فصلى در شرح حال عایشه و بیان برخى از اخبار او
در این خطبه کلمه مبهم (فلانه ) کنایه از (ام المومنین ) عایشه است . پدرش ابوبکر است که نسب او در مباحث گذشته بیان شد. مادرش (ام رومان ) دختر عامر است و نسب عامر چنین است : عامر بن عویمر بن عبد شمس بن عتاب بن اذینه بن سبیع بن دهمان بن حارث بن غنم بن مالک بن کنانه .
پیامبر (ص ) دو سال پیش از هجرت و پس از وفات خدیجه ، در حالى که عایشه هفت ساله بود او را عقد فرمود و در مدینه هنگامى که عایشه نه سال و ده ماه داشت با او عروسى کرد. پیش از آن از عایشه براى ازدواج با جبیر بن مطعم گفتگو مى شد و او را براى جبیر نام مى بردند. پیامبر (ص ) پس از مرگ خدیجه عایشه را در حریر سپیدى در خواب دید و فرمود(اگر این ازدواج از سوى خداوند مقدر شده باشد خودش آن را فراهم خواهد فرمود). این خبر در کتابهاى صحیح حدیث نقل شده است .
مراسم عقد و مراسم عروسى او هر دو در ماه شوال بود و به همین سبب عایشه دوست مى داشت که مراسم عروسى خویشاوندان و دوستانش در ماه شوال باشد و مى گفت : مگر میان همسران پیامبر (ص ) کسى بهره مندتر از من بوده است و پیامبر (ص ) هم مراسم عقد و هم عروسى مرا در ماه شوال قرار دادند و با این سخن تصور برخى از زنان را که مى پنداشتند عروسى مرد با همسرش در فاصله دو عید فطر و قربان مکروه است رد مى کرد.
هنگامى که پیامبر (ص ) رحلت فرمود عایشه بیست ساله بود. او از پیامبر (ص ) در مورد اینکه چه کنیه یى براى خود انتخاب کند اجازه گرفت ، پیامبر (ص ) به او فرمود (به نام پسرت عبدالله بن زبیر کنیه خود را انتخاب کن ) و ابن زبیر خواهر زاده عایشه است و به این سبب کنیه او ام عبدالله است .
عایشه در دین فقیه بود و اشعار فراوان مى دانست و از پیامبر (ص ) بهره مند بود و پیامبر هم آشکارا به او گرایشى داشت و عایشه نسبت به پیامبر (ص ) گستاخ بود و ناز مى فروخت و همواره سخن چینى و بدخلقى مى کرد تا آنکه در داستان (ماریه قبطیه ) و رازى که پیامبر با او گفت و او آن را با دیگر همسر پیامبر (حفصه ) در میان گذاشت و هر دو پشت به پشت دادند و علیه پیامبر (ص ) رفتار کردند و درباره آن دو تن (آیاتى از) قرآن نازل شد که در محرابها خوانده مى شد و متضمن تهدیدى سخت بود و در آن آیات تصریح شده بود که گناه واقع شده است و دل تباه گردیده است . همین بى پروایى و گستاخى موجب آمد تا در روزگار خلافت علوى از عایشه چنان کارى سر بزند که زد و البته خداوند متعال او را بخشیده است و عایشه از اهل بهشت است و به اعتقاد ما طبق وعده پیشین این موضوع صحیح است وانگهى توبه عایشه صحیح و مقبول است (!)
ابو عمر بن عبدالبر در کتاب الاستیعاب در مورد عایشه ، از سعید بن نصر، از قاسم بن اصبغ ، از محمد بن وضاح ، از ابوبکر بن ابى شیبه ، از وکیع ، از عصام بن قدامه ، از عکرمه ، از ابن عباس نقل مى کند که پیامبر (ص ) خطاب به همسران خویش فرموده است (کدامیک از شما صاحب شتر نرى است که چهره اش پشمالوده است و اطراف آن گروهى بسیار کشته مى شوند و آن زن پس از اینکه نزدیک به گمراهى و بدبختى مى رسد نجات پیدا مى کند؟)
ابن عبدالبر مى گوید: این حدیث از معجزات و نشانه هاى نبوت رسول خدا (ص ) است و مى افزاید: عصام بن قدامه هم که از راویان این روایت است مورد اعتماد و ثقه است و در مورد وثاقت راویان دیگر چنان است که مشهورتر از آن اند که گفته شود.
