جناب آقاى ((حجه الاسلام والمسلمین سید محمود بهشتى اصفهانى )) فرمودند: یکى از رفقا ((جناب آقاى سجادى )) که در خیابان شیخ بهایى قنادى دارند. یک شب براى من تعریف کردند:
ما جهت طلاق دادن یک ((خانم علویه )) که شوهرش دیوانه شده بود محضر مقدس ((حاج آقا رحیم ارباب )) رضوان اللّه تعالى علیه رفتیم ، هوا خیلى سرد بود و به آن علویه گفتیم که شما درِ خانه بایستید تا ما برویم ببینیم آقا نظرشان چیست ؟
وقتى قضیه را خدمت آقاى ارباب عرض کردیم . ایشان فرمودند: من براى این کار معذورم و ما را راهنمایى کردند که خدمت ((آیه اللّه شمس آبادى )) رضوان اللّه تعالى علیه برویم .
وقتى که خواستیم مرخص شویم ، ایشان فرمودند: حالا آن علویه کجاست ؟ گفتیم : آقا! خانم جلوى در ایستاده .
تا این را گفتیم ایشان دستهایشان را بلند کردند و گفتند:
خدایا از جانب من از ((حضرت زهرا)) سلام الله علیها عذر خواهى کن که ما در اتاق گرم کنار بخارى نشستیم و یک علویه این مدت در سرما زیر برف ایستاد.
مرحوم ارباب این جمله را سه بار فرمودند و از خدا خواست تا از ((حضرت زهرا)) سلام الله علیها حلالیت بگیرد.
داستانهایی از مردان خدا//قاسم میر خلف زاده