فخرالمحققین , پسر علا مه حلى , در ۶۸۲ متولد و در سال ۷۷۱ درگذشته است علا مه حلى در مـقـدمه تذکره الفقها, و در مقدمه کتاب ((قواعد)) از فرزندش به تجلیل یاد کرده است و در آخر قـواعد آرزو کرده است که پسر بعد از پدر کارهاى ناتمام او را تمام کندفخرالمحققین کتابى دارد به نام ((ایضاح الفوائد فی شرح مشکلات القواعد)) آرا او درکتب فقهیه مورد توجه است ((۱)) .
فـخـرالـمـحـقـقین , فخر الدین و فخر الاسلام , هر سه لقب فرزند دانشمند وبرومند علا مه حلى مـى باشد نام شریفش ((محمد)) است او نیز مانند پدر نابغه اى ازنوابغ ارزنده شیعه است و در تمام کتب فقهى و علمى مورد توجه خاص دانشمندان بزرگ و مجتهدین طراز اول ما قرار گرفته است .
فـقیه عظیم الشان , شهید اول , که سرآمد شاگردان اوست , در اجازه اى که درزمان حیات وى به شاگردش , شمس الدین بن نجده داده است , از او این گونه یادمى کند:.
((شـیخ امام سلطان العلما و منتهى الفضلا و النبلا, خاتم المجتهدین , فخرالمله و الدین , ابوطالب محمد فرزند شیخ امام سعید جمال الدین بن مطهر که خداوندعمر گرانبهاى او را دراز گرداند و از پیشامدهاى سؤ زمانه نگه دارد )).
فخر المحققین در شب بیستم جمادى الاول سال ۶۸۲ هجرى در شهر حله موطن خویش دیده به دنـیـا گشود علوم مقدماتى و متداول عصر و سپس علوم عالیه خط فخرالمحققین بر روى کتاب ((نهج المسترشدین )).
معقول , یعنى فلسفه و کلام و منطق و فقه و اصول و حدیث و غیره را نزد پدرعلا مه اش فراگرفت و پـیـش از آنـکـه بـه حـد بـلوغ برسد, در انواع آنها ورزیده شد, یعنى تقریبا از تحصیل آنها بى نیاز گردید.
استعداد و نبوغ وى :
قاضى نوراللّه شوشترى در کتاب ((مجالس المؤمنین )) مى نویسد:((فخرالمحققین محمد در علوم عـقـلـى و نـقـلـى مـحـققى نحریر بود و در علو فهم وفطرت مدققى بى نظیر سپس او از یکى از دانـشمندان شافعى نقل مى کند که وقتى باپدرش به نزد سلطان محمد خدابنده به ((سلطانیه )) قـزویـن آمـد, دانـشـمـنـدى جـوان ,عـالى مقام , مستعد, نیکخوى و پسندیده خصال بود )) آنگاه مى گوید:
((وى در خدمت پدر بزرگوارش تربیت یافته و در سن ده سالگى نور اجتهاد ازناصیه حال او تافته , چنانکه خود نیز در شرح خطبه کتاب ((قواعد)) به آن اشاره فرموده و گفته است چون از تحصیل عـلوم معقول در محضر پدرم علا مه فراغت یافتم وبسیارى از کتب علمى علماى شیعه را نزد وى خواندم , از او مسالت نمودم کتابى درفقه تصنیف کند که جامع اسرار آن علم باشد )).
