حکایت علمای معاصر

شیخ جعفر کاشف الغطاء

از علماى بزرگ و حلیم یکى (شیخ جعفر کاشف الغطاء) بوده است . روزى شیخ مبلغى بین فقراى اصفهان تقسیم کرد و پس از اتمام پول ، به نماز جماعت ایستاد. بین دو نماز که مردم مشغول خواندن تعقیبات بودند، سیدى فقیر آمد و با بى ادبى مقابل امام جماعت ایستاد و گفت : اى شیخ مال جدم – خمس – را به من بده .
فرمود: قدرى دیر آمدى ، متاءسفانه چیزى باقى نمانده است . سید با کمال جسارت آب دهن خود را به ریش شیخ انداخت !

شیخ نه تنها هیچگونه عکس العملى خشنونت آمیزى از خود نشان نداد، بلکه برخاست و در حالى که دامن خود را گرفته بود در میان صفوف نمازگزاران گردش کرد و گفت : هر کس ریش شیخ را دوست دارد به این سید کمک کند مردم که ناظر این صحنه بودند اطاعت نموده ، دامن شیخ را پر از پول کردند. سپس همه پولها را آورد و به آن سید تقدیم کرد و به نماز عصر ایستاد.

سیماى فرزانگان ص ۳۳۸ – فوائد الرضویه ص ۷۴٫

یکصد موضوع ۵۰۰ داستان//سید علی اکبر صداقت

 

 

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button
-+=