عایشه از پیامبر (ص ) باردار نشد و از هیچیک از زنان آزاده پیامبر جز از خدیجه و از هیچیک از کنیزان پیامبر جز ازماریه براى رسول خدا فرزند متولد نشد.
به عایشه در روزگار پیامبر (ص ) در مورد صفوان بن معطل سلمى تهمت زده شد و این داستان مشهور است و خداوند متعال در مورد برائت عایشه از آن تهمت (آیاتى از) قرآن نازل فرمود که خوانده مى شود و همه جا نقل مى گردد. به کسانى که به عایشه تهمت زده بودند تازیانه و حد تهمت زده شد. عایشه به سال پنجاه و هفت هجرت در شصت و چهار سالگى درگذشت و در بقیع به خاک سپرده شد و این به روزگار حکومت و پادشاهى معاویه بود و مسلمانان شبانه بر جسدش نماز گزاردند. ابو هریره امام جماعت ایشان بود، پنج مرد از افراد خاندان (محارم ) او براى خاکسپارى وارد گود شدند که عبارتند: از عبدالله و عروه ، پسران زبیر (این دو خواهر زاده عایشه اند) و قاسم و عبدالله پسران محمد بن ابى بکر و عبدالرحمان پسر عبدالرحمان بن ابى بکر (که این سه تن برادر زادگان اویند).
تاریخ مرگ او هفده روز گذشته از رمضان آن سال بود.
اما این گفتار على علیه السلام که درباره عایشه فرموده است (او را اندیشه زنان فرو گرفت ) یعنى سست اندیشى آنان او را فرو گرفت . در اخبار (در مورد زنان ) آمده است (هیچ قومى که کار و فرماندهى خود را به زن واگذار کند رستگار نمى شود) و هم در خبر است که (دین و عقل زنان اندک است ) یا در آن قسمت ضعیف هستند، و بدین سبب گواهى دو زن را در قبال یک مرد قرار داده اند و زن در اصل آفرینش چنین آفریده شده است که به سرعت فریب مى خورد و خشمگین مى شود و بد گمان و بد تدبیر است ، شجاعت در زنان وجود ندارد یا بسیار اندک است و سخاوت هم در زنان همین گونه است .
اما کینه یى که على (ع ) از آن سخن گفته است نیازمند به شرحى است که مى گویم : من این خطبه را در محضر شیخ ابو یعقوب یوسف بن اسماعیل لعمانى که خدایش رحمت کناد هنگامى که پیش او علم کلام مى خواندم ، طرح کردم و از عقیده اش در این مورد پرسیدم . پاسخى مفصل به من داد که نتیجه آن را نقل مى کنم .
بخشى از آن همان کلمات اوست و بخشى از آن کلمات خود من است زیرا اینک عین سخنان او را فراموش کرده ام ولى محصول گفتارش چنین بود:
آغاز کینه و ناسازگارى میان عایشه و فاطمه (ع ) آشکار شد و این به آن سبب است که پیامبر (ص ) با عایشه پس از مرگ خدیجه ازدواج فرمود و عایشه را جانشین خدیجه کرد و فاطمه (ع ) دختر خدیجه است و این طبیعى و معلوم است که چون مادر دخترى مى میرد و پدرش همسرى دیگر مى گیرد میان آن زن و دختر کدورت و خشم و کینه آشکار مى شود و از این کار چاره یى نیست ، زیرا زوجه محبت پدر دختر را معطوف به خود مى سازد و دختر هم گرایش و بذل محبت پدر را به زن غریبه تحمل نمى کند و گویى خودش هووى آن زن است و در واقع نیز همین گونه است هر چند مادر آن دختر مرده باشد و اگر فرض کنیم که مادر زنده مى بود بدیهى است که میان او و همسر شوهرش آتش کینه و دشمنى زبانه مى کشید و چون مادر مرده باشد آن دشمنى و کینه را دخترش ارث مى برد و در مثل آمده است که (دشمنى زن پدر و عروس ) و در رجزى هم همین موضوع سروده شده است که مى گوید:(مادر شوهر بر عروس برانگیخته است و عروس هم با تهمت بر او برانگیخته است .)
