مى گویند وقتى نجم الدین کبرى در خوارزم آفتابه گلى به دستش بوده مى خواست وضو بسازد به حیرت رفت و همانطور آفتابه به دستش بود. بعد از لحظه یکباره آفتابه به زمین رسید.
گفت الحمد للّه، مریدان از موضوع پرسیدند که سبب مکث و تفکر شیخ چه بود؟
شیخ نجم الدین کبرى گفت: من مى دیدم که فخر رازى هنگام وفات مى خواهد جان به جان آفرین تسلیم کند. با شیطان در مجادله فکرى گرفتار است و شیطان مى خواست او را در بحث و استدلال مجاب کند. و ایمان او را به غارت برد ولى دیدم که شیطان مغلوب شد و فخر الدین رازى ایمان به سلامت برد.
وقتى که مریدان او همان روز و ساعت را معلوم نمودند که با همان ساعت و روز امام فخر الدین رازى فوت شده است .
فوائح الجمال و فواتح الجلال(ترجمه)، ۱جلد//ساعد باقری