-قاطعه اللجاج فی حل الخراج

۱۷-النجمیه در کلام

۱۸-نفحات اللاهوت

۱۹-رساله السجود على التربه

فرزند او:

فرزند فقیه و محقق او،شیخ عبد العالى بن على،از بزرگان فقهاء بوده و محقق‏فاضل و متکلم وارسته‏اى بوده است.وى معاصر با مقدس اردبیلى و وفاتش نیز در سال‏۹۹۳ هجرى بوده است.

شاگردان او:

او شاگردان متعددى را در مکتب خویش پرورش داده است که از آن جمله:

۱-شیخ زین الدین فقعانى

۲-شیخ احمد بن محمد بن ابى جامع

۳-شیخ نعمت الله بن شیخ جمال الدین

۴-احمد بن الشیخ شمس الدین

۵-شیخ عبد النبى الجزائرى،صاحب رجال

۶-شیخ على منشار زین الدین العاملى(شیخ الاسلام)

۷-کمال الدین درویش محمد بن الشیخ کمال الدین درویش محمد بن شیخ‏حسن عاملى.

۸-نطنزى جد موسى استاد صاحب استناد

۹-سید امیر محمود بن ابى طالب استر آبادى حسینى موسوى شارح جعفریه ومترجم نفحات اللاهوت استاد خویش

۱۰-سید شرف الدین على الحسن استر آبادى نجفى

۱۱-شیخ على بن عبد العالى عاملى کرکى شیخ الاسلام و المسلمین مؤلف شرح‏القواعد(در۶ جلد)

وفات او:

وفات او روز شنبه عید غدیر خم هجدهم ذى الحجه،به سال ۹۴۰ هجرى درنجف اشرف واقع گردید و ماده تاریخ او در این شعر گنجانده شده است:

ثم على بن عبد العالى محقق ثان و ذو المعالى بالحق امحى السنه الشنیعه للفوت قیل‏«مقتداى شیعه‏»

(مقتداى شیعه ۹۴۰)

بعد از وفات محقق مذکور،شیخ على منشار پدر زن شیخ بهائى که از افاضل حوزه درسى او بود،جانشین وى گردید و مقرب تشکیلات حکومتى صفوى شد و دراصفهان شیخ الاسلام رسمى گردید و بعد از وفات او نیز همین منصب عالى به شیخ‏بهایى داماد او منتقل شده است. محقق کرکى مسموما درگذشته است و ظاهر آن است‏که مسمومیت وى از سوى برخى از امناى دولت صورت گرفته باشد. (۵)

پى‏نوشتها:

۱- آشنایى با علوم اسلامى،ص ۳۰۲٫

۲- روضات الجنات،ج ۴،ص ۳۶۱٫

۳- مدرک فوق.

۴- امل الآمل،ج ۱،ص ۱۲۱٫

۵- ریحانه الادب،ج ۵،ص ۲۴۵ تا۲۴۹٫

علاقمندان مى‏توانند براى تحقیق بیشتر به منابع زیر مراجعه فرمایند:

ریحانه الادب،ج ۵،ص ۲۷۲- حبیب السیر،ج ۴،ص‏۶۰۹- الذریعه،ج ۵،ص ۷۲- اعیان الشیعه، ج ۴۱،ص ۱۷۴- امل الآمل،ج ۱،ص ۱۲۱- سفینه البحار،ج ۲،ص‏۱۴۷- شهداء الفضیله،ص ۱۰۸- الکنى والالقاب،ج‏۳،ص ۱۶۱- لؤلؤه البحرین،ص ۱۵۱- مستدرک الوسائل،ج‏۳،ص ۴۳۱- نقد الرجال،ص‏۲۳۸- روضات الجنات،ج ۴،ص ۳۶۰ و منابع دیگر.

فقهای نامدار شیعه//عقیقی بخشایشی

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
-+=