افزون بر این چنین شد که پیامبر (ص ) به عایشه گرایش پیدا کرد و او را دوست مى داشت و هر اندازه که گرایش پیامبر (ص ) به عایشه افزوده مى شد ناراحتى فاطمه بیشتر مى شد، از سوى دیگر رسول خدا (ص ) نسبت به فاطمه بزرگداشت و احترامى بیش از آنچه مردم گمان آن را داشتند و بیش از حرمتى که مردان نسبت به دختران خود مبذول مى دارند مبذول مى داشت و در این مورد از اندازه محبت معمولى پدران نسبت به فرزندان بیشتر بود، آن چنان که پیامبر (ص ) در حضور خواص و عوام ، چند بار نه یک بار و در موارد مختلف نه تنها در یک مورد، مى فرمود: فاطمه سرور زنان جهانیان و همتاى مریم دختر عمران است و چون بخواهد از صحراى قیامت عبور کند بانگ سروشى از سوى عرش به گوش مى رسد که مى گوید: اى مردم عرصات ! چشم فرو پوشید تا فاطمه دختر محمد (ص ) بگذارد.
این حدیث از احادیث صحیح است و به هیچ روى از اخبار ضعیف نیست و پیامبر (ص ) مى فرمود اینکه على را براى همسرى فاطمه برگزیده است پس از آن بوده است که خداوند او را در آسمان با گواهى فرشتگان به همسرى او برگزیده است و چند بار نه یک بار فرموده است(آنچه فاطمه را آزار دهد مرا آزار مى دهد و آنچه او را به خشم مى آورد مرا خشمگین مى سازد) و مکرر فرموده است(فاطمه پاره یى از تن من است ، آنچه او را پریشان کند مرا پریشان کرده است ). این سخنان و مانند آن نیز موجب افزون شدن کینه عایشه مى شد و هر اندازه پیامبر فاطمه را بیشتر احترام و تکریم مى فرمود بر کینه او افزوده مى شد، و معلوم است نفوس بشرى به کمتر از این نیست به یکدیگر خشمگین مى شود تا چه رسد به اینگونه سخنان .
پس از آن ، تکدر و ناراحتى فاطمه به شوهرش على علیه السلام سرایت کرد و چه بسا که زنان موجب انتقال کینه ها به سینه هاى مردان مى شوند خاصه از قدیم و به صورت ضرب المثل گفته شده است که (زنان افسانه سرایان نیمه شبهایند). فاطمه (ع ) از عایشه فراوان شکایت و گله گزارى مى کرد، زنان مدینه و همسایگان فاطمه هم هرگاه او را مى دیدند دورش را مى گرفتند و سخنانى از عایشه براى او مى گفتند و سپس به خانه عایشه مى رفتند و سخنانى از قول فاطمه براى او نقل مى کردند و همان گونه که فاطمه از عایشه پیش شوهر خود گله گزارى مى کرد عایشه هم پیش ابوبکر از فاطمه گله گزارى مى کرد و مى دانست که شوهرش یعنى پیامبر (ص ) گله گزاریهاى او را در مورد فاطمه نخواهد پذیرفت ، و این موضوع در ابوبکر اثر گذاشت . پس از آن نیز ستایش پیامبر (ص ) از على علیه السلام و نزدیک و ویژه ساختن او موجب بروز حسد و رشک در ابوبکر و طلحه شد که پدر و پسر عمویش بودند. عایشه پیش آن دو مى نشست و سخنان آن دو را گوش مى داد آن دو هم پیش عایشه مى آمدند و به سخنان او گوش مى دادند و سخنان او در ایشان و سخنان آن دو در او اثر مى گذاشت .