سپس به نقل از قاضى نوراللّه براى اثبات اینکه فخرالمحققین هنگام تصنیف کتاب ((قواعد)) پدر, مـجـتـهـد بـوده و کـمتر از ده سال داشته است , مى نویسد: ((از ملاحظه تاریخ ولادت او, و تاریخ تـصـنیف کتاب ظاهر مى شود که سن او در آن موقع کمتر از ده سال بوده و تعجب شهید ثانى در ایـن بـاب چنانکه در حاشیه قواعد اظهار فرموده ,وجهى ندارد بلکه تعجب او عجب است , زیرا که خـود (یـعـنـى شهید ثانى ) در شرح درایه اصول حدیث , حال جمعى کثیرى را که خداى تعالى در کمتر از آن عمر توفیق کمال داده , ذکر نموده است از جمله آن که روایت کرده از شیخ تقى الدین حـسن بن داود که مى گفته سید غیاث الدین , عبدالکریم بن طاوس که دوست و مصاحب اوبوده , بـه کـتـاب خـواندن مشغول شد و در چهار سالگى از معلم مستغنى گردید و ازابراهیم بن سعید جـوهـرى روایت نموده است که گفت کودکى چهار ساله دیدم که نزدمامون عباسى آوردند و او قرآن را خوانده بود و نظر در راى و اجتهاد کرده بود این قدر بود که هر گاه گرسنه مى شد, مانند طـفـلان مى گریست و مؤید این داستان , زندگى شیخ ابوعلى سینا است , بر وجهى که در تواریخ مسطور است )).
مـؤلـف روضـات الجنات , بر قاضى نوراللّه خرده گرفته است و گفته : ((تاریخ تالیف قواعد بر من روشن نیست تا حکم کنم که فخرالمحققین در آن موقع چند ساله بوده , ولى تعجب شهید ثانى در واقـع و ایـنکه قاضى گفته است به قول حسن بن داود,غیاث الدین بن طاوس در چهار سالگى از مـعلم بى نیاز شد, مقصود این نیست که وى در آن سن کلا از تحصیل بى نیاز گردید, بلکه منظور از معلم , معلم خط بوده است .
نظریه دیگر:
فـقـیـه نـامور, محمد بن حسن اصفهانى که از اعاظم مجتهدین بود و به واسطه اقامت چندى در هـنـدوسـتان , معروف به ((فاضل هندى )) است , در آغاز کتاب ((کشف اللثام ))تصنیف ذى قیمت خود که شرح قواعد حلى است , بعد از نقل عبارت فخرالمحققین مى نویسد:
((ممکن است بعضى از گفته وى تعجب کنند که چگونه در آن سن به این مقام رسیده است , ولى مـى دانـیـم کـه تـولد وى در سال ۶۸۲ روى داده و پدرش علا مه , برخى از کتب خود را در کتاب ((خـلاصه )) که به سال ۶۹۲ یا ۶۹۳ تالیف نموده است , ذکر کرده ,بنابراین با تطبیق این دو تاریخ , فـخـرالـمـحـقـقـین در آن موقع ده سال یا کمتر داشته است )) و سپس مى نویسد: ((این لطف و مرحمت الهى است که به هر کس خواهد موهبت مى کند.
مـن خـود نـیز قبل از آنکه سیزده سالم تمام شود, از تحصیل علوم معقول ومنقول فارغ گشتم و پیش از آنکه یازده ساله شوم , شروع به تصنیف نمودم و کتاب ((منیه الحریس )) را که شرح تلخیص است , پیش از آنکه پانزده سالم کامل گردد,تصنیف نمودم و قبل از آن نیز ده کتاب اعم از متن و شرح و حواشى تصنیف نموده بودم و آن کتابها بدین قرار است :
التلخیص در بلاغت و توابع آن ـ زبده در اصول دین و عقاید ـ الخرد البدیعه دراصول ـ شرح زیده ـ شـرح الخرد البدیعه ـ کاشفک و حواشى بر شرح عقائد نسفیه وغیره زمانى که هشت سال داشتم , کتاب ((مطول )) و ((مختصر مطول )) تفتازانى راتدریس مى کردم )).
تحقیق و بررسى در این مورد:
دانشمند گرامى , جناب آقاى دوانى گوید:.
((بـا کـمـال تـاسـف بـاید گفت دانشمندان عالى مقام نامبرده , یعنى قاضى نوراللّه ومؤلف کتاب روضـات و فـاضـل هندى , هر سه موفق به حل موضوع نشده اند و حتى گفته ابهام آمیز و نظریات شگفت انگیز آنان نیز بدون تحقیق و بررسى مورد استفاده واستناد دیگران واقع شده و در کتابهاى خود بازگو نموده اند.
