آیه ا… حسن زاده آملى در مورد استاد خود علامه میرزا مهدى الهى قمشه اى ؛ (۱۳۱۸ – ۱۳۹۳) مى نویسد:
… وقتى در جلسه درس ، کف پایش را بوسیدم و خودش در ابتدا توجه نداشت ، بنده در کنارش دو زانو نشسته بودم و ایشان چهار زانو، لذا توفیق بوسیدن کف پایش را یافتم . بعد از بوسیدنم ناراحت شد و با من مواجه شد و فرمود: آقا چرا اینطور مى کنى ؟ عرض کردم : آقا حق شما بر من بسیار عظیم است . نمى دانم چه کنم مگر به این تقبیل دلم تشفّى یابد و آرام گیرد و خودم را لایق نمى بینم که دست مبارک شما را ببوسم .
… در راه مکّه براى اقامه نماز توقف کردند. مرحوم الهى علیهاالسّلام به کنارى رفته و به نماز ایستاد ماشین حرکت کرد و وى از کاروان بجا ماند. بعد از نماز روى به جانب خدا نمود و گفت : خدایا چه کنم ؟ در این هنگام ماشینى جلو پایش ایستاد و راننده آن گفت : آقاى الهى ، ماشین شما رفت ؟ جواب داد: بلى . گفت : بیائید سوار شوید. وقتى سوار شد با یک چشم بهم زدن به ماشین خویش رسید. از ماشین پیاده شد و به ماشین خود رفت . وقتى برگشت دید ماشین سوارى نیست . از مسافرین پرسید این ماشین سوارى که مرا رساند کجا رفت ؟ مسافرین گفتند: آقاى الهى ماشین سوارى کدام است ؟ اینجا توى این بیابان ماشین سوارى پیداى نمى شود!.
… و چون بدن مبارکش را به خاک مى سپردیم پاهایش را این بنده در بغل گرفته بودم و به یاد آن شب افتادم که کف پایش را بوسیدم . خواستم در کنار تربتش تجدید عهد کنم ولى حضور مردم مانعم شد. چون بدن مرحوم الهى به خاک سپرده شد و هنوز لحد نچیده بودند جناب استاد علاّمه طباطبائى تشریف آوردند و در کنار قبرش نشستند و دستمال در دست گرفتند و بسیار گریستند.
در آسمان معرفت ، ص ۲۳۴