شیخ ابو یعقوب در پى سخنان خود چنین گفت : من على علیه السلام را هم از این کار کاملا تبرئه نمى کنم او هم از اعتماد و آرامش پیامبر بر ابوبکر و اینکه او را ستایش مى فرمود ناراحت بود و دوست مى داشت که از میان همه مردم فقط خودش مخصوص به این مزایا و صفات باشد و بدیهى است هر کس از کسى بگسلد و رویگردان باشد از زن و فرزند وى نیز رویگردان است و بدین گونه کدورت و خشم میان این دو گروه استوار شد.
سپس داستان (افک ) و تهمت زدن بر عایشه پیش آمد و هر چند على علیه السلام در زمره تهمت زنندگان نبود ولى از کسانى بود که به پیامبر (ص ) پیشنهاد داد عایشه را طلاق دهد و این به منظور پاک نگاه داشتن آبروى رسول خدا از گفتار منافقان و سرزنش کنندگان بود. هنگامى که پیامبر (ص ) با على در آن باره رایزنى فرمود، على گفت : عایشه همچون بند کفش توست ، وانگهى از خدمتکار عایشه بپرس و او را بترسان و اگر همچنان انکار کرد او را بزن . تمام این سخنان على (ع ) به اطلاع عایشه رسید و همان گونه که عادت مردم است چند برابر شده آن سخنان را از مردم شنید و زنان هم سخنان بسیارى از على و فاطمه براى عایشه نقل کردند و گفتند آن دو در نهان و آشکار بر اثر این پیشامد عایشه را نکوهش مى کنند و بدین گونه کار دشوارتر شد.
پس از آن پیامبر (ص ) با عایشه آشتى کرد و به خانه او برگشت و (آیاتى از) قرآن در برائت عایشه نازل شد، و همانگونه که هر انسانى پس از پیروزى از پى شکست و به قدرت رسیدن از پى ناتوانى و به تبرئه شدن پس از تهمت زبان درازى مى کند و گاه سخنان یاوه مى گوید عایشه هم همین گونه بود و همه سخنان او به اطلاع على و فاطمه رسید و کار دشوار و پیچیده شد و دل هر یک از دو طرف بر خشم نسبت به یکدیگر استوار گردید. از این گذشته میان عایشه و على علیه السلام به روزگار زندگى پیامبر (ص ) سخنانى گفته شد و کارهایى پیش آمد که همگى موجب تهییج و شدت موضوع شد. نظیر این کار که پیامبر (ص ) على را فرا خواند و از او خواست نزدیک بیاید و على آمد و میان پیامبر و عایشه که چسبیده به یکدیگر نشسته بودند نشست .
عایشه گفت : آیا براى نشیمنگاهت جایى غیر از ران من پیدا نکردى و این کلمه را بدون آنکه به صورت کنایه بگوید با لفظ زشتى بیان کرد و نظیر آنچه روایت شده است که پیامبر (ص ) روزى با على (ع ) راز مى گفت و به درازا کشید، عایشه که پشت سر ایشان حرکت مى کرد خود را به آنان رساند و میان ایشان در آمد و گفت : شما، چه مى گویید که این همه به درازا کشاندید. و گفته شده است که پیامبر (ص ) آن روز بر عایشه خشمگین شد و آنچه که در مورد (کاسه ترید) نقل شده است که عایشه به خدمتکار خود فرمان داد سر راه ایستاد و آن را واژگون کرد .و نظایر این کارها که میان زن و خویشاوندان شوهرش صورت مى پذیرد.
وانگهى چنین بود که فاطمه (ع ) فرزندان متعددى چه دختر و چه پسر به دنیا آورد و حال آنکه عایشه هیچ فرزندى نیاورد و پیامبر (ص ) هم فرزندان و به ویژه پسران فاطمه را همچون پسران خود مى دانست و هر یک از آنان را (پسرم ) مى گفت و مى فرمود (پسرم را پیش خود بگذارید او را از من جدا و دور مسازید)، (پسرم چگونه است و چه مى کند). شیخ ابو یعقوب به من گفت : تصور تو چیست در مورد زنى که از شوهرش فرزند ندارد و مى بیند که شوهرش پسران دختر خود را همچون پسران خود مى داند و بر آنان همچون پدرى مهربان مهرورزى مى کند؟ آیا چنین زن و همسرى بر آن پسرها و پدر و مادرشان محبت خواهد داشت یا خشم و کینه مى ورزد! و آیا دوست خواهد داشت که این کار دوام داشته باشد یا تمام شود و از میان برود!