مـثـلا مـؤلـف روضـات , فقط استدلال قاضى نوراللّه را مورد ایراد قرار داده و ازتعجب شهید ثانى جـانـبـدارى نـمـوده , بدون اینکه قضیه را حل کند و اثبات نماید که هنگام تالیف کتاب قواعد که فخرالمحققین مى گوید من از تحصیل تمام علوم متداول فراغت یافتم , چند سال داشته است ؟
فاضل هندى نیز استدلال مى کند که چون علا مه تالیفات خود را در کتاب خلاصه که به سال ۶۹۲ تـالـیـف نـمـوده آورده اسـت و قـواعـد مورد بحث نیز یکى از آنهابوده است پس مى توان گفت فـخـرالـمـحـققین به گفته قاضى نوراللّه در آن موقع ده سال یا کمتر داشته است در صورتى که امـکـان دارد علا مه کتاب قواعد را سالها بعد از تالیف خلاصه نوشته باشد (چنانکه همین طور نیز هست ) و به طوریکه معمول مؤلفین است , بعد فهرست تالیفات خود را در خلاصه آورده باشد)).
در نـامه دانشوران , ضمن شرح حال غیاث عبدالکریم بن طاوس , پس از نقل عبارت حسن بن داود دربـاره نبوغ و هوش سرشارى مانند قاضى نوراللّه , چند نفر راکه در خردسالى به مقام عالى علمى نائل گشته اند نام مى برد از جمله علا مه حلى را نام برده و مى گوید:
((دیـگـر فرزند آن بزرگوار که فخرالمحققین لقب دارد, چنانکه قاضى نوراللّه شوشترى آورده , از آن پـیش که سن شریفش از ده سال متجاوز گردد, به درجه استنباطاحکام و استخراج فروع فایز گـشـت و بـا اینکه گفته ابن داود را درباره ابن طاوس بدین گونه نقل مى کند در چهار سالگى مـعلمى به تربیت وى گماشتند, در مدت چهل روز ازتعلم خط بى نیاز گشت چون سن شریفش به یازده رسید, در اندک زمانى کلام اللّه مجید را حافظ گردید)).
مـع الـوصـف مـؤلفین ((نامه دانشوران )) متوجه اشتباهى که در اینجا براى قاضى نوراللّه و فاضل هندى روى داده , نشده و گفتار هر دو را بدون توضیح نقل کرده اند .
محدث بزرگوار مرحوم حاج شیخ عباس قمى نیز در کتاب ((فوائد الرضویه ))گفته قاضى نوراللّه را عـیـنـا نقل کرده و با اینکه وصیت علا مه به فخرالمحققین را نیز درصفحه مقابل آورده است , مـعـهـذا حل موضوع براى ایشان نیز پوشیده مانده است ,زیرا علا مه در آن وصیت نامه که در آخر کـتـاب ((قـواعـد)) در بسیارى از کتب تراجم وغیره نیز ذکر شده است , از جمله مى نویسد: ((اى فرزند من ! در این کتاب فتاواى احکام و قواعد شرایع اسلام را براى تو خلاصه نموده و بیان کردم و بـا الفاظى مختصرو عباراتى شیوا و سبکى دلپذیر و محکم روشن ساختم سن من در این موقع به پنجاه رسید و اینک وارد دهه بعد آن شده ام )).
اگر دانشمندان توجهى به این جمله ((سن من در این موقع به پنجاه رسید))مى نمودند, موضوع حـل مى گشت و دیگر این همه شرح و بسط مورد پیدا نمى کرد,زیرا از این عبارت کاملا پیدا است کـه عـلا مـه هنگام تالیف ((قواعد)) پنجاه سال داشت وچون ولادت وى در سال ۶۴۸ روى داده , بـایـد گـفـت عـلا مه در سال ۶۹۸ به تصنیف کتاب ((قواعد)) پرداخته است و با در نظر گرفتن ولادت فـخرالمحققین در سال ۶۸۲بدون تردید فخرالمحققین در آن موقع ۱۶ ساله بوده است از این میان نتایج زیر به دست مى آید:
۱ ـ فـخـرالـمـحـقـقـین هنگام تالیف قواعد که به خواهش وى صورت گرفته و خوددر شرح آن مى گوید در ۱۶ سالگى مجتهد مسلم بوده و علوم معقول را تکمیل نموده است .