وانگهى چنین اتفاق افتاد که پیامبر (ص ) درى را که از خانه ابوبکر به مسجد باز مى شد بست و در خانه داماد خویش را باقى گذاشت و پدر عایشه را نخست براى تبلیغ آیات سوره (برائت ) به مکه گسیل فرمود و سپس او را از آن کار بر کنار ساخت و داماد خویش را گسیل داشت و این کارها هم در نفس عایشه اثر بد گذاشت ، سپس چنین شد که براى پیامبر (ص ) از ماریه قبطیه ابراهیم متولد شد و على علیه السلام در آن مورد بسیار شاد شد و على نسبت به ماریه و احترام به او تعصب داشت و در محضر رسول خدا (ص ) براى انجام کارهاى ماریه اقدام مى کرد و حال آنکه از دیگران رویگردان بود.
براى ماریه نیز گرفتارى یى همچون گرفتارى عایشه پیش آمد و على علیه السلام او را از آن تهمت مبرا ساخت و خداوند متعال به دست على آن گرفتارى را برطرف فرمود و این موضوعى قابل رویت با چشم بود و براى منافقان امکان نداشت که در آن مورد یاوه سرایى هایى که در مورد آیات قرآنى درباره برائت عایشه مى کردند انجام دهند و همه این امور موجب مى شد سینه عایشه نسبت به على آکنده از کینه گردد و آنچه در دل داشت بیشتر استوار شود. و چون ابراهیم –پسر رسول خدا (ص ) – مرد عایشه شادى خود را نهان مى کرد و به ظاهر اندوهگین مى نمود و على و فاطمه هم از اندوه سکوت کرده بودند و حال آنکه هر دو ترجیح مى دادند و مى خواستند که ماریه با داشتن پسر بر عایشه برترى داشته باشد و این کار براى آنان فراهم نشد.
کارها همان گونه که بود ادامه یافت و دلها بر همان حال که بود از یکدیگر رمیده بود تا آنکه پیامبر (ص ) بیمار شد، بیمارى یى که در آن رحلت فرمود، فاطمه و على علیهما السلام مى خواستند و دوست داشتند که در خانه خود از پیامبر پرستارى کنند و همسران پیامبر (ص ) هم هر یک چنین خواسته یى داشتند. پیامبر (ص ) به مناسبت محبت قلبى و گرایشى که نسبت به عایشه داشت در خانه او بسترى شد و پیامبر (ص ) خوش نمى داشت که براى فاطمه و شوهرش در خانه آنان ایجاد زحمت کند وانگهى احساس مى فرمود که آزادى او در خانه آنان به اندازه آزادى در خانه خودش نیست و ترجیح مى داد در خانه کسى بسترى شود که دلش به او گرایش دارد، و با توجه به نیازمندى بیمار به پرستارى بیشتر و مراقبت ساعتهاى خواب و بیدارى و مراقبتهاى دیگر، بسترى شدن در خانه خودش براى او از بسترى شدن در خانه دختر و دامادش مطلوب تر بود وانگهى هرگاه پیامبر (ص ) از رودربایستى آن دو از خودش یاد مى کرد و در وجود خود همان احساس را نسبت به آن دو داشت و هر کسى دوست دارد تنها باشد و به هر حال از داماد و دختر رودربایستى دارد، و پیامبر میل و گرایشى که نسبت به عایشه داشت نسبت به زنان دیگر خود نداشت و در خانه او بسترى شد. عایشه از این جهت مورد رشک قرار گرفت .
پیامبر (ص ) از هنگامى که به مدینه آمده بود این چنین بیمار نشده بود. بیمارى آن حضرت درد سر و پیشانى بود که یک روز یا بخشى از روز شدت پیدا مى کرد و سپس تسکین نسبى مى یافت و این بیمارى به درازا کشید. على علیه السلام در این موضوع که حکومت از او خواهد بود هیچ شک و تردیدى نداشت و چنین مى پنداشت که هیچ کس در آن مورد با او ستیز نخواهد کرد و به همین جهت هنگامى که پیامبر (ص ) رحلت کرد و عمویش عباس به على گفت (دست دراز کن تا با تو بیعت کنم و مردم بگویند عموى پیامبر با پسر عموى او بیعت کرد و در مورد حکومت تو هیچ کس مخالفت نورزد).
على فرمود: عمو جان ! مگر در مورد حکومت کس دیگرى غیر از من امید و آرزو دارد؟ عباس گفت : بزودى خواهى دانست . على فرمود: دوست ندارم که این بیعت پوشیده صورت گیرد بلکه دوست مى دارم آشکارا انجام شود. چون پیامبر (ص ) در بیمارى خود سنگین شد اسامه را روانه فرمود و ابوبکر و بزرگان دیگرى از مهاجران و انصار را همراه او قرار داد، و این موجب آن گردید که على علیه السلام بیندیشد که اگر پیامبر بمیرد با اطمینان و بدون تردید حکومت از او خواهد بود و چنین پنداشت که در آن صورت مدینه به طور کلى از هر ستیزه جویى که بخواهد در مورد حکومت با او ستیز کند خالى خواهد بود و على حکومت را به راحتى و آسودگى به دست خواهد آورد و بیعت مسلمانان با او تمام مى شود و بر فرض که کسى آهنگ مخالفت کند در هم شکستن آن بیعت ممکن نخواهد بود. آن چنان که مى دانیم ابوبکر با پیام فرستادن عایشه و آگاه ساختن او از اینکه پیامبر (ص ) خواهد مرد از لشکر اسامه برگشت . موضوع نماز گزاردن ابوبکر هم معروف است .
على علیه السلام این موضوع را به عایشه نسبت داد که او به بلال برده آزاد کرده پدرش فرمان داده است به ابوبکر بگوید با مردم نماز بگزارد، و چنانچه روایت شده است پیامبر فرموده بوده است (یکى از مسلمانان با آنان نماز بگزارد) و شخص خاصى را معین نفرموده است . آن نماز نماز صبح بود، پیامبر (ص ) که در آخرین رمق زندگى بود در حالى که میان على و فضل بن عباس حرکت مى کرد از حجره بیرون آمد و همان گونه که در دنباله خبر آمده است خود را به محراب رساند و در آن ایستاد و سپس به حجره خود بازگشت و هنگامى که روز بر آمد رحلت فرمود. بدین ترتیب همان یک نماز را حجت و دلیل حکومت ابوبکر قرار دادند و مى گفتند: کدامیک از شما دوست مى دارد بر دو قدمى که رسول خدا در نماز مقدم داشته است مقدم شود؟ و بیرون آمدن پیامبر (ص ) را از حجره بر آن حمل نکردند که مى خواسته است ابوبکر را از نماز گزاردن با مردم باز دارد، بلکه گفتند: براى آن آمده است که مواظبت کند تا در حد امکان ابوبکر نماز بگزارد. با ابوبکر با توجه به همین نکته بیعت شد على علیه السلام نیز عایشه را متهم مى ساخت که منشاء این کار او بوده است .