۲ ـ استنباط قاضى نوراللّه و فاضل هندى و دیگران که از آنها پیروى نموده وگفته اند در آن موقع سن فخرالمحققین ده سال یا کمتر بوده , مورد ندارد و دلیلى بر آن نیست .
۳ ـ تالیف قواعد در سال ۶۹۲ صحیح نیست و استدلال قاضى و فاضل هندى مناسب نمى باشد.
۴ ـ تـاریـخ تالیف ((قواعد)) از گفته خود علا مه به خوبى آشکار است که در پنجاه سالگى علا مه , یـعنى به طور مسلم در سال ۶۹۸ انجام گرفته است , زیرا علا مه وصیت نامه مزبور را بعد از تالیف کتاب بزرگ قواعد نوشته است و با اشتغالاتى که داشته و کتب بسیارى که در عرض یکدیگر تالیف و تـصنیف مى نموده , امکان دارد که یکى دو سال قبل از آن , یا بیشتر, دست به تالیف چنین کتابى زده بـاشد و به گفته خود,از تحصیل علوم معقول و منقول بى نیاز بوده است , یا هنوز به حد بلوغ نرسیده , و یادست کم تازه بالغ گشته باشد.
فخرالمحققین در نظر علا مه :
فـخـرالـمحققین در ایام جوانى با پدرش به ایران سفر نموده , آن گاه با پدر به حله واقع در کشور عـراق برگشت , و به طوریکه خود در حاشیه کتاب ((الالفین )) مى نویسد,ناگزیر به جلاى وطن گردید و به نواحى آذربایجان آمد و گویا مجددا به حله برگشته باشد.
فخرالمحققین به همان میزانى که از لحاظ مراتب فضل و کمال ممتاز و در حدخود بى نظیر بوده اسـت , از حـیـث ادب و اخـلاق و مـلـکات فاضله نیز امتیازى مخصوص داشته است در میان انبوه دانشمندان که ما با زندگانى آنان آشنا هستیم ,چنین پدر و فرزندى را ندیده ایم که هر دو از نوابغ نـامى و نسبت به هم تا این اندازه خصوصیت و احترام مرعى دارند علا مه در برخى از آثار خود, هر جـا از فـرزنـدش فـخـرالمحققین نام مى برد, مى گوید: ((خداوند مرا فداى او گرداند و از بدیها دوربدارد)).
در آغـاز کتاب ((الالفین )) که مشتمل بر هزار دلیل در اثبات امامت امیر المؤمنین على (ع ) است , مى نویسد: ((من به خواهش فرزند عزیزم محمد که خداوند امور دنیا وآخرت او را اصلاح گرداند, چنانکه او نیز نسبت به پدر و مادرش از هر گونه احترام وخدمتگزارى مضایقت ندارند, و امیدوارم کـه خـداونـد, سـعـادت دو جهان را به اوروزى کند چنانکه او هم در به کار بستن نیروى عقلى و حـسـى خـود از من اطاعت نموده و با گفتار و کردار خویش موجبات خوشنودى مرا فراهم کرده اسـت و ریـاسـت ظاهرى و معنوى را یکجا به او موهبت کند, چه که وى به اندازه یک چشم به هم زدن نافرمانى بر من ننموده این کتاب را که موسوم به ((الفین )) است , املا نمودم .
در این کتاب هزار دلیل یقینى و برهان عقلى و نقلى براى اثبات امامت بلافصل حضرت شاه ولایت , على بن ابیطالب (ع ) و هزار دلیل در رد شبهات مخالفین واردساختم و نیز ادله بسیارى در اثبات امـامـت سـایـر امامان عالى مقام به مقدارى که طالبان را قانع سازد آوردم و ثواب آن را به فرزندم محمد اهدا نمودم .
خداوند او را از هر خطرى نگهدارد, و هر گونه بدى و زشتى را از وى برطرف سازد و به آرزوهایى که دارد نائل گرداند و شر دشمنانش را از او دور کند)).