على علیه السلام در خلوت این موضوع را براى یاران خود بسیار نقل مى کرد و مى گفت اینکه پیامبر (ص ) خطاب به زنان خود فرموده است ( شما همچون زنان اطراف یوسف هستید.) براى انکار همین موضوع و ابراز خشم نسبت به عایشه بوده است که او و حفصه براى تعیین پدران خویش مبادرت ورزیده اند و با آنکه پیامبر با بیرون آمدن خود از حجره و کنار زدن ابوبکر از محراب خواسته است آن کار را جبران کند ولى نشده است و این کار با توجه به انگیزه هایى که براى ابوبکر فراهم شده بود بنیان حکومت او را استوار ساخته بود و اینکه در نفوس مردم جا گرفته بود و بزرگان مهاجران و انصار هم از او پیروى کردند، سودى نبخشید و تقدیر آسمانى هم بر این کار موافقت کرد و دلها و خواسته هاى مردم بر آن قرار گرفت ، و این کار در نظر على (ع ) بزرگتر از هر حادثه بزرگ و بلاى بزرگ بود و بزرگترین مصیبت ، و این کار را به کسى جز عایشه نسبت نمى داد و فقط متعلق به او مى دانست و بدین سبب در خلوتها و میان یاران ویژه خود عایشه را نفرین و از او به پیشگاه خداوند تطالم مى کرد. آن گاه موضوع خوددارى على از بیعت همان گونه که مشهور است پیش آمد تا سرانجام بیعت کرد، و از هنگام رحلت پیامبر (ص ) از عایشه نسبت به على و فاطمه بسیار ناخوشایندها صورت گرفت و آن دو در کمال سختى شکیبایى مى کردند. عایشه به حکومت پدر پشتگرم بود و دستیازى مى کرد و منزلت او بزرگ شد.
حال آنکه على و فاطمه زبون و مقهور شدند. فدک از فاطمه گرفته شد و او چند بار براى گفتگو در آن مورد از خانه خود بیرون آمد و به چیزى دست نیافت و در این باره زنانى که پیش او آمد و شد مى کردند و هر سخنى را که ناخوش مى داشت از قول عایشه نقل مى کردند و از قول او و شوهرش هم سخنان ناخوش براى عایشه نقل مى کردند ولى میان این دو حالت تفاوت و فاصله بسیار بود که عایشه غالب و فاطمه مغلوب و آن یکى فرمان دهنده و این یکى فرمان برنده بود و حالت انتقام گیرى و دشمن شاد شدن پدید آمد و هیچ چیز سخت تر و تلخ تر از شاد شدن دشمن نیست .
من به شیخ ابو یعقوب که خدایش رحمت کند! گفتم : تو مى گویى که عایشه پدرش را براى نماز خواندن تعیین کرده است و پیامبر (ص ) او را معین نفرموده است ؟ گفت : من این سخن را نمى گویم ولى على (ع ) این سخن را مى گفته است و تکلیف من غیر از تکلیف اوست که او حضور داشته است و من حاضر نبوده ام ، بلکه تنها به اخبارى که به من رسیده است احتجاج مى کنم و آن اخبار متضمن این معنى است که پیامبر (ص ) ابوبکر را براى نماز تعیین فرموده است و على (ع ) به آنچه که مى دانسته است یا بر گمان او غلبه داشته و بر کارى که حضور داشته است احتجاج مى کند.
شیخ ابو یعقوب گفت : چون فاطمه (ع ) درگذشت همه همسران پیامبر (ص ) براى سوگ و تسلیت نزد بنى هاشم آمدند جز عایشه که نیامد و تظاهر به بیمارى کرد و از او براى على علیه السلام سخنى نقل کردند که دلالت بر شادى او داشت .
پس از آن على (ع ) با پدر عایشه بیعت کرد و عایشه از آن کار شاد شد و از اینکه بیعت صورت گرفت و خلافت مستقر و ستیز دشمن باطل شد چندان شادمانى کرد که مورخان فراوان نقل کرده اند. در تمام مدت خلافت پدر عایشه و حکومت عمر و عثمان کار همین گونه بود، دلها مى جوشید و کینه ها چنان بود که سنگ را آب مى کرد و هر چه بر على روزگار مى گذشت غم و اندوهش فزون مى شد و آنچه را در دل داشت آشکار مى ساخت ، تا آنکه عثمان کشته شد و عایشه بیش از همه مردم بر عثمان خشم گرفته و دیگران را بر او مى شورانید و ستیز مى کرد و چون خبر کشته شدنش را شنید، گفت : خدایش از رحمت خویش دور کند! عایشه آرزومند بود که خلافت به طلحه برسد و حکومت همان گونه که در آغاز بود به خاندان تیم برگردد ولى مردم از طلحه عدول کردند و به على ابن ابى طالب گرایش یافتند. چون عایشه این خبر را شنید فریاد برآورد (اى واى ، عثمان مظلوم کشته شد!) و آنچه در دلها بود شعله برکشید و از آن جنگ (جمل ) و پیامدهاى آن پدید آمد.