هـمـچـنین در آغاز کتاب ((قواعد)) و ارشاد و غیره به همین مضامین فرزندش راستوده است در آغاز قواعد مى نویسد:
((ایـن کـتـاب را بـه خواهش دوست ترین مردم نسبت به خود و عزیزترین آنها,یعنى فرزند عزیزم محمد تصنیف کردم خداوند عمر او را دراز گرداند تا با دست خود مرا به خاک سپارد و برایم طلب آمرزش کند, چنانکه من نیز خالص ترین دعاى خود را براى ترقیات او مى نمایم و نیز به وى سفارش اکـید نموده که هر یک از کتب مرا که ناقص بماند, او تمام کند و نماز و روزه و حج و بقیه عبادات پدر را اعاده کند)) ((۳)) .
استاد ـ شاگردان :
فـخـرالـمـحققین تمام رشته هاى علوم و فنون را در خدمت پدر علا مه اش تکمیل نمود و جز وى اسـتـادى نـدیـده است شهید اول , سید بدر الدین مدنى , شیخ احمد بن متوج بحرانى , سید حیدر آمـلـى , سـیـد تاج الدین ابن معیه و ظهیر الدین فرزنددانشمندش نیز از شاگردان بزرگ وى به شمار مى آیند.
تالیفات او:
تالیفات او همه در شمار بهترین کتب علمى شیعه به شمار مى آیند و اغلب شرح و حاشیه و تعلیقه کـتـب پـدر عـالـیـقـدرش مى باشد, مانند شرح المسترشدین ,شرح مبادى الاصول , شرح تهذیب الاصول , ایضاح الفوائد فی حل مشکلات القواعد, رساله فخریه در نیت , حاشیه ارشاد, الکافیه الوافیه در علم کلام , و مسائل صدریه .
وفات و مدفن او:
فخرالمحققین شب جمعه پانزدهم یا بیست و پنجم جمادى الثانى سال ۷۷۱ ,در سن ۸۹ سالگى به جهان باقى شتافت .
در تاریخ وفات و عمر او گویند:.
فخرالمحققین نجل الفاضل ـــــ ((ذاع )) للارتحال بعد ((ناحل )).
ـــــ (کلمه ((ذاع )) ۷۷۱ و کلمه ((ناحل )) ۸۹ ) ((۴)) .
دانشمند بزرگ , شیخ عبداللّه مامقانى در تنقیح المقال مى نویسد: ((اطلاع نیافتم که تا کنون کسى از دانـشـمـندان مدفن او را معین کرده باشد , ولى در فوائد الرضویه نقل کرده است که در یکى از مـجـامع معتبره نوشته بود که شهید, فخرالمحققین را زیارت کرد و گفت من از صاحب این قبر نـقل مى کنم که او نیز از پدرش نقل مى کرد از این عبارت معلوم مى شود که مدفن او معلوم بوده , ولى به مرور زمان از بین رفته یافراموش شده است , و نیز محدث قمى در فوائد الرضویه مى نویسد: ((از سـخـن مـجـلـسـى اول در شـرح ((من لایحضره الفقیه )) ظاهر مى شود که آن بزرگوار در حله وفات کرده و جنازه اش را به نجف اشرف حمل کرده اند و بعید نیست که قبرش نزدیک والدش بـاشـد )) کلام مجلسى در آخر کتاب طهارت شرح فقیه این است : ((وعلا مه و پسرش را در نجف اشرف بعد از نقل مدفون ساختند)).
۱- آشنایى با علوم اسلامى , ص ۳۰۰ , چاپ دفتر تبلیغات قم .
۲- مـؤلف روضات الجنات مى نویسد: از این عبارت معلوم است که علا مه کتاب ((الالفین )) را بهپـایـان آورده , ولى از هزار و بیست و چند دلیل آن پاکنویس نشده سپس شواهدى مى آورد که این مدعا را به خوبى روشن مى سازد رجوع کنید به آن کتاب , ذیل شرح حال فخرالمحققین محمد.
۳-نگارنده توصیه هاى اخلاقى او را چندى پیش در مجله پیک اسلام , منتشره در همدان , ترجمه و انتشارداده است .
۴- ریحانه الادب , ج ۴ , ص ۳۰۹ .