این خلاصه گفتار شیخ ابو یعقوب بود که خدایش رحمت کند! او شیعه نبود و معتزلى استوارى بود جز اینکه در مسئله تفضیل بغدادى بود.
اما این گفتار على علیه السلام که گفته است (و اگر عایشه را فرا مى خواندند تا در مورد کس دیگرى غیر از من آنچه نسبت به من انجام داد انجام دهد هرگز نمى پذیرفت ) منظور او عمر است . یعنى : اگر پس از کشته شدن عثمان آن هم با آن صورت عمر عهده دار خلافت مى شد و همان گونه که من به خلافت رسیدم عمر به خلافت مى رسید و به عمر نسبت مى دادند که خواهان کشته شدن عثمان بوده یا مردم را بر آن کار تحریض مى کرده است و از عایشه دعوت مى شد که همراه گروهى از مسلمانان به یکى از شهرهاى اسلامى برود و بیعت را بشکند و فتنه برانگیزد، هرگز نمى پذیرفت . این سخنى بر حق است زیرا عایشه نسبت به عمر کنیه یى را که نسبت به على علیه السلام داشته نداشته است و مقتضیات نیز چنان نمى بود.
اما گفتار على (ع ) که گفته است (با وجود این همان حرمت نخستین براى او محفوظ است و حساب بر عهده خداوند است) یعنى حرمتى که به سبب ازدواج رسول خدا (ص ) با او و محبت آن حضرت نسبت به او منظور باید داشت و حساب او هم با خداوند است که خداوند بسیار مهربان است . هیچ لغزشى از عفو او و هیچ گناهى بزرگتر از رحمت او نیست .اگر بگویى این سخن على علیه السلام دلیل بر توقف او در مورد سرانجام عایشه است و حال آنکه شما مى گویید او از اهل بهشت است چگونه میان این سخن و مذهب خودتان جمع مى کنید؟
مى گویم : ممکن است على علیه السلام این سخن را پیش از آن گفته باشد که خبر توبه عایشه به حد تو رسیده باشد و اصحاب ما مى گویند و معتقدند که او پس از کشته شدن امیر المومنین توبه کرده و پشیمان شده است و مى گفته است دوست مى داشتم که داراى ده پسر از پیامبر مى بودم و همگى مى مردند و جنگ جمل هرگز صورت نمى گرفت . همچنین عایشه پس از کشته شدن على (ع ) او را مى ستود و مناقب او را نقل و منتشر مى کرد (!) وانگهى آنان روایت مى کنند که عایشه پس از جنگ جمل چندان مى گریست که روپوش او از اشک خیس مى شد و پشیمان شده بود و همواره از پیشگاه خداوند آمرزشخواهى مى کرد ولى موضوع توبه او پس از جنگ جمل آن چنان به اطلاع امیر المومنین نرسیده بود که ثابت شده باشد و آنچه از پشیمانى و توبه او که در حد تواتر نقل شده است پس از کشته شدن امیر المومنین تا هنگام مرگ عایشه است و کسى که توبه کند گناهش آمرزیده است و در اعتقاد ما لازمه عدل قبول توبه است ؛ وانگهى ضمن روایاتى وقوع توبه به عایشه تاکید شده است از جمله این روایت و خبر مشهور است که (او در قیامت هم همسر رسول خدا (ص ) است همان گونه که در دنیا همسر آن حضرت بوده است ) و هنگامى که چنین خبرى در حد شیاع مى رسد بر ما واجب مى شود که اثبات توبه او را بپذیریم بر فرض که نقل هم نشده باشد تا چه رسد که نقل توبه عایشه در حد تواتر یا نزدیک آن است .
نهج البلاغه حکمت ۱۵۶
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۴ //ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى